25

جلسه ۲۵

1805
مشاهده متن

پدیدآورآیت‌اللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی

گروهفقه

مجموعهارتداد در اسلام


توضیحات

نتیجه‌گیری سه مطلب از مجموع مطالب گذشته و ماحصل بحث ارتداد
/10
پی دی اف پی دی اف موبایل ورد صوت

جلسه ۲۵

1
  •  

  • أعوذُ بِاللَه مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

  • بِسمِ اللَه الرَّحمَنِ الرَّحیم

  •  

  •  

  • اگر ما تاریخ ائمه علیهم السلام را مشاهده کنیم می‌بینیم که در زمان امام، قبائل و فئاة مختلفی بودند که اینها مخالف با امام بودند، حتی برای ولایت هم جلساتی تشکیل می دادند و مردم را [گمراه] می‌کردند، یعنی خلاصه بر طبق آداب خودشان و آن نحوۀ تفکر باطل، با مردم صحبت می‌کرند و به مردم[خط مشی می دادند] و ما در روایتی از روایات نداریم که ائمه حکم به قتل آنها کرده باشند یا اینکه فرموده باشند من باب مثال اینها واجب القتل هستند اما چون زمان تقیه هست بایستی که رعایت آنها را کرد. یا فرض کنید که آن شخص از شام می‌آید و امام موسی بن جعفر علیه السلام را در مدینه سبّ می‌کند و اصحاب می‌خواهند بلند شوند و معترض او بشوند، حضرت آنها را نهی می‌کند و با لسان خیلی ملایم آنها را امر به سکوت می‌کند و با او صحبت می‌کند و او را از محبّین خودش قرار می‌دهد.

  • من حیث المجموع ما در زمان ائمه اگر بخواهیم نگاه بکنیم می‌بینیم که روش و دیدن ائمه حکم به ارتداد مخالفین نبوده. در زمان حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام افراد می آمدند و به امیرالمؤمنین اعتراض می‌کردند که یا علی اینجا چیز شده! حتی در یک مورد خاص مثلاً می‌گوید کَفَر واللَه الرجل! نسبت به حضرت، اما امیرالمؤمنین اصلاً اقدامی نمی‌کند و او را خلاصه...، دیگر شما سبّی که بالاتر از این سراغ ندارید که طرف بیاید بگوید کفر واللَه الرجل! در حالی که شخص به واسطۀ سبّ مرتد است دیگر. از مجموع مطالب گذشته، ما سه مطلب را نتیجه‌گیری می‌کنیم:

  • مطلب اول اینکه نفس بیان و نفس اعتقاد حکمی که مخالف با ضروری دین است، نفس بیان این مسأله، موجب ارتداد نیست زیرا ضروری دین ممکن است از باب استدلال و از باب فتوای خاص، کم کم ضروری دین شده باشد و ما نمی‌توانیم صرفاً کسی را که مخالف با ضروریی از ضروریات دین است مرتد بدانیم، لعل این که واقعاً نظر فقهی و اجتهادی این شخص نسبت به این ضروری از ضروریات دین این طور است و این مسأله موجب ارتداد نیست. این یک مطلب.

جلسه ۲۵

2
  • مطلب دیگری که در اینجا مورد بحث است این است که ممکن است از روی جهالت، یک فرد منکر ضروریی از ضروریات دین بشود و عناد و قصد و غرض روی این مسأله ندارد. وقتی که غرض و عنادی ندارد حکم به ارتداد کردن در اینجا خطا است به جهت این که آنچه که ما از ارتداد استفاده می‌کنیم این است که شخص بر‌گردد و از عقاید خودش دست بر‌دارد در حالتی که ممکن است این شخص در تحت تربیت و تعلیم غیر صحیحی قرار گرفته حالا نه اینکه واقعاً قصد برگشتن دارد، قصد ندارد که برگردد، اعتقادش این طور شده، معلم برایش این طور بیان کرده، استاد برایش این طور بیان کرده، و بر طبق ادّله، فرض کنید که به خاطر شبهه ای از شبهات، نظرش برگشته. چطور این که خیلی‌ها الان نسبت به قرآن...

