آیتالحق سید هاشم موسوی حدّاد
استاد عرفان حضرت حاج سید هاشم موسوی حدّاد
- عارف باللَه و بأمر اللَه، حضرت آیتاللَه حاج سید علی قاضی قدّس اللَه سرّه
برخی از شاگردان حضرت حدّاد
- عارف کامل، حضرت علامه آیتاللَه حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی
- عارف کامل، حضرت آیتاللَه حاج سید محمدمحسن حسینی طهرانی
- مرحوم آیتاللَه حاج سید عبدالکریم کشمیری
- شهید مرحوم آیتاللَه حاج شیخ مرتضی مطهری
رضوان اللَه علیهم اجمعین
مرحوم حداد از دیدگاه بزرگان
علّامه قاضی قدس اللَه سره
« مرحوم قاضى ميفرمود: سيّد هاشم در توحيد مانند سنّيها كه در سنّىگرى تعصّب دارند، او در توحيد ذات حقّ متعصّب است؛ و چنان توحيد را ذوق كرده و مسّ نموده است كه محال است چيزى بتواند در آن خلل وارد سازد.» (روح مجرد، ص13)
حضرت آقاى حدّاد به قدرى در فناى در اسم «هُوَ» قوى بود كه مرحوم قاضى میفرموده است:
«سيد هاشم مثل اين سنّیهاى متعصّب است كه ابداً از عقيده توحيد خود تنازل نمیكند؛ و در ايقان و اذعان به توحيد چنان تعصّب دارد كه سر از پا نمیشناسد.»
يعنى چنانچه بعضى از اين سنّیها را پول دهى و مقام دهى و دنيا را جمع كنى و بخواهى در عقيدهشان تزلزل ايجاد كنى، نخواهد شد؛ اين سيد هاشم در قضيه توحيد ذات اقدس اينطور است. (روح مجرد، ص 207)
علاّمۀ طباطبائی قدّس اللَه سرّه
«مرحوم قاضی ایشان را از مجالس و محافل خویش برکنار میداشت و در مرأیٰ و منظر سایر تلامذۀ خود قرار نمیداد؛ همچون دُرّ قیمتی که او را درون صندوق، از أنظار مخفی نگاه دارند تا بتواند بهتر و بیشتر به حال و سلوک خود بپردازد.» (نفحات انس، ص23)
علامه طهرانی قدس اللَه سرّه
«حضرت آقاى حاج سيّد هاشم در لاافُق زندگى ميكرد. آنجا كه از تعيّن برون جسته، و از اسم و صفت گذشته، و جامع جميع اسماء و صفات حضرت حقّ متعال به نحو اتمّ و أكمل، و مورد تجلّيات ذاتيّه وَحدانيّه قهّاريّه، أسفار أربعه را تماماً طىّ نموده، و به مقام انسان كامل رسيده بود.
هيچ يك از قوا و استعدادات در جميع منازل و مراحل سلوكى از ملكوت أسفل و ملكوت أعلى، و پيمودن و گردش كردن در أدوار عالم لاهوت نبود، مگر آنكه در وجود گرانقدرش به فعليّت رسيده بود.
براى وى زندگى و مرگ، مرض و صحّت، فقر و غنا، ديدن صُوَر معنوى و يا عدم آن، بهشت و دوزخ، علىالسّويّه بود. او مرد خدا بود. تمام نسبتها در همه عوالم از او منقطع بود مگر نسبتِ اللَه.» (روح مجرد، ص 134)
آیت اللَه سید محسن طهرانی قدس اللَه سرّه:
«مرحوم اقای حداد يك ولىّ الهى است كه موقعيّت ايشان از دائره فكر بشرى خارج است.» (نفحات انس، ص32)
آیت اللَه بهجت رضوان اللَه علیه :
«حداد سرّاللَه هست؛ حداد را هرکسی نمیتواند بشناسد، سید هاشم حداد دریا بود.»
آیت اللَه مطهری رحمة اللَه علیه
«روزى مرحوم مطهّرى به حقير (علامه طهرانی) مىگفتند:
برخورد و دستگيرى علّامه طباطبائى ما را از اين ورطه هلاكت نجات داد، حالا اين كلام مرحوم مطهّرى درباره حضرت حاج سيّد هاشم كه: اين سيّد حيات بخش است، هنگامى است كه حضرت علّامه هم حيات دارند.»
