پدیدآور علامه آیتاللَه سید محمدحسین حسینی طهرانی
گروه قرآن وحدیث ودعاء
مجموعه انوار الملکوت
توضیحات
جلد اول از مجموعۀ «انوار ملکوت» اثر ارزشمند حضرت علّامه آیةالله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی قدّسسرّه بوده که مشتمل بر مباحث «نور ملکوت روزه»، «نور ملکوت نماز» و «نور ملکوت مسجد» میباشد که با بیانی شیوا به آدابِ اعمال مذکور با توجه به جنبۀ ملکوتیِ آنها، در حدّ ظرفیت مخاطب پرداختهاند.
اهمّ مطالب مندرج در این مجلّد:
• تفسیر آیۀ «کُتِب علیکم الصّیام»
• حقیقت روزه فقط امساک در خوردن و آشامیدن نیست
• اهمیت روزه در وصول به ملکۀ تقویٰ
• جان و روح روزه عبارت است از ضعیف نمودن قوای شیطانی
• بعد از افطار باید معلّق بین خوف و رجا بود
• نماز وسیلهای برای محو حقیقت خود در عظمتِ حضرت حق
• حقیقت نماز حضور قلب است و حضور قلب مستلزم نفی خواطر
• تفسیر آیات مربوط به «اقامۀ نماز»
• به واسطۀ نماز نفس وسیع میشود و مرغ روح به عالم قدس اوج میگیرد
• نماز متجلّی شدن به انوار جمال حق
• نماز، راه به سوی توحید است و قطع نماز از وحدت، موجب شرک و به کثرت آمدن است
• کیفیت برخی نمازهای وارده در دستورات دین
• علت استحباب خواندن نماز در مسجد
• مؤمن مسجد را تعمیر میکند؛ به تعمیر ظاهری و باطنی
• کیفیت ساختن مسجد
• نباید کارهای منافیِ نماز در مسجد انجام شود
• لزوم حضور در مساجدی که بنای آنها بر اساس تقوا است
مقدمه
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد للّه ربّ العالمین و الصّلاة علی أشرف المرسلین
و آله الأئمّة المعصومین صلوات الله علیهم أجمعین
کتابی که از نظر خوانندگان محترم میگذرد مجموعهای است ارزشمند از تألیفات بزرگ آیت الهی، سند الفقهاء الربّانیّین و عماد العرفاء الشّامخین، حضرت علاّمه آیة الله العظمی سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی أدام الله علینا من برکات أنفاسه القدسیّة، که بصورت مواعظ و منبرهائی در سالهای یک هزار و سیصد و نود هجری قمری و پس از آن در مسجد قائم طهران برای عموم مؤمنین و حضّار ایراد کردهاند. البتّه اصل و معظم آنها در ماه مبارک رمضان یک هزار و سیصد و نود، پس از ادای نماز عصر ایراد گردید و پس از آن به مناسبتهای مختلف، چه در شبهای سهشنبه پس از جلسۀ قرائت قرآن و یا در روزهای جمعه قبل از صلاة ظهر تکمیل گردید.
این مباحث چنانچه خودشان در مقدّمۀ کتاب أنوار الملکوت ذکر کردهاند شامل: نور ملکوت قرآن، نور ملکوت مسجد، نور ملکوت نماز، نور ملکوت روزه، و نور ملکوت دعاء میباشد که بصورت فشرده و دستنویس در مجموعۀ جُنگ (مطالب متفرّقه) ایشان ثبت و نوشته شده بوده، تا اینکه پس از هجرت به
عتبۀ مقدّسۀ ثامن الحجج الإلهیّه: حضرت علی بن موسی الرّضا علیه و علی آبائه و أبنائه التحیّة و الثناء با مرور بر آن نوشتهها و اضافه نمودن مطالب بسیاری بر شرح و بازنگری مبحث اول آن: نور ملکوت قرآن موفّق گردیدند، و آن را بصورت چهار مجلّد نفیس و گرانسنگ به طالبان طریق معرفت و هدایت و پویندگان مکتب توحید و اهل بیت علیهم السّلام تقدیم نمودند؛ ولی بواسطۀ شواغل و مشاغل بسیار و پرداختن به سایر تألیفات از ادامۀ توضیح و تفسیر و تألیف سایر مباحث باز ماندند، و این مطالب همینطور به صورت دستنویس در مجلّدات مطالب متفرّقۀ ایشان باقی ماند. تا بالأخره اخیراً توسّط برخی از فضلاء و شاگردان ایشان به منصّۀ تنقیح و إفاده رسید و با تحقیقاتی سودمند بدون تغییری در عبارت و دستخط ایشان آماده عرضه و تقدیم به ساحت علم و معرفت گردید، شکّر اللهُ مساعِیهم الجَمیله.
لازم به ذکر است که آن بزرگوار در سنۀ آخر حیات پر برکت خویش این بنده را مأمور و مکلّف به بازنگری و تنقیح و چه بسا حذف پارهای از مطالب مدوّنه در مجلّدات «جُنگ» خویش نمود تا پس از انجام این مهم، این مطالب که حاصل مطالعات و تحقیقات و مسموعات یک عمر حیات علمی و عرفانی ایشان بوده به زیور طبع و نشر و إفاده آراسته گردد، و مورد استفاده و بهره مندی عموم قرار گیرد؛ حقیر در آن سال بواسطۀ إقامت در قم و اشتغال به مباحث طلبگی و علوم اسلامی موفّق به این امر نشدم، تا پس از ارتحال ایشان این مسأله بصورتی مجمل و بسیار عجولانه، و نه چندان مطلوب در مدّتی محدود صورت گرفت، و بنا بر این داشتم که در فرصت مطلوب به آن بپردازم که متأسّفانه بواسطۀ بعضی از علل از توفیق قیام به این تکلیف محروم گشتم. امیدوارم اینک که توفیق الهی شامل حال بسیاری از أعزّه و أحبّه و إخوان و أخلاّء روحانی که از تلامذۀ آن رادمرد الهی و پویندگان راستین منهج و مکتب قویم ایشان شده است، و به
تحقیق در نوشتجات خطّی و غیر مطبوع ایشان پرداختهاند حقیر نیز از نعمت ریزهخواری سفرۀ إنعام او محروم نباشم؛ و من الله التّوفیق و علیه التّکلان.
تذکّر این نکته لازم است که به جهت رعایت امانت و تحفّظ بر عین دستخط از تغییر هرگونه عبارت و تلفّظی پرهیز شده است. زیرا بیانات و نوشتجات یک گوینده و یا نویسنده دقیقاً بیانگر شیوۀ نگرش و روشن کنندۀ طرز تفکّر و تمایلات و سلیقۀ او در برخورد با مسائل علمی و اعتقادی و تاریخی است، بنحوی که از کیفیّت بیان و قلم او میتوان به ضمیر و نفس او در مواجهه با مسألۀ مطرح شده پی برد. چه بسا نرمشها در تعبیرات و جملات ملایم در بیان یک واقعهای مخاطب و خواننده را بیشتر به فضای حاکم بر گوینده و مؤلّف آشنا خواهد کرد تا اصل مطلب و خودِ کلام؛ و همینطور در نقطۀ مقابل در بعضی از موارد درشت گوئی و تعابیر تند و جملات شدید اللّحن انسان را به عمق منویّات و ما فی الضّمیر صاحب بیان و قلم بیشتر نزدیک میسازد. و بدین جهت به اعتقاد حقیر تغییر عبارت مؤلّف بر اساس نگرش شخصی و سلیقههای فردی و مصالح و شئون دنیوی خیانت در اداء امانت تلقّی میشود و به شدّت باید از آن پرهیز نمود. بیاد دارم در زمان مرحوم والد ـ رضوان الله علیه ـ یکی از ناشرین در نظر داشت سخنرانیهای یکی از علماء را دربارۀ عرفان و شناخت عارف کامل حضرت حافظ شیرازی ـ رضوان الله علیه ـ به رشتۀ تحریر و زیور طبع در آورد. ناگفته نماند که این سخنرانیها در زمانی بود که ایشان هنوز با مرحوم والد ـ رضوان الله علیه ـ مراوده و رفاقت سلوکی پیدا نکرده بودند، و طبیعتاً آن حال و هوای مشرب و ذوق و انبساط عرفانی در ایشان حاصل نشده بود و افکار و برداشتهای عرفانی ایشان نیز عاری از اشتباه و خطاء نبوده است. امّا بواسطۀ ارتباط سلوکی با مرحوم والد و قرار گرفتن تحت تربیت ایشان و أخذ دستورات و برنامۀ عملی و عبادی و اجتماعی و رشد و تکامل معنوی و فکری و علمی، بواسطۀ این تحوّل عظیم و حرکت جوهری
نفسانی و روحی به سوی سعادت و تجرّد و توحید طبعاً مبانی فکری و مدرکات عرفانی ایشان نیز به سمت إتقان و صحّت و ثبات و واقعیت کشیده شد، و از افق مُتلألأ ابدیّت خورشید معرفت بر آسمان قلب و ضمیر او تابیدن گرفت، به نحوی که این معنا برای همگان علی الخصوص خویشان و دوستان نزدیک ایشان کاملاً مشهود و مبرهن بود و بسیاری بر این مسأله اعتراف و اقرار نمودهاند.
این جانب خود شاهد بودم که این بزرگوار حتّی برای رفتن به منبر و تبلیغ و کیفیّت إقامه به تکالیف الهی از مرحوم والد رضوان الله اجازه میطلبید، و ایشان او را ارشاد و راهنمائی میفرمودند؛ هنیئاً له ثمّ هنیئاً له.
و این چنین است راه و روش اهل معرفت و توحید و أحرار در عرصۀ تکامل و سعادت، که بدون هیچ نگرانی و دلهرهای از جریانات مستمرّۀ در اطراف خود و رعایت شئونات اجتماعی و حرف و نقل افراد بیخرد و منغمر در کثرات و شهوات، خود را به دست مرشد کامل و استاد خبیر و عالم به ضمائر و خفیّات و مطّلع بر مصالح و مضارّ عالم غیب و شهادت میسپرند تا وجود ناقص و ناخالص خود را به عنایت دستگیری و لطف تربیت او به کمال و فعلیّت برسانند؛ ﴿لِمِثۡلِ هَٰذَا فَلۡيَعۡمَلِ ٱلۡعَٰمِلُونَ﴾،1 ﴿إِنَّ ٱللَهَ مَعَ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْ وَّٱلَّذِينَ هُم مُّحۡسِنُونَ﴾.2
باری از آنجا که آن مرحوم هنگام طبع این سخنرانیها در قید حیات نبودند، بعضی از افراد به ناشر محترم پیشنهاد کردند: خوب است تغییراتی در عبارات این سخنرانیها داده شود و اشتباهاتی که بر اساس عدم اطّلاع بر معانی و مسائل عرفانی رخ داده بود تصحیح و یا حذف گردد؛ زیرا ایشان در اواخر عمر خود قطعاً دارای
افکاری جدید بوده و مدرکاتی متفاوت از زمان ایراد این سخنرانیها داشتند. بنابراین باید کتاب به نحوی چاپ و منتشر گردد که موجب منقصت ایشان نگردد و مدرکات اواخر زمان حیات منعکس شود، نه آنچه قبلاً مطرح میشده است.
وقتی این خبر به گوش مرحوم والد رضوان الله علیه رسید ناراحت شده و اعتراض نمودند، و فرمودند:
این عمل خیانت به رعایت امانت علمی ایشان از یک طرف، و مهمتر خیانت به عرصۀ معرفت و تحقیق و واقعیّت است. زیرا شکّی نیست که این تحوّل و تغییر مدرکات بواسطۀ توفیق الهی در ورود به این مکتب و پیروی از برنامۀ تربیتی و سلوکی این راه به دست آمده است، وگرنه اگر سالهای سال ایشان بر اساس همان شیوه و بر منوال همان نگرش میبودند محال بود این تبدّل و بصیرت فعلیّه در ایشان بوجود آید. بنابراین باید این نکته برای عموم روشن شود و همه بدانند که آفتاب حقیقت در کجاست؟ و عالم حق و واقع و انکشاف در چه مکتب و مسیری قرار دارد؟
از اینجا روشن میشود که دقّت و تأمّل در عبارات و مضامین اهل بیت عصمت علیهم السّلام و اولیای الهی تا چه اندازه از اهمیّت و ارزش قرار دارد، و چگونه انسان باید تمام حواسّ و امکانات علمی و فعلیتهای خود را جمع کند و از ذرّه ذرّۀ مطالب مسموعه و آثار باقی ماندۀ آن بزرگواران حدّاکثر استفاده را بنماید، تا سعادت ابدی و رستگاری اُخروی را به توفیق و عنایت الهی برای خود کسب نماید.
مرحوم والد رضوان الله علیه بارها به حقیر میفرمودند:
من هنگامی که در خدمت استادم حضرت حاج سیّد هاشم حدّاد قدّس الله سرّه بودم و به سخنان ایشان گوش میدادم، آنچنان در سیما و چهرۀ ایشان دقیق میشدم که حتّی از حرکات صورت و اشارات مرموز، مطلب را به دست میآوردم و نمیگذاشتم حتّی الامکان نکتهای در کلمات و اشارهای در سیمای ایشان از نظر برود و فوت گردد.
|
لذا رفقا و دوستان در تنظیم و ترتیب آثار ایشان کمال دقّت در حفظ و إبقاء کلمات و جملات را نمودند، و فقط در بعضی از موارد که خطا در تلفّظ و یا غلط املائی روشن به چشم میخورد اصلاح نمودند و در پاورقی نیز به توضیح و یا ترجمه و یا مدرک مطالب پرداختند.
و امّا مؤلّف کتاب: حضرت علاّمه آیة الله سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی قدّس الله نفسه را نیازی به توصیف و تعریف نیست، چرا که: آفتاب آمد دلیل آفتاب؛ و نیز: مادح خورشید مدّاح خود است.
و قلم زدن در این مقوله مایۀ شرمندگی و آبروریزی است. آثار ایشان خود گواه صادقی بر مدّعای ماست. تو گوئی آنچه بر زبان یا بر قلم او میگذرد حقائق عالم أنوار است که بر قلب منیر و ضمیر بصیر او إفاضه میگردد. ایشان علی التّحقیق از مصادیق مسلّم فرمایش امام هادی علیه السّلاماند که فرمود:
یا فَتحُ! کَما لا یُوصَفُ الجَلیلُ جَلّ جَلالُه و لا یُوصَفُ الحُجَّةُ، فکَذلِکَ لا یُوصَفُ المُؤمِنُ المُسَلِّمُ لأمرِنَا.1
همچنان که خدای متعال و أئمّۀ معصومین علیهم السّلام قابل توصیف نیستند، و به مصداق آیۀ شریفه: ﴿سُبۡحَٰنَ ٱللَهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إِلَّا عِبَادَ ٱللَهِ ٱلۡمُخۡلَصِينَ﴾،2 بندۀ مؤمنی که زمام اختیارش را به دست ما سپرده است و با پذیرش ولایت ما حقیقت جان و نفسش با حقیقت ولایت ما متّحد شده است، او
نیز به وصف و نعت درنمیآید و جز عباد الله المخلَصین کسی نمیتواند او را تعریف و توصیف نماید.
فسِرْتُ إلی ما دونَه وَقفَ الاُلی | *** | و ضَلَّت عُقولٌ بالعَوائدِ ضَلَّت (١) |
فَلاوَصفَ لی والوَصفُ رَسمٌ کَذاکَ الاس | *** | مُ وَسمٌ فإن تَکنِی فکَنِّ أو انعَت (٢) |
و لا غَروَ أن سُدْتُ الاُلی سَبَقوا و قَدت | *** | َمَسّکتُ مِن طَه بِأوثَقِ عُروَةِ (٣) |
و لا فَلَکَ إلاّ و مِن نورِ باطِنی | *** | بِه مَلَکٌ یُهدِی الهُدَی بِمَشیَّتی (٤) |
و لا قُطْرَ إلاّ حَلَّ مِن فَیضِ ظاهِریب | *** | ِه قَطرَةٌ عَنها السَّحائبُ سَحَّت (٥) |
و مِن مَطلَعی النّورُ البَسیطُ | *** | کلَمعَةٍو مِن مَشرَعی البَحرُ المُحیطُ کقَطرَة (٦)1 |
لذا هرچه دربارۀ این آثار و مؤلّف آن سخن گفته شود ناتمام است. اینجانب خود اقرار و اعتراف میکنم که پس از گذشت سالیان عمر و سپری نمودن حیات ظاهری هنوز خود را مستغنی از مواعظ و نصائح و آثار باقیمانده از ایشان نمیدانم، و هر بار که مسموعات ایشان را میشنوم و یا در کتب و نوشتجاتشان دقیق میشوم حقیقتی تازه و معنائی جدید مییابم که سابقۀ ذکر نداشته است.
فلهذا بر أخلاّء روحانی و خوانندگان محترم و معظّم لازم است که در این آثار دقّتی مضاعف و نظرهای متفاوت با سایر نوشتجات و تألیفات بنمایند، و از رهنمودهای جانبخش و نفحات حیات بخش عالم قدس که بر قلب طاهر و مطهّر ایشان افاضه گردیده است محروم نگردند، و آنها را اُسوه و سرمشق وصول به حیات طیّبه و سعادت ابدی قرار دهند؛ بمحمّدٍ و آله. در خاتمه بعرض میرسانم از آنجا که مرحوم علاّمه در این نوشتار در بسیاری از موارد عین عبارات عربی را مورد استفاده قرار دادهاند و بدون ترجمه از آن ردّ شدهاند جهت مزید استفادۀ عموم به ترجمه این عبارات اقدام گردید و با لفظ مترجم تمییز داده شده است. و چنانچه ترجمه بدون این لفظ آمده باشد، از آثار خود ایشان در سایر کتب استفاده شده است و در این کتاب مورد بهرهبرداری قرار گرفته است.
عبد آثم سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی
غروب آفتاب یکشنبه نهم جمادی الثانیة ١٤٢٨
بلدۀ طیّبۀ قم: عُشّ آل محمّد و کریمۀ أهل بیت حضرت فاطمۀ معصومه سلام الله علیها
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین
و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین
و بعد: مطالبی که در این کتاب است مباحثی است که این حقیر: سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی در ماه مبارک رمضان سنۀ ١٣٩٠هجریّۀ قمریّه در مسجد قائم طهران، پس از فریضۀ عصر برای مستمعین بیان نمودهام، دربارۀ اهمیّت روزه و نماز و آداب مسجد و اهمیّت قرآن و اهمیّت دعا و شرائط آن؛ و چون ماه رمضان به پایان رسید و مباحث دعا تمام نشد، لذا در روزهای جمعه چهارم و یازدهم و هجدهم و بیست و پنجم شهر شوّال المکرّم، و در روز جمعه سوّم شهر ذوالقعدة الحرام مباحث دعا تتمیم شد بحول الله و قوّته، و از روز جمعه دهم شهر ذوالقعدة الحرام به بعد مرتّباً در روزهای جمعه راجع به صلوات بر رسول خدا و آل او صلوات الله علیهم اجمعین مطالبی ایراد شد که مجموعاً در این کتاب نگاشته شده است؛1 ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ﴾2
﴿وَهَبۡ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةً إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ﴾.1
سلسله مباحث أنوارالملکوت: نور ملکوت روزه
مجلس اوّل: تفسیر آیه ﴿يَـٰأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقُونَ﴾
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین
و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدّین
﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ﴾.1
خطاب حضرت باری تعالی است با مؤمنین؛ گرچه کفّار نیز مانند مؤمنین مکلّف به فروعند، لکن به جهت آنکه مؤمنین اینگونه خطابات را تلقّی به قبول میکنند مخاطب قرار گرفتهاند.
«ای کسانی که ایمان آوردهاید بر شما روزه داشتن واجب شد همچنان که بر امم سالفه که قبل از شما بودهاند نیز واجب شده است؛ و این وجوب روزه به علّت آنست که در مقام تقوی برآئید و خود را در مصونیّت الهی بیاورید.»
در مجمع البیان از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند که آن حضرت فرمودند:
لَذَّةُ ما فِی النِّداءِ أزالَ تَعَبَ العِبَادَةِ و العِناءِ.1
بدیهی است خدای مهربان که مؤمنین را ندا میکند و آنان را لایق خطاب قرار میدهد، هر سختی که در روزه است از بین میرود و شیرینی ندا دیگر تعبی نمیگذارد. و امّا جهت آنکه میفرماید: ﴿كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ﴾، برای آنست که مؤمنین بدانند این تکلیف اختصاص به اُمّت پیغمبر آخر الزمان ندارد بلکه در امم پیشین بوده، و خود همین معنی که عمومیّت تکلیف است دشواری آنرا برای انسان آسان میکند که البَلِیَّةُ إذا عَمَّتْ طابَتْ.2 و امّا جهت آنکه غایت و غرض از این تکلیف را تقوی قرار میدهد برای آنست که تقوی که بهترین فضیلت از فضائل انسانی است بر این فریضه استوار است و بدون روزه انسان به اوج این شرف نمیرسد.
تقوی به معنی پرهیز نیست، گرچه پرهیز از ناپسندیدهها لازمۀ آن است؛ بلکه تقوی به معنی مصونیّت و در حفظ و امان درآمدن است. وَقَی یَقِی وِقَایَةً و وَقْیًا به معنی حصان و حفظ3 است. خدا میفرماید: شاید شما، و امید است که شما در مصونیّت الهی درآئید و از گزند نفس امّاره و شیطان بدین فریضۀ الهیّه در امان خدا و حفظ او قرار گیرید. و اگر ملکۀ تقوی در انسان جای گرفت دیگر برای او بیم و هراسی نیست. وساوس شیطانیّه و هواهای نفسانیّه در او نمیتواند اثری بگذارد؛ همانطور که در علوم مادّی برای وقایه و مصونیّت از آفت وسیلهای به کار میبرند.
شخصی که جوش اکسیژن یا برق میدهد ماسک میگیرد، غوّاص برای
مصونیّت از درندگان تحت البحری لباس خاصّی در تن میکند و با خود کپسول اکسیژن میبرد، شخصی که به کره ماه میرود با لباس خاصّ و تنفّس خاصّْ خود را از فشار و حرارت و برودت و گازهای مختلفۀ هلاک کننده در مصونیّت میآورد. و همانطور که بواسطۀ تزریق آبله و واکسن وبا و طاعون در انسان سپر دفاع از مرض و سپر دفاع از میکرب نافذ و روان ایجاد میگردد، همانطور بواسطۀ ملکۀ تقوی یک نوع مصونیّت روحی برای انسان پیدا میگردد که با آن حفظ و امان انسان به میکربهای آلودۀ خفه کنندۀ معاصی مبتلا نمیشود؛ شهوات انسان را به زمین نمیکوبند، آرزوهای پست و زینتهای دلفریب عالم غرور در روح بلندمرتبۀ انسانْ زبون و خوار جلوه میکند، با عدل و میانهروی در جمیع امور بشر در صراط مستقیم حرکت میکند. گوئی در اثر این ملکۀ تقوی نفس او در کپسول ضدّ شهوات جای گرفته، و با تزریق آمپولهای صبر و صلاة و مجاهده و انفاق و ایثار و عدالت در مقام شامخی برآمده و نفس خود را واکسن کوبی کرده است.
حقیقت روزه فقط امساک در خوردن و آشامیدن نیست
روزه که حقیقتاً حظّ وافری از این معنی دارد در درجات اولیّۀ موادّ این تقوی قرار گرفته است. شخص روزهدار به علت کفّ نفس از شهوات و جلوگیری از افراط در لذائذ و کفّ نفس از ملتذّات بصری و سمعی و لسانی که از حدّ اعتدال خارج است خود را دائماً به این مصونیّت و ملکۀ تقوی نزدیک میکند و به مقام انسانیّت که حقّ انسان است میرسد؛ آن انسانیّتی که لذّات حیوانی را درخور روزی خود نمیداند و رزق خود را از مقام شامخ أبیتُ عِندَ رَبِّی یُطعِمُنی و یَسقینِی1 میگیرد. و لذا باید دانست که حقیقت روزه نه فقط
امساک در خوردن و آشامیدن و امثال آنهاست، بلکه امساک جوارح و اعضاء از جمیع بدیها و تجاوزات و امساک دل از غیر توجّه به خدا [است].
أمیرالمؤمنین علیه السّلام میفرماید:
کَم مِن صائِمٍ لَیسَ لَهُ مِن صیامِهِ إلاّ الجُوعُ و الظَّمَاُ، و کَم مِن قائِمٍ لَیسَ لَهُ مِن قیامِهِ إلاّ السَّهَرُ و العَناءُ، حَبَّذا نَومُ الأکیاسِ و إفطارُهُم!1
«چه بسیار روزه داری که بهره از روزه خود ندارد جز تشنگی، و چه بسیار بپاخیزانی در شب که بهرهای از قیام خود ندارند جز بیداری و رنج، بَه بَه از خواب زیرکان و بَه بَه از إفطار آنها!»
حدیث شریف: أیّها النّاسُ إنّهُ قَد أقبَلَ إلَیکُم شَهرُ اللهِ
در کتاب وسائل الشیعه نقل میکند از عیون الأخبار عن محمّد بن بکران النقّاش عن احمد بن الحسن القطان و محمّد بن احمد بن ابراهیم المعاذی و محمّد بن ابراهیم بن اسحق المکتب کلّهم عن احمد بن سعید عن علیّ بن الحسن بن فضّال عن أبیه عن الرّضا علیه السّلام عن آبائه علیهم السّلام عن علیّ علیه السّلام:
إنَّ رَسولَ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم خَطَبَنا ذاتَ یَومٍ فَقالَ: أیُّها النّاسُ! إنَّهُ قَد أقبَلَ إلَیکُم [علیکم] شَهرُ اللهِ بِالبَرَکَةِ و الرَّحمَةِ و المَغفِرَةِ؛ شَهرٌ هو عِندَ اللهِ أفضَلُ الشُّهورِ و أیّامُهُ أفضَلُ الأیّامِ و لَیالیهِ أفضَلُ اللَّیالی و ساعاتُهُ أفضَلُ السّاعاتِ. هو شَهرٌ دُعیتُم فیهِ إلَی ضیافَةِ اللهِ و جُعِلتُم فیهِ مِن أهلِ کَرامَةِ اللهِ؛ أنفاسُکُم فیهِ تَسبیحٌ و نَومُکُم فیهِ عِبادَةٌ و عَمَلُکُم فیهِ مَقبولٌ و دُعاؤُکُم فیهِ مُستَجابٌ. فاسألوا اللهَ رَبَّکُم بِنِیّاتٍ صادِقَةٍ و قُلوبٍ طاهِرَةٍ أن یُوَفِّقَکُم لِصیامِهِ و تِلاوَةِ کِتابِهِ؛ فَإنَّ الشَّقِیَّ مَن حُرِمَ غُفرانَ اللهِ فی هَذا الشَّهرِ العَظیمِ. و اذکُروا بِجوعِکُم و عَطَشِکُم فیهِ جوعَ یَومِ القیامَةِ و عَطَشَهُ، و تَصَدَّقوا عَلَی فُقَرائِکُم و مَساکینِکُم، و وَقِّروا کِبارَکُم، و ارحَموا صِغارَکُم، و صِلوا أرحامَکُم، و احفَظوا
ألسِنَتَکُم، و غُضُّوا عَمّا لا یَحِلُّ النَّظَرُ إلَیهِ أبصارَکُم و عَمّا لا یَحِلُّ الاستِماعُ إلَیهِ أسماعَکُم، و تَحَنَّنوا عَلَی أیتامِ النّاسِ یُتَحَنَّن عَلَی أیتامِکُم، و توبوا إلَی اللهِ مِن ذُنوبِکُم، و ارفَعوا إلَیهِ أیدِیَکُم بِالدُّعاءِ فی أوقاتِ صَلاتِکُم، فَإنَّها أفضَلُ السَّاعاتِ یَنظُرُ اللهُ عَزَّوجَلَّ فیها بِالرَّحمَةِ إلَی عِبادِهِ1 یُجیبُهُم إذا ناجَوهُ و یُلَبِّیهِم إذا نادَوهُ و یُعطِیهِم إذا سَألوهُ و یَستَجیبُ لَهُم إذا دَعَوهُ.
أیُّها النَّاسُ! إنَّ أنفُسَکُم مَرهونَةٌ بِأعمالِکُم فَفُکُّوها بِاستِغفارِکُم، و ظُهورَکُم ثَقیلَةٌ مِن أوزارِکُم فَخَفِّفُوا عَنها بِطولِ سُجودِکُم؛ و اعلَموا أنَّ اللهَ2 أقسَمَ بِعِزَّتِهِ أن لا یُعَذِّبَ المُصَلِّینَ و السّاجِدینَ و أن لا یُرَوِّعَهُم بِالنّارِ یَومَ یَقومُ النّاسُ لِرَبِّ العالَمینَ.
أیُّها النّاسُ! مَن فَطَّرَ مِنکُم صائِمًا مُؤمِنًا فی هَذا الشَّهرِ کانَ لَهُ بِذَلِکَ عِندَ اللهِ عِتقُ نَسَمَةٍ و مَغفِرَةٌ لِما مَضَی مِن ذُنوبِهِ. قیلَ: یا رَسولَ اللهِ! فَلَیسَ کُلُّنا3 یَقدِرُ عَلَی ذَلِکَ. فَقالَ صلّی الله علیه و آله و سلّم: اتَّقوا اللهَ4 [النّارَ و لَو بِشِقِّ تَمرَةٍ اتَّقوا النّارَ] و لَو بِشَربَةٍ مِن ماءٍ.
أیُّها النّاسُ! مَن حَسَّنَ مِنکُم فی هَذا الشَّهرِ خُلُقَهُ کانَ لَهُ جَوازًا عَلَی الصِّراطِ یَومَ تَزِلُّ فیهِ الأقدامُ، و مَن خَفَّفَ فی هَذا الشَّهرِ عَمّا مَلَکَت یَمینُهُ خَفَّفَ اللهُ عَلَیهِ حِسابَهُ، و مَن کَفَّ فیهِ شَرَّهُ کَفَّ اللهُ عَنهُ غَضَبَهُ یَومَ یَلقاهُ، و مَن أکرَمَ فیهِ یَتِیمًا أکرَمَهُ اللهُ یَومَ یَلقاهُ، و مَن وَصَلَ فیهِ رَحِمَهُ وَصَلَهُ اللهُ بِرَحمَتِهِ یَومَ یَلقاهُ، و مَن قَطَعَ فیهِ رَحِمَهُ قَطَعَ اللهُ عَنهُ رَحمَتَهُ یَومَ یَلقاهُ، و مَن تَطَوَّعَ فیهِ بِصَلاةٍ کَتَبَ اللهُ لَهُ بَراءَةً مِنَ النّارِ، و مَن أدَّی فیهِ فَرضًا کانَ لَهُ ثَوابُ مَن أدَّی سَبعینَ فَرِیضَةً فیما سِواهُ مِنَ الشُّهورِ، و مَن أکثَرَ فیهِ مِنَ الصَّلاةِ عَلَیَّ ثَقَّلَ اللهُ میزانَهُ یَومَ تَخِفُّ المَوازینُ، و مَن تَلا فیهِ آیَةً مِنَ القُرآنِ کانَ لَهُ مِثلُ أجرِ مَن خَتَمَ القُرآنَ فی غَیرِهِ مِنَ الشُّهورِ.
أیُّها النّاسُ! إنَّ أبوابَ الجِنانِ فی هَذا الشَّهرِ مُفَتَّحَةٌ فَاسألوا رَبَّکُم أن لا یُغَلِّقَها عَنکُم [عَلَیکُم]، و أبوابَ النِّیرانِ مُغَلَّقَةٌ فَاسألوا رَبَّکُم أن لا یُفَتِّحَها عَلَیکُم، و الشَّیاطینَ مَغلولَةٌ فَاسألوا رَبَّکُم أن لا یُسَلِّطَها عَلَیکُم.
قالَ أمیرالمؤمنین علیه السّلام: فَقُمتُ فَقُلتُ: یا رَسولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله)! ما أفضَلُ الأعمالِ فی هَذا الشَّهرِ؟ فَقالَ: یا أبا الحَسَنِ! أفضَلُ الأعمالِ فی هَذا الشَّهرِ الوَرَعُ عَن مَحارِمِ اللهِ؛ الحدیث.1
...1
تا اینجا مرحوم شیخ حرّ عاملی روایت را نقل میکند، و چون ذیل آن راجع به وظائف مستحبّه و اجتهاد در عبادت نیست لذا حدیث را تقطیع نموده است؛ ولکن شیخ بهائی در کتاب اربعین در تحت حدیث نُهم ذیلش را بیان میکند با سند متّصل خود از محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمّی: شیخنا الصدوق (ره)؛ و همچنین مرحوم ملاّ محسن فیض کاشانی نقل کرده است ذیل آنرا در کتاب وافی در باب فضل شهر رمضان، ص ٥٣ و نسبت داده است آنرا به صدوق در کتاب عَرض المجالس عن احمد بن الحسن القطّان عن احمد بن محمّد بن سعید الهمدانی عن ابن فضّال عن أبیه عن الرضا علیه السّلام1، و آن دو
عالم جلیل و سید بن طاووس ذیلش را بدینگونه نقل میکنند که:
إخبار رسول الله به أمیرالمؤمنین علیهما السّلام از کیفیّت شهادت آن حضرت
ثُمَّ بَکَی؛ فَقُلتُ: ما یبکیک یا رسول الله؟ فَقالَ أبکی لِما یُستَحَلُّ مِنکَ فی هَذا الشَّهرِ؛ کَأنّی بِکَ و أنتَ تُصَلِّی لِرَبِّکَ، و قَدِ انبَعَثَ أشقَی الأوَّلینَ و الآخِرینَ شَقیقُ عاقِرِ ناقَةِ ثَمودَ فَضَرَبَکَ ضَربَةً عَلَی قَرنِکَ فَخَضَبَ مِنها لِحْیَتَکَ. فَقُلتُ: یا رَسولَ اللهِ! و ذَلِکَ فی سَلامَةٍ مِن دینی؟ فَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم: فی سَلامَةٍ مِن دِینِکَ. ثُمَّ قالَ صلّی الله علیه و آله و سلّم: یا عَلِیُّ! مَن قَتَلَکَ فَقَد قَتَلَنی و مَن أبغَضَکَ فَقَد أبغَضَنی، لأنَّکَ مِنّی کَنَفسی و طینَتُکَ مِن طینَتِی و أنتَ وَصِیِّی و خَلیفَتِی عَلَی اُمَّتی.1
و ظاهراً کتاب عرض المجالس همان امالی صدوق است، ولیکن چون مراجعه به امالی شد و در ص ٥٨ آن این روایت را نقل میکند ذیل آنرا پس از آنکه حضرت رسول صلّی الله علیه و آله فرمودند: فِی سَلامَةٍ مِن دِینِکَ بدینگونه ذکر میکند:
ثُمَّ قالَ: یا عَلِیُّ! مَن قَتَلَکَ فَقَد قَتَلَنی و مَن أبغَضَکَ فَقَد أبغَضَنی و مَن سَبَّکَ فَقَد سَبَّنی لأنَّکَ مِنّی کَنَفسی، روحُکَ مِن روحی و طِینَتُکَ مِن طِینَتی؛ إنَّ اللهَ تَبارَکَ و تَعالَی خَلَقَنی و إیّاکَ و اصطَفانی و إیّاکَ و اختارَنی لِلنُّبُوَّةِ و اختارَکَ لِلإمامَةِ، فَمَن أنکَرَ إمامَتَکَ فَقَد أنکَرَ نُبُوَّتی. یا عَلِیُّ! أنتَ وَصِیِّی و أبو وُلدی و زَوجُ ابنَتی و خَلیفَتی عَلَی اُمَّتی فی حَیاتی و بَعدَ مَوتی، أمرُکَ أمری و نَهیُکَ نَهیی؛ اُقسِمُ بِالَّذی بَعَثَنی بِالنُّبُوَّةِ و جَعَلَنی خَیرَ البَرِیَّةِ إنَّکَ لَحُجَّةُ اللهِ عَلَی خَلقِهِ و أمینُهُ عَلَی سِرِّهِ و خَلیفَتُهُ عَلَی عِبادِهِ؛ انتهی.2
مجلس دوّم: اهمّیت روزه در حصول ملکۀ تقوی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین
و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدّین
﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ﴾.1
منزلگاه حقیقی انسان منزل تقوی است؛ یعنی حالتی که در آن انسان به جمیع شؤون انسانیّت رفتار نماید. و چون این ملکه حاصل گردد تراوشات از او همه خیرات و مبرّات عدالت و رحمت باشد، و اگر این ملکه پیدا نشود انسان در منزل حقیقی خود جای نگرفته و تراوشات او یا همه شرّ و ظلم بوده و یا توأم با شرّ و ظلم خواهد بود؛ برای آنکه افعال صادرۀ از بهائم (من حیث إنّها بهائم) از شهوت و غضب آثار انسان (من حیث إنّه انسان) نیست. بنابراین هر فردی که خود را اسیر آرزوها و آمال بنماید دیدۀ حق بین خود را کور کرده و از منزل
حقیقی خود در مرتع بهایم جای گرفته است.
و کریمۀ شریفه: ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ﴾1 منزلگاه واقعی انسان را نشان میدهد و میگوید: ای مؤمنین! قبل از آنکه شما را مرگ دریابد سعی کنید که در منزل حقیقی خود که تقوی است وارد شوید و بهترین مقام از مقامات آنرا حائز گردید، در این صورت حظّی وافر از حیات خواهید برد؛ و الاّ موتْ شما را نارس و به منزل نرسیده درخواهد یافت و انسانی با درجه و رتبۀ حیوان و بهیمه از دنیا میروید.
نتایج پیدا شدن ملکۀ تقوی
و روزه یکی از ستونهای عظیمی است که کاخ تقوی بر آن نهاده شده است، و علّت ایجاب آن وصول بدین منزلگه و برقراری سقف این کاخ است. و چون ملکۀ تقوی که همان مصونیّت الهی است پیدا شود:
اوّلاً: خداوند خود معلّم انسان میگردد و مجهولات خود بخود برای او حلّ میشود: ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَهَ وَيُعَلِّمُكُمُ ٱللَهُ وَٱللَهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ﴾.2
و ثانیاً: فرقان که همان قوّۀ مفرّقه و ممیّزۀ بین حق و باطلست به او عنایت میشود: ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَتَّقُواْ ٱللَهَ يَجۡعَل لَّكُمۡ فُرۡقَانٗا وَيُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَئَِّاتِكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ وَٱللَهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ﴾.3 فرقان همان نور الهی است که دل مؤمن را
روشن میکند و لجّههای ظلمت را دور میزند، و در این صورت در هر امری از امور وظیفۀ خود را تشخیص میدهد؛ دوست را از دشمن، زهر را از تریاق، دوا را از درد، خاطرات شیطانی را از الهامات ربّانی جدا میکند: ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَهَ وَءَامِنُواْ بِرَسُولِهِۦ يُؤۡتِكُمۡ كِفۡلَيۡنِ مِن رَّحۡمَتِهِۦ وَيَجۡعَل لَّكُمۡ نُورٗا تَمۡشُونَ بِهِۦ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ وَٱللَهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾؛1 با آن نور الهی که در اثر تقوی پیدا شده مشی میکند و جمیع طرق نافعه را میپیماید و به مقصد میرسد. فرقان همان قوّهایست که خداوند با تورات برای هدایت مردم به حضرت موسی عنایت کرد: ﴿وَإِذۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡفُرۡقَانَ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ﴾؛2 چون مؤمن خود را در حصن تقوی درآورد از همان فرقان الهیّه بدو عنایت خواهد شد.
و ثالثاً: روی همین زمینه از وساوس شیطانی برکنار میگردند و از دستبرد او در امان؛ چون با آن رادارِ خدادادی فوراً راه ورود شیطان را درمییابند و بطور کلی خود شیطان را میشناسند: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ إِذَا مَسَّهُمۡ طَـٰٓئِفٞ مِّنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ﴾.3
در این صورت با همین بصیرت الهی متذکّر میگردند و نمیگذارند خاطرات شیطانی در آنها راه یابد؛ و معلوم است که چنین فردی از گناهان بیرون میرود و سیّئات او محو میگردد: ﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَهَ يُكَفِّرۡ عَنۡهُ سَئَِّاتِهِۦ وَيُعۡظِمۡ لَهُۥٓ أَجۡرًا﴾،1 و این فائدۀ چهارم است که بر تقوی مترتّب میشود.
خامساً آنکه: خداوند برکات آسمان و زمین را بر او میریزد و کلید آنها تقوی است؛ در این حال هیچ وقت به فقر و قحط و غلا و مرض و گرفتاریهای روحی و خفقان قلبی و ناراحتیهای اعصاب مواجه نمیگردد: ﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَيۡهِم بَرَكَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَٰكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذۡنَٰهُم بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ﴾2 و ملاحظه میشود که چگونه خداوند نفس شریف متّقی را مؤثر در برکات ارضیه و سماویّه دانسته، و بنحو علیّت و معلولیّت طهارت باطن او را سبب فراوانی نعمت و رفع نقمت قرار میدهد.
سادساً آنکه: هیچگاه کار متّقی گره نمیخورد و راه او به بن بست نمیرسد، و مشکلات بر او آسان میشود و از غیر گمان و اندیشه روزیهای غیر مترقّبه به او
میرسد: ﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا * وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓ إِنَّ ٱللَهَ بَٰلِغُ أَمۡرِهِۦ قَدۡ جَعَلَ ٱللَهُ لِكُلِّ شَيۡءٖ قَدۡرٗا﴾.1 شخص با تقوی که خود را بخدای خود میدهد خدا برای او کافی خواهد بود و تمام مشکلات و حلّ ناشدنیها را برای او آسان میکند: ﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مِنۡ أَمۡرِهِۦ يُسۡرٗا﴾2 و نمیگذارد حتی کید و مکر دشمنان به او ضرری برساند ﴿وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لَا يَضُرُّكُمۡ كَيۡدُهُمۡ شَيًۡٔا﴾.3
و سابعاً: در بهشت که منزل حقیقی و درجۀ واقعی انسان است منزل میگزیند؛ بهشت جای سرکشان و تجاوزکاران نیست، بهشت جای متجاوزان و متجاسران نیست؛ آنکه به حقوق غیر تعدّی کند از جمله بهایم است نه از زمرۀ انسان: ﴿تِلۡكَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗا وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ﴾،4 و
همچنین میفرماید: ﴿تِلۡكَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِي نُورِثُ مِنۡ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيّٗا﴾.1
بسیار عجیب است که در قرآن مجید دویست و پنجاه و یک آیه فقط دربارۀ تقوی و دعوت به آن و صفات متّقین بیان شده است؛ غیر از آیات بسیاری که دربارۀ افراد و مصادیق تقوی از نماز و روزه و سایر اعمال حسنه بیان گردیده است. بنابراین ملاحظه میگردد که فائدۀ روزه که همین حصول ملکۀ تقوی است بسیار عالی و ارزنده است، و نه تنها در ماه مبارک رمضان بلکه در سایر ایّام اگر انسان برای وصول به این هدف روزهدار باشد بسیار بجا و به موقع خواهد بود؛ بدون جهت نیست که خداوند ملائکه رحمت خود را برای حفظ و بشارت روزهدار میفرستد که او را مسح کنند و وعدۀ مغفرت دهند.
فرستادن خداوند ملائکۀ خود را برای حفظ و بشارت روزه دار
در کافی وارد است که:
قالَ أبوعَبدِاللهِ [الصادق] علیه السّلام: مَن صامَ لِلَّهِ عَزَّوجَلَّ یَومًا فی شِدَّةِ الحَرِّ فَأصابَهُ ظَمَاٌ وَکَّلَ اللهُ بِهِ ألفَ مَلَکٍ یَمسَحونَ وَجهَهُ و یُبَشِّرونَهُ حَتَّی إذا أفطَرَ؛ قالَ اللهُ عَزَّوجَلَّ: [لَهُ] ما أطیَبَ ریحَکَ و رَوحَکَ2 [یا] مَلائِکَتی! اشهَدوا أنِّی قَد غَفَرتُ لَهُ.3
و حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند:
لِلصّائِمِ فَرحَتانِ: فَرحَةٌ عِندَ إفطارِهِ، و فَرحَةٌ عِندَ لِقاءِ رَبِّهِ.1
تفسیر روایت: الصّومُ لِی و أنا اُجْزِی بِه
کما فی المحجّة البیضاء عن ابن ماجه، در کتاب من لا یحضره الفقیه روایت نموده است که:
وَ قالَ صلّی الله علیه و آله و سلّم: قالَ اللهُ [تَبارَکَ و] تَعالَی: الصَّومُ لی و أنا أجزی بِهِ؛ و لِلصّائِمِ فَرحَتانِ: حینَ یُفطِرُ و حینَ یَلقَی رَبَّهُ عَزَّوجَلَّ؛ و الَّذی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَخَلوفُ2 فَمِ الصّائِمِ عِندَ اللهِ أطیَبُ مِن ریحِ المِسکِ.3
علما را در معنی «اجزی به» خلافست؛ بعضی به صیغۀ معلوم خواندهاند (یعنی من خودم بنفسه جزای روزهدار را میدهم) و بعضی به صیغۀ مجهول (یعنی من خودم جزای روزهدار هستم) و در هر صورت معنی بسیار عالیست. امّا اگر «أجزی به» خواندیم، پس برای شرافت روزه همین بس که در میان عبادات و نسک، خدا خود را بنفسه پاداش دهندۀ این فریضه دانسته است؛ و اگر «اُجزی به» خواندیم یعنی هیچ نعمتی و هیچ درجه از درجات جنّت سزای روزهدار نیست
مگر ذات مقدّس او جلّ و علا که بنفس شریف خود جزای اوست. و از اینجا استفاده میشود که راه وصول به لقای خداوند و فنای در ذات او که از لوازم جزای روزه باشد بدون روزه میسور نیست.
علماء معرفةالنفس جوع و صیام را یکی از ارکان سلوک راه خدا شمردهاند، و در روایات اهل بیت علیهم السّلام و حدیث معراجیه که مرحوم مجلسی از ارشاد دیلمی و أسناد دیگر نقل میکند مطالب عجیبی در فوائد جوع و روزه مذکور است.
در روایت مذکور از من لا یحضره الفقیه که نظیر آنرا غزالی در إحیاء العلوم از طریق عامّه نقل میکند بیانی در ذیل آن دارد که مفادش اینست: صوم را خداوند به خود نسبت داده1 و مشرّف به ذات خود دانسته ـ و اگر چه تمام عبادات راجع به اوست همچنان که بیت الله الحرام را به خود نسبت داده، و گرچه تمام زمینها ملک اوست ـ به دو جهت:
اوّل آنکه: روزه کفّ نفس و ترک است و این سرّی است بین بنده و خدا، بخلاف سایر عبادات که در مرأی و مشهد مردم است، ولی روزه عمل باطنی است بواسطۀ صبر محض و این را غیر از خدا کسی نداند، بدین جهت به خود نسبت داده است.
