پدیدآورگروه علمی
گروه اخلاق و حکمت و عرفان
توضیحات
اهل عرفان میگویند: «در عالم وجود، غیر از خدا چیزی نیست.» یعنی وجود او چنان سیطره و احاطه در اثر وحدت حقّۀ حقیقیّه و صرفۀ خود دارد که هیچ موجودی در قبال او و در برابر او، عرض اندام ندارد؛ وجود اقدس حق، همۀ اشیاء را مندک و مضمحل و فانی نموده است و این معنا با حلول و اتحاد فرق دارد. حال این وحدت وجود چیست و توضیح آن چه می شود؟ وفرق آن با حلول واتّحاد چیست؟ وچرا عده ای به این عقیده اعتراض دارند؟
هوالعليم
توضیحی بر وحدت وجود
مفهوم وحدت وجود وفرق آن با اتحاد وحلول
برگرفته از آثار:
حضرت علاّمه آية اللّه حاج سيّد محمد حسين حسيني تهراني
و
حضرت آیة اللّه الحاج سيّد محمد محسن حسيني تهراني
قدّس اللّه سرّهما
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحدلله رب العالمین
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنَةُ اللهِ على أعدائهِم اجمعین
ساده ترین عبارت در وحدت وجود
وحدت وجود اينست كه خداوند اصل و مبدأ در جهان است و هيچ موجودى از پيش خود موجود نشده است، اين ساده ترين عبارتى است كه مى توان گفت.1
فرق وحدت با اتحاد وحلول
وحدت به معنى اتّحاد و حلول ذات خالق با مخلوق نيست؛ وحدت به معنى عينيّت ذات لا يتناهى و ما لا اسم له و لا رسم له با اين وجودات متعيّنه كثيفه متقيّده و محدوده به هزاران عيب و علّت نيست.
وحدت به معنى استقلال ذات حقّ تعالى شأنه در وجود است كه با وجود اين استقلال و عزّت، هيچ موجود دگرى توان استقلال را نداشته و وجودش وجودى ظِلّى و تَبَعى است، همچون سايه شاخص كه به دنبال آن ميگردد. تمام موجودات وجودشان از حقّ است؛ همه آيه و نماينده مىباشند. بنابراين همه ظهورات او ميباشند و تجلّيات ذات أقدس وى.
امّا ظاهر از مَظْهر جدا نيست، و متجلِّى از متجلَّى فيه انفكاك نمىتواند داشته باشد؛ و گرنه ديگر ظهور و تجلّى نيست؛ آن وجودى است جدا و اين وجودى است جدا. در اينصورت عنوان مخلوق و ربط و رابطه برداشته ميشود و تمام كائنات مواليد خدا مىگردند، در حاليكه او {لَمْ يَلِدْ} است.2
عينيّت حقّ با اشياء، عينيّت ذات بسيط ما لا اسم له و لا رسم له با اشياء نيست؛ زيرا آن قابل وصف نيست و اين اشياء به وصف مىآيند. او تعيّن و حدّ ندارد؛ اينها همگى محدود و متعيّن هستند.
عينيّت به معنى عينيّت علّت با معلول، و خالق با فعل، و ظاهر با ظهور است. بدينمعنى كه: اگر فرض رفع حدود و تعيّنات شود، ديگر غير از وجود بَحْت و بسيط و مجرّد چيز ديگرى در ميان نمىماند و نمىتواند در ميان بماند.
