آیة الحقّ حاج میرزا علی آقا قاضی طباطبایی قدّس الله سرّه
آیت الله العظمی حاج میرزا علی آقا قاضی طباطبایی (1285 - 1366 هـ. ق) عارف کامل، مجتهد، فقیه بصیر، حکیم الهی، مفسر کبیر، محدث عظیم، یگانه دوران و تربیت یافته مکتب عرفانی ملا حسین قلی همدانی (قدس الله سره) است. ایشان از برجسته ترین شاگردان سلوکی مرحوم سید احمد کربلایی رضوان الله علیه بوده اند.
معرفی تفصیلی
ولادت و رحلت
نسب مرحوم قاضی
مرحوم آیت الله العظمی حاج میرزا علی قاضی ـ رضوان الله علیه ـ در آخر کتاب ارشاد مفید که در زمان جوانی خود آن را تصحیح نموده اند، سلسلۀ شریف نسب خود را مرقوم فرموده و ما تیمّناً و تبرّکاً در اینجا عین دستخط مبارکشان را میآوریم:
أقلُّ الخلیقةِ السیّد علیّ بن المولی المیرزا حسین بن المیرزا احمد القاضی بن المیرزا رحیم القاضی بن المیرزا تقی القاضی بن المیرزا محمّد القاضی بن المیرزا محمّد علیّ القاضی بن المیرزا صدرالدّین محمّد بن المیرزا یوسف (نقیب الأشراف) بن المیرزا صدرالدّین محمّد بن مجدالدّین بن سیّد اسماعیل بن الأمیر علیّ اکبر بن الامیر عبدالوّهاب بن الامیر عبدالغفّار بن سیّد عمادالدین أمیر حاج بن فخرالدین حسن بن کمال الدّین محمّد بن سیّد حسن بن شهاب الدّین علیّ بن عماد الدّین علیّ بن سیّد احمد بن سیّد عماد بن أبیالحسن علیّ بن أبیالحسن محمّد بن أبیعبدالله أحمد بن محمّد الأصغر (و یُعرَف بابن الخزاعیّة) بن أبیعبدالله أحمد بن إبراهیم الطّباطبا بن اسماعیل الدیباج بن إبراهیم بن الغَمْر بن الحسن المثنّی بن الامام أبی محمّد الحسن المجتبی بن الإمام الهُمام علیّ بن أبیطالب، علیه و علیهم السّلام، و اُمّ ابراهیم بن الحَسن فاطمة بنت سیّدالشّهداء الحسین بن علیّ، علیهم الصّلوة و السّلام؛ رَحِم الله معشَرَ الماضین و الحَقَنا بهم فی الصّالحین. انتهی. (مطلع انوار، ج2، ص 65)
اساتید مرحوم قاضی
اساتید ایشان در تبریز
اساتید مرحوم قاضی رضوان الله علیه در تبریز عبارت بودند از:
1. آیة الله سید حسین قاضی طباطبائی (پدر مرحوم قاضی)؛
2. میرزا موسی تبریزی صاحب حاشیۀ رسائل؛
3. سیّد محمّد علی قراجه داغی؛
4. و برخی دیگر از فضلا (رحمة الله علیهم اجمعین).
اساتید ایشان در نجف اشرف
مرحوم حاج میرزا علی قاضی ـ رضوان الله علیه ـ در سال ١٣١٣ ه . ق به سوی نجف رهسپار شد . اساتید ایشان در فقه، اصول، حدیث و تفسیر در نجف اشرف عبارت بودند از :
1. مولا محمّد فاضل شربیانی؛
2. شیخ محمّد حسن مامقانی؛
3. شیخ الشّریعۀ اصفهانی؛
4. آخوند خراسانی؛
5. میرزا حسین خلیلی (رحمة الله علیهم اجمعین).
ایشان از این اساتید بهرهها برد و در فقه، اصول، حدیث و تفسیر متخصّص و ماهر شد (مهر تابناک، ص 46).
سلسله اساتید عرفانی مرحوم قاضی
1.مرحوم آیة الحقّ، آقای سیّد حسین قاضی، پدر و استاد مرحوم قاضی (رضوان الله علیهما)
- بیان سلسله اساتید مرحوم قاضی توسط حضرت آیة الله حاج شیخ عبّاس قوچانی (رضوان الله علیه)
«داستان اساتید عرفانی مرحوم قاضی ـ قدّس سرّه ـ از قرار نقل خودشان بدین طریق بوده است که: استاد اوّل ایشان، پدرشان آقا سیّد حسین قاضی، و او شاگرد امام قلی نخجوانی، و او شاگرد آقا سیّد قریش قزوینی بوده است. از این قرار که:
- سرگذشت مرحوم آقا سید حسین قاضی (رضوان الله علیه)
«امام قلی در تبریز طبق فرمودۀ آقا سیّد قریش به کسب مشغول میشود و در بازار دکّانی میگیرد و آقا سیّد حسین قاضی به او متّصل میشود و به مقامات و درجات میرسد و او از فرزندش سیّد علی دستگیری میکند و فتح باب مرحوم قاضی به دست او بوده است.آقا سیّد حسین قاضی تحصیلاتش را در سامرّا نزد میرزای بزرگ، مرحوم حجّة الاسلام حاج میرزا حسن شیرازی فرا میگیرد؛ و چون فارغ التّحصیل میشود و دارای مقامات علمی و فقهی میگردد، با اجازۀ مرحوم میرزا به تبریز مراجعت میکند و در تبریز در امور عرفانیّه و راه خدا و سیر و سلوک و معرفت از مرحوم امام قلی دستور میگیرد. بنابراین مرحوم آقا سیّد حسین قاضی جامع کمالات علمی و فقهی و عرفانی است. روزها به دکّان مرحوم امام قلی میرفته و ساعتی مینشسته و کسب فیض مینموده است.امام قلی مردی بلند قامت بوده است و پیوسته حتّی در موقع کار و خرید و فروش ساکت بوده است، در عین وقار و سکوت، مشتریان را راه میانداخته و به حوائجشان رسیدگی مینموده است.بالجمله پدر مرحوم قاضی از تربیتشدگان حاج محمّد قلی هستند و داستان ایشان آن است که:هنگامی که والد مرحوم قاضی خواستند از سامرّا به تبریز حرکت کنند، هنگام تودیع، استاد ایشان مرحوم حاج میرزا محمّد حسن شیرازی ـ أعلی الله مقامه ـ به ایشان فرمودند:«در بیست و چهار ساعت، تمام ساعات را که برای مردم کار میکنی یک ساعت را برای خود باقی گذار و در آن ساعت به کارهای محاسبه با نفس پرداز!»پس از چند سال که یکی از اهالی تبریز به سامرّا آمدند، مرحوم میرزا از حالات مرحوم والدِ قاضی سؤال کردند، در جواب گفته بود:«آن ساعت را که شما فرمودید فعلاً تمام ساعات ایشان را گرفته و ایشان انزوا اختیار کرده، شبانهروز به کار خود مشغولند!»
