پدیدآورعلامه آیتاللَه سید محمدحسین حسینی طهرانی
گروه تاریخی و اجتماعی
هو العلیم
مقام امیرالمؤمنین و کیفیت ولادت آن حضرت در خانه کعبه
حضرت علامه آیة اللَه حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی
امام شناسی، جلد 1
مقاله پیش رو گزیده ایست از فرمایشات مرحوم علامه طهرانی در جلد اول کتاب امام شناسی راجع به مقام امیرالمومنین وکیفیت ولادت آن حضرت در خانه کعبه
مقام أمیر المؤمنین علیه السلام
اما درباره أمیر المؤمنین علیه السلام که معلوم است سر رشته دار معارف حقّه و صاحب لواى حمد و پیشقدم در مراحل توحید بوده اند، خداوند آن حضرت را در خانه خود و حرم خود در کعبه به دنیا آورد بعد از آنکه نور مقدس او را از آدم تا حضرت ابو طالب، در اصلاب نسلًا بعد نسل حفظ فرمود.
نام مبارکش على، کنیه اش ابو الحسن، پدرش حضرت ابو طالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف بود، و ابو طالب برادر أعیانى حضرت عبد اللَه والد رسول اللَه بود، بنابراین آن حضرت ابن عم أعیانى رسول خدا بوده و نسبت او و حضرت رسول در جدّشان حضرت عبد المطلّب مجتمع مىگردد.
ابو طالب از بزرگان مکه و خدمتگزاران به رسول خدا بود، و از آن حضرت بسیار حمایت مىکرد، بطوریکه تا در قید حیات بود کسى از مشرکین قریش نتوانست به آن حضرت آسیبى وارد کند، سه سال آن حضرت و سایر بنى هاشم را در شعبى که معروف به شِعب ابو طالب است در مکه حفظ و حراست نمود، و بتمام معنى فدوى و حامى رسول اللَه بود، تا هنگامیکه از دنیا رخت بربست، دستِ تجاوز و تجاسرِ مشرکین به رسول خدا باز شد و پیغمبر اکرم ناچار از هجرت به مدینه گردید.
حضرت ابو طالب از مؤمنین واقعى، و مسلمین حقیقى برسول خدا بود و اشعاریکه در مدح آن حضرت سروده بسیار، و در کتب احادیث و تواریخ ثبت است، لکن بعللى که عمده آن حفظ و حراست از حضرت رسول اللَه بوده، ایمان خود را از قریش کتمان مىنمود و حضرت رسول بسیار او را دوست داشتند و به او پدر خطاب مىکردند.
در احوالات حضرت فاطمه بنت اسد مادر امیر المؤمنین علیه السلام
نام مادرش فاطمه، دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف است، و چون اسد برادر عبد المطلب است لذا ابو طالب و فاطمه پسر عمو و دختر عمو بودهاند.
حضرت فاطمه بنت اسد مادر أمیر المؤمنین از زنان بزرگوار اسلام است، و اول زنیست که بعد از حضرت خدیجه ایمان آورد و بحضرت رسول بسیار محبت مىنمود، حضرت او را مادر خطاب مىکردند، و چون بمدینه هجرت نمودند بدون فاصله با پاى برهنه حافیةً بمدینه هجرت نمود.
ابن جوزى مىگوید: وَ هِىَ اوَّلُ امرَأَةٍ هَاجَرَت مِن مَکةَ الى المَدینَةِ مَاشِیةً حَافِیةً وَ هِىَ أَوَّلُ امرَأَةٍ بایعَت رَسُولَ اللَه صَلَّى اللَه عَلَیهِ وَ آلِهِ بِمَکةَ بَعدَ خَدیجَة1
ابن صباغ مالکى مىگوید: فاطمه بنت اسد برسول خدا ایمان آورد و با حضرتش بمدینه هجرت نمود، چون در مدینه رحلت نمود پیغمبر اکرم او را در پیراهن خودشان کفن نمودند و دستور دادند که اسامة بن زید و ابو ایوب انصارى قبر او را حفر کنند.
