آیتاللَه سید احمد طهرانی کربلائی
ولادت: 1282 هـ.ق، کربلا
ارتحال: 27 شوّالالمکرم 1332 هـ.ق، نجف
اساتید حضرت آیتاللَه سید احمد کربلائی
- عارف کامل مرحوم آیتاللَه العظمی حاج ملاحسینقلی همدانی قدّس اللَه سرّه
- ميرزا محمّد حسن شيرازى (معروف به ميرزاى بزرگ شیرازی) رحمة اللَه علیه
- ميرزا حبيب اللَه رشتى رحمة اللَه علیه
- آخوند خراسانى رحمة اللَه علیه
شاگردان آیتاللَه حاج سید احمد کربلائی
- عارف کامل مرحوم حضرت علامه آیت اللَه العظمی حاج سید علی قاضی قدّس اللَه سرّه
- مرحوم آیت اللَه سید جمال الدین گلپایگانی رحمة اللَه علیه
- مرحوم سیدمحمد کاظم عصار رحمة اللَه علیه
زندگینامه مرحوم آیتاللَه حاج سید احمد کربلائی
مرحوم آية اللَه العظمی حاج سيّد احمد طهرانى كربلائى از بزرگترین فقهاء و از مبرّزين عرفاء و حكماى شیعه در حدود سال 1282 هجری قمری در شهر کربلا دیده به جهان گشود.
تحصیلات ابتدایی را در کربلای معلّی گذراند و سپس به سامراء و نجف رفته و فقه و اصول را از محضر مجتهدان بزرگى چون: ميرزا محمّد حسن شيرازى (معروف به ميرزاى بزرگ شیرازی)، علّامه بزرگوار ميرزا حسين خليلى طهرانى، ميرزا حبيب اللَه رشتى و آخوند خراسانى بهره برد و در اين علوم تبحّرى تمام و كمال يافت.
آن بزرگوار در اين دو رشته فقه و اصول فقه سرآمد روزگار شد؛ به گونه اى كه مرحوم علّامه محقّق، آية اللَه شيخ محمّد حسين اصفهانى ـ رحمة اللَه عليه ـ درباره او فرمود:" من احدى را مانند آقا سيد احمد حائرى در فقه نديدم." (توحید علمی و عینی، ص19. آیت الحق، ج1، ص281)
جایگاه علمی و معنوی حضرت آیتاللَه سید احمد کربلائی
ایشان از أعاظم فقهاء شيعه إماميّه و از أساطين حكمت و عرفان الهى بوده است. امّا در حكمت و عرفان همين بس كه پس از رحلت مرحوم عارف بى بديل و حكيم مربّى، و مدرّس وحيد، و فقيه عاليقدر: حضرت آية اللَه العظمى آخوند مولى حسينقلى همدانى رضوان اللَه عليه، در نجف اشرف، با عديل و هم رديف خود: مرحوم حاج شيخ محمّد بهارىّ، در ميان سيصد تن از شاگردان آن مرحوم، از مبرّزترين شاگردان، و از أساتيد وحيد اين فنّ بودهاند؛ و پس از مهاجرت آية اللَه بهارىّ به همدان، يگانه عالم أخلاق و مربّى نفوس و راهنماى طالبان حقيقت در طىّ راه مقصود، و ورود در سُبُل سلام و ارائه طريق لِقاى حضرت أحديّت، و سير در معارج و مدارج كمال نفس انسانى، و ايصال به كعبه مقصود، و حرم معبود بوده است.
شرح فضائل ایشان از وصف خارج است؛ چه در ميان علماى نجف اشرف و خواصّى كه با وى رفت و آمد داشته اند؛ اين مطلب معلوم و از مسلّميات اهل فنّ به شمار مى آيد. (توحید علمی و عینی، ص17)
ایشان در فقاهت و تفوّق علمى در حدّى بود كه ميرزاى شيرازى كوچك، مرجعيت او را پس از خود امضاء و تقرير نموده بود و مردم را به او احاله مى داد. در مجلس درس او بزرگان حوزه نجف و فحول اعاظم و اكابر حوزه شركت مى نمودند و گويند: هيچ فقيه و عالمى را قدرت مقابله و بحث علمى و مناظره با او نبود، و در خطابه و كيفيت اقامه حجّت و دليل از نوابغ علم و منطق شمرده مى شد، به طورى كه همگى به اعتلاء و تفوّق علمى او اذعان و اعتراف داشتند.
