پدیدآورآیتاللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی
گروهطرح مبانی اسلام
مجموعهعید فطر
تاریخ 1415/10/01
توضیحات
1) قرآن؛ کتاب تکوین منطبق با تشریع.
2) معنای واقعی «حَسبُنا کتاب الله».
3) نتیجۀ زحمات بیست و سه سالۀ پیامبر چیست؟
4) صفات پیروان امیرالمؤمنین علیه السلام.
5) روایت امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد اهل حق و اهل دنیا. 6ـ مسئلۀ اصلی در تفاوت بین شیعه و عامه.
هوالعلیم
تبعیت از قرآن و عترت، عامل سعادت انسان
عید فطر 1415 هجری قمری
بیانات:
آیة اللَه حاج سیّد محمد محسن حسینی طهرانی
قدّس اللَه سرّه
بسم اللَه الرّحمٰن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمینَ
الحمدُ لِلهِ الواصِلِ الحمدَ بِالنّعَمِ و النّعَمَ بِالشّکرِ. نَحمَدُه علیٰ آلائِه کمٰا نَحمَدُه علیٰ بَلائِه، و نَستَعینُه علیٰ هذه النّفوسِ البِطاءِ عمّا أُمِرَت بِه، السِّراعِ إلیٰ ما نُهیَت عَنهُ. و نَستَغفِرُه مِمّا أحاطَ بِه عِلمُه و أحصاهُ کِتابُه؛ عِلمٌ غیرُ قاصِرٍ و کِتابٌ غیرُ مُغادِرٍ. و نُؤمِنُ بِه إیمانَ مَن عایَنَ الغُیوبَ و وَقَفَ علیٰ المَوعودِ [إیمانًا نَفیٰ إخلاصُه الشِّرکَ و یقینُه الشّک]؛ و نَشهَدُ أن لا إلهَ إلّا اللَه وَحدَه لا شَریکَ لَه و أنّ محمدًا عبدُه و رسولُه؛ شَهادتینِ تُصعِدانِ القَولَ و تَرفَعانِ العَملَ، لا یَخِفُّ میزانٌ توضَعانِ فیه و لا یثقُلُ میزانٌ تُرفَعانِ عنه.
أوصیکُم عِبادَ اللَه بِتَقوی اللَه الّتی هی الزّادُ و بِها المَعادُ [المعاذ]؛ زادٌ مُبلِّغٌ و مَعادٌ [معاذ] مُنجِحٌ. دَعا إلَیها أسمَعُ داعٍ و وَعاها خَیرُ واعٍ؛ فَأسمَعَ داعیها و فازَ واعیها.1
بسم اللَه الرّحمٰن الرّحیم
﴿قُلۡ هُوَ ٱللَهُ أَحَدٌ * ٱللَهُ ٱلصَّمَدُ * لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ * وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ﴾2
اللَهمّ أفِض صِلَةَ صَلَواتِکَ وَ سَلامةَ تَسلیماتِکَ علیٰ أوّلِ التَّعیُّناتِ المُفاضَةِ مِنَ العَماءِ الرَّبّانیّ، وَ آخِرِ التَّنزُّلاتِ المُضافَةِ إلَی النَّوعِ الإنسانیّ، المُهاجِرِ مِن مَکَّةَ کان اللَه و لَم یَکُن مَعهُ شَیءٌ ثانی [إلی مدینة و هو الآن علیٰ ما علیه کانَ] مُحصی عَوالِمِ الحَضَراتِ [الإلهیّة] الخَمسِ فی وُجودِهِ، ﴿وَكُلَّ شَيۡءٍ أَحۡصَيۡنَٰهُ فِيٓ إِمَامٖ مُّبِينٖ﴾3و4 أب الأکوانِ بفاعِلیّته و أمّ الإمکانِ بقابِلیّته الرّسول النّبیّ المدنیّ المکّیّ التّهامیّ القرشی، صاحبِ لواءِ الحمدِ و المقامِ المحمودِ5 أبی القاسم محمّدٍ الحمیدِ المحمودِ، و علیٰ صِهرِه و وصیّه و أخیه و وَزیره و الخلیفةِ مِن بعده أمیرالمؤمنین و یَعسوبِ الدّین و قائدِ الغُرِّ المُحَجَّلینَ، و علیٰ فاطمةَ الزّهراء سیّدة نساءِ العالمینَ، و علیٰ الحسنِ و الحسینِ سیّدَی شبابِ أهلِ الجنّة أجمعین. اللَهمّ صلِّ و سلِّم علیٰ علیّ بن الحسین زینِ العابدینَ و محمّدِ بنِ علیٍّ و جعفرِ بنِ محمّدٍ و موسیٰ بنِ جعفرٍ و علیِّ بنِ موسیٰ و محمّدِ بنِ علیٍّ و علیِّ بنِ محمّدٍ و الحسنِ العسکریِّ و الخَلفِ الحُجّةِ المَهدیِّ صَلواتُک و سَلامُک عَلیهِم أجمعینَ.
