/13
پی دی اف پی دی اف موبایل ورد صوت

جلسه ۲

1
  •  

  •  

  • أعوذُ بِاللَه مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

  • بِسمِ اللَه الرَّحمَنِ الرَّحیم

  •  

  •  

  • ... نتیجۀ استنباط رفقا به کجا رسید؟ ظاهراً طبق کتاب من صفحۀ هفتصد و سی و هشت هستیم، هفتصد و سی و پنج هستیم. خب صفحاتش دقیق نیست. از آقای شیخ بپرسیم، فقیه حکیم! نظرات شما به کجا رسید؟ بفرمایید تا اینکه ما استفاده کنیم! 

  • تلمیذ: ؟

  • استاد: پس نظر شما بر جواز است؟ 

  • تلمیذ: همان نظر حضرتعالی که فرمودید ما نمی‌توانیم به صرف تقیه؟ 

  • استاد: بله دیگر یعنی هر جایی که نمی‌شود به صرف موافقت با عامه، ما مسئله را منتفی کنیم.

  • تلمیذ: نه غیر از آن، فرمایشی که یادم می‌آید چند سال پیش خدمت شما سؤال کردم اعراض مشهور را شما به عنوان یکی از...

  • استاد: هان اعراض مشهور! بله اعراض مشهور هم دلیل می‌خواهد. صرف اعراض نمی‌شود در اینجا مطرح باشد. به جهت اینکه در این مسأله ما می‌بینیم در خود زمان ائمه، اصحاب ائمه نسبت به فهم روایات متفاوت بودند، راوی می‌آید پیش امام صادق و عرض می‌کند در منی بودم و از ابی بصیر این مطلب را شنیدم، حضرت می‌فرمایند که نه منظور این بوده. یعنی حتّی ابی بصیر هم در فهم روایت اشتباه کرده، یا فرض کنید که همان موقع شخصاً از امام شاید نشنیده باشد و از راوی شنیده و راوی با مختصر تغییری...، چون روایات بسیار حساس است، کلام بسیار حساس است، کمترین تغییری، یک روایت را عوض می‌کند. همین طور که الان در فهم عرفی خودمان هم همین مساله را داریم. شما می‌خواهید راجع به یک قضیه‌ای یک مطلبی را بگویید، همین که یک مقداری در لحن و در تعبیر، بعضی از کلمات بکار برده بشود اصلاً درست عکس مطلوب را نتیجه می‌دهد. دقیقاً عکس را نتیجه می‌دهد! و این به خاطر دواعی است که در افراد مختلف است. هر شخصی داعی مخصوصی در او هست. و انظار و آراء و مسائل جانبی، در فهم روایت دخالت خیلی زیادی دارد. و صرف نظر از این مسأله، نفس قضیه ممکن است که به تعابیر مختلفی مطرح بشود و افراد در درک و تلقّی این مطلب دارای مسائل متفاوت و مختلفی باشند و ما این مطلب را دیدیم و تجربه کردیم. کاملاً این مساله مشخص و مبرهن است و اینجاست که قرائن و شواهد باید به کمک ادراک صحیح بشتابد و آن قرائن و شواهد از بعضی از تعبیراتی که ممکن است [مطرح] شده باشد پرده بردارد. حتّی فرض بکنید که در زمان مرحوم آقا هم ما این مطلب را در خیلی از موارد می دیدیم. در همان زمان هم خیلی از مسائل مطرح بوده.

جلسه ۲

2
  • فرض کنید یکی از مسائلی که در همان موقع مطرح بوده، همین مسالۀ رفتن به جنگ و مقابلۀ با متجاوزین بوده. تعبیر‌هایی که از ایشان هست این تعبیر‌ها متفاوت است. در بعضی از این تعبیر‌ها چه بسا عدم رضایت از ادامه و استمرار این قضیه تلقی می‌شود. خیلی مواردی بوده که این تعابیر را داشتند، خیلی موارد. در بعضی از این تعبیر‌ها رضایت استنباط می‌شود، یعنی اگر شخصی...، این که من بارها روی این قضیه تأکید می‌کنم که مسالۀ ظهور، یک مسالۀ شخصی است نه مسالۀ نوعی برای همین قضیه هست. فرض کنید که در یک منبر من یادم هست که همین اخوی ما در مشهد صحبت می‌کردند و آقا هم در آن حیاط بودند، نقل قول هم نقل قول صحیحی بوده، ایشان (اخوی بزرگ) درست نقل قول کرده بود، که الان واجب است انسان از حاکم اسلامی اطاعت کند و اگر ایشان حکم کنند و امر کنند که من به جبهه بروم، می‌روم، حتّی اگر شده سیب زمینی هم پوست بکنم- با این تعبیر- ما به این مقدار انجام می‌دهیم! خب اگر کسی در آن مجلس نشسته باشد فوراً رضایت ایشان را نسبت به این مساله ادراک می‌کند دیگر، طبق ظهور عرفی. خب شما بالاتر از این عبارت یا حالا نگوییم بالاتر، بالاخره عبارت مُفهم این معنا، شما عبارت خوبی را باید تلقی کرده باشید. اما کسانی که با ایشان حشر و نشر داشتند و از سایر اقوال ایشان هم اطلاع داشتند و به خصوص با مرام ایشان[آشنا بودند]، این مساله حکایت از رضایت نمی‌کند بلکه حکایت از یک نوع حکم شرعی ...، مسأله به آنجایی برسد که لامفر منهم اِلاّ الیه، در این قضیه اگر بخواهد مطلب[به اینجا] منتهی بشود، این را می‌رساند. و یکی از ادلّۀ بر این مطلب این است که ایشان خودشان به یک نفر مستقیماً امر نکردند که به جبهه برود، به یک نفر نگفتند! بودند افرادی که پیش ایشان می‌آمدند و تقاضای رفتن به جنگ را می‌کردند ولی ایشان می‌گفتند خودتان می‌دانید! هان، اسلام نیاز دارد، وضعیت خودتان را ببینید، بله آقای خمینی حکم کردند، امر کردند که باید این حدود حفظ بشود، باید ؟ بشود، از این مسائل، آخر ایشان نمی‌گفتند برو یا نرو، این برو یا نرو از ایشان صادر نمی‌شد. خب این دو دو تا چهار تاست دیگر. اگر ما در یک وضعیتی باشیم که آن وضعیت، سوق به یک طرف از دو طرف مطلب را داشته باشد و امام علیه السلام یا فرض بکنید که شخص مولا نسبت به عبید، این در آن وضعیت که اقتضای طبعی آن وضعیت، سوق به احد الطرفین قضیه است، در عین حال سوق نکند، این مساله عدم رضایت است دیگر. این مساله است. حالا آن عدم رضایت ممکن است عللی داشته باشد. خیلی علل و آن فکر قاصر ما نمی‌رسد به اینکه چرا باید این طور باشد. و این یک مساله‌ای است که چطور انسان باید با توجه به قرائن و شواهد این نکته را که استفادۀ ظهور است از این مطلب،[چطور باید این مسئله را ادراک بکند.]

