آیتاللَه شیخ محمدجواد انصاری همدانی قدّس الله سرّه
فرید عصر و حسنۀ دهر، ترجمان قرآن و سلمان زمان، آیة الله العظمی، عالم عابد زاهد ناسک، عالم بالله و بأمر الله، مرحوم فردوس و ساده، حاج شیخ محمّد جواد انصاری همدانی ـ رضوان الله علیه (1320 ـ 1379 هـ.ق) يكى از اولياى برجسته قرن اخير بود كه قولًا و عملًا و اعتقاداً و سرّاً در ممشاى ائمّه طاهرين صلوات الله عليهم أجمعين قدم میزد و نمونهاى بود كه سيره و اخلاق و معارف آن بزرگواران را به عصر خود معرّفى مینمود. (مطلع انوار، ج2، ص281)
معرفی تفصیلی
ولادت
ترجمان قرآن و سلمان زمان، آیتالله حاج شیخ محمّدجواد انصاری همدانی رضواناللهعلیه در سال 1320 هجری قمری در شهر همدان چشم به جهان گشود. (مطلع انوار، ج2، ص281)
نسب
پدر ایشان مرحوم حجتالاسلام حاج مولیٰ فتحعلی همدانی رحمةاللهعلیه از بزرگان علمای عصر خویش بوده است. (مطلع انوار، ج2، ص281)
برخی از اساتید
1. ادبیات فارسی و عربی و منطق: مولیفتحعلی همدانی؛
2. فقه و اصول فقه: حجتالاسلام علی خلخالی و حجتالاسلام حاج سید علی عرب؛
3. طب یونانی و زکریای رازی و دیگران: میرزا حسین کوثر همدانی؛
4. خارج فقه و اصول: آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی.
هجرت به قم و نیل به درجۀ اجتهاد
آیتالله انصاری همدانی جهت نیل به درجۀ اجتهاد، در حدود سیسالگی رهسپار حوزۀ علمیّۀ قم گردید و در محضر درس مرحوم آیتالله شیخ عبدالکریم حائری رحمةاللهعلیه حاضر میشد. تا اینکه از مراجع تقلید وقت، چند اجازۀ اجتهاد دریافت نمود و در مسائل فقهی صاحبفتوا گردید؛ بهطوری که بعضی از دوستان و آشنایانِ ایشان، از آن مرحوم تقلید نمودند. (مطلع انوار، ج2، ص282)
(تصویر حاج شیخ محمّد جواد انصاری همدانی رضوان الله علیه در ایام جوانی)
تحوّل روحی و وصول به کمال
علامۀ طهرانی مینویسد:
«در همین ایّام بود که نسیم نفحات قدسیّه الهی بر دلش وزید و بارقۀ جذبات عالم عِلوی بر قلبش رسید... یکباره شَراشِرِ وجودش دگرگون شد و جذبۀ عالم قدس تاروپودِ وجود او را بر باد داده، با نور الهی بهدنبال گمشدۀ خود برای رسیدن به حرم امن و امان، اضطراب و تشویشی بس هائل در او پدید آمد و خواب و خوراک او را ربود.
روزها در بیابانها و کوههای اطراف قم میرفت و تا شبانگاه به تماشای مظاهر جمال و حیات میپرداخت و با تنهایی و خلوت اُنسی عجیب گرفت.
و چون سالیانی چند از رحلت عارف بیبدیل، استاد کامل اخلاق و معارف الهی، مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی اعلیاللهمقامهالشّریف میگذشت، هرچه نزد شاگردان معروفِ او تردّد نموده و برای فتح و گشایش رفتوآمد کرد اثری نیافت، تا رفتهرفته آتشِ عشق در نهاد او رو به فزونی گذارد و هُموم و غُمومِ فراق، جانِ او را مشتعل ساخت.
نالۀ جانسوزِ او هر بینندهای را متأثّر میکرد و گریۀ جانگداز او هر نظرکنندهای را میگداخت؛ که ناگهان پردۀ غیب بالا رفت و حجابهای ظلمانی و نورانی برکنار شد، نسیم جانبخشِ رحمت از حرمِ الهی بِوَزید و آبِ حیات جاودانی به بقای حق، بر دلِ سوختۀ او بعد از فنای او از مراحل نفْس سرازیر شد و از جزئیّت به کلیّت پیوست.» (برگرفته از مطلع انوار، ج2، ص282)
بازگشت به همدان
در این هنگام ایشان به همدان مراجعت نموده و برای دستگیری عاشقان و دلباختگانِ حرم اُنسِ الهی سُکنیٰ گزید.
اشتغال به تربیت نفوس و تبلیغ معارف الهی
ایشان با نهایت آرامش و سکون، برای رسانیدن حقّ و تبلیغ شریعت و ابلاغ احکام و مسائل شرعیّه و معارف الهیّه و تربیت نفوس ناقصه اهتمامی عجیب نمود.
سفر به پاکستان
علامۀ طهرانی مینگارد:
«آیتالله حاج شیخ محمّدجواد انصارى همدانى در سالهاى آخر عمر، و با تَوارُدِ ضعفِ شدید و كسالت قلب مسافرتى به پاكستان نمودند كه با نبودن وسایل نقلیۀ آن زمان بهمانندِ امروز، بسیار مشكل و طاقتفرسا بود. علتِ مسافرتشان را ایشان به كسى نگفتند. آنگاه در میان محافل و مجالسِ دوستان، سخن از سبب مسافرت به میان مىآمد و هر كس از نزد خود حدسى میزد.
توضیح حضرت حدّاد دربارۀ سفر مرحوم انصاری همدانی به پاکستان
تا پس از سالیان دراز و بعد از فوت ایشان، روزى حقیر از حضرت آقاى حاج سید هاشم حدّاد علّت سفر آن مرحوم را پرسیدم. فرمودند:
سفر اینگونه از بزرگان براى یكى از دو امر صورت میگیرد:
اوّل آنكه: در آن نواحى، عاشق دلسوخته و شوریده و وارستهاى است كه درمان درد هجران او در عالم توحید به دست این مرد است؛ خداوند او را مأمور میكند تا برود و از آن عاشق دستگیرى كند و دردِ وى را درمان نماید.
دوّم آنكه: روى مقدّرات عامّ و كلّى خداوند، بناست در آن نواحى عذابى فرود آید؛ خداوند این بنده را امر میكند تا از تمامِ آن نواحى عبور كند، و در اثر بركت و رحمت نفْسِ رحمانى این بنده، خداوند عذاب را از آن قوم برمیدارد.» (روح مجرد، ص 302)
ارتباط با آیتالله سید علی قاضی
آیتالله حاج شیخ محمّدجواد انصاری همدانی در زمان حیات آیتالله سید علی قاضی دو بار برای زیارت به اعتاب مقدّسه مشرّف شدند، ولی در هیچ مرتبه ملاقات میان این دو بزرگوار حاصل نشد. با آنکه تفاوت سنّ آنها سیوپنج سال بوده است... و مرحوم انصاری در زمان ارتحال مرحوم قاضیّ، 46ساله بوده است.
