52

فهم حقیقت وجود

تحلیل فلسفی ادراک وجود از رهگذر تشکیک در وجود و وحدت شخصی وجود

14700
مشاهده متن

پدیدآورآیت‌اللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی

گروهاسفار

مجموعهفصل 6 و7: بساطة الوجود، و أن حقيقة الوجود لا سبب لها


توضیحات

این درس به تحلیل اصل سنخیّت ادراکِ وجودات عینی و خفاء واجب‌الوجود می‌پردازد. حضرت آیةالله حاج سید محمدمحسن حسینی طهرانی قدّس الله سرّه در جلسه پنجاه و دوم‌ از سلسله دروس خارج اسفار، در گام اول عدم امکان حصولی وجود را مطرح کرده و سپس به تبیین چرایی عدم ادراک مستقیم خداوند در عالم امکان می‌پردازند. ثانیاً با استفاده از مباحثی چون تشکیک در وجود، سنخیت میان مُدرِک و مُدرَک، و وحدت شخصیّه وجود، دربارۀ علت عدم فهم حصولی خداوند بحثی مهم و کلیدی انجام می‌دهند. استاد در بخش دیگری از این جلسه، تبیینی قرآنی و عرفانی از تعینات و کثرات این عالم ارائه داده و برای فهم بهتر این مطلب، تمثیلی را بیان می‌کنند. در پایان، استاد متن درس را تطبیق می‌فرمایند.

/16
پی دی اف پی دی اف موبایل ورد صوت

فهم حقیقت وجود - تحلیل فلسفی ادراک وجود از رهگذر تشکیک در وجود و وحدت شخصی وجود

1
  •  

  • هو العلیم

  •  

  • فهم حقیقت وجود

  • تحلیل فلسفی ادراک وجود از رهگذر تشکیک در وجود و وحدت شخصی وجود

  •  

  •  

  • سلسله دروس خارج اسفار اربعه ـ السّفر الاوّل، المسلک الاوّل، المرحلة الاوّلیٰ، المنهج الاوّل، الفصل السابع ـ جلسۀ پنجاه‌ودوّم

  •  

  • استاد

  • آیةالله حاج سید محمدمحسن حسّینی طهرانی 

  • قدّس الله سرّه 

  •  

  •  

فهم حقیقت وجود - تحلیل فلسفی ادراک وجود از رهگذر تشکیک در وجود و وحدت شخصی وجود

2
  •  

  •  

  • أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

  • بسم الله الرّحمٰن الرّحیم

  •  

  •  

  • نحوۀ فهم حقایق نوریّه و وجودیّه

  • بحث ایشان در امروز دنبالۀ همان بحث قبلی است و آن اینکه در شناخت و معرفت باید ملتزم به سنخیّت باشیم و اینکه در هر مرتبه‌ای از مراتب ادراک، یک مابإزائی را اقتضاء می‌کند که آن مابإزاء عبارت است از تساوی رتبی بین مُدرِک و مُدرَک که به جهت آن تساوی، آن ادراک حاصل می‌شود. همان‌طوری‌که من‌باب‌مثال، اگر ما در بیابانی باشیم، در حدّی می‌توانیم از جوانب خود مطّلع بشویم که از نقطه‌نظر سطح در یک سطح مساوی قرار گرفته باشیم. امّا اگر در مقابل ما تپّه‌ای باشد، ارتفاعی باشد، اطّلاع بر پشت آن تپّه یا ارتفاع حاصل نمی‌شود مگر اینکه ما از آن تپّه بالا برویم و بتوانیم اشراف پیدا کنیم بر آنچه در پشت و ماوراء آنجا قرار دارد.

  • شکّی نیست در اینکه آن حقیقت نوریّه و آن واقعیّت وجودیّه‌ای که مبدأ همۀ انوار و منشأ همۀ موجودات است، هیچ‌گونه شائبه‌ای از کثرت و امکان ندارد؛ بلکه به‌واسطۀ تنزّل آن حقیقت نوریّه و آن وجود در عوالم امکان، یک نوع اختلاط و آمیزشی با ابتعادی که آن ابتعاد لازمۀ تنزّل وجود در عالم کثرت است پیدا می‌شود و به‌واسطۀ آن ابتعاد و به‌واسطۀ‌آن تنزّل است که انسان به آنچه در سطح او و هم‌رتبۀ با او قرار دارد اطّلاع پیدا می‌کند، و امکان ندارد نسبت به آنچه مافوق او است اطّلاع پیدا بکند، چون از نقطه‌نظر سعۀ وجودیّه و سعۀ نوریّه در آن سطح نخواهد بود و فرقی نمی‌کند.

  • کسی که درس نخوانده، نمی‌تواند از منویّات و افکار یک دانشمند که در کنار او نشسته است اطّلاع پیدا بکند. آنچه را که او می‌بیند فقط شکل و شمایل است که به‌واسطۀ چشم و گوش و حواسّ ظاهر اطّلاع پیدا می‌کند یا به‌واسطۀ آن چیزهای دیگری که در خودش هم هست، تا حدودی مطّلع می‌شود، [مثل‌اینکه] از غرائزی که در خودش هست می‌بیند در او هم هست. امّا امکان ندارد از آنچه این دانشمند به آن دسترسی پیدا کرده و به آن مطالب رسیده است مطّلع بشود، هزار سال هم بنشیند فکر بکند مطّلع نمی‌شود! این [امر] برای این است که او در مرحله‌ای است که اصلاً نمی‌شود و امکان ندارد که شخصی که هنوز وارد این مرحله نشده به این دسترسی پیدا کند! هرچه هم بخواهیم به او تفهیم کنیم نمی‌شود! و هرچه‌که بخواهیم قضیّه را برای او روشن کنیم نمی‌شود! یک برداشت دیگری می‌کند و یک طور دیگری می‌فهمد.

فهم حقیقت وجود - تحلیل فلسفی ادراک وجود از رهگذر تشکیک در وجود و وحدت شخصی وجود

3
  • کشف سرّ، بدترین گناه در سیر و سلوک

  • لذا بزرگان و پیغمبران با افراد، در سطح خودشان صحبت می‌کردند؛ «نحنُ معاشرَ الانبیاء اُمِرنا أن نُکَلِّمَ النّاسَ علیٰ قَدرِ عُقولِهِم»1 معنایش این است که یعنی سطح و رتبۀ بین ما و مردم به‌نحوی است که اگر بخواهیم خارج از رتبۀ مردم با آنها صحبت کنیم، نه‌تنها نمی‌فهمند که امکان ندارد بفمند، بلکه قاطی هم می‌کنند و آنچه را که دارند آنها را هم از دست می‌دهند و نمی‌توانند تحمّل کنند! لذا می‌گویند که کشف سِرّ، بدترین و گناه‌دارترین چیزی است که در راه و در سیر برای انسان ثبت می‌شود و به‌حساب می‌آورند. کشف سِرّ یعنی اِخبار از یک رتبه و مرحله‌ای که شخص به آن مرحله نرسیده و توان ادراک و فهم این رتبه را ندارد و شما با بیان این مطلب او را دچار اشتباه می‌کنید و برای او، مشکل به‌وجود می‌آورید. این لازمۀ این جهت است.

