13

مطلع انوار ج13

مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

مطلع انوار ج13 18155
مشاهده متن

پدیدآور علامه آیت‌اللَه سید محمدحسین حسینی طهرانی

گروه مطلع انوار


توضیحات

جلد سیزدهم از موسوعۀ گرانسنگ «مطلع انوار» اثر حضرت علامه آیة‌الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی قدّس سرّه، مشتمل بر متنِ مواعظِ مؤلّف در ماه رمضان سال 1370 ه. ق در مسجد قائم طهران می‌باشد که به اهتمام خود مؤلف به رشتۀ تحریر درآمده است. عمق مباحث مطروحه، شیوایی و روانیِ سخن برای پویندگان معرفت، جاذب و راهگشا می‌باشد. 
اهمّ مطالب مندرجه در این مجلّد: 
• مباحثی مختصر دربارۀ حقیقت دین؛ عدم تحریف قرآن، تحریف کتب مقدّس ادیان؛ عصمت انبیاء و پاسخ به شبهات.  
• مباحثی درباره عقل و عقلانیت؛ مباحثی درباره فضیلت علم و علماء.  
• مباحثی در مورد دنیا، مرگ، برزخ و قیامت، معاد‌جسمانی.  
• مباحثی در مورد انفاق؛ نیت و اخلاص؛ حقیقت توکل و فضیلت آن؛ امر به معروف و نهی از منکر و شرایط آن.

/367
پی دی اف پی دی اف موبایل ورد

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

1

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

2

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

3
  •  هو العلیم

  •  مطلع انوار

  •  جلد سیزدهم

  •  مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

  •  حضرت علاّمه آیة الله حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی 

  •  قدس الله نفسه الزکیة

  •  مقدمه و تعلیقات

  •  سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

4

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

5
  •  عن النّبی صلّی الله علیه و آله و سلّم:

  •  لَولا تَکثیرٌ فِی کَلامِکُم و تَمریجٌ فِی قُلوبِکُم لَرأیتُم ما أرَی و لَسَمِعتُم ما أسمَعُ.

  •  «اگر این گفتار بسیار در زبان‌ها، و این اضطراب و آشوب در دل‌های شما نبود، هرآینه می‌دیدید آنچه را که من می‌بینم و می‌شنیدید آنچه را که من می‌شنوم.»

  • رسالۀ لب الباب، ص 39

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

6

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

7

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

8

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

9

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

10

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

11

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

12

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

13

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

14

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

15

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

16

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

17

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

18

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

19

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

20

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

21

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

22

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

23

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

24

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

25
  • مجلس روز اوّل: معنی و حقیقت دین

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

26

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

27
  • بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  • و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  • و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدّین

  • ﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ وَمَا ٱخۡتَلَفَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡ وَمَن يَكۡفُرۡ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَهِ فَإِنَّ ٱللَهَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ﴾.1

  •  در وهلۀ اوّل باید به معنی «دین» پی‌برد، سپس دانست که حقیقت دین را فقط در دین مقدّس اسلام می‌توان یافت.

  • خداشناسی، معنای اوّل از کلمۀ «دین» در فرهنگ قرآن

  •  آنچه از آیات قرآن استفاده می‌شود [این است که] لفظ دین در قرآن به دو معنی آمده است:

  •  یکی به معنی خداشناسی؛

    1. . سوره آل‌عمران (3) آیه 19. ترجمه:
      «به‌درستی‌که حقّاً دین در نزد خداوند فقط دین اسلام است. و اهل کتاب (در آن) اختلاف نکردند، مگر بعد از علم و یقینی که به سوی آنان آمد؛ و این اختلاف از روی بغی و تجاوزی بود که در میان آنها وجود داشت. و هر کس به آیات خدا کفر ورزد، پس (بداند) که خداوند سریع‌الحساب است‌.» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

28
  •  و دیگری به معنی احکام و قوانینی که پیغمبران از طرف پروردگار برای بشر آورده‌اند.

  •  [معنی] اوّل [از دین]، مثل آیۀ شریفۀ:

  • ﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفٗا فِطۡرَتَ ٱللَهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَا لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَهِ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ﴾.1

  •  این همان دینی است که مطابق فطرت است، و انسان در خود چنین دینی [را] می‌یابد و از غرائز اوست. بدین معنی که اگر فرض شود شخصی به سن بلوغ رسد و دست محیطِ خوب یا بد، روان او را تربیت ننموده باشد، پدر و مادر هم سرپرست او نبوده باشند، فرضاً از پشت کوه ابوقبیس سر برآرد و نگاهی به آسمان و زمین کند، راجع به آفرینش آنها تفکّر بنماید، در ذات خود قوّه‌ای می‌یابد که آن قوّه با او به گفتگو درآمده و می‌گوید که این عالم وسیع و متغیّر را خدایی ایجاد کرده است؛ لذا خداشناسی از غرائز است.

  •  در این قسم از اقسام دین، انبیاء همگی یک راه پیموده و متّحداً مردم را به سوی خدا دعوت کرده و فرقی با هم ندارند؛ منتهی بعضی از آنها که در معرفت خدا درجات والایی را پیموده‌اند، بیشتر توانسته‌اند مردم را هدایت کنند و تربیت‌شدگان و گروندگان به آنها نیز مردان صاحب رتبه‌ای گشته‌اند.

  •  در اینجاست که قرآن می‌فرماید:

  • ﴿قُلۡ يَـٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَهَ وَلَا نُشۡرِكَ

    1. . سوره روم (30) آیه 30. امام شناسی، ج 2، ص 70:
      «توجه دل خود و چهرۀ باطن خود را به سوی این دین حنیف که بر اساس حق استوار است و از انحرافات منزّه و مبرّا‌ست، بگردان. این دین بر پایۀ همان فطرت و سرشتی است که خداوند انسان را بر آن فطرت سرشته است و در خلقت و آفرینش خدا تغییر و تبدیلی نیست؛ این است آن دین استوار، و لکن اکثریت مردم از درک این حقیقت فرومانده‌اند.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

29
  • بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَهِ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ﴾.1

  •  در اینجاست که رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:

  • «کُلُّ مَولُودٍ یُولَدُ عَلَی الفِطرَةِ فأبَواهُ یُهَوِّدانِهِ و یُنَصِّرانِهِ و یُمَجِّسانِه.»2

  • پای‌بندی به احکام آسمانی، معنای دوّم از کلمه «دین» در فرهنگ قرآن

  •  معنی دوّم از دین ـ همان‌طوری که گفته شد ـ پای‌بند بودن به احکام آسمانی است. در اینجا انبیاء یکسان نبودند؛ بدین معنی که دین همۀ آنها واحد نبود. بشر از روزی که در این عالم خاکی پای نهاد، انبیاء علاوه بر خداشناسی هریک به حسب دستور خدا به مقتضای کمال و استعداد آنها، قوانینی را برای آنها آوردند.

  • کمال نسبی ادیان الهی

  •  البته هریک از آنها صحیح بوده، و لیکن چون به‌واسطۀ کسالت روحی، بشر نمی‌توانسته در راه کمال قدم بردارد و به درجۀ کمال برسد، هریک از آنها مقداری بشر را به راه توحید و تأمین دارَین جلو آورده‌اند.

  •  بنابراین نباید گفت که دین عیسی حتّی‌ برای زمان او هم ناقص بوده؛ زیرا،

    1. . سوره آل‌عمران (3) آیه 64. نور ملکوت قرآن، ج 1، ص 149:
      «ای پیغمبر، بگو: ای صاحبان کتاب (ملّت یهود و نصاری که صاحبان تورات و انجیل هستند)، بیایید ما و شما به سوی کلمه و گفتاری که بین ما مشترک است (و هر دو بدون هیچ تفاوت آن را پذیرفته‌ایم) گرد آییم و آن را میزان و معیار کار خود اتّخاذ کنیم؛ و آن گفتار و کلمه این است که: غیر از خدا را پرستش نکنیم، و هیچ چیزی را انباز و شریک برای او قرار ندهیم، و بعضی از افرادِ ما بعض دیگر را رب و مؤثّر در رشد و پرورش خود نداند و ارباب و صاحب ولایت نگیرد و فقط رب و مؤثّر در رشد و کمال خداوند بوده باشد (زیرا که یهود و نصاری، علماء و بزرگان خود را ارباب و مؤثّر می‌دانستند). پس ای پیامبر، اگر آنها از این پیشنهاد تو روی گرداندند، شما به آنها بگویید: شما گواه باشید که: ما تسلیم امر خداوندمان هستیم و بدین کلمه حق اعتراف داریم.»
    2. . بحار الأنوار، ج 58، ص 187. نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 535، تعلیقه 3:
      «هیچ نوزاد آدمی نیست مگر آنکه بر فطرت اسلام متولّد می‌شود، و پس از این پدر و مادرش او را به کیش یهود و نصاری و مجوس می‌کشانند.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

30
  • چون بنی‌اسرائیل در مادیات فرو رفته بودند، تغییر و تعادل آنها به یکسره سوق دادن آنها به راه آخرت بود (مانند شخصی که مواد چربی و پیه و گوشت زیاد خورده باشد، طبیب برای دفع صفرا به او فقط ترشی می‌دهد)، و چون حضرت موسی در مقابل فرعون و فرعونیان واقع شد و آنها خود را خدای جهان می‌پنداشتند، لذا برای آنکه بفهماند که چرخ این دنیا و اجتماع، دست آنها نیست، سلطنت و اجتماعی در مقابل آنها ایجاد کرد؛‌ و البته لازم بود.

  •  گرچه آن دستورات و قوانین برای اهل آن زمان کامل بود، ولی برای پرورش انسان کامل و رفاهیت دنیا و آخرت کامل نبود؛ زیرا در آنها نسبت به چنین مردمان کامل، افراط و تفریط‌هایی ملاحظه می‌شد.

  • دین اسلام، یگانه راه منحصر برای ترقی و سعادت بشر

  •  پیغمبر اسلام دینش کامل و برای پروراندن بشرِ کامل در او هیچ نقصی نمی‌توان یافت، و لذا یگانه راهِ منحصر برای ترقّی و سعادت بشر دین اسلام است:

  • ﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ﴾؛1

  • ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾.2

  • دین اسلام، اوج ترقّی بشر در قوس صعود

  •  در اینجاست که دیگر قوس صعودِ ترقّی بشر، به اوج رسید: «بُعِثتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الأخلاقِ.»3 لذا اسلام دستورات پیمبران سلف را که بعضی آنها نیز به درجۀ کمال بوده، نقض و نسخ نفرموده بلکه به آنها اضافه نموده است.

  • تعادل نسبی دستورات و قوانین حضرت ابراهیم، نسبت به انبیاء سلف

  •  از میان انبیاء سلف حضرت ابراهیم علیه السّلام دستورات و قوانینش بیشتر

    1. . سوره آل‌عمران (3) آیه 19.
    2. . سوره آل‌عمران (3) آیه 85. معادشناسی، ج 10، ص 131:
      «و هر کس غیر از اسلام، دینی را برای خود اتّخاذ کند، از او پذیرفته نمی‌‌شود و او در آخرت از زیانکاران است.»
    3. مکارم الأخلاق، ص 8. امام شناسی، ج 2، ص 203:
      «این است و جز این نیست که من برانگیخته شده‌ام برای آنکه مکارم اخلاق را تمام کنم.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

31
  • به حال تعادل نزدیک است:

  • ﴿وَمَن يَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥ وَلَقَدِ ٱصۡطَفَيۡنَٰهُ فِي ٱلدُّنۡيَا وَإِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّـٰلِحِينَ * إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡ قَالَ أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾1؛2

  • ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱرۡكَعُواْ وَٱسۡجُدُواْ وَٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمۡ وَٱفۡعَلُواْ ٱلۡخَيۡرَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ * وَجَٰهِدُواْ فِي ٱللَهِ حَقَّ جِهَادِهِۦ هُوَ ٱجۡتَبَىٰكُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلدِّينِ مِنۡ حَرَجٖ مِّلَّةَ أَبِيكُمۡ إِبۡرَٰهِيمَ هُوَ سَمَّىٰكُمُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ مِن قَبۡلُ وَفِي هَٰذَا لِيَكُونَ ٱلرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيۡكُمۡ وَتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ فَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱعۡتَصِمُواْ بِٱللَهِ هُوَ مَوۡلَىٰكُمۡ فَنِعۡمَ ٱلۡمَوۡلَىٰ وَنِعۡمَ ٱلنَّصِيرُ﴾.3

    1. . سوره بقره (2) آیه 130 و 131. ترجمه:
      «و کدام کسی است که از آئین ابراهیم روی گرداند، مگر کسی که نفس خود را در جهالت انداخته باشد؟! * و همانا حقّاً او را در دنیا برگزیدیم، و او در آخرت تحقیقاً از صالحان است. هنگامی که پروردگارش به او فرمود: تسلیم شو، گفت: در برابر پروردگار عالمیان تسلیم شدم.» (محقّق)
    2. نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 216:
      «از این آیه به‌دست می‌آوریم که:
      اوّلاً: فقط سفهاء و فرومایگانند که از ملّت و آیین و روش ابراهیم اعراض دارند.
      و ثانیاً: به قاعده عکس نقیض یعنی: ”کلُّ مَن لَم یَسفَه نَفسَهُ، یَرغَبُ فی مِلَّةِ إبراهیم، یعنی کُلُّ عاقِلٍ یَرغَبُ فی مِلَّتِه؛ هر کس که نفس خود را به جهالت نیفکنده باشد، به آیین و روش ابراهیم روی می‌آورد، یعنی هر مرد عاقل به سوی منهاج و روش او روی می‌آورد.“»
    3. . سوره حج (22) آیه 77 و 78. ترجمه: 
      «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، رکوع کنید و سجده کنید و پروردگار خود را عبادت نمایید و کارهای خوب و پسندیده بجا آورید که امید است در این‌صورت به فلاح و رستگاری فائز گردید. * و جهاد کنید دربارۀ خدا جهادی که لایق اوست. اوست که شما را اختیار و انتخاب نموده است و برای شما در دین سختی و مشکلی قرار نداده است. این همان آئین و ملّت پدر شما ابراهیم است که از زمان پیشین شما را مسلمان نام نهاد، و این امر به جهت این است که رسول خدا حاضر و رقیب و گواه بر شما باشد و شما نیز حاضر و رقیب و گواه بر مردم باشید. پس اقامۀ نماز کنید و زکات بدهید و خود را در عصمت و مصونیّت خدا درآورید و از او استمداد بجویید؛ زیرا که او مولا و سرپرست و آقای شماست، و چه خوب مولایی و چه خوب یاری‌کننده‌ای است‌.» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

32
  • جایگاه رسول خدا نسبت به انبیاء سلف در اشعار مرحوم شبستری

  • در اين ره انبياء چون ساربانند***دليل و رهنماى كاروانند
  • از ايشان سيد ما گشته سالار***هم او اوّل هم او آخر در اين كار
  • احد در ميم احمد گشته ظاهر***در اين دور، اوّل آمد عينِ آخر
  • ز احمد تا احد يك ميم فرق است***جهانى اندر آن يك ميم غرق است‌
  • بر او ختم آمده پايان اين راه***در او منزل شده «ادعوا إلى الله»
  • مقام دلگشايش، جمعِ جمع است***جمال جانفزايش، شمعِ جمع است‌
  • شده او پيش و دل‌ها جمله از پى***گرفته دستِ دل‌ها دامن وى‌1
  • مخالفت یهود و نصاری با رسول خدا و وعدۀ الهی بر حفظ دین اسلام

  • ﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنكَ ٱلۡيَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ ٱلَّذِي جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَكَ مِنَ ٱللَهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٍ﴾2؛ لذا پیغمبر اعلام کرد و اسلام را رواج داد و خدا هم وعده داد که پس از تو آن را نگاه می‌دارد: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ﴾.3

  • اشعار مولانا در وعدۀ الهی به حفظ دین اسلام

  • مصطفى را وعده داد الطاف حق***گر بميرى تو نميرد اين ورق4
  • من كتاب و معجزت را حافظم***بيش و كم كن را ز قرآن رافضم‌
    1. گلشن راز، دیباچه.
    2. . سوره بقره (2) آیه 120. امام شناسی، ج 2، ص 95:
      «ای پیغمبر (بر مرام و مسلک خود باش و از راه حقّ تجاوز مکن و تابع افکار و آراء یهود و نصاری مباش)، آنها از تو راضی نخواهند شد مگر آنکه از آنها تبعیّت کنی و از آئین و سنّت آنان پیروی بنمایی؛ بگو هدایت خدا فقط هدایت است. و اگر از افکار و خواسته‌های آنها پیروی کنی بعد از آنکه به مقام علم رسیدی و حقایق بر تو مکشوف افتاد، از طرف خدا هیچ دوست و هیچ یاوری نخواهی داشت.»
    3. . سوره حجر (15) آیه 9. نور ملکوت قرآن، ج 1، ص 317:
      «ما حقّاً و تحقیقاً قرآن را که ذکر است فروفرستادیم، و ما حقّاً و تحقیقاً حافظ و نگهبان آن می‌‌باشیم.»
    4. خ ‌ل: «سَبَق».