اللَهمّ کُن لِولیّکَ الحُجّةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ عَلیهِ و علیٰ آبائِه فی هذه السّاعَةِ و فی کُلِّ ساعَةٍ وَلیًّا و حافِظًا و قائِدًا و ناصِرًا و دَلیلًا و عَینًا حتّیٰ تُسکِنَهُ أرضَکَ طَوعًا و تُمتِّعهُ فیها طَویلاً.1
اللَهمّ إنّا نَرغَبُ إلیکَ فی دَولَةٍ کَریمَةٍ تُعِزُّ بِها الإسلامَ وَ أهلَهُ، وَ تُذِلُّ بِها النِّفاقَ وَ أهلَهُ، وَ تَجعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ إلی طاعَتِکَ وَ القادَةِ إلی سَبیلِکَ وَ تَرزُقُنا بِها کَرامَةَ الدُّنیا وَ الآخِرَة.2
راه هدایت به سبل سلام چیست؟
﴿يَـٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ كَثِيرٗا مِّمَّا كُنتُمۡ تُخۡفُونَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖ قَدۡ جَآءَكُم مِّنَ ٱللَهِ نُورٞ وَكِتَٰبٞ مُّبِينٞ * يَهۡدِي بِهِ ٱللَهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ وَيُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِهِۦ وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ﴾.3
خداوند متعال در این آیۀ مبارکه برای هدایت بشر و نیل به کمال، ذکر را قرین مُذکِّر و حدیث را قرین مُحدِّث و کتاب را قرین مُبیِّن و مفسِّر بیان کرده است. میفرماید:
«از طرف ما رسولی آمده است، این رسول مطالب را برای شما بیان میکند و واقعیات را همراه با این ذکر به شما ارائه میدهد. این کتاب ما ذکر است و نور است و اگر کسی بخواهد به سبل سلام هدایت بشود، باید از این کتاب تبعیّت کند و بهدنبالش برود و از آن دست برندارد.»
قرآن کریم کتاب تشریع است؛ کتاب تشریعی که منطبق بر کتاب تکوین است. این کتاب تشریع در تمام مراحل عوالم وجودی همراه و همگام و مصاحب با ما است. کتابی است که إعجاز رسول خدا است! چرا إعجاز است؟ سخن بلیغ گفتن که خیلی دشوار نیست و کلام مُعجِب آوردن که باعث إعجاز قرآن نمیشود! در نثرها و قافیهها و شعرها بسیاری از الفاظ داریم که تا کنون مانند آنها نیامده است، بسیاری از مخطوطات داریم که صدها سال میگذرد و مثل آن را کسی نیاورده است! پس این دلیل بر إعجاز نیست، بلکه این دلیل بر قوای نفسانی و دلیل بر استعدادات بشر است.
چرا قرآن معجزه است؟
پس علت اینکه این کتاب، کتابِ مُعجِز است، چیست؟ علت این است که این عبارات و این معانی از طرف شخصی میتواند نازل بشود که تمام عوالم وجود از ناحیۀ او نشئت گرفته است. [اما] ما نمیتوانیم از حقایق عالم هستی خبر بدهیم، چون در یک بُرهه و محدودۀ مشخص از این عالم هستی قرار گرفتهایم.
پشه کی داند که این باغ از کی است | *** | کاو بهاران زاد و مرگش در دی است1 |
ولی این کتاب معجز است، این کتاب در عالم ظاهر معجز و راهگشا است، نور است و در شبهات دستگیر است. جداً اگر کسی در قرآن تدبر و تأمل کند، قرآن در مشکلات و شبهات میتواند او را راهنمایی کند، منتها به شرط اینکه واقعاً تأمل کند!
ما در عوالم بالاتر هم از این کتاب مستغنی نیستیم، بلکه به آن نیازمندیم! قرآن کریم در هر عالمی از عوالم سلوک ما را دستگیری میکند. چشم ما از ادراک حقایق و باطن قرآن أعمیٰ است، ولی واقعیت غیر از این است.
