نقد دیدگاه احساسی نسبت به واقعۀ عاشوراء

7383
مشاهده متن

پدیدآورگروه علمی

گروه اخلاق و حکمت و عرفان

/15
پی دی اف پی دی اف موبایل ورد

نقد دیدگاه احساسی نسبت به واقعۀ عاشوراء

1
  •   

  • هو العلیم

  •  

  • نقد دیدگاه احساسی نسبت به واقعۀ عاشورا

  •  

  •  

  • برگرفته از آثار:

  • حضرت علاّمه آیةاللَه حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی

  • و

  • حضرت آیةاللَه حاج سیّد محمّدمحسن حسینی طهرانی

  • قدّس اللَه سرهما

  •  

نقد دیدگاه احساسی نسبت به واقعۀ عاشوراء

2
  •  

  •  

  • أعوذ باللَه من الشّیطان الرّجیم‌

  • بِسمِ اللَه الرَّحمَنِ الرَّحِیم‌

  • الحَمدُ لِلّه ربِّ العالَمینَ

  • و الصّلاةُ و السّلامُ علیٰ سیّدِنا و نبیِّنا أبی‌القاسمِ محمَّدٍ

  • و علَی آلِهِ الطیّبین الطّاهرین‌

  • و اللعنةُ علَی أعدائِهم أجمَعینَ‌

  •  

  •  رسول خدا می‌فرماید:

  • «....و إنَّ لَک فی الجِنانِ لَدَرجاتٍ لَن تَنالَها إلّا بِالشَّهادَة؛1 «برای تو در بهشت جایگاهی است که فقط با تحمّل شهادت و این مصائب به آن خواهی رسید.»

  • گریه بر سیدالشهدا علیه السّلام باید گریه عشق باشد نه ماتم‌

  •  این‌قدر که در روایات ثوابِ گریه بر حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام مترتّب شده است برای چیست؟ مگر گریه ثواب دارد؟! هر کس بر هر قضیّه‌ای که احساس رأفت و ترحّم کند بی‌اختیار اشکش جاری می‌شود، حال این چه حسنی دارد؟ کسی که پدر و یا مادرش را از دست داده باشد نیز گریه می‌کند، گرچه آنان از افسق فسّاق و اشدّ معاندین باشند؛ آیا این اشک مستحسن است و بر او ثواب مترتّب است؟! افراد عادی از خواندن یک داستان عاطفی و یک رمان احساسی نیز دل‌شکسته شده و اشک می‌ریزند، و با تمام شدن کتاب و رمان آن احساس نیز تمام و آن حالت به فراموشی می‌رود و حالت دیگر جای او را می‌گیرد، و غیر از یک اتلاف وقت و از دست دادن فرصت چیزی برای انسان باقی نمی‌ماند.

  •  باید جدّاً به این مسئله بیندیشیم و راه خود را همان‌طور که اولیای الهی رهنمون شدند قرار دهیم، و از غلبۀ احساسات و عواطف بپرهیزیم و به حقایق اصیل و مبانی رصین اسلام عاقلانه‌تر و واقع‌بینانه‌تر بپردازیم.

  •  امام حسین علیه السّلام چه نیازی به گریه و شیون و ناله و فریاد ما دارد؟ او در مقامی منیع و درجه‌ای رفیع، مافوق تصوّر ما ﴿عِندَ مَلِيكٖ مُّقۡتَدِرِ﴾2 در کمال عزّ و ناز و غناء و بهاء و عظمت متمکّن است و احتیاجی به این مجالس ندارد. از اول خلقت آدم تا آخر قیامت کسی یادی از او نکند او را چه باک، که او در حقّ مستغرق است و به وجود حقّ وجود یافته است؛ او دیگر به ما چه احتیاجی دارد؟! او خدا را برای خود برگزیده است، پس او همه چیز را دارد و ما مساکینِ دست خالی باید چشم به خوان کرم او بدوزیم؛ آیا نظری کند و گوشه چشمی بنماید یا خیر!3

    1. تسلیة المجالس، ج ٢، ص ١٥٦؛ مدینة معاجز, ج ۳,ص ۴۸۳؛ بحار الأنوار، ج ٤٤، ص ٣٢٨.
    2. سورۀ قمر (٥٤) آیه ٥٥.
    3. اسرار ملکوت، ج ٢، ص ١٨٠.

نقد دیدگاه احساسی نسبت به واقعۀ عاشوراء

3
  • نقد دیدگاه احساسی نسبت به واقعۀ عاشورا

  •  دیدگاه ما نسبت به مصائب ائمه علیهم السّلام و به‌خصوص نسبت به قضیّۀ عاشورا یک دیدگاه احساسی است، و این دیدگاه خیلی ضعیف است. ما فقط به سیّدالشّهدا نگاه می‌کنیم چون به حضرت تیرخورده و این وضعیّت فجیع و واقعاً غیر قابل تصوّر به این نحو و با این کیفیت به وجود آمده است! نگاه ما همیشه نگاه احساسی و عاطفی است. همیشه به ائمه علیهم السّلام از این دیدگاه نگاه می‌کنیم که امام علیه السّلام چند سال زندان رفته و تبعید شده است، امام علیه السّلام را سَمّ دادند و یا زیر ضربات شمشیر قطعه قطعه کردند؛ اما تا به حال هیچ فکر کردیم: این امام که دارای این مصائب و این مشکلات و گرفتاری‌ها بوده، در قبال این مطلب چه برکات و خیرات و چه عوالمی خدا به او داده است؟

  • وصول سیّدالشّهدا به مقامی بالاتر از امامت‌

  •  روایتی راجع به سیّدالشّهدا علیه السّلام هست که «إنّ لَکَ فی الجنّة درجاتٍ لاتنالُها إلّا بِالشّهادة.»1 امام علیه السّلام قبل از جریان عاشورا هم امام بودند. امام ناموس عالم خلقت و حقیقت عالم وجود و منشأ همۀ افاعیل و مفاعیل، هم مؤثِّرات هم متأثِّرات، در عالم کون است. امام مظهر اسماء و صفات کلّیۀ پروردگار است؛ ولی صحبت در اینجاست که مطالب دیگری هم هست که آن مطالب از امامت بالاتر است، که خداوند به سیّدالشّهدا خطاب می‌کند و می‌فرماید: «اگر بخواهی ـ با وجود مقام امامت ـ به آنجا برسی باید این راه را بروی!» با وجودی که امام هستی و به مقام عصمت مطلقه رسیدی، با این‌وجود یک چیزهای دیگری در چَنْتِه‌مان داریم که لازمۀ رسیدن به آنها، این است که باید در این مسیر بروی و باید این خصوصیّات طی بشود.2

  • عدم تأثیر شدّت مصیبت و محنت بر مرتبۀ امامت‌

  •  افراد امام را فقط در جنبه و چهرۀ مصائب او می‌نگرند، و امامی برای آنها بیشتر قابل احترام و ارزش است که بر او بیشتر مصیبت و محنت و اذیّت از جانب معاندین و ستمگران وارد شده باشد. سیّدالشّهداء از این جهت بیش از همه مورد اکرام و اعزاز و توجّه است که قضایای عاشوراء بر او وارد شده است، و یا موسی‌بن جعفر علیهما السّلام از این جهت مجالسش رونق و رواج دارد که سال‌ها در زندان محبوس و مبتلا به انواع ابتلا و اذیّت‌ها و مِحَن بوده است. اما از سایر ائمه علیهم السّلام کمتر سخن به میان می‌آید و مصائب آنها کمتر مورد توجّه قرار می‌گیرد؛ و حتّی اگر خود سیّدالشّهداء علیه السّلام به نحو دیگری ارتحال پیدا می‌نمود و به این مصائب مبتلا نمی‌گشت، دیگر بازارش آن رونق و رواج را نداشت و متاعی برای عرضه در آن یافت نمی‌شد.

