پدیدآورعلامه آیتاللَه سید محمدحسین حسینی طهرانی
مجموعهمبانی اخلاق
توضیحات
طراوت و شیرینی سورۀ إسراء. استحباب قرائت سُور طِوال در نماز. معنا و مراد از مراعات أضعفالمأمومین در نماز جماعت. دستورات شرع نسبت به قرائت سوره در نماز. مهجور نمودن قرآن با اکتفا به قرائت سورۀ توحید در نماز. گرفتاری در ذلّت و خذلان بهواسطۀ پرستش معبود دیگری غیر از خداوند متعال. معنا و کیفیّت احسان به والدین. نحوۀ مدارا با والدین پیر و فرتوت. نحوۀ عطوفت و مهربانی کردن فرزندان از روی خضوع و خشوع نسبت به والدین. انفتاح راه رشد انسان بهواسطۀ استغفار از رفتار ناشایست نسبت به پدر و مادر. استحباب وصیّت به اعطای مقداری از مال به نزدیکان. اهمّیت صلۀ رحم و دستورات اسلام نسبت به آن. نهی قرآن کریم از زیادهروی در انفاق و بخشش و عدم رعایت حال عیالات خود. معنای عقد اخوّت. کیفیّت انفاق و کمک غیر مالی. دیدگاه مرحوم علاّمه طهرانی رضوان اللَه علیه نسبت به برگزاری محافل و مجالس (ت). مجالس عقد و عروسی (ت). مجالس ترحیم (ت). مجالس اعیاد و وفیات معصومین علیهم السّلام (ت). مجلس جشن تولّد (ت). لزوم انفاق براساس رعایت اعتدال و حفظ مصالح. حرمت قتل فرزندان از ترس گرسنگی، و مصادیق آن در عصر حاضر. حرمت شدید زنا. نهی اکید اسلام از خودکشی و قتل به ناحق. کیفیّت قصاص در اسلام. نحوۀ ادارۀ امور و اموال یتیمان.
مجلس پنجم
چند توصیۀ اخلاقی در سورۀ إسراء
طهران، مسجد قائم
أعوذُ باللَه من الشَّیطانِ الرَّجیم
بسم اللَه الرّحمٰن الرّحیم
و الصّلاةُ و السّلامُ علیٰ سیّدِنا و نبیِّنا محمّدٍ و آلِه الطّیّبینَ الطّاهرینَ
و لعنةُ اللَه علیٰ أعدائهم أجمعینَ من الآنَ إلیٰ قیامِ یومِ الدِّین
طراوت و شیرینی سورۀ إسراء
قال اللَه الحکیم فی کتابه الکریم:
﴿لَّا تَجۡعَلۡ مَعَ ٱللَهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتَقۡعُدَ مَذۡمُومٗا مَّخۡذُولٗا﴾؛1
و در آیۀ دیگر میفرماید:
﴿وَلَا تَجۡعَلۡ مَعَ ٱللَهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتُلۡقَىٰ فِي جَهَنَّمَ مَلُومٗا مَّدۡحُورًا﴾.2
بین این دو آیه شانزده آیه فاصله است، و این آیه و آن آیه با آن پانزده آیه مجموعاً هجده آیه میشود؛ یعنی آیۀ اوّل: آیۀ بیست و دوّم از سورۀ إسراء، و آیۀ آخر: آیۀ سی و نهم از سورۀ إسراء است. إنشاءاللَه که مراجعه میکنید! هفتۀ قبل دربارۀ این آیات قدری صحبت شد.3
سورۀ إسراء از آن سورههای جانانۀ قرآن است! همۀ سورههای قرآن جانانه است، امّا بعضی از سورهها است که آدم همیشه واقعاً دلش میخواهد که آن سورهها را بخواند!
استحباب قرائت سُور طِوال در نماز
ما بعضی اوقات که کمی سورههای بلند در نماز میخوانیم مورد اعتراض واقع میشویم که آقا پایمان درد میکند، آقا عجله داریم! آقاجان، اگر ضرورت دارد و عجله داری یا پایت درد میکند، نمازت را فُرادیٰ کن و برو! و یا اگر پایت درد میکند بنشین! امام جماعت قرائتش را میخواند و هرجا پایتان درد گرفت و خسته شد، بنشینید و گوش کنید و وقتی پایتان خوب شد، دو مرتبه بلند شوید!4
معنا و مراد از مراعات أضعفالمأمومین در نماز جماعت
قاعدهاش این است که انسان نمیتواند امام را ملزَم کند به اینکه حتماً مطابق میل من بخوان! آن هم که گفتهاند: «انسان بایستی أضعف مأمومین را ملاحظه کند.»5 أضعف مأمومین اصلاً میگویند: نماز نخوان! راحت! أضعف مأمومین این است! أضعف مأمومین نسبت به سورۀ ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَهُ أَحَدٌ﴾6 که نیست؛ بلکه نسبت به سورههای بلندی است که معروف و مشهور بود و میخواندند.7
و الاّ انسان هنگامی که به دکّان سبزیفروشی میرود و میگوید: آقا این یک دسته تره چند است؟ این یک دسته اسفناج چند است؟ این بادمجان چند است؟ کمتر میدهی یا نمیدهی؟ نیم ساعت وقت طول میکشد و این پا و آن پا میکند؛ ولی آقا کمرش درد نمیکند، معدهاش درد نمیکند، تب ندارد و رماتیسم ندارد؛ امّا وقت دو رکعت نماز، همۀ این دردها میآید! عجلهها هم اینجا میآید! درحالتیکه از اوّل سورۀ جمعه تا آخر سورۀ جمعه ـ که در وقت نماز جمعه خوانده میشود ـ من گمان نمیکنم پنج دقیقه طول بکشد! پنج دقیقه هم طول نمیکشد؛ شاید سه دقیقه طول بکشد! آیا این اصلاً به حساب میآید؟!
دستورات شرع نسبت به قرائت سوره در نماز
علاوه بر این، ما تابع شرعیم، و وقتی دستور داده شده است که در شب جمعه باید امام در نمازش سورۀ جمعه بخواند؛1 حالا مأموم میخواهد طاقت بیاورد، میخواهد طاقت نیاورد! در روز جمعه در رکعت اوّل: سورۀ جمعه و در رکعت دوّم: سورۀ منافقین وارد شده است و امام باید بخواند و مأموم باید منتظر بشود.2 در صبح روز دوشنبه و روز پنجشنبه در رکعت اوّل: سورۀ ﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ حِينٞ مِّنَ ٱلدَّهۡرِ﴾3 و در رکعت دوّم: سورۀ ﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ٱلۡغَٰشِيَةِ﴾4 وارد است5 و امام باید این سورهها را بخواند. و در اوقات دیگر در صبح جمعه رکعت اوّل: سورۀ جمعه، و رکعت دوّم: سورۀ ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَهُ أَحَدٌ﴾ وارد است.6
از آن گذشته، روزها در ظهر و عصر مستحبّ است که امام سورههای کوتاه، مثل: ﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰ﴾،7 ﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ٱلۡغَٰشِيَةِ﴾، ﴿وَٱلشَّمۡسِ وَضُحَىٰهَا﴾،8 ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى﴾9 و... بخواند!
در مغرب قدری سورههای طولانیتر بخواند، مثل: ﴿وَٱلنَّـٰزِعَٰتِ﴾10 و ﴿وَيۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِينَ﴾،11 و در نمازهای عشاء قدری بلندتر، مثل: ﴿عَمَّ﴾،12 سورۀ دهر: ﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ حِينٞ مِّنَ ٱلدَّهۡرِ﴾، سورۀ الحاقَّة، سورۀ ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُزَّمِّلُ﴾،13 ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ﴾14 و... .