  • تشکیک، علت اصلیِ تعیّنات و کثرات

  • لذا این قضیّه از ناحیۀ ما است نه از ناحیۀ او. از ناحیۀ او، آن شدّت نوریّه، همۀ تعینّات را گرفته است، و اصلاً تعیّنی نیست إلا اینکه به‌واسطۀ نفس تشکیک در نور برای انسان پیدا می‌شود. همۀ تعینّات به‌واسطۀ این است. یعنی نفس تشکّک و تشکیک در نور و در وجود، موجب این تعینّات و مراتب خواهد بود. همان‌طور که نور در هر مرتبه‌ای یک شدّت نوریّه دارد تا اینکه به ما برسد، همین‌طور مراتب وجود، دارای اختلاف تعیّن و مرتبه هستند تا اینکه به مرتبۀ بسیط الحقیقه برسد که مرتبه‌اش از همۀ آن عوالم پایین‌تر است؛ ولی نه‌اینکه چیز دیگری آمده ضمیمه شده و داخل در این حقیقت وجود و حقیقت نوریّه شده و از ترکیب و مونتاژ این دو، این تعیّن در خارج پیدا شده باشد. نه‌خیر، غیر از حقیقت وجود و غیر از حقیقت نوریّه چیز دیگری [نیست]، و عدم محض و عدم مطلق است!

  • تبیین قرآنی و عرفانی تعینات و کثرات

    1.  اصول کافی، ج 1، ص 23؛ بحار الأنوار طبع کمپانی، جلد هفدهم (روضه) ص 41 از تحف العقول آورده است که:
      قال رسول الله صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: «إنّا مَعاشِرَ الانبیاءِ امِرْنا أن نُکَلِّمَ النّاسَ علیٰ قَدرِ عُقولِهِم» محاسن برقی، ج 1، ص 195، با إسناد خود از سلیمان بن جعفر بن إبراهیم الجعفری مرفوعاً روایت کرده است که:
      قال رسول الله صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ [وَ سَلَّمَ]: «إنّا مَعاشِرَ الانبیاءِ نُکَلِّمُ النّاسَ علیٰ قَدرِ عُقولِهِم».

فهم حقیقت وجود - تحلیل فلسفی ادراک وجود از رهگذر تشکیک در وجود و وحدت شخصی وجود

4
  • بنابراین هم اصل و حقیقت وجود عبارت است از همان بسیط الحقیقه و هم تعینّات و مراتب وجود عبارت است از بسیط الحقیقة، هیچ تفاوت نمی‌کند! بسیط الحقیقه در عین اینکه بسیط الحقیقه است، بساطت آن اقتضاء می‌کند طرد عدم را و بساطتش اقتضاء می‌کند طرد غیر را و منع از غیر را و عدم تصرّف و تدخّل غیر را! [این]، همه را اقتضاء می‌کند. پس از ناحیۀ ما است که ادراک معلولی ما نمی‌تواند به ادراک علّی برسد؛ ولی از ناحیۀ او نه‌خیر، ﴿وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ﴾1 در جای خودش محفوظ است.

  • دوست نزدیک تر از من به من است***وین عجب تر که من از وی دورم2
  • «وین عجب تر که من از وی دورم» این به‌خاطر همان حجابی است که این تعینّات و ماهیّات برای انسان به‌وجود آورده‌اند. لذا ایشان در اینجا به این مطلب می‌رسند که این ابتعاد، امری غیر از تنزّل نفس وجود نیست؛ نه‌اینکه این ابتعاد حکم ماهیّتی را دارد که این ماهیّت با آن حقیقت نوریّه در تضاد است و به هر مقدار که از این مایع در آن بریزند [آن را خارج می‌کند.] مثل‌اینکه فرض کنید که شما مقداری مرکّب در اینجا گذاشته‌اید، ظرف آبی هم اینجا گذاشته‌اید، مقداری از این مرکّب را داخل این آب می‌ریزید، مقداری رنگ آب تغییر پیدا می‌کند. بعد قدری بیشتر می‌ریزید، بیشتر تغییر پیدا می‌کند تا به‌حدّی که این آب سفید و زلال به یک آب سیاه تبدیل می‌شود که اصلاً قابل مقایسه با آب اوّلیّه نخواهد بود.

  • این، این‌‌گونه نیست که این حقایق وجودیّه به انضمام و به ضمیمه و به اختلاط با یک امر دیگری، عقل اوّل شده و به انضمام امر دیگری مثلاً سگ و شغال و گرگ و پلنگ شده، این حقیقت وجودیّه به انضمام یک امر دیگری، زید و عمرو شده، و آن عمرو عاص شده و آن معاویه شده است. نه‌خیر! حقیقت وجودیّه در همۀ مراتب و تعینّات، فقط او است و بس! و دیگر چیزی غیر از او نیست و غیرت او اجازه نمی‌دهد که شیء دیگری در اینجا بیاید! و غیر از همان حقیقت وجودیّه، عدم مطلق است؛ یعنی عدم است به‌نحو اطلاق، حتّی عدم نسبی هم نیست! یعنی عدم، عدم مطلق است! وجود است و غیر از وجود، عدم است! و وجود هم همان حقیقت نوریّه است. منتها وقتی که آن می‌خواهد از حقیقت و بساطت خودش تنازل پیدا بکند و خود را به اشکال مختلف درآورد، مِن شأنِه این است که می‌تواند خود را دارای بطن و دارای بطنِ بطن و دارای اَبطُن و دارای ظهور و دارای ظهورِ ظهور و دارای مظاهر، یکی پس از دیگری قرار بدهد. این کار او است و می‌تواند [این] را انجام بدهد.