دوّم آنکه: روزه دشمن خدا را که نفس امّاره است مقهور میکند، چون وسیلۀ شیطان شهوات است؛ و خوردن و آشامیدن و سایر مفطرات که مقوّی شهواتند بواسطۀ روزه از بین میروند. بنابراین روزه شهوات را خورد و نابود میکند و بالملازمه نفس امّاره و شیطان خورد و نابود میگردد. قال صلّی الله علیه و آله و سلّم: إنَّ الشَّیطانَ لَیَجری مِنِ ابنِ آدَمَ مَجرَی الدَّمِ فَضَیِّقوا مَجاریهِ بِالجوعِ.2
بنابراین چون روزه بخصوص شیطان را قلع و قمع میکند و مسالک او را میبندد و مجاری او را تنگ میکند، و خلاصه دشمن خدا را ذلیل و بالملازمة خدا را نصرت نموده و یاری مینماید به خدا نسبت داده شده است، چون در قلع و قمع عدوّ خدا نصرت خداست؛ این معنی فقرۀ اوّل که «الصوم لی» و امّا معنی فقرۀ ثانی که «و أنا اجزی به» بوده باشد: به علت آنکه نصرت خداوند بندۀ خود را موقوف است بر نصرت بنده خدای را، قال الله تعالی: ﴿إِن تَنصُرُواْ ٱللَهَ يَنصُرۡكُمۡ وَيُثَبِّتۡ أَقۡدَامَكُمۡ﴾؛1 پس ابتدا مجاهده از بنده است و سپس جزا به هدایت از طرف او عزّ اسمه، قال الله تعالی: ﴿وَٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ فِينَا لَنَهۡدِيَنَّهُمۡ سُبُلَنَا وَإِنَّ ٱللَهَ لَمَعَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾.2 بنابراین خداوند پاداش روزه را خواهد3 داد چون عبد بواسطۀ روزه نصرت او نموده و مجاهده در راه خدا با نفس امّاره نموده است؛ و از طرف دیگر قال4 الله تعالی: ﴿إِنَّ ٱللَهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ﴾،5 و معلوم است که تغییر به کشتن شهوات است چون نفسْ مرتع و چراگاه شیاطین است، چون
این چراگاه بواسطۀ اتیان شهوات سبز و خرّم باشد دائماً شیاطین در زمین نفس رفت و آمد میکنند، و تا هنگامی که رفت و آمد دارند برای بنده جلال و عظمت خدا منکشف نخواهد شد و از لقای خدا محجوب خواهد بود. قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم:
لَو لا أنَّ الشَّیاطینَ1 یَحومونَ عَلَی قُلوبِ بَنی آدَمَ لَنَظَروا إلَی مَلَکوتِ السَّماءِ.2
و بنابراین بدین جهت روزه سپر از آتش و باب عبادات واقع شده است؛ انتهی.
قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم علی ما روی عنه فی الفقیه:
الصَّومُ جُنَّةٌ مِنَ النّارِ؛3 و قال ایضًا: لِکُلِّ شَیءٍ بَابٌ و بابُ العِبادَةِ الصَّومُ [الصِیامُ].4
حضرت صادق علیه السّلام میفرماید، بنابر روایت کافی:
إذا نَزَلَت بِالرَّجُلِ النّازِلَةُ أو الشِّدَّةُ فَلیَصُم، فَإنَّ اللهَ تَعالَی یَقولُ: و استَعینوا بِالصَّبرِ [یَعنی الصِّیامَ] و الصَّلوة.5
که مراد به صبر همان روزه، و برای رفع حوائج و مهمّات روزه داشتن و نماز خواندن و از درگاه بینیاز حاجت طلبیدن ضروری است؛ و لذا مستحبّ است برای قضاء حوائج مهم انسان روزه بگیرد و نماز حاجت بجای بیاورد.
کیفیّت نماز حاجت منقول از امام صادق علیه السّلام و روضۀ شب عاشورا
جماعتی بسیار از علما مانند شیخ طوسی و شیخ مفید و سید ابن طاووس و دیگران نقل کردهاند از حضرت صادق علیه السّلام نماز حاجت را، و کیفیّت آن موافق روایت سیّد چنان است که:1 هرگاه حاجت مهمّی داشتی سه روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را روزه بگیر و در روز جمعه غسل کن و لباس نو و نظیف در بر کن و بر بلندترین بامهای خانهات بالا برو و دو رکعت نماز بجای آور، پس دستهای خود را به آسمان بلند و دعائی (در مفاتیح مذکور است) بخوان و سپس روی بر خاک گذار و بگو:
اللهُمَّ إنَّ یونُسَ بنَ مَتَّی عَبدَکَ دَعاکَ فی بَطنِ الحوتِ و هو عَبدُکَ فاستَجَبتَ لَهُ، و أنا عَبدُکَ أدعوکَ فاستَجِب لِی.2
حضرت فرمودند: بسا حاجتی برای من پیدا میشود و من میخوانم این نماز را به این کیفیّت و با این دعا، چون مراجعت میکنم حاجتم برآورده شده است.
عصر روز تاسوعا که لشکر کفر هجوم آورده خیام حسینی را در پرّه گرفت و نصایح اصحاب اثری نکرد، قال الحسین لاخیه العبّاس علیه السّلام:
إن استَطَعْتَ أن تَصْرِفَهُم عَنَّا فِی هَذِه اللّیْلَةِ [هَذَا الیَومِ] فَافْعَلْ لَعَلَّنَا نُصَلِّی لِرَبِّنَا فی هَذِه اللَّیْلَةِ، فَإنَّهُ یَعْلَمُ أنِّی اُحِبُّ الصَّلاةَ و تِلاوَةَ کِتابِهِ.3
و چون آن حضرت امان گرفت و سیّد الشّهداء خطبه برای اصحاب خواند و گفت و شنودها روی داد هر یک از اصحاب به خیمه خود رفت.
قال الرّاوی: و باتَ الحُسَینُ و أصحابُهُ تِلکَ اللَّیلَةَ و لَهُم دَوِیٌّ کَدَوِیِّ النَّحلِ ما بَینَ راکِعٍ و ساجِدٍ و قائِمٍ و قاعِدٍ.1
حضرت علی بن الحسین زین العابدین علیهما السّلام میفرماید: در آن شب من مریض بودم و عمّۀ من زینب نزد من بود و خدمت من مینمود، که ناگهان پدرم برخاست و در خیمۀ خود رفت و جَوْن غلام أبیذر غفاری را با خود برد که سیف و سلاح خود را اصلاح کند،2 و در بین اصلاح اسلحه پدرم با خود ترنّم مینمود:
یا دَهرُ اُفٍّ لَکَ مِن خَلیلٍ | *** | کَم لَکَ بِالإشراقِ و الأصیلِ |
مِن صاحِبٍ و طالِبٍ قَتیلٍ | *** | و الدَّهرُ لا یَقنَعُ بِالبَدیلِ |
و إنَّما الأمرُ إلَی الجَلیلِ | *** | و کُلُّ حَیٍّ سالِکٌ سَبیلِی3 |
و حضرت چند بار تکرار مینمود؛ من فهمیدم که داستان از چه قرار است. گریه گلوی مرا فراگرفت لکن سکوت اختیار کردم، امّا عمّهام زینب بواسطۀ رقّت زنان نتوانست سکوت کند و خودداری نماید وَثَبَت تَجُرُّ ثَوبَها و إنَّها لَحاسِرَةٌ1 حَتَّی انتَهَت إلَیهِ فقالَت: وا ثُکلاه! [واثکلتاه] لَیتَ المَوتَ أعدَمَنِیَ الحَیاةَ،2 امروز مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن مردهاند، ای یادگار گذشته و ای پناه آینده! حضرت درحالتی که اشک در چشمانش حلقه زده بود فرمود:
یا اُختَه! لا یَذهَبَنَّ بِحِلمَکِ [حِلمَکِ] الشَّیطانُ؛ [و تَرَقرَقَت عَیناهُ بِالدُّموعِ و قالَ] لَو تُرِکَ القَطا [لَیلاً] لَنامَ.3
فریاد کرد زینب یا ویلتاه! از جان خود ناامید شدی و خود را تسلیم مرگ نمودی، اینکه بیشتر دل مرا جریحهدار نمود. و ناگهان لطمه به صورت زد و بیهوش بیفتاد؛ حضرت برخاست و آب بر صورتش پاشید؛
وَ قالَ لَها: یا اُختاه! اتَّقی اللهَ و تَعَزَّی بِعَزاءِ اللهِ، و اعلَمی أنَّ أهلَ الأرضِ یَموتونَ و أهلَ السَّماءِ لا یَبقَونَ و أنَّ کُلَّ شَیءٍ هالِکٌ إلاّ وَجهَ اللهِ [تَعالَی] الَّذی خَلَقَ
الخَلقَ بِقُدرَتِهِ و یَبعَثُ الخَلقَ و یُعِیدُهُمْ [یَعودونَ] و هو فَردٌ وَحدَهُ؛ الحدیث.1
مجلس سوم: خداوند با برداشتن وجوب روزه از مریض و مسافر او را در سعه و راحتی قرار داده است
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین
و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدّین
﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ * أَيَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُۥ فِدۡيَةٞ طَعَامُ مِسۡكِينٖ فَمَن تَطَوَّعَ خَيۡرٗا فَهُوَ خَيۡرٞ لَّهُۥ وَأَن تَصُومُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ﴾.1
روزهای که بر شما مؤمنین واجب شده است در روزهای قلیلی است که به شمارش درمیآید؛ چون معدودة به معنی کم استعمال میشود، مانند قوله تعالی: ﴿وَشَرَوۡهُ بِثَمَنِۢ بَخۡسٖ دَرَٰهِمَ مَعۡدُودَةٖ وَكَانُواْ فِيهِ مِنَ ٱلزَّ ٰهِدِينَ﴾،1 یا آنکه روزهای روزه محصور و مضبوط است و به عدد معلومی معیّن گردیده است. پس هر کس از شما مریض باشد، بطوری که روزه برای او ضرر داشته باشد، یا آنکه روزه برای او متعسّر باشد (به دلیل آنکه بعد از این فرماید: ﴿وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾)2 بر او واجبست که روزۀ خود را بخورد و به تعداد ایّامی که افطار نموده است از روزهای دیگر قضا بجای آورد.
قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: الصّائِمُ فِی السّفَرِ کَالمُفْطِرِ فِی الحَضَرِ
این آیه دلالت دارد بر وجوب افطار نسبت به مریض و مسافر؛ و در روایات بسیاری از ائمّه علیهم السّلام روایت شده است که:
الصّائِمُ فی السَّفَرِ فی شَهرِ رَمَضانَ کَالمُفطِرِ [فِیهِ] فی الحَضَرِ.3
و نظیر این را عبدالرحمن بن عَوْف از حضرت رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده که:
الصّائِمُ فی السَّفَرِ کَالمُفطِرِ فی الحَضَرِ.4
و عیّاشی مرفوعاً از محمّد بن مسلم عن حضرت صادق علیه السّلام
روایت کرده است که إنّه قال:
لَم یَکُنْ رَسولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیهِ و آلِه و سَلَّم یَصُومُ فی السَّفَرِ تَطَوُّعًا و لا فَرِیضَةً یُکَذِّبونَ عَلَی رَسولِ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیهِ و آلِهِ و سَلّم نَزَلَتْ هَذِهِ الآیَةُ و رَسولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیهِ و آلِهِ و سَلّم بِکُرَاعِ الغَمیمِ عِندَ صلاةِ الفَجرِ فَدَعَا رَسُولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیهِ و آلِه و سَلَّم بِإناءٍ فیه فَشَرِبَ و أمَرَ النّاسَ أنْ یُفطِرُوا؛ فَقالَ قَومٌ: قَد تَوَجَّهَ النّهَارُ و لَو صُمنَا یَومَنا هَذا، فَسَمّاهُمْ رَسُولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیهِ و آلِه و سَلَّم العُصاةَ فَلَم یَزالُوا یُسَمَّونَ بِذلِکَ الإسْمِ حَتَّی قُبِضَ رَسُولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیهِ و آلِه و سَلَّم.1
بنابراین عامّه که مریض و مسافر را مخیّر میدانند بین افطار و کفّاره و بین صوم، و در آیه تقدیر میکنند که ﴿فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ [فَأفطَر] فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَ﴾ بلا وجه است. و بر عهدۀ آن کسانی که روزه برای آنان مشقّت دارد و رنج بسیار بطوری که در تعب میافتند و برای اتمام روزه باید تمام قدرت و طاقت خود را مصرف کنند روزه واجب نیست؛ آنان میتوانند روزۀ خود را افطار کنند و به عوض آن یک مسکین را طعام دهند.
در این فقره از آیۀ مبارکه ﴿عَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُۥ﴾ کلام بسیار است، و
هر دسته آنرا به قسمی معنی و تأویل کردهاند؛ لکن معنای حق همانست که ذکر شد. چون طاقت به معنی قدرت و قوّت است، و طاقَ یَطوق طَوقًا و طاقَةً و أطاق إطاقةً به معنی إعمال قوّت و تمام قدرت است. و بنابراین این آیه میرساند که روزه واجبست بر افرادی که برای آنان روزه ایجاد حَرَج و تعب نمیکند، امّا آن کسانی که برای اتمام روزه باید تمام قوا و طاقت خود را مصرف کنند بطوریکه برای آنان طاقت بیشتری نیست (مانند شیخ و شیخه و ذوالعطاش و حامل مُقرب و مُرضعۀ قلیلة اللبن، و بطور کلّی هر کس که بواسطۀ روزه از حال میرود و طاقتش تمام میشود و در پایان روز به عسر و حَرَج میافتد و دیگر قوّتی برای او نمیماند) بر آنان روزه واجب نیست.
علاوه میدانیم که تکلیف متوقف بر إعمال تمام قدرت نیست، بلکه متوقف بر وُسع است، و کریمۀ ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا﴾،1 و کریمۀ ﴿وَمَا جَعَلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلدِّينِ مِنۡ حَرَجٖ﴾،2 و همین فقره که ذکر میشود بعداً ﴿يُرِيدُ ٱللَهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾3 مشخِّص و معیِّن آیۀ مورد کلام است. بنابراین این چنین افراد میتوانند روزۀ خود را بخورند و یک مسکین را اطعام کنند (که یک مدّ از طعام باشد) و اگر طعام را طعام بهتری انتخاب کنند یا آنکه
به بیشتر از یک مسکین طعام بدهند ـ که هر دو معنی در تحت عنوان ﴿فَمَن تَطَوَّعَ خَيۡرٗا فَهُوَ خَيۡرٞ لَّهُۥ﴾ قرار میگردد ـ برای آنان بهتر خواهد بود. ولی در عین حال باید دانست که وجوب افطار راجع به خصوص مریض و مسافر است، و امّا این قبیل افرادی که روزه برای آنان ضرری ندارد لکن متعسّر است روزه بر آنان واجب نیست بلکه طبق آیۀ مبارکه مخیّرند بین افطار و کفّاره و بین روزه، و اگر هم شقّ دوّم یعنی روزه را اختیار کنند ﴿وَأَن تَصُومُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ﴾ برای آنان بهتر است.
﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ ٱللَهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُكۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾.1
این ایّام معلومه یا ایام قلیلۀ معدوده ایّام ماه رمضانست که ماه مبارکی است؛ چون قرآن مجید در این ماه در لیلة القدر یک دفعه بر آسمان دنیا و بر قلب
مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بطور اجمال و إحکام نه بطور تفصیل نازل شده است، و البته تفصیل آن تدریجاً در مدت بیست و سه سال نازل شده است. و روی شرف و عظمت این ماه خدا بر امّت پیغمبر تفضّل فرموده، و آنها را بواسطۀ ایجاب صوم به مقام طهارت و تجرّد دعوت فرموده است. این کتاب هدایت کنندۀ مردمان به اعمال خیر و صفات فاضله و ملکات حمیده و عقائد حقّه و دور کنندۀ آنهاست از تمام اقسام ضلالت که در مرتبۀ ضدّ این انواع هدایت قرار دارد. و علاوه در این کتاب ادلّه و براهینی است بر سلوک طریق حق از ذکر حالات انبیاء سلف و شرائع و اخبار آنها. و این کتاب فرقان است که ممیّز بین حقّ و باطل است. پس برای تأکید و تثبیت وجوب افطار نسبت به مسافر و مریض فقرۀ سابقه در آیۀ قبل را تکرار نموده است که: ای مردم هر کس از شما در جای خود حاضر باشد و در این ماه مسافرت و غیبتی ننماید باید روزه بگیرد، و کسی که مریض باشد و یا در سفر، باید به تعداد روزههای افطار شده در روزهای بعد از رمضان قضا کند.
و فی الکافی عَن الصّادقِ علیه السّلام قالَ: قالَ رَسولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیهِ و آلِه و سَلَّم إنَّ اللهَ عَزّوجَلَّ تَصَدَّقَ عَلَی مَرْضَی اُمَّتِی و مُسافِریها بِالتَّقصیرِ و الإفْطارِ أ یَسُرُّ أحَدَکُمْ إذا تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ أنْ تُرَدَّ عَلَیهِ.1
و فی الخِصالِ عَن النّبیّ صَلّی الله عَلَیه و آله: إنَّ اللهَ تَبارَکَ و تَعالَی أهْدَی إلَیَّ و إلَی اُمَّتِی هَدِیَّةً لَم یُهدِهَا إلَی أحَدٍ مِنَ الاُمَمِ کَرامَةً مِنَ اللهِ لَنا. قالُوا: و ما ذاکَ یا رَسولَ اللهِ؟ قالَ: الإفطارُ فی السَّفَرِ و التَّقصِیرُ فی الصّلاةِ، فَمَنْ لَم یَفعَلْ
ذلِکَ فَقَد رَدَّ عَلَی اللهِ عَزّوجَلَّ هَدِیَّتَهُ.1
بیان علّت وجوب افطار برای اصحاب مرض و سفر
پس از آن خداوند علّت این وجوب افطار را برای اصحاب مرض و سفر بیان میکند که: خدا همیشه میخواهد شما را در سعه و راحتی بگذارد نه در مشقّت و تعسّر اندازد. و از طرفی برای آنکه این فائدۀ مهم بطور کلّی از دست نرود قضا را واجب گردانیده که آن ایّام افطار شده را بواسطۀ قضا تکمیل کنید، و بر این نعمت بزرگ که ایجاب روزه در ماه رمضان، و تخفیف آن نسبت به اصحاب حَرَج، و برداشتن روزه از مریض و مسافر، خدا را تکبیر بگوئید و بر این هدایت عظیم نام او را به بلندی و عظمت یاد کنید شاید که شما از سپاسگزاران بوده باشید.
﴿أُحِلَّ لَكُمۡ لَيۡلَةَ ٱلصِّيَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِكُمۡ هُنَّ لِبَاسٞ لَّكُمۡ وَأَنتُمۡ لِبَاسٞ لَّهُنَّ عَلِمَ ٱللَهُ أَنَّكُمۡ كُنتُمۡ تَخۡتَانُونَ أَنفُسَكُمۡ فَتَابَ عَلَيۡكُمۡ وَعَفَا عَنكُمۡ فَٱلۡـَٰٔنَ بَٰشِرُوهُنَّ وَٱبۡتَغُواْ مَا كَتَبَ ٱللَهُ لَكُمۡ وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِ ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّيَامَ إِلَى ٱلَّيۡلِ وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰكِفُونَ فِي ٱلۡمَسَٰجِدِ تِلۡكَ حُدُودُ ٱللَهِ فَلَا تَقۡرَبُوهَا كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَهُ ءَايَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ﴾.2
در صدر اسلام قبل از نزول این آیۀ مبارکه، هنگام شب اگر کسی میخوابید دیگر حقّ غذا خوردن نداشت، و بعد از نوم باید نیّت صوم داشته باشد تا لیلۀ آتیه؛ و از طرف دیگر جماع با زنان در شبها مانند روزها حرام بود و مسلمین حقّ
آمیزش نداشتند. بنا به روایت1 علی بن ابراهیم عن أبیه مرفوعاً إلی أبیعبدالله علیه السّلام: یکی از اصحاب رسول خدا که او را مُطعِم بن جُبَیر2 میگفتند (برادر عبدالله بن جُبیر که پیغمبر او را در دهانۀ شِعب کوه اُحد قرار داد با پنجاه تن، و اصحاب او تمرّد کرده و رو به جنگ نهادند و عبدالله با دوازده تن باقیماند و همه کشته شدند) و پیر مردی نحیف شده بود و با پیغمبر در غزوۀ خندق مشغول حفر خندق بود، چون روزه دار بود و به منزل آمد عیالش قدری غذا دیر آورد و او را خواب ربود، قبل از آنکه افطار کند چون بیدار شد به اهلش گفت حرامست بر من دیگر چیزی بخورم در این شب، چون صبح شد و برای حفر خندق حاضر شد بیهوش افتاد، حضرت رسول او را دیدند و بر حال او رقّت کردند؛ و از طرفی دیگر بعضی از جوانان مخفیانه در شب نکاح کرده و مخفی میداشتند. و بعضی گفتهاند که این جوان که بعضی او را قِیس بن صِرْمَه گویند نکاح نکرده بود لکن پیش پیغمبر آمد و گفت: تمام روز را در نخلستان کار کردم تا شب فرا رسید، روی به منزل نهادم و نزد عیالم رفتم تا غذا بیاورد قدری کندی نمود خواب مرا درگرفت، چون مرا بیدار کردند دیگر خوردن بر من حرام بود؛ و آن روز که روزه را به پایان رسانیدم مشقّت و تعبی هر چه تمامتر مرا از پای درآورده بود. پس عمر گفت: یا رسول الله! من از شما معذرت میطلبم از مثل کاری که این جوان کرد، من نیز بعد از آنکه نماز عشاء بجای آوردم پیش عیال خود رفتم و با او درآویختم و آمیزش کردم؛ و مردانی نیز به مثل اعتراف او اعتراف کردند، در این هنگام این آیۀ مبارکه نازل شد که:
«ای مردم! در شبی که فردای آنرا روزه دارید حلال شد برای شما جماع با زنان؛ ایشان حکم لباس شما را دارند و ساتر عورات شما هستند، و شما نیز حکم لباس آنان را دارید و ساتر عورات آنان هستید؛ خدا میداند که شما در این آمیزش با زنان در شبهای روزه با نفسهای خود خیانت ورزیدید، ولی از تقصیر شما گذشت و شما را عفو کرد؛ از این به بعد در شبها با آنها آمیزش کنید و از آنچه خدا برای شما مقدّر کرده از تمتّعات حلال یا اولاد بهرهبرداری نموده، و دنبال کنید و بخورید و بیاشامید در شب تا وقتی که خیط و ریسمان سفید صبح از خیط و ریسمان شب جدا گردد و سفیدۀ صبح عرض افق را فراگیرد، چون سپیدۀ صبح صادق به عرض افق دمید و این سپیدی از سیاهی شب مشخّص و مبیّن گردید دیگر روزه بدارید تا هنگام شب.»
متوجّه نشدن عدیّ بن حاتم معنی خیط أبیض و أسود را در آیه
در مجمع البیان آورده که روایت شده:
أنَّ عَدِیَّ بنَ حاتَمَ قالَ لِلنّبیِّ: إنِّی وَضَعتُ خَیطَینِ مِن شَعرٍ أبْیَضَ و أسْوَدَ فَکُنتُ أنظُرُ فِیهِما فَلا یَتَبَیَّنُ لِی. فَضَحِکَ رَسولُ اللهِ حَتّی بَدَتْ [رُؤیَت] نِواجِذُهُ؛ ثُمّ قالَ: یا بنَ حاتَمَ! إنَّما ذلکَ بَیاضٌ النَّهارِ و سَوادُ اللّیلِ، فَابتِداءُ الصّومِ مِن هَذا الوَقتِ.1
«و با زنان در مساجد که معتکفید مباشرت نکنید؛ این حدود خداست که چیزهایی را حلال نموده و برای اوقات خود حدودی قرار داده خود را به این حدود نزدیک مکنید! خداوند آیات خود را برای مردم بیان میکند و روشن میگرداند، شاید ایشان به مرحلۀ تقوی قدمی گذارند و از متّقین گردند.»
همانطور که ملاحظه میشود خداوند تتمّۀ آیات روزه را نیز برای حصول ملکۀ تقوی ختم میفرماید، و همانطور که سابقاً ذکر شد با تقوی تمام گرهها گشوده میشود؛ لذا در قرآن مجید است: ﴿وَٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى ٱلۡخَٰشِعِينَ﴾.1 ﴿ٱلَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَأَنَّهُمۡ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ﴾.2 و همچنین در آیه ١٥٣ از همین سوره میفرماید: ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِ إِنَّ ٱللَهَ مَعَ ٱلصَّـٰبِرِينَ﴾.3
نزول آیاتی از سورۀ «هل أتی» در شأن حضرت أمیرالمؤمنین و اهل بیت گرامیش علیهم السّلام
لذا دأب اصحاب و ائمّه بر این بوده است که برای رفع مهمّات و قضاء حوائج به نماز و روزه که مطابق روایات، همان صبر و صلاة است متوسّل میشدند. در کتب اخبار ابوابی برای قضاء حوائج که مترتّب بر روزهها و نمازهای مستحبی است باز نمودهاند. در تفسیر مجمع البیان4 آورده است که خاصّ و عام روایت نمودهاند که سورۀ «هل أتی» از قوله تعالی: ﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ يَشۡرَبُونَ﴾5 إلی قوله تعالی: ﴿وَكَانَ سَعۡيُكُم مَّشۡكُورًا﴾،6 دربارۀ علی و فاطمه و حسن و حسین و کنیز آنها که نامش
فضّه بود نازل شده است. و مجمل قصّه آنکه: حسنین علیهما السّلام مریض شدند، جدّشان رسول اکرم و وجوه عرب به عیادت آمدند و گفتند به أمیرالمؤمنین: یا أبَا الحَسَنِ! لَو نَذَرتَ عَلَی وَلَدَیک. حضرت نذر فرمود که اگر خدا شفا دهد آنان را سه روز روزه بگیرد، و همچنین فاطمه نذر کرد، و همچنین فضّه نذر کرد و آنها خوب شدند و شفا یافتند درحالیکه از خوراک در نزد آنان هیچ نبود. حضرت امیر سه من جو از یهودی قرض کرد ـ و در روایت دیگر تا آنکه برای او پشم ببافد ـ جو را نزد فاطمه آورد، یک منِ آن را آسیا کرد و نان پخت، و هنگامی که نماز مغرب را بجای آوردند نان را در پیش آنان گذارد که ناگهان مسکینی درب خانه آواز برآورد:
السّلامُ عَلَیکُم یا أهلَ بَیتِ مُحَمَّدٍ! أنا مِسکِینٌ مِن مَساکینِ المُسلِمینَ أطْعِمُونِی مِمّا تَأکُلُونَ أطعَمَکُمُ اللهُ عَلَی مَوَائِدِ الجَنَّةِ.1
علیّ سهمیۀ خود را داد، و فاطمه داد و فضّه نیز داد، چیزی نخوردند مگر آب؛ و در بعضی از روایات حسنین نیز چیزی نخوردند و دادند. چون روز دوّم شد فاطمه یک من از جو برداشت، آرد و خمیر نموده نان پخت و شبانگاه نزد علیّ گذارد.
فَإذًا یَتیمٌ بِالبابِ یَستَطعِمُ و یَقولُ: السّلامُ عَلَیکُم یا أهلَ بَیتِ مُحَمَّدٍ! أنا یَتیمٌ مِن یَتامَی المُسلِمِینَ أطعِمُونِی أطعَمَکُمُ اللهُ عَلَی مَوائِدِ الجَنَّةِ.2
همگی نانهای خود را بدان یتیم سپردند، فلَم یَذوقُوا إلاَّ المَاء.1 چون روز سوّم فرا رسید بقیّه را حضرت فاطمه علیها السّلام آرد نموده نان پخت، هنگام شب اسیری به پشت در آمد و فریاد برداشت:
أنا أسِیرٌ مِن اُسَرَاءِ المُشرِکینَ، السّلامُ عَلَیکُم یَا أهلَ بَیتِ مُحَمَّدٍ! تَأسِرُونَنا و تَشُدُّونَنا و لا تُطعِمُونَنا.2
همگی سهام خود را از قرصهای جو دادند و چیزی جز آب نچشیدند.
چون روز چهارم رسید و نذرهای خود را ادا کرده بود، حضرت أمیرالمؤمنین به خدمت رسول اکرم آمد و با خود حسن و حسین را بردند؛ و در آن دو نور دیده اثر ضعف بود، پس پیغمبر گریه کرد و جبرائیل سورۀ هل أتی نازل فرمود دربارۀ آنها.3
عجبی نیست از نزول این سوره دربارۀ اهل بیت از أمیرالمؤمنین و فاطمه و حسنین؛ عجب از نزول اوست دربارۀ فضّۀ خادمه، زیرا این سوره دربارۀ جمیع آنان نازل شده است. آری کسی که در اثر تقوی و تبعیّت از اعمال آنان بدنبال آن بزرگواران حرکت کند چگونه جزء آنان نگردد؛ خداوند در قرآن مجید سگ اصحاب کهف را جزء آنان شمرده، در جائی که فرماید: ﴿سَيَقُولُونَ ثَلَٰثَةٞ رَّابِعُهُمۡ كَلۡبُهُمۡ وَيَقُولُونَ خَمۡسَةٞ سَادِسُهُمۡ كَلۡبُهُمۡ رَجۡمَۢا بِٱلۡغَيۡبِ وَيَقُولُونَ سَبۡعَةٞ وَثَامِنُهُمۡ
كَلۡبُهُمۡ قُل رَّبِّيٓ أَعۡلَمُ بِعِدَّتِهِم﴾،1 چگونه فضّه جزء آن خاندان نگردد، همچنان که سلمان فارسی جزء آنان شد.
بنا به روایت شیخ حافظ رجب بُرسی فضّه دختر پادشاه هند بود، و در نزد او ذخیرهای از اِکسیر بود؛ چون به خانۀ زهراء آمد آنجا را خالی از متاع دنیوی یافت و غیر از یک شمشیر و درع و یک آسیا چیزی نبود. فضّه قدری مس برداشته و او را نرم کرد و از آن اکسیر به او زد و به صورت شمش طلائی درآورد، چون أمیرالمؤمنین به خانه آمد آن شمش را نزد حضرت گذارد؛ حضرت فرمودند:
أحسَنتِ یا فِضَّةُ! لَکِن لَو أذَبْتِ الجَسَدَ لَکانَ الصَّبغُ أعلَی و القِیمَةُ أغلَی. فَقالَتْ: یا سَیِّدِی! تَعرِفُ هَذا العِلمَ؟ قالَ: نَعَم! و هَذا الطِّفلُ یَعرِفُهُ، و أشارَ إلَی الحُسَینِ [عَلَیهِ السَّلامُ]، فَجاءَ و قالَ کَما قالَ أمِیرُالمُؤمِنِینَ [عَلَیهِ السَّلامُ]. فَقالَ أمِیرُالمُؤمِنِینَ [عَلَیهِ السَّلامُ]: نَحنُ نَعرِفُ أعظَمَ مِن هَذا؛ ثُمَّ أومَأ بِیَدِهِ فَإذا عُنُقٌ مِن ذَهَبٍ و کُنُوزِ الأرضِ سائِرَةٌ. ثُمَّ قالَ: ضَعِیها مَعَ أخَواتِها! فَوَضَعَتها فَسارَتْ.2
فضّه طبق روایت مجلسی1 بیست سال به غیر از قرآن تکلّم ننمود، فضّه از کسانی است که فاطمه وصیّت فرمود که در جنازهاش حضور یابد و در تجهیز او کمک کند.
روضۀ حضرت زهراء سلام الله علیها
قالَ أمِیرُالمُؤمِنِینَ [عَلَیه السَّلامُ]: ... أخَذَتْ عَلَیَّ فاطمةُ علیها السلام عَهدَ اللهِ و رَسولِهِ أنَّها إذا تَوَفَّتْ لا اُعلِمُ أحَدًا إلاّ اُمَّ سَلَمَةَ زَوجَ رَسولِ اللهِ [صَلَّی اللهُ عَلَیهِ و آلِه و سَلَّمَ] و اُمَّ أیمَنَ و فِضَّةَ، و مِنَ الرِّجالِ ابْنَیها و عَبدَاللهِ بنَ عَبَّاسٍ و سَلمانَ الفارِسِیَّ و عَمّارَ بنَ یاسِرٍ و المِقدادَ و أباذَرٍّ و حُذَیفَة.2
لذا چون أمیرالمؤمنین فاطمه را غسل میداد، فضّه کمک میکرد.
قالَ أمیرُالمؤمنین عَلیهِ السّلام: فَلَمّا هَمَمتُ أن أعقِدَ الرِّداءَ نادَیتُ: یا اُمَّ کُلثُومٍ، یا زَینَبُ، یا سُکَینَةُ، یا فِضَّةُ، یا حَسَنُ، یا حُسَینُ! هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِن اُمِّکُم فَهَذا الفِراقُ و اللِّقاءُ فی الجَنَّةِ!
فَأقبَلَ الحَسَنُ و الحُسَینُ علیهما السلام و هُما یُنادِیانِ: وا حَسرَتاه! لا تَنطَفِئُ أبَدًا مِن فَقدِ جَدِّنا مُحَمَّدٍ المُصطَفَی و اُمِّنا فاطِمَةَ الزَّهراءِ؛ یا اُمَّ الحَسَنِ، یا اُمَّ الحُسَینِ!
إذا لَقِیتِ جَدَّنا مُحَمَّدًا المُصطَفَی فَأقرِئِیهِ مِنّا السَّلامَ و قُولِی لَهُ إنّا قَد بَقِینا بَعدَکَ یَتِیمَینِ فِی دارِ الدُّنیا. فَقالَ أمِیرُالمُؤمِنِینَ علیه السّلام: إنِّی اُشهِدُ اللهَ أنَّها قَد حَنَّتْ و أنَّتْ و مَدَّتْ یَدَیها و ضَمَّتهُما إلَی صَدرِها مَلِیًّا و إذًا بِهاتِفٍ مِنَ السَّماءِ یُنادِی: یا أبا الحَسَنِ! ارفَعهُما عَنها، فَلَقَد أبکَیا [وَ اللهِ] مَلائِکَةَ السَّماواتِ، فَقَدِ اشتاقَ الحَبِیبُ إلَی المَحبُوبِ؛ الحدیث.1
مجلس چهارم: جهت نیل به علّت غائی روزه رعایت هفت امر ضروری است
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین
و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدّین
﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ﴾.1
آیۀ شریفه علّت غائی روزه را وصول به ملکۀ تقوی دانسته است
آنچه از اخبار أئمه علیهم السّلام استفاده میشود آنست که: روزهدار از غیبت و ایذاء خادم، و شتم و سبّ و استماع غیبت، و از توجّه به غیر خدا و نظایر آنها از صفات زشت باید خودداری کند. و معلومست که در آیۀ مبارکۀ فوق که علّت غائی روزه را وصول به مرحلۀ تقوی دانسته است، بدون مراعات این امور حاصل نگردد. و لذا علماء علم اخلاق، مانند حجّة الاسلام غزالی2 و مرحوم مولی محسن فیض کاشانی و غیرهما روزه را به سه قسم تقسیم نمودهاند: روزۀ
عام، و روزۀ خاصّ، و روزۀ خاصّ الخاصّ. و ما به توفیق خداوند متعال با شرح و بسط بیشتری با استفاده و استشهاد از اخبار اهل بیت عصمت سلام الله علیهم أجمعین مطالب آنان را بیان میکنیم.
اوّل: روزۀ عامّ، و آن عبارت است از کفّ بطن و فرج از قضاء شهوات، و تفصیل آن در کتب فقهیّه مذکور است.
دوّم: روزۀ خاصّ، و آن عبارت است از کفّ سمع و بصر و لسان و دست و پا و سایر جوارح از گناهان و هر چه مورد رضای خداوند متعال نیست. روزهدار باید چشم و گوش و زبان خود را نگاه دارد از مکروهات؛ چون طبق روایتی که از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده است که الصَّومُ جُنَّةٌ،1 باید روزه یک سِپَری باشد از جمیع گناهان، و طبق آیۀ مبارکه باید روح و حقیقت روزه او را به مقام تقوی رهبری کند؛ و برای حصول آن باید هفت امر را مراعات کرد:
هفت أمر که برای حصول ملکۀ تقوی باید رعایت شود
اوّل: چشم پوشیدن و نگهداری آن از رها شدن آن بسوی هر چه مذموم و مکروه است. چون چشم که بیفتد به امر مذمومی، بدنبال او دل حرکت میکند و در آن افق گناه میایستد؛ پس برای نگاهداری دل باید چشم را از محرّمات نگهداری نمود. حضرت رسول الله فرمودند:
النَّظِرَةُ سَهمٌ مَسمُومٌ مِن سِهامِ إبلِیسَ، فَمَن تَرَکَها خَوفًا مِنَ اللهِ أعطاهُ إیمانًا یَجِدُ حَلاوَتَهُ فِی قَلبِه.2
شاید معنی شعر مرحوم بابا طاهر (ره) که میفرماید:
ز دست دیده و دل هر دو فریاد | *** | که هر چه دیده بیند دل کند یاد |
بسازم خنجری نیشش ز فولاد | *** | زنم بر دیده تا دل گردد آزاد |
این باشد که با کفّ نفس و دندان به روی جگر گذاردن، راه شهوات و لذائذ محرّمه را بر خود میبندم تا مرغ دل من به دنبال دانه از راه شبکه و دام دیده در تلۀ گناه نیفتد و گرفتار نشود.
دوّم: نگاهداشتن زبان از هر چه گفتنش شایسته نیست؛ مانند دروغ، غیبت، نمّامی، فحش، سبّ، جفا و تعدّی در گفتار، خودنمائی، مجادله و بطور کلّی هرزهگوئی یا سخنان بیهوده و لغو گفتن و یاوهسرائی نمودن.
در ثواب الأعمال مرحوم صدوق (ره) با إسناد خود روایت کرده است از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم:
إنّه قالَ: ... مَنِ اغْتابَ مُسلِمًا بَطَلَ صَومُهُ و نُقِضَ وُضُوؤُهُ، فَإن ماتَ و هُوَ کَذلِکَ ماتَ و هُوَ مُستَحِلٌّ لِما حَرَّمَ اللهُ.1
گردش زبان، دل را به گردش در میآورد؛ اگر زبان به ذکر خدا مترنّم گردد، دل نیز در حرم خدا حرکت میکند، و اگر زبان به گناه حرکت کند، دل نیز در این مرتع شیطان جولان میکند. یک علّت مهم آشوب دلها همانا تکثیر در کلامها است؛ به روایت عامّه حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند:
لَولا تَمرِیجٌ فی قُلوبِکُم و تَکْثیرٌ فی کَلامِکُم لَرَأیتُم ما أرَی و لَسَمِعتُم ما أسمَعُ.2
و چون دل در هیجان و آشوب درآمد، مانند آب موّاجی عکس خورشید و ماه در او منعکس نخواهد شد؛ به خلاف آنکه آرام گیرد و به ذکر خدا مطمئن گردد، در آنوقت جمال الهی در او تابیده متّصف به صفات الهی خواهد شد. حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:
إذا صُمتَ فَلْیَصُمْ سَمعُکَ و بَصَرُکَ و شَعرُکَ و جِلدُکَ، و عَدَّدَ أشیَاءَ غَیرَ هَذَا؛ و قالَ لا یَکُونُ یَومُ صَومِکَ کَیَومِ فِطرِکَ.1
و در روایت دیگر حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:
قالَ رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم لِجابِرِ بنِ عَبدِاللهِ: یا جابِرُ! هَذا شَهرُ رَمَضانَ؛ مَن صامَ نَهارَهُ و قامَ وِردًا مِن لَیلِهِ و عَفَّ بَطنُهُ و فَرجُهُ و کَفَّ لِسانَهُ خَرَجَ مِن ذُنوبِهِ کَخُروجِهِ مِنَ الشَّهرِ. فَقالَ جابِرٌ: یا رَسولَ اللهِ! ما أحسَنَ هَذَا الحَدِیثَ! فَقالَ رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: یا جابِرُ! و ما أشَدَّ هَذِهِ الشُّرُوطَ!2
حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:
إنَّ الصِّیامَ لَیسَ مِنَ الطَّعامِ و الشَّرابِ وَحدَهُ؛ ثُمَّ قالَ: قالَتْ مَریَمُ: إنِّی نَذَرتُ لِلرَّحمنِ صَومًا، أی صَومًا صَمتًا (وَ فِی نُسخَةٍ اُخرَی أی صَمتًا)؛ فَإذا صُمتُم فَاحفَظُوا ألسِنَتَکُم و غُضُّوا أبصارَکُم و لا تَنازَعُوا و لا تَحاسَدوا. قالَ: و سَمِعَ رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم امرَأةً تَسُبُّ جارِیَةً لَها و هی صائِمَةٌ، فَدَعا رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم بِطَعامٍ فَقالَ لَها: کُلِی! فَقالَتْ: إنِّی صائِمَةٌ؛ فَقالَ: کَیفَ تَکُونِینَ صائِمَةً و قَد سَبَبتِ جارِیَتَکِ؟! إنَّ الصَّومَ لَیسَ مِنَ الطَّعامِ و الشَّرابِ. قالَ: و قالَ أبُوعَبدِاللهِ علیه السّلام: إذا صُمتَ فَلْیَصُمْ سَمعُکَ و بَصَرُکَ مِنَ الحَرامِ و القَبِیحِ، و دَعِ المِرَاءَ و أذَی الخادِمِ، و لْیَکُنْ عَلَیکَ وَقارُ الصِّیامِ، و لا تَجعَلْ یَومَ صَومِکَ کَیَومِ فِطرِکَ.1
سوّم: نگاهداشتن گوش است از هر چه شنیدن آن برای انسان حرام و مکروه شمرده شده، بلکه شنیدن چیزهای مباحی که بر انسان نفعی ندارد. حضرت أمیرالمؤمنین علیه السّلام در نهج البلاغة به همّام دربارۀ صفات متّقین میفرماید:
و وَقَفُوا أسْماعَهُمْ عَلَی العِلمِ النّافِعِ لَهُمْ.1
هر چه گفتنش حرام باشد شنیدنش حرامست. بنابراین شنیدن غیبت و نمّامی و نظایر آنها حرام، و روزهدار باید از آن امساک کند. لذا خداوند بین مستمع دروغ و آکل سُحت را مساوی قرار داده میفرماید: ﴿سَمَّـٰعُونَ لِلۡكَذِبِ أَكَّـٰلُونَ لِلسُّحۡتِ﴾؛2 و پیغمبر صلّی الله علیه و آله فرمودند:
المُغْتابُ و المُستَمِعُ شَرِیکانِ فی الإثْمِ.3
چون ملاک حرمت غیبت کردن و غیبت شنیدن واحد است، و آن اطّلاع بر قبایح خلق خدا و تیرگی دل بدگوئی کننده و شنونده [است]؛ و چون دل بواسطۀ شنیدن سخن محرّم از خدا غافل میشود و به معنی آن سخن قرار گرفته در افق معنای قبیح میرود، لذا برای نگهداری دل کفّ سمع عما لا یرضی الله به لازم است.
چهارم: نگاهداشتن بقیّۀ اعضاء بدن از گناه؛ مانند دست و پا و پوست بدن
و موی بدن. چون فعلی که معصیت و گناه بود، نه از جهت آن عنوان فعل است بدون ملاحظۀ علّتی، بلکه حقیقت معصیت و ارتکاب گناه به علّت معنائی است که در آن مستور است، و آن یعنی دل را سیاه و از عالم نور به ظلمت و از خلوص به نفاق و از طهارت به قذارت و از حیات به موت و از توحید به تفرقه و شرک میکشاند؛ و معلوم است که علّت تشریع صیام که همان وصول به تقوی و پیدایش آثار طهارت است با گناه صورت نبندد، و به هر مقدار که شخص روزهدار گناه کند به همان مقدار اثر روزهاش ضعیف، و به هر مقدار خود را از گناه دور کند اثر روزه در او قوی خواهد بود. بنابراین باید تمام اعضاء و جوارح را از کردار ناپسندیده بازداشت، و راه جولان آنها در هوای نفس که مرتع شیطان است را مسدود ساخت تا ملکۀ قدسیّۀ دل بتواند آزادانه توجّه به حرم قدس کند و در کاخ طهارت و منزل تقوی برود.
چشم و گوش و زبان و دست و پا و فرج آلاتی هستند که پروردگار عظیم به بشر عنایت کرده است تا بدانها به عالم خارج مربوط شوند، و آیات الهی را ملاحظه کنند و با آنها تماس گیرند؛ در این صورت جان آنها زندگی بهتر و روان آنها نشاط و قدرت عظیمی پیدا خواهد نمود. و این تنها در صورتیست که با موجودات خارجی با چشم پاک نظر کنند و آنها را آیت الهی دانند، و این آلات را در راه وصول به ملکۀ تقوی مصرف نمایند. و امّا اگر بنا شود این آلات را وسیلۀ وارد نمودن شیطان به نفس طاهره قرار دهند، همانا در استعمال آنها خیانت نمودهاند و این سرمایههای بزرگ را در راه نابودی حقیقت انسانیّت خود بکار بستهاند، و با غفلت از اصل مقصود با این آلات به خارج متّصل شده و خارج را نه بنظر آیتیّت بلکه بنظر استقلال خواستهاند استخدام کنند. معلوم است که در این حال کاملاً عکس مقصود حاصل خواهد شد و با هر یک از این آلات راه خاصّی برای جولان نفس در ملتذّات بهیمیّه باز نموده، عساکر و جنود شیطان از تمام این
راهها به او هجوم کنند و دل را محلّ تردّد و رفت و آمد خود قرار دهند. در این صورت کجا جلال و عظمت الهی در او منکشف گردد؟! کجا با موجودات عوالم تجرّد مرتبط شود؟! کجا از انوار جمال ساحت ربوبی متمتّع گردد؟! ﴿وَلَٰكِنَّهُۥٓ أَخۡلَدَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ فَمَثَلُهُۥ كَمَثَلِ ٱلۡكَلۡبِ إِن تَحۡمِلۡ عَلَيۡهِ يَلۡهَثۡ أَوۡ تَتۡرُكۡهُ يَلۡهَث﴾؛1 برای همیشه در رتبه و أرض بهائم جاودان زیست خواهد نمود، و از آنجا به ذروۀ عالیۀ مقام انسانیّت عروج نتواند نمود. و بالعکس اگر رفته رفته راههای بهیمیّت را برخود ببندد (نه آنکه چشم را ببندد، بلکه از گناه ببندد، نه آنکه گوش را ببندد، بلکه از معاصی ببندد و هکذا) کمکم انوار خدا در سرزمین نفس او تابش میکند و شمس حقیقت طلوع مینماید. و چون معلوم شد که این آلات امانتهای خدا هستند برای وصول به این مقامات، و استعمال آنها حرامست مگر در راه رسیدن به این هدف، باید امانت را در مورد رضای خدا که امانت دهنده است صرف نمود؛ حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند:
إنّما الصَّومُ أمانَةٌ فَلْیَحفَظْ أحَدُکُم أمانَتَهُ.2
اعضا و جوارح امانات إلهیاند که باید آنها را حفظ کرد و چون کریمۀ شریفه ﴿إِنَّ ٱللَهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾3 را
تلاوت فرمودند، دستهای خود را بر چشم و گوش خود گذارده، فرمودند:
السَّمعُ أمانَةٌ و البَصَرُ أمانَةٌ.1
و اگر امانت نبود حضرت رسول نمیفرمودند: اگر کسی به روزهدار مجادله و شتم نمود، در جواب بگوید: إنِّی صائِم.2
قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ و آلِهِ و سَلّم: إنّما الصُّومُ جُنّةٌ، فَإذا کانَ أحَدُکمُ صائِمًا فَلا یَرفَثُ و لا یَجهَلُ، و إن إمْرُءٌ قابَلَهُ أو شاتَمَهُ فَلیَقُلْ: إنّی صائِمٌ.3
و معنی فَلیَقُلْ إنّی صائِمٌ آنست که: این زبان را به امانت به من دادهاند برای آنکه او را حفظ کنم، پس چگونه در آن خیانت ورزم و سخن به جواب تو باز کنم.