چون حفر نموده بموضع لَحْد رسیدند، خود رسول اللَه در قبر پائین رفته و لَحْد او را با دست مبارک خود حفر کردند، و خاک لحد را با دست خود بیرون ریختند، چون از کار حفر فارغ شدند، خود در درون قبر به پشت خوابیدند، و گفتند:
اللَه الَّذِى یحیى وَ یمیتُ وَ هُوَ حَىٌّ لا یمُوتُ اللَهمَّ اغفِر لِامُّى فَاطِمَةَ بِنتِ اسَد وَ لَقِّنهَا حُجَّتَهَا وَ وَسِّع عَلَیهَا مُدخَلَهَا بِحَقِّ نَبِیک مُحَمَّدٍ وَ الَانبیاءِ الَّذِینَ مِن قَبلى فَانَّک ارحَمُ الرَّاحِمِینَ2
خداست که زنده مىکند و مىمیراند و اوست که ابداً نمىمیرد بار پروردگار من، مادرم فاطمه بنت اسد را مورد مغفرت خود قرار داده، و حجّت او را بزبان او القاء بفرما، و قبر را بر او وسیع گردان بحق فرستاده ات و پیامبرت محمّد و پیامبرانى که قبل از من آمدهاند، تو ارحم الراحمین هستى.
اصحاب به حضرت عرضه داشتند3: یا رسول اللَه ما دیدیم تو را که در این عمل با فاطمه کارى کردى که با هیچکس قبل از او ننموده بودى، پیراهن خود را کفن او نمودى، و لحد او را خود کندى، و در قبر او خوابیدى، و دعا براى او نمودى .
حضرت فرمودند من پیراهن خود را باو پوشانیدم تا خدا از لباسهاى بهشتى در بر او کند، و در قبر او خوابیدم تا فشار قبر بر او آسان گردد، فاطمه در رعایت امر من و مراقبت و حمایت من بهترین خلق بود بعد از ابو طالب سلام اللَه علیهما.
سبط ابن جوزى گوید که: وفات فاطمه بنت اسد در سنه چهارم از هجرت بوده است.1 از ابو طالب و فاطمه بنت اسد چهار پسر بوجود آمد که به ترتیب طالب و عقیل و جعفر و على نام داشتند، و سنّ هر یک با دیگرى بترتیب ده سال فاصله داشت و یک دختر بنام فاخته که لقبش امّ هانى بوده است.2
جاى تردید نیست که على علیه السلام در جوف کعبه خانه خدا متولّد شد، حِمْیرى سید اسمعیل بن محمد مىگوید:
وَلَدَتهُ فِى حَرَمِ الالهِ وَ امنِهِ | *** | وَ البَیتِ حَیثُ فِنائُهُ وَ المَسجِدُ |
بَیضاءُ طاهِرَةُ الثِّیابِ کریمَةٌ | *** | طابَت وَ طاب وَلیدُها وَ المَولدُ |
فى لَیلةٍ غابَت نُحوسُ نُجومِها | *** | وَ بَدَت مَعَ القَمَرِ المُنِیرِ الأسعَدُ |
مَا لُفَّ فِى خِرَقِ القَوابِلِ مِثلُهُ | *** | إلَّا ابنُ آمِنَةَ النَبِىِّ مُحَمَّدٌ3 |
فاطمه بنت اسد علىّ را زائید در حرم خدا و محل امن و امان الهى، در بیت اللَه که ساحت حرم و مسجد الحرام است
فاطمه زنى پارسا و روشن دل و پاکدامن و بزرگوارپاک و پاکیزه بود هم خودش و هم فرزند مولودش و هم محلّ تولّد مولودش
در شبى این مولود مبارک را زائید که ستارگان نحسش همه غائب شده بودند و فاطمه با آن ماه منیر تابناک سعد و سعادت بدرخشید
هیچگاه چشم و روزگار ندیده که مانند این مولود مسعود را دست قابلهها در پارچهاى بپیچند، مگر پسر آمنه: پیامبر اکرم محمّد را4
و نیز در این باره عبد الباقى عمر5 مىگوید:
انتَ العَلِىُّ الَّذِى فَوقَ العُلى رُفِعَا | *** | ببَطنِ مَکةَ وَسطُ البَیتِ اذ وُضِعَا6 |
تو همان علىّ بلند مقامى هستى، که در بطن مکه در وسط بیت خدا که بزمین نهاده شدى، از فراز رفعت و بلندى هم گذشتى و بر فوق علوّ و رفعت ترفیع یافتى.
