پدیدآورعلامه آیتاللَه سید محمدحسین حسینی طهرانی
گروه تاریخی و اجتماعی
توضیحات
حضرت آیة اللَه حاج سید محمدمحسن حسینی طهرانی ـ قدس اللَه سره ـ در نوشتاری جایگاه معنویت و عرفان در فرهنگ امروزی و نقد و بررسی دیدگاه های عوامانه و برخی انظار صوفیانه و بعضی آراء اهل علم و فضل و دیانت نسبت به موضوع معنویت و عرفان را چنین مطرح می نمایند
هو العلیم
جايگاه معنويّت و عرفان در فرهنگ امروزى
حضرت آیة اللَه حاج سید محمدمحسن حسینی طهرانی
حریم قدس
حضرت آیة اللَه حاج سید محمدمحسن حسینی طهرانی ـ قدس اللَه سره ـ در نوشتاری جایگاه معنویت و عرفان در فرهنگ امروزی و نقد و بررسی دیدگاه های عوامانه و برخی انظار صوفیانه و بعضی آراء اهل علم و فضل و دیانت نسبت به موضوع معنویت و عرفان را چنین مطرح می نمایند:
جايگاه معنويّت و عرفان در فرهنگ امروزى
آيا تمدّن امروز تحوّلى در نگرش انسان به ارزشهاى معنوى و معيارهاىِ روابط اجتماعى ايجاد نموده است؟ و چرا تكامل بشر در اين فنون، دردى از مشكلات روحى و ناهنجارى هاى نفسانى و تعدّياتِ او را دوا ننموده است؟
دنياى امروز با تجربه طولانى مادّه گرايى و كثرت گرايى، به ادراك پوچى و وهمى اين مكتب و روش رسيده، و سرخورده از متابعت مكاتب الحادى و مادّى، نياز فطرى و جِبِلّى خود را در وصول به هدفى فراتر از عالم مادّه و تجربۀ دنيوى جستجو مىكند. حقيقتى كه بتواند وجدان تشنه و سرگشتۀ او را سيراب نمايد، و او را از سردرگمى و گيجى و تشتّت و اضطراب به درآورد.
امروزه بشر به اين نكته رسيده است كه گرچه با پيشرفتِ علوم و فنون مادّى تا حدودى توانسته است رفاه دنيوى و لذّات نفسانى را براى او حاصل نمايد، امّا به هيچ وجه نتوانسته است ذرّه اى از مرتبه و حقيقت عقلانىِ او را به سمت و سوىِ خود جلب نمايد. ترقّيات علمى و پيشرفت تكنولوژى و كشف اسرار عناصرِ مادّى فقط و فقط در راستاى ترفيعِ حيات دنيوىِ او به كار گرفته شده است، و زندگى مادّى را براى او مرفّه تر نموده است، و نيل به شهوات و هوس هاى حيوانى را هرچه وقيح تر و زشت تر براى او فراهم آورده است، نه بيشتر.
امروزه انسان از خود سؤال مى كند: اين ترقّى و تكامل تكنولوژى چه دستاوردى جهت اصلاح نفس و تزكيۀ روح و تحصيل آرامش براى او به ارمغان آورده است؟ آيا تمدّن امروز تحوّلى در نگرش انسان به ارزشهاى معنوى و معيارهاىِ روابط اجتماعى ايجاد نموده است؟ آيا صعود بشر به قُلَلِ رفيعۀ علوم و فنون دنيوى موجب تكامل قواى عاقله و حاكميّت فطرت و وجدانِ او در امور شخصى و اجتماعىِ او شده است؟ و آيا قضاوت او درباره انحطاط اخلاقى و بربريّتِ قرون وُسطى و قتل نفوسِ أبرياء و بىگناهان و هتكِ نواميس در سايۀ زر و زور و تزوير، به همان زمان خاتمه يافته است؟ يا اينكه با كمال شرمندگى و هزاربار تأسّف بايد قضاوت خود را نسبت به فجايع و مصيبتهاى عصر تكنولوژى و توحّش حيوانى و مسخِ روح و نفسِ انسانى و وصول به نهايت درجۀ شقاوت و قساوت از سر گيرد، و به روانِ ظلمانى و كثيفِ ظالمان تاريخ گذشته درود بفرستد!