در نماز صبح سورههای بلندتر بخواند، مثل: سورۀ حشر، سورۀ ﴿تَبَٰرَكَ ٱلَّذِي بِيَدِهِ ٱلۡمُلۡكُ﴾،15 سوره الرّحمـٰن و سورههایی که وارد شده است!16
حالا شما بیایید به مردم بگویید: آقاجان، در نماز همیشه سورۀ ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَهُ أَحَدٌ﴾ نخوانید، آنچه وارد شده است این است که در شبانهروز سورۀ ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَهُ أَحَدٌ﴾ ترک نشود!17 اگر انسان همیشه سورۀ ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَهُ أَحَدٌ﴾ بخواند، قرآن مهجور و متروک میشود! روایتی در علل الشّرایع از حضرت امام رضا علیه السّلام است که فرمودند:
أُمِرَ النّاسُ بِالقراءةِ فی الصّلاةِ لِئَلّا یکون القرآن مهجورًا [مُضَیَّعًا، بل یکونَ محفوظًا مدروسًا].18
«مردم امر شدند که آیات قرآن را در نمازها بخوانند تا اینکه قرآن، کتاب خدا در سینهها بماند و مهجور نشود و دور نیفتد، و مردم همیشه با آیات قرآن سر و کار داشته باشند.»
مهجور نمودن قرآن با اکتفا به قرائت سورۀ توحید در نماز
عزیز من، اگر انسان همیشه سورۀ ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَهُ أَحَدٌ﴾ را بخواند ـ کما اینکه همۀ ما این کار را میکنیم ـ قرآن را دور انداختهایم! خُب بگویید: این سورۀ ﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ٱلۡغَٰشِيَةِ﴾ معنایش چیست و برای چه آمده است؟ ﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ﴾ برای چیست؟ سورۀ منافقون برای چیست؟ سورۀ جمعه برای چیست؟ اگر انسان همیشه اینها را بخواند، قرآن با معانیاش درون سینهاش میماند! قرآن در سینهها زنده است، نه در بین کتابها! پس اگر قرآن بین کتابها برود، از قرآن دور افتادهایم.1
این آیۀ سورۀ إسراء را که امروز قرائت کردیم، تفسیرش را با چند آیۀ دنبالهاش در هفتۀ پیش گفتیم و گذشتیم؛ حالا چند آیۀ دنبالهاش را بیان میکنیم.
چهقدر اینآیات شیرین است! به جان شما قسم، از عسل شیرینتر است! عسل کجا به گَردَش میرسد؟! آدم در نماز بایستد و شروع به خواندن سورۀ بنیاسرائیل (إسراء) کند و کیف کند! و ما هم بعضی اوقات که با رفقای خصوصی هستیم، همانهایی که پایشان درد نمیگیرد، کمرشان درد نمیگیرد و حوصلۀشان سر نمیرود، از این سورهها میخوانیم.
یک مرتبه در مشهد بودیم و سورۀ ابراهیم را با چند نفر از اهلبیت و أرحام و قوم و خویشها خواندیم؛ واللَه اینها نگفتند که کمر ما درد گرفت! امّا در سفری که در مکّه بودیم، از سورههای بزرگ میخواندیم؛ وقتی وارد مکّه شدیم، من هوَس کردم که سورۀ ابراهیم را در نماز بخوانم و گفتم: رفقا حال دارید سورۀ ابراهیم بخوانم یا حال ندارید؟ شش، هفت صفحه است. امّا مثل اینکه بعضیها مقداری حال نداشتند؛ خلاصه از سوره گذشتیم! امّا سورۀ ابراهیم عجیب است؛ آدم را آن بالاها میبَرد و میگرداند و خبرهایی میآورد! خیلی عجیب است!
سورۀ إسراء عجیب آیاتی دارد! آدم روی هر آیهای باید چشمش را ببندد و رد بشود؛ همین! و غیر از این چارهای نیست؛ اگر بخواهد در معنا و بطنش و در این امور وارد بشود، برای هر کدامش بایستی انسان را یک میلیون سال در عوالم نوری عبور بدهد، تازه حقّ آن عالم را هم اداء نکرده است!
گرفتاری در ذلّت و خذلان بهواسطۀ پرستش معبود دیگری غیر از خداوند متعال
علیٰ کلّ تقدیر، اوّل این آیه را شروع میکنیم، و مجموعاً سیزده آیه میشود:
﴿لَّا تَجۡعَلۡ مَعَ ٱللَهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتَقۡعُدَ مَذۡمُومٗا مَّخۡذُولٗا﴾؛1 «با خدا، خدای دیگری انتخاب نکن و قرار نده! اگر خدای دیگر را با خدا شریک قرار بدهی، نشسته و افتاده میشوی، دیگر قدّت قائم نیست و روی پای خودت سوار نیستی، تو سری خورده و کوفته میشوی!»
تفسیر این آیه را گفتیم:
﴿فَتَقۡعُدَ﴾؛ «مینشینی» ﴿مَذۡمُومٗا﴾؛ «درحالیکه مورد مذمّتی و تمام این عالم ملک و ملکوت تو را مذمّت میکنند» و ﴿مَّخۡذُولٗا﴾؛ «ذلیل و تو سری خورده میشوی و خِذلان دامن تو را میگیرد!»
قرآن مجید عجیب بیان میکند:
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾؛2 «کسانی که ایمان به خدا دارند و با خدا شریکی نمیآورند، اینها عزیزند و سرشان بلند است؛ چون به خدا پیوستهاند! (امّا آنهایی که به خدا پیوسته نیستند، بریدهاند!)»
قرآن مجید عجیب تأکید بسیار میکند! در سورۀ رعد هم چند آیه راجع به مخلِصین بیان میکند که خیلی عجیب است! دیگر بگذریم و از این آیات تجاوز نکنیم:
معنا و کیفیّت احسان به والدین
﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ﴾؛ «خدا حکم کرده است که غیر از او کسی را عبادت نکنید!»
﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًا﴾؛ «و به پدر و مادر خیلی نیکی و احسان کنید!»
﴿إِمَّا يَبۡلُغَنَّ عِندَكَ ٱلۡكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا﴾؛3
«اگر یکی از پدر و مادرت و یا هر دو پیر شدند،»
طبعاً انسان که پیر میشود ضعیف میشود، و مریض هم که میشود ضعیف میشود، و این دو جهت ضعف در او پیدا میشود و تحمّلش کم میشود و به سر و صدا و ناله میافتد و داد و بیداد میکند، و ما اسمش را غُرغر میگذاریم! امّا بهحساب آیه، غُرغر نیست، بلکه استعداد رفته است و سر و صدایش بلند شده است. مثل این ماشینهایی که کهنه شده و در و زِوارش در رفته است، تا بخواهی این ماشین را راه بیندازی صدا میکند! شما هرچه بیایید و این ماشین را نصیحت کنید که آقاجان من، عزیز من، آخر چرا اینچنین شدی؟! تو در این دنیا عمر کردی تا کمال پیدا کنی؛ آن روز که تو را از کمپانی آوردم، وقتی آدم سوارت میشد مثل حجلۀ عروس میرفتی! حالا چطور شده است که تا انسان گاز میدهد: قار، قار، قار! این چه حسابی است؟! این ماشین جواب انسان را میدهد: آقاجان پیر شدهام!