    1. سوره ق(50) آیه 16.
    2. گلستان سعدی، باب دوم در اخلاق درویشان، حکایت11:
      «دوست نزدیک‌تر از من به من است***وینت مشکل که من از وی دورم»

فهم حقیقت وجود - تحلیل فلسفی ادراک وجود از رهگذر تشکیک در وجود و وحدت شخصی وجود

5
  • تمثیلی برای فهم بهتر وجود و تعینات آن

  • همان‌طور که شما [مثلاً] هم قدرت دارید با دست خودتان یک خط بکشید و هم می‌توانید با دست خودتان یک مربّع بکشید و هم می‌توانید با دست خودتان یک شکل بکشید و هم می‌توانید با دست خودتان نقشی بکشید که این نقش را کسی نتواند بکشد؛ همۀ اینها مراتب مختلفۀ سعۀ ذوقی شما است. این ذوقی که الآن در شما هست، به اشکال و انحاء مختلف درمی‌آید. آن نقشی که بسیار عالی است و اصلاً کسی نمی‌تواند به آن برسد، عبارت است از تمام هنری که ذوق شما هنر خودش را بیرون آورده و نشان داده است! آن هنر چیست؟ [من‌باب‌مثال] عبارت است از خلقت نفس پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم. بعد می‌آید و یک شکل دیگری می‌کشد که قدری از آن پایین‌تر است. آن اراده و مشیّت او است که دارد این کار را انجام می‌دهد. و همین‌طور پایین می‌آید و پایین می‌آید تا وقتی که یک خط می‌کشد. این خط هم هنر او است و خارج از او نیست و کسی دیگر نمی‌تواند این خط را بکشد و هیچ دستی قدرت ندارد بکشد؛ إلا اینکه [اگر] این خط را درقبال آن نقش قرار بدهید، اصلاً هیچ به‌حساب نمی‌آید! همۀ اینها آثار وجود است، ولی بین این و آن تفاوت وجود دارد. نه‌اینکه این خط در اینجا ضمیمه شده است با یک سری موانعی که آن موانع آمده و آن نقش را به این صورت خط درآورده است؛ نه‌خیر! این‌طور نیست. اصلاً مانعی در کار نیست، اصلاً چیزی نیست! آنچه هست فقط این است که همان حقیقت وجودیّۀ خودش را در مرآت‌ها و اشکال مختلف بروز و ظهور می‌دهد!

  • حالا جالب اینجا است که همین خط که این‌طور است، می‌تواند خودش را تغییر بدهد، برگرداند و دایره کند، مربّع کند، یک خط اینجا بکشد، یک خط آنجا بکشد، قدری به اینجا رنگ بدهد و همین‌طور بالا بیاید و بالا بیاید، یک‌دفعه این خط بشود یک نقش! عجب در اینجا است که این خط، الآن ظهورش خط است، ولی چون باطن و حقیقتش وجود است و وجود هم که حد و مرز ندارد و بسیط است، پس این خط می‌تواند خود را تغییر بدهد، اگر در شرایط و تربیت مناسب قرار بگیرد تبدیل می‌شود به آن نقشی که نظیر و مانند ندارد! ایشان هم علیٰ‌الظّاهر در اینجا همین مطالب را می‌فرمایند.

فهم حقیقت وجود - تحلیل فلسفی ادراک وجود از رهگذر تشکیک در وجود و وحدت شخصی وجود

6
  • تلمیذ: تعینّات من‌حیث‌المجموع بسیط الحقیقه محسوب می‌شوند یا به‌نحو إفرادی هم بسیط الحقیقه محسوب می‌شوند؟

  • استاد: ما راجع به بسیط الحقیقه نیاز به حیث المجموع و غیر من‌حیث‌المجموع نداریم. ما می‌خواهیم بگوییم: یک حقیقت بسیطی هست که این حقیقت بسیط، حقیقت همۀ تعینّات است؛ چه من‌حیث‌المجموع درنظر بگیرید، چه فقط این کاغذ را درنظر بگیرید و کاری به بقیّه نداشته باشید. بسیط الحقیقه همین است، یعنی آن بسیط الحقیقه شامل این قرطاس هم می‌شود درحالی‌که تنها است و هیچ فرض دیگری را هم با آن نمی‌کنیم. این قرطاس، همان حقیقت وجودی است که الآن به این شکل و به این تعیّن درآمده است.

  • تلمیذ: وجودش هم [باید وجوب داشته باشد]؟

  • استاد: تا وجوب نباشد که هیچ‌وقت وجود نیست. اوّل ایجاب است، بعد ایجاد است، بعد وجوب است و بعد وجود؛ اینها سلسله مراتب هستند. حالا اینکه وجوب از کجا آمده؟ از مقام مشیّت و اراده آمده، آن یک حرف دیگری است؛ ولی بالأخره تا چیزی وجوب پیدا نکند تعیّن پیدا نمی‌کند. وجوب بر وجود، تقدّم رتبی دارد. مسئلۀ وجوب و وجود یک مسئلۀ دیگر است.

  • تطبیق متن

  • و لو لم یکن المدارکُ ضعیفةً قاصرةً عن إدراکِ الأشیاءِ علیٰ ما هی علیها

  • ««اگر این مدرکات ما از ادراک اشیاء، ضعیف و قاصر نبود آن‌طوری‌که هست»

  • لکانَ ینبَغی أن یکونَ ما وجودُه أکملَ و أقویٰ

  • «[همانا] سزاوار بود آنکه وجودش اکمل و اقویٰ باشد»

  • ظهورُه علی القوّةِ المُدرکةِ و حضورُه لدَیها أتمَّ و أجلیٰ

  • «ظهور این بر قوۀ مدرکه و حضورش پیش قوۀ مدرکه، می‌بایست اتم و اجلیٰ باشد.»

  • و لمّا کان واجبُ الوجودِ مِن فضیلةِ الوجودِ فی أعلیٰ الأنحاءِو فی سطوعِ النّورِ فی قُصِیا المراتبَ

  • «از آنجایی‌که واجب‌الوجود از نقطه‌نظر مراتب وجود در اعلای انحای مراتب است و در سطوع نور و شدّت نوریّه در بالاترین مرتبه‌ها است»

  • یجبُ أن یکونَ وجودُه أظهرَ الأشیاءِ عندَنا.

  • «می‌بایست که وجودش، اظهر الاشیاء باشد.»

  • و حیثُ نَجِدُ الأمرَ علیٰ خلافِ ذلک

  • «و از آنجایی‌که ما خلاف این را می‌بینیم»

  • همه چیز می‌بینیم غیر از واجب‌الوجود! واجب‌الوجودی در کار نیست! همه چیز و بالا و پایین وغیره می‌بینیم و فقط بیچاره، این واجب‌الوجود است که در خانه‌اش رفته است!

