24

جلسه ۲۴

8259
مشاهده متن

پدیدآورآیت‌اللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی

گروهفقه

مجموعهارتداد در اسلام


توضیحات

لزوم تأمین جهات وصول به کمال برای افراد در حکومت اسلام

/10
پی دی اف پی دی اف موبایل ورد صوت

جلسه ۲۴

1
  •  

  •  

  • أعوذُ بِاللَه مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

  • بِسمِ اللَه الرَّحمَنِ الرَّحیم

  •  

  •  

  • سؤال: [مجالس ترحیم برای اموات تا چند روز مشروع است؟]

  • جواب: [تا] سوّم مشروع است.

  • سؤال: مشروع است؟

  • جواب: بله. مأثورش تا سوّم است، و بعد [از سوم، دیگر] منهی است 

  • سؤال: یعنی خود هفت هم منهی است؟

  • جواب: بله. اما هفت دیگر چیزی است که نمی‌شود کاریش کرد، خیلی دیگر...! ولی اربعینش را من قطعاً می‌توانم بگویم خلاف شرع است و اربعین اختصاص به سیّد الشهداء دارد. و من خودم تا به حال در یک جلسۀ اربعین شرکت نکردم یعنی از سابق تا به حال. حالا هفت را می‌توانم بگوئیم اضافه دلشان می‌خواهد بگیرند، مثل این که یکی بخواهد سر دو ماه هم یک مجلس بگیرد، می خواهد بگیرد خب بگیرد، سه ماه، چهار ماه، ده ماه، همیشه، صحیح نیست. غیر از نظر شارع است. هفت نه این که خلاف شرع است ولی مرویّ نیست. مأثور تا سوّم است، بعد هم امر به رفع عزا شده. پیغمبر این طور می فرمودند. تا سه روز عزا بعد هم دیگر عادّی.

  • سؤال: [می خواستید تعطیل کنید؟]

  • جواب: نه نه! داشتم شل می‌شدم بعد گفتم نه، چرا تعطیل کنیم؟ تمام بشود دیگر.

  • در بحث ارتداد صحبت به این جا رسید که در حکومت- حالا ما حکومت اسلام نمی گوییم- در یک حکومت باید جهات تأمین وصول به کمال برای افراد فراهم بشود. این یک مسئلۀ اساسی است. بر اساس این مسئله ما باید موارد برای این اختیارات را مدّ نظر قرار بدهیم، در این اجتماع، میزان اختیار انسان در چه حدودی است؟

  • اصل اولی در این‌جا این است که اختیاری از ناحیۀ عقل ممضی است و همین طور از ناحیۀ شرع، که آن اختیار، منافی با اختیار دیگر و معارض با مصلحت دیگر نباشد، آن اختیار در این‌جا ممضی است. بناءً علیهذا اگر هر کدام از این دو، مورد تعرض قرار بگیرد، آن اختیار از نظر عقل و شرع ممضی نیست. حالا در این‌جا مطالب، دیگر مورد دسته بندی قرار می‌گیرد. فرض کنید که یکی از آن موارد اختیار موارد فساد جامعه از نقطۀ نظر فساد اخلاقی است. از نقطۀ نظر فساد اخلاقی اختیار افراد در گرو عدم تعرض به اختیار و مصلحت دیگران است. فرض کنید یک شخصی موسیقی منزل خود را بلند کند به نحوی که صدایش به همسایه برسد این از نظر شرعی و عقلی حرام است. چرا؟ چون سلب اختیار دیگری شده در این‌جا، دیگری می‌خواهد در منزل خودش آزاد حرکت کند، نمی‌تواند در گوشش پنبه بگذارد به خاطر اینکه صدا را نشنود، الآن این بلند کردن صدای موسیقی، سلب اختیار دیگری است، همین‌طور سلب مصلحت دیگری هم شده چون استماع صدای موسیقی را آن شخص حرام می‌داند بنابراین این استماع موسیقی- این‌جا دیگر بین سماع و استماع فرق نمی‌کند. بعضی‌ها قائل به تفصیل شدند؛ سماعش یک‌جور است و استماعش یک‌جور دیگر. سماع آن است که خودش به گوش انسان بخورد[ البته] اگرخودش هم به گوش انسان بخورد باز آن اثر سوء را می‌گذارد نه این‌ که[این اثر سوء فقط منحصر به] استماع باشد- باز در این‌جا سلب مصلحت دیگری را می‌کند. 