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

33
  • هست قرآن مر تو را همچون عصا***كفرها را دركشد چون اژدها
  • تو اگر در زير خاكى خفته‌اى***چون عصايش دان هر آنچه گفته‌اى‌1
  • روضه استقامت و عطش شدید سیّدالشّهدا علیه السّلام (ت)

  •  ختم سخن با روضۀ مناسب حضرت سیّدالشّهدا، و استقامت آن حضرت حتّی‌ به عطش و سحق اسبان.2

    1. مثنوی معنوی، دفتر سوّم.
    2. لمعات الحسین، ص 86:
      «عبدالله بن عمّار بن یَغوث می‌گوید: من هیچ مغلوبی که مورد تهاجم افراد بسیاری قرار گرفته باشد و تمام اولاد او و اهل بیت او و اصحاب او کشته شده باشند، ندیده‌ام که قلبش محکم‌تر و دلش مطمئن‌تر و گامش استوارتر بوده باشد از حسین بن علی. در این‌حال که به لشکر دشمن حمله می‌نمود تمام رجال و سپاهیان از مقابلش می‌گریختند و یک نفر باقی نمی‌ماند.
      عمر بن سعد به جماعت لشکر فریاد زد: این فرزند أنزَع بَطین (علیّ بن أبی‌طالب) است؛ این فرزند کُشنده عرب است! او را در پرّه گیرید و از هر جانب به او حمله‌ور شوید!
      چهار هزار نفر تیرانداز او را احاطه کردند و بین او و بین خیام حَرَمش جدایی انداختند. حضرت سیّدالشّهدا علیه السّلام فریاد زدند:
      یا شیعة آلِ أبِی سُفیان، إن لَم یکن لَکُم دینٌ و کُنتُم لا تَخافُونَ المَعادَ، فَکونوا أحرارًا فی دُنیاکُم! و ارجِعُوا إلَی أحسابِکُم إن کُنتُم عُربًا کَما تَزعُمُونَ!
      ”ای شیعیان و پیروان آل أبی‌سفیان، اگر برای شما دینی نیست و رویّه شما این است که از معاد نیز نمی‌ترسید، پس در زندگانی دنیای خود از آزادگان باشید! و اگر هم‌چنان‌که می‌پندارید از طائفه عرب هستید، به حسب‌های خود برگردید (و از اعمال‌ ناجوانمردانه احتراز کنید)!“
      شمر، حضرت را صدا زد که: چه می‌گویی ای پسر فاطمه؟!
      حضرت فرمود: ”من با شما در جنگ هستم، بر زن‌ها مؤاخذه‌ای نیست؛ و تا وقتی‌که زنده‌ام، این لشکریان یاغی و متعدّی خود را از دستبرد به حرم من بازدارید.“
      قال اقصِدونی بِنَفسی و اترُکوا حَرَمی ** قَد حانَ حینی و قَد لاحَت لَوائِحُهُ
      ”فرمود: حرم مرا رها کنید و سراغ من به شخصه بیایید! و اینک زمان شهادت من نزدیک شده و آثار و علائم آن پدیدار گشته است.“
      شمر گفت: این درخواست را می‌پذیریم. و آن جماعت همگی به طرف خود حضرت روی آوردند و جنگ شدّت یافت و عطش بر آن حضرت بسیار شدید شد. [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

34
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] و برای بار دوّم از برای وداع به خیمه آمد و با اهل حرم وداع نمود، و سپس به مرکز مبارزه بازگشت و بسیار می‌گفت: ”لا حَولَ و لا قُوَّة إلّا بِالله؛ هیچ حرکت و تحوّلی نیست و هیچ قوّه و قدرتی نیست، مگر به خداوند عزّ اسمه.“
      و أبوالحُتوف جُعفی تیری به پیشانی مبارکش زد؛ آن تیر را بیرون کشید و خون بر چهره‌اش جاری شد و گفت:
      اللَهُمَّ إنَّکَ تَرَی ما أنا فِیهِ مِن عِبادِکَ هَؤُلاءِ العُصاة! اللَهُمَّ أحصِهِم عَدَدًا و اقتُلهُم بَدَدًا، و لا تَذَر عَلَی الأرضِ مِنهُم أحَدًا و لا تَغفِر لَهُم أبَدًا!
      ”بار پروردگارا، بر این حالِ من که از ناحیۀ این بندگان نافرمان تو می‌گذرد واقف هستی! بار پروردگارا، یکایک آنان را بشمار و آنان را متفرّقاً و متشتّتاً هلاک گردان، و یک تن از آنان را روی زمین باقی مگذار و ابداً آنها را نیامرز!“
      و با صوت بلند فریاد زد:
      یا أُمَّة السَّوءِ، بِئسَما خَلَّفتُم مُحمَّدًا فِی عترَتِهِ‌! أما إنَّکُم لا تَقتُلُونَ رَجُلًا بَعدِی فَتَهابُونَ قَتلَهُ، بَل یَهُونُ عَلَیکُم ذَلکَ عِندَ قَتلِکُم إیّایَ! و أیمُ اللَهِ لأرجُو أن یُکرِمَنِیَ اللَهُ بِالشَّهادَة، ثُمَّ ینتَقِمَ لِی مِنکُم مِن حَیثُ لا تَشعُرُونَ!
      ”ای امّت بدسرشت و بدکردار، با محمّد در عترتش به بدی رفتار کردید! آگاه باشید که شما بعد از من کسی را نخواهید کشت که از کشتنش نگران باشید و به هراس آیید، بلکه تمام کشتن‌ها برای شما سهل و آسان می‌نماید! و سوگند به خدا که من از خدای خودم امید دارم که مرا به شرف شهادت برساند، و از شما انتقام مرا بگیرد از جایی که خود نمی‌دانید!“
      حَصین گفت: ای پسر فاطمه، به چه چیز خداوند انتقام تو را از ما می‌گیرد؟
      حضرت فرمودند: ”بأس و شدّت را در میان شما می‌افکند تا آنکه خون‌های خود را می‌ریزید، و سپس چون موج‌های دریا عذاب را بر شما خواهد ریخت!“
      در این حال، از کثرت زخم‌ها و جراحات وارده، ضعف بر آن حضرت آن‌قدر شدید بود که ایستاد تا بیارامد؛ که مردی سنگ بر پیشانیش زد و خون بر صورتش جاری شد. و با لباس خود خواست تا خون را از دو چشمش پاک کند که مرد دیگری به تیر سه ‌شعبه قلب مبارکش را هدف ساخت.
      پسر رسول خدا، به خدا عرض کرد:
      بِسمِ اللَهِ و بِاللهِ و عَلَی مِلَّة رَسُولِ اللَهِ.“ و رَفَعَ رأسَهُ إلَی السَّماءِ و قال:إلَهِی! إنَّک تَعلَمُ إنَّهُم یقتُلُونَ رَجُلًا لَیسَ عَلَی وَجهِ الأرضِ ابنُ نَبیٍّ غَیرُهُ! [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

35
  • ...1

  • اشعار نیّر تبریزی در عزای حضرت أباعبدالله علیه السّلام

  • شهید عشق که تنگ است پوست بر بدنش***تو خصم بین، که به یغما زره بَرد زتنش
    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] ”به نام خدا، و به خود خدا، و بر ملّت و آئین رسول خدا (این شهادت روزی من می‌گردد).“ و سرش را به طرف آسمان بلند نموده و گفت: ”خدای من! تو می‌دانی که این قوم می‌کشند مردی را که در روی زمین پسر پیغمبری جز او نیست!“
      دست برد و تیر را از پشت خود خارج کرد، و خون مانند ناودان فوَران می‌کرد. حضرت دست خود را زیر آن خون گرفت، و چون پر شد به آسمان پاشید و گفت: ”این حادثه که بر من نازل شده است چون در مقابل دیدگان خداست، بسیار سهل و ناچیز است.“ و یک قطره از آن خون بر زمین نریخت.
      و برای بار دوّم دست خود را زیر خون گرفت و چون پر شد، با آن سر و صورت و محاسن شریف را متلطّخ و خون‌آلوده نموده و گفت: ”با همین حال باقی خواهم بود تا خدا و جدّم رسول خدا را دیدار کنم.“
      و آن‌قدر خون از بدن مبارکش رفته بود که قدرت و رمقی در تن نمانده بود. نشست بر روی زمین و با مشقّت سر خود را بلند نگاه می‌داشت، که در این حال مالک بن بُسر آمده و او را دشنام داد و با شمشیر بر سر آن حضرت زد و بُرنُس (یعنی کلاه بلندی که بر سر آن حضرت بود) پر از خون شد.
      حضرت برنس را انداخت و روی قَلَنسُوَه که کلاه عادی بود عِمامه بست ـ و بعضی گفته‌اند: دستمالی بست ـ که زُرعة بن شَریک بر کتف چپ آن حضرت ضربتی‌ وارد ساخت، و حصین بر حلقوم آن حضرت تیری زد، و دیگری بر گردن مبارک ضربه‌ای وارد ساخت، و سِنان بن أنَس با نیزه در تَرقُوه‌اش زد و پس از آن بر سینۀ آن حضرت زد و سپس در گلوی آن حضرت تیری فرو برد، و صالح بن وَهب در پهلویش تیری وارد کرد.
      هِلال بن نافع می‌گوید: من در نزدیکی حسین ایستاده بودم که او جان می‌داد؛ سوگند به خدا که من در تمام مدّت عمرم، هیچ کشته‌ای ندیدم که تمام پیکرش به خون خود آلوده باشد و چون حسین صورتش نیکو و چهره‌اش نورانی باشد! به خدا سوگند لمعات نور چهرۀ او مرا از تفکّر در کشتن او باز می‌داشت!
      و در آن حالت‌های سخت و شدّت، چشمان خود را به آسمان بلند نموده و در دعا به درگاه حضرت ربّ ذوالجلال عرض می‌کرد:
      صَبرًا عَلَی قَضائِک یا رَبِّ! لا إلَهَ سِواک، یا غِیاثَ‌ المُستَغیثینَ!
      ”شکیبا هستم بر تقدیرت و بر فرمان جاری تو ای پروردگار من! معبودی جز تو نیست، ای پناهِ پناه‌آورندگان!“»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

36
  • زره به غارت اگر بُرد خصم خيره، چه غم***كه بود جوشن تن، زلف‌هاى پر شكنش‌
  • چو آب بست به گلزارِ بوتراب، سپهر؟***كه خون چكد همه از چشم لاله دمنش‌
  • يكى به حكم تفرّج به نينوا بگذر***پر از شقايق و گلنار زخم بين چمنش‌
  • شهى كه سندس فردوس بود پوشش او***روا نديد به تن خصم، جامه كهنش‌
  • لبى كه روح قُدُس از دمش سخنگو شد***شگفت بين كه بريدند در دهن سخنش‌
  • تنى ضعيف كه پاسى فزون نماند درست***صبا به بيهده كردى ز خار و خس كفنش‌
  • دگر بشير به كنعان چه ارمغان آرد***ز يوسفى كه قبا كرده گرگ پيرهنش‌
  • چراغ دوده طه، فلك به يثرب كشت***ز قصر شام سرآورد، دودِ انجمنش‌
  • زمانه گلشن زهرا چنان به يغما داد***كه بار قافله شد، ارغوان و ياسمنش‌
  • فلك، سرى كه سرودش كلام يزدان بود***نبود در خور چوب جفا، لب و دهنش‌
  • گهش به دير نشاندى، گهش به قعر تنور***گهى به نيزه و گه بر درخت و گه لگنش‌
  • مگر وفا به مكافات روز بدر نكرد***تطاولى كه كشيد از تو جسم ممتحنش‌1
    1. دیوان مرحوم نیّر تبریزی.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

37

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

38
  • مجلس روز دوّم: رسالت و وظیفۀ انبیاء الهی

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

39
  • بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  • و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  • و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدّین

  • ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ﴾.1

  • وظیفۀ انبیاء تنظیم عقاید و اخلاق و افعال بشر است، نه تبیین علوم طبیعی

  •  باید دانست که وظیفۀ انبیاء‌ دعوت به راه توحید و تنظیم دستورات معاد و معاش بشر و تزکیۀ اخلاق است، و از سه قسمت خارج نیست: اوّل: عقاید؛ دوّم: اخلاق؛ سوّم: افعال.

  •  بنابراین تقاضای علوم طبیعی از آنها بی‌مورد است؛ لذا وقتی از پیغمبر راجع به تغییرات هلال سؤال کردند، حضرت فرمود: «این [تغییرات] برای شناسایی اوقات است.» با آنکه سؤال [از] علت اختلاف بوده، ولی جواب را مطابق سؤال نیاورده تا دلالت کند وظیفۀ شما از من چنین سؤالی نبوده [است]:

  • ﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَهِلَّةِ قُلۡ هِيَ مَوَٰقِيتُ لِلنَّاسِ وَٱلۡحَجِّ﴾.2

    1. . سوره سبأ (34) آیه 28. مهرتابان، ص 381، تعلیقه 2:
      «و ای پیغمبر، ما نفرستادیم تو را مگر برای تمام افراد مردم برای آنکه بشارت دهنده و ترساننده باشی، و لیکن اکثر مردم نمی‌دانند.»
    2. . سوره بقره (2) آیه 189. امام شناسی، ج 6، ص 157:
      «(ای پیامبر!) چون از تو دربارۀ کیفیّت هلال ماه پرسش کنند، بگو: این أشکال مختلف ماه برای تنظیم اوقات مردم و برای حج است.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

40
  • احاطۀ کامل ائمّۀ اطهار بر علوم مادی

  •  و لیکن گاه‌گاهی ائمۀ اطهار راجع به علوم مادی، مطالبی برای اثبات توحید بیان فرموده‌ا‌ند؛ و از آنجا به دست می‌آید که آنها علاوه بر علوم دینی و معارف الهیّه بر چنین علومی هم احاطۀ کامل داشته‌اند.

  •  در آن زمان که منجّمین ستارگان را به منزلۀ‌ گل‌میخ‌های طلایی برای زینت دنیا می‌دانستند، اسلام می‌گفت: «آنها شهرهایی هستند مانند شهرهای شما، و در آنجا موجوداتی مانند شما سکونت دارند؛ إنّها مُدُنٌ کَمُدُنِکُم1

    1. . این عبارت در مجامع روایی موجود یافت نشد؛ لیکن این مضمون در دو روایت ذیل این‌چنین آمده است:
       بحار الأنوار، ج 55، ص 91: «تفسیر علی بن إبراهیم، عن أبِیهِ و یعقوبَ بن یزید، عن ابن أبی‌عُمَیرٍ، عن بَعض أصحابِنا، عَن أبِی‌عَبدِاللهِ علیه السَّلام قال: قال أمیرالمؤمنین علیه السَّلام: ”هَذِهِ النُّجُومُ الَّتِی فِی السَّماءِ مَدائِنُ مِثلُ المَدائنِ الَّتِی فِی الأرضِ؛ مَربُوطَةٌ کُلُّ مَدِینَةٍ إلَی عَمُودٍ مِن نُورٍ، طُولُ ذَلِکَ العَمُودِ فِی السَّماءِ مَسِیرَةُ مِائتَینِ و خَمسِینَ سَنَة.“»
      ترجمه: «امام صادق علیه السّلام فرمودند که امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: ”این ستارگانی که در آسمانند، شهر‌هایی هستند نظیر شهر‌هایی که در زمین قرار دارند؛ هر شهری به ستونی از نور بسته و مرتبط شده است، و طول این ستون‌ها در آسمان به اندازۀ مسیر دویست‌وپنجاه سال راه می‌باشد.“» (محقّق)
       الکافی، ج 8، ص 231: «محمّد بن یحیی، عن أحمد بنِ محَمّد، عَن الوَشّاءِ، عن عبدالله بن سِنان، عَن أبِی‌حمزَةَ قال: قال لِی أبوجعفرٍ علیه السَّلام لَیلَةً و أنا عِندَهُ و نَظَرَ إلَی السَّماءِ قال: ”یا أباحَمزَةَ، هَذه قُبَّةُ أبِینا آدَمَ علیه السَّلام، و إنَّ لِلَّهِ عَزَّوجَلَّ سِواها تِسعًا و ثَلاثِینَ قُبَّةً فِیها خَلقٌ ما عَصَوُا الله طَرفَةَ عَین‌.“»
      ترجمه: «أبوحمزه ثمالی نقل می‌کند که: شبی در خدمت امام باقر علیه السّلام بودم؛ آن حضرت به آسمان نگاهی کردند و فرمودند: ”ای أبوحمزه این قبّۀ پدرمان آدم علیه السّلام است، و همانا از برای خداوند عزّوجلّ جز این قبه سی‌و‌نه قبّۀ دیگر است، و در آنها مخلوقاتی هستند که حتّی‌ به اندازۀ یک چشم برهم زدن خدا را معصیت نکرده‌اند.“» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

41

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

42
  • «مُؤَلِّفٌ بَینَ مُتَعادِیاتِها، مُفَرِّقٌ بَینَ مُتَدانِیاتِها؛ دالَّةً بِتَفریقِها علی مُفَرِّقِها و بِتألیفِها علی مُؤَلِّفِها. و ذَلکَ قَولُ اللهِ تَعالیَ: ﴿وَمِن كُلِّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَا زَوۡجَيۡنِ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ﴾1

  • شرح داستان الکترون و اتم

  •  شرح داستان الکترون و اتم به‌طور کامل،2 و تطبیق آن با فرمایشات حضرت رضا راجع به قوای جذب و دفع.

    1. عیون اخبار الرّضا علیه السّلام، ج 1، ص 152. الله شناسی، ج 2، ص 129:
      «خداوند آشتی و الفت‌اندازنده است در میان چیزهایی که با یکدگر دشمنی و جدایی دارند، و دوری و جدایی‌افکننده است در میان چیزهایی که با هم الفت و نزدیکی دارند؛ به‌طوری‌که آن اشیائی که از هم جدا می‌‌شوند و پراکنده و دور می‌‌گردند دلالت‌کننده هستند بر خدایی که آنها را با وجود قرب و نزدیکی، جدا کرده و متفرّق گردانیده است، و آن اشیائی که به هم نزدیک می‌‌شوند و الفت می‌‌پذیرند دلالت‌کننده هستند بر خدایی که آنها را با وجود بُعد و دوری و دشمنی، به هم تألیف نموده و به هم پیوسته گردانیده است. و آن است معنی کلام خدا عزّ‌و‌جلّ: ”و از تمام چیزها ما زوجین (جفت نر و ماده) آفریدیم، به امید آنکه شما متذکّر خدا و آفرینش وی شوید.“»
    2. نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 85، تعلیقه 1:
      «سابقاً شیمیست‌ها به کوچک‌ترین قطعه از اجسام که به نام مولکول است رسیده بودند، و آن عبارت است از: ذرّه کوچکی که به چشم دیده نمی‌شود و اگر بخواهیم آن را خرد کنیم خواص اوّلیۀ خود را از دست می‌دهد. و این مولکول که اگر آن را بخواهیم قسمت کنیم دیگر آن جسم نخواهد بود، خود مرکّب است از ذرّات بسیار ریزی که به آنها اتُم گویند.
      تا 90 سال قبل دانشمندان فیزیک و شیمی کوچک‌ترین قسمت از مولکول را اتم می‌دانستند. شیمیست‌ها در محلول‌های رقیق مواد شیمیایی، و فیزیسین‌ها در عبور جریان برق از داخل محلول شیمیایی، پی‌بردند به تقسیمات کوچک‌تری که اتم از آنها تشکیل می‌شود؛ و به این نتیجه رسیدند که: یک دانه اتم که قطر آن از یک ده‌هزارم میلیمتر کمتر است، خود عالمی است عجیب: در وسط خورشیدی دارد بنام پروتون که دارای بار الکتریکی مثبت است و دور آن ذرّاتی به نام الکترون با سرعت سرسام‌آور در گردش می‌باشند؛ بار همۀ الکترون‌ها منفی است. و به قدری قدرت اتم بالاست که در یک گرم خاک آن‌قدر انرژی ذخیره شده است که از حاصل کار یک سال کارخانۀ برق طهران تجاوز می‌کند.
      در چهل سال پیش بنا بر تحقیقات جدید معلوم شد که هسته نیز به نوبۀ خود از ذرّات الکتریکی مثبت به نام پروتون، و از ذرّات الکتریکی منفی شبیه به الکترون تشکیل شده است، و تمام اینها مجموعاً بار الکتریکی به معنای انرژی می‌باشند.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

43
  •  در آن موقع هِرشِلی1 نبود که ستاره اورانوس را کشف کند و دوربین‌های حسّاس ساخته، تمام اجرام سماوی را تحت مطالعه قرار دهد؛ در آن موقع کِپلِر2 و کُپِرنیک3 نیامده بودند که به اصل اشتقاق زمین از کرات سماوی پی‌برند؛4 ولی قرآن گفت:

  • ﴿أَوَ لَمۡ يَرَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ كَانَتَا رَتۡقٗا فَفَتَقۡنَٰهُمَا﴾؛5

  • ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِيَ دُخَانٞ فَقَالَ لَهَا وَلِلۡأَرۡضِ ٱئۡتِيَا طَوۡعًا أَوۡ كَرۡهٗا قَالَتَآ أَتَيۡنَا طَآئِعِينَ﴾.6

  • عدم منافرت دین اسلام با علم

  •  این کلمات که ابداً با علوم مادّی آن عصر مطابقت ننموده بلکه با علوم تجربی امروزه مطابق است، دلالت بر اعجاز کلام آن بزرگواران می‌کند.