  • ... فرض کنید که قرآن مربوط به زمان سابق است، چون ما در قرآن محکم و متشابه داریم پس بنابراین ظهورات خود محکمات هم مربوط به زمان مخاطبین بالتخاطب و مشافهین بالتخاطب هست پس بنابراین این برای ما حجیت ندارد. این هم یکی از مسائلی است که امروزه مطرح است و اینها هم غرضی ندارند و این مطلب را خب بعضی‌ها به نحو دیگری هم مطرح می‌کنند، فرض کنید که می‌گویند معجزه آن معجزه‌ای است که برای همۀ افراد باشد، الان این قرآن دیگر برای ما معجزه نیست، قرآن فرض کنید که برای زمان سابق معجزه بوده اما برای ما معجزه نیست، ما فارسی زبان هستیم، ما فرض کنید که انگلیسی زبان هستیم لعل اینکه اگر این قرآن انگلیسی بود ما هم می توانستیم مثل این قرآن بیاوریم، این که الان قرآن به این شکل است، اینکه معجزه باید معجزۀ پایدار باشد الان برای ما این قرآن، دیگر معجزه به حساب نمی‌آید. 

  • خب باید برای اینها توضیح داد که لازم نیست معجزه یک معجزۀ پایدار...، معجزۀ پایدار به این معنا است که این قرآن در خود زمان نزول با وجود این همه افرادی که در آن موقع از شعراء و ادباء و امثال ذلک بودند نتوانستند [مثل این قرآن را] بیاورند. این یکی.

جلسه ۲۵

3
  • مسألۀ دیگر اینکه حتی در این زمان هم آیاتی که در قرآن هست، آنها به واسطۀ مراتبی که دارد کسی نمی‌تواند مثل آنها را بیاورد، نه از نقطۀ نظر ادبی، و اعجاز از این نقطه نظر برای یک شخصی ممکن است مشتبه شده باشد.

  • مسالۀ اول این است که شخص ممکن است که بواسطۀ عناد، انکار یک مطلبی را نکند و این شخص بواسطۀ این [انکار بدون عناد،] مرتد نمی‌شود، بلکه باید او را متنبه و متذکر کرد.

  • مسألۀ دیگر که در اینجا مطرح شده این است که اختیار انسان در بیان مسائل در محدوده‌ای است عقلاً و شرعاً- همان طور که عرض شد- که منافی با اختیار و منافی با مصالح افراد دیگر نباشد. اگر منافات با آنها داشته باشد در این صورت این اختیار را عقل و شرع از انسان سلب می‌کند و دائرۀ ابراز مطالب مخالف در محدودۀ عناد و غرض و عدم عناد و عدم غرض در اینجا لحاظ می‌شود. شخصی که بنای بر عناد ندارد این از کیفیت حالش پیدا است که آیا این، معاند هست یا معاند نیست. و لذا ما نمی‌توانیم به کسی که صرفاً طرح یک مسألۀ خلافی را می‌کند، حکم به عناد و اینها بکنیم بلکه بایستی که ما نسبت به این گونه افراد، مطلب را ماوراء این[طرح مسئلۀ خلاف،] مورد دقت قرار بدهیم. این هم یک مطلب.

