دو بیان نوین و عمیق از امکان ملاقات خدا (1)

بیان اول

935
مشاهده متن

پدیدآورگروه علمی

گروه اخلاق و حکمت و عرفان


توضیحات

چه جور می توانیم مساله انحصار صفات حسنه و كماليّه را به خدا را از قرآن کریم استفاده کنیم؟ به چه کیفیتی همه حمد و ستايش‏ها را به خداوند برمیگردند‏؟ چرا بعضی افرادى موجودات را مستقل از پروردگار مى‏بينند؟ آیا در عالم بيشتر از يك وجود مستقل بالذّات هست؟
مقاله پیشرو سعی بر این می کند که جواب این پرسش ها را بطور مختصر و روشن دهد.

/8
پی دی اف پی دی اف موبایل ورد

دو بیان نوین و عمیق از امکان ملاقات خدا (1) - بیان اول

1
  •  

  • هوالعليم

  •  

  • دو بیان نوین و عمیق از امکان ملاقات خدا (1)

  • بیان اول

  •  

  • برگرفته از آثار:

  • حضرت علاّمه آية اللّه حاج سيّد محمد حسين حسيني تهراني

  • قدّس اللّه نفسه الزّکیّه

  •  

  •  

دو بیان نوین و عمیق از امکان ملاقات خدا (1) - بیان اول

2
  •  

  •  

  • بسم اللَه الرّحمن الرّحیم

  • الحمدُ لِله ربّ العالَمین

  • و السّلام علی خیرِ خَلقه محمّدٍ و أهلِ بیته أجمَعین

  • و لعنةُ اللَه علی أعدائهم إلی یوم الدّین

  •  

  •  

  • انحصار صفات حسنه و كماليّه را به خدا

  • ما از آيات قرآن و اخبار ائمّه عليهم السّلام مطالبى آورديم كه دلالت مى‌كرد كه انسان مى‌تواند به شرفِ ملاقاتِ خدا برسد، و اين نهايت درجه مقام انسان است، و خلقت انسان هم براى همين جهت است كه به خدا معرفت پيدا كند؛ و معرفت‌ حقيقيّه‌، لقاء و وصول است.

  • هفته گذشته از آيات قرآن و اخبار به چند طريق، اين مطلب را گفتيم1؛ حالا امشب مى‌خواهيم از دو جهت ديگر اثبات كنيم كه انسان مى‌تواند به شرفِ ملاقات خدا برسد و خدا را ببيند. اين دو جهت، دو جهتى است كه من خودم به آن برخورد كردم، و در تفاسير هيچ يك از مفسّرين نديدم كه از اين دو جهت، كسى بخواهد اثبات لقاء خدا بكند.

  • طريق و جهت اول: آياتى در قرآن مجيد است كه صفات حسنه و كماليّه را منحصرِ به خدا مى‌كند، يعنى مى‌گويد: در عالم وجود، علم، قدرت، حيات، سمع، بصر، حكمت و خُبرَوِيَّت انحصار به خدا دارد. حالا بيان تقرير اين مطلب چطور است؟ چه قسم اثبات كنيم؟

  • در آيات قرآن داريم: ﴿اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ﴾2، ﴿اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ «هيچ خدائى نيست، جز اين خدا.» در اين آيه مباركه مألوهيّت و معبوديّت را منحصر در خدا قرار داده؛ يعنى مى‌گويد: معبود فقط خداست. در حالتى‌كه ما مى‌بينيم در دنيا مردم، معبودهاى مختلف دارند؛ يكى گاو مى‌پرستد، يكى ستاره مى‌پرستد، يكى بت مى‌پرستد، يكى پدرش را مى‌پرستد، يكى هواهاى نفس خود را مى‌پرستد؛ افرادى كه خدايان متعدّدى غير از اين خدا دارند، بسيار زياد هستند؛ پس چرا خدا مى‌گويد: ﴿اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ «هيچ معبودى نيست جز اين خدا»؟!