همانطوریکه ما قرآن میخوانیم و از مضامینش مسرور و مبتهج میشویم، همینطور بزرگانِ راه رفته و سالکان دلسوخته هم از این قرآن بهرهمند میشوند؛ همینطور اولیا از این قرآن بهره میبرند؛ همینطور ائمه و پیغمبر اکرم از این قرآن بهره میبرند. هرگاه پیغمبر ابنمسعود را میدیدند او را صدا میزدند و میفرمودند: «ای ابنمسعود، قرآن بخوان!» و او با صدای دلنشین و خوش شروع میکرد به قرآن خواندن و قطرات اشک همینطور از چشم پیغمبر جاری میشد!2
مبیّن و مفسّر حقایق قرآن کیست؟
پیغمبر از این قرآن چه میفهمد؟! آیا آن چیزی که ما میفهمیم او هم میفهمد و آیا آن چیزی که او میفهمد ما هم میفهمیم؟! آیا سجع و قافیه و الفاظ مرتب و منظّم است که پیغمبر را اینچنین دچار تغییر و تحوّل میکند؟! این چه جهتی دارد؟ ما نمیتوانیم ادراک کنیم! و برای رسیدن به آن معانی باید به آنجایی برویم که پیغمبر در آنجا است، باید در آنجایی قدم بگذاریم که پیغمبر قدم گذاشته است تا بتوانیم بفهمیم که پیغمبر از این قرآن چه میفهمید که منقلب میشد! فقط آن شخصی که ناموس عالم هستی [است و همه چیز] از وی سرچشمه میگیرد و اصل و اُسّ و مُخِّ جهان ماسویاللَه است، میفهمد که چگونه این قرآن حکایت از تمام مراتب وجودی میکند، فقط او میتواند تشخیص بدهد! لذا عبارات ظاهر و دلنشین نمیتواند پیغمبر را به إعجاب وا بدارد.
ولی همراه با این قرآن باید مبیّن و مفسّر بیاید تا معانی این قرآن را برای ما روشن کند. در آن مقداری که ذهن ما کشش دارد و میتوانیم آیات را بدون کمک از مبیّن و مفسّر استخراج کنیم استفاده میبریم، ولی مبیّن است که حقایق این قرآن را برای ما روشن میکند. بنابراین قرآن بدون مبیّن و بدون پیامبر اثر چندانی نمیتواند داشته باشد!
منطق «حَسبُنا کتاب اللَه» چیست؟
در اینجا است که عدهای آمدند و با جملۀ «حَسبُنا کتاب اللَه»1 بین این دو مسئله تفریق قائل شدند. معنای «حَسبُنا کتاب اللَه» این است که ما عقل و احساس و تخیّل خود را بر تبیین مبیّن و تفسیر مفسّر حاکم میکنیم و ترجیح میدهیم، در نتیجه دیگر نیازی به پیغمبر برای تفسیر قرآن نداریم! دیگر نیازی به علی برای بیان معارف قرآن نداریم! منطق اینها منطق حکومت اهواء و تخیلات بر حق و واقعیت و بیان و تبیین کتاب اللَه است، لذا میبینیم که نه از کتاب اللَه نصیبشان شد و نه توانستند از بیانِ مبیّن بهرهمند بشوند و غیر از عدۀ معدودی که دور امیرالمؤمنین علیه السلام بودند، بقیه بهدنبال راه خودشان رفتند!
چند نفر به دور آن حضرت آمدند؟ چند نفر توانستند از این کتاب اللَهِ ناطق استفاده کنند؟ آن عدهای که زبان حالشان این بود: «فقَد وَفَدتُ إلیکُم إذ رَغِبَ عنکُم أهلُ الدّنیا و اتّخذوا آیاتِ اللَه هُزُوًا و استَکبَروا عَنها.»2 بقیۀ مردم همه بهدنبال حَسبُنا کتاب اللَه رفتند!
بله، یک نفر این مطلب را گفت، ولی این کلام در دل یکایک افرادی که از امیرالمؤمنین علیه السلام روی گرداندند، وجود داشت؛ اگر وجود نداشت پس چرا به سقیفه رفتند؟! چرا در مقابل کتاب اللَهِ ناطق، مبیّن و مفسّرِ دیگری را برگزیدند؟! آن خلیفۀ دوم یک نفر بود که این مطلب را به زبان آورد، ولی در دل همۀ آنها این مسئله بود: إذ رَغِبَ عنکُم أهلُ الدّنیا و اتّخذوا آیاتِ اللَه هُزُوًا و استَکبَروا عَنها!
