آیتاللَه ملاحسینقلی همدانی قدّس الله سرّه
فخر العرفاء الربّانيّين و سند العلماء الالهيّين حضرت آیت الله العظمی ملّاحسینقلی همدانی (قدّس الله سرّه) (1239 - 1311 هـ. ق) عارف کامل و حکیم الهی از اعاظم علماء و اکابر فقهای شیعه و خاتمۀ علمای اخلاق در عصر خود (قرن سیزدهم) بوده است. ایشان در اخلاق و عرفان از شاگردان سلوکی مرحوم آقا سیّد علی شوشتری (قدّس الله سرّه) بودهاند.
چکیده
مقاله حاضر، شرح حال اجمالی آیت الله العظمی ملّاحسینقلی همدانی (قدّس الله سرّه) میباشد که از آثار حضرت علامه آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی و فرزندشان، حضرت آیة الله حاج سید محمد محسن حسینی طهرانی (قدس الله سرهما) استخراج شده است. در این مقاله، ابتدا مختصری از زندگینامه مرحوم ملّاحسینقلی همدانی بیان شده و سپس شخصیت این عارف ربانی از منظر عرفا و بزرگانی نظیر علامه طباطبایی و علامه طهرانی، معرفی شده است. سیره اخلاقی و کرامات ایشان، از دیگر مطالب مفید این نوشتار میباشد. بخش پایانی مقاله، به گزیدهای از بیانات و ارشادات مرحوم آخوند همدانی، اختصاص یافته است که تمام آنها، خصوصا دستورالعمل عرفانی ایشان به شاگردانش، درسهای ناب و آموزندهای برای تشنگان طریق معرفت به همراه دارد.
معرفی تفصیلی
ولادت و رحلت
ولادت: حضرت آیت الله العظمی ملّاحسینقلی همدانی (قدّس الله سرّه) 1239هـ.ق، در قریه شوند در حزین همدان متولد شد.
ارتحال: ایشان در 28 شعبان 1311 هـ.ق، در زیارت سیّدالشّهداء [علیه السّلام] در کربلای معلّی دعوت حق را لبیک گفت.(توحید علمی و عینی، ص ١٣، تعلیقه، به نقل از نقباء البشر، ج ٢، ص ٦٧٤)
اساتید
حضرت آیت الله العظمی ملّاحسینقلی همدانی (قدّس الله سرّه) مقدّمات را در طهران فرا گرفته، و بالأخره در دروس عالی در حوزۀ درس عالم اکبر شیخ عبدالحسین طهرانی مشهور به شیخ العراقین شرکت نموده است. سپس به سبزوار سفر کرده، و مدّتها در آنجا اقامت گزیده، و از درس فیلسوف معروف حاج مولا هادی سبزواری بهره یافته و پس از آن مهاجرت به نجف أشرف نموده، و سالهای طولانی از درس شیخ مرتضی انصاری استفاده کرده است. و در قسمت اخلاق و عرفان از آقا سیّد علی شوشتری استفاده نموده و شاگرد او بوده است.
و بعد از فوت استادش متصدّی فتوا نشد و دنبال ریاست نرفت؛ بلکه در منزل نشست و طلاّب فهیم بدو روی آوردند و منزل او محلّ اجتماع زبدگان علم و عمل شد. و شاگردان عجیبی در علم الَهی و عرفان تربیت نمود. و امّا فقه و اصول را از تقریراتی که خودش از بحث علاّمه انصاری نوشته بود، تدریس میکرد و در منزل نماز جماعت میخواند برای خواصّ از مؤمنین و پیروانی که آنها را تربیت نمود، و از ظلمات جهل به نور معرفت کشانید، و ایشان را با ریاضات شرعیّه و مجاهدات عملیّه از هر پستی، طاهر و مطهّر گردانید، تا آنها از عباد اللَه الصّالحین و از سالکین در راه خداوند شدند.»