نحوۀ مدارا با والدین پیر و فرتوت
خدا مرحوم آقا شیخ محمّد بهاری را رحمت کند! آقای میرزا محمّد مجاهد برادر عیال ایشان و پسر خالۀ ما ـ که از علمای نجف و نوۀ مرحوم آخوند ملاّحسینقلی همدانی بود و همان شخصی بود که در سنّ نود سالگی به اینجا آمد و فوت کرد ـ ایشان گفتند:
ایشان یک روز در نجف در دکّان سبزیفروشی بود، ما هم رفته بودیم سبزی بخریم و دیدیم که او هم ایستاده است تا سبزی بخرد. گفتم: آقا حال شما چطور است؟ گفت: «آه! آقا نگو! حال کجاست؟! نه کمر داریم و نه قوّه داریم، هیچ چیزی نداریم!» بعد این شعر را برای من خواند:
در جوانی کسی به من میگفت | *** | شیر اگر پیر هم بود شیر است |
چون به پیری رسـیدم و دیـدم | *** | پیر اگر شیر هم بود پـیر است1 |
بنابراین ما وقتی پیر و شکسته و مریض میشویم، به سر و صدا میافتیم. اگر رانندۀ این ماشین وقتی دید این ماشین غُرغُر میکند، پایین بیاید و عصبانی بشود و دوتا لگد هم به این ماشین بزند، هم پای خودش را به درد آورده است و هم ماشین را خراب کرده است! این شخص باید اینجای ماشین را نگاه کند، آنجایش را نگاه کند، روغنش را بریزد، دستمال بمالد، پیچش را باز کند، بعضی جاهایش را عوض کند، سعی کند این ماشین را در سنگلاخ راه نبرد، بار زیاد به آن نزند و... تا اینکه بتواند چند روزی از این ماشین استفاده کند. با مادر و پدر هم باید همین کار را بکنید و بگویید: عزیزم، جانم، صبر کن، دنیا همینطور است! رختخوابش را درست کنید، آب دستش بدهید، غذایش را بیاورید، امرش را اطاعت کنید و... قرآن اینطور دارد میگوید! حالا ما این آیه را مجمل و مختصر معنا میکنیم. بعد از اینکه میگوید:
﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ﴾؛
خیلی عجیب است! یکمرتبه از خودش و عبادت خودش، سراغ پدر و مادر میآید:
﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًا﴾؛ «خدا حکم کرد که غیر از او را نپرستید و به پدر و مادر احسان کنید!»
﴿إِمَّا يَبۡلُغَنَّ عِندَكَ ٱلۡكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ﴾؛ «اُفّ به آنها نگو، آخ به آنها نگو! (فقط بگو: سمعاً و طاعتاً!)»
﴿وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا﴾؛ «آنها را از خود نرنجان و دور نکن! سرشان داد نزن و آزرده نکن! نَهرشان نکن! (نهر به هاء هَوَّز: یعنی پرخاش) به آنها پرخاش نکن!»
نحوۀ عطوفت و مهربانی کردن فرزندان از روی خضوع و خشوع نسبت به والدین
﴿وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا﴾؛1 «آرام، بزرگوارانه، شرافتمندانه، کریمانه و بزرگمنش با آنها صحبت کن، و از میدان بهدر نرو! (بگذار آنها هر کاری میخواهند بکنند، تو از میدان بهدر نرو!)»
﴿وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ﴾؛2 «در مقابل آنها دو بال ذلّت (در مقابل عزّت) را پایین بیاور! در مقابل آنها آقایی نکن و سرت را بلند نکن! در مقابل آنها کوچکی کن!»
بعضی از جاها کوچکی کردن مطلوب است. انسان باید عزیز باشد، امّا نه پیش پدر و مادرش!
در روایات داریم که پیغمبر فرمود: بهترین زنهای شما آن زنی است که در خانۀ شوهر در مقابل شوهر، ذلیل باشد و در پیش اهلش عزیز باشد!
ذلیل یعنی پیش شوهر نرم باشد، مطیع باشد، اوامر او را با آغوش باز استقبال کند، در مقابل شوهر خشن و چماق نباشد! اینها حساب دارد! امّا پیش اهلش که میرود سربلند و عزیز باشد، پیش بستگان خودش که میرود از آنها حرف گوش نکند!
و بدترین زنهای شما آن زنی است که پیش شوهر عزیز باشد و پیش اهلش ذلیل باشد!3
پیش شوهرش حال تمکین و تسلیم و اطاعت و انقیاد در او نباشد: یکی تو بگو و یکی من بگویم، تو بگو و من بگویم، تو بگو و من بگویم! امّا پیش اهل خودش ذلیل باشد و هرچه بگویند در گوشش فرو برود و آنها را به رخ شوهر بکشد.
﴿وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ﴾؛4 «بالهای رحمت خود را از روی فروتنی و تواضع و خشوع (نه از روی غیظ و غضب و نا چاری) بر آنها پایین بیاور!»
همینطور که وقتی میخواهید مرغ را بگیرید، از روی اضطرار و نا چاری بالهایش را جمع میکند و تسلیم میشود، شما بالهای قدرت خود را در مقابل پدر و مادر بشکنید، فرود بیاورید و پایین بیاورید، امّا از روی رحمت! قدرت دارید بال بزنید و بپرید و از دست فرمان آنها پرواز کنید و خود را راحت کنید، امّا این کار را نکنید!
مادر پیر شده است، پدر پیر شده است، آنها را در خانه با یک کلفَت و یک نوکر که خدمتشان کند، تنها نگذار! آنها را در خانهای که خودت دوست داری بیاور. آن اطاق پذیرایی عالی در بهترین طبقه را برای آنها بگذار! اطاقی که مایلی برای خودت باشد، نه اینکه اطاقی که دمِ در است برای آنها باشد و اطاق عالی برای خودت! این کار را نکن؛ این کار لطف ندارد، یُمن ندارد، برکت ندارد، روح و جان ندارد!
﴿وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرٗا﴾؛1 «و علاوه بر این، همیشه آنها را دعا کن و بگو: خدایا بر این دو رحمت بفرست، همینطوری که این دو من را در دوران کودکی تربیت کردند و پرورش دادند!»
اگر اینها نبودند من کجا بودم؟ این «من» با این همه سنگینی که ترازوهای شیطان واقعاً نمیتواند این منیّت را بکشد و شیطان از دست این منیّت من عاجز میشود، امّا اینها مرا تربیت کردند، از کوچکی من را درست کردند و تربیت کردند، این دست و آن دست کردند و بدون توقّع مرا تربیت و بزرگ کردند! خدایا همیشه بر آنها رحمت بفرست، چه درحالتیکه زندهاند و چه درحالتیکه از دنیا رفتهاند!
انفتاح راه رشد انسان بهواسطۀ استغفار از رفتار ناشایست نسبت به پدر و مادر
﴿رَّبُّكُمۡ أَعۡلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمۡ إِن تَكُونُواْ صَٰلِحِينَ فَإِنَّهُۥ كَانَ لِلۡأَوَّ ٰبِينَ غَفُورٗا﴾.2
«خدا میداند شما چهکاره هستید و در نفسهای خود چه ذخیره کردهاید! اگر از پدر و مادرتان رنجیده باشید و آنها شما را رنجانده باشند، و الآن بخواهید بهسوی خدا برگردید و توبه کنید و تغییر روش بدهید، خدا از شما قبول میکند.»
تا بهحال این مطالب و این آیات قرآن به گوشتان نخورده بود و با پدر و مادر کجسلوکی میکردید؛ الآن که فهمیدید، برگردید! خدا میداند و از قلب شما آگاه است که الآن میخواهید برگردید یا نه! اگر صلاح و راه رشد و رُقاء را برای خود انتخاب کنید، خداوند برای بازگشتگان و رجوعکنندگان بهسوی خود، بالهای رحمت و مغفرت خود را باز کرده است و همه را میپذیرد؛ برگرد تا او بپذیرد.1
استحباب وصیّت به اعطای مقداری از مال به نزدیکان
﴿وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ﴾؛2 «حقّ نزدیکان و ابنسبیل و مساکین را به آنها بده!»
آنها هم حقّی دارند!
﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَكَ خَيۡرًا ٱلۡوَصِيَّةُ لِلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِينَ﴾.3
«وقتی میخواهید از دار دنیا بروید، مال را فقط برای ورثه نگذارید (که تنها فلان آقا و یا فلان خانم و مخدّرۀ محلّلۀ جلیلۀ حلیله و ورثۀ جنابعالی از نقطۀ نظر ظاهری ارث ببرد)، بلکه برای ذویالقربای خود هم وصیّت کنید!»
