آیة الحقّ‌ حاج میرزا علی آقا قاضی طباطبایی قدّس الله سرّه

1446/04/21
9,537
آیة الحقّ‌ حاج میرزا علی آقا قاضی طباطبایی قدّس الله سرّه
1446/04/21
9,537
معرفی اجمالی آیة الحقّ‌ عارف کامل و سالک واصل حضرت آیت الله العظمی حاج میرزا علی آقا قاضی طباطبایی قدّس الله نفسه الزکیة

آیت الله العظمی حاج میرزا علی آقا قاضی طباطبایی (1285 - 1366 هـ. ق) عارف کامل، مجتهد، فقیه بصیر، حکیم الهی، مفسر کبیر، محدث عظیم، یگانه دوران و تربیت یافته مکتب عرفانی ملا حسین قلی همدانی (قدس الله سره) است. ایشان از برجسته ترین شاگردان سلوکی مرحوم سید احمد کربلایی رضوان الله علیه بوده اند. 


معرفی تفصیلی

ولادت و رحلت

ولادت: سیّد میرزا علی آقا قاضی فرزند میرزا حسین طباطبایی تبریزی،  در ١٣ ذی‌حجّه سال ١٢٨٥ ه‍ . ق در تبریز زاده شد. (مطلع انوار، ج ٢، ص 75، به نقل از نقباء البشر، ج ٤، ص ١٥٦٥)
رحلت: ایشان در ششم ربیع الأول 1366 هـ. ق در نجف اشرف درگذشت و در وادی السلام در کنار پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد. 

نسب مرحوم قاضی

مرحوم آیت الله العظمی حاج میرزا علی قاضی ـ رضوان الله علیه ـ در آخر کتاب ارشاد مفید که در زمان جوانی خود آن را تصحیح نموده اند، سلسلۀ شریف نسب خود را مرقوم فرموده و ما تیمّناً و تبرّکاً در اینجا عین دستخط مبارکشان را می‌آوریم: 

أقلُّ الخلیقةِ السیّد علیّ بن المولی المیرزا حسین بن المیرزا احمد القاضی بن المیرزا رحیم القاضی بن المیرزا تقی القاضی بن المیرزا محمّد القاضی بن المیرزا محمّد علیّ القاضی بن المیرزا صدرالدّین محمّد بن المیرزا یوسف (نقیب الأشراف) بن المیرزا صدرالدّین محمّد بن مجدالدّین بن سیّد اسماعیل بن الأمیر علیّ اکبر بن الامیر عبدالوّهاب بن الامیر عبدالغفّار بن سیّد عمادالدین أمیر حاج بن فخرالدین حسن بن کمال الدّین محمّد بن سیّد حسن بن شهاب الدّین علیّ بن عماد الدّین علیّ بن سیّد احمد بن سیّد عماد بن أبی‌الحسن علیّ بن أبی‌الحسن محمّد بن أبی‌عبدالله أحمد بن محمّد الأصغر (و یُعرَف بابن الخزاعیّة) بن أبی‌عبدالله أحمد بن إبراهیم الطّباطبا بن اسماعیل الدیباج بن إبراهیم بن الغَمْر بن الحسن المثنّی بن الامام أبی محمّد الحسن المجتبی بن الإمام الهُمام علیّ بن أبی‌طالب، علیه و علیهم السّلام، و اُمّ ابراهیم بن الحَسن فاطمة بنت سیّدالشّهداء الحسین بن علیّ، علیهم الصّلوة و السّلام؛ رَحِم الله معشَرَ الماضین و الحَقَنا بهم فی الصّالحین. انتهی. (مطلع انوار، ج2، ص 65)

(تصویر عارف کامل واصل، مرحوم آیة الله العظمی علاّمه قاضی رضوان الله علیه)

اساتید مرحوم قاضی

اساتید ایشان در تبریز

اساتید مرحوم قاضی رضوان الله علیه در تبریز عبارت بودند از:

1. آیة الله سید حسین قاضی طباطبائی (پدر مرحوم قاضی)؛

2. میرزا موسی تبریزی صاحب حاشیۀ رسائل؛

3. سیّد محمّد علی قراجه داغی؛

4. و برخی دیگر از فضلا (رحمة الله علیهم اجمعین).

اساتید ایشان در نجف اشرف

مرحوم حاج میرزا علی قاضی ـ رضوان الله علیه ـ در سال ١٣١٣ ه‍ . ق به سوی نجف رهسپار شد . اساتید ایشان در فقه، اصول، حدیث و تفسیر در نجف اشرف عبارت بودند از :

1. مولا محمّد فاضل شربیانی؛

2. شیخ محمّد حسن مامقانی؛

3. شیخ الشّریعۀ‌ اصفهانی؛

4. آخوند خراسانی؛

5. میرزا حسین خلیلی (رحمة الله علیهم اجمعین).

ایشان از این اساتید بهره‌ها برد و در فقه، اصول، حدیث و تفسیر متخصّص و ماهر شد (مهر تابناک، ص 46)

سلسله اساتید عرفانی مرحوم قاضی 

1.مرحوم‌ آیة‌ الحقّ، آقای‌ سیّد حسین‌ قاضی‌، پدر و استاد مرحوم قاضی (رضوان الله علیهما)

مرحوم‌ قاضی‌ ـ رضوان الله علیه‌ ـ در امور معرفت‌، شاگرد پدرشان‌ مرحوم‌ آیة‌ الحقّ، آقای‌ سیّد حسین‌ قاضی‌ می باشند که‌ از معاریف‌ شاگردان‌ مرحوم‌ مُجدّد آیة الله‌ حاج‌ میرزا محمّد حسن‌ شیرازی‌ ـ رحمة الله علیه‌ ـ بوده‌اند و ایشان‌ شاگرد مرحوم‌ آیة‌ الحقّ امام‌ قلی‌ نخجوانی‌ و ایشان‌ شاگرد مرحوم‌ آیة ‌الحقّ آقا سیّد قریش‌ قزوینی‌ هستند (مهر تابناک، ص 60).
  • بیان سلسله اساتید مرحوم قاضی توسط حضرت آیة الله حاج شیخ عبّاس قوچانی (رضوان الله علیه)

«داستان اساتید عرفانی مرحوم قاضی ـ قدّس سرّه ـ از قرار نقل خودشان بدین طریق بوده است که: استاد اوّل ایشان، پدرشان آقا سیّد حسین قاضی، و او شاگرد امام قلی نخجوانی، و او شاگرد آقا سیّد قریش قزوینی بوده است. از این قرار که:

از جانب حضرت رضا علیه السّلام به او (امام قلی نخجوانی) گفته می‌شود:
«باید به قزوین بروی نزد آقا سیّد قریش قزوینی! مطلوب تو آنجاست.»
امام قلی می‌گوید: من تا آن لحظه ابداً نام و نشانی از آقا سیّد قریش نشنیده و به خاطر نداشتم؛ فلهذا از مشهد به سوی قزوین حرکت نمودم و در قزوین از او جویا شدم. معلوم شد از علمای معروف و سرشناس و دارای درس و بحث، و در منزل وی رفع خصومات و مشکلات مردم می‌گردد.
من هم روزی به منزل او رفتم و در میان مراجعین نشستم. اطاق‌های متعدّدی برای مراجعین بود و او به کارها و حوائج مردم رسیدگی می‌نمود؛ و من پیوسته با خود می‌گفتم: عجیب است که مرا بدین‌جا ارجاع داده‌اند و در قزوین هم یک نفر آقا سیّد قریش قزوینی بیشتر نیست! و این مرد که اهل مراجعۀ مردم و رفت و آمد و رتق و فتق عامّه است، کجا می‌تواند درد مرا دوا کند؟! طبعاً باید او یک مرد مُنعَزل و منزوی باشد. بالأخره نشستم تا قریب ظهر که مردم همه رفتند و من هم برخاستم که خداحافظی کنم و بروم، در این حال آقا سیّد قریش از بالای اطاق به من اشاره‌ای نمود که بیا!
من نزد او رفتم و از اطاق‌های متعدّدی مرا عبور داد تا در یک اطاق آخر وارد شدیم. در آنجا بدون آنکه من چیزی بگویم، مثل اینکه تمام امور و جریانات و احوال من در مُشتِ اوست، دستوراتی به من داد و فرمود:
«باید به اینها عمل کنی! و إن‌شاءالله مقصدت حاصل است» و اضافه فرمود: «باید به تبریز بروی و در آنجا رحل اقامت افکنده و به کسب و کار مشغول شوی!»
من به سمت تبریز حرکت نمودم و در آنجا جماعتی از صوفیان بودند که امر بر آنها مشتبه شده بود؛ آنان صبحگاهان هر کدامشان یک دورۀ تسبیح، صاحب جواهر را لَعن می‌کردند! من جلوی این امر را گرفتم و ایشان را به راه شرع قویم و صراط مستقیم هدایت نمودم. همۀ آنها از صوفیان صافی ضمیر و رندان صاحب شریعت‌ و اهل تقلید و عبادت شدند. و الحمدلله به مقصد و مقصود رسیدم و آنچه در وعده بود صورت خارج و تحقّق یافت و نیز فهمیدم علّت اعزام من به تبریز این بوده است (مهر تابناک، ص 63)

  • سرگذشت مرحوم آقا سید حسین قاضی (رضوان الله علیه)
حضرت آیة الله حاج شیخ عبّاس قوچانی (ره) می‌فرمودند:
«امام قلی در تبریز طبق فرمودۀ آقا سیّد قریش به کسب مشغول می‌شود و در بازار دکّانی می‌گیرد و آقا سیّد حسین قاضی به او متّصل می‌شود و به مقامات و درجات می‌رسد و او از فرزندش سیّد علی دستگیری می‌کند و فتح باب مرحوم قاضی به دست او بوده است.
آقا سیّد حسین قاضی تحصیلاتش را در سامرّا نزد میرزای بزرگ، مرحوم حجّة الاسلام حاج میرزا حسن شیرازی فرا می‌گیرد؛ و چون فارغ التّحصیل می‌شود و دارای مقامات علمی و فقهی می‌گردد، با اجازۀ مرحوم میرزا به تبریز مراجعت می‌کند و در تبریز در امور عرفانیّه و راه خدا و سیر و سلوک و معرفت از مرحوم امام قلی دستور می‌گیرد. بنابراین مرحوم آقا سیّد حسین قاضی جامع کمالات علمی و فقهی و عرفانی است. روزها به دکّان مرحوم امام قلی می‌رفته و ساعتی می‌نشسته و کسب فیض می‌نموده است.
امام قلی مردی بلند قامت بوده است و پیوسته حتّی در موقع کار و خرید و فروش ساکت بوده است، در عین وقار و سکوت، مشتریان را راه می‌انداخته و به حوائجشان رسیدگی می‌نموده است.
بالجمله پدر مرحوم قاضی از تربیت‌شدگان حاج محمّد قلی هستند و داستان ایشان آن است که:
هنگامی که والد مرحوم قاضی خواستند از سامرّا به تبریز حرکت کنند، هنگام تودیع، استاد ایشان مرحوم حاج میرزا محمّد حسن شیرازی ـ‌ أعلی الله مقامه ـ به ایشان فرمودند:
«در بیست و چهار ساعت، تمام ساعات را که برای مردم کار می‌کنی یک ساعت را برای خود باقی گذار و در آن ساعت به کارهای محاسبه با نفس پرداز!»
پس از چند سال که یکی از اهالی تبریز به سامرّا آمدند، مرحوم میرزا از حالات مرحوم والدِ قاضی سؤال کردند، در جواب گفته بود:
«آن ساعت را که شما فرمودید فعلاً تمام ساعات ایشان را گرفته و ایشان انزوا اختیار کرده، شبانه‌روز به کار خود مشغولند!»
 بالجمله آنکه والد مرحوم قاضی با حاج محمّد قلی مراوده پیدا کرده و از شاگردان ایشان بوده است.
اولین فتح باب برای مرحوم قاضی به دست پدر ایشان 
حضرت آیة الله حاج شیخ عبّاس قوچانی (ره) می‌فرمودند:

«مرحوم آقا میرزا علی قاضی در تبریز تا سنۀ ١٣١٣ که به‌ نجف أشرف مشرّف می‌شود، یعنی تا بیست و هشت سالگی، در تحت تربیت علمی و فقهی و عرفانی این پدر بزرگوار بوده است. و فتح باب عرفانی و کشف امور غیبیّه به امر و تحت نظر پدرش بوده است. چون به نجف مشرّف شد، پس از یک ‌سال پدرش رحلت می‌کند، و او را در وادی السّلام دفن می‌کنند.» (همان، ص 38).