شاگردان
ایشان شاگردان بسیاری تربیت کرد که هر یک آیتی عظیم از علم و عمل و اخلاق و عرفان الَهی بودند. از جمله: سیّد احمد کربلایی، و دامادش سیّد أبوالقاسم اصفهانی، و آقا سیّد آغا دولت آبادی، و شیخ باقر قاموسی، و شیخ محمّد بهاری، و شیخ باقر نجم آبادی، و میرزا جواد آقا تبریزی، و سیّد محمّد سعید حَبوبیّ، و سیّد حسن صدر، و سیّد علی همدانی، و فرزندش: شیخ علی، و جمعی دیگر.
کتبی بسیار در تقریرات دروس شیخ و غیر آن از جمله قضاء و شهادات و رهن و غیرِها نوشته که در کتابخانۀ حسینیه شوشتریها در نجف أشرف و کتابخانه آقا میرزا حسین نوری موجود است.
شخصیت مرحوم ملاحسینقلی همدانی (رضوان الله علیه) از منظر بزرگان
1. علامه طباطبایی (رضوان اللَه علیه)
«مرحوم آخوند در رشته توحيد حقّ تبارك و تعالى بىنظير بوده اند.
مرحوم آخوند ملّاحسينقلى همدانى انصافاً خيلى واقعيّت عجيبى داشتند، و در حدود سيصد نفر شاگرد تربيت كردند.» (مهرتابان، ص322)
2. شیخ آقا بزرگ طهرانی (رضوان اللَه علیه)
«ایشان [آیتاللَه ملاحسینقلی همدانی] در خصوصِ این علم (یعنی علم اخلاق و عرفان) دارای جایگاه بالایی است که قدر و منزلتش به وصف نیاید. و روزگار درازی سپری شده و در طول این مدت کسی همپایۀ او در علم اخلاق و تهذیبِ نفوس یافت نشده است. و [بهتحقیق] این فن [اخلاق و عرفان] بهوسیلۀ او ختم شده است زیرا کسی شایستگی این را ندارد که به همان مرتبۀ ایشان [در مقامات و جایگاه معنوی] برسد، بهگونهای که نظیر او شمرده شود.» (نقبآء البشر، ج2، ص 674 تا ص 678.)
3.آیت الله سیدمحسن طهرانی (رضوان اللَه علیه)
«علاّمۀ طهرانی هرگاه اسمی از مرحوم آخوند ملاّ حسینقلی به میان میآمد، رنگ چهرهشان دگرگون میشد، و از او به تعابیری استثنائی یاد مینمودند، و او را بر سایر بزرگان اهل معرفت تفضیل میدادند و میفرمودند:
تمام ما ريزه خوار سفره آخوند ملّاحسينقلى هستيم. او يك درياى بىپايان بود.» (حریم قدس، ص 99؛ عنوان بصری، ج2، ص311.)
سیره اخلاقی
ایثار و گذشت
1. در يك سفر زيارتى كه مرحوم آخوند با اصحابشان پياده به كربلا مشرّف میشدند، در راه عربهاى بيابانى ايشان را لخت میکنند و هر چه دارند مىربايند.
سپس كه ايشان را میشناسند، به حضورشان مىآيند و هر چه ربوده بودند تقديم مىكنند و معذرت ميخواهند. مرحوم آخوند فقط كتابهاى وقفى را كه ربوده بودند پس ميگيرد و بقيّه كتب و اموال را نمىگيرد و ميفرمايد: به مجرّد سرقت، من ايشان را بِحِلّ كردم، چون راضى نشدم بواسطه من خداوند كسى را در آتش دوزخ بسوزاند. (روح مجرد، ص553)
هدایت و دستگیری
مرحوم والد (علامه طهرانی) مىفرمودند:
«روزى مرحوم آخوند ملّاحسينقلى همدانى در خيابان مىگذشت، چشمش به عدّهاى از جوانان افتاد كه دور هم جمع شدهاند و به لهو و لعب و نواختن موسيقى و آلات طرب مشغولند. مرحوم آخوند به ميان آنها رفت و فرمود: «آيا مرا به جمعتان راه مىدهيد؟» آنها استقبال كردند و گفتند: بفرماييد، ولى اوضاع و احوال ما اينچنين است و با حال شما مناسبتى ندارد. مرحوم آخوند فرمود: «اشكالى ندارد، همه با هم هستيم و با هم شعر مىخوانيم.»
آنها گفتند: پس اگر اينطور است شما شعر بخوان و ما آهنگ و ساز آن را اجرا مى كنيم.