جلسه ۲

3
  • حالا یک نکته‌ای که در این قضیه هست این است که چه لمّی در این مساله هست که از زمان رسول خدا به این طرف، این مردم مگر چه کار می‌کردند؟ مگر کیفیت قرائت رسول خدا را ندیده بودند که حالا در زمان امام صادق بیایند از سوره در نماز سؤال بکنند؟ چه قضیه‌ای در این جا باید باشد؟ چه مساله‌ای در اینجا باید باشد؟ نکته‌ای که در اینجا جزء قرائن این مساله به نظر می‌رسد...، چون یک وقتی ببینید مسأله در باب خمس است، خب اصلاً در زمان ائمه خمس و اینها با حُکّام و اینها، یک مسأله ای بوده که در خود آن موقع هنوز جا نیفتاده بوده، مسالۀ زکات چرا، در مسالۀ زکات این از همان زمان بوده ولی در مسالۀ خمس این آن طوری که باید و شاید[جا نیقتاده بود،] از زمان صادقین به بعد این قضیۀ خمس کم کم آن ظهور خودش را در فقه پیدا می‌کند، در تاریخ فقه اگر شما مطالعه کنید می‌بینید در این ازمنه این قضیۀ خمس نبوده، زکات از زمان رسول خدا بوده، حتّی خلفا هم بر اخذ زکوات جبراً اقدام می‌کردند[ولی قضیۀ خمس نبوده.] 

  • حالا در مسالۀ صلاة، در قضیۀ نماز، چطور ممکن است تصور بشود که فرض بکنید که این صلاة در عرض صد سال، صد و پنجاه سال از زمان پیغمبر تا زمان امام صادق یا امام رضا بگذرد، التفات کردید، و بعد تازه مثلاً راوی بیاید سؤال بکند یابن رسول اللَه قرائت نصف سوره کافی است یا تمام سوره؟! خب مگر مردم نماز نمی‌خواندند؟ مگر نماز نمی‌خواندند؟ مگر شیعه نماز نمی‌خواند؟ مگر ... نماز نمی‌خواند؟ این حکایت از این مساله می‌کند که چون مساله مسالۀ مبتلی بهایی است، یک نکته‌ای که در این جا هست این است که چون این یک مسالۀ مبتلی بهایی است، مثل قضیۀ خمس نیست که ابتداءً صادقین بیایند این قضیه را انگار من اول الامر تشریع کنند، یک آیه در قرآن راجع به قضیۀ خمس آمده در زمان رسول اللَه، وَ اِعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي اَلْقُرْبىٰ وَ اَلْيَتٰامىٰ وَ اَلْمَسٰاكِينِ وَ اِبْنِ اَلسَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّٰهِ وَ مٰا أَنْزَلْنٰا عَلىٰ عَبْدِنٰا يَوْمَ اَلْفُرْقٰانِ يَوْمَ اِلْتَقَى اَلْجَمْعٰانِ وَ اَللّٰهُ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿الأنفال‌، ٤١﴾ تمام، بعد دیگر اصلاً در زمان ائمه و اینها اصلاً عمل به این قضیه نمی‌شد، و آن طور که باید و شاید توجه به این مسائل نمی‌شد الاّ شَذ و نَدَر، اصحاب خاص، در ری، در قم، در خراسان بعضی از این مواردی که خب اینها داشتند و به وکلا می‌رساندند. اکثر اموالی که حتی به دست امام می‌رسید از اموال وکلا، اموال زکوی بود. [این مطلب] در فقه هست. عشری از اعشارش را فرض بکنید که اموال خمس و اینها تشکیل می‌داد. بعد دیگر در زمان صادقین این قضیه را امام باقر و امام صادق[تشریح کردند،] لذا اکثر روایات خمس ٩٠% مربوط به امام صادق است، روایاتی که مربوط به خوارج است، روایاتی که مربوط به ناصبی است، که در باب خمس و اینها مورد توجه قرار می‌گیرد. و روایاتی که مربوط به غوص است و از بحرین می‌آیند و از امام صادق سؤال می‌کنند ظاهراً قاسم بن...، فراموش کردم که یکی از روایات غوص مربوط به ایشان است، اینها چیز‌هایی است که می‌آیند و بعد ادامه پیدا می‌کند حتی تا زمان عسگریین این روایات خمس و اینها همین طور کش پیدا می‌کند. ولی مسالۀ صلاة خب این یک مطلبی است که می‌خواندند، همه می‌خواندند، از زمان رسول خدا مردم نماز می‌خواندند و همین طور ادامه پیدا می‌کرد. این مساله این مطلب را به نظر می‌رساند که در خود زمان ائمه مسالۀ تبعیض در سوره یک امر متداولی بوده، یعنی از زمان رسول خدا...، و استصحاب عدم تغیّر از زمان رسول خدا، اقتضای عدم تحول را می‌کند، که به این‌ها استصحاب کشفی می‌گویند، استصحاب کشفی به این معناست که حکم فعلی کشف از حکم ما سبق بکند. در لغت هست، استصحاب عدم تغییر معنا و مفهوم لغوی که ما داریم که در زمان وضع هم مساله این طور بوده و این اشکالی ندارد. این استصحاب، اشکالی ندارد. استصحاب قهقرا در این مورد ...

جلسه ۲

4
  • تلمیذ: استصحاب قهقرا؟

  • استاد: اشکالی دراینجا ندارد، آنی که اشکال دارد در جای دیگر است. در این مورد استصحاب حجیت دارد. 