فهم حقیقت وجود - تحلیل فلسفی ادراک وجود از رهگذر تشکیک در وجود و وحدت شخصی وجود

7
  • عَلِمَنا أنَّ ذلک لیس مِن جهتِه

  • «از اینجا متوجّه می‌شویم که این خفاء و عدم ظهور، از ناحیۀ او نیست»

  • إذ هو فی غایةِ العظمةِ و الإحاطةِ و السطوعِ و الجلاءِ و البلوغِ و الکبریاءَ؛

  • «زیرا ما نمی‌توانیم انکار کنیم که او در غایت عظمت و در غایت احاطه و در غایت شدّت نوریّه و در غایت جلاء و روشنی و در غایت بلوغ و در غایت کبریاء است!»

  • ولکن لضَعفِ عقولِنا

  • «[ولی] به‌خاطر اینکه عقولمان ضعیف است»

  • [من‌باب‌مثال] نور خورشید هست، حالا اگر چشم خفّاش نمی‌تواند ببیند، به نور خورشید کاری ندارد، او برود و چشمش را درست کند!

  • و انغِماسِها فی المادّةِ و ملابسَتِها الأعدامِ و الظّلماتِ

  • «و انغماس این عقول ما در مادّه و در ملابسات این مادّه که اعدام و ظلمات هستند»

  • این چیزهایی که مادیّات و امور دنیویّه هستند، این چیزهایی که خالی از حقیقت هستند، چشم ما به مسبّبات و آثار است و از مؤثّر و از سبب غافل هستیم از این نظر؛

  • تعتاصُ عن اِدراکِه

  • «دیگر نمی‌تواند ادراک بکند»

  • [یعنی] مشکل است که آن نور واجب‌الوجود را ادراک بکند!

  • و لا نتمَکَّنُ أن نَعقِلَه علیٰ ما هو علیه فی الوجودِ.

  • «و ما متمکن نیستیم که او را تعقّل کنیم آن‌طوری‌که او در وجود است.»

  • فإنّ افراطَ کمالِه یبهَرُها لضَعفِها و بُعدِها عن منبعِ الوجودِ و معدنِ النورِ و الظّهورِ

  • «افراط کمال او می‌گیرد و قاهر می‌شود بر این عقول ما، چون ضعیف است و بعید است از منبع وجود و معدن نور و ظهور»

  • مِن قِبَلِ سنخِ ذاتِها لا مِن قِبَلِه

  • «این ضعف، به‌خاطر سنخیّت عقول ما است نه به‌خاطر او»

  • فإنّه لعظمتِه و سعةِ رحمتِه و شدّةِ نورِه النافذِ و عدمِ تناهیه

  • «چون او به‌خاطر عظمت و سعۀ رحمت و شدّت نور نافذ و عدم تناهی‌ای که دارد»

  • أقربُ إلینا مِن کلِّ الأشیاءِ، کما أشارَ إلیه بقولِه تعالیٰ: ﴿وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ﴾1 و بقوله تعالیٰ: ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ﴾2

  • «از همۀ اشیاء به ما نزدیک‌تر است، [کما اینکه اشاره کرده است به این مطلب، این دو آیۀ شریفه:] ﴿وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ﴾ و ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ﴾

    1. سوره ق(50) آیه 16. معاد شناسی، ج 7، ص 171:
      «و از حبل الورید او به او نزدیکتر هستیم!»
    2. سوره بقره(2) آیه 186. مطلع انوار، ج 12، ص 377:
      «و زمانی که بندگان من از من سؤال کنند پس من به آنها نزدیکم.»

فهم حقیقت وجود - تحلیل فلسفی ادراک وجود از رهگذر تشکیک در وجود و وحدت شخصی وجود

8
  • فثَبَتَ أنّ بُطونَه مِن جهةِ ظهورِهِ 

  • «[پس] ثابت شد که هرچه ظهور او بیشتر باشد او مخفی‌تر است»

  • چون هرچه ظهور او بیشتر باشد فاصلۀ ادراک ما از او بیشتر است. هرچه نور خورشید بیشتر باشد، چشم خفّاش کمتر او را می‌بیند؛ این برای این است که خفّاش نمی‌تواند او را ادراک کند.

  • فهو باطنٌ مِن حیثُ هو ظاهرٌ.

  • «[پس] او باطن است از حیث اینکه ظاهر است.»

  • فکلّما کان المُدرِکُ أصحَّ إدراکًا

  • «هرجایی که مُدرِک، ادراکش بهتر باشد»

  • و عن الملابسِ الحسّیةِ و الغواشی المادیّةِ أبعدَ درجةً

  • «و از مشابهات با امور حسّیه و غواشی المادیّه أبعد درجه باشد»

  • و انسان رشد کرده باشد و از اتّکای به مادّه بیرون آمده باشد و هرچه توجّه به مادّه و مادیّات و دنیا در او کمتر باشد:

  • کان ظهورُ أنوارِ الحقِّ الاوّلِ علیه و تجلیّات جمالِه و جلالِه له أشدَّ و أکثرَ؛

  • «ظهور انوار حقّ اوّل بر او و تجلیّات جمال و جلالش برای او اشدّ و اکثر خواهد بود.»

  • و مع ذلک لا یعرِفُه حقَّ المعرفةِ

  • «درعین‌حال هیچ‌وقت انسان نمی‌تواند او را به حقُّ المعرفة بشناسد»

  • و لا یدرِکُه حقَّ الإدراکِ، لِتناهِی القویٰ و المدارکِ و عدمِ تناهِیه فی الوجودِ و النّوریةِ: ﴿وَ عَنَتِ ٱلۡوُجُوهُ لِلۡحَيِّ ٱلۡقَيُّومِ﴾.1

  • «و نمی‌تواند او را به حقّ الإدراک ادراک کند؛ به‌خاطر تناهی قویٰ و مدارک، و اینکه [حقّ اوّل] در وجود و نوریت تناهی ندارد ﴿و تمام چهره‌ها و سیماها در برابر عظمت خداوندِ زنده و قیّوم همۀ موجودات، ذلیل و خوارند2

  • یکی از استدلالات بین مرحوم آقا سیّد احمد کربلایی و مرحوم آقا شیخ محمدحسّین کمپانی ـ رضوان الله تعالیٰ علیهما ـ همین است که ایشان (مرحوم کمپانی) معرفتی را که به‌واسطۀ فناء در ذات پیدا می‌شود محدود می‌دانند و به حقّ المعرفة، به این معرفت اعتقادی ندارند.3 ولی اگر ما قائل به فناء ذاتی بشویم دیگر در آنجا معرفت به تمام معنیٰ الکلمه حاصل می‌شود. آنجا است که ذات، علم به ذات پیدا می‌کند.