  • مسألۀ دیگری که در اینجا هست این است که اگر ما بگوییم که طرح یک حکم مخالف، این موجب فساد و افساد خواهد بود بدون توجه به جنبۀ عناد و عدم عناد، لازمۀ این مسأله این است که ما از طرح هر مسألۀ فقهی و اعتقادی، به صرف فساد و اختلاف در جامعه، بخواهیم جلوگیری بکنیم، و این مخالف با اسلام و نظرات اسلام است که طرح بحث را نسبت به قضایا و مسائل، باز گذاشته است، و[مخالف است با آیاتی که] می‌گوید ... فَبَشِّرْ عِبٰادِ ﴿الزمر، ١٧﴾ اَلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ... ﴿الزمر، ١٨﴾ یا اینکه وَ مٰا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاّٰ ظَنًّا إِنَّ اَلظَّنَّ لاٰ يُغْنِي مِنَ اَلْحَقِّ شَيْئاً إِنَّ اَللّٰهَ عَلِيمٌ بِمٰا يَفْعَلُونَ ﴿یونس‌، ٣٦﴾ وَ مٰا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ اَلظَّنَّ وَ إِنَّ اَلظَّنَّ لاٰ يُغْنِي مِنَ اَلْحَقِّ شَيْئاً ﴿النجم‌، ٢٨﴾ و همین طور آیاتی که دلالت بر[مذمت] تقلید می‌کند قٰالُوا أَ جِئْتَنٰا لِنَعْبُدَ اَللّٰهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ مٰا كٰانَ يَعْبُدُ آبٰاؤُنٰا... ﴿الأعراف‌، ٧٠﴾ قٰالُوا يٰا صٰالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينٰا مَرْجُوًّا قَبْلَ هٰذٰا أَ تَنْهٰانٰا أَنْ نَعْبُدَ مٰا يَعْبُدُ آبٰاؤُنٰا ... ﴿هود، ٦٢﴾ قٰالُوا يٰا شُعَيْبُ أَ صَلاٰتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مٰا يَعْبُدُ آبٰاؤُنٰا... ﴿هود، ٨٧﴾ فَلاٰ تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِمّٰا يَعْبُدُ هٰؤُلاٰءِ مٰا يَعْبُدُونَ إِلاّٰ كَمٰا يَعْبُدُ آبٰاؤُهُمْ ... ﴿هود، ١٠٩﴾ [و همین طور] آیاتی که دلالت بر تدّبر می‌کند أَ فَلاٰ يَتَدَبَّرُونَ اَلْقُرْآنَ وَ لَوْ كٰانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اَللّٰهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اِخْتِلاٰفاً كَثِيراً ﴿النساء، ٨٢﴾ [و همین طور] آیاتی که دلالت بر تدّبر در خلقت آسمان و زمین می‌کند، إِنَّ فِي خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِخْتِلاٰفِ اَللَّيْلِ وَ اَلنَّهٰارِ لَآيٰاتٍ لِأُولِي اَلْأَلْبٰابِ ﴿آل‌عمران‌، ١٩٠﴾ ... وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ رَبَّنٰا مٰا خَلَقْتَ هٰذٰا بٰاطِلاً ... ﴿آل‌عمران‌، ١٩١﴾ إِنَّ فِي خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِخْتِلاٰفِ اَللَّيْلِ وَ اَلنَّهٰارِ... لَآيٰاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿البقرة، ١٦٤﴾ إِنَّ فِي خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِخْتِلاٰفِ اَللَّيْلِ وَ اَلنَّهٰارِ لَآيٰاتٍ لِأُولِي اَلْأَلْبٰابِ ﴿آل‌عمران‌، ١٩٠﴾ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِي خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ ... ﴿الأنعام‌، ١﴾ وَ هُوَ اَلَّذِي خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ بِالْحَقِّ ... ﴿الأنعام‌، ٧٣﴾ إِنَّ رَبَّكُمُ اَللّٰهُ اَلَّذِي خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّٰامٍ... ﴿الأعراف‌، ٥٤﴾ إِنَّ رَبَّكُمُ اَللّٰهُ اَلَّذِي خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّٰامٍ ... أَ فَلاٰ تَذَكَّرُونَ ﴿یونس‌، ٣﴾ إِنَّ فِي اِخْتِلاٰفِ اَللَّيْلِ وَ اَلنَّهٰارِ وَ مٰا خَلَقَ اَللّٰهُ فِي اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ لَآيٰاتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ ﴿یونس‌، ٦﴾ وَ هُوَ اَلَّذِي خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّٰامٍ... ﴿هود، ٧﴾ أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰهَ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ بِالْحَقِّ ... ﴿إبراهیم‌، ١٩﴾ اَللّٰهُ اَلَّذِي خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ ... ﴿إبراهیم‌، ٣٢﴾ وَ مٰا خَلَقْنَا اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ مٰا بَيْنَهُمٰا إِلاّٰ بِالْحَقِّ... ﴿الحجر، ٨٥﴾ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعٰالىٰ عَمّٰا يُشْرِكُونَ ﴿النحل‌، ٣﴾ تَنْزِيلاً مِمَّنْ خَلَقَ اَلْأَرْضَ وَ اَلسَّمٰاوٰاتِ اَلْعُلىٰ ﴿طه‌، ٤﴾ وَ مٰا خَلَقْنَا اَلسَّمٰاءَ وَ اَلْأَرْضَ وَ مٰا بَيْنَهُمٰا لاٰعِبِينَ ﴿الأنبیاء، ١٦﴾ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ ... ﴿العنكبوت‌، ٦١﴾ أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ مٰا خَلَقَ اَللّٰهُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ مٰا بَيْنَهُمٰا إِلاّٰ بِالْحَقِّ... ﴿الروم‌، ٨﴾ [و همین طور] آیاتی که دلالت بر اولوالالباب و [ترغیب به]تفکر و[شرافت داشتن علم] می کند ... وَ مٰا يَذَّكَّرُ إِلاّٰ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ ﴿البقرة، ٢٦٩﴾... وَ مٰا يَذَّكَّرُ إِلاّٰ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ ﴿آل‌عمران‌، ٧﴾ ... وَ لِيَذَّكَّرَ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ ﴿إبراهیم‌، ٥٢﴾ كِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ إِلَيْكَ مُبٰارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيٰاتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ ﴿ص‌، ٢٩﴾... قُلْ هَلْ يَسْتَوِي اَلَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِينَ لاٰ يَعْلَمُونَ إِنَّمٰا يَتَذَكَّرُ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ ﴿الزمر، ٩﴾ در تمام این آیات، همه امر به فحص و دقت و بحث نسبت به کلیۀ مسائل شده. این نیست که فرض بکنید که ما هر مطلبی را به صرف این که مخالف با عقیدۀ بعضی هست، این را مخالف با امنیت و جهات اجتماعی بدانیم و از بحث و امثال ذلک ما در اینجا بخواهیم صرف نظر بکنیم. این هم یک از آن مطالبی که در این مجموعه باید مورد دقت قرار بگیرد.