جلسه ۲۴

2
  • در همین راستا ما می‌توانیم در این‌جا فرض کنید صحبت‌هایی که از بلندگوهای مساجد می‌شود حتی اگر وعظ هم باشد، [آنها را هم] مورد لحاظ قرار بدهیم چون صدا صدای بلندی هست این صدای بلند موجب سلب آسایش دیگران می‌شود، از این نقطۀ نظر موجب مضرتی برای آن‌ها یا موجب سلب اختیار آنهاست. این هم در اینجا فرقی نمی‌کند. یا این‌ که فرض کنید من باب مثال آمدن زنها به صورت برهنه در شوارع، این یا موجب سلب اختیار دیگران است و دیگران باید خودشان را در حفاظ قرار بدهند، منافی با اختیار است یا اگر موجب سلب اختیار دیگران به این نحو نباشد موجب تعرض به مصالح دیگران در این‌جا هست و این هم در این‌جا باید مورد دقت قرار بگیرد. بطور کلی در این قالب، این مسائل می‌آید. حالا این یک مسئله.

  • مطلب دیگر این ‌که پس اصل کلی ما در اختیارات فرد در یک جامعه این است که اختیار او:

  • یک؛ موجب سلب اختیار دیگری نباشد. 

  • دوم؛ موجب سلب مصلحتی از مصالح او یا توجه مفسده‌ای از مفاسد به او باشد. اگر این‌طور باشد از نقطۀ نظر عقلی و شرعی در این‌جا این اختیار مردود است.

  • می‌ماند مسائلی که این مسائل هم در همین حیطه قرار می‌گیرد؛ مسائلی هست که به امنیت اجتماع بر می‌گردد، موجب سلب اختیار کسی نیست اما طرح این مسائل ممکن است امنیت جامعه را از بین ببرد، اسرار یک جامعه را بخواهد فاش کند. تمام این‌ها موجب این است که یک مسائل و مفاسدی متوجه جامعه خواهد شد. عقل و شرع در این‌جا جلوی اختیار در این مسائل را هم می‌گیرد.

  • چطور این‌ که ما در اسلام هم [این گونه موارد را] داشتیم. جریان آن زنی که [خبرچینی می کرد] و فوراً آیه آمد، اول ابوبکر و اینها رفتند و آن[نامه را پیدا] نکردند. بعد حضرت، امیر‌المومنین را فرستاد و وقتی که آن زن ممانعت کرد [از دادن آن نامه ای که در آن نامه] مسائل خاصی را که مربوط به اسلام بود و آن شخص راجع به فتح مکه می‌خواست قضیه را زودتر گزارش بدهد برای آن افراد، امیر‌المومنین شمشیر کشیدند وگفتند گردنت را می‌زنم اگر [آن نامه را تحویل ندهی] چون مصلحت، مصلحت مهمی هست لذا در این‌جا حضرت تهدید به قتل کردند تا اینکه آن نامه را از او گرفتند. و حتماً او را هم برگرداندند یا اینکه طرف خبر نداشت و الا فرقی نمی کند چه نامه را بخواهد ببرد یا خودش برود، یا زن خبر نداشت یا اینکه حضرت او را برگرداندند، یکی از این‌ها بود و در خبر نداریم که آن زن چه شد، ولی طبق قاعده بردن یک همچنین سرّی و یک همچنین نامه‌ای اگر قرار باشد آنقدر در این‌جا مهم باشد می‌بینیم که امیرالمومنین حتی با تهدید به قتل هم این مطلب را به این‌جا کشاندند. این فاش کردن اسرار یک مملکت است و خیانت تلقی می‌شود و نظائرش را ما در زمان پیغمبر باز هم داریم.