برخی از شاگردان
1.حضرت علامه آیتالله سید محمدحسین حسینی طهرانی
2.حضرت آیتالله سید عبدالحسین دستغیب شیرازی
3.حجتالاسلام سید عبدالحسین معین شیرازی
4.حاج هادی صنمی
5.حاج سید احمد حسینی همدانی
6.غلامحسین همایونی (خطاط معروف)
7.حاج غلامحسین سبزواری
8.حاج محمدحسن بیاتی همدانی
9.حجةالاسلام و المسلمین حاج سید احمد حسینیان
رحمةاللهعلیهماجمعین
آیتالله انصاری همدانی از نگاه دیگران
آیتالله سید علی قاضی
یکی از شاگردان مرحوم قاضی روزی به ایشان عرض می کند: «اگر خدای نکرده شما از دنیا رفتید، به چه کسی مراجعه کنیم؟» ایشان می فرمایند:
«من کسی که توحید را مستقیماً از خدا گرفته باشد، غیر از شخصی در همدان به نام حاج شیخ محمّدجواد انصاری نمیشناسم.» (مهر تابناک، ص 197)
علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی
علامۀ طهرانی مینویسد:
در ایامى كه از نجف اشرف براى زیارت و ملاقات حضرت آیة الله حاج شیخ محمّد جواد أنصارى همدانى تغمَّده اللهُ برضوانه به همدان آمده بودم، روزى كه تنها با خود به سوى محلّ نماز ظهر ایشان در مسجد موسوم به مسجد پیغمبر میرفتم، به سبزه میدان كه رسیدم این فكر به نظرم آمد كه: من چقدر ایشان را قبول دارم؟! دیدم در حدود یك پیامبر إلهى! من واقعاً به كمال و شرف و توحید و فضائل اخلاقى و معنوى ایشان در حدود ایمان به یك پیغمبر، ایمان و یقین دارم. زیرا اگر الآن حضرت یوسف و یا شعیب و یا حضرت موسى و عیسى على نبینا و آله و علیهم السّلام زنده شوند، و بیایند و امر و نهیى داشته باشند، من حقیقةً بقدر اطاعت و انقیاد و ایمان به حقّانیت آن انبیاء به این راد مرد بزرگ و الهى ایمان و ایقان دارم.
شاهدى هم داریم، چنانچه بعضى ذكر نمودهاند كه: عُلَمآءُ امَّتى کأَنْبیآءِ بَنى إسْرآئیلَ. در این صورت براى انطباق آن حدیث بر علماء امّت كدام عالمى را راستین تر و موحّدتر و به معارف حقّه حقیقیة الهیه نزدیكتر از ایشان مى یابیم؟! به علّت آنكه مناط رسالت و نبوّت امور ظاهرى از كسب و كار و سرمایه و حَسَب و نَسَب و علوم ظاهریه و فنون دنیائیه نیست. اگر آقاى أنصارى را از معمّم بودن، و فقیه بودن، و امام جماعت بودن و هكذا نظائر این امور خَلع كنیم، ملاك ارادت و عظمت این مرد تجلّیات الهیه اى است كه در راه طولانى با جهاد اكبر براى وى شده است، و او را به سرحدّ یك عارف الهى درآورده و در مقام و منزلت تمكین نشانده است. (برگرفته از روح مجرد، 683)
همچنین در جای دیگر مرقوم فرموده است:
حضرت آقاى انصارى، فوقالعاده مرد كامل و شایسته و منوَّر به نور توحید بود، و به حقیر هم بسیار محبّت و بزرگوارى و كرامت داشت.
(تصویر مرحوم آیة الله انصاری هنگام وضو در منزل مسکونی)
شمّهای از سیرۀ اخلاقی آیتالله انصاری همدانی
اهتمام فوقالعاده در کمک به نیارمندان
علامۀ طهرانی میفرماید:
مرحوم انصارى رضواناللَهعليه براى برآوردن نيازمندىهای مسلمانان اهتمامى وافر داشت و در كمك و مساعدت به فقرا و مسكينان بیاختيار بود، و در بذل و انفاق بینظير بود، به بسيارى از خانوادههاى مستمند كه در گوشه و كنار شهر بودند و ابداً كسى از حال آنان اطّلاع نداشت مساعدتها مینمود و با دست خود براى آنان غذا و لباس و فراش میبرد، و در اِخفاى اين امور به حدّى دقيق بود كه حتّى از شاگردان خاصّ خود مخفى میداشت.
در زمستانهاى سردِ همدان براى معالجه مَرْضىٰ و عيادت بيماران آنان به منزلشان میرفت و چه بسا خود تهيّه دوا مینمود و تا فرد گرفتارى را از گرفتارى آزاد نمینمود آرام نمیگرفت. آرامش دل او در آرامش خلق خدا بود و نگرانى او در اضطراب آنان. (برگرفته از مطلع انوار، ج2، ص283)
همچنین علامۀ طهرانی مینگارد:
در يكى از زمستانهاى بسيار سرد و پُربرفِ همدان، روزى يكى از دوستان ايشان ديد مرحوم انصارى كيسهاى بزرگ بر دوش خود دارند و در ميان برفها بهسمت بيرون همدان حركت میكنند. جلو آمد و سلام كرد و عرض كرد: «آقا اين كيسه بزرگ و سنگين چيست كه بر دوش گرفتهايد و به خارج شهر حركت میكنيد؟»
ايشان فرمودند: «برف سنگينى آمده و ارتباط دهات اطراف با همدان قطع شده است. من قدرى نان تهيه كردهام و براى قريهاى نزديك همدان میبرم.»
آن شخص عرض میكند كه: «پس اجازه دهيد من آن را بردارم و با شما ببريم.» ايشان قبول نكردند. گفت: «پس اجازه دهيد همراه شما بيايم؛ آخر در اين بيابان و برف سنگين ممكن است خطراتى متوجّه شما شود.» باز ايشان نپذيرفتند و خداحافظى كردند و رفتند. (اسرار ملکوت، ج3، ص 186)
اهتمام در پذیرایی از سالكانِ الىاللَه
آیتالله سید محمدمحسن حسینی طهرانی نقل میکند:
در زمان حيات مرحوم انصارى رضواناللَهعليه، رفقاى ايشان از اطراف بلاد جهت استفاده و ادراك محضرشان به سوى همدان و اغلب در منزل خود ايشان وارد میشدند، و ايشان در كمال لطف و بهجت و سعۀ صدر و انبساط وجه، همچون پدرى مهربان و عَطوف از واردين پذيرايى مینمودند و مايحتاجِ معيشت را شخصاً تهيه میكردند، و هرچه دوستان و ارادتمندانِ ايشان اصرار میورزيدند كه زحمت تهيۀ غذا و غيره را از دوش ايشان بردارند، ابداً قبول نمیفرمودند، و با آن جثّۀ نحيف كه مُشتى استخوان بيش نبود، روزها به بازار میرفتند و ميوه و موادّ غذايى براى رفقا فراهم میكردند، و اين كار را در نهايت خفا و اختفا انجام میدادند.