حاکم نیشابورى گوید: لَم یولَد فِى جَوفِ الکعبَةِ قَبلَ عَلِىٍّ وَ لَا بَعدَهُ مَولُودٌ سِوَاهُ إکراماً لَهُ وَ إجلا لًا لِمَحَلِّهِ در جوف خانه کعبه هیچ مولودى غیر از علىّ متولد نشد، نه قبل از علىّ و نه بعد از علىّ، و این بجهت اکرام و عنایتى است که خدا به او داشته و بعلّت جلال و عظمتى است که در مقام او مرعى داشته است
و نیز ابن صباغ مالکى گوید: وُلدَ عَلِىٌّ علیه السلام بِمَکةَ المُشَرَّفَةِ بِدَاخِلِ البَیتِ الحَرامِ فِى یومِ الجُمُعَةِ الثّالِثِ عشَرَ مِن شَهرِ اللَه الأصَمِّ، رَجَبِ الفَردِ سَنَةَ ثَلاثِینَ مِن عَامِ الفِیلِ، قَبلَ الهِجرَةِ بِثَلاثٍ وَ عِشرَینَ سَنَةً، وَ قِیلَ بِخَمسٍ وَ عِشرِینَ، وَ قَبلَ البَعثِ بِاثنَتَى عَشرَةِ سَنَةً، وَ قِیلَ بِعشرِ سِنِین، وَ لَم یولَد فِى البَیت الحَرامِ، قَبلَهُ احَدٌ سِواهُ، وَ هِىَ فَضِیلَةٌ خَصَّهُ اللَه تَعالىَ بِهَا اجلَالًا لَه وَ اعلَائاً لِمَرتَبَتِهِ وَ اظهَاراً لِتَکرِمَتهِ، وَ کانَ عَلِىٌّ هاشمیاً مِن هَاشِمیینِ وَ اوَّلُ مَن وَلّدَهُ هَاشِمٌ مَرَّتَینِ.1
على علیه السلام در جوف خانه خدا، و داخل بیت اللَه الحرام در مکه مکرمه متولد شد، در روز جمعه سیزدهم ماه رجب سى سال قبل از عام الفیل، و قبل از بعثت رسول خدا به ده سال، و قبل از هجرت رسول خدا به بیست و سه سال.
متولد نشده است کسى قبل از على در خانه خدا، و این فضیلتى که خداوند آن حضرت را بدو اختصاص داده است بجهة جلال و عظمت مرتبه و بلندى و رفعت مقام، و نشان دادن شان و قدر آنحضرت است و على اولین هاشمى است که از دو هاشمى متولد شده است2 چون مادر او پدر او هر دو هاشمى بوده و قبل از او و برادرانش چنین هاشمى پا بعرصه وجود نگذاشت.3
کیفیت ولادت أمیر المؤمنین در کعبه
اما در کیفیت ولادتش وارد است که چون دردِ زائیدن، مادرش فاطمه را گرفت، فاطمه بخانه خدا پناه آورده، با ابتهال پردههاى خانه را گرفت، و تقاضاى سهولت زائیدن نمود، و نظرى به آسمان افکند و گفت:
. اى پروردگار من، من بتو ایمان آوردهام! و بهر پیغمبرى را که فرستادهاى! و بهر کتابى که نازل فرمودهاى! و تصدیق نمودهام بفرمایشات ابراهیم خلیل که این خانه را بنا کرده است!
بارالها بحقّ این خانه، و بحق بنا کننده این خانه، و بحق این فرزندى که در شکم دارم و مونس من است، و با من سخن مىگوید، و یقین دارم که از آیات عظمت و جلال توست، اینکه آسان کنى بر من ولادت مرا.
عباس بن عبد المطلب و یزید بن قعنب که شاهد قضیه بودند مىگویند: دیدیم که دیوار خانه (در موضح مستجار) شکافته شد و فاطمه از آن داخل بیت شد، و از دیده نهان گردیده و شکاف خانه بهم آمد، و هر چه ما خواستیم در خانه را بگشائیم و از حال فاطمه اطلاع حاصل کنیم میسر نشد، دانستیم که این یکى از آیات و اسرار خداست.
این قضیه در مکه انتشار پیدا کرد، و زنها با یکدیگر از این خبر گفتگو مىکردند تا پس از سه روز همان نقطه از دیوار شکافته شد و فاطمه بنت اسد فرزند خود على را بر روى دست گرفته بخود مىبالید و فخر مىنمود، و مىگفت: کیست مانند من که چنین پسرى در داخل کعبه بزاید.1
و اما آنچه ابن صباغ مالکى از کتاب مناقب لابى العالى الفقیه المالکى نقل مىکند، آنستکه: از حضرت على بن الحسین نقل است روزى در خدمت پدرم حسین بن على نشسته بودیم، و جماعتى از زنان در آنجا مجتمع بودند یکى از آنها بسوى ما روى آورد، من به او گفتم خدا تو را رحمت کند! که هستى؟ گفت من زبدة دختر عجلان از بنى ساعده هستم.