بگو: از این سرمایۀ من به آن دختر خالۀ من که بینوا است، حقّی بدهید! به آن دختر عمّهام حقّی بدهید! به عموی من حقّی بدهید! به آن نوۀ دایی من حقّی بدهید! اینها أقربین هستند و ندارند، برای اینها حقّی قرار بده!
اهمّیت صلۀ رحم و دستورات اسلام نسبت به آن
چقدر مساعدت به أرحام و نزدیکان خوب است! کلید یکی از [قفلهای] آسمان که خیلی خیلی محکم است و بهواسطۀ رسیدگی به أقربا و نزدیکان باز میشود، همین صلۀ رحم است!
آیا معنای صلۀ رحم این است که اوّل افطار ماه رمضان، انسان و همۀ عیالاتش بلند بشوند و بروند درِ خانۀ خواهر انسان را بزنند و بریزند در آن خانه، و آنها کلافه بشوند؟! غذا برای خودشان ندارند، خسته و آبرومند هستند، حالا جماعتی هم اینجا آمده است و ریخته است برای صلۀ رحم! بعد مینشینند و تا نزدیک اذان صبح صحبت میکنند و آنها را از کار و بار و زندگی و دعا و همه چیز میاندازند! این صلۀ رحم شد؟! آقاجان، این قطع رحم است! صلۀ رحم بهدست آوردن دل او و خشنود کردن او است، و به طریق أحسن، قضای حوائج او است.
اگر میخواهی سر زده آنجا بروی و سر زده ناراحت میشود، حدّاقل خبر بده تا آب آبگوشتش را زیاد کند و اقلاًّ خجالت نکشد! نگو شأن من نیست که با خبر بیایم! نهخیر؛ شما میخواهی اینقدر خودت را بالا ببری که بگویی شأنم نیست که با خبر بیایم! اصلاً من اینقدر آقا هستم که میخواهم بیخبر وارد بشوم و نگویم!
هرجا صلاح میدانی که بروی، برو؛ و هرجا صلاح میدانی که نروی، نرو؛ هر کدام بهتر است! به بعضیها باید کمک کنی بدون اینکه بفهمند کمک از ناحیۀ تو است، و به بعضیها باید کمک کنی تا بفهمند که این مکنت از ناحیۀ تو است؛ صوَر و أشکال صلۀ رحم فرق میکند.
ذویالقربیٰ هم اینطور شد. از این ماهیای که سرخ کردهای و دودش بلند شده است، اگر نوۀ عمّهات یا دختر خالهات اطّلاع پیدا کرد، یک تکّه به او هم بده؛ اشکال ندارد، از گنج خدا نترس و باک هم نداشته باش! این حال شرک است که در انسان پیدا میشود و انسان از انفاق میترسد و جلوی خودش را میگیرد و مدام ترمز میکند! آیۀ شریفه میفرماید:
﴿قُل لَّوۡ أَنتُمۡ تَمۡلِكُونَ خَزَآئِنَ رَحۡمَةِ رَبِّيٓ إِذٗا لَّأَمۡسَكۡتُمۡ خَشۡيَةَ ٱلۡإِنفَاقِ﴾.1
«ای پیغمبر، به این مشرکین بگو: این نفس خبیث و این نفس شقیّ و این نفس بخیلی که شما دارید، اگر تمام خزاین رحمت خدایِ مرا مالک بشود و کلید تمام انبارهای دنیا را به شما بدهند (انبارهای گندم، انبارهای جو، انبارهای برنج، انبارهای روغن، انبارهای طلا، انبارهای دوا، انبارهای کتاب و انبارهای سعادت، همه را به شما بدهند)، باز هم دلتان نمیآید انفاق کنید و میترسید انفاق کنید!»
[مال با انفاق] کم نمیآید، زیادتر هم میشود!
﴿وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ﴾؛ «حقّ ابنالسّبیل و ذا القربیٰ و مساکین را به آنها بده!»
نهی قرآن کریم از زیادهروی در انفاق و بخشش و عدم رعایت حال عیالات خود
﴿وَلَا تُبَذِّرۡ تَبۡذِيرًا﴾؛2 «زیادهروی نکن!» [امّا] حالا که میدهی، صحیح نیست که هرچه داری بدهی؛ عیالات خود را گرسنه نگذار! نگو: من چون آدم لوطیمنشی هستم، یکمرتبه تمام اموال خودم را در راه خدا انفاق میکنم! این هم غلط است و صحیح نیست. خداوند علیّ أعلیٰ تو را سرپرست و کفیل امر عیالاتت قرار داده است، و باید از عهدۀ ادارۀ آنها هم بر بیایی! این کار صحیح نیست. ما دوست داریم که تمام منافع هرچه در میآوریم، در فلان هیئت صرف کنیم و یا با فلان هیئت، کربلا و نجف و مشهد برویم و برگردیم؛ ولی وقتی زنِ خانه در إستیصال و در شدّت زندگی میکند، این گناه است و ثواب نیست، این اعوجاج طریق است، این زیارتِ امام نیست و این حرکت بهسوی ضدّ امام و به راه ضدّ امام است!
﴿وَلَا تُبَذِّرۡ تَبۡذِيرًا﴾؛ «انفاق کن، ولی کم بده و برای خود هم بگذار!»
همه را جمع نکن و همه را هم نده! افراط و تفریط هر دو غلط است؛ خیرُ الأُمور أوسَطُها.1
﴿إِنَّ ٱلۡمُبَذِّرِينَ كَانُوٓاْ إِخۡوَٰنَ ٱلشَّيَٰطِينِ﴾؛ «آن کسانی که تبذیر میکنند و زیاد میدهند، اینها برادران شیطاناند!»
﴿وَكَانَ ٱلشَّيۡطَٰنُ لِرَبِّهِۦ كَفُورٗا﴾؛2 «و شیطان نسبت به پروردگار خود خیلی کفران نعمت میکند؛ یا اسراف میکند و یا تبذیر!»
اسراف: یعنی زیاده از حدّ مصرف کردن. تبذیر: یعنی در غیر مورد صرف کردن. پولی که در میآوری پای سینما بگذاری، این تبذیر است؛ پای قمار بدهی، پای شرب خمر بدهی، این تبذیر است؛ به این اسراف نمیگویند، این تبذیر است. کسانی که این کارها را میکنند إخوان شیاطین هستند. عرق میریزی و زحمت میکشی و پول در میآوری، بعد میروی یک رادیو و یا یک تلویزیون میخری و در منزل خودت میگذاری، این تبذیر و گناه است! علاوه بر مفاسد دیگر، خود این کار، کار غلطی است و تبذیر است!
معنای عقد اخوّت
﴿إِنَّ ٱلۡمُبَذِّرِينَ كَانُوٓاْ إِخۡوَٰنَ ٱلشَّيَٰطِينِ﴾؛ «اینها عقد اخوّت با شیطان بستهاند!»
چون بالأخره انسان باید عقد اخوّت ببندد! انسان نمیتواند در دنیا یک برادر نداشته باشد!