البته ناگفته نماند كه مرحوم انصارى اين رفتار را نه تنها با دوستان و رفقاى خود داشتند، بلكه با مستمندان و افراد غريبه نيز به همين روش عمل مینمودند، و اين سنّت محموده را از مولا و مقتداى خويش، حضرت مولىالموالى اميرالمؤمنين عليهالسّلام و ساير ائمّۀ طاهرين اخذ نمودند. (اسرار ملکوت، ج3، ص185)برخی از افراد نادان که این اوضاع و احوال و رفت و آمد های اشخاص را می دیدند چنین تصوّر می کردند که ایشان مخارج ضیافت را به طریق غیر معمول و از خارق عادات به دست می آورند و حتّی بین خود گفته بودند: «آقای انصاری دست می برد از زیر تشک و مخدّۀ خود پول برمی دارد، و الاّ از طریق عادی و طبیعی چطور ایشان از عهده این مصارف می تواند برآید؟!»
در حالی که از احوال ایشان و شدّت عسر و تضیّقاتِ مالی کاملاً مطلّع بودم و شنیدن چنین سخنانی از این گونه افراد برایم ناگوار بود.
روزی در فصل تابستان که طبعاً ورود دوستان و ارادتمندان ایشان به همدان شدّت یافته بود و بیرونی ایشان مملوّ از رفقا طهرانی و اصفهانی و شیرازی و غیره بود، من در اطاق بیرونی بعدازظهر استراحت می کردم که ناگاه متوجّه صدای مرحوم انصاری از اطاق مجاور شدم که با دو نفر مشغول صحبت بر سر فروش باغی کوچک در بیرون و اطراف همدان می باشند، و ظاهراً این دو نفر دلاّل و واسطه فروش بودند، پس از گذشت اندک زمانی متوجّه شدم این واسطه ها می خواهند باغ را به ثمن بخس بفروشند و مرحوم انصاری از فروش آن امتناع می ورزند؛ تا اینکه کم کم صدای آن دو نفر بلند شد و شروع کردند به هتّاکی و بی احترامی به مرحوم انصاری که ایشان در این هنگام صحبت را قطع کردند و به نزاع و مشاجره خاتمه دادند و آن دو نفر از منزل خارج شدند.
من از این پیش آمد بسیار متأثّر شدم که باید کار اولیای خدا به اینجا برسد که برای تحصیل قوت مهمانان مجبور شوند باغ کوچک انگور خود را بفروشند و بعد با این مسایل روبرو شوند، در حالی که برخی از دوستان نادان ایشان چنین می پنداشتند این مخارج و مصارف تماماً توسّط تصرّفات ایشان و از راه غیر طبیعی تأمین می گردد، و با خود گفتم: به مجرّد بازگشت به طهران از آشنایان قدری پول می گیرم و برای آقای انصاری ارسال می کنم.
غروب برای ادراک فیض نماز جماعت مرحوم انصاری در مسجد جامع همدان به اتّفاق رفقا حرکت کردیم، و پس از اقامۀ نماز عشاء در صحن مسجد جامع هنگام خارج شدن از مسجد در حرکت بودم که ناگاه مرحوم آقای انصاری آمدند و در کنار من قرار گرفتند و به آهستگی در گوش من فرمودند:
«آقا سیّد محمّد حسین مبادا آنچه را که در ذهن داری دربارۀ مخارج و مصارف من جامه عمل بپوشانی! إن شاء الله خدا بزرگ است!» این جمله را فرمودند و از من فاصله گرفتند. (مطلع انوار، ج 2، ص 380)
عِرق و حَمیّت دینی
علامۀ طهرانی میفرمودند:
در جنگ بينالملل دوّم كه قواى متّفقين وارد ايران شده بودند، روزى دو نفر از افسران انگليسى در همدان زن جوانى را به زور براى فحشا در خيابان میبردند، و هرچه آن زن فرياد میزد و از مردم كمك میطلبيد و میگفت: «من شوهر دارم، مرا از دست اين سگها نجات دهيد»، كسى جرئت نمیكرد پا پيش بگذارد و آن عفيفه را از دست آن دو افسر مست برهاند.
در اين هنگام مرحوم آيتاللَه انصارى همدانى رحمةاللهعليه از آنجا عبور میكردند و نظرشان به اين جمعيت كه به تماشا ايستاده بودند جلب میشود و سؤال میكنند: «چه خبر است؟» مردم میگويند: «دو افسر انگليسىِ مست، زنى را براى فحشا كشانكشان میبرند، و كسى جرئت ندارد از آنها بستاند و رها كند.»
ايشان فوراً به وسط خيابان میآيند و به طرف آن دو افسر انگليسى حمله میكنند، و با وجود بدن ضعيف و جثّۀ نحيف، با عصاى خود چنان بر سر آن دو افسر میزنند كه سرِ آنها شكاف برمیدارد. و جمعيت كه اين منظره را مشاهده كردند، جرئت و جسارتى در آنها دميده شد و جلو آمدند و به ايشان گفتند: «شما برويد؛ ما خود حساب اينها را خواهيم رسيد!» و آن زن از دست آن دو نفر خلاص گرديد. (اسرار ملکوت، ج3، ص42)
دیدگاههای آیتالله انصاری همدانی
غضب الهی، علّت زلزلههای صحنه و کنگاور و فارسینج
آیتالله انصاری همدانی فرموده بودند:
این زلزلههایی که در این ایّام در «صحنه» و «کَنگاور» و «فارسینَج» و سایر دهات شده و صدها دِه را خراب و ویران کرده، از روی غضب خداست؛ چون این مردمان بسیار با خدا ستیزگی نمودند و در بعضی از دهات اصلاً بیعصمتی و بیعفتی رایج بوده؛ نه نماز و نه روزه و به عبارت دیگر هیچ مؤدّب به آداب شرع نبوده و از مسلمانی جز نام، چیز دیگری نداشتند.
یکی از دهاتی که ویران شده و از او یک نفر باقی نمانده، فارسینَج است. میگویند در هنگام زلزله فقط یک نفر از این دِه فرار کرد و به دِهِ دیگر روی آورد؛ عجب اینجاست همین که به دِهِ دیگر رسید، فوراً زلزله شد و در زیر سقفِ آسیایی که جای داشت، سقف روی سرش خراب و یکباره جان داد!
میگویند یک نفر فارسینَجی هنگام زلزله در سُنقُر بود و در سُنقُر بمُرد و یک نفر سُنقُری در فارسینَج بود و جان به سلامت برد!
از عجایب آنکه در دِهِ اکبرآباد، یک نفر نمازشبخوان بوده است، این شخص که برای نماز شب برخاسته بود دیده بود که سگها و الاغها صداهای عجیب و غریب و صداهای وحشتناکی میکنند، دانسته بود که مقدّمۀ عذاب خداست؛ فوراً از خانه بیرون دویده و در کوچههای دِه فریاد زده بود و مردم را همگی از خانهها بیرون آورده و آنها را به بیرونِ دِه برد. در این هنگام ناگهان زلزلۀ شدیدی آمده و تمام دِه را یکباره ویران و از این دِه یک نفر تلف نشده است، به برکت این پیرمرد نمازشبخوان! (مطلع انوار، ج 2، ص 286)(تصویر مرحوم حاج شیخ محمّد جواد انصاری همدانی رضوان الله علیه)
دستوری برای تشرّف به خدمت امام زمان علیه السلام
از مرحوم آیتالله شیخ محمدجواد انصاری همدانی سؤال شد: «چه وقت انسان به حضور صاحبالزمان علیه السلام میرسد؟» فرمودند: «وقتی که حضور و غیبتش برای انسان تفاوت نداشته باشد!»