حال بايد سؤال نمود كه ريشۀ مسئله در كجاست؟ و چرا تكامل بشر در اين فنون، دردى از مشكلات روحى و ناهنجارى هاى نفسانى و تعدّياتِ او را دوا ننموده است؟ و پيوسته در منجلاب انانيّتها و استبداد دست و پا مىزند، و در باتلاقِ شهوات و انحرافات بيشتر فرومىرود؟ و چرا اينگونه است كه با ظهور هر اكتشاف و بروز هر اختراع بهجاى توجّه به اصول متعالى بشرى و استفادۀ عقلانى، آن را به خدمت خودكامگىها و مفاسد اخلاقى و تعدّياتِ خود مىگيرد؟
پاسخ اين مسئله اين است: وجود انسان آميخته اى است از صفات و ملكات و غرائز فطرى و روحانى از يك طرف، و از طرف ديگر غرائز شهوانى و هواهاى نفسانى، كه مجموع آنها با توجّه به اختيار و اراده انسان در مقام عمل، او را براى رسيدن به مقام فعليّت و كمال، مساعدت و ملازمت مىنمايد؛ به خلافِ خلقت ملائكه كه فقط جنبۀ عقلانى و ملكات فاضله در آنها قرار داده شده، و از اين جهت انجام فعلِ قبيح از آنان متمشّى نخواهد شد، ﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ* لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾.1
توجّه به جهاتِ شهوانى و غرائز نفسانى موجب غفلت و نسيانِ انسان از بُعد معنوىِ صفات ملكوتى و فطرى خواهد شد.2
ضرورت رعايتِ غرائز نفسانى صرفاً براى گذران حيات دنيوى در راستاى إكمالِ قواى عقلانى و روحىِ او بايد قرار گيرد، و در حدّ اعتدال و كيفيّت منطقى و عقلانى بايد واقع شود. افراط در اين جهت موجب ازديادِ اين غرائز و لجام گسيختگىِ آنان شده، و در نتيجه تعطيل قوا و غرائز روحانى و فطرىِ انسان را باعث خواهد شد؛ و اين مسئله هيچ تفاوت و اختلافى را در تاريخ گذشته و حال نمىپذيرد، و اگر وسائل و آلاتِ وصول به اين اهداف و مقاصد شوم براى او در هر عصر و مكانى فراهم شود، به ميزان شقاوت و تمايل به انحراف و رسوخِ صفات پليد در نفس او، نسبت به آن اقدام خواهد نمود و از هيچ كوششى مضايقه نخواهد ورزيد.
و لذا مىبينيم كه ترقّى بشر در عصر صنعت و علم، نه تنها او را به سمت معنويات و اكتساب فضايل سوق نداده است، بلكه بستر فساد و زمينه انحرافات را هرچه بيشتر براى او فراهم نموده است؛ و تا حركت و سير او به همين منوال است، هر روز بيش از پيش در اين مهلكه گرفتار خواهد شد.
مسئله توجّه به معنويات و گرايش به مسائل روحى و باطنى كه امروزه در ميان ملل مختلف به وجود آمده است، ناشى از همين سرخوردگى و شكستِ مكتب مادّى در تحصيل آرامش روحى و سكونِ خاطر و ضميرِ بشر مى باشد؛ شكستى بس سهمناك و يأسى بس هولناك!
پديده گرايش به معنويّت و توجّه به حقيقت و ذات و ملكات روحانى انسان
معنويت spirituality)) و توجّه به حقيقت و ذات و ملكات روحانى و فاضلۀ انسان، بدون تقيّد به قيودى خاص و حدودى مشخّص، پديده اى است كه پس از گذرانِ تجربهاى طولانى و بسى دردناك از توغّل در كثرات و عوالم مادّه و هوسرانى، براى بشر حاصل شده است؛ پديده اى به دور از دخل و تصرّفات بشرى و إعمال سليقههاى نفسانى و آلودگىِ خرافات و عقايدِ پوچ و واهىِ راه يافته در اديان گذشته الهى؛ پديده اى بر پايه نياز وجدان و ضميرِ آشفتۀ انسان به سرچشمۀ اميد و حيات، و نجات از منجلاب جهل و بدبختى و تشتّت؛ پديده اى براساس منطق و عقل و حقيقتِ بىمرز و حدّ لايتناهى؛ پديدهاى براساس حُرّيت و اختيار در تصميم و كيفيّت سرنوشت؛ پديده اى بر پايه تجربه تلخِ نيرنگها و تزويرها و خودمحورى ها كه دامن بسيارى از مكاتب الهى و اديان گذشته و صاحبان و متولّيان آن را ملوّث و آلوده نموده است؛ پديده اى بر پايۀ قياسِ مبانى و ارزشهاى ملكوتىِ اديان راستين الهى با آنچه متصدّيان و داعيانِ آن مكاتب و اديان تا به حال مطرح نموده اند؛ پديدهاى براساس جنگ و ستيز قواى ملكوتى و عاقله با جنود شيطان در هر لباس و در هر موقعيّت؛ و بالأخره پديده اى براساس نور باطن و صفاى ضمير، كه وديعه اى است الهى در نفوس بشريت به سوى كمال مطلق و بهاءِ أتمّ.