    1. الأمالی، شیخ صدوق، ص ١٥٢؛ بحار الأنوار، ج ٤٤، ص ٣١٣.
    2. نفحات انس، ص ٦١.

نقد دیدگاه احساسی نسبت به واقعۀ عاشوراء

4
  •  اینان غافل‌اند از اینکه سیّدالشّهداء قبل از جریان عاشوراء و واقعۀ کربلا خود یک امام معصوم بود، و امام در هر حال و هرجا امام است، خواه قیام کند و خواه سکوت، خواه در مرئیٰ و منظر تجلّی کند و خواه در خانه بنشیند و عزلت اختیار نماید؛ او در همه حال امام است و مقتدا و اسوه.

  •  رسول خدا صلّی اللَه علیه و آله و سلّم فرمود: «الحسَنُ و الحُسین إمامانِ قاما أو قَعَدا».1

  •  و این حدیث به همۀ ائمه علیهم السّلام سریان دارد و از این جهت حتّی به‌اندازه سر سوزنی بین سیّدالشّهداء و امام هادی و یا امام عسگری و یا امام باقر علیهم السّلام فرقی نیست.

  •  بلی، آنچه فرق است مسئله‌ای است که به‌واسطۀ مصائب روز عاشوراء و تحمّل آن و تبعات آن برای خود آن حضرت رخ داده‌است و درجات و مقامات خاصّه‌ای جدای از مسئلۀ امامت برای آن حضرت به وجود آمده است؛ چنانچه خود آن حضرت به نقل از کلام جدّش رسول خدا می‌فرماید:

  •  و إنَّ لَک فی الجِنانِ لَدَرجاتٍ لَن تَنالَها إلّا بِالشَّهادَة؛ 2 «برای تو در بهشت جایگاهی است که فقط با تحمّل شهادت و این مصائب به آن خواهی رسید.»

  •  و این مرتبه ربطی به امامت و ولایت ندارد؛ این مرتبه با سعۀ وجودی و سیر در عوالم اسماء و صفات لا یتناهی پروردگار مرتبط است، که از آن به حیثیّت عالم بقاء تعبیر می‌شود.

  •  در قضیّۀ عاشوراء مسئله صرفاً زدن و کشتن و اسیر کردن و جنایت و خباثت نبود، این مسئله ممکن است در خیلی از وقایع و حوادث عالم اتّفاق بیفتد؛ مسئله مسئلۀ اداره و تدبیر یک امام معصوم بود. ما بیش از آنکه به نفس ابتلائات و مصائب آن روز و پس از آن بیندیشیم، باید به نحوه و کیفیت بروز و ظهور این مسائل فکر کنیم، و باید ببینیم چه عاملی موجب شده است که این حادثه در طول تاریخ بشریّت از سایر حوادث ممتاز و مجزّا گردد، و چه حقیقتی در بطن و سرّ این قضیّه نهفته است که تمام اولیای الهی و ائمه معصومین علیهم السّلام همیشه ما را دعوت به ذکر و اقامه و شرح و بیان این واقعۀ عظمیٰ و حادثۀ منحصر به فرد در تاریخ نموده‌اند؟ و چرا باید امام رضا علیه السّلام بفرماید:

    1. علل الشّرایع، ج ١، ص ٢١١؛ عوالی اللّئالی، ج ٤، ص ٩٣.
    2. بحار الأنوار، ج ٤٤، ص ٣٢٨.

نقد دیدگاه احساسی نسبت به واقعۀ عاشوراء

5
  •  «یابنَ شَبیب، إن کُنتَ باکیًا لِشی‌ءٍ فَابکِ للحُسین بنِ علیّ بن أبی‌طالبٍ علیهما السّلام؛ 1 ای ابن شبیب، هرگاه خواستی اشکی بریزی، بر مصائب جدّم حسین گریه کن.»2

  • گریه از روی عشق و شوق بر سیّدالشّهدا علیه السّلام‌

  •  ما فقط به این توجّه داریم که به حضرت تیر و شمشیر خورد و از اسب افتاد و تیر سه شعبه به قلب حضرت خورد. اما عارف به آن حقیقتی نگاه می‌کند که امام علیه السّلام با آن حقیقت دارد تمام این جریانات و کارها را انجام می‌دهد؛ آن‌وقت گریه‌اش می‌گیرد. آن گریه‌ای که او می‌کند با این گریۀ احساسی ما خیلی تفاوت دارد.3 آن اشکی که او می‌ریزد، اشک شوق است؛ نه به خاطر تحت تأثیر احساسات قرارگرفتن.4

  •  عارف روح و سِرّش با امام حسین علیه السّلام وحدت دارد، گریه او بر امام حسین علیه السّلام گریه عشق است نه گریه ماتم؛ او معشوق خود را در بالاترین و عالی‌ترین مرتبه جمال و بهاء و نور و عشق می‌بیند و خواهی‌نخواهی سرشک از دیدگانش سرازیر می‌شود و با این اشک و آه خود را به حریم محبوب وارد می‌نماید و روح خود را به روح و نفسِ معشوق پیوند می‌زند، یاد محبوب او را منقلب می‌کند؛ او نیازی به روضه و ذکر مصیبت ندارد، ذکر سیّدالشّهداء یک‌مرتبه او را پرواز می‌دهد و به طیران می‌آورد و تا ابدیّت به پیش می‌برد و تا بیکران همراه با خود آن حضرت در ریاض عالم قدس به سیر و تفرّج و التذاذ از جذبات و جلوات احدیت که بر آن حضرت می‌تابد درخواهد آورد.5