مکاشفه بودنِ اکثر تشرّفات مردم به خدمت امام زمان علیهالسلام
آیتالله انصاری همدانی رضواناللهعلیه دربارۀ کتاب نجمالثاقب حاجی نوری رحمةاللهعلیه میفرمودند:
نود درصدِ حكايات و داستانهاى تشرّف افراد خدمت حضرت بقيّةالله ارواحنا فداه، همه در عالم مكاشفه بوده است و اصلاً صورت خارجى و عينى نداشته است! (افق وحی، ص 327)
شیعه بودنِ بسیاری از بزرگانِ بهظاهرسُنّی از جمله محییالدّین ابنعربی
آیتالله انصاری همدانی میفرمود:
بسیاری از بزرگانِ سابق که از کلمات آنان استفاده میشود که سنّیمذهب بودند، آنها این معنی را تقیةً ابراز مینمودند و الاّ آنها شیعه بودند. از کلمات ابنفارض [اینکه] در آخر قصائدش تعریف از ابابکر میکند و علّتِ او را پیرمردی قرار میدهد، و تعریف از عمر میکند و علّتِ آن را کشف قرار میدهد؛ لکن چون تعریف از امیرالمؤمنین میکند، علّت آن را وصیّ بودن آن حضرت قرار میدهد و درست بهواسطۀ این تعریف، تخریب خلفای سابقه را میکند.
همچنین مرحوم انصاری همدانی نقل میفرمود:
یکی از شاگردان مرحوم جلوه (استاد یگانۀ حکمت) برای من نقل نمود که:
مرحوم جلوه هر روز صبح که بر منبر میرفت مقداری به محییالدّینِ عربی بد میگفت و به او دشنام داده لعن میکرد. و این عادتِ همیشگیِ مرحوم جلوه بود؛ زیرا میگفت که محییالدّین سنّیمذهب است.
یک روز که مرحوم جلوه برای تدریس به منبر صعود نمود، در اوّل صحبتش فرمودند که مرحوم محییالدّین شیعه بوده و سنّیمذهب نبوده و مقداری از منقبت و مدح او بیان نمود! ما همه شاگردان تعجّب نمودیم که: «چگونه استاد هر روز زبان دشنام به محییالدّین گشوده و امروز بر عکس مدح و منقبت او را مینماید؟!» در این حال مرحوم جلوه فرمود: «دیشب در خواب باغهای بسیاری مملوّ از گل و ریاحین و درختهای بسیار لطیف دیدم. گفتند اینجا بهشتی است و از منازل محییالدّین است. بسیار تعجّب نمودم که چگونه جای محییالدّینِ سنّیمذهب در این باغهاست؟! ناگاه روانه شدم تا به قصری بلندپایه که مُرصَّع به جواهرات بود رسیدم و بالا رفتم. در آنجا جماعتی از بزرگان و سادات حضور داشتند و این قصر متعلّق به محییالدّین بود و من گویا از پشت حجابی تماشای این منظره را مینمودم. من در آن مجلس دمِ درب نشسته و سر خود را پایین انداخته بودم و از روی محییالدّین شرمنده بودم که چنین بدگوییهایی دربارۀ او نموده بودم. محییالدّین گفت: ”چرا دم درب نشسته و سر خود را پایین انداختهای؟“ گفتم: ”از شما شرمنده هستم!“ گفت: ”ای میرزای جلوه، تماشا کن!“ چون نگریستم از دریچۀ اطاق، در میان باغ، انواع و اقسام حیوانات سَبُع و درّنده دیدم. گفت: ”ای سیّدِ جلوه! اگر در میان آنها بودی چه میکردی؟“ عرض کردم: ”خود را حفظ مینمودم.“ فرمود: ”من در دنیا میان چنین حیواناتی گرفتار بودم و مطالب من که از آنها سنّی بودنِ من ظاهر است، برای حفظ خون خود، تقیةً نگاشتهام.“» (مطلع انوار، ج 2، ص 299)
مخالفت با طریقۀ صوفیان
علامۀ طهرانی مینگارد:
مرحوم آقاى انصارى جدّاً با طريقۀ صوفيان مخالف بود و آن راه را راهِ ترقّى و قوّتِ نفس میدانست، نه راه فناى نفس.
ايشان صريحاً ميفرمايند: «راه تكامل، به جا آوردنِ اعمال تقرّبى است، خواه ظهور داشته باشد يا نداشته باشد.» (برگرفته از روح مجرد، ص 126)
مجسمۀ شر بودنِ شیطان
آیتالله انصاری همدانی نقل میکردند:
شبی که حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم معراج فرمودند، صبح آن شب شیطان نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: «یا رسولالله، دیشب دیدی منبری بلند که در آسمان واژگون شده بود؟» فرمودند: «بلی.» عرض کرد: «این منبر متعلّق به من بود. من در بالای آن منبر نشسته و ملائکه را موعظه مینمودم و هر وقت تسبیح از دست من میافتاد فوراً دههزار مَلَک هجوم آورده و او را به من میدادند! یا رسولالله، میدانی چرا منبرم واژگون شد و مرا از بهشت بیرون کردند؟ برای آنکه من به خود مغرور شدم. یا رسولالله، مبادا تو به خودت مغرور گردی!»
آیتالله انصاری همدانی در تحلیل این مطلب فرمود:
شیطان مجسّمۀ شر است و ابداً محال است از او خیری تراوش کند! این کلامی را که به پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم گفته ظاهرش نصیحت است، ولی برای اغوای پیغمبر آمده که در وجود آن حضرت ایجاد یأس کند؛ و ضمناً بفهماند که هر قدر درجهات رفیع و منزلتت عالی گردد، در عین حال این خدا خدایی است که یکمرتبه ممکن است تو را از درگاه خود دور کند.(مطلع انوار، ج 2، ص 300)
راه فهمیدنِ معنای «أمرٌ بَینَ الأمرَین»
عارف بالله، شیخ محمدجواد انصاری همدانی میفرمود:
رسيدن به كُنهِ معرفت مسئلۀ «أمرٌ بَینَ الأمرَین» كه از ائمۀ معصومين عليهمالسّلام وارد شده است، جز با طىّ سلوك الىالله و اقدام به رياضات شرعيّه و سيرِ مسيرِ اولياى الهى و عرفان به خداى متعال براى كسى امكان نخواهد داشت. (افق وحی، ص 595)
معنای سلوک
مرحوم آقاى انصارى مىفرمودند:
سلوك عبارت است از عمل به احكام خمسه: واجب ومستحب و حرام و مكروه و مباح. (عنوان بصری، ج1، ص 129)
«از سالک معصیت سرنمیزند!»
مرحوم آیتالله شیخ عباس قوچانى از مرحوم آیتالله حاج شیخ محمّدجواد انصارى رحمةاللهعلیهما نقل نمود:
از سالك راه خدا معصیت سرنمیزند؛ یعنى افعالش عین طاعت است.