روزى مرحوم مطهّرى به حقير (علامه طهرانی) میگفتند:
«من و آقا سيّد محمّد حسينى بهشتى در قم در ورطه هلاكت بوديم، برخورد و دستگيرى علّامه طباطبائى ما را از اين ورطه نجات داد.»
حالا اين كلام مرحوم مطهّرى درباره حضرت حاج سيّد هاشم كه: اين سيّد حيات بخش است، هنگامى است كه حضرت علّامه هم حيات دارند، و از آن وقت تا ارتحالشان كه در روز هجدهم محرّم الحرام 1402 هجريّه قمريّه واقع شد، شانزده سال فاصله است. تازه علّامه پس از مرحوم مطهّرى، لباس بدن را خَلْع و به جامه بقا مخلّع گشتند . (روح مجرد، ص160)
جایگاه علمی مرحوم حداد
اين مرد، مردى است كه در علوم عرفانيّه و مشاهدات ربّانيّه، استاد كامل و صاحب نظر است؛ بسيارى از كلمات محيىالدّين عربى را ردّ ميكند و به اصول آنها اشكال مینمايد، و وجه خطاى وى را مبيّن مینمايد. شما از مشكلترين مطالب «منظومه» حاجى و «أسفار» آخوند و غامضترين گفتار «شرح فصوص الحِكَم» و «مصباح الانس» و «شرح نُصوص» از وى بپرسيد، ببينيد از چه افقى مطّلع است و پاسخ ميدهد و صحّت و سُقم آنها را میشمارد! (روح مجرد، ص123)
تواضع و سجایای اخلاقی مرحوم سید هاشم حداد
حاج سيّد هاشم حدّاد أعلى اللَهُ درجتَه بعضى از فضلا و محصّلين نجف أشرف به ايشان علاقمند شده بودند و گهگاهى خدمتشان میرسيدند، و ايشان هم با كمال سادگى و صفا آنان را میپذيرفتند؛ و نيز بعضى از كسبه نجف و كاظمين و بغداد به ايشان ارادت میورزيدند و ايشان هم از آنان پذيرائى ميفرمودند. تا كم كم جمعى كثير قريب به بيست نفر در تمام اوقات زيارتى در مجلس ايشان اجتماع داشتند و ايشان خودشان شخصاً به مَهامّ و مايحتاجشان باطناً و ظاهراً قيام مینمودند. و چه بسا ديده میشد كه اين سيّد كريم و سخىّ و با حيا، بعضى اوقات خودش بسته نان را از نانوائى به منزل میآورد، و يا قالب يخ را در زير بغل ميگرفت؛ و از تنظيف و تطهير منزل دريغ نداشت بلكه شاد بود كه همچون استادش مرحوم قاضى خدمت زوّار و أولياء خدا و سالكين طريق را مینمايد. (روح مجرد، ص541)
و اين در حالى بود كه عيالات سنگين ايشان غالباً در كربلاى معلّى به عسرت و ضيق معيشت شديد روزگار میگذرانيدند. و با ناراحتيها دست به گريبان بودند، عجيب اينجا بود كه اين سيّد ابداً و ابداً لب نمیگشود، حتّى از اينكه مبادا امور داخلى وى به خارج درز پيدا كند و رخنه نمايد سخت ناراحت میشد.
افرادى كه دعوى سلوك داشتند گرچه از شرائط و لوازم آن غافل بودند و يا تغافل میورزيدند، معذلك با همه آنها به ديده احترام مینگريست و خود شخصاً براى رفع حوائجشان قيام ميفرمود. (روح مجرد، ص 600)
شیفتگی به اهل بیت مرحوم سید هاشم موسوی حداد
حضرت آقا خيلى در گفتارشان و در قيام و قعودشان و بطور كلّى در مواقع تغيير از حالتى به حالت ديگر، خصوص كلمه «يا صاحِبَ الزَّمان» را بر زبان جارى ميكردند.
يك روز يك نفر از ايشان پرسيد:
آيا شما خدمت حضرت ولىّ عصر أرواحُنا فداه مشرّف شدهايد؟!