و اما در عرفان و سير مراتب سلوك و تزكيه نفس در ميان سيصد تن از شاگردان مرحوم آخوند ملّاحسينقلى همدانى ـ رضوان اللَه عليه ـ مشارٌ بالبنان بود و از شاخص ترین آنها به شمار می آمد.(مهرتابناک، ص32)
علّامه طباطبايى، رضوان اللَه عليه در شرح فضائل ایشان می نویسند:
«آقاى آقا سيد احمد كربلايى اخيراً در بوته تربيت و تهذيب مرحوم آية الحقّ و استاد وقت، شيخ بزرگوار آخوند ملّا حسينقلى همدانى ـ قدّس اللَه سرّه العزيزـ قرار گرفته و ساليان دراز در ملازمت مرحوم آخوند ملّا حسينقلى همدانى ـ قدّس اللَه سرّه العزيزـ بوده، و از همگان گوى سبقت ربوده؛ و بالأخره در صفّ اوّل و طبقه نخستين تلامذه و تربيت يافتگان ايشان مستقرّ گرديده؛ و در علوم ظاهرى و باطنى مكانى مكين و مقامى امين اشغال نمود. و بعد از درگذشت مرحوم آخوند، در عتبه مقدّسه نجف أشرف اقامت گزيده و به درس فقه اشتغال ورزيده، و در معارف الهيه و تربيت و تكميل مردم، يد بيضا نشان مى داد. جمعى كثير از بزرگان و وارستگان، به يمن تربيت و تكميل آن بزرگوار قدم در دايره كمال گذاشته و پشت پا به بساط طبيعت زده، و از سُكّاندار خُلد و مَحرمان حريم قرب شدند. كه از آن جمله است:
سيد اجلّ، آيه حقّ و نادره دهر، عالم عابد فقيه مُحَدِّث شاعر مُفلِق، سيد العلماء الربّانيين، مرحوم حاج ميرزا على قاضى طباطبايى تبريزى رضوان اللَه علیه. (مهرتابان، ص23)
از دیگر شاگردان ایشان می توان به مرحوم آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی و مرحوم سید محمد کاظم عصار رحمة اللَه علیهم اشاره نمود.
علّامه حاج شيخ آغا بزرگ طهرانى قدّس سرّه در شرح فضائل ایشان می نویسد:
سيّد أحمد يگانه فرد زمان، و أوحدى عصر خود بود، در مراتب علم و عمل و سلوك و زهد و ورع و تقوى و معرفت باللَه، و خوف و خشيت از او. نمازهاى خود را در مكانهاى خلوت به جاى مى آورد؛ و از اقتدا كردن مردم به وى در نمازها خوددارى مى نمود؛ و بسيار گريه مى كرد؛ و كثير البكاء بود؛ بطورى كه نمى توانست از گريه در نمازها خويشتن دارى نمايد، بخصوص در نمازهاى شب.
و من در مدّت دو سال كه به همسايگى او فائز و بهره مند شدم؛- زيرا منزل من نزديك منزل او بود- در اين مدّت از او چيزهايى را مشاهده نمودم كه بيانش به طول مى انجامد.
او به مادرش بسيار مهربان بود، و در خدمت او بود. پس از رحلت ايشان، من شبى او را در خواب ديدم؛ و مى دانستم كه فوت كرده است؛ انگشت مسبّحه (سبّابه) ايشان را محكم گرفتم؛ و گفتم: از آن مقامات و درجاتى كه خدا به شما عنايت فرموده است، بايد براى من بيان نمائيد! با شدّتى هر چه تمامتر انگشت خود را از دست من كشيد؛ و خنده اى نموده گفت:حلواى تنتنانى، تا نخورى ندانى! (توحید علمی و عینی، ص18 و 20)
تقوا و مقامات عرفانی حضرت آیتاللَه حاج سید احمد کربلائی
مرحوم آیت اللَه اقای سيد على آقاى قاضى قدس اللَه سرّه مى فرمایند:
«شبى از شبها را به تنهايى به مسجد مى گذرانيدم ؛ به نيمه شب يكى درآمد و به مقام ابراهيم عليه السّلام مقام كرد و از پس فريضه صبح در سجده شد تا طلوع خورشيد. آنگاه برفتم و ديدم آقا سيد احمد كربلايى بَكّاء ـ قدّس اللَه سرّه است ـ و از شدّت گريه خاك سجده گاه گل كرده است و صبح برفت و در حجره نشست و چنان مى خنديد كه صداى او به بيرون مسجد مى رسيد! (مطلع انوار، ج2، ص79)
كيفيّت مناجات حاج سيّد احمد كربلائى در مسجد سَهله
مرحوم آقا سيّد جمال الدّين براى حقير [ علامه طهرانی] نقل كردند كه:
در ايّام جوانى كه تحصيلات ايشان در اصفهان بوده است؛ استاد و مربّى اخلاقى ايشان، مرحوم آخوند كاشى، و مرحوم جهانگيرخان قشقائى بوده اند.