گفتم: آیا مطلبى دارى؟ و مىخواهى ما را از آن اطلاع دهى؟
گفت: آرى سوگند بخدا، ام عمارة دختر عبادة بن فضلة بن مالک بن عجلان ساعدى مرا خبر داد که روزى در میان زنان عرب بودیم که ابو طالب با حال اندوه و حزن بسوى ما آمد، من باو گفتم: چرا اینطور پریشانى؟
گفت: چون فاطمه بنت اسد در شدت درد زاییدن گرفتار است.
پس ابو طالب دست فاطمه را گرفته و بکعبه آورد و او را در داخل کعبه جاى داد و گفت همین جا بنام خدا بنشین! ناگهان یکمرتبه او را درد سختى گرفت و طفل نظیف و پاکى را که پاکیزهتر از او ندیده بودیم متولد شد او را ابو طالب على نام گذارده و درباره او شعرى سرود
سَمَّیتُهُ بِعَلِىٍّ کى یدُومَ لَهُ | *** | عِزٌّ العُلُوِّ وَ عِزُّ الفَخرِ ادوَمَهُ |
من او را على نامیدم براى آنکه عزت بلندى مقام و عزت فخر بطور مداوم و جاودان براى او باشد.
و در اینحال پیغمبر صلى اللَه علیه و آله آمدند و از کعبه على و مادرش فاطمه را بخانه مادرش بردند.
حضرت سجّاد مىفرماید: سوگند بخدا که من هیچگاه چیز خوبى را نشنیده بودم مگر آنکه این خبر از بهترین و خوبترین آنها بود.1
شیخ سلیمان قندوزى از کتاب «مودة القربى» از عباس بن عبد المطلب روایت کرده است که، فاطمه بنت اسد میل داشت اسم این فرزند را اسد بنام پدر خودش بگذارد، و حضرت ابو طالب بدین اسم راضى نبود و بفاطمه گفت: بیا با هم در شب تاریکى از کوه ابو قیس بالا رویم و خداوند آفریننده جهان را بخوانیم، شاید خودش ما را از اسم این فرزند آگاهى دهد.
چون شب فرا رسید هر دو از منزل خارج شده و از کوه ابو قیس بالا رفتند و هر دو خدا را خواندند و ابو طالب این ابیات را انشاء کرد:
یا رَبِّ یا ذَا الغَسَقِ الدُّجِىِّ | *** | وَ الفَلَقِ المُبتَلَجِ المُضِىِ |
بَین لَنَا عَن امرِک المَقضِىَّ | *** | بِمَا نُسَمِّى ذلِک الصَّبِىِ |
اى پروردگار من! اى صاحب این شب تار! واى صاحب صبح روشن! از امر خود که در قضاى تو گذشته است ما را واقف گردان که نام این پسر را چه بگذاریم؟
در این حال صداى خِش خِشى بالاى سر آنها در آسمان پیدا شد، ابو طالب سر خود را بلند کرد، دید لوحى سبز فام است مثل زبرجد، و در او چهار سطر نوشته، با دو دست او را گرفته و او را محکم بسینه خود چسبانید در روى آن نوشته بود:
خُصِّصتُما بِالوَلَدِ الزَّکىِّ | *** | وَ الطّاهِرِ المِنتَجَبِ الرَّضِىِ |
وَ إسمُهُ مِن قَاهِرٍ عَلِىّ | *** | عَلِىٌ اشتُقَّ مِنَ العَلِىّ |
من شما دو نفر را اختصاص دادم بیک فرزند پاکیزه و طاهر و اختیار شده و پسندیده و اسم او را از مقام رفیع و با عظمت على گذاردم، که مشتق از اسم خودم على است، ابو طالب بسیار مسرور شد و سجده نمود و ده شتر عقیقه کرد، و این لوح را در خانه کعبه آویزان نمود، و بنى هاشم باو فخر مىنمودند تا در زمان هشام بن عبد الملک که حجاج با ابن زبیر نبرد کرد غائب شد.1