(تصویر مرحوم علاّمه قاضی ـ رضوان الله علیه ـ در ایام جوانی)

ولی چون مرحوم قاضی به نجف آمدند، در تحت تربیت مرحوم آیة الحقّ آقای سیّد احمد کربلایی طهرانی قرار گرفتند و با مراقبت ایشان طیّ طریق می نموده اند. 
جناب محترم‌ فاضل‌ مکرّم‌ آیة الله‌ زاده مرحوم‌ قاضی‌، حاج‌ سیّد محمّد حسن‌ طباطبایی قاضی ـ أدام‌ الله‌ ظلّه‌ ـ در شرح‌ حال‌ مرحوم‌ والدشان‌ قاضی بزرگ‌ مرقوم‌ داشته‌اند:
«من‌ از پدرم‌ پرسیدم‌: شما عرفان‌ را از که‌ اخذ کرده‌اید؟
فرمودند: ”از مرحوم‌ آقا سیّد احمد کربلایی‌ طهرانی.‌“ عرض‌ کردم‌: او از چه‌ کس‌ اخذ کرده‌ است‌؟ فرمودند: ”از مرحوم‌ آخوند ملاّ حسینقلی‌ همدانی‌.“ عرض‌ کردم‌: او از چه‌ کس‌؟ فرمودند: ”از آقا سیّد علی‌ شوشتری‌.“ عرض‌ کردم‌: او از چه‌ کس؟ 
فرمودند: ”از همان‌ مرد جولا “ عرض‌ کردم‌: او از چه‌ کس؟

با تغیّر فرمودند: ”من‌ چه‌ می‌دانم؟! تو می‌خواهی‌ برای‌ من‌ سلسله‌ درست‌ بکنی‌؟!“» (مهر تابناک، ص 69).

مرحوم قاضی نیز سالیان متمادی ملازم و هم صحبت مرحوم عابد زاهد ناسک ، وحید عصر حاج سیّد مرتضی کشمیری ـ رضوان الله علیه  ـ بوده اند؛ البتّه نه به عنوان شاگردی ، بلکه به عنوان ملازمت و استفاده از حالات ، و تماشای احوال و واردات؛ و البتّه در مسلک عرفانیّه بین این دو بزرگوار تباینی بعید وجود داشته است. (مهر تابناک، ص 61).
  • بیان سلسله اساتید مرحوم قاضی توسط حضرت علامه طهرانی (رضوان الله علیه):
    مرحوم علامه طهرانی در کتاب رساله لبّ اللباب در سیر و سلوک أولی الألباب، ص ١٤٦ در بیان طریق دیگری از سلسله اساتید مرحوم قاضی می فرمایند:
    حقیقت عرفان از أمیرالمؤمنین علیّ بن أبی‌طالب علیه السّلام مأثور است، و طرقی که یدًا بیَد این حقیقت را نشر داده‌اند از یک‌صد متجاوز است، ولی اصول دسته‌های تصوّف از بیست و پنج دسته تجاوز نمی‌کند و تمام این سلسله‌ها منتهی به حضرت علیّ بن أبی‌طالب علیه السّلام می‌گردد. و فقط در بین این بیست و پنج فرقه، دو سه فرقه از خاصّه می‌باشند و بقیّه همگی از عامّه‌اند. و بعضی از آنها سلسله‌شان به معروف کرخی و از او به امام رضا علیه السّلام منتهی می‌گردد. ولی طریقۀ ما که همان طریقۀ مرحوم آخوند است، به هیچ‌یک از این سلسله‌ها منتهی نیست.
    اجمال مطلب آنکه: در حدود متجاوز از یک‌صد سال پیش در شوشتر عالمی جلیل القدر مصدر قضاء و مراجعات عامّه بوده است به نام آقا سیّد علی شوشتری. ایشان مانند سایر علمای اعلام به تصدّی امور عامّه از تدریس و قضاء و مرجعیّت اشتغال داشته‌اند.
    یک روز ناگهان کسی در منزل را می‌زند. وقتی که از او سؤال‌ می‌شود می‌گوید: در را باز کن کسی با شما کاری دارد. مرحوم آقا سیّد علی وقتی در را باز می‌کند می‌بیند شخص جولایی (بافنده‌ای) است، می‌گوید: چه ‌کار دارید؟
    مرد جولا در پاسخ می‌گوید: فلان حکمی را که نموده‌اید طبق دعوی شهود به ملکیّت فلان ملک برای فلان کس، صحیح نیست؛ آن ملک متعلّق به طفل صغیر یتیمی است و قباله آن در فلان محل، دفن است. این راهی را که شما در پیش گرفته‌اید صحیح نیست و راه شما این نیست. 
    آیة الله شوشتری در جواب می‌گوید: مگر من خطا رفته‌ام؟ 
    جولا می‌گوید: سخن همان است که گفتم. این را می‌گوید و می‌رود. 
    آیة الله در فکر فرو می‌رود این مرد که بود و چه سخنی گفت؟ در صدد تحقیق برمی‌آید، معلوم می‌شود که در همان محل، قباله ملک طفل یتیم مدفون است و شهود بر ملکیّت فلان، شاهد زور بوده‌اند. بسیار بر خود می‌ترسد و با خود می‌گوید: مبادا بسیاری از حکم‌هایی را که داده‌ایم از این قبیل بوده باشد! و وحشت و هراس او را در می‌گیرد. در شب بعد همان موقع جولا در می‌زند و می‌گوید: آقا سیّد علی شوشتری راه این نیست که شما می‌روید! و در شب سوّم نیز عین واقعه به همین کیفیّت تکرار می‌شود و جولا می‌گوید: معطّل نشوید، فوراً تمام اثاث البیت را جمع نموده، خانه را بفروشید و به نجف أشرف مشرّف شوید و وظایفی را که به شما گفته‌ام انجام دهید، و پس از شش ماه در وادی السّلام نجف أشرف به انتظار من باشید.
    مرحوم شوشتری بی‌درنگ مشغول انجام دستورات می‌گردد، خانه را می‌فروشد و اثاث البیت را جمع‌آوری نموده و تجهیز حرکت خود را به نجف أشرف می‌کند. در اوّلین وهله‌ای که وارد نجف می‌شود در وادی السّلام هنگام طلوع آفتاب، مرد جولا را می‌بیند که گویی از زمین جوشیده و در برابرش حاضر گردید و دستوراتی داده و پنهان شد. مرحوم شوشتری وارد نجف أشرف می‌شوند و طبق دستورات جولا عمل می‌کنند تا می‌رسند به درجه و مقامی که قابل بیان و ذکر نیست؛ رضوان الله علیه و سلام الله علیه.
    مرحوم آقا سیّد علی شوشتری برای رعایت احترام مرحوم شیخ مرتضی انصاری به درس فقه و اصول او حاضر می‌شوند، و مرحوم شیخ هم در هفته یک بار به درس مرحوم آقا سیّد علی که در اخلاق بوده است حاضر می‌شدند، و پس از فوت مرحوم شیخ (ره) مرحوم شوشتری (ره) بر مسند تدریس شیخ می‌نشینند و درس را از همان‌جا که مانده بود شروع می‌کنند، ولی عمر ایشان کفاف ننموده و پس از شش ماه به رحمت ابدی حضرت ایزدی پیوستند. 
    در خلال این شش ماه مرحوم شوشتری به یکی از شاگردان مبرّز حوزۀ مرحوم انصاری به نام آخوند ملاّ حسینقلی درجزینی همدانی ‌که از مدّت‌ها قبل در زمان مرحوم شیخ با ایشان رابطه داشته و استفادۀ اخلاقی و عرفانی می‌نموده است و اینک پس از مرحوم شیخ عازم بر تدریس بوده و حتّی تتمّۀ مباحث شیخ را که خود نیز تقریرات آن مباحث‌ را نوشته بود می‌خواست دنبال کند، کاغذی نوشته و در آن متذکّر می‌گردد که این روش شما تامّ و تمام نیست و شما مقامات عالیۀ دیگری را باید حائز گردید، تا اینکه او را منقلب نموده و به وادی حقّ و حقیقت ارشاد می‌نماید.
    آری، مرحوم آخوند که از سالیانی چند قبل از فوت مرحوم شیخ از محضر مرحوم آقا سیّد علی در معارف الهیّه استفاده می‌نمود، در اخلاق و مجاهدۀ نفس و نیل به معارف الهیّه سرآمد اقران و از عجایب روزگار شد. مرحوم آخوند نیز شاگردانی بس ارجمند تربیت نمود که هر یک اسطوانه‌ای از معرفت و توحید و آیتی عظیم به شمار می‌آمدند. از مبرّزترین شاگردان مکتب آخوند مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی و مرحوم آقا سیّد احمد کربلایی طهرانی و مرحوم آقا سیّد محمّد سعید حبّوبی و مرحوم حاج شیخ محمّد بهاری را باید نام برد.
    استاد بزرگوار عارف بی‌بدیل مرحوم حاج میرزا علی آقا قاضی تبریزی ـ ‌رضوان الله علیه ـ ‌از شاگردان مکتب مرحوم آقا سیّد احمد کربلایی هستند. این ‌است سلسلۀ اساتید ما که به مرحوم شوشتری و بالأخره به آن شخص جولا منتهی می‌شود، ولی آن مرد جولاچه کسی بوده و به کجا ارتباط داشته و این معارف را از کجا و به چه وسیله به دست آورده هیچ معلوم نیست.

(سلسله اساتید عرفانی مرحوم قاضی -رضوان الله علیه-)

مسلک عرفانی مرحوم قاضی و كیفیت تربیت ایشان

مرحوم قاضی ـ رضوان الله علیه ـ طریقۀ عرفان و توحید مرحوم حاج سیّد احمد [کربلایی] را قبول داشته است و دستورات آن مرحوم را که طبق رویّه و منهج استاد بزرگ، آخوند ملاّ حسینقلی همدانی بوده است، به شاگردان خود می‌داده است؛ و راه و روش مستقیم را معرفت نفس در راه و طریق تعبّد تامّ وتمام به شرع انور می‌دانسته است. (مهر تابناک، ص 76).

مرحوم قاضى شاگردان خود را هر یك طبق موازین شرعیه با رعایت آداب باطنیه اعمال و حضور قلب در نمازها و اخلاص در افعال، بطریق خاصّى دستورات اخلاقى مى‌دادند؛ و دل‌هاى آنان را آماده براى پذیرش الهامات عالم غیب مى‌نمودند.

خود ایشان در مسجد كوفه و مسجد سَهله حجره داشتند، و بعضى از شب‌ها را به تنهائى در آن حجرات بیتوته مى‌كردند؛ و شاگردان خود را نیز توصیه مى‌كردند بعضى از شب‌ها را بعبادت در مسجد كوفه و یا سهله بیتوته كنند. و دستور داده بودند كه چنانچه در بین نماز و یا قرائت قرآن و یا در حال ذكر و فكر براى شما پیش آمدى كرد؛ و صورت زیبائى را دیدید؛ و یا بعضى از جهات دیگر عالم غیب را مشاهده كردید، توجّه ننمائید؛ و دنبال عمل خود باشید! (مهر تابناک، ص 198).

کیفیت تشکیل جلسات مرحوم قاضی و شاگردان ایشان

مرحوم قاضى همیشه در ایام زیارتى، از نجف اشرف بكربلا مشرّف مى‌شد. هیچگاه كسى ندید كه او سوار ماشین شود، و از این سِرّ احدى مطّلع نشد؛ جز یك نفر از كسبه بازار ساعت (بازار بزرگ) كه به مشهد مقدّس مشرّف شده بود، و مرحوم قاضى را در مشهد دیده بود، و از ایشان اصلاح امر گذرنامه خود را خواسته بود و ایشان هم اصلاح كرده بودند؛ آن مرد چون بنجف آمد افشا كرد كه من آقاى قاضى را در مشهد دیدم.
مرحوم قاضى خیلى عصبانى شدند، و گفتند: همه مى‌دانند كه من در نجف بوده‌ام و مسافرتى نكرده‌ام.
مرحوم علامه طهرانی در تکمله این مطلب می فرمایند:
اين داستان را سابقاً براى بنده، دوست معظّم حقير، جناب حجّة الإسلام آقاى حاج سيّد محمّد رضا خلخالى دامت برکاته که فعلًا از علماى نجف اشرف هستند نقل کرده‌اند. (آقاى خلخالى آقا زاده مرحوم مغفور حجّة الإسلام آقا حاج سيّد آقا خلخالى و ايشان آقازاده مرحوم مغفور حجّة الإسلام آقاى حاج سيّد محمّد خلخالى است که از مقيمين نجف اشرف و از زهّاد و عبّاد و معاريف آن زمان بوده‌اند.) و نقل آقاى خلخالى اين تتمّه را داشت که:
چون آن مرد کاسب از مشهد مقدّس بنجف اشرف مراجعت کرد به رفقاى خود گفت: گذرنامه من دچار اشکال بود و در شهربانى درست نمى شد، و من براى مراجعت، به آقاى قاضى متوسّل شدم و گذرنامه را به ايشان دادم و ايشان گفتند: فردا برو شهربانى و گذرنامه ات را بگير!
من فرداى آن روز به شهربانى مراجعه کردم، شهربانى گذرنامه مرا اصلاح کرده و حاضر نموده بود؛ گرفتم و به نجف برگشتم.
دوستان آن مرد گفتند: آقاى قاضى در نجف بودند و مسافرت نکرده اند. آن مرد خودش نزد مرحوم قاضى آمد و داستان خود را مفصّلًا براى آقاى قاضى گفت، و مرحوم قاضى انکار کرده و گفت: همه مردم نجف مى دانند که من مسافرت نکرده ام. آن مرد نزد فضلاى آن عصر نجف اشرف چون آقاى حاج شيخ محمّد تقىّ آملى و آقاى حاج شيخ على محمّد بروجردى و آقاى حاج سيّد علىّ خلخالى و نظائرهم آمد و داستان را گفت.
آنها به نزد مرحوم قاضى آمده و قضيّه را بازگو کردند، و مرحوم قاضى انکار کرد. و آنها با اصرار و ابرام بسيار، مرحوم قاضى را وادار کردند که براى آنها يک جلسه اخلاقى ترتيب داده و درس اخلاق براى آنها بگويد.
در آن زمان، مرحوم قاضى بسيار گمنام بود، و از حالات او احَدى خبر نداشت؛ و بالاخره قول داد براى آنها يک جلسه درس اخلاق معيّن کند، و جلسه ترتيب داده شد. (مهر تابان، ص 371).

