پدیدآورآیتاللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی
گروهفقه
مجموعهغناء و فروعات فقهی آن
أعوذُ بِاللَه مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَه الرَّحمَنِ الرَّحیم
مطلبی که باقی ماند از بحث غناء دو سه تا مسئله بود، یکی راجع به جواز جاریۀ مغنیهای که در عرائس و در مجالس زفاف غناء میکند که از امام علیه السلام بود، ظاهراً از امام صادق، که لَیسَ بِهِ بأس، راجع به آن مسئله بود.
یک روایتی هست در قبال این مسئله، در کافی جلد پنج صفحۀ ١٢٠ عن الرضا علیه السلام اَنَّهُ سُئل عن شراء الجاریة المغنیه فقال قد تکون لرجل الجاریه ؟ و ما ثمنها اِلاّ ثمن کلبٍ و ثمن الکلب سحتٌ و سحتُ فی النار.
خب ممکن است این الان به نظر بیاید که مطلق جاریه ولو اینکه جاریه لِرَّجُل باشد، اگر او را به لهو در بیاورد، این در اینجا حرام است در حالتی که ما دیروز به اولویت مُلزِمه عرض کردیم که در جایی که مغنیه در مجلس عروسی و در مجلس زفاف که کیفیت غناء همان غناء متعارف است، این همان غناء مصطلح است، وقتی که این اشکال نداشته باشد، به طریق اُولیٰ زن برای مرد خودش، این اشکالی نباید داشته باشد و به لهو در آوردنش اشکال ندارد. خب این روایت در اینجا ممکن است خلاف این معنا مقصود باشد. امّا وجهش این است که این جاریه که او را به لهو درمیآورد معنای لهو عبارت است از همین انغمار در حیوانیت، این معنایش هست، پس بنابراین ممکن است منظور حضرت در اینجا همان غنایی باشد که توأم با آلات و ادوات و اینها باشد و الاّ نفس غناء، اینکه زن و جاریه برای مرد خودش آواز بخواند، هیچ گونه اشکالی بر این مسئله وجود ندارد. به خاطر اینکه حالا غیر از غنایش، خیلی کارهای دیگر هم میکند حالا چه به اینکه بخواهد خلاصه او را...! این جنبۀ محرمیت خاصّه، این مانع از آن تأثیر سویی است که ممکن است در غیر از ارتباط و تعلق زوجیت پیدا بشود، همان طوری که دیروز عرض کردیم. توجیه این روایت به این صورت است.
یک مطلب دیگری هم که در ...
سؤال: در مجلس اعراس اگر این را استثناء بدهیم، باز هم میتوانیم اولویت قائل بشویم؟ یعنی همان حکم را تسری بدهیم در جایی که زن برای شوهرش... با توجّه به این روایت؟
جواب: خب اشکال ندارد، عرض میکنم اشکال ندارد دیگر. یعنی اگر برای اعراس اشکال نداشته باشد، به طریق اُولیٰ زن برای شوهرش اشکال ندارد.
سؤال: این قیاس نمیشود؟
جواب: نه قیاس نیست.
سؤال: اینجا را استثناء بدهیم
جواب: مسئله، مسئلۀ قیاس نیست، مسئله این است که اصلاً طبع اولیۀ این مسئله اباحه است، به خاطر اینکه هر نوع تلذذی که در محدودۀ زوجیت باشد، آن اشکالی ندارد، شرعاً اشکالی ندارد. آن وقت یکی از آنها صوت است دیگر، یکی همان صدا است. یا حتی در مورد رقص هم در همان جا گفتیم، در حالتی که این دیگر از رقص که بدتر نیست، یعنی در محدودۀ زوجیت- دیروز عرض کردیم- حتی سایر محارم هم نمیتوانند داخل در این حکم بشوند، به خاطر اینکه ارتباط بین محارم و بین انسان فقط یک نوع تعلق خاص است در محدودۀ محرمیت نه بیشتر، پس بنابراین حتی نظر با ریبه هم نسبت به محارم اشکال دارد، شرعاً حرام است، و فقط در محدودۀ محرمیت این جواز در اینجا میتواند مطرح باشد.
