پدیدآورآیتاللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی
گروه یادنامه وتذکره
تاریخ 1435/07/01
توضیحات
نمایی اجمالی از مبانی عرفانی و اجتماعی
حضرت علامه آیت اللَه حاج سیّد محمد حسین حسنی طهرانی قدّس الـله سرّه
بسم اللَه الرحمن الرحیم
تصویر حضرت علاّمه آیة اللَه طهرانی در کتابخانه منزل مشهد مقدس
بسم اللَه الرّحمن الرّحیم
نظام عالم وجود بر اساس حق و اتقان است و نظام وجودی انسان از بین سایر آفریدههای خداوند از ویژگی نظام اکمل برخوردار است، و به همین جهت مستحقّ خلعت خلیفة اللَهی گشته و مرتبۀ فعلیت تامّه در وجود، یعنی ظهور جمیع اسماء و صفات کلّیّۀ الهی را واجد میباشد: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا ٱلْإِنسَٰنَ فِىٓ أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾.1
بنابراین، بناء تربیتی و نظام سلوکی انسان باید بر اساس متقنترین و با اصالتترین و متینترین نظام و اسلوب ممکن در عالم وجود و تصوّر استوار باشد، که بتواند متکفّل این مهم و برآورندۀ این وظیفه و مسئولیّت باشد. و این وظیفه بر عهدۀ انبیای الهی و در بالاترین و راقیترین رتبۀ ممکن، حضرات معصومین علیهم السّلام گذارده شده است، که با اهتداء به دستورات آنان و پیروی از منهج ایشان این منظور محقّقاً حاصل خواهد شد.
امیرالمؤمنین علیه السّلام تمامی مردم عالم را به سه دسته و گروه تقسیم مینماید:
گروه اوّل: عالم ربّانی است که حقائق و حوادث عالم وجود را با چشم شهود و بصیرت قلب به علم حضوری و شهود عینی احساس مینماید. در این مرتبه از علم، مراجعه به آراء دیگران و کتب و مجلاّت و روزنامه و خبرنامه و غیره راه ندارد، و سخن و برداشت سایر افراد ابداً و ابداً تأثیری در برداشت و احساس فرد نخواهد داشت، که در تعبیری دیگر به جملۀ «و باشَروا روحَ الیقین» حضرت تمسّک جستهاند.
در این گروه انبیای الهی و در رأس همه حضرات معصومین علیهم السّلام و نیز عرفاء باللَه قرار گرفتهاند؛ و به همین جهت متابعت از آنان عقلاً و شرعاً واجب شده است.
گروه دوم: افرادی هستند که در مسیر اطاعت و انقیاد و متابعت از گروه اوّل قرار دارند و هر آنچه از این افراد به سمع و بصر آنان میرسد با جان و دل میپذیرند و در مقام عمل بدان برمیآیند. حضرت از آنان تعبیر به: «متعلِّمٌ علیٰ سبیلِ نجاةٍ» کردهاند. که این گروه برای رستگاری در دنیا و آخرت تنها راه منحصر به فرد را اطاعت از عالم ربّانی ـ با توضیحی که ذکر شد ـ میدانند و خود را بدان ملتزم ساختهاند.
