پدیدآورعلامه آیتاللَه سید محمدحسین حسینی طهرانی
گروه اخلاق وحکمت وعرفان
هو العلیم
حقيقت طي الأرض وقاليچه حضرت سلیمان
حضرت علامه آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی
مهرتابان، صفحه 370
مطالبي که ذيلاً پيرامون طی الارض حضورتان تقدیم می گردد سوال وجوابهایی است میان حضرت علامه طهراني واستاد برزگوارشان حضرت علامه طباطبايي که در کتاب مهرتابان تاليف علامه طهراني به رشته تحریر در آمده است.
لازم به ذکر است منظور از تلميذ در این مقاله علامه طهراني و منظور از علامه؛ علامه طباطبايي می باشد.
تلميذ: حقيقت طي الأرض چيست؟ و روي چه ميزان از موازين فلسفي اين امر صورت ميگيرد؟
علاّمه: حقيقت آن، پيچيدن زمين در زير گام رونده است.
برادر ما، مرحوم آقا سيّد محمّد حسن إلهي قاضي يك روز بوسيله شاگردي كه داشت، و او احضار ارواح مينمود (نه با آئينه، و نه با ميز سه گوش؛ بلكه دستي به چشم خود ميكشيد و فوراً احضار ميكرد). از روح مرحوم حاج ميرزا علي آقاي قاضي رضوان اللَه عليه راجع به طيّ الأرض سؤال كرده بود.
مرحوم قاضي رحـمة اللَه عليه جواب داده بودند كه: طي الأرض شش آيه از اول سوره طه است.
﴿طه * مَآ أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَـي* إِلاَّ تَذْكِرَة لِّمَـن يَخْـشَـي*تَنْزِيلاً مِّمَّنْ خَلَقَ الأَرْضَ وَ السَّمَاوَاتِ الْعُلَي * الرَّحْمَنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي * لَهُو مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الأَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا وَ مَا تَحْتَ الثَّرَي * وَ إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفَي* اللَه لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الأَسْمَآءُ الْحُسْنَي﴾. 1
تلميذ: مـراد از اين آيـه چـيست؟ آيا مـرحـوم قـاضي خـواستـهانـد بطـور رمز صحبت كنند؛ و مثلاً بگويند: طيّ الأرض با اتّصاف بصفات الهيّه حاصل ميشود؟
علاّمه: نه؛ برادر ما مردي باهوش و چيز فهم بود؛ و طوري مطلب رابيان ميكرد، مثل آنكه دستورالعمل براي طي الأرض را خودش از اين آيات فهميده است.
و اين آيات بسيار عجيب است، بخصوص آيه ﴿اللَه لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الأَسْمَآءُ الْحُسْنَي﴾ چون اين آيه تمام اسماء را در وجود مقدّس حضرت حقّ جمع ميكند؛ و مانند جامعيّت اين آيه در قرآن نداريم.
مرحوم قاضي هميشه در ايّام زيارتي، از نجف اشرف به كربلا مشرّف ميشد. هيچگاه كسي نديد كه او سوار ماشين شود، و از اين سِرّ احدي مطّلع نشد؛ جز يك نفر از كسبه بازار ساعت (بازار بزرگ) كه به مشهد مقدّس مشرّف شده بود، و مرحوم قاضي را در مشهد ديده بود، و از ايشان هم اصلاح امر گذرنامه خود را خواسته بود و ايشان هم اصلاح كرده بودند؛ آن مرد چون به نجف آمد افشا كرد كه من آقاي قاضي را در مشهد ديدم.
مرحوم قاضي خيلي عصباني شدند و گفتند: همه ميدانند كه من درنجف بودهام و مسافرتي نكردهام.1
برادر ما بوسيله شاگردش از حضرت قاضي رضوانُ اللَه عليه سؤال كرده بود كه: قاليچه حضرت سليمان كه آن حضرت روي آن مينشست، و به مشرق و مغرب عالم ميرفت؛ آيا روي اسباب ظاهريّه، و چيز ساخته شدهاي بود؟ و يا از مُبدَعاتِ الهيّه بود و هيچگونه با اسباب ظاهريّه ربطي نداشت؟
آن شاگرد چـون از مـرحـوم قـاضي رحـمه اللَه عـليه سؤال ميكنـد، ايشان فرموده بودند: فعلاً چيزي در نظرم نميآيد، وليكن يكي از موجوداتي كه در زمان حضرت سليمان بودند، و در اين كار تصدّي داشتند الآن زندهاند، ميروم و از او ميپرسم.
در اينحال مرحوم قاضي روانه شدند، و مقداري راه رفتند، تا آنكه منظره كوهي نمايان شد. چون به دامنه كوه رسيدند يك شبحي در وسط كوه كه شباهت به انسان داشت ديده شد.