    1. سوره طه (20)، آیه 111.
    2. معاد شناسی، ج 4، ص 230.
    3. توحید علمی و عینی، ص 51.

فهم حقیقت وجود - تحلیل فلسفی ادراک وجود از رهگذر تشکیک در وجود و وحدت شخصی وجود

9
  • و ممّا یجِبُ أن یحَقَّقَ أنّه

  • «از آن چیزهایی که باید تحقیق شود این است کهن

  • و إن لم یکن بینَ الوجوداتِ اختلافٌ بذواتِها

  • «و اگرچه بین وجودات اختلافی بذواته نیست»

  • إلّا بما ذَکَرناهُ مِن الکمالِ و النّقصِ و التقدّمِ و التأخّرِ و الظّهورِ و الخفاءِ

  • «مگر آنچه ذکر شده که عبارت است از کمال و نقص و تقدّم و تأخّر و ظهور و خفاء»

  • لکن یلزِمُها بحسبِ کلِّ مرتبةٍ مِن المراتبِ أوصافٌ معینةٌ

  • «لکن به‌حسب هر مرتبه‌ای از مراتب، بالأخره اوصافی بر این وجودات و ظهورات بار می‌شود»

  • و نعوتٌ خاصّةٌ امکانیّةٌ، هی المسماةُ بـ«الماهیّات» عندَ الحکماءِ

  • «و یک نعوت خاصّۀ امکانیّه‌ای که حکماء به آن ماهیّات می‌گویند.»

  • در هر مرتبه‌ای اوصافی پیدا می‌شود، شدّت و ضعفی پیدا می‌شود، نعوتی پیدا می‌شود که اگر ما آنها را با هم جمع کنیم، این می‌شود ماهیّت این شخص. اسم خصوصیّاتِ ذاتیِ این مرتبه، ماهیّت است.

  • و بـ«الأعیانِ الثابتةِ» عندَ أربابِ الکشفِ مِن الصّوفیةِ و العرفاءِ.

  • «و نزد ارباب کشف از صوفیه و عرفاء اعیان ثابته است.»

  • چیستیِ اعیان ثابته

  • عین ثابت یعنی آن هویّتی که آن هویّت در آن رتبه، تحقّق پیدا کرده است. غنم الآن رتبه‌اش همین مقدار است، بقر رتبه‌اش این‌قدر است، انسان رتبه‌اش این‌قدر است و جماد و نبات رتبه‌اش این‌قدر است. به اینها اعیان ثابته می‌گویند. اعیان ثابته عبارت است از آن ذاتی که وقتی آن نور تجلّی می‌کند، قابل اشاره است و ما می‌توانیم بگوییم: این زید است، این عمرو است. به این هویّت‌ها می‌گوییم: اعیان ثابته که اگر آن مرتبه و هویّت را برداریم دیگر چیزی باقی نمی‌ماند.

  • فانظُر إلیٰ مراتبِ أنوارِ الشّمسِ الّتی هی مثالُ اللهِ فی عالمِ المحسوساتِ

  • «[شما] به مراتب انوار شمس نگاه کن که این همان آیات و نشانه‌های خدا است [در عالم محسوسات]»

  • شما به مراتب شمس نگاه کنید خدا را می‌توانید پیدا کنید.

  • کیف انصَبَغَتْ بصَبَغِ ألوانِ الزُّجاجاتِ

  • «که چگونه رنگ می‌گیرد به رنگ انواع و اقسام شیشه‌ها»

  • و فی أنفسِها لا لونَ لها و لا تفاوتَ فیها إلّا بشدّةِ اللّمعانِ و نقصِها.

فهم حقیقت وجود - تحلیل فلسفی ادراک وجود از رهگذر تشکیک در وجود و وحدت شخصی وجود

10
  • «ولی خودش را نگاه کنی، آن نور اصلاً رنگ ندارد و تفاوتی در آن نیست؛ تفاوت فقط در شدّت لمعان و نقصان است.»

  • به زمین که می‌رسد این‌قدر شدّت دارد، به خورشید که می‌رسد آن‌قدر شدّت دارد؛ ولی در هر دو صورت رنگی ندارد، امّا پشت شیشه‌های مختلف را که نگاه کنی رنگ‌های مختلفی درمی‌آید.

  • فمَن توَقَّفَ مع الزجاجاتِ و ألوانِها و احتَجَبَ بها عن النّورِ الحقیقی و مراتبِه الحقیقةِ التنزّلیةِ، اختَفَی النّورُ عنه؛

  • «کسی که با زجاجات و الوانش ایستاده و متوقف شده و نتوانسته به حقیقت نور خورشید برسد، و حاجب شده است به‌واسطۀ این زجاجات از نور حقیقی و آن مراتبی که از نور خورشید نازل آمده، نور از او مخفی است.»

  • او نیامده و در را باز کند و چشمش را به خورشید بیندازد بلکه فقط از پشت شیشه نگاه کرده است.

  • کمَن ذَهَبَ إلیٰ أنّ الماهیّاتِ أمورٌ حقیقیّةٌ متأصّلةٌ فی الوجودِ، و الوجوداتَ أمورٌ انتزاعیّةٌ ذهنیّةٌ.

  • «مثل آن افرادی که خیال کرده‌اند ماهیّات، امور حقیقیّه و متأصّله هستند [و وجودات امور انتزاعیّه ذهنیّه هستند]»

  • و [این افراد] آن حقیقتی را که ماوراء ماهیّات است ادراک نکرده‌اند و آن سرّی را که پشت‌سر قضیّه است نفهمیده‌اند و خیال کرده‌اند که موجودات امور انتزاعیّۀ ذهنیّه هستند.