فرمودند:
«كور است هر چشمى كه صبح از خواب بيدار شود و در اوّلين نظر نگاهش به امام زمان نيفتد.» (روح مجرد، ص513)
آقاى حدّاد ذكرش در موقع بلند شدن «يا صاحب الزّمان» بود؛ « ايشان هر روز صبح بلااستثناء اوّل میرفت زيارت سيّدالشّهدا، بعد زيارت حضرت ابوالفضل عليهماالسّلام و بعد برمیگشت در منزل و صبحانه میخورد.» اين كار هر روز ايشان بود، آنوقت میگفتند: «اينها اهل ولايت نيستند!» (نفحات انس، ص 68)
گزیدهای از بیانات حضرت سید هاشم موسوی حداد
توحید و وحدت وجود
مي فرمودند:
« ذكر ما هميشه از توحيد است. وحدت وجود مطلبى است عالى و راقى؛ كسى قدرت ادراك آن را ندارد. يعنى وجود مستقلّ و بالذّات در عالم يكى است و بقيّه وجودها، وجود ظِلّى و تَبَعى و مجازى و وابسته و تعلّقى است.» (روح مجرد، ص546)
مي فرمودند:
«معامله با خدا كن در هر حال! بدين معنى كه معامله با خلق خدا معامله با خدا گردد. بايد متوجّه بود كه عيال و اولاد و همسايه و شريك و مأمومين مسجد، همه مظاهر اويند.» (روح مجرد، ص139)
مي فرمودند:
«غالب مسائل معارف الهى بلكه همه آن مسائل بدون ادراك توحيد شهودى قابل ادراك نيست. مسأله جبر و تفويض و أمرٌ بَينَ الأمرَين، مسأله طينت و خلقت، مسأله سعادت و شقاوت، مسأله قضا و قَدَر، مسأله لوح و قلم و عرش و كرسى، مسأله أزل و أبد و سَرمَد، مسأله ربط حادث به قديم، مسأله دعا و اجابت آن و أمثال ذلك از مسائل كثيرهاى كه در اين باب ذكر میشود، همه و همه با توحيد حضرت حقّ جلّ و علا حلّ شده است و بدون آن لا ينحلّ است.» (روح مجرد، ص614)
عبودیت
مي فرمود:
«اگر جبرئيل فىالمثل نزد تو آيد و بگويد: هر چه مىخواهى بخواه! از درجات و مقامات و سيطره بر جنّت و جحيم و خُلَّت حضرت ابراهيم و مقام شفاعت كبراى محمّد صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم و محبّت آن پيامبر عظيم را، تو بگو: من بندهام، بنده خواست ندارد. خداى من براى من هر چه بخواهد آن مطلوب است. من اگر بخواهم به همين مقدار خواست كه مال من است و متعلّق به من است از ساحت عبوديّت خود قدم بيرون نهادهام، و گام در ساحت عِزّ ربوبى نهادهام؛ چرا كه خواست و اختيار اختصاص به او دارد.وَ رَبُّكَ يَخلُقُ مَا يَشَآءُ وَ يَختَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الخِيَرَةُ سُبحَـنَ اللَهِ وَ تَعَـلَى عَمَّا يُشرِكُونَ. «و پروردگار تو آنچه را كه بخواهد مىآفريند و اختيار ميكند.براى اين مردم ممكنالوجود اختيار و انتخابى نيست. منزّه و عالى مرتبه است خداوند از شركى كه به او مىآورند.»حتّى نگو: من خدا را مىخواهم! تو چه كسى هستى كه خدا را بخواهى؟! تو نتوانستهاى و نخواهى توانست او را بخواهى و طلب كنى! او لامحدود و تو محدودى! و طلب تو كه با نفس تو و ناشى از نفس توست محدود است، و هرگز با آن، خداوند را كه لايتناهى است نمىتوانى بخواهى و طلب كنى! چرا كه آن خداى مطلوب تو در چارچوب طلب توست، و محدود و مقيّد به خواست توست، و وارد در ظرف نفس توست به علّت طلب تو. بنابراين آن خدا، خدانيست. آن، خداى متصوَّر و متخيَّل و متوهَّمِ به صورت و وَهم و خيال توست. و در حقيقت، نفس توست كه آنرا خداى پنداشتهاى!»