  • منتهی نکته‌ای که در اینجا هست آن نکته این است که گاهی بعضی از اصحاب شک می‌کردند که نکند حالا فرض بکنید که نظر امام در اینجا مثلاً یک نظر دیگر است یا ممکن است در قبال این باشد، لذا شما می‌بینید مثلاً روایات مربوط به تبعّض سوره چند روایت بیشتر نیست اصلاً، خب اگر یک مسالۀ مهم جدی باشد باید پنجاه تا روایت ما داشته باشیم. یعنی مسألۀ نماز یک مسالۀ آسانی نیست که در اینجا بیایند و فرض بکنید که...، مثلاً راجع به قضیۀ خمس ما حدود پنجاه تا روایت داریم، خیلی روایات زیادی داریم، حتی بیشتر، راجع به اصناف خمس، تعدد، انواعش، مصرفش، اگر قضا نشده باشد حکم ورثه نسبت به این خمس...، ما نسبت به این قضیه خیلی [روایت] داریم. چون یک مسالۀ بدوی بود، یک مسالۀ نو ظهور بود، خب مجبور بودند ائمه به تمام سؤالات جواب بدهند. شصت تا مثلاً فرض بکنید که روایت داریم. اما فرض بکنید که یک امر متداولی که از زمان رسول خدا به بعد آمده باشد این اگر قرار بود در شیعه نسبت به این قضیه شبهه‌ای باشد، خب با این سه چهار تا روایت که نباید بیایند سؤال بکنند، یکی اسماعیل بن فضیل است یا فرض بکنید که آن علی بن رئاب که خب در آن روایت که مربوط به... است یا در آن روایت دیگر که فرض بکنید که حسن صیقل است، سه چهار تا، چهار پنج تا، دیگر بیشتر روایت نیست که چند نفر از امام بیایند سؤال کنند. یعنی شیعۀ با آن طول و عرض به این کیفیت نسبت به این مسالۀ مهم که در شبانه روز فرض بکنید که هفده رکعت نماز واجب می‌خوانند، اینها نسبت به این قضیه شک داشته باشند که آیا این روشی که الان اهل تسنن دارند این روش را انجام می‌دهند و این روش متعارف و این همه بزرگانی که فرض کنید که اشعری ها در قم بودند، در ری بودند، در خراسان، در نیشابور، این همه بلاد که شیعه پراکنده بودند اگر در این مسالۀ به این مهمی که در هر شبانه روزی هفده مرتبه با این مساله ما سرو کار داریم، اگر در این قضیه شک وجود داشت...، آن وقت چه طور ممکن است که فرض بکنید که ما در این مسأله چهار پنج تا روایت داشته باشیم؟ خوب باید حداقل از زمان امیرالمومنین گرفته راجع به این قضیۀ تبعّض سوره روایت داشته باشیم تا زمان امام حسن عسگری، در حالی که اصلاً این مسئله نیست. پس معلوم می شود بر خلاف اعراض اصحاب، شیعه این مسئله را یک امر ثابت شده‌ای تلقی می‌کرد. یعنی روش...، و ائمه اگر نظر مخالفی داشتند خب بیان می‌کردند. ما چرا از امام سجاد روایت نداریم؟ چرا از امام حسن نداریم؟ چرا فرض کنید از امام باقر نداریم؟ هان؟ یک چند نفری، علی بن رئاب یک دفعه خواب دیده حالا بلند بشود بیاید سؤال کند؟ کجایش درد گرفته ما نمی‌دانیم؟ یا فرض بکنید که آن حسن بن صیقل، کجا را صیقلی داده! حالا بلند شده آمده گفته است بیا برویم فرض بکنید که از امام سؤال کنیم که اگر مضطر باشیم...؟ حالا آن که اصلاً مربوط به اینحا نیست، آن مربوط به سوره و اضطرار و کفایت حمد است نه راجع به تبعّض سوره بیاید سؤال بکند، این مساله حکایت از این می‌کند که اتفاقاً این یک امر مسلّمی بوده، این یک امر مسلمی بوده است از زمان رسول خدا که همه بر این وتیره بودند تا به اینجا رسیده. خب این افراد ممکن است طبق مسائل عادی که شخصی می‌خواهد حالا نسبت به قضیه ای مته‌ لای خشخاش بگذارد...،

جلسه ۲

5
  • دیدید بعضی‌ها نشستند پیش آدم و هیچ مطلبی ندارند بگویند، اصلاً می‌خواهند آدم را به حرف در بیاورند، خیلی اتفاق افتاده، بنده خیلی مبتلا به این قضیه هستم، اصلاً ساکت بنشینند انگار یک طوریشان می شود مثلاً، یک چیزی می‌اندازند جلو! آقا چه کنیم حضور قلب داشته داشته باشیم؟ چه کار کنم برو هاونگ بکوب! حضور قلب...! آقا ما چه کار کنیم در خیابان که راه می‌رویم برایمان تشویشی پیدا نشود؟ خب چشمت را بینداز پایین. می‌خواهی من را به حرف در بیاری که من حال ندارم یا اینکه...! یک وقتی طرف می‌آید وقت می‌گیرد سؤال جدی دارد بسیار خب در خدمتشان هستیم. یک وقتی همین طوری یک چیزی بگوییم که آقا یک حرفی بزند. 

  • حالا این روایتهایی که در اینجا آمده خیال می‌کنم که از قبیل اینها باشد. نشسته پیش امام صادق نمی‌داند از کجا بگوید؟ از فرش بگوید؟ از عرش بگوید؟ از...؟ یابن رسول اللَه تبعّض در سوره می‌شود کرد یا نه؟ حضرت فرمودند اشکالی ندارد بابا، التفات کردید.

  • این مساله یک نکتۀ مهم در استنباط است، این را دقت داشته باشید، فراموش نکنید که اگر جری مقام و جری سنت بر یک وتیره‌ای بود و ما روایات مخالف کثیره‌ای ندیدیم بر خلافش، این دلیل بر تقریر است، تقریر ائمه آن روش و آن جری را. لذا شما می‌بینید وقتی که عمر آمد و صلاة تراویح را عوض کرد، اولین روایتی که ما داریم از امیرالمومنین است، همین که رسید به خلافت، صلاة تراویح را برداشت، ببینید! یعنی امام نمی‌گذارد قضیه به روز دوم برسد. بعد آمدند ندای واسنتا عمرا سردادند! حضرت فرمودند بروید پی کارتان بروید! بروید به جماعت بخوانید! التفات کردید؟ نمی‌شود صلاة تراویح بیاید بیاید، یکدفعه در زمان امام صادق حکم به حرمت اتیان به جماعت بیاید! چون یک مسألۀ حرام، امام باید بیان کند، امام سجاد در اینجا باید مطلب را بیان کند. امام حسن باید بیان کند. لذا امیرالمومنین تا به خلافت رسید فردایش رفت بالای منبر چند تا چیز را برداشت، یکی صلاة تراویح بود، یکی آن شریح قاضی بود، یکی هم حرمت متعه، قضیه متعه را اول امامی که آمد...، خب عمر حرام کرد دیگر! و بر این جری زنا می‌کردند اشکال نداشت! خودشان و هم پالکی‌های خودشان، دور و بریهای خودشان الحمدلله موفق بودند در این قضیه. ولی متعه نه، متعه حرام است و أُعاقب علیهما! خب حدش می‌زنند! امیرالمومنین اول امامی که آمد و حکومت دستش افتاد، آن چیزهایی که به عنوان سنت بود آمد اینها را بیان کرد. آن وقت چه طور ممکن است از این قضیه[(تبعّض سوره در نماز)] تا زمان امام صادق اصلاً هیچ کس سؤال نکرده؟! نمی‌شود که این مساله! یک امر متداول بین مسلمین، همه انجام می‌دهند، شیعه انجام می‌دهد، سنی انجام می دهد، یک نفر نیامده بپرسد آقایان ما در مملکت مسلمانها، سنّی‌ها هستیم اینها دارند تبعّض سوره می‌کنند تکلیف ما شیعه چیست؟ یکی نیامد این را بگوید، این روایت اینجاست دیگر. در زمان امام صادق آن فرد دنگش گرفته، نشسته پیش امام صادق چه سؤال بکنیم؟ یابن رسول اللَه تبعّض سوره می‌شود یا نمی شود؟ حضرت فرمودند بله ولی بهتر است همه‌اش را بخوانید.