جلسه ۲۵

4
  • یکی از مطالبی که در اینجا باید مورد دقت قرار بگیرد این است که در مسألۀ ارتداد و ترتّب احکامی که این احکام مترتّب بر ارتداد هستند، همان طوری که از لا به لای صحبتها تا بحال استفاده شد، [این مطلب بدست می آید که] ارتداد این است که شخص به واسطۀ عناد و غرضی که دارد از دین برگردد و منکر دین که بالمآل منکر رسالت و بعثت پیغمبر است بشود، به این می‌گویند ارتداد.

  • این ارتداد دو جنبه پیدا می‌کند

  • یکی جنبۀ اثباتی، یکی هم جنبۀ ثبوتی.

  • از نقطۀ نظر جنبۀ ثبوتی تمام احکامی که بر مرتد هست آن احکام نسبت به مرتدّ ثبوتی بار می‌شود. یعنی فرض بکنید که اگر یک نفر مرتد باشد و شما مطلع باشید که این عملاً و عناداً و عن غَرضٍ، این اصلاً از دین برگشته و منکر خدا و پیغمبر شده، این را شما می‌دانید. زن این شخص باید از او جدا بشود، بین زوج و زوجه افتراق حاصل می‌شود، اموال او تقسیم می‌شود- اینها مقام ثبوتی است- قتل برای او واجب می‌شود و در این حرفی نیست اما صحبت در این است که در مقام اثباتی، از نظر حکومت اسلامی چه موقع این مستوجب قتل می شود در مقام اثبات؟ وقتی که عناداً و جِهاراً بیاید اعلان به ارتداد بکند و عملی را انجام بدهد که آن عمل [انکار ضروریی از ضروریات دین باشد.] این در اینجا در این نقطۀ به خصوص، جنبۀ افساد در اینجا به خود می‌گیرد. مثل اینکه فرض بکنید اگر شخصی در منزل خودش خمر بخورد بر او حد بار نمی‌شود امّا اگر خمر در مقام اثبات بیاید اظهار بشود این در اینجا حدّ بر او بار می‌شود. اگر کسی در منزلش روزه بخورد حدّ بار نمی‌شود. بینَهُ و بین اللَه خدا خودش می‌داند با او چه کار بکند. امّا اگر این افطار صوم در ملأ عام باشد حدّ بر او بار می‌شود.

جلسه ۲۵

5
  • پس بنابراین حدّی که مترتب بر ارتداد است آن حدّی است که در مقام اثبات باشد نه اینکه صرفاً یک شخصی که مرتد بشود[حد بر او بار بشود.] اگر یک شخصی مرتد بود در مقام ثبوت، زوج و زوجه احکام برآنها بار می‌شود، این مسائل هست امّا از نقطۀ نظر حکومتی، آن در وقتی است که به مقام اثبات می‌آید. مثل اینکه فرض بکنید کسی که شخصی را به قتل رسانده است، این حکم قتل و قصاص برای او ثبوتاً هست امّا از نظر حکومتی این مترتب بر اثبات است. باید اثبات بشود تا اینکه حکومت این را به قتل برساند. اگر یک شخصی مال کسی را برده است، این بینه و بین اللَه سارق است امّا از نظر حکومت وقتی حاکم قطع ید می‌کند که سرقت اثبات بشود. حالا فرض کنید اگر صاحب مال بداند که این شخص مال او را برده، حق دارد برود مالش را بگیرد گرچه حکومت نتواند این مطلب را اثبات بکند. یا اینکه فرض بکنید متداعین هر دو به محکمه مراجعه می‌کنند، یکی از متداعین بر دیگری دروغ بار می‌آورد و فلان، حالا این شخص می‌داند بینه و بین اللَه حق با او است امّا حاکم شرعی در صورتی حکم می‌کند که از نقطۀ نظر اثبات برای این احد المتداعین حکم ثابت بشود.

  • پس بنابراین ما در مقام ارتداد دو حکم داریم:

  • یک حکم حاکم داریم 

  • و یک حکمی که ثبوتاً متعلق بر ارتداد است.

  • بعضی احکام هست که ثبوتاً متعلق بر ارتداد است. بعضی احکام هست که بواسطۀ اثبات پیش حاکم، آن حکم می‌آید مانند قتل و امثال ذلک بالنسبه به کسی که این می‌داند که این مرتدّ است. کسی که می‌داند این مرتدّ است و عن عنادٍ این مرتد شده، او می‌تواند این را به قتل برساند ولی حاکم نمی‌تواند این را به قتل برساند. وقتی که او این را به قتل رساند، حالا صحبت در این است که این شخص در پیش حاکم باید بیاید [و ارتداد آن شخص را] ثابت بکند و الّا حاکم این را به قتل می‌رساند. پس بنابراین از نقطۀ نظر احکام اجتماعی ممکن است که حاکم در خیلی از اوقات دستش بسته باشد.