و امّا گروه سوّم: سایر افراد و فرقهها در هر شکل و قیافه و در هر صنف و گروه میباشند که امیرالمؤمنین علیه السّلام از آنان به دو دستۀ پشهها و مگسهای حیران و سرگشتۀ در هوا تعبیر فرموده است، که همچنان در حرکت و مسیر زندگی دچار سردرگمی و حیرت و شکّ و اضطراب و گیجی و گنگی بسر میبرند و هیچ راه و سیری به سوی هدایت و عالم نور پیدا نمیکنند.1
در این تقسیم منحصراً فردی به فضای حقیقت و شهود عینی راه یافته است که حقیقت توحید را با سیر و سلوک در منازل و عوالم ربوبی، با قلب و ضمیر ـ نه با مطالعه و تفکّر و درس و تحقیق ـ خویش به حقّ المعرفة ادراک کرده باشد. و در غیر اینصورت یا انسان در تبعیّت و پیروی از این عالم ربّانی گام برمیدارد و صرفاً دستورات و تکالیف او را مورد توجّه و عمل قرار میدهد، که او نیز به همان مرتبۀ فلاح و هدایت موفّق خواهد شد؛ و یا اینکه از تبعیّت و اطاعت چنین فردی استنکاف میکند و سر باز میزند، خواه حائز مرتبهای از مراتب علمی و ظاهری شده باشد یا در جهل و عدم اطّلاع از علوم و فنون بسر برد، هر دو قسمت مشمول گروه سوّم خواهند بود.
پر واضح است که اشتغال به علوم و فنون ظاهری بدون رعایت تهذیب و تزکیه و طیّ مراتب سلوکی و استفاده از انوار و نفحات قدسیّۀ ربّانی، به جز اندوختن مشتی اطّلاعات و محفوظات، نتیجه و حاصلی برای انسان به بار نخواهد آورد و انسان همچنان در سیر زندگی به حال حیرت و سرگشتگی و شکّ و جهالت باقی خواهد ماند.
در فرهنگ و قاموس شریعت الهی، هدایت به مفهوم وصول به حاقّ واقع و ظهور حقیقت و واقعیّت است، نه صرفاً عمل به حکم و تکلیف ظاهری بدون لحاظ وصول به واقعیّت و انکشاف سرّ و باطن حقائق عالم وجود. و لذا عالمان و افراد مطّلع از علوم و رسوم ظاهری که دیدگاه و آراء آنان بر اساس شنیدهها و تجربههای ظاهری و مطالعات روزمره و غلبۀ تخیّلات به واسطۀ شایعات است، نمیتوانند در زمرۀ علماء ربّانی قرار گیرند؛ زیرا دیدگاه آنان و احکام صادرۀ از ایشان بر اساس مسموعات و إعمال سلیقههای فردی و چه بسا اغراض نفسانی ـ چه در خود و چه در اطرافیان و اشخاص ذینفوذ ـ صورت میپذیرد و از راسخۀ عالَم واقع و حقیقت امر بیبهره و نصیب میباشند. و به همین لحاظ انسان هیچگاه نمیتواند آنان را مورد تأسّی و اطاعت خویش قرار دهد. و به همین جهت است که انسان در رفتار و گفتار و آراء و اظهار مطلب از جانب آنها به تضادها و تناقضات و اختلاف دیدگاهها و اظهار ندامتها برخورد میکند.
علاّمه حاج سیّد محمد حسین حسینی طهرانی ـ رضوان اللَه علیه ـ تحقیقاً از مصادیق گروه نخست و بلکه در میان اولیای الهی و علماء باللَه و عرفاء بأمر اللَه در جایگاه و منزلگاه ویژهای قرار دارد که حتّی او را از بسیاری از آنها برتری و فزونی بخشیده است.
شاخصه و امتیاز علاّمه طهرانی نه به جهت اطّلاع او بر علوم و فنون ظاهری و متعارف از قبیل فقه و اصول و فلسفه و عرفان نظری و غیره است، که این علوم در بسیاری از افراد یافت میشد و بزرگانی از عالم تشیّع در این علوم و رسوم همچون فارابی و بوعلی و صدرالدّین شیرازی و شیخ طوسی و انصاری و علاّمه حلّی دارای مراتب و جایگاه عالی و راقی بودهاند.
خصوصیّت ایشان به واسطۀ اشراف و اطّلاع بر امور و حقائقی است که از این علوم و رسوم برای انسان حاصل نمیشود و نیاز به مراقبۀ سلوکی و سیر و سلوک إلی اللَه و وصول به مقام قرب و تجرّد و اشراب از سرچشمۀ ماء مَعین و انوار جمالیّه و جلالیّۀ ذات اقدس ربوبی دارد.
