48

جلسه ۴۸

9065
مشاهده متن

پدیدآورآیت‌اللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی

گروهفقه

مجموعهواجب مطلق و مشروط


توضیحات

واجب مطلق و مشروط - قضایای حقیقیه و خارجیه نزد مرحوم نایینی (4) - 27-01-1430

/15
پی دی اف پی دی اف موبایل ورد صوت

جلسه ۴۸

1
  • أعوذ باللَه من الشیطان الرجیم

  • بسم اللَه الرحمن الرحیم

  • در روز گذشته، خدمت رفقا عرض شد که بر تعریف مرحوم نائینی از قضیه خارجیه، اشکالاتی وارد شده و ملاک در قضیه خارجیه بر طبق بیان مرحوم نائینی این نیست که مولا نسبت به آن مساله خارجیه فقط علم به وجود موضوع داشته باشد گرچه در آن علم خاطی باشد بلکه در قضیه خارجیه ملاک علم مولاست به تکلیف و ماموربهی که القا می‌کند به مخاطب، این فقط علم است حالا این مولا خاطی باشد اصلا در مانحن فیه جایی ندارد ما در موقعیتی صحبت می‌کنیم که بحث ما مولای عالم بالغیب و مشرف بالمصالح و به آیات و جهات تکلیفی است نه مولای عادی.

  • پس بنابراین بطور کلی این که می‌بینیم فقها و اصولییون در مباحث خودشان مسائل را می‌برند بر موارد عرفیه حمل می‌کنند غلط است وصحیح نیست، بله در بعضی از موارد خود شارع از عرفیات مدد می‌گیرد اشکال ندارد در سیره عقلائیه و عرفیات و در مبانی‌ که عرف بر آن مبانی بنای محاورۀ خود را گذاشته است مولا هم بر همان بنا صحبت می‌کند ولکن در مساله تکلیف و القاء خطاب این نیست که مولا مثل سایر موالی باشد و در همان محدوده از معرفت و شناخت وجود داشته باشد.پس بنابراین اصل قضیه خلاف و باطل است.

  • در قضیه خارجیه اگر مولایی علم به حصول شرایط نداشته باشد اصلاً نمی‌تواند امر بکند در مسائل شرعی اگر مولا نسبت به تحقق شرط جهل داشته باشد چطور این که مرحوم نائینی می‌فرمایند که اگر نسبت به یک شرط جاهل باشد باید مساله را به صورت قضیه حقیقیه بیان کند که ان جاء زیدٌ فاکرمه بعنوان قضیه خارجیه نمی‌تواند بیان کند و از این نظر بین قضیه خارجیه و حقیقیه افتراق است که یک قضیه از یک نقطه‌نظر می‌شود خارجیه و از یک نقطه‌نظر می‌شود، حقیقیه نسبت به بعضی از شرایط موجوده که علم مولا به او تعلق گرفته است قضیه می‌شود خارجیه نسبت به بعضی از شرایط که مولا به او جهل دارد قضیه اکرم زیدا می‌شود حقیقیه که معلق بر شرط منتفی و غیرمتحصل است این مطلب را در نظر داشته باشید تا این که بعداً جواب این مساله را خواهیم داد که اصلا این مساله به طور کلی غلط است قضیه نمی‌تواند به عنوان قضیه خارجیه یا قضیه شرطیه به دو لحاظ قرار بگیرد. این مطلبی را که ایشان می‌فرمایند که مولا نسبت به قضیه خارجیه فقط علم به موضوع دارد و از این جهت حکم می‌کند خلاف است و مساله به این کیفیت نیست. قضیه خارجیه که صحبتش می‌آید بعد از این که مطالب گفته شد در قضیه خارجیه مولا مصداق قضیه حقیقیه را بیان می‌کند نه این که بیاید فقط مورد خاص برای مکلف را تعیین کند یعنی قضیه خارجیه همان قضیه حقیقیه است منتهی در قضیه حقیقیه حکم عام است در قضیه خارجیه حکم خاص می شود. یک وقتی شارع می‌گوید … وَ لِلّٰهِ عَلَى اَلنّٰاسِ حِجُّ اَلْبَيْتِ مَنِ اِسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اَللّٰهَ غَنِيٌّ عَنِ اَلْعٰالَمِينَ ﴿آل‌عمران‌، 97﴾ هر فردی که این موضوع در او تحقق پیدا کرد و شرایط مهیّا شد و موضوع استطاعت در او محقق شد یجب علیه الحج یک وقت به این نحو بیان می‌کند یک وقتی خود شارع شرایط را در یک نفر می‌بیند دیگر چرا بگوید لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا می‌گوید یجب علیک الحج چون شرایط در تو موجود است دیگر نمی‌شود ما بگوییم که شارع نسبت به بعضی ازشرایط ممکن است جاهل باشد و فقط به واسطه نفس وجود علمی موضوع شارع حکم کرده نه بخاطر وجود خارجی کرده شارعِ ما عالم بالغیب و علّام‌الغیوب است شارع ما همان طوری که گفتیم مشهدی حسن دوغ فروش نیست بلکه عالم است و علم به غیب دارد و می‌داند که این شخص متحقق به شرایط است بجای این که بگوید لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا و این هم دوزاریش نیفتد، خِنگ باشد بخواهد به دیگری بزند همان مصداق را تعیین می‌کند می‌گوید شما جزئش هستی بلند شو برو شما از مصادیق این قضیه حقیقیه هستید نه این که مولا در این جا حکم جدائی ترسیم کرده است الان من می‌خواهم بزنم به آن نقطه اشکال مرحوم نائینی این که شارع در این جا حکم شخصی تعیین کرده و می‌گوید یجب علیک الحج این به چه جهتی است؟ به جهت این که می‌داند این شخص قادر است و تخلیه سرب و مؤونه دارد و سایر مسائل همه شرایط ممهد است موضوع وجوب حج در او متحقق است و چون متحقق است داخل در تحت قضیه حقیقیه است یعنی آن قضیه حقیقیه که می‌گوید لله علی الناس حج البیت منطبق بر این است منتهی خودش نمی‌فهمد از باب تذکر می‌خواهد به او بگوید یا تصورش این است که زورم نمی‌رسد قدرت ندارم من می‌گویم زورت می‌رسد مساله‌ای نیست بلند شو همت کن خدا کمکت می‌کند می‌روی قضیه خارجی نیست.