گرايش به عالم معنا نه تنها در ميان پيروان اديان گذشته چون يهود و نصارى و ساير ملل و نِحَل، حتّى غير معتقدين به هيچ مرام و مكتبى رواج يافته است، بلكه اين مسئله به طرز شگفتآورى در ميان مسلمين - چه از عامّه و چه از شيعه - به ظهور پيوسته است. التفات و توجّه تامِّ متصدّيان و زمامدارانِ شرع صرفاً به رعايت ظاهرىِ احكام و تكاليف و عدم عنايت به حقيقت و اصل و محورِ شريعت كه همان عرفان الهى و ظهور تجلّى توحيد در نفس سالك إلى اللَه، و بلكه ردّ و رفض و انكار اين حقايق متعاليه توسّط بسيارى از علما و فقهاى تاريخ، موجب ظهور و بروز نياز واقعى و فطرى مسلمين به سوى ادراك حقايق توحيدى و معارف ربوبى به نحو شهود و علم حضورى و وجدانى گرديده است.
توجّه به معنويّت و گرايش به حقايق ماوراءِ مادّه و عالم طبع گرچه به عنوان حركتى ممدوح بهسمت ارزش ها و كمالات روحى و معنوى مى باشد، و از اين نقطۀ نظر حائز اهميّت و دقّت است؛ ولى بايد توجّه داشت كه همانطور كه انسان از حيثيّت وجودى داراى مراتب مادّه و صورت و معنا و تجرّدِ تام مىباشد، سير صعودى او و ارتقاء به عالم معنا نيز به همين كيفيّت و سير مى باشد.
تحريف معناى معنویت و عرفان در استعمال امروزى
امروزه به هر مرتبه از مراتب روحى و نفسى انسان، عالم معنا و باطن و حقيقت گفته مى شود مثلًا افرادى كه از حوادث و پديدههاى آينده خبر مىدهند - گرچه صحيح باشد - از نظر مردم و عوام، به اوصاف ملكوتى و كمالات تجرّدى متّصف مى گردند، و رتبۀ آنان مافوق مراتب بشرى و ممتاز از سايرين قرار داده مى شود. و يا افرادى كه به انجام امورِ غير عادى دست مى زنند، در ديدگاه مردمِ عوام به قدرتى مافوق بشرى و مرحله اى عالى از عوالم وجود دست يافته اند؛ درحالىكه تمام اين امور و افعالِ خارق عادت، از ديدگاه اهل فن و توحيد و صاحبانِ كمالات عاليه، پشيزى ارزش ندارد و بازيچه اى بيش نيست. زيرا نفس بهواسطه رياضات و مراقبات ويژه اى مى تواند به اينگونه فعليّت ها كه در مرتبه مثال متّصلِ1 خود قرار دارد دست يابد، مانند خوابى كه فردى مىبيند و حوادثى براى او منكشف مىشود؛ و چه بسا وصول به اين مطالب از طريقِ غير صحيح و خلافِ رضاى الهى صورت پذيرد. و چه بسيارند افرادى كه به هيچ شريعت از شرايع الهى معتقد نمى باشند، ولى بهواسطه إعمالِ برخى رياضات و مجاهدتهاى نفسانى توانستهاند نفس خود را قدرى قوّت بخشند، و بهواسطه تسخير و سيطره اجمالى بر عالم مثال، مادّه را در تصرّف و انقياد خود درآورند. اطّلاع بر برخى مغيبات و احضار اشياءِ مخفيّه و حركت به طور غير متعارف و تصرّف در اذهان و نفوس مردمِ عوام و انجام امور غير عادى، مسائلى است كه هم از ملتزمين به شرايع الهى متمشّى مىشود و هم از بتپرستان و گاوپرستان و ساير فِرَقِ ضالّه و رابطين با شياطين و اجنّه و نفوسِ خبيثه.2