  • و مَن شاهَدَ ألوانَ النّورِ و عَرَفَ أنّها مِن الزجاجاتِ و لا لونَ للنّورِ فی نفسِه

  • «کسی که الوان نور را مشاهده کند و بفهمد که این الوان از نور نیست بلکه از شیشه‌ها است و نور در پیش خودش لونی ندارد»

  • ظَهَرَ له النّورُ

  • «این نور برای او ظاهر می‌شود و منکشف می‌شود»

  • و عَرَفَ أنّ مراتبَه هی الّتی ظَهَرَتْ فی صورةِ الأعیانِ علیٰ صَبَغِ استعداداتِها؛ 

  • «و می‌فهمد که مراتب نور، آن است که برحسب استعداد آن اعیان [بر صورت اعیان بر آن شکل و رنگ ظاهر می‌شود]»

  • کمَن ذَهَبَ

  • «مانند کسی که می‌فهمد و حقیقت امر را وجدان می‌کند»

  • إلیٰ أنَّ مراتبَ الوجوداتِ الّتی هی لَمَعاتُ النّورِ الحقیقیِّ الواجبیِّ، و ظهورٌ للوجودِ الحقِّ الإلهیِّ

فهم حقیقت وجود - تحلیل فلسفی ادراک وجود از رهگذر تشکیک در وجود و وحدت شخصی وجود

11
  • «که مراتب وجوداتی که آنها لمعات و تشعشعات نور حقیقی واجبی هستند و ظهورات وجود حقِّ الهی هستند»

  • ظَهَرَتْ فی صورةِ الأعیانِ و انصَبَغَتْ بصَبَغِ الماهیّاتِ الإمکانیّةِ

  • «این وجودات در صورت اعیان ظاهر می‌شوند و رنگ می‌گیرند به رنگ ماهیّت امکانیّه»

  • و احتَجَبَتْ بصُوَرِ الخَلقیّةِ عن الهوِیّةِ الإلهیّةِ الواجبیّةِ.

  • «و محتجب می‌شوند به صورت‌های خلقیّه از آن حقیقت هویّه الهیّۀ [واجبیّه‌ای] که دارد.»

  • چون آن صورت ندارد و این صورت نمی‌گذارد که او به آن حقیقت هویّۀ الهیّه برسد؛ مگر اینکه انسان ماوراء این صور، آن حقیقت را ادراک کرده باشد.

  • و ممّا یجِبُ أن یُعلَمَ أنّ إثباتَنا لمراتبِ الوجوداتِ المتکثّرةِ

  • «و از آن چیزهایی که باید بدانیم این است: اینکه ما آمدیم و وجودات متکثّره را اثبات کردیم»

  • از مرتبۀ هو هویّت که مرتبه‌ای است که اصلاً لون و رنگ و طعم و شکل و قیافه و هویّت و اعیان ثابته و ماهیّات و هیچ چیزی در آنجا نیست تا ادنیٰ المراتب.

  • و مواضعتَنا فی مراتبِ البحثِ و التّعلیمِ علیٰ تعدّدِها و تکثّرِها

  • «و اینکه ما در مراتب بحث و تعلیم، بحث را بر تعدد این وجودات متکثّره قرار دادیم»

  • یعنی در مقام بحث و تعلیم آمدیم و وجودات متکثره‌ای را ثابت کردیم و بحث خودمان را برطبق آن قرار دادیم.

  • لا ینافی ما نحنُ بصدِدِه مِن ذی قبلِ إن شاء الله

  • «این منافات ندارد با آن چیزی که ما به‌دنبال آن می‌گردیم و در پیش‌روی داریم »

  • آن چیست؟

  • مِن اثباتِ وحدةِ الوجودِ و الموجودِ ذاتًا و حقیقةً

  • این عبارت، عبارت بسیار متقنی است!

  • « که ما داریم ‌دنبال بحث وحدت وجود و موجود می‌‌گردیم ذاتاً و حقیقةً.»

  • یعنی هم ذاتش و هم ماهیّتش یک چیز بیشتر نیست و هم حقیقت خارجی‌اش یکی است. 

  • اثبات وحدت شخصی وجود توسط ملاصدرا

  • اینجا آنجایی است که ایشان دارند اثبات وحدت وجود و موجود را می‌کنند. می‌گویند: نه‌تنها وجود در عالم خارج یکی است که همان بسیط الحقیقه و همان وجود بالصرافه است و آن وجود، وجود اطلاقی و وجود لا حدّ است، بلکه اصلاً موجود هم در خارج یکی است! آنکه وجود در خارج بر آن رفته، یکی است! این تکثراتی که ما می‌بینیم، موجودات مستقلّ از هم و درقبال هم نیستند بلکه همۀ اینها یک‌کاسه هستند و یک حقیقت بالصّرافه‌ای در همۀ اینها هست که آن حقیقت بالصرافه خودش را به اَشکالی نشان داده ولی باطنش یکی است.

فهم حقیقت وجود - تحلیل فلسفی ادراک وجود از رهگذر تشکیک در وجود و وحدت شخصی وجود

12
  • کما هو مذهبُ الاوّلیاءِ و العرفاءِ مِن عظماءِ أهلِ الکشفِ و الیقینِ.

  • «[ همان‌طور که (وحدت وجود و موجود) مذهب اوّلیاء و عرفاء از بزرگان اهل کشف و یقین است]»

  • و سنُقیمُ البرهانَ القطعیِّ علیٰ أنّ الوجوداتِ و إن تکثَّرَتْ و تمایزَتْ، إلّا أنّها مِن مراتبِ تعینّاتِ الحقِّ الاوّلِ

  • «[و به‌زودی برهان قطعی اقامه می‌کنیم1 بر اینکه وجودات اگرچه دارای کثرت هستند و از هم تمایز دارند ولی همۀ اینها مراتب تعینّات حقّ اوّل هستند»

  • چگونه می‌شود اینها در مقابل همدیگر باشند؟! چگونه ممکن است اینها هویّت مستقلّه داشته باشند و هر کدام برای خودشان یک وجود مختصّ به خودشان داشته باشند؟!

  • و ظهوراتِ نورِه و شؤوناتِ ذاتِه،

  • «و ظهورات نور او و شئونات ذات او است.»

  • کثرات متعدد، ظهوراتِ وجود واحده

  • تلمیذ: [کثرات موجوده به‌خاطر احتیاجشان مستقل نیستند؟]

  • استاد: اصلاً بحث، بحث احتیاج نیست، بلکه قبل از احتیاج است. الآن آنچه چشم ما  ادراک می‌کند هویّت‌های مختلفی است که داریم می‌بینیم، [مثلاً] این منبر است و آن پشتی است، و این منبر به آن پشتی ربطی ندارد، این منبر از چوب است و اگر سرتان را به آن بزنید می‌شکند امّا هرچه سرتان را به پشتی بزنید نمی‌شکند. چرا؟ چون این نرم است. و همین‌طور چیزهای دیگر. پس هر چیزی را که شما در این عالم می‌بینید، گرچه مستقل است و این استقلال، وجود مستقل را اقتضاء می‌کند، یعنی وجودی آمده به این شکل مستقل درآمده است، گرچه آن مفهوم وجود، یک مفهوم واحد است و حقیقتش حقیقت واحد است امّا بالأخره حصّه دارد. یعنی به‌عبارت‌دیگر این وجود تکّه‌تکّه می‌شود و یک تکّۀ آن می‌شود منبر و یک تکّۀ آن می‌شود پشتی. یک حقیقت است. یا [من‌باب‌مثال] یک خمیرمایه گرفته‌اید، اگرچه یک خمیر است ولی یک‌مقدار از این خمیر را به نان تافتون تبدیل می‌کنید و کنار می گذارید، یک‌مقدار از این خمیر را به نان سنگک تبدیل می‌کنید و کنار می‌گذارید، یک‌مقدار از این خمیر را به نان بربری تبدیل می‌کنید، یک‌مقدار را به نان شیر مال تبدیل کرده و گردش می‌کنید2. خمیرمایۀ همه یکی است امّا اَشکال نان‌ها تفاوت دارد.