می فرمودند:
«اگر كسى در راه سير و سلوك و بطور كلّى غير از اين راه، غير از خدا چيزى را بخواهد، خداوند را نخواسته است؛ و همان خواست او كه نفسانى است مانع از وصول وى به ذات اقدس حقّ خواهد شد. اگر بهشت بخواهى و يا حوريّه و غِلمان بطلبى، خدا را طلب ننمودهاى! اگر مقامات و درجات بخواهى، ممكنست خداوند به تو مرحمت كند، ولى خداى را نخواستهاى و در همان مقام و درجه ميخكوب شدهاى، و ارتقاء از آن درجه براى تو محال است. چون خودت نخواستهاى و نطلبيدهاى!» (روح مجرد، ص190)
مي فرمودند:
« دعاها و توسّلات خوب است، ولى بايد انسان اثر را از خدا بداند و از خدا بخواهد.» (روح مجرد، ص140)
عشق پروردگار
«براى خدا گريستن از شدّت شوق و يا از خوف فراق و هجران، از أشدّ طاعات و مثوبات است.» (روح مجرد، ص550)
اخلاص
مي فرمودند:
«غالباً مجالسى را كه بعضى از سالكين تشكيل ميدهند و در آنها شعر ميخوانند، از حظوظ نفس است؛ گرچه لذّت معنوى برند، امّا حظّ نفس است. بسيارى از اذكار و اوراد را مردم براى أغراض نفسانى و حظوظ آن بجاى میآورند.قرآنى را كه تلاوت میكنند، اگر به زيبائى جلد و ورق و خطّ توجّه داشته باشند، و يا بر روى رَحل مشبّك بخوانند و آن رحل مؤثّر در حالت قرائتشان باشد، حظوظ نفس است. سجّاده ساده و سفيد مطلوب است؛ سجّادههاى زيبا و منقّش و ملوّن، حظوظ نفس است.تربت سيّدالشّهداء عليهالسّلام اگر به صورت مُهرهاى معمولى گرچه ناصاف باشد، تربت است؛ ولى اگر صاف بودن آن مدّ نظر گرفته شود حظوظ نفس است؛ و بايد درست ملاحظه كرد كه شيطان تا به كجا دائره مأموريّت خود را توسعه داده، و در سجدهگاه مؤمن شيعه آنهم بر روى تربت پاك آن زمين مقدّس، دوست دارد اثر خود را بجاى گذارد.تسبيحهاى زيبا كه در ذكر انسان مؤثّر است، همگى حظوظ نفس است؛ و هكذا عِمامه و عبا و رِدا و غيرها از آن چيزهائى كه در عبادت و نماز و دعا و زيارت و تلاوت و ذكر و ورد مؤمن مؤثّر باشد.» (روح مجرد، ص 189)
کشف و کرامت
مي فرمودند:
«خواستن خوابها و رؤياهاى معنوى و روحانى، از حظوظ نفس است. طلبيدن مكاشفات و اتّصال با عالم غيب و اطّلاع بر ضمائر و عبور از آب و هوا و آتش و تصرّف در موادّ كائنات و شفا دادن مريضان، همگى حظوظ نفساند.» (روح مجرد، ص 189)
مرحوم حاج سید هاشم حداد رضوان اللَه علیه با داشتن سرمايههاى معنوى الهى و متحقّق بودن به ولايت، كه هر گونه كارى حتّى كرامات عجيبه و غريبه از او ساخته است، در تمام مدّت عمر يكبار ديده نشد كه از آن طريق ارتزاق كند و يا رفع حاجت بنمايد؛
و مي فرمود:
«خدا دوست دارد بندهاش تسليم باشد و او براى بنده خود اختيار كند، نه آنكه بنده چيزى را اختيار كند. اختيار بنده مطلوب نيست؛ و خواست او گرچه برآورده شود و مىشود، خلاف روش محبّت و عبوديّت است. خدا دوست دارد بندهاش بنده شود، يعنى از اراده و اختيار بيرون شود.
به شاگردان خود توصيه مى نمودند: دنبال كشف و كرامات نرويد! اين طلب ها سالك را از خدا دور مي كند گرچه مطلوبش حاصل شود ،كرامت و كشفى كه خدا پيش آورد ممدوح است نه آن را كه بنده دنبال كند.» (روح مجرد، ص556)
مي فرمودند:
«من تعجّب ميكنم از اين دسته از سالكين كه مكاشفه ميخواهند! چشم باز كنند، همه اين عالم مكاشفات است. مكاشفه تنها ديدن صورت در زاويه بصورت خاصّ يا حالت استثنائى نيست؛ هر چه كشف از اراده و اختيار و علم و قدرت و حيات حضرت حقّ كند مكاشفه است. چشم باز كن و بنگر كه اين عالم خارج، هر ذرّهاش مكاشفه است، و حاوى عجائب و غرائب كه فكر را به منتهاى آن دسترس نيست.» (روح مجرد، ص190)
عقلانیت و ایثار
سلوك راه خدا بدون انفاق و ايثار و جلوه جلال، محال است
حضرت آقا كراراً مي فرمودند:
«اين راه مستلزم ايثار و از خود گذشتگى است؛ و بعضى از رفقاى ما تنبلاند و حاضر براى انفاق و ايثار نيستند، و لذا متوقّف میمانند.» (روح مجرد، ص 480)
می فرمودند:
«آنچه به درد سلوک می خورد، فکر و عقل است؛ اینکه عقلتان زیاد بشود و قضیّه را بفهمید، به درد می خورد!»