جلسه ۴۸

2
  • شارع در این جا مصداقی قضیه حقیقیه را صراحتاً بر زبان آورده نه این که بخواهد حکم خاص مختص به زید بیاورد که قابل سریان برای دیگری نباشد دیگری هم باشد می‌گوید یجب علیک الحج، هزارنفر باشند به همه آنها می‌گوید یجب علیک الحج و شارع به همه این ها به ملاک دخول در تحت قضیه حقیقیه حکم کرده این را ما باید در نظر داشته باشیم که چون قضیه حقیقیه در اینجا لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا هست شارع آمده تعیین مصداق کرده لمصلحه من المصالح مثلا شخص خودش مطلع نباشد امثال ذلک.

  • حالا اگر ما به فرمایش مرحوم نائینی این مطلب را بگوییم که شارع اگرچه در تحقق وجود خارجی موضوع اشتباه کند باز مسوّغ برای حکم به قضیه خارجیه خواهد بود یعنی شارع می‌تواند حکم بکند در حالتی که این مساله، انجام نشود یعنی مساله، محقق نمی‌شود اشتباه می‌کند خیال می‌کند که پول و مؤونه برای سفر دارد و به او می‌گوید یجب علیک الحج در حالتی که بنده خدا ندارد. شارع در اینجا حکم به وجوب حج می‌کند حالا شارعی که اینها قبول دارند که می‌گویند می‌تواند جاهل باشد اگر شارع بگوید یجب علیک الحج در حالتی که نمی‌داند شرط برای حج که مؤونه است محقق است اشکال ندارد خب شارع آمده گفته و بعضی مسائل را نمی‌داند مگر نگفتند که اشکال ندارد امام علیه السلام نسبت به بعضی مسائل اطلاع نداشته باشد؟ بله؟ در جواهر مرحوم صاحب جواهر در باب کُر می‌فرمودند چه اشکال دارد که امام علیه السلام نسبت به بعضی از مسائل مطلع نباشد در عین حال که ایشان می‌فرمایند مقام قدس و طهارت و این عناوینی که ما هیچ کدامش را نمی‌فهمیم این را روی بار امام علیه السلام می‌کنیم از یک طرف هم می‌گوییم امام علیه السلام هم نمی‌فهمد حالا نمی‌دانیم بین متناقضین چطور باید جمع کرد باید از خودشان پرسید.

جلسه ۴۸

3
  • وقتی که شارع علم ندارد همین شارع امام صادق علیه‌السلام به یک نفر می‌فرماید یجب علیک الحج در حالتی که طرف پول ندارد حالا طرف چکار کند؟ امام که می‌فرماید: طبق فرمایش مرحوم نائینی اشکال ندارد چون وجود علمی موضوع برای صحت القا خطاب کفایت می‌کند وجود علمی امام علیه السلام هم که برای تحقق شرایط را دارد در حالتی که این پول ندارد اصلاً لنگ و چلاق است، بدبخت روی زمین می‌افتد یا این که بعد از دو روز دیگر از پشت‌‌بام می‌افتد پایین یا زنش دنبالش می‌کند. بخاطر این که از دست آن چماق و کف‌گیر می‌خواهد به سرش بخورد فرار کند یک دفعه از بالای پله‌های می‌ خورد زمین و پایش می‌شکند دیگر بیچاره نمی تواند از دست کف‌گیر و چماق این مخدره الان اگر بخورد توی سرش باید برود ده‌تا بخیه بخورد وقتی فرار می‌کند یک دفعه می‌افتد می‌شکند حالا امام علیه السلام از این قضیه خبر ندارد از آن طرف علم به وجود حج هم آمده این بی چاره این وسط چکار کند؟ نمی‌تواند برود نمی‌تواند تکلیف را در این جا انجام بدهد جناب نائینی شما که این حرف را می‌زنید این طرف سکه را هم فکرش را کردی؟ برای امام علیه السلام که می‌گویی وجود علمی موضوع مصحح برای القاء خطاب هست از آن طرف که در قضیه خارجیه کفایت می‌کند برای مکلف اتیان عمل به این تکلیف چه صورتی دارد انجام ندهد عصیان کرده بخواهد انجام بدهد نمی‌تواند عاجز است شرایط محقق نیست این جا چه کار کند؟ این جا تناقض است.