طبقات شاگردان مرحوم قاضی

جمعی از فضلای نجف أشرف با اصرار و ابرام بسیار، مرحوم قاضی را وادار کردند که برای آنها یک جلسه اخلاقی ترتیب داده و درس اخلاق برای آنها بگوید. در آن زمان مرحوم قاضی بسیار گمنام بود، و از حالات او احَدی خبر نداشت؛ و بالأخره قول داد برای آنها یک جلسه درس اخلاق معیّن کند، و جلسه ترتیب داده شد.
1. شاگردان ردیف‌ اوّل‌: حضرت حاج سیّد هاشم حدّاد‌، آقای‌ حاج‌ شیخ‌ محمّد تقی آملی‌، آقای‌ حاج‌ شیخ‌ علی‌محمّد بروجردی، آقای‌ حاج‌ سیّد علی خلخالی، آقای‌ حاج‌ سیّد حسن‌ مسقطی و ...
2. شاگردان ردیف‌ دوم: حضرت‌ علاّمه طباطبایی‌، آقا حاج‌ سیّد احمد کشمیری‌، آقا میرزا ابراهیم‌ سیستانی‌، اخوی‌ علاّمه‌ آقای‌ إلهی‌ و ...
3. شاگردان ردیف‌ سوم: حضرت‌ آقای‌ حاج‌ شیخ‌ عبّاس‌ قوچانی‌ (وصیّ مرحوم‌ قاضی‌ آقای‌ حاج‌ شیخ‌ محمّد تقی بهجت‌ فومنی‌ رشتی‌ (رحمة الله علیهم اجمعین) و ... (مهر تابناک، ص 85)

شخصیت مرحوم قاضی رضوان الله علیه از منظر بزرگان

1.مرحوم علامه طهرانی رضوان الله علیه

«مرحوم قاضی ـ رحمة الله علیه ـ وَتَد روی زمین بود.» (آیین رستگاری، ص 152).
مرحوم قاضی دارای دو جنبۀ‌ علم و عرفان بود؛ یعنی در علوم ظاهریّه فقیهی عظیم و عالمی جلیل، و در علوم باطنیّه عارفی واصل و انسانی کامل بود که أسفار اربعه را طیّ نموده و جمع میان ظاهر و باطن و شریعت و طریقت، او را بتمام معنی الکلمه به وادی حقیقت علی التّحقیق رهبری نموده بود(مطلع انوار، ج 2، ص 49).  
فقر و تهی‌دستی از جانبی، و از جانب دیگر از استقامت و تمکین و شادابی مرحوم قاضی داستان‌ها و حکایت‌ها بر سر زبان‌هاست، و این نیست مگر خروج وی از جزئیّت و پیوستن او به کلّیّت به طوری که از تعلّقات مادّه و زمان و مکان بیرون آمده و به ولایت مطلقۀ إلهیّه پیوسته و مصداق حقیقی ﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَدربارۀ او تحقّق یافته است.
مرحوم‌ قاضی‌ در تهذیب‌ نفس‌ و اخلاق‌ و سیر و سلوک‌ در معارف‌ الهیّه، و واردات‌ قلبیّه‌، و مکاشفات‌ غیبیّۀ سبحانیّه‌، و مشاهدات‌ عینیّه‌، فرید عصر و حسنۀ دهر و سلمان‌ زمان‌ و ترجُمان‌ قرآن‌ بود.
چون‌ کوهی‌ عظیم‌ سرشار از اسرار الهی‌ بود، و به‌ تربیت‌ شاگردان‌ در این‌ قسمت‌ همّت‌ می‌گماشت‌. و روزها در مجالس‌ خصوصی‌ که‌ در منزل‌ داشت‌، شاگردان‌ ساعتی‌ مجتمع‌ می‌شدند و آن‌ مرحوم‌ به نصیحت‌ و موعظه‌ و پند و ارشاد می‌پرداخت‌.
جمع‌ کثیری‌ از اعلام‌ به‌ یمن‌ تربیت‌ او در احقاب‌ مختلف‌، در مسیر حقیقت‌ قدم‌ برداشتند و صاحب‌ کمالات‌ و مقامات‌ گشتند، و از وارستگان‌ و پاکان‌ و آزادگان‌ شدند؛ و به نور معرفتِ توحید منوّر، و در حرم‌ امن‌ وارد، و عالم‌ کثرت‌ و اعتبار را در هم‌ نوردیدند (مهر تابان، ص 28).
مرحوم‌ قاضی‌ از مجتهدین‌ عظام‌ بود، ولی‌ مقیّد بودند که‌ در منزل‌ خود درس‌ بگویند؛ و دوره‌هایی‌ از فقه‌ درس‌ داده‌اند. (مهر تابان، ص 26)
«مرحوم قاضی در لغت عرب بی نظیر بود؛ گویند: چهل هزار لغت از حفظ داشت. و شعر عربی را چنان می سرود که اعراب تشخیص نمی دادند سرایندۀ این شعر عجمی است.
روزی در بین مذاکرات، مرحوم آیة الله حاج شیخ عبدالله مامَقانی -رحمة الله علیه- به ایشان می گوید: «من آن قدر در لغت و شعر عرب تسلّط دارم که اگر شخص غیر عرب، شعری عربی بسراید من می فهمم که سراینده عجم است ؛ گرچه آن شعر در أعلی درجۀ از فصاحت و بلاغت باشد.»
مرحوم قاضی یکی از قصائد عربی را که سراینده اش عرب بود شروع به خواندن‌ می‌کند. و در بین‌ آن‌ قصیده‌، از خود چند شعر بالبَداهَه‌ اضافه‌ می‌کند؛ و سپس‌ به‌ ایشان‌ می‌گوید: «کدام‌ یک‌ از اینها را غیر عرب‌ سروده‌ است‌؟» و ایشان‌ نتوانستند تشخیص‌ دهند. (مهر تابان، ص 27

2.مرحوم حاج سید هاشم حدّاد رضوان اللَه علیه

«از صدر اسلام تا به حال، عارفی به جامعیّت مرحوم قاضی نیامده است!» (روح مجرد، ص 176).
«مرحوم‌ آقا (قاضی) یک‌ عالمی‌ بود که‌ از جهت‌ فقاهت بی‌نظیر بود. از جهت‌ فهم‌ روایت‌ و حدیث‌ بی‌نظیر بود. از جهت‌ تفسیر و علوم‌ قرآن‌ بی‌نظیر بود. از جهت‌ ادبیّات‌ عرب‌ و لغت‌ و فصاحت‌ بی‌نظیر بود؛ حتّی‌ از جهت‌ تجوید و قرائت‌ قرآن‌. و در مجالس فاتحه ای که احیاناً حضور پیدا می نمود، کمتر قاری قرآن بود که جرأت خواندن در حضور وی را داشته باشد، چرا که اشکال های تجویدی و نحوۀ قرائتشان را می گفت.»  (روح مجرد، ص 501).

3.مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله علیه

«ما هر چه داریم از مرحوم قاضى داریم (مهر تابان، ص 14) و این‌ سبک‌ تفسیر آیه‌ به‌ آیه‌ را مرحوم‌ قاضی‌ به ما تعلیم‌ دادند، و ما در تفسیر، از مسیر و ممشای‌ ایشان‌ پیروی‌ می‌کنیم‌ (مهر تابان، ص 27).
همچنین می فرمودند:
[مرحوم قاضی] در فهم‌ معانی‌ روایات‌ وارده‌ از ائمّۀ معصومین‌ ذهن‌ بسیار باز و روشنی‌ داشتند، و ما طریقۀ فهم‌ احادیث‌ را که‌ «فِقهُ الحدیث‌» گویند از ایشان‌ آموخته‌ایم‌.» (همان، ص 27).

4.مرحوم آیةالله سید محمدمحسن طهرانی رضوان الله علیه

مرحوم قاضی شخصیّتی است جامع که در دو جنبۀ ظاهر و باطن به تفوّق و اعتلای حقیقی دست یافته است؛ در جنبۀ ظاهری از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی و هم‌مباحثه‌ای مرحوم آیة الله سیّد ابوالحسن اصفهانی بوده‌اند، و کسی را از علمای نجف توان و قدرت بحث و سخن با او نبوده است و جلال و ابّهت و عظمت او به قدری بود که در هر مجلسی از مجالس و محافل نجف که مملوّ از مراجع بزرگ و فقهای نامدار بوده است، شرکت می‌نمود، تمام مجلس و حاضرین در سکوت و کُرنش قرار می‌گرفتند و نفَس از کسی برنمی‌خواست.
نقل می‌کنند در یکی از روزهای شادی و سرور اهل نجف که همه با هم به شوخی و مزاح می‌پرداختند و حتّی افراد عادی و طلبه‌های نجف نیز از مزاح با اعاظم و مراجع نجف نمی‌گذشتند و بدون استثناء هر عالم و فقیه نامداری که در آن روز از خانۀ خود خارج می‌شد از مزاح و شوخی‌های غیر متعارف آن روز در امان نمی‌ماند، ولی وقتی که مرحوم قاضی از آنجا عبور می‌کردند چنان نفَس در سینه‌ها حبس می‌شد و همه در جای خود خشک می‌شدند که گویی جان از بدن آنها خارج گشته است، و تا وقتی که ایشان عبور می‌کردند اوضاع و احوال به همین منوال ادامه داشت.
اطّلاع و تسلّط ایشان بر ادبیّات و اشعار عرب زبانزد عامّ و خاص بود و افراد برای تشخیص بلاغت اشعار عرب و رتبه‌بندی آنها و نیز شاعران عرب برای رفع ضعف‌ها و نقیصه‌های غزل‌ها و سروده‌های خویش به ایشان مراجعه می‌کردند.
شاگردان و تلامذۀ سلوکی ایشان غالباً از مجتهدین مسلّم و مدرّسین مراتب عالیۀ دروس حوزۀ نجف بودند، و خود نیز سال‌ها به تدریس خارج فقه اشتغال داشتند، و برخی از شاگردان مجلس درس ایشان از مفاخر عالم تشیّع و فقاهت به شمار می‌آمدند؛ همچون مرحوم آیة الله علاّمه طباطبایی و برادر بزرگوارشان علاّمه سیّد محمّد حسن طباطبایی و آیة الله سیّد حسن مسقطی و آیة الله شیخ محمّد تقی آملی و آیة الله بهجت فومنی و آیة الله شیخ علی اکبر مرندی و آیة الله شیخ علی محمّد بروجردی (صاحب تقریرات مرحوم آقا ضیاءالدّین عراقی) و آیة الله سیّد مرتضی کشمیری و آیة الله شیخ عبّاس هاتف قوچانی و... ـ رضوان الله علیهم ـ که همگی در درس ایشان شرکت می‌کردند و کیفیّت وضع مبانی و استخراج آنها از مدارک و منابع فقهی و فهم صحیح از مراد شارع در متون احادیث و قضایای تاریخی و آیات قرآن را از ایشان فراگرفتند، چنانچه خود بدین معنا اعتراف می‌نمودند.
نکتۀ فوق‌العاده مهم در درس مرحوم قاضی ـ رضوان الله علیه ـ این بود که شاگرد را در درک و شناخت فهم الحدیث و شمّ الفقاهه چنان تربیت می‌نمود که شاگرد در رویارویی با یک حدیث و روایت از امام علیه السّلام پیش از اینکه به سراغ سند و راویان حدیث برود و انتساب آن‌ را به امام علیه السّلام معلوم نماید، خود می‌توانست تشخیص دهد که این روایت از امام هست یا خیر، و آیا مثل چنین حدیثی می‌تواند از امام صادر شود یا خیر. و بر اهل فنّ و خبراء فقاهت و اجتهاد این مطلب پوشیده نیست که وصول به چنین مرحله‌ای چگونه زیربنای فقاهت و استنباط را می‌تواند متحوّل و متبدّل نماید و از بیخ و بن و اساس طریق استنباط و اجتهاد را زیر و رو کند و فقیه و مجتهد را در وادی و افق دیگری ماورای فضاهای متعارف و اصطلاحی و سنّتی استنباط و اجتهاد قرار دهد و چه تحوّل عظیمی در رفتار و کردار و گفتار و آثار و بروزات یک فقیه و مجتهد و بالطّبع مقلّدین او و عامّۀ مردم ایجاد نماید و چگونه فاصلۀ بین پروردگار و بنده را به حدّاقل و اقصر فاصله برساند و حجاب‌‌ها و دیوارهای مرتفع و جبال راسخات بین عبد و معبود را از میان بردارد و خدا را در مقابل و کنار او بنشاند و چهرۀ مهیب و ترسناک و هیولاییِ ترسیم شده را تبدیل به یک معشوق و محبوب دلربا و طنّاز نماید؛ بنابراین هیچ‌کس نمی‌تواند و جرأت نخواهد داشت که نسبت به مقام علمی و تفوّق ایشان در علوم رسمی مهملی ببافد و طعنه‌ای بزند و سخن نامربوطی بر زبان براند. (مهر تابناک، ص 25).