سؤال: این مسئله که دیروز در رابطۀ با عروسی فرمودید که خود تغنی، این موجب کدورت است
اما جو عروسی از باب نزول رحمت، کدورت را میگیرد و این کدورت فقط بحث ریبه و اینها نیست، آن کدورت مال خود صدا است یعنی سبک خواندن صدا باعث میشود که شخص از انسانیت در بیاید و به یک حالت حیوانیت برسد. خب حالا ممکن است جاریه برای شوهرش بخواند و این حالت حیوانیت نه شهوانیت، حیوانیت یعنی خروج از مقام انسانیت...
جواب: نه، همین تعلق مرد به زن مانع از آن است.
سؤال: یعنی نمیرود به سمت حیوانیت؟
جواب: نخیر، آن نحوۀ...
سؤال: این روایت الان خودش دارد در اینجا؟
جواب: همان، تکونُ للرَّجُلِ تُلهی، او را به لهو در میآورد، خب چه طوری به لهو در میآورد؟ لعلَّ اینکه منظور حضرت با آلات باشد یا در مجلس باشد. در اغلب این موارد یا اکثر این موارد، اصلاً رسم بر این بود که وقتی یک جاریه را میگرفتند برای خودش نمیگرفت، میگرفت با که او مجلس ترتیب بدهد، چه طور اینکه میگفت تکون علیها الرجال بشود، این مسئله اصلاً غلبه داشت نه اینکه حالا فقط بیاید برای خصوص مرد، اصلاً صدایش را هم نامحرم نشنود، در اتاقها را هم ببندند، بدون آلات و ادوات هم باشد. چون اغلب این جاریه ها همراه [با صدای] خودشان عود و مزامیر و بربط و اینها هم میزدند، یعنی این یک امر متداولی بود، کاَنَّ یک نوع کثرت مصداق در این مورد خاص شده بود، صرف صوت زن برای مرد نبوده است. جاریه را میخریدند...، فَلهذا داریم که امام علیه السلام وقتی که- روایتش را دیروز عرض کردیم- وقتی که حضرت از آن عجوزه سوال میکند که این را میفروشی؟ میگوید که بمثلک لا یشتریهما، یعنی این مال مجالس است و الاّ اگر فرض کنید که...، آن زن سؤال نکرد که مثلاً آیا برای شخص خودت میخواهی یا اینکه نه برای ...؟ چه طور اینکه فرض کنید که راجع به ...،
الان این مسئله به ذهنم آمد، یک روز هارون داشت با بعضی از اصحابش من جمله فضل بن یحیی برمکی میرفت برای صید، اصطیاد و اینها. فضل از هارون جدا افتاد، افتراق بین فضل و بین هارون افتاد، فضل رفت به یک سمتی و رسیدند به یک خیمه، به یک مُخَیمه ای رسیدند در آنجا. در دست فضل یک تار یا عودی بود، وقتی صاحب خیمه آمد بیرون، تا نگاه کرد[و آن تار یا عود را در دست فضل دید] آن عود را گرفت و زد زمین و شکست و انداخت و اینها، فضل هیچی به او نگفت، دید اگر اینجا بخواهد سر و صدایش در بیاید، خلاصه خیمه هست و افراد میآیند و ترتیبش را میدهند. صبر کرد بالاخره در همین حین ... گفت این عود وسیلۀ برای حرام است و من وسیلۀ حرام را شکستم و از بین بردم.
خب ببیند این افرادی که الان میگویند که وسیلۀ حلال و حرام هر دو قسمش وجود دارد، میتوانست در آن موقع فضل در آنجا ادعا کند که من استفادۀ حلال از این موسیقی میکردم! از کجا تو آمدی زدی این را شکستی؟ من دلم میخواهد برای انقلابمان فرض کنید که آن تار را بزنم یا سرودهای...!