جلسه ۲

6
  • این یک نکته است و ما این را در ابواب فقهی خیلی می‌توانیم مورد استفاده قرار بدهیم. فرض بکنید که یک سنتهایی هست که این سنتها در زمان ائمه نبوده مثلاً درست کردن خانقاه، درست کردن خانقاه به این وضع فعلی را شما نگاه نکنید، اتفاقاً این یک مطلبی بود که در زمان سابق هم ما راجع به این قضیه با مرحوم آقا بحث داشتیم، خیلی هم طول کشید، شاید حدود پنج شش جلسه طول کشید که ایشان می‌خواستند به یک نحوی ما را به این جهت سوق بدهند که خانقاه در مقابل مسجد است و ما زیر بار نرفتیم، و بالاخره آخرش هم فهمیدیم که نظر ایشان هم این نبوده و می‌خواستند ما را هی انگولک کنند و اینها! مثلاً یکی مسألۀ خانقاه، مسالۀ خانقاه به این کیفیت فعلی که یک مشت درویش می‌روند و این نحوۀ کارشان و نحوۀ عملشان که اغلب اینها الان به این نحو و به این کیفیت هست، الان در شرایط فعلی یک چهرۀ مذمومی را از این خانقاه ترسیم کرده که خب البته انسان خودش را در یک وضعیتی قرار بدهد از نظر شرعی هم حتی اشکال دارد که مورد اتهام واقع بشود، انسان به لباسی در بیاید که اکثریت از آن لباس سوء استفاده می‌شود، یا در یک موقعیتی باشد که اکثر از آن موقعیت سوء استفاده می شود، یا کاری را انسان انجام بدهد که اکثریت بر این نحوه هست. لابد شما می‌خواهید بگویید که الان ما عمامه‌مان را هم باید برداریم به خاطر اینکه...! نه این مساله الان فرق می‌کند. الان حساب اکثریت نیست، یک عدۀ خاصی هستند.

  • ولی در زمان سابق، در زمان ائمه قضیۀ خانقاه نبوده، حتی ما در روایات هم داریم، ما در روایات گوشه گیری و عزلت داریم، در روایات بسیاری داریم که انسان مدتی از وقت خودش را باید به عزلت بگذراند که ان شاءاللَه این مطالب و این روایاتها را و در کیفیتش و جایش و بیانی که از بزرگان در همین زمینه شنیده‌ایم در شرح عنوان بصری می‌آوریم که حتی در منزل خودش اتاقی را داشته باشد که اختصاص بدهد به عبادتش و در آن اتاق کسی را راه ندهد و حتی افراد در سابق در بالاخانۀ خودشان، اتاقی را همیشه می‌ساختند و فقط راه منحصر به آن یک نردبانی قرار می دادند و خودشان وقتی که می رفتند آن نردبان را بر می‌داشتند، آن سلّم و دَرَج را از آنجا بر می‌داشتند که کسی صعود نکند، این یک مسالۀ متداولی بوده و ما در روایات هم نسبت به این مساله داریم. نظیر این قضیه را شما می‌توانید بگویید که یک عده بیایند و بنشینند و راجع به این مساله خب روایاتی داریم. راجع به حِلَق ذکر این همه روایات داریم. بنشینند و مدتی را و جایی را اختصاص به عبادت بدهند که رفت و آمد نباشد، دور از مردم باشد، خب این چه اشکالی دارد؟ یعنی مساله‌ای نیست که الان فرض کنید که در زمان فعلی ما بگوییم در زمان ائمه چرا این قضیه از نظر ائمه توصیه نشده؟ چون اصلا ً در زمان ائمه یک همچنین مطلبی نبوده، بله صوفیانی در زمان ائمه پیدا شدند، در زمان امام صادق حسن بصری و عبداللَه بن عطاء و سفیان و امثال ذلک که اینها در همان زمان‌ها پیدا شدند...، مسالۀ خانقاه و اینها به این کیفیت نبوده، قطعاً اگر بوده ما از امام راجع به آن روایت داریم. چون نمی‌شود که یک مسألۀ مهمّی در جامعه...، الان مسالۀ خانقاه در جامعۀ ما یک مسالۀ مهمی است. یعنی همان طوری که مسجد یک مسالۀ مهمّی است، حسینیه الان مسالۀ مهمی است، حُسینیه می‌سازند، حَسنیه می‌سازند، زینبیه می‌سازند، و ساخت اینها، فقط نه به خاطر اسم و تبرک به اسم ائمه است، بلکه به خاطر این است که ؟ الاعضاء بتوانند در این اماکن شرکت کنند، یا مثلاً بنا بر قول به عدم جواز دخول اهل کتاب در مساجد، اینها بتوانند در حسینیه‌ها شرکت کنند که خب خصوص مسجد ممکن است عذری داشته باشد یا ؟ الاعضاء فرض بکنید که... خب این مساله مسالۀ مهمی است.

جلسه ۲

7
  • حالا فرض بکنید که من باب مثال صد سال، پنجاه سال در یک همچنین قضیه‌ای مسائل بگذرد و امام هم حضور داشته باشد و رأیش خلاف حسینیه باشد در عین حال هیچ حرفی نزند! خب نمی‌شود این طور. بالاخره چند تا این طرف و آن طرف می‌گوید. اینجا خلاف است، اینجا اقدام نکنید، حسینیه در مقابل مسجد نباید ساخته بشود. اصل بر مسجد است. در زمان سابق اصلاً این مساله نبوده، لذا الان ما اگر یک همچنین مطلبی را بخواهیم مطرح بکنیم اشکالی نمی‌بینیم در اینکه فرض کنید که یک عده‌ای، حالا شما چرا می‌گویید درویش، یک عده فرض بکنید که از همین رفقا بیایند یک جایی را...، بنده خودم آن وقتی که منزل مرحوم آقا در طهران در معرض فروش قرار گرفته بود، یک مسائلی در آن موقع پیش آمد، واقعاً یکی از چیزهایی که در آن موقع برای من یک مسأله‌ای بود این بود که این منزل منزلی است که سیزده چهارده سال مرحوم آقا در این منزل بودند، خوب به مساله توجه کنید، در تمام این اطاقهایش ایشان نماز خواندند، اتاق عقب، اتاق بالا کتابخانه‌شان بود و اصلاً محسوس بود رفتن در این کتابخانه برای افراد، مثلاً افراد می‌آمدند در آن کتابخانه، شماها که ندیدید؟ شما؟