اولین فتح باب برای مرحوم قاضی به دست پدر ایشان
«مرحوم آقا میرزا علی قاضی در تبریز تا سنۀ ١٣١٣ که به نجف أشرف مشرّف میشود، یعنی تا بیست و هشت سالگی، در تحت تربیت علمی و فقهی و عرفانی این پدر بزرگوار بوده است. و فتح باب عرفانی و کشف امور غیبیّه به امر و تحت نظر پدرش بوده است. چون به نجف مشرّف شد، پس از یک سال پدرش رحلت میکند، و او را در وادی السّلام دفن میکنند.» (همان، ص 38).
(تصویر مرحوم علاّمه قاضی ـ رضوان الله علیه ـ در ایام جوانی)ولی چون مرحوم قاضی به نجف آمدند، در تحت تربیت مرحوم آیة الحقّ آقای سیّد احمد کربلایی طهرانی قرار گرفتند و با مراقبت ایشان طیّ طریق می نموده اند.جناب محترم فاضل مکرّم آیة الله زاده مرحوم قاضی، حاج سیّد محمّد حسن طباطبایی قاضی ـ أدام الله ظلّه ـ در شرح حال مرحوم والدشان قاضی بزرگ مرقوم داشتهاند:«من از پدرم پرسیدم: شما عرفان را از که اخذ کردهاید؟فرمودند: ”از مرحوم آقا سیّد احمد کربلایی طهرانی.“ عرض کردم: او از چه کس اخذ کرده است؟ فرمودند: ”از مرحوم آخوند ملاّ حسینقلی همدانی.“ عرض کردم: او از چه کس؟ فرمودند: ”از آقا سیّد علی شوشتری.“ عرض کردم: او از چه کس؟فرمودند: ”از همان مرد جولا “ عرض کردم: او از چه کس؟با تغیّر فرمودند: ”من چه میدانم؟! تو میخواهی برای من سلسله درست بکنی؟!“» (مهر تابناک، ص 69).
- بیان سلسله اساتید مرحوم قاضی توسط حضرت علامه طهرانی (رضوان الله علیه):مرحوم علامه طهرانی در کتاب رساله لبّ اللباب در سیر و سلوک أولی الألباب، ص ١٤٦ در بیان طریق دیگری از سلسله اساتید مرحوم قاضی می فرمایند:حقیقت عرفان از أمیرالمؤمنین علیّ بن أبیطالب علیه السّلام مأثور است، و طرقی که یدًا بیَد این حقیقت را نشر دادهاند از یکصد متجاوز است، ولی اصول دستههای تصوّف از بیست و پنج دسته تجاوز نمیکند و تمام این سلسلهها منتهی به حضرت علیّ بن أبیطالب علیه السّلام میگردد. و فقط در بین این بیست و پنج فرقه، دو سه فرقه از خاصّه میباشند و بقیّه همگی از عامّهاند. و بعضی از آنها سلسلهشان به معروف کرخی و از او به امام رضا علیه السّلام منتهی میگردد. ولی طریقۀ ما که همان طریقۀ مرحوم آخوند است، به هیچیک از این سلسلهها منتهی نیست.اجمال مطلب آنکه: در حدود متجاوز از یکصد سال پیش در شوشتر عالمی جلیل القدر مصدر قضاء و مراجعات عامّه بوده است به نام آقا سیّد علی شوشتری. ایشان مانند سایر علمای اعلام به تصدّی امور عامّه از تدریس و قضاء و مرجعیّت اشتغال داشتهاند.یک روز ناگهان کسی در منزل را میزند. وقتی که از او سؤال میشود میگوید: در را باز کن کسی با شما کاری دارد. مرحوم آقا سیّد علی وقتی در را باز میکند میبیند شخص جولایی (بافندهای) است، میگوید: چه کار دارید؟مرد جولا در پاسخ میگوید: فلان حکمی را که نمودهاید طبق دعوی شهود به ملکیّت فلان ملک برای فلان کس، صحیح نیست؛ آن ملک متعلّق به طفل صغیر یتیمی است و قباله آن در فلان محل، دفن است. این راهی را که شما در پیش گرفتهاید صحیح نیست و راه شما این نیست.آیة الله شوشتری در جواب میگوید: مگر من خطا رفتهام؟جولا میگوید: سخن همان است که گفتم. این را میگوید و میرود.آیة الله در فکر فرو میرود این مرد که بود و چه سخنی گفت؟ در صدد تحقیق برمیآید، معلوم میشود که در همان محل، قباله ملک طفل یتیم مدفون است و شهود بر ملکیّت فلان، شاهد زور بودهاند. بسیار بر خود میترسد و با خود میگوید: مبادا بسیاری از حکمهایی را که دادهایم از این قبیل بوده باشد! و وحشت و هراس او را در میگیرد. در شب بعد همان موقع جولا در میزند و میگوید: آقا سیّد علی شوشتری راه این نیست که شما میروید! و در شب سوّم نیز عین واقعه به همین کیفیّت تکرار میشود و جولا میگوید: معطّل نشوید، فوراً تمام اثاث البیت را جمع نموده، خانه را بفروشید و به نجف أشرف مشرّف شوید و وظایفی را که به شما گفتهام انجام دهید، و پس از شش ماه در وادی السّلام نجف أشرف به انتظار من باشید.مرحوم شوشتری بیدرنگ مشغول انجام دستورات میگردد، خانه را میفروشد و اثاث البیت را جمعآوری نموده و تجهیز حرکت خود را به نجف أشرف میکند. در اوّلین وهلهای که وارد نجف میشود در وادی السّلام هنگام طلوع آفتاب، مرد جولا را میبیند که گویی از زمین جوشیده و در برابرش حاضر گردید و دستوراتی داده و پنهان شد. مرحوم شوشتری وارد نجف أشرف میشوند و طبق دستورات جولا عمل میکنند تا میرسند به درجه و مقامی که قابل بیان و ذکر نیست؛ رضوان الله علیه و سلام الله علیه.مرحوم آقا سیّد علی شوشتری برای رعایت احترام مرحوم شیخ مرتضی انصاری به درس فقه و اصول او حاضر میشوند، و مرحوم شیخ هم در هفته یک بار به درس مرحوم آقا سیّد علی که در اخلاق بوده است حاضر میشدند، و پس از فوت مرحوم شیخ (ره) مرحوم شوشتری (ره) بر مسند تدریس شیخ مینشینند و درس را از همانجا که مانده بود شروع میکنند، ولی عمر ایشان کفاف ننموده و پس از شش ماه به رحمت ابدی حضرت ایزدی پیوستند.