  •  در آن موقع پاستوری نیامده و کشف میکروب نکرده بود، ولی حضرت امیر می‌فرماید: «لا تَبُولَنَّ فی الماءِ فإنّ لِلماءِ‌ أهلًا.»7

    1. . Willam herschel.
    2. .Jean Kepler 1571 ـ1630.
    3. . Nicolas Copernic 1473 ـ 1543.
    4. . جهت اطّلاع بیشتر پیرامون علم هیئت و نجوم و دانشمندان شاخص آن، رجوع شود به مطلع انوار، ج 5، ص 309 ـ 348. (محقّق)
    5. . سوره أنبیاء (21) آیه 30. الله شناسی، ج 2، ص 173، تعلیقه 3:
      «آیا ندیده‌اند آنان که کفر ورزیده‌اند که آسمان‌ها و زمین در ابتدای امر آفرینش به هم چسبیده بودند و ما آن دوتا را از هم جدا کردیم‌؟»
    6. . سوره فصلت (41) آیه 11. نور ملکوت قرآن، ج 4، ص 32:
      «و پس از آن خداوند بر آسمان درحالی‌که به صورت دود بود متمکّن و مستقر شد و سیطره و احاطه نمود، و به آسمان و زمین گفت: ”بیایید، خواه از روی رضا و رغبت و خواه از روی عدم رضا و کراهت!“ آسمان و زمین گفتند: آمدیم ما از روی رضا و اطاعت!»
    7. امام شناسی، ج 11، ص 315، تعلیقه 2:
      «این حدیث را شیخ صدوق در کتاب خصال در ”أبواب المائة و ما فوقه“ آورده است؛ و این فقره از کلام آن حضرت را که ما در اینجا آوردیم، در ص 613 از طبع مطبعه حیدری است. 
      و در وسائل الشیعة، این حدیث را از خصال در حدیث أربع‌مائة با این عبارت آورده است که: قَال: ”لا یَبولَنَّ أحَدُکم فی سَطحِ الهَواءِ و لا یَبولَنَّ فی ماءٍ جارٍ، فإن فَعَلَ ذلک فَأصابَهُ شَی‌ءٌ فلا یَلومَنَّ إلّا نَفسه؛ فإنّ لِلماءِ أهلًا. و إذا بالَ أحَدُکُم فلا یَطمَحَنَّ بِبَولِه و لا یستقبلُ بِبَولِه الرِّیح.“ (از طبع امیر بهادر، ج 1، ص 47، و از طبع حروفی اسلامیه، ج 1، ص 249) در این نسخه نهی از بول کردن در آب جاری شده است، و نهی شده است از آنکه: انسان بولش را به بالا کند و یا در مقابل باد نماید.
      و در مستدرک، ج 1، ص 38 روایاتی را ذکر کرده است که از بول کردن در آب، چه جاری و چه راکد نهی شده است. و از جمله آنکه:
      از غوالی اللئالی از فخرالمحقّقین از رسول خدا آورده است که: ”لا یَبولَنّ أحَدُکُم فی الماءِ الدّائِمِ؛ نباید یک نفر از شما در آبی که دوام دارد مانند چاه و چشمه و جاری بول کند.“
      و نیز از غوالی اللئالی از فخرالمحقّقین آمده است که: در حدیث دیگری است که امیرالمؤمنین علیه السّلام گفته‌اند: ”و الماءُ له سُکّانٌ فلا تُؤذوهُم بِبَولٍ و لا غائِطٍ؛ برای آب ساکنانی است، آنها را به بول و غائط آزار مدهید.“
      و نیز از فخر آمده است که: ”و روی أنّ البَول فی الماء الجاری یورِثُ السَّلَسَ و فی الرّاکِدِ یورثُ الحَصْر؛ بول کردن در آب جاری موجب ریختن ادرار بدون اختیار می‌شود، و بول کردن در آب راکد موجب بند آمدن ادرار می‌شود.“
      و در تهذیب، شیخ طوسی، طبع نجف، ج 1، ص 34، در باب الاحداث، خبر 91 با سند متصل خود روایت می‌کند: از فضیل، از مِسمَع از حضرت صادق علیه السّلام که امیرالمؤمنین علیه السّلام گفته‌اند: ”إنّه نَهَی أن یَبولَ الرّجُلُ فی الماء الجاری إلّا مِن ضَرورةٍ؛ و قال: إنّ لِلماءِ أهلًا.“»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

44
  •  حضرت سجاد دربارۀ قومی می‌فرماید: «اللهُمَّ املَأ [أمزِجْ] مِیاهَهُم بِالوَباءِ.»1

  • قال أمیرالمؤمنین: «فِرَّ مِن الجُذامِ [المَجذومِ] فِرارَک مِن الأسَدِ.»2

    1. امام شناسی، ج 11، ص 316:
      «در دعای بیست و هفتم از صحیفه کامله سجّادیّه، آن حضرت بر اهل ثغور و مأمورین مرزهای کشور اسلام دعا می‌کند و سپس کفار را نفرین می‌نماید: ”خداوندا آب‌های آنها را به وبا آلوده گردان‌.“»
    2. من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 357. ترجمه:
      «امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: ”از شخص مبتلا به جذام بگریز، چنان‌که از شیر می‌گریزی.“» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

45
  •  بنابراین دین اسلام فرضیه‌ای مخالف علوم ندارد، بلکه جملاتی هم که استشهاد می‌شود مؤیّد است.

  •  دین اسلام با علم، منافرتی ندارد و از یک پستان شیر خورده و توأمین هستند. آری، همان دین‌های مسیح و بودا است که با عقل و علم منافرت دارد.

  • روضه زحمات حضرت پیامبر اکرم (ت)

  •  ختم سخن با روضۀ مناسب زحمات پیغمبر.1

    1. نور ملکوت قرآن، ج 4، ص 337:
      «جرجی زیدان شرحی از رنج‌های پیغمبر را بیان می‌کند، تا می‌رسد به‌ اینجا که می‌گوید:
      پس از مرگ أبوطالب و خدیجه، کار بر پیغمبر دشوار شد و قوم قریش از هر سو بر وی تاختند؛ به‌خصوص أبولهب و حَکَم بن [أبی‌]‌عاص و عُقبة بن أبی‌مُعَیط همسایگان پیامبر زیادتر از سایرین او را آزار می‌دادند و غالباً هنگام نماز، شکنبه بر سر و روی پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم خالی می‌کردند و خوراکش را آلوده می‌ساختند.
      پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از مکّه به طائف رفت تا مگر در آنجا یار و یاوری بیابد، ولی در آنجا نیز چیزی جز دشنام و آزار ندید؛ تا آنجا که مردم طائف دسته‌ای از نادانان و اراذل خود را به طرف حضرت رسول می‌فرستادند که با او ستیزه کنند و به رویش داد زنند، و همین‌که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از آنان کناره می‌گرفت و به گوشه‌ای پناه می‌برد، عده‌ای می‌آمدند و فرومایگان را می‌راندند.
      پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تمام این رنج‌ها را تحمّل می‌کرد و دعوت خود را ادامه داده، فقط پیش خداوند خویش از نادانی مردم شکوه می‌کرد.
      باری، حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم از طائف به مکّه برگشت و دشمنان خویش را بدتر از سابق دید؛ به قِسمی که هر کس از دور و نزدیک با او به ستیزه برمی‌خاست و او را تهدید می‌کرد. پیغمبر با ارادۀ ثابت و محکم بر این مصیبت‌ها صبر می‌کرد؛ درصورتی‌که حتم داشت اگر از دعوت خود دست بردارد، همه نوع با او همراهی و مهربانی خواهد شد؛ ولی رسول خدا از دعوت باز نمی‌گشت، چون به نبوت خود ایمان کامل داشت و می‌دانست از طرف خدا مأمور به این دعوت می‌باشد.*
      داستان رفتن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به طائف و مرارت‌های حاصل از این سفر بسیار تکان دهنده است. طبری در تاریخ آورده است که:
      رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در مکّه پیوسته مردم را در آشکارا و پنهانی به خدا دعوت می‌کرد و بر آزار و اذیّت و تکذیب و استهزاءِ ایشان صبر می‌کرد؛ تا به جایی‌که [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

46
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] یکی از کفّار هنگامی که آن حضرت مشغول نماز بود، رَحِم گوسفند (مشیمه و بچه‌دان که در شکم گوسفند، بچه در آن قرار دارد و آغشته به خون و کثافات است) را بر پیامبر افکند، و در وقتی‌که ظرف غذای پیامبر بر روی آتش در حال پختن بود نیز بچه‌دان گوسفند را در آن انداخت و آلوده ساخت. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چون از منزل خارج می‌شد، آن مشیمه و رحمِ افکنده شده در خانه خود را با خود می‌آورد، و بر در خانه آن افکننده (که همسایه او و از ارحام او بود) می‌ایستاد و می‌گفت: ”یا بَنِی عَبدِمَنافٍ! أیُّ جِوارٍ هَذا؛ ای فرزندان عبد مناف!* این چگونه همسایه‌داری است؟!“ و سپس آن بچه‌دان را به دور می‌افکند.
      از این گذشته، أبوطالب و خدیجه هر دو در یک‌سال درگذشتند؛ و این، سه سال قبل از هجرت بود. و درگذشتن آنها مصیبت عظیمی را بر رسول خدا وارد کرد؛ زیرا قریش توانستند پس از رحلت أبوطالب علیه السّلام اذیّت‌های تازه‌ای را بر آن حضرت وارد سازند که پیش از آن قدرت نداشتند؛ حتّی بعضی از آنها خاک بر سر آن حضرت پاشید.
      رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با آن حال داخل خانه خود شد و خاک‌ها بر سرش بود.
      یکی از دختران او برخاست تا خاک‌ها را بشوید و درحالی‌که به شستن اشتغال داشت گریه می‌کرد، و رسول خدا به او می‌گفت: ”یا بُنَیَّةُ! لا تَبکِی؛ فإنَّ اللَهَ مانِعٌ أباکِ!؛ ای نور دیدۀ من! گریه مکن؛ زیرا خداوند پدرت را حفظ می‌کند.“
      رسول خدا می‌فرمود: ”آزارها و شدائدی که قریش بر من وارد ساختند، عمدۀ آنها پس از مرگ أبوطالب بود؛ ما نالَت مِنِّی قُرَیشٌ شَیئًا أکرَهُهُ حَتَّی ماتَ أبوطالِبٍ.“»**
      تاریخ تمدّن اسلام (تألیف جرجی زیدان، ترجمه علی جواهرکلام)، ص 23 و 24.
      ** عبدمناف جدّ اعلای رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم است: محمّد بن عبدالله بن عبدالمطلّب بن هاشم بن عبدمناف.
      نور ملکوت قرآن، ج 4، ص 339، تعلیقه:
      «آقای محمّد قزوینی در نامه‌ای که برای آقای علی‌اصغر حکمت به‌عنوان تقریظ بر کتاب ایشان ـ که دربارۀ شرح و ترجمه احوال جامی می‌باشد نوشته‌اند، مطالبی را در تعصّب جامی در سنّی‌گری او، و در شواهد و ادلّۀ متقنه در ایمان حضرت أبوطالب علیه السّلام آورده‌اند که شایان ملاحظه است. این نامه در آخر کتاب جامی تألیف علی‌اصغر حکمت، از صفحه 395 تا صفحه 407 آورده شده است. از جمله این نامه است که:
      أبولهب در تمام مدّت عمر خود بعد از بعثت حضرت رسول، از بزرگ‌ترین مستهزئین و آزارکنندگان حضرت رسول بود. و همیشه کثافات و نجاسات بر در خانۀ آن حضرت می‌افکند. و هر شخص یا قبیله را که آن حضرت به اسلام دعوت می‌نمود، أبولهب فریاد می‌زد که:
      ”سخن او را باور نکنید! این جوان برادرزادۀ من است و من او را بزرگ کرده‌ام؛ وی دیوانه است!“
      و زن أبولهب (امّ‌جمیل بنت حَرْب، خواهر أبوسفیان معروف) نیز در عداوت و ایذاءِ حضرت رسول نیز کمتر از شوهر ملعون خود نبود. و همیشه بوته‌های خار می‌آورد و بر سر راه حضرت رسول می‌نهاد. و به همین مناسبت خداوند در قرآن او را ﴿حَمَّالَةَ ٱلۡحَطَبِ﴾ خوانده است.
      ولی چنان‌که گفتیم: حضرت أبوطالب چهل‌و‌دو سال با تمام قوا از رسول خدا حمایت کرد؛ و رسول خدا دربارۀ أبوطالب فرمود: ”ما نالَتْ مِنِّی قُرَیشٌ شَیئًا أکرَهُهُ حَتّی ماتَ أبوطالِبٍ.“ و نیز فرموده: ”ما زالَت قُرَیشٌ کاعَةً عَنِّی حَتّی ماتَ عَمِّی أبوطَالِبٍ.“ ـ انتهی موضع حاجت از کلام آقای محمّد قزوینی، رحمة الله علیه.
      أقول: کائع: ترسنده از چیزی و بددل شونده است؛ جمعش: کَاعَة. (منتهی الأرب)»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

49
  • مجلس روز سوّم: محفوظ بودن قرآن از هر گونه تحریف

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

51
  •  بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  •  و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  •  و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدّین

  • ﴿بِسۡمِ ٱللَهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ * الٓمٓ * ذَٰلِكَ ٱلۡكِتَٰبُ لَا رَيۡبَ فِيهِ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ﴾1

  • نزول تمامی کلمات قرآن به‌واسطۀ وحی

  •  قرآن کتابی است آسمانی که تمام آن به‌واسطۀ وحی بر رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم نازل شد؛ بدون آنکه یک کلمۀ قرآن از کلمات خود پیغمبر باشد:

  • ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ * إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ﴾.2

  • تحذیر و تهدید خداوند از آمیخته شدن وحی با کلام رسول خدا

  •  بلکه در بعضی از آیات خداوند با لسان تشدید رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم را از آمیختن وحی به کلام خود منع می‌کند:

  • ﴿إِنَّهُۥ لَقَوۡلُ رَسُولٖ كَرِيمٖ * وَمَا هُوَ بِقَوۡلِ شَاعِرٖ قَلِيلٗا مَّا تُؤۡمِنُونَ * وَلَا بِقَوۡلِ كَاهِنٖ

    1. . سوره بقره (2) آیه 1 و 2. ترجمه:
      «به اسم الله که دارای دو صفت رحمانیّت و رحیمیّت است. * الم * ای پیامبر، آن است کتاب منزل آسمانی، که در آن شک و ریبی نیست؛ و کتاب هدایت است برای پرهیزگاران.» (محقّق)
    2. . سوره نجم (53) آیه 3 و 4. مهر تابان، ص 312، تعلیقه:
      «و رسول خدا از روی میل و هوای نفسانی خود سخن نمی‌‌گوید. * نیست سخن او مگر وحی خداوندی که به او وحی شده است.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

52
  • قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ * تَنزِيلٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ * وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَيۡنَا بَعۡضَ ٱلۡأَقَاوِيلِ * لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِينَ * فَمَا مِنكُم مِّنۡ أَحَدٍ عَنۡهُ حَٰجِزِينَ﴾.1

  •  سخنان خود پیغمبر در دست است؛ چنانچه آنها را با آیات قرآن قیاس کنیم، زمین تا آسمان تفاوت دارد.

  • وعدۀ خداوند به حفظ قرآن از تحریف، و محرّف بودن کتب انبیاء سالفه

  •  خداوند وعده فرموده که قرآن را حفظ کند:

  • ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ﴾.2

  •  بنابراین، قرآن از تحریف ـ چه زیاده چه نقیصه ـ محفوظ مانده است؛ و لیکن باید دانست که کتب انبیاء ‌سالفه از تورات و انجیل ـ چه نقیصه و چه زیاده ـ محرّف است.

  • برخی نقیصه‌ها در تورات و انجیل

  •  زیرا اولاً: در قسمت نقیصه، آیاتی در قرآن دلالت دارد بر آنکه موسی و عیسی مژده به وجود پیغمبر: محمّد بن عبدالله داده‌اند؛ ولی چون در عهدین فعلاً پیدا نمی‌کنیم یا تصریحاً یافت نمی‌شود باید گفت از آنها اسقاط شده:

    1. . سوره حاقة (69) آیه 40 ـ 47. نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 13:
      «این آیات نازلۀ قرآنیّه، گفتار فرستاده‌ای است بزرگوار و گرامی (که از جانب خداوند، به صورت وحی بر پیغمبر فرا می‌خواند). * و آن گفتار شاعری نیست؛ و بسیار کم است ایمانی که شما بدین مطلب می‌آورید. * و گفتار کاهن و غیب‌گویی که با جنّیان و نفوس خبیثه مرتبط باشد، نیست؛ و بسیار کم است تذکّر و توجّهی که شما بدین حقیقت دارید. * این قرآن از جانب پروردگار و خالق جهانیان فروفرستاده شده است. * و اگر این رسول ما، محمّد، از نزد خودش بعضی از گفتارها را بسازد و بپردازد و سپس به ما نسبت دهد، * ما وی را با دست قدرت و قهر خودمان درمی‌گیریم. * و پس از آن البتّه رگ قلب او را که حیاتش بدان بسته است می‌بُریم. * و در این‌صورت هیچ یک از شما چنان نیرویی را ندارد که بتواند مانع از این کار شود و میان ما و میان این عمل حاجز و مانع گردد.»
    2. . سوره حجر (15) آیه 9. نور ملکوت قرآن، ج 1، ص 317:
      «ما حقّاً و تحقیقاً قرآن را که ذکر است فرو فرستادیم، و ما حقّاً و تحقیقاً حافظ و نگهبان آن می‌‌باشیم.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

53
  • ﴿وَإِذۡ قَالَ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَ ٰٓءِيلَ إِنِّي رَسُولُ ٱللَهِ إِلَيۡكُم مُّصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَمُبَشِّرَۢا بِرَسُولٖ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِي ٱسۡمُهُۥٓ أَحۡمَدُ فَلَمَّا جَآءَهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِينٞ﴾.1

  •  آیات بسیاری را که دلالت بر پیغمبر آخرالزمان داشته باشد، از انجیل برنابا می‌توان یافت، ولی آن را جمع کرده‌اند و امروز [حتّی] جزوات معدودی از آن در دست نیست.

  •  و [ثانیاً]: زیادی‌های ننگ‌آوری در کتب عهدین موجود است که بلاشک دست بشر آنها را به آنها افزوده است؛ من‌جمله: داستان نسبت معصیت دادن به انبیاء.

  •  با آنکه در چندین جای کتب عهدین تصریح به حرمت زنا و شرب مسکر شده، درعین‌حال تصریح دارد که انبیاء زنا نموده و شرب مسکر کرده‌اند؛ و با وجود تسلّم حرمت زنا و مسکر باید گفت آیاتی که راجع به ارتکاب معاصی انبیاء است، محرّف است.

  • برخی زیاده‌ها در تورات و انجیل

  •  در اصحاح، فصل 19 از سفر تکوین کتاب تورات، آیۀ 31، وارد است که: 

  • حضرت لوط دو دختر داشت؛ یک وقت آن دو دختر با هم مذاکره نمودند که پدر ما پیر شده، باید او را مست بنماییم و پهلوی او بخوابیم تا از او نسلی پدید آید. در حین شب، دختر بزرگ ظرف مسکری به پدر داد و پدر را مست کرد و پهلوی او خوابید و حامله شد و اولادی به وجود آورد که او را «مواب» نام نهادند.

  • شب دیگر خواهر بزرگ‌تر به خواهر کوچک‌تر گفت: «ای خواهر امشب

    1. . سوره صف (61) آیه 6. ترجمه:
      «و زمانی که عیسی بن مریم گفت: ای بنی‌اسرائیل، حقّاً که من فرستادۀ خدا به سوی شما هستم؛ درحالی‌که‌ آنچه از قبل در برابر من است از تورات، تصدیق کننده‌ام ‌و به فرستاده‌ای که پس از من می‌‌آید و نام او احمد است بشارت دهنده‌ام. پس هنگامی که‌ بیّنات و ادلّۀ روشن و قاطع بدان‌ها رسید، گفتند: این سحری آشکار است.» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

54
  • نوبت توست!» خواهر کوچک پدر را مست کرد و پهلوی او خوابید و حامله شد و اولادی به وجود آورد و او را «ابن‌عمی» نامیدند.

  • و باید دانست که فعلاً موابیان از اولاد مواب، و بنی‌عمون از اولاد ابن‌عمی هستند.

  •  و در فصل 23 از سِفر تثنیه، آیۀ 2، چنین وارد است که:

  • حرام‌زاده داخل جمعیت خدا نشود، و تا پشت دهم داخل جمعیت خدا نگردد. (3) عمونی و موابی داخل جمعیّت خدا نشود تا ده پشت (البته مقصود از عدم دخول، عدم ورود در زمرۀ‌ پیمبران است).

  •  در فصل نهم از سِفر تکوین، آیۀ 2، وارد است که:

  • حضرت نوح فلاحت نموده و تاکستانی غرس نمود؛ سپس مقداری خمر آشامید و داخل چادر رفته برهنه شد.

  •  انجیل یوحنا، فصل دوّم، آیۀ 1:

  • در روز سوّم، در قانای جلیل، سوری واقع شد. [عیسی] با شاگردانش در آن محل بودند. چون مقداری از روز برآمد، مریم به عیسی گفت که: «شراب تمام شده است؛ باید شراب تهیه کنی!»

  • عیسی گفت: «مادر، تو را با من چه کار! به کار خود مشغول باش!»