  • تلمیذ: پیچ شمیران بود؟

  • استاد: شما دیده بودید؟ زمان مرحوم آقا که آنجا بودند که نبودید؟ بعداً...، 

  • خب این اصلاً محسوس بود و به طور کلی، حتی یک دفعه مرحوم آقا، چون آن منزل در آخر به اسم من شد، مرحوم آقا به من توصیه می‌کردند که این منزل را نفروشید و بعد خودشان گفتند برو بفروش، یعنی یک مدتی که بعد ما در مشهد احتیاج به منزل پیدا کردیم، قبل از این ایشان به من توصیه می‌کردند مبادا این منزل را بفروشید. فلان کس گفته این منزل خیلی نورانی است و اینها، خودشان را نمی‌گفتند می‌گفتند فلان کس گفته. گفتم بابا فلان کس خیلی کارها! چه چیز خورده! خود شما این وسط چه کاره‌اید؟ حالا فلان کس گفته که این منزل نورانیه، بسیار خب، حالا الان این منزل در معرض فروش قرار می‌گیرد، واقعاً اگر تو کلۀ ما عقل بود که متأسفانه نیست! این رفقایی که در طهران بودند هر کدامشان یک مبلغ می‌گذاشتند و این منزل را می‌خریدند و محلّ برای اجتماعشان می‌کردند. ذکری که می‌خواهند بگویند اینجا می‌آمدند، فرض بکنید که جلساتشان را مرتب در آن منزل می‌انداختند، اگر می‌خواستند احیا بگیرند در آن منزل می‌انداختند، و این مطلب را اتفاقاً من گفتم‌ها! در همان موقع این مطلب را گفتم. بعد یکی گفته بود اگر این قدر بدهد می‌گیریم، اگر آنقدر ندهد نمی‌گیریم! نمی‌دانم فلان! چی چی! به شرطی که طبقۀ زیرش ما بنشینیم، ما ...! یک چیزهایی در آوردند همان موقع که اصلاً به طور کلی ما...، یعنی آن جا یک مقطع مهمی بود در زندگی من، آن برهۀ خاص از این انتقال بسیار حساس بود، علی ایّ حال گذشت، دیگر آن مسائل و آنها گذشت. ولی من همین مطلب را فرض بکنید که خب دارم. البته مساله هست و درست است و ما از مبنایمان برنگشتیم منتهی خب حالا چه کسی و چی و به چه نحوی؟ مرد قضیه کیست؟ این مساله چیزی است که خب طبعاً بایست باشد و همین مطلب را من اتفاقاً در منزل مشهد دارم. یعنی همین الان هم نظر بنده نسبت به مسألۀ مشهد همین طور است، و این‌ها آمدند اصلاً به طور کلی خراب کردند! نظر بنده این بود که اصلاً بنده این منزل را بگیرم و اصلاً وقف رفقا بکنم که رفقا هر کسی جلسه دارد برود آن‌جا، می‌خواهد در آن‌جا بیتوته کند البته نه این‌که آن‌جا بشود فرض بکنید که دیگر...، و اصلاً به طور کلی از نظم و مسأله در بیاید، نه می‌خواهند بروند آن‌جا بیتوته...، در زمان خود مرحوم آقا، حالا [چون دیگر تمام شده من این مطلب را افشاء می کنم،] در بعضی از شبها رفقا می‌آمدند در آن‌جا تا صبح و در آن‌جا بیتوته می‌کردند و بیدار بودند. هم شب جمعه بود و هم شب سه‌شنبه. افراد خاصی در شب جمعه بودند. ما جزء گروه شب جمعه‌شان بودیم. شب سه شنبه هم بود. اصلاً می‌گفتیم می‌خندیدیم تا آقا می‌آمدند بلند می‌شدیم شروع می‌کردیم نماز خواندن! آقا از آن ته...! وآیین نامۀ خاصِّ به خودش را داشت. حتماً نماز شب می‌بایست از روی قرآن خوانده بشود و با قرآن خوانده بشود و با صدا، من شروع کردم[آقا فرمودند] بلند بخوان آقا و با صدا بخوان! ما هم داشتیم سورۀ اسراء می‌خواندیم گذاشتیم زیر آواز! زدیم روی دست آن چند نفری که آن‌جا بودند! خلاصه! التفات می‌کنید! اگر کسی خوابش می‌آید یک ربع استراحت بکند بعد بیاید، حتماً لباس باید سفید باشد،سجاده باید سفید باشد، عطر زده باشد و فلان باشد تا خودشان بعد می‌آمدند در وسط اعمال، مثلاً ساعت سه بعد از نصف شب حافظ می‌آوردند و می فرمودند خب حالا یک غزل بخوان برایمان! از مولانا می‌خواندیم، از حافظ می‌خواندیم، البته گاهی اوقات هم...، من کم شد یک دفعه مثل این‌که خواندم اما خب مثلاً می‌خواندند، یا الآن آن رفقایی که در آن‌جا هستند، بعضی از آنها‌یی که شرکت کرده بودند می‌گفتند که آقا به آنها ظاهراً مغربی هم داده بودند یا بعضی از فقرات را ایشان می‌نشستند و در ضمن صحبت می‌کردند، شرح می‌دادند. و این مسأله مستمر بوده و واقعاً عجیب بود، یعنی واقعاً شبهای عجیبی بود که خب ما دیگر پیدا نمی‌کنیم یک همچنین وضعی را. یعنی یک مطلبی است که دیگر هر کسی باید خودش به فکر باشد، راه را نشان دادند و مطلب را بیان کردند، و هر چیزی را که نمی‌شود انسان تذکر بدهد، نه ما به همین کیفیت خلاصه داریم می‌گذرانیم، علی کل حال. خب چه اشکال دارد که الآن یک همچنین قضیه‌ای باشد و به دور از های و هوی و سر و صدای خانواده و بچه‌هایی که می‌روند و می‌آیند و سر و صدا می‌کنند و گریه می‌کنند و... فرض بکنید که یک اجتماعی که خب فقط این باشد و خلاصه رعایت جلسه بشود در آن و الّا اگر قرار باشد بیایند آن‌جا و خلاصه[رعایت مسائل نشود]خب آن دیگر نه، آن نتیجۀ مطلوب را طبعاً ندارد، و اگر این‌طور باشد خود انسان فوائدش را هم احساس می‌کند، کاملاً برایش مشهود است، مشهود است این شبی که بر او گذشت با شبهای دیگر تفاوت داشت. این چیزی نیست که انسان بخواهد تلقین به خودش بکند. برای ما آن شب مشهود بود. یعنی خیلی دو دو تا چهار تا روشن بود. و خود ایشان هم عبای سفید می‌انداختند و عمامۀ سبز می بستند و می‌آمدند و عبادت می‌کردند. خب علی کلّ حال این یک قضیه است. حالا این مسأله ما می‌توانیم بگوییم که خب اشکالی ندارد اگر مطلب به صورت صحیحش باشد.