جلسه ۲۴

3
  • اما اگر فرض کنید که مطلب، ابراز یک عقیده‌ای از عقاید هست نسبت به یک مسئله ای، نسبت به یک مبنای اعتقادی، نسبت به یک همچنین چیزی، باید ببینیم این مطلب داخل در یک همچنین مسئله ای می‌شود یا نه؟ [ببینیم] این چه عنوانی دارد؟ خب اگر قرار بر این باشد که ابراز یک عقیده یک فسادی را بخواهد متوجه جامعه بکند، این قطعاً با توجه به آیه بَلِ اَلْإِنْسٰانُ عَلىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ ﴿القیامة، ١٤﴾ وَ لَوْ أَلْقىٰ مَعٰاذِيرَهُ ﴿القیامة، ١٥﴾ این دیگر در این صورت مشخص است که این آیا در مقام افساد در اینجا آمده و می‌خواهد این قضیه را ابراز کند و یا در مقام اصلاح مسئله هست؟ کدام‌ یک از این دو هست؟ اگر در مقام اصلاح است در این صورت اشکال ندارد با اینکه مسئله مسئلۀ خطیری هست ولی در مقام اصلاح، این مطلب بیان شده. و اگر در مقام افساد است...

  • ... خب در آن صورت فرق می‌کند، مثل این‌که عرض و آبروی افراد را بردن، اشاعۀ دروغ کردن در میان افراد، تهمت زدن در میان جامعه، حیثیت و آبرو را بردن، ترس در جامعه ایجاد کردن، خوف و این مطالب را ایجاد کردن، در این موارد مشخص است که شخص در مقام اصلاح این کارها را انجام می‌دهد یا در مقام افساد است، خب اینها همه جزو مواردی است که نمی‌شود انسان از اینها به یک منوال عادی بگذرد، اینها با هر شخصی تفاوت پیدا می‌کند و قابل برای کنترل هست. خب حالا یک شخصی می‌خواهد یک خبری را [پخش] کند، آبروی یک شخصی را ببرد، یک شخصی کار خلافی کرده، آیا منظورش اصلاح است؟ اگر این کار را نکند شخص دست به کاری می‌زند و خلاف می‌کند یا این که نه، طرف قصد و غرضی دارد؟ این ها مطالبی هست که انسان می‌تواند با توجه به خصوصیت مورد، جلوی فرد را بگیرد یا او را در بیان این مطالب آزاد بگذارد. مثلاً من خیلی از موارد را حتی دیدم در روزنامه‌ها و این ها که وقتی که صحبت از اختلاف در یک عقیده و امثال ذلک می‌شود، یک کاری را که حالا یک شخص در یک جا کرده آن کار می‌آورند فرض کنید جزء همین...، مثلاً این آقایی که در فلان جا این جوری رفته حالا داره می‌آید راجع به فلان کس این جوری حرف می‌زند! خب حالا این جوری رفته به تو چه مربوط که حالا این جوری رفته؟ در فلان جا رفته فرض کنید که با شخصی هم این جوری صحبت کرده! این[یک کار] صحیحی نیست. معلوم می‌شود که عنوان غرض ورزی و این ها در کار هست. یا اینکه نه، واقعاً طرف، شخص یک شخصی است که در مقام عناد و این ها هست و مسئله مشخص است و هیچ راهی نیست جزء اینکه حالا فرض کنید فلان کارش را هم آدم بیاید در اینجا بگوید، نقل بکند، یعنی مثلاً در [روزنامه و...] نه این که یک وقت قضیۀ خصوصی خصوصی، آن که اصلاً گفتنش حرام است، نباید گفت. نه یک مطلبی است که خصوصی هم نیست اما فرض کنید که حالا گفتنش، او را در انظار تضعیف می‌کند.

جلسه ۲۴

4
  • تمام این مطالب در تحت یک قانون کلی صلاح و رعایت افساد و اصلاح دور می‌زند که آیا گوینده در مقام اصلاح است یا در مقام افساد؟ اگر در مقام افساد باشد باید جلوگیری بشود و اگر در مقام اصلاح باشد، خب این هم مشخص است که مثلاً فرض بکنید که در جامعه، اهل حلّ و عقدی هستند، افرادی هستند که تشخیص می‌دهند این روی چه نظری این مطالب را مطرح می‌کند و اینجاست که مسئلۀ ما در باب آزادی بیان و عقیده، به شکل جدی در این جا مطرح می‌شود. 

  • ما می‌بینیم که در زمان ائمه علیهم السلام مطلب این طور نبود، یعنی در زمان امام، شخص آزادانه می‌آمد و بر خلاف حکومت یک حرفی می‌زد و نمی‌گفتند به او که تو کافری! تو چی چی هستی و این ها حرفها! یا در زمان امام صادق علیه السلام افراد مخالف، حوزه‌های علمی داشتند، حوزه‌های درسی داشتند در بصره که هشام بن حکم می‌رود با شاگردان حسن بصری و این ها بحث می‌کند. 