  • مریم در خانه آمده، به نوکران گفت: «حاضر باشید که هرچه عیسی گوید اطاعت کنید!» و در آن منزل شش ظرف سنگی بزرگ بود که هریک، دو ـ سه من آب می‌گرفت و آنها را برای طهارت یهود در آنجا قرار داده بودند.

  • عیسی به نوکران گفت: ظرف‌ها را پر از آب کرده در مجلسی آوردند، و میر مجلس از آن آب‌ها خورد و گفت: «ای عیسی، این شراب‌های خوب را از کجا آورده‌ای؟! مردم همه اوّل شراب‌های خوب می‌خورند، سپس بد را؛ [لیکن شراب خوب را تا حال نگاه داشتی؟!] و آن میرمجلس نمی‌دانست که آن شراب‌ها آب بوده و به معجزۀ عیسی شراب شده است؛ لکن شاگردان چون مطّلع شدند به نبوّت عیسی ایمان آوردند.

  • نسبت دادن گناه به انبیاء، ‌دالّ بر تحریف کتب عهدین

  •  نسبت گناه به انبیاء، ‌دالّ بر تحریف کتب عهدین است؛ زیرا اگر قائل به عدم

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

55
  • تحریف شویم، لازمه‌اش آن است که بگوییم: خداوند شخص گناه‌کار و خائنی را برگزیدۀ خود نموده، و لازمه‌اش عجز خداوند از ارسال رسل مطیع می‌باشد. شخص آیا راضی می‌شود مال‌التّجارۀ خود را ـ با علم به خیانت ـ در تحت اختیار خائنی بگذارد که او را بفروشد؛ ابداً! لذا نصاری باید یکی از پنج امر را قبول کنند:

  • ملزم شدن نصاری به قبول تحریف در کتب عهدین

  •  اوّل: آنکه خداوند قادر بر ارسال رسول غیر عاصی و خائن نبوده؛ تَعالی الله عَن ذَلکَ عُلُوًّا کبیرًا.

  •  دوّم: آنکه خداوند به گناه انبیاء‌ جاهل بوده؛ تَعالی عَن ذَلک.

  •  سوّم: آنکه عیسی و نوح و لوط و غیرهم پیغمبر نبودند، و این خلاف فرض خود آنهاست.

  •  چهارم: آنکه زنا و شرب خمر در زمان انبیاء‌ سلف حرام نبوده، و با وجود تصریح عهدین به حرمت آنها این قسم هم باطل [است].

  •  ناچار شقّ پنجم که تحریف باشد آنها را ملزم خواهد کرد.

  • برخی آیات داله بر تحریف کتب عهدین

  •  در قرآن نیز آیاتی وجود دارد که دلالت بر تحریف کتب عهدین می‌کند:

  • ﴿فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ يَكۡتُبُونَ ٱلۡكِتَٰبَ بِأَيۡدِيهِمۡ ثُمَّ يَقُولُونَ هَٰذَا مِنۡ عِندِ ٱللَهِ﴾؛1

  •  و قوله تعالی: ﴿مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ﴾.2

  • روضۀ سر مبارک امام حسین علیه السّلام در مجلس یزید (ت)

  •  ختم سخن با روضۀ مجلس یزید.3

    1. . سوره بقره (2) آیه 79. ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج 2، ص 76:
      «پس وای برای کسانی است که کتاب (تورات) را با دست‌های خود می‌‌نویسند (تحریف می‌‌کنند) سپس می‌‌گویند: این نوشته از طرف خداست.»
    2. . سوره نساء (4) آیه 46. امام شناسی، ج 10، ص 47:
      «بعضی از کسانی که یهودی هستند، کلمات خداوند را از جای خود تغییر می‌‌دهند.»
    3. . أنوار الملکوت، ج 2، ص 79:
      «اُسرا را که وارد مجلس یزید کردند، حضرت سجاد را به غل‌جامعه بسته بودند، و دوازده تن از [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

56
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] اُسرا را به یک ریسمان بسته بودند. آنها را با حالتی فجیع و فظیع داخل مجلس نمودند. یزید رو کرد به حضرت سجاد و گفت: ”حمد خدایی را که کشت پدر تو را!“
      حضرت فرمود: ”لعنت بر کسی باد که پدر مرا کشت!
      یزید این آیه را خواند: ﴿وَمَآ أَصَٰبَكُم مِّن مُّصِيبَةٖ فَبِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِيكُمۡ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖ﴾.
      حضرت فرمود: ”این آیه دربارۀ ما وارد نشده است؛ آن آیه‌ای که درباره ما وارد شده است، این آیه است: ﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَهِ يَسِيرٞ﴾.“
      یزید فرمان داد در این حال سر مبارک سیّدالشّهدا را در جلوی او در طشتی گذاردند. در روایت است که چون نظر حضرت سجاد به آن سر افتاد، دیگر تا آخر عمر از سر گوسفند غذا نخورد. و چون نظر حضرت زینب بر آن سر افتاد بی‌طاقت شد و گریبان پاره کرد و با ناله محزونی که دل‌ها را مجروح می‌نمود صدا می‌زد: ”وا حُسَینا! یا حَبِیبَ رَسُولِ اللهِ! یا بنَ مَکَّة و مِنَی! یا بنَ زَمزَمَ و صَفا! یا بنَ فاطِمَة الزَّهراءِ! یا بن سَیِدَة النِّساءِ! [یا بنَ بِنتِ المُصطَفَی‌]!
      یزید در نهایت مستی و غرور و خوشی، باده می‌خورد و ابداً به ناله جگرگوشۀ زهرا، زینب کبری توجّهی نکرد و مشغول خواندن این اشعار شد:
      1. لَیتَ أشیاخِی بِبَدرٍ شَهِدُوا ** وَقعَة الخَزرَجِ مِن وَقعِ الأسَلِ
      2. لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلکِ فلا ** خَبَرٌ جاءَ و لا وَحیٌ نَزَلَ
      3. لَستُ مِن خِندِف إن لَم أنتَقِم ** مِن بَنی أحمَدِ ما کان فَعَل
      4. قَد أخَذنا مِن عَلیٍّ ثارَنا ** و قَتَلنا الفارِسَ اللَّیثَ البَطَلَ
      5. و قَتَلنا القَرنَ مِن ساداتِهِم ** و عَدَلناهُ بِبَدرٍ فانعَدَلَ
      6.فَجَزَیناهُم بِبَدرٍ مِثلِها ** وَ بِأحُدٍ یَومَ أحُدٍ فاعتَدَلَ‌
      7. لَو رأوهُ فاستَهَلّوا فَرِحًا ** ثُمّ قالوا یا یَزیدُ لا تَشَل
      8. و کَذاکَ الشَّیخُ أوصانِی بِهِ ** فاتَّبَعتُ الشَّیخَ فِیما قَد سألَ
      [1) ای کاش بزرگان و پیران قوم من که در جنگ بدر حاضر بودند و حوادث آن روز را از نزدیک دیده بودند، امروز حاضر بودند و حادثۀ خزرج (واقعۀ کربلا) که شمشیرهای کشیده شده از غلاف ما کارساز شدند را می‌دیدند.
      2) فرزندان هاشم، چند روزی با سلطنت بازی کردند، پس بدانید که نه خبری از عالم غیب هست و نه وحیی بر پیغمبر نازل شده است.
      3) از قبیله خِندف نیستم اگر انتقام حوادث گذشته را از فرزندان احمد نگیرم.
      4) ما از علی انتقام خود را گرفتیم و آن تک‌سوار شیر بیشۀ شجاعت را از پای درآوردیم.
      5) و ما آن سرور و رئیس بزرگان آنان را کشتیم و انتقام کشته‌های خود را در جنگ بدر گرفتیم و اینک کفۀ ترازو مساوی گردید.
      6) و ما آنان را به کشته‌های جنگ بدر و جنگ احد معاوضه نمودیم و اینک برابر شد.
      7) اگر بزرگان قبیلۀ من می‌دیدند آنچه را که بر سر حسین آوردم از خوشحالی هلهله سر می‌دادند و می‌گفتند: ای یزید، هیچ‌گاه دستانت بیمار نگردد و از کار نیفتد.
      8) و این‌چنین شیخ و پیر ما به من سفارش نموده است و من متابعت پیر و بزرگ خود را نمودم و درخواست او را برآورده نمودم (منظورش أبی‌سفیان بود). مترجم‌]
      این اشعار را می‌گفت و با خیزران خود بر لب و دندان حضرت می‌زد و می‌گفت: ”ای حسین چه خوش لب و دندانی داری!“
      أبوبُرزِه سلمی که حاضر مجلس بود و از صحابه حضرت رسول الله است گفت: وای بر تو یزید، چوبت را از این لب و دندان بردار! شهادت می‌دهم که رسول الله این لب و دندان را می‌بوسید، و می‌مکید لب و دندان او و برادرش حسن را و می‌فرمود: ”شما دو نفر سیّد جوانان اهل بهشتید؛ خدا بکشد کشندۀ شما را و مهیّا نماید برای آنها دوزخ را!“»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

59
  • مجلس روز چهارم: داستان آدم و حوّا در قرآن، دلیل بر وجود تحریف در تورات و انجیل

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

61
  •  بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  •  و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  •  و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدّین

  • داستان آدم و حوّا، یکی از موضوعات دالّه بر تحریف تورات و انجیل

  • ﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ لَا يَفۡتِنَنَّكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ كَمَآ أَخۡرَجَ أَبَوَيۡكُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ يَنزِعُ عَنۡهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوۡءَٰتِهِمَآ إِنَّهُۥ يَرَىٰكُمۡ هُوَ وَقَبِيلُهُۥ مِنۡ حَيۡثُ لَا تَرَوۡنَهُمۡ إِنَّا جَعَلۡنَا ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ﴾.1

  •  یکی از موضوعاتی که دلالت بر تحریف تورات و انجیل می‌کند، شرح داستان آدم و حوّا با شیطان است که در عهدین مذکور است.2 و برای توضیح این

    1. . سوره أعراف (7) آیه 27. نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 148 و الله شناسی، ج 3، ص 138:
      «ای فرزندان آدم! البته نباید شیطان شما را به فتنه اندازد؛ هم‌چنان‌که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون نمود، به‌طوری‌که لباس آنها را از تنشان جدا کرد تا اینکه زشتی‌ها و قبائح آنها را به ایشان بنمایاند. تحقیقاً او و قبیلۀ او می‌‌بینند شما را از آنجایی که شما آنها را نمی‌بینید. ما شیاطین را، اولیاء و سرپرستان و رفقای کسانی قرار داده‌ایم که ایمان نمی‌‌آورند.»
    2. . جهت اطّلاع بیشتر پیرامون یکی از مهم‌ترین تحریفات موجود در تورات رجوع شود به الله شناسی، ج 3، ص146؛ نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 179.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

62
  • مطلب باید مقالۀ عهدین، با مقالۀ قرآن راجع به آدم و حوا با شیطان بیان شود.

  • داستان آدم و حوّا در سِفر تکوین

  •  در سِفر تکوین چنین وارد است:

  • خداوند آدم را خلق نمود و جنّتی در عدن خلق کرد و آدم را در آن بهشت قرار داد، و پس از آن حوّا را ایجاد کرد. و در وسط آن دو بهشت یک درخت حیات و یک درخت معرفت حسن و قبح خلق کرد، و نهری بدان‌جا جاری کرد که آن به چهار شعبه تقسیم می‌شد: فیشون، جیحون، حَداقِل (دجله)، فرات.

  • سپس بدان‌ها فرمود: از شجرۀ معرفت حسن و قبح نخور که خواهی مُرد. آدم و حوا عریان بودند و ابداً خجالت نمی‌کشیدند؛ برای آنکه شعور نداشته و حسن و قبح را تمیز نمی‌دادند.

  • مار که از همه حیوانات حیله‌اش بیشتر بود به حوّا گفت: آیا خدا گفته است که از این درخت‌ها مخورید؟!

  • حوّا گفت: خدا فرموده از همه درخت‌ها بخورید مگر درختی که در وسط بهشت است؛ زیرا که گفته است اگر بخورید، خواهید مرد.

  • مار در جواب گفت: نخواهید مرد، بلکه چون خدا می‌دانسته اگر بخورید مثل او عالم به حسن و قبح شده و چشم‌هایتان باز می‌شود، خدا نخواسته شما مانند او عالم شوید.

  • آدم و حوّا از شجره خوردند و آن‌وقت به حسن و قبح مطّلع شده، چشم‌های آنها باز شد. خود را عریان دیده و برای خود ساتر عورت ساختند.

  • ادلّۀ مرحوم علاّمه بر تحریف موجود در سِفر تکوین

  •  عجب از این کلام بی‌اساس؛ زیرا:

  •  اولاً: عدن در یمن بوده و بر بوغاز بابُ المَندَب است؛ و دجله از جبال ارمنیه سرچشمه گرفته و فرات از ارض روم، و هر دو به خلیج فارس می‌ریزند. و علاوه، رود جیحون و فیشون در ترکستان واقع و به عدن چه ربطی دارد؟!

  •  ثانیاً: چه نسبت‌های پست و جهل به خدا داده، و شیطان را عالم دانسته است؛ زیرا می‌گوید: «خدا گفت: ”از این درخت مخورید که می‌میرید!“ آدم و حوا خوردند و نمردند.» پس در خداوند جهل است یا خدعه.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

63
  •  علاوه، این سخن می‌رساند که مار از خداوند راستگوتر است؛ زیرا مار گفت: «بخورید، نمی‌میرید!» و خدا گفت: «بخورید می‌میرید!» و خوردند و نمردند.

  •  علاوه، خدا در این مرحله که می‌خواسته از آدم و حوا عالم‌تر باشد، از حریف خود شکست خورد؛ زیرا فی‌‌الواقع خدا می‌خواست که آنها از درخت معرفت حسن و قبح نخورند و مانند او به حسن و قبح اطّلاعی حاصل نکنند و لذا از روی کذب به آنها گفت: «می‌میرید!» اتفاقاً چون آنها خوردند چشمشان باز شده خود را عریان دیده، برای خود ساتر ساختند.

  •  و از همه مهم‌تر آنکه: در تورات وارد است که مار همان ابلیس است؛ دراین‌صورت، تمام معایب را برای خدا و محاسن را برای شیطان ثابت می‌کند. با این همه فضاحت، عیسویان در مقام جواب می‌گویند: مراد موت روحانی است.

  • تورات می‌گوید: «قبل از اکل، روح آنها مرده و معرفت حسن و قبح نداشتند و به‌واسطۀ خوردن شجره، معرفت پیدا کردند.» این کلام دلالت دارد بر آنکه آنها روحاً زنده شدند!

  •  اگر بگویند خدا می‌خواست آنها حیات ابدی داشته و به‌واسطۀ اکل، حیات آنها موقّتی شد، این هم خلاف نصّ تورات است که می‌گوید: «خدا بذر فنا بر آدم پاشیده و بر شجرۀ حیات، موکِّل گماشت تا آدم از آن نخورد.»

  • داستان آدم و حوّا در قرآن

  •  به‌هرحال، قرآن ابداً از شجرۀ معرفت اسمی نمی‌برد؛ فقط می‌فرماید:

  • [﴿وَيَـٰٓـَٔادَمُ ٱسۡكُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُكَ ٱلۡجَنَّةَ فَكُلَا مِنۡ حَيۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ ٱلظَّـٰلِمِينَ * فَوَسۡوَسَ لَهُمَا ٱلشَّيۡطَٰنُ لِيُبۡدِيَ لَهُمَا مَا وُۥرِيَ عَنۡهُمَا مِن سَوۡءَٰتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَىٰكُمَا رَبُّكُمَا عَنۡ هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةِ إِلَّآ أَن تَكُونَا مَلَكَيۡنِ أَوۡ تَكُونَا مِنَ ٱلۡخَٰلِدِينَ * وَقَاسَمَهُمَآ إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ ٱلنَّـٰصِحِينَ * فَدَلَّىٰهُمَا بِغُرُورٖ فَلَمَّا ذَاقَا ٱلشَّجَرَةَ بَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخۡصِفَانِ عَلَيۡهِمَا مِن وَرَقِ ٱلۡجَنَّةِ وَنَادَىٰهُمَا رَبُّهُمَآ أَلَمۡ أَنۡهَكُمَا عَن

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

64
  • تِلۡكُمَا ٱلشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَآ إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ لَكُمَا عَدُوّٞ مُّبِينٞ * قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾.1

  •  درست مطالب تورات عکس قرآن است؛ خدا در سورۀ طه می‌فرماید:

  • ﴿وَلَقَدۡ عَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ ءَادَمَ مِن قَبۡلُ فَنَسِيَ وَلَمۡ نَجِدۡ لَهُۥ عَزۡمٗا * وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَـٰٓئِكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ أَبَىٰ * فَقُلۡنَا يَـٰٓـَٔادَمُ إِنَّ هَٰذَا عَدُوّٞ لَّكَ وَلِزَوۡجِكَ فَلَا يُخۡرِجَنَّكُمَا مِنَ ٱلۡجَنَّةِ فَتَشۡقَىٰٓ * إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعۡرَىٰ * وَأَنَّكَ لَا تَظۡمَؤُاْ فِيهَا وَلَا تَضۡحَىٰ * فَوَسۡوَسَ إِلَيۡهِ ٱلشَّيۡطَٰنُ قَالَ يَـٰٓـَٔادَمُ هَلۡ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ ٱلۡخُلۡدِ وَمُلۡكٖ لَّا يَبۡلَىٰ * فَأَكَلَا مِنۡهَا فَبَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخۡصِفَانِ عَلَيۡهِمَا مِن وَرَقِ ٱلۡجَنَّةِ وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ * ثُمَّ ٱجۡتَبَٰهُ رَبُّهُۥ فَتَابَ عَلَيۡهِ وَهَدَىٰ * قَالَ ٱهۡبِطَا مِنۡهَا جَمِيعَۢا بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞ فَإِمَّا يَأۡتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدٗى فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشۡقَىٰ * وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن

    1. . سوره أعراف (7) آیات 19 ـ 23. ترجمه:
      «و ما گفتیم که: ”ای آدم! تو با جفتت در بهشت منزل گزینید؛ پس از هرجا که می‌خواهید بخورید، و به این درخت نزدیک مشوید که از ستمکاران خواهید شد!“ * پس شیطان، آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را که از (عیوب و قبائح و) عورت‌هایشان بر ایشان پوشیده مانده بود، برای آنان پدیدار گرداند و گفت: ”پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد، مگر برای‌ آنکه (مبادا) دو فرشته شوید یا از زمرۀ جاودانگان گردید.“ * و برای آن دو سوگند یاد کرد که: ”هرآینه من برای شما از خیرخواهان هستم!“ * پس آن دو را به‌واسطۀ فریب فرود آورد و به سقوط کشانید. پس چون آن دو از (میوۀ) آن درختِ (ممنوعه) چشیدند،‌ (لباس‌های بهشتی از تنشان دور شد و عیوب و قبائح و) عورت‌های آن دو پدیدار گشت، و شروع کردند تا از برگ‌های بهشت چیده و بر روی عورت‌های خود ساتری بنهند؛ (دراین‌حال) پروردگارشان بر آن دو بانگ زد: ”مگر شما را از این درخت نهی نکردم و به شما نگفتم که حقّاً و حقیقتاً شیطان برای شما دشمنی آشکار است‌؟!“ * گفتند: ”پروردگارا! ما بر نفس خود ظلم کردیم، و اگر تو ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی، مسلّماً از زیانکاران خواهیم بود.“» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

65
  • ذِكۡرِي فَإِنَّ لَهُۥ مَعِيشَةٗ ضَنكٗا وَنَحۡشُرُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَعۡمَىٰ﴾ ـ الخ.1

  •  قرآن می‌گوید: قبل از خوردن شجره،‌ ساتر عورت داشتند و به‌واسطۀ خوردن از آن درخت، عورت آنها نمایان شد؛ تورات به عکس.