مرحوم آخوند فرمودند: «بسيار خوب» و شروع كردند به خواندن اشعار امام هادى عليه السّلام در مجلس متوكّل عبّاسى وقتى كه حضرت را به مجلس شرب خمر خويش وارد كرد و از حضرت تقاضا كرد از جام شراب بنوشند، حضرت فرمودند: «تا كنون گوشت و پوستم از شراب رشد نكرده است و اجداد من نيز لب به خمر نزده اند، مرا معذور بدار.»
متوكّل گفت: حال كه از جام شراب ما نمىآشاميد، پس شعرى براى ما بخوانيد كه مجلس ما را گرم كند و نشاط بخشد. و ما هم به مىخوارگى و شرب خمر ادامه مىدهيم.
امام هادى عليه السّلام فى البداهة اين اشعار را انشاد كردند و فرمودند:1. باتُوا عَلَى قُلَلِ الأجبالِ تَحرُسُهُم *** غُلبُ الرِّجالِ فَلَم تَنفَعهُمُ القُلَلُ2. و استُنزِلُوا بَعدَ عِزٍّ مِن مَعاقِلِهِم *** و أُسكِنُوا حُفَرًا يا بِئسَما نَزَلُوا3. ناداهُم صارِخٌ مِن بَعدِ دَفنِهِم *** أينَ الأساوِرُ و التِّيجانُ و الحُلَلُ4. أينَ الوُجوهُ الَّتى كانَت مُنَعَّمَةً *** مِن دونِها تُضرَبُ الأستارُ و الكِلَلُ5. فَأفصَحَ القَبرُ عَنهُم حينَ ساءَلَهُم *** تِلكَ الوُجوهُ عَلَيها الدُّودُ تَنتَقِلُ6. قَد طالَ ما أكَلُوا دَهرًا و قَد شَرِبُوا *** و أصبَحُوا اليومَ بَعدَ الأكلِ قَد أُكِلُوا1. روزگار را بر بلنداى قلّههاى كوههاى سر به فلك كشيده سپرى كردند، باشد كه درون كوهها آنان را از سرنوشت و سرانجام زندگى كه مرگ و بوار و نيستى است برهاند، امّا فائدهاى نداشت.
2. از فراز عزّت و پناهگاه به حضيض ذلّت فرود آمدند و در حفرهها و چالهها درون قبر آرميدند، و عجب كه در چه مكان تنگ و تاريك و نامناسبى استقرار يافتند!
3. منادى پس از دفن، آنان را ندا درداد: كجا هستند آن زر و زيورها و تاجها و حُليهها كه بر سر و گردن خود مىآويختند و بر ديگران فخر مىفروختند؟!
4. كجا رفته آن چهرههاى نازپرورده كه به انواع زينت آنها را مىآراستند؟!
5. پس در اين هنگام قبر به سخن درآيد و به سؤال اين منادى پاسخ چنين دهد: اين صورتها و چهرههاى ناز پرورده است كه كرمها بر روى آنها در حركت و انتقال مىباشند.
6. روزگارى بود كه آنها مىخوردند و مىآشاميدند، و اكنون خود آنها مأكول جانوران و حيوانات درون قبر شدهاند.»
حضرت هادى عليه السّلام وقتى اشعار را به پايان رساندند، متوكّل به گريه افتاد و جامهاى شراب را بشكست و از حضرت عذرخواهى نمود و ايشان را روانه ساخت.