  • پس این تعریفی که ایشان برای قضیه خارجیه کردند نسبت به قضیه حقیقیه مشخص می‌شود که این تعریف اصلا در این جا، جا ندارد در قضیه خارجیه ما تعریف قضیه شخصیه است که مولا القاء خطابش بر آن فرد در قضیه شخصیه متعلق به هیچ ملاکی نیست مولا به عنوان انه عالم بجمیع المصالح و الشرائط و الجوانب با توجه به این ملاک یک حکمی را به مکلف القاء می‌کند و مکلف واجب است که نسبت به آن حکم اتیان کند هم از جانب مولا صحیح است و هم از جانب مکلف اگر تحقق شرط نسبت به مکلف منتفی باشد کشف می‌کنیم که این القاء‌خطاب به مکلف جنبه امتحانی داشته نه این که جنبۀ الزام واقعی داشته و مکلف باید اقدام بکند حالا نمی‌تواند آن معلوم می‌شود خطاب الزامی برای ایقاء آن تکلیف واقعی نبوده.

جلسه ۴۸

4
  • مثل این که فرض کنید جریان حضرت ابراهیم علیه السلام که ذکر شد من این قضیه را هم در آنجا که آن روز می‌خواستم بگوییم که دیگر بحث راجع به این مساله شد که چطور مولا که عالم به ملاکات هست و ما اطلاع نداریم در عین حال موظف به انجام و ایقاء تکلیف نسبت به امر مولی هستیم. این مطلب را که از مساله حضرت ابراهیم علیه السلام در این جا حتی مهم‌تر هست و واقعاً قرآن عجیب یعنی اصلا باید قرآن را گذاشت و گفت امام زمان علیه السلام خودش باید این قرآن را برای ما تفسیر کند یعنی اصلاً کسی نمی‌تواند حالا مگر یک کسی که چیز باشد اصلا خدا هیچی در این قرآن نگذاشته این قضیه که راجع به حضرت خضر و موسی علیهم السلام را می خواستم بگویم منتهی آن روز قضیه حضرت ابراهیم علیه السلام جلو آمد و این مساله تقدم و ظهور پیدا کرد. گفتم: حتماً امروز این مطلب را بگویم در تتمه آن که رفقا متوجه این قضیه هم باشند.

  • مهم‌ترین دلیل بر مساله ولایت فقیه بطور اطلاق در امام معصوم نه در بنده، همین قضیه خضری است که در آیه قرآن نسبت به این مساله تصریح دارد تصریح از این بالاتر؟ شما بر فرض در قضیه حضرت ابراهیم علیه السلام بگویید آن امر الهی امر امتحانی است ما آن را قبول می‌کنیم ولی صحبت در کیفیت تلقی است مکلفٌ‌‌به چطوری باید این امر الهی را تلقی کند آیا مکلف امر را بعنوان امر امتحانی می‌تواند تلقی کند این فایده ندارد.

  • در این قضیه‌ای که پیش آمد و فتوا دادن به قتل آن کسی که مرتد است و کتاب نوشته من در بسیاری نوشتِجات خواندم که اصلا وقتی مساله جور دیگری شد و اعتراض همه درآمد که این چه وضعی است و چه فتوایی است برای جمع‌وجور کردن قضیه گفتند آقا این امر امتحانیِ تهدیدی بوده امر واقعی نبوده، وقتی که مولا امرِ تهدیدی می‌کند، مولا می‌داند که این انجام نخواهد شد، و محقق نخواهد شد، اگر مولا امر تهدیدی بکند و مکلف برود آن امر را انجام بدهد مسئول کیست؟ تهدید نبود.

جلسه ۴۸

5
  • این جاست که ما باید به نائینی و امثال نائینی بگوییم شما از کدام مولا دارید در علم اصول بحث می‌کنید مولایی که من هستم و دارم القاء امر می‌کنم به مکلف یا مولایی که امام زمان علیه السلام است کدام یکی از این ها؟ مولایی که امام زمان علیه السلام است بحثش جداست آن مولا که امام زمان علیه السلام است و امر تهدیدی یا امر امتحانی بکند حضرت به یک نفر امر بکند برو فرزندت را ذبح کن، از پشت‌بام خودت را بینداز، مگر نمی‌کردند؟ مگر فدائیان اسماعیلی نمی‌رفتند؟ یک نماینده از طرف ملک شاه سلجوقی آمد پیش فدائیان اسماعیلی در قلعه قزوین، قلعه اَلَمُوت (دوستان قول دادند ما را آن بالای کوه ببرند ولی نبردند و تا نزدیکی‌اش بردند) گفت از طرف ملک شاه آمدم گفت بیا کارت دارم آمدند و رفتند و کنار آن دره ایستادند گفت دو نفر بیایند دو نفر از همان فدائی‌ها آمدند به یکی اشاره کرد و هیچ چیز هم نگفت فقط اشاره کرد می‌گویند ارتفاعش زیاد است از آن بالا با کله آمد پایین نگاه کن مجسمه و رباط نبوده، الان فیلم‌های که درست می‌کنند طرف خودش را می‌اندازد و ماشین، نه بابا، این‌ها همه‌اش کشک است و همه ما را سر کار گذاشته اند با این فیلم‌هایشان، به دومی اشاره کرد خنجر را برداشت و صاف گذاشت این جایش [زد توی قلبش] گفت برو به ملک‌شاه بگو هیچ جواب دیگر نداد یارو برگشت گفت بابا از خیر این حسن صباح بگذریم دوتایش را با چشم خودم دیدم گفت برو بهش بگو این هایی که این جا خودشان را انداختند می‌فرستم بالای سرت توی رختخوابت و این کار را هم انجام می‌داد و خیلی از افرادی که فدائی بودند این کار را انجام می‌داد خیلی حقه‌باز عجیبی بود من یک وقتی خیلی با دقت کارهایش را می‌خواندم راجع به حرف هایش و کارهایش من چندتا کتاب ‌خواندم عجیب حقه‌بازی بوده یک نابغه‌ای بوده در مکر و شیطنت و این ها واقعاً عجیب بود.