  • حالات اولیای الهی در مجالس سیّدالشّهداء علیه السّلام

  •  وقتی یاد و ذکر سیّدالشّهداء علیه السّلام می‌آمد چنان حالت انقلاب و وجد و شعفی بر سیمای حضرت حدّاد و مرحوم والد ـ رضوان اللَه علیهما ـ نقش می‌بست که وصف ناشدنی است. در ایّام محرّم (چنانچه ذکر این واقعه را خود حضرت والد ـ قدّس سرّه ـ در کتاب روح مجرّد6 ذکر کرده‌اند) آثار وجد و عشق و شور و حال کاملاً از وجنات حضرت حدّاد مشهود بود، گویی حلول این ماه دور جدیدی را در حیات و زندگی او به وجود می‌آورد و حال و هوای او را به کلّی عوض می‌نمود. گرچه او تماماً و مستمرّاً با محبوبش حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام اتّحاد و معیّت داشت، اما ورود در این ماه برای او جاذبیّت و تلألؤ دیگری را به‌همراه می‌آورد. صبح‌ها در منزل ایشان قرائت زیارت عاشوراء و شب‌ها سخن از حالات و عوالم و حقایق توحیدی متجلّیه از نفس آن حضرت بود. در روزهای تاسوعا و عاشوراء به شاگردانشان دستور می‌دادند به خیابان بروند و در دستجات عزاداری شرکت کنند؛ و خود نیز در انقلاب عجیبی بسر می‌بردند، اشک بدون اختیار مانند ناودان بر چهره ایشان جاری بود و قدرت بر تکلّم و معاشرت را از ایشان سلب می‌کرد، ولی آرام و بی‌سر و صدا و به دور از های و هو در درون خود با معشوق به راز و نیاز و نجوا می‌پرداختند.7

    1. أمالی، شیخ صدوق، ص ١١٢؛ عیون أخبار الرّضا علیه السّلام، ج ١، ص ٢٩٩؛ بحار الأنوار، ج ٤، ص ٢٨٥.
    2. اسرار ملکوت، ج ٢، ص ١٧٨.
    3. جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به روح مجرّد، ص ٥٤٦؛ اسرار ملکوت، ج ٢، ص ١٩٠ ـ ١٩٣.
    4. نفحات انس، ص ٦٥.
    5. جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به روح مجرّد، ص ٥٤٧.
    6. روح مجرّد، ص ٧٨.
    7. اسرار ملکوت، ج‌٢، ص: ١٨٢.

نقد دیدگاه احساسی نسبت به واقعۀ عاشوراء

6
  • ذکر مداوم مرحوم حدّاد ـ رضوان اللَه علیه ـ در هنگام قیام‌

  •  آقای حدّاد ذکرش در موقع بلند شدن «یا صاحب الزّمان» بود؛ 1 آن‌وقت آنها می‌گفتند: «اینها ولایت ندارند!» واقعاً چقدر انسان باید در جهل باشد! من در این سفر اخیر که دو سه هفته پیش مشرّف شدیم از فرزند ایشان سؤال کردم، او گفت: «هر روز صبح بلا استثناء ایشان اول می‌رفت زیارت سیّدالشّهدا، بعد زیارت حضرت ابوالفضل علیهما السّلام‌2 و بعد برمی‌گشت در منزل و صبحانه می‌خورد.» این کار هر روز ایشان بود، آن‌وقت می‌گفتند: «اینها اهل ولایت نیستند!» این عناد تا کجا انسان را می‌برد!3

  • عشق محض بودن عاشورا

  •  در تمام دهۀ عزاداری، حال حضرت حدّاد بسیار منقلب بود. چهره سرخ می‌شد و چشمان درخشان و نورانی؛ ولی حال حزن و اندوه در ایشان دیده نمی‌شد؛ سراسر ابتهاج و مسرّت بود. می‌فرمود: چقدر مردم غافلند که برای این شهید جان باخته غصّه میخورند و ماتم و اندوه بپا میدارند! صحنه عاشورا عالی‌ترین مناظر عشقبازی است؛ و زیباترین مواطن جمال و جلال إلهی، و نیکوترین مظاهر أسماء رحمت و غضب؛ و برای اهل بیت علیهم السّلام جز عبور از درجات و مراتب، و وصول به أعلی ذِروه حیات جاویدان، و منسلخ شدن از مظاهر، و تحقّق به اصل ظاهر، و فنای مطلق در ذات احدیت چیزی نبوده است.

  •  تحقیقاً روز شادی و مسرّت اهل بیت است. زیرا روز کامیابی و ظفر و قبولی ورود در حریم خدا و حرم امن و امان اوست. روز عبور از جزئیّت و دخول در عالم کلّیّت است. روز پیروزی و نجاح است. روز وصول به مطلوب غائی و هدف اصلی است. روزی است که گوشه‌ای از آن را اگر به سالکان و عاشقان و شوریدگان راه خدا نشان دهند، در تمام عمر از فرط شادی مدهوش میگردند و یک‌سره تا قیامت برپا شود به سجده شکر به رو در می‌افتند.

  •  حضرت آقای حدّاد می‌فرمود: مردم خبر ندارند، و چنان محبّت دنیا چشم و گوششان را بسته که بر آن روز تأسف میخورند و همچون زن فرزند مرده می‌نالند. مردم نمی‌دانند که همۀ آنها فوز و نجاح و معامله پر بها و ابتیاع اشیاءِ نفیسه و جواهر قیمتی در برابر خَزَف بوده است. آن کشتن مرگ نبود؛ عین حیات بود. انقطاع و بریدگی عمر نبود؛ حیات سرمدی بود.

    1. رجوع شود به روح مجرّد، ص ٥١٣.
    2. جهت اطلاع بیشتر پیرامون کیفیت زیارت رفتن مرحوم حدّاد ـ رضوان اللَه علیه ـ مراجعه شود به روح مجرّد، ص ٣٤ و ٣٥ و ١٩٦.
    3. نفحات انس، ص: ٦٨.

نقد دیدگاه احساسی نسبت به واقعۀ عاشوراء

7
  •  می‌فرمودند: شاعری وارد بر مردم حَلَب گفت:

  •  گفت:

  • آری، لیک کو دور یزید***کِیْ بُد است آن غم، چه دیر اینجا رسید
  • چشم کوران آن خسارت را بدید***گوش کرّان این حکایت را شنید
  •  در دهۀ عاشورا حضرت آقای حدّاد بسیار گریه می‌کردند، ولی همه‌اش گریه شوق بود. و بعضی اوقات از شدّت وَجد و سرور، چنان اشکهایشان متوالی و متواتر می‌آمد که گویی ناودانی است که آب رحمت باران عشق را بر روی محاسن شریفشان می‌ریزد.1

  •  آری، مرگ برای سید الشّهداء سید مظلومان علیه السّلام عین درجه و ارتقاء و فوز و نجاح است. لهذا در روایت وارده در مبحث «معاد شناسی» آمد که در روز عاشورا هرچه آتش جنگ افروخته‌تر می‌شد و مصائب آن حضرت افزون‌تر، چهره منوّرش بر افروخته‌تر و شاداب‌تر می‌شد.

  • تشریح حضرت حدّاد وقایع عاشورا را همچون امام حسین علیه السّلام‌

  •  وَ کان الْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلامُ وَ بَعْضُ مَنْ مَعَهُ مِنْ خَصَائِصِهِ تُشْرِقُ أَلْوَانُهُمْ وَ تَهْدَأُ جَوَارِحُهُمْ وَ تَسْکُنُ نُفُوسُهُمْ. فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ:

  •  انْظُرُوا لا یُبَالِی بِالْمَوْتِ!