اینها گفتند که ما کتاب اللَه را میگیریم و دیگر نیازی به ائمه نداریم. این منطق، منطق عمر است! این منطق، منطق کسی است که خیال خود را بر کلام حقِّ امام علیه السلام حاکم میکند و از اهواء خودش متابعت میکند! این کلام، کلام او است، گرچه به زبان نیاورد. تمام زحمات پیغمبر برای این بود که این مبیّن و مفسّر را همراه با قرآن برای امّت باقی بگذارد؛ إنّی تارکٌ فیکُم الثّقلین؛ کتابَ اللَه و عِترتی!1
چرا اینها آمدند و کتاب اللَه را گرفتند؟ برای اینکه نمیتوانستند در مبیّن خدشه وارد کنند؛ چون مبیّن زنده است، مبیّن لسان و زبان دارد، مبیّن بیان میکند، لذا اول آمدند ریشۀ مبیّن را زدند و او را کنار گذاشتند، بعد هر کاری و هر مطلبی که خواستند انجام دادند! چون اینها نمیتوانستند با وجود امیرالمؤمنین و اعتقاد به حقّانیت علی، به تخیّلات و اهواء خودشان نائل بیایند، لذا مجبور بودند برای رسیدن به این قضیه، امیرالمؤمنین را از صحنه کنار بزنند؛ چون امیرالمؤمنین زنده است و امیرالمؤمنین بیان میکند و با صراحت و نصّ امام، دیگر جایی برای اجتهاد باقی نمیماند! اجتهاد در وقتی است که امام نباشد، ولی وقتی که هست خودش مطلب را بیان میکند، لذا چون اینها میخواستند اجتهاد کنند، نص را کنار گذاشتند و در نص و تصریح خدشه وارد کردند.
صفات پیروان امیرالمؤمنین علیه السلام
یک عدۀ کمی بهدنبال امیرالمؤمنین بودند که پابرجا بودند و ایستادند! همیشه هم همینطور بوده است، همیشه یک عدۀ کمی هستند که اینها مستقیم هستند، اینها ﴿وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖ﴾2 هستند، از ملامتها نگران نیستند؛ چون این ملامتها را براساس اهواء میدانند! از مذمتها نمیرنجند؛ چون این مذمتها را در عالم دنیا و انغمار در عالم دنیا بهحساب میآورند! اینها به یک رکن وثیق اتّکاء کردهاند، اتّکای اینها به متّکایی است که لا تُحرّکُه العَواصِف3! اگر تمام عالم به یک طرف بروند، اینها در همان مرام خودشان میایستند، چون حق را فهمیدهاند!
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید:
«أیّها النّاس، لا تَستَوحِشوا فی طَریقِ الهُدیٰ لِقِلَّة أهلِه؛ ای مردم، کمی افراد در شما تزلزل ایجاد نکند، کمی گروندگان به حق در شما تشکیک نیاورد!»
«فَإنّ النّاسَ [قَد] اجتَمَعوا علیٰ مائدةٍ شِبَعُها قَصیرٌ و جوعُها طَویلٌ!» مردم بهدنبال مطالب دیگری هستند. این حطام دنیا یک ظاهر زیبا و فریبندهای دارد، ولی زود گذر است! این ریاساتی که دارد مردم را فریفته میکند و تمام دنیا در جهل این ریاست میسوزد و تمام مسائل مردم و این خلق بهدنبال اهواء آنها نَسَق و ترتیب پیدا میکند، تمام اینها زود گذر است!
شِبَعُها قَصیرٌ؛ یعنی چند صباحی را به ریاسات و مادیات و آنچه در این عالم است دل خوش میکنند و خوش هستند، ولی أعقَبتهُم خُسرانًا طَویلاً؛ یک خسران طویل و بیانتهایی بهدنبال اینها است، بهخاطر اینکه وقت خودشان را در این دنیا به همین مسائل گذراندند.
«أیّها النّاس، مَن سَلکَ الطّریقَ الواضحَ وَردَ الماءَ [وَ مَنْ خَالَفَ] وَقعَ فی التّیه؛1 هر کسی بهدنبال هدایت است، داخل در شریعۀ آب میشود؛ و هر کسی که بخواهد خودش را گول بزند و بین خود و خدا مطلب خودش را صاف نکند، در بیابان هلاکت گرفتار میشود و در ضلالت میافتد!»
منظور از ضلالت ـ آنطوریکه ما خیال میکنیم ـ این نیست که به بعضی از صورتها بیفتد، بلکه منظور از ضلالت این است که انسان هفتاد سال، هشتاد سال عمر کند، آب در کوزه و در کنارش باشد، ولی نتواند استفاده کند؛ این ضلالت است! آنهایی که افراد را نصیحت و موعظه میکردند و حقایق را برای مردم تشریح میکردند، ولی کسی گوش نمیداد و به آنها خرده میگرفتند و طعنه میزدند، الآن که نه از واعظ خبری است و نه از مخاطبین آنها، معلوم میشود که چه کسی در خسران است! الآن آنها متوجه میشوند، ولی دیگر فایدهای ندارد!