پیغمبر اکرم یک عقد اخوّت در مکّه بین مهاجرین بستند، و یک عقد اخوّت در مدینه بین مهاجر و انصار بستند.3 ابوبکر برادر میخواهد، جناب عمر برای ابوبکر برادر است؛ عثمان برادر میخواهد، عبدالرّحمن بن عوف را برای او برادر قرار دادند؛ و [سلمان را برای] ابوذر غفاری، [و مقداد] را برای عمّار برادر قرار دادند؛ در همه یک سنخیّت ملاحظه شده بود. امیرالمؤمنین آخر صف ماند و کلافه شد؛ پیغمبر برای همۀ اصحاب، برادر قرار داده است امّا برای امیرالمؤمنین هنوز قرار نداده است! در بعضی از روایات داریم: «دل امیرالمؤمنین گرفت!» رسول خدا چند روزی همینطور برادر قرار میدادند، امّا برای امیرالمؤمنین برادری قرار نمیدهند. امیرالمؤمنین حرکت کرد و در یکی از نواحی مدینه آمد، بادهای تندی هم میآمد و خاک میآورد، حضرت کنار دیواری سرش را گذاشته بود و خوابیده بود، غصّهدار هم که بود، بادها هم آمد و روی امیرالمؤمنین مقداری از این گرد و خاکها ریخت.
پیغمبر گفتند: «برادرم علی کجا است؟» گفتند: بیرون و در فلان جا رفته است. حضرت خودشان آمدند و نگاه کردند و دیدند که امیرالمؤمنین خوابیده است و اوقاتش هم تلخ است؛ به امیرالمؤمنین پا زدند و فرمودند: «بلند شو، بلند شو یا أباتراب!» این لقبی است که پیغمبر به امیرالمؤمنین دادند؛ یعنی «ای صاحب خاک! ای خاکنشین! ای رفیق خاک!» انسان خوب نیست که أبا ذهب و أبا فضّه باشد، رفیق طلا و نقره باشد، رفیق جواهر و الماس باشد! ای اباتراب؛ ای رفیق خاک! خیلی خوب لقبی است! بعد فرمودند: «من تو را برادر برای خودم قرار دادم؛ أمٰا تَرضیٰ أن تَکونَ أخی؟! ”تو راضی نیستی برادر من باشی؟!“»1
خلاصه سنخیّت باید ملاحظه بشود! سنخ پیغمبر در دنیا غیر از امیرالمؤمنین نیست، و سنخ امیرالمؤمنین هم غیر از پیغمبر نیست!
﴿إِنَّ ٱلۡمُبَذِّرِينَ كَانُوٓاْ إِخۡوَٰنَ ٱلشَّيَٰطِينِ﴾؛2 «مبذّرین برادران شیطان اند!»
اینجا هم عقد اخوّتی بین اینها و شیطان بسته شده است.
کیفیّت انفاق و کمک غیر مالی
﴿وَإِمَّا تُعۡرِضَنَّ عَنۡهُمُ ٱبۡتِغَآءَ رَحۡمَةٖ مِّن رَّبِّكَ تَرۡجُوهَا فَقُل لَّهُمۡ قَوۡلٗا مَّيۡسُورٗا﴾؛3 «اگر پول نداری که به اقوام و خویشاوندانت کمک کنی و حوائج آنها را برآورده کنی،»
مثلاً یکی از خویشاوندانت مریض است و نمیتوانی او را بیمارستان ببری و یا برای او طبیب ببری یا دوا ببری یا غذا ببری، به عیادتش برو و تحفۀ مختصری برایش ببر، یک سیخ کباب ببر، یک دانه بِه ببر و او را با همین خوشحالش کن! اگر آن را هم نداری ببری، زبان خوش که داری، برو پیشش بنشین و با خوبی با او صحبت بکن!
﴿وَإِمَّا تُعۡرِضَنَّ عَنۡهُمُ﴾؛ «اگر نمیتوانی به آنها کمک کنی،»
﴿ٱبۡتِغَآءَ رَحۡمَةٖ مِّن رَّبِّكَ تَرۡجُوهَا﴾؛ «و دنبال رحمت خدا میگردی که کاری کنی،»
اگر بخواهی پولی به آنها بدهی یا سر و صورتشان را بشویی تا بتوانی به آن رحمت خدا برسی، سرانجامی ندارد! بلکه به آنها تندی نکن، اخم نکن و آنها را نرنجان! اگر یکوقت آنها ندار بودند و رخت و لباسشان پاره و وصلهای بود و به منزل تو آمدند، آنها را در دهلیز خانه ننشان! باور کنید اگر آنها روی نیمکت و مبل شما بنشینند، از میز و نیمکت شما کم نمیشود، برکت هم پیدا میکند! بگذار اینها در خانه بیایند و خانه را پُر کنند، بیایند و بروند و رفتوآمد کنند؛ نه اینکه درِ اطاق میهمانخانه بسته باشد و آنها رنگ منزل را نبینند!
ما اگر هم بخواهیم انفاق کنیم خشکه میدهیم، خشکۀ برنج و روغن میدهیم! خشکه از همان خشکههای آهنی که جهنّم به سر انسان میخورد! خشکه به درد نمیخورد؛ چُدن خشکه و فولاد خشکه خوب نیست! آهن باید در کوره برود و نرم بشود؛ امّا اگر کمی تیتانیوم و مولیبدن و موادّ فسفری و موادّ ذغالی قاطی کنید خشکه میشود. خشکه خیلی عجیب است؛ آهن را میبُرد! و اگر چماق بشود، بر سر آدم میخورد! خشکه را انفاق نکن! گوسفند را در منزلت بکش، غذا را در منزل طبخ کن، دیگ را بار بگذار تا دود کند، تا آنها بیایند و از دودش و از خود غذا در داخل منزل بخورند؛ این خوب است! خدا نمیخواهد تو به آنها تنها کمک مادّی کنی، اگر تنها کمک مادّی منظور بود که خدا آنها را هم سیر میکرد؛ خدا میخواهد دلها به هم بپیوندد، ولی دلها به این قِسم به هم نمیپیوندد.
دیدگاه مرحوم علاّمه طهرانی رضوان اللَه علیه نسبت به برگزاری محافل و مجالس (ت)
اگر خواستی برای آقازادهات عروسی و یا عقدکنان بگیری، بگو داخل منزل بیایند و غذا بخورند؛ جشن هم در منزل بگیر، در تالار نگیر! این تالارها مجهولالهویّه است؛ این ساعت ساز میزنند و عرق میخورند و ساعت دیگر هم چه عرض کنیم، این ساعت بوق گرامافون کوک است و ساعت دیگر هم نوحه میگذارند!1 2 مجالس عقد و عروسی (ت)
3 مجالس ترحیم (ت)
4 مجالس اعیاد و وفیات معصومین علیهم السّلام (ت)
5 مجلس جشن تولّد (ت) ما از پیغمبر دستور داریم که زنهای خود را به حمّامهای عمومی، به مجالس عمومی و به عروسیهای عمومی نفرستید! خدا مردی را که زن خود را به مجالس عمومی و عروسیها و عزاخانهها و حمّامهای عمومی بفرستد، لعنت کرده است! خدا کسی را که برای زنش لباسهای نازک بخرد، لعنت کرده است!6 این روایت إطلاق دارد، نه اینکه حتماً مرد اجنبی او را ببیند. منتها اینقدر این مطالب کم گفته میشود که اصلاً انسان خیال نمیکند که اینها جزء متن اسلام باشد!
قوم و خویشهایت را در منزل دعوت کن! اگر عیالت نمیتواند از عهده بربیاید، بگو خودِ آنها بیایند و مردها گوسفند را میکشند و زنها مینشینند و تکّهتکّه میکنند؛ خودشان با همدیگر مینشینند و غذا میخورند و چه کیفها میکنند! این خوب است! چقدر سابقاً خوب بود؛ این زنها یک روز در این منزل، یک روز در آن منزل جمع میشدند و یکی سبزی خُرد میکرد، یکی رشته میبرید، یکی نخود و لوبیا پاک میکرد، یکی سورۀ قرآن میخواند، خلاصه آش رشته را بار میکردند؛ یک آش أبودرداء! همه با همدیگر از صبح تا غروب مینشستند، نه غیبتی و نه تهمتی، و روز خودشان را هم به این قسم میگذراندند. دلها هم با همدیگر بود؛ نه دختر خاله با دختر خاله دشمن بود، نه مادر شوهر با عروس، نه خواهر شوهر و... بلکه همۀ اینها با همدیگر یک دل و صمیمی بودند. امّا حالا دوتا برادر نمیتوانند در صورت همدیگر نگاه کنند! این از این طرف میرود، آن از آن طرف میرود، این به این طرف نگاه میکند، آن به آن طرف، که همدیگر را نگاه نکنند! ﴿كُلَّمَا دَخَلَتۡ أُمَّةٞ لَّعَنَتۡ أُخۡتَهَا﴾؛1 اینها احوالات جهنّمیها است!