اهمیت علم و اطلاع بر مبانی دین در راه خدا
بارها از مرحوم آقای انصاری شنیده شد که میفرمودند:
در راه خدا خطرات بسيارى وجود دارد كه اين خطرات بيشتر دامن جاهلان به حقايق و مطالب را ميگيرد. اما فرد عالِم (كسى كه به اين علوم اطلاع دارد) اگر نيّتش صادق و قلبش صاف باشد، ميتواند بهواسطۀ اين علوم از اين خطرات بگذرد. (متن جلسات اعياد و وفيات، ص 2)
«آن چای با عشق درست نشده!»
مرحوم آقاى انصارى ميفرمودند:
اگر زنی با عدم رضایت یک چای درست کند، وقتی شما آن چای را میخورید احساس میکنید که از روی طیب خاطر و از روی عشق و علاقه درست نشده؛ بلکه از روی اکراه درست شده است.
نفْس خانمی که در شرایط نامناسب چای را درست کرده، بر این چای اثر میگذارد. (متن جلسات پرسش و پاسخ، ص 27)
اشعار آیتالله انصاری همدانی
آیتالله شیخ محمدجواد انصاری همدانی طبع و قریحۀ شعری داشت و به «فانی» تخلّص میفرمود.
از سرودههای ایشان است:
تا که نهادم به سر هوای خوبان کنار *** لوحۀ دل شستهام، از غزل آبدار
بود زمانی مدید، به ترک شعرم شعار *** تا که به باغ و چمن، وزید باد بهار
نمونۀ حشر را، نمود حق آشکار
به صفحۀ خاک شد، آیتِ او جلوهگر *** که خلعت از شه گرفت، تاج زمرّد به سر
کار مسیحا نمود، به گُل نسیم سحر *** نقاب از رو فکند، بلبلش آمد به بَر
هر دو ثناخوان شدند به ذکر پروردگار
بود مرا حیرتی، زلالۀ رنگرنگ *** که ناگهان شد پدید، آن صنم شوخوشنگ
بود درابروش وچشم، اشارت ازصلح وجنگ *** آب حیاتِ لبش، کار به من کرد تنگ
فتاد بازَم به سر، شورشی از عشق یار
اگر کنم وصف شاه، رقم بِأُخدودِ حور *** مداوم از مُشکِ فام، باید و کِلکَم ز نور
مدح و ثنایش کنم، تا به دَمِ نفخ صور *** ز یاد اهل قصور، روند غلمان و حور
دَر کف عشّاق او، دگر نمانَد قرار
ز وصفِ شیرینِ او، شد ز نظر انگبین *** ز جلوه رفت آفتاب، به پیش آن مهجبین
گر بگشاید نقاب، ز صورت نازنین *** تبارکاللَه فغان، بِأحسن الخالقین
رسد به ناسوتیان، ز چرخ نیلیحصار
چرا نسوزد جهان، ز آه جانسوز من؟! *** نیست چرا آخری، بَهرِ سیهروزِ من؟!
مگر ندارد خبر، آن شه فیروز من *** که عاقبت ناله و آه دل افروز من
زند به جان و کند، به مقدمِ او نثار
باز ز نو سر کنم، فغان و اندوه و آه *** که کرده بر تخت شاه، دیوِ دَمان تکیهگاه
چگونه بینم که دیو، نشسته بر جای شاه *** خوشا سلیمان شود، به مسند عزّ و جاه
به چشم اعداء دین، سیه کند روزگار
چه مقصدی در دلم، نیست جز آن دلنواز *** در طلبش میروم، بهر نشیب و فراز
شاهد مقصود من، گر نکند چهره باز *** به درگه کبریا، روم به راز و نیاز
شوم طلبکار او، گریه کنم زارزار
چرا شده در حجاب، جمال نیکوی او *** گشته خموش ازچه رو، لعل سخنگوی او
مگر گرفته غبار، خاطر دلجوی او *** صبا ز رحمت ببر، پیام من سوی او
بگو که پشتم شکست، بار غم انتظار
کنون که از هجر او، تنگ شده حوصله *** کنم به راه طلب، به روز و شب هـروله
خارِ رَهَم گر کُنَد، پایْ پُر از آبله *** به جانِ جانان قسم، کز او ندارم گِله
رضای من رأی اوست، به هرچه گیرد قرار
گرفته طوفان غم، مُلکِ دلم را فرا *** نوح چه شد تا برم، به کشتیاش اِلتِجا
زآتش نمرودِ جهل، گرفته دل شعلهها *** آه کز این شعله سوخت، جسمِ منِ بینوا
خوشا گلستان کند، خلیلم این طُرفهنار
کیست پیامی بَرَد از منِ دلسوخته *** بهسوی آنکس که جان، ز فُرقَتَش سوخته
بگوید: «اندر رَهَت، یکی نظر سوخته *** مگر کنی یک نظر، بر آن دلافروخته
که دارد از این نظر، تا به ابد افتخار!»
گرم شود یک دمک، بخت مساعد نکو *** نشسته در پیش دل، ببینمش روبرو
نماید از مرحمت، ز حال دل جستجو *** موافق آید مرا، به کامِ دل آرزو
رباید از کفّ دل، شورش عشق اختیار
نبیرۀ مصطفی، زادۀ ضَرغامِ دین *** چه شیرآسا کند، قرار بر روی زین
دادِ شجاعت دهد، به شرق و غربِ زمین *** پاک کند عالمی، ز لوث اعداء دین
چه بر کَشَد از نیام، شرارۀ ذوالفقار
کنون که شد «فانیا»، دلت ز غم غرقِ خون *** ز دیدۀ اشکبار، خونِ دل آمد برون
روز وصالت شده، چه بختِ من سرنگون *** گَرَت به مقصد شود، فضل خدا رهنمون
در آستان حبیب، نمای جان را نثار
-----------------
ای شَهِ مُلکِ ملاحت، دلبر زیبای من *** قومی از غم کردهای دلخون، بتِ رعنای من
از هلال ابرویت خم کردهای بالای من *** روزگارم ساخت چشمت ترک بی پروای من
آخر از رحمت نگر بر زردیِ سیمای من
در شب هجران ندارم قصه جز با بوی تو *** هر زمان با چشم غمناکم به یادِ روی تو
ای خوش آن ساعت گذارم افتد اندر کوی تو *** گه شوم مدهوش و گه مست ای صنم از بوی تو
یا سپارم جان ز شوقت یار بیهمتای من
هر دلی کز عشق رویت دلبرا دیوانه شد *** در برِ شمع جمالت جان او پروانه شد
عاری از دنیا و دین و خویش و از بیگانه شد *** جغدآسا در فراقت ساکن ویرانه شد
حال زارش شد گواهِ محنت و غمهای من
آن سر انگشت کز زلفت حمایت میکند *** از عبیرِ نافۀ چینی حکایت میکند
با نسیم صبحدم از گل سعایت میکند *** وز پریشانیِّ دلها بس شکایت میکند
کز امیرانِ جهان خون شد دلِ زیبای من
شمّهای از حالات و مکاشفات آیتالله انصاری همدانی
محبت نسبت به رفقای سلوکی و اشتیاق به مرگ
علامۀ طهرانی مینویسد: روزی آیتالله انصاری همدانی به من فرمودند:
اين رفقا و دوستان چرا اينقدر براى بقاى ما در اين دنيا نذر و نياز و قربانى میكنند؟! بودن در اين دنيا غير از گرفتاریها و امراض و مشكلات چه نتيجه و حاصلى براى ما دارد؟!