  • بعضى از مفسّرين آمدند گفتند: ﴿لا إِلهَ﴾ مقصود اين نيست كه خدائى نيست جز خدا؛ بلكه مقصود اين است كه معبودِ به حقّى نيست جز خدا، و اين معبودها، معبود باطل است؛ پس معبود به حقّ جز خدا نيست.

    1. رجوع به: تفسير آيه نور ﴿الله نور السموت و الارض﴾، جلسه چهارم.
    2. سوره البقرة ( 2) صدر آيه 255.

دو بیان نوین و عمیق از امکان ملاقات خدا (1) - بیان اول

3
  • اگر كسى به اينها بگويد: آقا در اين آيه قرآن ﴿لا إلَهَ بِالحَقّ﴾ كه نيست، ﴿لا إِلهَ﴾ «إلَه نيست جز خدا»، چه جواب مى‌گوييد؟! آيه مى‌گويد: إلَه نيست، معبود نيست جز خدا، يعنى چه؟ يعنى تمام اين معبودهائى كه شما براى خود معبود اتّخاذ كرده‌ايد، شما اينها را در مقابل خدا معبود مى‌دانيد، حقيقت اينها تجلّى خداست.

  • همين بُت، همين پدر، همين مادر، همين ستاره، همين شمس، همين قمر، كه شما آنها را در مقابل خدا، به عنوان معبود گرفتيد، حقيقتِ اينها تجلّى خداست؛ پس معبودى جز خدا نيست. هركس دنبال هر معبودى برود، دنبال خدا رفته، و هر معبودى را بپرستد بالحقيقة خدا را پرستيده، منتهى در اين دنيا چشمش نابينا بوده و خدا را در يك آيينه محدودى مقيّد كرده؛ و گناه و شرك او در تقييد اوست كه خدا را منحصرِ در شمس و قمر و امثال اينها كرد؛ و اگر اين تقييد برداشته بشود و آن حقيقت آشكار بشود، همين شمس و قمر حقيقتش خداست؛ و لذا در روز قيامت كه پرده برداشته مى‌شود و حقايق آشكار مى‌شود، بسيارى از مشركين مى‌گويند كه: خدايا ما در دنيا غير از تو را عبادت نكرديم، و غير از تو را نپرستيديم.

  • آيات قرآن بر اين معنا دلالت دارد! يعنى با اينكه قرآن مى‌گويد: اينها در دنيا شرك آورده‌اند و غير از خدا را پرستيدند، در آنجا انكار مى‌كنند كه ما غير از تو را نپرستيديم؛ در حالتى‌كه غير از او را پرستيده بودند. در آنجا كه پرده برداشته شود مى‌فهمند كه حقيقت آن چيزى را كه پرستيده بودند، خدا بود.

  • پس‌ ﴿اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ هر معبودى را هركس بپرستد، خدا را پرستيده؛ منتهى گناه در تَعيُّن و در تَقيُّد است. چرا انسان خدا را مقيّد مى‌كند؟! حقيقت همه اشياء و آن حقيقةُ الحقايق، همان ذات مقدّس پروردگار است.

  • ﴿اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ﴾ اين‌﴿الْحَيُّ﴾ صفت براى‌ ﴿هُوَ﴾ نيست، خبر بعد از خبر است: اللَهُ الحَيّ‌؛ ﴿الْقَيُّومُ﴾ خبر بعد از خبر است: اللَهُ القَيّوم‌.

دو بیان نوین و عمیق از امکان ملاقات خدا (1) - بیان اول

4
  • اللَهُ الحَيّ‌ يعنى چه؟ يعنى خدا فقط زنده است و بس. خوب توجّه كنيد! ما مُطَوّل كه مى‌خوانيم براى چه مى‌خوانيم؟ اينجا به دردمان مى‌خورد،" هوَ البَطَلُ المـُحامي" كه آنجا خوانديم الف و لامِ‌ البَطَل‌ الف و لامِ جنس است؛ يعنى او فقط شجاع است، جنس شجاعت در اوست، كأنَّهُ در عالم شجاعى نيست جز او. اللَهُ الحَيّ‌، الف و لامِ‌ ﴿الْحَيُّ﴾ الف و لامِ جنس است، يعنى خدا زنده است و بس!

