متن كامل روايت عُنوان بصري با ترجمه آن

24752
مشاهده متن

پدیدآورعلامه آیت‌اللَه سید محمدحسین حسینی طهرانی

گروه قرآن وحدیث ودعاء

/9
پی دی اف پی دی اف موبایل ورد

متن كامل روايت عُنوان بصري با ترجمه آن

1
  • هو العلیم

  •  

  • متن کامل روایت عنوان بصری با ترجمه آن

  •  

  • علامه آیة الله حاج سیدمحمدحسین حسینی طهرانی رضوان الله علیه

  •  

  • روح مجرد، ص 176

متن كامل روايت عُنوان بصري با ترجمه آن

2
  • این روایت از حضرت امام جعـفر صادق علیه‌السّلام منقول است، و مجلسی در کتاب «بحارالأنوار» ذکر نموده است؛ و چون دستورالعمل جامعی است که از ناحیه‌ آن إمام هُمام نقل شده است، ما در اینجا عین الفاظ و عبارات روایت وبه دنبال آن ترجمه‌اش را بدون اندک تصرّف ذکر می‌نمائیم تا محبین و عاشقین سلوک إلی اللَه از آن متمتّع گردند:

  • أقُولُ: وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیخِنَا الْبَهَآئِی قَدَّسَ اللَه رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ:

  • قَالَ الشَّیخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکی: نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیخِ أحْمَدَ الْفَرَاهَانِی رَحِمَهُ اللَه، عَنْ عُـِنْوَانِ1 الْبَصْرِی؛ وَ کانَ شَیخًا کبِیـرًا قَدْ أتَی2 عَلَیهِ أ رْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَةً.

  • قَالَ: کنْتُ أخْتَلِفُ إلَی مَالِک بْنِ أنَسٍ سِنِیـنَ. فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ  عَلَیهِ‌السَّلاَمُ الْمَدِینَةَ اخْتَلَفْتُ إلَیهِ، وَ أحْبَبْتُ أنْ ءَ‌اخُذَ عَنْهُ کمَا أخَذْتُ عَنْ مَالِک.

  • «می‌گویم: من به خطّ شیخ ما: بهاء‌الدّین عامِلی قَدَّس اللَه روحَه چیزی را بدین عبارت یافتم: 

  • شیخ شمس الدّین محمّد مکی (شهید اوّل) گفت: من نقل می‌کنم از خطّ شیخ احمد فراهانی رحمة اللَه از عُنوان بصری؛ و وی پیرمردی فرتوت بود که ازعمرش نود و چهار سال سپری می‌گشت. 

  • او گفـت: حال من این طور بود که به نزد مالک بن أنس رفت و آمد داشتـم.

  • چون جعفر صادق علیه‌السّلام به مدینه آمد، من به نزد او رفت و آمد کردم، و دوست داشتم همان طوری که از مالک تحصیل علم کرده‌ام، از او نیز تحصیل علم نمایم.»

  •  فَقَالَ لِی یوْمًا: إنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِک لِی أ وْرَادٌ فِی کلِّ سَاعَةٍ مِنْ ءَ‌انَآءِ اللَیلِ وَ النَّهَارِ، فَلاَ تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی ! وَ خُذْ عَنْ مَالِک وَ اخْتَلِفْ إلَیـهِ کمَا کنـْتُ تَخْـتـَلِفُ إلَیهِ.

  • «پس روزی آن حضرت به من گفت: من مردی هستم مورد طلب دستگاه حکومتی ( آزاد نیستم و وقتم در اختیار خودم نیست، و جاسوسان و مفتّشان مرا  مورد نظر و تحت مراقبه دارند. ) و علاوه بر این، من در هر ساعت از ساعات شبانه روز، أوراد و اذکاری دارم که بدانها مشغولم. تو مرا از وِردم و ذِکرم باز مدار! و علومت را که می‌خواهی، از مالک بگیر و در نزد او رفت و آمد داشته باش، همچنان که سابقاً حالت اینطور بود که به سوی وی رفت و آمد داشتی.»