اگر نبود صحبت و رفاقت همين رفقا و احبّهاى كه از دور و نزديك به ملاقات و زيارت ما میآيند، حتى براى لحظهاى مايل به بقا در اين دنيا نبودم! (برگرفته از حیات جاوید، ص136)
پذیرایی حضرت سلمان فارسی
آیتالحق و الیقین انصاری همدانی میفرمود:
من در سابقالایام به زیارت قبر غیرمعصوم و امام نمیرفتم، چون تصوّر میكردم كه فقط از قبور ائمّه علیهمالسّلام ـ كه به مقام طهارت مطلقه رسیدهاند ـ بسط و گشایش حاصل میشود، ولى از قبور غیر آنها اثرى مترتّب نیست.
تا در سفر اوّلى كه به عتبات عالیات با جمعى از تلامذۀ روحانىِ خود بهجهت زیارت مشرّف شدیم، یك روز در ایام اقامت در كاظمین علیهما السّلام براى تماشاى بناى مدائن و ایوان شكستۀ كسرىٰ ـ كه حقّاً موجب عبرت بود ـ از بغداد به صوبِ مدائن رهسپار شدیم و پس از تماشاى مدائن و به جاى آوردنِ دو ركعت نماز در آن ایوان كه مستحبّ است، بهسمت قبر سلمان و حُذَیفه ـ كه در قُرب آن ایوان قرار دارد ـ به راه افتادیم. و ما در كنار قبر سلمان نه بهجهتِ زیارت، بلكه بهجهت رفع خستگى و استراحت با جمیع احباب و دوستان نشسته بودیم كه ناگهان سلمان از ما پذیرایى نمود و خود را بهصورتِ واقعیّۀ خود نشان داد و به حقیقتِ خود تجلّى نمود! چنان روحِ او لطیف و صاف و بدون ذرّهاى از كدورت و چنان واسع و زلال بود كه ما را در یك عالم از لطف و محبّت و سعه و صفا فرو بُرد! و چنان در فضاى وسیع و لطیف و بدون گِرِه از عالم معنا ما را داخل كرد كه حقّاً مانند فضاى بهشت، پُرلطف و صفا و چون ضمیر مُنیرِ عارف بالله، مانند آبِ صافى، زلال و مانند هوا لطیف بود.
من از اینكه بهجهتِ زیارت در كنار قبر او نیامده بودیم شرمنده شدم و سپس به زیارت پرداختیم. و از آن پس نیز به زیارت قبور غیر ائمّۀ طاهرین علیهم السّلام هم، از علماء بالله و مقرّبان و اولیاء خدا میروم و مدد میگیرم و به زیارت قبور مؤمنین در قبرستان میروم، و به شاگردان خود توصیه نمودهام كه از این فیض الهى محروم نمانند. (معادشناسی، ج 3 ص 227)
صفوف فرشتگان پشت سر پیرمرد عامی
جمالالعارفین حاج شیخ جواد انصاری همدانی به علامۀ طهرانی فرموده بود:
روزى وارد در مسجدى شدم، دیدم پیرمردى عامّى مشغول خواندن نماز است و دو صف از ملائكه در پشت سر او صف بسته و به او اقتدا نمودهاند و این پیرمرد خود ابداً از این صفوف فرشتگان اطّلاعى نداشت. من دانستم كه این پیرمرد براى نماز خود اذان و اقامه گفته است؛ چون در روایت داریم: «كسى كه در نمازهاى واجب یومیّۀ خود، اذان و اقامه ـ هر دو را ـ بگوید دو صف از ملائكه، و اگر یكى از آنها را بگوید یك صف از ملائكه به او اقتدا میكنند كه درازاى آن فیمابینِ مشرق و مغرب باشد.» (معادشناسی، ج 7 ص 258)
مشاهدۀ عذاب حاکم ستمگر همدان
علامۀ طهرانی بهنقل از آیتالله حاج میرزا جواد آقاى انصارى همدانی نقل میفرماید:
من در یكى از خیابانهاى همدان عبور میكردم. دیدم جنازهاى را به دوش گرفته و بهسوى قبرستان مىبرند، و جمعى او را تشییع مىنمودند. ولى از جنبۀ ملكوتیه، او را بهسمت یك تاریكىِ مبهم و عمیقى مىبردند، و روحِ مثالى این مرد متوفّىٰ در بالاى جنازۀ او با جنازه میرفت و پیوسته میخواست فریاد كند كه: «اى خدا مرا نجات بده، مرا اینجا نبرند»، ولى زبانش به نام خدا جارى نمىشد! آنوقت رو میكرد به مردم و مىگفت: «اى مردم مرا نجات دهید! نگذارید ببرند!» ولى صدایش به گوش كسى نمىرسید.
من صاحب جنازه را مىشناختم؛ اهل همدان بود و حاكم ستمگرى بود! (معادشناسی، ج 2 ص 227)
شهود قرائت قرآن توسط یک سگ
علامۀ طهرانی نقل میفرماید:
آيتالله آقاى حاج شيخ محمّدجواد انصارى همدانى رحمةاللهعليه ميفرمودند: «يك نفر از سالكين كه شب براى نماز شب برخاسته بود، شنيده بود كه سگِ همسايه سورۀ ﴿وَالشَّمْس﴾ را ميخواند.
علامۀ طهرانی در ادامه دربارۀ نقل آیتالله انصاری چنین مینویسد:
اينجانب چنين گمان دارم كه اين قضيّه براى خود ايشان بوده است؛ وليكن چون بزرگان غالباً در مقام بيان، اينگونه امور را نسبت به خود نميدهند، فلهذا بهعنوان «يك نفر سالك» بيان كردهاند. و باز در نزد حقير، خواندن سگ سورۀ ﴿وَالشَّمْس﴾ را مكاشفه بوده است كه براى ايشان از صداى سگ حاصل شده است، چون ايشان در آن وقت به مجاهدات نفسانيّه براى تزكيۀ نفس اشتغال داشتهاند، اين سوره كه داراى سوگندهاى بسيار براى اثبات نجاح و رستگارى نسبت به تزكيهكنندگانِ نفْس است براى ايشان تحقّق پذيرفته است.» (معادشناسی، ج 9 ص 55)
فرار از سلطنت عالم!