در خلال این شش ماه مرحوم شوشتری به یکی از شاگردان مبرّز حوزۀ مرحوم انصاری به نام آخوند ملاّ حسینقلی درجزینی همدانی که از مدّتها قبل در زمان مرحوم شیخ با ایشان رابطه داشته و استفادۀ اخلاقی و عرفانی مینموده است و اینک پس از مرحوم شیخ عازم بر تدریس بوده و حتّی تتمّۀ مباحث شیخ را که خود نیز تقریرات آن مباحث را نوشته بود میخواست دنبال کند، کاغذی نوشته و در آن متذکّر میگردد که این روش شما تامّ و تمام نیست و شما مقامات عالیۀ دیگری را باید حائز گردید، تا اینکه او را منقلب نموده و به وادی حقّ و حقیقت ارشاد مینماید.آری، مرحوم آخوند که از سالیانی چند قبل از فوت مرحوم شیخ از محضر مرحوم آقا سیّد علی در معارف الهیّه استفاده مینمود، در اخلاق و مجاهدۀ نفس و نیل به معارف الهیّه سرآمد اقران و از عجایب روزگار شد. مرحوم آخوند نیز شاگردانی بس ارجمند تربیت نمود که هر یک اسطوانهای از معرفت و توحید و آیتی عظیم به شمار میآمدند. از مبرّزترین شاگردان مکتب آخوند مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی و مرحوم آقا سیّد احمد کربلایی طهرانی و مرحوم آقا سیّد محمّد سعید حبّوبی و مرحوم حاج شیخ محمّد بهاری را باید نام برد.استاد بزرگوار عارف بیبدیل مرحوم حاج میرزا علی آقا قاضی تبریزی ـ رضوان الله علیه ـ از شاگردان مکتب مرحوم آقا سیّد احمد کربلایی هستند. این است سلسلۀ اساتید ما که به مرحوم شوشتری و بالأخره به آن شخص جولا منتهی میشود، ولی آن مرد جولاچه کسی بوده و به کجا ارتباط داشته و این معارف را از کجا و به چه وسیله به دست آورده هیچ معلوم نیست.
مسلک عرفانی مرحوم قاضی و كیفیت تربیت ایشان
مرحوم قاضی ـ رضوان الله علیه ـ طریقۀ عرفان و توحید مرحوم حاج سیّد احمد [کربلایی] را قبول داشته است و دستورات آن مرحوم را که طبق رویّه و منهج استاد بزرگ، آخوند ملاّ حسینقلی همدانی بوده است، به شاگردان خود میداده است؛ و راه و روش مستقیم را معرفت نفس در راه و طریق تعبّد تامّ وتمام به شرع انور میدانسته است. (مهر تابناک، ص 76).
مرحوم قاضى شاگردان خود را هر یك طبق موازین شرعیه با رعایت آداب باطنیه اعمال و حضور قلب در نمازها و اخلاص در افعال، بطریق خاصّى دستورات اخلاقى مىدادند؛ و دلهاى آنان را آماده براى پذیرش الهامات عالم غیب مىنمودند.
کیفیت تشکیل جلسات مرحوم قاضی و شاگردان ایشان
اين داستان را سابقاً براى بنده، دوست معظّم حقير، جناب حجّة الإسلام آقاى حاج سيّد محمّد رضا خلخالى دامت برکاته که فعلًا از علماى نجف اشرف هستند نقل کردهاند. (آقاى خلخالى آقا زاده مرحوم مغفور حجّة الإسلام آقا حاج سيّد آقا خلخالى و ايشان آقازاده مرحوم مغفور حجّة الإسلام آقاى حاج سيّد محمّد خلخالى است که از مقيمين نجف اشرف و از زهّاد و عبّاد و معاريف آن زمان بودهاند.) و نقل آقاى خلخالى اين تتمّه را داشت که:چون آن مرد کاسب از مشهد مقدّس بنجف اشرف مراجعت کرد به رفقاى خود گفت: گذرنامه من دچار اشکال بود و در شهربانى درست نمى شد، و من براى مراجعت، به آقاى قاضى متوسّل شدم و گذرنامه را به ايشان دادم و ايشان گفتند: فردا برو شهربانى و گذرنامه ات را بگير!من فرداى آن روز به شهربانى مراجعه کردم، شهربانى گذرنامه مرا اصلاح کرده و حاضر نموده بود؛ گرفتم و به نجف برگشتم.دوستان آن مرد گفتند: آقاى قاضى در نجف بودند و مسافرت نکرده اند. آن مرد خودش نزد مرحوم قاضى آمد و داستان خود را مفصّلًا براى آقاى قاضى گفت، و مرحوم قاضى انکار کرده و گفت: همه مردم نجف مى دانند که من مسافرت نکرده ام. آن مرد نزد فضلاى آن عصر نجف اشرف چون آقاى حاج شيخ محمّد تقىّ آملى و آقاى حاج شيخ على محمّد بروجردى و آقاى حاج سيّد علىّ خلخالى و نظائرهم آمد و داستان را گفت.آنها به نزد مرحوم قاضى آمده و قضيّه را بازگو کردند، و مرحوم قاضى انکار کرد. و آنها با اصرار و ابرام بسيار، مرحوم قاضى را وادار کردند که براى آنها يک جلسه اخلاقى ترتيب داده و درس اخلاق براى آنها بگويد.در آن زمان، مرحوم قاضى بسيار گمنام بود، و از حالات او احَدى خبر نداشت؛ و بالاخره قول داد براى آنها يک جلسه درس اخلاق معيّن کند، و جلسه ترتيب داده شد. (مهر تابان، ص 371).
طبقات شاگردان مرحوم قاضی
شخصیت مرحوم قاضی رضوان الله علیه از منظر بزرگان
1.مرحوم علامه طهرانی رضوان الله علیه
«مرحوم قاضی ـ رحمة الله علیه ـ وَتَد روی زمین بود.» (آیین رستگاری، ص 152).
مرحوم قاضی از مجتهدین عظام بود، ولی مقیّد بودند که در منزل خود درس بگویند؛ و دورههایی از فقه درس دادهاند. (مهر تابان، ص 26)
«مرحوم قاضی در لغت عرب بی نظیر بود؛ گویند: چهل هزار لغت از حفظ داشت. و شعر عربی را چنان می سرود که اعراب تشخیص نمی دادند سرایندۀ این شعر عجمی است.