جلسه ۲

8
  • اما فرض بکنید که سننی که الآن هست و این سنن سننی است که در زمان ائمه مبتلی بها بوده، ولکن ما نسبت به این قضیه یا می‌بینیم اصلاً در زمان ائمه نبوده، نمی‌خواهم بگویم در زمان...، یعنی جا برای طرح بوده، فرض کنید که مجالسی که الان برای میت می‌گیرند، هفت می‌گیرند، چهله می‌گیرند، سال می‌گیرند، خب مجلسی که الان برای میت گرفته می‌شود خب این مجالس در زمان ائمه... ، مگر در زمان ائمه مردم نمی‌مردند؟! در زمان ائمه می‌مردند الان هم می‌میرند. مگر در زمان ائمه مردم نمی‌خواستند برای مرده‌هایشان مجلس بگیرند؟ خب الان هم می‌گیرند. یعنی آن احساس و عواطفی که الان هست آن عواطف در زمان ائمه هم بوده، چرا ما در زمان ائمه، دویست و پنجاه سال سابقه سراغ نداریم که از این مجالس هفت و چهله و سال و اینها گرفته بشود؟ یک مورد ما نداریم که فرض کنید که ابان از دنیا رفته باشد سالگردش را خانواده‌اش بیایند بگیرند که ما می‌خواهیم ترحیم بگیریم، یا ائمه توصیه کرده باشند به خانواده‌اش که بیایید مجلس ترحیم بگیرید، بله ممکن است حالا در سالگردش یک طلب مغفرتی کرده باشند که خدا رحمت کند پارسال...، احتمال دارد، اشکال ندارد، یک همچنین روزی ابان از دنیا رفته، خب حضرت برای ابان خیلی گریه کردند و طلب مغفرت کردند، یا برای فرض کنید...، اما این که توصیه کنند بیایید مجلس بگیرید به این نحو و به این کیفیت انعقاد مجلس باشد، ما در زمان ائمه نداریم، چه برسد به این که قضیۀ اربعین باشد، مسئلۀ اربعین اصلاً دیگر مربوط به سید الشهدا است و اصلاً دیگر به هیچ نحوی...، حالا نسبت به خود ائمه که در سالگرد باشد ما داریم، در سالگرد ائمه که مجلسی بوده در همان اقوام و اقربا، ما داریم، نسبت به امام سجاد داریم، نسبت به امام باقر داریم که حضرت در منی فرمودند که تا ده سال بیایند در منی برای من عزاداری کنند برای ...، این مطلب را نسبت به ائمه داریم اما نسبت به سایر افراد ما نداریم که باید بعد از یک سال سالگرد بگیرید. الان شخص کفنش پوسیده تازه دارند برای او سالگرد می‌گیرند! بابا مرد رفت دنبال کارش، الان حساب و کتاب دارد پس می‌دهد چی اینجا سالگرد می‌گیرید؟! آیت اللَه فلان بله! خیلی خب سی سال پیش از دنیا رفت، خدا رحمتش کند. آقای فلان پنج سال پیش مرده، خدا رحمتش کند.

جلسه ۲

9
  • و اینجاست که ما، یعنی درست نقطۀ مقابل آن مسالۀ اول در اینجا مطرح می‌شود که مطالبی که در زمان ائمه اقتضای زمان و اقتضای حضور ائمه در جامعه در آن زمان، اقتضای جری بر آن مسائل را داشت و نداشت، این دلیل بر این است که مورد رضای ائمه قطعاً نبوده؛ ٢٥٠سال از زمان رسول خدا تا زمان امام زمان، ٢٥٠سال! کم نیست‌ها! به اندازۀ شش برابر عمر ما! پنج برابر عمر ما! ٢٥٠سال بگذرد و اصلاً یک روایت نداشته باشیم که آقا سالگرد بگیرید برای مرده! خب بابا مگر این زن نمی‌خواهد سالگرد شوهرش را بگیرد؟ البته خب اگر ازدواج کرده باشد نه دیگر نمی‌خواهد ولی اگر ازدواج نکرده باشد تا داغش تازه می‌شود شروع می‌کند، پدر می‌خواهد برای بچه‌اش بگیرد، پسر می‌خواهد برای پدرش بگیرد، هان! می‌خواهند بگیرند، عواطف در آن موقع هم بوده، اختصاص به الان که ندارد. ولی در عین حال می‌بینیم نبوده. حتی اگر ما روایت از رسول خدا نداشتیم که سنت بر سه روز هست، نفس همین مساله ادّل دلیل است بر عدم رضای امام. و این در خیلی از موارد کاربرد دارد، یعنی اینی که خدمتتان عرض کردم یکی از مبانی استنباطی ما همین نکته است.