بنابراین سخن از شخصیّت و جایگاه علاّمه طهرانی ـ قدّس اللَه سرّه ـ به مراتب توحید و تجرّد و عرفان حقّ و احاطه به حقائق ربوبی باز میگردد، نه به مراتب علمی و فنون رسمی و اصطلاحی ایشان؛ چرا که در این مقوله ایشان مانند سایر افراد از اعاظم و بزرگان به تحوّل و تبدّل در افکار و اختلاف برداشت و دیدگاه بر فنون و علوم و آراء فقهیّه و غیره دچار بودهاند، و این یک مسئلۀ عادی و طبیعی است؛ چه بسا در سنین جوانی و پس از آن به مسئله و فتوایی ملتزم بودهاند که در سنین اواخر عمر از آن دست برداشتهاند، چنانچه به وضوح در رسالۀ صلاة الجمعة ایشان این مطلب مشهود میباشد.
غفلت از این نکتۀ فوقالعاده مهم و حیاتی است که بسیاری از افراد را در شناخت و فهم مبانی و ممیّزات اولیاء الهی و عرفاء باللَه دچار انحراف و اعوجاج مینماید و آنان با جهل و غفلت از این مسئله به اشتباه مطالبی را به آن بزرگواران نسبت میدهند که با ساحت علمی و اشراف نوری آنان در تناقض و تباین میباشند.
بیهیچ شک و شبههای علاّمه طهرانی در سنین سی و چهل سالگی، با علاّمه طهرانی در سنین شصت و هفتاد، تفاوت و اختلاف جدّی دارد؛ و برای شناخت و شناساندن او باید شخصیّت و شاکلۀ وجودی او را در سنین اواخر عمر مورد تحقیق و تأمّل قرار داد.
و از جمله مواردی که میتوان به اختلاف دیدگاه ایشان از نقطه نظر معرفت و اشراف نورانی با سایر افراد از اهل علم و اطّلاع اشاره نمود، مسئلۀ ترور و اغتیال است که ایشان به شدّت مخالفت میفرمودند و بارها در مجالس خویش به این قضیّه اشاره داشتند و میفرمودند:
در اسلام ترور وجود ندارد، و در این باره حدیثی است معروف که میفرماید: «الإسلامُ قیّدَ الفَتک؛ اسلام ترور را برداشته و حذف نموده است.» و به همین علّت بوده است که جناب مسلم بن عقیل سلام اللَه علیه نمایندۀ صاحب ولایت حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام اقدام به ترور عبیداللَه بن زیاد ـ لعنه اللَه ـ ننمود و او را در منزل هانی بن عروه به قتل نرساند؛ زیرا نمایندۀ امام معصوم علیه السّلام به واسطۀ اتّصال نفس و اشراف معصوم بر او، کاری را که بر خلاف اراده و رضای معصوم است انجام نمیدهد.
و بر این اساس بوده که مرحوم علاّمه طهرانی معتقد بودند به اعتقاد جزم و حتم که متصدّی و مسئول در حکومت حتماً باید متّصل به مصدر ولایت و مرتبط به امام معصوم علیه السّلام باشد، که در این صورت است هرچه از گفتار و رفتار او ظهور و بروز مییابد از همان سرچشمه و منبع نشئت خواهد گرفت و پدیدار خواهد شد.