سؤال: آن موقع مورد نداشته است؟
جواب: چرا نداشته؟ آن وقت اشعار عرفانی و فرض بکنید که حُب خدا و...، خیلی داریم، البتّه من در بحث غناء دیگر خیلی مسائل را حذف کردم به خاطر اینکه دیدم دیگر فایدهای ندارد و الاّ مطالب در اینجا خیلی زیاد است که صحبت شده است راجع به این که اگر غناء در اشعار ؟، اشعار عرفانی، بحث متصوفه، مجلس سماع و امثال ذلک، اینها را انشااللَه در تقریرات اگر خواستم بیاورم در آنجا میآورم، ولی دیگر دیدم ضرورتی ندارد...، فضل میتوانست بگوید من از اشعار لهو و لعب استفاده نمیکنم، میتوانم راجع به اشعار خوب استفاده بکنم! پس معلوم میشود که در آن زمان، بحث خوب و بدی اصلاً مطرح نبوده است، این آلات را آلات حرام میدانستند حالا چه اینکه فرض کنید در مجلس عزا این آلت زده بشود یا در مجلس غیر عزا زده بشود، یعنی اصلاً در آن زمان این آلات موسیقی و اینها به غیر از حرام انصراف نداشت. راجع به جاریه هم مسئله همین طور است. وقتی که امام از او سوال میکند که جاریهات را میفروشی؟ او سوال نمیکند که آیا برای خودت میخواهی یا برای غیر خودت میخواهی؟ که اگر برای خودت باشد حلال است ، اگر برای غیر خودت باشد[حرام است. بلکه در جواب به امام می گوید] بمِثلُکَ لا یَشتَری. معنایش این است که این جاریه برای مجالس لهو و لعب است، و الاّ فرض بکنید که اگر یک زن بیاید برای شوهرش بخواند که هیچ کس شک نمیکند در این که این اشکالی ندارد، یعنی اصلاً این خروج موضوعی دارد.
مثل اینکه در زمان مرحوم آقا یک روز یک بنده خدایی از اقوام آمد درِ منزل و یک مسئلهای از ایشان پرسیده بودند و خیلی هم خجالت میکشید و ما هم خیلی به او خندیدیم، البتّه ما کوچک بودیم، تقریباً من آن موقع شانزده سالم بود. از ایشان سوال کرده بودند که...
... در جایی که چیزهای دیگر اشکال نداشته باشد دیگر صدا که چیزی نیست که حالا فرض بکنید که اشکال داشته باشد.
علی کُل حال این مسئله غلبۀ استفادۀ مغنیه را در مجالس لهو و لعب که أشراط السّاعة
است میرساند که در آن زمان اصلاً غلبه با این بوده است لذا اصلاً از حضرت سوال هم نمیکند که شما برای خودت میخواهی یا برای مجالس لهو و لعب این را میخواهی؟ لذا از این نقطه نظر این بطور کلی از محل و محطّ بحث خارج است.