فرق میان مرحوم قاضی با سایربزرگان

 باری فرق بین مرحوم قاضی با دیگران فرق بین شخص بینا و بصیر است در شب تار و ظلمانی که در دست او چراغ قرار دارد و دقیقاً راه را از چاه بازمی‌شناسد و طریق مستقیم را از راه‌های انحرافی و خطرناک و مهالک تشخیص می‌دهد و خود و دیگران را به سلامت و صحّت به منزل مقصود می‌رساند، و بین شخص أعمیٰ و کور که با عصایی در دست می‌خواهد خود را از این مهالک و چاه‌ها و درّه‌ها و طوفان و صاعقه و گردبادها و گرداب‌ها نجات دهد، و با این وضع حرکت می‌کند و دیگران را به حرکت درمی‌آورد؛ و خدا می‌داند که نتیجۀ این قیام و اقدام به کجا خواهد رسید!
 فرق بین حضرت قاضی با دیگران، فرق بین خورشید با شب تار است؛ نه بین خورشید و ماه و یا بین ماه و ستارگان. قاضی می‌بیند و دیگران نمی‌بینند؛ قاضی لمس می‌کند و دیگران در تخیّل و وهم بسر می‌برند؛ قاضی حقیقت را با جان خود مسّ و با قلب خود مشاهده می‌کند و دیگران تیری در شب تار می‌پرانند؛ قاضی به حقّ متحقّق گشته است و اصالت یافته است و بقیّه در اعتباریّات و تصوّرات منغمرند رحمة اللَه علیه رحمة واسعة. (اسرار ملکوت،ج2، ص378)

مقامات عرفانی

فنای مرحوم قاضی در توحید

قضیّه‌ای‌ را از ایشان (مرحوم قاضی)‌ آقایان‌ نجف‌ نقل‌ می‌کردند، نه‌ یک‌ نفر و دو نفر بلکه‌ بیشتر، و بعداً من‌ (علاّمه طباطبایی) خودم‌ از ایشان‌ پرسیدم‌، تصدیق‌ نمودند که‌ همین‌طور است‌.
مرحوم‌ قاضی مریض‌ بوده‌ است‌، و در منزلی‌ که‌ داشتند در ایوان‌ منزل‌ نشسته‌ بودند. و کسالت‌ ایشان‌ پادرد بوده‌ است‌، به حدّی که‌ دیگر پا جمع‌ نمی‌شد و حرکت‌ نمی‌کرد.
در این‌ حال‌ بین‌ دو طائفۀ ذِکُرْتْ و شِمِرْتْ در نجف أشرف جنگ‌ بود؛ و بام‌ها را سنگر کرده‌ بودند و پیوسته‌ به یکدیگر از روی‌ بام‌ها تیراندازی‌ می‌کردند، و از این طرف‌ شهر با طرف‌ دیگر شهر با همدیگر می‌جنگیدند.
ذکرت‌ها غلبه‌ نموده‌ و طائفۀ شمرت‌ها را عقب‌ می‌زدند، و همین‌جور خانه‌ به خانه‌، پشت‌ بام‌ به‌ پشت‌ بام‌ می‌گرفتند و جلو می‌آمدند. در پشت‌ بام‌ ایشان‌ نیز طائفۀ شمرت‌ها سنگر گرفته‌ بودند و از روی‌ بام‌ به‌ ذکرت‌ها می‌زدند. چون‌ ذکرتی‌ها غلبه‌ کردند، بر این‌ پشت‌ بام‌ آمدند و دو نفر از شمرتی‌ها را در روی‌ بام‌ کشتند؛ و مرحوم‌ قاضی هم‌ در ایوان‌ نشسته‌ و تماشا می‌کنند. و چون‌ ذکرتی‌ها بام‌ را تصرّف‌ کردند و شمرتی‌ها عقب‌ نشستند، آمدند در حیاط‌ خانه‌، و خانه‌ را تصرّف‌کردند، و دو نفر از شمرتی‌ها را در ایوان‌ کشتند، و دو نفر دیگر را در صحن‌ خانه‌ کشتند که‌ مجموعاً در خانه‌ شش‌ نفر کشته‌ شدند.
و مرحوم‌ قاضی می‌فرموده‌ است‌:
«وقتی که‌ آن‌ دو نفر را در پشت‌ بام‌ کشتند، از ناودان‌ مثل‌ باران‌ همین‌طور داشت‌ خون‌ پایین‌ می‌آمد. و من‌ همین‌طور نشسته‌ام‌ بر جای‌ خود و هیچ‌ حرکتی‌ هم‌ نکردم‌. و بعد از این‌ بسیار، ذکرتی‌ها ریخته‌ بودند در داخل‌ اطاق‌ها، و هرچه‌ به‌دردخور آنان‌ بود جمع‌ کرده‌ و برده‌ بودند.»
بلی،‌ لطفش‌ این‌ بود که‌ مرحوم‌ قاضی می‌گفت‌: من‌ حرکت‌ نکردم‌؛ همین‌جور که‌ نشسته‌ بودم‌، نشسته‌ بودم‌ تماشا می‌کردم‌. می‌گفت‌: از ناودان‌ خون‌ می‌ریخت‌، و در ایوان‌ دو کشته‌ افتاده‌ بود، و در صحن‌ حیاط‌ نیز دو کشته‌ افتاده‌ بود؛ و من‌ تماشا می‌کردم‌.
این‌ حالات‌ را فَنای‌ در توحید گویند، که‌ در آن حال‌ شخص‌ سالک‌ غیر از خدا چیزی‌ را نمی‌نگرد، و تمام‌ حرکات‌ و افعال‌ را جلوۀ حق مشاهده‌ می‌کند (مهر تابناک، ص 137).

فتح باب مرحوم قاضی توسّط حضرت أباالفضل العبّاس علیه السلام

و امّا حضرت أباالفضل العبّاس علیه السّلام را شاگردان ایشان، کعبۀ اولیاء‌ می‌گفتند.
توضیح آنکه: مرحوم قاضی پس از سیر مدارج و معارج و التزام به سلوک و مجاهدۀ نفس و واردات قلبیّه و کشف بعضی از حجاب‌های نورانی، چندین سال گذشته بود و هنوز وحدت حضرت حقّ تعالی تجلّی ننموده و یگانگی و توحید وی در همۀ‌ عوالم در پس پردۀ خفا باقی بود، و مرحوم قاضی به هر عملی که متوسّل می‌شد این حجاب گشوده نمی‌شد.
تا هنگامی که ایشان از نجف به کربلا برای زیارت تشرّف پیدا کرده و پس از عبور از خیابان عبّاسیّه (خیابان شمالی صحن مطهّر) و عبور از در صحن، در آن دالانی که میان در صحن و خود صحن است و نسبتاً قدری طویل است، شخص دیوانه‌ای با ایشان می‌گوید: «أبوالفضل کعبۀ اولیاء است.»
مرحوم قاضی همین‌که وارد رواق مطهّر می‌شود در وقت دخول در حرم، حال توحید به او دست می‌دهد و تا ده دقیقه باقی می‌ماند؛ و سپس که به حرم حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام مشرّف می‌گردد، در حالی‌که دست‌های خود را به ضریح مقدّس گذاشته بود، آن حال قدری قوی‌تر دست می‌دهد و مدّت یک ساعت باقی می‌ماند؛ دیگر از آن به بعد مرتّباً و متناوباً و سپس متوالیاً حالت توحید برای ایشان بوده است. 

سؤال طلبه‌ای از مرحوم قاضی راجع به واقعیّت وجود

یکی‌ از دوستان‌ ما که‌ از طلاّب‌ نجف‌ بود، و سالیانی‌ ادراک‌ محضر مرحوم‌ قاضی‌ ـ أعلی‌ الله‌ مقامه‌ ـ را نموده‌ بود، برای‌ حقیر [علامه طهرانی] می‌گفت‌:
«قبل‌ از اینکه‌ با حضرت‌ ایشان‌ آشنا شوم‌، هر وقت‌ ایشان‌ را می‌دیدم‌، خیلی‌ دوست‌ می‌داشتم‌؛ و چون‌ در سلوک‌ و رسیدن‌ به‌ لقاء الله‌ و کشف‌ وحدت‌ حضرت‌ حقّ شک‌ داشتم‌، لهذا از رفتن‌ به‌ محضر ایشان‌ کوتاه‌ می‌آمدم‌. تا وقتی‌ یکی‌ از دوستان‌ شیرازی‌ ما از شیراز دو دینار فرستاد تا من‌ خدمت‌ ایشان‌ تقدیم‌ کنم‌.
مرحوم‌ قاضی‌ نمازهای‌ جماعت‌ خود را در منزل‌ خودشان‌ با بعضی‌ از رفقاء و دوستان‌ سلوکی‌ به‌ جماعت‌ می‌خواندند. من‌ در موقع‌ غروب‌ به‌ منزل‌ ایشان‌ رفتم‌ تا هم‌ نماز را به‌ جماعت‌ با ایشان‌ ادا کنم‌ و هم‌ آن‌ وجه‌ را به‌ محضرشان‌ تقدیم‌ کنم‌.
مرحوم‌ قاضی‌ نماز مغرب‌ را در اوّل‌ غروب‌ آفتاب، یعنی‌ به‌ مجرّد استتار قرص‌ خورشید، طبق‌ نظر و فتوای‌ خودشان‌ به‌ جماعت‌ خواندند. و الحق نماز عجیب‌ و با حال‌ و توجّهی‌ بود. بعداً نوافل‌ و تعقیبات‌ را به‌جای‌ آوردند؛ و آن‌ قدر صبر کردند، تا زمان‌ عشاء رسید. آنگاه‌ نماز عشاء را نیز با توجّهی‌ تامّ و طمأنینه‌ و آداب‌ خاصّ خود به‌جای‌ آوردند، که‌ حقّاً در من‌ مؤثّر واقع‌ شد.
پس‌ از نماز عشاء من‌ جلو رفتم‌، و در حضورشان‌ نشستم‌، و سلام‌ کردم‌ و دست‌ ایشان‌ را بوسیدم‌. و آن‌ دو دنیار را تقدیم‌ کردم‌؛ و در ضمن‌ عرض‌ کردم‌: آقا! من‌ می‌خواهم‌ سؤالی‌ از شما بکنم‌، آیا اجازه‌ می‌فرمایید؟
مرحوم‌ قاضی‌ ـ أعلی‌ الله‌ مقامه ـ‌ فرمود:
بگو فرزندم‌!
عرض‌ کردم‌: می‌خواهم‌ ببینم‌ آیا ادراک‌ توحید، و لقاء الله‌ و سیری‌ که‌ شما در وحدت‌ حقّ دارید، حقیقت‌ است‌ یا امر تخیّلی‌ و پنداری‌؟!
مرحوم‌ قاضی‌ رنگش‌ سرخ‌ شد، و دستی‌ به‌ محاسنش‌ کشید و گفت‌:
ای‌ فرزندم‌! من‌ چهل‌ سال‌ است‌ با حضرت‌ حقّ هستم‌، و دم‌ از او می‌زنم‌؛ این‌ پندار است‌؟!
من‌ خیلی‌ خجالت‌ کشیدم‌ و شرمنده‌ شدم‌؛ و فوراً خداحافظی‌ کردم‌ و بیرون‌ آمدم‌.» (توحید علمی و عینی، ص 229).

سیرۀ اخلاقی 

مرحوم‌ قاضی‌ از نقطۀ نظر عمل‌ آیتی‌ عجیب‌ بود. اهل‌ نجف‌ و بالأخص اهل‌ علم‌ از او داستان‌هایی‌ دارند. در نهایت‌ تهیدستی‌ زندگی‌ می‌نمود با عائلۀ سنگین‌، وچنان‌ غرق‌ توکّل‌ و تسلیم‌ و تفویض‌ و توحید بود که‌ این‌ عائله‌ به ‌قدر ذرّه‌ای‌ او را از مسیر خارج‌ نمی‌کرد.