  •  فَقَالَ لهم الْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلامُ: صَبْرًا بَنِی الْکِرَامِ! فَمَا الْمَوْتُ إلّا قَنْطَرَةٌ یَعْبُرُ بِکُمْ عن الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّآءِ إلَی الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِیمِ الدَّائِمَةِ. فَأَیُّکُمْ یَکْرَهُ أَنْ یَنْتَقِلَ مِن سِجْنٍ إلَی قَصْرٍ.!؟

  •  إنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عن رسول اللَه صلّی اللَه عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ: إنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْکَافِرِ؛ وَ الْمَوْتُ جِسْرُ هَؤُلَآءِ إلَی جَنَّاتِهِمْ، وَ جِسْرُ هَؤُلَآءِ إلَی جَحِیمِهِمْ. مَا کَذَبْتُ وَ لا کُذِبْتُ!2

  •  «ولیکن حال حسین بن علیّ سید الشّهداء علیه الصّلاة و السّلام و بعضی از یارانش که با وی بودند چنین بود که رنگ صورت‌هایشان می‌درخشید و اعضاء و جوارحشان آرام می‌گرفت، و نفَس‌هایشان بدون اضطراب و آرام بود. در این حال بعضی از آنها به بعض دیگر گفتند:

  •  ببینید! این مرد ابداً از مرگ ترسی ندارد؛ و آن را ساده و بدون اهمّیت می‌شمرد!

  •  حضرت سید الشّهداء صلوات اللَه علیه به آنها گفت: ای فرزندان بزرگ زادگان، و ای عزیزان بلند پایه و ارجمند! صبر و تحمّل و شکیبائی پیشه گیرید! چراکه مرگ چیزی نیست مگر به مثابه پلی که شما را از روی خود عبور می‌دهد از گرفتاری و شدّت و مضرّت، به‌سوی بهشت‌های وسیعه و نعمت‌های جاویدان إلهیّه! پس کدام‌یک از شما خوشش نمی‌آید که از زندانی به‌سوی قصری انتقال یابد؟!... به‌درستی‌که پدرم برای من روایت کرد از رسول خدا صلّی اللَه علیه و آله که: دنیا زندان مؤمن است و بهشت کافر. و مرگ پل عبور است برای اینان به‌سوی بهشت‌هایشان، و پل عبور است برای آنان به‌سوی دوزخ گداخته‌شان. نه من دروغ می‌گویم، و نه به من دروغ گفته شده است.»

    1. روح مجرّد، ص٧٨.
    2. معانی الاخبار، باب مَعنی المَوت، حدیث ٣، ص ٢٨٨ و ٢٨٩؛ و معاد شناسی، از دوره علوم و معارف اسلام، ج ١، مجلس سوم، آخر مجلس.

نقد دیدگاه احساسی نسبت به واقعۀ عاشوراء

8
  • مطالب حضرت حدّاد درباره عاشورا مختصّ به حالات فناء ایشان در آن هنگام است‌

  •  باید دانست که: آنچه را که مرحوم حدّاد فرموده‌اند، حالات شخصی خود ایشان در آن أوان بوده است که از عوالم کثرات عبور نموده و به فنای مطلق فی اللَه رسیده بودند، و به عبارت دگر: سفر إلی اللَه به پایان رسیده، اشتغال به سفر دوم که فی اللَه است داشته‌اند. همان‌طور که در احوال ملاّی رومی در وقت سرودن این اشعار، و احوال آن مرد شاعر شیعی وارد در شهر حلب نیز بدین گونه بوده است که جنبۀ وجه‌الخَلقی آنها تبدیل به جنبۀ وجه‌الحقّی و وجه‌الرَّبّی گردیده است؛ و از درجات نفس عبور کرده، در حرم عزّ توحید و حریم وصال حقّ متمکّن گردیده‌اند.

  •  اما سائر افراد مردم که در عالم کثرات گرفتارند و از نفس برون نیامده‌اند، حتماً باید گریه و عزاداری و سینه زنی و نوحه خوانی کنند تا بدین طریق بتوانند راه را طیّ کنند و بدان مقصد عالی نائل آیند. این مجاز قنطره‌ای است برای آن حقیقت. هم‌چنان‌که در روایات کثیره مستفیضه ما را امر به عزاداری نموده‌اند تا بدین وسیله جان خود را پاک کنیم و با آن سروران در طیّ این سبیل هم آهنگ گردیم.

  •  و تازه وقتی که أسفار اربعه طیّ شد، از لوازم بقاءباللَه بعد از مقام فناءفی‌اللَه، متشکّل شدن به عوالم کثرت، و حقّ هر عالم را کما هو حقّه رعایت نمودن است که با خداوند در عالم خلق بودن و متّصف به صفات خلقی در عین وحدت ربوبی گردیدن می‌باشد که هم عشق است و هم عزا، هم توحید است و هم کثرت؛ چنان‌که عین خود این حالات در حضرت آقای حدّاد در اواخر عمر مشاهده می‌شد که پس از مقام فناءِ صِرف و تمکّن در تجرد، دارای مقام بقاء بوده‌اند. توأم با همان عشق شدید، در مجالس سوگواری، گریه و عزاداری ناشی از سوز دل و حرقت قلب از ایشان مشهود بود. خود حضرت سید الشّهداء علیه السّلام هم به حضرت سکینه دختر عزیزشان فرمودند:

نقد دیدگاه احساسی نسبت به واقعۀ عاشوراء

9
  • لا تُحْرِقی قَلْبی بِدَمْعِکِ حَسْرَةً***ما دامَ مِنّی الرّوحُ فی جُثْمانی‌
  •  «قلب مرا با سرشکت آتش مزن، این سرشکی که از روی حسرت می‌ریزد؛ تا وقتی که جان در بدن دارم!»

  •  و به عبارت مختصر و کوتاه: داستان کربلا داستان بسیار غامض و پیچیده‌ای است. عیناً مانند سکّه دو رو می‌باشد: یک روی آن عشق و شور و نیل و فوز حضرت سید الشّهداء علیه السّلام می‌باشد به آن عوالم، و روی دیگر آن غصّه و اندوه و عذاب و شکنجه و گریه می‌باشد. اما کسی می‌تواند آن روی سکّه را تماشا کند که این رو را دیده و تماشا کرده و از آن عبور نموده باشد؛ بِمِثْل هذا فلْیَعملِ العامِلون.12

  • توضیحی راجع به علت حالت ابتهاج مرحوم حداد در دهۀ عاشورا

  •  اصلاً حال و برداشت حضرت آقای حدّاد از قضایای کربلا با برداشت ما متفاوت است و تفاوت جوهری دارد، یعنی ایشان در یک مرتبه‌ای فکر می‌کنند که اصلاً ما نمی‌فهمیم که حالا بخواهیم شادی کنیم یا عزاداری کنیم، ایشان هم شادی نکردند! کجا مرحوم آقا در روح مجرّد آوردند که ایشان شادی می‌کنند؟! ایشان می‌گفتند: «حضرت آقای حدّاد منبسط بودند»، منبسط یعنی آدم یک نوع حالت بشاشت خاصی که حاکی از رضایت و آرامش درون باشد دارد؛ دیدید بعضیها که بیماری دارند و دکتر به آنها گفته که مریض هستید، وقتی که شما با ایشان ملاقات می‌کنید حوصله ندارند جواب بدهند، این را می‌گویند قبض؛ یعنی منقبض. دیدید بعضیها که چک آنها برگشته اصلاً حال جواب دادن ندارند؛ و وقتی جواب می‌دهند، می‌گویند: «چیه؟! و فلان؟!» این را منقبض می‌گویند. دیدید بعضی‌ها که مصیبتی به ایشان وارد شده همیشه حالت انقباض دارند. یعنی در هم رفته‌اند و اخم کردن، درگیر خود بودن، حال و هوای آدم را نداشتن، جواب سوال را ندادن، این را انقباض می‌گویند