مرحوم آخوند نيز شروع كردند به خواندن اين اشعار، و آن جوانها به ساز و موسيقى پرداختند، ولى لحظاتى نگذشت كه سازها را از دست انداختند و اشكهاى آنان سرازير گشت و وقتى كه اشعار به پايان رسيد همگى برخاستند و آلات لهو و لعب را شكستند و به دست و پاى مرحوم آخوند افتادند و توبه كردند و از شاگردان خاصّ و سلوكى آن مرحوم شدند.» (اسرار ملکوت، ج3، ص277)
حضرت مستطاب آقاى آقا شيخ عباس قوچانى ـدامت بركاته ـ نقل نمودند از مرحوم آخوند ملا حسينقلى همدانى- رضوان الله عليه- كه:
«روزى از صحن مطهّر حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام عبور مىنمودند، در كنار صحن مرد عربى كه به شرارت و آدمكشى معروف بود نشسته بود. ايشان جلو رفتند و فرمودند: آيا هنوز موقع توبه نشده است؟! مرد عرب مطلب را نفهميده سربلند نمود و گفت: شيخنا چه مىگوئى؟ ايشان گفتند كه: گفتم آيا هنوز موقع توبه نرسيده است؟! يك مرتبه ناگهان مرد عرب صيحهاى زد و به سمت حرم مطهّر دويد، در ايوان مطهّر دو مرتبه صيحهاى زد و جان تسليم نمود.» (مطلع انوار، ج3، ص43)
مى گويند:
«يكى از رئوس طائفه صوفيه و فحول سلاسل طريقت براى مرحوم آخوند ملّاحسينقلى همدانى جعبهاى مملوّ از هدايا و تحف را به رسم پيشكش فرستاده بود و خود نيز پس از مدّتى به ديدار آن بزرگ تشرّف حاصل نموده بود و در جلسهاى كه جمعى از تلامذه آن مرحوم حضور داشته به زيارت و ملاقات ايشان مىرود. مرحوم آخوند وقتى به او نظر مىاندازند، مىبينند كه شارب طويلى دارد به رسم اهل تصوّف و دراويش؛ بارى مرحوم آخوند ملاحسينقلى همدانى- رضوان اللَه عليه- كه مقصود آن درويش را از فيض حضور و تشرّف دريافته بود كه جهت ارادت و تتلمذ و شاگردى و كسب معرفت به حضور رسيده است، ابتدا دستور داد تا آن جعبه هدايا و تحفى را كه قبلًا جهت ايشان فرستاده بود آوردند و بدون اينكه تصرّفى در آن جعبه شده باشد و درب آن باز شده باشد آن را در مقابل آن صوفى نهاد، آنگاه امر كرد كه قيچى آوردند و با دست خود شارب آن درويش را كوتاه نمود، سپس به امر تربيت و تزكيه و دستور اوراد و اذكار و ساير شئون او قيام فرمود.» (اسرار ملکوت، ج1، ص175)
کرامات
زیارت بدون اذن پدر
1. مرحوم حاج سيّد ابوالقاسم از كرامات مرحوم آخوند ملاحسينقلى همدانى نقل كرد كه:
«من در زمان مرحوم پدرم در نجف اشرف، متعهاى گرفته بودم و از او نيز اولاد داشتم. روزى شنيدم كه آخوند ديشب به مسجد سهله رفته و در آنجا بيتوته نمودهاند؛ همان وقت كه شنيدم و زمان صبح بود، بدون آنكه به مرحوم پدرم آقا سيّد محمّد اطّلاع دهم از نجف به مسجد سهله رفتم و همين كه وارد مسجد شدم يكسره به حجرهاى كه مرحوم آخوند در آن بيتوته نموده بود رفتم؛ ديدم آخوند تنها در زاويه حجره رو به قبله نشسته و به حال خود مشغول است.
همينكه خواستم از در حجره وارد شوم آخوند رويش را از قبله به من نمود و يك نگاهى كرد؛ من در همان درگاه اطاق بين دو لنگه در متوقّف شدم و مرحوم آخوند به حال خود بود تا ظهر فرا رسيد، و در اين مدّت طولانى چند ساعت من ابداً قادر بر حركت نبودم و همين طور حَيارى و متحيّر ايستاده بودم، نه قدرت داشتم كه وارد حجره شوم و نه قدرت داشتم كه برگردم، نه قدرت داشتم كه از ايشان چيزى بپرسم و نه از كس ديگرى. تا ظهر فرا رسيد، آخوند نظرى به من نموده فرمودند:
«آقا ميرزا ابوالقاسم حالا بيا و سفره را بينداز، بيا سفره را پهن كن! مگر انسان بدون اذن و اجازه پدر به مسجد سهله مىرود؟ اين چه عبادتى است كه پدر انسان را نگران كند؟! نگران خود و نگران زن و بچّهاش؟! اگر شما اطّلاع مىداديد و اذن مى گرفتيد چه عيبى داشت؟!»