در مکتب تشیّع، سیاست و حکومت بر اساس إشراف بر حقائق حوادث و جریانات عالم از منظر شهود ـ که زاییده و اثر اتصال به صُقع ربوبی و ذات پروردگار و اطّلاع بر عالم غیب است ـ شکل میگیرد. و در اینصورت است که سیاستهای پیچیدۀ استعمار و نقشههای مزوّرانه و دلفریب شیاطین، و مکر و حیلههای تغییر دهندۀ افکار و نفوس، و مسموعات و مکتوبات و جلوههای مکّارانه و گولزننده و فریبدهندۀ دشمنان اسلام، ابداً و ابداً نمیتواند ذرّهای در تصمیم و اراده و عزم برخاسته از شهود و احساس یقینی به حقّالیقین متصدّی زعامت و حکومت خللی وارد نمایند، و ذهن و فکر او را هر روز و هر ساعت از تصمیمی به تصمیم دیگر و از ارادهای به میل و رغبت دیگر برگردانند. و لذا تفکّر یک عارف هیچگاه معلول پدیدهها و حوادث سیاسی و اجتماعی نخواهد بود، بلکه سیاست باید خود معلول و زاییدۀ إشراف باطنی و ولایت او بر قضایا و حوادث باشد.
در این دیدگاه افراد جامعه نیز ارزشها و اصول و فروع نظام اجتماعی و سیاسی خود را بر اساس محوریّت حقّ و توحید، تنظیم و تدبیر مینمایند؛ نه اینکه خود تابع شرایط سیاسی و اجتماعی واقع گردیده، ارزش و قیمت اعمال و رفتار خود را با آن شرایط و مصالح به سنجش درآورند.
در مکتب تشیّع، فقه ـ یعنی تکالیف و احکام صادره از ناحیۀ شرع ـ در راستای معرفت و شناخت حضرت حقّ به شهود عینی و توحید عینی تشکّل مییابد؛ و فردی که متصدّی مقام افتاء میباشد باید به این رتبه از توحید و معرفت حقّ رسیده باشد تا بتواند نسبت به أعمال مکلّفین و احکام صادره در اجتماع مسلمین از روی اراده و عزم برخاسته از مقام شهود و اشراف بر حقائق و قضایای خارجی به واسطۀ اتّصال به عالم ملکوت، حکم و فتوا صادر نماید.
و لذا مرحوم علاّمه طهرانی میفرمودند:
مرجع نمیتواند نسبت به جمیع مکلّفین و نیز حوادث مشابه، حکمی به نحو عموم و فتوایی واحد صادر نماید؛ بلکه باید به واسطۀ إشراف بر نفس و خصوصیّات وجودی و صفات و شاکلۀ هر فرد، حکم موافق و مختصّ به او را صادر نماید. و چه بسا ایراد فتوای واحد نسبت به فردی موجب هلاکت و فساد او خواهد شد.
و این سعۀ صدر و بینش فراگیر و احساس مسئولیّت در برابر همۀ بندگان خدا و تعهّد نسبت به فلاح و هدایت همۀ افراد، به واسطۀ همان درک و معرفت توحید و شهود او است که معتقد بودند:
یک رجل الهی و عارف باللَه و عالم بأمر اللَه باید دایرۀ تبلیغ و ارشاد خود را محدود به افرادی خاص و منطقهای محدود ننماید؛ بلکه با تمامی افراد بشر و بلکه همۀ رؤسای جمهور کشورهای دنیا بلا استثناء، باب گفتگو و نصیحت و ارشاد را بگشاید و به همان رسالت و تعهّدی که رسول خدا و ائمّۀ معصومین علیهم السّلام نسبت به هدایت عامّۀ مردم داشتند عمل نماید.
این نکته بسیار قابل تأمّل است که چگونه اصل و اساس معرفت و تکامل بشری و نزول ادیان الهی و تربیت و تزکیه و سیر و سلوک إلی اللَه بر پایۀ فهم و عقل و فطرت است؛ سلوک بدون فهم همچون حرکت چارپایان بر محور واحد است و ابداً هیچگونه تأثیر و تحوّلی در سیر صعودی نفس به سمت عالم قدس به وجود نخواهد آورد. و خود بارها هنگامی که از احوال و روحیّات شاگردان و ارادتمندان خویش سؤال میفرمودند، میگفتند:
فهم و ادراک او چقدر ترقّی و رشد کرده است؟ من کاری به خوابها و مکاشفات و بروزها و ظهورهای نفس او ندارم.