  •  قرآن، کذب و خدعه را به شیطان نسبت می‌دهد، زیرا که خدا می‌گوید: اگر از شجره نخوردید گرسنگی و تشنگی و گرمی آفتاب و عریان بودن نصیب شما نخواهد شد، و خوردن از شجره موجب این مشقّات می‌گردد، چنان هم شد؛

    1. . سوره طه (20) آیات 115 ـ 124. ترجمه:
      «و ما با آدم عهدی بستیم (که فریب شیطان را نخورد) پس فراموش کرد و ما او را ثابت قدم و استوار نیافتیم. و هنگامی که به فرشتگان گفتیم: ”به آدم سجده کنید“ و سجده کردند مگر ابلیس که ابا و امتناع ورزید. * و آنگاه گفتیم: ”ای آدم! این شیطان دشمن تو و دشمن جفتت می‌‌باشد؛ متوجّه باش که شما را نفریبد و از بهشت بیرونتان ننماید که در آن صورت دچار سختی و مشکلات خواهید شد! * از برای تو در بهشت (همه چیز مهیّاست) جایی است که گرسنه نمی‌شوی و برهنه نمی‌‌گردی! و حقّاً تو در آنجا تشنه نمی‌شوی، و آفتاب گرم بر تو اثری نمی‌گذارد!“ * با همه این سفارش‌ها شیطان در آدم وسوسه کرد و گفت: ”ای آدم، آیا (دوست داری) تو را بر شجرۀ خلود و درخت ابدیّت که هیچ‌گاه کهنه و فرسوده نگردد دلالت نمایم؟!“ * (آدم از شیطان پرسید: ”آن درخت کدام است؟“ گفت: ”همان شجره‌ای که خدا تو را از آن منع کرد؛ از آن تناول کن تا عمر ابد بیابی!“) پس آدم و جفتش از آن درخت (به فریب شیطان) خوردند، و بدین جهت (لباس‌های بهشتی از تنشان دور شد و عیوب و قبائح و) عورت‌های آن دو پدیدار گشت و شروع کردند تا از برگ‌های بهشت چیده و بر روی عورت‌های خود ساتری بنهند. و آدم نافرمانی پروردگارش را نمود و گمراه شد. * سپس پروردگارش او را برگزید و توبه‌اش را پذیرفت و وی را هدایت نمود. * فرمود: ”همگی از آن (مقام) فرود آیید، درحالی‌که بعضی از شما دشمن بعضی دیگر است؛ پس ای آدم و حوّایی که به زمین نزول نموده‌اید، اگر به سوی شما از جانب من هدایتی برسد، هر کس که از هدایت من پیروی کند، هیچ‌گاه گمراه نمی‌گردد و بدبخت و تهی‌دست نخواهد شد. * و کسی که از ذکر من و از یاد من روی گرداند، پس در اثر این إعراض، زندگانی او ناگوار و سخت می‌شود و ما او را در روز قیامت نیز کور محشور خواهیم نمود.“» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

66
  • شیطان می‌گوید: اگر خوردی در جنّت پایدار خواهی بود، آدم خورد، از جنّت بیرونش کردند.

  • داستان آدم و حوّا به نقل از تفسیر منسوب به امام عسگری علیه السّلام

  • فی التفسیر: «چون خداوند شیطان را از جنّت بیرون کرد، شیطان از میان ماری درآمد و به سوی آدم رفت و گفت: ”از این درخت بخور تا زندگی جاوید یابی!“ آدم گفت: ”خدا داناتر است.“ شیطان به صورت مار پیش حوّا رفت و گفت: ”خدا سابقاً شما را از خوردن این درخت منع کرد، ولی حالا اجازه داد؛ و علامتش این است که اگر بخواهی از این شجره بخوری، موکّلان حفظ شجره از تو ممانعت نمی‌کنند.“ حوّا پیش آمد؛ موکّلان خواستند منع کنند، خدا گفت: ”منع نکنید؛ زیرا من به آدم و حوّا اختیار داده‌ام و خود باید صلاح و فساد امر خود را تشخیص دهند.“ حوّا خورد و آدم را هم به خوردن دعوت کرد و خدا آنها را از بهشت بیرون کرد.»1

  • اشکالاتی دیگر پیرامون داستان آدم و حوّا در تورات محرّف

  •  از همه عجیب‌تر آنکه تورات می‌گوید:

  •  «وقتی که آدم و حوا از شجره خوردند و معرفت به حسن و قبح پیدا نمودند و خود را عریان دیدند، در این هنگام خدا آهسته‌آهسته در جنّت قدم می‌زد و آواز می‌داد. همین‌که آن دو صوت خدا را شنیدند، پشت درختی مخفی شدند. خدا به آدم گفت: ”تو کیستی؟“ آدم گفت: ”من آدمم! صوت تو را شنیدم، از شدّت خجلت چون عریان هستم، در پشت درخت پنهان شدم.“ خدا گفت: ”که به تو گفت عریانی؟ مگر از شجره خورده‌ای؟!“»

  •  اولاً: تورات نسبت به خدا، نسبت جسمیّت و قدم زدن می‌دهد.

  •  دیگر آنکه: خدا از آدم سؤال کرد: «کیستی؟ مگر از شجره خورده‌ای؟!» بنابراین خدا جاهل بوده است!

  •  بعداً تورات می‌گوید: «چون خدا مطلب را بدین‌گونه دید، با خود گفت: آنها هم مثل من شده و از حسن و قبح اطّلاع پیدا نموده‌اند و هم‌‌اکنون است که از شجرۀ

    1. التفسیر المنسوب الی الإمام العسکری علیه السّلام، ص 222.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

67
  • حیات بخورند و مثل من همیشه جاودان باشند؛ لذا خدا آنها را از بهشت بیرون کرد تا دستشان به شجره نرسد.»

  • تورات می‌گوید: «خدا آدم را در عدن قرار داد»؛ ولی در لسان مسلمانان چنین مشهور است که آدم در جزیرۀ سیلان و سراندیب1 وارد شد و در آنجا نیز کوهی است به نام آدمس پیک2 یعنی کوه آدم؛ و بین جزیره و قارۀ آسیا سنگ‌های عظیمی در دریاست که عبور کشتی‌ها از آنجا مشکل و آنجا را آدمس بریدج3 یعنی پل آدم خوانند و اینها دلالت بر صحّت کلام مسلمین دارد.

  • توسّل جستن حضرت آدم به انوار خمسۀ طیّبه

  •  آدم در زمین آمد و سال‌ها از رحمت خدا دور بود. خواست توبه کند، خدا فرمود: «بگو: ”إلهی بِحَقِّ محمّدٍ وأنتَ المَحمودُ، و بِحَقِّ عَلیٍّ و أنتَ العالی، و بِحقِّ فاطِمةَ و أنتَ فاطِرُ السّماواتِ و الأرضِ، و بِحقِّ الحَسَنِ و أنتَ المُحسِنُ، و بِحَقِّ الحُسَینِ و أنتَ قَدیمُ الإحسانِ.“»4

  •  آدم می‌گوید: «این شخص آخر که بود که چون اسم او را بردم، حال من تغییر کرد؟!»

    1. . Sarandib
    2. . Adam's peak
    3. . Adam's bridge
    4. بحار الأنوار، ج 44، ص 245 و نفس المهموم، ص 51، با اختلاف:
      «و رَوَی صاحِبُ الدُّرِّ الثَّمِینِ فی تفسیرِ قَولهِ تَعالَی: ﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ كَلِمَٰتٖ﴾: أنَّهُ رأیٰ ساقَ العَرشِ و أسماءَ النَّبیِّ و الأئِمَّةِ علیهمُ السّلامُ فَلَقَّنَهُ جَبرَئیلُ قُل: ”یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمّدٍ، یا عالِیُ بِحَقِّ عَلِیٍّ، یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطِمَةَ، یا مُحسِنُ بِحَقِّ الحَسَنِ و الحُسَینِ و مِنکَ الإحسان“... .»
      ترجمه: «صاحب کتاب الدّر الثمین در تفسیر آیه ﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ كَلِمَٰتٖ﴾ روایت می‌کند که: حضرت آدم علی نبیّنا و آله و علیه السّلام اسماء پیغمبر اسلام و ائمّه علیهم السّلام را در ساق عرش مشاهده نمود؛ پس جبرئیل به او تلقین کرد تا بگوید: ”یا حمیدُ بحقِّ محمّد، یا عالیُ بحقِّ علیّ، یا فاطرُ بحقِّ فاطمة، یا محسنُ بحقّ الحسن و الحسین و منک الإحسان.“»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

68
  •  گفت: «او سبط محمّد مصطفی است که شهید تیغ أعداء خواهد شد.»

  •  خدا خبر می‌دهد: «و لَو تَراهُ یا آدَمُ و هُوَ یَقولُ: وا عَطَشاه! وا قِلَّةَ ناصِراه! حَتَّی یَحولَ العَطَشُ بَینَهُ و بَینَ السَّماءِ کالدُّخانِ! فَلَم یُجِبهُ أحَدٌ إلّا بِالسُّیُوفِ و شُربِ الحُتُوفِ! فَیُذبَحُ ذَبْحَ الشّاةِ مِن قَفاهُ، و یَنهَبُ رَحلَهُ أعداؤُهُ، و تُشهَرُ رُءُوسُهُم هُوَ و أنصارُهُ فِی البُلدانِ، و مَعَهُمُ النِّسوانُ؛ کَذَلِکَ سَبَقَ فِی عِلمِ الواحِدِ المَنّان1

    1. همان. ترجمه:
      «ای آدم، ای کاش او را می‌دیدی که می‌گوید: ”وای از تشنگی! وای از کمی یار و یاور!“ تا آنجا که تشنگی چون دود، بین او و آسمان حائل گردد! کسی جوابش را نمی‌دهد مگر با شمشیر و نوشیدن جرعۀ مرگ! پس او را نظیر ذبح کردن گوسفند، از قفا سر می‌برند، و دشمنانش بار و بنۀ او را به یغما می‌برند، و سر مبارک وی و یارانش را ـ همراه با زنان ـ در شهرها می‌گردانند؛ این‌چنین در علم خدای واحدِ منّان گذشته است.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

69

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

70
  • مجلس روز پنجم: عصمت انبیاء دلیلی بر محرّف بودن تورات و انجیل

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

71
  •  بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  •  و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  •  و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدّین

  • ﴿بَلۡ عِبَادٞ مُّكۡرَمُونَ * لَا يَسۡبِقُونَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ وَهُم بِأَمۡرِهِۦ يَعۡمَلُونَ﴾.1

  • نبوت، واسطۀ میان خلق و خالق

  •  نبوّت واسطۀ میان خلق و خالق است و هر کس نمی‌تواند چنین مقامی را احراز نماید. مگر آنکه قابلیّت رابطه و توسط داشته و به عبارت ساده؛ همان‌طوری که با بشر گفتگو و حشر دارد، با خالق نیز گفتگو داشته و پردۀ حجابِ مادّیت از دیدگان او برداشته شده باشد؛ نبی باشد [و] دارای درجه ولایت باشد.

  • مراقبه، لازمۀ وصول به مقام نبوّت

  •  شخص اگر بخواهد بدین مقام رسد، باید مراقبه کند:

  •  اوّل عبادات واجبه و اعمال واجبه را اتیان و محرمات را ترک کند؛

  •  سپس مستحبّات را اتیان و مکروهات را ترک کند؛

  •  از نردبان توکل و تسلیم و تفویض و رضا بالا رود؛

    1. . سوره أنبیاء (21) آیه 26 و 27. نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 403:
      «بلکه فرشتگان بندگان گرامی و معزّز خدا هستند، که در انجام مأموریّتِ خود به گفتار از خدا پیشی نمی‌گیرند و به امر خدا عمل می‌نمایند.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

72
  •  قلبش صاف و زنگار دلش زدوده گردد و قابلیّت آن را پیدا کند که انوار الهی در او تجلّی پیدا کند.

  • آثار مراقبه در انبیاء

  •  این اشخاص از خواب بیدار می‌شوند و معنی «النّاسُ نِیامٌ إذا ماتُوا انتَبَهُوا»1و2 در دنیا برای آنها حاصل می‌شود؛ زیرا که خواب یعنی فقدان حس [و] مردم همه در خوابند، به علّت عدم حسّ قلب.

  •  چون بدین مقام رسند چشم دل باز گردد؛ آنچه را که دگران نمی‌بینند،

    1. الله شناسی، ج 1، ص 185، تعلیقه 2:
      «شرح منازل السّائرین، انتشارات بیدار، ص 34، باب الیقظة: ”کما قال علیه السَّلامُ: النّاسُ نیامٌ.“
      و مرصاد العباد، ص 468، تعلیقه 7: ”النّاسُ نیامٌ فإذا ماتُوا انتَبَهوا.“ و در ص 660 در توضیحش آورده است که:
      روایتی است که در زهر الآداب به حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم، و در شرح تعریف به حضرت علی علیه السّلام منسوب است. ر . ک: احادیث مثنوی، ص 81.
      و در الإنسان الکامل عزیزالدّین نسفی، در دو جا آمده است: ص 271 و ص 426؛ و در احادیث مثنوی نیز در دو جا:
      اوّل در ص 81، شماره 222:
      این جهان وهم است، اندر ظنّ مه‌ایست ** گر رود در خواب دستی باک نیست‌
      مناسب است با مضمون این روایت: النّاسُ نیامٌ فإذا ماتُوا انتَبَهوا. که در زهر الآداب طبع مصر، ج 1، ص 60، منسوب به حضرت رسول صلّی الله علیه و آله؛ و در شرح تعریف، ج 3، ص 98 منسوب است به مولای متقیان علی علیه السّلام.
      و دوّم در ص 141، شماره‌ 834:
      تا برآید ناگهان صبح اجل ** وا رهد از ظلمت ظنّ و دغل
      مستفاد است از مضمون روایت: الناسُ نیامٌ فإذا ماتوا انتَبَهوا. که شرحش در ذیل شماره 222 مذکور است.»
    2. معاد شناسی، ج 3، ص20:
      «مردمی که در این دنیا زندگی می‌کنند، همه خوابند؛ وقتی بمیرند تازه بیدار می‌شوند.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

73
  • ملاحظه می‌کنند و معنی «مُوتوا قَبلَ أن تَمُوتوا»1و2 دربارۀ آنها مصداق پیدا می‌کند. دراین‌حال علاقۀ‌شان به زخارف پوچ و اعتباری دنیا، کم می‌گردد.

  • دو روایت در علت کوریِ چشم باطن

  •  من طرق العامّه، عن النّبی صلّی الله علیه و آله: «لَولا تَکثیرٌ فِی کَلامِکُم و تَمریجٌ فِی قُلوبِکُم لَرأیتُم ما أرَی و لَسَمِعتُم ما أسمَعُ.»3

    1. توحید علمی و عینی، ص 149، تعلیقه 3:
      «این جمله متن عبارت روایتی است مرسله، ولی به مضمون آن در خطبه 201 از نهج البلاغة آمده است که: ”و أخرِجوا مِن الدُنیا قُلوبَکُم قَبلَ أن تَخرُجَ مِنها أبدانُکم.“
      سیّد حیدر آملی در جامع الأسرار، طبع سنۀ 1347، ص 378 و ص 379 گوید که:
      فَحینَئذٍ یَکونُ الإنسانُ مَیِّتًا بِالإرادَةِ، حَیًّا بِالطَّبیعَةِ؛ کَما قیلَ: مُتْ بَالإرادَةِ تَحْیَ بِالطَّبیعَةِ (و) کما روی: ”مَن أماتَ نفسَهُ فی الدّنیا أحیاها فی الآخِرَةِ.“
      و این گفتار بعضی از حکما بود. سپس گوید:
      و بِالحَقیقَةِ عَن هَذا المَوتِ أخبَر النّبیُّ صلّی الله علیه و آله فی قوله: ”مُوتوا قَبلَ أن تَمُوتوا.“ و کذلک أمیرُالمؤمنین علیه السّلام فی قوله: ”قَد أحیا عقلَه، و أمات نفسَه، حَتّی دَقَّ جَلیلُهُ، و لَطُفَ غَلیظُه، و بَرِقَ له لامِعٌ کَثیرُ البَرقِ، فَأبانَ لَه الطَّریقَ، و سَلَکَ به السَبیلَ، و تَدافَعتْه الأبوابُ إلی بابِ السَلامَةِ و دارِ الإقامَةِ، و ثَبَتتْ رِجلاهُ بطُمَأنینةِ بَدنِهِ فی قَرارِ الأمنِ و الرّاحَةِ بما استَعمَلَ قلبَه و أرضَی رَبَّه.“
      و این کلام امیرالمؤمنین علیه السّلام در خطبه 218 از نهج البلاغة است؛ و شیخ نجم‌الدین رازی در مرصاد العباد از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله ص 359 ذکر نموده است؛ و هم‌چنین در ص 364 و ص 384 به عنوان استشهاد آن را آورده است.»
    2. معاد شناسی، ج 5، ص 106:
      «بمیرید قبل از اینکه بمیرید.»
    3. مسند احمد، ج 5، ص 266؛ صریح السّنة، ص 29، با اختلاف. رسالۀ لب الباب، ص 39:
      «از طریق عامه از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله روایت شده است که: ”اگر این گفتار بسیار در زبان‌ها، و این اضطراب و آشوب در دل‌های شما نبود، هرآینه می‌دیدید آنچه را که من می‌بینم و می‌شنیدید آنچه را که من می‌شنوم.“»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

74
  • عن الصّادق علیه السّلام: «لَولا أنّ الشّیاطِینَ یَحومونَ حَولَ قُلوبِ بَنی آدَمَ لَرأوا مَلَکوتَ السَّماواتِ و الأرضِ.»1

  • مراتب کمالی انسان در مثنوی معنوی

  • از جمادى مردم و نامى شدم***و ز نما مردم به حيوان سر زدم‌
  • مردم از حيوانى و آدم شدم***پس چه ترسم كى ز مُردن كم شدم‌
  • حمله‌ي ديگر بميرم از بشر***بر آرم از ملائك بال و پر
  • و ز ملك هم بايدم جستن ز جو***كُلُّ شَى‌ءٍ هالِكٌ إلّا وجهه‌
  • بار ديگر از ملك قربان شوم***آن چه اندر وهم نايد آن شوم‌
  • پس عدم گردم عدم چون ارغنون***گويدم كه إنّا إلَيهِ راجعون‌2
  • چهار دلیل بر عصمت انبیاء

  •  انبیاء که چنین درجه‌ای را حائزند، حقاً باید گفت معصیت نمی‌کنند و عصمت در آنها ضروری است.

  •  دلیل دیگر برای عصمت انبیاء آنکه: آنها وسائطند و باید امین باشند. سلطان عادل، شخص خائن را حکومت شهری نمی‌دهد؛ تاجر شخص خیانتکار را به دارالتّجارۀ خود نمی‌گمارد. چنانچه خدا نبیّ عاصی را رسول خود قرار دهد، یا باید گفت: خدا عاجز بوده دیگری را بفرستد، یا جاهل به معصیت او بوده؛ و هر دو خلاف مقام احدیّت است.

  •  دلیل دیگر: اجماع است3 بر عصمت انبیاء.

  •  دلیل دیگر: اخبار متواتره از ائمّه علیهم السّلام.

  •  با این بیانات روشن شد که انجیل و تورات که نسبت معصیت به انبیاء

    1. عوالی اللئالی، ج 4، ص 113، با قدری اختلاف. رسالۀ لب اللباب، ص 39:
      «از امام صادق علیه السّلام روایت شده: اگر شیاطین گرداگرد دل‌های فرزندان آدم گردش نمی‌کردند، هرآینه آنها ملکوت آسمان‌ها و زمین را می‌دیدند.»
    2. مثنوی معنوی، دفتر سوّم.
    3. . این بنده در رساله اجماع از منظر نقد و نظر، بحثی مستوفیٰ در عدم حجیّت آن نموده‌ام. (معلّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

75
  • می‌دهد، باید گفت که محرّفند.

  • عدم دلالت آیات قرآن بر معصیت انبیاء

  •  اگر نصاری و یهود بگویند آیاتی هم در قرآن وجود دارد که دلالت بر معصیت آنها می‌کند ـ مثل﴿وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ﴾؛1 یا مثل ﴿فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُمَا صَٰلِحٗا جَعَلَا لَهُۥ شُرَكَآءَ فِيمَآ ءَاتَىٰهُمَا﴾2؛ ﴿لِّيَغۡفِرَ لَكَ ٱللَهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ﴾3 ـ جواب هریک مستلزم مقدمه‌ای است.