  • جنس حيات منحصر است در ذات پروردگار و جنس‌ ﴿الْحَيُّ﴾ خداست. ﴿الْقَيُّومُ﴾ يعنى جنس قيّومى كه تمام موجودات به او قائمند، خداست.

  • درحالتى‌كه ما اين حيات‌هاى بسيار را در اين دنيا مى‌بينيم، مرغ زنده است، كبوتر زنده است، گنجشك زنده است، مگس زنده است، پشه زنده است، ماهى‌هاى دريا زنده‌اند، انسان زنده است، ملائكه زنده‌اند، جنّ زنده است؛ اين زندگى‌ها چيست؟ و حال آنكه خدا مى‌گويد: حيات منحصر در اوست؟

  • يعنى اين حيات‌ها، حيات‌هاى اينها نيست، حيات خداست. يك موجود در عالم زنده است و او خداست. و اين حيات‌ها، حيات‌هاى استعارى و مجازى است. شما بى‌خود به زيد مى‌گوييد: زنده، به عمرو مى‌گوييد: زنده؛ عمرو مرده است، زيد مرده است؛ در مقابلِ حيات پروردگار كسى زنده نيست و اين زندگى، زندگى اوست. پس وجود او تمام موجودات را گرفته؛ و تمام موجودات به بركت وجود او حركت مى‌كنند و زنده شده‌اند. پس اين زندگى زندگى اوست؛ چشم باز كن و ببين كه وجود پروردگار و حيات پروردگار همه موجودات را فراگرفته، و هيچ موجودى با وجود او زندگى ندارد؛ زندگى او، زندگى عاريه و زندگى مُستَعار است. پس خدا زنده است و هر موجودى كه مى‌بينى و او را تماشا مى‌كنى و او را زنده مى‌بينى، خدا را ديدى كه زنده است؛ چون خدا زنده است و غير از خدا زندگى نيست. اين آيه قرآن ديگر چه قسم براى ما صريح بيان كند؟!

  • قيّوم، كه هر موجودى به موجود ديگر قائم است، آن موجودِ قيّوم، خداست. اين پنكه كه الآن دارد به اين سقف مى‌گردد، به سقف قائم است؛ اين سقف به اين ديوارها قائمند؛ اين آقائى كه اينجا نشسته و تكيه داده، به آن ديوار قائم است؛ اين بچّه‌اى كه تكيه داده به زانوى اين شخص، به او قائم است؛ هركس به يك چيزى قائم است. الآن ما به وجود خودمان قائم هستيم؛ اين قيام‌ها، قيام به حقّ است، و آن كسى كه قيّوم همه موجودات است، او حقّ است. پس اين موجودات، موجودات مُستقلّه نيستند و بر پاى خود استوار نيستند. آن قيّومى كه تمام اين قيام‌ها به او مربوط است، خداست. پس در عالم يك قيّوم بيشتر نيست، و همه اين قيّوم‌هاى متعدّد، را بايد دور ريخت، آن قيّوم خداست.

دو بیان نوین و عمیق از امکان ملاقات خدا (1) - بیان اول

5
  • چشم باز كن و ببين تمام موجودات به او قائمند. همين‌طورى كه حضرت يوسف در زندان به دو رفيق زندانى خود گفت: ﴿أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ﴾1، «آيا اين خدايان متفرّق از افراد بَشرى كه انسان به آنها اتّكاء مى‌كند و از آنها التماس مى‌كند، و متفرّقند و مُتشتّتند و آراء مختلف دارند، بهترند يا خداىِ واحدِ قهّارى كه قهرش و سيطره جلالش عالم را گرفته و تمام موجودات را مُندَكّ در عظمت و جلال خود كرده؟» پس در عالم، قيّوم غير از خدا نيست؛ زنده غير از خدا نيست.