برای آیتالله انصاری همدانی حالی پیدا شده بود و به ایشان گفته بودند: «ما سلطنت عالم را به شما میدهیم و از مقام و موقعیتتان هم هیچ کم نمیکنیم!» ایشان فقط گفته بود: «من نپذیرفتم؛ بهخاطر اینکه دیدم من حوصلۀ دردسر ندارم!» (قواعد فقهیه، ج 1، ص 389)
زمزمهها و حدیث نفس
مرحوم حاج شیخ محمدجواد انصاری دو بیت زیر را بهعنوان حدیث نفس، بسیار میخواندند:
چنین شنیدم که لطف یزدان، به روی جوینده در نبندد *** دری که بگشاید از حقیقت، بر اهل عرفان دگر نبندد
چنین شنیدم که هرکه شبها نظر ز فیضِ سَحَر نبندد *** مَلَک ز کارش گره گشاید فَلَک به کینش کمر نبندد
همچنین ایشان شعر زیر را بهعنوان نصیحت و اندرز برای رفقای خود زیاد قرائت مینمودند:
فصل گلم، تمام به آه و فغان گذشت *** چون بگذرد خزان، كه بهارم چنان گذشتت
بدنامى حيات دو روزى نبود بيش *** آنهم كليم با تو بگويم چسان گذشتت
يك روز صرف دادن دل شد به اينوآن *** روز دگر به كندن دل زين و آن گذشتت
دستور العملها
مراقبه
مرحوم شيخ محمدجواد انصارى همدانى در نامهاى كه براى مرحوم علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی نگاشتهاند، راجعبه مراقبت از استعداد و شرايطى كه مُعدّ حركت سالك است، مينويسند:
چيزهايى كه ملالتآور است بعد از ترك هواهاى ممنوعۀ شرعيه (مانند اميال و آرزوهاى نفسانى كه حرمت آنها محرز است و شارع مردم را از آنها برحذر داشته است) عبارت است از: كثرت طعام (زياد غذا خوردن) و كثرت كلام (زياد صحبت كردن) و كثرت مجالست با اهل غفلت. (عنوان بصری، ج2، ص256؛ مطلع انوار، ج 2، ص 320)
مفیدترین و مضرترین کار در راه خدا
علامۀ طهرانی مینگارد:
از حضرت آقا [شیخ محمدجواد انصاری همدانی] روحى فداه سؤال نمودم: «براى راه خدا چه صفتى از همه صفات بهتر است؟» فرمودند:
بعد از فرائض، خدمت به خلق خدا از همه بهتر است.
پس از چند دقيقه سكوت فرمودند:
ميدانيد و عكسش از همه مضرتر است؟!
پس از چند دقيقه سكوت فرمودند:
ميدانيد عكسش چيست؟! عكسش ايذاى به خلق خداست در مقابل احسان به خلق خدا.
بعضى از شعرا مطالب حقّهاى را گفتهاند و در واقع خدا به زبان آنها جارى ساخته. يكى گويد: «مِى بخور، منبر بسوزان، مردمآزارى مكن!» ديگرى فرمايد:تا توانی دلی به دست آور *** دل شکستن هنر نمیباشد
در رسالۀ نور وحدت فرماید: «مرنجان کسی را که مقصودِ توست!»
در قرآن فرماید: ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلنَّمۡلُ ٱدۡخُلُواْ مَسَٰكِنَكُمۡ لَا يَحۡطِمَنَّكُمۡ سُلَيۡمَٰنُ وَجُنُودُهُۥ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ﴾. (سورۀ النمل، آیۀ 18)
مطلب بهاندازهای بالاست که به سلیمان و جنود او نسبت عدم شعور داده شده است، نسبت به اذیّت حیوان کوچکی مانند مورچه! ببینید فرق بین اینجا و مقام امیرالمؤمنین تا کجاست که فرماید: «واللهِ لَو أُعطیتُ الأقالیمَ السّبعةَ بِما تَحتَ أفلاکِها علیٰ أن أسلُبَ حَبَّ شَعیرةٍ فی فَمِ نملةٍ، ما فَعَلتُهُ؛ بهخداى سوگند اگر هفت اقليم را با آنچه كه در زير آسمانهاست به من بدهند تا دربارۀ مورى ستم كنم و پوست جوى را كه در دهن دارد از او بگيرم و نافرمانى خدا را كنم چنين كارى نخواهم كرد!»(مطلع انوار، ج2، ص313)
عزلت
میفرمود:
هر قدر كه انسان بتواند به تنهايى خو كند بهتر است؛ بهخصوص كه از ميانۀ جمع دور باشد، كه شرورِ نفوسِ خبيثه مثل سمومات تأثير دارد. (مطلع انوار، ج2، ص320)
یتیمنوازی
آیتالله سید محمدمحسن حسینی طهرانی میفرماید:
احمد آقای انصاری (پسر مرحوم انصاری همدانی) یک رابطۀ سببی با ما دارند و عیالشان یکی از محارمِ نزدیک ماست. وقتی مرحوم آقای انصاری از دنیا رفتند، بچههای کوچکی از ایشان باقی مانده بود؛ بچههایی که شاید سنّشان حدود یک یا دو سال بود. با وجود اینکه احمد آقا [بعد از فوت آقای انصاری] مایل نبود در همدان بماند و قصد مسافرت به سایر شهرها را داشت، اما متکفّل اولاد ایشان شد؛ واقعاً هم خیلی زحمت کشید و اینها را بزرگ کرد.
تا اینکه ایشان سفری به عتبات میکند و بیش از دو ماه هم در آنجا میمانَد و جذبۀ این اماکن مقدّسه و حالات روحی و وارداتی که برای ایشان در اعتابت مقدّسه پیدا شده بود، آنچنان ایشان را شیفته میکند که میل به توطّن در عتبات برای او حاصل میشود و در ذهن او میگذرد که به ایران بیاید و کارهای خودش را جمع کند و به عتبات برگردد و دیگر بماند. با این میل با عیالش هم صحبت میکند و او هم اظهار آمادگی میکند که در عتبات بمانند.
شب، پدر خودش مرحوم آقای انصاری را در خواب میبیند و میبیند که برادر کوچکش ـ که آن موقع سنّش حدود پنجشش سال بیشتر نبود ـ کنار پدرش ایستاده. پدرشان در حالی که بر سر آن فرزندشان دست میکشند، به ایشان میگویند: «احمد! اگر یک بار بر سرِ این محمود دست بکشی، ثوابش از اینکه تمام عمرت را در اعتاب مقدّسه بگذرانی، نزد خدا بیشتر است!» (برگرفته و بازنگاری از بیانات شبهای پنجشنبه، جلسۀ 6 و جلسات پرسش و پاسخ، ص 35)
دعایی برای حضور قلب در نماز و رفع وسواس در امور عبادی
دستوری است که حاج آقا محمدجواد انصاری به یکی از رفقا برای حضور قلب در نماز و رفع وسواس در امور عبادی (مثل وضو و نیّت و طهارت) دادهاند:
1. بعد از توبۀ کامل، وضوی دائمی و اغسال مستحبّه را تماماً (اغلب در زادالمعاد متعرّض است) به جا آورَد.
2. بعد از هر غسلی (چه واجب، چه مستحب) یکصد مرتبه ذکر مبارک «المُهَیمِن» را بگوید.
3. نوافل را بخواند.
4. اوّلِ هر روز و اوّلِ هر شب به نیّتِ خمسۀ طیّبه علیهمالسّلام صدقه بدهد، و سورۀ «ناس» را پنج مرتبه تلاوت، و ثواب هر دو را هدیه به ارواح طیّبۀ ایشان نماید.
5. و در موقع نماز نظر را به مواقع مقرَّره در فقه بیندازد: در حال قیام در محلّ سجود نظر کند، و در حال رکوع به میان دو پا، و در حال سجود به سرِ دماغ، و در حال تشهّد به سرِ زانو و دست، و در حال قنوت به کف دستها. (مطلع انوار، ج2، ص315)
دستوری دیگر
همچنین آیتالله انصاری همدانی مرقوم فرموده است:
1. [اتیانِ] نوافل لیلیّه و نهاریّه، و با عدم موفقیّت، اتیان به قضای آنها یا تقدیم آنها.
