پدیدآورآیتاللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی
گروه تاریخی واجتماعی
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدُللّه ربِّ العالَمين
و الصّلوةُ علیٰ أفضلِ المرسلين محمّدٍ و آلِه الطّاهرين
و اللعنةُ علي أعدائِهم أجمعين
نوشتار پيش رو مجموعهاي است از چند سخنراني كه توسط حضرت علاّمه آيتالله حاج سيد محمدحسين حسيني طهراني ـ قدّس الله نفسه ـ در روزهاي جمعه سنۀ ١٣٩١ ه . ق در مسجد قائم طهران ايراد گرديده است و محوريتِ آن مباحثْ لزوم ربطِ وثيق و تعلّق تام و توجّه كامل به ولايت حضرات معصومين عليهم السلام در همۀ امور زندگي و شراشر وجود ميباشد.
ناگفته نماند كه اين مباحث در شرايطي ايراد شد كه پارهاي از سخنوران و نويسندگان در سخنرانيها و نوشتجات خويش به عدم لزوم اعتصام به حبل الله الممدود، يعني ذوات مقدّسۀ معصومين عليهم السّلام تأكيد و اصرار ميورزيدند و صرفاً قيام به تكاليف و احكام ظاهريّه را بدون توجّه نفس و تعلّق به مبدأ و منبع آن، كافي و وافي ميپنداشتند و به خيالِ تحقّق وحدت بين سنّت و تشيّع، بر مانعيّت التزام به ولايت و عقد قلبي به حقيقت ذوات مقدّسه، در تحقّق این مقصد و غايت تأكيد مينمودند.
اين گروه بر اين باور بودند كه مقصود از ارسال رُسُل و انزال كتب، تشريع تكاليف و احكامي است كه بشر را در گذران حيات دنيوي از جهت بقاء و اِبقاء روابط اجتماعي و تكاليف شخصي به مرتبۀ اعتدال ميرساند و بيش از اين، تعهّد و تكليفي بر عهدۀ شريعت و ديانت نميباشد. حال اين واسطه هركس و هر طريقي ميتواند باشد؛ مهم نفس دستورات و احكام است و بس! و همين نكتۀ مهم و اساسي بر اساس توهّم و تخيّل اينان بود كه عدّۀ بسياري از صحابۀ رسول خدا را پس از ارتحال حضرت، بهسمت و سوي ديگري كشاند و از محور اصلي ديانت و شريعت دور گردانيد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بر خلاف زعم و توهّم اينگونه افراد، بارها به اقتران و معيّت اين دو اصل مهم يعني قرآن و عترت تأكيد ميورزيد و ميفرمود: «إنّي تاركٌ فيكُم الثّقلَين، كتابَ الله و عترَتي اهل بيتي، و إنّهما لن يَفترِقا حتّيٰ يَرِدا عليّ الحَوضَ.»1
برخلاف حدس و گمان اينگونه افراد، محوريّت التزام به احكام و تكاليف بر عقد قلبي و اعتقاد نفس به حضور ولايت و احاطۀ علمي و عينيِ حضرات معصومين عليهم السّلام بر زواياي وجودي و افعال و تصرفات شخصي افراد ميباشد؛ كه بدون توجّه به اين نكته، انسان به مجسّمهاي خشك و جامد و بيروح مبدّل ميگردد كه اثري بر رفتار و گفتار او گرچه بر حسب ظاهر آراسته و ممدوح باشد، مترتب نميگردد.