  • بازگشت همه حمد و ستايش‌ها به خداوند است‌

  • از طرف ديگر در اذكار داريم: الحَمدُ لِلَهِ‌، در قرآن مجيد، در بسيارى از جاها داريم: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾2 در يك جا داريم‌ ﴿فَلِلَّهِ الْحَمْدُ﴾3 در اينجا هم الف و لام، الف و لامِ جنس است، و حملِ خبرى كه داراى الف و لام باشد بر مبتدا، يا مبتدائى كه داراى الف و لام باشد، افاده حصر مى‌كند. ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾ يعنى جنس حمد منحصر به خداست.

  • حمد يعنى ستايش، تعريف. انسان اين تعريف‌هائى كه از اين موجودات مى‌كند؛ ما شب و روز مشغول تعريف و تمجيديم؛ به‌به عجب هواى بهارى! عجب نسيم جان بخشى! عجب خورشيد دل افروزى! عجب ماه شب افروزى! عجب درخت سَروى! عجب آب زلالى! انسان در كنار جويبار نشسته، چشم خود را بر اين مناظر عالم از كوهستان‌ها و مناظر عجيب و غريب مى‌اندازد و مشغول تعريف مى‌شود؛ جمال انسان، كمال انسان، قَدِ رَعنا، قَدِ سَرو، چشم آهوئى، كمال علمى، فلان كس داراى فلان فنّ است؛ عجب آدم خوبى است! عجب كمالى دارد! اينها همه‌اش تمجيد است كه ما مى‌كنيم.

  • يك مرغ را انسان مى‌گذارد جلويش، تماشا مى‌كند، منقارش چطور است؟ مَعده‌اش چطور است؟ كَبِدش چطور است؟ پايش چطور است؟ چه قسم مى‌خواند؟ چه قسم بچّه مى‌آورد؟ اينها همه‌اش حمد است. همه اين حمدهائى كه مى‌كنيم، اين حمدها، همه‌اش مال خداست.

    1. سوره يوسف (12) ذيل آيه 39.
    2. سوره الفاتحة (1) صدر آيه 2.
    3. سوره الجاثية (45) قسمتى از آيه 36.

دو بیان نوین و عمیق از امکان ملاقات خدا (1) - بیان اول

6
  • يك شاخه گل را جلويتان مى‌گذاريد، مى‌گوييد: به‌به عجب گلى! چقدر اين گل قشنگ است! چه بوئى دارد! چه طراوتى دارد! چه شاخه‌اى دارد! اين گل رنگين در وسط اين شاخه‌هاى سبز، چه خودنمائى مى‌كند! چه طراوتى دارد! به‌به عجيب چيزى است! اين تعريف‌ها مال خداست.

  • نگو چه گل قشنگى، بگو چه خداى قشنگى! نگو چه انسان قشنگى، بگو چه خداى قشنگى! اين تعريف‌ها مال اوست. چه كوه قشنگى! چه آب قشنگى! چه جمال دلربائى! چه علم دل آرائى! چه ماه شب افروزى! تمام اين محاسن انحصار در خدا دارد، و خدا قشنگ است و بس! ﴿قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾1 معنايش اين است؛ يعنى هيچ موجودى سزاوار ستايش نيست، هيچ موجودى سزاوار حمد نيست، آنكه بالذّات مُستحقّ حمد است او خداست؛ منتهى يك جلوه انداخت اين موجودات را روشن كرد؛ اشخاص نابينا، اين جلوه را از خودِ موجود مى‌بينند، او را تعريف مى‌كنند؛ اين چشم بايد عوض بشود و جلوه را از صاحب جلوه كه خداست ببيند، او را تعريف كند. اين مى‌شود ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾، (لله الحمد).

  • افرادى كه نگرش غير توحيدى دارند، موجودات را مستقل از پروردگار مى‌بينند

  • و افرادى كه داراى معرفت نيستند، اين معنا را درك نمى‌كنند، موجودات را مستقلّ مى‌بينند و موجودات را حمد مى‌كنند، و لذا خدا مى‌گويد: ﴿قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ﴾2 «بگو حمد تمام مراتبش اختصاص به خدا دارد وليكن اكثريّتِ مردم نمى‌فهمند.» خيال مى‌كنند زيد بچّه‌شان را شفا داد؛ آن معمار اين عمارت را ساخت؛ اين آب، جگرِ تفته آنها را زنده و سيراب مى‌كند، ديگر نمى‌گويند خدا. ﴿أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ﴾ أكثَرُهُم نورِ وجود را در همه موجودات نمى‌بينند؛ نور خدا را نمى‌بينند؛ خدا را ظاهر نمى‌بينند؛ جلوه موجودات را به او نمى‌بينند ﴿أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ﴾؛ امّا آن كسانى كه به مقام معرفت مى‌رسند آنها از خدا مى‌بينند.

  • در آيات قرآن داريم: ﴿دَعْواهُمْ فِيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ﴾3 و4 اين مردمى كه در بهشت مى‌روند، پرده‌ها برداشته مى‌شود، چشم‌هاى باطن جلوه مى‌كند و حقايق را درك مى‌كنند، آنجا خدا را تسبيح مى‌كنند؛ گفتگوى آنها ﴿سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ﴾ «بار پروردگارا! تو منزّهى» تو مقدّسى از هر چه صفات زشت و نقص است و چيزهائى كه از مقام قدسِ تو و مقام سُبّوحيّت و قُدّوسيّتِ تو پائين‌تر است، تو از همه آنها بالاتر هستى؛ و تحيّت آنها به يكديگر، سلامى است كه از طرف پروردگار به آنها مى‌رسد، ﴿وَ آخِرُ دَعْواهُمْ﴾ آخرين گفتار آنها چيست؟ ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ﴾ يعنى: «تمام مراتب حمد اختصاص به خدا دارد.» يعنى: جلوه‌ها و ظهوراتى كه در دنيا بود، ظهوراتى كه در عالم برزخ بود، ظهوراتى كه در عالم قيامت بود، حورالعين، درخت، عسل، أنهار، رضوان پروردگار، تمام خصوصيّات، ارواح انبياء، ارواح ملائكه، همه اين جلوه‌ها جلوه خداست؛ جلوه حورالعين جلوه خداست؛ جلوه ملائكه جلوه خداست؛ جلوه انبياء جلوه خداست؛ و غير از خدا چيزى نيست، و تمام اين مَحامِد انحصار به او دارد. ﴿وَ آخِرُ دَعْواهُمْ﴾ يعنى: آخِر دعواى بهشتى‌ها! ﴿أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ﴾ است. خُب! اين را داشته باشيد.

    1. سوره العنكبوت (29) قسمتى از آيه 63.
    2. سوره العنكبوت (29) ذيل آيه 63.
    3. سوره يونس (10) آيه 10.
    4.  الله شناسى، ج 2، ص 106: «گفتار بهشتيان در بهشت عبارت است از اين كلام: پاك و منزّهى تو اى خداوند ما! و درودشان در بهشت عبارت است از: سلام؛ و آخرين گفتارشان عبارت است از آنكه: جميع مراتب حمد و ستايش اختصاص به خدا دارد كه پروردگار عالميان مى‌باشد.»

دو بیان نوین و عمیق از امکان ملاقات خدا (1) - بیان اول

7
  • پس حمد هم اختصاص به خدا دارد. گلى را كه تعريف مى‌كنيد، خدا را داريد تعريف مى‌كنيد؛ پس چشم باز كن ببين خداست؛ پس گلى نيست؛ قابل حمد، كسى جز خدا نيست؛ پس تو كه گل را تعريف مى‌كنى، دارى خدا را مى‌بينى و تعريف مى‌كنى؛ چرا انكار خدا را مى‌كنى با اينكه دارى خدا را مى‌بينى و تعريف مى‌كنى؟!