2. توجّه کامل عند الصلاة، با سجّاده و لباس سفید و پنج انگشتر (فیروزه، دُرّ، یاقوت معدنی، عقیق قرمز، عقیق زرد) و استعمال عطر و مسواک و شانه عند الصلاة.
3. خوردن مویز، سرکه، انار، نان جو؛ برای ایجاد نورانیّت.
4. روزه حداقل در هر ماه سه مرتبه، و جوع به قدر امکان.
5. بیداری آخر شب.
6. توسّل به ائمّۀ طاهرین خصوصاً حضرت ولیّعصر عجّلاللهفرجهالشّریف.
7. صلوات روز جمعه بعد از نماز عصر جمعه، و در عقیب آن «اللهُمَّ عَرِّفنی نَفسَک...» (مصباح المتهجد، ج 1، ص 411) الخ، خوانده شود.
8. دوام طهارت، و الإتیانُ بِغُسلِ الجمعةِ حتماً و بِسایرِ الأغسالِ المستحبّةِ علیٰ قدرِ الإمکان.
9. تفریق در صلوات. (مطلع انوار، ج2، ص314)
دستوری برای حفظ در هنگام ترس
از ایشان نقل شده است که فرموده است:
برای حفظ در موقع خوف، آیتالکرسی را بخواند، و چون به ﴿وَلَا ئَُودُهُۥ حِفۡظُهُمَا وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡعَظِيمُ﴾ برسد، این کلمه را هفت مرتبه تکرار کند و سپس آیتالکرسی را تمام کند. (مطلع انوار، ج2، ص 315)
دعا برای بیدار شدن از خواب
دعایی که مرحوم آیتالله انصاری دستور دادهاند که چنانچه انسان قبل از خوابيدن، براى بيدار شدن از خواب بخواند، هر وقت که بخواهد بيدار ميشود:
اللهُمَّ نَبِّهنى لِأحَبِّ السّاعاتِ إلَيک! أدعوکَ فَتُجيبَنى، و أسألُک فَتُعطيَنى، و أستَغفِرُکَ فَتَغفِرَ لى. اللهُمَّ أقِمنى عَن مَضجَعى لِذِکرِکَ وَ شُکرِکَ و صَلَاتِکَ و تَسبيحِکَ، و تِلاوَةِ کتابِک و حُسنِ عِبادَتِک؛ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.(روح مجرد، پاورقی ص 511.)
ارتحال
آیتالله انصاری همدانی در روز جمعه دوم ذیالقعدةالحرام سال 1379 هـ.ق، دو ساعت از ظهر گذشته، در سنّ 59سالگی در همدان دعوت الهي را لبيّك گفت و مرغ روحش به آستان قدس پرواز نمود.
آیتالله سید محمدمحسن حسینی طهرانی بهنقل از حاج محمدحسن بیاتی میفرماید:
من مستطیع و واجبالحج شده بودم، ولی به واسطۀ عارضۀ کسالتِ مرحوم انصاری از اقدام به تهیّۀ مقدّمات، تعلّل میورزیدم. تا اینکه روزی این مطلب را با والد شما (آقای حاج سیّد محمّدحسین طهرانی) در میان گذاشتم. ایشان فرمودند: «چون واجبالحج و مستطیع شدهای، نمیتوانی مسامحه کنی و یا منصرف شوی.» عرض کردم: «اصلاً پایم یارای حرکت به صوب عراق و حجاز را ندارد!» فرمودند: «هیچ راهی برای درنگ و انصراف وجود ندارد! إنشاءالله خداوند کمک مینماید.»
من طبق دستور والد شما عمل نمودم و بهسمت کرمانشاه حرکت کردم و هنگامی که به گردنۀ اسدآباد رسیدیم، دیدم روح مرحوم انصاری بهصورت کبوتری از شهر همدان حرکت کرد و بهسمت من آمد، و هنگامی که به من رسید با لبخند به من فرمود: «خداحافظ! ما رفتیم!» (مطلع انوار، ج 2، پاورقی ص 123)
تشییع و تدفین
برای تشییع جنازۀ آیتالله انصاری همدانی تعطیل عمومی شد، و بزرگان و علمای پرهیزگار همدان شرکت کردند و سه روز در مسجد جامع همدان مجلس ترحیم بر پا بود. جنازۀ ایشان را به قم حمل نمودند و پس از طواف قبر حضرت فاطمۀ معصومه سلاماللهعلیها، نیمهشب در یکی از مقبرههای شمالیِ قبرستان علیّبنجعفر علیهما السلام به خاک سپردند.
علامۀ طهرانی مینویسد:
حقیر داخل قبر ایشان رفتم، صورت را از کفن باز کرده و بر روی خشت نهادم و آخرین بوسه را بر چهرۀ منوّرشان نموده، از قبر بیرون آمدم. (روح مجرد، ص 40)
پیام تسلیت آخوند ملّا علی همدانی در ارتحال آیتالله انصاری همدانی
پس از فوت ایشان، عدّهای ایشان را به عنوان صوفی در مجالس و محافل معرّفی مینموده، و با تهمتها و نسبتهای وقیحْ در صدد کوبیدن و تدمیر شخصیّت علمی و روحانی این ولیّ الهی برآمدند؛ در اینوقت مرحوم آیت الله آخوند ملاّ علی همدانی، که جنبۀ مرجعیّت را نیز حائز بودند، در اعلامیّهای برای اقامۀ مجلس ترحیم نوشتند: «إذا ماتَ العالِمُ ثُلِمَ فی الإسلامِ ثُلمَةٌ لا یَسُدُّها شَیءٌ.»
(تصویر و متن سنگ قبر آیتالله انصاری همدانی رضوان الله علیه)
متن سنگ قبر ایشان، به قلم علامه طهرانی رضوان الله علیه
این مرقد شریف، آرامگاه بدنِ طاهرِ عالِمِ ربّانی و مربّیِ روحانی، فرید عصر، ترجمانِ قرآن، مجاهد فیسبیلِالله، عالِمِ عابد، ناسک و عارفِ بالله، حضرت آیةاللهالعظمی و حجةاللهالکبریٰ مرحوم حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی رضواناللهعلیه فرزند مرحوم حاج ملّافتحعلی همدانی است که در رَیَعانِ شباب، بارقۀ جَذَباتِ شوقِ الهی بر قلبِ انورش تابید و نفحات سبحانی بر دل منوّرش وزید، تا دامان خود را از دو جهان تکان داده، چشم از غیر خدا بربست و راهی جز طریق لقای او نپیمود، تا خیمه و خرگاهِ خود را در حریم قدس و حرم امن و امان الهی فروآورده، به مقصدِ اَقصای مدارجِ قرب فائز گردید و در پنجاهونُهسالگی، روز جمعه 2 ذیقعده 1379 قمریّه از ظلمتکدۀ غرور به دار خلود رحلت فرمود.
جهت مشاهده مجموعه تصاویر حضرت آیتالله حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی قدّساللهسرّه اینجا کلیک نمایید.