روزی در بین مذاکرات، مرحوم آیة الله حاج شیخ عبدالله مامَقانی -رحمة الله علیه- به ایشان می گوید: «من آن قدر در لغت و شعر عرب تسلّط دارم که اگر شخص غیر عرب، شعری عربی بسراید من می فهمم که سراینده عجم است ؛ گرچه آن شعر در أعلی درجۀ از فصاحت و بلاغت باشد.»مرحوم قاضی یکی از قصائد عربی را که سراینده اش عرب بود شروع به خواندن میکند. و در بین آن قصیده، از خود چند شعر بالبَداهَه اضافه میکند؛ و سپس به ایشان میگوید: «کدام یک از اینها را غیر عرب سروده است؟» و ایشان نتوانستند تشخیص دهند. (مهر تابان، ص 27)
2.مرحوم حاج سید هاشم حدّاد رضوان اللَه علیه
«از صدر اسلام تا به حال، عارفی به جامعیّت مرحوم قاضی نیامده است!» (روح مجرد، ص 176).«مرحوم آقا (قاضی) یک عالمی بود که از جهت فقاهت بینظیر بود. از جهت فهم روایت و حدیث بینظیر بود. از جهت تفسیر و علوم قرآن بینظیر بود. از جهت ادبیّات عرب و لغت و فصاحت بینظیر بود؛ حتّی از جهت تجوید و قرائت قرآن. و در مجالس فاتحه ای که احیاناً حضور پیدا می نمود، کمتر قاری قرآن بود که جرأت خواندن در حضور وی را داشته باشد، چرا که اشکال های تجویدی و نحوۀ قرائتشان را می گفت.» (روح مجرد، ص 501).
«ما هر چه داریم از مرحوم قاضى داریم (مهر تابان، ص 14) و این سبک تفسیر آیه به آیه را مرحوم قاضی به ما تعلیم دادند، و ما در تفسیر، از مسیر و ممشای ایشان پیروی میکنیم (مهر تابان، ص 27).
همچنین می فرمودند:[مرحوم قاضی] در فهم معانی روایات وارده از ائمّۀ معصومین ذهن بسیار باز و روشنی داشتند، و ما طریقۀ فهم احادیث را که «فِقهُ الحدیث» گویند از ایشان آموختهایم.» (همان، ص 27).
4.مرحوم آیةالله سید محمدمحسن طهرانی رضوان الله علیه
فرق میان مرحوم قاضی با سایربزرگان
مقامات عرفانی
فنای مرحوم قاضی در توحید
«وقتی که آن دو نفر را در پشت بام کشتند، از ناودان مثل باران همینطور داشت خون پایین میآمد. و من همینطور نشستهام بر جای خود و هیچ حرکتی هم نکردم. و بعد از این بسیار، ذکرتیها ریخته بودند در داخل اطاقها، و هرچه بهدردخور آنان بود جمع کرده و برده بودند.»
فتح باب مرحوم قاضی توسّط حضرت أباالفضل العبّاس علیه السلام
سؤال طلبهای از مرحوم قاضی راجع به واقعیّت وجود
«قبل از اینکه با حضرت ایشان آشنا شوم، هر وقت ایشان را میدیدم، خیلی دوست میداشتم؛ و چون در سلوک و رسیدن به لقاء الله و کشف وحدت حضرت حقّ شک داشتم، لهذا از رفتن به محضر ایشان کوتاه میآمدم. تا وقتی یکی از دوستان شیرازی ما از شیراز دو دینار فرستاد تا من خدمت ایشان تقدیم کنم.مرحوم قاضی نمازهای جماعت خود را در منزل خودشان با بعضی از رفقاء و دوستان سلوکی به جماعت میخواندند. من در موقع غروب به منزل ایشان رفتم تا هم نماز را به جماعت با ایشان ادا کنم و هم آن وجه را به محضرشان تقدیم کنم.مرحوم قاضی نماز مغرب را در اوّل غروب آفتاب، یعنی به مجرّد استتار قرص خورشید، طبق نظر و فتوای خودشان به جماعت خواندند. و الحق نماز عجیب و با حال و توجّهی بود. بعداً نوافل و تعقیبات را بهجای آوردند؛ و آن قدر صبر کردند، تا زمان عشاء رسید. آنگاه نماز عشاء را نیز با توجّهی تامّ و طمأنینه و آداب خاصّ خود بهجای آوردند، که حقّاً در من مؤثّر واقع شد.پس از نماز عشاء من جلو رفتم، و در حضورشان نشستم، و سلام کردم و دست ایشان را بوسیدم. و آن دو دنیار را تقدیم کردم؛ و در ضمن عرض کردم: آقا! من میخواهم سؤالی از شما بکنم، آیا اجازه میفرمایید؟مرحوم قاضی ـ أعلی الله مقامه ـ فرمود:بگو فرزندم!عرض کردم: میخواهم ببینم آیا ادراک توحید، و لقاء الله و سیری که شما در وحدت حقّ دارید، حقیقت است یا امر تخیّلی و پنداری؟!مرحوم قاضی رنگش سرخ شد، و دستی به محاسنش کشید و گفت:ای فرزندم! من چهل سال است با حضرت حقّ هستم، و دم از او میزنم؛ این پندار است؟!من خیلی خجالت کشیدم و شرمنده شدم؛ و فوراً خداحافظی کردم و بیرون آمدم.» (توحید علمی و عینی، ص 229).
سیرۀ اخلاقی
انفاق
«من یک روز به دکّان سبزی فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم قاضی خم شده و مشغول کاهو سوا کردن است؛ ولی بهعکس معهود، کاهوهای پلاسیده و آنهایی که دارای برگهای خشن و بزرگ هستند برمیدارد.من کاملاً متوجّه بودم؛ تا مرحوم قاضی کاهوها را به صاحب دکّان داد و ترازو کرد، و مرحوم قاضی آنها را در زیر عبا گرفت و روانه شد. من که در آن وقت طلبۀ جوانی بودم و مرحوم قاضی مرد مسنّ و پیرمردی بود، به دنبالش رفتم و عرض کردم: آقا من سؤالی دارم! شما بهعکس همه، چرا این کاهوهای غیر مطلوب را سوا کردید؟!مرحوم قاضی فرمود: «آقاجان من! این مرد فروشنده، شخص بیبضاعت و فقیری است، و من گاهگاهی به او مساعدت میکنم؛ و نمیخواهم چیزی به او بلاعوض داده باشم تا اوّلاً: آن عزّت و شرفِ آبرو از بین برود؛ و ثانیاً: خدای ناخواسته عادت کند به مجّانی گرفتن، و در کسب هم ضعیف شود.و برای ما فرقی ندارد کاهوی لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها؛ و من میدانستم که اینها بالأخره خریداری ندارد، و ظهر که دکّان خود را میبندد به بیرون خواهد ریخت، لذا برای عدم تضرّر او مبادرت به خریدن کردم.» (مهر تابان، ص 31).