الآن هم همینطور است؛ بالأخره این دنیا میگذرد، روزی خواهد رسید که من و شما و همۀ افراد در دل خاک هستیم و دیگر در آن دنیا هستیم! کاری نکنیم که در زمرۀ آنهایی بشویم که «إجتَمعوا علیٰ مائدةٍ شِبَعُها قَصیرٌ و جوعُها طَویلٌ!» زمان متغیّر است، ولی قانون زمان و قوانین زمان تغییر پیدا نمیکند.
امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به اصحاب میفرماید:
«و اللَه مٰا أسمَعکُم الرّسولُ [شیئًا] إلاّ و هٰا أنا ذا مُسمِعُکُموه؛1 ای مردم، گرچه الآن پیغمبر در میان شما وجود ندارد، ولی من در میان شما هستم! گرچه دست ما از دامان پیغمبر کوتاه شده است، ولی الآن من همان مطالب را به شما ارائه میدهم و هرچه را که پیغمبر فرمود، من آن را به شما میگویم!»
ملاک تبعیت ما از اهلبیت و اولیا چیست؟
شخصی که دارد بهدنبال حق میرود، باید خصوصیات و فارقات و متمیّزات شخصیه را کنار بگذارد؛ چون آنچه موجب تشخُّص ظاهری است، ملاک برای تبعیّت نیست! اینکه ما بهدنبال امیرالمؤمنین علیه السلام هستیم، بهخاطر این جهت نیست که حضرت دارای یک خصوصیات شخصی است! بین امیرالمؤمنین و حضرت سجاد تفاوتی نیست! بین حضرت سجاد و حضرت هادی تفاوتی نیست! بین ولیّ و امام از این نقطهنظر هیچگونه تفاوتی نیست!
مگر در میان شیعه افرادی نبودند که در قبول و تقبّل ائمه دچار توقف شدند؟! آیا منطق اینها غیر از همان منطق حَسبُنا کتاب اللَه است؟! مگر منطق آن افرادی که واقفیه شدند و در امام رضا علیه السلام توقف کردند، غیر از همان منطق حَسبُنا کتاب اللَه است؟! مگر غیر از این است که اهلتسنّن گفتند که ما به روایات پیغمبر عمل میکنیم و امام را کنار میگذاریم؟! اینها هم که همان حرف را میزنند! اینها هم میگویند این روایاتی که تا بهحال آمده است، برای گذران زندگی و برای احکام کفایت میکند و دیگر ما نیازی به امام رضا علیه السلام نداریم و نیازی به ائمۀ بعد از آن حضرت نداریم! این منطق، همان منطق است!
اختلاف در فروع، فارق بین ما و عامه نیست؛ بلکه اختلاف بین ما و آنها در گرایش به امامِ حیّ و عدم گرایش است! آنها هم به سنت عمل میکنند! مگر در بین مجتهدین ما افرادی نیستند که فتاوای مقابل هم ارائه میدهند؟! چه فرقی میکند؟! بین فتاوای مخالف با هم در شیعه و فتاوای مخالف با هم که در اهلسنّت و شیعه بهوجود میآید چه فرقی است؟! این مسئله خیلی مهم نیست، بلکه صحبت در این است که عمل به سنت بدون مبیّن و بدون مفسّر همان حَسبُنا کتاب اللَه است، لذا واقفیه مثل اهلتسنّن هستند و هیچ فرقی بین آنها نیست؛ آنها امام را کنار گذاشتند و سنت را گرفتند، عامه هم امام را کنار گذاشتند و سنت را گرفتند! حالا کم و زیاد دارد، ولی واقعیت امر که یکی است!
همچنین افرادی که صرف اتّکاء به عقل و تخیلات، خودشان را جدای از نظر مبیّنِ حیّ و جدای از نظر بیان ولیّ حیّ راجح میدانند، اینها هم در همان مرتبه و در همان مسیر هستند! بین ما و واقفیه چه فرقی است؟! مگر صرف اعتقاد به یک امام زنده برای ما کارساز است و کفایت میکند و مشکلات را حل میکند و دستگیری میکند؟! من خودم بهشخصه بعد از اینهمه مطالعه و تدبر و تأمل در کتب مدوّنه و کتبی که در دست ما است: روایات، احادیث، قرآن و امثالذلک، به این مطلب رسیدهام که لولا تدلّی و لولا اتّکاء به مبیّن حیّ، اینها بههیچوجه من الوجوه نمیتوانند دست از من بگیرند! این مسئله وجدانی است! روش و دَیدَن بزرگان و واصلان به مطلوب هم بر همین قسم بوده است و آنها هم به همین کیفیّت بودهاند.