  • نسبت به تبعّض در سوره هم مساله همین است، حتی اگر ما این روایات را نداشتیم، اینی که در این مدت شیعه با سنی با هم خلط داشتند، با هم رفت و آمد می‌کردند، در حالتی که آنها تبعّض سوره داشتند و ما دلیل بر مخالف نداشتیم که شیعه در آن موقع بنایش بر یک سورۀ تمام بوده، چون اگر این طور بوده به عنوان اصل مسلم که دیگر سؤال کردن از امام ندارد. مثل اینکه بیایند از امام بپرسند یابن رسول اللَه نماز واجب است یا نه؟ حضرت می‌گوید احمق از زمان رسول خدا تا الان دارند می‌خوانند! چشمت را باز کن می‌بینی واجب است یا نه! آن وقت سوره که یکی از اجزاء نماز هست، اگر به عنوان یک مسالۀ اجماع مطرح بوده بر این که...، خب دیگر نیاز به سؤال ندارد. مشخص است، آن طرف اهل تسنن نصف سوره، این طرف تمام سوره، یا سورۀ تمام هم آنها می‌خوانند نه اینکه فقط قسمتی از سوره را بخوانند، هم سورۀ تمام می‌خوانند و هم مقداری از سوره، و این طرف که خاصّه باشد فقط سورۀ تمام بخواند، در حالتی که یک همچنین مطلبی نبوده. مضافاً بر این، روایتی که آن روز عرض شد، که روایت روایت امام باقر علیه السلام است که آقای آقا سید ابوالقاسم هم نسبت به این مساله اشاره داشتند، این نکته نکتۀ مهمی است که حضرت در این روایت- روایت روایت صحیحه‌ای است- در این جا حضرت می‌خواهند شبهه را رفع کنند که اگر یک وقتی هم شبهه‌ای در اینجا هست که مثلاً خب دیدند ائمه سورۀ تمام خواندند مثل اینکه راوی در زمان امام حسن آمد خدمت امام حسین، دید حضرت روزه گرفتند، نمی‌دانم ماه رجب بود، چه بود، از همین ایام ماه رجب و روزه‌های مستحبی بود، آمد خدمت امام حسن دید حضرت دارند می‌خورند، تعجب کرد! حضرت فرمودند من امام هستم اگر تو بیایی اینجا ببینی من هم روزه گرفتم خیال می‌کنی حکم شرعی است، ببینید این بیان بیان امام است، امام نمی‌تواند القاء شبهه کند، امام حسین خب در آن موقع امام نبود، به مقتضای جری بر همان رعایت استحباب، خب حضرت روزه گرفته بودند. اگر آن شخص می‌آمد و نگاه به امام حسن می‌کرد و می دید که امام حسن هم روزه گرفته، شاید قبل از اینکه بخواهد از امام سؤال بکند می‌رفت و می‌دیدش که نه امروز هم روزه واجب است، من هم پیش حسین بن علی رفتم هم پیش حسن بن علی، جفت اینها روزه بودند پس معلوم می‌شود[که امروز روزه واجب است.] اینقدر ائمه اهتمام داشتند! اینقدر اهتمام داشتند برای اینکه یک وقت شبهه القاء نشود به مخاطب. لذا امام حسن علیٰ خلاف میلش حتّی، خب حضرت هم می‌خواهد روزه بگیرد دیگر، روزه را در آن روز می‌خورد برای اینکه افرادی که می‌آیند و می‌بینند، لابد روزی بوده که عید بوده یا مثلاً از همین ایام اعیاد بوده که روزه‌اش مستحب بوده، بیایند ببینند که حضرت شیرینی خورده، فرض کنید که نقلی، خرمایی، چیزی، نمی‌دانم آن موقع نقل بوده یا نه، حضرت می‌خورند که رفع این قضیه بشود. اینجا هم امام باقر علیه السلام نسبت به این مسأله در اینجا اشاره دارند، حضرت می‌فرمایند انی ارید ان اُعَلِّمَکم یعنی شما را متوجه به این نکته کنم. این روایت بر تمام روایتهایی که لو فُرِض لو فُرِض که دلالت بکند، این روایت حکومت دارد و مضافاً به جری و عدم طرد ائمه علیه السلام نسبت به این قضیه، لذا تبعّض در سوره دیگر این محرز است و هیچ اشکالی ندارد. 

جلسه ۲

10
  • یک روایت می‌ماند که خب بهتر است یک توضیحی راجع به آن داده بشود که ایشان این را جزء روایات [دال بر تمام سوره] آوردند در حالی که به نظر نمی‌رسد که اصلاً این[ روایت دلالتی بر وجوب تمام سوره] داشته باشد. روایت منصور بن حازم است، در روایت منصور بن حازم دارد که: قال ابا عبداللَه علیه السلام لا تقرء فی المکتوبة باقل من سوره و لا باکثر. این روایت روایت مهمی است که همه نسبت به این روایت در کتب فقهی استدلال می‌کنند. این هم خیلی جوابش روشن است؛

  • لا تقرء فی المکتوبة باقل من سوره یعنی از سوره کمتر نخوان، یعنی مثلاً از همین سوره‌هایی که ٣ آیه دارد ٤ آیه دارد کمتر نخوان و لا باکثر من سوره یعنی بیشتر از یک سوره نخوان. یعنی وقتی سورۀ قل هو اللَه می‌خوانی دیگر نرو سراغ سورۀ دیگر. اقل من سوره یعنی سوره اقل از سه چهار آیه نباشد و یؤیّدهُ که روایت دیگری داریم که اتفاقاً این مطلب را تایید می‌کند، حضرت می‌فرمایند اگر سوره شش آیه داشت، سه آیه‌اش را بگذار برای رکعت اُولیٰ، سه آیه‌اش را هم بگذار برای رکعت ثانیه. این ناظر بر همین قضیه است. یعنی سه آیه این اقل سوره است دیگر، فرض کنید که سورۀ کوثر یا مثلاً سورۀ نصر، سورۀ کوثر که این اقل از سوره است یعنی کوچکترین سوره است، حضرت در اینجا می‌گوید کمتر از سوره نخوان یعنی کمتر از سه آیه نخوان، بیشتر هم نخوان یعنی از یک سوره بیشتر نخوان. چه طور اینکه در روایات دیگر هم دارد که بیشتر از یک سورۀ نمی شود خواند و جایز نیست که انسان یک سورۀ کامله بخواند و سراغ سورۀ دیگر برود. خب پس این روایت هم در اینجا هیچ دلالتی بر مراد آقایان ندارد.

  • سؤال و جواب عربی

  • خب پس بنابراین همان طوری که نظر رفقا هم بر این هست این قضیه[به اینجا رسید که تبعّض سوره در نماز جایز است.] ان شاءاللَه در جلسۀ دیگر راجع به تنجیس متنجّس بحث خواهیم کرد، رفقا مطالعه کنند تا ببینیم که متنجّس آیا منجّس هست یا نیست و کیفیتش چگونه است؟

جلسه ۲

11
  • تلمیذ: به هر حال فضیلتش ثابت شد یا جوازش؟ 

  • استاد: جوازش، فضیلت نیست، جواز است. منتهی...

  • تلمیذ: به ضمیمۀ روایاتی که...

  • استاد: روایت امام رضا علیه السلام؟ در روایت امام رضا علیه السلام خب می‌توانیم در آنجا بگوییم که شاید منظور حضرت این نیست که مثلاً قرآن را تکه تکه باید خواند. شاید منظور حضرت این باشد که...، یعنی از نقطۀ نظر استحباب که جمع کنیم بین روایاتی که دلالت می‌کند به سورۀ تمام و هم بین روایاتی که دلالت می‌کند مثلاً فرض بکنید که کراهت امام نسبت به این قضیه، این است که انسان سور مختلف بخواند. در روایت امام رضا ندارد که قطعه‌ای از سور، داریم که قرآن را بخواند، لئلا یصبح کتاب اللَه مهجورا، که قرآن را باید بخواند، چه طور این که ما در روایات مختلفی راجع به شبهای متفاوت سوره‌های مختلف، سورۀ واقعه را در شب جمعه، در شب دوشنبه سورۀ هل اتی ، نباء در صبح دوشنبه یا غاشیه در صبح دوشنبه، در شب جمعه سورۀ جمعه و سورۀ منافقین، این روایاتی که مربوط به اینها هست دلالت می‌کند بر اینکه انسان باید سور را، سوره‌ها را در نمازهای مکتوبه دائماً بخواند. و لذا می‌توانیم بگوییم که این روایت حضرت دلالت بر استحباب تقطیع ندارد. بله یک وقتی انسان فرض کنید که می‌خواهد یک قطعه از قرآن بخواند به عنوان ... خب عیب ندارد که مثلاً حالش اقتضاء می‌کند مثلاً به این کیفیت و اینها، اما اینکه دلالت بر استحباب قطعه قطعه دارد نه، این جواز است.