آنگاه من دانستم كه ايقاف من در درگاه حجره در مدّت چند ساعت به جهت تنبيه من بوده است، و خدا شاهد است كه از آمدن من به سهله و عدم استيذان از پدرم غير از خداوند علّام الغيوب كسى خبر نداشت.» (مطلع انوار، ج3، ص42)
کم نشدن مال
2. و نيز نقل كردند :
«در يك سفر كه مرحوم آخوند با شاگردان خود به كربلا مشرّف شدند و گويا به كاظمين و سامرّاء نيز مشرّف شدند و من نيز در خدمتشان مشرّف بودم، كيسهاى كه پولهاى آخوند در آن بود و عبارت بود از مجيدىهاى عثمانى در دست من بود و خيلى هم سنگين نبود؛ من تمام مخارج روزها را تدريجاً از آن كيسه در مى آوردم و به مخارج مىرسانيدم و تا هنگامى كه به نجف اشرف مراجعت كرديم تمام مخارج ايشان و شاگردانش از آن كيسه بود و گويا چيزى از آن كم نشده است.» (مطلع انوار، ج3، ص43)
رفع شبه مرحوم سیّد سعید حبوبی
3. در زمان ايشان يكى از بزرگان به نام آقا سيّد محمّد سعيد حبوبى، برايش اشكالى مهم در يكى از مسائل توحيد پيدا شد؛ به هر يك از علماى عالی مقدار آنوقت مراجعه كرد نتوانستند رفع اشكال بنمايند و اتّفاقاً به اشخاص ديگر هم اشكال خود را ابراز نداشت، زيرا خائف بود اين شبهه در نزد آنان نيز متمكّن شود؛ تا يكى گفت به مرحوم آخوند ملّاحسينقلى مراجعه كنيد و در آنوقت هم مرحوم آخوند معروف نبودند و بعيد به نظر مىرسيد كه با آنكه علماء بزرگ نتوانستند اين شبهه را مرتفع كنند، مرحوم آخوند بتواند رفع نمايد؛ لكن از باب احتمال مراجعه به مرحوم آخوند مىكند.
مرحوم آخوند مى فرمايد:
براى حل اين شبهه بايد چهل روز ملازم من باشى!
ايشان عرض مىكند: راضى دارم چهل سال ملازم شوم تا اشكالم حل شود و شبههام مرتفع گردد.
چهل روز ايشان ملازمت مرحوم آخوند اختيار مىكند، تا چهل روز تمام مىشود و اتّفاقاً شبهه حل نمىگردد؛
عرض مىكند:
چهل روز تمام شد و اشكال حل نشده!
مرحوم آخوند مىفرمايد: حال كه چنين است يك هفته ديگر هم ملازم باش! ايشان بنا مىگذارد يك هفته ديگر نيز ملازم گردد.
اتّفاقاً در اين هفته روزى مرحوم آخوند به مسجد سهله مشرّف شده بودند و مرحوم آقا سيّد محمّد سعيد در خدمت ايشان مشرّف بودند؛ آقا سيّد محمّد سعيد مىگويد:
در مسجد سهله اتّفاقاً يك كتاب خبر (ظاهراً جامع الأخبار را) برداشتم مطالعه كنم، اول خبرى را كه چشمم افتاد و مطالعه كردم چنان حالت خوف و خشيت بر من مستولى شد كه حد و وصف ندارد! چون خبر ديگرى مطالعه كردم چنان حالت رجاء و اميدى حاصل شد كه حد و وصف ندارد! و در آن حال ديدم اشكال من به اندازهاى پوچ و بىوقع است كه قابل ذكر نيست و اصلًا نام اشكال و شبهه به آن نمىتوان نهاد. (مطلع انوار، ج3، ص41)
نا امید نشدن در راه سیر و سلوک
4. حضرت معظم له [آيةالله شيخ عباس قوچانى] و حضرت آقاى حاج سيّد محمّد حسين طباطبائى نقل كردند كه:
«مرحوم آخوند ملّا حسينقلى همدانى ـ رضوان اللَه عليه ـ پس از سالها كه در راه سلوك قدم برداشته بود و به مقصود خود نرسيده بود، روزى بسيار متفكّر و اندوهناك در ايوان مقدّس حضرت أميرالمؤمنين يا ايوان صحن مطهّر كاظمين عليهمالسّلام نشسته و با خود گفتگو مىكرد كه چندين سال در رشته فقه و اصول بوديم و او ما را به مقصد نرسانيد و چندين سال هم هست كه در اين رشته وارد شدهايم باز به مقصود خود نرسيدهايم! ناگاه كبوترى آمده و خواست نان خشكيده [اى] را كه در زاويه ايوان افتاده بود بخورد، هرچه كرد نتوانست، آن نان را به دندان گرفته و با آبى كه در گوشه صحن بود تر نمود باز نتوانست خُرد كند، بالأخره با مرّات عديده و با كاوشهاى بسيارى تمامى آن نان را خُرد كرده و خورد! از آن عمل نتيجه گرفته و در سلوك پافشارى نمود تا به مقصود رسيد.» (مطلع انوار، ج3، ص45)
گزیده بیانات
1.از فرمايشات مرحوم آخوند ملّاحسينقلى همدانى، در مكاتبه ايشان به آقاى آقا سيّد على ايروانى (ره):
«علَيكَ بقِلَّةِ الكلامِ، و قِلّةِ الطّعامِ، و قِلّةِ المَنامِ، و تَبديلِها بذِكرِ اللَهِ المَلِكِ العَلّام.» (مطلع انوار، ج3، ص45)
راه معرفت نفس
2. [علّامه طباطبايى]:
«رويه استاد بزرگ آخوند ملّاحسينقلى همان طريق معرفت نفس بوده است، و براى نفى خواطر در وهله اوّل توجّه به نفس را دستور مىدادهاند، بدينطريق كه سالك براى نفى خواطر بايد مقدار نيم ساعت يا بيشتر را در هر شبانه روز معين نموده و در آنوقت توجّه به نفس خود بنمايد. در اثر اين توجّه رفتهرفته تقويت پيدا نموده و خواطر از او نفى خواهد شد، و رفتهرفته معرفت نفس براى او حاصل شده و به وطن مقصود خواهد رسيد؛ إنشاءالله.
اكثر افرادى كه موفّق به نفى خواطر شده و توانستهاند ذهن خود را پاك و صاف نموده و از خواطر مصفّا كنند و بالأخره سلطان معرفت براى آنان طلوع نموده است در يكى از اين دو حال بوده است:
اوّل: در حين تلاوت قرآن مجيد و التفات به خواننده آن، كه چه كسى در حقيقت قارى قرآن است، و در آنوقت بر آنان منكشف میشده است كه قارى قرآن خداست جلّ جلاله.
دوّم: از راه توسّل به حضرت أباعبداللَه الحسين عليهالسّلام؛ زيرا آن حضرت را براى رفع حجاب و موانع طريق نسبت به سالكين راه خدا عنايتى عظيم است.» (مهرتابناک، ص173)
مراقبه
3. «طريقه تربيت مرحوم آخوند ملّا حسينقلى همدانى، معرفت نفس بوده و براى وصول به اين مرام، مراقبه را از اهمّ امور مىشمردهاند.» (مهرتابناک، ص61)
دستورالعمل عرفانی به شاگردان
بسم اللَه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی محمّد و آله الطّاهرین
و لعنة اللَه علی أعدائهم أجمعین
مخفی نماند بر برادران دینی که به جز التزام به شرع شریف، در تمام حرکات و سکنات و تکلّمات و لحظات و غیرها، راهی به قرب حضرت مَلکالملوک جلّ جلالُه نیست؛ و به خرافات ذوقیّه، اگرچه ذوق در غیر این مقام خوب است، کما دأب الجهّال و الصّوفیة ـ خذَلهم اللَه جلَّ جلالُه ـ ، راه رفتن لا یوجب إلّا بُعدًا! حتّی شخص، هرگاه ملتزم بر نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد، اگر ایمان به عصمت ائمّۀ أطهار صلوات اللَه علیهم آورده باشد، باید بفهمد از حضرت احدیّت دور خواهد شد؛ و هکذا در کیفیّت ذکر بغیر ما ورد عن السّادات المعصومین علیهم السّلام عمل نماید.