نسبت به مطالبات بر حق و منطقی انسان مخصوصاً نسل جوان بسیار تأکید داشتند و میفرمودند:
اینها به فطرت الهی و صفات و خصائل متعالی ربوبی که در نهاد بشر به ودیعه گذارده شده است، از سایرین نزدیکترند. و در یک حکومت و اجتماع اسلامی نمیتوان به سؤالات و مطالبات و تقاضای بهحقّ آنان بیتفاوت بود.
حتّی نسبت به استاد عرفان و سیر و سلوک خویش مرحوم حاج سیّد هاشم حدّاد ـ رضوان اللَه علیه ـ در مقام تعریف و تمجید میفرمودند:
«من عاقلتر از این فرد در دنیا سراغ ندارم.»
و این نکتهای است بس غریب که هنوز جامعۀ بشری به آن پی نبرده است و ما آثار آن را در مسائل و حوادث اجتماعی به خوبی لمس و احساس میکنیم.
و به همین جهت دربارۀ زمان ظهور حضرت بقیّة اللَه ـ ارواحنا فداه ـ گفته شده است که: «زمان ظهور موجب کمال عقول بشر خواهد شد.»
بر اساس همین تفکّر و تثبیت عقلانیّت در مرام و روش و حشر و نشر با مسائل اجتماعی و تربیت شاگردان سلوکی بود که معتقد بودند انسان باید پیوسته به عالیترین مرتبه از مراتب کمال در سیر روحی و تکامل علوم ظاهری بیندیشد و از آن مرتبه تنزل ننماید. روزی به این حقیر فرمودند:
فلانی، من برای رفقای خودم به کمتر از مقام و مرتبت سلمان فارسی قناعت نمیکنم!
پیوسته شاگردان خود را به وصول به عالیترین رتبه از کمال ـ حتی نسبت به علوم ظاهری چون پزشکی ومهندسی و غیره ـ تشویق و ترغیب میفرمودند و به اشخاص توصیه میکردند: باید نزد بهترین و متخصّصترین فرد در هر رشته رجوع نمود، و خود نیز جهت رعایت و پیگیری درمان به معروفترین و حاذقترین اطبّاء موجود مراجعه مینمودند، و در عین حال از مراجعه به اطبّاء در بلاد کفر و اجانب ـ خصوصاً طبقۀ علما و مبلّغین شریعت ـ به شدّت و حدّت نهی و تحذیر مینمودند و میفرمودند:
با وجود حاذقترین و متعهّدترین اطبّاء در مملکت اسلام، چرا باید دست گدایی و نیاز خود را به سمت اجانب و کفّار دراز نماییم؟! و چرا درحالیکه با شعارهای خود، فاصله و حدود فرهنگی خویش را با آنان ابراز میکنیم، ولی هنگام نیاز و احساس توهّمی و تخیّلی صحّت و مداوا، راهی بلاد کفر میشویم و عملاً به آنان اعلام میکنیم که هرچه از اینگونه سخنان و ادّعاها و شعارها که سر میزند، طبلی است تو خالی و کلماتی است بدون انگیزه و اعتقاد راستین، که صرفاً برای جلب توجّه احساسات و مصالح شخصی و دنیوی خود مورد استفاده و مصرف قرار میگیرند.