مرحوم قاضي از آن شبح سؤال كردند، و مقداري با هم گفتگو كردند كه آن شاگرد از مكالماتشان هيچ نفهميد، ولي چون مرحوم قاضي برگشتند، گفتند: ميگويد: از مُبْدَعات الهيّه بوده و هيچگونه اسباب ظاهريّه در آن دخالتي نداشته است.
تلميذ: بالأخره حقيقت امر طيّ الأرض مجهول و عويص مانده است.چون در طيّ الأرض، انسانِ سائر، زمين را طيّ نميكند كه مثلاً سرعتش زياد گردد و بلافاصله، يا با فاصله اندك به مقصد برسد.
و نيز مادّه خود را در مبدأ اعدام نميكند و در مقصد خلق كند، بلكه زمين در زير پاي او پيچيده ميشود، و با اين پيچيدگي، در زمان بسيار كوتاهي به مقصد ميرسد؛ و در اينجا اشكال واضح وجود دارد.
زيرا اولاً: ما ميبينيم وضع زمين تغيير نميكند؛ هر چيز بجاي خود بوده و هست، مردم هر كدام در محلّ خود هستند، و فقط اين درنورديدگي وپيچيدگي نسبت بشخص سائر صورت ميگيرد.
و با فرض اينكه امر واقعي و حقيقي بوده، نه توهّمي و تخيّلي، معقول نيست كه جسمي و مادّهاي حركت كند، و نسبت و اضافهاش را با تمام موجوداتي كه با آنها نسبت و اضافه دارد تغيير ندهد.
و عـلاوه مـمكـنست در آنِ واحـد دو طـيّ الأرض در دو جـهت مـتعـاكـس صورت گيرد، پس لازمه اين تصوّر، حركت مادّه در دو جهت مختلف است؛ وتغيير وضع و نِسب همه اجسام ذي إضافه در دو تغيير متعاكس؛ وَ هَذِهِ الـمُسْتَحیلاتِ العَقلیه.
و ثانياً: خود حضرت عالي در مباحث اعجاز أنبياء در تفسير «الميزان» فرمودهايد كه: اعجاز، امر مخالف طبيعت و قانون مادّه نيست، و سُنَن و عِلَل ومعلولات را باطل نميكند؛ بلكه اعجاز موجبات تسريع تأثير علل در پيدايش معلولات ميگردد.
مثلاً عصاي حضرت موسي علَي نبيّنا و آله و عليهالسّلام براي آنكه زنده گردد و اژدها شود، روي سلسله مراتب علل طبيعيّه بايد چندين هزار سال بگذرد، ولي در اثر إعجاز اين سلسله علل بمجرّد اراده خدا يا رسول خدا فوراً كار خود را ميكنند، و معلول و نتيجه در خارج تحقّق مييابد؛ ولي در طيّ الأرض چنين تصويري نميشود كه موجودات بتوانند وضع اوليّه خود را باشخص سير كننده نگاه دارند.
علاّمه ( بعد از مدّت مديدي كه سر خود را پائين انداخته و به حال تفكّر بودند پاسخ دادند كه ): طيّ الأرض از خوارق عادات است.
تلميذ: خرق عادت در طي الأرض مسلّم است و صحيح؛ ولي اشكال در استحاله عقليّه است.
مانند عبور انسان با بدن مادّي و جسم طبيعيّ، از ديوار و يا از سقف اطاق بدون پارگي و شكاف ديوار و سقف، و عدم تحقّق خرق و التيام؛ با اينكه بزرگان از اهل معرفت ميگويند: اشكالي ندارد و واقع ميشود.
علاّمه در جواب فرمودند: بلي اشكالي ندارد، و شاهد آنكه در مجلسي براي آنكه نشان دهند كه أجانين از در بسته وارد ميشوند و اشيائي را كه بخواهند ببرند ميبرند، درِ صندوقي را كه در آن، بقچـه رخت و لبـاس بـود مـقفّل كردند و علاوه يك مرد چاق و قويّ الهيكلي هم روي صندوق نشست.
در عين حال فوراً ديدند بقچههاي لباس در بيرون صندوق است، وچون در صندوق را باز كردند ديدند صندوق خالي است؛ و معلوم شد در آنِ واحد، اجانين بقچهها را بيرون آوردهاند. و اين قضيّه چشم بندي نبوده است.
تلميذ: بالأخره جواب حلّي داده نشد؛ و مسأله با تمام اشكالات درموطن خود باقيست.
علاّمه: خرق عادت است.
تلميذ: آيا بوعلي سينا در مسأله طي الأرض تحقيقي نموده است؟ وتحليلي به عمل آورده است؟ چون ابن سينا از حكمائيست كه دنبال علل مادّي مسائل بسيار ميگردد، و خوب تحقيق ميكند.
علاّمه: جائي نديدم كه بوعليّ بحثي در طي الأرض كرده باشد، ولي بوعلي خارق عادت را قبول دارد، و معجزات أنبياء را تصديق دارد.