به من می فرمودند:
«به عمل نگاه نکنید، ببینید او چقدر میفهمد و فهم سلوکی اش چقدر است، این مهم است!»
جایگاه اهل علم
و مي فرمود:
«ارزش عالم عامل از دنيا و آخرت بيشتر است؛ از هر چه به تصوّر آيد بيشتر است.» (روح مجرد، ص501)
ضرورت استاد
و حضرت آقا از بَدءِ امر، إصرارى هر چه تمامتر بر لزوم استاد داشتند امّا هيچگاه ديده نشد كه از خودشان به عنوان استاد نام ببرند؛ بلكه هميشه ميفرمودند:
در راه رفيق لازم است؛ و مسافرت راهِ معنى و منازل سلوكى بيشتر از مسافرتِ راه ظاهر و طريق بيابان احتياج به رفيق دارد؛ چرا كه غايت خطر تنهائى در آن سفر، هلاكت بدن و جسم است، و ليكن خطر تنهائى در اين سفر هلاكت نفس و روان آدمى و داخل شدن در زمره اشقياء و أبالسه میباشد. (روح مجرد، ص485)
امید به رحمت الهی
مي فرمودند:
« هيچكس را از رحمت خدا نبايد محروم كرد، چرا كه كار به دست ما نيست؛ به دست اوست سبحانه و تعالى. اگر كسى به شما التماس دعا گفت، بگو: دعا ميكنم. اگر گفت: آيا خدا گناه مرا میآمرزد، بگو: میآمرزد. و قس عليه فَعلَلَ وَ تَفَعلَلَ. وقتى كار به دست اوست چرا انسان از دعا كردن بخل بورزد؟ چرا زبان به خير و سعه نگشايد؟ چرا مردم را از رحمت خدا نوميد كند.» (روح مجرد، ص558)
اهمیت رفیق سلوکی
هميشه مي فرمودند:
«در راه رفيق لازم است؛ و مسافرت راهِ معنى و منازل سلوكى بيشتر از مسافرتِ راه ظاهر و طريق بيابان احتياج به رفيق دارد؛ چرا كه غايت خطر تنهائى در آن سفر، هلاكت بدن و جسم است، و ليكن خطر تنهائى در اين سفر هلاكت نفس و روان آدمى و داخل شدن در زمره اشقياء و أبالسه مىباشد.» (روح مجرد، ص485)
خانواده
مي فرمودند:
« اگر با مردم يا به فرزندان خود دعوا ميكنى، صورى بكن كه نه خودت اذيّت شوى و نه به آنها صدمهاى برسد. اگر از روى جِدّ دعوا كنى، براى طرفين صدمه دارد. و عصبانيّت جدّى، هم براى تو ضرر دارد و هم براى طرف.»
مي فرمودند:
«تو كه از دست مردم فرار ميكنى، براى آنست كه اذيّت آنها به تو نرسد يا اذيّت تو به آنها نرسد؟! صورت دوّم خوب است نه صورت اوّل. و صورتى بهتر نيز هست و آن اينكه خود و آنها را نبينى.»
مي فرمودند:
« فرزندان و اهل بيت را عادت دهيد كه بين الطُّلوعَين بيدار باشند.» (روح مجرد، ص 139)
احترام به فرزند
ايشان مي فرمودند:
«ما بايد به اطفال خود احترام گذاريم و به نظر بزرگ به آنها بنگريم. زيرا كه بزرگند؛ و ما ايشان را خُرد میپنداريم. ابراهيم پسر دو ساله رسول اللَه بقدرى بزرگ بود كه اگر میماند، به مثابه خود پيغمبر بزرگ میشد. كأنّه پيغمبر همان فرزندش ابراهيم است كه بزرگ شده، و ابراهيم همان پيامبر است، نهايت امر در دوران خردسالى و طفوليّت؛ ذُرّيَّةً بَعضُها مِن بَعضٍ.»