حالا نمیتوانی از دوستان و مساکین و ذوی القربیٰ و ابنالسّبیل و قوم و خویشانت دستگیری کنی، لااقل ارتباط خود را از دست نده! بعضی اوقات برو و به آنها سر بزن: «حال شما چطور است؟ حال شما إنشاءاللَه خوب است، إنشاءاللَه اینطور باشید، ما هم مثل شما، گرفتاری برای همه هست، یک روز بالا است و یک روز پایین!» دلش بهدست میآید و قلبش به رحم میآید.
لزوم انفاق براساس رعایت اعتدال و حفظ مصالح
﴿وَلَا تَجۡعَلۡ يَدَكَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبۡسُطۡهَا كُلَّ ٱلۡبَسۡطِ فَتَقۡعُدَ مَلُومٗا مَّحۡسُورًا﴾؛2 «حالا که میخواهی انفاق کنی، نه آنقدر انفاق کن که هرچه داری بدهی و نه آنقدر انفاق نکن که مانند دستهای به گردن بسته شده و غلّزده شده، هیچ دستت باز نشود!»
﴿وَلَا تَجۡعَلۡ يَدَكَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ﴾؛ «دستت را غلّزده به گردنت آویزان نکن!»
این دستت را باز کن! در جیب کن و دستش را بگیر! تند تند پول در بیاور، و قدری اینطور باش!
﴿وَلَا تَبۡسُطۡهَا كُلَّ ٱلۡبَسۡطِ﴾؛ «خیلی هم دستت را باز نکن (که پیراهنت را هم از تو بگیرند)!»
﴿فَتَقۡعُدَ مَلُومٗا مَّحۡسُورًا﴾؛ «ملامتزده و حسرتزدهشده مینشینی!»
اگر هرچه داری بدهی، بچّهات از تو میخواهد و میگوید: خداوند علیّ أعلیٰ، من را رعیّت تو قرار داد و تو را کفیل من؛ چرا از عهدۀ من بر نیامدی؟ چرا از عهدۀ تربیت من بر نیامدی؟ چرا بدن من کمبود پیدا کرد؟ روح من و اخلاق من کمبود پیدا کرد؟ چرا من را مدرسۀ اسلامی نگذاشتی؟ باباجان چرا خدا و پیغمبر را در گوش من نخواندی؟ چرا من را جایی گذاشتی که حرفهایی به من بزنند که دین من را خراب کنند؟ من که معصوم بودم و اصلاً اختیار نداشتم، تو من را در اینجاها گذاشتی و به اینجاها آوردی!
بنابراین اگر ماهی هزار تومان یا دو هزار تومان برای بچّهات پول بدهی تا مسلمان بار بیاید، باید این کار را بکنی؛ و اگر نکردی و آن هزار تومان یا دو هزار تومان را به هیئت دادی، آن خلاف راه و خلاف طریق است!
هرچه پول بهدست میآورید در مصالح خودتان خرج کنید! مصالح یعنی کمالتان، انسانیّتتان، شرفتان، عزّتتان، عصمتتان، اخلاقتان و تربیتتان را با آن پول حفظ کنید؛ در اینصورت هرچه مصرف کنید گناه ندارد. امّا اگر نه، قدری جلوی پول را باز کنید و عزّت و شرف و عصمت و اخلاق را با آن حفظ نکنید، ولو اینکه جلوی پول مختصری را نگیرید، میگویند: چرا پولتان را بیجا خرج کردید؟!
﴿إِنَّ رَبَّكَ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقۡدِرُ إِنَّهُۥ كَانَ بِعِبَادِهِۦ خَبِيرَۢا بَصِيرٗا﴾؛1 «ای پیغمبر، بدان که خدا روزی را بر مردم باز میکند و خدا به هر کس که بخواهد سعۀ معیشت میدهد و هر کس را که بخواهد روزی او را تنگ میکند.»
اینکه دستور داده شده است که به بقیّه انفاق کنید، برای امتحان مردم است که مردم از آن حالت خِسّت و بُخل و حرص و شُحّ بیرون بیایند؛ این کثافات آهن پاک بشود و ذغالهایش بریزد، این طلا تیزآبی بشود و پاک بشود؛ نه اینکه خدا میخواست به مردم انفاق کند و از شما استمداد کرده است که حالا که شما رنج بردید، عرق ریختهاید، زحمت کشیدهاید، گندم و جویی بهدست آوردهاید و قدری به خزائن ما کمک کردهاید، حالا هم فلان فقیر را گرسنه نگذارید و کمکش کنید! و آبروی ما را محض رضای خدا جلوی فلان فقیر نبرید! نه، اینطور نیست!
تا اینجا هفتۀ پیش اجمالاً قدری صحبت شد.
حرمت قتل فرزندان از ترس گرسنگی، و مصادیق آن در عصر حاضر
﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُمۡ خَشۡيَةَ إِمۡلَٰقٖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُهُمۡ وَإِيَّاكُمۡ إِنَّ قَتۡلَهُمۡ كَانَ خِطۡٔٗا كَبِيرٗا﴾؛1 «اولاد خودتان را از ترس گرسنگی نکشید؛ ما آنها و شما را روزی میدهیم! کشتن اولاد گناه بسیار بزرگ و خطای بسیار بزرگی است!»
این آیات که به نظر ما میرسید، میگفتیم: الحمدلله ما که از اعراب جاهلی نیستیم که فرزندان خود را از ترس فقر و گرسنگی بکشیم؛ این کار آن اعراب جاهلی بود که دختران خود را زندهزنده زیر زمین میکردند که مبادا یک روز فقیر بشوند و از عهدۀ مخارج آنها بر نیایند!2 اولاد خود را از ترسِ إملاق نکشید! قتل جنین قتل اولاد است!3 زن آبستن اگر بچّۀ خود را سقط کند، معصیت کبیره و قتل نفس است! قتل نفس محترمه و مؤمنکُشی است!4 از ترس فقر این کار را نکنید! آقا دوتا اولاد دارم بس است! سهتا دارم بس است! پدرم در آمد! نمیتوانم از عهدۀ خرجشان بر بیایم! اگر انسان بخواهد اتّکا به خودش کند از عهدۀ یکیاش هم برنمیآید، از عهدۀ خودش هم برنمیآید! امّا اگر به خدا بسپرد صد تای آن هم باشد کم است، دویست تای آن هم باشد کم است!
انسان چه میگوید و فکرش کجا است؟! آن خدایی که دارد آسمان را میگرداند، زمین را میگرداند، خورشید را میگرداند، مرّیخ را میگرداند، زُحَل و مشتری و کواکب و أفلاک و سیّارات را میگرداند، ماهیهای دریا [را روزی میدهد]، و اصلاً چه خبرها و چه عجائبالمخلوقاتی هست؛ آنوقت از چهار مثقال برنج یا نیم لیتر شیر برای این بچّۀ معصوم، درِ خزاین او بسته شده است و دیگر نمیتواند به ما روزی بدهد!