  • سوال: آن که حکومت اسلام نبوده 

  • جواب: می‌دانم 

  • سوال: امام هم نمی‌تواند جلوگیری بکند...

  • جواب: امام که نگفت بروید اغتیالش کنید، ترورش کنید یواشکی! این را هم که نمی‌گوید. حتی حضرت می‌فرماید نه، بروید با این ها بحث کنید. یا در زمان خود امیرالمومنین؛ در زمان امیرالمومنین می‌آمدند در مسجد کوفه و شروع می‌کردند به کارهای امیرالمومنین اعتراض کردن! این کار تو اشتباه بود! خب این اعتراض به حاکم مسلمین است. فرض کنید که الان اگر یکی به حاکم مسلمین اعتراض بکند چه کارش می‌کنند؟ با سنگ می زنند [شیشه‌ های خانه و ماشینش] را خرد می‌کنند! درب و داغونش می‌کنند! آنجا بلند می‌شدند یا علی تو اشتباه کردی این کار را کردی! امیرالمومنین هم بالاخره می‌گفت یا کردم یا نکردم، من حاکم مسلمین هستم...، یا جوابش را می‌داد به این دلیل، به آن دلیل، فلان. ما می‌بینیم در حکومت امیرالمومنین مخالفتهایی که با حضرت می‌شد، برخورد برخورد این جوری نبود، با این که حکومت دست حضرت بود. و چه بسا ممکن بود این حرفها یک عدهّ ای را هم به دنبال خودش جمع کند ولی در یک حکومت اسلامی ترسی وجود ندارد که فرض کنید آدم بترسد و...، تازه جلوی این مطالب را گرفتن، بدتر می‌کند و مسئله را از پایه خراب می‌کند یعنی تا یک نقطۀ ضعف و چیزی نباشد که نمی‌شود فرض کنید که...! چرا انسان برخورد با ضرب و شتم داشته باشد؟ در زمان امام صادق این همه مکاتب بودند می‌آمدند صحبت می‌کردند، حضرت آنها را رد می‌کرد، آنها حضرت را رد می‌کردند، ابن ابی العوجاء می‌آمد در جلوی جمعیت با حضرت مباحثه می‌کرد، دربارۀ بی دینی و الحاد بحث می‌کرد. در زمان مأمون خلیفۀ عباسی، این همه ملل مختلف را مأمون جمع می‌کرد تا این که با حضرت در مسائل مختلفه بحث کنند و حضرت را محکوم کنند و حضرت هیچ وقت نگفت این ها نصاری هستند من با اینها بحث نمی‌کنم! می‌آمد و صحبت می‌کرد. یعنی ما نداریم در زمان ائمه که بحث‌های مختلف...،

جلسه ۲۴

5
  • مهمترین بحث‌هایی که در زمان ائمه بود بحث‌های مربوط به ولایت امام بود. یک مورد[بوده که] امام علیه السلام [فرموده] باشد که اینها که راجع به این قضیه بحث می‌کنند و من را محکوم می‌کنند بروید بکشیدشان؟ این ها مرتدند؟ این ها چه هستند؟ این ها را اغتیال کنید؟ این ها را ترور کنید؟ اینها باعث فساد جامعه می‌شوند؟ نه، این جور نبوده. مکتب اسلام یک مکتب آزادی است از نقطۀ نظر ارائۀ فکر و بحث و امثال ذلک.