بنابراين بايد بسيار دقّت نمود كه مقصود و منظور مكاتب مختلفۀ دنيا در دعوت به سمت معنويّت و باطنِ انسان و عالم ماوراءِ طبيعت، چه نوع مقصد و غايتى است، و چه هدفى را در پشت اين مفهوم زيبا و كلام دل نشين دنبال مىكنند؟ آيا صرف دستيابى به چنين امورى فضيلتى براى انسان محسوب مىشود؟ فضيلتى كه اعتبار ارزش و جذّابيت آن فقط تا هنگام مرگ براى انسان باقى مىماند، و با خروج روح از بدن، تمامى آنان به دست فناء و نابودى و بوته نسيان سپرده مىشود.1
اكتفاى عموم مردم از لذّات معنوى فقط در دايره حواس مادی و برزخى
نكته قابل دقّت اينجاست كه نفس بشر به نحو عموم، بهواسطه تعلّق به عالم طبع و ابتعاد از عوالم معنا، همچنانكه لذّات و مشتهياتِ نفسانى را در تحصيل مادّيات و امور دنيوى، اعمّ از مأكولات و مشروبات و ألبسه و مساكن و مراكب و رياسات و سايرِ اينها مىداند و براى وصول به آن از هيچ كوششى فروگذار نمىكند، همينطور وصول به لذّات معنوى را در دايره حواسّ صورى و برزخى و امور غير عادى مشاهده مىكند. من باب مثال اگر مشاهده كنند فردى مارى را با افسون به دست گيرد، همه به دور او جمع مىشوند؛ وليكن چنانچه فردى به مقدار ده دقيقه بخواهد حقيقتى از حقايق عالم وجود و توحيد را بيان كند، چند نفر بيشتر به او توجّه نمىكنند و همه از دورِ او پراكنده مىشوند.
اين مثال كمترين و كوچكترين نمونهاى است از امورِ غيرمتعارف، تا چه رسد به مسائل و حوادث بالاتر و چشمگيرتر از إخبار امور خفيّه و تصرّفات در امور مادّى و طىّالأرض، كه تمامى اين امور به حواسّ برزخى و مثالى انسان بازگشت مىنمايند؛ و بين اينها و عوالمِ عرفان و توحيد و كشف حجاب هاى نفسانى از زمين تا آسمان فاصله است.
و لذا مشاهده مىشود كه اين دسته از افراد در ميان مردم از وجاهت و ارزش خاصّى برخوردارند و اطراف آنان را از تودههاى مختلف مردم، چه عامّى و چه تحصيل كردگانشان، بيشتر از اهل توحيد و معرفت دربرگرفتهاند، و حضور صحبت آنان براى عوام از جذّابيت بيشترى برخوردار است.
متأسّفانه اصطلاح عرفان و معرفت در فرهنگ عاميانۀ امروز بر اين دسته از افراد اطلاق مىشود، و گويا شناخت و وصول به كُنه عالم هستى فقط در اين اشخاص منحصر مىگردد؛ و اگر عارفى بخواهد اسمى و رسمى از خود بهجاى بگذارد و توجّه اشخاص را به سوى حقيقت وجود معطوف نمايد، چارهاى جز بروز و ظهور پارهاى از اين امور ندارد.
مرحوم والد ما، عارف كامل و سالك واصل، علّامه طهرانى - رضوان اللَه عليه - از جمله معدودترين عرفائى بود كه ظهور و بروز اينگونه از خوارق عادات در ايشان به ندرت ديده شده است، و تمام سعى و همّتِ او در طول حيات، توجّه و توجيه شاگردان و عمومِ افراد به سمت معرفت حق و وصول به اسرارِ عالم توحيد و تجرّد و ولايت بود؛ وليكن مع ذلك كلّه، هنوز اشخاصى كه امروزه درصدد تعريف و تمجيد از شخصيّت استثنائى اين بزرگمرد برمىآيند، به دنبال بازگو كردن امور غير عادى او در زمان حيات هستند، و گويا بدون صدور اين حوادث از ايشان، مقام و منزلتى براى ايشان چندان باقى نمىماند!