اين افراد از اين نكته غافلاند كه دين صرفاً براي ايجاد رفاه اجتماعي و امنيّت شغلي و حفظ و حراست از جان و مال و اعراض نيامده است؛ بلكه پرداختن به اين امور و دخالت در قضايا و حوادث و امور اجتماعي بهعنوان مقدّمه و ايجاد بستر مناسب جهت تربيت نفس و تزكيۀ قلب و صعود به مراحل قرب ربوبي و تجرّد و توحيد است، كه اين هدف و مقصود جز با التجاء به عتبۀ صاحبان ولايت و امامت امر امكانپذير نميباشد.1
بنابراين تفاوت دو فرهنگ تشيّع و تسنّن ـ حتّي در صورت صحّت تكاليف و استقامت احكام ـ در اين است كه در فرهنگ شيعه بهواسطۀ اتّصال قلبي و توجّه انسان به ولايت معصومين عليهم السّلام، حركت نفس از عوالم كثرت و شهوات بهسوي عوالم توحيد و معرفت حق، حاصل ميشود و انسان با استمداد از نفوس قدسي حضرات معصومين عليهم السّلام از هر آفت و بلاء و مانعي مصون و محفوظ خواهد ماند، ولي در فرهنگ تسنّن صرفاً به قيام و انجام تكاليف بدون سرمنشأ و مصدر آن توجّه گرديده است و بين اهلبيت پيامبر با ساير اصحاب از هر طبقه و صنف تفاوتي قائل نميباشد و همچنانکه به سايرين از منظر يك ناقل و مسئلهگو مينگرند، به اهلبيت رسول خدا نيز چنين تفكّر و نگرشي دارند، و چهبسا سايرين را در مسئلۀ حكومت و خلافت و نيز در مقام افتاء به آنها ترجيح دهند!
و بهجهت تأكيد به همين نكتۀ محوري و اساسي است كه خداي متعال در قرآن كريم ميفرمايد: ﴿قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ﴾.2
حال بگذريم از اينكه كنارگذاشتن اهلبيت پيامبر و رجوع به ساير افراد چه انحراف و اعوجاجي را بهوجود ميآورد كه حتي در مسائل عادي دنيوي نيز به هزار اشكال و ايراد دچار ميسازد!
متأسفانه غفلت از اين مسئلۀ حسّاس باعث گرديد تا عدهاي از مبلّغان و سخنوران بهسمت نگرش اهلسنّت گرايش پيدا كنند و توجه به مهمترين اصل از اصول ديانت را مُخِل به اجتماع و وحدت مسلمين بپندارند و در سخنان و نوشتارهاي خود به انحراف و اعوجاج گرفتار آيند.
مرحوم والد معظم ـ روحي فداه ـ كه حقاً و حقيقتاً بايد ايشان را بهعنوان ناطق مكتب اهل بيت سلام الله عليهم بهحساب آورد، پيوسته در گفتارها و نوشتارها بر اين مطلب تأكيد ميورزيدند و راه را از بيراهه باز ميشناساندند و طريق فلاح را از ضلالت نشان ميدادند و همه را به همان مقصد و غايتي كه اولياء دين واصل و فائز گشته بودند، هدايت و ارشاد ميكردند.
مسئلۀ موالات با اهلبيت عصمت و متابعت بدون قيد و شرط از آنان، بهنحوي كه حتي تصوّر و خطورِ وقوف و تأمّل در قبال اراده و مشيّت آنان راه نداشته باشد، بهعنوان اصليترين و اساسيترين آموزۀ فرهنگ تشيّع و مكتب حقّ مطرح ميباشد، چنانکه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم فرمود: «ما نُودِيَ بشيءٍ مثلَ ما نُودِيَ بالوَلاية.»1
يك فرد مسلمان در نگرش ديني و اعتقادي تا به اين نكتۀ اساسي نرسد و ولايت معصوم عليه السلام را بر تمامي شراشر وجود خويش تفضيل نبخشد، ره به منزل مقصود نخواهد برد و نارسيده و ناپخته رخت از اين سرا به آخرت خواهد برد.
رسالتي كه رسول خدا در روز غدير مأمور به ابلاغ آن بود معرّفي و ارائۀ يك مسئلهگو نبود و نيز تعيين يك حاكم عادل در ميان امّت نبوده است؛ زيرا گرچه شناخت مسائل و احكام و اِشراف بر تكاليف شرعيه از اهميّت و جايگاه بسيار بالايي برخوردار است، ولي در تعيين سرنوشت و سعادت يك فرد نقش منحصربهفردي ندارد. چهبسا انسان در مقام عمل، تكليفي را بهاشتباه انجام ميدهد و مورد عفو و رحمت و بخشش پروردگار قرار ميگيرد و يا در صورت اختلاف مجتهدين در فتوا قطعاً يكي از دو حكم، مخالف با كتابالله و ما أنزل الله ميباشد، اما در عين حال شارع مقدّس قلم عفو بر روي خطاء و اشتباه افراد ميكشد و آن عمل را مورد قبول و رضاي خود ميگرداند؛ كما حقّق في محلّه.