جلسه ۴۸

6
  • حالا اگر فرض کنید از اوامر امتحانی امام زمان علیه السلام به یکی بگوید؛ خودت را بینداز و بگوید چشم از آن بالا خودش را بیندازد یا باید وسط هوا بگیردش، او می‌تواند شاید این کار را هم بکند امیرالمؤمنین علیه السلام مگر نبود از جایی می گذشت، یک دفعه بچه‌ای از بالا می‌آمد گفت: بایست و صاف آمد پایین آنها اوامر امتحانی را می‌توانند یا بگویند بایست قَدْ صَدَّقْتَ اَلرُّؤْيٰا إِنّٰا كَذٰلِكَ نَجْزِي اَلْمُحْسِنِينَ ﴿الصافات‌، 105﴾ یا این که بیندازند می آید پنج سانت مانده به زمین می‌ایستد و پنج سانت را قشنگ می‌نشیند یا می‌خورد زمین، یا می‌میرد، او زنده‌اش می‌کند هر طوری هست این مولا خودش می‌داند من نمی‌توانم، من اگر اوامر امتحانی بکنم آن شخص برود انجام بدهد مسئول کیست؟ منم! پس این اوامر امتحانی نشد.

  • در همین قضیه که اتفاق افتاد گفتند: منظور تهدید بود و واقعیت نداشته بنده خودم در لبنان که داشتیم می‌رفتیم در همین منطقه آقایان نورین نیّرین شیخین یک جا ما رفتیم رسیدیم نگاه کردیم دیدیم یک قبه‌ای و دم و دستگاهی است گفتیم این جا چی است؟ گفتند این فردی بود که رفته آن را به قتل برساند این ماده انفجاری خودش را منفجر کرده تمام شد حالا آوردنش و در این جا برایش قبه ساختند آیا این می‌شود اوامرِ امتحانی؟ نمی‌شود اگر امر امتحانی است مولا باید آخر قضیه را بداند.

  • پس این اوامر امتحانی را ما نباید انجام بدهیم کارکس دیگر است ببینید ملاکات را باید ما بفهمیم احکام را در هر موردی به ملاک خودش بزنیم و از جایی به جای دیگر سرایت ندهیم. این در محدوده خودش و این هم در محدوده خودش هر کدام محدوده خودمان را باید حفظ و نگه داریم مگر این که بگوییم این امر تهدید نبوده بلکه امر انسانی و واقعی بوده، اگر امر واقعی بوده بسیار خوب امر واقعی است و تبعاتش را هم می‌پذیریم و باید پاسخگو هم باشیم.

جلسه ۴۸

7
  • پس بنابراین در جریان حضرت ابراهیم علیه السلام که بر فرض ما بگوییم مساله امر امتحانی بوده و حضرت ابراهیم علیه السلام نسبت به قضیه اطلاع داشته قضیه خضر علیه السلام را شما چه می‌کنید؟ حضرت خضر علیه السلام بعنوان مامور و نبی من قِبَلِ اللَه لا قبل من نفسه در آیات قرآن من قبل اللَه است من قبل من اللَه حضرت خضر علیه السلام آمد و سه‌کار انجام داد یکی را نمی‌گوییم حرام است آن قضیه دیوار که دیوار را بنا کرد و تجدید، بنده هم می‌روم این کار را می کنم دلم می‌خواهد یک دیوار خراب است بیکارم می‌‌روم انجام می‌دهم یا می‌دانم مال کسی است انجام می‌دهم توقع عوض ندارم.

  • دوکار انجام داد که هردو کارش حرام بود کار اول باز مساله نداشت درد ما در کار دوم است در کار اول آمد آن سفینه را آمد تنقیص کرد و شکست و این تعدی به مال محترم و ملک غیر تعدی و تجاوز به ملک غیر و ایراد نقص حرام است شرعا چرا حضرت خضر علیه السلام این کار را انجام داد؟ مگر شما می‌توانید یک مال شخصی را بردارید و از بین ببرید؟ شیشه همسایه و ظروفش را بشکنید؟ مگر می‌توانید بروید در خانه‌اش بمب بگذارید و خانه‌اش را خراب کنید؟ مگر می‌توانید چنین کاری بکنید؟ این عمل حضرت خضر علیه السلام شرعا حرام است که آمد این مساله را انجام داد!!