اینها همه تبلیغات کفر است: «اولاد کمتر زندگی بهتر!» خُب این زن چه کند؟ این زن باید آبستن بشود یا نه؟ اگر آبستن نشود هزار تا مرض میگیرد! زن اگر آبستن نشود، به هر قِسمی که باشد، مریض میشود! قرص بخورد مریض میشود، مرض اعصاب میگیرد، مرض قلب میگیرد، مرض جنون میگیرد، مرضهای غیر قابل معالجه میگیرد! زنهایی که قرص میخورند تا عادت زنانگیشان جلو و عقب بیفتد، همه مریض میشوند! اگر دستگاه استعمال کنند برای اینکه رحم نطفه نپذیرد، به امراضی مبتلا میشوند و سرطان رحم میگیرند! غالب زنهایی که امراض رحمی و یا سرطان رحم دارند به خاطر همین جلوگیریها است! هر قِسمی که باشد، مریض میشوند. زنی که حائض میشود، سلامتش به این است که آبستن بشود و بزاید. زن از هنگامی که بالغ میشود تا هنگامی که یائسه میشود باید آبستن بشود و بچّه بیاورد و بزاید؛ حالا در این دوره بیستتا، پانزدهتا، دهتا، پنجتا، هرچه سلامت مزاج این زن است؛ وگرنه زن مریض میشود، مرض اعصاب میگیرد، مرض قلب میگیرد، کلّیّهاش ورم میکند و دق میکند!5 چرا الآن عمرها اگر پنجاه یا پنجاه و یک بشود، میگویند: خُب الحمدلله عمری کرده است و مسنّ بود؟! چرا اینطور میشود؟
خدا نمیتواند از عهدۀ روزی بر بیاید؟! «دوتا یا سهتا» هم ننوشتهاند؛ نوشتهاند: «دوتا کافیه»! [امّا برعکس است؛] اولاد کمتر زندگی پُر مخمصهتر و زندگی شیطانیتر! اینها رحمتاند! پیغمبر میگوید:
تَناکحوا تَناسَلوُا تکثُروا؛ فإنّی أُباهی بکمُ الأُمَمَ یومَ القیامَةِ ولو بِالسِّقط!1
یقِفُ مُحبَنطِئًا علیٰ بابِ الجَنّةِ، فَیقالُ لَهُ: ادخُل! فَیقولُ: لا، حَتّیٰ یدخُلَ مَعِیَ أبَوایَ قَبلی!2
«[ازدواج کنید و در ازدیاد نسل بکوشید تا] در روز قیامت، روی مرا به گویندگان ”لا إله إلّا اللَه“ سفید کنید! من افتخار میکنم به آن بچّۀ مؤمنی که بدون اختیار سقط شده است و از دنیا رفته است!
این بچۀ مؤمن (چون پدر و مادرش مؤمن بودند) روز قیامت کنار بهشت
میآید و مثل آقاها میایستد و دست به کمرش میزند و سینه و شکمش را هم جلو میآورد؛ ملائکه میگویند: آقازاده بفرما بهشت! میگوید: من نمیروم تا پدر و مادرم را زودتر داخل بهشت کنم!»
بچۀ سقط، روز قیامت از پدر و مادرش شفاعت میکند! اینها را ما میخوانیم، امّا در مقام عمل به آن ماندهایم!
در مجالس میخوانیم:
قال النبیُّ صلّی اللَه علیه و آله و سلّم: النِّکاحُ سُنَّتی، فَمَن رَغِبَ عن سُنَّتی فَلَیسَ مِنّی!3 «نکاح سنّت من است، کسی که از سنّت من إعراض کند از من نیست!»
با چه کسی ازدواج کنم؟ با چه شرایطی؟
﴿وَأَنكِحُواْ ٱلۡأَيَٰمَىٰ مِنكُمۡ وَٱلصَّـٰلِحِينَ مِنۡ عِبَادِكُمۡ وَإِمَآئِكُمۡ إِن يَكُونُواْ فُقَرَآءَ يُغۡنِهِمُ ٱللَهُ مِن فَضۡلِهِۦ وَٱللَهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ﴾.4
ای مردها، ای خانمها، ای اولیا! بچّههایتان را به هم بدهید، فکر فقر هم نکنید! اگر کسی به خواستگاری دخترتان آمد و دیدید فقیر است، بدهید و نگویید: آقا مال از کجا میآورید؟! نگویید: سرمایه از کجا میآورید؟!
﴿إِن يَكُونُواْ فُقَرَآءَ يُغۡنِهِمُ ٱللَهُ مِن فَضۡلِهِۦ وَٱللَهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ﴾.
میگویند: آقا سلام علیکم و رحمة اللَه، حالا بفرمایید این داماد شما چهکاره است؟ از کجا نان میآورد؟ شغلشان چیست؟ درآمدشان چقدر است؟ خانۀ شخصی دارند؟ اصلاً اوّلین صحبتی که در مجالس میکنند این است! نمیگوید: حالا آقا ایمانش چقدر است؟ تقوایش چقدر است؟ اخلاقش چطور است؟ این داماد غیرت دارد یا ندارد؟ من دخترم را میخواهم به او بدهم، آیا شرف دارد یا ندارد؟ میتواند عصمت خدا را حفظ کند یا نه؟ هیچ از این صحبتها نیست! پس ما همینطوری میخوانیم: ﴿إِن يَكُونُواْ فُقَرَآءَ يُغۡنِهِمُ ٱللَهُ مِن فَضۡلِهِۦ وَٱللَهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ﴾؛ امّا خودمان هیچ فکر میکنیم که خودمان هم در تحت این خطابیم؟!
﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُمۡ خَشۡيَةَ إِمۡلَٰقٖ﴾؛1 «بچّههایتان را از ترس گرسنگی نکشید!»
سقط جنین، کشتن بچّه و قتل نفس محترمه است، و از گناهانی است که قابل عفو نیست! در قرآن مجید آیه داریم:
﴿وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا﴾؛2 «کسی که نفس محترمی را بکشد مخلّد در آتش خواهد بود!»
حالا میخواهد بچّه در شکم مادر نفَس بکشد یا نکشد! کمتر از چهار ماه باشد یا بیشتر باشد! علَقه باشد یا مُضغِه باشد یا جنین باشد! وقتی نطفه در رحِم منعقد شد، حتّی نطفۀ دو روزه که رحم آن را بهعنوان بچّه پذیرفته است، انسان نمیتواند آن را سقط کند، به هیچ عنوان و به هیچ صورت و به هیچ کیفیّتی!3 بچّه را نگه دارید و از ترس گرسنگی نکشید! یک آیه در قرآن داریم:
﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُم مِّنۡ إِمۡلَٰقٖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُكُمۡ وَإِيَّاهُمۡ﴾؛4 «ما شما را روزی میدهیم و ما آنها را روزی میدهیم.»
و این آیه دارد:
﴿نَرۡزُقُهُمۡ وَإِيَّاكُمۡ﴾؛5 «ما آنها را روزی میدهیم و ما شما را روزی میدهیم.»
خیلی عجیب است! میفرماید: روزی دست ما است؛ زیر آسمان را باز میکنیم، تمام صحراها سبز میشود و درختها پر میوه میشود؛ آنقدر فراوانی و آنقدر نعمت میشود که اصلاً نمیشود حساب کرد! این زمین است؛ چطور میشود که شما [نعمت از آن] بهدست بیاورید؟! هرجا بزنید میبینید در بسته است! دست ما است؛ سراغ ما بیاید تا کار را درست کنیم.
﴿إِنَّ قَتۡلَهُمۡ كَانَ خِطۡٔٗا كَبِيرٗا﴾؛6 «کشتن آنها گناه بزرگی است!»
حرمت شدید زنا
﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلزِّنَىٰٓ إِنَّهُۥ كَانَ فَٰحِشَةٗ وَسَآءَ سَبِيلٗا﴾؛7 «اصلاً به زنا نزدیک نشوید!»