اگر شما در کار بزرگان یک تأمل بکنید و در گفتار و رفتار بقیه از اهل ظاهر هم یک تحقیق بکنید مطلب روشن میشود که آنها در چه وادیای هستند و دیگران در کجا دارند حرکت میکنند! آنها به چه مطالبی رسیدهاند و بقیه در چه مسائلی غوطهور هستند! اگر [صرف مطالعه] کفایت میکرد، برای آنها کافی بود!
لذا تشکیک در کلام اولیا با تشکیک در کلام امام فرقی نمیکند؛ چون تشکیک در ملاک است و ملاک واحد است! ما به این جهت به متابعت از اولیا گردن نهادهایم، چون کلام آنها را منافی با کلام امام نمیدانیم و مایز بین آنها را در مشخّصات شخصیۀ هُویۀ ظاهریه میدانیم؛ اما از نقطهنظر ارائۀ طریق که منبعث از إشراف به نفوس و عوالم غیب است، بههیچوجه من الوجوه بین اینها فرقی نیست و تفاوتی ندارند و بههیچوجه من الوجوه جای شک و تردید نیست!
مگر کسانی که در زمان غیبت به مبدأ أعلیٰ اتّصال پیدا کردند، با امام زمان رابطه داشتند؟! کدامیک از آنها با آن حضرت رابطه داشتند و آنهایی هم که با آن حضرت رابطه داشتند مگر در این زمینه بودند؟! شما نجم الثاقب حاجی نوری را نگاه کنید و ببینید که چه کسانی با آن حضرت ارتباط داشتند! گرچه بسیاری از این موارد در صورت ظاهر نبوده است، ولی چون آن شخصی که ناقل اینها است و همچنین بقیۀ افراد از این مطالب بیخبرند، لذا آن را بهصورت ظاهر میپندارند. کدامیک از کسانی که بهحسب ظاهر چه بهصورت عام و چه بهصورت خاص در میان مردم معروف و مشهورند، حظّی از نیل به آن عوالم باطن بردهاند؟!
در سلوک باید به کدام جنبه توجه کرد؟
طریق سلوک إلی اللَه طریق ظاهر نیست، بلکه طریق باطن است؛ لذا ما میبینیم که اولیا هیچگاه مردم و دوستانشان را به این مسائل ظاهر سوق ندادند، بلکه همیشه توجه آنها به باطن بوده است و همیشه آنها را بهسمت باطن حرکت میدادند! این مسائل قطعاً و قطعاً برای سالک موجب انحراف و موجب اعوجاج و موجب وقوف در این مراحل سلوکی است! توجه به مسائل ظاهر، توجه به مشخّصات شخصیه و توجه به ممیّزات ظاهری است، لذا سالک باید از این مرحله عبور کند!
سالک باید متابعت را در حقیقت و در باطن امر بیابد، نه در شخص! یعنی این را میخواهم عرض کنم که حتی وقتی انسان از یک ولیّ و از یک امام زنده و حیّ متابعت میکند، خصوصیت این امامی که در مقابل او قرار گرفته است نباید ذهن سالک را بهسمت او سوق بدهد! متابعت از امیرالمؤمنین علیه السلام به این جهت نیست که این شخص امیرالمؤمنین است، بلکه متابعت از باطن آن حضرت است! متابعت از حضرت مجتبیٰ و سیدالشهدا نباید به این جهت باشد که چون مقابل ما و مخاطب ما [شخصیت] سیدالشهدا است! اگر از این جهت باشد فرقی نمیکند.
افرادی که آب وضوی پیغمبر را برای تبرّک به سر و صورت خودشان میزدند1 چرا بعد از پیغمبر جدا شدند و چرا سقیفه تشکیل دادند؟ چون دچار این اشکال بودند، یعنی آن اُبّهت و جلال و شأن رسولاللَه اینها را گرفته بود و بهدنبال خود میکشید، نه خود رسولاللَه! متابعت از رسولاللَه نباید به این عنوان باشد که چون رسولاللَه، رسولاللَه است و دارای این خصوصیت است [باید از او متابعت کرد، بلکه] چون رسولاللَه متحقق به حق است باید از او متابعت کرد؛ ولو این حق در یک طفل پنج ساله هم باشد فرقی نمیکند! این معنا، معنای سلوک است!
