پدیدآورعلامه آیتاللَه سید محمدحسین حسینی طهرانی
گروه تاریخی واجتماعی
شمهای از حالات علی بن الحسین زینالعابدین علیهما السلام
بسم اللَه الرحمن الرحیم
در رياض السالکين آورده است: او زينالعابدين و سيّدالزاهدين و قدوةالمقتدين و امام المؤمنين ابوالحسن و ابومحمد على بن الحسين بن على بن أبىطالب مىباشد. مادرش شاه زنان دختر يزدجرد بن شهريار بن کسرى است. و گفته شده است: نام او شهربانويه بوده است و راجع به اوست آنچه را که أبوالاسود دئلى سروده است:
و إنَّ غلاماً بين کسرى و هاشم | *** | لأکرمُ من نيطَتْ عليه التَّمائم |
سنه سى و هشت از هجرت در مدينه متولّد گشت قبل از دو سال از رحلت جدّش أميرالمؤمنين عليه السلام، و مدّت دو سال با جدّش بود، و با عمويش حضرت امام حسن عليهما السّلام، دوازده سال، و با پدرش امام حسين عليهالسلام بيست و سه سال، و پس از پدرش سى و چهار سال، و در سنه نود و پنج هجرى در مدينه رحلت نمود در حالى که از عمرش پنجاه و هفت سال مىگذشت، و در بقيع در قبرى که عمويش امام حسن عليهالسلام بود در قبّهاى که در آن عباس بن عبد المطلب مدفون است به خاک سپرده شد. و به او ذوالثَّفِنَات گويند؛ چون ثَفِنَة با کسره فاء، در انسان به معنى زانو و مفصل ساقه پا و ران مىباشد و اين بدان سبب بود که طول سجدههاى آنحضرت در زانوها اثر گذارده بود. زُهْرِى گويد: من هيچ کس از هاشميّين را أفضل از على بن الحسين نديدم. و از حضرت امام باقر عليه السلام روايت است که: عادت على بن الحسين عليهالسلام چنان بود که در هر شبانه روز هزار رکعت نماز مىگزارد و باد او را مانند شاخه گندم تکان مىداد. و چون وضو مىساخت رنگش زرد مىشد. اهل او به وى گفتند: اين چه عادتى است که در حال وضو دارى؟ در پاسخ فرمود: آيا مىدانيد من در مقابل چه کسى اراده قيام دارم؟!
و ابن عائشه گفت: شنيدم از اهل مدينه که مىگفتند: ما از صدقات سرّى محروم نشديم مگر هنگامى که على بن الحسين عليهما السّلام جهان را بدرود گفت. و چون رحلت نمود و بدنش را براى غسل برهنه کردند؛ حاضران متوجّه آثار برآمدگيهایى در پشتش شدند و پرسيدند: اينها چيست؟ پاسخ داده شد: او شبها ظرفهاى پوستى از آرد را بر دوشش براى مستمندان مدينه حمل مىکرد و در پنهانى بديشان مىرساند و اين آثار آن پوستهاست. و وى [امام سجاد علیهالسلام] مىفرمود: إنَّ صَدَقَةَ السِّرِّ تُطفىء غَضَبَ الرَّبِّ. «صدقات پنهانى، خشم پروردگار را خاموش مىکند.»
و از على بن ابراهيم از پدرش روايت است که: على بن الحسين عليهالسلام پياده حج مىکرد و مسافت فيما بين مدينه و مکه را در بيست روز و شب مىپيمود. و از زرارة بن أعْين وارد است که: در نيمه شب سائلى مىگفت: کجايند زاهدين دنيا و راغبين به آخرت؟! شنيد که هاتفى از ناحيه بقيع که صوتش را مىشنيد و خودش را نمىديد جواب داد: اوست على بن الحسين عليهما السّلام. و از طاووس روايت است که گفت: شبى در هِجر اسماعيل بودم که على بن الحسين وارد شد. با خود گفتم: مردى است صالح از اهل بيت نبوت، بروم و به دعايش گوش فرا دارم! شنيدم که مىگفت: عُبَيْدُک بفِنائک، مِسْکينُک بِفِنَائِک، فقيرک بفنائک. من اين دعا را در هيچ شدّتى نخواندم مگر آنکه موجب فرج و گشايش من شد.
زمخشرى در ربيع الأبرار حکايت کرده است که چون يزيد بن معاويه جيش خود را به سردارى مسلم بن عقبه براى قتل و غارت و هتک نواميس اهل مدينه گسيل داشت، على بن الحسين چهار صد زن از مخالفين خود را با حَشَم و خدمتکارانشان ضميمه عائله خود نمود تا آنکه جيش مسلم از مدينه منصرف شد. يکى از آن زنان مىگفت: ما عِشْتُ و اللَه بين أبَوَىَّ بمثل ذلک الشريف. «قسم به خدا که من در ميان خانه پدر و مادرم چنين گذرانى که در خانه اين مرد شريف کردم نکردهام!»
و آنحضرت بسيار به مادرش مهربان بود. به وى گفتند: تو از جميع مردمان به مادرت مهربانتر مىباشى، پس چرا ما نديديم تو را با او که در يک کاسه غذا بخوريد؟! حضرت فرمود: خوف آن دارم که به لقمهاى که چشم او افتاده است دست من سبقت گيرد و بنابراين خود را عاق کرده باشم. به او گفته شد: حالت چطور است؟ فرمود: به واسطه قرابتم با رسول خدا در خوف به سر مىبرم در حالى که جميع اهل اسلام به انتساب به رسول خدا در امان مىباشند.12