نه اینکه زنا نکنید؛ نزدیک زنا هم نشوید و خیال زنا هم نکنید؛ نه زنای چشم، نه زنای گوش و نه زنای دست! [در روایت است]:
زنای دست، دست زدن به زن نامحرم است؛ زنای چشم، نگاه کردن است؛ و زنای گوش، گوش دادن به حرف زن نامحرم است.8
یک تلفن میکنید و آن خانم با شما آهسته و رقیق صحبت میکند، این زنا است! این زنی که صدایش را در تلفن آهسته میکند، دارد زنا میکند؛ این زنای سَمع است! قرآن میگوید:
﴿فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَيَطۡمَعَ ٱلَّذِي فِي قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ﴾؛1 «زنها که میخواهند صحبت کنند، صدایشان را آهسته نکنند، درشت صحبت کنند!»
صدای آهستۀ زن جذب میکند. حالا صدای زن آهسته است، این هم میآید آهستهتر میکند! فکر نمیکنید جهنّم هم هست؟ خیال میکنید که اینها از خدا جلو میافتند؟!
﴿أَمۡ حَسِبَ ٱلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّئَِّاتِ أَن يَسۡبِقُونَا سَآءَ مَا يَحۡكُمُونَ﴾؛2 «آن کسانی که تن به گناه میدهند و خیال میکنند بهواسطۀ سیّئه دارند از ما جلو میافتند، نهخیر، خیلی بد حکم میکنند!»
چرا نزدیک زنا نروید؟
﴿إِنَّهُۥ كَانَ فَٰحِشَةٗ﴾؛ «کار و رفتار خیلی بد، و فاحشۀ خیلی بدی است!»
﴿وَسَآءَ سَبِيلٗا﴾؛3 «زنا راه بدی است!»
این راه بد است، این راه از بین بردن عصمت و عفّت است، از بین رفتن نسب است، از بین رفتن عواطف است، از بین رفتن انسانیّت است؛ خیلی بد است! دنبال این کار نروید!
نهی اکید اسلام از خودکشی و قتل به ناحق
﴿وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ﴾؛4 «نفس محترمهای را که خداوند علیّ أعلیٰ او را محترم شمرده است، نکشید مگر بهحق!»
کشتن به حق: یعنی جزای نفس محترمهای که آدمی کشته است، این است که او را بکشند و اگر انسان این نفس محترمه را کشت، بهحق کشته است؛ یا کسی جنایتی مرتکب شده است که در قانون اسلام، حاکم شرع باید او را بکشد، مثلاً مرتدّ شده است، در اینصورت دیگر این نفسِ محترمه نیست و حکم إرتداد و حکم به قتلش صادر میشود؛ یا در زمین فساد کرد و امثال اینها.
﴿نفس محترمهاي را نكشيد﴾؛ چه نفس خودتان و چه نفس غیر خودتان. انسان در شریعت اسلام مختار نیست خودش را بکشد و بگوید: من از جان خودم سیر شدهام و میخواهم خودم را بکشم! چنین حقّی به انسان داده نشده است. اگر انسان إنتحار کند، در جهنّم مخلّد است؛ چون انسان مالک خودش نیست. این اختصاص به قانون الهی دارد، و در هیچیک از قوانین دنیا نیست که إنتحار حرام است؛ وقتی کسی إنتحار کرد، کدام قانون میتواند جلوی او را بگیرد؟! این إنتحار کرد و خودش را کشت! قوانین ظاهری متکفّل امر باطن نیست و نمیتواند باشد! هیچیک از قوانین ظاهری متکفّل امر باطن نیست، امّا قانون باطن یک امر دیگری است؛ میگوید: ای انسان، تو مالک خودت نیستی، کما اینکه مالک چیزهای دیگر هم نیستی! خدا مالک تو و مالک چیزهای دیگر است؛ و خدا به تو اجازۀ إنتحار نداده است و گفته است: اگر خودکشی کنی در جهنّم مخلّد خواهی بود!5
﴿وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ﴾؛ نفس خود انسان هم نفس محترمه است، و نفس دیگر هم نفس محترمه است؛ پس انسان نمیتواند بکُشد.
کیفیّت قصاص در اسلام
﴿وَمَن قُتِلَ مَظۡلُومٗا فَقَدۡ جَعَلۡنَا لِوَلِيِّهِۦ سُلۡطَٰنٗا فَلَا يُسۡرِف فِّي ٱلۡقَتۡلِ إِنَّهُۥ كَانَ مَنصُورٗا﴾؛1 «اگر کسی را بیگناه کشتند، ما برای ولیّ دم او قدرت و سلطان و حقّ قصاص قرار دادیم که بتواند قاتل را بکشد.»
﴿وَلَكُمۡ فِي ٱلۡقِصَاصِ حَيَوٰةٞ يَـٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾.2
﴿فَلَا يُسۡرِف فِّي ٱلۡقَتۡلِ﴾؛ «حالا ولیّ دم که میخواهد این شخص قاتل را
بکشد، پس فقط قاتل را بکشد و اسراف در قتل نکند!»
یعنی نرود و برادرش را هم بکشد، زنش را هم بکشد، و اگر قدرت دارد برود تمام آن دهی که قاتل در بین آن بوده است، همۀ ده و همۀ مردم آن را هم بکشد؛ چنین حقّی نیست! اسراف در قتل نیست؛ قاتل یک نفر را کشته است، ولیّ دم فقط میتواند آن قاتل را بکشد.
﴿إِنَّهُۥ كَانَ مَنصُورٗا﴾؛ «آن شخص مقتول که مظلوم واقع شده و زجر کشیده است، مورد نصرت ما است.»
و ما با اعطای حقّ ولایتی که به ولیّ دم او برای گرفتن خون او کردیم، او را ناصر قرار دادیم.
نحوۀ ادارۀ امور و اموال یتیمان
﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡيَتِيمِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾؛3 «به مال یتیم نزدیک نشوید، مگر به قِسمی که آن قسم از همۀ اقسام بهتر است.»
باز هم نمیگوید که مال یتیم نخورید؛ میفرماید: نزدیک مال یتیم نشوید مگر به قسمی که اگر انسان نزدیک مال یتیم نشود مال یتیم ضایع میشود! مثلاً پدری از دنیا رفته است و مالش برای بچّۀ صغیرش مانده است و اگر کسی نزدیک آن مال نشود، مال تلف میشود؛ خود بچّه هم که نمیتواند مال خودش را اداره کند. پس باید آن قیّم و یا آن وصیّ و یا مجتهد جامعالشّرائط و یا درصورتیکه نباشد، عدول مؤمنین، و یا درصورتیکه مردمان عادل نباشند، فسّاق مؤمنین، بایستی که مال یتیم را اداره کنند؛
﴿بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾؛ «به قسم أحسن و به طریقی که از همۀ آن طریقها نیکوتر است.»
مثلاً اگر فرشی برای این بچّه مانده است، ببینند این فرش را چه قسم میتوانند نگه دارند که خراب نشود؛ اگر بهتر است که این فرش را برای بچّه تا سنّ بلوغ بگذارند بماند، پس فرش را بگذارند، و یا اگر این فرش تا سنّ بلوغ بماند خراب میشود، پس فرش را بفروشند و به چیزی تبدیل کنند که خراب نشود. اگر با آن مال بچّه تجارت میکنند، تجارتهایی کنند که معمولاً ضرر ندارد یا ضررش کم است و منفعتش بیشتر است، و حصّه و منفعت را برای بچّه در نظر بگیرند. خودشان هم که در مال یتیم تصرّف میکنند، باید مصلحت بچّه را منظور کنند. کسی از دنیا رفته است و انسان هم باید به منزل آن یتیم برود، حالا در هریک از اثاثیۀ زندگیاش که بود تصرّف میکند؛ نهخیر، باید مصلحت بچّه را منظور کند.
و صلّی اللَه علیٰ محمّدٍ و آله الطّاهرین، و سلّم تسلیمًا کثیرًا!