  • ما برای این قضیه مُبرِّء پیدا می‌کنیم می‌گوییم چون حضرت خضر علیه السلام اطلاع داشت از این که أَمَّا اَلسَّفِينَةُ فَكٰانَتْ لِمَسٰاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي اَلْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَهٰا وَ كٰانَ وَرٰاءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً﴿الكهف‌، 79﴾ آن جهت غصبیت در این جا حمل بر این تعییب هست لذا بواسطه اطلاع بر این مساله حکم ظاهر شرع متبدل به حکم دیگری می‌شود که جواز و اباحه تنقیص وتعییب است بلحاظ آن مساله و ملاک اهم که یاخذکل سفینه غصباً می‌آید این ها را می‌گیرد که این ها را قبول می‌کنیم گرچه خیلی فشار دارد قبول کردنش مگر می‌شود انسان هر کاری را بکند؟ و دستش باز است؟

جلسه ۴۸

8
  • مساله دوم قتل نفس محترمه و بچه معصوم است این را چه کار می‌کنید؟ این که قضیه امتحانی نبود شما در جریان حضرت ابراهیم علیه السلام می‌گویید قَدْ صَدَّقْتَ اَلرُّؤْيٰا إِنّٰا كَذٰلِكَ نَجْزِي اَلْمُحْسِنِينَ ﴿الصافات‌، 105﴾ إِنَّ هٰذٰا لَهُوَ اَلْبَلاٰءُ اَلْمُبِينُ ﴿الصافات‌، 106﴾ وَ فَدَيْنٰاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ ﴿الصافات‌، 107﴾ ولی حضرت خضر علیه السلام این را گرفت کشت ‌بیخ تا بیخ، اِ اِ اِ بچه را گذاشت زمین بچه ده ساله و هفت ساله معصوم بی‌گناه! چه ملاکی شما می‌توانید شرعا برای عمل خضر علیه السلام در اینجا پیدا کنید؟ ای فقها و مجتهدین!

  • این مجتهدینی که الان در این جا در خدمتشان هستیم یک ملاک مبرء شرعی فقه (این حرفها را بگذاریم کنار) یک ملاک مبرء شرعی برای عمل حضرت خضر علیه السلام به بنده بگویند چی بوده قضیه؟ کشتی سوراخ کردن نیست قتل نفس است آن هم قتل نفس محترمه در قضیه حضرت ابراهیم علیه السلام بر فرض که بگوییم حضرت ابراهیم علیه السلام شاید به ذهنش خطور می‌کرد شاید من چاقو را تیز کنم خدا دلش رحم بیاید این دیگر جلوی چشمش خون راه افتاد و مرد و بعد هم همان‌جا خاکش کردند و یا گذاشتند رفتند پدر و مادر بدبخت می‌گویند حتما یکی آمده این را دزدیده و برده الان بچه می‌دزدند و چه می‌داند این خضر علیه السلام است خدا هدایتش کند یا مثلا پدر صلواتی آمده این جا نصف شب این را گیر آورده بعدازظهر برده توی خرابه اه یعنی اگر آن موقع به این پدر و مادر می‌گفتند یک پیغمبر خدا این را انجام داده چه حالی می‌شدند؟ نه الان ما تصور کنیم البته الان هم خضر علیه السلام هست همین بلاها را به سر ما بیاورد فقط آن موقع نبود الان هم تشریف دارند یعنی ما نمی‌دانیم اگر یک جایی اتفاق افتاده آن کله‌اش شکسته آن غرق شده.

  • این چیزهایی که خواندیم احتمالات این عمل قتل نفس محترمه بچه معصوم صراحت آیه قرآن است، نه مثال زده نه تمثیل آورده نه هیچی صراحتا گفته عجیب است یعنی سوت می‌کشد سر انسان وقتی که به همین قضیه انسان فکر کند حالا آن مطالبی که بزرگان فرمودند نمی‌شود گفت به جای خود این مقداری که ظهور آیه است این را چه می‌گوییم این عمل حضرت خضر علیه السلام حرام بوده یا حلال ؟ اول تکلیف مان را روشن کنیم اگر حرام بوده پیغمبر خدا که عمل حرام انجام نمی‌دهد این جا دیگر حضرت موسی علیه السلام داغ کرد !! بر فرض که یک قاتلی یا یک آدم دزدی را بیاورید بچه معصوم دارد فوتبال بازی می‌کند این چه دینی است این چه خدایی است تو داری؟ این عمل حضرت خضر حرام است یا حلال؟ نمی‌توانیم بگوییم حرام است اگر حرام است، پس خضر علیه السلام نیست این قضیه از بین می‌رود ارتباط و اتکاء عمل به ذات پروردگار او زیر سوال می رود اگر بگوییم این عمل حلال است این حلال به چه ملاکی است؟ و این که آیا این عمل فقط یک عمل بوده یا این که این عمل مستمر است این جاست اگر یک عمل بوده چرا حضرت خضر علیه السلام به حضرت موسی علیه السلام گفت قٰالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً ﴿الكهف‌، 67﴾ هذا فراق پس معلوم است عملش مستمر است.

جلسه ۴۸

9
  • ببین این یک بچه را که سر بریدم هزارتا دیگر هم پشت سرش هست خیال نکن که تمام است آشتی کردیم دیگر این اشتباه را کردیم آن اشتباه را کردیم دیگر توبه کردیم با هم رفیقیم نه بابا امروز دیدی فردا می‌روم سراغ یک بچه پنج ساله دیگر پس فردا می‌روم سراغ یک پیرمرد پس آن فردا می‌روم سراغ چون می‌گوید انک لن تستطیع معی صبراً تو کشش نداری و نمی‌توانی با من باشی تو که نمی‌توانی با من باشی یعنی از همین‌ها هست یک چشمه اش را نشان دادم بقیه را هم تو برو پی کارت به تکلیفت به وظیفه‌ات به رسالت، من سراغ تکلیفم و وضعیت خودم.