    1. در « أقرب الموارد» ‌گوید:«عَنْوَنَ الکتابَ عَنْوَنَةً: کتَب عنوانَه و یقال: عَلْوَنَهُ وَعَنَّهُ وَ عَنَّنَهُ   وَعَنّاه . والاسْم : العُنْوان .عُنوانُ‌ الکتابِ‌ وعِنْوانُه وعُنْیانُهُ وعِنْیانُهُ: سِمَتُه ودیباجَتهُ؛ سُمّی ‌به لأنّهُ‌ یعِنُّ لهُ مِن ناحیتِه. وأصلُه عُنّانٌ‌ کرُمّانٍ. وکلُّ ما اسْتَدْلَلْت‌ بشَیءٍ‌ یظْهِرک‌ علی‌غَیـرِه‌فعُنوانٌ لَه؛ یقال: الظّاهرعُنْوان الباطِن.» 
    2.  در «أقرب الموارد» گوید: « أتا (ض) أتـْیا و إتـْیاناً و إتـْیانَةً و مَأتاةً و اُتیا (و یکسر) عَلی الشَّیءِ : أنفدَهُ و بَلَغ ءَ‌اخِرَهُ و مَرَّ به . و ـ عَلیهِ الدَّهرُ : أهْلَکهُ .»

متن كامل روايت عُنوان بصري با ترجمه آن

3
  • فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِک، وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ، وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی: لَوْتَفَرَّسَ فِی خَیرًا لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الاِخْتِلاَفِ إلَیهِ وَ الأخْذِ عَنْهُ.

  • فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ صَلَّی اللَه عَلَیهِ وَ ءَ‌الِهِ وَ سَلَّمْتُ عَلَیهِ، ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إلَی الرَّوْضَةِ وَ صَلَّیتُ فِیهَا رَکعَتَینِ وَ قُلْتُ: أسْألُک یا اللَه یا اللَه ! أنْ تَعْطِفَ عَلَی قَلْبَ جَعْفَرٍ، وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أهْتَدِی بِهِ إلَی صِرَاطِک الْمُسْتَقِیمِ !

  • «پس من از این جریان غمگین گشتم و از نزد وی بیرون شدم، و با خودگفتم: اگر حضرت در من مقدار خیر جزئی را هم تفرّس می‌نمود، هر آینه مرا از رفت و آمد به سوی خودش، و تحصیل علم از محضرش منع و طرد نمی‌کرد. 

  • پس داخل مسجد رسول اللَه صلّی اللَه علیه و آله شدم و بر آن حضرت سلام کردم. سپس فردای آن روز به سوی روضه برگشتم و در آنجا دو رکعت نماز گزاردم و عرض کردم: ای خدا ! ای خدا ! من از تو می‌خواهم تا قلب جعفر را بهمن متمایل فرمائی، و از علمش به مقداری روزی من نمائی تا بتوانم بدان، به سوی راه مستقیم و استوارت راه یابم !»

  • وَ رَجَعْتُ إلَی دَارِی مُغْتَمًّا وَ لَمْ أخْتَلِفْ إلَی مَالِک بْنِ أنَسٍ لِمَا اُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ.

  • فــَمَا‌ خَرَجْــتُ مـِـنْ‌ دَارِی إلاَّ إلَــی الصَّلَـوةِ الْمَکتُـوبَةِ، حَتَّـی عِیـلَ صَبْرِی.

  • فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَرًا، وَ کانَ بَعْدَ مَا صَلَّیتُ الْعَـصْرَ. 

  • «و با حال اندوه و غصّه به خانه‌ام بازگشتم؛ و بجهت آن که دلم از محبّت جعفر اشراب گردیده بود، دیگر نزد مالک بن أنس نرفتم. بنابراین از منزلم خارج نشدم مگر برای نماز واجب ( که باید در مسجد با امام جماعت بجای آورم ) تا به جائی که صبرم تمام شد.

  • در اینحال که سینه‌ام گرفته بود و حوصله‌ام به پایان رسیده بود نعلَین خود را پوشیدم و ردای خود را بر دوش افکندم و قصد زیارت و دیدار جعفر را کردم؛ و این هنگامی‌ بود که نماز عصر را بجا آورده بودم.»

متن كامل روايت عُنوان بصري با ترجمه آن

4
  • فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأذَنْتُ عَلَیهِ، فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ:

  • مَا حَاجَتُک ؟!

  • فَقُلْتُ: السَّلاَمُ عَلَی الشَّرِیفِ. 