  • عدم امکان لغزش انبیاء در مقام تربیت و امکان آن در مقام عبودیّت

  •  امّا اوّل آنکه: انبیاء چون وسائطند دارای دو مقامند:

  •  1. مقام تربیت خلق؛

  •  2. مقام عبودیّت آنها نسبت به خالق.

  •  امّا مقام اوّل آنها، پس باید گفت: آنها معلم و مربّی بشرند و خدا آنها را امین دانسته، و معلم و مربِّی باید دارای درجات تربیتی متعلّم و مربَّیٰ باشد؛ لذا با مردم در أفعال باید فرق داشته باشند.

  •  و امّا در مقام عبودیّت، در کیسۀ خود جز فقر و عجز و نیستی و مملوکیّت چیز دیگری ندارند؛ درحالی‌که از مخلوق، أشرفند. هرچه درجۀ آنها بیشتر گردد، نابودی و عجز و فقر آنها نسبت به خالق زیادتر خواهد شد.

  • احمد ار بگشاید آن پر جلیل ** تا ابد مدهوش ماند جبرئیل4

  • در این مقام عبودیّت و سیر نفسانی خود، ممکن است بعضی لغزش‌هایی از

    1. . سوره طه (20) آیه 121. الله شناسی، ج 3، ص 148:
      «و آدم نافرمانی (پروردگارش را) نمود.»
    2. . سوره أعراف (7) آیه 190. ترجمه:
      «پس چون خداوند به آدم و حوّا فرزندی صالح (سالم و تندرست) عنایت فرمود، برای خدا، در آنچه به آنها عطا کرده بود، شریکانی قرار دادند.» ‌(محقّق)
    3. . سوره فتح (48) آیه 2. نور ملکوت قرآن، ج 4، ص315:
      «برای آنکه خداوند گناهان مقدّم و مؤخّرت را بیامرزد.»
    4. مثنوی معنوی، دفتر چهارم.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

76
  • آنها سر زند و آن ابداً ربطی به مقام معصیت دربارۀ مخلوق ندارد. این معصیت، معصیت نفسی خود آنهاست نسبت به خود آنها، درحالی‌که ممکن است همان معصیت برای مخلوق حسنه باشد: «حَسَناتُ الأبرارِ سَیِّئاتُ المُقَرَّبِین.»1

  • چنانچه خود آن ذوات مقدّسه در هر دو حال سخنانی دارند:

  •  در مقام اوّل: «لی مَعَ اللهِ حالاتٌ لا یَسَعُها مَلَکٌ مُقَرَّبٌ»2و3 آن شرافت آنهاست.

  •  در مقام دوّم: «إلَهِی کَیفَ أدعُوکَ و قَد عَصَیتُک.»4

    1. رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ص 118، تعلیقه 3:
      «عبارت ”حسنات الأبرار“ مضمون روایتی نیست؛ گرچه حکمی است صحیح و مطلبی است واقعی و حقیقی. در تفسیر المیزان این عبارت را به مشهور نسبت می‌دهد؛ لیکن در کشف الخفاء للعجلونی، ج 1، ص 357 این عبارت را به أبی‌سعید خرّاز که از اکابر صوفیّه (متوفّی 280ه‍ . ق) بوده است نسبت می‌دهد.»
    2. رساله لبّ اللباب، ص 37؛ اسرار ملکوت، ج 2، ص 112. بحار الأنوار، ج 79، ص 243: «قال صلّی الله علیه و آله و سلّم: ”لی مع اللهِ وقتٌ لا یَسعنی ملکٌ مقرّبٌ و لا نبیٌّ مرسلٌ.“ ـ الخبر.»
      کلمات مکنونة، ص 114، از امام صادق علیه السّلام: «أنّه قال: ”لنا حالاتٌ مع اللهِ هو فیها نحنُ، و نحنُ فیها هو، مع‌ذلک هو هو و نحن نحن.“»
      ملاّ علی نوری در تعلیقۀ اسفار، ج 2، ص 88: «و فی الکافی: ”لَنا حالاتٌ مَعَ الله نحن هو و هو نحن.“»
    3. اسرار ملکوت، ج 2، ص 117:
      «برای من در وقت حضور در مقام عزّ و جلال حضرت حق، یک موقعیّتی است که هیچ ملکی از ملائکه مقرّب و نه پیامبری از مرسلین، تحمّل آن مقام را نمی‌تواند بکند.»
    4. الأمالی للصدوق، ص 357؛ مفتاح الفلاح، ص 311. مطلع انوار، ج 4، ص 34:
      «إلهی کَیفَ أدعوکَ و قَد عَصَیتُک، و کَیفَ لا أدعوک و قَد عَرَفتُک؟! حُبُّکَ فی قَلبی و إن کُنتُ عاصیًا. مَدَدتُ إلیک یَدًا بالذّنوب مَملُوَّةً، و عَینًا بِالرَّجاءِ مَمدودَةً. مَولایَ أنتَ عَظیمُ العُظَماءِ و أنا أسیرُ الأُسَراءِ؛ أنا الأسیرُ بِذَنبی المُرتَهَنُ بِجُرمی. إلهی لَئِن طالَبتَنی بِذَنبی لأُطالِبَنَّکَ بِکَرَمِکَ، و لَئِن طالَبتَنی بِجَریرَتی لأُطالِبنَّک بِعَفوِک، و لَئِن أمَرتَ بی إلی النّارِ لأُخبِرَنَّ أهلَها أنّی کُنتُ أقولُ لا إله إلّا اللهُ محمّدٌ رسول الله. اللهُمَّ إنّ الطّاعَةَ تَسُرُّکَ و المَعصیةَ لا تَضُرُّک؛ فَهَب لی ما یَسُرُّکَ و اغفِر لی ما لا یَضُرُّکَ، یا أرحمَ الرّاحمین. [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

77
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] ”ای خدای من! چگونه تو را بخوانم درحالتی‌که معصیت تو را نموده‌ام، و چگونه تو را نخوانم درحالتی‌که تو را شناخته‌ام؟! محبّت تو در دل من است و اگرچه گناه‌کارم. بلند کردم به سوی تو دستی را که سرشار از گناه است، و دوختم به تو چشمی را که کشیده شدۀ به امید است. ای مولای من! تو بزرگ بزرگانی و من گرفتار گرفتاران؛ من گرفتارم به گناه خودم و گروگانم به جرم خودم. ای خدای من! هرآینه اگر مطالبه کنی از من به دستاویز گناهم هرآینه مطالبه می‌کنم از تو به دستاویز کَرَمت، و اگر مطالبه کنی از من به دستاویز جریره‌ام هرآینه مطالبه می‌کنم از تو به دستاویز عَفوت، و اگر مرا امر به سوی آتش کنی هرآینه به اهل آن اعلام خواهم نمود که من حقّاً گویندۀ لا إله إلّا الله محمّد رسول الله بوده‌ام. بار پروردگار من! طاعت تو را خشنود می‌سازد و معصیت به تو ضرری نمی‌رساند؛ پس عنایت کن به من آنچه تو را خشنود کند و بیامرز بر من آنچه تو را ضرری نمی‌رساند، ای أرحم الرّاحمین.“»
      معاد شناسی، ج 7، ص 240:
      «و هم‌چنین مؤلّف مزار کبیر که سیّد فخارُ بنُ مَعد موسوی و یا بعضی از بزرگان افاضل معاصرین او می‌باشد، می‌گوید:
      برای من روایت کرد شریف أبوالمکارم حمزة بن علی بن زهرة علوی ـ أدام الله عزّه ـ و با الفاظ خود در شهر کوفه در سنۀ پانصد و هفتاد و چهار برای من املاء نمود، از پدرش، از جدّش، از شیخ أبی‌جعفر محمّد بن بابَوَیه ـ رضی الله عنه ـ از حسن بن علی بیهقی، از محمّد بن یحیی صَولی، از عَون بن محمّد کِندی، از علی بن میثم ـ رضی الله عنه ـ از میثم تمّار که او گفت:
      شبی از شب‌ها مولای من امیرالمؤمنین علیه السّلام مرا با خود از کوفه به خارج آن برد، و به سوی صحرا می‌رفتیم؛ تا آنکه چون به مسجد جُعفی رسید، رو به قبله نمود و چهار رکعت نماز گذارد، و چون سلام داد و تسبیح گفت، دست‌های خود را برای دعا گشود و چنین گفت:
      ”إلَهِی کَیفَ أدعوکَ و قَد عَصَیتُکَ، و کَیفَ لا أدعوکَ و قَد عَرَفتُکَ و حُبُّکَ فی قَلبی مَکینٌ؟! مَدَدتُ إلَیکَ یَدًا بِالذُّنوبِ مَملوَّةً و عَینًا بِالرَّجَاءِ مَمدُودَةً. إلَهی أنتَ مالِکَ العَطایا و أنا أسیرُ الخَطایا، و مِن کَرَمِ العُظَماءِ الرِّفقُ بِالاسَراءِ و أنا أسیرٌ بجُرمی مُرتَهَنٌ بِعَمَلِی. إلَهی ما أضیَقُ الطَّریقَ عَلَی مَن لَم تَکُن دَلیلَهُ، و أوحَشَ المَسلَکَ عَلَی مَن لَم تَکُن أنیسَهُ!*“ ـ تا آخر دعائی که خواندند.
      و سپس صدای خود را کوتاه کردند و به حال إخفات دعائی کردند، و سپس سجده نمودند و چهرۀ خود را به خاک می‌مالیدند و صد مرتبه در آن حال العَفوَ العَفوَ گفتند، و سپس برخاستند و از مسجد جُعفی بیرون آمدند و راه صحرا را در پیش گرفتند... .
      * این دعا طویل است و قریب یک صفحه از صفحات کتاب بحار الأنوار طبع کمپانی است، و معنای این فقرات ذکر شده این است:
      ”خدای من! چگونه تو را بخوانم درحالی‌که معصیت تو را کرده‌ام، و چگونه تو را نخوانم درحالی‌که تو را شناخته‌ام و محبّت تو در دل من جای گرفته است؟! من دست‌های پر از گناهان خود را به سوی تو گشوده‌ام، و چشمان پر از امید را به سوی تو دوخته‌ام. پروردگار من، تو مالک بخشش‌ها هستی و من اسیر لغزش‌ها، و از اخلاق کریمانۀ بزرگان است که با اسیران مدارا می‌کنند و من اسیر جرم و جنایت خود هستم و گروگان عمل. خدای من! چقدر تنگ است آن راهی که تو راهبرش نباشی، و چقدر ترسناک است آن طریقی که تو در آن مونس نباشی‌!»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

78
  • خدا هم در قرآن، اشاره به دو مقام می‌کند:

  •  در مقام اوّل: ﴿إِنَّ ٱللَهَ ٱصۡطَفَىٰٓ ءَادَمَ وَنُوحٗا وَءَالَ إِبۡرَٰهِيمَ وَءَالَ عِمۡرَٰنَ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾1؛

  •  و گاهی نسبت به مقام دوّم آنها، کوتاهی آنها را یادآور می‌شود؛ مثل: ﴿وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ﴾.2

  •   معصیت در مقام دوّم ابداً ربطی به معصیت در مقام اوّل ندارد؛ زیرا که آدم به دنیا نیامده و واسطه واقع نشده بود؛ فقط رابطۀ میان خود و خالق را به‌واسطۀ اکل شجره ضعیف کرد. پس قیاس عصیان آدم با عصیان عیسی و لوط و نوح که در عهدین وجود دارد، قیاس مع‌الفارق است.

  •   و امّا جواب از آیۀ ﴿فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُمَا صَٰلِحٗا﴾ آن است که شرک دو قسم است:

  •  اول: شرک در عبادت که در مقام بندگی غیر از خدای را مدخلیّت دادن است؛ صاحب این شرک نجس است و به جهنّم خواهد رفت.

  •  دوّم: شرک در طاعت است؛ یعنی در مقام ایجاد مخلوقات، غیر خدا را هم دخالت دادن به‌طور توهم؛ و صاحب این شرک نجس نیست و به جهنّم نمی‌رود.

  •  و اگر کسی بخواهد در این مقام هم مقصد و تأثیر را یکباره با اطمینان قلب

    1. . سوره آل‌عمران (3) آیه 33. امام شناسی، ج 15، ص 321:
      «حقّاً خداوند برگزیده است آدم و نوح و آل‌ابراهیم و آل‌عمران را بر عالمیان.‌»
    2. . سوره طه (20) ذیل آیه 121. الله شناسی، ج 3، ص 149:
      «و آدم نافرمانی پروردگارش را نمود و گمراه شد.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

79
  • راجع به سوی خدا داند، زحمات زیادی لازم دارد.

  •  آدم در مقام عبودیّت جز خدا، دیگری را عبادت نکرد، و لیکن چون خدا به او فرزند داد، توهّم نمود که ما هم در ایجاد او دخالت داریم؛ لذا در این مقام مشرک شد و این شرک ابداً به شرک اوّل ربطی ندارد.

  •   و امّا جواب از آیۀ ﴿لِّيَغۡفِرَ لَكَ ٱللَهُ مَا تَقَدَّمَ﴾1 آنکه:

  •  پیغمبر چون پیوسته باید دارای ترقّیات روحی و سیر درجات نفسانی باشد، در مواقع غذا خوردن و نزدیکی کردن که خواهی‌نخواهی توجه به دنیا زیاد و به خالق کم می‌شد، مقام سیر حضرت در این حالات متوقف می‌ماند؛ لذا حضرت برای جبران هر روز هفتاد مرتبه استغفار می‌کرد.2 و آیه راجع به این جهت است، و

    1. . سوره فتح (48) آیه 2. نور ملکوت قرآن، ج 4، ص 315:
      «برای آنکه خداوند گناهان مقدّم و مؤخّرت را بیامرزد.»
    2. الله شناسی، ج 1، ص 221، تعلیقه:
      «شرح منازل السائرین، ملاّ عبدالرّزّاق کاشانی، انتشارات بیدار، ص 105: ”و لِهَذا قال رسولُ اللهِ صَلَّی اللَهُ علیه و آلِهِ و سَلَّمَ: إنَّهُ لَیُغانُ عَلَی قَلبی؛ و إنّی لأستَغفِرُ اللَهَ فی الیومِ سَبعینَ مَرَّةً.“
      و در تعلیقه آورده است: ”حسین بن سعید در کتاب زهد، باب توبه، ص 73 از حضرت امام أبوعبدالله جعفرٌ الصّادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: ... و کانَ رَسولُ اللَهِ صَلَّی اللَهُ علیه و آلِهِ یَتوبُ إلَی اللَهِ فی کلِّ یومٍ سَبعینَ مَرَّةً مِن غَیرِ ذَنبٍ.“
      و تِرمِذی در کتاب تفسیر، باب 48، ج 5، ص 283 از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله تخریج حدیث کرده است که فرمود: ”إنّی لأستَغفِرُ اللَهَ فی الیومِ سَبعینَ مَرَّةً.“
      و ابن‌ماجَه در کتاب الأدب، باب الإستغفار، ج 2، ص 1254 تخریج حدیث نموده است که: ”إنّی لأستَغفِرُ اللَهَ و أتوبُ إلَیهِ فی الیومِ سَبعینَ مَرَّةً.“
      و بخاری در کتاب الدّعوات، ج 8، ص 83، تخریج کرده است که: ”و إنّی لأستَغفِرُ اللَهَ و أتوبُ إلَیهِ ـ خ فی الیومِ أکثَرَ مِن سَبعینَ مَرَّةً.“
      ایضاً أحمد در مسند، ج 2، ص 282 روایت نموده است.
      و مسلم در کتاب الذّکر، باب الإستغفار، ج 4، ص 2075 تخریج کرده است که: ”إنَّه لَیُغانُ عَلَی قَلبی، و إنّی لأستَغفِرُ اللَهَ فی الیَومِ مِائَةَ مَرَّةٍ.“
      و در مرصاد العباد، ص 257 گوید: ”چنان‌که خواجه علیه الصّلاة در کمال مقام محبوبی و دولتِ ﴿لِّيَغۡفِرَ لَكَ ٱللَهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ﴾ هنوز توبه را کار می‌فرمود و می‌گفت: إنَّهُ لَیُغانُ عَلَی قَلبی، و إنّی لأستَغفِرُ اللَهَ فی کُلِّ یَومٍ سَبعینَ مَرَّةً.“
      و در ص 326 گوید: ”آنچه خواجه علیه‌ السّلام می‌فرمود: إنَّهُ لَیُغانُ عَلَی قَلبی ـ تا آخر، یعنی از اختلاط خلق و تبلیغ رسالت و اشتغال به معاملات بشری، هر نفس وجودی می‌زاید و ابر کردار در پیش آفتاب حقیقی می‌آید؛ من به استغفار، نفی آن وجود می‌کنم روزی هفتاد بار.“
      و در ص 624 در تعلیقه آورده است که: ”این حدیث در کشف المحجوب هُجویری و صحیح مسلم و صحیح بخاری موجود است.“
      و سمعانی در رَوح الأرواح، ص 412 با عبارت:و إنَّهُ لَیُغانُ عَلَی قَلبی“ ذکر نموده است و معلّق آن، نجیب مایل هروی، در ص 679 گفته است: ”حدیث نبوی است.“
      ابن‌أثیر در نهایة، ج 3، ص 403 ذیل مادّۀ غین به همین حدیث استناد جسته و گفته است: الغین: الغیم. أراد ما یَغشاهُ مِن السّهو الّذی لا یخلو منه البشرُ؛ لأنّ قلبَه أبدًا کان مشغولًا بالله تعالی، فإنْ عَرض له وقتًا مّا عارضٌ بشریٌّ یَشغلُه، مِن أُمور الأُمّة و الملّة و مَصالِحها، عَدَّ ذلک ذنبًا و تقصیرًا فیَفزَعُ إلی الإستغفار.“
      و ایضاً در مختار الصّحاح ذیل غین، و در الأصول العشرة، ص 88، و لوائح منسوب به عین القضاة، ص 126 وارد است.
      و در احادیث مثنوی، تحت شماره 425، این بیت مولانا را آورده است‌:
      همچو پیغمبر ز گفتن وز نثار ** توبه آرم روز، من هفتاد بار
      و گفته است: ”ناظر است به حدیث ذیل: واللَهِ إنّی لأستَغفِرُ اللَه و أتوبُ إلَیهِ فی الیَومِ سَبعینَ مَرَّةً، که در صحیح بخاری و مسند أحمد و جامع صغیر با اندک تفاوتی موجود است.“»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

80
  • الاّ تمام دنیا اجماع دارند بر آنکه محمّد بن عبدالله صلّی الله علیه و آله در تمام مدّت عمر، گناهی گرچه کوچک انجام نداد.

  •  قرآن همۀ انبیاء را تقدیس نموده؛ دربارۀ یوسف می‌گوید:

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

81
  • ﴿وَلَقَدۡ هَمَّتۡ بِهِۦ وَهَمَّ بِهَا لَوۡلَآ أَن رَّءَا بُرۡهَٰنَ رَبِّهِۦ كَذَٰلِكَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَ﴾.1

  •  از حضرت صادق روایت است که مقصود از برهان، نبوّت است.2

  •  ملاحظه کنید که اسلام و قرآن چگونه نفی معصیت از آنها می‌‌کند و عهدین اثبات آن را.

  •  انبیاء و اولیاء به مقامی رسیده‌اند که هیچ لذّتی جز انس با پروردگار برای آنها لذّت ندارد؛ چگونه با این حال برای لذّت دنیا معصیت کنند؟!