و چون به نجف اشرف مشرّف میشوند، استادشان مرحوم آقا سيّد جواد بوده است؛ و مى فرمودند:
او مردى سريع و پر مايه و پر محتوى بود؛ و مى گفت: اگر از عالم بالا به من اجازه دهند؛ در سر چهار راهها، چهارپايه مى گذارم و بر روى آن مى ايستم و مردم را به توحيد و عرفان خداوندى مى خوانم. و ديرى نپائيد كه به رحمت حقّ پيوست. و من به مرحوم آية اللَه و مربّى اخلاقى: آقاى شيخ على محمّد نجف آبادى رجوع كردم؛ و از او دستور مى گرفتم. مدّتها از اين موضوع گذشت؛ و من در تحت تعليم و تربيت او بودم.
تا يك شب كه بر حسب معمول به مسجد سَهله آمدم براى عبادت و عادت من اين بود كه: به دستور استاد، هر وقت شبها به مسجد سهله مىرفتم؛ اوّلًا نماز مغرب و عشاء را به جاى مى آوردم؛ و سپس اعمال وارده در مقامات مسجد را انجام مى دادم؛ و پس از آن دستمالى كه در آن نان و چيزى بود، به عنوان غذا باز مى كردم؛ و مقدارى مى خوردم. آنگاه قدرى استراحت نموده و مى خوابيدم، و سپس چندين ساعت به اذان صبح مانده بر مى خاستم، و مشغول نماز و دعا و ذكر و فكر مى شدم؛ و در موقع اذان صبح نماز صبح را مى گزاردم؛ و تا اوّل طلوع آفتاب به بقيه وظائف و اعمال خود ادامه مى دادم آنگاه به نجف مراجعت مى نمودم.
در آن شب كه نماز مغرب و عشاء و اعمال مسجد را به جاى آوردم؛ و تقريباً دو ساعت از شب مى گذشت؛ همين كه نشستم؛ و دستمال خود را باز كردم، تا چيزى بخورم؛ هنوز مشغول خوردن نشده بودم كه صداى مناجات و ناله اى به گوش من رسيد، و غير از من هم در اين مسجد تاريك، احدى نبود.
اين صدا از ضلع شمالى، وسط ديوار مسجد، درست در مقابل و روبروى مقام مُطَهّر حضرت امام زمان عجّل الله تعالى فَرَجه شروع شد؛ و به طورى جذَّاب، و گيرا، توأم با سوز و گداز و ناله، و أشعار عربى، و فارسى و مناجاتها، و دعاهاى عالية المضامين بود كه به كلّى حال ما را و ذهن ما را متوجه خود نمود. من نتوانستم يك لقمه از نان بخورم؛ و دستمال همينطور باز مانده بود، و نتوانستم بخوابم و استراحت كنم؛ و نتوانستم به نماز شب و دعا و ذكر و فكر خود بپردازم. و همينطور متوجّه و منصرف به سوى او بودم.
