پدیدآورعلامه آیتاللَه سید محمدحسین حسینی طهرانی
گروه قرآن و حدیث و دعا
هو العلیم
تحلیلی از حضرت سیّد هاشم حدّاد راجع به قضیّۀ حضرت موسی و خضر علیهما السّلام
آیة الله حاج سید محمد محسن حسینس طهرانی
اسرار ملكوت، جلد 3
حضرت موسی در طلب علم و رشد به سمت خضر روانه شد
در داستان حضرت موسی و خضر علیهما السّلام به وضوح مشاهده میکنیم که حضرت موسی از خداوند طلب علم و رشد میکند و خداوند او را به سمت خضر روانه میسازد: ﴿قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدا﴾ «حضرت موسی به حضرت خضر گفت: اجازه میدهی که در صحبت و همنشینی تو، از آن علم که خداوند نصیب تو کرده است به من نیز بیاموزی، و موجب رشد و ترقّی و باز شدن افقهای جدید معرفتی و شناخت من نسبت به اختلاف مقادیر و تغایر در ظهور ارادهها و مشیّتهای پروردگار گردی؟» در این آیه با صراحت دربارۀ حضرت موسی میفرماید که از حضرت خضر درخواست هدایت و ارشاد نمود، با اینکه او خود از پیامبران اولواالعزم و صاحب کتاب و شریعت و تبلیغ بوده است. و این مطلب دلیل بر این است که در دستگاه خلقت و تربیت و تزکیۀ ربوبی، ملاک در حقّ و واقع، همان حیثیّت کشف و انطباق با نفسالأمر است که از سرچشمه و مبدأ لایزال علم ربوبی بر قوالب ممکنات و مظاهر عالم کثرت افاضه میشود، و هیچ کس از پیش خود سرمایه و اندوختهای ندارد که بخواهد متاع خویش را در این بازار عرضه نماید. خواه آن فرد پیامبر باشد یا غیر، و خواه فرد طالب از پیامبران باشد یا شخص عادی، تفاوتی ندارد.
جالب اینکه حضرت موسی علیه السّلام در زمانی چنین درخواستی نمود که از پیامبران اولوالعزم به حساب میآمد و صاحب شریعت و کتاب شده بود و خود مجری شریعت و احکام الهی و محلّ نزول وحی و ملائکۀ مقرّب گشته بود, و در چنین حالتی از خداوند تقاضای رشد و صلاح و تکمیل علم و معرفت داشت.
تحلیل حضرت حاج سیّد هاشم حدّاد از ماجرای حضرت موسی و خضر
روزی در محضر عارف کامل حضرت حاج سیّد هاشم حدّاد ـ رضوان اللَه علیه ـ بودم، سخن از ماجرای حضرت موسی و خضر علیهما السّلام به میان آمد و اینکه از آیه استفاده میشود: مقام و مرتبۀ حضرت خضر بالاتر از حضرت موسی بوده است، زیرا تقاضای تعلیم و رشد نموده است. مرحوم حدّاد ـ رضوان اللَه علیه ـ فرمودند:
خیر، مطلب اینچنین نیست. حضرت موسی پیامبر اولواالعزم بود و صاحب کتاب و شریعت بود، و حضرت خضر در آن زمان در تحت شریعت و دین و آیین حضرت بوده است، حال چگونه میتوان تصوّر نمود که مرتبه و منزلت حضرت خضر بالاتر از حضرت موسی بوده است؟ بلکه مطلب غیر از این است.
حضرت موسی علیه السّلام از آنجا که صاحب شریعت و کتاب و قانون و تکلیف بود، حقیقت وجود و نفس و قلب او با واقعیّت این مرتبه از اراده و مشیّت الهی که نزول کتاب و شریعت و قانون است، متّحد گشته بود و امری جز این در نفس و قلب و ضمیر او اصلاً وجود و حضور نداشت. او اراده و مشیّت پروردگار را صرفاً در تجلّی و ظهور او در عالم کثرت بر اساس رعایت تکالیف ظاهریّه و احکام عامّه تماشا میکرد، و بر همین اساس هم در میان مردم به رتق و فتق امور میگذراند.
حضرت موسی علیه السّلام مقام مشیّت و ارادۀ حقّ را یکسو مینگریست و ادراک او بر این بود که جریان نظام اجتماعی و تربیت و تدبیر فقط بر اساس معادلات ظاهری و متعارف که منطبق با شریعت اوست باید انتظام یابد، و هر پدیده و رخدادی خارج از این چهارچوب خلاف اراده و رضا و مشیّت پروردگار است و باید از آن جلوگیری نمود، گرچه فاعل آن فرد صالح و مطیع اوامر پروردگار و حتّی از انبیا و اولیا باشد. و اگر حضرت موسی علیه السّلام در زمان امام صادق علیه السّلام بود و صحنۀ اطاعت امر آن حضرت توسّط هارون مکّی را مشاهده میکرد، قطعاً همان اعتراض و ایراد را به آن حضرت وارد میساخت.