  • فَقَالَ: هُوَ قَآئِمٌ فِی مُصَلاَّهُ. فَجَلَسْتُ بِحِذَآءِ بَابِهِ. فَمَا لَبِثْتُ إلاَّ یسِیـرًا  إذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ: ا دْخُلْ عَلَی بَرَکةِ اللَه. فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیهِ. فَرَدَّ السَّلاَمَ وَ قَالَ: اجْلِسْ ! غَفَرَ اللَه لَک ! 

  •  «پس چون به درِ خانه حضرت رسیدم، اذن دخول خواستم برای زیارت و دیدار حضرت. در اینحال خادمی‌ از حضرت بیرون آمد و گفت: چه حاجت داری ؟!

  • گفتم: سلام کنم بر شریف.

  • خادم گفت: او در محلّ نماز خویش به نماز ایستاده است. پس من مقابلدرِ منزل حضرت نشستم. در اینحال فقط به مقدار مختصری درنگ نمودم کهخادمی‌ آمد و گفت: به درون بیا تو بر برکت خداوندی (که به تو عنایت کند). من داخل شدم و بر حضرت سلام نمودم. حضرت سلام مرا پاسخ گفتند و

  • فرمودند: بنشین ! خداوندت بیامرزد!»

  • فَجَلَسْتُ، فَأطْرَقَ مَلِیا، ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ، وَ قَالَ: أبُو مَنْ ؟!

  • قُلْتُ: أبُو عَبْدِاللَه !

  • قَالَ: ثَبَّتَ اللَه کنْیتَک وَ وَفَّقَک یا أبَا عَبْدِاللَه ! مَا مَسْألَتُک ؟!

  • فَقُلْتُ فِی نَفْسِی: لَوْ لَمْ یکنْ لِی مِنْ زِیارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیرُ هَذَا الدُّعَآءِلَکانَ کثِیـرًا.

  • «پس من نشستم، و حضرت قدری به حال تفکر سر به زیر انداختند وسپس سر خود را بلند نمودند و گفتند: کنیه‌ات چیست ؟!

  • گفتم: أبو عبداللَه ( پدر بنده خدا )

  • حضرت گفتند: خداوند کنیه‌ات را ثابت گرداند و تو را موفّق بدارد ایأبو عبداللَه ! حاجتت چیست ؟!

  • مـن در ایـن لحظه با خود گفتم: اگر برای من از این دیـدار و سلامی‌ کـه برحضرت کردم غیر از همین دعای حضرت هیچ چیز دگری نباشد، هر آینه بسیار است.»

  • ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ ثُمَّ قَالَ: مَا مَسْألَتُک ؟!

  • فَقُلْتُ: سَألْتُ اللَه أنْ یعْطِفَ قَلْبَک عَلَی، وَ یرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِک. وَأ رْجُو أنَّ اللَه تَعَالَی أجَابَنِی فِی الشَّریفِ مَا سَألْتُهُ 

  • فَقَالَ: یا أبَا عَبْدِاللَه !‌ لَیسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ؛ إنَّمَا هُوَ نُورٌ یقَعُ فِی قَلْبِمَنْ یرِیدُ اللَه تَبَارَک وَ تَعَالَی أنْ یهْدِیهُ. فَإنْ أ رَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أوَّلاً فِینَـفْسِک حَقِیـقَةَ الْعُبُودِیـَّةِ، وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِـاسْتـِعْمَالِهِ، وَ اسْـتَـفْـهِمِ اللَه یفْهِمْک! 

متن كامل روايت عُنوان بصري با ترجمه آن

5
  • «سپس حضرت سر خود را بلند نمود و گفت: چه می‌خواهی ؟!

  • عرض کردم: از خداوند مسألت نمودم تا دلت را بر من منعطف فرماید، و از علمت به من روزی کند. و از خداوند امید دارم که آنچه را که درباره  حضرت شریف تو درخواست نموده‌ام به من عنایت نماید.

  • حضرت فرمود: ای أبا عبداللَه ! علم به آموختن نیست. علم فقط نوری است که در دل کسی که خداوند تبارک و تعالی اراده هدایت او را نموده استواقع می‌شود. پس اگر علم می‌خواهی، باید در اولین مرحله در نزد خودت حقیقت عبودیت را بطلبی؛ و بواسطه عملکردن به علم، طالب علم باشی؛ و از خداوند بپرسی و استفهام نمائی تا خدایت ترا جواب دهد و بفهماند.»