انفاق

یکی‌ از رفقای‌ نجفی‌ ما که‌ فعلاً از أعلام‌ نجف‌ است‌ برای‌ من‌ می‌گفت‌:
«من‌ یک‌ روز به‌ دکّان‌ سبزی‌ فروشی‌ رفته‌ بودم‌، دیدم‌ مرحوم‌ قاضی‌ خم‌ شده‌ و مشغول‌ کاهو سوا کردن‌ است‌؛ ولی‌ به‌عکس‌ معهود، کاهوهای‌ پلاسیده‌ و آنهایی ‌که‌ دارای‌ برگ‌های‌ خشن‌ و بزرگ‌ هستند برمی‌دارد.
من‌ کاملاً متوجّه‌ بودم‌؛ تا مرحوم‌ قاضی‌ کاهوها را به صاحب‌ دکّان‌ داد و ترازو کرد، و مرحوم‌ قاضی‌ آنها را در زیر عبا گرفت‌ و روانه‌ شد. من‌ که‌ در آن‌ وقت‌ طلبۀ جوانی‌ بودم‌ و مرحوم‌ قاضی‌ مرد مسنّ و پیرمردی‌ بود، به دنبالش‌ رفتم‌ و عرض‌ کردم‌: آقا من‌ سؤالی‌ دارم‌! شما به‌عکس‌ همه‌، چرا این‌ کاهوهای‌ غیر مطلوب‌ را سوا کردید؟!
مرحوم‌ قاضی‌ فرمود: «آقاجان‌ من‌! این‌ مرد فروشنده‌، شخص‌ بی‌بضاعت‌ و فقیری‌ است‌، و من‌ گاه‌گاهی‌ به‌ او مساعدت‌ می‌کنم‌؛ و نمی‌خواهم‌ چیزی‌ به‌ او بلاعوض‌ داده‌ باشم‌ تا اوّلاً: آن‌ عزّت‌ و شرفِ آبرو از بین‌ برود؛ و ثانیاً: خدای‌ ناخواسته‌ عادت‌ کند به‌ مجّانی‌ گرفتن‌، و در کسب‌ هم‌ ضعیف‌ شود.
و برای‌ ما فرقی‌ ندارد کاهوی‌ لطیف‌ و نازک‌ بخوریم‌ یا از این‌ کاهوها؛ و من‌ می‌دانستم‌ که‌ اینها بالأخره‌ خریداری‌ ندارد، و ظهر که‌ دکّان‌ خود را می‌بندد به‌ بیرون‌ خواهد ریخت‌، لذا برای‌ عدم‌ تضرّر او مبادرت‌ به خریدن‌ کردم‌.» (مهر تابان، ص 31).

تواضع

آقا سیّد محمّد حسن قاضی می‌گفتند:
«پدرم بسیار مرد متواضعی بود و نسبت به زوّار که به منزل او می‌رفتند نهایت احترام را داشت و گفتگو می‌کرد، و در مجالس روضه که در منزل خود می‌گرفت و مردم در روی حصیر می‌نشستند، خودش دمِ درِ اطاق و یا حیاط روی زمین می‌نشست پهلوی کفش‌ها به طوری که تمام بدنش در روی زمین بود، و با دست خودش یکایک کفش‌های واردین را جفت می‌کرد و همه را مرتّب می‌کرد در جلوی پای آنها بدون استثناء، و با همه با مرحمت و ملاطفت و مهر رفتار می‌کرد، و به مجلس روضه فوق‌العاده اهمیّت می‌داد.» (مطلع انوار، ج 2، ص 94).

اخلاص عمل

روزی عدّه‌ای از تبریز مبلغی را در اختیار مرحوم قاضی قرار دادند، ایشان هم دستور دادند تا با آن وجه برای زوّاری که به مسجد کوفه می‌آمدند و در آنجا بیتوته می‌کردند، دستشویی و حمّام و وسایل راحتی در مسجد بنا کنند.
هنگام اتمام این بنا ایشان مشاهده نمودند که در بالای آن کاشی‌کاری نموده‌اند که: این بنا به همّت و اهتمام حضرت آیة الله حاج سیّد علی قاضی به اتمام رسید در سنه... .
امّا این مرد، مرد الَهی است، دنبال هوای نفس و اسم و رسم نیست؛ نه اینکه بدش می‌آید، بلکه از آن فرار می‌کند. لذا آن‌چنان غضب و عصبانیّت بر ایشان غلبه کرد که نردبان برداشتند، به بالا رفتند، با تیشه کوبیدند و تمام کاشی‌هایی که اسم ایشان روی آن بود را خُرد کردند و بر زمین ریختند. سپس خندیدند و حالت شعف پیدا نمودند!
این حالت تظاهر نبوده است، بلکه حالشان این‌طور بوده است؛ اگر به ایشان می‌گفتند آن کاشی‌ها را یک نفر کنده است، ایشان قطعاً خوشحال می‌شدند و می‌فرمودند: خدا خیرش دهد!
علّت عصبانیّت ایشان این است که در جایی که محراب أمیرالمؤمنین علیه السّلام، مجسّمۀ خلوص و مظهر نازلۀ اسماء و صفات الَهی در آنجاست، اصلاً می‌خواهد در مقابل آن اسمی از خودش نباشد! می‌فرماید: اصلاً من چه کسی هستم که باید اسمم را در مسجد کوفه بگذارید؟!
این را می‌گویند اخلاص عمل. ایشان تا این حد مراعات می‌کردند! اینها نکته‌هایی است که عرفا به ما یاد داده‌اند، و در جای دیگری پیدا نمی‌شود. ممکن است بعضی‌ها به حسب ظاهر بگویند اسم من نباشد، ولی در باطن این‌طور نیست؛ اگر در حسینیه یا مسجدی که به اهتمام و سعی و بذل توجّه او بنا شده باشد، بنویسند شخص دیگری آن را ساخته است، آیا باز هم تفاوتی نمی‌کند؟! باید واقعاً برایش فرقی نداشته باشد. (شرح حدیث عنوان بصری، جلسه 128).

شیفتگی به اهل‌بیت علیهم السلام 

 [مرحوم حداد] می‌فرمودند:
«[مرحوم قاضی] در این اواخر عمر یک‌گونه حالت تحیّر و شیفتگی و بی‌قراری مخصوص نسبت به حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام داشت. هر روز هنگام طلوع آفتاب و به خصوص وقت غروب آفتاب گریه می‌کرد، و در ایّام عزاداری سراسیمه و سر برهنه، والِه بود. روزی که قمه‌زن‌ها در حال قمه‌زدن از کوچۀ‌ او عبور می‌کردند، با شتاب از منزل بیرون می‌آید و در برابر در می‌ایستد و سر خود را بلند کرده، آماده می‌سازد که تا شاید یک قمه از قمه‌های آنان به سرش اصابت کند.» (مطلع انوار، ج 2، ص 57).
همچنین در جای دیگری مرحوم حداد رضوان الله علیه می‌فرمایند:
«مرحوم قاضی برای زیارت حضرت أباعبداللَه الحسین علیه السّلام زیاد از نجف أشرف به کربلای معلّی می‌آمدند، و با سایر زوّارِ عرب در کوچه و بازار می‌آمیختند. هیچ‌گاه دیده نشد که در مسافرخانه و فندقی بروند، بلکه به مساجد و مدارس می‌رفتند و چه بسا کنار خیابان روی خاک می‌خوابیدند. بسیاری از اوقات که در صحن مطهّر جا برای توقّف بود، در خود صحن بیتوته می‌نمودند و تا به صبح به زیارت و نماز و دعا مشغول بودند؛ و احیاناً هم روی سنگ فرشِ صحن، عبای خود را بر روی خود کشیده، می‌خوابیدند.»
مرحوم قاضی می‌فرمود:
«من در تمام نقاط صحن مطهّر خوابیده‌ام؛ در تمام مدّت عمر که بدین‌جا مشرّف بوده‌ام هر شب را در نقطه‌ای بیتوته کرده و خوابیده‌ام به طوری که جایی به قدر وسعت بدن من یافت نمی‌شود که در آن نخوابیده باشم.» (مطلع انوار، ج 2، ص 57).
همچنین می فرمود:
«از توسّل به ائمّه بالأخص سیّدالشّهداء غافل نشوید که کلید راه در این توسّل است، و بدون این فایده‌ای ندارد.» (مهر تابناک، ص 225).

گزیده ای از بیانات و مبانی مرحوم قاضی

اهمیت توجه به ظاهر و باطن شریعت

و به علمایی که پیوسته به نوشتن کتب ظاهری و بحث‌های بلاطائل و مفصّل اصولِ فقه می‌پرداختند و بالنّتیجه دستشان از معرفت تهی می‌ماند، خرده می‌گرفت و در نزد شاگردان خود این طریقه را تقبیح می‌نمود.
و هم‌چنین با دراویش و متصوّفه‌ای که به ظاهر شرع اهمیّت نمی‌دهند سخت در معارضه و نبرد بود و می‌فرمود:
«سلوک راه خدا با عدم اعتنای به شریعت که نفسِ راه و طریق است، جمع میان متضادّین و یا متناقضین است.»
خودش به قدری در إتیان مستحبّات و ترک مکروهات، ساعی و کوشا بود که در نجف أشرف در این امر ضرب‌المثل بود؛ به طوری که بعضی از معاندین و کور چشمانی که قدرت تابش این نور و حقیقت را نداشتند و همیشه در حوزه‌ها و بالأخصّ در نجف هم، کم و بیش یافت می‌شوند و لانه می‌نمایند و تا بتوانند به واسطۀ اتّهامات می‌خواهند چهرۀ حقیقی عارفی جلیل و انسانی وارسته را مسخ کنند، می‌گفتند:
«این درجۀ زهد و عبادت و التزام به مستحبّات و ترک مکروهاتِ قاضی، برای گول زدن عامّه و شبهه در طریق است؛ و گرنه وی یک صوفی است که به هیچ چیز معتقد نیست و ملتزم نیست.» (مهر تابناک، ص 115).

ضرورت استاد 

مرحوم قاضی می فرمودند:
«چنانچه‌ کسی‌ که‌ طالب‌ راه‌ و سلوک‌ طریق‌ خدا باشد، برای‌ پیدا کردن‌ استاد این‌ راه‌ اگر نصف‌ عمر خود را در جستجو و تفحّص‌ بگذراند تا پیدا نماید، ارزش‌ دارد.»
همچنین در جای دیگری می‌فرمودند:
«کسی‌ که‌ به‌ استاد رسید، نصف‌ راه‌ را طی‌ کرده‌ است‌.» (مهر تابناک، ص 173).

در راه توحید از همۀ تجلّیات اسمائی و صفاتی باید گذشت

مرحوم حاج شیخ [عبّاس] قوچانی ـ قدّس الله سرّه ـ ایضاً فرمودند:
«یکی از کسانی که خدمت مرحوم قاضی رسید و از ایشان دستور می‌گرفت و جزء‌ تلامیذ وی محسوب می‌شد، آقا میرزا ابراهیم عرب است؛ که پس از سالیان دراز [و] ریاضت‌های سخت به مطلوب اصلی نرسیده و برای وصول به کمال خدمت ایشان رسید.
وی ساکن کاظمین بود و شغلش مرده‌شویی بود؛ و گویا خودش این شغل را انتخاب نموده بود که از جهت ریاضت نفس اثری قوی در نفس او داشته باشد. چون خدمت مرحوم قاضی رسید، گفت:
من از شما تقاضا دارم که هر دستوری دارید به من بدهید ولی من در میان شاگردان شما نباشم؛ چون شاگردان شما تنبل هستند، مرا هم تنبل می‌کنند!
این تشرّف و گفتگوی او با مرحوم قاضی در حالی بود که مرحوم قاضی از کنار شطّ (شطّ فرات) از کوفه به سوی مسجد سهله می‌رفتند و تقریباً تا نزدیک مسجد سهله سخنشان طول کشید؛ مرحوم قاضی از او پرسیدند:
آیا زن داری؟
گفت: نه، ولیکن مادری و خواهری دارم.
مرحوم قاضی به او فرمودند: روزی آنها را از کدام راه به‌دست می‌آوری؟
در اینجا که نمی‌توانست این سرّ را نزد مربّی و معلّم و بزرگ‌مردی که می‌خواهد از او دستور بگیرد انکار کند، از روی ناچاری و ضرورت گفت: من به هرچه میل کنم فوراً برایم حاضر می‌شود؛ مثلاً اگر از شطّ، ماهی بخواهم فوراً ماهی خودش را از شطّ بیرون می‌افکند، این‌طور! و با دست خود اشاره به شطّ نموده فوراً یک ماهی خودش را از درون آب به روی خاک پرتاب کرد.
مرحوم قاضی به او فرمود: اینک یک ماهی بیرون بینداز!
دیگر هرچه اراده کرد نتوانست.
مرحوم قاضی به او فرمود: باید دنبال کسب بروی و از این طریق تهیّۀ روزی نمایی! 
علامه طهرانی در ادامه می فرمایند:
«مرحوم قاضی در همان مجلس آنچه بود از دستش گرفت؛ چون او الآن می‌خواهد در صراط توحید بیاید.
صراط توحید یعنی چه؟ یعنی بندگی؛ بنده، بندۀ خداست؛ ماهی می‌خواهم، مرغ می‌خواهم، یا اینکه فلان غذا می‌خواهم، یا اینکه کار نکنم، این حرف‌ها چیست؟!
بنده باید بگوید: خدا چه گفته؟ پیغمبرش چه گفته؟ با یک اراده اگر تمام سفره‌های رنگین دنیا برایش حاضر باشد، این باید بگوید: من نان و سرکه می‌خورم، چون خدا گفته؛ باید بگوید: من بیل به دوش می‌گیرم مثل أمیرالمؤمنین می‌روم قنات حفر می‌کنم، درخت خرما می‌کارم، برای اینکه مولای من به این راضی است؛ مسأله از این قرار است.
و لذا می‌بینیم که این مسائل در او نیست. نزد اولیاء خدا و پیغمبر، ائمّه اطهار و أمیرالمؤمنین علیهم السّلام، به طور اکملش بوده، آنها به یک اراده مرده زنده می‌کردند، آن‌وقت چطور أمیرالمؤمنین علیه السّلام بیل دست می‌گیرد و در نخلستان می‌رود و درخت خرما می‌کارد؟! و داخل قنات می‌رود و عرق می‌ریزد، مگر نمی‌تواند به یک اراده مثل آقا میرزا ابراهیم عرب بگوید یک ماهی از شطّ بیرون بپرد و او بردارد سرخ کرده و بخورد؟! حال آنکه آن درجات و مقاماتی که آنها دارند، صد هزار نفر مثل حاج میرزا ابراهیم عرب ندارند.
آن کسی که می‌خواهد به مقام توحید برسد باید از اینها بگذرد، و مثل همین آقا میرزا ابراهیم که تا این مقامات را مرحوم قاضی از دست وی گرفت و در دستور عالم توحید واردش کرد، او حالات خیلی عجیب و غریب و توحیدی پیدا کرد.» (مهر تابناک، ص 184).