حکایت رفتن هارون مکّی داخل تنور گداخته به امر امام صادق علیه السّلام
در مناقب ابن شهر آشوب آورده است:
«روزی یکی از شیعیان خراسان خدمت امام صادق علیه السّلام در مدینه رسید و از اوضاع و احوال خراسان و شیعیان آنجا بیاناتی خدمت حضرت ارائه داد، و در ضمن گفتار از فداکاری و جاننثاری و بذل مال و جان در راه تثبیت خلافت و امامت حضرت صادق علیه السّلام دادِ سخن داد و با لحن معترضانه عرض کرد: ”یا بن رسول اللَه، چرا نسبت به احقاق حقّ و ابطال ظلم و جور و گرفتن حقّ خلافت از این خلفای جور اقدام نمیکنید، در حالیکه شیعیان شما در خراسان در انتظار دستور و فرمان شما بیصبرانه روزگار میسپرند و چشم به اراده و اوامر شما دوختهاند؟“
امام صادق علیه السّلام خدمتکار را صدا زدند و فرمودند: تنور پخت نان را از آتش ملتهب نماید. چیزی نگذشت که شعلههای آتش از داخل تنور زبانه کشید و تنور چنان گداخته گردید که حرارت آن را احساس نمودند.
در این هنگام امام صادق علیه السّلام به آن مرد خراسانی فرمودند: ”برخیز و در میان آتش قرار گیر!“ آن مرد از شنیدن این سخن چنان وحشتزده گشت که در مقابل امام علیه السّلام به جزع و فزع درآمد و عرض کرد: ”یا بن رسول اللَه، این چه دستوری است که میفرمایید؟ شما را به حقّ اجدادتان بر من رحم کنید و ما را به این زبانههای آتش مسپارید.“ امام صادق علیه السّلام او را معاف نمودند و سخن را در موضوعی پیش کشیدند.
مدّتی نگذشته بود که هارون مکّی، از اصحاب خاصّ و سرّ آن حضرت، به درون خانه آمد و به حضرت سلام کرد، حضرت پاسخ سلام او را دادند و قبل از آنکه بنشیند به او فرمودند: ”برو و در داخل تنور بنشین!“
هارون مکّی کفش خود را به کناری نهاد و یکسره به سمت تنور رفت و داخل آن قرار گرفت. اینبار مرد خراسانی از وحشت و دهشت این قضیّه، چنان مضطرب و پریشان گشت که از حضرت تقاضای عفو هارون مکّی را نمود. حضرت توجّهی به کلام او نکردند و به سخنان خویش ادامه دادند و از احوال شیعیان خراسان از او پرسش مینمودند، تو گویی حضرت خود در خراسان و در میان شیعیانشان حضور داشتهاند. پس از مدّتی رو کردند به مرد خراسانی و فرمودند: ”برو و از نزدیک رفیقت را داخل تنور مشاهده کن و ببین چه بر سر او آمده است!“
مرد خراسانی حرکت کرد و به سر تنور آمد و دید هارون مکّی در میان شعلههای آتش و زغالهای گداخته نشسته و با آنها بازی میکند. امام صادق به هارون فرمودند: از تنور بیرون آید، و سپس به مرد خراسانی فرمودند: ”در خراسان چند نفر از شیعیان ما مانند این مرد وجود دارد؟“
مرد خراسانی عرض کرد: ”یا بن رسول اللَه، قسم به خدا دو نفر از میان آنها یافت نمیشود.“
حضرت فرمودند: ”اگر ما پنج نفر مانند این شخص یار و یاور داشتیم قیام مینمودیم.“»
تفاوت واردات و تجلّیات حضرت موسی و خضر
حال سخن در این است که حضرت موسی علیه السّلام به واسطۀ تجلّی برخی از اسماء و صفات حقّ، در همان محدوده و افق و عوالم وجود میتواند سیر و سلوک نماید، و نسبت به سایر تجلّیات اسماء و صفات طبعاً ادراک او ناقص خواهد بود؛ زیرا آن جامعیّت و سعهای که بتواند سایر تجلّیات را در مظاهر احساس و ادراک و لمس کند، فاقد میباشد.
امّا حضرت خضر علیه السّلام گرچه سعه و جامعیّت حضرت موسی را نداشت، ولی در تجلّی برخی از اسماء و صفات بر حضرت موسی پیشی گرفته بود؛ و از این جهت نفس و قلب و فکر و تصمیم و اراده و فعل او نیز بر اساس همان تجلّی و ظهور تعیّن یافته بود، تعیّنی که حضرت موسی علیه السّلام ابداً و به هیچوجه منالوجوه نتوانست آن را دریابد و خود را با آن انطباق دهد. و لذا در مقام اعتراض و انتقاد برآمد و سخت بر حضرت خضر برآشوبید و فعل او را تقبیح نمود، در حالیکه قطعاً میدانست که او همان فرد عالمی است که از خداوند توفیق تعلّم و رشد در خدمت او را تقاضا کرده بود.
مرحوم حدّاد ـ قدّس اللَه سرّه ـ میفرمودند:
با روشن شدن این حقیقت و مسائلی که اتّفاق افتاد، حضرت موسی علیه السّلام دریافت مسألۀ تجلّی ذات خداوند بر نفوس بشری فقط و فقط در محدودۀ نفس و ضمیر و قلب او نیست، بلکه مطلب بسیار بالاتر از این حرفهاست، و جلوۀ حقّ در مظاهر مختلف نه در حدّ فهم و ادراک و احساس ما است، و چه بسا اسرار و رموزی است که ابداً فکر و قلب ما بدان راه ندارد و به کُنه آن نخواهد رسید. و البته این مسأله برای رشد و باز شدن افق جدید معرفتی و کشفی حضرت موسی علیه السّلام بوده است که بدین وسیله حاصل شد و مقصود حضرت موسی علیه السّلام برآورده گردید.
این بود فرمایشات حضرت حدّاد ـ رضوان اللَه علیه ـ در قضیّه موسی و خضر علیهما السّلام.1