بناءًعلیهذا، باید مقدّم بدارد شرع شریف را، و اهتمام نماید هرچه در شرع شریف اهتمام به آن شده. و آنچه این ضعیف از عقل و نقل استفاده نمودهام این است که اهمّ اشیاء از برای طالب قرب، جدّ و سعی تمام در ترک معصیت است.
تا این خدمت را انجام ندهی، نه ذکرت و نه فکرت به حال قلبت فایدهای نخواهد بخشید؛ چراکه پیشکش و خدمت کردن کسی که با سلطان در مقام عصیان و انکار است بیفایده خواهد بود. نمیدانم کدام سلطان اعظم از این سلطان عظیمالشّأن است؟! و کدام نقار أقبح از نقار با او است؟!
از آنچه ذکر کردم بدان که طلب کردن محبّت خداوند درحالیکه مرتکب معصیت بشوی، حقیقتاً امری فاسد است. و چگونه بر تو مخفی مانده است که معصیت سبب نفرت است و نفرت مانع از ایجاد محبّت میگردد!
پس وقتی برایت مسلَّم شد که ترک معصیت، اوّل و آخر دین و ظاهر و باطن آن است، پس به سراغ مجاهدۀ با نفس برو و با جدّیت تمام از اوّل بیدار شدن از خواب تا هنگام خوابت در جمیع آنات و لحظات، مشغول مراقبه باش، و در حضور قدس حضرت حق پیوسته ملازم ادب باش؛ و بدان که تو با ذرّه ذرّۀ اجزاءِ وجودت اسیر قدرت او هستی، پس رعایت حرمت حضور شریفش را بنما.
و طوری خدا را عبادت کن که گویی اورا میبینی، و اگر نمیتوانی بدینگونه عبادت کنی، لااقل او را طوری عبادت کن که بدانی او تو را میبیند. و دائماً متوجّه عظمت او و حقارت خود، و رفعت او و دنائت و پستی خود، و عزّت او و ذلّت خود، و غنا و بینیازی او و نیازمندی خود باش؛ و غافل مباش از اینکه غفلت تو از او درحالیکه او دائماً متوجّه توست، بسیار زشت و قبیح است و در مقابل او مانند یک بندۀ ضعیف ذلیل بایست و در زیر قدمهای او بسان سگ نحیفی که دمش را برای صاحبش حرکت میدهد باش. آیا این شرف و فخر برای تو کافی نیست که او به تو اجازه داده است که اسم عظیمش را با زبان کثیفت که قاذورات معاصی آن را نجس نمودهاند، ذکر نمایی؟!
پس ای عزیز! چون این کریم رحیم، زبان تو را مخزن کوه نور یعنی ذکر اسم شریف قرار داده، بیحیایی است مخزن سلطان را آلوده به نجاسات و قاذورات غیبت و دروغ و فحش و اذیّت و غیرها مِن المعاصی نمودن؛ مخزن سلطان باید محلّش پر عطر و گلاب باشد، نه مجلس مملوّ از قاذورات!
و بیشک چون دقّت در مراقبت نکردهای، نمیدانی که از جوارح سبعه، یعنی گوش و زبان و چشم و دست و پا و بطن و فرج، چه معصیتها میکنی و چه آتشها روشن مینمایی و چه فسادها در دین خودت برپا میکنی و چه زخمهای مُنکَره به سیف و سنانِ زبانت به قلبت میزنی؛ اگر نکشته باشی بسیار خوب است! اگر بخواهم شرح این مفاسد را بیان نمایم، در کتاب نمیگنجد؛ در یک ورق چه میتوانم بکنم؟! تو که هنوز جوارحت را از معاصی پاک نکردهای، چگونه منتظری که در شرح احوالِ قلب، چیزی به تو بنویسم؟! پس بشتاب بشتاب بهسوی توبۀ صادقه، و عجله کن عجله کن نسبت به جدّیت و مراقبه!