نفی خواطر

اکثر افرادی که موفّق به نفی خواطر شده و بالأخره سلطان معرفت برای آنان طلوع نموده است در یکی از این دو حال بوده است: 
اوّل: در حین تلاوت قرآن مجید و التفات به خوانندۀ آن، که چه کسی در حقیقت قاری قرآن است، و در آن‌وقت بر آنان منکشف می‌شده است که قاری قرآن خداست جلّ جلاله.
دوّم: از راه توسّل به حضرت أباعبداللَه الحسین علیه السّلام؛ زیرا آن حضرت را برای رفع حجاب و موانع طریق نسبت به سالکین راه خدا عنایتی عظیم است.
و بنا بر آنچه ذکر شد، دو امر مهمّ در تجلّی سلطان معرفت دخالتی عظیم دارد:
اوّل: مراقبه به انحاء مراتبها؛
دوّم: توجّه به نفس (لب اللباب، ص 150).

بهترین‌ و سریع‌ترین‌ راه‌ برای‌ از بین‌ بردن‌ نیّت‌های‌ نفسانی‌

 بهترین‌ راه‌ و سریع‌ترین‌ راه‌ که‌ برای‌ از بین‌ بردن‌ اغراض‌ و نیّت‌های‌ نفسانی‌ که‌ در سلوک‌ راه‌ خدا مؤثّر باشد و حکم‌ راه‌ میان‌ بُری‌ که‌ یک‌باره‌ سالک‌ را نجات‌ دهد و از هر داعیه‌ و انگیزۀ غیر الهی‌ و بالأخره‌ از صفت‌ بیرون‌ آورد، إحراق‌ است‌؛ و آن‌ طریقه‌ را قرآن‌ مجید آموخته‌ است‌. و علّت اینکه این طریقه را إحراق نامند برای آن است که یک‌باره خرمن هستی‌ها و نیّت‌ها و غصّه‌ها و مشکلات را می‌سوزاند و از ریشه و بن قطع می‌کند و اثری از آن در وجود سالک باقی نمی‌گذارد. اگر کسی برای وصول به مقصود از این طریقه استفاده کند و در این راه مشی نماید، راهی را که باید چندین سال طیّ کند، در مدّت قلیلی خواهد پیمود.(رساله بحرالعلوم، ص 155).
مثلاً کسی‌ که‌ به‌ او مصیبتی‌ وارد آید از موت‌ اهل‌ و فرزند یا غیر آنها، به‌ طرق‌ مختلفی‌ می‌تواند‌ خود را تسکین‌ دهد:
. مانند آنکه‌ این‌ اهل‌ و فرزند ممکن‌ بود در آتیه‌ برای‌ من‌ ضرر داشته‌ باشند.
. یا در انجام‌ خواسته‌های‌ خود مرا خسته‌ کنند.
. یا آنکه‌ دیگران‌ نیز مانند من‌ زن‌ و فرزند خود را از دست‌ داده‌ و می‌دهند و نظائر آن. ولی‌ قرآن‌ مجید می‌گوید:﴿وَبَشِّرِ ٱلصَّـٰبِرِينَ * ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ﴾
یعنی‌ همه‌ چیز ملک‌ مطلق‌ خداست،‌ و انسان‌ ابداً حقّی‌ ندارد تا ادّعای‌ ملکیّت‌ کند؛ بنابراین،‌ مِلکْ‌ مِلک‌ خدا بوده،‌ و مالک‌ هر گونه‌ تصرّفی‌ بخواهد ـ بدون‌ چون‌ و چرا ـ در ملک‌ خود می‌کند. این‌ طرز تفکّر فوراً مصیبت‌زده‌ را راحت‌ می‌کند.
یا آنکه‌ شخص‌ بسیاری‌ از چیزهای‌ مادی‌ و معنوی‌ می‌خواهد و بدان‌ها دست‌ نمی‌یابد و لذا در اضطراب‌ و تشویش‌ بسر می‌برد، چون‌ به‌ قرآن‌ مراجعه‌ کرد و دید که فقر او ذاتی‌ است‌ دیگر از نگرانی‌ بیرون‌ می‌آید و می‌فهمد که هر چیز نیز به‌ او بدهند مال‌ او نیست‌، مال‌ خداست‌ و او به‌ فقر ذاتی‌ خود باقی‌ خواهد بود.
و در راه‌ سلوک‌ اگر بفهمد که‌ نفس‌ او را خدا طمّاع‌ قرار داده‌ و به‌ هر مقام‌ و مَکرَمتی‌ طمع‌ دارد، و تا از این‌ طمع نگذرد، از این‌ خواستۀ‌ نفس‌ عبور نکند، به‌ مقصود نخواهد رسید. و این‌ به‌ آن است که‌ یک‌باره‌ از تمام‌ مشتهیات‌ نفسانیّه‌ از مقام‌ کرامت‌ و درجات‌ چشم‌ بپوشد و خود را از تمام‌ نیّت‌ها و خواسته‌ها تهی‌ کند. در این‌ وقت‌ که‌ ذهن‌ از همۀ‌ اغیار پاک‌ شد، جمال‌ حضرت‌ الهی‌ تجلّی‌ خواهد نمود. و چون‌ این‌ تفکّر تمام‌ نیّت‌ها و صفت‌های‌ او را گویی‌ آتش‌ می‌زند، لذا این‌ طریقه‌ را احراق‌ گویند. (مهر تابناک، ص 176)

پرهیز از یاس و ناامیدی

 هیچ وقت نباید مأیوس شد و از دیرکرد نتیجه، نباید شخص دست از کار سیر و سلوک خود بردارد؛ زیرا ممکن است کسی به تدریج با ناخن خود زمین را بخراشد و سپس ناگهان به اندازۀ گردن شتر آب زلال و روان جاری شود. (مطلع انوار، ج2، ص 61)

آفت شهرت

 شهرت بسیار ضرر دارد، و شخص مشهور به بلاهایی مبتلا می‌گردد! خصوصاً شخص سالک؛ که هرچه منعزل‌تر باشد، وصولش به مقصود بهتر است، و در صورت اشتهار دچار بلیّه می‌شود. (مطلع انوار، ج2، ص 61)

بهترین دستور العمل برای گذشتن از نفس

 استاد بزرگ و عارف بی‌بدیل قرن، [مرحوم قاضی] برای‌ گذشتن‌ از نفس‌ امّاره‌، و خواهش‌های‌ مادّی‌ و طبعی‌ و شهوی‌ و غضبی‌ که‌ غالباً از کینه‌ و حرص‌ و شهوت‌ و غضب‌ و زیاده‌روی‌ در تلذّذات‌ برمی‌خیزد، روایت‌ عنوان‌ بصری‌ را دستور می‌دادند به‌ شاگردان‌ و تلامذه‌ و مریدان‌ سیر و سلوک‌ إلی ‌اللَه‌ تا آن را بنویسند و بدان‌ عمل‌ کنند؛ یعنی‌ یک‌ دستور اساسی‌ و مهمّ، عمل‌ طبق‌ مضمون‌ این‌ روایت‌ بود. و علاوه‌ بر این‌ می‌فرموده‌اند:
«باید آن را در جیب‌ خود داشته‌ باشند و هفته‌ای‌ یکی‌ دوبار آن را مطالعه‌ نمایند.» (روح مجرد، ص176)

اهمیت مراقبه

مرحوم قاضی ـ رضوان اللَه علیه ـ بارها می‌فرمودند که:
«ذکر تنها همۀ مطلب نیست، مراقبه باید باشد تا اینکه ذکر بتواند تأثیر کند.»
ولی ما آن مراقبه را کنار می‌گذاریم و به دنبال ذکر و یک چیز غیر عادی می‌گردیم، دنبال مطلب عجیب و غریب می‌گردیم؛ مثلاً یک تصرّفی، یک امری از جانب غیبی، یک دستی، یک عنایتی، یک مشیّتی به نحوی باید انجام شود؛ مطلب این‌طور باید باشد. می‌گویند: سلوک بدون این مطالب نتیجه و فایده‌ای ندارد، و لازم نیست انسان به این مسائل ترتیب اثر بدهد. (مهرتابناک، ص244)

خیر دنیا و آخرت

 استاد علاّمه طباطبایی‌ می‌فرمودند:
«چون‌ به‌ نجف أشرف برای‌ تحصیل‌ مشرّف‌ شدم‌، از نقطۀ نظر قَرابت‌ و خویشاوندی‌ و رحِمیّت‌ گاه‌گاهی‌ به‌ محضر مرحوم‌ قاضی‌ شرفیاب‌ می‌شدم‌؛ تا یک‌ روز درِ مدرسه‌ای‌ ایستاده‌ بودم‌ که‌ مرحوم‌ قاضی‌ از آنجا عبور می‌کردند، چون‌ به من‌ رسیدند دست‌ خود را روی‌ شانۀ من‌ گذاردند و گفتند: ”ای‌ فرزند! دنیا می‌خواهی‌ نماز شب‌ بخوان‌؛ و آخرت‌ می‌خواهی‌ نماز شب‌ بخوان‌!» (مهرتابان، ص25)

اهمیت زیارت دو مکان در اعتاب مقدسه

 مرحوم قاضی به شاگردان خود می‌فرمودند:
«دو مکان را در اعتاب مقدّسه غنیمت بدانید.
اوّل: محراب شهادت أمیرالمؤمنین علیه السّلام در مسجد کوفه؛
دوم: مقام امام صادق علیه السّلام در کربلا (که در پشت شریعه است).
این دو جا را غنیمت بدانید و مغتنم بشمارید.» (مهرتابناک، ص249)

کیفیت زیارت اهل قبور

 مرحوم قاضی ـ رضوان اللَه علیه ـ به شاگردانش توصیه می‌فرمود به زیارت اهل قبور بروند، و پس از قرائت فاتحه، در گوشه‌ای بنشینند و ساعتی را به سکوت و خلوت و تفکّر در مَآل و عاقبت امر و مرگ بگذرانند، و می‌فرمودند:
«این شیوه تأثیر خوبی در قطع تعلّقات و توجّه نفس به مبدأ هستی دارد، و از التفات به کثرات مانع می‌گردد.» (مهرتابناک، ص 250)


دیدگاه مرحوم قاضی راجع به ملاّی رومی و جایگاه رفیع کتاب مثنوی

مرحوم قاضی ملاّی رومی را عارفی رفیع‌المرتبه می‌دانستند، و به اشعار وی استشهاد می‌نمودند، و او را از شیعیان خالص أمیرالمؤمنین علیه السّلام می‌شمردند.
مرحوم آقای حدّاد از مرحوم قاضی ـ رضوان اللَه علیهم ـ نقل کردند که:
«من هشت بار تمام، از اوّل تا آخر مثنوی را مطالعه نمودم؛ و هر بار معنایی متمایز از معنا و مفهوم مطالعۀ قبلی برایم حاصل می‌گشت.» (مطلع انوار، ج2، ص110)

دیدگاه مرحوم قاضی نسبت به محیی‌الدّین عربی و کتاب فتوحات مکّیه

حضرت آقا حاج سیّد هاشم حدّاد ـ قَدّس الله روحه ـ می‌فرمودند: «مرحوم آقا (آقای قاضی) به محیی‌الدّین عربی و کتاب فتوحات مکّیّۀ وی بسیار توجّه داشتند، و می‌فرموده‌اند:
«محیی‌الدّین از کاملین است، و در فتوحات او شواهد و ادلّه‌ای فراوان است که او شیعه بوده است؛ و مطالبی که مناقض با اصول مسلّمۀ اهل سنّت است، بسیار است.»