  •  انبساط نه، آدم با بعضی‌ها می‌رود سلام می‌کند؛ جواب می‌دهند، «سلام و علیکم» بیا بنشین، برویم چایی درست کنیم. این انبساط است.و لازم نیست حتماً خنده باشد، قهقهه باشد، ممکن است انسان چایی هم بخورد و منبسط بشود، انبساط یعنی؛ حالت بشاشت درون.

    1. روح مجرّد، ص ٨٤ ـ ٨٧.
    2. شرح حدیث عنوان بصری، مجلس ١٨٤:
      این کسانی که اعتراض می‌کنند و از روی نادانی بر این مطالب خرده می‌گیرند، باید از آنها سؤال کرد که آیا منظور مرحوم آقا ـ رضوان اللَه علیه ـ که حالت بهجت عجیب به ایشان دست می‌داد و دانه‌های اشک همین‌طور مثل ناودان جاری بود، این خنده است؟!در خنده که آدم اشکش نمی‌آید! حالا بعضی از خنده‌ها است که آدم انجام می‌دهد. یعنی ایشان می‌خندیدند، شاد بودند همان‌طوری‌که ما شاد هستیم، خوشحال هستیم، خوب شد که این قضیّه انجام شد، خیلی خوب شد! این‌طور بوده؟! خب مسئله این‌طور نبوده و این اتهّام و تهمت است.
      این حالت بهجت چیست و آیا حتماً حالت بهجت باید توأم با اظهار شادی کردن باشد؟! کف زدن باشد و اظهار خوشحالی کردن باشد یا این که بهجت به معنای انبساط نفس و انبساط قلب و احساس لذّتی است که آن لذت با هزار و هزارها مظاهر لذت نمی‌تواند به دست بیاید، به دست بیاید! وقتی که انسان از یک چیزی لذت می‌برد، خب از چه لذت می‌برد؟! باید یک مظهری داشته باشد! یا فرض کنید که انسان آن‌چنان تشنه است که برای رسیدن به آب سر از پا نمی‌شناسد و وقتی که به یک آب خنکی که درون پارچ ریختند و یخ هم در آن ریختند و جلوی او گذاشتند او همین‌طور خود را بر روی آن می‌اندازد، آن احساس لذّتی که برای او پیدا می‌شود، یا اینکه غذایی می‌خورد، یا اینکه لذّات دیگری که در این دنیا هستند و مردم به آن لذّات مشغول هستند و متنّعم هستند. آن لذت و شعف و انبساطی که برای این افراد در این‌گونه موارد می‌شود از این قبیل است و از این قسم است که خب اینکه ما می‌دیدیم این‌طور نبود، از این قسم نبود، خب این اتّهام است!.
      من در آن موقع به این مسئله متفطّن شدم که ایشان در روز عاشورا در زیر پَر سیّدالشّهدا صعود می‌کند. آن صعودش را به همان عوالمی که سیّدالشّهدا بود، آن صعود برای او حالی به‌وجود می‌آورد که دیگر کسی نمی‌توانست با ایشان حرف بزند، کسی نمی‌توانست با ایشان تکلّم کند، یعنی احساس بنده این بود که سیّدالشّهدا در آن روز همان‌طوری‌که خیلی‌ها را می‌بردند؛ از اصحابشان را ـ از افرادی که همراه ایشان بودند ـ اینها سیر می‌دادند و زیر پر خودشان می‌گرفتند و می‌بردند آن جایی که لا عَینٌ رَأَت وَ لا اذُنٌ سَمِعَت وَ لا خَطَر عَلَی قَلبِ بَشَر در عالمی می‌بردند که نه به گوششان رسیده بود و نه به مخیّله آنها خطور کرده بود و اگر تا روز قیامت ما بنشینیم و بخواهیم گوشه‌ای از آن مطالب را تصوّر کنیم تلاش بیهوده کرده‌ایم و به آن جا نخواهیم رسید!! «حلوای تنتنانی، تا نخوری ندانی!»
      آن حالت ارتقاء و رقاء را من احساس می‌کردم که چنین قضّیه‌ای اتفّاق می‌افتد چنین مسئله‌ای اتفّاق می‌افتد و آن لذت، لذّتی بود که اشک از چشمان ایشان همین‌طور مثل ناودان جاری می‌کرد، درست؟!
      مسئله این است، خب ما وقتی که این مطلب را از کتاب روح مجرّد خواندیم، وقتی که این کتاب چاپ شد دیدیم عجب! آن صفحه بعد نبود، صفحه بعد از این مطلبی که ایشان نوشته بودند من این مطلب را نخوانده‌ام که به نحوی مسئله توجیه و یک قدری مطلب در آن صفحه قابل پذیرش‌تر شده بود بعد خدمت ایشان (مرحوم آقا) رفتم و گفتم: آقا این مطلبی را که این جا هست آن موقع من مطالعه می‌کردم نبود! ایشان یک خنده ای کردند و فرمودند: «بله، آن موقع این نبود. با ما تماس گرفته شد و گفته شد که این مطالب برای افراد قابل هضم نیست، ـ یک شخصی تماس گرفت ـ و ممکن است نسبت به این مسئله افراد دچار بعضی از تصوّراتی بشوند که حالا فرض کنید که ایشان از این قضیّۀ کربلا اصلاً ناراحت نشده، طوری نشده، باکیش نیست و به عنوان یک مسئلۀ عادی این قضیّه به اصطلاح تلقّی شود و اینها، ما آمدیم و به خاطر این نکته مسائل را اضافاتی به آن کردیم و مطالبی آوردیم تا اینکه آن کسانی که شاید نتوانند آن مطالب قبل را هضم کنند، آن مطالب بعد بتواند جبران کند. اما قضیّه همان است، مسئله همان است که ما در آن صفحات مطالب را روشن کردیم.

نقد دیدگاه احساسی نسبت به واقعۀ عاشوراء

10
  •  آن دیدگاهی که مرحوم آقای حدّاد نسبت به جریان عاشورا داشتند، آن دیدگاه، دیدگاه مراتب فیض پروردگار و ورود اسماء کلیّۀ جمالیّۀ پروردگار در نفس حضرت سیدالشهدا است به تمام معنی الکلمه و استیعاب تمام عالم وجود در تحتِ ولایت و نفس او بوده به‌واسطۀ این قضیّه‌ای که در کربلا پیش آمده است.