جلسه ۲۵

6
  • روایاتی که در اینجا هست و دلالت بر این مطلب می‌کند، یکی این روایت است:

  • بابُ حکمُ من صلی للصنم: محمد بن حسن( شیخ طوسی) در تهذیب، جلد ١٠صفحۀ ١٤٠... علیه السلام، اِنّ رجلین من المسلمین کانا بالکوفه فَأتی رجل امیرالمؤمنین علیه السلام فشهد انّه رأهما یصلیان لصنم فقال له ویحک لعله بعض من تشبّه علیه فأرسل رجلاً فنظر الیهما و هما یصلیان اِلی الصنم فأتی بهما فقال هما ارجعا و ابیا خدّ لهما فی الارض خداً فأجّ نارً ...

  • این در اینجا معلوم می‌شود که این دو تا شخص در مقام اثبات آمدند دارند...، و الا اگر این شخص می‌رفت در خانه‌اش نماز می‌خواند لِصَّنم، حق نداشت که این شخص بلند شود بیاید بگوید من دیدم این توی خانه‌اش دارد نماز می‌خواند[ لِصَّنم.] این روایت دلالت می‌کند که این عمل امیرالمؤمنین در مقام اثبات بوده امّا فرض بکنید روایاتی هم ما در این زمینه داریم که...، روایات خیلی زیاد است، تمام این روایاتی که من نگاه می‌کنم اینها همه دلالت می‌کند...، و من ردّنا فهو کافرٌ باللَه، یا المقّر بهم مؤمن و المنکر لهم کافر، من زعم انّهُ یعرف النبّی و لا یعرف الوصیَّ فقد کفر، روایاتش تمام در اینجا هست دیگر، من قال بالتناسخ فهو کافرٌ باللَه، من قال بالتشبیه و الجبر فهو کافر و نحن منه بُرَاء، القائل بالجبر کافر و قال... مشرکنا کافر، تمام اینها روایاتی است که اینها دلالت بر شرک و دلالت بر کفر می‌کند حالا البته در خود این روایات هم حرف و صحبت هست که من عرض می‌کنم چطور در این روایات این مسائل هست. روایات آنهایی هست که دلالت می‌کند که کافر آن کسی است که ضروریی از ضروریات دین را[انکار کند، مثلاً] قائل به تشبیه باشد برای خدا یا قائل به تجسیم باشد یا اینکه قائل به تناسخ باشد یا اینکه فرض کنید مانند نصاری و امثال ذلک، در این گونه موارد روایاتی که در اینجا هست، اینها دلالت بر حکم قتل و امثال ذلک نسبت به اینها را نمی کند بلکه در این موارد باید صرفاً همان حکم به کفر را انجام داد امّا آنچه که در مقام، مقام اثبات هست آن مقام اثبات همانی است که این مطلب را در اینجا ثابت می‌کند که بایستی اینها را به قتل رساند. ولی روایاتی که در اینجا هست، در این روایات فقط حکم به شرک و حکم به کفر را می‌کند امّا این که حالا کسی که مشرک است یا این که کافر هست باید مقتول بشود و اعدام بشود این روایات این مطالب را در اینجا بیان نکرده.

جلسه ۲۵

7
  • آن روایاتی که در مقام حدّ هست آن روایاتی است که مربوط به مرتدّ است نه روایاتی که مربوط به مشرک هست. این یک. 

  • مرتد هم آن مرتدی است که در مقام عناد و در مقام اثبات باشد. این مرتد،[حکمش] اعدام است امّا اگر مرتدّی بود که در مقام اثبات نبود، پیش خودش در منزل خودش معاند است و به کسی هم نمی‌گوید، حرفی هم نمی زند و کاری هم انجام نمی‌دهد، این در مقام اثبات اگر نباشد، بنابراین ما از روایات استفادۀ حدّ را برای او نمی‌کنیم. این هم یک مطلب. 