  • تلمیذ: اگر ما عام اول را در واقع همان ….. فَاقْرَؤُا مٰا تَيَسَّرَ مِنَ اَلْقُرْآنِ …. ﴿المزمل‌، ٢٠﴾ بدانیم آن وقت آن چیزی که به عنوان دلیل خارج شده از تحت این عام، این است که در بعضی روایات آمده که سورۀ کامله بخوانید، این هم نه به عنوان وجوب ...

  • استاد: البته در روایات خب در بعضی‌هایش معنای اکره آمده، حضرت می‌گوید آن طور بخوانی بهتر است، یعنی دلم می‌خواهد که یک سورۀ کامل بخوانی نه این که...، یکی مثل شیخ حُر آمده اصلاً این اکره را حمل بر تحریم کرده! این که دیگر خیلی عالی! مثلاً ما اصلاً اکره را هم در نظر نگیریم، التفات کردید، این را هم نمی‌توانیم خب در اینجا بگوییم لذا ما دلالت بر استحباب مساله نمی‌توانیم بکنیم اِلاّ اینکه فرض بکنید که بگوییم در موارد، مختلف است، جوازش هست و...

جلسه ۲

12
  • تلمیذ: ...؟

  • استاد: این لا تقرأ شاید همان کراهتی است که در این...، مثلاً حمل بر عدم رضایت هست. یعنی با تصریح این روایات دیگر جایی برای اینها نمی‌ماند.

  • تلمیذ: ...؟

  • استاد: یعنی صریح است، یعنی اصلاً حکم علّت را دارد.

  • تلمیذ: در علل الشرایع دوباره از امام دارد...، آن روایتی که شما فرمودید در سورۀ مائده است، در یک روایت دیگر داریم که سورۀ بقره را یک مقدارش را...، در اینجا فقط دارد که یک شخصی آمده... امام دارد به شما یاد می‌دهد، یعنی دو تا روایت می‌شود. 

  • استاد: دو تا روایت، 

  • تلمیذ: این از علل الشرایع است.

  • استاد: این از علل الشرایع است، ندیده بودم.

  • تلمیذ: این که فرمودید باید یک پاراگراف کامل باشد آن هم باید لحاظ بشود دیگر؟ 

  • استاد: بله

  • تلمیذ: یعنی اگر بخواهیم یک آیه‌ای خوانده بشود که مفهوم تمام نشده باشد...

  • استاد: بله مفهوم آیه باید برسد، درست است.

  • تلمیذ: ...؟

  • استاد: بله قرینه حالیه و همان جری خودِ...

  • تلمیذ: چرا این سیره‌ای که در میان شیعه وجود داشته بنا به فرمایشی که الان فرمودید، چرا استمرار پیدا نکرده است و رسید به جایی که مسئله بر عکس شد و فقها قائل به عدم جواز شدند؟ یعنی این سیره‌ای که در زمان اهل بیت بود، زمان اهل بیت٢٥٠سال... 

  • استاد: اینها مسأله همه ناشی از زمان شیخ صدوق است. مرحوم شیخ صدوق، ایشان یک فردی بوده خیلی وجیه در میان خاصه، ولی نکته‌ای که ایشان داشته این است که آن قدرت استنباط قوی را نداشته و از همین فتاوایش که در من لا یحضر است- روایات را به صورت فتوا نقل کرده دیگر، یعنی در واقع فتوا را به صورت روایت نقل کرده- این مطلب استفاده می‌شود و در بیانهایی که نسبت به روایات دارد این استفاده را می‌شود کرد، مخصوصاً در باب زکات که خب مطالبی که ایشان در آنجا دارد قطعاً اصلاً به نظر بعید می‌آید، یعنی خیلی عجیب می‌آید که چه طور مثلاً ایشان یک همچنین نظر و فهمی از روایات داشته! به عکس ایشان، شیخ مفید در فهم روایات بسیار قوی بوده و ایشان تفاوت داشته به خاطر همین که خب مرحوم شیخ مفید اهل علوم عقلی هم بوده و شیخ صدوق اصلاً نبوده، کج سلیقه گیهایی خلاصه ما در مطالب شیخ صدوق می‌بینیم، یک نحوه خشکی‌هایی که گاهی...، مثلاً فرض بکنید یکی از کارهایی که شیخ صدوق کرده همین در آوردن دعا برای امام زاده‌هاست، و ابتداء دعا، این از شیخ صدوق است در حالتی که این غلط است، دعا است باید از امام باشد و دعایی که انسان می‌خواند و به عنوان...، یک وقتی شما می‌روید فرض بکنید که در حرم امام رضا و دستتان را بلند می‌کنید و هر چی دعا به زبانتان می‌آید می گویید، یک وقتی به عنوان یک سنت می‌خواهید این را عمل بکنید، جایز نیست، باید از امام دعا رسیده باشد. یک همچنین کج سلیقه گیهایی مرحوم شیخ صدوق داشته، و بعد از ایشان ظاهراً این طور که به نظر می‌رسد فقهاء نسبت به مبانی ایشان تسامح می‌کردند و آن جرأت...، مثل اینکه نسبت به شیخ طوسی هم یک همچنین قضیه‌ای نقل می‌کنند که اجماعهایی که در زمان شیخ طوسی یا بعد از شیخ طوسی است حجیت ندارد، به خاطر اینکه همه مقلّد بودند. و نسبت به شیخ صدوق، قبل از ایشان هم مطلب همین طور بوده و نکته‌ای را که در ایشان می‌دانستند این بوده که می‌گفتند ایشان جزء اقدمین بوده و اقدم به زمان ائمه بوده، لذا اشراف بر آن احکام متداوله را داشته، در حالتی که به عقیدۀ این جانب این قضیه صحیح نیست. بلکه مرحوم شیخ صدوق از فهم روایی‌اش استفاده می‌کرده نه اینکه اشراف بر این... 

جلسه ۲

13
  •  اللَهم صل علی محمد و آل محمد