  • حالا من یک سوالی را در این جا مطرح می‌کنم: ما در قانون اساسی خودمان و همین طور در بنای نظاممان بر ولایت فقیه، آیا ما در اینجا می‌توانیم دربارۀ ولایت فقیه بحث کنیم که اصلاً ولایت فقیه در اسلام هست یا نه؟ می‌توانیم این کار را بکنیم یا نه؟ یعنی آیا واقعاً ما یک هم چنین آزادی را داریم که بیاییم بگوئیم آقا اصلاً بنای اسلام بر ولایت فقیه نیست، ولایت فقیه یکی از فروعات فقهی است که یک مرجعی گفته، و یک مرجعی [نگفته؟] [آیا یک چنین آزادی هست که الان مثلاً کسی بگوید] ولایت فقیه اختصاص به زمان ظهور حضرت دارد و در غیر از زمان ظهور حضرت، مسئلۀ ولایت فقیه موجب بعضی از مسائلی در اجتماع می‌شود؟ آن وقت در این جا این مسئله پیش می‌آید که آیا طرح یک هم چنین مسا‌له‌ای افساد در جامعه است یا اصلاح در جامعه است؟ این در این جا بر می‌گردد به همان آیه‌ای که من گفتم که: بَلِ اَلْإِنْسٰانُ عَلىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ که یک شخصی ممکن است این مسئله را به عنوان اصلاح یک جامعه[مطرح کند] لعّل اینکه...، چه طور اینکه ما قانون اساسی مان را آمدیم تغییر دادیم، گفتیم قانون اساسی مربوط به زمان مشروطیّت، مال آن زمان بود و مرحوم آقای خمینی هم که می‌آمدند...، و حرفشان هم درست بود، حرف ایشان این بود که قانون اساسی مربوط به سلطنت، این مال مشروطیّت است. خب الان ما می‌گوییم این قانون اساسی اشتباه است و دوباره باید این قانون اساسی را عوض کنیم، رأی بگیریم، مردم و فلان و این حرفها. اگر یک شخصی آمد و گفت آقا این قانون اساسی که در آن، نظام ولایت فقیه است، این اشتباه است به این دلیل، به این دلیل، به این دلیل. چه برخوردی در یک همچنین زمینه‌ای با این فرد می‌شود؟ این جاست که این مسائل مهم در بحث آزادی فکر و این ها، در یک همچنین زمینه‌ای پیش می‌آید. آن مرجع تشخیص دهندۀ صلاح و فساد کیست؟

جلسه ۲۴

6
  • سوال: ...؟

  • جواب: ما در وهلۀ اول، صحبتمان در این بود که آن آزادیی در جامعه مد نظر است و مخالف با اختیارات نیست که[آن آزادی] با اختیار فرد یا اینکه با مصالح و مفاسد او در [تعارض] نباشد، این یک بحث. حالا اگر کسی آمد همین قرآن را با غرض سر نیزه کرد باید با آن قرآن چه کرد؟ باید آن قرآن را زد دیگر. قرآن را سر نیزه کرده ولی غرض پشت این قرآن، افساد است لذا امیرالمومنین هم می‌گوید این قرآن را با تیر بزنید. این بحث را ما اصلاً می‌گذاریم کنار، یعنی از آن فارغ هستیم. اگر شخصی بر اساس غرض افسادی ‌آمد یک مطلبی را مطرح کرد سواءٌ این که موسیقی بیاید پخش بکند یا اینکه از بلند گوی مسجد بیاید دار دار راه بیاندازد، هر دو قضیه باطل است.

  • اگر یک شخصی نه، غرض افسادی نداشته باشد، غرض، طرح یک مسئله ای باشد ولی طرح آن مسئله یک فسادی را بر جامعه بار می‌کند، حالا صحبت در این است که تشخیص آن فساد با کیست؟ چه کسی آن فساد را تشخیص می‌دهد که آیا طرح این قضیه [الان موجب فساد می شود یا نه؟]

  • فرض کنید که من باب مثال الان بنده از نقطۀ نظر فقهی بیایم بگویم که آقا [در] جامعه نباید حکومت متکی بر ولایت فقیه باشد، یک حکومت باید متکی بر اهل خبره باشد مانند حکومتی که من باب مثال در سویس هست، مانند حکومتی که در سوئد است، الان واقعاً...؟ یعنی از نقطۀ نظر علمی بحث می‌کنم و الا من خودم به ولایت فقیه معتقد هستم و حکومت ولایت فقیه را من لازم و واجب می‌دانم در حکومت از نقطۀ نظر عقلی حتی! نه حتی از نقطۀ نظر شرعی، از نقطۀ نظر عقلی، حکومت باید حکومت ولایت فقیه باشد البته با شرایطش نه همین طوری و بدون هیچ گونه شرط و این هایی. خب حالا فرض بکنید که اگر من آمدم از نقطۀ نظر فقهی گفتم آقا این حکومتی که مربوط به ولایت فقیه است این مربوط به زمان ائمه است، من از نقطۀ نظر ادلّه این طور فهمیدم، خب یا بیاید من را قانع کنید یا اینکه اگر قانع نکردید طرح این...