وحدت وجود به معنى تعلّق و ربط حقيقى- نه اعتبارى و توهّمى و خيالى- همه موجودات است با خالقشان، و در اينصورت ديگر فرض زنگار استقلال در موجودات بى معنى مىشود. همه با خدا مربوطاند؛ بلكه ربط صرف مىباشند. و خالق متعال كه حقيقت وجود و أصل الجودِ و الوُجود است با تمام اشياء معيّت دارد؛ نه معيّت 1+ 1 كه اين غلط است و عين شرك است؛ بلكه فى المَثَل مانند معيّت نفس ناطقه با بدن، و معيّت عقل و اراده با أفعال صادره از انسان كه تحقيقاً در مفهوم و مفاد و معنى يكى نيستند؛ ولى از هم منفكّ و متمايز هم نمىباشند.3
آیا وحدت وجود با توحید وشعارهای آن فرق می کند؟
وحدت وجود، با توحید که مبنای اساس شرایع إلهیّه و بالأخص دین حنیفیه اسلام است، یک معنا است؛ وحدت، مصدر باب لازم و مجرّد است و توحید، مصدر باب متعدّی و مزیدٌ فیه. الله اکبر، و لا إله إلاّ الله معنایش همین حقیقت بزرگ است.
اینها [يى كه مفهوم وحدت وجود درست متوجه نشده اند] میگویند: وحدت وجود، یعنی همه چیز خداست، سگ خداست، کافر خداست، زانی خداست؛ عیاذًا بالله! کجا معنای وحدت این است؟! در کدام کتاب خواندهاید و یا از کدام مؤمن عارف موحّد شنیدهاید؟!
آنها که فریاد میزنند: "در ذات واجب، همۀ اشیاء محدوده و تمام ممکنات بحدودها و ماهیّاتها راه ندارند!" کجا سگ و کافر و زانی راه پیدا میکنند؟!
ارباب شهود و کشف توحید میگویند: «در عالم وجود، غیر از خدا چیزی نیست.» یعنی وجود او چنان سیطره و احاطه در اثر وحدت حقّۀ حقیقیّه و صرفۀ خود دارد که هیچ موجودی در قبال او و در برابر او، عرض اندام ندارد؛ وجود اقدس حق، همۀ اشیاء را مندک و مضمحل و فانی نموده است. آنجا حدود و قیود ـ که لازمۀ شیئیّت اشیاء هستند ـ کجا میتوانند وجود و تحقّق داشته باشند؟!
آنها میگویند: «وجود ارواح قدسیّه و نفوس انبیای عظام، در ذات حق مندک و فانی هستند! در ذات حق، جبرائیل و اسرافیل را نمیتوان یافت!» آنوقت کجا سگ و خوک و میکروب و قاذورات یافت میشود؟!
آنها میگویند: «تمام موجودات در برابر ذات او وجودی ندارند؛ آنها همه تعیّن و ماهیت و حدود میباشند، و اصل وجود موجودات بسته به ذات حق است!» که از آن به صمدیّت و مصدریّت وقیّومیّت و منشائیّت تعبیر شده است.
این معنا و مفهوم را اگر درست دقّت کنیم، مفاد و مراد همین کلمۀ تکبیر و کلمۀ تهلیلی است که هر روز در نمازهای خود واجب است چندین بار بر زبان آوریم و به محتوا و مفادّ آن معتقد باشیم.
اما مسکینان نمیفهمند، و معنای وحدت را از نزد خود، حلول و اتّحاد میگیرند که منشأ آن شرک و دوئیّت است. آنگاه میترسند که بدین اعتقاد عالی که روح اسلام است، لب بگشایند؛ درحالیکه خودشان در شبانهروز در نمازها همین معنا را تکرار میکنند و همین عبارات را از ذهن میگذرانند. و این امر ناشی است از پایین آمدن سطح عمومی معارف اسلام و اکتفا به علوم مصطلحه و مقرّره، و دور شدن از آبشخوار حقایق.1
خلاصه
معناى وحدت وجود به كلّى معناى تعدّد و تغاير را نفى مىكند و در برابر وجود مقدّس حضرت احديّت تمام وجودات متصوّره را جزء موهومات مىشمرد و همه را ظلّ و سايه مىشمرد، و سالك به واسطه ارتقاء به اين مقام تمام هستى خود را از دست مىدهد و خود را گم مىكند و فانى مىشود و غير از ذات مقدّس او در عالم وجود ذى وجودى را ادراك و ذوق نمىنمايد «و ليس في الدّار غيره ديّار»، اين كجا و حلول و اتّحاد كجا؟2