  • پس عمل ذبح طفل معصوم به امر پروردگار، اگر بگوییم به امر پروردگار نبوده پس عمل می‌شود حرام هیچ چاره نداریم چهارمیخ چهارمیخ هستیم اگر از ناحیه پروردگار بوده پس کشتن طفل معصوم به دست یک بشر جائز، حالا که این جایز است آیا این فعلی را که حضرت خضر انجام داده حالا که جایز است به چه ملاکی انجام داده؟ به ملاک اطلاع بر مصالح لذا حضرت خضر فرمود که این پدر و مادرش را گمراه می‌کند فَأَرَدْنٰا أَنْ يُبْدِلَهُمٰا رَبُّهُمٰا خَيْراً مِنْهُ زَكٰاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً ﴿الكهف‌، 81﴾ و خدا می‌خواست که بهتر از این را بیاورد.

  • مساله اول این است که اگر این طور باشد پس بنابراین هر بچه‌ای که بدنیا می‌آید می‌توانید به قتل برسانید اگر به شما بگویند که آقا این بچه بعدا دزد خواهد شد پس شما می‌توانید همان موقع که از شکم مادر بیرون آمد سرش را در همان تشت بِبُری، شرعا جایز است؟ حالا چون بعدا دزد می‌شود می‌توانی الان ببری به شما بگویند این بچه بعدا صدام خواهد شد بالاتر از این که نمی‌شود آیا کشتن طفلی که از مادر بدنیا آمده و بعداً به صدام تبدیل خواهد شد شرعاً جایز است؟ جایز نیست صدام می‌شود بشود به من ارتباط ندارد این بچه بعداً معاویه خواهد شد، صادقِ مصدق، پیغمبر علیه السلام به ما بفرماید پیغمبر علیه السلام که دیگر دروغ نمی‌گویند پیغمبر علیه السلام می‌فرماید این بچه‌ای که بدنیا آمده بعداً معاویه می‌شود آیا من می‌توانم سرش را ببرم ، سرش را ببرم من را به قتل می‌رسانند چون در این جا قتل نفس محترمه کردم.

جلسه ۴۸

10
  • پس بنابراین اطلاعی که خضر دارد بر مسائل باعث شده است که از ناحیه پروردگار نسبت به خصوصیت مورد نه هر جایی حضرت خضر چندتا از این پدر و مادرها هستند که ممکن است بواسطه بچه شان اغفال بشوند صدهزار تا از آن صدهزارتا فقط می‌آید یک دانه را سر می‌برد نه صدهزارتا را دیگر راه نیفتاده توی خیابان هر کس را می‌بیند دیگر برود درب زایشگاه بایستد تمام یکی یکی می‌آید بیرون به پرستار بگوید بده ببینم این را ، این ننه بابا را فلان می‌کند آن یکی می‌آید بده ببینم آن از هر ده‌تا بچه‌ای که توی بیمارستان نکوئی به دنیا می‌آید این هشت‌تایش را ترتیبش را می‌دهد فقط دوتایش را نگه می‌دارد می‌گوید شیرش بدهید این که این کار را نمی‌کند یک دانه را.

  • تلمیذ: در مورد زبیر داریم که اگر پسرش عبداللَه، او را گمراه نکرده بود در صراط مستقیم بود!

  • استاد: اصلاً امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند که این عبداللَه این را گمراه کرد و مساله این نیست این که الان خضر آمده و این عمل را انجام داده است این نه به جهت صرف صرف صرف اغواء والدین است جهت دیگری علاوه بر این داشته آن جهت چیست؟ ما نمی‌دانیم آن جهت مشیت خدا بر امحاء این است در این مورد مخصوص، آن را ما نمی‌دانیم آن تکه‌اش را حضرت خضر گفته که بله اگر این می‌ماند باعث گمراهی پدر و مادرش می‌شد و خدا خواست این کار را بکند این که می‌گوییم خدا خواست آن ملاک برای این مساله است تا این جایش کسی اشکال ندارد.

  • تلمیذ: این که حضرتعالی می فرمایید ممکن است به صورت مختلفی اتفاق بیفتد یقیناً دردستگاه پروردگار این است.

  • استاد: می‌گویم دیگر اگر کسی بمیرد کسی به حضرت عزرائیل فحش نمی‌دهد حالا اگر همین کار را خضر بکند همه فحش می‌دهند با این که همان است. من اتفاقاً این مساله را در جلد دوم کتاب اسرار ملکوت آوردم که عزرائیل هم همین کار را می‌کند منتهی کسی به عزرائیل فحش نمی‌دهد حالا اگر همین کار عزرائیل را یکی دیگر بکند یک بشر بکند می‌گوییم تو او را کُشتی، مرحوم آقا نقل می‌کردند از مرحوم آقا انصاری که شخصی نزد ایشان آمده بود بچه‌اش مریض بود ایشان دوا داده بودند و این هم خورده بود و مُرد، بابا این مردنش بخاطر دوا که نبوده او قرار بوده بمیرد، اصلا همین جناب آقایی که شاگرد ایشان بوده کار را به محکمه کشانده بود.

جلسه ۴۸

11
  • تلمیذ: حضرت خضر انسان است باید متشرع باشدبه شرع حضرت موسی مرحوم آقا هم دارند در آنجا که آن درست می گفت این هم درست می گفت حضرت عزرائیل یک ملک است مأموریتش به این نحوه است.