خلاصه، بعد از سعی در مراقبت، البتّه طالب قرب، بیداری و قیام سحر را اقلاًّ یک دو ساعت به طلوع فجر مانده إلی مطلع الشمس از دست ندهد و نماز شب را با آداب و حضور قلب بجا بیاورد، و اگر وقتش زیادتر باشد به ذکر یا فکر یا مناجات مشغول بشود؛ لیکن قدر معیّنی از شب باید مشغول ذکرِ با حضور بشود. در تمام حالاتش خالی از حزن نبوده باشد، اگر ندارد تحصیل نماید به اسبابش. و بعد از فراغ، تسبیح سیدۀ نساء، و دوازده مرتبه سورۀ توحید، و ده مرتبه «لا إله إلّا اللَه وحده لا شریک له، له الملک ـ إلی آخر»، و صد مرتبه «لا إله إلّا اللَه»، و هفتاد مرتبه استغفار بخواند، و قدری از قرآن شریف تلاوت نماید، و دعای معروف صباح، أعنِی: «یا من دَلَعَ لسان الصّباح» ـ إلی آخر، البته خوانده شود. و دائماً با وضو باشد، و اگر بعد از هر وضو دو رکعت نماز بکند بسیار خوب است.
بسیار ملتفت باشد که بههیچوجه اذیّتش به غیر نرسد، و در قضاء حوائج مسلمین، لا سیَّما علماء و لا سیَّما أتقیائُهم، سعی بلیغ نماید. و در هر مجلس که مظنّۀ وقوع در معصیت است، البتّه، البتّه، البتّه، اجتناب نماید، بلکه مجالست با اهل غفلت به غیر شغل ضرورةً مضرّ است اگرچه از معصیت خالی بوده باشد! کثرت اشتغال به مباحات و شوخی بسیار کردن و لغو گفتن و گوش به اراجیف دادن، قلب را میمیراند.
اگر بیمراقبت مشغول به ذکر و فکر بشود بیفایده خواهد بود، اگرچه حال هم بیاورد؛ چراکه آن حال، دوام پیدا نخواهد کرد. گول حالی را که ذکر بیاورد بیمراقبه، نباید خورد!
زیاده طاقت ندارم، بسیار التماس دعا از همۀ شماها دارم! این حقیر کثیرالتّقصیر و المعاصی را فراموش ننمایید.
و در شب جمعه صد مرتبه و در عصر روز جمعه صد مرتبه سورۀ قدر بخوانید.
و از جملۀ ابواب عظیمۀ ایمان، حبّ فی اللَه جلّ جلاله، و بغض فی اللَه جلّ جلاله میباشد. و قد عُقِدَ له فی الوسائل و غیرها مِن کُتبِ الأخبار بابًا مستقلًا، فارجِع إلیها لعلّک تعرِف عظمتَه، و تأخُذ لنفسک نصیبًا منه.
شکّی نیست که محبوب اوّل، ذات اقدس کبریائی جلّ جلاله میباشد، بل و کلُّ مَحبَّةٍ لا ترجِعُ إلی مَحبَّتِه فلیس بشیء!
ثمّ بعده، باید هر کس را این سلطان عظیمالشأن بیشتر دوست داشته باشد، پس اوّل محبوب بعد از واجبالوجود، وجود مقدّس ختمی مَآب صلوات اللَه علیه و آله میباشد، ثُمَّ بعدَه أمیرُالمؤمنین علیه السّلام، ثُمَّ الأئمّةُ المعصومین علیهم السّلام، ثُمَّ الأنبیاءُ و الملائکةُ، ثمّ الأوصیاءُ، ثُمَّ العلماءُ و الأولیاء.
و در زمان خودش، اتقیاءِ زمانش را لا سیّما اگر عالم باشد، ترجیح بدهد در محبّت بر کسانی که بعد از اویند در درجه، و هکذا یتنزّل؛ ولیکن سعی نماید صادق باشد در این محبّت، مرتبۀ آسانی نیست! اگر متفکّر باشید، خواهید فهمید که اگر آثار محبّت در حرکات و سکنات ظاهر شد شخص مدّعی این محبّت، صادق است و إلاّ فلا. لیکن گمان ندارم که به کنه و لوازمش برسی، و حقیر هم بیش از این در وسعم نیست. الحاصل، لا طریقَ إلی القُرب إلّا بشرع شریف فی کلّ کلّیٍ و جزئی ـ انتهی. (حریم قدس، ص93)