راجع به آن مسئلهای که عرض شد که راجع به أشراط السّاعة بود، این را در دفترم پیدا کردم که دارد که- البته امام شناسی و اینها را ندیدم، ظاهراً در معاد شناسی است ولی من ندیدم- حضرت در مسجد الحرام بودند و به کعبه تکیه داده بودند و متکی به کعبه بودند و راجع به أشراط الساعة روایت معروفی هست که سلمان سوال میکند و انَّ هذا لکائنٌ یا رسول اللَه؟ حضرت میفرماید: إی و الّذی نفسِی بِیَده! بعد شروع میکنند میفرمایند: اِنّ من أشراط الساعة اِضاعة الصلوة و اتِّباع الشّهوات و المَیْل مع الاهواء، بعد ادامه میدهند می رسد به اینجا که: فعندها یکون اقوامٌ یتعلمون القرآن لغیراللَه و یتخذونه مِزامیر، معنای یتخذونه مِزامیر این است که آن را مثل مزمار میخوانند، چه طور صدای مزمار و فلوت و اینها یک شکل خاصی دارد، مثل کشیشهای توی کلیسا چه طور دعاهای خودشان را میخوانند و کش میدهند و بالا و پایین میبرند، این هم اصلاً خود قرآن را مثل مزمار، کاَنّ با صدای دهانشان صدای مزمار در میآید، این نه این است که مزمار را همراه با قرآن استفاده میکنند، و یکونُ اقوامٌ یتفقهون...، ممکن است توجیه بکنند یَتَّخِذونَهُ مزامیر قرآن را مزمار میگیرند، یعنی همراه با مزمار قرآن را قرائت میکنند چه طور اینکه بعداً هم اتفاق افتاد. ولی آن معنای اول قوی است و معنای دوم نیاز به مؤنۀ دارد، و یتغنّوْن بالقرآن، این یتغنّوْن بالقرآن، این همان حرمت غنای قرآن است که عرض شد، روایت هم داریم که ایّاکُم و الحان اهَلِ الفِسقِ و الفُجور و کنائس و غیر ذلک و اِنّهُ یأتی من بعدی اقوامٌ یقرون القرآن لحن الغناء، لحن الغناء دارد. این غناء مقصود آن غناء است. یعنی غناء محرم، غنایی که در او ترجیع صوتِ مُکَدِر است و انسان را به لهو میاندازد، آن کیفیت. و من هم شنیدم بر حسب اتفاق. جایی بودم یک نواری آوردند و گفتند که آقا این نوار به چه کیفیت است؟ اصلاً آدم این نوار را گوش میداد، انگار مجلس رقص است و صدا و تُن صدا، صدای مُلهی بود! یعنی حالت وجد و رقص و اینها برای انسان پیدا میشود. و این فرق میکند با آن روایات دیگری که بعضی از آنها را هم اهل تسنن نقل میکنند که لَیسَ منّا من لم یتغنوْ بالقرآن که از پیغمبر روایت است یا از امام علیه السلام است که تغنّوْ بالقرآن، که آن غناء منظور فقط صرف ترجیع و تحسین صوت است، آن غناء منظور است. و یتغنّون بالقرآن منظور این است که قرآن را با همین غنای مصطلح که رایج شده است انجام میدهند. این تتمۀ آن بحث.
خب حالا صحبت در مسئلۀ فقهی این است که در صورتی که انسان یقین داشته باشد بر تحقق غناء، اینجا همان جایی است که بحث برائت را در اینجا مطرح میکنند. یکی از مواردی که محل استعمال جریان برائت عقلیه و شرعیه هست مبحث غناء است. چون در غناء همان طوری که عرض شد تفاسیر و تعابیر مختلفی راجع به غناء است. در بعضی از اقسام، تفسیر کردند به نفس ترجیع صوت، بعضی ها تفسیر کردند به تدویر صوت، بعضی ها تفسیر کردند به صوت ملهی، بعضی ها تفسیر کردند به صوت مع استعمال آلات موسیقی، یعنی همراه با آن این مسئله است. این جا است که خب ممکن است برای انسان شبهه پیدا بشود، البتّه من فعلاً راجع به کیفیت این تفاسیر بحث نمیکنم، راجع به اصل شبهه بحث میکنم. البتّه بعد از این صحبت روشن شد که ترجیع صوت، غنای محرم نیست. تحسین صوت، غنای محرم نیست، بر خلاف کلام مرحوم شیخ حُر آملی که ایشان حتی ترجیع صوت را در قرآن هم نهی فرمودند، نه،[غنای محرم،] ترجیع و تحسین و تدویر صوت[نیست،] و علیکم بالحان العرب و ایّاکم الحان اهل الفسق و الفجور، تمام اینها حکایت از این میکند که بدون ترجیع اصلاً حسن صوت معنا ندارد، فرض کنید یک شخصی قرآن را همین طور یک نواخت بخواند، خب اصلاً تحسین دیگر در اینجا معنا ندارد. پس باید برای تحسین صوت، لحن داد، زیر و بم داد، ارتفاع و انخفاض در صوت، در اینجا موجب تحسین صوت است و این یک مسئلهای است که خود انسان هم این را ادراک میکند. یعنی خود انسان هم متوجه میشود که تحسین قرآن بواسطۀ ترجیع؛ حالت انبساط و روحانیت و نورانیت برای انسان بوجود میآورد. و موجب تلطیف و تجرید نفس خواهد شد، این یک مسئلهای است که خود انسان هم این مطلب را میفهمد.