  • استاد: وقتی که می‌گوییم خضر باید متشرع به شرع باشد ، چطور جناب عزرائیل متشرع نیست؟ این تشرع فقط مال ماست؟ حضرت عزرائیل می‌تواند عرق بخورد یا بدون اجازه پروردگار جان کسی را بگیرد یا زنا کند بگوید من چون مَلَکم، او باید به طریق اولی اطاعت پروردگار بکند اطاعت پروردگار مگر غیر از تشریع چیز دیگر است؟ آن تشریعی که برای ما هست آن تشریع را برای عزرائیل وجبرائیل می‌آورد همین ملائکه تشریع می‌آورند چطور خودشان عمل نکنند؟ اگر شما بگویید ملائکه که در این جا آمدند این کار را می‌کنند به اراده پروردگار می‌کنند این هم به اراده انجام می‌دهد.

  • تلمیذ:.........؟

  • استاد: حضرت موسی به جای خود لذا می‌گوید لن تستطیع برای همین است برای همین است می‌گوید تو مکلف بر اجرای شرع هستی و در شرع این عمل حرام است بله ولی من که مکلف به اجرای شرع تو نیستم من بین خود و خدا ربطی دارم تو ربط دیگری داری تو باید به ربط خود عمل بکنی، حرام است نکنی و پدرت را هم درمی‌آورند من یک ربط دیگر دارم من طبق ربط خودم عمل می‌کنم می‌زنم کشتی را سوراخ می‌کنم دیوار درست می‌کنم قتل می‌کنم و ادامه خواهم داد استصحاب هم خواهم کرد تو نباید این کار را انجام بدهی و اگر بکنی توی محکمه می‌گیرند و می‌کشند شوخی هم نداریم هرکسی وظیفه خودش را دارد.

  • این را می‌خواهم بگویم حضرت خضر که بر اساس اشراف و ارتباط با مشیت پروردگار در اجرای تکلیف نسبت به مسائل نفس الامری این عمل را انجام داد چرا پیغمبر علیه السلامِ ما نمی‌تواند انجام بدهد؟ مگر پیغمبر علیه السلام ما مقامش از حضرت خضر پایین‌تر است؟ شما یک وقت این کار را بکنید بگویید فرض بکنید پیغمبر علیه السلام این کا را در ملاء عام انجام ندهد بسیار خوب در غیر ملاء عام چطور؟

جلسه ۴۸

12
  • ببینید آیه به ما چه چیز را یاد می‌دهد آیه دارد این را به ما یاد می‌دهد که بابا در مقابل ولی خدا باید تسلیم بود این را آیه به ما می‌گوید ولی خدا اشراف بر حقایقی دارد که ما نداریم ما اعتراض می‌کنیم همه عالم را بهم می‌ریزیم در حالی که کار او صحیح است حضرت خضر به واسطه اطلاع بر مصالح که یکی از آنها اغواء پدر و مادر است ،اگر اغواء‌پدر و مادر باشد باید خیلی‌ها را بکشد ولی این کار را نمی‌کند این یکی را برمی‌دارد می‌کشد کس دیگر را می‌کشد به خاطر یک جهت دیگر شاید بکشد نه اغواء پدر ومادر، نه اصلا صلاح این بر این است که اگر در دنیا بماند عاقبت به خیر از دنیا نمی‌رود این طور می‌گوید پس خب او را از بین ببرم این همه بچه الان در بیمارستان از سرطان و از این مسائل می‌میرند حضرت خضر بواسطه اطلاع بر مسائلی که ما نمی‌دانیم، مجاز است از طرف پروردگار که اقدام کند آن وقت پیغمبر علیه السلام مجاز نیست.

  • تلمیذ: مگر حضرت موسی از حضرت خضر بالاتر نبوده؟

  • استاد: ببینید مگر مقام چیست؟ ما یک مقام می‌گوییم که این مقامش بالاتر است مقام ارتفاع طولی و این چیزها که نیست مساله مقام، سعه و قابلیت برای ارشاد مردم است که بواسطه آن سعه وجودی می‌تواند خلق را هدایت وارشاد کند و مطالب را به آنها برساند این مقام برای حضرت موسی بوده و خضر این مقام را نداشته لذا سعه وجودی حضرت موسی بر حضرت خضر بالاتر و قوی‌تر بوده ولی صحبت در این است حضرت موسی در آن وضعیت، موقعیت میزان فهم خودش، چون این مطلب را منافات با حال خودش می‌دید اعتراض می‌کرد اگر همین حضرت موسی در یک وضعیت دیگری باشد که این مطلب منافاتی با حال و موقعیت خودش نداشته باشد شاید او هم کار حضرت خضر را انجام بدهد چه تفاوتی می‌کند؟ چون حضرت موسی در آن وضعیت وجودی خودش احساس می‌کرد رعایت تکالیف باید بر حسب ظاهر باشد این عمل را با آنچه را که در وجودش آمده منافات می‌دید اعتراض می‌کرد این مال حضرت موسی بود اما صحبت در این است ما راجع به رسول خدا علیه السلام داریم صحبت می‌کنیم و راجع به ائمه علیهم السلام می‌خواهیم صحبت کنیم.

جلسه ۴۸

13
  • تلمیذ: رسول خدا و ائمه علیهم السلام هم ملزم به اجرای ظواهر هستند.