و در مسأله تخت بلقيس در آيه ٤٠از سوره ٢٧: النّمل ميفرمايد:
﴿قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا ءَاتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَ نْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي.﴾1در اينجا مراد از ارتداد طَرف، چشم برهم زدن نيست، بلكه هزار مرتبه زودتر از آنست؛ چون معناي طرف، پلك چشم نيست، و علاوه بايد بفرمايد: فـَلـَمّا لَـمْ يَرْتَدَّ إِلَـيْهِ طَـرْفـُهُ رَءَاهُ مُسْـتـَقـِرًّا عِـنـْدَهُ.
بلكه طرف بمعناي نگاه كردن با گوشه چشم است؛ و مراد اينست كه:قبل از آنكه نگاهت برگردد؛ يعني شعاع بَصَرت كه از چشم خارج ميشود و به اشياء ميافتد، و بواسطه قاعده انعكاس و شكستگي نور برميگردد و از آن اشياء به چشم ميخورد و بدينجهت إبصار متحقّق ميگردد.
يعني قبل از اينكه چيزي را ميخواهي ببيني، ببيني! يعني در مدّتي سريعتر از سرعت نور كه پنجاه هزار فرسخ در يك ثانيه است، من تخت بلقيس را ميآورم.
و بنابراين قرآن نميگويد: تخت را آورد، بلكه ميفرمايد: چون سليمان تخت را در نزد خود ديد؛ يعني پس از اين مكالمه و گفتگو با كسيكه داراي علمي از كتاب بود، ناگهان تخت بلقيس را مستقرّ در نزد خود يافت.
و اين قسم آوردن، به طيّ الأرض بوده است.
تلميذ: آيا طيّ الأرض عبارت است از اعدام جسم و بدن در مكان اول , و احضار و ايجادش در مكان مقصود؟ آيا طيّ الأرض اين نيست؟ به طوريكه صاحب طيّ الأرض با اراده الهيّه و ملكوتيّهاي كه به او افاضه شده است، درآنِ واحد خود را در محلّ منظور احضار و ايجاد كند؟
علاّمه: گويا همينطور باشد.
تلميذ: گويا اينطور است، يا واقعاً چنين است؟
علاّمه: واقعاً اينطور است.
تلميذ: بنابراين، چند مسأله مطرح ميگردد:
١ ـ بايد طيّ الأرض اختصاص به نفوس قدسيّه الهيه داشته باشد؛ و تا افراد به معرفت نفس كه ملازم معرف ربّ باشد، نرسيده باشند و تصرّف درموادّ كائنات ننمايند، نتوانند طيّ الأرض كنند.
پس بنابراين طي الأرضي كه از افراد غير كامـل أحـياناً نقـل شـده اسـت چـه محملي دارد؟
علاّمه: از افراد غير كامل نقل نشده است؛ و حتماً مباشرين آن از وارستگان و واصلانند. 1
تلميذ: ٢ ـ چه بسا ديده شده است ـ چنانچه در روايات آمده است و شواهد تاريخي نيز حاكيست ـ بعضي وارستگان و واصلان، ديگران را نيز بامعيّت خود بطرف مقصود با طي الأرض بردهاند.
در اينصورت بايد گفت كه: نفس ملكوتي و خلاّقه آنان، قادر بر ايجاد اجسامي غير از خود نيز در محلّ منظور ميباشند.
علاّمه: همينطور است.
تلميذ: ٣ ـ افرادي كه طيّ الأرض آنها قدري طول ميكشد مثلاً پنج دقيقه يا ده دقيقه يا بيشتر ميباشد، چگونه طيّ الأرض آنها انجام ميگيرد؟
علاّمه: چون كاملاً بمقام كمال نرسيدهاند، طيّ الأرض آنها ناقص است؛و براي خلاّقيّت ابدان در محلّ منظور، احتياج به صرف وقت و إعمال قوّه بيشتري دارند؛ مانند طي الأرض أجانين كه معمولاً طول ميكشد، و راجع به آوردن تخت بلقيس در قرآن كريم وارد است:
﴿قَالَ عِفـْرِيتٌ مِّنَ الـْجِنِّ أَنَا ءَاتـِيـكَ بِـهِ قَـبْـلَ أن تـَـقُـومَ مِن مَّـقَـامِـكَ﴾. 1
و اين البتّه مستلزم زماني است؛ گرچه قليل باشد.
تلميذ: براي طيّ الأرض، بنابراين فرضيّه , ديگر چه نيازي بالتزام ترتيب سلسله عِلَل و معلولات طبيعي مانند اعجاز انبياء و خوارق عادات است؟
بلكه ميتوان گفت: با يك اراده الهيّه كُنْ، يَكونُ ميگردد ( بدون پيمودن ذرّات جسم با حركت جوهري سريع، سلسله مراتب لازمه خود را) و جسم اول در آن زمان و در آن مكان و با آن مشخصّات , جسم ثاني ميگردد در زمان ديگر و مكان ديگر و مشخّصات ديگر؛ و همينطور در داستان معجزات و خوارق عادت.
علاّمه: بلي اينطور ميشود گفت.2