جلسه ۲۴

7
  • ...بینی و بین اللَه این مسئله را مورد مصلحت برای جامعه می‌دانم، برای رشد می‌دانم. خب جامعه چه طور رشد پیدا می‌کند؟ با حرف من و امثال بنده رشد پیدا می‌کند دیگر. و الّا شما از کجا می‌فهمید یک همچنین نظری هم در اسلام هست؟ یک نفر می‌آید مطلبی را به شما می‌گوید همه هم یک تکبیر و یک شعار! قبول می‌کنید! این می‌شود چی؟ این می‌شود نظام! 

  • بسیار خب پس بنابراین اگر[یک نظری برخلاف نظر آن فرد،] نظر مخالف تلقی بشود آیا این نظر مخالف به معنای فساد در جامعه است؟ خب اگر فساد در جامعه است پس بنابراین شما باید بگوئید که تمام مطالبی که از یک کانال مخصوص و از یک خط مخصوص می‌آید آن موجب صلاح و فساد است و دیگران اصلاً حق اظهار نظر ندارند! این عین همان استبداد است. فرقی نمی‌کند. اینکه من قضیۀ ولایت فقیه را مطرح کردم یعنی مهمترین قضیه را مطرح کردم دیگر پایینترش را شما اسمش را هر چه می‌خواهید بگذارید. قوانینی که وضع می‌شود، قوانینی که در دولت وضع می‌شود، قوانینی که در جامعه وضع می‌شود. بعضی از احکام، تغییر و تبدلات...، ما آن مهمتر را گرفتیم که اصلاً اصل نظام متکی به اوست. حالا آن مرجعی که تشخیص بدهد این مطلب من موجب افساد جامعه است، لعّل این که خود آنها افرادی باشند که متکی به همین مسئله باشند و صلاح خودشان را در این ببینند و نفع خودشان را در این قضیه احساس بکنند.

  • روی این حساب از نقطۀ نظر کلی ما می‌توانیم [مطلب را] این طور مطرح کنیم که اصلاً ما مرجعی برای صلاح و فساد در یک جامعه نداریم، مرجع عبارتست از همان عقل سلیم و آن فطرتی که آن فطرت مائز بین حق و باطل است. آن فطرت فی حد نفسه، خودش اقتضاء می‌کند که مجال ابراز عقیده به یک شخص داده ‌بشود یا نشود.

جلسه ۲۴

8
  • لذا اگر فرض کنید من باب مثال یک شخصی آمد و در یک روزنامه و یا یک چیز دیگر، راجع به حجاب بحث کرد که آقا این حجابی که تا به حال فقهاء می‌گفتند این حجاب حجابی نیست که ما الآن [بخواهیم استفاده کنیم،] حجاب الآن به این شکل است [بخاطر] این آیه و این دلیل. الآن شما چه دلیلی دارید مبنی بر این که الآن این مطلبی را که این شخص مطرح کرده مفسد است؟ چه مسئله‌ای...؟ هان؟ بله یک وقتی طرح یک همچنین مطلبی موجب سوء استفاده‌ای بشود که آن سوء استفاده مخرب جامعه است، این را خود شخص هم می‌تواند بفهمد و این را عقل سلیم که حاکم بر اهل حلّ و عقد است، تشخیص می‌دهد. می‌گوید آقا بر فرض هم که مطلب شما درست باشد، اگر شما الآن این کار را بکنید ممکن است از این واقعه سوء استفاده بشود. این دوباره بر می‌گردد به چی؟ بَلِ اَلْإِنْسٰانُ عَلىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ که خود انسان در این‌جا می‌داند که آیا این مطلبش، الان موجب افساد هست یا نیست. اما یک وقتی نه، فرض کنید که من باب مثال در یک جامعه‌ای این فرد آمده راجع به اصلی از اصول نظام یا یک مسئله ای از مسائل صحبت می‌کند، خب دیگر در این‌جا ما نمی‌توانیم بگوئیم که یک مرجع مشخصی هست برای این‌که تشخیص بدهد آیا این حرفِ بخصوص، مفسد جامعه است یا مصلح برای جامعه است؟ شما بالاترین مرجع را خود حاکم، خود ولی فقیه می‌دانید بنده می‌گویم خود حاکم و ولی فقیه شاید اصلاً این مطلب را متوجه نشود.