بعضی ها از آن طرف افتادند و اصلاً بطور کلی حتی ترجیع قرآن را هم حرام میدانند، بعضی ها هم از این طرف افتادند و ترجیع قرآن را به هر کیفیتی جایز میدانند و حتی در بعضی از عباراتشان هست که هر کلام الهی با هر لحنی ولو اینکه آن لحن در غیر کلام الهی حرام باشد، اگر قرائت بشود اشکال ندارد! که بعضی از متصوفه و اینها به این مسئله تمایل کردند. البته مطلب آنها هم قابل توجیه است، به این کیفیت هم نیست. البته این هست و این مسلم بوده است که بعضی از این افراد از آن حد تجاوز میکردند و برای قرآن اصلاً استعمال آلات را جایز میدانستند، بعضی از همین افراد از متصوفه و دراویش که اینها فرض کنید که حتی شنیدم آیة الکرسی را هم با اوتار قرائت میکردند و میخواندند و مینشستند و افراد هم به دورشان جمع میشدند، البته خب موجب غضب و سخط بعضی از افراد و علما و حُکّام شرع واقع شدند و بعضی از اینها هم مقتول شدند.
علیٰ کل حال شکی نیست در اینکه قرائت قرآن با آلات موسیقی، قطعاً حرام است و هیچ شبههای در این مطلب نیست. و همین طور اگر قرآن با لحن غناء محرم[قرائت شود]، یعنی همین غنایی که این غناء موجب لهو است، آن هم قطعاً حرام است و در این مطلب هم هیچ شکی نیست و روایات هم ناظر به این مطلب است. علاوۀ بر این اصلاً موجب هتک قرآن است. یعنی مسئله فقط جنبۀ محرم بودن نیست، مُلهی بودن نیست، اصلاً موجب هتک قرآن است. و هر شخصی میفهمد که این کلام مورد هتک واقع شده است، این کلام الهی ارزش خودش را در عالم بهیمیت از دست داده است. خب این هم از این طرف.