بنابراین معلوم میشود که خداوند علیّ أعلی که فرموده ﴿وَٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى ٱلۡخَٰشِعِينَ * ٱلَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَأَنَّهُمۡ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ﴾،4 مراد به صبر همان روزۀ ظاهر و کفّ بطن و فرج از شهوات نیست؛ و مراد از نماز، نماز بدون توجه و حضور قلب نیست؛ و الاّ معلومست که آنها زیاد
اهمیّتی ندارد، همه کس انجام میدهند، اختصاص به خاشعین و دلباختگان لقای او ندارد؛ آن صیام و صلاتی که بر همه سنگین است جز بر خاشعین، همان صلاة و صوم بالمعنی الحقیقی است.
پنجم: کفّ بطن از خوردن غذای حرام و مشتبه در وقت افطار و سحر و در طول شب؛ زیرا کفّ بطن از غذای حلال در طول روز و خوردن حرام در شب چه فائدهای دارد؟ مثال چنین شخصی مثال کسی است که خانهای بنا میکند ولی شهری را خراب مینماید؛ چون در غذای حلال زیادهروی و افراط غلط است، و غذای حرام مطلقا ولو ذرّهای باشد حرام. غذای حلال برای بدن حکم دوا دارد، و غذای حرام حکم سمّ قاتل. چنانچه دوا را زیاد استعمال کنیم ضرر دارد، ولی سمّ مهلک نه زیادی او بلکه اصلش مهلک است. بنابراین کسی که در روز از غذای حلال اجتناب میکند و شب غذای مشتبه یا حرام میخورد مانند کسیست که از زیادی دوا اجتناب نموده، و بعوض سمّ قاتل خورده است؛ از ضرری پیشگیری نموده و خود را یک مرتبه در ضرر شدیدتر افکنده است.
قالَ أمیرالمُؤمِنین عَلَیه السّلام: کَم مِن صائِمٍ لَیسَ لَهُ مِن صِیامِهِ إلاّ الجُوعُ و الظَّماُ، و کَم مِن قائِمٍ لَیسَ لَهُ مِن قِیامِهِ إلاّ السَّهَرُ و العَناءُ، حَبَّذا نَومُ الأکیاسِ و إفطارُهُم!1
و روایات از اهل بیت علیهم السّلام در مضرّات روحی غذای مشتبه و حرام زیاده از حدّ احصاست.
ششم: از زیاده خوردن در وقت افطار خودداری کند و شکم خود را پُر نگرداند؛
قالَ رَسُولُ اللهِ: ما مَلأ آدَمِیٌّ وِعاءً شَرًّا مِن بَطنِهِ؛ فَإن کانَ و لا بُدَّ، فَثُلُثٌ لِطَعامِهِ و ثُلُثٌ لِشَرابِهِ و ثُلُثٌ لِنَفَسِه.1
سابقاً ذکر شد که منظور از تشریع روزه پائین آمدن سطح شهوات بواسطۀ شکستن قدرتهای نفس امّارۀ دشمن خداست؛ و معلوم است که چنانچه در طول روز آنچه انسان نخورده و نیاشامیده در شب به اضعاف مضاعفه تدارک کند این منظور حاصل نمیگردد. اگر انسان معدۀ خود را از طلوع صبح تا شب خالی داشت و گرسنگی شدید بر او غالب آمد و رغبت او بر غذا خوردن زیاده گشت و میل او به هیجان آمد، آن وقت از غذاهای رنگارنگ و انواع اطعمه و اشربه در هنگام افطار او را پر نمود، چه بسا قوّت او زیادتر میگردد و شهوات او بیش از سایر ایّام به هیجان درمیآید، و برای قضاء منظورهای شیطانی و قوای مخفیّهای که سابقاً در او نمودی نداشته بیشتر دست میزد [میزند].
جان و روح روزه عبارت است از ضعیف نمودن قوای شیطانی
بنابراین جان و روح روزه که عبارت است از ضعیف نمودن قوای شیطانی که راهبر انسان بسوی مهالک است حاصل نخواهد شد مگر بواسطۀ تقلیل در خوراک؛ و به همان مقدار که در سایر ایّام هنگام غذا انسان میخورده است در موقع افطار بخورد نه بیشتر. و امّا اگر بنا بشود انسان آنچه را که در سایر روزها از صبح تا شب میخورده جمع کند و بخواهد هنگام افطار تدارک و تلافی کند، البتّه از روح صوم خود چندان سودی نخواهد برد. امّا آنچه بین بعضی از مترفّهین مشهود است که برای ماه رمضان خود غذاهای لذیذتری آماده میکنند، و در شب مجالسی تشکیل میدهند و بخورد و خوراکهای متنوّع مشغول میشوند، و چه
بسا در شبهای رمضان بیشتر از ماههای دیگر غذا میخورند، برای آنها این چنین روزه اثر واقعی نخواهد داشت. بلکه یکی از آداب روزه آنست که شخص روزهدار در روز زیاد نخوابد تا خوب گرسنگی و تشنگی را درک کند و ضعف قوای حیوانی را بفهمد، و هر شب که بگذرد قدری از این صفتهای قوای حیوانی به روی هم متراکم گردد تا نشاط روحی او بحدّ کمال، و خفّت قوای بهیمیّت او بحدّ نازل منتهی شود؛ در این حال ممکنست در اواخر ماه مبارک رمضان به شرف لیلة القدر مشرّف گردد. چون لیلة القدر شبی است که در آن انوار ملکوت الهی بر عبد منکشف گردد؛ لذا برای کسی که میخواهد از این بهرۀ عظمای الهی نصیبی وافر بردارد باید هر شب نیز مقداری را به نماز و ذکر بگذراند.
رَوَی زُرارَةُ عَن أبِیجَعْفَرٍ علیه السّلام: أنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله لَمّا انْصَرَفَ مِن عَرَفاتٍ و صارَ [سَارَ] إلَی مِنًی، دَخَلَ المَسجِدَ فَاجْتَمَعَ إلَیهِ النّاسُ یَسألُونَهُ عَن لَیلَةِ القَدرِ؛ فَقامَ خَطِیبًا فَقالَ بَعدَ الثَّناءِ عَلَی اللهِ عَزَّوجَلَّ أمّا بَعدُ، فَإنَّکُم سَألتُمُونِی عَن لَیلَةِ القَدرِ، و لَم أطوِها عَنکُمْ1 لأنِّی لَم أکُنْ بِها عالِمًا. اعْلَمُوا أیُّها النّاسُ: أنَّهُ مَن وَرَدَ عَلَیهِ شَهرُ رَمَضانَ و هُوَ صَحِیحٌ سَوِیٌّ فَصامَ نَهارَهُ و قامَ وِردًا2 مِن لَیلِهِ و واظَبَ عَلَی صَلاتِهِ و هَجَرَ3 إلَی جُمُعَتِهِ و غَدا إلَی عِیدِهِ فَقَد أدرَکَ لَیلَةَ القَدرِ و فازَ بِجائِزَةِ الرَّبِّ عَزَّوجَلَّ.4
وَ قالَ أبوعَبدِاللهِ علیه السّلام: فازُوا و اللهِ بِجَوائِزَ لَیسَتْ کَجَوائِزِ العِبادِ.1
و از طرفی دیگر معلومست که سلامت روح ارتباط کامل به سلامت بدن دارد، و پرخوری از هر چیز بیشتر بدن را میکاهد. در کتاب فقه الرضا علیه السّلام:
قالَ: قالَ العالِمُ علیه السّلام: رَأسُ الحِمیَةِ الرِّفقُ بِالبَدَن.2
و فی المکارم عن الرضا علیه السّلام:
قالَ: لَو أنَّ النّاسَ قَصَّرُوا فی الطَّعامِ لاسْتَقامَتْ أبدانُهُمْ.3
وَ عَنِ العالِمِ علیه السّلام قالَ: الحِمیَةُ رَأسُ الدَّواءِ و المَعِدَةُ بَیتُ الدّاءِ، و عَوِّدْ بَدَنًا ما تَعَوَّدَ.4
و در کتاب دعوات الراوندی:
قالَ النَّبِیُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم: إیّاکُمْ و البِطنَةَ فَإنَّها مَفسَدَةٌ لِلبَدَنِ و مَورَثَةٌ لِلسَّقَمِ و مَکسَلَةٌ عَنِ العِبادَةِ.1
وَ عَن الأصبَغُ بنُ نُباتَةَ: سَمِعتُ أمِیرَالمُؤمِنِینَ علیه السّلام یَقُولُ لابنِهِ الحَسَنِ علیه السّلام: یا بُنَیَّ! ألا اُعَلِّمُکَ أربَعَ کَلِماتٍ تَستَغنِی بِها عَنِ الطِّبِّ؟ فَقالَ: بَلَی! قالَ: لا تَجلِسْ عَلَی الطَّعامِ إلاّ و أنتَ جائِعٌ، و لا تَقُمْ عَنِ الطَّعامِ إلاّ و أنتَ تَشتَهِیهِ، و جَوِّدِ المَضغَ، و إذا نِمتَ فَأعرِضْ نَفسَکَ عَلَی الخَلاءِ؛ فَإذا اسْتَعمَلتَ هَذا اسْتَغنَیتَ عَنِ الطِّبِّ. و قالَ: إنَّ فِی القُرآنِ لآیَةً تَجْمَعُ الطِّبَّ کُلَّهُ: ﴿كُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْ﴾.2
بعد از افطار باید مضطرب و معلّق بین خوف و رجاء بود
هفتم: آنکه دل بعد از افطار مضطرب و معلّق بین خوف و رجا باشد، و مبادا او را عُجب و خودپسندی فراگیرد؛ چون از کجا میداند که آیا روزۀ او قبول شده و از مقرّبین درگاه خداست، یا ردّ شده و جزء مطرودین است. و بطور کلّی
همیشه باید در بعد از عبادتی که از انسان سر میزند انسان فقط امید به رحمت او داشته باشد، نه آنکه پشتگرم به عملی که نموده است بوده باشد.
و نَظَرَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیهما السّلام إلَی اُناسٍ فِی یَومِ فِطرٍ یَلعَبُونَ و یَضحَکونَ؛ فَقالَ لأصحابِهِ و التَفَتَ إلَیهِم:
إنَّ اللهَ عَزَّوجَلَّ جَعَلَ شَهرَ رَمَضانَ مِضمارًا لِخَلقِهِ یَستَبِقُونَ فیهِ بِطاعَتِهِ إلَی رِضوانِهِ، فَسَبَقَ فیهِ قَومٌ فَفازُوا و تَخَلَّفَ آخَرُونَ فَخابُوا؛ فَالعَجَبُ کُلُّ العَجَبِ مِنَ الضّاحِکِ اللاّعِبِ فِی الیَومِ الَّذِی یُثابُ فِیهِ المُحسِنُونَ و یَخِیبُ فِیهِ المُقَصِّرُونَ! و ایْمُ اللهِ لَو کُشِفَ الغِطاءُ لَشُغِلَ مُحسِنٌ بِإحسانِهِ و مُسِیءٌ بِإساءَتِهِ!1
این مجموع شرائط هفتگانهای بود که برای صوم الخاصّ لازم است.
و امّا سوّم: صوم خاصّ الخاص، و آن روزۀ مقرّبین درگاه خداست. در باب بیستم از مصباح الشریعة فرماید:
قالَ الصّادِقُ علیه السّلام: قالَ رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: الصَّومُ جُنَّةٌ مِن آفاتِ الدُّنیا و حِجابٌ مِن عَذابِ الآخِرَةِ. فَإذا صُمتَ فَانْوِ بِصَومِکَ کَفَّ النَّفسِ عنَ الشَّهَواتِ و قَطعَ الهِمَّةِ من [عن] خُطُواتِ الشَّیاطِینَ [الشَّیْطانِ]. و أنزِلْ نَفسَکَ مَنزِلَةَ المَرضَی لا تَشتَهِی طَعامًا و لا شَرابًا، و تَوَقَّعْ [مُتَوَقِّعًا] فِی کُلِّ لَحظَةٍ شِفاکَ مِن مَرَضِ الذُّنُوبِ، و طَهِّر باطِنَکَ مِن کُلِّ کَذِبٍ [کَدَرٍ] و غَفلَةٍ و ظُلمَةٍ یَقطَعُکَ عَن مَعنَی الإخلاصِ لِوَجهِ اللهِ [تَعالَی]؛ إلی أن قال:
و قَالَ رَسُولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله: «قالَ اللهُ تَعالَی: الصَّومُ لِی و أنا أجزِی [اُجزَی] بِهِ». وَ الصَّومُ یُمِیتُ مُرادَ النَّفسِ و شَهوَةَ الطَّبعِ [الحَیَوَانِیِّ]، و فِیهِ صَفاءُ القَلبِ و طَهارَةُ الجَوارِحِ و عِمارَةُ الظّاهِرِ و الباطِنِ و الشُّکرُ عَلَی النِّعَمِ و الإحسانُ إلَی الفُقَراءِ و زِیادَةُ التَّضَرُّعِ و الخُشُوعِ و البُکاءِ و حَبلُ الالتِجاءِ إلَی اللهِ. ثُمَّ سَبَبُ انکِسارِ الهِمَّةِ [و] تَخفِیفُ السَّیِّئاتِ و تَضعِیفُ الحَسَناتِ و فِیهِ مِنَ الفَوائِدِ ما لا یُحْصَی، و کَفَی ما ذَکَرناهُ مِنهُ لِمَن عَقَلَه و وُفِّقَ لاستِعمالِهِ، إن شاءَ اللهُ تَعالَی؛ انتهی.1
باید روزهدار علاوه بر إعمال شرائط صوم الخاص، از غیر خدا چشم ببندد و لحظهای نگذارد یاد غیر خدا داخل در دل او شود؛ باید دل را از افکار دنیویه و آرزوهای شیطانیّه پاک کند و از همّتهای دنیّه دور نگهدارد. و بطور کلّی شخص صائم نگذارد خاطرات و صور داخل در ذهن او شود، و آنچه از نیّتها و افکار او را میگیرد همه خدا باشد و بس. در این هنگام است که مسافر به مقصد میرسد، نور خدا در دل او پیدا میشود، و جمال او، صفات و اسماء حُسنای او بر بنده مکشوف میگردد و خدا در دل مؤمن جای میگیرد. در حدیث قدسی وارد است:
لایَسَعُنِی أرْضِی و لاسَمَائِی، و لَکن یَسَعُنِی قَلبُ عَبدِی المُؤمِنِ بِی.1
رَزَقَنا اللهُ و جَمیعَ إخوانِنا بِمُحَمَّدٍ و آلِهِ الطّاهِرینَ.2
مؤمن در آن هنگام غیر خدا نمیبیند و از غیر خدا نمیشنود؛ دست او
دست خدا، پای او پای خدا، چشم و گوش او چشم و گوش خدا میگردد، خیمه و خرگاه خود را از هر دو جهان تکان داده، بار خود را در حریم قدس و حرم امان الهی فرود میآورد و فاش میگوید:
تَرَکتُ لِلنّاسِ دُنیاهُمْ و دِینَهُم | *** | شُغلاً بِذِکرِکَ یا دِینِی و دُنیائِی1 |
کانَت لِقَلبِی أهواءٌ مُفَرَّقَةٌ | *** | فَاستَجمَعتُ مُذ رَأتکَ العَینُ أهوائِی2 |
باب مناجات قلبی او با خود ربّ الأرباب و ملک الملوک باز میشود.
مناجات حضرت سیّدالشّهداء در آخرین لحظات حیات
حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام در آخرین لحظات حیات صورت بروی خاک گذارده میفرمود:
إلهی رِضًی بِقَضائِکَ و تَسلِیمًا لأمرِکَ لا مَعْبودَ سِواکَ، یا غِیاثَ المُستَغِیثِینَ!3
تَرَکتُ الخَلقَ طُرًّا فی هَواکا | *** | و أیتَمتُ العیالَ لِکَی أراکا |
فلَو قَطَّعتَنی فی الحُبِّ إربًا | *** | لَما حَنَّ الفُؤادُ إلَی سِواکا4و5 |
|
سلسله مباحث أنوار الملکوت: نور ملکوت نماز
مجلس اوّل: نماز وسیلهای برای محو قلب و حقیقت خود در عظمت حضرت حقّ
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین
و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدّین
﴿ٱتۡلُ مَآ أُوحِيَ إِلَيۡكَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ وَلَذِكۡرُ ٱللَهِ أَكۡبَرُ وَٱللَهُ يَعۡلَمُ مَا تَصۡنَعُونَ﴾.1
نماز خلوت بنده است با خدای خود، و راز و نیاز گفتن و تعریف و تمجید نمودن و استمداد و استنصار کردن و غرق انوار جمال و عظمت او شدن. انسان چون به خود نگرد در خود دو امر میبیند: یکی بدن او که مانند سایر موجودات خارجی در تغییر و تبدیل و کون و فساد است، و دیگری حقیقت او که با تغییرات و تحوّلات عالم خارج متحوّل نمیگردد. در نماز انسان قلب و همان حقیقت خود را محو در عظمت آن موجود ازلی و ابدی که تمام موجودات قائم به اوست
مینماید، و خود را بدان ابدیّت میپیوندد، و به ذکر او و یاد او آرامش میگیرد؛ ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَتَطۡمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكۡرِ ٱللَهِ أَلَا بِذِكۡرِ ٱللَهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ﴾.1
انسان در هر لحظه از افکار و خواطر خالی نیست؛ در سکون و حرکت، در خواب و در بیداری. افکار و خاطرات مانند موجهای خروشان از اصقاع و نواحی نفس هجوم میآورند، و ملکات مکتسبه و برخورد با مشاهدات روزمرّه هر دم بر انسان خاطرهای میزایند. این خاطرات مانند تیغهائی آبدار و شمشیرهائی برّان بر قلب حمله نموده، او را در پرّه میافکنند و جریحهدار میکنند؛ از هر خاطرهای بگریزد به خاطرۀ دیگری دچار میشود. گریز از خاطره نیز بنوبۀ خود خاطرۀ جدیدی است. صور و اشکال موجودات فانیه صف بسته، دائماً در ذهن او رژه میرود و میدان نفس را محلّ تاخت و تاز خود قرار میدهند؛ مولای رومی محمّد بلخی فرماید:
جان همه روز از لگد کوب خیال | *** | وز زیان و سود و از بیم زوال |
نی صفا میماندش نی لطف و فرّ | *** | نی بسوی آسمان راه سفر |
حقیقت نماز حضور قلب است و حضور قلب مستلزم نفی خواطر در این صورت روح ملکوتی مجروح و شکسته و خسته و مهجور میماند. نماز یگانه ارتباط و اتّصالی است که ناگهان او را از این هیاهو میرهاند؛ چون حقیقت نماز حضور قلب است، و حضور قلب مستلزم نفی خواطر و توجّه تام به ذات اقدس ربوبی است. لذا با این توجّه تمام خاطرات مضمحل میگردد، افکار و خیالات نیست و نابود میگردد، آن لشکرهای صف کشیده شدۀ افکار و آن تداعی معانی صور و اشکال مانند نمک در آب حل میشود، و آن آشوب و هیجان تبدیل به آرامش و سکون میگردد. آن گرد و غبار خیالات تبدیل به زمین سرسبز و خرّم و آب پاشیده شده، آن امواج پرخروش تبدیل به یک آب صاف و
آرام میشود. و معلوم است که اقلّ فایدۀ آن استراحت موقّتی از پریشانی حواس و افکار، و فائدۀ مهم آن اتّصال به ابدیّت و خداوند جلّ و علا است. چون آئینۀ دل صاف شد و آب خروشان آرام گرفت و گرد و غبار شهوات و افکار مشوّش نشست، جلوۀ خورشید حقیقت و شمس سرمدی در قلب واضح میشود؛ بنده خدای خود را میبیند، با او میگوید و با او میشنود.
یکی از بزرگان میفرماید: من هر وقت بخواهم خدا با من صحبت کند قرآن میخوانم، و هر وقت بخواهم من با خدا تکلّم کنم نماز میخوانم چه حال بهتر از این حال که انسان دمی مغز خود را از فکر این دنیای پر شر و شور خالی کند (دنیائی که عیشش توأم با ناگواری و حیاتش توأم با موت و شادیش مقرون با سوگ و ماتم است) و توجّه به حرم انس و مقام قرب و محل أمان بگرداند، و به ابدیّت پیوسته شود.
نماز حجاب را برداشته سیم را متّصل میکند
معنی آیۀ شریفه تنها این نیست که نماز انسان را از فحشا و منکرات ظاهری باز میدارد، بلکه این افکار و خیالات که فحشا و منکرات واقعی است و دشمنان راه سلوک و تجرّد، با نماز که همان توجّه کامل به حضرت رب الأرباب است همۀ آنها را مانند خس و خاشاک میسوزاند و در بوتۀ مقام قرب نابود میکند؛ لذا محمّد بن فُضَیل از حضرت رضا علیه السّلام روایت میکند که آن حضرت فرمودند:
الصَّلاةُ قُربانُ کُلِّ تَقِیٍّ.1
البتّه خدا به هر موجودی قریب است، لکن انسان بواسطۀ هواهای نفس و آرزوهای دراز، خود را محجوب و دور داشته است؛ حضرت سجّاد علیه السّلام فرماید:
و أنَّکَ لا تَحتَجِبُ عَن خَلقِکَ إلاّ أن تَحجُبَهُمُ الآمال [الأعمَالُ السَّیِّئَةُ] دُونَکَ.1
نماز حجاب را برداشته سیم را متّصل میکند.
الصّلاةُ مِعْراجُ المُؤمِنِ.2
«نماز معراج مؤمن است.»
آنچه از حقایق در معراج بر رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم مشهود شده است ممکن است نظایر و أشباه آن برای مؤمنین که پیروی از او نموده، امّت او محسوب میگردند پیدا شود؛ در حدیث قدسی است:
حدیث شریف: لایَسَعُنِی أرْضِی و لاسَمَائِی بَلْ یَسَعُنِی قَلبُ عَبدِی الْمُؤمِنِ بِی
لایَسَعُنِی أرْضِی و لاسَمَائِی، بَلْ یَسَعُنِی قَلبُ عَبدِی الْمُؤمِنِ بِی.3
نماز حال خلوت بنده با خداست، مانند خلوت عاشق با معشوق. خاطرات حکم مزاحماتی است که برای عاشق در خلوت پیدا میشود، او را کسل و خسته میکند، ناراحت و پریشان مینماید، نمیگذارد آنطور که باید متمتّع شود؛ همچنین توجّه به غیر خدا در نماز روح را رنجور و خسته میکند و نمیگذارد از لقای او متمتّع گردد و با او انس گیرد.
عَن مُعاوِیَةَ بنِ وَهبٍ قالَ: سَألتُ أباعَبدِاللهِ علیه السّلام عَن أفضَلِ ما یَتَقَرَّبُ بِهِ العِبادُ إلَی رَبِّهِم و أحَبِّ ذَلِکَ إلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ، ما هو؟ فَقالَ: ما أعلَمُ شَیئًا بَعدَ المَعرِفَةِ أفضَلَ مِن هَذِهِ الصَّلاةِ؛ ألا تَرَی أنَّ العَبدَ الصّالِحَ عِیسَی بنَ مَریَمَ علیه السّلام قالَ: ﴿وَأَوۡصَٰنِي بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱلزَّكَوٰةِ مَا دُمۡتُ حَيّٗا﴾.1
و در حدیث دیگر، زید الشَحّام از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند که: سَمِعتُهُ یَقولُ:
أحَبُّ الأعمالِ إلَی اللهِ عَزَّوجَلَّ الصَّلاةُ؛ و هِیَ آخِرُ وَصایا الأنبِیاءِ علیهم السّلام. فَما أحسَنَ الرَّجُلَ یَغتَسِلُ أو یَتَوَضَّاُ فَیُسبِغُ الوُضوءَ ثُمَّ یَتَنَحَّی حَیثُ لا یَراهُ أنِیسٌ فَیُشرِفُ عَلَیهِ و هو راکِعٌ أو ساجِدٌ! إنَّ العَبدَ إذا سَجَدَ فَأطالَ السُّجودَ نادَی إبلِیسُ: یا وَیلاهْ! أطاعَ و عَصَیتُ و سَجَدَ و أبَیتُ.2
مقصود حضرت از تنحّی همان دور شدن از مردم و خلوت گزیدن است، بطوری که در تمام حالات حضور قلب پیدا کند و به جمعیّت خود بپیوندد،1 و صارفی از توجّه تامّ و کامل برای او پیدا نشود. شیطان سعی نموده او را از قرب خدا دور کند؛ شیطان که خود در عالم کثرت و تفرقه آمد، ابداً راضی نیست که فردْ مقرَّب گردد و در توحید و عالم خلوص قدمی گذارد، بدین جهت ناله میکند.
حدیث پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم: یا عَبْدَاللهِ أعِنّا بِطُولِ السُّجودِ
عَن عَبدِاللهِ بنِ سِنانٍ عَن أبِیعَبدِاللهِ علیه السّلام أنَّهُ قالَ: مَرَّ بِالنَّبِیِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم رَجُلٌ و هو یُعالِجُ بَعضَ حُجُراتِهِ، فَقالَ: یا رَسولَ اللهِ! ألا أکفیکَ؟ فَقالَ: شَأنَکَ؛، فَلَمّا فَرَغَ قالَ لَهُ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلّم: حاجَتُکَ؟ قالَ: الجَنَّةُ؛ فَأطرَقَ رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم ثُمَّ قالَ: نَعَم! فَلَمّا وَلَّی قالَ لَهُ: یا عَبدَاللهِ! أعِنّا بِطُولِ السُّجُودِ.2
و همچنین وَشّاء میگوید:
سَمِعتُ الرِّضَا علیه السّلام یَقُولُ: أقرَبُ ما یَکُونُ العَبدُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ و هو ساجِدٌ، و ذَلِکَ قَولُهُ عَزَّ و جَلَّ: ﴿وَٱسۡجُدۡ وَٱقۡتَرِب﴾.1
نماز اتّصال باطن انسان به عالم انوار است، نماز اتّصال به عالم طهارت است، نماز در انسان ایجاد نور میکند، مؤمن منوّر به نور خداست ﴿ٱللَهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾،2 کسی که محو جمال احدی گردد سراپایش غرق نور میشود؛ نوری که در ذات او و در صفت و فعل او نیز اثر میگذارد ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَهَ وَءَامِنُواْ بِرَسُولِهِۦ يُؤۡتِكُمۡ كِفۡلَيۡنِ مِن رَّحۡمَتِهِۦ وَيَجۡعَل لَّكُمۡ نُورٗا تَمۡشُونَ بِهِۦ﴾؛3 این نور راه را برای او روشن میکند.
اتَّقُوا فِراسَةَ المُؤمِنِ فَإنَّهُ یَنظُرُ بِنُورِ اللهِ [عَزَّ و جَلَّ].4
داستان چهار صحابی که در جنگ موته از دهان آنها نور ساطع شد
حضرت أمیرالمؤمنین روز اوّل شعبان عبور کرد بر قومی که در مسجد نشسته بوده و در امر قضا و قدر مذاکره و مجادله مینمودند، حضرت آنان را نهی فرمود و ترغیب به عمل صالح نمود؛ تا آنجا که در وصف مردمان روشن ضمیر
که اثر عبادت و نماز در آنان مشهود میشود فرمود:
حضرت رسول أکرم لشکری به جهاد کفّار فرستاد؛ دشمنان در شب تار بر آنان هجوم آورده شبیخون زدند، شبی بس تار و ظلمانی. مسلمانان که آرمیده و از شمشیر و نیزۀ خود خبر نداشته و در آن تاریکی دشمن را نمیدیدند (دشمنی که آنها را هدف تیرباران قرار داده اگر چندی بطول میانجامید همگی هلاک شده بودند) ناگهان نوری از دهان چهار نفر به نام عبدالله بن رَواحَه،1 زید بن حارثِه، قَتادة بن نُعمان، و قیس بن عاصم مِنقَری که در چهار گوشۀ میدان بیدار و مشغول نماز و تلاوت قرآن بودند ساطع شد که آن صحنه مانند روز روشن گشت. مسلمانان دلیر شدند، قوّت گرفتند، شمشیر کشیده در پی دشمن تاختند و آنها را مقتول و مجروح و برخی را نیز اسیر نمودند. چون به مدینه مراجعت نمودند قضیّه را برای حضرت رسول الله نقل کردند، حضرت فرمودند: آن نور برای أعمال چهار نفر بود از نماز و قرآن که در روز اوّل شعبان بجای آورده بودند.2
باری چون بنده پیوسته به نماز مشغول شود و با آداب ظاهری و باطنی بجای آرد، چنان با نماز انس میگیرد که از هر خستگی گریخته و در پناه نماز آسوده میشود، و هیچ لذّتی برای او برابری با نماز نمینماید، بلکه لذّات این جهان در مقابل نماز و قیاس با آن جز المی و رنجی بیش نیست.
کلمات نورانی أباعبدالله الحسین علیه السّلام با اصحاب در شب عاشورا
در ارشاد مرحوم مفید رضوان الله علیه آورده است که: چون عصر تاسوعا حضرت أباالفضل پیغام لشکر عمر بن سعد را که در آن، حضرت سیّد
الشّهداء را مخیّر نموده بودند بین تسلیم امر عبیدالله بن زیاد و بین مناجزه و مقاتله، برای حضرت آورد، حضرت فرمودند:
ارْجِعْ إلَیهِم، فَإنِ استَطَعتَ أن تُؤَخِّرَهُم إلَی غُدوَةٍ و تَدفَعَهُم عَنّا العَشِیَّةَ لَعَلَّنا نُصَلِّی لِرَبِّنا اللَّیلَةَ و نَدعُوهُ و نَستَغفِرُهُ، فَهُو یَعلَمُ أنِّی قَد کُنتُ اُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ و تِلاوَةَ کِتابِهِ و کَثرَةَ الدُّعاءِ و الاسْتِغفارِ.1
چون حضرت أباالفضل مهلت گرفت و مراجعت نمود، نزدیک شب بود که حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام اصحاب را جمع نمود؛
قالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَیْنِ زَیْنُ العابِدِینَ علیهما السّلام: فَدَنَوْتُ مِنْهُ لأسْمَعَ ما یَقُولُ لَهُمْ و أنا إذْ ذاکَ مَرِیضٌ، فَسَمِعْتُ أبِی یَقُولُ لأصحابِهِ:
اُثنِی عَلَی اللهِ أحسَنَ الثَّناءِ و أحمَدُهُ عَلَی السَّرّاءِ و الضَّرّاءِ. اللهُمَّ إنِّی أحمَدُکَ عَلَی أن کَرَّمتَنا بِالنُّبُوَّةِ و عَلَّمتَنا القُرآنَ و فَقَّهتَنا فی الدِّینِ و جَعَلتَ لَنا أسماعًا و أبصارًا و أفئِدَةً، فاجعَلنا مِنَ الشّاکِرِینَ. أمّا بَعدُ: فَإنِّی لا أعلَمُ أصحابًا أوفَی و لا خَیرًا مِن أصحابِی و لا أهلَ بَیتٍ أبَرَّ و لا أوصَلَ مِن أهلِ بَیتِی فَجَزاکُمُ اللهُ عَنِّی خَیرًا. ألا و إنِّی لَأظُنُّ یَومًا لَنا [أنّه آخَرَ یومٍ لَنا] مِن هَؤُلاءِ؛ ألا و إنِّی قَد أذِنتُ لَکُم فَانطَلِقُوا جَمِیعًا فی حِلٍّ لَیسَ عَلَیکُم مِنِّی ذِمامٌ، هَذا اللَّیلُ قَد غَشِیَکُمُ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلاً.
فَقالَ لَهُ إخوَتُهُ و أبناؤُهُ و بَنُو أخِیهِ و ابنا عَبدِاللهِ بنِ جَعفَرٍ: لِمَ نَفعَلُ ذَلِکَ لِنَبقَی بَعدَکَ! لا أرانا اللهُ ذَلِکَ أبَدًا أبَدًا! بَدَأهُم بِهَذا القَولِ عَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ علیه السّلام و أتبَعَتهُ الجَماعَةُ عَلَیهِ فَتَکَلَّمُوا بِمِثلِهِ و نَحوِهِ. فَقالَ الحُسَینُ علیه السّلام: یا بَنِیعَقِیلٍ! حَسبُکُمْ مِنَ القَتلِ بِمُسلِمِ بنِ عَقِیلٍ، فَاذهَبُوا أنتُم فَقَد أذِنتُ لَکُم. فَقالُوا:
سُبحانَ اللهِ! ما یَقُولُ النّاسُ؟ یَقُولُون [نَقولُ] إنّا تَرَکنا شَیخَنا و سَیِّدَنا و بَنِی عُمُومَتِنا خَیرَ الأعمامِ و لَم نَرمِ مَعَهُم بِسَهمٍ و لَم نَطعَنْ مَعَهُم بِرُمحٍ و لَمْ نَضرِبْ مَعَهُم بِسَیفٍ و لا نَدرِی ما صَنَعُوا. لا و اللهِ! ما نَفعَلُ ذَلِکَ، و لَکِن نَفدِیکَ بِأنفُسِنا و أموالِنا و أهلِینا و نُقاتِلُ مَعَکَ حَتَّی نَرِدَ مَورِدَکَ، فَقَبَّحَ اللهُ العَیشَ بَعدَکَ!
و قامَ إلَیهِ مُسلِمُ بنُ عَوسَجَةَ فَقالَ: أ نَحنُ نُخَلِّی عَنکَ؟! و بِما نَعتَذِرُ إلَی اللهِ فی أداءِ حَقِّکَ؟ أما [لا] و اللهِ حَتَّی أطعَنَ فی صُدُورِهِم بِرُمحِی و أضرِبَهُمْ بِسَیفی ما ثَبَتَ قائِمُهُ فی یَدِی؛ و لَو لَم یَکُنْ مَعِی سِلاحٌ اُقاتِلُهُم بِهِ لَقَذَفتُهُم بِالحِجارَةِ! و اللهِ لا نُخَلِّیکَ حَتَّی یَعلَمَ اللهُ أنّا قَد حَفِظنا غَیبَةَ رَسولِهِ [رَسولِ اللهِ] فیکَ! أما و اللهِ لَو عَلِمتُ أنِّی اُقْتَلُ ثُمَّ اُحیَی ثُمَّ اُحرَقُ ثُمَّ اُحیَی ثُمَّ اُذرَی، یُفعَلُ ذَلِکَ بِی سَبعِینَ مَرَّةً! ما فارَقتُکَ حَتَّی ألقَی حِمامِی دُونَکَ؛ و کَیفَ لا أفعَلُ ذَلِکَ و إنَّما هِیَ قَتلَةٌ واحِدَةٌ ثُمَّ هِیَ الکَرامَةُ الَّتِی لا انقِضاءَ لَها أبَدًا!
و قامَ زُهَیرُ بنُ القَینِ رَحمةُ اللهِ عَلَیه فَقالَ: و اللهِ لَوَدِدتُ أنِّی قُتِلتُ ثُمَّ نُشِرتُ ثُمَّ قُتِلتُ حَتَّی اُقتَلَ هَکَذا ألفَ مَرَّةٍ، و إنَّ اللهَ عزّوجلّ یَدفَعُ بِذَلِکَ القَتلَ عَن نَفسِکَ و عَن أنفُسِ هَؤُلاءِ الفِتیانِ مِن أهلِ بَیتِکَ!
و تَکَلَّمَ جَماعَةُ أصحابِهِ بِکَلامٍ یُشبِهُ بَعضُهُ بَعضًا فی وَجهٍ واحِدٍ، فَجَزاهُمُ الحُسَینُ علیه السّلام خَیرًا و انصَرَفَ إلَی مِضرَبِهِ.1
...1
مجلس دوّم: تفسیر آیۀ شریفه ﴿أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِدُلُوكِ ٱلشَّمسِ إِلَىٰ غَسَقِ ٱلَّيلِ وَقُرءَانَ ٱلفَجرِ إِنَّ قُرءَانَ ٱلفَجرِ كَانَ مَشهُودا * وَمِنَ ٱلَّيلِ فَتَهَجَّد بِهِۦ نَافِلَة لَّكَ عَسَىٰٓ أَن يَبعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاما مَّحمُودا﴾
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین
و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدّین
﴿أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِدُلُوكِ ٱلشَّمۡسِ إِلَىٰ غَسَقِ ٱلَّيۡلِ وَقُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِ إِنَّ قُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِ كَانَ مَشۡهُودٗا * وَمِنَ ٱلَّيۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَةٗ لَّكَ عَسَىٰٓ أَن يَبۡعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا﴾.1
سابقاً ذکر شد که نماز بهترین حالاتی است که بنده با خدای خود دارد؛ حال خلوت و حالت انس است. و از طرفی چون قیام به نماز در تمام لحظات و آنات شبانهروز مستلزم تعطیل سایر افعال و اقوال ضروریّۀ حیات در عالم طبیعت بود، لذا خداوند علیّ أعلی در پنج نوبت نماز را واجب فرمود که به فاصلههای معیّن و مضبوط آورده شود، و آن حال و حقیقتی که در حال نماز بر مؤمن
مکشوف میگردد لااقلّ تا وقت فرارسیدن نماز دیگر در خاطرۀ او باقی باشد؛ و بدین قسم گویا حقیقتاً همیشه و در هر لحظه در حال نماز بوده است. چون اثر نماز اگر چند ساعتی حدّاقل باقی بماند، و این نماز متناوباً به فاصلۀ معیّن تکرار شود بندۀ مؤمن همیشه در نماز خواهد بود، چه در وقت قیام ظاهری و اداء تکلیف خارجی نماز و چه در وقت کسب و کار و غذا خوردن و انس با عیال و خواب و غیر ذلک؛ شاید معنی کریمۀ شریفۀ ﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ دَآئِمُونَ﴾1 همین معنی باشد. مرحوم باباطاهر فرماید:
خوشا آنان که دائم در نمازند | *** | بهشت جاودان بازارشان بی |
تفسیر آیۀ شریفه: أقِمِ الصّلوة لِدُلُوکِ الشّمسِ إلی غَسَقِ اللّیلِ ...
در آیۀ مبارکۀ عنوان کلام، خداوند تمام نمازهای پنجگانه را بیان میفرماید. خطاب به پیغمبر میفرماید، مانند سایر خطاباتی که به پیغمبر میشود نه از جهت اختصاص آن حضرت است بلکه از جهت آنکه نفس شریف آن حضرت راه وصول خطاب خدا به مردم است و حکم دریچهای دارد که انوار الهی از آن به مردم میرسد کریمۀ شریفۀ ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ﴾2 همین معنی را میرساند که: ما قرآن را دفعتاً بر تو و تدریجاً از راه نفس تو بر مردم نازل کردیم تا آنچه بر آنها نازل شده، تو بر آنها روشن کنی و شاید آنها تفکّر کنند.
اقامه کن نماز را از زمان میل آفتاب از خطّ نصف النهار که ظهر شرعی است تا آنکه سیاهی شب جهان را فراگیرد و آسمان کاملاً سیاه شود، و همچنین اقامه کن قرآن صبح را که همان نماز صبح است. چون دلوک به معنی میل است،
و دلوک الشمس یعنی میل خورشید به طرف مغرب، و آن اول مرور او از خطّ نصف النهار است؛ و غسق1 به معنی شدّت ظلمت و تاریکی است، و این در وقتی است که حمرۀ مغربیّه نیز پنهان شود و در آسمان اثری از انعکاس نور خورشید تحت افق نباشد؛ و چون نماز بدون قرآن باطل است لذا تعبیر از نماز صبح به قرآن الفجر فرموده است.
در معنای تهجّد مذکور در آیۀ شریفه: فَتَهَجّدْ بِهِ نَافِلَة لَکَ
در کافی وارد است که زراره از حضرت أباجعفر علیه السّلام روایت میکند که:
سَألتُ أبا جَعفَرٍ علیه السّلام عَمّا فَرَضَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الصَّلاةِ فَقالَ: خَمسُ صَلَواتٍ فی اللَّیلِ و النَّهارِ. فَقُلتُ: فَهَل سَمّاهُنَّ و بَیَّنَهُنَّ فی کِتابِهِ؟ قالَ: نَعَم! قالَ اللهُ تَعالَی لِنَبِیِّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: ﴿أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِدُلُوكِ ٱلشَّمۡسِ إِلَىٰ غَسَقِ ٱلَّيۡلِ﴾ و دُلُوکُها زَوالُها، و فیما بَینَ دُلُوکِ الشَّمسِ إلَی غَسَقِ اللَّیلِ أربَعُ صَلَواتٍ سَمّاهُنَّ اللهُ و بَیَّنَهُنَّ و وَقَّتَهُنَّ، و غَسَقُ اللَّیلِ هو انتِصافُهُ ثُمَّ قالَ تَبارَکَ و تَعالَی: ﴿وَقُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِ إِنَّ قُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِ كَانَ مَشۡهُودٗا﴾2 فَهَذِهِ الخامِسَةُ؛3 الحدیث.
پس خدای تعالی میفرماید: ﴿وَمِنَ ٱلَّيۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَةٗ لَّكَ عَسَىٰٓ أَن يَبۡعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا﴾.1
تهجّد به معنی بیداری است، بطوری که خواب از سر انسان برود؛ چون هُجود به معنی نوم است، وَ المُتَهَجِّدُ هو الَّذِی یُلقِی الهُجُودَ عَن نَفسِهِ کَما یُقالُ المُتَهَرِّجُ وَ المُتَأثِّمُ لِمَن یُلقِی الهَرَجَ و الإثمَ عَن نَفسِهِ.2
و مقداری از شب را پس به بیداری به قرآن مشغول شو! این برای تو غنیمتی است و زیادتی؛ شاید بدین سبب اجر و مزد تو را مقام محمود قرار دهد و تو را در آن منزلگاه مبعوث کند، جائی که اوّلین و آخرین تو را حمد کنند؛ و این مقام شفاعت کبری است.
در مجمع البیان آورده که:
أجمَعَ المُفَسِّرونَ عَلی أنّ المَقامَ المَحْمودَ هو مَقامُ الشَّفاعَةِ، و هو المَقامُ الَّذِی یُعطِی فِیهِ لِواءُ الحَمدِ فَیُوضَعُ فی کَفِّهِ و یَجتَمِعُ تَحتَهُ الأنبِیاءُ و المَلائکَةُ فَیَکونُ أوّلَ شافِعٍ و أوَّلَ مُشَفِّعٍ.3
و معلوم است که اهمیّت نماز تا سرحدی است که بالاترین درجات که همان لواء حمد و مقام شفاعت کبری است بواسطۀ نماز به پیغمبر اکرم داده شده است. بدین جهت بر امّت و پیروان او نماز فرض و واجب گشته است، ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا﴾؛1 موقوت یعنی معیّن و واجب.
عَن زُرارَةَ عَن أبِیجَعفَرٍ علیه السّلام فی قَولِ اللهِ عَزّوجَلّ ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا﴾، أی واجِبًا.2
و نیز عَن داوُدَ بنِ فَرقَدٍ قالَ: قُلتُ لأبِیعَبدِاللهِ علیه السّلام [فی] قَولُهُ تَعالَی: ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا﴾ قالَ: کِتابًا ثابِتًا؛ الحَدِیث.3
و همچنین عَن زُرارَةَ و الفُضَیلِ أنَّهُما قالا: قُلنا لأبِیجَعفَرٍ علیه السّلام: أ رَأیتَ قَولَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا﴾؟ قَالَ: [یَعنِی کِتَابًا] مَفرُوضًا.4
تشریع پنجاه نماز در ابتدای امر برای امّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم
در کتاب من لا یحضره الفقیه آورده است که: قال الصادق علیه السّلام: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم هنگامی که به معراج رفت خداوند او را به پنجاه نماز أمر فرمود. حضرت عبور میکرد از نزد پیغمبران یکی پس از دیگری،
آنها از او هیچ سؤالی ننمودند، تا به حضرت موسی بن عمران رسید؛ حضرت موسی به او عرض کرد: خدایت تو را به چه چیز امر نمود؟ فرمود: به پنجاه نماز. گفت: از خدای سؤال کن تخفیف بدهد، امّت تو طاقت آن ندارند. پس حضرت از خدا سؤال نمود و ده نماز از آنها را خدا برداشت. سپس عبور کرد از نزد پیغمبران یکی پس از دیگری و هیچیک از آنها سؤالی نکرد تا به حضرت موسی رسید؛ گفت: به چه چیز خدایت امر کرده است؟ فرمود: به چهل نماز. گفت: از خدا بخواه تخفیف دهد، امّت تو طاقت ندارد. حضرت رسول از خدا سؤال نموده و خدا ده نماز [از آنها] را برداشت. سپس حضرت بر انبیاء یکی پس از دیگری عبور میفرمود، و هیچیک سؤالی نمینمودند تا به حضرت موسی رسید؛ گفت: به چه چیز خدایت امر نموده است؟ حضرت فرمود: به سی نماز. گفت: از خدایت تخفیف بخواه، امّت تو طاقت آن ندارد. حضرت از خدا خواست و خدا ده نماز از آنها را برداشت. سپس مرور نموده به پیمبران یکی پس از دیگری تا به موسی رسید؛ گفت: به چه چیز خدا تو را امر نموده؟ فرمود: به بیست نماز. گفت: از خدایت تخفیف بخواه، امت تو طاقت آن ندارد. حضرت تخفیف خواست و خدا ده نماز از آنها را برداشت. سپس مرور کرد به پیمبران یکی پس از دیگری و هیچیک سؤالی نمینمودند تا به حضرت موسی رسید؛ گفت: به چه چیز خدایت امر نموده است؟ فرمود: به ده نماز. حضرت موسی گفت: از خدایت تخفیف بخواه، امّت تو طاقت آن ندارند؛ من نزد بنیاسرائیل رفتم و فرائض خدا را که بر آنها فرض نموده بود بیان کردم، آنها را نپذیرفتند و اقرار نکردند. حضرت رسول از خداوند تخفیف خواست، خداوند تخفیف داد و نمازهای واجب را پنج قرار داد. باز حضرت رسول بر پیمبران عبور میفرمود یکی پس از دیگری هیچیک از آنها سؤالی ننمودند مگر موسی بن عمران؛ پرسید: به چه چیز خدا تو را امر کرده است؟ حضرت فرمود: به پنج نماز. عرض کرد: امت تو طاقت آن ندارد، از خدایت
بخواه تخفیف دهد. حضرت رسول فرمود: من حیا میکنم که دیگر از خدا چنین حاجتی بخواهم. بنابراین از معراج، رسول الله پنج نماز آورد.