  •  آقای حدّاد به این مرارتها، مصیبتها، بلایا، جنایت‌ها، این فاجعه‌هایی که نظیرش اتفّاق نیفتاده نگاه می‌کند. اینها برای سیدالشّهدا چه کرد و او را به کجا رساند؟ به مقام شفاعت کبری رساند به مقامی رساند که اولین از خلقت خدا تا آخرین از خلقت خدا که در ابدیت است همه سر سفره و ریزه‌خوار سفره امام حسین هستند! آدم سر سفره است، ابراهیم سر سفره، موسی سر سفره است و اولیاء، عرفا، بزرگان، ملائکه، جن و انس هر خلقتی که خدا کرده و خواهد کرد در بی‌نهایت ازلی و در بی‌نهایت ابدی و سرمدی بر سر سفره امام حسین هستند این را اگر کسی درک بکند، اگر کسی بفهمد، چه حالی پیدا می‌کند؟ چه حالی پیدا می‌کند؟ دیگر می‌تواند در پوستش بگنجد؟! دیگر می‌تواند اصلاًروی پای خودش قرار داشته باشد؟

  •  یک مثالی من برای شما می‌زنم گاهی اوقات در انسان یک حالات شعفی پیدا می‌شود، آدم اصلاً در آن حال شعف کاری انجام می‌دهد که توجّه اطرافیان را جلب می‌کند. می‌گویند چه خبرت است چی شده که اینقدر شنگولی؟ این قدر خوشحالی؟ چه خبر است؟!! چی شده مگر؟ برای انسان یک حال شعف فی‌الجمله پیدا شده انسان نمی‌تواند تحمّل کند؟!

  •  در یکی از مجالس سیدالشّهدا علیه السّلام در صبح یکی از رفقا در زمان مرحوم آقا در سابق، وقتی که آن روضه‌خوان روضه امام حسین و اینها را می‌خواند، یکی از رفقا خدا رحمتش کند، مقاماتی و مراتبی داشت در کنار من نشسته بود و همین‌طور گریه می‌کرد، زار زار گریه می‌کرد و من یک‌مرتبه دیدم چنان حال عجیبی پیدا کرد، آن‌چنان حال عجیبی پیدا کرد، صورتش قرمز شد، برافروخته شد بشاش شد درعین‌حال که داشت همین‌طور گریه می‌کرد، گریه‌اش قطع نشد ولی یک‌مرتبه عوض شد بهجتی و بهائی پیدا کرد حتی بنده را هم تحت تأثیر قرار داد خیلی عجیب انگار به یک نفر تمام عالم را بدهند، تمام عالم را بدهند چه حالی پیدا می‌کند؟! بعد که قضیّه تمام شد بعدها من از او سؤال کردم گفت: در حین اینکه این روضه خوانده می‌شد و مطالب امام حسین گفته می‌شد، یک‌دفعه برای من یک جرقه زده شد، عجب! آنچه را که خدا به امام حسین داد اگر صدها عاشورا تکرار بشود به گَردَش نمی‌رسد، صدها عاشورا تکرار بشود آنچه را که داده شد آن مصائب به گرد آن نمی‌رسد، تازه من این را می‌خواهم به شما بگویم که این بنده خدا که در مجلس امام حسین در حال تأثر و در حال بکاء همین‌طور گریه می‌کرد فقط برایش یک جرقّه زده شد، شما بیایید نگاه کنید و ببینید که بر سر آقای حدّاد چه آمده؟! او که دیگر همۀ مسائل را فهمیده، او که دیگر همۀ اوضاع در دستش است، او که در همان‌جایی قرار گرفته که زیر سایه امام حسین قرار گرفته در همان‌جایی که خود امام حسین است، او دیگر چه حالی دارد؟ من این را می‌خواهم بگویم تازه آقای حداد یک میلیارد آن را در روزهای کربلا ظاهر می‌کرد یک میلیاردش را، ما کجاییم؟! این شادی یعنی شادی به معنای بزن و بکوب است؟! یعنی همان‌طوری‌که در زیارت عاشورا است؛

نقد دیدگاه احساسی نسبت به واقعۀ عاشوراء

11
  •  «اللَهُم إِنَّ هَذَا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو أُمَیَّةَ وَ ابْنُ آکِلَةِ الْأَکْبَادِ اللَّعِینُ ابْنُ اللَّعِینِ عَلَی لِسَانِکَ وَ لِسَانِ نَبِیِّکَ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی کُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فِیهِ نَبِیُّکَ اللَهُمَّ الْعَنْ أَبَا سُفْیَانَ وَ مُعَاوِیَةَ وَ یَزِیدَ بْنَ مُعَاوِیَةَ عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ أَبَدَ الْآبِدِینَ وَ هَذَا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیَادٍ وَ آلُ مَرْوَانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَوَاتُ اللَهِ عَلَیْه»1

  •  در روز عاشورا باهم کف می‌زنند و دست می‌دهند و همدیگر را ماچ و روبوسی می‌کنند و به هم مبارک باد می‌گویند؟!

  •  پدربزرگم مرحوم حاج آقا معین شیرازی پدر والده ـ خدا رحمتش کند ـ ایشان می‌گفتند: من در روز عاشورا در شام بودم، دیدم در آن جا، ـ البتّه نه همۀ آنها بلکه عده‌ای از آنها ـ که با همدیگر معانقه و بغل می‌کنند و به هم تبریک می‌گویند، «اللَهُم إِنَّ هَذَا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو أُمَیَّةَ»، اینها همان آل یزید هستند، اینهایی که این کار را می‌کنند همان تیر و تبار آل‌یزید هستند! آنهایی هستند که بر امام حسین این مصائب را وارد کردند آیا آقای حداد هم این‌طور بود؟!

  •  آخر بی‌انصافِ، بی‌وجدانِ، معاندِ آخر به تو چه بگویم که تو در کتاب و صبحت و منبر خود مسخره می‌کنی روح مجرّد را و ایراد می‌گیری؟! آیا آقای حداد هم در روز عاشورا تبریک می‌گفت؟! خوب شد امام حسین را کشتند! خوب شد، بیایید همدیگر را ببوسیم، بروید نُقل بخرید و بیاورید! یا این که آن‌طوری‌که من می‌دیدم مثل ناودان از چشمش اشک می‌آمد، آیا ابتهاج این است؟! بله، ما نگاه به تیر و شمشیر و جراحت و خونی که می‌آید و اینها نگاه می‌کنیم، خب متأثّر می‌شویم.