  • سئوال: شما که ارجاع می‌فرمایید به عقل سلیم و فطرت، بالاخره در خارج باید این در یک ظرفی باشد، این ظرف کیست؟ ظرف دوباره همان مرجع می‌شود یا نه؟ 

  • جواب: ببینید ظرف، مرجع نیست. فطرت انسان...، اگر شما فرض کنید که این مطلب را حتی به خارج از مسلک و دین اسلام عرضه بدارید می‌گوید آقا شما به عنوان قاضی بیا در جامعۀ اسلامی قضاوت کن، او می‌گوید بله من قبول ندارم که این حرف[الان در جامعه مطرح بشود،] این حرف، الآن مُخِلّ به جامعه است. یعنی خود آن شخصِ حتی خارج از دین اسلام می‌آید می‌گوید این کار و این عمل، مصلحِ برای جامعۀ شما نیست. ما اسم این را فطرت و عقل سلیم می‌گذاریم نه یک فرد بخصوص. حالا این افراد، افرادی هستند که در یک نظام و در یک جامعۀ اسلامی باید افرادی باشند که به قول شما اگر...، افراد مهذّب، با تقوا، عالم و از هواء گذشته، این هایی است که در مقام ظهور و بروز، در مقام اثبات ما می‌توانیم بگوئیم این ها اگر بخواهند مرجع برای تشخیص صلاح باشند نه آن کسی که یک حرفی را امروز می‌زند و فردا به خاطر منافع خودش، ١٨٠درجه خلافش را می‌گوید! آن چه طور [می تواند مرجع برای تشخیص قرار بگیرد؟] می‌گوید نخیر امروز به صلاح است، فردا که می‌آید می‌گوید حالا به فساد شد! چرا؟ بخاطر این که بنده به این مقام رسیدم، الان مطرح کردن این حرف به پریز قبای من برمی خورد! خب در این صورت این که نمی‌شود مرجع باشد. مرجع عقل سلیم است، آن فطرت است که آن فطرت و آن عقل سلیم می‌تواند تشخیص برای فساد...، مثل این که فرض کنید که الان بیایند اسرار نظامی مملکت را پخش کنند، این دیگر نیاز نیست که حضرت آیت‌اللَه کذا بیاید بگوید که آقا این مطلب افساد جامعه است یا نه؟ به بچۀ دبیرستانی هم اگر بگویند که آقا پخش کردن اسرار نظامی مملکت چیست؟ می گوید این موجب از بین رفتن امنیت کشور است. چرا؟ چون عقل سلیم دارد. این عقل سلیم در بچه هم هست. فرض کنید که من باب مثال بیایند بگویند آقا الان اهانت به حاکم مسلمین که در یک شخص بخصوص هست، چه اشکالی دارد؟ عقل سلیم می‌گوید فردی را که یک جامعه پذیرفته است به عنوان رهبر و [حاکم،] تضعیف یک همچنین شخصی تضعیف اصل نظام در این جا به حساب می‌آید، تضعیف، یعنی اهانت، نه اینکه فرض بکنید که مسائل را مطرح کردن به یک نحوی که او را متوجه نقاط اشتباه و خطا بکنند، این مسأله است.

جلسه ۲۴

9
  • لذا در این قضایایی که فرض کنید اخیراً اتفاق افتاد، خب ابراز یک همچنین مطالبی، ما کاری به نفس الامر و واقع نداریم، به صحت و سُقم واقع قضیه کار نداریم که حالا این مطالبی که اتفاق افتاده، در نفس الامر صحیح است یا صحیح نیست؟ بالاخره این نظر شخص است، یکی ممکن است بگوید آقا من فلان شخص را مجتهد نمی‌دانم، واقعاً نداند، ما نمی‌توانیم از این نقطۀ نظر به او اشکال وارد کنیم، یا اینکه بگوید من فلان شخص را لایق برای یک حکومت نمی‌دانم، خب این اشکال ندارد، ما به نفس الامر و مقام ثبوت کار نداریم، ولی با توجه به وضع مملکت و امنیت مملکت و امثال ذلک، طرح این مسائل به این کیفیت، این با عقل سلیم منافات دارد.