  •  داستان سیّدالشّهدا و حالات آن حضرت و گفت‌وگوی در قتلگاه.3

  • تَرَكتُ الخَلقَ طُرًّا فى هَواكَا***و أيتَمتُ العِيالَ لِكَى أراكَا
  • فَلَو قَطَّعتَنِى فى الحُبِّ إربًا***لَمَا حَنَّ الفُؤادُ إلَى سَواكَا4و5
    1. . سوره یوسف (12) آیه 24. ترجمه:
      «و هرآینه آن زن آهنگ وی کرد، و یوسف نیز اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او می‌نمود. این‌چنین کردیم تا هرگونه زشتی و بدی و عمل شنیعی را از او دور گردانیم.» (محقّق)
    2. مجمع البیان، ج 5، ص 344:
      «إنّه النبُوَّةُ المانِعَةُ مِن ارتِکابِ الفَواحِشِ و الحِکمَةُ الصارِفَةُ عَن القَبائِحِ. رُوِیَ ذلکَ عَن الصادقِ علیه السَلام.»
    3. . رجوع شود به همین مجلد ص 33، تعلیقه.
    4. الله شناسی، ج 1، ص 126:
      «ابیات ”هَجَرتُ الخَلقَ طُرًّا فی هَواکا“ از ابراهیم أدهم می‌باشد؛ و اینکه در منابر به حضرت سیّدالشّهدا علیه السّلام نسبت می‌دهند، زبان حال است نه زبان قال.»
    5. . الله شناسی، ج 1، ص 126:
      «من در راه میل و هوای تو از جمیع خلائق کناره گرفتم؛ و برای دیدار و لقای تو عیالم را یتیم نمودم. بنابراین، اگر تو درباره محبّتت مرا قطعه‌قطعه کنی، ناله و آه دل من به سوی غیر تو بلند نمی‌شود.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

82

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

83
  • مجلس روز ششم: حرمت مطلقۀ شرب خمر در ادیان الهی

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

85
  • بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  • و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  • و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدّین

  • ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ * إِنَّمَا يُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُوقِعَ بَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ فِي ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِ وَيَصُدَّكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَهِ وَعَنِ ٱلصَّلَوٰةِ فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ﴾.1

  • قوانین ثابت و متغیّر الهی

  •  احکام و قوانین خدا دو قسم است:

  •  اول: قوانینی است که به مقتضای محیط و مردم تفاوت می‌کند؛ مثل نماز خواندن به سوی بیت‌المَقْدِس.

    1. . سوره مائده (5) آیه 90 و 91. نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 484:
      «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، استعمال خمر و شراب و قمار زدن، و برای بت‌ها قربانی کردن، و شتر را به‌طور قرعه و قمار قسمت کردن، پلید است و از عمل شیطان است؛ پس اجتناب کنید به امید آنکه به فلاح و رستگاری فائز گردید! * این است و غیر از این نیست که شیطان به‌واسطۀ خمر و قمار می‌خواهد در میان شما تخم عداوت و کینه و دشمنی را بپاشد، و شما را از یاد خدا و ذکر او و از نماز باز دارد؛ آیا در این‌صورت از شراب‌خواری و قمار دست بر می‌دارید؟!»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

86
  •  دوّم: قوانینی است که تغییر محیط و مکان و زمان در مصلحت و مفسده‌اش دخالتی ندارد؛ مانند: حرمت چیزهایی که برای مزاج و عقل بشر مضر باشد، و وجوب اعتقاد به معاد که نظام بشر منوط به آن است.

  •  خمر خوردن و زنا کردن از قبیل ثانی است و برای همۀ مردم مضر و حرام است. تا وقتی‌که خمر خمر است و مسکر، خدا او را بر احدی جایز نکرده؛ و در انبیاء سلف هم جایز نکرده و از محرّمات ابدیّه محسوب می‌شود.

  • مستند برخی از نصاری بر عدم حرمت خمر

  •  البته باید دانست که بعضی از نصاری می‌گویند در انجیل آیه‌ای که دلالت بر حرمت خمر کند، وارد نشده و بنابراین بر عیسویان جایز است.

  • مسیح تکمیل‌کنندۀ تورات است نه ناسخ آن

  •  برای ابطال این سخن باید گفت که: عیسی علیه السّلام تورات را نسخ نکرده؛ زیرا خود حضرت مسیح علیه السّلام می‌فرماید (فصل 5 انجیل متی، آیه 17):

  • تصور نکنید من برای ابطال تورات و رسائل انبیاء آمده‌ام؛ بلکه این‌طور نیست و من برای تکمیل آنها آمده‌ام. (18) و به شما می‌گویم تا آسمان و زمین زائل نشود، یک نقطه یا یک همزه از تورات زائل نخواهد شد؛ بلکه تمام آن واقع خواهد شد.

  •  فصل 23 انجیل متی، آیه 1:

  • در آن‌وقت عیسی به شاگردان فرمود که: (2) نویسندگان و فریسیان بر کرسی نشسته‌اند. (3) هرچه شما را امر کنند فراگیرید و بکار برید، ولی مطابق عمل آنها عمل نکنید؛ زیرا آنها مطابق گفته‌های موسی عمل نمی‌کنند.

  • حجّیت احکام تورات بر نصاری

  •  با این مقدمه واضح شد که: احکام تورات بر نصاری حجّت است و تمام نصاری باید به قوانین تورات که در انجیل نسخ نشده عمل کنند؛ اگر از تورات استدلال کنیم بر حرمت خمر، راه فرار بر مسیحیّون باقی نمی‌ماند.

  • تصریح آیاتی از تورات بر حرمت خمر

  •  آیاتی که در تورات صراحت در حرمت خمر دارد به طریق ذیل است:

  •  1. اصحاح دوّم حبقوق، آیۀ 5:

  •  «و حقًّا إنّ الخمرَ غادِرَةٌ؛ یعنی ثابت و پابرجاست که خمر هلاک‌کننده است.» (در ترجمه فارسی چاپ لندن همین‌طور ترجمه شده)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

87
  •  2. اصحاح 23 از امثال سلیمان، آیۀ 20:

  •  «و لا تَکُن بَینَ شَریبی الخَمر؛ یعنی با کسانی که خمر می‌آشامند مجالست مکن.»

  •  3. اصحاح 23، آیۀ 29:

  • «لِمَن الوَیلُ؟ لِمَن الشَّقا؟ لِمَن المُخاصِماتُ؟ لِمَن الکَربُ؟ لِمَن الجَرحُ بِلا سَبَبٍ؟ لِمَن ازمِهرارُ العَینَینِ؟ (آیه 30) للَّذینَ یُدمِنونَ الخَمرَ!»1

  •  4. اصحاح 23، آیۀ 31:

  •  «لا تَنظُر إلی الخَمرُ إذا احمَرَّت حینَ تُطَهِّرُ حبابُها فی الکأسِ و ساغَت مَرقوقَةً.»2

  • 5. اصحاح 23، آیۀ 32:

  •  «تَلسَعُ کالحَیَّةِ و تَلدَغُ کالأفغَوان3

  •  6. اصحاح 5 اشعیا، آیۀ 11:

  •  «وای بر آنان که سحر برخیزند و در صدد شرب مسکر باشند، که مسکر آنها را تا هنگام شب مست کند.»

  •  7. اصحاح 5 اشعیا، آیۀ 12:

  •  «و در مجالس خود بربط و شراب و دف و نای موجود دارند.»

  •  8. اصحاح 5 اشعیا، آیۀ 13:

  •  «وای بر آنانی که به نوشیدن شراب پهلوان و در مزج شراب قوّت‌مندند.»

  • تصریح آیاتی از انجیل بر حرمت خمر

  •  

    1. . ترجمه: «عذاب مضاعف و شقاوت از آن چه کسی است؟ آن کیست که دائم مخاصمه و مشاجره به‌پا می‌کند و بی‌جهت زخمی می‌شود و چشمانش قرمز و تار می‌گردد؟ * کسی که پیوسته شرب خمر می کند و به دنبال میگساری می‌رود.» (محقّق)
    2. . ترجمه: «پس فریفتۀ شراب گلگونی که در جام به تو چشمک می‌زند و به ملائمت از گلویت پایین می‌رود، مشو و بدان نگاه مکن!» (محقّق)
    3. . ترجمه: «(زیرا) مانند مار کشنده تو را نیش خواهد زد و همچون افعی تو را خواهد گزید!» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

88
  •  این آیات در تورات بوده و بر نصاری هم حجت است. علاوه، در انجیل آیاتی وجود دارد که دلالت بر حرمت شرب خمر می‌کند.

  •  1. اصحاح 21، سِفر تثنیه، آیۀ 20:

  •  «و به مشایخ شهرش بگویند این میر ما یاغی شده و به قول ما گوش نمی‌دهد؛ زیرا او می‌‌خواره است.»

  •  2. اصحاح 21، سفر تثنیه، آیۀ 21 می‌فرماید که:

  •  «به مردمان شهر بگویید که: جمع شوند و او را سنگ‌سار نمایند.»

  •  انجیل علاوه بر حرمت خمر، مجازات سختی هم برای مرتکبین به آن قائل شده.

  •  3. باب اول، انجیل لوقا، آیۀ 15:

  •  «مدح می‌نمایند ملائکه، یوحنا را برای پدرش زکریا؛ زیرا او در نزد خدا بزرگ است و شرب خمر نخواهد نمود.»

  • پاسخ به توجیه مسیحیان در جواز شرب خمر

  •  مسیحیان با تمام این آیات در تورات، نسبت شرب خمر به عیسی و نوح می‌دهند و درعین‌حال عهدین را هم محرّف نمی‌دانند. در مقام مکالمه می‌گویند: این آیات را قبول داریم ولی این آیات یا قبل از شراب خوردن عیسی بوده یا بعد؛ اگر قبل بوده فعل عیسی ناسخ آن است، اگر بعد بوده پس عیسی گناه نکرده.

  •  در جواب می‌گوییم: هر دو شقّ باطل است:

  •  در اوّل آنکه: در احکام عقلی که مستقل باشد ـ مثل قبح ظلم ـ نسخ معنا ندارد؛ کما آنکه در اوّل سخن اشاره شد که شرب خمر حرمتش مختصّ به زمانی دون زمانی نیست.

  •  و از دوّم جواب می‌دهیم که: پیغمبر قبل از بعثت هم نباید به کارهای زشت و نکوهیده و به‌خصوص کارهایی که مزیل عقل است دست زند.

  •  ختم سخن با روضۀ سر سیّدالشّهدا در مجلس یزیدِ می ‌خواره.1

    1. . رجوع شود به همین مجلّد ص 33 تعلیقه.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

89
  • مجلس روز هفتم: اهمّیت امر به معروف و نهی از منکر

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

91
  • بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  • و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  • و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدّین

  • ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَهِ﴾.1

  • واجب کفایی بودن امر به معروف و نهی از منکر

  •  از واجبات شریعت اسلام، امر به معروف و نهی از منکر است و اهمیّت بسیاری دارد؛ به‌طوری‌که خداوند با آنها معرّفی بهترین امت را کرده است، و به مقتضای کریمۀ ﴿وَلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَأُوْلَـٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾ 2 باید گفت که وجوب آن کفایی است.

    1. . سوره آل‌عمران (3) آیه 110. امام شناسی، ج 13، ص 310:
      «شما بهترین امّتی بودید که برای مردم برگزیده شد، که به شایستگی و نیکی و امور شناخته شده و پسندیده امر می‌کردید، و از زشتی و پلیدی و امور ناشناخته و نکوهیده نهی می‌نمودید و ایمان به خدا می‌آوردید.»
    2. . سوره آل‌عمران (3) آیه 104. امام شناسی، ج 13، ص 310:
      «و باید در میان شما امّتی باشند که به سوی خیر بخوانند، و امر به معروف کنند و نهی از منکر بنمایند، و آنها هستند آنان که البتّه رستگارند.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

92
  •  باری، اسلام بهترین ادیان است؛ زیرا دین اجتماع است. برای حفظ اجتماع باید علاوه بر اتّحاد صوری، دل‌های مردم متّحد باشد و زنجیری قلب‌های آنان را به‌هم پیوسته سازد.

  •  جامعه‌ای زنده است که مردم آن در اثر «تعاون بقاء» زندگی کنند؛ حیات هریک در اثر حیات دیگری باشد. فرضاً مانند بدن انسان؛ چون اعضاء‌ مختلف آن دارای روح واحد هستند، علاوه بر آنکه هر دستگاه که کار مستقلی انجام می‌دهد، مزاحم با کار دستگاه‌های دیگر نیست، آمادۀ ترمیم و نواقص دیگری هم هست.

  •  و جامعه هنگامی می‌میرد که افراد آن روی قانون «تنازع بقاء» به وجود آیند؛ چون بدن مرده که به‌واسطۀ عدم جهت جامع متلاشی گردیده، تبدیل به کرم‌هایی می‌شود که آن کرم‌ها یکدیگر را خورده و همه از بین می‌روند.

  •  اسلام وقتی زنده است که تمام افراد برای حفظ روح اسلام هم‌دست باشند و برای نگاه‌داری ایمان و توحید و حفظ نظام معاد و معاش یار و یاور باشند؛ این حاصل نیست مگر آنکه هریک دیگری را امر به معروف و نهی از منکر کند.

  • اثر ترک نهی از منکر، در کلام امیرالمؤمنین

  • عن أمیرالمؤمنین علیه السّلام: «مَن تَرَکَ إنکارَ المُنکَرِ بِقَلبِهِ و یَدِهِ و لِسانِهِ، فَهُوَ مَیِّتٌ بَینَ الأحیاءِ.»1

  •  جامعه‌ای که افراد آن یکدیگر را دوست داشته باشند و در رفع حوائج یکدیگر بکوشند، زندگانی سالم و خوشی خواهند داشت؛ به آمال خود خواهند رسید؛ درهای سعادت به روی آنان گشوده خواهد شد.

  • بنی آدم اعضای یکدیگرند ** که در آفرینش ز یک گوهرند

  • وابستگی حیات اسلام و اجتماع اسلامی، به امر به معروف و نهی از منکر

    1. . تهذیب الأحکام، ج 6، ص 181. ترجمه:
      «از حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام روایت شده که فرمود: ”کسی که امر منکر و زشت را با قلب و دست و زبانش انکار ننماید، مرده‌ای است بین زندگان!“» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

93
  • چو عضوی به در آورد روزگار ** دگر عضوها را نماند قرار

  • تو کز محنت دیگران بی‌غمی ** نشاید که نامت نهند آدمی1

  • آثار ترکِ امر به معروف و نهی از منکر در کلام رسول خدا

  • عن رسول الله صلّی الله علیه و آله: «لا یَزالُ النّاسُ بِخَیرٍ ما أمَرُوا بِالمَعرُوفِ و نَهَوا عَنِ المُنکَرِ، و تَعاوَنُوا عَلَی البِرِّ [و التَّقوَی]؛ فإذا لَم یَفعَلُوا ذَلِکَ نُزِعَت مِنهُمُ البَرَکاتُ، و سُلِّطَ بَعضُهُم عَلَی بَعضٍ و لَم یَکُن لَهُم ناصِرٌ فِی الأرضِ و لا فِی السَّماءِ.»2

  •  اگر کسی شرب خمر کند، بعد از به هوش آمدن از مستی، هر کس به او برسد بگوید چرا مست کردی و او را سرزنش کند، دیگر مرتکب نمی‌گردد؛ و اگر کسی ترک فریضه کند، به همین طریق او را وادار کنند، آن عمل را انجام خواهد داد؛ لذا این دو قانون در اسلام صورت قانونیّت دارد.

  • پیشرفت اسلام و نجات مردم از جهالت و بربریّت، با دو شمشیر نیکویِ امر به معروف و نهی از منکر

  •  اسلام در دنیا پیشرفت نکرد و مردم را از جهالت و بربریّت نجات نداد، مگر این دو شمشیر نیکوی آنها.

  • ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ * وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْ وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا وَكُنتُمۡ عَلَىٰ شَفَا حُفۡرَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنۡهَا كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ * وَلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَأُوْلَـٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ * وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا

    1. گلستان سعدی، باب اول.
    2. تهذیب الأحکام، ج 6، ص 181. ترجمه:
      «از حضرت رسول صلّی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: ”پیوسته امر مردم بر خیر و صلاح خواهد بود تا وقتی‌که امر به معروف و نهی از منکر نمایند و به یکدیگر در کار نیک و تقوا یاری رسانند؛ هرگاه این عمل را ترک کنند، برکت‌ها از آنها گرفته می‌شود، و بعضی از آنها بر بعضی مسلّط می‌گردند درحالی‌که هیچ یاوری برای آنها در آسمان و زمین نخواهد بود.“» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

94
  • جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ وَأُوْلَـٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ﴾.1

  • لزوم مساوات فرد مسلمان با دیگران

  •  مسلمان باید بین خود و دیگران تفاوت نگذارد و در سرّاء و ضرّاء با مردم شریک باشد. خطاب پروردگار به موسی است:

  • «یا موسیٰ! إنِّی اُعَلِّمُکَ أربَعَ کَلِماتٍ فِیها الخَیرُ کُلُّهُ؛ الأُولی لِی، و الثّانیَةُ لَکَ، و الثّالثَةُ بَینِی و بَینَکَ، و الرّابِعَةُ بَینَکَ و بَینَ النّاسِ. أمّا الَّتِی لِی، فاعبُدنِی فَلا تُشرِک بِی شَیئًا. و أمّا الَّتِی لَکَ، أنّکَ مُجزَی لِعَمَلِکَ [بِعَمَلِکَ] فاعمَل ما شِئتَ. أمّا الَّتِی بَینِی و بَینَکَ، عَلَیکَ بالدُّعاءِ و عَلَیَّ بالإجابَةِ. أمّا الَّتِی بَینَکَ و بَینَ النّاسِ، فَتَرضَی لِلنّاسِ‌ ما تَرضَی لِنَفسِکَ و تَکرَهَ للنّاسِ ما تَکرَهُ لِنَفسِکَ.»2

    1. . سوره آل‌عمران (3) آیات 102 ـ 105. امام شناسی، ج 13، ص 309 و 310:
      «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، تقوای خدا را آن‌طور که باید و شاید و سزاوار مقام تقوای اوست بجای آورید؛ و مبادا مرگ شما را فراگیرد، مگر آنکه شما در درجۀ أعلای اسلام و تسلیم باشید! * همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و تفرقه نکنید، و نعمت خداوند را که بر شما ارزانی داشت به خاطر بیاورید در آن زمانی که شما دشمنِ هم بودید و خداوند در میان دل‌های شما الفت افکند و بنابراین در سایۀ نعمت خدا برادر شدید؛ و شما در لب پرتگاه گودال آتش بودید و خداوند شما را از آن برگرفت. این‌طور ای پیامبر، خداوند آیاتش را بر شما مردم، روشن و مبیّن می‌دارد به امید آنکه شما راه را پیدا کنید! * و باید در میان شما امّتی باشند که به سوی خیر بخوانند، و امر به معروف کنند و نهی از منکر بنمایند، و آنها هستند آنان که البتّه رستگارند. * و نباید بوده باشید مانند آنان که تفرّق پیدا کردند، و اختلاف نمودند پس از آنکه بیّنات و ادلّۀ واضح و آشکارا بدان‌ها رسید؛ و آن جماعت برای ایشان است عذاب عظیم.»
    2. من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 405 با قدری اختلاف. ترجمه:
      «ای موسی! من به تو چهار چیز می‌آموزم که تمام خیر در آن نهفته است؛ اوّلی از آن من، و دوّمی برای تو، و سومی مربوط به من و تو، و چهارمی در مورد تو و مردم است.
      امّا آنچه که از آن من است اینکه: مرا پرستش کن و چیزی را شریک من قرار مده. و امّا آنچه که برای تو است اینکه: همانا تو در مقابل عمل خود جزا داده می‌شوی؛ پس هر کاری می‌خواهی انجام بده. امّا آنچه که مربوط به من و تو است اینکه: بر تو باد به دعا نمودن و بر من است که اجابت کنم. امّا آنچه که در مورد تو و مردم است اینکه: برای مردم بپسند آنچه را که برای خود می‌پسندی، و برای آنها مکروه و ناگوار بدار آنچه را که برای نفس خود مکروه می‌داری.» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

95
  • سیّدالشّهدا علیه السّلام، یگانه پرچمدار امر به معروف و نهی از منکر

  •  یگانه پرچمدار امر به معروف حضرت سیّدالشّهدا:

  • «أشهَدُ أنَّکَ قَد أقَمتَ الصَّلاةَ و آتَیتَ الزَّکاةَ و أمَرتَ بِالمَعرُوفِ و نَهَیتَ عَنِ المُنکَر.»1

  •  ختم سخن با روضۀ مناسب.