    1. در جلد دوم، مرحله علّت و معلول، فصل 25 به‌بعد، ملاصدرا با تحلیل عین‌الربط بودن موجودات امکانی وحدت شخصیّه وجود را به اثبات می‌رساند. (محقق)
    2. باید دقّت شود که طبق تلقّی وحدت شخصی وجود، رابطه حق و. خلق، رابطۀ جزء و کل تلقّی نشود. این بیانات استاد، صرفاً مثال است برای تقریب به‌ذهن. (محقق)

فهم حقیقت وجود - تحلیل فلسفی ادراک وجود از رهگذر تشکیک در وجود و وحدت شخصی وجود

13
  • تبیین سازگاری کثرات موجود با وحدت وجود

  • پس در اینجا ما وحدت وجود داریم ولی [در عین حال]،کثرت موجود [هم] داریم. وحدت وجود عبارت است از اینکه این وجود یکی است؛ نه‌اینکه در وجود اختلاط و امتزاج هست و یا چند نوع وجود داریم! چون اگر چند نوع وجود داشتیم، آن وجود، جنس برای انواع خودش می‌شد، درحالتی‌که وجود اصلاً جنس و فصل ندارد. ولی اینها می‌توانند تصوّر بکنند که وجود حقیقتش یکی است، ولی این وجود تکّه‌تکّه می‌شود؛ یک تکه‌اش زید می‌شود، یک تکه‌اش عمرو می‌شود، یک تکّه‌اش خالد می‌شود، این چه اشکالی دارد؟! یعنی به‌خاطر آن ماهیّات، این وجود به یک‌قسم خودش را از بقیّه جدا کرده است. از نقطه‌نظر حقیقت با بقیّه یکی است، ولی چه اشکالی دارد که حقایق مختلفی در قبال همدیگر باشند؟! این وحدت وجود است و کثرت موجود.

  • صحبت در این نیست؛ صحبت در این است که وجود نیامده خود را تکّه‌تکّه و تقسیم کند، مانند خمیر نان بربری! بلکه فرض کنید، وجود مثل صوت است. همان‌طور که این صحبتی که من در اینجا می‌کنم یک موج بیشتر نیست، و این یک موج که بیشتر نیست هم این ضبط، [آن‌را] ضبط می‌کند و هم اگر دو عدد ضبط هم باشد ضبط می‌کند و هم اگر سه عدد ضبط در اینجا باشد ضبط می‌کند و اگر در تمام این اطاق هم ضبط بگذارید همۀ اینها به یک اندازه و به یک [روال] بدون اینکه هیچ‌کدام از دیگری کم بیاورند ضبط می‌کنند؛ و بستگی به این دارد که این صوت من و این موج چقدر کشش داشته باشد. یعنی در عین اینکه هر کدام از اینها ضبط می‌کنند، درعین‌حال یک حقیقت واحده بیشتر نیست. البتّه این در حدّ مثال است والاّ در خود همین هم جای اشکال هست.

  • پس بنابراین، وجود عبارت است از یک حقیقت واحده‌ای که ظهور پیدا می‌کند و تکّه‌تکّه نمی‌شود. ظهور پیدا کردن با تکّه‌تکّه شدن دوتا است. چطور وقتی که نور خورشید به این شیشه می‌خورد تکّه‌تکّه نمی‌شود، امّا اگر رنگ شیشه، قرمز باشد از همان‌جا قرمز می‌شود، اگر سبز باشد سبز می‌شود. خورشید تکّه‌تکّه نشده است و یک نور بیشتر ندارد. وجود هم در اینجا همین‌طور است. این وحدت موجود است. یعنی وقتی که این هویّت‌ها را از همدیگر بگیریم و باطن موجودات را نگاه کنیم، می‌بینیم که یک واقعیّت بیشتر نیست و چیزی در اینجا تکّه‌تکّه نشده است.

فهم حقیقت وجود - تحلیل فلسفی ادراک وجود از رهگذر تشکیک در وجود و وحدت شخصی وجود

14
  • لا أنّها أمورٌ مستقلّةٌ و ذواتٌ منفصلةٌ، و لیکن عندَک حکایةُ هذا المطلبِ إلی أن یرِدَ علیک برهانُه، و انتَظِرَه مُفَتّشًا.1

  • «[نه‌اینکه موجودات امور مستقلّی هستند و ذات‌های جدای از هم [دارند]. ولی باید حکایت این مطلب در نزدت باشد تا اینکه برهان آن بر تو بیاید و جستجوگرانه منتظر آن باش.]»

  • تلمیذ: آیا ﴿لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ﴾2 وحدت موجود را می رساند؟

  • استاد: بله، وحدت وجود و موجود است.

  • تلمیذ: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَهُ أَحَدٌ﴾3 این ﴿أَحَدٌ﴾ به چه نحوی است برای ﴿ٱللَهُ﴾؟ یعنی ﴿ٱللَهُ﴾ همان مقام احدیّت است؟ ﴿هُوَ﴾ هم مرجعش به ﴿ٱللَهُ﴾ برمی‌گردد؟

  • استاد: نه، در اینجا اوّل آمده گفته: ﴿هُوَ﴾، بعد گفته: ﴿ٱللَهُ﴾، بعد آمده برای این ﴿هُوَ﴾، احدیّت ثابت کرده است. یعنی ﴿هُوَ﴾ در عین اینکه هو است، درعین‌حال حائز همۀ مراتب کمالیّه هم هست، چون ﴿ٱللَهُ﴾ اسم جامع جمیع صفات کمالیّه است. پس ﴿هُوَ﴾ به‌واسطۀ هوهویّتش منافات و مزاحمتی با حیازت همۀ مراتب اسماء کمالیّه ندارد. و ﴿ٱللَهُ﴾ با حفظ و تحفّظ بر همۀ مراتب اسماء و صفات جمالیّه و جلالیّه منافاتی با احدیّت ندارد. یعنی در اینجا مقام وحدت که هو هویّت است در کثرت که ﴿ٱللَهُ﴾ است، و کثرت در وحدت است که احدیّت است؛ ﴿هُوَ ٱللَهُ أَحَدٌ﴾. این دو، هیچ منافاتی با همدیگر ندارند. یعنی ﴿هُوَ﴾ همان ﴿ٱللَهُ﴾ است و ﴿ٱللَهُ﴾ هم همان ﴿هُوَ﴾ است، یعنی ناشی از ﴿هُوَ﴾ می‌شود، و لازمۀ ﴿هُوَ﴾ احدیّت است. پس ﴿ٱللَهُ﴾ هم همان احدیّت است.