مي فرمودند:
«لهذا براى احترام كودكان نوزاد، خوب است انسان تا چهل روز مجامعت نكند، و قنداقه نوزادان را تا چندماهگى در مجالس علم و محافل ذكر و حسينيّه و محالّ عزادارى كه نام حضرت سيّدالشّهداء برده میشود ببرند؛ چرا كه نفس طفل همچون مغناطيس است و علوم و اوراد و اذكار و قُدّوسيّت روح امام حسين را جذب ميكند. طفل گرچه زبان ندارد ولى ادراك ميكند، و روحش در دوران كودكى اگر در محلّ يا در محالّ معصيت برده شود، آن جرم و گناه او را آلوده ميكند؛ و اگر در محلّ و يا محالّ ذكر و عبادت و علم برده شود، آن پاكى و صفا را به خود ميگيرد.»
مي فرمودند:
«شما اطفال خود را در كنار اطاق روضه خوانى يا اطاق ذكرى كه داريد قرار بدهيد! علماء سابق اينطور عمل مینمودند. زيرا آثارى را كه طفل در اين زمان به خود اخذ مینمايد تا آخر عمر در او ثابت میماند و جزو غرائز و صفات فطرى وى ميگردد. چرا كه نفس بچّه در اين زمان، قابليّت محضه است؛ گرچه اين معنىِ مهمّ و اين سرّ خطير را عامّه مردم ادراك نكنند.»(روح مجرد، ص95)
مي فرمودند:
«چقدر من از اين كلام رسول خدا صلّى اللَه عليه و آله و سلّم خوشحال میشوم و هر وقت ياد آن ميكنم حالت ابتهاج و مسرّت به من دست ميدهد، آنجا كه فرموده است:إنِّى أُحِبُّ مِنَ الصِّبيَانِ خَمسَةَ خِصَالٍ: الاوَّلُ أَنَّهُم البَاكُونَ؛ الثَّانِى عَلَى التُّرَابِ يَجتَمِعُونَ؛ الثَّالِث يَختَصِمُونَ مِن غَيرِ حِقدٍ؛ الرَّابِع لَايَدَّخِرُونَ لِغَدٍ؛ الخَامِسُ يُعَمِّرُونَ ثُمَّ يُخَرِّبُونَ.«من پنج كار اطفال را دوست دارم: اوّل آنكه پيوسته گريانند؛ دوّم آنكه بر سر خاك گِرد میآيند؛ سوّم آنكه بدون حقد و كينه با هم دعوا میكنند؛ چهارم آنكه براى فردا چيزى را ذخيره نمینمايند؛ پنجم آنكه خانه میسازند و سپس آن را بدست خودشان خراب میكنند.»مراد آنست كه: اطفال چون به فطرت نزديكترند، يعنى به توحيد نزديكترند؛ أنانيّت پوچ و استكبار واهى و شخصيّت مجازى در ميانشان نيست. فلهذا چون خنده غفلت انگيز، و عمارتهاى بهجتآميز، و كينههاى بى اساس امّا ريشه دار، و ذخيره كردن اموال و انباشتن بر اساس وَهم و پندار، و اتّكاى به دنيا و دلبستگى بدان، در ميان ايشان وجود ندارد يعنى همه بالفِطره اهل توحيد میباشند و فناى آنان فطرةً در ذات خدا بيشتر است، بيشتر مورد علاقه پيامبر میباشند.» (روح مجرد، ص 597)
زیارت و توسل
حضرت حدّاد قدَّس اللَه سرَّه مي فرمود:
«من میبينم در همه حرمهاى مشرّفه مردم خود را به ضريح میچسبانند و با التجا و گريه و دعا ميگويند: وصلهاى بر وصلههاى لباس پاره ما اضافه كن تا سنگينتر شود. كسى نمیگويد: اين وصله را بگير از من تا من سبكتر شوم، و لباسم سادهتر و لطيفتر شود!