راه رسیدن به توحید

مرحوم‌ قاضی‌ ـ قَدّس‌ اللَه‌ نفسه ـ‌ می فرموده‌است:
«وصول‌ به‌ مقام‌ توحید و سیر صحیح‌ إلی‌ الله‌ و عرفان‌ ذات‌ أحدیّت‌ عَزّ اسمه‌ بدون‌ ولایت‌ امامان‌ شیعه‌ و خلفای‌ به‌ حقّ از علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ و فرزندانش‌ از بتول‌ عذراء صلوات الله‌ علیهم‌ محال‌ است‌.»
این‌ امر دربارۀ ابن‌فارض‌ مشهود، و دربارۀ بسیاری‌ دیگر از عرفای‌ عالی‌قدر همچون‌ محیی‌الدّین‌ عربی‌، و ملاّ محمّد رومی‌ و فرید الدّین‌ عطّار نیشابوری‌ و أمثالهم‌ به‌ ثبوت‌ و تحقّق‌ رسیده‌ است‌. (روح مجرد، ص 347)

نماز را بازاری نکنید!

 نماز را بازاری نکنید، اوّل وقت بجا بیاورید و با خضوع و خشوع. اگر نماز را تحفّظ کردید، همه چیزتان محفوظ می‌ماند. و تسبیحۀ صدّیقۀ کبری سلام اللَه علیها، و آیة الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود. آن اهمّ واجبات است. (اسرار ملکوت،ج2، ص 491)

(دستخط مرحوم علاّمه بی‌بدیل قاضی طباطبائی رضوان الله علیه)

عزاداری بر سیدالشهداء علیه السلام

 در مستحبّات ترک تعزیه‌داری و زیارت حضرت سیّدالشّهداء مسامحه ننمایید. و روضۀ هفتگی ولو دو سه نفر باشد، اسباب گشایش امور است؛ و اگر از اوّل عمر تا آخرش در خدمت آن بزرگوار از تعزیت و زیارت و غیرهما بجا بیاورید، هرگز حقّ آن بزرگوار اداء نمی‌شود. و اگر هفتگی ممکن نشد، دهۀ اوّل محرم ترک نشود. (اسرار ملکوت،ج2، ص491

تعداد زوجات و فرزندان مرحوم قاضی

مرحوم آیة الله حاج شیخ عبّاس قوچانی فرمودند:

«ایشان چهار عیال داشتند، و هر کدام در منزلی سکونت داشتند و از همه اولاد فراوان داشتند؛ و هنگام فوت نُه پسر و مجموعاً حدود بیست اولاد داشتند؛ و در اطاق شخصی ایشان غیر از حصیر خرمائی ابداً چیزی یافت نمی‌شد.»  (همان، ص 30).

علامه طهرانی (رضوان الله علیه) در این خصوص می فرمایند:

مرحوم قاضی چنین سعه‌ای داشت که عیالات متعدّده اختیار کند؛ البته عیالات ایشان هم جهاتی داشت و تصوّر نشود که یکی دختر شاه پریان بود و دیگری ... که بیش از این نمی‌توان مطلب را بسط داد.
آن افرادی که مسألۀ مرحوم قاضی را مستمسک قرار می‌دهند، بدانند که اگر به‌جای مرحوم قاضی بودند با آن زن‌ها ازدواج نمی‌کردند! عملی را که عرفا و اولیای خدا با آن عوالم اخلاص و صفا و به دور از مسائل نفسانی و هواهای نفسانی و بر اساس نورانیّت و صفای باطن انجام می‌دهند، نباید بی‌جهت ملعبه‌ای برای کارهای خود قرار دهیم و با کارهایی که آمیخته با هویٰ و هوس است خلط و مزج کنیم و آنها را در حدّ خودمان تنازل بدهیم. این مسأله صحیح نیست؛ بلکه خیانت به مکتب و مرام بزرگان، و تبرئۀ مسائلی است که بر اساس هویٰ و مسائل نفسانی تحقّق می‌یابد.
مرحوم قاضی این طور بودند، ولی در عین حال مرحوم آقا (علاّمه طهرانی) می‌فرمودند:
«مرحوم قاضی این‌چنین سعه‌ای داشت که توانست این کار را بکند.»
پس چرا خود مرحوم آقا این‌چنین کاری را انجام نداد؟! چون وضعیّت و موقعیّت ایشان با مرحوم قاضی تفاوت داشت، موقعیّت و وضعیّت و خصوصیّاتی که در ایشان بود اقتضا نمی‌کرد؛ به‌خصوص نحوۀ ارتباط ایشان با مسائلی که داشتند اقتضا نمی‌کرد و ایشان نمی‌خواست این کار را بکند.
اینها قضایا و مطالبی است که باید مِن حیث المجموع سنجید و مسائل را بررسی کرد تا بتوان به برداشت صحیحی رسید. مسأله‌ای را بدون توجّه به اطراف و جوانب آن انجام دادن، و سر را به پایین انداختن و به جلو رفتن و هر چه بادا باد، و فقط به عنوان اینکه شرع حلال کرده است عمل نمودن، کاملاً غلط است. بلکه انسان باید مسائل را طبق حساب و کتاب بررسی کند؛ در یک‌جا واجب است، در یک‌جا مستحب است، در یک‌جا مکروه است و در یک‌جا اصلاً حرام است. در آنجایی که مسألۀ جدّی به وجود می‌آورد، حرام است و نمی‌توانیم بگوییم که انسان تمام قضایا را به یک نحو و به یک چشم نگاه کند.  (مهر تابناک، ص 48)

تهی‌دستی و سختی معیشت ایشان

مرحوم قاضی أبداً دیده نشد که در منزل برای خود میوه بخرند، در تابستان های گرم میوۀ ایشان دوغ بود!

یک روز موقع عصر من [مرحوم آقای حاج شیخ عبّاس قوچانی] در مدرسۀ هندیه در حجرۀ ایشان خدمتشان بودم، نزدیک غروب بود، یکی از آقازادگان ایشان که از یک منزل ایشان بود، آمد و گفت:

چراغ، نفت و فتیله ندارد؛ پول بدهید تا نفت و فتیله بخریم.

مرحوم قاضی فرمود: پول ندارم.

رفت و برگشت و گفت: فلان چیز را می‌خواهیم، پول بدهید!

مرحوم قاضی فرمود، پول ندارم.

رفت و برگشت و گفت: فلان چیز را نداریم، پول بدهید!

مرحوم قاضی فرمود: پول ندارم. 

آن آقازاده شروع کرد به تندی کردن و با خشونت سخن گفتن که: این وضع نمی‌شود، این زندگی نمی‌شود، خانه غذا می‌خواهد، چراغ می‌خواهد، چه می‌خواهد، چه می‌خواهد، شما در حجره نشسته‌ای و هی می‌گوئی پول ندارم.

کار بدین‌جا که رسید، مرحوم قاضی فرمود: بیا و این کَتِه را خالی کن، شاید خداوند فرجی بکند و پولی یافت شود!

آقازاده مشغول خالی کردن کتۀ اطاق شد، أشیاء مندرس و کهنه و غیرها را بیرون آورد و گفت: وجهی یافت نشد.

مرحوم قاضی فرمود: باز هم جستجو کن! جستجو کرد و یافت نشد.

فرمود: در خاک ته کته خوب تفحّص کن شاید در آن میان یافت شود! چون قدری از خاک را برداشت در آنجا دو عدد روپیه یافت و خوشحال شد.

مرحوم قاضی فرمود: اینک این دو روپیه را بردار و از آن نفت و فتیله و طعام و هرچه می‌خواهی تهیّه کن!

فقر و تهی‌دستی از جانبی و از جانب دیگر، از استقامت و تمکین و شادابی مرحوم قاضی داستان‌ها و حکایت‌ها بر سر زبان‌هاست و این نیست مگر خروج وی از جزئیّت و پیوستن او به کلّیّت به طوری که از تعلّقات مادّه و زمان و مکان بیرون آمده و به ولایت مطلقۀ إلهیّه پیوسته و مصداق حقیقی ﴿أَلَآ إِنَّ أَولِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوفٌ عَلَيهِم وَلَا هُم يَحزَنُونَ (سوره یونس (١٠) آیه ٦٢) دربارۀ او تحقّق یافته است.

حضرت استادنا الأکرم حاج سیّد محمّد حسین طباطبائی ـ قدّس الله سرّه ـ می‌فرمودند: در أیّامی که ما در نجف اشرف تحصیل می‌نمودیم و تحت تربیت آن استاد گرامی بودیم، روزی در مدرسه به حضورشان نشسته بودیم و ایشان چنان حالت تمکین و وجد و حاوی عظمت و وسعت روحی بود که قابل توصیف نیست. در این حال یکی از آقازادگان ایشان از یک منزل آمد و گفت:

مادرم وضع حمل نموده است، وجهی برای قابله بدهید!

فرمودند: چیزی نیست!

رفت و برگشت و گفت: برای قابله صابون و ... می‌دهند.

فرمودند: چیزی نیست.

رفت و طفلی آمد و گفت: حال که چیزی نیست برای قابله جیگاره (سیگار) بدهید!

فرمودند: آن هم نیست (مطلع انوار ج2، ص 45)

ارتحال

بیماری استسقاء سبب رحلت مرحوم قاضی

حضرت مغفور له آقا حاج شیخ عبّاس می‌فرمودند:

«مرحوم قاضی به مرض استسقاء رحلت نمودند و مرض ایشان هم مدّتی طول کشید؛ گویا از همۀ جهات مرگ و موقع و مدفن خود مطّلع بودند. برای ایشان طبیب قدیمی که به نام سیّد ابوالحسن مشهور بود را آقازادگانشان می‌آورند و معالجاتش سودی نداشت، و بعضی از اوقات قرص‌هایی را می‌داد که آقازادگان با اصرار و ابرامی می‌خواستند آنها را به مرحوم قاضی بخورانند، ایشان می‌فرمود:
«فایده‌ای در اینها نیست، من باید حرکت کنم، ارادۀ حتمیّۀ حضرت حقّ در رفتن است!»
چون قرص‌ها را به دست او می‌دادند و اصرار در خوردن می‌نمودند، مرحوم قاضی به قرص‌های کف دست خود نظری می‌کرد و با لبخند می‌فرمود:
«شما می‌گویید اینها أجل را تغییر می‌دهد؟!» آنگاه آنها را در دهان می‌انداخت و می‌فرمود: «این هم برای خاطر شما!» (مهر تابناک، ص 162). 
«مرحوم آقای سیّد محمّد حسن قاضی ـ رحمة الله علیه ـ (فرزند عارف بالله مرحوم سیّد علی قاضی) کتابی در شرح احوال والد خود به رشتۀ تحریر آورده‌اند و در آنجا جریان ارتحال مرحوم قاضی و صحبت‌های ایشان در شب وفات را ذکر کرده‌اند و فرموده‌اند:
مرحوم قاضی به من فرمود:
پنجره و درب اطاق را ببند و پرده را بینداز که کسی درون اطاق را ننگرد و خود به منزل خویش برو و فردا صبح به اینجا برگرد!
مرحوم آقا سیّد محمّد حسن قاضی فرمودند:
من پنجره‌ها و درب اطاق را بستم و پرده‌ها را انداختم و از اطاق خارج شدم و قبل از خروج از منزل به بعضی از کارهای منزل مرحوم قاضی پرداختم؛ ناگاه متوجّه صدای صحبت دو نفر در اطاق مرحوم قاضی شدم در حالی‌که می‌دانستم هیچ‌کسی وارد منزل ایشان نشده است و صدای فرد دوّم صدای یک مرد بود، نه یک زن! با تعجّب آمدم پشت درب اطاق تا ببینم چه کسی با مرحوم قاضی سخن می‌گوید و خواستم وارد اطاق شوم، احساس کردم نمی‌توانم و گویا مانعی مرا از رفتن باز می‌دارد، ولی هرچه دقّت و توجّه کردم متوجّه مفاهیم سخنان آن دو نشدم، و پس از یأس از ادراک صحبت‌های ایشان، منزل والد را به قصد منزل خود ترک کردم و فردا صبح که به منزل والد مراجعت کردم دیدم مرحوم قاضی از دنیا رحلت کرده است.»
این حقیر (سیّد محمّدمحسن طهرانی) پس از شنیدن این مطالب از مرحوم والد، به ایشان عرض کردم: آن فردی که با مرحوم قاضی در آن شب صحبت می‌کرد حضرت آقای حدّاد بودند؟
مرحوم والد ـ رضوان الله علیه ـ فرمودند:
مرحوم علاّمه طهرانی ـ رضوان الله علیه ـ می‌فرمودند:
«خیر، ایشان حضرت بقیّة الله أرواحُنا فداه بودند.» (همان، ص 144).