صاحب صدا ساعتى گريه و مناجات داشت؛ و سپس ساكت مى شد. قدرى مى گذشت، دوباره مشغول خواندن و درد دل كردن مى شد؛ باز آرام مى گرفت. و سپس ساعتى مشغول مى شد؛ و آرام مى گرفت. و هر بار كه شروع مى كرد به خواندن؛ چند قدمى جلوتر مى آمد؛ بطورى كه قريب به اذان صبح كه رسيد؛ در مقابل مقام مطهّر امام زمان أرواحنا فداه رسيده بود. در اين حال خطاب به حضرت نموده؛ و پس از گريه طولانى، و سوز و ناله شديد و دلخراشى، اين اشعار را با تخاطب و گفتگوى با آن حضرت خواند:ما بدين در نه پى حشمت و جاه آمده ايم *** از بد حادثه اينجا به پناه آمده ايم
رهرو منزل عشقيم و ز سرحدّ عدم *** تا به اقليم وجود اين همه راه آمده ایم
سبزه خطّ تو ديديم و ز بستان بهشت *** به طلبكارى اين مِهر گياه آمده ايم
با چنين گنج كه شد خازن او روح امين *** به گدايى به در خانه شاه آمده ايم
لنگر حلم تو اى كشتى توفيق كجاست *** كه درين بحر كرم، غرق گناه آمده ايم
آبرو میرود اى أبر خطا شوى ببار *** كه به ديوان عمل نامه سياه آمده ايم
حافظ اين خرقه پشمينه بيندازكه ما *** از پى قافله با آتشِ آه آمده ايم
و ديگر ساكت شد؛ و هيچ نگفت؛ و در تاريكى چندين ركعت نماز گزارد تا سپيده صبح دميد. آنگاه نماز را به جاى آورده، و مشغول به خود در تعقيبات، و ذكر و فكر بود تا آفتاب دميد. آن وقت برخاست و از مسجد خارج شد. و من تمام آن شب را بيدار بودم؛ و از همه كار و بار خود واماندم؛ و مات و مبهوت وى بودم.
چون خواستم از مسجد بيرون شوم؛ از سر خدمه آنجا كه اطاقش خارج از مسجد، و در ضلع شرقى بود پرسيدم:اين شخص كه بود؟ آيا شما او را مى شناسيد؟
گفتند: آرى! اين مردى است به نام سيّد احمد كربلائى. بعضى از شبهاى خلوت كه در مسجد كسى نيست مى آيد؛ و حال و وضعش هم همينطور است كه ديديد.
من كه به نجف آمدم و خدمت استاد آقا شيخ على محمّد رسيدم؛ مطالب را مو به مو برايشان بيان كردم؛ ايشان برخاست و گفت: با من بيا! من در خدمت استاد رفتم. استاد در منزل آقا سيّد احمد وارد شد؛ و دست مرا در دست او گذارد و گفت: از اين به بعد، مربّى اخلاقى و استاد عرفانى تو ايشانست؛ بايد از او دستور بگيرى و از او متابعت بنمائى!
بارى اين رويّه و روش سيّد أحمد بود در سلوك راه خدا، و تربيت و ارشاد طالبان حقيقت و پويندگان سبيل معرفت. (توحید علمی و عینی، ص 20)
تجلّی نفس مرحوم حاج سيد احمد كربلائى
از مرحوم آقا سيد احمد كربلائى- رضوان اللَه عليه- كه از شاگردان معروف و مبرّز مرحوم آخوند بوده اند نقل است كه فرموده اند:
«روزى در جائى استراحت كرده بودم كسى مرا بيدار كرد و گفت: اگر مى خواهى نور اسفهبديّه را تماشا كنى از جاى برخيز.
وقتى چشم گشودم ديدم نورى بى حدّ و اندازه، مشرق و مغرب عالم را فرا گرفته است». اللَّهُمَّ ارْزُقْنا. اين همان مرحله تجلّى نفس است كه بدين صورت و به كيفيّت نور غير محدود مشاهده مى شود.» (لب اللباب، ص 34)
اعراض از دنیا آیتاللَه حاج سيد احمد كربلائى
حضرت علّامه طباطبائى نقل كردند از مرحوم قاضى از مرحوم حاج سيد احمد كربلائى كه او مى گفت:
در سفرى به يك درويش روشن ضمير برخورد كردم، او به من گفت: من مأموريت دارم شما را از دو چيز مطّلع كنم:
اوّل: كيميا،
دوّم آنكه: من فردا مى ميرم شما مرا تجهيز نموده و دفن نمائيد!
مرحوم آقا سيد احمد در جواب فرموده بود: امّا من به كيميا نيازى ندارم و امّا تجهيزات شما را حاضرم.