حاجات مردم غالباً راجع به امور مادّى است گرچه مشروع باشد، مثل ادا شدن قرض و بدست آمدن سرمايه كسب و خريدن منزل و ازدواج دختر جوان و شفاى مريض و ميهمانى دادن در ماه رمضان و امثالها. و اينها خوب است در صورتى كه موجب قرب و تجرّد انسان گردد، نه آنكه بر شخصيّت و أنانيّت وى افزوده كند و هستى او را تقويت نمايد؛ زيرا اين تقويتِ هستى موجب سنگينى نفس و بُعد از راه خدا میشود؛ به خلاف آنكه اينها بايد موجب قرب و سبكى و انبساط نفس گردد.عملى خوب و صلاحِ واقعى بشر است كه موجب قرب شود و نفس او را آزاد كند، خواه توأم با منفعت طبعى و طبيعى باشد و يا نباشد.» (روح مجرد، ص 269)اشك ما بر أبا عبد اللَه الحسين عليهالسّلام از درون قلب ما و از سويداى دل ما جارى است و با آن اشك ميخواهيم قالب تهى كنيم، چرا كه آن اشك با نفس ما و روح ما بيرون ميريزد؛ نه اين اشكهائى كه از خيال و پندار میآيد. (روح مجرد، ص547)
تغذیه
از جمله گفتار حضرت حدّاد اين بود كه مي فرمودند:
« مقدار غذائى كه براى بدنت لازم است، تو آن را ميخورى؛ و زياده بر آن، غذا تو را ميخورد!» (روح مجرد، ص184)
دستورات
مي فرمودند:
«استغفار ذيل هر شب بخصوص هنگام سحر هر چه بيشتر بتواند بهتر است، براى راه سالك مفيد است:أستَغفِرُ اللَهَ الَّذِى لَا إلَهَ إلَّا هُوَ الحَىُّ القَيّومُ الرَّحمَنُ الرَّحِيمُ بَدِيعُ السَّمَاواتِ وَ الارضِ، مِن جَمِيعِ ظُلمِى و جُرمِى وَ إسرَافِى عَلَى نَفسِى؛ و أَتوبُ إلَيهِ.هر كس بدين استغفار مداومت نمايد، طبق خواسته و قابليّت خود به مقصود خواهد رسيد. و اگر در حال كار و حركت هم بگويد اشكال ندارد.» (روح مجرد، ص512)
و مي فرمودند:
«مرحوم آقا (قاضى) رضوانُ اللَه عليه گفتهاند: هر كس در مقابل دشمن انگشتهاى دست خود را به ترتيب يكى پس از ديگرى ببندد، و در مقابل بستن هر انگشت يك حرف از حروفات كهيعص، حم عسق را بگويد بطورى كه وقتیكه همه را گفت، انگشتان تمام بسته شود، و سپس در مقابل دشمن باز كند، شرّ دشمن از او دفع خواهد شد.» (روح مجرد، ص513)
باری، حاج سید هاشم حدّاد، تربیتشدۀ دستِ مبارک مرحوم حاج سید میرزا علی آقای قاضی بود.
او میدانست دستپروردهاش چیست، و درجات و مقاماتش کدام است، و ایقان و عرفان او در چه حدّ اعلای از ارتقاء و سُمُو راه یافته است. حاج سید هاشم حدّاد بهقدری عظیم و پُرمایه بود که لفظ عظمت برای وی کوتاه است؛ بهقدری وسیع و واسع بود که عبارت وسعت را در آنجا راه نیست؛
بهقدری متوغّل در توحید و مُندَکّ در ذات حقّ متعال بود که آنچه بگوییم و بنویسیم، فقط اسمی است و رسمی؛ و او از تعیّن خارج و از اسم و رسم بیرون بود.
آری، سید هاشم حدّاد که حقّاً و واقعاً روحی فداه، مردی بود که دستِ کوتاه ما به دامان بلند او نرسید. او رفت و ما هنوز خیره و شرمنده و سربهزیر در برابرِ آن علوّ و آن مقام و آن جلالت، سرافکنده ماندهایم . (روح مجرد، ص 13)
رحمة اللَه علیه رحمة واسعة
جهت آشنایی کامل با شخصیت مرحوم حاج سید هاشم حداد رضوان اللَه علیه و مبانی مکتب ایشان می توانید بر روی لینک کتاب روح مجرد کلیک نمایید.
- جهت مشاهده مجموعه تصاویر حضرت آیتالحق حاج سید هاشم موسوی حدّاد قدّس اللَه سرّه اینجا کلیک نمایید.