وَ قالَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: جَزَی اللهُ مُوسَی بنَ عِمرانَ عَن اُمَّتِی خَیرًا! و قالَ الصّادِقُ علیه السّلام: جَزَی اللهُ مُوسَی بنَ عِمرَانَ عَنّا خَیرًا!1
چرا حضرت موسی شفیع امّت رسول خدا شد تا تعداد نمازها تقلیل یابد؟
و در کتاب من لا یحضره الفقیه پس از این روایت، روایت دیگری نقل میکند از زید بن علی بن الحسین علیه السّلام، قال: سألت أبی سیّد العابدین علیه السّلام: عرض کردم ای پدر جان! بیان کن برای من که به چه جهت در شب معراج که خداوند به حضرت رسول الله پنجاه نماز واجب نمود، خود پیغمبر از خدای خود تخفیف نخواستند، تا آنکه موسی بن عمران عرض کرد: نزد خدای خود برو و از او تخفیف بخواه، امّت تو طاقت ندارند؟
حضرت سجّاد فرمود: ای فرزندم! حضرت رسول الله در چیزی که خدا به او امر نموده است پیشنهادی با خدای خود نمینماید؛ امّا چون حضرت موسی تقاضا نمود و شفیع امّت شد، سزاوار نبود رسول الله شفاعت او را نادیده بگیرد، و ردّ کند تقاضای برادرش حضرت موسی را. پس رسول الله به نزد خدای خود رفت و تخفیف خواست، تا مقدار نمازهای واجب به پنج رسید.
زید میگوید عرض کردم: ای پدر جان! پس چرا حضرت رسول الله از آن پنج نماز تخفیف نخواست، با آنکه موسی بن عمران در آنها نیز از حضرت تقاضای سؤال از خدا و تخفیف نموده بود؟ حضرت فرمود: ای پسر جان! پیغمبر خواست برای امّت تخفیف باشد و
در عین حال مزد و اجر پنجاه نماز نیز به آنها واصلگردد، لقول الله عزّوجلّ: ﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَا﴾.1 آیا نمیدانی وقتی که آن حضرت بسوی زمین هبوط فرمود، جبرئیل بر او نازل شد، فَقالَ: یا مُحَمَّدُ! إنَّ رَبَّکَ یُقرِئُکَ السَّلامَ و یَقُولُ [لَکَ]: إنَّها خَمسٌ بِخَمسِین؛ ﴿مَا يُبَدَّلُ ٱلۡقَوۡلُ لَدَيَّ وَمَآ أَنَا۠بِظَلَّـٰمٖ لِّلۡعَبِيدِ﴾؟2 زید میگوید گفتم: پدرجان! آیا چنین نیست که پروردگار جلّ ذکره در مکانی نمیگنجد؟ پس گفت: آری! خدا بزرگتر از این معنی است علوّاً کبیرا.ً من گفتم: بنابراین معنی قول موسی بن عمران به حضرت رسول چیست که میگوید: ارجِعْ إلَی رَبِّکَ فَاسْألْهُ التَّخفیفَ؟ حضرت سجّاد فرمود: معنایش همان معنای قول حضرت ابراهیم است که میفرماید: ﴿إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَىٰ رَبِّي سَيَهۡدِينِ﴾؛3 و همان معنای قول موسی علیه السّلام است که میگوید: ﴿وَعَجِلۡتُ إِلَيۡكَ رَبِّ لِتَرۡضَىٰ﴾؛4 و معنای قول خدای تعالی ﴿فَفِرُّوٓاْ إِلَى ٱللَهِ﴾ 5 آنست که حُجُّوا إلَی بَیتِ اللهِ.
ای فرزند! کعبه بیت خداست؛ پس کسی که قصد کعبه کند قصد خدا نموده
است. مساجد خانههای خداست؛ کسی که بسوی مساجد بشتابد بسوی خدا شتافته است و قصد خدا را کرده است. و نمازگزار مادامی که در نماز است، پس او بین دو دست خدا ایستاده است. چون برای خدای تعالی بُقاعی است در آسمانهایش، پس کسی که در نماز عروج کند به یکی از آن بقاع، عروج به سوی خدا نموده است. آیا نمیشنوی که خدای عزّوجلّ و علا میگوید: ﴿تَعۡرُجُ ٱلۡمَلَـٰٓئِكَةُ وَٱلرُّوحُ إِلَيۡهِ﴾؟1 و در قصّۀ عیسی بن مریم علیه السّلام میگوید: ﴿بَل رَّفَعَهُ ٱللَهُ إِلَيۡهِ﴾؟2 و نیز میگوید: ﴿إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّـٰلِحُ يَرۡفَعُهُۥ﴾؟3و4
حدیثی دربارۀ آیۀ شریفه: إنّ الصّلوة کَانَت عَلَی المُؤمِنینَ کِتابًا مَوقوتًا
و در کتاب من لا یحضره الفقیه روایت میکند که زراره و فضیل میگویند:
قُلنا لأبِیجَعفَرٍ علیه السّلام: أ رَأیتَ قَولَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا﴾؟ قَالَ: مقصود فرض است یعنی وجوب و لَیسَ یَعنِی وَقتَ فَوتِها؛ أن جازَ ذَلِکَ الوَقتُ ثُمَّ صَلاّها لَم تَکُنْ صَلاةً مُؤَدّاةً. و لَو کانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَهَلَکَ سُلَیمانُ بنُ داوُدَ عَلَیهِ السَّلامُ حِینَ صَلاّها بِغَیرِ وَقتِها و لَکِنَّهُ مَتَی ما ذَکَرَها صَلاّها.5
حدیث ردّ الشمس برای حضرت سلیمان علیه السّلام
مرحوم شیخ صدوق میفرماید: جهّال از اهل خلاف گمان میکنند سلیمان علیه السّلام روزی به رسیدگی اسبها مشغول شد تا آنکه خورشید غروب نمود، آنگاه امر کرد که اسبها را برگردانند، و امر کرد که گردنهای آنها را بزنند و پایهای آنها را ببرند و همه را بکشند؛ و گفت: این اسبان مرا از ذکر خدای خود بازداشته است. ولکن مطلب از این قرار نیست؛ مرتبه و مقام پیمبر خدا سلیمان از مثل این کردار برتر است. چون اسبها گناهی نکرده بودند که پایهایشان و گردنهایشان بریده شود. چون آنها به اختیار خود که خود را بر سلیمان عرضه نداشتند و او را مشغول نکردند، بلکه قهراً و اجباراً آنها را بر حضرت سلیمان عرضه داشتند؛ و آنها بهائمی بودند غیر مکلّف به تکلیف.
و قول صحیح آنست که ما روی عن الصادق علیه السّلام أنّه قال: بر سلیمان بن داوود علیه السّلام روزی طرف عصر اسبها را عرضه داشتند؛ مشغول نظر کردن به آنها شد تا خورشید در زیر افق پنهان گشت. حضرت به ملائکه گفت: رُدُّوا الشَّمسَ عَلَیَّ حَتَّی اُصَلِّیَ صَلاتِی فی وَقتِها! فَرَدُّوها.1 پس برخاست و دو ساق و گردن خود را مسح کرد و امر کرد یاران خود را که از آنها نیز نماز فوت شده بود چنین کنند، و این وضوی آنان بود برای نمازشان. پس برخاست و نماز گزارد؛ چون از نماز فارغ شد خورشید پنهان گشت و ستارگان ظاهر شدند؛ و ذَلِکَ قَولُ اللهِ تَعالَی: ﴿وَوَهَبۡنَا لِدَاوُۥدَ سُلَيۡمَٰنَ نِعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ * إِذۡ عُرِضَ عَلَيۡهِ بِٱلۡعَشِيِّ ٱلصَّـٰفِنَٰتُ2 ٱلۡجِيَادُ * فَقَالَ إِنِّيٓ أَحۡبَبۡتُ حُبَّ ٱلۡخَيۡرِ عَن ذِكۡرِ رَبِّي حَتَّىٰ تَوَارَتۡ
بِٱلۡحِجَابِ * رُدُّوهَا عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسۡحَۢا بِٱلسُّوقِ وَٱلۡأَعۡنَاقِ﴾.1و2 و روایت شده است که خدای تعالی خورشید را برای یوشع بن نون وصّی حضرت موسی علیه السّلام برگرداند تا آنکه نمازی که از او فوت شده بود در وقت بجای آورد.3
جاری شدن سنّت ردّ الشمس برای حضرت أمیر علیه السّلام دو مرتبه
از طرف دیگر حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموده است: یَکُونُ فی هَذِهِ الاُمَّةِ کُلُّ ما کانَ فی بَنِی إسرائِیلَ حَذْوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ و [حَذْوَ] القُذَّةِ بِالقُذَّةِ؛4 چون خدا فرموده است: ﴿سُنَّةَ ٱللَهِ ٱلَّتِي قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَهِ تَبۡدِيلٗا﴾،5 و قال عزّوجلّ: ﴿وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحۡوِيلًا﴾.6
و این سنّت ردّ شمس بر أمیرالمؤمنین علیه السّلام جاری شد در این امّت. خدا برای آن حضرت دو مرتبه شمس را برگرداند؛7 یکبار در زمان رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و یکبار بعد از رحلت آن حضرت.
امّا در زمان حیات آن حضرت، روایت کرده است1 أسماء بنت عُمَیس که: در وقتی که حضرت رسول الله خواب بودند و سرشان در دامان حضرت علی بن أبیطالب علیه السّلام بود نماز عصر از حضرت أمیر فوت شد تا خورشید غروب کرد. حضرت أمیر فرمود:
اللهُمَّ إنَّ عَلِیًّا کانَ فی طاعَتِکَ و طاعَةِ رَسولِکَ، فاردُدْ عَلَیهِ الشَّمسَ! قالَتْ أسماءُ: فَرَأیتُها و اللهِ غَرَبَتْ ثُمَّ طَلَعَت بَعدَ ما غَرَبَتْ، و لَم یَبقَ جَبَلٌ و لا أرضٌ إلاّ طَلَعَت عَلَیهِ حَتَّی قامَ عَلِیٌّ علیه السّلام فَتَوَضَّأ و صَلَّی ثُمَّ غَرَبَت.2و3
حدیث ردّ الشّمس أمیرالمؤمنین علیه السّلام در أرض بابل
و امّا پس از رحلت حضرت رسول اکرم، روایت کرده است4 جُوَیریَة بن
مُسْهِر که: با أمیرالمؤمنین علیه السّلام (علی بن أبیطالب) از جنگ با خوارج مراجعت مینمودیم، تا همین که به ارض1 بابِل رسیدیم و میخواستیم بگذریم موقع نماز عصر بود؛ حضرت پیاده شد و مردم پیاده شدند. أمیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: ای مردم! هَذِهِ أرضٌ مَلعُونَةٌ قَد عُذِّبَت فی الدَّهرِ ثَلاثَ مَرّاتٍ ـ و فی خَبَرٍ آخَرَ مَرَّتَینِ و هِیَ تَتَوَقَّعُ الثّالِثَةَ ـ و هِیَ إحدَی المُؤتَفِکاتِ، و هِیَ أوَّلُ أرضٍ عُبِدَ فیها وَثَنٌ، و إنَّهُ لا یَحِلُّ لِنَبِیٍّ و لا لِوَصِیِّ نَبِیٍّ أن یُصَلِّیَ فیها؛2 پس هر کس از شما میخواهد نماز بخواند بخواند. همۀ مردم در دو طرف جادّه مشغول به نماز شدند، خود آن حضرت سوار بغلۀ رسول خدا شدند و حرکت کردند. جُوَیریَه میگوید: من با خود گفتم: سوگند به خدای که من دنبال آن حضرت میروم، و امروز در نماز از آن حضرت پیروی میکنم؛ پس بدنبال آن حضرت رفتم. سوگند به خدای که هنوز از جسر سوراء3 نگذشته بودیم که خورشید غروب کرد. من در دل خود گمانی بردم؛ حضرت به من متوجّه شد و گفت: ای جویریه! آیا گمانی میبری؟ گفتم: آری یا أمیرالمؤمنین. حضرت پیاده شد در کناری و وضو ساخت، پس برخاست و به کلامی سخن گفت که من خوب نفهمیدم الاّ آنکه مثل آنکه عبرانی بود، پس ندا کرد: الصلاة! پس نگاه کردم، قسم به خدا که دیدم خورشید از بین دو کوه سر بر آورد و صدای شدید و مهیبی داشت. حضرت نماز عصر
بجا آورد، و من با آن حضرت نماز خواندم؛ چون از نماز فارغ شدیم شب مانند قبل از نماز به حال خود برگشت. حضرت توجّهی به من فرمود و گفت: ای جُوَیریَة بن مُسْهِر! إنّ الله عزّوجلّ یقول: ﴿فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلۡعَظِيمِ﴾؛1 من از خدای خود به اسم عظیمش تقاضا نمودم و خدا خورشید را برگرداند. و در روایت است که چون جویریة این حقیقت را ملاحظه کرد، گفت: وَصِیُّ نَبِیٍّ و رَبِّ الکَعبَةِ.2
مجلس سوّم: تفسیر آیه ﴿قَد أَفلَحَ ٱلمُؤمِنُونَ * ٱلَّذِينَ هُم فِي صَلَاتِهِم خَٰشِعُونَ﴾
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین
و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدّین
﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ * ٱلَّذِينَ هُمۡ فِي صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ﴾.1
در این آیۀ مبارکه «فلاح» را که عبارتست از رستگاری مطلق و فائز شدن در نتیجه، اختصاص به مؤمنینی داده است که در نماز خود خشوع دارند؛ یعنی دلهای آنها اتّصال با انوار ملکوتی نموده، توجّه شدید آنها به خدا و عظمت و جلال او موجب شکستگی دلهایشان گشته است. این دسته از مردمند که نجات و سعادت از آنِ آنهاست، ولی بقیّۀ مردم به هر صورت و کیفیّتی که باشند از سعادت محروم و دست آنها از تجارت سودمند عالم حیات بدون نتیجه و خالی خواهد بود.
بشر تا وقتی که به ذکر خدا دلش آرام نگرفته است اعتقاد واقعی به ثبات و ابدیّت او ندارد، و طبعاً غیر او را ابدی میداند؛ گرچه لفظاً و تصوّراً بگوید غیر از خدا ابدی و باقی نیست، ولی عملاً در تکاپوی وصول به زخارف دنیاست، و این
همان ابدیّت دنیا را در قوّۀ محرّکه و باعثۀ نفس او نشان میدهد. اگر چیزی از دست او رود کأنّه وجود خود را توأم با شکست میبیند، فغان میکند؛ و اگر چیزی به دست آورد فوراً به او میچسبد و محکم او را میگیرد، کأنّه آن چیز برای ابدیّت و فلاح او صد در صد مفید و حتمی است؛ برای حفظ آن میکوشد و از دادن آن و انفاق نمودن آن به هر طور که هست تا سر حدّ امکان خودداری میکند. این به جهت آنست که انسان هنوز به شرف انسانیّت نرسیده و مقام اصلی خود را درک نکرده است، و خود را در افقهای کوتاه که همان ظاهر زندگی دنیا باشد نگاه داشته است؛
﴿يَعۡلَمُونَ ظَٰهِرٗا مِّنَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ عَنِ ٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ غَٰفِلُونَ﴾1
بواسطۀ نماز نفس وسیع میشود و مرغ روح به عالم قدس اوج میگیرد
در این حال نفس انسان که ظرفیّتش کوچک است مانند ظرف آبی میماند که چنانچه از او قدری بردارند نقصان در او مشهود میگردد، و چنانچه قدری آب بر آن اضافه کنند نیز معلوم و مشهود میشود. ولی بواسطۀ نماز نفس وسیع میشود و مرغ روح از این عوالم تنگ و ظلمانی به عالم قدس و روحانی اوج میگیرد. در آنجا که دنیا و ما فیها قیمت ندارد، اگر به او هر چه بدهند در او اثری نمینماید و هر چه از او بگیرند در او اثری نمیگذارد؛ و نفس او مانند دریا وسیع و پر ظرفیّت گشته و به تجرّد و خدای ابدی و لا یتناهی پیوسته است.
﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ جَزُوعٗا * وَإِذَا مَسَّهُ ٱلۡخَيۡرُ مَنُوعًا * إِلَّا ٱلۡمُصَلِّينَ * ٱلَّذِينَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ دَآئِمُونَ﴾.2
هَلوع به معنی شدید الحرص و شدید المیل و شدید الخوف و الاشفاق است، و دو جمله بعد از هلوع حقیقتاً در آیۀ مبارکه تفسیر آن است. خلاصه غیر از نمازگزارانی که دائماً در نمازند، بقیّۀ افراد انسان گرفتار و اسیر مال و مَآل و زن و فرزند و جاه و اعتبارند. فقط نمازگزارانند که از این دام بیرون جسته، زنجیرهای هوس را بریده، به بال و پر نفس خود قدرت داده، بر فراز آسمان قدس به پرواز درآمده، و در آنجا به گرفتاران عالم هوی نظر میکنند و بر عقل کوچک و نابینائی آنان نظر میفکنند.
در تفسیر مجمع البیان از حضرت أبیجعفر علیه السّلام روایت کرده که منظور از دوام در صلاة اتیان نوافل است، و امّا قوله تعالی: ﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ يُحَافِظُونَ﴾1 در فرائض و واجبات است. بنابراین باید انسان در موقع نماز، چه واجب و چه مستحبّ کاری کند که خشوع در جان او بنشیند، و توجّه با جان و سرّ خود به حضرت ربّ الأرباب داشته باشد تا در همۀ اوقات این توجّه و خشوع ملکۀ او گردد.
حدیث زیبای مصباح الشریعه در باب آداب نماز
در مصباح الشریعة از حضرت صادق علیه السّلام آورده است که آن حضرت فرمودند:
إذا استَقبَلتَ القِبلَةَ فَانسَ الدُّنیا2 و ما فیها و الخَلقَ و ما هُم فیهِ، و فَرِّغْ [وَ
استَفرِغْ] قَلبَکَ عن [مِنْ] کُلِّ شاغِلٍ یَشغَلُکَ عَنِ اللهِ تَعالَی، و عایِنْ بِسِرِّکَ عَظَمَةَ اللهِ عزّوجل، و اذکُرْ وُقُوفَکَ بَینَ یَدَیهِ؛ قَالَ اللهُ تَعَالَی: ﴿هُنَالِكَ تَبۡلُواْ كُلُّ نَفۡسٖ مَّآ أَسۡلَفَتۡ وَرُدُّوٓاْ إِلَى ٱللَهِ مَوۡلَىٰهُمُ ٱلۡحَقِّ﴾.1 و قِفْ عَلَی قَدَمِ الخَوفِ و الرَّجاءِ، و إذَا کَبَّرتَ فَاستَصغِرْ ما بَینَ السَّمَواتِ العُلَی و الثَّرَی دُونَ کِبرِیائِهِ؛ فَإنَّ اللهَ تَعالَی إذا اطَّلَعَ عَلَی قَلبِ العَبدِ و هو یُکَبِّرُ و فی قَلبِهِ عارِضٌ عَن حَقِیقَةِ تَکبِیرِهِ فقَالَ: یا کَذّابُ! أ تَخدَعُنِی؟ و عِزَّتِی و جَلالِی لَأحرِمَنَّکَ حَلاوَةَ ذِکرِی و لَأحجُبَنَّکَ عَن قُربِی و المَسَرَّةِ [المُسَارَّةَ] بِمُناجاتِی!
و اعلَمْ أنَّهُ غَیرُ مُحتاجٍ إلَی خِدمَتِکَ، و هو غَنِیٌّ عَنک و عَن عِبادَتِکَ و دُعائِکَ؛ و إنَّما دَعاکَ بِفَضلِهِ لِیَرحَمَکَ و یُبعِدَکَ عن عُقُوبَتِهِ و یَنشُرَ عَلَیکَ مِن بَرَکاتِ حَنانِیَّتِهِ و یَهدِیَکَ إلَی سَبِیلِ رِضاهُ و یَفتَحَ عَلَیکَ بابَ مَغفِرَتِهِ. فَلَو خَلَقَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَی ضِعفِ ما خَلَقَ مِنَ العَوالِمِ أضعافًا مُضاعَفَةً عَلَی سَرمَدِ الأبَدِ لَکانَ عِندَ الله [عِندَهُ] سَواءً، کَفَرُوا بِأجمَعِهِم [بِهِ] أو وَحَّدُوهُ؛ فَلَیسَ لَهُ مِن عِبادَةِ الخَلقِ إلاّ إظهارُ الکَرَمِ و القُدرَةِ. فَاجعَلِ الحَیاءَ رِداءً و العَجزَ إزارًا، و ادخُلْ تَحتَ سَریرِ [سِترِ] سُلطانِ اللهِ تعالی تَغْتَنِمْ [تَغنَم] فَوائِدَ رُبُوبِیَّتِهِ مُستَعِینًا بِهِ و مُستَغِیثًا إلَیهِ.2
در حالات حضرت سجّاد آوردهاند که:
کانَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السّلام إذا حَضَرَ الصَّلاةُ اقشَعَرَّ جِلدُهُ و اصفَرَّ لَونُهُ و ارْتَعَدَ کَالسَّعَفَةِ.1
شرط مهم حضور قلب اقبال به حق در همه افعال و اقوال صلاة
و در کتاب لبّ اللّباب از حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت نموده است که:
عَنِ النَّبِیِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم أنَّهُ قالَ: صَلِّ صَلاةَ مُوَدِّعٍ؛ فَإذا دَخَلتَ فی
الصَّلاةِ فَقُلْ هَذا آخِرُ صَلاتِی مِنَ الدُّنیا، و کُن کانَ الجَنَّةَ بَینَ یَدَیکَ و النّارَ تَحتَکَ و مَلَکَ المَوتِ وَراءَکَ و الأنبِیاءَ عَن یَمِینِکَ و المَلائِکَةَ عَن یَسارِکَ و الرَّبَّ مُطَّلِعٌ عَلَیکَ مِن فَوقِکَ، فَانظُر بَینَ یَدَی مَن تَقِفُ و مَعَ مَن تُناجِی و مَن یَنظُرُ إلَیکَ!1
مرحوم مغفور علاّمه بحرالعلوم طباطبائی فرموده است:
١) عَلَیکَ بِالحُضورِ و الإقْبالِ | *** | فی جُمْلَةِ الأقْوالِ و الأفْعالِ |
٢) و الصِّدقِ فی النِیَّةِ و الإخْباتِ | *** | فَإنَّها حَقِیقَةُ الصَّلاةِ |
٣) و لَیسَ لِلعَبدِ بِها ما یُقبَلُ | *** | إلاّ الَّذِی کَانَ عَلَیهِ یَقبِلُ2 |
٤) و صَلِّ بِالخُضُوعِ و التَّخَشُّعِ | *** | وَ کُنْ إذا صَلَّیتَ کَالمُوَدِّعِ |
٥) و اسْتَعمِل الوِقارَ و السَّکِینَةَ | *** | و اسْتَحضِر المَقَاصِدَ المَکْنُونَةَ |
٦) و قُمْ قِیامَ المَاثِلِ الذَّلیلِ | *** | ما بَینَ أیدِی المَلِکِ الجَلِیلِ |
٧) و اعْلَم إذا ما قُلتَ ما تَقولُ | *** | و مَن تُناجِی و مَن المَسْئُولُ3 |
و عن الصّادق علیه السّلام قال:
کانَ عَلِیٌّ علیه السّلام قَدِ اتَّخَذَ بَیتًا فی دارِهِ لَیسَ بِالکَبِیرِ و لا بِالصَّغِیرِ، و کانَ إذا أرادَ أن یُصَلِّیَ مِن آخِرِ اللَّیلِ أخَذَ مَعَهُ صَبِیًّا لا یَحتَشِمُ مِنهُ حتّی یَذهَبُ مَعه إلَی ذَلِکَ البَیتِ فَیُصَلِّی عَلَیه السّلام.1
در ارشاد القلوب آورده است که: وقتی که أمیرالمؤمنین علیه السّلام در جنگ صفّین گرم جنگ و قتال بود، در این حال بین دو صفّ متوجّه خورشید بود که کجا ظهر میشود. فقال له ابن عبّاس: یا أمیرالمؤمنین! این چه کاری است؟ حضرت فرمود: نگاه میکنم به زوال شمس تا آنکه نماز بخوانیم. ابن عبّاس گفت: آیا در این گیرودار قتال وقت نماز است؟! الآن گرفتاری جنگ چنان ما را
مشغول کرده که وقت نماز نداریم. حضرت فرمود: ما به چه علّت با این گروه نبرد میکنیم؟ مگر جز برای نماز است؟ ما برای نماز با آنها میجنگیم. ابن عبّاس میگوید: آن حضرت نماز شب خود را نیز ابداً ترک ننمود، حتّی در لیلة الهریر.
هر چه برای جمعیّت حواسّ و حضور قلب در نماز مفید است مستحبّ میباشد
و لذا آنچه برای جمعیّت حواسّ و حضور قلب مفید است، در نماز مستحبّ است؛ مانند آنکه انسان در منزل خود بیتی را برای نماز اختصاص دهد و با حال پریشان وارد نماز نشود، قدری تأمّل کند تا آرام بگیرد، با شکم سیر و مملوّ از طعام روی به نماز نیاورد، در نماز سجّاده بیندازد، انگشتری عقیق دست کند، عطر بزند، مسواک کند، عمامه ببندد و طرف راست او را از زیر حنک بگذراند، لباس سفید در بر کند، نگاهش در مواقع و حالات مختلفۀ نماز به مواضع معیّنه و مقرّرۀ در فقه بوده باشد. مستحبّ است نمازهای نوافل خود را در خفیه بخواند، لکن نمازهای واجب را مستحبّ است به جماعت و در مسجد بجای بیاورد.
حالات امام سجّاد علیه السّلام هنگام اقامۀ نماز
در روایت است که شبی یکی از فرزندان حضرت سجّاد علیه السّلام از مقام مرتفعی بیفتاد و دستش شکست، و از اهل خانه صدا بلند شد؛ همسایگان جمع شده دست طفل را بستند. صدای فریاد طفل بلند و حضرت سجّاد از شدّت اشتغال به خدا و نماز ابداً نمیشنیدند. چون صبح شد آن حضرت دست طفل را در گردن آویخته دید، پرسید سبب چیست؟ جریان را به خدمتش عرض کردند.1
و در وقت دیگر در حالتی که حضرت در سجده بودند آتشی در خانه گرفت؛ و اهل خانه فریاد میکردند: یَا بنَ رَسولِ اللهِ! النَّارِ النّارِ! حضرت متوجّه نشد، تا آنکه آتش را خاموش کردند؛ و پس از مدّتی حضرت سر از سجده برداشت. اهل منزل پرسیدند: چه چیز شما را به خود مشغول نموده بود، بطوری
که از این آتش منزل غافل شدید؟ حضرت فرمود: آتش کبرای قیامت مرا از این آتش غافل نموده بود.1
(در اینجا مناسب است مقداری از اسرار رکوع و سجود و تشهد و قرائت و سلام چنانکه در مصباح الشریعه از باب ١٤ تا باب ١٨ وارد است بیان شود.)
روایت حمّاد بن حبیب و گم کردن راه مکّه و برخورد به امام سجّاد علیه السّلام
قطب راوندی و غیر او روایت کردهاند از حَمّاد بن حَبیب کوفی، گوید: سالی به قصد حجّ حرکت کردم. همین که از منزل زباله بیرون رفتم بادی ظلمانی بوزید، و در آن حال تمام قافله را از هم متفرّق کرد. من در آن وادی عظیم متحیّر و سرگردان بماندم؛ و میرفتم به تنهائی تا به یک وادی بیآب و گیاه رسیدم. شب رسید و من از خوف، خود را بر درختی جای دادم. چون سیاهی شب جهان را فراگرفت جوانی را دیدم با جامۀ سفید و بوی مشک او را احاطه کرده بود و روی به من میآورد. با خود گفتم: این باید یکی از اولیای خدا باشد، و شاید اگر مرا ببیند بجای دیگر رود؛ خود را مخفی داشتم تا حالات او را درست بنگرم. آن جوان مهیّای نماز شد و گفت:
یا مَن حَازَ کُلَّ شَیءٍ مَلَکُوتًا و قَهَرَ کُلَّ شَیءٍ جَبَرُوتًا! صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ! و أولِجْ قَلبِی فَرَحَ الإقبالِ عَلَیکَ، و ألحِقنِی بِمَیدانِ المُطِیعِینَ لَکَ.2
و در نماز بشد. در آن حال دیدم که تمام اعضاء و ارکان او آمادۀ نماز گردید و حرکات او آرام گرفت. من برخاستم دیدم در آن محل که آن حضرت مهیّای نماز شد چشمۀ آبی میجوشد؛ من نیز تهیّۀ نماز دیدم، در پشت سر او ایستاده گویا
محرابی در مقابل چشم من ممثّل شد؛ و میدیدم آن حضرت را که هر وقت به آیهای میگذشت که در آن وعده یا وعید بود با ناله و حنین آنرا مکرّر مینمود. چون تاریکی شب به نهایت رسید از جای خود برخاست و گفت:
یا مَن قَصَدَهُ الضّالُّونَ فَأصابُوهُ مُرشِدًا، و أمَّهُ الخائِفُونَ فَوَجَدُوهُ مَعقِلاً، و لَجَأ إلَیهِ العابِدُونَ فَوَجَدُوهُ مَوئِلاً! مَتَی راحَةُ مَن نَصَبَ لِغَیرِکَ بَدَنَهُ؟ و مَتَی فَرَحُ مَن قَصَدَ سِواکَ بِهِمَّتِهِ [بِنِیَّتِهِ]؟ إلَهِی قَد تَقَشَّعَ الظَّلامُ و لَم أقضِ مِن خِدمَتِکَ وَطَرًا، و لا مِن حِیاضِ مُناجاتِکَ صَدرًا، صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ و آلِ محمّدٍ، و افعَلْ بِی أولَی الأمرَینِ بِکَ یا أرحَمَ الرّاحِمِینَ!1
حمّاد بن حبیب گوید: من در این حال خوف نمودم که شاید ناگهان این مرد مخفی گردد و اثرش بر من پوشیده ماند، برخاستم و دامنش بگرفتم و گفتم: تو را سوگند میدهم به آن کسی که خستگی و ملال و تعب را از تو برداشته، و از شربت رهبت در کام تو ریخته است بر من رحمتی آر! من گم شدهام، مرا در رحمت خود به منزل رسان، من آرزومندم که به کردار و رفتار تو گردم! حضرت فرمود: اگر توکّل به خدا آری ابداً گم نخواهی شد، ولکن مرا متابعت بنمای. پس
آن حضرت به کنار درخت آمد و دست مرا بگرفت، و من چنین خیال مینمودم که زمین از زیر پای من حرکت میکند، تا آنکه صبح طالع شد؛ حضرت فرمود: بشارت باد بر تو که این مکّۀ معظّمه است! من که صدای ضجّه و غوغای حجّاج را شنیدم، عرض کردم: تو را سوگند میدهم به آنکه به او در روز آزفة و در روز فاقة نیاز داری، به من بگوئی که تو کیستی؟ فرمود: حال که سوگند دادی میگویم: منم علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبیطالب.1
مجلس چهارم: تفسیر آیه ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلمُشرِكِينَ﴾
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین
و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدّین
﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ﴾.1
روح دین عبادت و روح عبادت اتّصال به خداست؛ بنابراین در بین جمیع عبادات اگر درست بنگریم چون نماز جهت عبادتیّت در او از تمام عبادات قویتر است، بنابراین نماز بهترین عملی است که با بجا آوردن آن منظور از تشریع دین به عمل میآید.
هر یک از عبادات ظاهری دارد و باطنی؛ در بعضی از آنها جهت ظاهر قوی است مانند جهاد، خمس، صلۀ رحم، انفاق به فقرا که جنبۀ مصلحت نوعی و اجتماعی در آنها مراعات شده، و اگر آنها را انسان برای خدا بجای آورد صحیح و دارای اجر و مزد است. ولی در بین آنها نماز هیچ جنبۀ ظاهری و منفعت خارجی شخصی و اجتماعی ندارد و فقط و فقط جنبۀ عبادیّت و اتّصال قوی و انقطاع به خدا
در او ملاحظه شده، و از جمیع عبادات در این معنی قویتر است. کسانی که برای نماز علل مادّی و منافع شخصی یا اجتماعی تصوّر مینمایند، از قبیل نظافت و حرکت و عدم تجاوز به حقوق مردم و انفاق به فقرا و امثال ذلک بسیار اشتباه میکنند؛ زیرا این خواص اختصاص به نماز ندارد، و در افعال کثیری میتوان این خواص را ولو به زیاده از نماز جستجو نمود. سرّ تشریع نماز را باید اتّصال به خدا دادن دانست و به ماوراء عالم طبیعت راه پیدا نمودن و به ابدیّت پیوستن و با ملک الأرباب راز و نیاز گفتن. این نمازیست که انسان را از فحشاء و منکر باز میدارد.
نماز متجلّی شدن به انوار جمال خدا و متحلّی شدن به أسماء و صفات کریمۀ اوست
نماز متجلّی شدن به انوار جمال خدا و متحلّی شدن به اسماء و صفات کریمۀ اوست. نماز است که انسان را از سطح بهیمیّت بالا برده، در عالم انسان قرار میدهد؛ گرچه منافعی دیگر در بر دارد لکن همۀ آنها ضمنی و تبعی است و آن منافع در مقابل اتّصال بنده به خداوند مانند قطرهای در مقابل دریاست.
کَتَبَ الرِّضا عَلِیُّ بنُ مُوسَی علیه السّلام إلَی مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ فیما کَتَبَ مِن جَوابِ مَسائِلِهِ: أنَّ عِلَّةَ الصَّلاةِ أنَّها إقرارٌ بِالرُّبُوبِیَّةِ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ، و خَلعُ الأندادِ، و قِیامٌ بَینَ یَدَیِ الجَبّارِ جَلَّ جَلالُهُ بِالذِّلَّةِ [بِالذُّلِّ] و المَسکَنَةِ و الخُضُوعِ، و الاعتِرافِ و الطَّلَبُ لِلإقالَةِ مِن سالِفِ الذُّنُوبِ، و وَضعُ الوَجهِ عَلَی الأرضِ کُلَّ یَومٍ إعظامًا لِلَّهِ جَلَّ جَلالُهُ، و أن یَکُونَ ذاکِرًا غَیرَ ناسٍ و لا بَطِرٍ، و یَکُونُ خاشِعًا مُتَذَلِّلاً راغِبًا طالِبًا لِلزِّیادَةِ فی الدِّینِ و الدُّنیا، مَعَ ما فیهِ مِنَ الإیجابِ و المُداوَمَةِ عَلَی ذِکرِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ بِاللَّیلِ و النَّهارِ، و لِئَلاّ یَنسَی العَبدُ سَیِّدَهُ و مُدَبِّرَهُ و خالِقَهُ فَیَبطَرَ و یَطغَی، و یَکُونَ ذَلِکَ فی ذَکَرِهِ لِرَبِّهِ جَلَّ و عَزَّ و قِیامِهِ بَینَ یَدَیهِ زاجِرًا لَهُ عَنِ المَعاصِی و مانِعًا لَهُ مِن أنواعِ الفَسادِ.1
چون این معنی معلوم گشت، به پیرو آن معلوم میشود که نماز ستون دین است و بدون نماز دینداری بر شخص مفهوم صحیحی ندارد. در کافی و من لا یحضره الفقیه روایت کردهاند: در کافی از زراره عن أبیعبدالله علیه السّلام قال:
قالَ رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: مَثَلُ الصَّلاةِ مَثَلُ عَمُودِ الفُسطاطِ، إذا ثَبَتَ العَمُودُ نَفَعَتِ الأطنابُ و الأوتادُ و الغِشاءُ، و إذا انکَسَرَ العَمُودُ لَم یَنفَعْ طُنُبٌ و لا وَتِدٌ و لا غِشاءٌ.1
و در من لا یحضره الفقیه این روایت را بدون ذکر سند از رسول الله نقل میکند بدون اختلافی در لفظ آن.2
همۀ پیامبران سفارش به اقامۀ نماز شدهاند
چون نماز حقیقت و ستون دین است لذا خداوند هر پیغمبری را که فرستاده است او را امر به اقامۀ نماز نموده است؛ حضرت لقمان3 میفرماید: ﴿يَٰبُنَيَّ أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ
وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَكَ إِنَّ ذَٰلِكَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ﴾.1
و دربارۀ حضرت مسیح بن مریم نقل از آن حضرت میکند که میفرماید: ﴿قَالَ إِنِّي عَبۡدُ ٱللَهِ ءَاتَىٰنِيَ ٱلۡكِتَٰبَ وَجَعَلَنِي نَبِيّٗا * وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيۡنَ مَا كُنتُ وَأَوۡصَٰنِي بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱلزَّكَوٰةِ مَا دُمۡتُ حَيّٗا﴾.2
ملاحظه میشود که حضرت مسیح تصریح میکند که خدا سفارش نماز را به من نموده است در تمام مدّتی که من حیات دارم، کأنّه نماز از وظائف حتمیّهایست که ابداً از شخص زنده برداشته نمیشود.
روایاتی از أهل بیت سلام الله علیهم أجمعین وارد است که: الصَّلاةُ لا تُترَکُ بِحالٍ؛ یا آنکه الصَّلاةُ لا تَسقُطُ بِحالٍ. و در شریعت اسلام در هیچ لحظه از لحظات انسان مکلّف، نماز از او به عذری از أعذار ساقط نخواهد شد. و دربارۀ حضرت موسی بن عمران وارد است که حضرت ربّ العزّة به او خطاب نموده، میفرماید:
﴿إِنِّيٓ أَنَا۠رَبُّكَ فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَيۡكَ إِنَّكَ بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوٗى * وَأَنَا ٱخۡتَرۡتُكَ فَٱسۡتَمِعۡ لِمَا يُوحَىٰٓ * إِنَّنِيٓ أَنَا ٱللَهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠فَٱعۡبُدۡنِي وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِكۡرِيٓ﴾.3
در این آیه خداوند تعلیل وجوب نماز را به ذکر خود میفرماید؛ یعنی برای آنکه به یاد من باشی باید إقامۀ نماز بنمائی. و راجع به حضرت ابراهیم علیه الصلاة و السّلام در دعای آن حضرت به پروردگار میفرماید:
﴿رَّبَّنَآ إِنِّيٓ أَسۡكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيۡرِ ذِي زَرۡعٍ عِندَ بَيۡتِكَ ٱلۡمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱجۡعَلۡ أَفِۡٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِيٓ إِلَيۡهِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَشۡكُرُونَ﴾،1 تا میرسد به آیه ٤٠که میفرماید: ﴿رَبِّ ٱجۡعَلۡنِي مُقِيمَ ٱلصَّلَوٰةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلۡ دُعَآءِ﴾.2
معلوم میشود که اقامۀ نماز بهترین امر خیری بوده است که حضرت ابراهیم برای خود و ذریّۀ خود تقاضا نموده است. و باز دعا نموده و میگوید: خدای ما! این دعای مرا به مرحلۀ اجابت برسان!
و راجع به حضرت اسماعیل ـ علی نبیّنا و آله و علیه السّلام ـ میفرماید: ﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِسۡمَٰعِيلَ إِنَّهُۥ كَانَصَادِقَ ٱلۡوَعۡدِ وَكَانَ رَسُولٗا نَّبِيّٗا * وَكَانَ يَأۡمُرُ أَهۡلَهُۥ بِٱلصَّلَوٰةِوَٱلزَّكَوٰةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِۦ مَرۡضِيّٗا﴾.3
در این آیۀ مبارکه ملاحظه میشود که خداوند در مقام تعریف و تمجید از حضرت اسماعیل بهترین فعلش را بیان میکند؛ و او آنکه اهل خود را امر به نماز و زکات مینموده است. و در سورۀ انبیاء که حالات حضرت ابراهیم و حضرت لوط و اسحاق و یعقوب را نقل میکند، سپس میفرماید: ﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِمۡ فِعۡلَ ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَإِقَامَ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءَ ٱلزَّكَوٰةِ وَكَانُواْ لَنَا عَٰبِدِينَ﴾.1
و راجع به حضرت خاتم النبیّین محمّد بن عبدالله صلّی الله علیه و آله و سلّم میفرماید: ﴿وَلَا تَمُدَّنَّ عَيۡنَيۡكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ زَهۡرَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا لِنَفۡتِنَهُمۡ فِيهِ وَرِزۡقُ رَبِّكَ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰ * وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَا لَا نَسَۡٔلُكَ رِزۡقٗا نَّحۡنُ نَرۡزُقُكَ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلتَّقۡوَىٰ﴾.2 در این آیۀ شریفه خدا پیغمبرش را امر میکند که اهلش را امر به نماز کند، و در این امر بسیار پافشاری و ایستادگی نماید.
هیچ کس چون ائمۀ اثنا عشریۀ شیعه در اقامۀ نماز ایستادگی و پا فشاری ننموده است
و دربارۀ ائمّۀ معصومین صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین در آیۀ مبارکۀ نور که حقیقت وجود و کیفیّت انعکاس انوار احدیّت را در مشکاة وجود آنها بیان میفرماید، در ذیل آن میفرماید: ﴿رِجَالٞ لَّا تُلۡهِيهِمۡ تِجَٰرَةٞ وَلَا بَيۡعٌ عَن ذِكۡرِ ٱللَهِ
وَإِقَامِ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءِ ٱلزَّكَوٰةِ يَخَافُونَ يَوۡمٗا تَتَقَلَّبُ فِيهِ ٱلۡقُلُوبُ وَٱلۡأَبۡصَٰرُ﴾.1
حقیقتاً آنها را هیچ چیز از ذکر خدا و اقامۀ نماز باز نمیداشت. تاریخ درخشان ائمّۀ شیعۀ اثنا عشریّه هر ورقش گواه صادقیست که در عالم وجود افرادی مانند آنها نیامدهاند که چنین در امر اقامۀ نماز ایستادگی و پافشاری نموده باشند.
در مستدرک الوسائل از نفلیّه شهید، و همچنین از أبیذر غفاری نقل میکند از حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم که فرمودند:
الصَّلاةُ خَیرُ مَوضُوعٍ، فَمَن شاءَ اسْتَقَلَّ و مَن شاءَ اسْتَکثَرَ.2
این حدیث میفرماید که: بهترین موضوع از موضوعات وضعیّۀ شرعیّه و بهترین تحفه از تحفههای عالم معنی و آسمان حقیقت برای بندۀ مؤمن نماز است، که هر چه بتواند بیشتر بجای آورد برای او بهتر خواهد بود.
نماز راه بسوی توحید است و قطع نماز از وحدت بسوی شرک و تفرقه آمدن است
بطور کلّی آنچه از آیات قرآن راجع به سفارش خدا به پیمبرانش استفاده میشود آنست که: نماز بهترین عملی است برای بنده؛ و معلوم است که این عمل اگر مقصود رعایت آداب ظاهری باشد که ارزشی ندارد، آن عمل در ردیف سایر اعمال است، بلکه منظور همان حفظ حقیقت و اتّصال عبد به حضرت معبود است و بس! بنابراین میزان سنجش ایمان و کفر همین نماز است.
قالَ المُحقّقُ القاشانی فی المُحَجّةُ البَیضاءِ و فی الصحیح عن الباقر عَلَیه السّلام قالَ: قالَ رَسولُ اللهِ صَلَّی اللهُ علیهِ و آله و سلّم:
ما بَینَ المُسلِمِ و بَینَ أن یَکفُرَ إلاّ أن یَترُکَ الصَّلاةَ الفَرِیضَةَ مُتَعَمِّدًا أو یَتَهاوَنَ بِها فَلا یُصَلِّیَها.1
و در روایت دیگر وارد است که: مَن تَرَکَ الصَّلاةَ مُتَعَمِّدًا فَقَد کَفَرَ.2 و آیهای که در مطلع گفتار ذکر شد که: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ﴾ سرّ این معنی را میفهماند که نماز راه بسوی توحید است، و قطع نماز از وحدت بسوی شرک و تفرقه آمدن است. لذا در کتاب کافی و من لا یحضره الفقیه آوردهاند؛ در کافی عن السکونی عن أبیعبدالله قال: قال رسول الله: الصَّلاةُ مِیزانٌ مَن وَفَّی اسْتَوفَی،3 و در فقیه بدون ذکر سند از حضرت رسول الله نقل میکند.
نماز میزان و معیار توحید و شرک است
میتوان گفت که نماز میزان و معیار توحید و شرک است که هر کس حقّ او را ادا کند از معارف الهیّه و وحدت خدای تعالی بهرۀ کافی خواهد برد. آن کسی که در نماز مانند أمیرالمؤمنین علیه السّلام محو و غرق انوار الهی گردد، بطوری که خود را فراموش کند میزانش سنگین و استیفائش وافی و کافی خواهد بود؛ و آن کسی که جز الفاظ و لقلقۀ لسانی از نماز بهرۀ دیگری نداشته باشد میزانش سبک و از معانی و حقیقت نماز ابداً استیفائی ننموده است.
عَن أبِی الحَسَنِ الرِّضا علیه السّلام: أنَّ أمِیرَالمُؤمِنِینَ علیه السّلام کانَ یَقُولُ:
طُوبَی لِمَن أخلَصَ لِلَّهِ العِبادَةَ و الدُّعاءَ، و لَم یَشتَغِلْ [یَشغَلْ] قَلبَهُ بِما تَرَی عَیناهُ،
و لَم یَنسَ ذِکرَ اللهِ بِما تَسمَعُ اُذُناهُ، و لَم یَحزُنْ صَدرَهُ بِما اُعطِیَ غَیرُهُ.1 و از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم:
إنَّ الرَّجُلَینِ مِن اُمَّتِی لَیَقُومَانِ إلی [یَقُومَانِ فی] الصَّلاةِ، و رُکُوعُهُما و سُجُودُهُما واحِدٌ، و إنَّ ما بَینَ صَلاتَیهِما [مِثلُ] ما بَینَ السَّماءِ و الأرضِ؛2 هذا اشارة إلی الخشوع و عدمه.