و همچنين در مورد حكومت عادله و حاكم عادل نيز گرچه عدالتي كه بهواسطۀ حكومت اولياي معصومين عليهم السلام اجراء و دائر گردد، با عدالت متعارف و مصطلح تفاوت فاحش دارد؛ ولي باز ايجاد امنيّت و عدالت و برقراري قسط و حقّ آزادي و بستر مناسب براي رشد و تعالي تا حدودي بهواسطۀ حاكم عادل و منصف ميتواند متحقّق گردد،1 چنانکه در طول تاريخ شواهدي بر اين مطلب به چشم ميخورد.
رسالت پيامبر در روز غدير، معرّفي راه و طريق وصول به مرتبۀ فعليّت و تجرّد تامّ و توحيد مطلق و كمال انسانيّت و سعادت مطلقه و لا يتناهي و وفود در حرم قدس الهي بهواسطۀ تسليم و انقياد و سرسپردن و عبوديّت در قبال حقيقت ولايت بوده است. مسئلۀ توضيح احكام و تكاليف و ادارۀ جامعه و حكومت حقّه جاي خود را دارد. مسلمان بدون ولايت، رُبات است و هيچ اثر و نتيجهاي بر اعمال و رفتار او مترتّب نخواهد شد.
حقيقت دين همان روح و جان دين است كه بهواسطۀ تحقّق به آن، نفس از مرتبۀ حيواني بهسوي مراتب تجرّد عروج مينمايد و بدون آن در همان مرتبه باقي ميماند ـ گرچه به ظاهر، متمسّك به اسلام و عامل به احكام و تكاليف ظاهري ميباشد ـ و آن حقيقت، نفس ملكوتي معصوم عليه السلام است كه بهواسطۀ اتصال به آن نفس قدسي، روح و جان انسان به حركت درميآيد. فلهذا بزرگان فرمودهاند:
>وصول به مرتبۀ توحيد و معرفتالله بدون اتّصال به ولايت و تربيت نفس تحت اشراف صاحب ولايت امكانپذير نميباشد.<2
چنانچه در اشعار منسوب به حضرت شيخ اجل محيي الدين عربي ـ رحمة الله عليه ـ آمده است:
رأيتُ ولائي آلَ طه وسيلةً | *** | علي رغم أهلِ البُعد يورثني القُربيٰ |
فما طلَب المبعوثُ أجراً علي الهُديٰ | *** | بتبليغِه إلّا المودّةَ في القُربيٰ3و4 |
و نيز ابن فارض مصري ميفرمايد:
ذهَب العُمرُ ضِياعاً و انقَضَي | *** | باطلاً إذْ لم أفُز مِنكم بشيءٍ |
غيرَ ما أوليتُ مِن عِقدي وَلا | *** | عترةِ المبعوثِ حقّاً مِن قُصَيّ5 |
بنابراين تنها راه منحصربهفرد براي وصول به مدارج كمال، انقياد تامّ و بدون قيد و شرط نسبت به ساحت مقدّس اولياي معصومين عليهم السلام، و در زماننا هذا قطب عالم امكان و حبل الله الممدودُ بينه و بينَ خلقِه أجمعين، حضرت بقية الله حجّة بن الحسن المهديّ أرواحُنا لتُرابِ مَقدَمه الفداء ميباشد و هيچ فرد ديگري را بأيّنحوٍكان در رديف و طراز آن بزرگوار نبايد قرار داد و فقط و فقط طوع بندگي و رقّيّت او را به گردن آويخت و فقط در جهت تحصيل رضا و خشنودي ذات مقدّس او بايد قدم برداشت و از هر فرصتي براي شناخت واقعي او بحقّ المعرفة كوتاهي نورزيد و از هر قدم و اقدامي براي رسيدن به حريم ولايت او غفلت نكرد؛ چنانچه در روايت امام هادي عليه السلام به يزيدبنسليط است كه «امام معصوم را فقط خداي متعال ميشناسد»1 و همچنانكه بزرگان اهل معرفت و بصيرت فرمودهاند: «ولايت همان حقيقت توحيد، و حقيقت توحيد نيز نفس ولايت است.»2
و از اينجا به اين نكته پي ميبريم: علّت اينكه در روز غدير خداوند به رسول اكرم خطاب فرمود: ﴿وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾3 چه بوده است، زيرا اسلام بدون ولايت مساوي است با صفر و هيچ!