تواضع
«پدرم بسیار مرد متواضعی بود و نسبت به زوّار که به منزل او میرفتند نهایت احترام را داشت و گفتگو میکرد، و در مجالس روضه که در منزل خود میگرفت و مردم در روی حصیر مینشستند، خودش دمِ درِ اطاق و یا حیاط روی زمین مینشست پهلوی کفشها به طوری که تمام بدنش در روی زمین بود، و با دست خودش یکایک کفشهای واردین را جفت میکرد و همه را مرتّب میکرد در جلوی پای آنها بدون استثناء، و با همه با مرحمت و ملاطفت و مهر رفتار میکرد، و به مجلس روضه فوقالعاده اهمیّت میداد.» (مطلع انوار، ج 2، ص 94).
اخلاص عمل
شیفتگی به اهلبیت علیهم السلام
«[مرحوم قاضی] در این اواخر عمر یکگونه حالت تحیّر و شیفتگی و بیقراری مخصوص نسبت به حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام داشت. هر روز هنگام طلوع آفتاب و به خصوص وقت غروب آفتاب گریه میکرد، و در ایّام عزاداری سراسیمه و سر برهنه، والِه بود. روزی که قمهزنها در حال قمهزدن از کوچۀ او عبور میکردند، با شتاب از منزل بیرون میآید و در برابر در میایستد و سر خود را بلند کرده، آماده میسازد که تا شاید یک قمه از قمههای آنان به سرش اصابت کند.» (مطلع انوار، ج 2، ص 57).
«مرحوم قاضی برای زیارت حضرت أباعبداللَه الحسین علیه السّلام زیاد از نجف أشرف به کربلای معلّی میآمدند، و با سایر زوّارِ عرب در کوچه و بازار میآمیختند. هیچگاه دیده نشد که در مسافرخانه و فندقی بروند، بلکه به مساجد و مدارس میرفتند و چه بسا کنار خیابان روی خاک میخوابیدند. بسیاری از اوقات که در صحن مطهّر جا برای توقّف بود، در خود صحن بیتوته مینمودند و تا به صبح به زیارت و نماز و دعا مشغول بودند؛ و احیاناً هم روی سنگ فرشِ صحن، عبای خود را بر روی خود کشیده، میخوابیدند.»
«من در تمام نقاط صحن مطهّر خوابیدهام؛ در تمام مدّت عمر که بدینجا مشرّف بودهام هر شب را در نقطهای بیتوته کرده و خوابیدهام به طوری که جایی به قدر وسعت بدن من یافت نمیشود که در آن نخوابیده باشم.» (مطلع انوار، ج 2، ص 57).
«از توسّل به ائمّه بالأخص سیّدالشّهداء غافل نشوید که کلید راه در این توسّل است، و بدون این فایدهای ندارد.» (مهر تابناک، ص 225).
گزیده ای از بیانات و مبانی مرحوم قاضی
اهمیت توجه به ظاهر و باطن شریعت
«سلوک راه خدا با عدم اعتنای به شریعت که نفسِ راه و طریق است، جمع میان متضادّین و یا متناقضین است.»
«این درجۀ زهد و عبادت و التزام به مستحبّات و ترک مکروهاتِ قاضی، برای گول زدن عامّه و شبهه در طریق است؛ و گرنه وی یک صوفی است که به هیچ چیز معتقد نیست و ملتزم نیست.» (مهر تابناک، ص 115).
ضرورت استاد
«چنانچه کسی که طالب راه و سلوک طریق خدا باشد، برای پیدا کردن استاد این راه اگر نصف عمر خود را در جستجو و تفحّص بگذراند تا پیدا نماید، ارزش دارد.»
«کسی که به استاد رسید، نصف راه را طی کرده است.» (مهر تابناک، ص 173).
در راه توحید از همۀ تجلّیات اسمائی و صفاتی باید گذشت
«یکی از کسانی که خدمت مرحوم قاضی رسید و از ایشان دستور میگرفت و جزء تلامیذ وی محسوب میشد، آقا میرزا ابراهیم عرب است؛ که پس از سالیان دراز [و] ریاضتهای سخت به مطلوب اصلی نرسیده و برای وصول به کمال خدمت ایشان رسید.وی ساکن کاظمین بود و شغلش مردهشویی بود؛ و گویا خودش این شغل را انتخاب نموده بود که از جهت ریاضت نفس اثری قوی در نفس او داشته باشد. چون خدمت مرحوم قاضی رسید، گفت:من از شما تقاضا دارم که هر دستوری دارید به من بدهید ولی من در میان شاگردان شما نباشم؛ چون شاگردان شما تنبل هستند، مرا هم تنبل میکنند!این تشرّف و گفتگوی او با مرحوم قاضی در حالی بود که مرحوم قاضی از کنار شطّ (شطّ فرات) از کوفه به سوی مسجد سهله میرفتند و تقریباً تا نزدیک مسجد سهله سخنشان طول کشید؛ مرحوم قاضی از او پرسیدند:آیا زن داری؟گفت: نه، ولیکن مادری و خواهری دارم.مرحوم قاضی به او فرمودند: روزی آنها را از کدام راه بهدست میآوری؟در اینجا که نمیتوانست این سرّ را نزد مربّی و معلّم و بزرگمردی که میخواهد از او دستور بگیرد انکار کند، از روی ناچاری و ضرورت گفت: من به هرچه میل کنم فوراً برایم حاضر میشود؛ مثلاً اگر از شطّ، ماهی بخواهم فوراً ماهی خودش را از شطّ بیرون میافکند، اینطور! و با دست خود اشاره به شطّ نموده فوراً یک ماهی خودش را از درون آب به روی خاک پرتاب کرد.مرحوم قاضی به او فرمود: اینک یک ماهی بیرون بینداز!دیگر هرچه اراده کرد نتوانست.مرحوم قاضی به او فرمود: باید دنبال کسب بروی و از این طریق تهیّۀ روزی نمایی!علامه طهرانی در ادامه می فرمایند:«مرحوم قاضی در همان مجلس آنچه بود از دستش گرفت؛ چون او الآن میخواهد در صراط توحید بیاید.صراط توحید یعنی چه؟ یعنی بندگی؛ بنده، بندۀ خداست؛ ماهی میخواهم، مرغ میخواهم، یا اینکه فلان غذا میخواهم، یا اینکه کار نکنم، این حرفها چیست؟!بنده باید بگوید: خدا چه گفته؟ پیغمبرش چه گفته؟ با یک اراده اگر تمام سفرههای رنگین دنیا برایش حاضر باشد، این باید بگوید: من نان و سرکه میخورم، چون خدا گفته؛ باید بگوید: من بیل به دوش میگیرم مثل أمیرالمؤمنین میروم قنات حفر میکنم، درخت خرما میکارم، برای اینکه مولای من به این راضی است؛ مسأله از این قرار است.و لذا میبینیم که این مسائل در او نیست. نزد اولیاء خدا و پیغمبر، ائمّه اطهار و أمیرالمؤمنین علیهم السّلام، به طور اکملش بوده، آنها به یک اراده مرده زنده میکردند، آنوقت چطور أمیرالمؤمنین علیه السّلام بیل دست میگیرد و در نخلستان میرود و درخت خرما میکارد؟! و داخل قنات میرود و عرق میریزد، مگر نمیتواند به یک اراده مثل آقا میرزا ابراهیم عرب بگوید یک ماهی از شطّ بیرون بپرد و او بردارد سرخ کرده و بخورد؟! حال آنکه آن درجات و مقاماتی که آنها دارند، صد هزار نفر مثل حاج میرزا ابراهیم عرب ندارند.آن کسی که میخواهد به مقام توحید برسد باید از اینها بگذرد، و مثل همین آقا میرزا ابراهیم که تا این مقامات را مرحوم قاضی از دست وی گرفت و در دستور عالم توحید واردش کرد، او حالات خیلی عجیب و غریب و توحیدی پیدا کرد.» (مهر تابناک، ص 184).