و اين فرهنگِ غلط پيوسته از دير زمان تا كنون در بين جوامع مختلف علمى و عرفى وجود داشته و دارد. بلى در بعضى موارد بنا به مصالح و مقتضياتى، خود عارف الهى صلاح را در ابراز پارهاى از اين امور مشاهده مى كند؛ چنانچه معجزه انبياى الهى بر اين محور و مقصد استوار بوده است، امّا نه اينكه مقصد و غايت رسالت پيامبران و حجج الهى رسيدن به اين نقطه و هدف بوده باشد.
کسانی که ظهورات و خوارق عادات از او بیشتر باشد، حظّ او از معرفت کمتر است
از اينجاست كه ميزان تكامل و فعليّت مراتب وجودى عرفاى الهى به مقدار ظهور و صدور خوارق عادات بستگى خواهد داشت.
مرحوم علّامه طهرانى- قدّس اللَه سرّه- بارها مىفرمودند: «هر فرد كه ظهور اين امور از او بيشتر باشد، حظّ و نصيب او از معرفت و ادراك عوالم توحيد كمتر است؛ و هر كسى كه سعۀ وجودى او بيشتر و ميزان تحقّق مراتب اسماء و صفات الهى در وجود او افزونتر باشد، بروزات و ظهور اين امور از او كمتر خواهد بود! زيرا مقصد اهل معرفت و توحيد، عرفان حضرت حق است، و اين مهم با اين امور حاصل نخواهد شد.»
و لذا براى حركت دادن مردم به سوى اين هدف عالى، كمتر از اين امور براى آنان آشكار مىنمايند تا ذهن و نفس آنان به اين مسائل خو نگيرد و در دام حواسّ باطنى و صُوَر برزخى گرفتار نگردند.
و امّا آنان كه از معرفت حق و ادراك توحيد پروردگار عاجز و ناتوان ماندهاند و دست خود را از وصول بدان ذِروۀ عُليا كوتاه و پاى خود را لنگ مىيابند، براى توجّه عوام به سمت خود چارهاى جز ابراز اينگونه امور از خود نخواهند داشت. و اين است فرق بين مكتب عرفان و ساير مكاتب، گرچه سمت و سوى آنان عوالم ماوراءِ مادّه و طبع بوده باشد.
خداى متعال با وديعۀ صفات و غرائزِ ارزشمند و معنوى در فطرت انسان، راه او را به سوى حقيقت و متابعت از حق و پيروى از منطقِ عقل در هر حادثه و موقعيّتى گشوده است، و جستجوى معرفت و حسِّ يافتن كمال و وصول به عالم قُدس و سكونت و اطمينان را در جبلّت و سرشت او قرار داده است؛ و هيچ عاملى را ياراى آن نيست كه بتواند با وسوسه و وسائل مختلف او را از پيروى عقل و فطرت باز دارد و اين مسير معرفت و تكامل را بر او مسدود نمايد و او را از فيوضات و الطاف الهى محروم نمايد. و اگر بهواسطۀ القاءِ شبهات، چند صباحى دچار وسوسه نفس و انحراف در سير گرديده باشد، روزى خواهد رسيد كه با نواى ملكوتىِ وجدان و فطرت از خواب غفلت بيدار شود و پرده از چهرۀ وسوسهانگيزان بردارد، و راه به سوى حقيقت و عرفان الهى را با چشم باز و همّتى عالى و ثباتى متين بپيمايد.
برو به كار خود اى واعظ اين چه فرياد است | *** | مرا فتاده دل از ره، تو راچه افتاده است |
به كام تا نرساند مرا لبش چون ناى | *** | نصيحت همه عالم به گوش من باد است1 |
عدم توجّه به تكاليف الهى و پيمودنِ سير لا ابالىگرى - همچنانكه ذكر شد - صرفاً براى توجيه شهوات و هوس هاى نفسانى در اين دنياىِ دنى مطرح مى شود؛ چنانكه در برخى از فرقه هاى صوفيّه و غيره ديده مىشود؛ چنانچه اين مسئله حتّى در غير اين فرقه ها بدون اين توجيه و تأويل نيز ديده مىشود، و چه بسا افرادى از اهل علم و درايت كه نه تنها خود توجّهى به تكاليف و وظائف ننموده، بلكه با كيفيّت رفتار خود در ميان عوام موجب انحراف آنان و ايجاد يأس و بدبينى نسبت به مسائل معنوى و ارزشهاى متعالىِ شريعت الهى مىشوند.