بارها خود ایشان به واسطه کسالتهایی همچون: پارگی شبکیّه، انسداد مجرای صفراوی، و بیماری قلب (آنوریسم آئورت) و دیسک کمر و غیره در بیمارستانهای ایران تحت درمان قرار گرفته بودند؛ و با وجود توصیۀ آشنایان و حتّی پزشکان برای رفتن به بلاد کفر و مراجعه به اطبّاء خارجی، ابداً نپذیرفتند و میفرمودند:
من در روز قیامت پاسخ رسول خدا را چه دهم اگر از من سؤال کند که با وجود اطبّاء حاذق و متخصّص و مسلمان، چرا دست نیاز و گدایی به سوی اطبّاء اجانب دراز کردی و با این عمل خود آبروی دین حنیف و شریعت محمّدی را بردی و اسلام را در قبال سلطه و تفوّق ظاهری و علمی آنان ذلیل و خوار نمودی؟!
علاّمه طهرانی نسبت به جریانات اجتماعی دقّت و موشکافی شگرفی داشتند، که البته این مرتبه از نبوغ و تفوّق را میتوان ناشی از إشراف ملکوتی و احاطۀ غیبی نفس از عوالم ربوبی دانست.
حسّاسیت ایشان نسبت به پدیدۀ عربیزدایی از فرهنگ فارسی و جایگزینی واژههای فارسی، مانند همایش بهجای «مراسم»، و بزرگداشت بهجای «تجلیل»، و نکوداشت بهجای «مجالس ترحیم و طلب مغفرت»، و پژوهش بهجای «تحقیق»، و غیره ـ که حتی در فرهنگ و اصطلاحات حوزوی نیز رسوخ پیدا کرده است ـ بسیار بارز و نمودار بود.
تأکید بلیغ ایشان نسبت به تاریخ هجری قمری و محو آداب و رسوم جاهلی همچون پدیدۀ نوروز و جایگزینی مناسبات اسلامی و مراسم اصیل و سنن الهی همچون احیای عید قربان و فطر و غدیر و مبعث و میلاد صاحب ولایت کبریٰ حضرت حجّة بن الحسن العسکری ـ ارواحنا فداه ـ و سایر اعیاد و مناسبتهای مربوط به حضرات معصومین علیهم السّلام، بر همگان مشهود و ملموس بود.
مرحوم علاّمه طهرانی حقیقت و مغز دین و شریعت را ولایت اولیای الهی یعنی صاحبان ولایت کبری، حضرات معصومین علیهم السّلام میدانستند؛ و شریعت بدون ولایت را پوستۀ خالی از مغز و محتوا برمیشمردند. و تمام همّ و غمّ خود را بر تبیین و تفسیر و تبلیغ این مسئله قرار داده بودند و میفرمودند:
در اجتماع ما به قضیۀ امامت و ولایت آن طور که شایسته و بایسته مینمود پرداخت نشده است، و اطّلاع مردم از خصوصیّات و حقیقت این قضیه بسیار اندک است، و مردم از جایگاه و منزلگاه ائمّۀ هدیٰ صلوات اللَه علیهم اجمعین اطلاعی ندارند و بدین لحاظ از مشی و مرام آنان فاصله گرفتهاند.
علاّمه طهرانی نسبت به تعابیر و کلمات و اصطلاحاتی که برای حضرات معصومین علیهم السّلام به کار برده میشد، فوقالعاده حساس و موشکاف بودند و اجازه نمیدادند که این عبارات و جملات برای غیر معصومین علیهم السّلام مورد استفاده قرار گیرد. و اگر خلافی در این مورد مشاهده میکردند به شدّت منقلب شده و بههم میریختند.
و لذا مرحوم علامه طهرانی عظمت و عزّت و سربلندی یک اجتماع شیعی را در توجّه و اتّکاء به امام معصوم علیه السّلام و عزّت و تجلیل از او میدانستند و میفرمودند:
در اجتماع شیعی، سخنی جز سخن امام معصوم نباید باشد و تبلیغی جز برای او نباید صورت پذیرد، و اگر سخن و مطلبی نیز از بزرگان مطرح میشود باید برگرفته و نشأتیافته از امام معصوم علیه السّلام عنوان شود؛ زیرا همۀ هستی و هویّت مذهبی و دیانت ما به امام معصوم علیه السّلام تعلّق دارد و جز انتصاب و استناد به او هیچ ارزش و جلوهای برای سخنان و رفتار ما نخواهد بود.