البتّه آن کسی که در نماز محو خدا میگردد، با آن کسی که در نماز از هستی خود هیچ خارج نمیشود نمازشان بین آسمان و زمین تفاوت دارد.
قالَ المُحَقِّقُ الکاشانِی فی المُحَجَّةُ البَیضاءِ: یُنسَبُ إلی مُولانا أمیرِالمُؤمِنینَ عَلَیهِ السَّلامُ أنَّهُ وَقَعَ فی رِجلِهِ نَصلٌ فَلَم یُمْکِنْ مِن إخراجِه؛ فَقَالَت فاطِمَةُ عَلَیها السَّلامُ: أخْرِجوهُ فی حالِ صَلاتِهِ فَإنَّهُ لا یُحِسُّ بِما یَجرِی عَلَیهِ. فَاُخرِجَ و هُوَ عَلَیهِ السَّلامُ فی صَلاتِهِ.3
بدون توجّه و حضور قلب نماز ابداً مقبول نیست
مرحوم حجّة الاسلام غزالی در إحیاء العلوم تحقیقی دارد و میفرماید
که: بدون توجّه و حضور قلب نماز ابداً مقبول نیست، بدلیل آنکه اوّلاً خدا میفرماید: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِكۡرِيٓ﴾،1 و ثانیاً میفرماید: ﴿وَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ﴾،2 و ثالثاً میفرماید: ﴿لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ﴾.3
در آیۀ اوّل تعلیل میکند وجوب اقامۀ نماز را به ذکر خدا؛ بنابراین اگر علّت حکم که آن یاد و توجّه به خداست در نماز نباشد نماز بیفائده است. و امّا در آیۀ دوّم صریحاً نهی از غفلت میکند. و امّا در آیۀ سوّم بعضی تفسیر کردهاند که مقصود از سُکاری، سُکاری مِن کِثرَةِ الهَمّ، و قِیلَ: مِن حُبِّ الدُّنیَا [میباشد]؛ فرض کن همان ظاهرش مراد باشد که سکاری از خوردن مسکرات، ولکن چون در آیۀ شریفه علّتش بیان شده که میفرماید: ﴿حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ﴾، معلوم میشود که کسی که در این علّت شریک است گرچه به حبّ دنیا یا کثرت هموم باشد نباید در نماز داخل شود مگر آنکه این موانعِ توجّه تامّ را از خود دور کند؛ انتهی.4
عن عَائِشَةُ قالَت: کانَ رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم یُحَدِّثُنا و نُحَدِّثُهُ، فَإذا حَضَرَتِ الصَّلاةُ فَکَأنَّهُ لَم یَعرِفنا و لَم نَعرِفهُ اشْتِغالاً بِعَظَمَةِ اللهِ.5
از حضرت صادق علیه السّلام روایت است که:
إنَّهُ سُئِلَ عَلَیهِ السَّلامُ عَن حالَةٍ لَحِقَتهُ فی الصّلاةِ حَتَّی خَرَّ مَغْشِیًّا عَلَیه، فَلَمّا أفاقَ قِیلَ لَهُ فی ذَلکَ، فَقالَ: ما زِلتُ اُرَدِّدُ هَذِه الآیة عَلَی قَلبِی حَتَّی سَمِعتُها مِن المُتَکَلِّمِ بِها، فَلَم یَلبَثْ جِسمِی لِمُعَایَنَةِ قُدرَتِهِ. نقله المجلسی رحمه الله فی البحار من فلاح السائل للسید ابن طاووس.1
و ظاهراً مراد از هذه الآیة در کلام حضرت ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ﴾ است، کما آنکه در فلاح السائل به همین قسم از کلینی نقل کرده است.
حالات امام علی بن الحسین علیه السّلام هنگام وضو و اقامۀ نماز
رُوی عَن عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ عَلَیهِما السَّلامُ إنّه کانَ إذَا تَوَضَّأ اصفَرَّ لَونُهُ، فَیَقُولُ لَهُ أهلُهُ: ما هَذا الَّذی یَعْتارَکَ عِندَ الوُضوءِ؟ فَیَقُولُ: أ تَدرُونَ بَینَ یَدی مَن اُریدُ أقومُ؟2
و کانَ الحَسَنُ عَلَیه السّلامُ إذَا فَرَغَ مِن وُضُوئِهِ تَغَیَّرَ لَونُهُ فَقِیلَ لَهُ فی ذَلِکَ، فَقالَ: حَقٌّ عَلَی مَن أرادَ أن یَدخُلَ عَلَی ذِی العَرشِ أن یَتَغَیَّرَ لَونُهُ! و یُروَی مِثلُ هَذا عَن زَینِ العابِدِینَ عَلَیه السّلامُ.3
در کتاب تهذیب عَن أبِی حَمزَةَ الثُّمالِیِّ، قالَ: رَأیتُ عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیهما السّلام یُصَلِّی فَسَقَطَ رِداهُ عَن مَنکِبِهِ فَلَم یُسَوِّهِ حَتَّی فَرَغَ مِن صَلاتِهِ؛ قالَ: فَسَألتُهُ عَن ذَلِکَ، فَقالَ: وَیحَکَ أ تَدرِی بَینَ یَدَی مَن کُنتُ؟ إنَّ العَبدَ لا تُقبَلُ مِنهُ صَلاةٌ إلاّ ما أقبَلَ فیهَا. فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداکَ! هَلَکنا. فَقالَ: کَلاّ! إنَّ اللهَ تَعالَی یَتِمُّ [یُتَمِّمُ] ذَلِکَ بِالنَّوافِلِ.1
و فی الصَّحیحِ عَن الصَّادق عَلَیه السَّلام: کانَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیهما السّلام إذا قامَ فی الصَّلاةِ تَغَیَّرَ لَونُهُ، و إذا سَجَدَ لَم یَرفَع رَأسَهُ حَتَّی یَرفَضَّ عَرَقًا.2
و همچنین از حضرت صادق علیه السّلام روایت است که قال:
کانَ أبِی علیه السّلام یَقُولُ: کانَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیهما السّلام إذا قامَ إلی الصَّلاةِ کَأنَّهُ ساقُ شَجَرَةٍ لا یَتَحَرَّکُ مِنهُ شَیءٌ إلاّ ما حَرَّکَت الرِّیحُ مِنهُ.3
قرائت سر مبارک امام حسین علیه السّلام در شام آیاتی از سورۀ کهف را
در منتهی الآمال است که قطب راوندی از مِنهال بن عَمرو روایت نموده است که: به خدا سوگند در دمشق دیدم که سر مبارک حضرت سیّد الشّهداء را بر سر نیزه کرده، و شخصی در پیش روی آن حضرت سورۀ کهف میخواند؛ چون به این آیه رسید ﴿أَمۡ حَسِبۡتَ أَنَّ أَصۡحَٰبَ ٱلۡكَهۡفِ وَٱلرَّقِيمِ كَانُواْ مِنۡ ءَايَٰتِنَا عَجَبًا﴾1 سر مبارک آن حضرت به سخن درآمد و فرمود: و اللهِ لَقِصَّتُنَا أعجَبُ!2
آن لشکر سپس حرم رسول خدا را در جامع دمشق که محلّ اسیران بود جای دادند؛ در این حال پیر مردی از اهل شام نزد حضرت سجّاد آمده، گفت:
الحَمدُ لِلَّهِ الَّذِی قَتَلَکُم و [أهلَکَکُم] و أراحَ البِلادَ مِنکم و سَلَّطَ أمِیرَالمُؤمِنِینَ یزیدَ عَلَیکُم!3
کلام امام سجّاد و مرد شامی هنگام ورود اُسراء به شام
حضرت که سخنان او را خوب إصغاء میفرمود، پس از ختم کلامش فرمود:
یا شَیخُ! هَل قَرَأتَ القُرآنَ؟ قالَ: نَعَم! قالَ عَلَیهِ السّلامُ: هَل قَرَأتَ هَذِهِ الآیَةَ: ﴿قُل لَّآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾؟ قالَ: نَعَم! قالَ عَلَیه السَّلامُ: هَل قَرَأتَ هَذِهِ الآیَةَ: ﴿وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ﴾؟ قالَ: نَعَم! قالَ عَلَیه السَّلامُ: هَل قَرَأتِ هَذِهِ الآیَةَ: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾؟4
قالَ: نَعَم! قالَ عَلَیه السَّلامُ: هَل قَرَأتَ هَذِهِ الآیَةَ: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا﴾؟1 قالَ: نَعَم!2
(شیخ) پیرمرد گفت: این آیات اختصاص به ذراری پیغمبر ما دارد، با شما چه مناسبت؟
حضرت فرمود:
وَ اللهِ نَحنُ هُم! بِاللهِ نَحنُ هُم! تَاللهِ نَحنُ هُم!3
شیخ عمامۀ خود را به زمین زد و رو به آسمان کرد و گفت: خدا بیزاری میجویم از دشمنان آل محمّد از جنّ و إنس! و توبه کرد.4
مجلس پنجم تفسیر آیه: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَيِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفا مِّنَ ٱلَّيلِ إِنَّ ٱلحَسَنَٰتِ يُذهِبنَ ٱلسَّيئاتِ ذَٰلِكَ ذِكرَىٰ لِلذَّ ٰكِرِينَ﴾
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین
و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدّین
﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَيِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِ ذَٰلِكَ ذِكۡرَىٰ لِلذَّ ٰكِرِينَ﴾.1
«و بپایدار نماز را در دو طرف روز و پاسی که از شب میگذرد، به درستی که حسنات، گناهان را از بین میبرند؛ این تذکّری است برای افرادی که متذکّر گردند.»
انسان گاهی در این دنیا مبتلا به گناه میشود، و گاهی اوقات حسنات از او صادر میگردد؛ گناه در وقت غفلت است (لا یَزنِی الزّانِی حِینَ یَزنِی و هو مُؤمِنٌ و لا یَسرِقُ السّارِقُ حِینَ یَسرِقُ و هو مُؤمِنٌ)2 و طاعت در وقت تذکّر.
نفس انسان که قابلیّت کمال و إرتقاء به مدارج و معارج عالیۀ انسانیت را
دارد، در وقت عروج و کمال، هر نقیصه و گناهی که از او سابقاً سرزده خود بخود آمرزیده و محو خواهد شد. چون بنا بالفرض گناه و معصیت در سطح کوتاه از افق نفس قرار داشت، و فعلاً که نفس از آن افق حرکت کرده و از آن منزل بیرون آمده در منزل بالاتری رفته و در سطحی عالی در پرواز است، آن منزل قبل با تمام آثار و خصوصیّات آن بجای خود مانده و با این نفس حرکت نکرده است؛ لذا گناه و معصیت در این منزل وجود خارجی ندارد. حالتی بود از برای نفس سابقاً روی داده بود و فعلاً که نفس تغییر منزل داده است پاکیزه از گناه وارد شده است. بنابراین تحقیقاً کاری که شخص را جنبش دهد و موجب ارتقاء درجه گردد، خود بخود موجب آمرزش گناهان سابق او که حالات دنیّۀ نفس او در وهلۀ سابقه بودهاند خواهد بود.
توحید مکفّر ذنوب است، و در عالم توحید اصلاً گناه معنی ندارد
روی این معنی توحید مکفّر ذنوب است، و در عالم توحید اصلاً گناه معنی ندارد. شخصی که به مرحلۀ توحید رسید، مانند بچهای که از مادر متولد شده است پاکیزه خواهد بود؛ چون بالفرض گناهان سابقه روی کوری چشم باطن و مشاهدۀ عالم کثرت و غفلت از خدا و توجّه استقلالی او به ما سوی الله تعالی بوده است. و اصولاً معنی گناه غیر از این چیزی نیست، لیکن چون با مجاهده و ریاضات شرعیه و اطاعت و تسلیم در برابر فرامین خدا حالت او تغییر کرد غفلت او تبدیل به ذکر و چشم حقیقت بین او شفا یافته، و نظر او به تمام موجودات نظر تبعی شده و نظر استقلالی به ذات واجب الوجود افکنده است. در اینجا هر چه است خیر محض است و طهارت محض؛ فلذا عبور از مرحلۀ شرک به توحید عالیترین توبه و نافعترین قسم از اقسام آمرزش گناه است.
و بالعکس چون نفس انسان قابلیت نزول و تردّی را دارد، اگر طاعتی در مدّتی از او سر زد و سپس از مقام اولیّۀ خود نزول کرد و حجاب غفلت دیدۀ باطن او را کور کرد و متوجّه زخارف دنیا شد، خدا را فراموش نمود و به اسباب
دنیا با نظر استقلال نگریست، این نزول نفس موجب حبط و از بین رفتن و نابود شدن حسنات و خیرات سابقۀ او خواهد بود. چون آن حسنات در منزلی از منازل نفس متناسب آن منزل از او سر زد، و فعلاً که آن منزل را تغییر داده و منزل بدی انتخاب نموده آن آثار سابقه در آن منزل سابقه خواهد ماند و نفس دست خالی بدون حسنهای فعلاً زیست میکند، و بطور کلّی مطالب فوق را در دو جمله میتوان خلاصه نمود:
١ـ آنکه نفس در قوس صعود و طیّ مدارج کمال در هر منزلی که وارد شود سیّئآت مترتبه در منازل قبل محو و نابود میگردد.
٢ـ آنکه نفس در قوس نزول و وارد شدن در مُردیات هوی و نفس امّاره در هر منزلی که نزول کند تمام حسنات و خیرات منازل سابقه حبط و نابود خواهد شد.
آیاتی از قرآن راجع به آمرزش و تکفیر گناهان
راجع به آمرزش و تکفیر گناهان در صورت اول آیاتی در قرآن مجید وارد است:
منها: آنکه در سورۀ فرقان که صفات عباد الرحمن و خواصّ آنها را یک یک طیّ آیاتی میشمارد، میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ لَا يَدۡعُونَ مَعَ ٱللَهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا يَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا يَزۡنُونَ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ يَلۡقَ أَثَامٗا * يُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَيَخۡلُدۡ فِيهِۦ مُهَانًا * إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَـٰٓئِكَ يُبَدِّلُ ٱللَهُ سَئَِّاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖ وَكَانَ ٱللَهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا﴾.1
ملاحظه میشود که در اینجا ایمان و عمل صالح و توجّه را مکفّر قتل نفس محرّمه و زنا قرار داده، و در منزل ایمان و عمل صالح که نفس طهارت میگیرد و طاهر میگردد تمام سیّئآت که آثار نفس بوده تبدیل به حسنات میگردد.
منها: آنکه در سورۀ محمّد میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ وَءَامَنُواْ بِمَا نُزِّلَ عَلَىٰ مُحَمَّدٖ وَهُوَ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡ كَفَّرَ عَنۡهُمۡ سَئَِّاتِهِمۡ وَأَصۡلَحَ بَالَهُمۡ﴾.1 در اینجا ایمان به خدا و ایمان به پیغمبر و کتاب خدا و عمل صالح را مکفّر گناهان قرار میدهد.
آیات دالّ بر تکفیر گناهان بواسطۀ توحید و ایمان
منها: آنکه دربارۀ اهل کتاب که ایمان ندارند و تقوی ندارند، میفرماید: ﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَكَفَّرۡنَا عَنۡهُمۡ سَئَِّاتِهِمۡ وَلَأَدۡخَلۡنَٰهُمۡ جَنَّـٰتِ ٱلنَّعِيمِ﴾.2 و غیر از اینها آیات دیگری که راجع به تکفیر گناهان در قرآن مجید آمده است.
و امّا راجع به گروه دوّم و آن دستهای که چون از منزل اولیّۀ تقوی و توحید نزول کنند تمام حسنات سابقۀ آنها حبط و باطل است نیز آیات بسیاری در قرآن مجید وارد است:
منها: ﴿وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلۡإِيمَٰنِ فَقَدۡ حَبِطَ عَمَلُهُۥ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾.1
و منها: قوله تعالی: ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِيهَا وَهُمۡ فِيهَا لَا يُبۡخَسُونَ * أُوْلَـٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَيۡسَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا وَبَٰطِلٞ مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾.2 درست ملاحظه میشود که در این دنیا طلب حیات دنیا و زینت او را که حال و ملکۀ نفسی است موجب حبط تمام حسنات و بطلان خیرات و مبرّات و جمیع افعال انسان قرار داده است.
و در سورۀ کهف وارد است که: ﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا * ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا * أُوْلَـٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمۡ وَلِقَآئِهِۦ فَحَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فَلَا نُقِيمُ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَزۡنٗا﴾.3 در اینجا
کفران به آیات خدا و لقای او را موجب حبط اعمال و گم شدن فعّالیتهای دنیوی که بنظر خود آنها خوب بوده است قرار میدهد.
در کتاب بحار الأنوار از امالی مرحوم صدوق نقل میکند:
إلی أن قال: عَن مُحَمَّدِ بنِ مِسعَرٍ قالَ: کُنتُ عِندَ سُفیانَ بنِ عُیَینَةَ فَجاءَهُ رَجُلٌ، فَقالَ لَهُ: رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم أنَّهُ قالَ: إنَّ العَبدَ إذا أذنَبَ ذَنبًا ثُمَّ عَلِمَ أنَّ اللهَ عَزَّوجَلَّ یَطَّلِعُ عَلَیهِ غَفَرَ [غُفِرَ] لَهُ. فَقالَ ابنُ عُیَینَةَ: هَذا کِتابُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، قالَ اللهُ تَعالَی: ﴿وَمَا كُنتُمۡ تَسۡتَتِرُونَ أَن يَشۡهَدَ عَلَيۡكُمۡ سَمۡعُكُمۡ وَلَآ أَبۡصَٰرُكُمۡ وَلَا جُلُودُكُمۡ وَلَٰكِن ظَنَنتُمۡ أَنَّ ٱللَهَ لَا يَعۡلَمُ كَثِيرٗا مِّمَّا تَعۡمَلُونَ * وَذَٰلِكُمۡ ظَنُّكُمُ ٱلَّذِي ظَنَنتُم بِرَبِّكُمۡ أَرۡدَىٰكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾؛1 فَإذا کانَ الظَّنُّ هو المُردِیَ کانَ ضِدُّهُ هو المُنجِیَ.2
از این مطلب خوب استفاده میشود که سوء ظنّ به خدا که از آثار بُعد و وقوع در منزلهای پائین نفس است موجب وقوع در جهنّم میشود، نه نفس اعمال
زشت و گناهان، بلکه طبق قوله تعالی: ﴿وَلَٰكِن ظَنَنتُمۡ أَنَّ ٱللَهَ لَا يَعۡلَمُ كَثِيرٗا مِّمَّا تَعۡمَلُونَ * وَذَٰلِكُمۡ ظَنُّكُمُ﴾، فقط همین حالت نفسیّۀ سوء ظن آنها را به جحیم انداخته است؛ در این صورت ضدّش که آن حسن ظنّ به خدا و معرفت آنکه خدا از گناه اطّلاع دارد، نفس این معنی موجب نجات و بهشت خواهد بود.
نماز محو کنندۀ گناهان است
بنابراین از آنچه ذکر شد معنی آیۀ عنوان کلام روشن میشود که چگونه نماز محو کنندۀ گناهان است؛ چون نماز از حسنات است و حسنات ماحی سیّئات. حسنه کاری است که خدا او را بپسندد، و خدا چیزی را میپسندد که مقرّب عبد باشد به او؛ و مقرّب بنده فعلی است که از روی خلوص بجای آورده شود. بنابراین نماز که توجّه تامّ به خداست مؤمن را در أنوار ملکوتی میبرد و در آنجا دیگر گناه وجود ندارد.
صَلاة المُؤمِنِ بِاللّیلِ تَذْهَبُ بِما عَمِلَ مِن ذَنبِ النّهارِ
در کافی با سند مّتصل نقل میکند از حضرت أبِیعَبدِاللهِ علیه السّلام فی قَولِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِ﴾،1 قالَ:
صَلاةُ المُؤمِنِ بِاللَّیلِ تَذهَبُ بِما عَمِلَ مِن ذَنبٍ بِالنَّهارِ.2
و همچنین در همین کتاب با سند متّصل نقل میکند از حضرت أبیعبدالله علیه السّلام، قال:
مَن صَلَّی رَکعَتَینِ یَعلَمُ ما یَقُولُ فیهِمَا انصَرَفَ و لَیسَ بَینَهُ و بَینَ اللهِ ذَنبٌ.3
و در کتاب من لا یحضره الفقیه از حضرت رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت میکند:
قالَ صلّی الله علیه و آله و سلّم: إنَّما مَثَلُ الصَّلاةِ فیکُم کَمَثَلِ السَّرِیِّ1 ـ و هو النَّهَرُ ـ عَلَی بابِ أحَدِکُم، یَخرُجُ إلَیهِ فی الیَومِ و اللَّیلَةِ یَغتَسِلُ مِنهُ خَمسَ مَرّاتٍ؛ فَلَم یَبقَ الدَّرَنُ2 مَعَ الغُسلِ خَمْسَ مَرّاتٍ و لَمْ تَبْقَ الذُّنُوبُ مَعَ الصَّلاةِ خَمْسَ مَرّاتٍ.3
پاک شدن خال سیاه بدن حضرت آدم علیه السّلام بواسطۀ نمازهای پنجگانه
و در کتاب من لا یحضره الفقیه4 روایت میکند از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام که آن حضرت فرمودند: چون آدم ابوالبشر از بهشت به زمین نزول کرد، خالی سیاه از فرق سر تا قدمش پیدا شد. اندوه و غصّۀ او بدین جهت زیاده گشت. جبرائیل نزد او آمده، سؤال نمود: ای آدم! چرا گریه میکنی؟ آدم گفت: برای این خال سیاهی که در بدن من ظهور نموده است. جبرائیل گفت: ای آدم! برخیز و نماز را بپای دار که الآن وقت نماز اوّل است.
آدم ایستاد و نماز خواند؛ خال سیاه پائین آمد تا گردن او. جبرائیل در موقع نماز دوّم آمد و گفت: ای آدم! برخیز و نماز کن که الآن وقت نماز دوّم است. آدم برخاست و نماز بجای آورد؛ و خال سیاه تا ناف او پائین آمد. جبرائیل در وقت
نماز سوّم آمد و گفت: ای آدم! برخیز و نماز بخوان که وقت نماز سوم است. پس آدم برخاست و نماز خواند؛ و خال سیاه تا زانوی او پایین آمد. جبرائیل در وقت نماز چهارم آمد. گفت: ای آدم! برخیز و نماز کن که الآن وقت نماز چهارم است. آدم برخاست و نماز خواند؛ و آن خال تا قدم او پائین آمد. جبرائیل در وقت نماز پنجم آمد، و گفت: ای آدم! برخیز و نماز کن که الآن وقت نماز پنجم است. آدم برخاست و نماز کرد؛ و آن خال بکلّی از بدن او بیرون رفت. سپس حمد خدا را بجای آورده، ثنای او بگفت. پس جبرائیل گفت: ای آدم! مَثَل اولاد تو در این نمازها مثل خود تُست؛ هر کدام از اولاد تو در هر شبانهروز پنج نماز بجای آورد از گناهان خارج میشود، همچنان که تو از این خال سیاه خارج شدی. مرحوم حاج میرزا حسین نوری أعلی الله مقامه در کتاب مستدرک وسائل الشیعة روایت میکند که:
رَأی صلّی الله علیه و آله و سلّم رَجُلاً یَقُولُ: اللهُمَّ اغفِر لِی و لا أراکَ تَفعَلُ! فَقالَ صلّی الله علیه و آله و سلّم [لَهُ]: لِمَ یَسُوءُ ظَنُّکَ [تُسَوِّءُ ظَنَّکَ]؟ قالَ: [لأنِّی] أذنَبتُ فی الجاهِلِیَّةِ و الإسلامِ. فَقالَ صلی الله علیه و آله: أما ما أذنَبتَ فی1 الجاهِلِیَّةِ فَقَد مَحاهُ الإیمانُ؛ و ما فَعَلتَ فی الإسلامِ الصَّلاةُ إلَی الصَّلاةِ کَفّارَةٌ ما [لِمَا] بَینَهُما.2
نماز گناهان را میریزد، چنانچه برگها از درخت میریزند
در تفسیر مجمع البیان در تفسیر آیۀ مبارکه ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِ﴾
آورده است که:
ذَکَرَ الواحِدیُّ بِإسنادِهِ عَن حَمّادِ بنِ سَلَمَةِ عن عَلیِّ بنِ زَیدِ عن أبی عُثمانَ قالَ: کُنتُ مَعَ سَلمانَ تَحتَ شَجَرَةِ فَأخَذَ غُصنًا یابسًا مِنها فَهَزَّهُ حَتَّی تَحَاتَ وَرَقَهُ، ثُمَّ قالَ: یا أبا عُثمانَ! ألا تَسألُنِی لِمَ أفعَلُ کَذا [هَذا]؟ قُلتُ: و لِمَ تَفعَلُهُ؟ قالَ: هَکَذا فَعَلُهُ رَسولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیه و آله وَ سَلَّم، و أنا مَعَهُ تَحتَ شَجَرَةٍ فَأخَذَ مِنها غُصنًا یَابسًا فَهَزَّهُ حَتَّی تَحَاتَ وَرَقَهُ، ثُمَّ قالَ: ألا تَسألُنِی یا سَلمانُ لِمَ أفعَلُ هَذا؟ قُلتُ: و لِمَ فَعَلتَهُ؟ قالَ: إنَّ المُسلِمَ إذا تَوَضَّأ فَأحسَنَ الوضوءَ ثُمَّ صَلَّی الصَّلَواتَ الخَمسَ تَحاتَتْ خَطایاهُ کَما یَتَحاتُ هَذا الوَرَقُ، ثُمَّ قَرَأ هَذِه الآیَةَ ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ﴾ إلی آخَرِها.1
و همچنین با إسناد خود روایت کرده است از علیّ بن أبیطالب علیه السّلام قال:
کُنّا مَعَ رَسولِ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیه و آلِه و سَلَّم فِی المَسْجِدِ نَنتَظِرُ الصَّلاةَ، فَقامَ رَجُلٌ فَقَالَ: یا رَسولَ اللهِ! إنّی أصَبْتُ ذَنْبًا، فَأعْرَضَ عَنهُ. فَلَمَّا قَضَی النَّبِیُّ الصَّلاةَ قَامَ الرَّجُلُ فَأعَادَ القَولَ؛ فَقالَ النَّبِیُّ صَلّی اللهُ عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم: ألَیسَ قَد صَلَّیتَ مَعَنا هَذِهِ الصّلاةَ و أحْسَنتَ لَها الطَّهورَ؟ قَالَ: بَلَی! قالَ: فَإنَّها کَفّارَةُ ذَنْبِکَ.2
احادیثی ذیل آیه شریفۀ إنّ الحَسَناتِ یُذهِبنَ السّیِئَاتِ
و در مجمع البیان میفرماید:
و رَوَی أصْحابُنا عَن ابنِ مَحبوبِ عَن إبراهِیمَ الکَرخِی قالَ: کُنتُ عِندَ أبیعَبدِاللهِ عَلَیهِ السّلامُ إذ دَخَلَ عَلَیهِ رَجُلٌ مِن أهلِ المَدینَةِ، فَقالَ لَه: مِن أینَ جِئتَ؟ ثُمَّ قالَ لَه: تَقولُ جِئتُکَ مِن هَیهُنا و هَیهُنا لِغَیرِ مَعاشٍ تَطلُبُهُ و لا لِعَملٍ تَکسِبُهُ؛ اُنظُرْ بِماذا تَقطَعُ یَومَکَ و لَیلَتَکَ!
و اعلَمْ أنَّ مَعَکَ مَلِکًا کَریمًا مُؤکّلاً بِکَ یَحفَظُ عَلَیکَ ما تَصنَعُ و یَطَّلِعُ علی سِرِّکَ الَّذِی تُخفِیهِ مِن النّاسِ؛ فَاسْتَحیِی، لا تَستَحْقِرَنَّ سَیِّئَةً فَإنّها سَتَسوؤُکَ یَومًا و لا تَحقِرَنَّ حَسَنَةً و إن صَغُرَتْ عِندَکَ و قَلَّت فِی عَینِکَ فَإنّها سَتَسُرُّکَ یَومًا.
و اعْلَمْ أنّه لَیسَ شَیءٌ أضَرَّ عاقِبَةً و لا أسرَعَ نَدامَةً مِن الخَطِیئَةِ، و أنّه لَیسَ شَیءٌ أشدَّ طَلَبًا و لا أسرَعَ دَرْکًا لِلخَطِیئَةِ مِن الحَسَنَةِ؛ أمَا إنّها لَتَدرُکُ الذَّنبَ العَظیمَ القَدیمَ المَنسِیَّ عِندَ عامِلِهِ فَتَجْتَذِبُهُ و تَسقُطُهُ و تَذهَبُ بِه بَعدَ إثباتِهِ، و ذَلکَ قَولُ اللهِ سُبحانَهُ: ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِ ذَٰلِكَ ذِكۡرَىٰ لِلذَّ ٰكِرِينَ﴾.1و2
|
در بحار الأنوار از غوالی اللئالی و مجمع البیان و العیاشی روایت میکند از أبوحمزۀ ثُمالی قال:
سَمِعتُ أحَدَهُما علیه السّلام یَقُولُ إنَّ عَلِیًّا علیه السّلام أقبَلَ عَلَی النّاسِ فَقالَ: أیَّةُ آیَةٍ فی کِتابِ اللهِ أرجَی عِندَکُم؟ فَقالَ بَعضُهُم: ﴿إِنَّ ٱللَهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُ﴾؛1 قالَ: حَسَنَةٌ و لَیسَت إیّاها. و قالَ بَعضُهُم: ﴿وَمَن يَعۡمَلۡ سُوٓءًا أَوۡ يَظۡلِمۡ نَفۡسَهُۥ ثُمَّ يَسۡتَغۡفِرِ ٱللَهَ يَجِدِ ٱللَهَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا﴾؛2 قالَ: حَسَنَةٌ و لَیسَت إیّاها. و قالَ بَعضُهُم: ﴿يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَهِ إِنَّ ٱللَهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًا﴾؛3 قالَ: حَسَنَةٌ و لَیسَت إیّاها. و قالَ بَعضُهُم: ﴿وَٱلَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَكَرُواْ ٱللَهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ وَمَن يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَهُ وَلَمۡ يُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ * أُوْلَـٰٓئِكَ جَزَآؤُهُم مَّغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَجَنَّـٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا وَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ﴾؛4 قَالَ: حَسَنَةٌ و لَیسَت إیَّاهَا. قَالَ: ثُمَّ أحجَمَ النّاسُ فَقالَ: ما لَکُم یا
مَعشَرَ المُسلِمِینَ؟ قالُوا لا و اللهِ ما عِندَنا شَیءٌ! قالَ: سَمِعتُ رَسولَ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم یَقُولُ: أرجَی آیَةٍ فی کِتابِ اللهِ ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَيِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِ ذَٰلِكَ ذِكۡرَىٰ لِلذَّ ٰكِرِينَ﴾؛1 و قالَ: یا عَلِیُّ! و الَّذِی بَعَثَنِی بِالحَقِّ بَشِیرًا و نَذِیرًا، إنَّ أحَدَکُم لَیَقُومُ إلَی وُضُوئِهِ فَتَساقَطُ عَن جَوارِحِهِ الذُّنُوبُ، فَإذا استَقبَلَ اللهَ بِوَجهِهِ و قَلبِهِ لَم یَنفَتِلْ عَن صَلاتِهِ و عَلَیهِ مِن ذُنُوبِهِ شَیءٌ کَما وَلَدَتهُ اُمُّهُ، فَأن أصابَ شَیئًا بَینَ الصَّلاتَینِ کانَ لَهُ مِثلُ ذَلِکَ حَتَّی عَدَّ الصَّلَواتِ الخَمسَ.
ثُمَّ قالَ: یا عَلِیُّ! إنَّما مَنزِلَةُ الصَّلَواتِ الخَمسِ لاُمَّتِی کَنَهَرٍ جارٍ عَلَی بابِ أحَدِکُم، فَما یَظُنُّ [ظَنَّ] أحَدُکُم لَو کانَ فی جَسَدِهِ دَرَنٌ ثُمَّ اغتَسَلَ فی ذَلِکَ النَّهَرِ خَمسَ مَرّاتٍ [فی الیَومِ]؛ أ کانَ یَبقَی فی جَسَدِهِ دَرَنٌ؟ فَکَذَلِکَ و اللهِ الصَّلَواتُ الخَمسُ لاُمَّتِی.2
مَثل نمازهای پنجگانه مثل نهر جاری است که انسان در پنج وقت خود را در آن شستشو میدهد
البتّه معلوم است که این فوائد اختصاص به مؤمنینی دارد که اعتقاد و
ولایت آنها درست بوده، ولکن گناهانی طبق نفس امّاره از آنها سر زده است؛ ولی کسانی که اعتقاد ندارند و با جحود و استکبار زندگی میکنند و دین را ملعبه قرار میدهند، نماز آنها جز بُعد از خدا نتیجۀ دیگری نخواهد داشت. عمر بن سعد نیز بر کشتگان خود نماز خواند، ولیکن بدن مطهّر سبط رسول خدا را با بدنهای مطهّرۀ اولاد و برادران و بنی اعمام او در سرزمین کربلا عریان گذارد و رفت.
دلداری نمودن حضرت زینب سلام الله علیها امام سجّاد علیه السّلام را در روز عاشورا ابن قُولوَیه در کتاب کامل از حضرت سجّاد علیه السّلام نقل میکند که: چون در یوم الطفّ پدر را در خاک و خون آغشته دیدم و فرزندان او و برادران او و عموهای خود را مقتول نگریستم و زنان و خواهران را مانند اسیران روم و دیلم نگریستم، سخت بر من گران آمد و نزدیک بود جان از قالب تهی کنم؛ عمّهام زینب فریاد برآورد:
مَا لی أراکَ تَجودُ بِنَفسِکَ؟ یا بَقیَّةَ جَدِّی و أبی و إخْوَتی! فَقُلتُ: و کَیفَ لا أجزَعُ و أهلَعُ و قَد أرَی سَیِّدِی و إخوَتی و عُمومَتی و وُلدَ عَمِّی و أهلِی مُضَرَّجِین بِدِمائِهِم مُرَّمَلینَ بِالعَراءِ مُسَلَّبِینَ لا یُکَفَّنونَ و لا یُوارُون و لا یُعَرَّجُ عَلَیهِم أحَدٌ و لایُقَرِّبُهُم بِشِبرٍ کَأنَّهُم أهلُ بَیتٍ من الدَیلَمِ و الخَزَر.1
زینب پاسخ داد که: ای برادرزاده جزع مکن که این عهد را رسول خدا با جدّ تو و پدر تو و عموی تو استوار فرمود. خداوند در این امت از قومی پیمان بستد، آنهائی که فراعنۀ زمین ایشان را نمیشناسند لکن در آسمانها و نزد
فرشتگان معروفند؛ آن قوم بیایند و این بدنهای طاهره و این اعضای مقطّعه را بردارند و دفن کنند، و در أرض طفّ علامتی نصب کنند که در مرور دهور و لیالی و ایام محو و مطموس نگردد، و هر چند که سلاطین کفره در اندراس و انطماس آن بکوشند و رنج برند آثار و علامت آن ظاهرتر و علوّ منزلت و رتبت آن هویداتر گردد. چون سخنان زینب به پایان رسید حضرت سجّاد فرمود: این خبر را از کجا میگوئی؟
حدیث اُمّ أیمن برای حضرت زینب سلام الله علیها دربارۀ شهدای کربلا
زینب عرض کرد: اُمّ ایمن برای من حدیث کرد که: روزی رسول خدا به خانۀ فاطمه آمد و فاطمه برای پدر خود حریره ساخت، و علی علیه السّلام طبقی از خرما بیاورد و من ظرفی از شیر و کره حاضر کردم؛ رسول خدا و اهل بیت همگی دور هم جمع شدند و از حریره و خرما و شیر و کره بخوردند. پیغمبر را از این اجتماع و ترتیب این مجلس سروری در خاطر آمد؛ ناگهان لختی به جانب آسمان نگریست آنگاه به سجده رفت و سخت بگریست. اهل بیت همگی محزون شدند. علی و فاطمه عرض کردند: یا رَسولَ اللهِ! لا أبکَی اللهُ عَینَیکَ این گریه چیست که دلهای ما را پاره کرد؟
پیغمبر فرمود: ای برادر! من از دیدار شما و اجتماع شما چنان شاد شدم که چنین سرور در خود ندیده بودم. خدا را بدین نعمت سپاسگزاری نمودم؛ ناگاه جبرئیل در رسید و گفت: یا محمّد! خداوند میفرماید: من سرور تو را بدانستم و نعمت را بر تو تمام کردم، ایشان و فرزندان ایشان و جمیع دوستان و شیعیان ایشان در بهشت با تو خواهند بود؛ لیکن میکشند ایشان را جمعیّتی که خود را از امّت تو میپندارند، در صورتی که از تو و خدای تو بری و بیگانهاند.
آنگاه جبرئیل گفت: ای محمّد! بعد از تو برادر تو علی مغلوب دشمنان خواهد شد، و او را شریرترین خلق نظیر عاقر ناقۀ صالح در شهری که دارالهجرة اوست او را شهید خواهد کرد. پس جبرئیل اشاره کرد بسوی حسین و گفت: او را و جماعتی
از اولاد او و برادران و بنی أعمام و جمعی از بزرگان امّت او را در سرزمین طفّ شهید خواهند کرد، و لشکر کفر ایشان را در پرّه افکند؛ در آن حال زمین بلرزد و کوهها متزلزل شود و دریاها به موج درآید و آسمانها مضطرب خواهد شد.1
مجلس ششم: تفسیر آیه ﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعبُدُواْ ٱللَهَ مُخلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ وَيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلقَيِّمَةِ﴾
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین
و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدّین
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ وَيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ﴾.1
«و این مردم أمر نشدهاند مگر آنکه عبادت کنند خدا را، و دین و مَرام را فقط برای او قرار داده و از هر رویّهای اعراض کنند، و فقط اعمال و رفتار خود را در منهج و راه او قرار دهند، و اقامۀ نماز کنند و ایتاء زکات نمایند؛ و این دین دین استوار و محکمی خواهد بود.»
آنچه از آیات خدا استفاده میشود آنکه: تمام مردم باید از تحت عبودیّت امثال خود خارج شده و در تحت عبودیّت و فرمان حضرت رب الأرباب درآیند، و در هیچ یک از شؤون غیر از خدا را مؤثّر نبینند، و از هر راه کج و منحرفی بسوی راه مستقیم که همان ترک ما سوی الله و اقبال به خداست میل کنند. و البتّه
متکفّل این غرض اوّلاً نماز است که قلبهای آنها را به خدا میپیوندد و آنها را از هر خاطرهای جز خدا خالی و رها میکند، و ثانیاً زکات است که قدری از مال که نمونۀ هستی آنهاست از آنها میگیرد؛ و اینست تحقیقاً دین استوار و بر اساس حقیقت، نه مجاز و اعتبارات.
خَطَبَ أمِیرُالمُؤمِنینَ علیه السّلام بِذِی قارٍ فَحَمِدَ اللهَ و أثنَی عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ:
أمّا بَعدُ: فَإنَّ اللهَ تَبارَکَ و تَعالَی بَعَثَ مُحَمَّدًا صلّی الله علیه و آله و سلّم بِالحَقِّ لِیُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ عِبادِهِ إلَی عِبادَتِهِ، و مِن عُهُودِ عِبادِهِ إلَی عُهُودِهِ، و مِن طاعَةِ عِبادِهِ إلَی طاعَتِهِ، و مِن وَلایَةِ عِبادِهِ إلَی وَلایَتِهِ، بَشِیرًا و نَذِیرًا [و داعِیًا إلَی اللهِ بِإذنِهِ] و سِراجًا مُنِیرًا.1
نماز موجب انقطاع بنده است بسوی خدا و بریدن از تمام ارباب متفرّقون
و مهمترین امری که متکفّل این موضوع است نماز است که موجب انقطاع بنده است بسوی خدا، و بریدن از تمام ارباب متفرّقون و اتّصال به خدای واحد قهّار. لذا اوّل چیزی که از بنده در روز قیامت پرسش میشود نماز است.
فی عُیُونِ الأخبارِ بِإسنادِه إلی الرّضا [بِالإسنادِ المَذکُورِ فی إسباغِ الوُضُوءِ عَنِ الرِّضا] عَن أبِیهِ علیهما السّلام قالَ: قالَ رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: إذا کانَ یَومُ القِیامَةِ یُدعَی بِالعَبدِ، فَأوَّلُ شَیءٍ یُسألُ عَنهُ الصَّلاةُ، فَإذا جاءَ بِها تامَّةً و إلاّ زُخَّ [زُجَّ] فی النّار.2
و همچنین در سفینة البحار نقل میکند از أسرار الصلاة عن أبیجعفر علیه السّلام قال:
أوّلُ ما یُحاسَبُ بِه العَبدُ الصّلاةُ، فَإنْ قُبِلَتْ قُبِلَ ما سِواها. إنّ الصّلاةَ إذا إرتَفَعَتْ فی وَقتِها رَجَعَتْ إلی صاحِبِها و هی بَیضاءٌ مُشرِقَةٌ، تَقولُ: حَفِظتَنِی حَفَظَکَ اللهُ! و إذا ارتَفَعَت فی غَیرِ وَقتِها بِغَیرِ حُدودِها رَجَعَت إلی صاحِبِها و هی سَوداءٌ مُظلَمَةٌ، تَقولُ: ضَیَّعتَنی ضَیَّعَکَ اللهُ!1
باید نماز را در اوقات خود با شرائط و آداب بجای آورد
بنابراین باید در حفظ نماز بسیار کوشید و آن را در اوقات خود با شرائط و آداب بجای آورد.
در کتاب من لا یحضره الفقیه روایت میکند که:
و قالَ النَّبِیُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم: ما مِن صَلاةٍ یَحضُرُ وَقتُها إلاّ نادَی مَلَکٌ بَینَ یَدَیِ النّاسِ: أیُّها النّاسُ! قُومُوا إلَی نِیرانِکُمُ الَّتِی أوقَدتُمُوها عَلَی ظُهُورِکُم فَأطفِئُوها بِصَلاتِکُم.2
در نهج البلاغه وارد است که: مِمّا کانَ عَلَیه السّلامُ یُوصِی بِهِ أصحابَهُ:
تَعاهَدُوا أمرَ الصَّلاةِ و حافِظُوا عَلَیها و استَکثِرُوا مِنها و تَقَرَّبُوا بِها، فَإنَّها کانَت عَلَی المُؤمِنِینَ کِتابًا مَوقُوتًا؛ أ لا تَسمَعُونَ إلَی جَوابِ أهلِ النّارِ حِینَ سُئِلُوا: ﴿مَا سَلَكَكُمۡ فِي سَقَرَ * قَالُواْ لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ﴾!1 و إنَّها لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الوَرَقِ و تُطلِقُها إطلاقَ الرِّبَقِ؛ و شَبَّهَها رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم [بِالجَمَّةِ] بِالحَمَّةِ تَکُونُ عَلَی بابِ الرَّجُلِ فَهُوَ یَغتَسِلُ مِنها فی الیَومِ و اللَّیلَةِ خَمسَ مَرّاتٍ، فَما عَسَی أن یَبقَی عَلَیهِ مِنَ الدَّرَنِ. و قَد عَرَفَ حَقَّها رِجالٌ مِنَ المُؤمِنِینَ الَّذِینَ لا تَشغَلُهُم عَنها زِینَةُ مَتاعٍ و لا قُرَّةُ عَینٍ مِن وَلَدٍ و لا مالٍ؛ یَقُولُ اللهُ سُبحانَهُ: ﴿رِجَالٞ لَّا تُلۡهِيهِمۡ تِجَٰرَةٞ وَلَا بَيۡعٌ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَإِقَامِ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءِ ٱلزَّكَوٰةِ﴾. و کانَ رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم نَصِبًا بِالصَّلاةِ بَعدَ التَّبشِیرِ لَهُ بِالجَنَّةِ، لِقَولِ اللهِ سُبحانَهُ: ﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَا﴾، فَکانَ یَأمُرُ [بِها] أهلَهُ و یَصبِرُ عَلَیها [نَفسَهُ]؛ الخطبه.2
و امّا راجع به صبرِ حضرت رسول در اقامۀ نماز، و استقامت آن حضرت نسبت به خصوص اهل آن حضرت، از أبوسعید خُدرِی روایتست که:
لمّا نُزِلَت هَذِه الآیةُ کانَ رَسولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیهِ و آلِه و سَلَّمَ یَأتِی بابَ فاطِمَةَ و علیٍّ تِسعَةَ أشهُرِ عِندَ کُلّ صَلاةٍ فَیَقولُ: الصَّلاةُ رَحِمَکُمُ اللهُ! ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا﴾.1و2
و امّا راجع به اشارۀ آن حضرت به سؤال از اهل نار، این قضیه در سورۀ المدّثّر وارد است که: ﴿كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ رَهِينَةٌ * إِلَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡيَمِينِ * فِي جَنَّـٰتٖ يَتَسَآءَلُونَ * عَنِ ٱلۡمُجۡرِمِينَ * مَا سَلَكَكُمۡ فِي سَقَرَ * قَالُواْ لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ * وَلَمۡ نَكُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡكِينَ * وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ ٱلۡخَآئِضِينَ * وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ * حَتَّىٰٓ أَتَىٰنَا ٱلۡيَقِينُ * فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّـٰفِعِينَ﴾.3
کسی که نمازهای پنجگانه را حفظ کند خدا به او پانزده خصلت عنایت میکند
در روایت وارد است که: قال1 النبیّ صلّی الله علیه و آله و سلّم:
مَن حَفِظَ خَمسَ صَلواتٍ فی أوقاتِها و أتَمَّ رُکوعَها وَ سُجُودَها أکْرَمَهُ اللهُ تَعالی بِخَمسَ عَشَرَ خِصلَةٍ، ثَلاثَةٍ فی الدُّنیا و ثلاثَةٍ عِندَ المَوتِ و ثلاثَةٍ فی القَبرِ و ثلاثَةٍ فی الحَشرِ و ثلاثَةٍ عِندَ الصِّراطِ. أمّا الثلاثَةُ الّتی فی الدُّنیا: فَزادَ عُمرَهُ و مالَهُ و أهلَهُ. و أمّا الثلاثَةُ الّتی عِندَ المَوتِ: فَبَرائَةٌ مِن الخَوفِ و الفَزَعِ و دُخولِ الجَنَّةِ کَما قَالَ اللهُ تَعالَی: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَـٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ﴾.2 و أمّا الثّلاثَةُ الّتی فی القَبرِ: فَیُسَهَّلُ عَلَیه سُؤالُ مُنکَرٍ و نَکیرٍ، و یُوسَّعُ عَلَیه قَبرُهُ، و یُفتَحُ لَه بابٌ مِن الجَنّةِ. و أمّا الثلاثةُ الّتی فی الحَشرِ: فَیُخرَجُ من قَبرِهِ و یَتَلألاُ وَجهُهُ کَالقَمَرِ لَیلَةَ البَدرِ کَما قالَ اللهُ تَعالَی: ﴿يَسۡعَىٰ نُورُهُم بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَبِأَيۡمَٰنِهِم﴾،3 و یُعطَی کِتابُهُ بِیَمینِهِ، و یُحاسَبُ حِسابًا یَسیرًا. و أمّا الثلاثَةُ الّتی عِندَ لِقآءِ اللهِ: فَرَضِیَ اللهُ تَعَالَی عَنهُ، و السَّلامُ عَلَیهِ، وَ النَّظَرُ إلَیهِ کَما قالَ تَعالَی: ﴿سَلَٰمٞ قَوۡلٗا مِّن رَّبّٖ رَّحِيمٖ﴾ و ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ * إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ﴾.