در اینجا است که دیگر ظاهر از بین میرود، در اینجا است که دیگر سالک به آن سرّ و حقیقت سلوک میرسد! اگر به این مطلب رسیدیم، دیگر هیچ مانع و رادعی نمیتواند از راه ما ممانعت کند، دیگر هیچ حاجبی نمیتواند جلوی ما را بگیرد، دیگر هیچ مُشکّکی نمیتواند در ما شک ایجاد کند! برگشت همۀ اینها به [مسئلۀ] حکومت ظاهر بر حق و حکومت ظاهر بر باطل است و از اینجا نشئت میگیرد.
هدف اولیا از تحمل مصائب و مشکلات
ما باید ببینیم که این بزرگانی که در طول تاریخ یک به یک آمدند و این حقیقت و رسالت را ابلاغ کردند چه کسانی بودند؟ بیست و سه سال رنج و زحمت پیغمبر برای چه بود؟ اینهمه مشقات و گرفتاریهای پیغمبر برای چه بود؟ برای اینکه دو نفر را درست کند! آنهم پیغمبری که یک لحظه نزول از عالم وحدت به کثرت چنان او را در اضطراب میاندازد که اگر ماسویاللَه را به او ببخشند حاضر نیست یک لحظه تنازل کند! این مطالب شوخی نیست، إنشاءاللَه خدا قسمت همۀمان کند که رشحهای از آن رشحات اقیانوس آنها به ما بخورَد، آنوقت میفهمیم که وقتی ندای ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُزَّمِّلُ * قُمِ ٱلَّيۡلَ إِلَّا قَلِيلٗا﴾،1 ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ * قُمۡ فَأَنذِرۡ﴾2 بر آنها آمده است آنها چه میکشیدند! ما الآن این مطالب را نمیفهمیم، چون ما به خودمان نگاه میکنیم، ما ارتباط خودمان را ارتباط آنها میپنداریم و ارتباط آنها را با مردم ارتباط خود بهحساب میآوریم.
«من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان» واقعاً همینطور است! پیغمبری که حتی طاقت یک لحظه غمض عین از نظر به جمال و جلال الهی به ملائکۀ مقرب را ندارد، باید بلند شود و بیاید و با ابوسفیان و ابوجهل دربیفتد!
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان | *** | قال و مقال عالمی میکشم از برای تو3 |
امیرالمؤمنین که بلند شد و آمد مردم را نصیحت کرد، دلش برای چه کسی میسوزد؟ مگر امیرالمؤمنین به مردم نیاز دارد؟! باید کار را به آنجا برسانند که دختر پیغمبر را سوار بر حمار کند و برای خودِ این امت، درِ خانۀ مهاجر و انصار در مدینه طوف کند!4 این کارها را برای چه کسی میکند؟ آیا آن علی که میگوید: «شما همچون گلّۀ گوسفند بهسمت من هجوم آوردید تا من را مجبور به خلافت کردید!»5 بهدنبال خلافت میرود؟! بیست و پنج سال راحت در منزل نشسته است و از او استفاده میکنند، پس برای چه خودش را به دردسر بیندازد؟! ولی از وقتی که به خلافت رسید مسائل شروع شد. تمام مدت دوران خلافت حضرت به ابتلا گذشت.
آیا این مسئله چیزی غیر از آن تعهد و میثاقی است که خداوند متعال از اولیائش برای بقای این امر گرفته است؟! آیا این مسئله چیزی غیر از آن میثاقی است که خدا بر عهده اولیائش گذاشته است که تاریخ را از حجج خالی نگذارند تا در هر زمان و در هر برههای برای دلسوختگان و برای طالبان، شریعهای باشند که آنها احساس ألَم و احساس درد نکنند؟! آیا این غیر از آن است؟!
حالا ما باید موقعیت خودمان را ادراک کنیم و ببینیم مسائلی که الآن میگذرد با مسائل سابق فرقی نکرده است. الآن هم زمان، زمانِ رسول خدا است؛ الآن هم زمان، زمانِ امیرالمؤمنین است؛ الآن هم زمان، زمانِ امام مجتبی و سیدالشهدا است و فرقی نکرده است! چه فرقی میکند؟! رسیدن و نیل به واقعیت و حقیقت در هر برهه و در هر زمان [یکی است و تفاوتی ندارد!]
این کسانی که حتی برای یک لحظه هم نمیتوانند و تمام شراشر وجودشان راضی نیست به اینکه از آن مقام و اتّصال به آن مبدأ أعلیٰ تنزّل کنند، آمدهاند و دارند برای من و شما وقت میگذارند و وقت خودشان را با من و شما میگذرانند! شوخی نمیکنم، مسئله از جِد هم جلوتر است! ما این مسائل را به دیدۀ ظاهر نگاه میکنیم.