فردا آن درويش فوت مى كند و مرحوم حاج سيد احمد تجهيزات او را متكفّل مى شود. (مهرتابان، ص323)
عدم قبول مقام مرجعيّت مرحوم حاج سید احمد کربلائی
در سنّ حدود چهل سالگى او را نامزد براى مرجعيّت شيعيان نمودند؛ و همه متّفقاً او را به نبوغ علمى و تقواى روحى قبول داشتند؛ ولى معذلك خود او حاضر نشد؛ نه فتوى دهد و نه رساله بنويسد و حتّى از نماز جماعت هم در ملا عام، همچون استاد قاضى و استاد علّامه طباطبائى رضوان اللَه تعالى عليهم أجمعين خوددارى كرد. (توحید علمی و عینی، ص23)
مرحوم آقاى حاج سيّد ابو القاسم لواسانی وصىّ مرحوم آقاى حاج سيّد أحمد می فرمودند:
«روزى از روزها كه درس تمام شد و شاگردان شروع به رفتن كردند، من هم برخاستم كه بروم. مرحوم استاد حاج سيّد أحمد فرمودند: آقاى سيّد أبو القاسم اگر كارى ندارى قدرى بنشين.
من دانستم كه: ايشان كار خصوصى دارند. عرض كردم: نه. كارى ندارم و نشستم. و پس از آنكه همه رفتند فرمودند: براى آقا ميرزا محمّد تقى بنويس! و سپس حالشان منقلب شد و گفتند: آه آه، خودش گفته است، خودش گفته است. مسلّم است مسلّم است. و چنان انقلاب حال پيدا كردند كه بى حال شدند ما پنداشتيم كه: شايد آقاى ميرزا محمّد تقى درباره ايشان جمله اى زننده گفته و يا نسبتى داده است كه به ايشان رسيده كه بالنتيجه ايشان را تا اين سرحدّ ملول و ناراحت نموده است.از طرفى ديگر مى دانستيم كه: آقاى ميرزاى محمّد تقى شيرازى، شخص عادل و با ورع و متّقى است، و هيچگاه كلمه اى كه در آن غيبت و خلاف واقع باشد نمى زند؛ و نيز مى دانستيم كه: ايشان هم كسى نيستند كه از نسبتهاى ناروا كه به او داده شود، ملول و خسته شوند. و لذا همينطور متحيّر شديم؛ و به حال سكوت و بهت درآمديم.
در اين حال من براى ايشان سبيلى چاق كردم (چون مرحوم حاج سيّد أحمد استعمال دخانيات مى نمودند) و به ايشان دادم و عرض كردم: حالا اين شَطَبْ را بكشيد! و اينقدر ناراحت نباشيد!
مرحوم استاد شَطَب را كشيدند؛ و قدرى كه سرحال آمدند؛ فرمودند: اين مرد (يعنى آقاى آقا ميرزا محمّد تقى شيرازى) احتياطات خود را به من ارجاع داده است، و افرادى به او مراجعه كرده اند؛ و از او پرسيده اند كه: اگر خداى ناكرده براى شما واقعه اى اتّفاق بيفتد، ما بعد از شما از چه كسى تقليد كنيم؟ و اينك در احتياطات شما به كه مراجعه نمائيم.
آقاى ميرزا محمّد تقى در جواب گفته است: به سيّد أحمد. من غير از او كسى را سراغ ندارم.
آقا سيّد أبو القاسم! براى او بنويس كه: آقا ميرزا محمّد تقى! شما در امور دنيا حكومت داريد! اگر ديگر از اين كارها بكنيد، و كسى را ارجاع دهيد؛ فرداى قيامت در محضر جدّم رسول خدا، كه حكومت در دست ماست؛ از شما شكايت خواهم كرد؛ و از شما راضى نخواهم شد.»