قالَ: و مَن یُهاوِنُ الصَّلَواتَ الخَمسِ عاقَبَهُ اللهُ تَعالَی عَلی خَمسَةَ عَشَرَ خَصلَةٍ،
ثلاثَةٍ فی الدُّنیا: فَیُرفَعُ البَرَکَةُ مِن رِزقِهِ، و مِن عُمرِهِ، و سِیماءُ الصّالِحینَ مِن وَجهِهِ. و أمّا الثلاثَةُ الّتی عِندَ المَوتِ: فَیَموتُ جائِعًا و عاطِشًا و ذَلیلاً. و أمّا الثلاثة الّتی فی القَبرِ: فَیَضیقُ قَبرُهُ حَتّی یَدخُلَ أضلاعُهُ بَعضُها فی بَعضٍ، و یُسَلَّطُ عَلَیهِ الحَیّاتُ و العَقارِبُ، و یُفتَحُ لَه بابٌ مِن النَّارِ، و أمّا الثلاثَةُ الّتی فی الحَشرِ: فَیُخرَجُ مِن قَبرِهِ مُسوَدُّ الوَجهِ، و مَکتُوبٌ فی جَبهَتِهِ هَذا آیِسٌ مِن رَحمَةِ اللهِ تَعالَی، و یُعطَی الکِتابَ مِن وَراءِ ظَهرِهِ. و أمّا الثلاثَةُ الّتی عِندَ لِقاءِ اللهِ تَعالَی: فَلا یُکَلِّمُهُ اللهُ، و لا یَنظُرُ إلَیهِ یَومَ القِیامَةِ، و لا یُزَکّیهِ و لَه عَذابٌ ألیمٌ، کَما قالَ اللهُ تَعالَی: ﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِ فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا﴾.1
أخباری در شدّت اهتمام صالحین و مؤمنین به نماز
لذا در أخبار از شدّت اهتمام صالحین و مؤمنین بالأخص ائمّۀ طاهرین صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین داستانهای عجیبی وارد است:
قالَ عُروَةُ بنُ زُبیرِ: کُنّا جُلوسًا فی مَسجِدِ رَسولِ اللهِ فَتَذاکَرنا أعمالَ أهلِ بَدرٍ و بَیعَةِ الرِّضوانَ؛ فَقالَ أبوالدَّرداءَ: ألا اُخبِرُکُم بِأقَلِّ القَومِ مالاً و أکثَرِهِم وَرَعًا و أشَدِّهِم إجتِهادًا فی العِبادَةِ؟ قالوا: مَن؟ قالَ: عَلیُّ بنُ أبیطالِبٍ سَلامُ اللهِ عَلَیه.
قالَ: رَأیتُهُ فی حائِطِ بَنِی النّجّارِ یَدعُو بِدَعَواتٍ کَثیرَةٍ؛ و ذَکَرَ الدَّعَواتِ إلَی أن قالَ: ثُمّ انْغَمَرَ فی الدُّعاءِ فَلَم أسمَعْ لَهُ حِسًّا و لا حَرَکَةً، فَقُلتُ: غَلَبَ عَلَیهِ النَّومُ لِطُولِ السَّهَرِ أو قَطَعُهُ [قِظُهُ] لِصَلاةِ الفَجرِ. فَأتَیتُهُ فَإذًا هُوَ کَالخَشَبَةِ المُلقَاةِ، فَحَرَّکتُهُ فَلَم یَتَحَرَّکْ، فَقُلتُ: إنَّا لِلَّهِ و إنَّا إلَیهِ راجِعُونَ، ماتَ و اللهِ عَلِیُّ بنُ
أبِیطَالِبٍ عَلَیهِ السَّلام! فَأتَیتُ مَنزِلَهُ مُبَادِرًا أنعَاهُ إلَیهِم؛ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها یا أباالدَّرْدَاءِ! مَا کَانَ مِن شَأنِهِ و قِصَّتِهِ؟ فَأخبَرتُهَا الخَبَرَ. فَقَالَتْ: هِیَ و اللهِ یا أباالدَّردَاءِ! الغَشْیَةُ الَّتِی تَأخُذُهُ مِن خَشیَةِ اللهِ تَعالَی! ثُمَّ أتَوْهُ بِمَاءٍ فَنَضَحُوهُ عَلَی وَجهِهِ فَأفَاقَ؛ و نَظَرَ إلَیَّ و أنَا أبکِی فَقالَ لی: ما بُکَاؤُکَ یَا أبَاالدَّردَاءِ؟ فَقُلتُ: مِمَّا أراهُ تُنزِلُهُ بِنَفسِکَ. فَقالَ: یا أباالدَّرداءِ! کَیفَ إذا رَأیْتَنِی اُدعَی إلَی الحِسابِ و أیقَنَ أهلُ الجَرَائِمِ بِالعَذَابِ و احْتَوَشَتنِی مَلائِکَةٌ غِلاظٌ زَبانِیَةٌ فِظاظٌ فَوَقَفتُ بَینَ یَدَیِ المَلِکِ الجَبّارِ، قَد أسلَمَنِی الأحِبَّاءُ و رَفَضَنی [رَحِمَنِی] أهلُ الدُّنیَا لَکُنتَ أشَدَّ رَحمَةً لِی بَینَ یَدَیْ مَن لا تَخفَی عَلَیهِ خافِیَةٌ. فَقالَ أبُوالدَّرداءِ: [فَوَ اللهِ] ما رَأیتُ ذَلِکَ لأحَدٍ مِن أصحَابِ رَسولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم.1
و در معراج السعادة از أبیطلحۀ انصاری روایت کرده است که او در بستان خود مشغول خواندن نماز بود، در آن حال صدای مرغی شنید و متوجّه او شد؛ چون نمازش به پایان رسید گفت: مرا بستان چکار آید که حضور قلب مرا در نمازم میبرد! بستان را به دو هزار درهم فروخت و تدارکاً لما فات منه فی صلاته تصدّق بها.1
و در کتاب شریف أسرار الصلاة شهید ثانی (ره) نقل نموده که: روایت شده که بعضی از صحابه در حائطی که داشت مشغول خواندن نماز بود؛ در آن حائط درختی بود، پرهای زیبای پرندهای بر روی آن درخت او را متوجّه خود نمود، به شگفت درآورد، و آن طائر قصد پرواز داشت؛ دلش به دنبال آن پرنده رفت و رکعات نمازش را اشتباه نمود، ندانست چند رکعت بجای آورده است. آن حائط را پس از نماز در راه خدا صدقۀ مستحبّی داد به جهت تدارک نقصانی که
در نماز برای او رخ داده است.1
و فی روضة الأنوار للمحققّ سبزواری: کان بعضهم یصلّی فی البستان، پس ناگهان یک بازی را دید که در روی درختی قصد صید پرندهای دارد، و آن پرنده از این شاخه به آن شاخه برای فرار و نجات خود پرواز میکرد؛ متوجّه این داستان شد و ندانست چقدر نماز خوانده است. سپس خدمت حضرت رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم مشرّف شد و قضیّه را بیان کرد و گفت: یا رسول الله! من این باغ را در راه خدا صدقه دادم. حضرت رسول الله باغ را به دو هزار درهم فروختند و به فقرا تقسیم کردند.
نماز تا حدّی اهمیّت دارد که در هیچ حال ساقط نمیشود
نماز تا سرحدّی دارای اهمیّت است که در هیچ حال از انسان ساقط نمیگردد. اگر کسی متمکّن از غسل و وضوء است باید بجا آورد؛ و اگر زخم و جراحات دارد باید جبیره کند؛ و اگر بهیچوجه متمکّن نیست و یا استعمال آب بطور کلّی ضرر دارد باید تیمّم کند. اگر خودش متمکّن از وضوء نیست باید دیگری او را وضوء دهد؛ و اگر خود متمکّن از تیمّم نیست باید دیگری او را تیمّم دهد. اگر قدرت بر قیام دارد باید ایستاده نماز گزارد؛ و اگر قدرت بر قیام مستقلاً بدون اعتماد ندارد باید ایستاده تکیه کند و نماز گزارد؛ و اگر اصلاً قدرت بر قیام ندارد باید بنشیند و نماز گزارد؛ و اگر نمیتواند، بر طرف راست بطوری که تمام مقادیم بدن او به سمت قبله باشد نماز گزارد؛ و اگر قدرت ندارد، بر طرف چپ بخوابد بطوری که تمام مقادیم بدن او رو به قبله باشد و نماز بخواند؛ و اگر نمیتواند، به پشت بخوابد بطوری که کف پاهای او رو به قبله باشد و نماز گزارد؛ این راجع به افعال نماز.
و امّا اقوال: اگر میتواند باید به زبان جاری کند؛ و اگر نه، به قلب خود
خطور دهد و رکوع و سجود را ایماءً کند (یعنی با اشارۀ سر رکوع و سجده نماید) و اگر ایماء نمیتواند با بستن چشم قصد رکوع و سجود کند و با باز کردن آنها قصد سر برداشتن از رکوع و سجده نماید؛ و اگر در گل و باتلاق فرو رفته یا غرق شده باید نماز خود را إیماءً بخواند؛ و اگر مسافر است یا خوف دارد شکسته، و الاّ باید غریق و موتحل نماز را تمام بخواند؛ اگر میتواند به زبان و الاّ به قلب بخواند و رکوع و سجود را باید ایماءً بجای آورد.
کیفیت نماز خوف
و امّا نماز خوف و مطارده که در هنگام جنگ اتّفاق میافتد: اگر جماعت مسلمین خوف دارند از اتمام نماز چهار رکعتی، باید دو رکعت نماز خوف گزارند. اگر ممکن است قسمتی از لشکر موقتاً دفع کفّار کنند، در این صورت باید دو دسته شوند: دستۀ اوّل با امام نماز را شروع کنند و یک رکعت با امام نماز را بجای آورند و با خود در نماز اسلحه نیز بردارند، و دستۀ دیگر به پاسبانی و محافظت این دسته و اموال مسلمین مشغول شوند؛ همین که امام برای رکعت دوّم برخاست دیگر حمد و سوره نخواند بلکه فقط بایستد و آن دستۀ اول فرادا یک رکعت دیگر خود را بجای آورند و نماز را تمام کرده سلام نماز را بگویند و بروند به پاسبانی مشغول و در دفع دشمن بکوشند، و دستۀ دیگر که تا بحال به پاسبانی مشغول بودند بیایند و با امام وارد جماعت شوند، و امام مشغول خواندن حمد و سورۀ رکعت دوّم خود گردد (این دسته نیز باید هنگامی که وارد میشوند سلاح با خود داشته باشند) امام چون رکعت دوّم خود را خواند و سر از سجدۀ دوم برداشت تشهّد نخواند، بلکه همینطور فقط بنشیند و این دستۀ دوم برخیزند و رکعت دوّم خود را فرادا بجای آورند، و هنگامی که سر از سجده برداشتند امام مشغول خواندن تشهّد و سلام گردد و این طائفه با امام تشهّد و سلام بگویند و از نماز خارج شوند؛ بنابراین گروه اوّل با تکبیر امام داخل در نماز شدند و گروه دوّم با تسلیم امام از نماز خارج شدند.
و این کیفیّت را خداوند سبحانه در سورۀ نساء، آیه ١٠٢ بیان میفرماید: ﴿وَإِذَا كُنتَ فِيهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَلۡتَقُمۡ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُم مَّعَكَ وَلۡيَأۡخُذُوٓاْ أَسۡلِحَتَهُمۡ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلۡيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمۡ وَلۡتَأۡتِ طَآئِفَةٌ أُخۡرَىٰ لَمۡ يُصَلُّواْ فَلۡيُصَلُّواْ مَعَكَ وَلۡيَأۡخُذُواْ حِذۡرَهُمۡ وَأَسۡلِحَتَهُمۡ وَدَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡ تَغۡفُلُونَ عَنۡ أَسۡلِحَتِكُمۡ وَأَمۡتِعَتِكُمۡ فَيَمِيلُونَ عَلَيۡكُم مَّيۡلَةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ إِن كَانَ بِكُمۡ أَذٗى مِّن مَّطَرٍ أَوۡ كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَن تَضَعُوٓاْ أَسۡلِحَتَكُمۡ وَخُذُواْ حِذۡرَكُمۡ إِنَّ ٱللَهَ أَعَدَّ لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا﴾.1
نزول جبرئیل و آوردن کیفیّت نماز خوف را در سنۀ ششم از هجرت
هنگامی که در سنۀ ششم از هجرت پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برای عمره با هزار و چهار صد نفر از اصحاب حرکت کردند بسوی مکّۀ معظّمه و در ارض حُدیبیّه فرود آمدند، چون این خبر به مکّه رسید، بنا بر تفسیر قمی2 قریش خالد بن ولید را با دویست سوار به جلو فرستادند و در کوهها با رسول الله برخورد کردند. در راه موقع ظهر رسول الله امر کردند به بلال اذان بگوید؛ و پیغمبر با مردم نماز گزاردند. خالد بن ولید گفت: اگر ما در نماز بر آنها حمله کرده بودیم همه را از دم شمشیر گذرانیده بودیم، چون آنها ابداً نماز خود را قطع نمیکنند، ولیکن الآن موقع نماز عصر نزدیک است و این نماز برای آنها از نور چشمشان بهتر است،
چون داخل در نماز شوند ناگهان بر آنها حمله آوریم. جبرائیل نازل شد و کیفیت نماز خوف را آورد که: ﴿وَإِذَا كُنتَ فِيهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ ٱلصَّلَوٰةَ﴾، الخ.
جریان غورث بن حارث محاربی که قصد کشتن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را نمود
و در مجمع وارد است که همین قضیّه باعث اسلام خالد بن ولید شد. و در مجمع البیان در ذیل قوله تعالی: ﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ إِن كَانَ بِكُمۡ أَذٗى﴾ آورده است که: ذکر أبوحمزه ـ یعنی الثمالی ـ فی تفسیره: حضرت رسول الله برای غزوه و جنگ با بنی أنمار خارج شدند، خداوند آنها را به هزیمت داد و مسلمین ذراری و اموال به دست آوردند. پیغمبر با مسلمین از کوه پائین آمدند و هیچیک از دشمنان نبودند و اثری از آنها نبود؛ همگی سلاح خود را زمین گذاردند. حضرت از نزد مسلمین برای قضاء حاجت بیرون شدند، درحالیکه سلاح خود را گذارده بودند. حضرت یک وادی از اصحاب دور شدند برای قضاء حاجت؛ در این حال باران سختی گرفت و وادی پر از آب شد و میان رسول الله و مسلمین حائل گشت؛ حضرت در زیر درختی نشستند. در این حال غَورث بن الحارث المُحاربِی حضرت را از بالای کوه دید. یاران غورث فریاد برداشتند که: ای غورث این محمّد است که از اصحابش جدا مانده است! غورث گفت: خدا مرا بکشد اگر الآن من محمّد را نکشم! از کوه به سرعت با شمشیر کشیده پائین آمد، و پیغمبر صلّی الله علیه و آله متوجّه نبودند که ناگهان بر سر رسول الله با شمشیر کشیده ایستاد و گفت:
مَن یُعصِمُکَ مِنِّی الآنَ؟ فَقالَ الرَّسولُ: اللهُ!1
غورث از این پاسخ بِرُو به زمین درافتاد. حضرت برخاستند و شمشیر او را برداشته و قال:
یا غَورَثُ! مَن یَمنَعُکَ مِنِّی الآنَ؟ قالَ: لا أحَدٌ!2
حضرت فرمودند: آیا شهادت بر یگانگی خدا و نبوّت و عبودیّت من میدهی؟ گفت: نه! ولیکن من عهد میکنم که با تو ابداً جنگ نکنم، و دشمنی را بر علیه تو کمک ننمایم! حضرت شمشیرش را دادند.
فَقالَ غَورَثُ: واللهِ لأنتَ خَیرٌ مِنِّی! قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیه و آلِهِ و سَلَّم: إِنّی أحَقُّ بِذَلِک!1
سپس غورث بسوی یارانش رفت؛ گفتند: ای غورث! دیدیم تو را که با شمشیری کشیده بر بالای سر او ایستادهای، چرا شمشیر را بر او فرود نیاوردی؟ غورث گفت: خدا نگذارد. اراده کردم که او را از دم تیغ بگذرانم، نفهمیدم که ناگهان گویا کسی محکم بر پشت من کوفت و من برو در افتادم و شمشیر از دستم رها شد، محمّد به سرعت او را برداشت.
باری چون غورث مراجعت کرد، رفته رفته آب وادی فرو نشست و حضرت نزد اصحاب مراجعت نمود و آنها را از واقعه مطّلع فرمود، و این آیه را بر آنها تلاوت فرمود: ﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ إِن كَانَ بِكُمۡ أَذٗى مِّن مَّطَرٍ أَوۡ كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَن تَضَعُوٓاْ أَسۡلِحَتَكُمۡ وَخُذُواْ حِذۡرَكُمۡ إِنَّ ٱللَهَ أَعَدَّ لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا﴾.2
کیفیّت نماز مطارده
و امّا کیفیت صلاة مطارده (و آن نمازی است که در صحنۀ جنگ امام نتواند لشکر را به دو قسمت نماید؛ گیرودار و زد و خورد به حدّی است که مجال آن نیست): در این صورت در همان حال زد و خورد مؤمنین نماز خود را میخوانند. امام تکبیر میگوید، همۀ مؤمنین میگویند؛ اگر بتوان رو به قبله و اگر نه به هر سمتی که مشغول کارزارند در همان جهت نماز میخوانند. و بر قَرْبُوس
زین سجده میکنند؛ و اگر نتوانند ایماءً رکوع و سجود را بجای میآورند، و اگر ایماءً نتوانند با غمض عین رکوع و سجده، و با فتح آن قصد سر برداشتن از رکوع و سجده میکنند، و نماز را در عین مواجهه و زد و خورد تمام میکنند. و اگر جنگ به حدّی است که مجال خواندن حمد و سوره را نیز نمیدهد در این حال به عوض هر رکعت یک مرتبه سُبحانَ اللهِ و الحَمدُ لِلّهِ و لا إلَهَ إلاّ اللهُ و اللهُ أکبَرُ میگویند. بنابراین نماز در این هنگام عبارت است از: یک تکبیر و دو مرتبه تسبیحات اربعه (بدل رکعتین) و یک تشهد و تسلیم.
و در شرح لمعه وارد است که: حضرت أمیرالمؤمنین علیه السّلام و اصحابش در لَیلة الهَریر نماز ظهرین و عشائین را بدین کیفیّت بجای آوردند.
کیفیّت نماز امام حسین علیه السّلام در ظهر عاشورا
نماز ظهر را حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام به طریق نماز خوف بجای آوردند، و داستانْ آنکه: أبو ثُمامَۀ صیداوی نزدیک زوال به خدمت حضرت آمد و عرض کرد: یا بن رسول الله، جانم فدای تو باد! نزدیک است که کشته شدن شما نزدیک شود، و سوگند به خدا که کشته نشوی تا من در خدمت تو کشته شوم و خود را در خاک و خون غلطان ببینم؛ لکن دوست دارم نماز ظهر را با تو بجای آورم سپس به ملاقات خدا بروم. حضرت سر بسوی آسمان برداشت و فرمود: آری ظهر شده است؛ یاد نماز نمودی خدا تو را از نمازگزاران محسوب دارد! از این قوم بخواهید تا دست از جنگ بردارند تا نماز بجای آوریم. حُصَین بن تَمیم چون این بشنید فریاد برداشت: نماز شما مقبول نیست! ـ عجب است که نماز پسر پیغمبر قبول نباشد؛ و نماز آنها قبول باشد آن فرزند پیغمبری که در سنّ کودکی خدا به پیغمبر امر میکند که برای متابعت و تعلیم او هفت مرتبه تکبیرة الاحرام را تکرار کند! ـ باری حَبیب بن مَظاهِر فرمود: ای غدّار نماز پسر رسول خدا قبول نیست و نماز تو مقبول است! حصین بر حبیب حمله کرد، حبیب شمشیر بر او انداخت و بر صورت اسب او خورد؛ حصین از روی اسب به زمین
افتاد، یارانش او را از چنگ حبیب ربودند. حبیب رجز خواند و به روایتی شصت و دو تن بکشت و سپس شهید شد. شهادت این پیرمرد که در هر شب یک ختم قرآن میکرد و صاحب بلایا و منایا و از اصحاب خاصّ حضرت أمیرالمؤمنین بود بر سیّد الشّهداء بسیار سنگین آمد، چهرۀ حضرت متغیّر شد و حضرت شکسته شد، تا جائی که زهیر عرض میکند: یا أباعبدالله! مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: آری! حضرت فرمود: أحتَسِبُ نَفسِی و حُماةَ أصحابِی! و فرمود: لِلّهِ دَرُّکَ یا حَبیبُ!1
آنگاه حضرت ایستاد برای نماز ظهر. زُهَیر بن القَین و سعید بن عبدالله پیش روی آن حضرت ایستادند و خود را هدف تیر و سنان کردند. حضرت با یک نیمه از اصحاب نماز خوف بجای آورد و نیمی دیگر در مقام دفع دشمن بودند. از هر طرف تیر میآمد سعید بن عبدالله خود را هدف مینمود. و هر وقت حضرت به راست یا چپ متمایل میشدند او نیز خود را به همان طرف خم میکرد، تا زخم تمام بدنش را گرفت و افتاد به روی زمین و گفت: خدایا لعنت کن بر این قوم لعنت قوم عاد و ثمود را! در آن دم آخر که جان از قفس تنش پرواز میکرد گفت: ای پروردگار من! سلام مرا به پیغمبرت برسان و بگو: این زخم و جراحات من در راه یاری ذریّه و فرزند دلبندت رسیده است! و این بگفت و جان تسلیم نمود. پس از مرگ در بدن او غیر از زخم شمشیر و نیزه، سیزده چوبۀ تیر یافتند.
حملۀ لشکر دشمن به خیام أبا عبدالله علیه السّلام در عصر عاشورا
و امّا نماز عصر را در قتلگاه، در آن حالات خوش که تنها سرگرم مناجات با قاضی الحاجات بود بجای آورد؛ در آن وقتی که جلوۀ ذات احدی چنان تابش
نموده بود که هر که برای قتلش میآمد بدنش میلرزید و بر میگشت. در آن حالات که غرق انس با خدای خود بود ناگهان لشکر به خیام حرکت کرد؛ آقا با آن حالت ضعف و انکسار و جراحات نشست و فریاد برآورد با لحن ضعیفی که:
یا شِیعَةَ آلِ أبِی سُفیانَ! إن لَم یَکُن لَکُم دِینٌ [و کُنتُم] لا تَخافُونَ المَعادَ فَکُونُوا أحرارًا فی دُنیاکُم!1
مجلس هفتم: تفسیر آیه ﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلوُسطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ﴾
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین
و لعنة الله علَی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدّین
﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ﴾.1
خطاب پروردگار عظیم است به مؤمنین که: «به نمازهای خود محافظت نمائید و بر نماز وسطی نیز محافظت نمائید و برای خدا به دعا و خشوع برخیزید!»
مراد از محافظت همان مراقبت و عدم تضییع آن به تأخیر و عدم ترک و همچنین عدم رعایت احکام آنست، کما هی حقّ المراعاة؛ و مراد از صلاة وسطی گرچه در میان مفسرین اختلافی است (و در مجمع البیان روایت از بعض اصحاب حدیث به نماز صبح و به نماز ظهر و به نماز عصر و به نماز مغرب و به نماز عشاء کرده است، و از بعضی روایت شده که مقصود یک نماز مجهول در میان این نمازهای پنجگانه است و خداوند عمداً او را معلوم ننمود تا مردم بر
همۀ صلوات خمس محافظت کنند؛ مانند آنکه لیلة القدر را معین نکرد تا مردم در همۀ شبها برای عبادت برخیزند) لکن روایات از حضرت أبیجعفر و أبیعبدالله علیهما السّلام او را به نماز ظهر معیّن فرمودهاند؛1 و قنوت به معنی دعاست. یعنی برخیزید و نزد پروردگار خود بروید و در مقابل او بایستید و دعا کنید و بخواهید آنچه را که میخواهید.
در روایتست که: إنّ صَلواتِنا ذِکرٌ و دُعاءٌ و قُرآنٌ. بنابراین در آیۀ مبارکه، قنوت به معنی قنوت اصطلاحی و آن رفع یدین و دعا عقیب الرکعة الثانیة قبل الرکوع نیست، بلکه مراد آنست که: اصلاً نماز حقیقی غیر از توجّه بنده به خدا و خواستن حوائج و مناجات با او نیست. و لذا دعا و قرآن و ذکر اختصاصی به مواقع معیّن در نماز ندارد؛ هر جا که انسان بخواهد (غیر از مواضعی که در فقه تصریح شده است) میتواند در نماز خود ذکر بگوید و قرآن بخواند و دعا کند.
نهی قرآن و اخبار از بیتوجه نماز خواندن
و لذا از کسانی که از نماز إعراض کنند و یا او را سبک بشمارند، و در نماز به دعا و ذکر مشغول نشوند، و با توجّه دل با خدا راز نگویند در قرآن مجید و أخبار اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شدیداً نهی شده است: ﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡمُصَلِّينَ * ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ * ٱلَّذِينَ هُمۡ يُرَآءُونَ * وَيَمۡنَعُونَ ٱلۡمَاعُونَ﴾.2
گرچه در معنی «سهو» در این کریمۀ شریفه نیز تفاسیرْ مختلف و مصادیق آن را مختلف بیان کردهاند لکن اطلاق آیه بالأخصّ با تفسیر آن به ﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ يُرَآءُونَ * وَيَمۡنَعُونَ ٱلۡمَاعُونَ﴾ میرساند: افرادی را که برای خدا نماز نمیخوانند و از
دادن زکات و انفاق و هرگونه کمکهای ممکن به محتاجان خودداری میکنند، آنهائی هستند که نماز را ضایع میگذارند.
در کافی است عن محمّد بن الفُضَیل قال:
سَألتُ عَبدًا صالِحًا علیه السّلام عَن قَولِ اللهِ عَزَّوجَلَّ: ﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ﴾، قالَ: هو التَّضیِیعُ.1
و همچنین در کافی با سند خود از هِشام بن سالم نقل میکند از حضرت أبیعبدالله علیه السّلام قال:
إذا قامَ العَبدُ فی الصَّلاةِ فَخَفَّفَ صَلاتَهُ، قالَ اللهُ تَبارَکَ و تَعالَی لِمَلائِکَتِهِ: أما تَرَونَ إلَی عَبدِی! کَأنَّهُ یَرَی أنَّ قَضاءَ حَوائِجِهِ بِیَدِ غَیرِی؛ أما یَعلَمُ أنَّ قَضاءَ حَوائِجِهِ بِیَدِی!2
و روایت میکند عن العِیص بن قاسم قال:
قالَ أبُوعَبدِاللهِ علیه السّلام: و اللهِ إنَّهُ لَیَأتِی عَلَی الرَّجُلِ خَمسُونَ سَنَةً و ما قَبِلَ اللهُ مِنهُ صَلاةً واحِدَةً! فَأیُّ شَیءٍ أشَدُّ مِن هَذا! و اللهِ إنَّکُم لَتَعرِفُونَ مِن جِیرانِکُم و أصحابِکُم مَن لَو کانَ یُصَلِّی لِبَعضِکُم ما قَبِلَها مِنهُ لاستِخفافِهِ بِها! إنَّ اللهَ عَزَّوجَلَّ لا یَقبَلُ إلاّ الحَسَنَ فَکَیفَ یَقبَلُ ما یُستَخَفُّ بِهِ.3
و روایت میکند از سَکونی از حضرت أبیعبدالله علیه السّلام قال:
قالَ رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله: لا یَزالُ الشَّیطانُ ذَعِرًا مِنَ المُؤمِنِ ما حافَظَ عَلَی الصَّلَواتِ الخَمسِ، فَإذا ضَیَّعَهُنَّ تَجَرَّأ عَلَیهِ فَأدخَلَهُ فی العَظائِمِ.1
و روایت میکند از زُرارَه از حضرت أبیجعفر علیه السّلام قال:
بَینا رَسولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیه و آلِه و سَلّم جالِسٌ فی المَسجِدِ إذ دَخَلَ علیه رَجُلٌ فَقامَ یُصَلِّی، فَلَم یُتِمَّ رُکُوعَهُ و لا سُجُودَهُ؛ فَقالَ صَلّی اللهُ عَلَیه و آله و سَلّم: نَقَرَ کَنَقرِ الغُرابِ؛ لَئِن ماتَ هَذا و هَکَذا صَلاتُهُ لَیَمُوتَنَّ عَلَی غَیرِ دِینِی.2
و از عبدالله بن سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند که، قال:
سَمِعتُهُ یَقُولُ: لِکُلِّ صَلاةٍ وَقتانِ، و أوَّلُ الوَقتِ أفضَلُهُ؛ و لَیسَ لأحَدٍ أن یَجعَلَ آخِرَ الوَقتَینِ وَقتًا إلاّ فی عُذرٍ مِن غَیرِ عِلَّةٍ.3
و روایت میکند از قُتَیبَة الأعشَی عن أبیعبدالله علیه السّلام قال:
إنَّ فَضلَ الوَقتِ الأوَّلِ عَلَی الآخِرِ کَفَضلِ الآخِرَةِ عَلَی الدُّنیا.1
و روی مَسْعَدَة بن صَدَقَة إنّه قال:
سُئِلَ أبُوعَبدِاللهِ علیه السّلام: ما بالُ الزّانِی لا تُسَمِّیهِ کافِرًا و تارِکُ الصَّلاةِ تُسَمِّیهِ کافِرًا؟ و ما الحُجَّةُ فی ذَلِکَ؟ فَقالَ: لأنَّ الزّانِیَ و ما أشبَهَهُ إنَّما یَفعَلُ ذَلِکَ لِمَکانِ الشَّهوَةِ لأنَّها تَغلِبُهُ، و تارِکُ الصَّلاةِ لا یَترُکُها إلاّ استِخفافًا بِها. و ذَلِکَ لأنَّکَ لا تَجِدُ الزّانِیَ یَأتِی المَرأةَ إلاّ و هو مُستَلِذٌّ لإتیانِهِ إیّاها قاصِدًا إلَیها، و کُلُّ مَن تَرَکَ الصَّلاةَ قاصِدًا لِتَرکِها فَلَیسَ یَکُونُ قَصدُهُ لِتَرکِها لِلَّذَّةَ، فَإذا نُفیتِ اللَّذَّةُ وَقَعَ الاستِخفافُ، و إذا وَقَعَ الاستِخفافُ وَقَعَ الکُفرُ.2
و فی العلل أسنده إلی أبیعبدالله علیه السّلام، قال:
قالَ رَسولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیه و آلِهِ و سَلَّم: لَیسَ مِنِّی مَن اسْتَخَفَّ الصَّلاةَ؛ لا یَرِدُ عَلیَّ الحَوضَ، لا واللهِ!3
و عن دعائم الاسلام عن علیّ علیه السّلام، قال:
قالَ رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: أسرَقُ النّاسِ [السُّرَّاقِ] مَن سَرَقَ مِن صَلاتِهِ، یَعنِی لا یُتِمُّهَا.1
در کتاب کافی است بإسناده عن أبیبصیر، قال:
قالَ أبُوالحَسَنِ الأوَّلُ علیه السّلام: إنَّهُ لَما حَضَرَ أبِیَ الوَفاةُ قالَ لِی: یا بُنَیَّ! إنَّهُ لا یَنالُ شَفاعَتَنا مَنِ استَخَفَّ بِالصَّلاةِ.2
و نظیر این روایت را بطور أکمل در وسائل الشیعة با إسناد خود از أبیبصیر نقل میکند که:
دَخَلتُ عَلَی اُمِّ حَمِیدَةَ اُعَزِّیها بِأبِیعَبدِاللهِ علیه السّلام، فَبَکَت و بَکَیتُ لِبُکائِها، ثُمَّ قالَت: یا أبا مُحَمَّدٍ! لَو رَأیتَ أباعَبدِاللهِ علیه السّلام عِندَ المَوتِ لَرَأیتَ عَجَبًا؛ فَتَحَ عَینَیهِ ثُمَّ قالَ: اجمَعُوا کُلَّ مَن بَینِی و بَینَهُ قَرابَةٌ! قالَت: فَما تَرَکنا أحَدًا إلاّ جَمَعناهُ؛ فَنَظَرَ إلَیهِم ثُمَّ قالَ: إنَّ شَفاعَتَنا لا تَنالُ مُستَخِفًّا بِالصَّلاةِ.
و رواه الصدوق فی عقاب الاعمال.3
در سورۀ مریم پس از آنکه از حضرت موسی و هارون و اسماعیل تمجید میفرماید، و سپس از حضرت ادریس که او را مکانی رفیع منزلت داده است، میفرماید:
﴿أُوْلَـٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ مِن ذُرِّيَّةِ ءَادَمَ وَمِمَّنۡ حَمَلۡنَا مَعَ نُوحٖ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡرَ ٰٓءِيلَ وَمِمَّنۡ هَدَيۡنَا وَٱجۡتَبَيۡنَآ إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُ ٱلرَّحۡمَٰنِ خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَبُكِيّٗا﴾ 1 و سپس میفرماید ﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِ فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا * إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَأُوْلَـٰٓئِكَ يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ وَلَا يُظۡلَمُونَ شَيۡٔٗا * جَنَّـٰتِ عَدۡنٍ ٱلَّتِي وَعَدَ ٱلرَّحۡمَٰنُ عِبَادَهُۥ بِٱلۡغَيۡبِ إِنَّهُۥ كَانَ وَعۡدُهُۥ مَأۡتِيّٗا * لَّا يَسۡمَعُونَ فِيهَا لَغۡوًا إِلَّا سَلَٰمٗا وَلَهُمۡ رِزۡقُهُمۡ فِيهَا بُكۡرَةٗ وَعَشِيّٗا * تِلۡكَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِي نُورِثُ مِنۡ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيّٗا﴾.2
در این آیات أخیر، خداوند شرح حال کسانی را میدهد که بعد از آن پیمبران بزرگ آمده و خلف آنها محسوب میشوند، و آنها نماز را ضایع میگذارند و ابداً توجّهی به خدا و ارتباط با خدا ندارند؛ عالم معنی و حقیقت را یکسره به پشت سر انداخته و سراپا متابعت از شهوات و نفس امّاره مینمایند. این گروه از مردم ضلالت و تاریکی و انغمار در جهل و گمراهی مسلّماً دامنگیر آنها خواهد شد، و غیّ و ضلالت به جان آنها خواهد نشست.
در ضمن وصیّتهائی که حضرت رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم به ابن مسعود میفرمایند، تا به اینجا میرسد که میفرمایند:
یا ابنَ مَسعودٍ! سَیَأتِی مِن بَعدِی أقوامٌ یَأکُلونَ طَیِّبات الطَّعامِ و ألوانَها، و یَرکَبونَ الدَّوابَّ و یَتَزَیَّنونَ بِزینَةِ المَرأةِ لِزَوجِها، و یَتَبَرَّجونَ تَبَرُّجَ النِّساءِ، و زِیُّهُم مِثلُ زِیِّ المُلوکِ الجَبابِرَةِ، و هُم مُنافِقوا هَذِهِ الاُمَّةِ فِی آخِرِ الزَّمانِ؛ شارِبوا ِالقَهَواتِ، لاعِبونَ بِالکِعابِ، راکِبونَ الشَّهَواتِ، تارِکونَ الجَماعاتِ، راقِدونَ عَنِ العَتَماتِ، مُفرِّطونَ فِی الغُدُواتِ، یَقولُ اللهُ تَعالَی: ﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِ فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا﴾.
یا ابنَ مَسعودٍ! مَثَلُهُمْ مِثلُ الدِّفلَی زَهرَتُها حَسَنَةٌ و طَعمُها مُرٌّ، کَلامُهُمُ الحِکمَةُ و أعمالُهُمْ داءٌ لا یَقبَلُ الدَّواءَ ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ أَمۡ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقۡفَالُهَآ﴾.
یا ابنَ مَسعودٍ! ما یَنفَعُ [یُغنِی] مَن یَتَنَعَّمُ فِی الدُّنیا إذا اُخلِدَ فِی النّارِ ﴿يَعۡلَمُونَ ظَٰهِرٗا مِّنَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ عَنِ ٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ غَٰفِلُونَ﴾ یَبْنونَ الدُّورَ، و یُشَیِّدونَ القُصورَ، و یُزَخرِفونَ المَساجِدَ، لَیسَتْ هِمَّتُهُمْ إلاّ الدُّنیا، عاکِفونَ عَلَیها، مُعتَمِدونَ
فِیها، آلِهَتُهُمْ بُطونُهُمْ، قالَ اللهُ تَعالَی: ﴿وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمۡ تَخۡلُدُونَ * وَإِذَا بَطَشۡتُم بَطَشۡتُمۡ جَبَّارِينَ * فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾، قالَ اللهُ تَعالَی: ﴿أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ وَأَضَلَّهُ ٱللَهُ عَلَىٰ عِلۡمٖ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمۡعِهِۦ وَقَلۡبِهِۦ﴾، إلَی قَولِهِ: ﴿أَفَلَا تَذَكَّرُونَ﴾. و ما هو إلاّ مُنافِقٌ، جَعَلَ دِینَهُ هَواهُ و إلَهَهُ بَطنَهُ، کُلَّما اشْتَهَی مِنَ الحَلالِ و الحَرامِ لَم یَمتَنِعْ مِنهُ، قالَ اللهُ تَعالَی: ﴿وَفَرِحُواْ بِٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا مَتَٰعٞ﴾.1
یا ابنَ مَسعودٍ! مَحارِیبُهُمْ نِساؤُهُمْ، و شَرَفُهُمُ الدَّراهِمُ و الدَّنانِیرُ، و هِمَّتُهُمْ بُطونُهُمْ، اُولَئِکَ هُم شَرُّ الأشرارِ، الفِتنَةُ مِنهُمْ و إلَیهِمْ تَعودُ. یا ابنَ مَسعودٍ! إقرَأ قَولُ اللهِ تَعالَی: ﴿أَفَرَءَيۡتَ إِن مَّتَّعۡنَٰهُمۡ سِنِينَ * ثُمَّ جَآءَهُم مَّا كَانُواْ يُوعَدُونَ * مَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يُمَتَّعُونَ﴾.2
یا ابنَ مَسعودٍ! أجْسادُهُمْ لا تَشبَعُ و قُلوبُهُمْ لا تَخشَعُ. یا ابنَ مَسعودٍ! الإسلامُ بَدَأ غَرِیبًا و سَیَعودُ غَرِیبًا، کَما بَدَأ فَطوبَی لِلغُرَباءِ! فَمَن أدرَکَ ذَلِکَ الزَّمانَ [مِمَّن یَظهَرُ] مِن أعقابِکُم، فَلا یُسَلِّمُ علیهم فِی نادِیهِم، و لا یُشَیِّعُ جَنائِزَهُم، و لا یَعودُ مَرضاهُم، فَإنَّهُم یَستَنّونَ بِسُنَّتِکُم و یُظهِرونَ بِدَعواکُم و یُخالِفونَ أفعالَکُم فَیَموتونَ عَلَی غَیرِ مِلَّتِکُم، اُولَئِکَ لَیسوا مِنِّی و لَستُ مِنهُمْ.3
فریاد امام حسین علیه السّلام در آخرین لحظات در اندوه فراغ یاران
حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام اقامۀ نماز در روی زمین فرمود. اگر قیام
آن حضرت نبود نه تنها اسلام بلکه سایر ادیان در مخاطرۀ عجیب بود؛ چون حکومت بنیامیّه ضدّ دین بود. فلذا نه تنها بر امّت پیغمبر اکرم، بلکه بر سایر مذاهب آسمانی قیام آن حضرت مفید بود. در زیارتنامۀ آن حضرت میخوانیم: أشهَدُ أَنَّکَ قَد أقَمتَ الصَّلاةَ و آتَیتَ الزَّکاةَ و أمَرتَ بِالمَعرُوفِ و نَهَیتَ عَنِ المُنکَرِ وَ أطَعتَ اللهَ و رَسولَهُ حَتَّی أتاکَ الیَقینُ. هر چه داشت داد تا یقین به او برسید. خیمه و خرگاه خود را در حرم خدا زد و دامان خود را از ما سوی الله تکان داده در افق ابدیّت زیست نمود. یکّه و تنها، نه یاری و نه یاوری، نه برادری و نه فرزندی، تکیه به نیزه نموده و در آخرین لحظات خوش و حالات انقطاع فریاد برآورد:
یا مُسلِمَ بنَ عَقیلَ! و یا هانِیَ بنَ عُروَةَ! و یا حَبیبَ بنَ مُظاهِرَ! و یا زُهَیر بن القَینِ! و یا إبراهیمَ الحُصَینِ! و یا عُمَیرَ بنَ المُطاعِ! و یا أسَدُ الکَلبی! و یا عَبدَاللهِ بنَ عَقیلَ! و یا مُسلِمَ بنَ عَوسَجَةِ! و یا داوُدَ بنَ الطِّرِمّاحِ! و یا یزیدَ بنَ مُظاهِرَ! و یا یَحیَی بنَ کَثیرٍ! و یا هِلالَ بنَ نافعَ! و یا عُمَیرَ بنَ المُطاعِ! و یا حُرُّ الرَّیاحِیَ! و یا عَلیَّ بنَ الحُسَینِ! و یا أبطالَ الصَّفا و یا فُرسانَ الهَیجاءِ! ما لی اُنادِیکُم فَلا تُجیبُونِی و أدعُوکُم فلا تَسمَعُونِی؟! أنتُم نِیامٌ أرجوکُم تَنتَبِهُونَ؟ أم حَالَتْ مَوَدَّتُکُم عَن إمامِکُم فَلا تَنصُرونَهُ؟ فَهذِهِ نِساءُ الرَّسولِ لِفَقدِکُم قَد عَلاهُنَّ النُّحُولَ! فَقُومُوا مِن نَومَتِکُم أیُّهَا الکِرَامُ وَ ادفَعُوا عَن حَرَمِ الرَّسُولِ الطُغاةَ اللِئامِ! و لَکِن صَرَعَکُم و اللهِ رَیبُ المَنونِ و غَدَرَ بِکُمُ الدَّهرُ الخَئونُ و إلاّ لَما کُنتُم عن دَعوَتی تَقصُرُونَ و لانُصرَتِی تَحتَجِبونَ، فَها نَحنُ بِکُم مُفتَجِعُونَ و بِکُم لاحِقونَ، فَإنّا للّه و إنّا إلیهِ راجِعون.1
مجلس هشتم: تفسیر آیه ﴿وَٱستَعِينُواْ بِٱلصَّبرِ وَٱلصَّلَوٰةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى ٱلخَٰشِعِينَ﴾
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین
و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدّین
﴿وَٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى ٱلۡخَٰشِعِينَ﴾1
انسان در گیرودار زندگی و زد و خوردهای اجتماعی گرفتار یک سلسله علل و معلولات و متوجّه به یک رشته اسباب و مسبّبات میگردد که او را به کلّی از خدا غافل میکند، و به تصوّر آنکه توسّل به این اسباب موجب وصول به نتیجه است به هر قسم که ممکن شود از اسباب گوناگون استمداد میکند؛ اگر احیاناً نتیجه بگیرد خوشحال و چنانچه کامیاب نگردد غمناک میگردد. و سرّش اینست که در این کشمکش زندگی و تلاش معاش خدا را فراموش میکند و به این سلسله اسبابی که به ید قدرت او میچرخد و به ارادۀ او دارای اثر است به دیدۀ استقلال مینگرد؛ در این صورت از سطح توحید در پیچ و قوسهای کثرات هر روز در دامی و هر ساعت در تلهای گرفتار میشود، و هر چه سعی کند که
خود را برهاند همان سعیش موجب ازدیاد گرفتاری و شدّت رنج و عنا و بستگی بیشتری در کار او میشود، آه و نالهاش بالا میرود و نمیداند که اشتباه کارش چه بوده و راه چارهاش چیست. میخواهد از همان اسباب و طرقی که او را در گیر انداختهاند استمداد کند، غافل از آنکه استمداد از آنها گیر در گیر و گره به روی گره خواهد شد.
در این حال که از همۀ اسباب مأیوس شد خود را در دامان امر غیبی و نیروی الهی میاندازد و در شدّت اضطرار از دل خود مییابد که مشکلگشا دیگری است؛ اوست که این دستگاهها را به حرکت در میآورد، اوست که این اسبابها را میچرخاند، اوست که به مخلوقات اراده و علم میدهد، اوست که در این امور اثر میگذارد، و بالأخره میداند که تمام این عوالم منتهی به اوست، و یک دست قدرت و علم و حیات در عالم مؤثّر است و بس! در این حال در هر مشکل به او پناه میبرد، حوائج خود را از او طلب میکند، در سرّاء و ضرّاء از او مدد میجوید، و بطور کلّی در وقتی که چشم حقیقت بین او باز شود و امور را آنطور که هست ملاحظه کند نمیتواند غیر از این ببیند؛ در تمام امور و حوادث وجهۀ خود را به او میاندازد و چشم دل را به او میدوزد و از او طلب رحمت و خیر میکند.
اسلام دین حقیقت بین است و دستوراتش بر اساس حقیقت استوار است
اسلام که دین واقع بین است و تمام دستورات و قوانینش بر اساس حقیقت استوار است، در تمام امور و حوادث واقعه مردم را سوق به خدا میدهد و از اسباب قطع میکند؛ لذا در دستوراتش ملاحظه میشود که یکباره میخواهد مردم را از ما سوی الله بریده و به خدا متّصل کند.