حالا ما باید در قبال این قضیه چه کنیم و چه روشی را در پیش بگیریم؟ ما باید چگونه این مسئله را در خود هضم کنیم؟ ما برای اینها چهکار کردهایم؟ اگر سیدالشهدا علیه السلام در روز قیامت بیاید و با ما مُحاجّه کند که «ما برای شما سرمایه گذاشتیم، ما برای شما وقتمان را گذراندیم و اختصاص دادیم و این مسائل را به خود خریدیم؛ شما در قبال این کار چه کردید؟» چه جوابی داریم؟!
گل مراد تو آنگه نقاب بگشاید | *** | که خدمتش چو نسیم سحر توانی کرد1 |
در این دعای امروز میخوانیم: «اللَهمّ إنّی أسئلُک خیرَ ما سَئلکَ بِه عبادُک الصّالحونَ»2 خدایا امروز را برای مسلمین و برای رسول خودت عید قرار دادی، یک ماه به ضیافةاللَه رفتیم، یک ماه روزه گرفتیم، چند ساعتی امساک کردیم؛ ولی توقع بالایی داریم! روزه گرفتیم، ولی روزۀ ظاهر بود! امساک کردیم، ولی امساک ظاهر بود! آیا آنچه بزرگان توصیه میکردند در این ماه انجام شد؟ آیا ما بهدنبال آن صیامی که مقبول اولیا است، بودیم؟ ولی یک مسئله هست و آن اینکه ما همیشه نظر به رحمت واسعۀ او داریم؛ «یٰا مَن غَلَبتْ [سَبَقتْ] رَحمتُه غَضَبَه!»3 عملمان کم است، ولی توقع و خواستمان زیاد است و امید داریم که با آن رحمت با ما برخورد کند و این أعمال مجازی ما را با حقّیت و با واقعیت خودش متبدّل کند؛ «اللَهمّ و عٰامِلنٰا بِفَضلِک و لا تُعامِلنٰا بِعَدلِک!»4
در امروز باید از خدا چه بخواهیم؟ ماه رمضان گذشت و این دعا برای امروز و روزهای آتی است:
«اللَهمّ إنّی نَسئلُک خیرَ مٰا سَئلکَ بِه عِبادُک الصّالحونَ و أعوذُ بکَ ممّا استَعاذَ منهُ عِبادُک المُخلِصونَ؛1 خدایا ما از تو میخواهیم و از تو تقاضا میکنیم که آن بهترین دعاها و بهترین اُمنیهها و بهترین خواستها و بهترین تقاضاهایی را که بندگان صالح تو از تو میخواهند در حقّ ما روا بداری! خدایا ما را در حفظ و در پناه خودت قرار بده! به تو پناه میبریم از هرچه بندگان مخلِص تو ـ کسانی که واقعاً با نیات پاک هستند و ابداً ذرهای از شوائب عالم کثرت در نفس آنها نیست ـ [از آنها به تو پناه میبَرند!] خدایا هر آنچه از آنها دور کردی از ما هم دور کن!»
خدایا در شهرها و ماههای آتی و در اوقات آتیه، اثرات این ماه مبارک را در وجود ما باقی بدار! امام زمان و امام حیّ ما را در کنَف حراست خود از هر بلیهای مصون و محفوظ بدار! اولیاء ما را طول عمر توأم با صحت و عافیت عنایت بفرما! سایۀ آنها را بر سر ما مستدام بدار! ما را شاکر زحمات و رنجها و اهتمام آنها برای کمال ما قرار بده! ما را در سرّ و سویدای آنها مستقر و مستکین بنما! أفعال و أقوال و سرّ ما را با عوالم اولیاء خودت وحدت ببخش! در فرج امام زمان علیه السلام تعجیل کن! رهبریّت مسلمین و زعامت شیعه را مؤیّد و مسدّد و طول عمر توأم با صحت و عافیت کرامت بفرما! مرضای مسلمین را شفا عنایت کن! موتای آنها را ببخش و بیامرز! خداوندا شهدای ما را با کرامت و نورانیّت و رحمت واسعۀ خودت قرین بفرما! آن کسانی که برای اسلام و برای پیشبُرد و اعتلای کلمۀ حقۀ توحید قدمی برمیدارند، قدم آنها را بیاجر مگذار! در فرج امام زمان علیه السلام تعجیل کن! ما را از منتظرین واقعی آن حضرت قرار بده!
اللَهمّ صلّ علیٰ محمّد و آلمحمّد