  • قُلْتُ: یا شَرِیفُ ! فَقَالَ: قُلْ: یا أبَا عَبْدِاللَه !

  • قُلْتُ: یا أبَا عَبْدِاللَه !‌ مَا حَقِیقَةُ الْعُبُودِیةِ ؟!

  • قَالَ: ثَلاَثَةُ أشْیآءَ: أنْ لاَ یرَی الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَه مِلْکا، لأنَّ الْعَبِیدَ لاَ یکونُ لَهُمْ مِلْک، یرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَه، یضَعُونَهُ حَیثُ أمَرَهُمُ اللَه  بِهِ؛ وَ لاَ یدَبِّرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیـرًا؛ وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أمَرَهُ تَعَالَی بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ. 

  • فَإذَا لَمْ یرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَه تَعَالَی مِلْکا هَانَ عَلَیهِ الإنْفَاقُ  فِیمَا أمَرَهُ اللَه تَعَالَی أنْ ینْفِقَ فِیهِ؛ وَ إذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیـرَ نَفْسِهِ عَلَی مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیهِ مَصَآئِبُ الدُّنْیا؛ وَ إذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أمَرَهُ اللَه تَعَالَی وَ نَهَاهُ،  لاَ یـتَـفَرَّغُ مِنْهُمَا إلَی الْمِرَآءِ وَ الْمُبَاهَـاةِ مَعَ النَّاسِ.

  • فَإذَا أکرَمَ اللَه الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلاَثَةِ‌ هَانَ عَلَیهِ الدُّنْیا، وَ إبْلِیسُ، وَ الْخَلْقُ. وَ لاَ یطْلُبُ الدُّنْیا تَکاثُرًا وَ تَفَاخُرًا، وَ لاَ یطْـلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزًّا وَ عُلُوًّا، وَ لاَ یدَعُ أیامَهُ بَاطِلاً.

  • فَهَذَا أوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَی. قَالَ اللَه تَبَارَک وَ تَعَالَی: 

  • ﴿تِلْك الدَّارُ الأخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الأرْضِ وَ لاَفَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ الِلْمُـتَّـقِيـنَ.﴾1 

  • «گفتم: ای شریف ! گفت: بگو: ای پدر بنده خدا (أبا عبداللَه) !

    1. آیة ٨٣ ، از سورة ٢٨ : القصص

متن كامل روايت عُنوان بصري با ترجمه آن

6
  • گفتم: ای أبا عبداللَه ! حقیقت عبودیت کدام است ؟ 

  • گفت: سه چیز است: اینکه بنده خدا برای خودش درباره آنچه را که خدا  به وی سپرده است مِلکیتی نبیند؛ چرا که بندگان دارای مِلک‌ نمی‌باشند، همه اموال را مال خدا می‌بینند، و در آنجائی که خداوند ایشان را امر نموده است که بنهند، می‌گذارند؛ و اینکه بنده خدا برای خودش مصلحت اندیشی و تدبیر نکند؛ و تمام مشغولیاتش در آن منحصر شود که خداوند او را بدان امر نموده است و یا از آن نهی فرموده است.

  • بنابراین، اگر بنده خدا برای خودش مِلکیتی را در آنچه که خدا به او سپرده است نبیند، انفاق نمودن در آنچه خداوند تعالی بدان امر کرده است بر او آسـان می‌شود. و چون بنـده خـدا تـدبیــر امـور خـود را بـه مُدبـّرش بسپــارد، مصائب و مشکلات دنیا بر وی آسان می‌گردد. و زمانی که اشتغال ورزد به آنچه را که خداوند به وی امر کرده و نهی نموده است، دیگر فراغتی از آن دو امر نمی‌یابد تا مجال و فرصتی برای خودنمائی و فخریه نمودن با مردم پیدا نماید.

  • پس چون خداوند، بنده خود را به این سه چیز گرامی‌ بدارد، دنیا و ابلیس و خلائق بر وی سهل و آسان می‌گردد؛ و دنبال دنیا به جهت زیاده اندوزی و فخریه و مباهات با مردم نمی‌رود، آنچه را که از جاه و جلال و منصب و مال در دست مردم می‌نگرد، آنها را به جهت عزّت و علوّ درجه خویشتن طلب نمی‌نماید، و روزهای خود را به بطالت و بیهوده رها نمی‌کند.