  • مطلب دیگری که در اینجا باید ملاحظه بشود این است که بسیاری از روایاتی که این روایات در مقام شرک و در مقام کفر افراد نسبت به مخالفین بالعقیده مانند قائلین به تناسخ و تشبیه و اینها گفته‌اند، روایات در اینجا نیامده یک کفر ظاهر و یک شرک ظاهر جلّی را بخواهد بیان ‌کند. طرز تفکّر و نحوۀ تفکّر را دارد بیان می‌کند نه اینکه واقعاً فرض بکنید که بیاید بگوید این کافر است و چون کافر است از حدود اسلام می‌آید بیرون و باید بر آنها حدّ جاری کرد یا اینکه آنها را از ذمّۀ اسلام بیرون کرد بلکه در اینجا روایات مثل سایر روایاتی است که دارد: ان الشرک اخفی من اللیلة السودا...، النملة السودا یمشی فی الحجر الاسود یمشی فی اللیلة المظلم السواد، مثل این، به این کیفیت، شرک را به معنای عدم انطباق حکم و عدم انطباق اعتقاد صحیح با اعتقاد توحیدی در اینجا می‌داند والاّ اگر شما بخواهید [قائل به] این مطلب را مشرک بدانید همۀ مردم مشرک هستند! از تمام این آخوندها گرفته تا ...! تمام اینها قائل به بینونتین هستند، تمام اینها قائل به افتراق بین خلق و خالق هستند، تمام اینها قائل به افتراق بین واجب و بین ممکن هستند، خب این چیه؟ خب این کفر است دیگر، شرک است دیگر در حالتی که مسئله این طور نیست. تازه آنها ما را مشرک می‌دانند و می‌گویند که قائلین به وحدت وجود، اینها مشرک هستند و کافر هستند و نجس هستند در حالی که خب این مسأله، مسئله‌ای نیست که حالا فرض بکنید که...، اقّلاً انصاف هم خوب چیزی است، ما نمی‌گوییم شما نجس و کافر هستید، این را شما دارید می گویید! شما [که در واقع] مشرک هستید و قائل به بینونیت بین خلق و خالق هستید و این حرف شما از هر شرکی بدتر است، ما شما را طاهر می‌دانیم، حالا ما که به اصل و حقیقت توحید معتقد هستیم اینها ما را نجس می‌دانند! این دیگر خیلی واقعاً[عالی است!] بایستی خدا به آنها انصاف بدهد دیگر.

جلسه ۲۵

8
  • پس بنابراین در قائلین به تناسخ و تشبیه و جبر و اینها، شما بلند بشوید یکی یکی در خانۀ آنها را بزنید ببینید آقا تمام افرادی که آمدند راجع به قضیۀ جبر و قضا و قَدر و اینها کتاب نوشته‌اند اینها یا مفوضه شدند یا جبریه شدند! همۀ اینها! آنهایی هم که نیستند بروید کتابهایشان را نگاه کنید. فرض کنید که همین ها که الان توی مدرسه دارند راه می‌روند، پیرمردهایشان، بگویید آقا کیفیت اختیار و قدرت انسان و ارتباط قدرت و اختیار انسان با پروردگار چیه؟ می‌گوید خداوند به انسان قدرت عطا کرده، بر اساس آن قدرت...، اگر به او بگویی آقا این قدرت عین قدرت او است؟ می‌گوید نه خیر، او قدرت را به ما داده خودش نشسته کنار! این چیه؟ این خب مفوضه است دیگر! امام رضا علیه السلام هم می‌گوید مفوضه مشرک و کافر هستند. پس بنابراین اینکه امام علیه السلام می‌فرماید مفوضه مشرک است، مجبره مشرک است، مشبهه...، این نه به معنای شرک اصطلاحی به یک عابد صنم و اوثان و اینها هست، بلکه اینها از باب این است که این تفکّر و این نحوه تفکّر از نقطۀ نظر جهل، این منطبق با واقع نیست امّا نه اینکه این واقعاً در مقام شرک اصطلاحی و امثال ذلک است و بر یک همچنین شرکی حدّ و احکام مربوط به ارتداد و احکام مربوط به شرک، تعلّق نمی‌گیرد. این هم مسالۀ بسیار مهمی است.