  • تلمیذ:...؟

  • استاد: نه، احدیّت منشأ و ریشۀ ربوبیّت است. تا احدیّت و هوهویّتی نباشد ربوبیّتی نیست. ربوبیّت یعنی مراتب تعینّات، مراتب تکمیل، مراتب تربیت، مراتب خلق، مراتب انشاء، مراتب ایجاد، سیر صعود و نزول. صعود را می‌گویند ربوبیّت، یعنی انسان که از آن مقام پایین می‌آید در این دنیا و بعد برمی‌گردد، ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ﴾4 یعنی مقام ربوبیّت. ﴿رَبُّنَا ٱلَّذِيٓ أَعۡطَىٰ كُلَّ شَيۡءٍ خَلۡقَهُۥ ثُمَّ هَدَىٰ﴾5 این معنای ربوبیّت است. اعطاء، تنزّل از مقام بسیط الحقیقه و نزول در کثرت و دوباره برگشتن به همان مقام وحدت است. ﴿رَبُّنَا ٱلَّذِيٓ أَعۡطَىٰ كُلَّ شَيۡءٍ خَلۡقَهُۥ ثُمَّ هَدَىٰ﴾ این می‌شود ربوبیّت و این از مراتب هو هویّت است و مسلّم است که پایین‌تر است.

    1. الحکمة المتعالیة، ج 1، ص 70 و 71.
    2. سوره اخلاص(112) آیه3. الله شناسی، ج‌ 2، ص217:
      «نزائیده است و زائیده نشده است.»
    3. سوره اخلاص(112) آیه1. الله شناسی، ج‌2، ص217:
      «بگو: اوست الله احد.»
    4. . سوره بقره(2) آیه156. الله شناسی، ج‌3، ص198:
      «تحقیقاً ما همگی مِلک طلق خدا هستیم، و تحقیقاً ما همگی به‌سوی وی رجعت می‌نماییم.»
    5. . سوره طه(20) آیه50. الله شناسی، ج‌3، ص108:
      «پروردگار ما آن کسی است که به هر چیز، مقدار ظرفیّت و هویّتش و استعدادش را در جهان آفرینش عطا کرده است، و سپس آن را در راه و مسیر کمال وجودی خود به راه انداخته و بدان سمت هدایت نموده است.»

فهم حقیقت وجود - تحلیل فلسفی ادراک وجود از رهگذر تشکیک در وجود و وحدت شخصی وجود

15
  • تلمیذ: ﴿ٱللَهُ﴾؟

  • استاد: مساوق با ﴿ٱللَهُ﴾ است.

  • تلمیذ: وجود رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم...؟

  • استاد: بله، ﴿ٱللَهُ﴾ وجود پیغمبر نیست. پیغمبر مظهریّت ﴿ٱللَهُ﴾ را دارد. نه‌اینکه ﴿ٱللَهُ﴾ پیغمبر است. چون ﴿ٱللَهُ﴾ مستجمع همۀ صفات جمالیّه و جلالیّه است، مظهر اتّم‌اش در عالم تکثّرات، پیغمبر اکرم است. یعنی از ناحیۀ پیغمبر این اسماء و صفات جمالیّه و جلالیّه ظهور پیدا می‌کند. اگر پیغمبر نبود هیچ چیز در عالم نبود. ﴿ٱللَهُ﴾ سر جایش بود، دست روی دست گذاشته بود و کاری نمی‌کرد.

  • تلمیذ: خورشید که از شیشه‌های مختلف رد می‌شود و به رنگ‌های مختلف دیده می‌شود این نور وحدت وجود است ولی این رنگهای مختلف...؟

  • استاد: عرض کردم که در اینجا این تشبیه یک جهت مقرّب دارد و یک جهت مبعّد دارد. جهت مقرّبش این است که الوان مختلف و اشکال مختلف، در عین بساطت و بی‌رنگیِ نور، در اینجا تجلّی پیدا کرده است، جهت مبعدّش این است که این رنگی است که خارج از خورشید است. ولی بحث ما در نور این است که چیزی خارج از نور وجود ندارد.

  • اللَهمّ صلّ علیٰ محمد و آل محمد

فهم حقیقت وجود - تحلیل فلسفی ادراک وجود از رهگذر تشکیک در وجود و وحدت شخصی وجود

16
  • اصطلاحات درس

  • مراتب وجود/ تشکیک وجود: یعنی وجود دارای شدّت و ضعف است؛ همه‌چیز وجود دارد، اما نه به یک اندازه.

  • واجب‌الوجود: موجودی که وجودش از ذات اوست و ممکن‌العدم نیست؛ فقط خداوند.

  • مظاهر وجود/ تجلیّات حق: موجودات ممکن، شئون و تجلیات وجود حق‌اند، نه مستقل از او که اعتباراً موجود هستند.

  • وحدت وجود: یعنی وجودْ حقیقتی واحد است و کثراتْ ظهورات آن هستند.

  • کثرات وجودی: یعنی تنوّع و تکثّر در جهان که به‌دلیل مراتب مختلف وجود پدید آمده.

  • خفاء وجود: یعنی ناپیدایی یا پوشیدگی حقیقت وجود (خداوند) از ادراک عادی.

  • ظهور وجود: ظهور حق در مراتب پایین‌تر هستی، مانند عقل، نفس و طبیعت.

  • عقل و عاقل و معقول: سه‌گانه‌ای که در مراتب وجود نقشی مهم دارد و بیانگر وحدت و کثرت است.

  • تجرد: یعنی عدم وابستگی به مادّه؛ ویژگی مرتبه‌های عالی وجود.

  • وجود رابط: یعنی نحوۀ وجودی ممکنات که وابسته و متعلّق به وجود مستقل یعنی حق است.

  • اشتداد وجودی: حرکت صعودی وجود به‌سوی شدّت و فعلیّت بیشتر؛ یکی از مبانی حرکت جوهری.

  • سریان وجود: یعنی نفوذ و جریان وجود در همه‌ی موجودات؛ بیانگر وحدت در عین کثرت.