آیات قرآن همه توحید و بر اساس وحدت است:
﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٞ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥٓ إِنَّ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَهِ لَن يَخۡلُقُواْ ذُبَابٗا وَلَوِ ٱجۡتَمَعُواْ لَهُۥ وَإِن يَسۡلُبۡهُمُ ٱلذُّبَابُ شَيۡٔٗا لَّا يَسۡتَنقِذُوهُ مِنۡهُ ضَعُفَ
ٱلطَّالِبُ وَٱلۡمَطۡلُوبُ * مَا قَدَرُواْ ٱللَهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦٓ إِنَّ ٱللَهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾،1 تا میرسد به آیۀ ٧٧، و در آن یکسره مردم را به نیاز بسوی او دعوت میکند و فلاح و نجات را منحصراً در عبودیّت او جستجو مینماید: ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ﴾،2 تا میرسد به آخر آیۀ ٧٨: ﴿فَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱعۡتَصِمُواْ بِٱللَهِ هُوَ مَوۡلَىٰكُمۡ فَنِعۡمَ ٱلۡمَوۡلَىٰ وَنِعۡمَ ٱلنَّصِيرُ﴾.3
لذا در دستورات اسلام آمده است که در حین مواجهه با مشکلات، وضوء بسازید و نماز بگذارید و از خدای خود طلب حلّ مشکل نمائید تا آن مشکل حلّ گردد، و با استعانت از نماز بر موانع غالب گردید و بر دشمن چیره شوید؛ یا آنکه اگر رحمتی به شما رسید فوراً سجدۀ شکر بجای آرید، یا نماز شکر بخوانید و به پاس این نعمت پروردگار خود را سپاس گوئید. و لذا از حضرت رسول
اکرم و ائمّۀ طیّبین صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین دربارۀ این امور دستوراتی است:
کیفیّت نماز آیات
اوّل: نماز آیات.
و آن هنگام گرفتن خورشید و ماه و یا پیدایش بادهای سرخ و زرد یا صاعقههای شدید و زلزله و سایر حوادث آسمانی که موجب خوف شود، و آن عبارتست از ده رکوع و چهار سجده بدین ترتیب که:
حمد و سوره میخواند و رکوع میکند و سپس سر بر میدارد و دو مرتبه حمد و سوره میخواند و رکوع میکند، و بدین ترتیب تا پنج رکوع انجام میدهد و سجدتین بجای میآورد و برمیخیزد، و در رکعت دیگر به همین منوال پنج رکوع با دو سجده بجای میآورد. و اگر مصلّی بخواهد پس از خواندن حمد یک سوره را به پنج قسمت نموده و هر قسمت را قبل از هر رکوعی بخواند جایز است.
در کتاب کافی به إسناد خود روایت میکند از حضرت أبوالحسن موسی علیه السّلام یقول:
إنَّهُ لَمّا قُبِضَ إبراهِیمُ بنُ رَسولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم جَرَت فیهِ ثَلاثُ سُنَنٍ؛ أمّا واحِدَةٌ: فَإنَّهُ لَمّا ماتَ انکَسَفَتِ الشَّمسُ؛ فَقالَ النّاسُ: انکَسَفَتِ الشَّمسُ لِفَقدِ ابنِ رَسولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم. فَصَعِدَ رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم المِنبَرَ فَحَمِدَ اللهَ و أثنَی عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ: یا أیُّها النّاسُ! إنَّ الشَّمسَ و القَمَرَ آیَتانِ مِن آیاتِ اللهِ، تَجرِیانِ بِأمرِهِ، مُطِیعانِ لَهُ، لا تَنکَسِفانِ لِمَوتِ أحَدٍ و لا لِحَیاتِهِ؛ فَإذا انکَسَفَتا أو واحِدَةٌ مِنهُما فَصَلُّوا. ثُمَّ نَزَلَ فَصَلَّی بِالنّاسِ صَلاةَ الکُسُوفِ.1
اقامۀ نماز برای رفع بلایای آسمانی و زمینی
و روایت کرده است علی بن مَهزِیار، قال:
کَتَبتُ إلَی أبِیجَعفَرٍ علیه السّلام و شَکَوتُ إلَیهِ کَثرَةَ الزَّلازِلِ فی الأهوازِ، و قُلتُ: تَرَی لِیَ التَّحوِیلَ عَنها؟ فَکَتَبَ علیه السّلام: لا تَتَحَوَّلُوا عَنها، و صُومُوا الأربِعاءَ و الخَمِیسَ و الجُمُعَةَ و اغتَسِلُوا و طَهِّرُوا ثِیابَکُم و ابرُزُوا یَومَ الجُمُعَةِ و ادعُوا اللهَ فَإنَّهُ یَرفَعُ عَنکُم. قالَ: فَفَعَلنا فَسَکَنَتِ الزَّلازِلُ.1
از این روایت استفاده میشود که نماز موجب سکون میشود، و در مخاویف آسمانی و زلازل باید نماز خواند تا آرام گیرد؛ پس نماز مؤثّر در رفع بلا و سکون است. رَوَی زُرارَة و مُحَمَّدُ بنُ مُسلِمٍ عَن أبِیجَعفَرٍ علیه السّلام، قالا:
قُلنا لَهُ: أ رَأیتَ هَذِهِ الرِّیاحَ و الظُّلَمَ الَّتِی تَکُونُ هَل یُصَلَّی لَها؟ قالَ: کُلُّ أخاوِیفِ السَّماءِ مِن ظُلمَةٍ أو رِیحٍ أو فَزَعٍ فَصَلِّ لَها صَلاةَ الکُسُوفِ حَتَّی تَسکُنَ.2
|و روایت شده از کامل که، قال:
کُنتُ مَعَ أبِیجَعفَرٍ علیه السّلام بِالعُرَیضِ1 فَهَبَّت رِیحٌ شَدِیدَةٌ، فَجَعَلَ أبُوجَعفَرٍ علیه السّلام یُکَبِّرُ، ثُمَّ قالَ: إنَّ التَّکبِیرَ یَرُدُّ الرِّیحَ.2
و حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:
إنَّ الصّاعِقَةَ تُصِیبُ المُؤمِنَ و الکافِرَ و لا تُصِیبُ ذاکِرًا.3
کیفیّت نماز استسقاء
دوّم: نماز استسقاء.
و آن مستحبّ است مؤکّداً در وقتی که نهرها آبش خشک شود و باران نبارد و در زمین خشکی پدید آید. و آن دو رکعت است مانند نماز عید، و بعد از دو رکعت دو خطبه دارد به عین خطبۀ عید؛ لکن در قنوتها و در خطبه دعاهائی که مناسب با نزول باران و طلب رحمت از خداست خوانده شود. و مستحبّ است غسل کنند و سه روز روزه بگیرند و روز سوم برای نماز به صحرا بیرون روند، و مستحب است خروج روز دوشنبه باشد؛4 و همگی به صحرا با پای پیاده و پای برهنه
با سکینه و وقار حرکت کنند، و مؤذّنها جلوی جمعیّت حرکت کنند، و پیرمردان و اطفال و پیرزنها و حیوانات را با خود ببرند و بین اطفال و مادرانشان جدائی افکنند برای آنکه بکاء و ناله زیاد شود و آنها نیز در حاجت مصلّین شرکت کنند.
نقل عن النبیّ صلّی الله علیه و آله و سلّم بطریق العامة:
لَولا صِبیانٌ رُضَّعٌ و مَشایِخٌ رُکَّعٌ و بَهائِمٌ رُتَّعٌ لَصُبَّ عَلَیکُمُ العَذابُ صَبًّا.1
بالجمله چون امام از خطبتین فارغ شود یا در حین خطبۀ دوّم، ردای خود را منقلب کند؛ یعنی طرف راست را به چپ و طرف چپ را به طرف راست اندازد، و این تفأل به تحویل حال و منقلب شدن امر است، و حضرت رسول الله چنین میکردند. سپس امام از جمعیّت روی خود را برگرداند و به طرف قبله بایستد و صد مرتبه تکبیر گوید، سپس از طرف راست متوجّه مردم شود و صد مرتبه تسبیح بگوید، سپس از طرف چپ متوجّه مردم گردد و صد مرتبه تهلیل بگوید، سپس رو به مردم کند و صد مرتبه تحمید بجای آرد، و در تمام اینها صدای خود را بلند کند؛ و سپس دستهای خود را بلند کند و دعا کند و مردم دعا کنند و اگر اجابت نشد این نماز و خروج به صحرا را تکرار کنند تا اجابت شود.
کیفیّت نماز طلب رزق
سوّم: نماز طلب رزق و زیاد شدن روزی.
در کافی به إسناد خود روایت کرده است از حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام، قال:
جاءَ رَجُلٌ إلَی النَّبِیِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَقالَ: یا رَسولَ اللهِ! إنِّی ذُو عِیالٍ و عَلَیَّ دَینٌ و قَدِ اشتَدَّتْ حالِی، فَعَلِّمنِی دُعاءً إذا دَعَوتُ بِهِ رَزَقَنِیَ اللهُ ما
أقضِی بِهِ دَینِی و أستَعِینُ بِهِ عَلَی عِیالِی. فَقالَ: یا عَبدَاللهِ! تَوَضَّأ و أسبِغْ وُضُوءَکَ، ثُمَّ صَلِّ رَکعَتَینِ تُتِمُّ الرُّکُوعَ و السُّجُودَ فیهِما، ثُمَّ قُل: یا ماجِدُ یا واحِدُ یا کَرِیمُ! أتَوَجَّهُ إلَیکَ بِمُحَمَّدٍ نَبِیِّ الرَّحمَةِ! یا مُحَمَّدُ یا رَسولَ اللهِ! إنِّی أتَوَجَّهُ بِکَ إلَی اللهِ رَبِّکَ و رَبِّی و رَبِّ کُلِّ شَیءٍ، أن تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ و علی أهلِ بَیتِهِ، و أسألُکَ نَفحَةً مِن نَفَحاتِکَ و فَتحًا یَسِیرًا و رِزقًا واسِعًا ألُمُّ بِهِ شَعثِی و أقضِی بِهِ دَینِی و أستَعِینُ بِهِ عَلَی عِیالِی!1
و به طرق دیگر نیز نمازهائی در کتب اخبار روایت شده است.
کیفیت نماز برای قضاء حوائج
چهارم: نماز برای قضاء حوائج.
در کتاب کافی با إسناد خود از حارث بن مُغَیرَه از حضرت صادق علیه السّلام حدیث میکند که، قال:
إذا أرَدتَ حاجَةً فَصَلِّ رَکعَتَینِ و صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و سَل تُعطَهُ.2
قرآئت نماز برای رفع مشکلات
و در همین کتاب از جمیل حدیث میکند، قال:
کُنتُ عِندَ أبِیعَبدِاللهِ علیه السّلام فَدَخَلَت عَلَیهِ امرَأةٌ و ذَکَرَت أنَّها تَرَکَتِ ابنَها و قَد قالَت بِالمِلحَفَةِ عَلَی وَجهِهِ مَیِّتًا؛ فَقالَ لَها: لَعَلَّهُ لَم یَمُت! فَقُومِی فاذهَبِی إلَی بَیتِکِ فاغتَسِلِی و صَلِّی رَکعَتَینِ و ادعِی و قُولِی: یا مَن وَهَبَهُ لِی و لَم یَکُ شَیئًا، جَدِّد هِبَتَهُ لِی! ثُمَّ حَرِّکِیهِ و لا تُخبِرِی بِذَلِکِ أحَدًا. قالَت: فَفَعَلتُ، فَحَرَّکتُهُ فَإذا هو قَد بَکَی.1
و در همین کتاب حدیث میکند از عبدالرحیم قصیر، قال:
دَخَلتُ عَلَی أبِیعَبدِاللهِ علیه السّلام فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداکَ! إنِّی اختَرَعتُ دُعاءً. قالَ: دَعنِی مِنِ اختِراعِکَ! إذا نَزَلَ بِکَ أمرٌ فَافزَعْ إلَی رَسولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم و صَلِّ رَکعَتَینِ تُهدِیهِما إلَی رَسولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم. قُلتُ: کَیفَ أصنَعُ؟ قالَ: تَغتَسِلُ و تُصَلِّی رَکعَتَینِ تَستَفتِحُ بِهِما افتِتاحَ الفَرِیضَةِ و تَشَهَّدُ تَشَهُّدَ الفَرِیضَةِ؛ فَإذا فَرَغتَ مِنَ التَّشَهُّدِ و سَلَّمتَ قُلتَ: اللهُمَّ أنتَ السَّلامُ و مِنکَ السَّلامُ و إلَیکَ یَرجِعُ السَّلامُ! اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ، و بَلِّغ رُوحَ مُحَمَّدٍ مِنِّی السَّلامَ و أرواحَ الأئِمَّةِ الصّادِقِینَ سَلامِی، و اردُدْ عَلَیَّ مِنهُمُ السَّلامَ، و السَّلامُ عَلَیهِم و رَحمَةُ اللهِ و بَرَکاتُهُ!
اللهُمَّ إنَّ هاتَینِ الرَّکعَتَینِ هَدِیَّةٌ مِنِّی إلَی رَسولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم،
فَأثِبنِی عَلَیهِما ما أمَّلتُ و رَجَوتُ فیکَ و فی رَسولِکَ یا وَلِیَّ المُؤمِنِینَ! ثُمَّ تَخِرُّ ساجِدًا و تَقُولُ: یا حَیُّ یا قَیُّومُ، یا حَیُّ لا یَمُوتُ، یا حَیُّ لا إلَهَ إلاّ أنتَ، یا ذا الجَلالِ و الإکرامِ، یا أرحَمَ الرّاحِمِینَ أربَعِینَ مَرَّةً؛ ثُمَّ ضَعْ خَدَّکَ الأیمَنَ فَتَقُولُها أربَعِینَ مَرَّةً، ثُمَّ ضَعْ خَدَّکَ الأیسَرَ فَتَقُولُها أربَعِینَ مَرَّةً، ثُمَّ تَرفَعُ رَأسَکَ و تَمُدُّ یَدَکَ و تَقُولُ أربَعِینَ مَرَّةً، ثُمَّ تَرُدُّ یَدَکَ إلَی رَقَبَتِکَ و تَلُوذُ بِسَبّابَتِکَ و تَقُولُ ذَلِکَ أربَعِینَ مَرَّةً، ثُمَّ خُذ لِحیَتَکَ بِیَدِکَ الیُسرَی و ابکِ أو تَباکِ و قُل: یا مُحَمَّدُ، یا رَسولَ اللهِ! أشکُو إلَی اللهِ و إلَیکَ حاجَتِی، و إلَی أهلِ بَیتِکَ الرّاشِدِینَ حاجَتِی، و بِکُم أتَوَجَّهُ إلَی اللهِ فی حاجَتِی! ثُمَّ تَسجُدُ و تَقُولُ: یا اللهُ یا اللهُ [حَتَّی یَنقَطِعَ نَفَسُکَ]! صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ! و افعَل بِی کَذا و کَذا! قالَ أبُوعَبدِاللهِ علیه السّلام: فَأنا الضّامِنُ عَلَی اللهِ عَزَّوجَلَّ أن لا یَبرَحَ حَتَّی تُقضَی حاجَتُهُ.1
و در کافی با إسناد خود از اسماعیل بن أرقَط که مادرش «اُمّ سلمة» خواهر حضرت صادق علیه السّلام است، قال:
مَرِضتُ فی شَهرِ رَمَضانَ مَرَضًا شَدِیدًا حَتَّی نُقِلْتُ [ثَقُلتُ]، و اجتَمَعَتْ بَنُوهاشِمٍ لَیلاً لِلجَنازَةِ و هُم یَرَونَ أنِّی مَیِّتٌ، فَجَزِعَت اُمِّی عَلَیَّ، فَقالَ لَها أبُوعَبدِاللهِ علیه السّلام خالِی: اصْعَدِی إلَی فَوقِ البَیتِ فَابرُزِی إلَی السَّماءِ و صَلِّی رَکعَتَینِ، فَإذا سَلَّمتِ فَقُولِی: اللهُمَّ إنَّکَ وَهَبتَهُ لِی و لَم یَکُ شَیئًا! اللهُمَّ و إنِّی أستَوهِبُکَهُ مُبتَدِئًا فَأعِرنِیهِ! قالَ: فَفَعَلَت فَأفَقتُ و قَعَدتُ، و دَعَوْا بِسَحُورٍ لَهُم هَرِیسَةٍ فَتَسَحَّرُوا بِها و تَسَحَّرتُ مَعَهُم.1
کیفیّت نماز برای کسی که ارادۀ سفر دارد و یا خوف از امر مکروهی دارد
پنجم: نماز برای کسی که اراده مسافرت دارد.
در کافی است بإسناده عن السّکونی عن أبیعبدالله علیه السّلام، قال:
قالَ رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: ما استَخلَفَ عَبدٌ عَلَی أهلِهِ بِخِلافَةٍ أفضَلَ مِنَ رَکعَتَینِ یَرکَعُهُما إذا أرادَ سَفَرًا، یَقُولُ: «اللهُمَّ إنِّی أستَودِعُکَ نَفسِی و أهلِی و مالِی و دِینِی و دُنیایَ و آخِرَتِی و أمانَتِی و خَواتِیمَ عَمَلِی» إلاّ أعطاهُ اللهُ ما سَألَ.1
ششم: در هنگام خوف از هر امر مکروهی نماز گزارد. در کافی از أبوبصیر از حضرت صادق علیه السّلام حدیث میکند، قال:
کانَ عَلِیٌّ علیه السّلام إذا هالَهُ شَیءٌ فَزِعَ إلَی الصَّلاةِ؛ ثُمَّ تَلا هَذِهِ الآیَةَ: ﴿وَٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِ﴾.2
کیفیّت نماز شکر و نماز کسی که ارادۀ عقد ازدواج دارد
و هفتم: نماز شکر هر نعمتی که به انسان برسد؛ هر قسم که باشد مستحبّ است که دو رکعت نماز گزارد.
در کافی از هارون بن خارجَة حدیث میکند از حضرت صادق علیه السّلام قال:
إذا أنعَمَ اللهُ عَلَیکَ بِنِعمَةٍ فَصَلِّ رَکعَتَینِ، تَقرَاُ فی الاُولَی بِفاتِحَةِ الکِتابِ و قُلْ هُوَ اللهُ
أحَدٌ، و تَقرَاُ فی الثّانِیَةِ بِفاتِحَةِ الکِتابِ و قُلْ یا أیُّها الکافِرونَ؛ و تَقولُ فی الرَّکعَةِ الاُولَی فی رُکوعِکَ و سُجودِکَ: الحَمدُ لِلَّهِ شُکرًا شُکرًا و حَمدًا، و تَقولُ فی الرَّکعَةِ الثّانِیَةِ فی رُکوعِکَ و سُجودِکَ: الحَمدُ لِلَّهِ الَّذِی استَجابَ دُعائِی و أعطانِی مَسألَتِی.1
هشتم: نماز برای کسی که ارادۀ عقد ازدواج دارد، یا آنکه ارادۀ زفاف دارد؛ اینجا نیز مستحبّ است دو رکعت نماز گزارد و از خداوند مسألت کند خیر او و اولاد او را و آنکه در این نطفه شیطان را شریک نکند و فرزند او را سویّ و سالم خلق فرماید.
در کافی با إسناد خود حدیث میکند از أبوبصیر، قال:
قالَ لِی أبُوعَبدِاللهِ علیه السّلام: إذا تَزَوَّجَ أحَدُکُم کَیفَ یَصنَعُ؟ قُلتُ: لا أدرِی! قالَ: إذا هَمَّ بِذَلِکَ فَلیُصَلِّ رَکعَتَینِ و یَحمَدُ اللهَ، ثُمَّ یَقُولُ: اللهُمَّ إنِّی اُرِیدُ أن أتَزَوَّجَ فَقَدِّر لِی مِنَ النِّساءِ أعَفَّهُنَّ فَرجًا و أحفَظَهُنَّ لِی فی نَفسِها و فی مالِی و أوسَعَهُنَّ رِزقًا و أعظَمَهُنَّ بَرَکَةً، و قَدِّر لِی وَلَدًا طَیِّبًا تَجعَلُهُ خَلَفًا صالِحًا فی حَیاتِی و بَعدَ مَماتِی.2
این نماز که ذکر شد برای عقد ازدواج بود، یعنی هر که ارادۀ ازدواج دارد
مستحبّ است چنین نمازی بگزارد؛ و امّا برای زفاف و همچنین هر موقعی که به عیال خود آمیزش کند و قصد فرزند داشته باشد مستحبّ است نمازی به طریق ذیل بخواند:
کیفیّت نماز برای کسی که بچهدار نمیشود
در کافی با إسناد خود از محمّد بن مسلم عن حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام حدیث میکند که، قال:
مَن أرادَ أن یُحبَلَ لَهُ، فَلیُصَلِّ رَکعَتَینِ بَعدَ الجُمُعَةِ یُطِیلُ فیهِما الرُّکُوعَ و السُّجُودَ، ثُمَّ یَقُولُ: اللهُمَّ إنِّی أسألُکَ بِما سَألَکَ بِهِ زَکَرِیّا إذ قالَ: ﴿رَبِّ لَا تَذَرۡنِي فَرۡدٗا وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلۡوَٰرِثِينَ﴾.1 اللهُمَّ هَب لِی ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ اللهُمَّ بِاسمِکَ استَحلَلتُها و فی أمانَتِکَ أخَذتُها، فَإن قَضَیتَ فی رَحِمِها وَلَدًا فَاجعَلهُ غُلامًا صالحًا و لا تَجعَل لِلشَّیطانِ فیهِ نَصِیبًا و لا شِرکًا.2
و ظاهر این دستورالعمل برای کسیست که بچه نمیآورد و میخواهد نمازی بخواند که خدا به او فرزند عنایت کند؛ و امّا اشخاصی که بچهشان میشود و در خود علّتی ندارند مستحبّ است به طریق ذیل نماز بخوانند، کما فی المحجّة البیضاء:
إنّهُ یُصَلِّی رَکعَتَینِ عِندَ دُخولِهِ عَلَیها و یَأمُرُها بِذلِکَ، ثُمَّ یُمَجِّدُ اللهَ و یُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمّدٍ، ثُمَّ یَدعُو اللهَ و یَأمُرُ مَن مَعَها أن یُؤمِّنوا عَلَی دُعائِهِ و یَقولُ: اللهُمَّ ارْزُقنِی إلفَها و وُدَّها و رِضاها و أرضِنی بِها، ثُمَّ اجْمَعْ بَینَنا بِأحسَنِ اجْتِماعٍ و أسَرِّ ایْتِلافٍ فَإنَّکَ تُحِبُّ الحَلالَ و تَکرَهُ الحَرامَ.1
کیفیّت نماز استخاره و مراحل آن
نهم: نماز استخاره است.
استخاره یعنی طلب خیر کردن. مستحبّ است انسان در هر کاری که میخواهد شروع کند از خداوند طلب خیر کند، و او را بخواهد که در این کارْ خیر و صلاح او را مقدّر کند؛ اگر کار امر جزئی است سه مرتبه یا هفت مرتبه یا ده مرتبه یا پنجاه مرتبه یا هفتاد مرتبه بگوید: أستَخیرُ اللهَ بِرَحمَتِهِ! البته بر حسب اهمیّت و عدم اهمیّت ممکن است که این مقادیر در روایات معیّن شده باشد، و اگر امر مهمّی است برخیزد و وضوء بسازد و دو رکعت نماز بگذارد و در نماز از خدای خود مسألت صلاح بنماید.
در کافی با إسناد خود از عَمرو بن حُرَیث حدیث میکند که، قال:
قالَ أبُوعَبدِاللهِ علیه السّلام: صَلِّ رَکعَتَینِ و استَخِرِ اللهَ، فَوَ اللهِ ما استَخارَ اللهَ مُسلِمٌ إلاّ خارَ لَهُ البَتَّةَ!2
و در همین کتاب از جابر حدیث میکند از حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام، قال:
کانَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ صلوات الله علیهما إذا هَمَّ بِأمرِ حَجٍّ أو عُمرَةٍ أو بَیعٍ أو شِراءٍ أو عِتقٍ تَطَهَّرَ ثُمَّ صَلَّی رَکعَتَیِ الاستِخارَةِ، فَقَرَأ فیهِما بِسُورَةِ الحَشرِ و بِسُورَةِ الرَّحمَنِ؛ ثُمَّ یَقرَاُ المُعَوِّذَتَینِ و قُل هو اللهُ أحَدٌ إذا فَرَغَ و هو جالِسٌ فی دُبُرِ الرَّکعَتَینِ، ثُمَّ یَقُولُ: اللهُمَّ إن کانَ کَذا و کَذا خَیرًا لِی فی دِینِی و دُنیایَ و عاجِلِ أمرِی و آجِلِهِ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ و آلِهِ و یَسِّرهُ لِی عَلَی أحسَنِ الوُجُوهِ و أجمَلِها! اللهُمَّ و إن کانَ کَذا و کَذا شَرًّا لِی فی دِینِی و دُنیایَ و آخِرَتِی و عاجِلِ أمرِی و آجِلِهِ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ و آلِهِ و اصرِفهُ عَنِّی! رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ و آلِهِ و اعزِم لِی عَلَی رُشدِی و إن کَرِهتُ ذَلِکَ أو أبَتهُ نَفسِی!1
و معلوم است که در این طریق امام علیه السّلام امر خود را به خدا واگذار مینموده است تا هر چه او خیر و صلاح میداند پیش آورد؛ اگر حقیقتاً آن امر خیر است خداوند اسبابش را فراهم آورد، گرچه اسباب او به حسب ظاهر بعید الوقوع است، و اگر شرّ است خداوند آن امر را پیش نیاورد و اسبابش را بهم زند، گرچه اسباب او بحسب ظاهر آماده و قریب الوقوع به نتیجه است؛ و این یک قسم از استخاره است.
قسم دوم آنکه: پس از نماز، انسان به قلب خود مراجعه کند و ببیند کدام یک از دو طرف فعل و ترک در قلب او قوّت گرفته، به او عمل کند که آن الهام خداست که پس از نماز در دل او گذارده است.
در وافی نقل میکند از کافی و تهذیب با إسناد خود عن ابن فضّال، قال:
سَألَ الحَسَنُ بنُ الجَهمِ أبا الحَسَنِ علیه السّلام لابنِ أسْباطٍ، فَقالَ: ما تَرَی لَهُ (و ابنُ أسْباطٍ حاضِرٌ و نَحنُ جَمیعًا) یَرکَبُ البَرَّ أوِ البَحرَ إلَی مِصرَ؟ فَأخبَرَهُ بِخَیرِ طَرِیقِ البَرِّ! فَقالَ: فائتِ المَسجِدَ فی غَیرِ وَقتِ صَلاةِ الفَرِیضَةِ، فَصَلِّ رَکعَتَینِ و استَخِرِ اللهَ مِائَةَ مَرَّةٍ، ثُمَّ انظُرْ أیُّ شَیءٍ یَقَعُ فی قَلبِکَ فَاعمَلْ بهِ! و قالَ لَهُ الحَسَنُ! البَرُّ أحَبُّ إلَیَّ لَهُ؛ قالَ: و إلَیَّ.1و,2
سوّم آنکه: دو رکعت نماز گزارد و سپس مشورت کند؛ آنچه که در اوّل وهله مشاورین گفتند الهام خداست که بر زبان آنها جاری نموده است.
در وافی حدیث میکند از من لا یحضره الفقیه از هارون بن خارجة از حضرت صادق علیه السّلام، قال:
إذا أرادَ أحَدُکُم أمرًا فَلا یُشاوِر فیهِ أحَدًا مِنَ النّاسِ حَتَّی یَبدَأ فَیُشاوِرَ اللهَ تَبارَکَ و تَعالَی قالَ قُلتُ و ما مُشاوَرَةُ اللهِ تَبارَکَ و تَعالَی جُعِلتُ فِداکَ قالَ یَبدَاُ فَیَستَخِیرُ اللهَ فیهِ أوَّلاً ثُمَّ یُشاوِرُ فیهِ فَإنَّهُ إذا بَدَأ بِاللهِ تَبارَکَ و تَعالَی أجرَی لَهُ الخِیَرَةَ عَلَی لِسانِ مَن یَشاءُ مِنَ الخَلقِ.1
بنابراین برخیزد و دو رکعت نماز کند و سپس مشورت نماید، خداوند خیر و صلاح او را در زبان مشورت کننده قرار میدهد.
چهارم آنکه: پس از دو رکعت نماز و ذکر استخاره، از قرآن مجید مطلب خود را استعلام کند.
چنانچه در وافی از تهذیب با إسناد خود از الیَسَع قمّی حدیث کرده است:
قالَ: قُلتُ لأبِیعَبدِاللهِ علیه السّلام: اُرِیدُ الشَّیءَ فَأستَخِیرُ اللهَ فیهِ فَلا یُوفَقُ فیهِ
الرَّأیُ؛ أفعَلُهُ أو أدَعُهُ! فَقالَ: انظُرْ إذا قُمتَ إلَی الصَّلاةِ ـ فَإنَّ الشَّیطانَ أبعَدُ ما یَکُونُ مِنَ الإنسانِ إذا قامَ إلَی الصَّلاةِ ـ [فَانظُرْ إلَی] أیِّ شَیءٍ یَقَعُ فی قَلبِکَ، فَخُذْ بِهِ! و افتَحِ المُصحَفَ فَانظُرْ إلَی أوَّلِ ما تَرَی فیهِ، فَخُذْ بِهِ إن شاءَ اللهُ تَعالَی!1
و در بعضی از روایات است که این دو رکعت را دو رکعت آخر نماز شب خود قرار دهد، و در سجدۀ آخر یکصد و یک مرتبه بگوید: أستَخیرُ اللهَ بِرَحمَتِهِ. وافی نقل از من لا یحضره الفقیه میکند:
سَألَ مُحَمَّدُ بنُ خالِدٍ القَسرِیُّ أباعَبدِاللهِ علیه السّلام عَنِ الاستِخارَةِ، فَقالَ: استَخِرِ اللهَ فی آخِرِ رَکعَةٍ مِن صَلاةِ اللَّیلِ و أنتَ ساجِدٌ مِائَةَ مَرَّةٍ و مَرَّةً. قالَ: کَیفَ أقُولُ؟ قالَ: تَقُولُ: أستَخِیرُ اللهَ بِرَحمَتِهِ.2
و در بعضی از روایات است که دو رکعت نافلۀ صبح خود را نماز استخاره قرار دهد، این ذکر را در سجدۀ آخر آن بگوید؛ کما فی الوافی نقلاً عن من لا یحضره الفقیه عن حمّاد بن عثمان عنه علیه السّلام:
أنَّهُ قالَ فی الاستِخارَةِ: أن یَستَخِیرَ اللهَ الرَّجُلُ فی آخِرِ سَجدَةٍ مِن رَکعَتَیِ الفَجرِ
مِائَةَ مَرَّةٍ و مَرَّةً، و یَحمَدَ اللهَ و یُصَلِّیَ عَلَی النَّبِیِّ و آلِهِ، ثُمَّ یَستَخِیرَ اللهَ خَمسِینَ مَرَّةً، ثُمَّ یَحمَدَ اللهَ و یُصَلِّیَ عَلَی النَّبِیِّ و آلِهِ و یُتِمَّ المِائَةَ و الواحِدَةَ.1
و البتّه مستحبّ است که برای اتیان این نمازهای استخاره غسل کند؛ کما آنکه روایاتی از اهل بیت علیهم السّلام در این باب وارد است. و یکی از اقسام اغسال مستحبّی غسل استخاره است. ولی البتّه در تمام این استخارهها تکلیف برای خدا معیّن نکند، بلکه منظورش به تقدیر خیر واقعی و صلاح حقیقی او باشد.
در کافی است با إسناد خود از اسحاق بن عمّار عن أبیعبدالله علیه السّلام، قال:
قُلتُ لَهُ: رُبَّما أرَدتُ الأمرَ یَفرُقُ مِنِّی فَرِیقانِ، أحَدُهُما یَأمُرُنِی و الآخَرُ یَنهانِی؛ قالَ: فَقالَ: إذا کُنتَ کَذَلِکَ فَصَلِّ رَکعَتَینِ و استَخِرِ اللهَ مِائَةَ مَرَّةٍ و مَرَّةً، ثُمَّ انظُرْ أجزَمَ [أحزَمَ] الأمرَینِ لَکَ فَافعَلهُ، فَإنَّ الخِیَرَةَ فیهِ إن شاءَ اللهُ؛ ولتَکُنِ استِخارَتُکَ فی عافیةٍ فَإنَّهُ رُبَّما خِیرَ لِلرَّجُلِ فی قَطعِ یَدِهِ و مَوتِ وَلَدِهِ و ذَهابِ مالِهِ.2
مناجات امام حسین علیه السّلام کنار قبر جدّ مطهّرش رسول خدا
وقتی که یزید فرستاد به حاکم مدینه (وَلید بن عُقْبَه) که از سیّد الشّهداء علیه السّلام بیعت بگیرد، و مناظرات بین آن حضرت و ولید و مروان بن حکم در دارالامارۀ مدینه در گرفت و حضرت خارج شدند، حضرت نیمه شبی بر سر قبر رسول خدا رفتند و گفتند:
فَقالَ: السّلامُ عَلَیکَ یا رَسولَ اللهُ! أنا الحُسَینُ بنُ فاطِمَةَ فَرخُکَ و ابنُ فَرخَتِکَ و سِبطُکَ الَّذی خَلَّفتَنِی فی اُمَّتِکَ! فَاشهَدْ عَلَیهِمْ یا نَبِیَّ اللهِ إنَّهُمْ قَد خَذَلُونِی و ضَیَّعونِی و لَم یَحفَظونِی و هَذِهِ شَکوایَ إلَیکَ حَتَّی ألقاک!1
این بگفت و به نماز ایستاد و همۀ شب به رکوع و سجود بود و بامدادان به سرای آمد، شبانگاه دوباره بر سر قبر پیغمبر رفت و چند رکعتی نماز بگذاشت و چون فارغ شد،
فَقالَ: اللهُمَّ هَذا قَبرُ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ وَ أنا ابنُ بِنتِ نَبِیِّکَ و قَد حَضَرَ مِن الأمرِ ما قَد عَلِمتَ! اللهُمَّ إِنّی اُحِبُّ المَعروفَ و اُنکِرُ المُنکَرَ! و أنا أسئَلُکَ یا ذا الجَلالِ و الإکرامِ بِحَقِّ القَبرِ و بِحَقِّ مَن فِیهِ إلاّ اخْتَرتَ لی ما هو لَکَ رِضًی و لِرَسولِکَ رِضًی!2
خوابی که امام حسین علیه السّلام کنار قبر رسول خدا دید
چون این بگفت سر خود را بر قبر رسول الله گذارده بسیار بگریست تا در خواب رفت، و در خواب دید رسول خدا به طرفش میآید و ملائکه از یمین و شمال رسول خدا میآیند، و گروهی از پیش و گروهی در عقب حرکت میکنند؛ چون رسول خدا برسید حسین را در آغوش گرفت و میان دو چشمش ببوسید و،
قالَ: حَبیبی یا حُسَینُ! کَأنّی أراکَ عَن قَریبٍ مُرَمَّلاً بِدِمائِکَ مَذبوحًا بِأرضِ کَربٍ و بَلاءٍ مِن عِصابَةٍ مِن اُمَّتی و أنتَ مَعَ ذَلِکَ عَطشانٌ لا تُسقِی و ظَمْآنٌ لا تُروِی و هُم مَعَ ذَلِکَ یَرجونَ شَفاعَتِی؛ لا أنالَهُمُ اللهُ شَفاعَتِی یَومَ القِیامَةِ!
حَبیبی یا حُسَینُ! إنّ أباکَ و اُمَّکَ و أخاکَ قَدِموا عَلَیَّ و هُم مُشتاقونَ إلیکَ، و إنَّ لَکَ فی الجَنّاتِ لَدَرَجاتٍ لَن تَنالَها إلاّ بِالشّهادَةِ.1
سلسله مباحث انوار الملکوت: نور ملکوت مسجد
مجلس اوّل: تفسیر آیۀ ﴿قُل أَمَرَ رَبِّي بِٱلقِسطِ وَأَقِيمُواْ وُجُوهَكُم عِندَ كُلِّ مَسجِدٖ وَٱدعُوهُ مُخلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ كَمَا بَدَأَكُم تَعُودُونَ﴾
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین
و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدّین
﴿قُلۡ أَمَرَ رَبِّي بِٱلۡقِسۡطِ وَأَقِيمُواْ وُجُوهَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ وَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمۡ تَعُودُونَ * فَرِيقًا هَدَىٰ وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلضَّلَٰلَةُ إِنَّهُمُ ٱتَّخَذُواْ ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱللَهِ وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ﴾.1
مؤمنینِ یکدل و یک جهت نیرویشان مضاعف میشود همانطور که سابقاً ذکر شد روح دین عبادت، و بهترین عبادت نماز است. خداوند برای آنکه مؤمنین در موقع عبادت حال و حضور قلب داشته باشند
مکانهائی را معیّن فرموده که در آنها نماز گزارند؛ گرچه همه جا مکان خداست و هر جا نماز گزارده شود صحیح است.
و پیغمبر أکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموده است: جُعِلَتْ لِیَ الأرضُ مَسجِدًا و طَهُورًا؛1 لکن معلوم است جائی را که بنام خدا بر اساس تقوی بنا کنند و با آداب شرعیّه او را تنظیف نمایند و از تجمّلات و زینتها خالی سازند و برای او مأذنه و مِطهَره قرار دهند، و مؤمنین برای أدای فرائض دور هم جمع شوند و دل به خدا دهند، و با رابطههای قلبی در صفوف واحد یکدل و یک جهت به خدا متوجّه شوند، البتّه البتّه کما آنکه خدا میفرماید: ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ﴾2 و امر به مرابطه و ارتباط بدنها و حواسّ و دلها میکند، اثرش چندین برابر است.
علّت استحباب خواندن نماز در مسجد
سابقاً ذکر شد که نماز توجّه دل به خدا و سپردن نفس است به او، و دعا در حال نماز آنقدر مؤثّر است که جلوی أمراض و گرفتاریها و زلزلهها و مخاویف سماوی و فقر و احیاناً موت را میگیرد؛ مضافاً به آنکه امراض نفس را علاج میکند و مصلّی را به مقام تقوی و طهارت رهبری مینماید. حال اگر در این معنی مؤمنین دور هم گرد آیند و یکدل و یک جهت این معنی را از خدای خود تمنّی کنند به یک قدرت عجیب و پهناوری دست زده، و با توجّه آنها
کارهای ممتنع آسان و مشکلات حلّ میگردد. چون بواسطۀ ارتباط نیروهای قلب، یکی به دیگری، نه تنها آن نیرو دو برابر میشود بلکه به أضعاف مضاعفه افزایش مییابد، و چنانچه افراد از دو زیاد شوند بطوری عجیب آن قدرت بالا میرود که چون به ده نفر برسد از حساب و إحصاء خارج میگردد؛ لذا در روایتست که چون عدّۀ مأمومین به ده نفر برسد حساب ثوابهای نماز آنها را جز خدا کسی نداند.
کما آنکه هر جا انسان نظر بیفکند همانجا وجه خداست و به خدا نظر افکنده، چون جائی از وجه خدا خالی نیست ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُ فَأَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَهِ إِنَّ ٱللَهَ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ﴾؛1 لکن امر نموده است که مؤمنین در هنگام نمازهای خود به یک جهت متوجّه شوند، و آن خانهایست که پیغمبر بزرگوار خدا، حضرت ابراهیم و فرزند عزیزش حضرت اسماعیل بر اساس خانۀ آدم بنا نمود و آنجا را معبد قرار داد: ﴿قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِكَ فِي ٱلسَّمَآءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبۡلَةٗ تَرۡضَىٰهَا فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَحَيۡثُ مَا كُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ شَطۡرَهُۥ﴾.2
بنابراین علّت استحباب خواندن نماز در مسجد و یا وجوب نماز در مسجد، مانند صلاة جمعه و صلاة عیدین با امام یا منصوب از ناحیۀ امام، نه از
جهت اختصاص نماز و مکان خدا به مسجد است (کما آنکه علّت توجّه به کعبه و بیت الله الحرام نه از جهت اختصاص خدا به آن موضع است) بلکه از جهات دیگری است که با تدبّر و تأمّل معلوم میگردد: کعبه را چون مرد موحّد و خداشناس حضرت ابراهیم بنا نموده، اوّلین کسی که علَم توحید را در جهان برافراشت و بتها را شکست و بر زمین ریخت، و اوّلین کسی که حاضر برای قربانی فرزندش در راه خدا شد و او را به قربانگاه برد، و اوّلین کسی که بر مظاهر عالم پشت زد و خورشید و ماه و ستاره را معبود نشمرد، بلکه دل به ظاهر نداد و خدا را از ماوراء حجب با چشم دل دیدار کرد و فریاد ﴿لَآ أُحِبُّ ٱلۡأٓفِلِينَ﴾1 را به گوش جهانیان رسانید.
بنابراین در آیۀ عنوان کلام، خداوند امر میکند که مؤمنین دلهای خود را به هر جا که محلّ سجده و اطاعت خدا و محلّ خضوع و خشوع و فنای در ذات اوست بسپارند، و وجهههای ظاهری خود را نیز به مساجدی که بر نام خدا بنا شده و محلّ سجده و اطاعت اوست بر خاک بگذارند و او را با اخلاص واقعی بخوانند. در کافی از ابن أبیعمیر عن بعض أصحابه حدیث میکند:
قالَ: قُلتُ لأبِیعَبدِاللهِ علیه السّلام: إنِّی لاکرَهُ الصّلاةَ فی مَساجِدِهِم؛ فَقالَ: لا تَکرَهْ! فَما مِن مَسجِدٍ بُنِیَ إلاّ عَلَی قَبرِ نَبِیٍّ أو وَصِیِّ نَبِیٍّ قُتِلَ فَأصابَ تِلکَ البُقعَةَ رَشَّةٌ مِن دَمِهِ، فَأحَبَّ اللهُ [تعالی] أن یُذکَرَ فِیها؛ فَأدِّ فِیها الفَرِیضَةَ و النَّوافِلَ و اقْضِ فِیها ما فاتَکَ!2
مرحوم سیّد مهدی بحر العلوم در منظومۀ خود در فقه میفرماید:
و السِرُّ فی فَضلِ الصّلاةِ المَسجِدِ | *** | قَبرٌ لِمَعصومٍ بِهِ مُستَشهَدٍ |
بِرَشَّةٍ ِمن دَمِهِ المُطَهَّرَةِ | *** | طَهَّرَهُ اللهُ لِقَلبٍ ذَکَرَهُ1 |
در آیه عنوان کلام، خدا پس از آنکه داستان خلقت آدم و سجود ملائکه و إنکار شیطان را بیان میکند، میفرماید: ﴿وَأَقِيمُواْ وُجُوهَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ وَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمۡ تَعُودُونَ * فَرِيقًا هَدَىٰ وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلضَّلَٰلَةُ﴾.2
یعنی ای فرزندان آدم! شما چون شیطان نباشید که بر اساس خلقت خود که از نار بود إبا نمود از سجده نمودن، نخوت و سرکشی و بلند منشی اعتباری او را از مقام قرب خدا دور کرد، بلکه شما وجوه خود را به سجده بگذارید و دلهای خود را به آن ناحیه بسپارید، و از مقام خضوع و خشوع و ذلّت و مسکنت که از لوازم عبودیّت است قدمی فرا مگذارید، و صفات ربوبیّت را به خود نبندید،
و دین و روش خود را منحصراً در راه اوامر و وصول خدا قرار دهید!
هر کسی به مأوی و اصل خود رجوع میکند
لکن مردم دو دستهاند: یک دسته که هدایت خدا به آنها رسیده و در راه افتادهاند و رو به منزل سعادت میروند، و دستۀ دیگر گمراهی بر آنها مُهر زده شده و ابداً از هدایت بهرهای ندارند. و خداوند فطرت این دو گروه را مختلف ایجاد فرموده، بعضی را از سجّین آفریده و هوای نفس و شهوت را بسیار با روح آنها آمیخته است، و گروهی را از علّیّین آفریده و هوای نفس را اندک در آنها آورده، روح آنها صافی و لطیف و نفس آنها طاهر و پاک است. و بازگشت این دو دسته به همان منزل و مقامی است که از آنجا نزول کردهاند؛ هر کس به مأوای خود برمیگردد و به اصل خود بازگشت میکند.
این دو دسته با هم تفاوت بسیار دارند، آنها از شیطان تبعیّت میکنند و اینان از رحمان. باد غرور و خود پرستی از مغزهای آنان خارج نمیشود، و روح انقیاد و تسلیم و دیدۀ حق بینی و ضمیر پاک و دل تابناک اینان همیشه جاوید است. کسی که روحش در عالم تفرقه و اضطراب و در کشاکش عالم طبیعت سرگردان است و دیدهاش به خدا باز نشده و مشرک است او نمیتواند تعمیر مساجد خدا بنماید، نه مسجد ظاهری و نه مسجد باطنی، نه آبادانی صوری او مؤثّر است و نه اعمال نیکوی او بر حسب عقیدۀ خود در اصلاح دل و قلب مؤثّر است؛ ﴿مَا كَانَ لِلۡمُشۡرِكِينَ أَن يَعۡمُرُواْ مَسَٰجِدَ ٱللَهِ شَٰهِدِينَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِم بِٱلۡكُفۡرِ أُوْلَـٰٓئِكَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ وَفِي ٱلنَّارِ هُمۡ خَٰلِدُونَ * إِنَّمَا يَعۡمُرُ مَسَٰجِدَ ٱللَهِ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ وَلَمۡ يَخۡشَ إِلَّا ٱللَهَ فَعَسَىٰٓ أُوْلَـٰٓئِكَ أَن يَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُهۡتَدِينَ﴾.1 اصولاً اثرات واقعیّۀ مترتّبه بر مسجد جز به دست مؤمنین به خدا و
روز جزا و نمازگزاران و زکات دهندگان و از خدا فقط بیمداران صورت نمیگیرد.
حضرت أمیرالمؤمنین شش ماه قبل از مردم بسوی کعبه نماز گزارده است
در حدیث است1 که عبّاس بن عبدالمطّلب و طَلَحة بن شَیْبَه به خود افتخار میکردند. طلحه میگفت که: من خانهدار هستم، بیت الله در دست من است، مفاتیح او به دست من است، اگر بخواهم در خودِ خانه شب بیتوته میکنم، و پردهداری خانه با من است! عباس میگفت: من سقایت حاجّ مینمایم و قیام به این امر مهمّ دارم! أمیرالمؤمنین علی بن أبیطالب علیهم السّلام فرمودند: من نمیدانم شما چه میگوئید، و کلام شما را نمیفهمم! من بسوی کعبه قبل از مردم به شش ماه نماز گزاردهام و من جهاد در راه خدا نمودهام!