  • و این است اولین پلّه از نردبان تقوی. خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید:

  • آن سرای آخرت را ما قرار می‌دهیم برای کسانی که در زمین اراده بلندمنشی ندارند، و دنبال فَساد نمی‌گردند؛ و تمام مراتبِ پیروزی و سعادت در پایان کار، انحصاراً برای مردمان با تقوی است.»

  • قُلْتُ: یا أبَا عَبْدِاللَه ! أ وْصِنِی !

متن كامل روايت عُنوان بصري با ترجمه آن

7
  • قَالَ: أوْصِیک بِتِسْعَةِ أشْیآءَ‌، فَإنَّهَا وَصِیتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إلَی اللَه تَعَالَی، وَ اللَه أسْألُ أنْ یوَفِّقَک لاِسْتِعْمَالِهِ.

  • ثَلاَثَةٌ مِنْهَا فِی رِیاضَةِ النَّفْسِ، وَ ثَلاَثَةٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ، وَ ثَلاَثَةٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ. فَاحْفَظْهَا، وَ إیاک وَ التَّهَاوُنَ بِهَا !

  • قَالَ عُـِنْوَانٌ: فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ.

  • «گفتم: ای أباعبداللَه ! به من سفارش و توصیه‌ای فرما !

  • گفت: من تو را به نُه چیز وصیت و سفارش می‌نمایم؛ زیرا که آنها سفارش و وصیت من است به اراده کنندگان و پویندگان راه خداوند تعالی. و از خداوندمسألت می‌نمایم تا ترا در عمل به آنها توفیق مرحمت فرماید.

  • سه تـا از آن نُه امر درباره تربیت و تـأدیب نفس است، و سه تا از آنها درباره حلم و بردباری است، و سه تا از آنها درباره علم و دانش است. پس ای عنوان آنها را به خاطرت بسپار، و مبادا در عمل به آنها از تو سستی و تکاهل سر زند !

  • عنوان گفت: من دلم و اندیشه‌ام را فارغ و خالی نمودم تا آنچه را که حضرت می‌فرماید بگیرم و اخذ کنم و بدان عمل نمایم.» 

  • فَقَالَ: أمَّا اللَوَاتِی فِی الرِّیاضَه: فَإیاک أنْ تَأکلَ مَا لاَ تَشْتَهِیهِ، فَإنَّهُ یورِثُ الْحَمَاقَةَ وَ الْبَلَهَ؛ وَ لاَ تَأکلْ إلاَّ عِنْدَ الْجُوعِ؛ وَ إذَا أکلْتَ فَکلْ حَلاَلاً وَسَمِّ اللَه وَ ا ذْکرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ صَلَّی اللَه عَلَیهِ وَ ءَ‌الِهِ:

  • «مَا مَلأ ءَ‌ادَمی‌ وِعَآءً‌ا شَرًّا مِنْ بَطْنِهِ»؛ فَإنْ کانَ وَ لاَ بُدَّ فَثُلْثٌ لِطَعَامِهِ وَثُلْثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلْثٌ لِنَفـْسِهِ.

  •  «پس حضرت فرمود: امّا آن چیزهائی که راجع به تأدیب نفس استآن که: مبادا چیزی را بخوری که بدان اشتها نداری، چرا که در انسان ایجاد حماقت و نادانی می‌کند؛ و چیزی مخور مگر آنگاه که گرسنه باشی؛ و چون خواستی چیزی بخوری از حلال بخور و نام خدا را ببر و به خاطر آور حدیث رسول اکرم صلّی اللَه علیه و آله را که فرمود: هیچوقت آدمی‌ ظرفی را بدتر از شکمش پر نکرده است. بناءً علیهذا اگر بقدری گرسنه شد که ناچار از تناول عذا گردید، پس به مقدار ثُلث شکم خود را  برای طعامش بگذارد، و ثلث آن را برای آبش، و ثلث آن را برای نفَسش.» 

متن كامل روايت عُنوان بصري با ترجمه آن

8
  • وَ أمَّا اللَوَاتِی فِی الْحِلْمِ: فَمَنْ قَالَ لَک: إنْ قُلْتَ وَاحِدَةً سَمِعْتَ عَشْرًا  فَقُلْ: إنْ قُلْتَ عَشْرًا لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَةً !

  • وَ مَنْ شَتَمَک فَقُلْ لَهُ: إنْ کنْتَ صَادِقًا فِیمَا تَقُولُ فَأسْألُ اللَه أنْ یغْفِرَ لِی؛ وَ أنْ کنْتَ کاذِبًا فِیمَا تَقُولُ فَاللَه أسْألُ أنْ یغْفِرَ لَک. وَ مَنْ وَعَدَک بِالْخَنَی فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَةِ وَ الرَّعَآءِ.

  • «و امّا آن سه چیزی که راجع به بردباری و صبر است: پس کسی که به تو بگوید: اگر یک کلمه بگوئی ده تا می‌شنوی به او بگو: اگر ده کلمه بگوئی یکی هم نمی‌شنوی !

  • و کسی که ترا شتم و سبّ کند و ناسزا گوید، به وی بگو: اگر در آنچه می‌گوئی راست می‌گوئی، من از خدا می‌خواهم تا از من درگذرد؛ و اگر در آنچه می‌گوئی دروغ می‌گوئی، پس من از خدا می‌خواهم تا از تو درگذرد.

  • و اگر کسی تو را بیم دهد که به تو فحش خواهم داد و ناسزا خواهم گفت،  تو او را مژده بده که من درباره تو خیرخواه می‌باشم و مراعات تو را می‌نمایم.»

  • وَ أمَّا اللَوَاتِی فِی الْعِلْمِ: فَاسْألِ الْعُلَمَآءَ مَا جَهِلْتَ، وَ إیاک أنْ تَسْألَهُمْ تَعَنُّتًا1 وَ تَجْرِبَةً؛ وَ إیاک أنْ تَعْمَلَ بِرَأیک شَیئًا، وَ خُذْ بِالاِحْتِیاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إلَیهِ سَبِیلاً؛ وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیا هَرَبَک مِنَ الأسَدِ، وَ لاَ تَجْعَلْ رَقَبَتَک  لِلنَّاسِ جِسْرًا !

  • قُمْ عَنِّی یا أبَا عَبْدِاللَه ! فَقَدْ نَصَحْتُ لَک؛ وَ لاَ تُفْسِدْ عَلَی وِرْدِی؛ فَإنِّی امْرُؤٌ ضَنِیـنٌ بِنَفْسِی. وَ السَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی2 

  • «و امّا آن سه چیزی که راجع به علم است: پس، از علماء بپرس آنچه را که نمی‌دانی؛ و مبادا چیزی را از آنها بپرسی تا ایشان را به لغزش افکنی و برای آزمایش و امتحان بپرسی. و مبادا که از روی رأی خودت به کاری دست زنی؛ و  در جـمیـع امـوری کـه راهـی بـه احتـیاط و محافظت از وقوع در خلافِ امر داری 

  • احتیاط را پیشه خود ساز و از فتوی دادن بپرهیز همانطور که از شیر درنده فرار می‌کنی؛ و گردن خود را جِسر و پل عبور برای مردم قرار نده.

    1. در« أقرب الموارد» گوید : «تَعَنَّتَه : أ دْخلَ علَیه الأذَی و طَلب زَلَّتَه و مَشقَّتَه؛ یقال: جَآءَهُ مُتَعَنِّتًا أی طالبًا زَلَّتَه . وـ فـی السّؤال : سَألَه علی جَهَة‌ التَّلبیسِ علَیه ؛ و رُبَّما عُدِّی بِعَلَی
    2. « بحار الأنوار» طبع حروفی مطبعة حیدری ،‌ ج ١ ، ص ٢٢٤ تا ص ٢٢٦ کتاب العلم ، باب هفت : آدَاب طلبِ الْعِلم و أحکامِه ، حدیث ١٧

متن كامل روايت عُنوان بصري با ترجمه آن

9
  • ای پدر بنده خدا (أباعبداللَه) دیگر برخیز از نزد من !‌ چرا که تحقیقاً‌ برای تو خیرخواهی کردم؛ و ذِکر و وِرد مرا بر من فاسد مکن، زیرا که من مردی هستم که روی گذشت عمر و ساعات زندگی حساب دارم، و نگرانم از آن که مقداری از آن بیهوده تلف شود. و تمام مراتب سلام و سلامت خداوند برای آن کسی باد که از هدایت پیروی می‌کند، و متابعت از پیمودن طریق مستقیم می‌نماید.» 1

    1.  روح مجرد، متن، ص 176.