حالا با توجّه به تفاسیر و تعاریف مختلفی که راجع به غناء شده است، اگر برای ما شبهۀ موضوعیه یا مفهومیه پیدا بشود، مفهومیه از نقطۀ نظر اصل که آقایان میگویند که نسبت به مفهوم غناء ما شک داریم و به واسطۀ شبهۀ مفهومیه، طبعاً شبهۀ موضوعیه متولد از آن خواهد بود. و آن[(شبهۀ مفهومیه)] نسبت به این[(شبهۀ موضوعیه)] حکم اصل سببی را دارد نسبت به مسببی و ناظر به این است. اگر برای انسان شبهۀ مفهومیه نسبت به غناء پیدا بشود یا بنا بر قول ما که شبهه، شبهۀ موضوعیه پیدا بشود، یعنی فرض کنید که در مفهوم غناء شک نیست، غناء دارای دو مفهوم است، یک مفهوم حلال و یک مفهوم حرام، اگر انسان در یک مصداقی شک کند که آیا این مصداق داخل در غنای محرم است یا داخل در غنای محلله، بنا بر رأی ما و اما بنا بر رأی و اعتقاد بعضی از دیگران که شبهه را شبهۀ مفهومیه میدانند، در اینجا وظیفۀ مکلف چیست؟ آیا در اینجا جا جای احتیاط و توقف است یا اینکه اینجا جای اجرای برائت است؟ حالا برائت شرعیه یا عقلیه، آن دیگر بحثش جدا است. یک فکری راجع به این مطلب بکنیم و ببینیم که اینجا چه باید کرد؟
علیٰ کل حال من در اینجا حکم را نسبت به این موضوع بیان نمیکنم که الان در اینجا جای احتیاط است یا جای برائت، البته بعداً خواهیم گفت که اینجا جای احتیاط است، ولی الان فعلاً بحث را مطرح نمیکنم. این بحث را موکول میکنیم به جریان برائت در شبهات موضوعیه که آیا در شبهات موضوعیه با تنجُّز تکلیف یا در شبهات مفهومیه با اجمال در نصّ، حکم مورد غناء در آنجا مشخص میشود که حالا انشااللَه در بحثهای آینده ما دیگر کم کم به آنجاها خواهیم رسید.
پس بنابراین اگر مورد ما شبهۀ مفهومیه باشد، از باب اجمال نصّ است، یعنی از باب اجمال نصّ این در اینجا، در شبهات مفهومیه که برگشتش به شبهات حکمیه است چون از ناحیۀ شارع این اجمال برای ما آمده است نه از ناحیۀ موضوع، در آن موارد آیا وظیفه و تکلیف احتیاط و توقف است یا اینکه در آنجا اقدام و اباحۀ در ورود در شبهه است؟ یا اینکه شبهۀ ما شبهۀ موضوعیه است یعنی بعد از تنجّز تکلیف و بعد از صراحت در تکلیف و بیانیت دلیل، در آنجا اگر ما در یک شبهۀ موضوعیهای قرار گرفتیم، در اینجا باید ببینیم که آیا در این مسئله جا جای برائت است یا نه؟
ممکن است شخصی بگوید که مورد، مورد شبهۀ بدویه است. مثل اینکه فرض کنید که با تنجز از حرمت خَمر ما در یک مورد ماء شک میکنیم، این شبهه شبهۀ بدویه است. پس بنابراین اقتحامش اشکالی ندارد.
ممکن است شخصی این شبهه را جزو مواردی بداند که خارج از شبهۀ بدویه است و برگشت این قضیه به یک نوع احتراز از وقوع در هلکه است که به واسطۀ عدم احراز جهات موضوع برای انسان پیدا میشود. این مطلب را من اول گفتم حالا بحثش برای بعد است.
ببینید در بعضی از اوقات موضوع برای ما مشخص است، مائیت ماء برای ما مشخص است، خمریت خمر برای ما مشخص است. اولاً بلا اول ما شک در مائیت ماء میکنیم یا در خمریت خمر میکنیم، خب ممکن است در اینجا بگوییم که شبهه، شبهۀ بدویه است و اقتحام در آن جایز نیست. گرچه در همین جا هم محل بحث است، نسبت به خود مورد تفاوت پیدا میکند. ولی یک وقتی نه، شبهه، شبهۀ موضوعیه است، در این مسئله شکی نیست، شبهه از عدم اطلاع ما بر جهات جانبی و شرایط تحقق موضوع ناشی میشود که بحث غناء از آن موارد است. یعنی به واسطۀ عدم اشراف بر نفس و بر کدورت و ظلمانیت و نورانیت نفس، چون ما واقعاً آن احاطۀ کامل بر موضوع را نداریم اینجا شبهه پیدا میشود. اگر ما اشراف داشته باشیم این شبهه پیدا نمی شود. این شبهۀ موضوعیۀ ما با آن شبهۀ موضوعیههای دیگر فرق میکند. انشااللَه این باشد برای بعد.
اللَهم صل علی محمد و آل محمد