طریق کسانی که به ظواهر احکام اکتفا می کنند باطل است
در مقابل اين افراد، اشخاصى كه تمام همّت و هدف خود را در توجّه به ظاهر احكام و رعايت انجام تكاليف بدون توجّه به باطن آنها نموده، هرگونه حقيقت و واقعيّتى را وراى اين تكليف و وظيفه انكار مىنمايند نيز سخت در اشتباه و غفلت بسر مىبرند. توجّه به ظاهر احكام بدون لحاظِ حقيقت و واقعيّتى كه جنبۀ علّى نسبت به آن دارد، مانند پرداختن به پوست و به دور انداختن مغز و ميوه است. كسانى كه معرفت الهى و عرفان به حق را كه نتيجه و هدفِ غائىِ أعمال و تكاليف ظاهرى است انكار مىنمايند و صرفاً به جنبۀ إسقاط تكليف و برائتِ ذمّه ظاهرى بسنده مىنمايند و مرتبۀ بسيار نازل از نعمتهاى الهى را در بهشت خواستارند، بايد بدانند كه دچار خسارت و ورشكستگىِ عظيمى شده اند و كيمياى سعادت و فلاح ابدى را با خرمُهرهاى بس بىارزش و بىمقدار معاوضه نموده اند.
خدايا زاهد از تو حور مىخواهد، قصورش بين | *** | به جنّت مىگريزد از درت يا رب شعورش بين1 |
گداى كوى تو از هشت خلد مستغنى است | *** | اسير بند تو از هر دو عالم آزاد است2 |
فكر بهشت و حورى و غلمان كجا كند | *** | دلداده عاشقى كه نگارش برابر است |
همچنانكه عدم توجّه به تكاليف الهى موجب سخط و غضب و دورباشِ پروردگار و محروميّت از فيوضات معنوى مىگردد، عدم توجّه به حيثيّت معنوى و تكاملى احكام شريعت كه همان عرفان حقيقى حضرت حق متعال است، موجب از دست رفتن استعدادات و سرمايۀ وجودى انسان جهت نيل به مراتب فعليّت و كمال و بىحاصلىِ سرمايه عمر و نعمت حيات خواهد بود. و لذا مشاهده مىشود كه فطرت و وجدانِ بشر با كنار زدن و زير پا قرار دادنِ همۀ موانع و پديده هاى صارفه از توجّه به معنويّت - چه رفاه دنيوى و تكامل تكنولوژى و ترقّىِ علوم مادّى و اجتماعى، و چه آلودگى اديان به خرافات و وساوس نفسانى و شيطانى در همه آنان از مكاتب الحاد و مادّى گرى، و چه اديان الهى اعمّ از يهوديّت و نصرانيّت و اسلام، و چه غيرِ الهىِ آنان - گمشده خود را در جستجوى عالمِ سكونت و اطمينان و تكامل نفس و عرفان الهى پىگيرى مى نمايد، و با عقل فطرى و ضميرِ مرتبط با عالم معنى در راه معرفت شهودى و احساس قلبى و وجدانىِ عالم وجود گام مى سپارد.
در اين راستا هر مسير و راهى كه بتواند در محدوده وجودىِ خود راهى به سوى اين هدف غائى باز نمايد و نصيبى از آن سرچشمۀ معرفت و ادراكْ تحصيل نمايد، قطعاً از اتّصاف به حجّيت و دلالت برخوردار، و انسان ملزم به متابعت و انقياد از آن مىباشد؛ و هر تكليفى كه در راستاى اين مقصود قرار گيرد از نظر شارعْ مُمضا، و هر عملى كه موجب بُعدِ انسان از وصول به اين غايت گردد ممنوع خواهد بود.
حجّيت عقل براساس براهين منطقى، به همين ملاك باز مىگردد. عقل به عنوان وديعهاى الهى كه موجب تشخيص حق از باطل و واقعيّت از مجاز و اصل از اعتبارات، در فطرت و سرشت انسان قرار داده شده است، سير حركت انسان را به سوى عالم حقايق و معرفت و كمال روشن و واضح مىنمايد. انسان بدون قوّه عاقله هيچ تفاوتى با حيوانات ندارد و لازمه فصل حقيقى انسان، وجود مقوله عقل در ذات و سرشت او است.1