(تصویر عارف کامل مرحوم آیة الله العظمی و حجة الله اکبر سیّد علی قاضی ـ قدّس الله سرّه ـ در اواخر عمر)

تناثر نجوم در شب رحلت مرحوم قاضی

گویند: شب ارتحال این رجل الَهی در آسمان شهر نجف تناثر نجوم (فرو ریختن ستارگان) اتّفاق افتاد.
بنده (سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی) روزی به اتّفاق مرحوم والد، علاّمه طهرانی ـ قدّس الله سرّه ـ به ملاقات مرحوم آیة الله سیّد عبدالعزیز طباطبایی در قم رفتیم و در اثناء صحبت ایشان فرمودند:
«مرحوم آیة الله خویی ـ رحمة الله علیه ـ به من و چند نفر دیگر فرمودند:
«خود من در شب فوت مرحوم قاضی دیدم در آسمان تناثر نجوم اتّفاق افتاده است»!
ما به ایشان عرض کردیم: آقا چه ربطی بین فوت مرحوم قاضی و فرو ریختن ستارگان است؟ ایشان فرمودند:
«من مشاهدۀ خود را می‌گویم، شما خواه بپذیرید خواه نپذیرید.» (همان، ص 127).

مطالب منقول از آقای حاج سیّد محمّد حسن قاضی دربارۀ فوت والد

صبح روز دوشنبه نوزدهم شهر شوّال المکرم ١٤٠٥ هجریّه قمریّه که جناب محترم سرور معظّم آقای حاج سیّد محمّد حسن قاضی، فرزند ارجمند مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی، در بنده منزل در مشهد تشریف آوردند، از جمله گفتارشان این بود که:
«روز قبل از رحلت مرحوم قاضی، در وقت عصر که خدمتشان بودم زیر بغل ایشان را گرفتم و بردم برای تطهیر، و چون آوردم قدرت بر حرکت نداشتند و قدری سرشان را در روی سینۀ من گذاردند و مقدار زیادی قرآن خواندند و پس از آن دعا خواندند و دعای عدیله را خواندند که مجموعاً قریب یک ساعت طول کشید. و چون شب فرا رسید و من خواستم نزد ایشان بمانم، گفتند: «به منزل خود برو (چون در منزل مسکونی مرحوم قاضی غیر از یک اطاق نبود) و فردا صبح در اوّل وقت زود بیا!» من به منزل رفتم و در اوّل طلوع فجر که از منزل آمدم، دیدم ایشان رحلت کرده‌اند.
مرحوم حاج آقا یحیی عبادی سجّادی که از اعلام‌ِ علمای اخیار و از معاریف ابرار طهران بود و مرد شریف و سیّدی بزرگوار و پیرمرد بود، در آن ایّام به زیارت اعتاب عالیات مشرّف شده و زیارت نجف را هم کاملاً کرده و در کربلا، عازم طهران بود؛ قبل از اذان صبح در حرم مطهّر نشسته و به توجّه و دعا مشغول بود که به او از باطن گفته شد: «برخیز برو به نجف که آقای حاج میرزا علیّ قاضی فوت کرده است و متصدّی تمام امور ایشان بشو، از تشییع و تغسیل و تکفین و تدفین و غیرها!» و البته ایشان هیچ نسبتی حتّی نسبت برخورد و ملاقات با مرحوم قاضی نداشته است و رابطه‌ای برقرار نبوده است. 
ایشان با اینکه عازم حرکت به کاظمین و مراجعت به ایران بود، همان وقت از حرم مطهّر حضرت أباعبدالله الحسین علیه السّلام عازم نجف می‌شود، و چون وارد نجف می‌شود و از منزل ایشان سؤال می‌کند، گفته می‌شود: ایشان فوت کرده است. به منزل مرحوم قاضی وارد می‌شود و جنازه روی زمین بوده است.
ایشان مراسم تشییع را به عمل می‌آورد تا وادی السّلام، و در غسّال‌خانۀ آنجا غسل می‌دهند، و مرحوم آقای سیّد محمّد تقی طالقانی ـ رضوان الله علیه ـ (آقازاده مرحوم آقای حاج سیّد احمد آقا طالقانی) را که مقیم مدینه شده و اینک برای زیارت و تجدید عهد به نجف آمده بود، مأمور تغسیل ایشان می‌کند. آقا سیّد محمّد تقی نیز دو نفر را به انتخاب خود برای معاونت خود می‌برد و غسّال‌ها را از غسّال‌خانه بیرون کرده، خودش با معاونانش جنازۀ مرحوم قاضی را غسل می‌دهند و در وادی‌ السّلام در عقب قبر پدر مرحوم قاضی به خاک می‌سپارند. و مرحوم حاج آقا یحیی مجلس ترحیم برپا می‌کند و تا یک هفتۀ تمام در نجف می‌ماند و شب هفتمِ ایشان را نیز برگزار می‌کند و سپس به ایران برمی‌گردد.» (مهر تابناک، ص 333)


مرقد شریف مرحوم قاضی در وادی السّلام نجف أشرف

«قبر مرحوم آیة الله حاج میرزا علی قاضی درست بدون فاصله در پشت سر پدرشان آقا سیّد حسین واقع است، با آنکه میان وفات این دو بزرگوار پنجاه و دو سال فاصله است. مرحوم آقا سیّد حسین قاضی در سنۀ ١٣١٤ و آقازادۀ اکرمشان آقا سیّد علی در سنۀ ١٣٦٦ رحلت می‌کنند.» (همان، ص 335).

عدم تجلیل از مرحوم قاضی پس از رحلت ایشان 

مرحوم آیة الله حاج شیخ عبّاس وصیّ مرحوم قاضی می‌فرمودند:
«پس از رحلت مرحوم قاضی در نجف از ایشان تجلیلی به عمل نیامد. فقطّ یک مجلس ختم و فاتحه از طرف آیة الله العظمی حاج آقا حسین قمّی طباطبایی گرفته شد.» (همان، ص 335).

تالیفات

مرحوم حاج میرزا علی قاضی ـ رضوان الله علیه ـ در زمان جوانی خود کتاب ارشاد مفید را تصحیح نموده، و در سنۀ 1306 هجریّه قمریّه که سال چهل و یکمین از سلطنت ناصرالدّین شاه قاجار بوده است تصحیح تمام، و در روز 17 شهر ربیع المولود اوائل سنۀ 1308 از هجرت، به دست محمّد بن حسین تبریزی نوشته شده و آمادۀ طبع شده است. (مطلع انوار، ج 2، ص 181)

از دیگر آثار ایشان شرح بخشی از فقرات دعای سمات و تفسیر قرآن از ابتدا تا آیۀ ۹۱ سورۀ انعام می باشد.

وصیّت‌نامۀ مرحوم قاضی رضوان الله علیه‌

بسم الله الرّحمن الرّحیم‌
الحمد لِلّه الذی لا یَبقَی إلّا وجهُه و لا یَدوم إلّا ملکُه‌
و الصّلاةُ و السّلام علی خاتَم النبیّینَ الّذی هو البحرُ و الأئمّةِ الأطهارِ من عترَتِه جِواریه و فُلکِه‌، صلّی الله علیه و علیهم و سلّم ما سُلِک سُلکُه و نُسکَ نُسکُه‌
و بعد: وصیّت از جمله سنن لازمه است، و بنده عاصی علیّ بن حسین الطباطبائی چندین مرتبه وصیّت‌نامه نوشته است، و اینکه در این تاریخ که روز چهارشنبه دوازدهم ماه صفر سنه هزار و سیصد و شصت و پنج (١٣٦٥) است، ناسخ همۀ آنها است. و این وصیّت‌نامه دو فصل است: یک فصل در امور دنیا، فصل دیگر در امور آخرت است.
مقدّم داریم ذکر دنیا را چنان‌که حقّ تبارک و تعالی در خلقت و ذکر، آن ‌را مقدّم داشته است.
پس می‌گویم که: وصیّ و جانشین بنده در امور دنیا علویّۀ محترمه امّ أبیها دختر بزرگم که دیانت و عدالتش درست است؛ مُعزَی إلیها وصیّ است که کارهای بنده را بعد از وفات به دستیاری نور چشمان: میرزا محمّد تقی و میرزا مهدی ـ حفظهما الله ـ بجا بیاورد؛ هرچه علویّه بگوید، ایشان و غیر ایشان قبول نموده، اعتراض ننمایند...
فصل دوّم در امور آخرت است و عمدۀ آنها توحید است؛ خدای تعالی می‌فرماید:
﴿إِنَّ ٱللَهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُ﴾ (سوره النّساء (٤) صدر آیه ٤٨ و ١١٦).
و این مطلب حقیقتش به سهولت به‌دست نمی‌آید. و از اولادهای بنده کسی تا حال مستعدّ تعلیم آن ندیده‌ام، و از رفقاء هنوز وصیّ امور آخرتی معیّن نکرده است که شما را به پیروی او امر کنم. عجالتاً این شهادت را از بنده تحمّل نمایید.
أشهدُ أن لا إلَه إلّا الله وَحدَه لا شَریکَ لَه، کما شَهِد اللهُ لِنفْسِه و ملائکَتُه و اُولوا العِلم مِن خَلقِه، لا إلهَ إلّا هو العزیز الحَکیم، إلَهًا واحدًا أحدًا صمدًا لم یَتّخِذ صاحِبةً و لا وَلدًا، لا شَریکَ لَه فی الوجودِ و لا فی الأُلوهیَّة و لا فی العُبودیَّة.
و أُشهِد الله سُبحانَه و ملائکَتَه و أنبیائَه و سماءَه و أرضَه و مَن حَضَرنی مِن خَلقِه و ما یُرَی أو ما لا یُرَی، و أُشهِدُکم یا أهلی و إخوانی علَی هَذه الشّهادَة، بَل کُلَّ مَن قَرأ هذا الکتابَ و بَلغَتْه شهادتی و کفَی باللهِ شَهیدًا.
و أشهَد أنّ مُحمّدًا عَبدُه و رَسولُه، جاءَ بالحَقِّ مِن عِندِه و صَدَّق المُرسَلینَ، و أنّ أوصیائَه مِن عِترَتِه اثنَی عشَر رجُلًا أوّلُهم أمیرُالمؤمنین علیُّ بن أبی‌طالبٍ و آخِرُهم الإمامُ المُنتظَرُ القائمُ بالحقِّ و أنّهُ فی هَذِه النَّشأةِ حَیاتُه حیاةً جسدیّة و أنّه سَوف یَظهَر و یُظهرُ دینَ الحقِّ صلّی اللهُ علیهِ و علَیهم أجمَعین.
و أشهَد أنّ البَعثَ حقٌّ و النُّشور حَقٌّ و کُلَّ ما جاءَ به رَسولُ اللهِ و قالَه أوصیاؤهُ صلّی اللهُ علَیه و علَیهم حَقٌّ لا ریبَ فیهِ. أسألُ اللهَ المَوتَ علَی هَذه الشَّهادَةِ و هو حَسبُنا جَمیعًا و نِعمَ الوَکیلُ و الحَمدُ لِلّه رَبِّ العالَمین.
امّا وصیّت‌های دیگر: عمدۀ آنها نماز است. نماز را بازاری نکنید، اوّل وقت بجا بیاورید و با خضوع و خشوع. اگر نماز را تحفّظ کردید، همه چیزتان محفوظ می‌ماند. و تسبیحۀ صدّیقۀ کبری سلام الله علیها، و آیة الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود.
آن اهمّ واجبات است. و در مستحبّات ترک تعزیه‌داری و زیارت حضرت سیّدالشّهداء مسامحه ننمایید.
و روضۀ هفتگی ولو دو سه نفر باشد، اسباب گشایش امور است؛ و اگر از اوّل عمر تا آخرش در خدمت آن بزرگوار از تعزیت و زیارت و غیرهما بجا بیاورید، هرگز حقّ آن بزرگوار اداء نمی‌شود. و اگر هفتگی ممکن نشد، دهۀ اوّل محرم ترک نشود.
دیگر آنکه: اگر این حرف‌ها آهن سرد کوبیدن است، ولی بر بنده لازم است بگویم: اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن، و ترک خدعه و حیله، و تقدّم در سلام و نیکویی کردن با هر برّ و فاجر مگر در جایی که خدا نهی کرده. اینها را که عرض کردم و امثال اینها را مواظبت نمایید.
الله الله که دل هیچ‌کس را نرنجانید.
تا توانی دلی به‌دست آور   ***   دل شکستن هنر نمی‌باشد
شهد بذلک سیّد هاشم هندی ـ شهد بذلک عبّاس هاتف القوچانی.
بسم الله الرّحمن الرّحیم ـ هذه الورقه صحیحة معتبره و وصیّته أعلی الله مقامه بما رقم فی الورق تأیید محقّق لدی الأحقر الجانی جمال الموسوی الگلپایگانی.
بسم الله الرّحمن الرّحیم ـ قد صحّ ما سطر فی الورق لدی الأحقر الجانی، الأحقر عبد النّبیّ العراقی؛ صحیح است. (اسرار ملکوت، ج 2، ص489)
جهت آشنایی کامل با شخصیت حضرت حاج سیدعلی قاضی طباطبایی رضوان اللَه علیه و مبانی مکتب ایشان می توانید بر روی لینک کتاب مهر تابناک (يادنامه عارف کامل حضرت آیة اللَه العظمی حاج سیّد علی قاضی رضوان اللَه علیه) کلیک نمایید.
جهت مشاهده مجموعه تصاویر حضرت آیت‌اللَه حاج سیدعلی قاضی طباطبایی قدّس اللَه سرّه اینجا کلیک نمایید.