  • این[است] که ما در این جا می‌گوئیم که خصوصیات فرق می‌کند، در هر ظرفی یک جور است و طرح هر مطلبی به یک نحو دیگر است. یعنی طرح...، یک وقتی شما این مطلب را در یک جلسۀ خصوصی مطرح می‌کنید، پیش چند نفر مطرح می کنید، همین است، مشکلی نیست. بنده می گویم فرض کنید زید بن ارقم که الان در قم هست، این اصلاً مجتهد نیست، خب در یک جلسۀ خصوصی مطرح می‌کنم و می‌گویم از نظر من ثابت شده...، یک وقتی می‌روم بالای منبر مسجد اعظم می‌گویم آقا زید بن ارقم، فرض کنید که مجتهد نیست، این الان در این جا یک تنشی بار می‌کند، یک خصوصیاتی را به وجود می‌آورد، یک همچنین جریاناتی، ممکن است اجتماع را دگرگون کند و مسائلی را به وجود بیاورد که این ها در وهلۀ اول، امنیت جامعه را از بین می‌برد. این مسأله مسألۀ مهم است و این را هم همه می‌فهمند یعنی این دیگر نیاز نیست به این که شما بیائید دادگاه تشکیل بدهید تا اینکه قاضی مطلب را تشخیص بدهد.

  • پس آزادی فکر و اندیشه در اسلام این برگشتش به این است که اختیار این آزادی آیا منوّر برای جامعه است یا این که طرح این گونه مسائل، مخرّب برای جامعه است؟ و این را هم هر شخصی می‌تواند تشخیص بدهد. هم آن کسی که دارد این را می‌نویسد می‌تواند تشخیص بدهد و هم خواننده می‌تواند تشخیص بدهد و هم اهل حل و عقد و عقلای قوم می‌توانند تشخیص بدهند که طرح یک همچنین مسأله‌ای این طور است. مثل اینکه یک کسی بگذارد در موقع بحبوحۀ جنگ و جهاد بین یک مملکت با مملکت دیگر، یک قضایای اصل حکومتی را مطرح بکند! معلوم است که این...! حالا یک وقتی در زمان صلح و فلان و امنیت و هیچی نیست، در این زمان می آیید مطرح می‌کنید...، این است مسأله که آزادی و اندیشه در اسلام برگشتش در حدودی است که به امنیت جامعه و امنیت اخلاقی جامعه صدمه وارد نشود. در این حدود.

جلسه ۲۴

10
  • و ما همین را در زمان ائمه هم مشاهده می‌کردیم و می‌دیدیم. در بعضی از موارد که به امنیت جامعه برخورد می‌کرد، اگر حکومت حکومت اسلامی بود، ما می‌دیدیم این ها برخورد می‌کردند. اگر به امنیت برخورد نمی‌کند، به امیرالمومنین صریحاً می‌آمدند اعتراض می‌کردند که یا علی این کار را که کردی اشتباه کردی! حضرت می‌گوید خب من یا درست کردم یا درست نکردم، می‌خواهید قبولم کنید یا نکنید، طوریش نیست برای آن که...، بقیه هم جوابش را می‌دادند بنشین سر جایت ما بیشتر از تو می‌فهمیم و امثال ذلک، خب بودند دیگر این طور. ما نمی‌دانیم که حالا یکی بلند شده به امیرالمومنین اهانت می‌کند فوراً گردنش را بزنند و امثال ذلک، این که حکومت حکومت امیر المومنین بوده که دیگر می‌توانست...، و ما نمی‌توانیم بگوئیم که امیرالمومنین در این جا حقش این بوده که او را به قتل برساند ولی اغماض کرده، نه، اصلاً روش و برنامۀ حضرت این بوده که خب حالا اگر تو نمی‌خواهی من را قبول داشته باشی نداشته باش به جایی بر خورد نمی‌کند.

  • بله یک وقتی- که البته خب ان شاءاللَه کیفیت و خصوصیاتش را عرض می‌کنیم- نحوه یک نحوه ایست که یک آشوبی در اینجا می‌خواهد به پا بشود، یک اجتماعاتی، این را می‌بینیم در زمان پیغمبر و امیرالمومنین جلوگیری می‌شده نسبت به اینها، نسبت به این قضایا که یک آشوبی، یک افسادی که تمام اینها برگشتش به مسألۀ عناد، بعد به مسألۀ افساد در جامعه است.

  • پس بنابراین اصل قضیه و بحث ما در باب ارتداد، حالا انشااللَه ادامۀ همین مطلب را فردا و دیگر می‌رویم سراغ روایاتی که در این زمینه آمده و اینها را دسته بندی می کنیم و بحث را خاتمه می دهیم. 

  • اللَهم صل علی محمد و آل محمد