نفی خواطر
بهترین و سریعترین راه برای از بین بردن نیّتهای نفسانی
پرهیز از یاس و ناامیدی
آفت شهرت
بهترین دستور العمل برای گذشتن از نفس
«باید آن را در جیب خود داشته باشند و هفتهای یکی دوبار آن را مطالعه نمایند.» (روح مجرد، ص176)
اهمیت مراقبه
«ذکر تنها همۀ مطلب نیست، مراقبه باید باشد تا اینکه ذکر بتواند تأثیر کند.»
خیر دنیا و آخرت
«چون به نجف أشرف برای تحصیل مشرّف شدم، از نقطۀ نظر قَرابت و خویشاوندی و رحِمیّت گاهگاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب میشدم؛ تا یک روز درِ مدرسهای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آنجا عبور میکردند، چون به من رسیدند دست خود را روی شانۀ من گذاردند و گفتند: ”ای فرزند! دنیا میخواهی نماز شب بخوان؛ و آخرت میخواهی نماز شب بخوان!» (مهرتابان، ص25)
اهمیت زیارت دو مکان در اعتاب مقدسه
«دو مکان را در اعتاب مقدّسه غنیمت بدانید.اوّل: محراب شهادت أمیرالمؤمنین علیه السّلام در مسجد کوفه؛دوم: مقام امام صادق علیه السّلام در کربلا (که در پشت شریعه است).این دو جا را غنیمت بدانید و مغتنم بشمارید.» (مهرتابناک، ص249)
کیفیت زیارت اهل قبور
«این شیوه تأثیر خوبی در قطع تعلّقات و توجّه نفس به مبدأ هستی دارد، و از التفات به کثرات مانع میگردد.» (مهرتابناک، ص 250)
دیدگاه مرحوم قاضی راجع به ملاّی رومی و جایگاه رفیع کتاب مثنوی
«من هشت بار تمام، از اوّل تا آخر مثنوی را مطالعه نمودم؛ و هر بار معنایی متمایز از معنا و مفهوم مطالعۀ قبلی برایم حاصل میگشت.» (مطلع انوار، ج2، ص110)
دیدگاه مرحوم قاضی نسبت به محییالدّین عربی و کتاب فتوحات مکّیه
«محییالدّین از کاملین است، و در فتوحات او شواهد و ادلّهای فراوان است که او شیعه بوده است؛ و مطالبی که مناقض با اصول مسلّمۀ اهل سنّت است، بسیار است.»
راه رسیدن به توحید
«وصول به مقام توحید و سیر صحیح إلی الله و عرفان ذات أحدیّت عَزّ اسمه بدون ولایت امامان شیعه و خلفای به حقّ از علیّ بن أبیطالب و فرزندانش از بتول عذراء صلوات الله علیهم محال است.»
نماز را بازاری نکنید!
عزاداری بر سیدالشهداء علیه السلام
تعداد زوجات و فرزندان مرحوم قاضی
مرحوم آیة الله حاج شیخ عبّاس قوچانی فرمودند:
«ایشان چهار عیال داشتند، و هر کدام در منزلی سکونت داشتند و از همه اولاد فراوان داشتند؛ و هنگام فوت نُه پسر و مجموعاً حدود بیست اولاد داشتند؛ و در اطاق شخصی ایشان غیر از حصیر خرمائی ابداً چیزی یافت نمیشد.» (همان، ص 30).
علامه طهرانی (رضوان الله علیه) در این خصوص می فرمایند:
مرحوم قاضی چنین سعهای داشت که عیالات متعدّده اختیار کند؛ البته عیالات ایشان هم جهاتی داشت و تصوّر نشود که یکی دختر شاه پریان بود و دیگری ... که بیش از این نمیتوان مطلب را بسط داد.آن افرادی که مسألۀ مرحوم قاضی را مستمسک قرار میدهند، بدانند که اگر بهجای مرحوم قاضی بودند با آن زنها ازدواج نمیکردند! عملی را که عرفا و اولیای خدا با آن عوالم اخلاص و صفا و به دور از مسائل نفسانی و هواهای نفسانی و بر اساس نورانیّت و صفای باطن انجام میدهند، نباید بیجهت ملعبهای برای کارهای خود قرار دهیم و با کارهایی که آمیخته با هویٰ و هوس است خلط و مزج کنیم و آنها را در حدّ خودمان تنازل بدهیم. این مسأله صحیح نیست؛ بلکه خیانت به مکتب و مرام بزرگان، و تبرئۀ مسائلی است که بر اساس هویٰ و مسائل نفسانی تحقّق مییابد.مرحوم قاضی این طور بودند، ولی در عین حال مرحوم آقا (علاّمه طهرانی) میفرمودند:«مرحوم قاضی اینچنین سعهای داشت که توانست این کار را بکند.»پس چرا خود مرحوم آقا اینچنین کاری را انجام نداد؟! چون وضعیّت و موقعیّت ایشان با مرحوم قاضی تفاوت داشت، موقعیّت و وضعیّت و خصوصیّاتی که در ایشان بود اقتضا نمیکرد؛ بهخصوص نحوۀ ارتباط ایشان با مسائلی که داشتند اقتضا نمیکرد و ایشان نمیخواست این کار را بکند.اینها قضایا و مطالبی است که باید مِن حیث المجموع سنجید و مسائل را بررسی کرد تا بتوان به برداشت صحیحی رسید. مسألهای را بدون توجّه به اطراف و جوانب آن انجام دادن، و سر را به پایین انداختن و به جلو رفتن و هر چه بادا باد، و فقط به عنوان اینکه شرع حلال کرده است عمل نمودن، کاملاً غلط است. بلکه انسان باید مسائل را طبق حساب و کتاب بررسی کند؛ در یکجا واجب است، در یکجا مستحب است، در یکجا مکروه است و در یکجا اصلاً حرام است. در آنجایی که مسألۀ جدّی به وجود میآورد، حرام است و نمیتوانیم بگوییم که انسان تمام قضایا را به یک نحو و به یک چشم نگاه کند. (مهر تابناک، ص 48)
تهیدستی و سختی معیشت ایشان
مرحوم قاضی أبداً دیده نشد که در منزل برای خود میوه بخرند، در تابستان های گرم میوۀ ایشان دوغ بود!