  •  ما که آن فهم را نداریم، ما که آن ادراک را نداریم، ما که آن شعور را نداریم، طبیعی است باید ناراحت بشویم، نباید خوشحال بشویم، بله هر وقت به آن ادراک و شعور رسیدیم آن حکم خودش را دارد به ما چه ربطی دارد؟ چرا ما بیایم و أدا در بیاوریم، ادا درآوردن ندارد، آنچه که الآن اقتضای ما است این مصیبتی است که هست، بله بنده هم بارها گفتم که ما به این مصیبت فقط نباید فکر کنیم، باید بالاتر را فکر کنیم، این که مرحوم آقا هم در روح مجرّد آوردند برای همین است که تلنگر بزنند، فقط همه‌اش گریه نیست، همه فقط در سر زدن نیست، فقط همه‌اش طبل و فلان نیست اینها همه‌اش نیست چیزهای دیگر هم هست، آن چیست؟! آن چیست که حضرت قاسم می‌گوید: «أحلی مِنَ العَسل؛ 2 موت از عسل شیرین‌تر است» چنین چیزهایی هم داریم. آن چیست که وقتی زهیر بن قین خودش در آن شب عاشورا بلند می‌شود و می‌گوید: «اگر هزار بار مرا تکّه تکّه کنند و خاکسترم را فلان کنند آتش بزنند و فلان، باز دفعه هزار و یکم من همین هستم»3 او چه دیده؟! پس او شمشیر ندیده، یک چیز دیگر دیده، او نیزه و شمشیر و کشتن ندیده، آن یک چیز دیگر دیده که الآن آقای حداد دیده یا بالاترش را، بالأخره اینها مراتب دارند زهیر گرچه از اصحاب سیدالشّهدا بود ولی باز با حبیب بن مظاهر فرق داشت، حبیب بن مظاهر کجا؟ زهیر کجا؟! همه در یک جا هستند در یک خیمه هستند ولی باز اینها مراتب دارند و ما باید پای همۀ اینها را ببوسیم، از همۀ اینها باید استشفاءکنیم و طلب شفاعت و اینها بکنیم ولی اینها باز خودشان مراتب دارند، خودشان مراتب خاص دارند!

    1. مصباح المتهجد، ج‌٢، ص ٧٧٢.
    2. الهدایة الکبری، ص ٢٠٤ با قدری اختلاف؛ مدینة المعاجز، ج ٤، ص ٢١٥.
    3. الإرشاد، ج‌٢، ص ٩٢؛ وَ قَامَ زُهَیْرُ بْنُ الْقَیْنِ الْبَجَلِیُّ رَحْمَةُ اللَهِ عَلَیْهِ فَقَالَ وَ اللَهِ لَوَدِدْتُ أَنِّی قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ حَتَّی أُقْتَلَ هَکَذَا أَلْفَ مَرَّةٍ وَ أَنَّ اللَهَ تَعَالَی یَدْفَعُ بِذَلِکَ الْقَتْلَ عَنْ نَفْسِکَ وَ عَنْ أَنْفُسِ هَؤُلَاءِ الْفِتْیَانِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ.

نقد دیدگاه احساسی نسبت به واقعۀ عاشوراء

12
  •  بنابراین آن شَعَفَی که مرحوم آقای حدّاد در روز عاشورا و در ایّام محرم داشتند و هرچه به ایام روز عاشورا نزدیکتر می‌شد، ما می‌دیدیم که حالت ابتهاج ایشان عجیب‌تر می‌شود، قرمزتر می‌شوند، انگار دیگر کم‌کم به روز عاشورا که می‌رسد دیگر در پوست خودشان نمی‌گنجیدند، این برای این است که مدام دارد به آن حقیقت می‌رسد، مدام به آن واقعه نزدیک می‌شود، مدام آن قضیّه اتفّاق می‌افتد آن چرا که او الآن می‌بیند اتفاق می‌افتد. ولی ما نه، وقتی که همین‌طور که می‌گذرد و به روز عاشورا نزدیکتر می‌شویم دائما مصیبت و غم و اندوه ما بیشتر می‌شود، روز اول محرم یک مقداری است، دوم که می‌شود، سوم، همین‌طور چهارم تا روز عاشورا که می‌شود خب این سیرِ ما است، اشکال ندارد، خب ما همین هستیم و باید هم همین‌طور باشیم.ولی در این بین یک خُرده خودمان را به آن سمت بکشانیم، به آن فضا بکشانیم، به آن افکار بکشانیم، به آن مراتب بکشانیم، این منظور ایشان در روح مجرّد بوده.1

  • حالات علامه طهرانی در مجالس سیدالشهداء

  •  و اما نسبت به مرحوم والد ـ رضوان اللَه علیه ـ این‌جانب در تمام مدت عمر خود احدی را ندیدم که این‌قدر به حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام مانند ایشان عشق بورزد و از هر فرصتی برای اقامه مجالس عزا و ذکر استفاده کند. ایشان نه تنها ما را ملزم به اقامه مجالس عزا و ذکر اهل‌بیت ـ چه در مشهد و یا در سایر امکنه ـ می‌نمودند، بلکه مجبور می‌کردند که ذکر مصیبت را با صدای بلند بخوانیم، و اگر کسی تخطّی می‌کرد مؤاخذه می‌نمودند. در تمام مدت دو ماه محرّم و صفر در منازل دوستان و رفقای خود، صبح‌ها مجالس روضه و مصائب اهل‌بیت دائر بود و خود در آن شرکت می‌نمودند. در روزهای عاشوراء ما را ملزم می‌کردند که در منبر به نوحه‌خوانی و سینه‌زنی بپردازیم، و خود درحالی‌که عمامه از سر برداشته بودند بلند می‌شدند و همراه با مردم به سینه‌زنی می‌پرداختند. در شب‌های جمعه در مشهد مجلس روضه مختصری با حضور حدود بیست نفر در منزلشان منعقد بود، و فقط ذاکر به ذکر مصیبت می‌پرداخت و صحبت دیگری در میان نبود و سپس اطعام می‌دادند. حال، آیا بی‌انصافی نیست که ما بیاییم و بگوییم: ایرادی که بر عرفا وارد است این است که کمتر توسّلی به ذوات مقدّسه ائمه معصومین علیهم السّلام می‌کنند و بیشتر به ذکر سخنان توحیدی می‌پردازند؟! اگر اینها توسّل نیست پس توسّل در چیست؟

    1. مبانی سیر و سلوک الی اللَه، مجلس٢٣ (١٤٣٠/١٢/٢٧).

نقد دیدگاه احساسی نسبت به واقعۀ عاشوراء

13
  •  بلی، اینان توسّل را برای قضای حوائج دنیوی نمی‌کنند، و همچون عوام به‌واسطۀ غلبه احساسات اشک از دیده نمی‌افشانند، و امام علیه السّلام را برای مسائل دنیوی نمی‌خواهند، و توسّل را فقط در برقراری مجالس تکراری و تبدّل آن به یک عادت روزمرّه نمی‌دانند، و صِرف گریه بر سیّدالشّهداء را موجب قرب به حقّ و تجرد نفس و اکتساب فضایل معنوی نمی‌شمارند.1

  • رغبت و شوق فوق‌العاده عرفا و اولیای الهی نسبت به احیای ذکر اهل‌بیت‌

  •  این اولیای الهی نسبت به جریاناتی که انجام می‌شود نه‌اینکه بی‌تفاوت‌اند، هزار بار از ما نسبت به احیای ذکر اهل‌بیت راغب‌تر و شائق‌تر هستند. مرحوم آقا به عنوان یک تکلیف به ما توصیه می‌کردند که در ایّام محرّم وظیفه شما این است که بروید و از مقاتل برای مردم بگویید. حتّی می‌گفتند:

  •  «در دهۀ عاشورا درس نخوانید، میمنت ندارد. مقتل بخوانید، تاریخ عاشورا را بخوانید و اینها را بروید برای مردم بگویید!»