و نيز داستان ديگرى از ايشان نقل شده است كه:
در موقع رحلت مرجعى از مراجع تقليد، اگر طهرانى ها، يعنى علماء طهران، و تجّار و كسبه طهران، به كسى رجوع مى نمودند؛ و از او تقليد مى كردند؛ او مرجع تقليد تمام شيعيان مى شد و همه بلاد و شهرها به تَبَع طهرانى ها از او تقليد مى كردند. و چون طهرانى ها به حاج سيّد أحمد رجوع كردند؛ تا از او تقليد كنند؛ نپذيرفت و در جواب گفت:
اگر جهنّم رفتن واجب كفائى باشد، مَن بِهِ الكِفَايَة موجود است. (توحید علمی و عینی، ص24)
بیهوش شدن آقاى حاج سيد احمد كربلائى با شنيدن آيه «نارُ جهنّم أشَدُّ حَرًّا»
وقتى مرحوم آقاى حاج سيد احمد از نجف اشرف يا كربلاى معلّى براى زيارت يكى از أعلام و بزرگان به «حمزة» و يا به «جاسم» میرود، و در ضمن مذاكرات، خيلى به طور عادى و معمولى آقا حاج سيد احمد مى گويد: هوا قدرى گرم است؛
آن مرد مى گويد: نارُ جهنّم أشَدُّ حَرًّا! مرحوم حاج سيد احمد صيحه اى مى زند و به زمين مى افتد و مدّتى بى هوش و مدهوش مى ماند! (مطلع انوار، ج1،ص 212)
طریقه عرفانی حاج سید احمد طهرانی کربلائی
طريقه تربيت آية الحقّ آقاى سيّد أحمد كربلائى طبق رويّه استادشان مرحوم آخوند ملّا حسينقلى همدانى، معرفت نفس بوده و براى وصول به اين مرام، مراقبه را از اهمّ امور مى شمرده اند. (مهرتابان، ص29)
آثار حضرت آیت اللَه حاج سیّد احمد کربلائی قدّس سره
آثار علمی باقیمانده از مرحوم سیداحمد کربلایی عبارت است از سلسله نامه های حکمی و عرفانی میان ایشان و مرحوم علامه محقق حاج شیخ محمد حسین کمپانی و نامههایی که از ایشان در کتاب تذکرة المتقین جمع آوری شده است.
گزیده ای از بیانات آیت اللَه سید احمد کربلائی
1. مرحوم آیت اللَه حاج سیّد احمد کربلائی قدّس سره میفرمایند:
«پوشیده نباد بر طالب حق جلّ وعلا که علاوه بر اینکه سائر اشیاء و موجودات غیر از حضرت حق جلّ و علا در معرض فنا و زوال است و لهذا شایسته مطلوبیت نیست. ممکن بما هو ممکن را هیچ موجودی نافع و مفید نیست جز حضرت حقّ جلّ و علا چه هر آنچه فرض کنی غیر او ، چون ممکن است، محتاج است من جمیع الجهات به حضرت او جلّ و علا …. و لهذا هیچ موجودی غیر از او نه در زمین و نه در آسمان و نه در دنیا و نه در آخرت شایستگی مطلوبیّت را برای شخص عاقل و دانا ندارد جز حضرت او جلّ و علا … لهذا شایسته برای عاقل چنانست که صرفِ نظر و همّت طلب از جمیع اشیاء غیر از او نموده و به مقتضای «قل اللَه ثمّ ذرهم» همّت طلب را منحصر در او نموده و او را بذاته و بنفسه [مخاطب] قرار داده ، بگوید:
ما از تو نداریم به غیر از تو تمنّا حلوا به کسی ده که محبت نچشیده.» (تذکرة المتقین، ص ۱۷۹ و ۱۸۰)
2. مرحوم آیت اللَه حاج سید احمد کربلائی قدّس سرّه در نامهای به یکی از شاگردان خود میفرمایند:
«جان من به لب آمد از گفتن اینکه راه نجات و خلاص در استغراق ذکر الهی و تفکر در معرفت نفس و خودشناسی است . ذکر و فکر خود رهنمای تو خواهد شد . یا من اسمه دواء و ذکره شفاء
دواؤک فیک و لا تبصر
و داؤک منک و لا تشعر
تو خودحجاب خودی حافظ از میان برخیز.» (تذکرة المتقین، ص ۱۸۵ و ۱۸۶ ؛ و رک : ص ۱۸۱)
ارتحال مرحوم سید احمد کربلایی
سرانجام ايشان در روز جمعه 27 شوّال سال 1332 در سن 52 سالگی در آخرين تشهّد نماز عصر، دعوت حق را لیبک گفته و به سوى محبوب خود شتافت، و در جوار مولايش در حرم مطهّر أميرالمؤمنين عليه السّلام در قسمت شمالى مقابل ايوانى كه در پشت مرقد مطهّر واقع است به خاك سپرده شد؛ رحمة اللَه عليه رحمة واسعة.(توحید علمی و عینی، ص 16)