بنابراین مؤکّداً میفرمودند:
برقراری سالگرد برای متوفّا هر که میخواهد باشد، صحیح نیست و فقط باید برای معصومین علیهم السّلام مجالس اعیاد و وفیات منعقد گردد و احیای ذکر و یاد معصومین پیوسته باید مدّ نظر قرار گیرد.
و راجع به اربعین، با حدّت و شدّت بیشتری برخورد میکردند و میفرمودند:
اربعین مختصّ به سیدالشهداء علیه السّلام است، حتّی درباره سایر حضرات معصومین علیهم السّلام شنیده نشده است.1
از تعریف و تمجید وعّاظ در منابر نسبت به خود شدیداً نهی و تحذیر می کردند و با آنها برخورد مینمودند و میفرمودند:
منبر و سخنرانی مختصّ به صاحب و متولّی آن، معصومین علیهم السّلام میباشد و خطیب باید فقط و منحصراً این موضوع را پیوسته مدّ نظر قرار دهد.
مرحوم علاّمه طهرانی مانند استاد خویش مرحوم علاّمه طباطبائی معتقد بودند: تنها راه وصول به کمال انسانی و تحقّق هدف و غایت از وجود و خلقت انسان که همان معرفت پروردگار به حقّ المعرفه و تحقّق تجّرد و توحید است، منحصراً به واسطۀ تربیت و تزکیۀ سلوکی تحت نظر و اشراف استاد کامل و ولیّ اکمل الهی صورت میپذیرد، و انسان به هر مرتبه از علوم ظاهری و فنون دست یافته باشد و از مضامین ظاهری قرآن کریم و اخبار و متون وارده از حضرات معصومین علیهم السّلام اطّلاع داشته باشد، امکان ندارد که به خودیِ خود طیّ این مراحل و مراتب را نموده به سرمنزل مقصود وفود نماید. و صد البته که این اشراف و تربیت توسّط استاد کامل به واسطۀ سیطره و سریان ولایت صاحبان امر، حضرات معصومین علیهم السّلام و در زمان ما تحت اشراف قطب عالم امکان صاحب العصر و الزمان حجّة بن الحسن المهدی ارواحنا فداه، محقّق خواهد شد.
بنابراین، توجّه سالک و توسّل به ساحت مقدّس آن حضرت، تأثیری شگرف در حرکت و رشد و رفع موانع و محیط امن و راحت برای سیر او به وجود میآورد.
و نیز راجع به توسّل به سالار شهیدان حضرت اباعبداللَه الحسین علیه السّلام مطالبی داشتند و از بزرگان طریق و راهیافتگان به حریم معبود در این باره حکایات و قضایایی نقل میفرمودند. و به همۀ افراد توصیه میکردند که حدّاقل ماهی یک بار در منزل خود مجلس عزا و روضۀ سیدالشهداء علیه السّلام گرچه مختصر و ساده، برگزار نمایند و از این نعمت بزرگ، خود را محروم ننمایند.
ناگفته نماند که تبیین مبانی و اصول فکری و اعتقادی و سلوکی مرحوم علاّمه طهرانی در این چند صفحه نمیگنجد و این حقیر با شرح و تفسیر حدیث شریف عنوان بصری، در واقع به انجام این مهم در تحت عنوان مذکور اقدام نمودم. بنابراین میتوان کتاب اسرار ملکوت را که در شرح و تبیین حدیث عنوان بصری از امام صادق علیه السّلام تألیف شده و تا کنون سه مجلّد از آن به زیور طبع آراسته شده است، همان زندگینامه و معرّفی شخصیّت علمی و سلوکی و عرفانی مرحوم علاّمه والد معظم ـ رضوان اللَه علیه ـ به حساب آورد.