  •  در برگزاری مجالس همه به اتّفاق می‌گفتند: آن‌قدر که اخلاص در مجالس آقای طهرانی وجود دارد، در خود ما وجود ندارد. بنده از آقایانی که در همان موطن ایشان، خودشان هم مجلس داشتند شنیدم که گفتند: «این را ما می‌دانیم که آن اخلاصی که در اینجا هست، در میان ما نیست.» اولیای الهی این‌طور بودند؛ خودشان بلند می‌شدند و سینه می‌زدند، خودشان مدّاح و ذاکر را دعوت می‌کردند و اگر روضه می‌خواند و کم سینه می‌زد او را توبیخ می‌کردند که چرا امروز کم سینه زدی؟! چرا کم روضه خواندی؟! اگر ما منبر می‌رفتیم و با صدا روضه نمی‌خواندیم یا اینکه کم روضه می‌خواندیم، ما را توبیخ می‌کردند. حال و وضعیّت خودشان در آن منبرهایی که سابقاً در طهران می‌رفتند این‌طور بود.

  • مرحوم علامه طهرانی: «منبری که در او روضه نباشد مانند غذایی است که نمک ندارد!»

  •  ایشان می‌فرمودند: «منبری که در او روضه نباشد، مثل غذایی است که نمک ندارد!» و نسبت به بعضی از افراد اعتراض داشتند.

    1. اسرار ملکوت، ج‌٢، ص ١٨٣.

نقد دیدگاه احساسی نسبت به واقعۀ عاشوراء

14
  •  یادم است یک دفعه که مرحوم آقای مطهّری آمده بودند خدمت ایشان ـ چون هر هفته آقای مطهّری خدمت ایشان می‌رسیدند ـ من هم اتفاقاً چند دقیقه‌ای در آنجا بودم ـ چون می‌آمدم و چایی می‌گذاشتم و می‌رفتم ـ صحبت راجع به کتاب معاد شناسی ایشان شد.1 اگر ملاحظه کرده باشید ایشان در پایان هر مجلس یک روضه هم به مناسبت آورده‌اند؛ آقای مطهّری به ایشان پیشنهاد می‌کرد: «آقا خوب است این روضه‌ها حذف شود و این کتاب به صورت یک‌پارچه مطرح بشود!» ایشان فرمودند:

  •  تمام آثار آن مجلس در همین روضه ظاهر می‌شود، و یک کلمه از این روضه نباید حذف شود.

  •  التفات کردید؟! این خیلی عجیب است! یعنی ایشان این مطلبی را که آقای مطهّری گفتند، نمی‌فهمید؟! این چیزی است که به ذهن همۀ ما می‌رسد؛ ولی ایشان چه واقعیّتی را ادراک کرده که گفته است: «آن اثری که این مجلس دارد با این روضه تثبیت می‌شود»؟ لذا به ما می‌گفتند:

  •  وقتی که مجلس مرا می‌خوانید، نروید به مجلس بعد؛ دنباله‌و روضه‌اش و آن چند کلمه‌ای را هم که من به عنوان ذکر مصیبت در پایان آن مسئله آوردم، تا آخر مطالعه کنید، بعد بروید سراغ مجلس بعد!

  •  یعنی این روضه‌ای که در پایان مجلس است، عبارت است از: آن نورانیّت و حقیقتی که انسان را به مبدأ این نورانیّت، که سیّدالشّهدا علیه السّلام است، متّصل می‌کند. لذا وقتی متّصل شد آن مطالب علمی که قبلاً خوانده و صحبت‌هایی که در آن مجلس شده است اثر خودش را می‌گذارد. این‌قدر ایشان نسبت به واقعۀ کربلا و آثار و برکاتش عجیب بودند که می‌فرمودند:

  •  زنده باشم یا مرده، یک کلمه از این کتاب‌های من نباید حذف بشود، حتّی بعد از فوتم دست به این کتاب‌ها نباید زده شود. عین همین‌ها باید وجود داشته باشد.

  •  معلوم می‌شود این مطلب صرفاً یک مصیبت ظاهری و احساسات و عواطف نیست، صرفاً یک برانگیختن نیست؛ مسئله، بردنِ در حال و هوای امام حسین علیه السّلام است. ایشان می‌خواهند انسان را در آن حال و در آن وضع ببرند؛ و الاّ این جریانات و قضایا همیشه در طول تاریخ اتّفاق افتاده است، چقدر جنایات توسط همین ستمگران تاریخ و حاکمان ظالم اتّفاق افتاده است؟! آتش‌ها زدند، افراد را سر بریدند، تیر زدند و تیر باران کردند و چه کردند!

    1. لازم به ذکر است که در آن وقت هنوز کتاب معاد شناسی چاپ و منتشر نشده بود، و نسخه خطّی آن را مرحوم والد ـ رضوان اللَه علیه ـ به مرحوم مطهّری نشان داده بودند.

نقد دیدگاه احساسی نسبت به واقعۀ عاشوراء

15
  • مرحوم قاضی: «بدون توسّل به سیّدالشّهدا انسان هیچ کاری نمی‌تواند بکند!»

  •  لذا دیدگاه و حالت ابتهال و توسّل این بزرگان نسبت به واقعۀ کربلا عجیب بوده است. مثلاً مرحوم قاضی می‌فرمایند: «بدون توسّل به سیّدالشّهدا انسان هیچ کاری نمی‌تواند بکند.»1

  •  مرحوم آقای حدّاد هر روز به زیارت سیّدالشّهدا و حرم حضرت ابوالفضل می‌روند. من از مرحوم آقا سؤال کردم، ایشان گفتند:

  •  «انفتاحی که برای مرحوم آقای حدّاد شده، در حرم حضرت ابوالفضل سلام اللَه علیه و با توسّل به ایشان بوده است.»

  •  مرحوم آقای حدّاد وقتی به کاظمین مشرّف می‌شدند این خاک‌های لای ضریح موسی بن جعفر علیهما السّلام را ـ که آن موقع آمیخته‌ای از فلز و چوب بود ـ را برمی‌داشتند و به سر و بدنشان می‌کشیدند. شما این قضیّه را از چه کسی دیده‌اید؟! این کارها یعنی چه؟ آیا این توسّل واقعی است، یا اینکه بر سرمان بزنیم و داد و هوار بکشیم و در مجالس روضه صدا از خود بلند کنیم و نعره‌ها بکشیم؟! برای چه؟ برای‌اینکه خودمان را نزدیک‌تر کنیم! نه آقا، اینها همه‌اش تئاتر و بازی است، این مجالس بازی است!2

    1. رجوع شود به اسرار ملکوت، ج ٢، ص ١٩٥.
    2. نفحات انس، ص ٦٨ ـ ٧١.