  • در آيات قرآن داريم: ﴿وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ﴾1، «خدا فقط داناست و تواناست.» منحصر مى‌كند علم و قدرت را در خدا. ﴿وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ﴾2 علم و حكمت را منحصر در خدا مى‌كند. ﴿وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾3، ﴿وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ﴾4، «خدا فقط شنوا و داناست». «خدا فقط شنوا و بيناست.» ﴿وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ﴾5، «خداوند است كه گره‌ها را مى‌گشايد و داناست».

  • اين همه گوش‌ها، اين همه چشم‌ها، اين همه قدرت‌ها، اين همه علم‌ها كه در عالم بشر بوده، اين همه علمائى كه آمدند و رفتند و اين علم‌ها را ذخيره كردند، اين علم‌ها همه‌اش دربسته، در يك صندوقچه، اختصاص به خدا دارد؛ و هيچ موجودى نمى‌تواند بگويد من شنوا هستم و بينا هستم؛ پس بينا و شنوا خداست. اين آيات حصر را نمى‌فهماند؟! اين از اختصاصات شريعت مقدّس اسلام است و از اختصاصات قرآن است. در هيچ مكتبى از مكاتيب فلاسفه دنيا، و در هيچ‌يك از كتب آسمانيّه، ما نمى‌بينيم نظير اين مطالب باشد. در بين ساير ملل حتّى ملل الهى، اين ذكر ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾ را نمى‌بينيم. مى‌گويند: «نه! حمد براى خداست، خدا هم سزاوارِ حمد است، خدا هم شنواست.» اين غير از اين است كه بگوييم: «تمام مراتب شنيدن و حمد اختصاص به خدا دارد».

  • اين ذكر از اختصاصات پيغمبر اكرم است كه دريچه آن را به روى امّت باز فرمود؛ و هيچ مذهب و ملّتى اين قسم ذكر ندارد؛ و اين ذكر چقدر عالى است! و چقدر بلند است! و اينها لقاء خداست؛ يعنى آقاجان چشمت را باز كن به عالم وجود، هركس مى‌شنود، هركس مى‌بيند، هركس علم دارد، هركس قدرت دارد، هركس حيات دارد، هر موجودى را كه شما تمجيد مى‌كنيد، ستايش مى‌كنيد؛ هر موجودى را كه عبادت مى‌كنيد، اينها همه حقيقتِ او، خداست. چشم به اين جلوه‌ها نينداز! به آن ذاتِ جلوه چشم بينداز، كه حيات مال اوست؛ مال خداست.

    1. سوره الرّوم (30) ذيل آيه 54.
    2. سوره التحريم (66) ذيل آيه 2.
    3. سوره الأنعام (6) ذيل آيه 13.
    4. سوره الشّورى (42) ذيل آيه 11.
    5. سوره سبأ (34) ذيل آيه 26.

دو بیان نوین و عمیق از امکان ملاقات خدا (1) - بیان اول

8
  • در عالم وجود يك وجود مستقل بالذّات بيشتر نيست‌

  • پس اين آيات به صراحت دلالت دارد در عالم وجود، يك وجود مستقلِّ بالذّات، بيشتر نيست و او خداست؛ و تمام اين صفات و اسمائى كه عالم را پر كرده، از اسماء كلّيّه و جزئيّه، اسماء اوست؛ و چيزى از حيطه قدرت و علم و حيات و حكمت و كبريائيّت او خارج نيست؛ اين يك طريق استدلال. خوب توجّه كرديد؟ روى اين معنا دقّت كنيد! اين آيات خيلى خيلى مهمّ است1.

    1. تفسير آيه نور ﴿الله نور السموت و الارض﴾، ص 121 ـ 129.