مرحوم علاّمه طهرانی حفظ دیانت افراد جامعه و رشد آنان را در مسیر کمال از وظایف خطیر و حسّاس حکومت اسلامی میشمردند و میفرمودند:
وظیفۀ دولت اسلام این است که وسیلۀ رشد و ترقّی افراد جامعه را در دو جهت معنویت و ارتقاء علوم ظاهری، به هر نحو ممکن فراهم سازد. و تأمین عدالت اجتماعی و آسایش معیشت و حفظ دماء و نفوس و أعراض افراد جامعه بر عهدۀ مسئولین و متصدّیان امر میباشد. و نسبت به این مسئله هیچ تفاوتی بین آحاد جامعه از متمکّن و غیره وجود ندارد و همۀ افراد در نیل به مراتب عالیه و ضرورتهای اجتماعی یکسان میباشند.
علاّمه طهرانی نسبت به تمام اساتید عرفان و سیر و سلوک خویش نهایت تواضع و فروتنی را إعمال میداشتند؛ مخصوصاً نسبت به استاد علیالاطلاق و عارف بیبدیل، مرحوم حاج سیّد هاشم حدّاد ـ رضوان اللَه علیه ـ خود را صفر مینمایاندند، و این مطلب را نه از روی تظاهر بلکه برخاسته از احساس و درک واقع ابراز میداشتند.
در واقع باید اذعان نمود که سرّ امتیاز و تفاوت بین مرحوم علاّمه طهرانی با سایر فقهاء و علمای اعلام، در تربیت سلوکی و انکشاف حقائق ربوبی توسّط مرحوم حدّاد بوده است. و ایشان به مدّت بیست و هشت سال در ارتباط و اتّصال با استاد خویش بسر میبرده است به طوری که تا لحظۀ آخر حیات استاد خویش جمیع امور اجتماعی و تصرّفات، حتّی مهاجرت به ارض اقدس و حالات سلوکی و تربیت شاگردان را با حضرت استاد در میان داشتند و به امر و دستور ایشان عمل مینمودند؛ که البته در چنین شرایطی نیاز به اتصال ظاهری و تماس متعارف و ارسال رسائل قطعاً نبوده است.
مرحوم علاّمه طهرانی به واسطۀ توفیق سکونت در عتبۀ مقدّسۀ ثامن الحجج علی بن موسی الرّضا علیهما السّلام توانستند مباحث مهمّ کلامی و اعتقادی و اجتماعی و سلوکی را در قالب تألیفاتی به زبان فارسی و روان برای استفادۀ عموم به رشتۀ تحریر درآورند و همگان را بر سر سفرۀ عامّ إنعام الهی گرد آورند؛ و همچنان که خود بارها میفرمودند:
هرکس به این تألیفات توجّه و تأمّل نماید و به مضامین آن عمل کند، قطعاً برایش فتح باب خواهد شد و به سوی عوالم قدس رهسپار خواهد گردید.
بنابراین توصیۀ این قلم آن است که رهروان وادی ایمن و پویندگان مسیر تجرّد و توحید از مطالعه و مداقّه در آثار کتبی و صوتی ایشان دریغ نورزند و به معانی و مفاهیم آثار به جای مانده از این شخصیّت لاهوتی، به دیدۀ تسامح و تساهل ننگرند و بدانند که این حقائق نه مانند سایر نوشتجات و مسموعات برخاسته از امور جاریه و متعارف است، بلکه نشأت گرفته از شهود و بصیرت قلب و نورانیّت ضمیر و اتّصال به عوالم ربوبی میباشند و با سایر تألیفات و تصنیفات اختلاف جوهری و ماهوی خواهند داشت.
و السّلامُ علیهِ یَومَ وُلِد و یومَ مات و یومَ یُبعثُ حیًّا
سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی
اول رجب المرجّب سنۀ ١٤٣٥