یک روز موقع عصر من [مرحوم آقای حاج شیخ عبّاس قوچانی] در مدرسۀ هندیه در حجرۀ ایشان خدمتشان بودم، نزدیک غروب بود، یکی از آقازادگان ایشان که از یک منزل ایشان بود، آمد و گفت:
چراغ، نفت و فتیله ندارد؛ پول بدهید تا نفت و فتیله بخریم.
مرحوم قاضی فرمود: پول ندارم.
رفت و برگشت و گفت: فلان چیز را میخواهیم، پول بدهید!
مرحوم قاضی فرمود، پول ندارم.
رفت و برگشت و گفت: فلان چیز را نداریم، پول بدهید!
مرحوم قاضی فرمود: پول ندارم.
آن آقازاده شروع کرد به تندی کردن و با خشونت سخن گفتن که: این وضع نمیشود، این زندگی نمیشود، خانه غذا میخواهد، چراغ میخواهد، چه میخواهد، چه میخواهد، شما در حجره نشستهای و هی میگوئی پول ندارم.
کار بدینجا که رسید، مرحوم قاضی فرمود: بیا و این کَتِه را خالی کن، شاید خداوند فرجی بکند و پولی یافت شود!
آقازاده مشغول خالی کردن کتۀ اطاق شد، أشیاء مندرس و کهنه و غیرها را بیرون آورد و گفت: وجهی یافت نشد.
مرحوم قاضی فرمود: باز هم جستجو کن! جستجو کرد و یافت نشد.
فرمود: در خاک ته کته خوب تفحّص کن شاید در آن میان یافت شود! چون قدری از خاک را برداشت در آنجا دو عدد روپیه یافت و خوشحال شد.
مرحوم قاضی فرمود: اینک این دو روپیه را بردار و از آن نفت و فتیله و طعام و هرچه میخواهی تهیّه کن!
فقر و تهیدستی از جانبی و از جانب دیگر، از استقامت و تمکین و شادابی مرحوم قاضی داستانها و حکایتها بر سر زبانهاست و این نیست مگر خروج وی از جزئیّت و پیوستن او به کلّیّت به طوری که از تعلّقات مادّه و زمان و مکان بیرون آمده و به ولایت مطلقۀ إلهیّه پیوسته و مصداق حقیقی ﴿أَلَآ إِنَّ أَولِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوفٌ عَلَيهِم وَلَا هُم يَحزَنُونَ﴾ (سوره یونس (١٠) آیه ٦٢) دربارۀ او تحقّق یافته است.
حضرت استادنا الأکرم حاج سیّد محمّد حسین طباطبائی ـ قدّس الله سرّه ـ میفرمودند: در أیّامی که ما در نجف اشرف تحصیل مینمودیم و تحت تربیت آن استاد گرامی بودیم، روزی در مدرسه به حضورشان نشسته بودیم و ایشان چنان حالت تمکین و وجد و حاوی عظمت و وسعت روحی بود که قابل توصیف نیست. در این حال یکی از آقازادگان ایشان از یک منزل آمد و گفت:
مادرم وضع حمل نموده است، وجهی برای قابله بدهید!
فرمودند: چیزی نیست!
رفت و برگشت و گفت: برای قابله صابون و ... میدهند.
فرمودند: چیزی نیست.
رفت و طفلی آمد و گفت: حال که چیزی نیست برای قابله جیگاره (سیگار) بدهید!
فرمودند: آن هم نیست (مطلع انوار ج2، ص 45).
ارتحال
بیماری استسقاء سبب رحلت مرحوم قاضی
حضرت مغفور له آقا حاج شیخ عبّاس میفرمودند:
«مرحوم قاضی به مرض استسقاء رحلت نمودند و مرض ایشان هم مدّتی طول کشید؛ گویا از همۀ جهات مرگ و موقع و مدفن خود مطّلع بودند. برای ایشان طبیب قدیمی که به نام سیّد ابوالحسن مشهور بود را آقازادگانشان میآورند و معالجاتش سودی نداشت، و بعضی از اوقات قرصهایی را میداد که آقازادگان با اصرار و ابرامی میخواستند آنها را به مرحوم قاضی بخورانند، ایشان میفرمود:«فایدهای در اینها نیست، من باید حرکت کنم، ارادۀ حتمیّۀ حضرت حقّ در رفتن است!»چون قرصها را به دست او میدادند و اصرار در خوردن مینمودند، مرحوم قاضی به قرصهای کف دست خود نظری میکرد و با لبخند میفرمود:«شما میگویید اینها أجل را تغییر میدهد؟!» آنگاه آنها را در دهان میانداخت و میفرمود: «این هم برای خاطر شما!» (مهر تابناک، ص 162).