  • استاد: بله رسول خدا و ائمه علیهم السلام ملزم به اجرای ظواهر به این منوال که این بواسطه اطلاعشان بر آن مبانی و بر مصالح آنها فقط می‌توانند این حکم ظاهر را برای ما جعل کنند و غیر از آنها کسی نمی‌تواند ولی صحبت ما در این است که این آیه قرآن که می‌فرماید وَ مٰا كٰانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاٰ مُؤْمِنَةٍ إِذٰا قَضَى اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ اَلْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاٰلاً مُبِيناً ﴿الأحزاب‌، 36﴾ وقتی که ازدواج شرعاً از ناحیه شارع به اختیار و رضایت مکلف تعلق گرفته است و بدون رضایت مکلف ازدواج و عقد نکاح باطل است.

  • وقتی که ما می‌بینیم رسول خدا علیه السلام این را آورده و خودش به مردم بیان کرده است چرا رسول خدا علیه السلام به زینب فرمود واجب است که با زید ازدواج کنی این که خلاف شد و چرا در سایر موارد آن دختر انصاری که در مدینه بود و به ازدواج آن مرد درآمد و پدرش مخالفت کرد، دختر از بابا بهتر می‌فهمید گفت مگر این آیه قرآن را نخواندی اذا قضی اللَه وما کان لمؤمن و مؤمنه اذا قضی اللَه ورسوله امراً، پدر ‌گفت بله بله من خواندم وقتی که رسول خدا علیه السلام گفته چاره‌ای نیست با وجود عدم رضایت پدر نسبت به تزویج بنت با این وجود امر رسول خدا بر رضایت پدر مقدم است این چه فرقی کرد؟ این را می‌خواهد به ما بفهماند این آیه که اگر قرار بر این است که رسول خدا علیه السلام بعنوان مطلع بر ملاکات بیاید و احکام را جاری کند همان رسول خدا علیه السلام به همان ملاکات می‌تواند خلافش را بگوید چون ما اطلاع نداریم. ما بواسطه ملاکات باید بین مردم حکم کنیم فتوا بدهیم این که توی رسائل نوشته با هم جمع کنیم وسائل ومستدرک و کتب و احادیث را نگاه کنیم طبق آن فتوا بدهیم اما اگر یک جا دیدیم امام علیه‌السلام آمد خلاف گفت ما نمی‌دانیم.

جلسه ۴۸

14
  • این می‌شود قضیه شخصیه همین قضیه راجع به رسول خدا و امام معصوم علیهم السلام است یعنی آیه قرآن صریحا می‌گوید آن جریان حضرت خضر این جریان مربوط به پیغمبر علیه السلام است هیچ تفاوتی ندارد اگر او مرتبط با خدا بود پیغمبر علیه السلام بالاتر است اگر او اطلاع بر موانع داشت پیغمبر علیه السلام که خاتم انبیاء است، مساله بالاتر است اگر آن بواسطه اراده الهی انجام می‌داد بواسطه اراده الهی در جای دیگر هم انجام می‌دهد می‌گوید: فَلاٰ وَ رَبِّكَ لاٰ يُؤْمِنُونَ حَتّٰى يُحَكِّمُوكَ فِيمٰا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاٰ يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّٰا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً ﴿النساء، 65﴾ این هم چی؟ یعنی همین یعنی وقتی که تو داری دعوا می‌کنی اگر رسول خدا علیه السلام آمد برخلافت حکم کرد آیا این حکم نمی‌شود برخلاف نظر تو باشد.

  • شما واقعا بینکم و بین‌اللَه خودتان را محق می‌دانید از این دو حال خارج نیست اگر محق ندانم پس چرا ناراحت می‌شوم پس این که ناراحت می‌شود یسلموا تسلیما مال آن مواردی است که من خودم را محق می‌دانم محق می‌دانم و خدا می‌گوید نباید بدانی اگر ندانم که آیه معنا ندارد پس ما کان لمؤن و لمؤمنه اذا قضی اللَه و رسوله دیگر معنا ندارد وقتی که دو نفر می‌روند پیش پیغمبر علیه السلام و یکی ادعا می‌کند او مالم را برده پیغمبر علیه السلام می‌گوید مالش را بده واقعا بینه و بین اللَه در نفسش مساله نفس است مساله خارج که نیست در نفس خودش این خودش را محق می‌داند با این که محق می‌داند نمی‌گوید پیغمبر چرا حکم به جور کردی یا رسول اللَه من که محق هستم آیه قرآن می‌گوید حق نداری این حق نداری مال چی است؟ مال قضیه خضر است دخترت را باید به او بدهی یا رسول اللَه این اجازه پدر شرط است و من مجاز نیستم غلط می‌کنی وقتی که من می‌گوییم تو حق نداری بگویی نه دختر باید ازدواج کند شرط اصلی در تزویج ‌رضایت است اگر ندهد اصلا عقد باطل است حق ندارد باید زنت را طلاق بدهی می‌گویند آه مگر امام می‌تواند زن او را را طلاق بدهد دیدید گفتم پس خود آیه قرآن می‌گوید می‌تواند زنت را طلاق بدهد امام می‌تواند زنت را به ازدواجت دربیاورد می‌تواند پولت را بگیرد و به کس دیگر بدهد همه این ها طبق آیه قرآن برای پیغمبر و برای امام معصوم علیهم ‌السلام ثابت است و این قضیه، قضیه شخصیّه است در قضیه شخصیّه‌ای که ملاک حکم مثل قضیه حقیقیه برای مجتهد مشخص نیست.

جلسه ۴۸

15
  • اللَهم صل علی محمد و آل محمد