و در بعضی از روایات است که أمیرالمؤمنین به عبّاس فرمودند: یا عَمّ! أ لا تُهاجِرُ، و أ لا تَلحَقُ بِرَسولِ اللهِ؟! «آیا هجرت نمیکنی و به رسول الله نمیپیوندی؟!» در پاسخ گفت: کار من از هجرت برتر است؛ من مسجد الحرام را آباد میکنم و سقایت حاجّ مینمایم.2
ایمان حضرت علی علیه السّلام به خدا برتر است از خانهداری کعبه و سقایت حاجّ
و از ابن3 بُرَیدَه حدیث است که گفت: در بین آنکه شیبه و عبّاس تفاخر میکردند به پردهداری خانه و سقایت حاجّ، أمیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: من از شما حیا میکنم، چون خدا در صغر سنّ و کودکی به من چیزی عنایت فرمود که به شما عنایت نکرده است. گفتند: چه به تو داده است؟ حضرت فرمود: من با
شمشیر بینیهای شما را کوفتم تا ایمان به خدا و رسول خدا آوردید! عبّاس با حالت خشم برخاست بطوری که لباسش در زیر پا میکشید، و بر رسول الله داخل شد و گفت: آیا نمیبینی چگونه علی با من مواجه میشود؟! حضرت فرمودند که أمیرالمؤمنین را حاضر کردند. حضرت أمیرالمؤمنین علیه السّلام عرض کرد: یا رسول الله! من با گفتار حقّ با او مواجه شدم، خواه نپسندد و خواه بپسندد! در این وقت جبرائیل نازل شد و گفت: یا مُحَمَّدُ! إنَّ رَبَّکَ یَقرَاُکَ السَّلامَ و یَقُولُ اتْلُ عَلَیهِم:1
﴿أَجَعَلۡتُمۡ سِقَايَةَ ٱلۡحَآجِّ وَعِمَارَةَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ كَمَنۡ ءَامَنَ بِٱللَهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَجَٰهَدَ فِي سَبِيلِ ٱللَهِ لَا يَسۡتَوُۥنَ عِندَ ٱللَهِ وَٱللَهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّـٰلِمِينَ * ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ أَعۡظَمُ دَرَجَةً عِندَ ٱللَهِ وَأُوْلَـٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ * يُبَشِّرُهُمۡ رَبُّهُم بِرَحۡمَةٖ مِّنۡهُ وَرِضۡوَٰنٖ وَجَنَّـٰتٖ لَّهُمۡ فِيهَا نَعِيمٞ مُّقِيمٌ * خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا إِنَّ ٱللَهَ عِندَهُۥٓ أَجۡرٌ عَظِيمٞ﴾2. سپس عبّاس سه بار گفت: راضی شدیم یا رسول الله!3
و در تفسیر أبی حمزۀ ثُمالی آمده است که: عبّاس چون در جنگ بدر اسیر مسلمانان شد جمعی از مهاجرین و انصار او را تعییب به کفر نموده، سرزنش کردند و گفتند: ای عباس! قطع رحم کردی و به روی محمّد برادرزادهات شمشیر کشیدی! عبّاس در پاسخ گفت: چرا شما بدیهای ما را ظاهر میکنید و خوبیهای ما را مخفی مینمائید؟! مهاجرین و انصار گفتند: مگر شما خوبیهائی دارید؟ گفتند: بلی! سوگند به خدای که ما بیت الله را تعمیر میکنیم و پردهداری مینمائیم و حجّاج را آب میدهیم و اسیر را آزاد میکنیم! خدای تعالی در این وقت این آیه را فرو فرستاد: ﴿مَا كَانَ لِلۡمُشۡرِكِينَ أَن يَعۡمُرُواْ مَسَٰجِدَ ٱللَهِ شَٰهِدِينَ﴾.1و2
مؤمن مسجد را تعمیر میکند به تعمیر ظاهری و باطنی
باری مؤمن مسجد را تعمیر میکند به تعمیر ظاهری و باطنی: امّا تعمیر ظاهری آنست که او را درست بنا میکند، چراغش را روشن میکند، او را جاروب مینماید، مسجد را معطّر میسازد.
قالَ رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله: مَن بَنَی مَسجِدًا و لَو مَفحَصَ3 قَطاةٍ بَنَی اللهُ لَهُ بَیتًا فی الجَنَّةِ.4
و همچنین، قال رسول الله صلّی الله علیه و آله:
مَن أسرَجَ فی مَسجِدٍ مِن مَساجِدِ اللهِ سِراجًا لَم تَزَلِ المَلائِکَةُ و حَمَلَةُ العَرشِ یَستَغفِرُونَ لهُ ما دامَ فی ذَلِکَ المَسجِدِ ضَوءٌ مِنَ السِّراجِ.5
ولی البتّه باید مسجد را ساده بنا نمود و از هرگونه زینتی عاری کرد.
داستان مسجد ساختن رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم با زحمات اصحاب
حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در مدینه امر به بناء1 مسجد کردند، و خود حضرت با نفس شریف خود در ساختن آن شرکت کردند و مهاجرین و انصار کمک میکردند، و در ضمن عمل و گیرودار بنا شعر میخواندند و رجزها میسرودند؛ بعضی میگفتند:
لَئِن قَعَدنا و النَّبِیُّ یَعمَلُ | *** | فَذاکَ مِنّا العَمَلُ المُضَلَّل2 |
پیغمبر فرمود:
لا عَیشَ إِلاّ عَیشَ الآخِرَةِ اللهُمَّ ارْحَمِ الأنصارَ و المُهاجِرَة3 و علی بن أبیطالب علیه السّلام یقول:
لا یَستَوِی مَن یَعمَلُ المَساجِدَا | *** | یَدأبُ فِیها قائِمًا و قاعِدًا |
و مَن یَرَی عَنِ الغُبارِ حائِدا4
پس حضرت رسول الله با سمیط (یعنی خشت) بنا کردند؛ سپس مسلمین برای کمک زیاد آمدند، و حضرت دیوار را با سعیدة (یعنی یک خشت و نیم) بنا کردند؛ و سپس باز مسلمین زیادتر برای کمک آمدند، و حضرت بنای جدار بالانثی و الذکر یعنی (خشتهای چپ و راست و مخالف هم) بنا کردند. سپس حرارت آفتاب برای نمازگزاران زحمت میداد، و اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! خوب است دستور فرمائی سایبانی ترتیب دهیم. حضرت فرمودند: بلی! و امر فرمود سایبان ترتیب دهند. بنابراین چوبهائی از درخت خرما قائماً بر آن دیوار و در وسط مسجد بر سر پا کردند، و چوبهائی به عرض در بالای آنها گذاردند و روی آنها را از علف و گیاه إذخِر ریختند؛ و مدّتها مسلمین در زیر سایۀ آن گیاهها نماز میگزاردند تا آنکه باران گرفت و از لابلای آن گیاهان خشکیده به مؤمنین سرایت کرد و آنها را بازمیداشت. عرض کردند: یا رسول الله! خوب است دستور فرمائی روی این گیاهها گِل مالیده شود تا آب سرایت نکند. حضرت فرمود: لا! عَرِیشٌ کَعَرِیشِ مُوسَی، الأمرُ أعجَلُ مِن ذَلِکَ!1 پس مسجد همینطور بدون سقفِ گل اندود بود تا رسول خدا از دنیا رحلت نمود. و دیوار این مسجد قبل از آنکه برای او سایبان درست کنند به اندازۀ قامت یک انسان بود، و حضرت تا وقتی که سایۀ این دیوار یک قامتی به اندازۀ یک ذراع میشد (که به اندازۀ یک خوابگاه بز است) نماز ظهر میگزارد، و چون دو برابر میشد نماز عصر میگزارد.
عمارت و تعمیر باطنی مساجد به کثرت مصلّین و توجّه و حضور قلب
و امّا عمارت و تعمیر باطنی مسجد به کثرت مصلّین و توجّه و حضور قلب آنها در مواقع صلاة است. باید مسجد را فقط برای نماز و دعا قرار داد تا
قلب انسان نیز در موقع نماز به حرم حقیقی و مسجد واقعی دوخته شده، و با تمام شراشر وجود، انسان در مقابل ذات احدیّت قیام کند و به مقام فنای واقعی خود برسد، ﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا جَعَلۡنَا حَرَمًا ءَامِنٗا وَيُتَخَطَّفُ ٱلنَّاسُ مِنۡ حَوۡلِهِمۡ أَفَبِٱلۡبَٰطِلِ يُؤۡمِنُونَ وَبِنِعۡمَةِ ٱللَهِ يَكۡفُرُونَ﴾1 آنجا را خدا حرم واقعی قرار داده؛ و تا انسان خود را از کثافات پاکیزه نگرداند در آنجا راه نخواهد یافت بلکه از اطراف آن حرم انسان را میربایند و میبرند.
مستحبّ است که انسان هنگام ورود به مسجد کف کفش و نعل خود را ببیند، اگر آلوده است پاک کند سپس داخل مسجد شود. بنابراین باید توجّهی به افق افکار نمود، اگر مضطرب و آلوده است انسان نیز پاک کند و سپس در حرم خلوت خدا وارد شود تا مانند اولیای خدا تمام شراشر وجودش محو و نابود گردد.
روضۀ وداع أباعبدالله علیه السّلام با حضرت زینب سلام الله علیها
سیّد الشّهداء علیه السّلام به کهنه پیرهنی قناعت نمود، آنرا هم داد. در دم آخر آمد برای وداع آخر، و نادی:
یا زَینَبُ! ایتِینِی بِثَوبٍ عَتِیقٍ حَتّی لا یَرغَبُ فِیهِ أحَدٌ!2
خواهر پرسید: ای برادر! کهنه پیرهن برای چه میخواهی؟ ثُمّ صاحَتْ و غُشِیَ عَلَیها. زینب بیهوش افتاد، آقا از اسب به زیر آمد و سر خواهر در دامان گرفت.
خوب میگوید شاعر عارف مسلک، زبان حال حضرت را با خواهر:
نیست زینب وقت بیهوشیّ تو | *** | تنگ دل شد شه ز خاموشیّ تو |
بلبل عشقی تو بر گل زندهای | *** | پیش گل بر صد نوا زیبندهای |
گل بدست آمد کجا شد جوش تو | *** | یا ز بوی گل ز سر شد هوش تو |
بر تو گرید دیدۀ گل بی حساب | *** | بهر بیهوشان روا باشد گلاب |
حضرت گریست و دانههای اشک چون درّ شاهوار و شبنم آب شده از چهرۀ گل فرو ریخت و بر صورت خواهر نشست؛ خواهر چشمان خود را گشود و عرض کرد: ای حسینم! میخواهی بروی؟! آخر من با این یک مشت ذراری پیغمبر در این بیابان در میان دشمن چه کنم؟! آقا دست روی قلب او کشید و فرمود: صبر کن زینب! گفت: من صبر میکنم صبری که صبر از صبر من به زانو درآید!
مجلس دوّم: تفسیر آیۀ شریفۀ ﴿إِنَّمَا يَعمُرُ مَسَٰجِدَ ٱللَهِ مَن ءَامَنَ بِٱللَهِ وَٱليَومِ ٱلأٓخِرِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ وَلَم يَخشَ إِلَّا ٱللَهَ فَعَسَىٰٓ أُوْلَـٰٓئِكَ أَن يَكُونُواْ مِنَ ٱلمُهتَدِينَ﴾
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین
و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدّین
﴿إِنَّمَا يَعۡمُرُ مَسَٰجِدَ ٱللَهِ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ وَلَمۡ يَخۡشَ إِلَّا ٱللَهَ فَعَسَىٰٓ أُوْلَـٰٓئِكَ أَن يَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُهۡتَدِينَ﴾.1
«کسانی که عمارت مسجد مینمایند آنهائی هستند که ایمان به خدا و روز بازپسین داشته، و اقامۀ نماز کنند و ایتاء زکات بنمایند، و در دل خود از هیچ موجودی غیر از ذات مقدّس خدا خشیت نداشته باشند؛ البتّه امید است که این جماعت از راه یافتگان باشند.» تعمیر مسجد بر دو قسم است: اوّل تعمیر ظاهر، و آن مراعات بنا و مرمّت و کَنس و یا إسراج و غیر ذلک است؛ کما آنکه در روایات مفصّلاً بدین موضوع ترغیب به عمل آمده است.
در من لا یحضره الفقیه حدیث کرده، و همچنین در کافی به إسناد خود از ابن أبیعمیر از هشام بن سالم از أبی عُبَیده حَذّاء، قال:
احادیثی در کیفیّت ساختن مسجد
سَمِعتُ أباعَبدِاللهِ عَلَیهِ السّلامُ یَقولُ: مَن بَنَی مَسجِدًا کَمَفحَصِ قَطاةٍ بَنَی اللهُ لَهُ بَیتًا فی الجَنَّةِ. قالَ أبُو عُبَیدَةَ: و مَرَّ بِی أبوعبدالله و أنا بَینَ مَکَّةَ و المَدِینَةِ أضَعُ الأحجارَ، فَقُلتُ: هَذِهِ مِن ذاکَ؟ قالَ: نَعَم!1
و در کتاب عقاب الأعمال الصدوق بإسناده قال:
قالَ رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: مَن بَنَی مَسجِدًا فی الدُّنیا أعطاهُ اللهُ بِکُلِّ شِبرٍ مِنهُ ـ أو قالَ: بِکُلِّ ذِراعٍ مِنهُ ـ مَسِیرَةَ أربَعِینَ الفَ عامٍ مَدِینَةً مِن ذَهَبٍ و فِضَّةٍ و دُرٍّ و یاقُوتٍ و زُمُرُّدٍ وَ زَبَرجَدٍ و لُؤلُؤٍ؛ الحَدِیثَ.2
و در کتاب وسائل الشّیعة و در تهذیب مرحوم طوسی (ره) روایت میکنند عن الحلبی، قال:
سُئِلَ أبُوعَبدِاللهِ علیه السّلام عَنِ المَساجِدِ المُظَلَّلَةِ، أ یُکرَهُ الصّلاةُ فِیها؟ قالَ: نَعَم! ولَکِن لا یَضُرُّکُمُ الیَومَ، و لَو قَد کانَ العَدلُ لَرَأیتُم کَیفَ یُصنَعُ فی ذَلِکَ!3
و در من لا یحضر است که: و قال أبوجعفر:
أوَّلُ ما یَبدَاُ بِهِ قائِمُنا سُقُوفُ المَساجِدِ، فَیُکَسِّرُها [وَ یَأمُرُ بِهَا] فَتُجعَلُ عَرِیشًا کَعَرِیشِ مُوسَی.1
قال صاحب الوسائل:
وَ یَأتِی أیضًا فی الصّلاةِ المَندُوبَةِ و فی صَلاةِ العِیدِ و غَیرِ ذَلِکَ ما یَدُلُّ عَلَی أنَّهُ یَنبَغِی أن لا یَکُونَ بَینَ المُصَلِّی وَ [بَینَ] السَّماءِ حائِلٌ و لا حِجابٌ، و أنَّهُ مِن أسبابِ قَبُولِ الصّلاةِ و إجابَةِ الدُّعاءِ؛ انتهی.2
و دیگر از آداب مسجد اینست که: در او صورت نباشد.
کافی بإسناده عن عَمرو بن جُمَیع، قال:
سَألتُ أباعَبدِاللهِ علیه السّلام عَنِ الصّلاةِ فی المَساجِدِ المُصَوَّرَةِ، فَقالَ: أکرَهُ ذَلِکَ، و لَکِن لا یَضُرُّکُم ذَلِکَ الیَومَ؛ و لَو قَد قامَ العَدلُ لَرَأیتُم کَیفَ یَصنَعُ فی ذَلِکَ!3
و از آداب آنست که: آنقدر بلند نسازند که در و پنجرۀ آن مُشرِف بر خارج باشد.
در کافی به إسناد خود روایت میکند از حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام:
أنَّ عَلِیًّا علیه السّلام رَأی مَسجِدًا بِالکُوفَةِ و قَد شُرِّفَ، فَقالَ: کَأنَّهُ بِیعَةٌ! و قالَ: إنَّ المَساجِدَ تُبنَی جُمًّا1 لا تُشَرَّفُ.2
و مرحوم مفید در إرشاد نقل میکند از حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام که:
إذا قامَ القائِمُ لَم یَبقَ مَسجِدٌ عَلَی وَجهِ الأرضِ لَهُ شُرَفٌ إلاّ هَدَمَها.3
و دیگر از آداب مسجد آنست که: در مسجد نخوابند و آب بینی و آب دهان نیندازند و سیر و پیاز و تره و هر چیزی که بوی تند و موذی دارد، اگر استعمال کرده باشند در این صورت خود به مسجد نروند و مسجد را به نجاست آلوده نکنند.
روایت شده است از رسول الله: أنّهُ قال:
جَنِّبُوا مَساجِدَکُمُ النَّجاسَةَ!4
دیگر از آداب آنکه: منارۀ آنرا بلندتر از سطح مسجد نسازند.
از شیخ طوسی روایت شده است به إسناد خود از علیّ بن جعفر، قال:
سَألتُ أبا الحَسَنِ علیه السّلام عَنِ الأذانِ فی المَنارَةِ، أ سُنَّةٌ هُوَ؟ فَقالَ: إنَّما کانَ یُؤَذَّنُ لِلنَّبِیِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم فی الأرضِ فَلَم تَکُن یَومَئِذٍ مَنارَةٌ.5
و شیخ طوسی به إسناد خود روایت کرده از برقی از نوفلی از سکونی عن الجعفر عن أبیه عن آبائه علیهم السّلام:
أنَّ عَلِیًّا علیه السّلام مَرَّ عَلَی مَنارَةٍ طَوِیلَةٍ فَأمَرَ بِهَدمِها و [ثُمَّ] قالَ: لا تُرفَعُ المَنارَةُ إلاّ مَعَ سَطحِ المَسجِدِ!1
و از آداب آنست که: وضوخانۀ آنرا کنار درب مساجد قرار دهند. شیخ طوسی به إسناد خود روایت کرده از أبی ابراهیم، قال:
قالَ رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فی حَدِیثٍ: و اجْعَلُوا مَطاهِرَکُم عَلَی أبوابِ مَساجِدِکُم.2
دیگر از آداب آنکه: مسجد را جارو کنند، بالأخص در روزهای پنجشنبه.
در کتاب من لا یحضره الفقیه از رسول الله حدیث میکند:
مَن کَنَسَ المَسجِدَ یَومَ الخَمِیسِ و لَیلَةَ الجُمُعَةِ فَأخرَجَ مِنهُ مِنَ التُّرابِ ما یُذَرُّ فی العَینِ غَفَرَ اللهُ تعالی لَهُ.3
نباید کارهای منافی نماز در مسجد انجام داد
و از آداب مسجد آنست که: کارهای منافی نماز در مسجد نکنند: بیع و شراء و انشاد ضالّه و تراشیدن تیر و خیاطت و خواندن شعر و قضاوت و جای دادن صبیان و مجانین و غیر ذلک.
شیخ طوسی روایت میکند با إسناد خود از حضرت صادق علیه السّلام، انّه قال:
جَنِّبُوا مَساجِدَکُمُ البَیعَ و الشِّراءَ و المَجانِینَ و الصِّبیانَ و الأحکامَ و الضّالَّةَ و الحُدُودَ و رَفعَ الصَّوتِ.1
و در مجالس به إسناد خود از أبیذرّ از رسول خدا در جمله وصیّتهای آن حضرت روایت میکند که حضرت فرمود:
یا أباذَرٍّ! الکَلِمَةُ الطَّیِّبَةُ صَدَقَةٌ و کُلُّ خُطوَةٍ تَخطُوها إلَی الصّلاةِ صَدَقَةٌ. یا أباذَرٍّ! مَن أجابَ داعِیَ اللهِ و أحسَنَ عِمارَةَ مَساجِدِ اللهِ کانَ ثَوابُهُ مِنَ اللهِ الجَنَّةَ فَقُلتُ: کَیفَ یُعمَرُ مَساجِدُ اللهِ؟ قالَ: لا تُرفَعُ فِیها الأصواتُ، و لا یُخاضُ فِیها بِالباطِلِ، و لا یُشتَرَی فِیها، و لا یُباعُ، و اتْرُکِ اللَّغوَ ما دُمتَ فِیها؛ فَإن لَم تَفعَل فَلا تَلُومَنَّ یَومَ القِیامَةِ إلاّ نَفسَکَ.2
و مرحوم صدوق روایت کرده است که:
قالَ: سَمِعَ النَّبِیُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم رَجُلاً یُنشِدُ ضالَتَهُ [ضَالَّةً] فی المَسجِدِ، فَقالَ: قُولُوا لَهُ: لا رَدَّ اللهُ عَلَیکَ! فَإنَّها لِغَیرِ هَذا بُنِیَتْ.1
و در کافی حدیث میکند از حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام قال:
قالَ رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: مَن سَمِعتُمُوهُ یُنشِدُ الشِّعرَ فی المَسجِدِ [المَسَاجِدِ] فَقُولُوا: فَضَّ اللهُ فاکَ! إنَّما نُصِبَتِ المَساجِدُ لِلقُرآنِ.2
مرحوم شیخ وَرّام بن أبی فِراس در کتاب خود میگوید که:
قالَ عَلَیه السَّلامُ: یَأتِی فی آخِرِ الزَّمانِ قَومٌ یَأتُونَ المَساجِدَ فَیَقعُدُونَ حَلَقًا، ذِکرُهُمُ الدُّنیا و حُبُّ الدُّنیا؛ لا تُجالِسُوهُم! فَلَیسَ لِلَّهِ فِیهِم حاجَةٌ.3
و از آداب باطنی و تعمیر حقیقی مسجد آنست که: مؤمنین دائماً در آنجا تردّد کنند و آنجا را موضع نماز و تلاوت قرآن قرار دهند.
فوائد آمد و شد کردن به مساجد
در کتاب تهذیب روایت میکند با إسناد خود از أصبغ بن نُباتَه از علی بن أبیطالب علیه السّلام، قال:
کانَ یَقُولُ: مَنِ اختَلَفَ إلَی المَسجِدِ أصابَ إحدَی الثَّمانِ: أخًا مُستَفادًا فی اللهِ، أو
عِلمًا مُستَطرَفًا،1 أو آیَةً مُحکَمَةً، أو سَمِعَ کَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلَی هُدًی، أو رَحمَةً مُنتَظَرَةً، أو کَلِمَةً تَرُدُّهُ عَن رَدًی، أو یَترُکُ ذَنبًا خَشیَةً أو حَیاءً.2
در من لا یحضره الفقیه آورده است:
وَ إنَّ اللهَ تَبارَکَ و تَعالَی لَیُرِیدُ عَذابَ أهلِ الأرضِ جَمِیعًا حَتَّی لا یُحاشِیَ مِنهُم أحَدًا، فَإذا نَظَرَ إلَی الشِّیبِ ناقِلِی أقدامِهِم إلَی الصَّلَواتِ و الوِلدانِ یَتَعَلَّمُونَ القُرآنَ، رَحِمَهُمُ اللهُ فَأخَّرَ ذَلِکَ عَنهُم.3
و در کتاب خصال صدوق از رسول الله حدیث میکند:
قالَ: سَبعَةٌ یُظِلُّهُمُ اللهُ فی ظِلِّهِ یَومَ لا ظِلَّ إلاّ ظِلُّهُ: إمامٌ عادِلٌ، و شابٌّ نَشَأ فی عِبادَةِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، و رَجُلٌ قَلبُهُ مُتَعَلِّقٌ بِالمَسجِدِ إذا خَرَجَ مِنهُ حَتَّی یَعُودَ إلَیهِ، و رَجُلانِ کانا فی طاعَةِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ فَاجْتَمَعا عَلَی ذَلِکَ و تَفَرَّقا، و رَجُلٌ ذَکَرَ اللهَ خالِیًا فَفاضَت عَیناهُ، و رَجُلٌ دَعَتهُ امْرَأةٌ ذاتُ حَسَبٍ و جَمالٍ فَقالَ: إنِّی أخافُ اللهَ!
و رَجُلٌ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ فَأخفاها حَتَّی لا تَعلَمَ شِمالُهُ ما یَتَصَدَّقُ بِیَمِینِهِ.1
و در من لا یحضره الفقیه روایت کرده است که:
رُوِیَ أنَّ فی التَّوراةِ مَکتُوبًا: أنَّ بُیُوتِی فی الأرضِ المَساجِدُ؛ فَطُوبَی لِعَبدٍ تَطَهَّرَ فی بَیتِهِ ثُمَّ زارَنِی فی بَیتِی! ألا إنَّ عَلَی المَزُورِ کَرامَةَ الزّائِرِ! ألا بَشِّرِ المَشّائِینَ فی الظُّلُماتِ إلَی المَساجِدِ بِالنُّورِ السّاطِعِ یَومَ القِیامَةِ!2
و در کتاب علل الشرایع به إسناد خود از أمیرالمؤمنین علیه السّلام روایت میکند که، قال:
إنَّ اللهَ إذا أرادَ أن یُصِیبَ أهلَ الأرضِ بِعَذابٍ قالَ: لَو لا الَّذِینَ یَتَحابُّونَ بِجَلالِی
و یَعمُرُونَ مَساجِدِی و یَستَغفِرُونَ بِالأسحارِ لانزَلتُ عَذابِی!1
نهی شدید أخبار از کسی که إعراض از مسجد میکند
بلکه در أخبار نهی شدید شده است از کسانی که از مسجد إعراض میکنند و در نمازها حاضر نمیشوند، و برای خود جائی دیگر اتّخاذ میکنند. و در کتاب مجید قضیّۀ مسجد أبوعامر راهب را که بنام مسجد ضِرار موسوم شد بیان، و افرادی که در آن حاضر میشوند جزء محاربین با رسول خدا به قلم آورده است:
﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مَسۡجِدٗا ضِرَارٗا وَكُفۡرٗا وَتَفۡرِيقَۢا بَيۡنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَإِرۡصَادٗا لِّمَنۡ حَارَبَ ٱللَهَ وَرَسُولَهُۥ مِن قَبۡلُ وَلَيَحۡلِفُنَّ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّا ٱلۡحُسۡنَىٰ وَٱللَهُ يَشۡهَدُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ﴾.2
داستان ساختن منافقین مسجد ضرار را
قضیّه آنکه: جمعی از منافقین به جهت آنکه بین مسلمین جدائی اندازند و آنها را دستخوش نفاق و تفرقه کنند، تصمیم گرفتند که در مقابل مسجد قُبا مسجدی بنا کنند تا افرادی که در مسجد قبا و یا در مسجد الرسول میروند کمتر شوند؛ و مقصود از ضِرار اینست. و او را برای أبیعامر راهب تهیّه نمودند که از محاربین
خدا و رسول خدا بود؛ ﴿وَإِرۡصَادٗا لِّمَنۡ حَارَبَ ٱللَهَ وَرَسُولَهُۥ﴾ معنیش همین است.
و قصّه کما آنکه در مجمع البیان1 نقل میکند آنکه: أبوعامر در زمان جاهلیّت ترهّب اختیار نموده و لباس پشمین و مسوح پوشیده بود. چون پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به مدینه هجرت کردند حسد ورزید و طوایف و أحزابی را بر علیه پیغمبر تحریک کرد، و بعد از فتح مکّه به طائف گریخت. چون اهل طائف اسلام آوردند از آنجا به شام گریخت و از آنجا به روم رفت و مذهب تنصّر اختیار نمود (أبوعامر راهب پدر حنظلۀ غسیل الملائکه است که در جنگ اُحد در نصرت پیغمبر شهید شد).
پیغمبر أبوعامر را فاسق نامیدند. أبوعامر از روم به منافقین مدینه نوشت که مستعدّ باشید و مسجدی بنا کنید، من نزد قیصر میروم و با لشگری مجهّز به مدینه میآیم و محمّد را از مدینه بیرون میکنم. منافقین که مسجد را ساختند و در انتظار آمدن أبوعامر بودند، اتّفاقاً قبل از آنکه أبوعامر به روم برود فوت کرد. چون حضرت رسول الله از غزوۀ تبوک مراجعت کردند، آیه از طرف خدا آمد که: این مسجد ضرار است! پیغمبر، عاصم بن عَوف و مالک بن دخشم را فرستادند، و به روایتی عمّار بن یاسر و وحشی را فرستادند تا آن مسجد را از بن خراب و آتش زدند؛ و دستور دادند آن را کناسه و خاکروبه دانی قرار داده، جیفهها را در آنجا اندازند. منافقین از بنی غَنم بن عَوف که این کار را کرده بودند نزد پیغمبر آمده سوگند یاد کردند که: مقصود ما از ساختن این مسجد خیر بوده ﴿إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّا ٱلۡحُسۡنَىٰ وَٱللَهُ يَشۡهَدُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ﴾، ما مسجد بنا کردیم برای ضعفا و عجزه. چون خدا بر نیّت آنان آگاه است فرمود: ﴿وَٱللَهُ يَشۡهَدُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ﴾.
آنگاه خدا میفرماید: ﴿لَا تَقُمۡ فِيهِ أَبَدٗا لَّمَسۡجِدٌ أُسِّسَ عَلَى ٱلتَّقۡوَىٰ مِنۡ أَوَّلِ يَوۡمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٞ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْ وَٱللَهُ يُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِينَ * أَفَمَنۡ أَسَّسَ بُنۡيَٰنَهُۥ عَلَىٰ تَقۡوَىٰ مِنَ ٱللَهِ وَرِضۡوَٰنٍ خَيۡرٌ أَم مَّنۡ أَسَّسَ بُنۡيَٰنَهُۥ عَلَىٰ شَفَا1 جُرُفٍ هَارٖ فَٱنۡهَارَ بِهِۦ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَٱللَهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّـٰلِمِينَ * لَا يَزَالُ بُنۡيَٰنُهُمُ ٱلَّذِي بَنَوۡاْ رِيبَةٗ فِي قُلُوبِهِمۡ إِلَّآ أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمۡ وَٱللَهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾.2
خدا میفرماید: «ابداً در آن مسجد قیام مکن (چون بر اساس نفاق و الحاد و کفر و ضرار بنا شده است)! آیا مسجد قبا که بر اساس تقوی و ایمان و طهارت بنا شده و از روز اوّل مرکز نشر ایمان و معرفت بوده است بهتر و سزاوارتر است که در آن بروی و قیام به نماز کنی! چون در آنجا مردمی هستند که میخواهند
پاک گردند و آرزوی طهارت مطلق را دارند.
آیا مسجدی که بر اساس تقوی و رضوان خدا بنا شده است بهتر است یا مسجدی که بیپایه و اساس مانند ساختمانی بر کنار نهر آبی که فشار آب زیرش را خالی نموده است بنا شده باشد؟! بدیهی است این ساختمان در نهر فرو خواهد ریخت؛ همچنین مسجد آنها که بر حقیقتی استوار نیست و بر اوهام و افکار شیطانی آنها برقرار است در جهنّم فرو خواهد ریخت؛ و خداوند ابداً از ستمگران دستگیری و راهنمائی نخواهد نمود.
ای پیغمبر! دائماً این بنیادی که کردهاند موجب ریب و شکّ در دل آنها خواهد بود، و از این شکّ دست برنخواهند داشت تا دلهای آنان پاره پاره گردد و دستخوش هلاکت شوند؛ و خداوند دانا و حکیم است.»
لذا بر تمام مسلمین لازمست که از تفرقه دست بردارند و در مسجد واحد بر اساس توحید و تقوی و طهارت دور هم گرد آیند؛ کسانی که از جماعت مسلمین تخلّف میورزند موجب تنفّر صاحب شریعتاند.
روایاتی در فضیلت خواندن نمازها در مساجد شیخ طوسی با إسناد خود روایت میکند از عبدالله بن سنان عن أبیعبدالله علیه السّلام، قال:
سَمِعتُهُ یَقُولُ: إنَّ اُناسًا کانُوا عَلَی عَهدِ رَسولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أبطَئُوا عَنِ الصّلاةِ فی المَسجِدِ. فَقالَ النّبی [رَسُولُ اللهِ] صلّی الله علیه و آله و سلّم: لَیُوشِکُ قَومٌ یَدَعُونَ الصَّلاةَ فی المَسجِدِ أن نَأمُرَ بِحَطَبٍ فَیُوضَعَ عَلَی أبوابِهِم فَتُوقَدَ عَلَیهِم نارٌ فَتُحرَقَ عَلَیهِم بُیُوتُهُم.1
و شیخ طوسی با إسناد خود روایت میکند از أمیرالمؤمنین علیه السّلام، قال:
لا صَلاةَ لِمَن لا [لَم] یَشهَدِ الصَّلَواتِ المَکتُوباتِ مِن جِیرانِ المَسجِدِ إذا کانَ فارِغًا صَحِیحًا.1
و شیخ صدوق در خصال با إسناد خود حدیث میکند از أمیرالمؤمنین علیه السّلام:
حَرِیمُ المَسجِدِ أربَعُونَ ذِراعًا، و الجِوارُ أربَعُونَ دارًا مِن أربَعَةِ جَوانِبِها.2
از أمالی مرحوم شیخ طوسی به إسناد خود از زُرَیق از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام روایت میکند که:
یَقُولُ: رُفِعَ إلَی أمِیرِالمُؤمِنِینَ علیه السّلام بِالکُوفَةِ أنَّ قَومًا مِن جِیرانِ المَسجِدِ لا یَشهَدُونَ الصّلاةَ جَماعَةً فی المَسجِدِ، فَقالَ علیه السّلام: لَیَحضُرُنَّ مَعَنا [صَلاتَنَا] جَماعَةً أو لَیَتَحَوَّلُنَّ عَنّا و لا یُجاوِرُونّا و لا نُجاوِرُهُم.3
و از زُرَیق از حضرت صادق علیه السّلام مرویست که:
قالَ: شَکَتِ المَساجِدُ إلَی اللهِ تَعالَی الَّذِینَ لا یَشهَدُونَها مِن جِیرانِها؛ فَأوحَی اللهُ
إلَیها: و عِزَّتِی و جَلالِی! لا قَبِلتُ لَهُم صَلاةً [وَاحِدَةً]، و لا ظَهَرَ [أظهَرتُ] لَهُم فی النّاسِ عَدالَةٌ، و لا نالَتهُم رَحمَتِی، و لا جاوَرُونِی فی جَنَّتِی!1
مرحوم کلینی با إسناد خود از حضرت صادق علیه السّلام نقل میکند:
قالَ: ثَلاثَةٌ یَشکُونَ إلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ: مَسجِدٌ خَرابٌ لا یُصَلِّی فِیهِ أهلُهُ، و عالِمٌ بَینَ جُهّالٍ، و مُصحَفٌ مُعَلَّقٌ قَد وَقَعَ عَلَیهِ الغُبارُ لا یُقرَاُ فِیهِ.2
و از حضرت رسول الله صلّی الله علیه و آله روایتست که:
قالَ: یَجِیءُ یَومَ القِیامَةِ ثَلاثَةٌ یَشکُونَ: المُصحَفُ و المَسجِدُ و العِترَةُ. و یَقُولُ المُصحَفُ: یا رَبِّ حَرَّفُونِی و مَزَّقُونِی! و یَقُولُ المَسجِدُ: یا رَبِّ عَطَّلُونِی و ضَیَّعُونِی! و تَقُولُ العِترَةُ: یا رَبِّ قَتَلُونا و طَرَدُونا و شَرَّدُونا! فَأجثُو لِلرُّکبَتَینِ فی الخُصُومَةِ؛ فَیَقُولُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لِی: أنا أولَی بِذَلِکَ مِنکَ.3
هنگام ورود به مسجد باید أنظف ثیاب را به تن کرده و کف کفشها را پاکیزه نمود
به عکس مستحبّ است که مؤمن در موقع ورود به مسجد أنظف ثیاب خود را بپوشد و عطر استعمال کند و شانه زند و برای نماز مسواک نماید و با طمأنینه و وقار و سکینه به ذکر خدا مشغول باشد تا داخل مسجد شود.
﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِينَ﴾.1
مرحوم کلینی روایت میکند از حضرت صادق علیه السّلام:
قالَ: إنَّ عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیه السّلام استَقبَلَهُ مَولًی لَهُ فی لَیلَةٍ بارِدَةٍ و عَلَیهِ جُبَّةُ خَزٍّ وَ مِطرَفُ خَزٍّ و عِمامَةُ خَزٍّ و هُوَ مُتَغَلِّفٌ2 بِالغالِیَةِ؛ فَقالَ لَهُ: جُعِلتُ فِداکَ! فی مِثلِ هَذِهِ السّاعَةِ عَلَی هَذِهِ الهَیئَةِ إلَی أینَ؟ قالَ: فَقالَ: إلَی مَسجِدِ جَدِّی رَسولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أخطُبُ الحُورَ العِینَ إلَی اللهِ عَزَّوجَلَّ.3
و از جمله آداب مسجد آنست که: هنگام دخول مسجد کف نعلهای خود
را ببیند تا پاکیزه باشد، و هنگام ورود به مسجد دعا بخوانند، و در مسجد از ناف تا زانو را بپوشانند و این مقدار را برهنه نگذارند، و چون در مسجد وارد شوند اوّل پای راست را داخل و وقت خروج پای چپ را مقدّم بدارند، و در وقت دخول به نماز بایستند اگر نماز برپاست، و یا آنکه ارادۀ نماز فریضه دارد همان کافی است، و إلاّ دو رکعت نماز تحیّت مسجد بگزارد.
باید در مساجدی حاضر شد که اساس آن بر تقوی بنا نهاده شده باشد
با إسناد خود از عبدالله بن میمون قَدّاح از حضرت جعفر عن أبیه علیه السّلام روایت میکند:
قالَ: قالَ النَّبِیُّ صلّی الله علیه و آله: تَعاهَدُوا نِعالَکُم عِندَ أبوابِ مَساجِدِکُم، و نَهَی أن یَنتَعِلَ الرَّجُلُ و هُوَ قائِمٌ.1
و در من لا یحضره الفقیه آورده است که:
وَ مَن دَخَلَ المَسجِدَ فَلیُدخِلْ رِجلَهُ الیُمنَی قَبلَ الیُسرَی، و لیَقُل: بِسمِ اللهِ و بِاللهِ! السَّلامُ عَلَیکَ أیُّها النَّبِیُّ و رَحمَةُ اللهِ و بَرَکاتُهُ! اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ، و افتَحْ لَنا أبوابَ رَحمَتِکَ، و اجعَلنا مِن عُمّارِ مَساجِدِکَ، جَلَّ ثَناءُ وَجهِکَ!
و إذا خَرَجَ فَلیُخرِجْ رِجلَهُ الیُسرَی قَبلَ الیُمنَی، و لْیَقُلْ: اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ، و افتَحْ لَنا بابَ رَحْمَتِکَ!2
و راجع به نماز تحیّت مسجد در کتاب وسائل الشیعة از مرحوم محمّد بن علی الحسین صدوق در معانی الأخبار و در خصال با إسناد خود روایت میکند از عُبَید بن عُمَیر از أبیذرّ غفاری، قال:
دَخَلْتُ عَلَی رَسولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم و هُوَ فی المَسجِدِ جالِسٌ؛ فَقالَ لِی: یا أباذَرٍّ! إنَّ لِلمَسْجِدِ تَحِیَّةً. قُلتُ: وَ مَا تَحِیَّتُهُ قالَ: رَکعَتانِ تَرکَعُهُما. فَقُلتُ: یا رَسولَ اللهِ! إنَّکَ أمَرتَنِی بِالصّلاةِ؛ فَما الصّلاةُ؟ قالَ: خَیرُ مَوضُوعٍ، فَمَن شاءَ أقَلَّ و مَن شاءَ أکثَرَ؛ إلَی أن قالَ:
قُلتُ: فَأیُّ الصّلاةِ أفضَلُ؟ قالَ: طُولُ القُنُوتِ. قُلتُ: فَأیُّ الصَّدَقَةِ أفضَلُ؟ قالَ: جُهدٌ مِن مُقِلٍّ فی فَقِیرٍ فی سِرٍّ. قُلتُ: فَما الصَّومُ؟ قالَ: فَرضٌ مُجزِی و عِندَ اللهِ أضعافٌ کَثِیرَةٌ؛ الحَدِیثَ.1
و دیگر آنکه: مؤمن در مساجدی رود که در آنها مؤمنین و خیّرین شرکت نموده و بنای آنرا بر اساس تقوی کرده باشند؛ مانند مسجد کوفه و مسجد سهله
(مسجد بنی ظَفَر)؛ و امّا در مساجد ملعونه نماز نگزارد.
مساجدی که به خاطر فرح شهادت امام حسین علیه السّلام ساخته شد
در تهذیب شیخ طوسی با إسناد خود حدیث میکند از هشام بن سالم از حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام:
قالَ: جُدِّدَتْ أربَعَةُ مَساجِدَ بِالکُوفَةِ فَرَحًا لِقَتلِ الحُسَینِ علیه السّلام: مَسجِدُ الأشعَثِ، و مَسجِدُ جَرِیرٍ، و مَسجِدُ سِماکٍ، و مَسجِدُ شَبَثِ بنِ رِبعِیٍّ لَعَنَهُمُ اللهُ.1
و امّا نماز در مسجد کوفه هر رکعتش ثواب هزار رکعت نماز دارد.
در وسائل الشّیعة با إسناد خود روایت میکند از حَنان بن سَدیر عن أبیجعفر علیهما السّلام:
أنَّهُ قالَ لِرَجُلٍ مِن أهلِ الکُوفَةِ: أ تُصَلِّی فی مَسجِدِ الکُوفَةِ کُلَّ صَلاتِکَ؟ قالَ: لا! قالَ: أ تَغتَسِلُ مِن فُراتِکُم کُلَّ یَومٍ مَرَّةً؟ قالَ: لا! قالَ: فَفی کُلِّ جُمعَةٍ؟ قالَ: لا! قالَ: فَفی کُلِّ شَهرٍ؟ قالَ: لا! قالَ: فَفی کُلِّ سَنَةٍ؟ قالَ: لا! فَقالَ أبُوجَعفَرٍ علیه السّلام: إنَّکَ لَمَحرُومٌ عن الخَیرِ!
قالَ: ثُمَّ قالَ: أ تَزُورُ قَبرَ الحُسَینِ علیه السّلام فی کُلِّ جُمعَةٍ؟ قالَ: لا! قالَ: فی کُلِّ شَهرٍ؟ قالَ: لا! قالَ: فی کُلِّ سَنَةٍ؟ قالَ: لا! فَقالَ: أبُوجَعفَرٍ علیه السّلام: إنَّکَ لَمَحرُومٌ مِنَ الخَیرِ!2
روایات در ثواب زیارت حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام زیاده از حدّ إحصاء است؛ لیکن در اینجا یک حکایت لطیفی را از مرحوم شیخ1 محمّد بن المشهدی که در کتاب مزار کبیر خود آورده است نقل میکنیم:
داستانی زیبا در فضیلت زیارت امام حسین علیه السّلام
سلیمان أعمش گوید که: در کوفه منزل داشتم و مرا در آنجا همسایهای بود که طریق اهل بیت نداشت؛ من بعضی از اوقات با او مینشستم و مذاکره مینمودم. در شب جمعهای به او گفتم: تو چه میگوئی در زیارت حسین علیه السّلام؟ گفت: بدعت است و هر بدعت ضلالت است. و هر ضلالت در آتش است من با نهایت خشم از نزد او برخاستم و به منزل آمدم، و با خود گفتم: چون سحر شود به نزد او میروم و از فضایل مولا أمیرالمؤمنین آنقدر برای او نقل میکنم که از شدّت حزن و غصّه چشمانش گرم شود. سحر به منزل او رفتم و در زدم، صدا از پشت در آمد که در منزل نیست و به زیارت حسین به کربلا رفته است. تعجّب نمودم و به شتاب به سمت کربلا حرکت کردم. آن شیخ را دیدم که سر به سجده گذارده، و از رکوع و سجود خستگی نداشت. بدو گفتم: تو میگفتی که زیارت حسین بدعت است و هر بدعت ضلالت و هر ضلالت در آتش است! چه شد که خود به زیارت آمدی؟!
گفت: ای مرد! مرا ملامت مکن که من از حقّانیّت اهل بیت خبری نداشتم. دوش که به خواب رفتم مردی را در خواب دیدم که نه بلند بود نه کوتاه، و از
نهایت حسن و بهاء نمیتوانم توصیف کنم. او راه میرفت و اطراف او را هالهوار جماعتی احاطه کرده بودند. و جلوی این جماعت مردی بر اسبی سوار بود که دم اسب او چند بافت داشت، و این مرد تاجی بر سرش بود که چهار گوشه داشت، و بر هر گوشه جواهری رخشان بود که در ظلمات شب هر کدام مسافت سه روز راه را روشن میکرد. پرسیدم: آن مرد که دور او را گرفتهاند کیست؟ گفتند: محمّد بن عبدالله خاتم النبیّین است. پرسیدم که: این سوار که در جلو میرود کیست؟ گفتند: أمیرالمؤمنین علیّ بن أبیطالب است. آنگاه بر آسمان نظر افکندم دیدم ناقهای از نور، و بر آن هودجی است و در هوا حرکت میکند. گفتم: این از آنِ کیست؟ گفتند: از آنِ خَدیجَه بنت خُوَیلِد و فاطمۀ زهراء. گفتم: آن جوان کیست؟ گفتند: حضرت حسن مجتبی. گفتم: این جماعت و این هودج همگی به کجا میروند؟ گفتند که: شب جمعه است و همگی به زیارت کشته شده به تیغ ستم، سیّد الشّهداء حسین بن علی به کربلا میروند.
آنگاه متوجّه هودج شدم، دیدم رقعههائی از آن به زمین میریزد و بر روی هر یک از آنها نوشته است: أمانٌ مِنَ النّارِ لِزُوّارِ الحُسَینِ علیه السّلام فی لَیلَةِ الجُمُعَةِ؛1 آن وقت هاتفی ندا کرد ما را که: آگاه باشید که ما و شیعیان ما در درجۀ عالیهای در بهشت قرار خواهیم داشت! ای سلیمان! من از این مکان مفارقت نمیکنم تا روح از بدنم مفارقت کند.2
رقعههائی که از آسمان به زمین میآید برای امان زائر أباعبدالله علیه السّلام
مرحوم شیخ نوری گوید که: مرحوم طُرَیحی آخرِ این خبر را چنین نقل کرده است که: آن شیخ گفت: ناگاه دیدم رقعههائی از بالا به زمین میریزد. سؤال
کردم که: چیست؟ گفتند که: این رقعههای امان است برای زوّار حسین علیه السّلام در شب جمعه. من یکی از آنها برای خود طلب کردم. گفتند: این رقعهها حقّ تو نیست! تو میگوئی: زیارت حسین بدعت است! هرگز از این رقعهها نخواهی یافت تا آنکه زیارت کنی حسین علیه السّلام را و اعتقاد کنی به فضل و شرافت او! پس من از خواب بیدار شدم و هراسان بودم، و در همان ساعت قصد زیارت سیّد خودم حسین علیه السّلام را نمودم.