مرحوم قاضی به من فرمود:پنجره و درب اطاق را ببند و پرده را بینداز که کسی درون اطاق را ننگرد و خود به منزل خویش برو و فردا صبح به اینجا برگرد!مرحوم آقا سیّد محمّد حسن قاضی فرمودند:من پنجرهها و درب اطاق را بستم و پردهها را انداختم و از اطاق خارج شدم و قبل از خروج از منزل به بعضی از کارهای منزل مرحوم قاضی پرداختم؛ ناگاه متوجّه صدای صحبت دو نفر در اطاق مرحوم قاضی شدم در حالیکه میدانستم هیچکسی وارد منزل ایشان نشده است و صدای فرد دوّم صدای یک مرد بود، نه یک زن! با تعجّب آمدم پشت درب اطاق تا ببینم چه کسی با مرحوم قاضی سخن میگوید و خواستم وارد اطاق شوم، احساس کردم نمیتوانم و گویا مانعی مرا از رفتن باز میدارد، ولی هرچه دقّت و توجّه کردم متوجّه مفاهیم سخنان آن دو نشدم، و پس از یأس از ادراک صحبتهای ایشان، منزل والد را به قصد منزل خود ترک کردم و فردا صبح که به منزل والد مراجعت کردم دیدم مرحوم قاضی از دنیا رحلت کرده است.»این حقیر (سیّد محمّدمحسن طهرانی) پس از شنیدن این مطالب از مرحوم والد، به ایشان عرض کردم: آن فردی که با مرحوم قاضی در آن شب صحبت میکرد حضرت آقای حدّاد بودند؟مرحوم والد ـ رضوان الله علیه ـ فرمودند:مرحوم علاّمه طهرانی ـ رضوان الله علیه ـ میفرمودند:«خیر، ایشان حضرت بقیّة الله أرواحُنا فداه بودند.» (همان، ص 144).
(تصویر عارف کامل مرحوم آیة الله العظمی و حجة الله اکبر سیّد علی قاضی ـ قدّس الله سرّه ـ در اواخر عمر)
تناثر نجوم در شب رحلت مرحوم قاضی
«مرحوم آیة الله خویی ـ رحمة الله علیه ـ به من و چند نفر دیگر فرمودند:«خود من در شب فوت مرحوم قاضی دیدم در آسمان تناثر نجوم اتّفاق افتاده است»!
«من مشاهدۀ خود را میگویم، شما خواه بپذیرید خواه نپذیرید.» (همان، ص 127).
مطالب منقول از آقای حاج سیّد محمّد حسن قاضی دربارۀ فوت والد
«روز قبل از رحلت مرحوم قاضی، در وقت عصر که خدمتشان بودم زیر بغل ایشان را گرفتم و بردم برای تطهیر، و چون آوردم قدرت بر حرکت نداشتند و قدری سرشان را در روی سینۀ من گذاردند و مقدار زیادی قرآن خواندند و پس از آن دعا خواندند و دعای عدیله را خواندند که مجموعاً قریب یک ساعت طول کشید. و چون شب فرا رسید و من خواستم نزد ایشان بمانم، گفتند: «به منزل خود برو (چون در منزل مسکونی مرحوم قاضی غیر از یک اطاق نبود) و فردا صبح در اوّل وقت زود بیا!» من به منزل رفتم و در اوّل طلوع فجر که از منزل آمدم، دیدم ایشان رحلت کردهاند.مرحوم حاج آقا یحیی عبادی سجّادی که از اعلامِ علمای اخیار و از معاریف ابرار طهران بود و مرد شریف و سیّدی بزرگوار و پیرمرد بود، در آن ایّام به زیارت اعتاب عالیات مشرّف شده و زیارت نجف را هم کاملاً کرده و در کربلا، عازم طهران بود؛ قبل از اذان صبح در حرم مطهّر نشسته و به توجّه و دعا مشغول بود که به او از باطن گفته شد: «برخیز برو به نجف که آقای حاج میرزا علیّ قاضی فوت کرده است و متصدّی تمام امور ایشان بشو، از تشییع و تغسیل و تکفین و تدفین و غیرها!» و البته ایشان هیچ نسبتی حتّی نسبت برخورد و ملاقات با مرحوم قاضی نداشته است و رابطهای برقرار نبوده است.ایشان با اینکه عازم حرکت به کاظمین و مراجعت به ایران بود، همان وقت از حرم مطهّر حضرت أباعبدالله الحسین علیه السّلام عازم نجف میشود، و چون وارد نجف میشود و از منزل ایشان سؤال میکند، گفته میشود: ایشان فوت کرده است. به منزل مرحوم قاضی وارد میشود و جنازه روی زمین بوده است.ایشان مراسم تشییع را به عمل میآورد تا وادی السّلام، و در غسّالخانۀ آنجا غسل میدهند، و مرحوم آقای سیّد محمّد تقی طالقانی ـ رضوان الله علیه ـ (آقازاده مرحوم آقای حاج سیّد احمد آقا طالقانی) را که مقیم مدینه شده و اینک برای زیارت و تجدید عهد به نجف آمده بود، مأمور تغسیل ایشان میکند. آقا سیّد محمّد تقی نیز دو نفر را به انتخاب خود برای معاونت خود میبرد و غسّالها را از غسّالخانه بیرون کرده، خودش با معاونانش جنازۀ مرحوم قاضی را غسل میدهند و در وادی السّلام در عقب قبر پدر مرحوم قاضی به خاک میسپارند. و مرحوم حاج آقا یحیی مجلس ترحیم برپا میکند و تا یک هفتۀ تمام در نجف میماند و شب هفتمِ ایشان را نیز برگزار میکند و سپس به ایران برمیگردد.» (مهر تابناک، ص 333).
«قبر مرحوم آیة الله حاج میرزا علی قاضی درست بدون فاصله در پشت سر پدرشان آقا سیّد حسین واقع است، با آنکه میان وفات این دو بزرگوار پنجاه و دو سال فاصله است. مرحوم آقا سیّد حسین قاضی در سنۀ ١٣١٤ و آقازادۀ اکرمشان آقا سیّد علی در سنۀ ١٣٦٦ رحلت میکنند.» (همان، ص 335).
عدم تجلیل از مرحوم قاضی پس از رحلت ایشان
«پس از رحلت مرحوم قاضی در نجف از ایشان تجلیلی به عمل نیامد. فقطّ یک مجلس ختم و فاتحه از طرف آیة الله العظمی حاج آقا حسین قمّی طباطبایی گرفته شد.» (همان، ص 335).
تالیفات
مرحوم حاج میرزا علی قاضی ـ رضوان الله علیه ـ در زمان جوانی خود کتاب ارشاد مفید را تصحیح نموده، و در سنۀ 1306 هجریّه قمریّه که سال چهل و یکمین از سلطنت ناصرالدّین شاه قاجار بوده است تصحیح تمام، و در روز 17 شهر ربیع المولود اوائل سنۀ 1308 از هجرت، به دست محمّد بن حسین تبریزی نوشته شده و آمادۀ طبع شده است. (مطلع انوار، ج 2، ص 181)
از دیگر آثار ایشان شرح بخشی از فقرات دعای سمات و تفسیر قرآن از ابتدا تا آیۀ ۹۱ سورۀ انعام می باشد.