و وصول به اين مرحله جز با پيمودن سلوك اليالله و تربيت و تزكيۀ سلوكي تحت اشراف و دستگيري يك عارف كامل و سالك واصل حاصل نميگردد؛ چنانکه مرحوم علّامه طباطبایي ـ رحمة الله عليه ـ بارها به شاگردان و ارادتمندان خود چنين ميفرمودند. و تبيين حقيقت ولايت و راه رسيدن به آن منحصراً در اختيار عارف واصل است، لا غير. و ساير افراد در تعريف و تبيين ولايت و امام عليه السلام رجماً بالغيب مطلبي ابراز ميدارند و از دور دستي بر آتش دارند، بدون آنكه هيچ خبري از آن آفاق عاليه و عوالم قدسيّه داشته باشند. و روي اين حساب، انسان فقط بايد به سخنان و تفاسير و كلمات اولياي الهي در اين عرصه گوش فرا دهد و مطالب آنان را به دقّت و تأمّل تامّ مورد تحقيق و متابعت قرار دهد.
مرحوم علاّمه آية الله سيد محمدحسين حسيني طهراني ـ افاض الله علينا من بركاتِ انفاسِه القدسيّه ـ از زمرۀ نوادر عرصۀ معرفت و توحيد و ولايت بود كه هم در مقام احاطه به علوم رسميّه و فنون متداوله و متعارفه و هم در مقام تزكيه و كشف حقایق ربوبي و سبحات جمال و جلال الهي گوي سبقت از همگان ربوده، به أقصيٰ مراتب تجرّد و توحيد و ولايت دست يافته بود و بدون شك اگر ايشان را تكسوار عرصۀ معرفت و توحيد وولايت بناميم سخن به گزاف نگفتهايم.
مراتب اخلاص و معرفت و اتّصال ايشان به صاحب ولايت كبري در حدّي بود كه اين بنده تاكنون به مقدار و ميزان اطّلاع و اشراف خود بر احوال و شئون علماء بالله و عرفاء الهي، كسي را به رتبه و موقعيّت ايشان نيافتهام و سراغ ندارم.
روزي از ايشان سؤال كردم: آقا جان بهترين كتاب شما از جملۀ تأليفات چه ميباشد؟
ايشان فرمودند: «كتاب لمعات الحسين، زيرا اين كتاب فقط سخنان امام عليه السلام است.» و پس از تأمّل فرمودند: «بعد از اين كتاب، كتاب امامشناسي بهترين تأليف من است.»
اين حقير پس از مطالعۀ اين كتاب شريف گفتم: كسي كه مايل و طالب وصول به مراتب معرفت و توحيد و ولايت است بدون قرائت و تأمّل تامّ در اين كتاب ره به جايي نخواهد برد!
كتاب حاضر نيز بخشي از مطالب و مباحثي است كه آن بزرگوار در راستاي تثبيت و اثبات مكتب حق و شريعت غرّاء مطرح نمودند كه خود گوياي حقيقت حال و صدق مدّعاي ما ميباشد.
از خداوند متعال براي روح متعالي و قدّوسي آن فقيد سعيد، علوّ درجات و استغراق در بحار انوار تجليّات ربوبي و تنعّم از جميع مواهب و فيوضات صاحبان و متوليّان ولايت مطلقه را خواستاريم و نيز تأسي به شيوۀ مرضيۀ حقّه و پيروي از مباني رصين و متين مكتب توحيد و عرفان را براي جميع دلسوختگان و دردمندان و طالبان اين منهج قويم مسئلت مينمایيم.
بمحمّد و آله الطاهرين و السّلامُ علیٰ جميعِ عبادِ اللهِ الصّالحين
٢٦ رجب ١٤٣٤ قم المقدّسه
و أنا الرّاجي عفوَ ربِّه
سيّد محمّدمحسن حسينی طهرانی