  • پس بنابراین ماحصل بحث ما در باب ارتداد و در این قاعده این شد که:

  • اولاً؛ بر مشرک و کافر، حدّ قتل و اعدام تعلّق نمی‌گیرد. این یک.

  • دوّم؛ اینکه مرتد اگر در مقام ثبوت مرتد باشد حکم قتل از نظر حاکم به او تعلّق نمی‌گیرد. این دو.

  • [سوم؛ اگر] مرتد در مقام اثبات و عناد باشد، از نقطۀ نظر اهانت به اسلام و افشای این مسأله و افساد نسبت به این مطلب، از این نقطۀ نظر روایاتی که مربوط به قتل است همین طور راجع به این می‌آید. این هم مطلب سوم.

جلسه ۲۵

9
  • مطلب چهارم اینکه ابراز نظر مخالف، در صورتی که همراه با عناد نباشد، در حکومت اسلامی جایز است بلکه واجب است و ما این را در زمان خود ائمه علیهم السلام می‌دیدیم و نه تنها آنها منع نمی‌کردند بلکه آنها با آغوش باز، این ابراز نظر مخالف را می‌پذیرفتند.

  • مسألۀ دیگر در اینجا این که ابراز نظر مخالف در صورتی که حتی مخالف با ضروریات باشد اگر از روی جهل و عدم غَرض و عدم عناد باشد، این موجب ارتداد نخواهد شد ولو اینکه آن شخص باقی باشد بر آن مسلک خلاف. در اینجا حکم مرتد بر او صدق نکرده است بلکه مرتد در صورتی صدق می‌کند که این شخص عن علمٍ از حکم اولیّۀ اسلام برگردد و متبدل به یکی از ادیان دیگر بشود. امّا اگر شخصی از روی جهل، از روی تربیت غیر صحیح، از روی شبهه و از روی خطا، منکر ضروریی از ضروریات دین شد، حکم مرتد بر او بار نمی‌شود.

  • خب مباحث مرتد در اینجا دیگر به اتمام رسید. البته راجع به این قضیه من قصد دارم که یک فرصتی پیدا بشود که این مباحثی که از این به بعد می‌آید: یکی بحث ارتداد بود، ان شاءاللَه بعد از این ما یک بحث دومی را که شروع می‌کنیم بحث بلوغ است که بسیار مسألۀ مهمی است. بلوغ در رجال و بلوغ در نساء. این هم خیلی بحث مهمی است. مسألۀ دیگری که ان شاءاللَه بعداً شروع می‌کنیم بحث نجاست کافر هست که نجاست کافر، نجاست ذاتی هست یا نه؟ و بحثهای دیگری که شروع می‌کنیم، اینها را به واسطۀ اهمیتش، بعضی‌ها اصرار بر نشرش را دارند. امهات این مباحث را که ما در جلسۀ درسمان مطرح می کنیم یک ضمائمی هم دارد که آن ضمائم، من نوشته‌هایی هم دارم از آنها، منتهی خب چون دیگر بحث از جهت درسی بیرون می‌آید و مطالب متفرقه در آن مطرح می‌شود، آنها را نگفته‌ام، استناد به کلمات بزرگان، استناد به کلمات قوم، استناد به افراد در دنیا، صاحب مکاتب مختلف و...، اینها باید باشد البته حتی المقدور، و مسائل مختلفی که مطرح می‌شود، اگر خلاصه موقعیتی پیدا بشود ان شاءاللَه قصد داریم که اینها را [منتشر] کنیم چون اینها مسائل بسیار مهم و عامُ البلوایی هست. 

جلسه ۲۵

10
  • اللَهم صل علی محمد و آل محمد