    1. الکافی، ج 4، ص 574. ترجمه:
      «شهادت و گواهی می‌دهم که تو نماز را بپاداشتی و زکات را پرداخت نمودی و امر به معروف و نهی از منکر فرمودی.» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

97
  • مجلس روز هشتم: امر به معروف و نهی از منکر، آب حیات در گلستان اسلام

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

99
  • بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  • و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  • و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدّین

  • امر به معروف و نهی از منکر، مراد از قیام به قسط در قرآن

  • ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّ ٰمِينَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ﴾.1

  •  القِیامُ بِالقِسطِ هو الأمرُ بِالمَعروفِ و النَهیُ عَن المُنکَرِ.2

  • ﴿لَّا خَيۡرَ فِي كَثِيرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمٗا﴾.3

    1. . سوره نساء (4) آیه 135. ترجمۀ رسالۀ بدیعه، ص 190:
      «ای مردم با ایمان، بپادارندگان عدل و داد، و شاهدان برای خدا باشید؛ گرچه به ضرر شما یا پدر و مادر و خویشان شما باشد.»
    2. . ذیل آیۀ شریفۀ: ﴿وَيَقۡتُلُونَ ٱلَّذِينَ يَأۡمُرُونَ بِٱلۡقِسۡطِ﴾ رجوع شود به احکام القران، ج 4، ص 40؛ تفسیر آیات الأحکام، ص 364؛ زبدة التفاسیر، ج 2، ص 229؛ محاسن التأویل، ج 4، ص 78.
    3. . سوره نساء (4) آیه 114. ترجمه:
      «در بسیاری از نجواهایشان هیچ خیری وجود ندارد؛ مگر کسی که (از این طریق) به صدقه یا کار پسندیده یا اصلاح میان مردم، فرمان دهد. و هر کس برای به‌دست آوردن رضای خدا چنین کند، پس البته به زودی به وی اجر و پاداش عظیمی عنایت خواهیم نمود.» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

100
  • امر به معروف و نهی از منکر، یگانه ستون مانع از انحطاطِ جامعۀ اسلامی

  •  روز گذشته سخنانی راجع به امر معروف و نهی از منکر ذکر شد؛ امروز می‌خواهم بگویم که امر به معروف و نهی از منکر یگانه ستونی است که جامعه اسلام را از انحطاط باز داشته، بلکه دائماً سیر به سوی ترقّی می‌دهد. مانند آب حیاتی است که در گلستان اسلام جاری است؛ چنانچه آب قطع گردد، درختان خشک و گل‌ها از بین می‌رود.

  • گناهانِ افراد جامعه را گناه خود ندیدن، منشأ ترک نهی از منکر

  •  مسلمانان در این هنگام به بلای سختی دچار می‌شوند؛ زیرا این دو صفت ناشی از حسّ یک‌دلی و مهربانی نسبت به یکدیگر، و خود را با جامعه پیوند دادن است، و ترک آن ناشی از آنکه خود را از جامعه جدا دانستن و گناهان آنها را گناه خود ندیدن؛ دراین‌صورت محرّمات و فجایع زیاد گردد، و بلا دامن‌گیر همه شود، و تمام مردم از خاص و عام در شعله‌های آتش شهوات خواهند سوخت.

  • برخی آثار تهاون نسبت به امر به معروف و نهی از منکر در احادیث

  •   قِیلَ لِرَسولِ اللهِ صلَّی اللهُ عَلیهِ و آلِه: «أتُهلَکُ القَریَةُ و فیها الصّالِحونَ؟» قال: «نَعَم!» قِیلَ: «بِمَ یا رَسولَ اللهِ؟» قالَ: «بِتَهاوُنِهِم و سُکوتِهِم عَن مَعاصِی اللهِ.»1

  •  قالَ رَسولُ اللهِ صلَّی اللهُ عَلیهِ و آلِه: «لَتأمُرُنَّ بِالمَعرُوفِ و لَتَنهُنَّ عَنِ المُنکَرِ، أو لَیُسَلِّطَنَّ [لَیَستَعمِلَنَّ] اللَهُ عَلَیکُم شِرارَکُم فَیَدعُو خِیارُکُم و لا یُستَجابُ لَهُم.»2

  • قالَ الباقِرُ علیه السّلامُ: «أوحَی اللَهُ إلَی شُعَیبٍ النَّبِیِّ علیه السّلامُ: ”أنِّی مُعَذِّبٌ

    1. جامع السعادات، ج 2، ص 241. ترجمه:
      «به رسول خدا صلّی الله علیه و آله گفته شد: ”آیا ممکن است قریه‌ای نابود شود درحالی‌که در آن افراد صالحی وجود دارند؟!“ حضرت فرمودند: ”بله!“ گفته شد: ”به‌واسطۀ چه چیزی، ای رسول خدا؟!“ رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: ”به‌سبب تهاون و سکوت آنها در برابر معاصی خداوند.“» (محقّق)
    2. الکافی، ج 5، ص 56. ترجمه:
      «رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: باید همۀ شما امر به معروف و نهی از منکر کنید، وگرنه خداوند بَدان شما را بر خوبانتان مسلّط می‌نماید و بر اساس این اهمال، هرچه خوبان دعا کنند دعایشان مستجاب نمی‌گردد.» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

101
  • مِن قَومِکَ مائَةَ ألفٍ: أربَعِینَ ألفًا مِن شِرارِهِم و سِتِّینَ ألفًا مِن خِیارِهِم.“ فَقالَ علیه السّلام: ”یا رَبِّ! هَؤُلاءِ الأشرارُ، فَما بالُ الأخیارِ؟!“ فأوحَی اللَهُ تعالی إلَیهِ: ”داهَنُوا أهلَ المَعاصِی و لَم یَغضَبُوا لِغَضَبِی.“»1

  • جهاد بودن امر به معروف و نهی از منکر

  •  امر به معروف و نهی از منکر یک نوع از جهاد است؛ منتهی جهاد با لسان. و در این حال بر انسان مشکل می‌آید و مردم همیشه میل دارند دیگران را از خود ناراضی ننموده بلکه مطابق میل آنها رفتار کنند؛ روی این‌همه مُهر سکوت در برابر فجایع مردم بر زبان خود زده و برای مماشات با آنها از گفتن خودداری می‌نمایند.

  • ترک امر به معروف و نهی از منکر، اوّلین کلید فحشا

  •  در این حال می‌توان گفت که مردم هم رادع و مانعی از عمل زشت پیدا نمی‌کنند، شهوات بالا می‌رود؛ بنابراین اولین کلید فحشاء ترک امر به معروف و نهی از منکر است.

  • کلام نبوی دربارۀ اثر عافیت‌طلبی در امر به معروف و نهی از منکر

  • عَن رَسولِ اللهِ صلَّی اللهُ عَلیهِ و آلِه: «مَن طَلَبَ مَرضاةَ النّاسِ بِما یُسخِطُ اللَهَ عَزّوجَلَّ، کانَ حامِدُهُ مِنَ النّاسُ ذامًّا؛ و مَن آثَرَ طاعَةَ اللَهِ عَزّوجَلَّ بِما یُغضِبُ النّاسَ، کَفاهُ اللَهُ عَزّوجَلَّ عَداوَةَ کُلِّ عَدُوٍّ و حَسَدَ کُلِّ حاسِدٍ و بَغیَ کُلِّ باغٍ، و کانَ اللَهُ لَهُ ناصِرًا و ظَهِیرًا.»2

    1. الکافی، ج 5، ص 56. ترجمه:
      «امام باقر علیه السّلام فرمود: خداوند متعال به شعیب نبی علیه السّلام وحی کرد که: ”من از قومت صد هزار نفر را عذاب می‌کنم: چهل هزار نفر از اشرار و بدان و شصت هزار نفر هم از اخیار و خوبان.“ حضرت شعیب عرض کرد: ”پروردگارا! آنان را که عذاب می‌کنی اشرارند، پس آخر چرا اخیار عذاب می‌شوند؟“ خداوند عزّ‌و‌جلّ به او وحی کرد که: ”آنها با اهل معصیت مداهنه و سستی نمودند و به خاطر غضب و خشم من خشمگین نشدند.“» (محقّق)
    2. الکافی، ج 5، ص 62. ترجمه:
      «از رسول خدا صلّی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: کسی که رضا و پسند مردم را به چیزی طلب کند که موجب سخط و غضب خدای عزّوجلّ شود، مدح‌کنندگان و ستایشگران او از مردم، در مقام مذمّت و نکوهش او برمی‌آیند؛ و کسی که طاعت خدای عزّوجلّ را به چیزی ترجیح دهد که موجب غضب و ناراحتی مردم شود، خداوند او را از دشمنی هر دشمنی و حسادت هر حسودی و ستم هر ستمکاری کفایت می‌کند، و پیوسته خداوند یاور و پشتیبان وی خواهد بود.» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

102
  • عزت و سعادت در پرتو امر به معروف و نهی از منکر

  •  عزّت و سعادت در این امر است:

  • عن الصّادِقِ علیه السّلامُ: «الأمرُ بِالمَعرُوفِ و النَّهیُ عَنِ المُنکَرِ خَلقانِ مِن خَلقِ اللَهِ؛ فَمَن نَصَرَهُما أعَزَّهُ اللَهُ و مَن خَذَلَهُما خَذَلَهُ اللَهُ.»1

  • بی‌بهره‌گی تارکان امر به معروف و نهی از منکر، از روح اسلام

  •  مردمانی که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنند، می‌توان گفت که از روح اسلام بی‌بهره‌اند؛ مردگان هستند که در میان مردم حرکت دارند. لذا در آخرالزمان که در روایات وارد است که: «لا یَبقَی مِنَ الإسلامِ إلّا اسمُهُ و مِنَ القُرآنِ إلّا رَسمُه.»2

  •  در چنین حالی‌که از اسلام جز پوستی بیشتر باقی نمانده، پیغمبر می‌فرماید: «”کَیفَ بِکُم إذا فَسَدَت نِساؤُکُم و فَسَقَ شَبابُکُم و لَم تامُرُوا بِالمَعرُوفِ و لَم تَنهَوا عَنِ المُنکَرِ؟“ فَقِیلَ لَهُ صلّی الله علیه و آله و سلّم: ”و یَکُونُ ذَلِکَ یا رَسُولَ اللَهِ؟!“ فَقالَ”نَعَم، و شَرٌّ مِن ذَلِکَ؛ کَیفَ بِکُم إذا أمَرتُم بِالمُنکَرِ و نَهَیتُم عَنِ المَعرُوفِ؟“ فَقِیلَ لَهُ: ”یا رَسُولَ اللَهِ و یَکُونُ ذَلِکَ؟!“ قالَ: ”نَعَم، و شَرٌّ مِن ذَلِکَ؛ کَیفَ بِکُم إذا رأیتُمُ المَعرُوفَ مُنکَرًا و المُنکَرَ مَعرُوفًا؟“ و فی روایة: ”و عِندَ ذلک یُبتَلَی النّاسُ بِفِتنَةٍ، یَصِیرُ الحَلِیمُ فِیها حَیرانًا.“»3

    1. الکافی، ج 5، ص 59. ترجمه:
      «از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: امر به معروف و نهی از منکر دو مخلوق از مخلوقات خداوند هستند؛ پس هر کس آن دو را نصرت و یاری کند خداوند او را عزیز گرداند، و هر کس آن دو را خوار و زبون سازد خداوند او را خوار نماید.» (محقّق)
    2. بحار الأنوار، ج 36، ص 284. امام شناسی، ج 8، ص 266:
      «از اسلام جز اسمی، و از قرآن جز رسمی و درسی باقی نماند.» (محقّق)
    3. جامع السعادات، ج 2، ص 241. ترجمه:
      «”چگونه است حال شما هنگامی که زنان شما فاسد شوند و جوانانتان فاسق گردند و امر به معروف نکنید و نهی از منکر ننمایید؟“ گفتند: ”ای رسول خدا، آیا این‌گونه خواهد شد؟!“ فرمود: ”آری، و بدتر از این؛ چگونه است حال شما آنگاه که امر به منکر کنید و نهی از معروف نمایید؟“ گفتند: ”ای رسول خدا، آیا این‌گونه خواهد شد؟!“
      فرمود: ”آری، و بدتر از این؛ چگونه است حال شما وقتی‌که معروف را منکر، و منکر را معروف ببینید؟!“ و در روایتی ادامۀ مطلب این‌گونه آمده است: ”و در آن موقع مردم دچار امتحانی می‌شوند که در آن شخص حکیم، حیران و سرگردان می‌گردد.“» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

103
  • ختم سخن با روضۀ مناسب.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

105
  • مجلس روز نهم: شرائط و مراتب امر به معروف و نهی از منکر

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

107
  • بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  • و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  • و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدّین

  • لزوم رعایت موازین اخلاقی در مسئلۀ امر به معروف و نهی از منکر

  • ﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾.1

  •  دعوت رسول اکرم و مواعظ حضرت و مجادلات آن حضرت، از حدود و موازین اخلاقی خارج نمی‌شد. در دو روز گذشته سخنانی راجع به امر به معروف و نهی از منکر معروض داشته شد؛ اینک باید دانست که این قانون با خشونت و تندی، عملی نمی‌شود.

  • علّت تبدّل جایگاه معروف و منکر در جامعه

  •  و هم‌چنین بیان شد که در جامعه چنانچه امر به معروف و نهی از منکر از میان برود و راه معاصی باز گردد، کم‌کم عمل جلّ آن اجتماع منکر شده؛ و اگر کسی کار معروفی انجام دهد، مردم بر او خرده می‌گیرند و او را از آن معروف نهی می‌کنند.2

    1. . سوره نحل (16) آیه 125. الله شناسی، ج 3، ص 287:
      «ای پیغمبر، بخوان به سوی راه پروردگارت با حکمت و موعظۀ حسنه، و با آنان با طریقه‌ای که از همۀ راه‌ها و طریقه‌ها نیکوتر است، به مباحثه و مجادله در گفتار قیام کن!»
    2. . رجوع شود به همین مجلّد، ص 102.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

108
  • معرفی مؤمنین در قرآن به آمر به معروف و ناهی از منکر، و معرفی منافقین به ضدّ آن

  •  پروردگار معرّفی مؤمنین را به امر به معروف و نهی از منکر، و تعریف منافقین را به ضدّ آن فرموده است:

  • ﴿ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتُ بَعۡضُهُم مِّنۢ بَعۡضٖ يَأۡمُرُونَ بِٱلۡمُنكَرِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَقۡبِضُونَ أَيۡدِيَهُمۡ نَسُواْ ٱللَهَ فَنَسِيَهُمۡ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ * وَعَدَ ٱللَهُ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتِ وَٱلۡكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسۡبُهُمۡ وَلَعَنَهُمُ ٱللَهُ وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّقِيمٞ﴾.1

  • ﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖ يَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَيُطِيعُونَ ٱللَهَ وَرَسُولَهُۥٓ أُوْلَـٰٓئِكَ سَيَرۡحَمُهُمُ ٱللَهُ إِنَّ ٱللَهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ * وَعَدَ ٱللَهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ جَنَّـٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا وَمَسَٰكِنَ طَيِّبَةٗ فِي جَنَّـٰتِ عَدۡنٖ وَرِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَهِ أَكۡبَرُ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ﴾.2

    1. . سوره توبه (9) ‎‎آیه 67 و 68. ترجمه:
      «مردان و زنان منافق، بعضی از آنها از جنس بعضی دیگرند؛ مردم را به کار منکر و زشت امر می‌کنند و از کار معروف و پسندیده نهی می‌نمایند، و دست‌های خود را (از انفاق) فرو می‌بندند. ایشان خدا را فراموش کردند، و خداوند هم بر اثر این فراموشی خودشان را از یادشان برد؛ به‌درستی‌که منافقان حقیقتاً از گروه فاسقان و متجاوزان می‌باشند. * خدا به مردان و زنان منافق و کافران، آتش جهنّم را وعده داده است که در آن به‌طور جاودان و دوام زیست خواهند نمود؛ همان برای ایشان کافی است، و خدا آنها را مورد لعنت و دورباش از رحمت خود قرار داده و از برای آنان عذابی ابدی و پیوسته است.» (محقّق)
    2. . سوره توبه (9) ‎‎آیه 71 و 72. ترجمه:
      «مردان مؤمن و زنان مؤمنه، بعضی از ایشان اولیاء بعضی دیگرند (صاحب امر و نهی و متولّی تربیت دیگرانند)؛ مردم را امر به کار پسندیده می‌کنند و از ورود در افعال زشت و قبیح برحذر می‌دارند، و إقامۀ نماز می‌کنند، و زکات می‌دهند، و از خدا و رسولش اطاعت می‌نمایند. خداوند البته ایشان را به زودی مورد رحمت واسعه و زائدۀ خود قرار خواهد داد؛ حقّاً خداوند دارای مقام عزّت و اقتدار و دارای حکمت و استواری بی‌پایان است. * خداوند به مردان مؤمن و زنان مؤمنه وعده داده است که آنان را در بهشت‌هایی که در زیر درختانش نهرهایی جریان دارد، وارد کند که در آن به‌طور مخلّد و ابدی می‌مانند؛ و در منازل و مسکن‌های پاک و طیّب سکنی دهد در بهشت‌های عَدن. و رضای خداوند شامل حال آنان گردد که آن، از آن بهشت‌ها بزرگ‌تر است؛ و این است رستگاری و فوز بزرگ.» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

109
  • وابستگی کامل سایر قوانین اسلام به امر به معروف و نهی از منکر

  •  امر به معروف و نهی از منکر دو قانون است که بقیّۀ قوانین اسلام به او بستگی کامل دارد:

  • عن جابر، عن أبی‌جعفر قال: «یَکونُ فِی آخِرِ الزَّمانِ قَومٌ یَنبَعُ [یُتَّبَعُ] فِیهِم قَومٌ یُراؤونَ [مُراؤُونَ] ـ إلَی أن قال: ـ و لَو أضَرَّتِ الصَّلاةُ بِسائِرِ ما یَعمَلونَ بِأموالِهِم و أبدانِهِم، لَرَفَضُوها کَما رَفَضوا أسمَی الفَرائِضَ و أشرَفَها. إنَّ الأمرَ بِالمَعروفِ و النَّهیَ عَنِ المُنکَرِ فَریضَةٌ عَظِیمَةٌ بِها تُقامُ الفَرائِضُ؛ هُنالِکَ یَتِمُّ غَضَبُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ عَلَیهِم فَیَعُمُّهُم بِعِقابِهِ، فَیَهلِکُ الأبرارُ فِی دارِ الأشرارِ، و الصِّغارُ فِی دارِ الکِبارِ. إنَّ الأمرَ بِالمَعروفِ و النَّهیَ عَنِ المُنکَرِ سَبیلُ الانبیاءِ، و مِنهاجُ الصُّلَحاءِ؛ فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِها تُقامُ الفَرائِضُ، و تأمَنُ المَذاهِبُ، و تَحِلُّ المَکاسِبُ، و تُرَدُّ المَظالِمُ، و تُعمَرُ الأرضُ، و یُنتَصَفُ مِنَ الأعداءِ، و یَستَقِیمُ الأمرُ... 1

    1. الکافی، ج 5، ص 55. ترجمه:
      «از جابر از امام باقر علیه السّلام روایت شده است که: ”در آخرالزمان مردمی خواهند بود که در بین آنان افرادی پیدا می‌شوند متظاهر و ریاکار (خ ل: که در بین آنان افرادی متظاهر و ریاکار مورد پیروی قرار می‌گیرند)“ـ ‌تا آنجا که می‌فرماید: 
      ”و اگر نماز هم مایۀ ضرر به سایر کارهای آنان شود و به اموال و ابدان آنان آسیب رساند، هرآینه آن را نیز ترک می‌نمایند؛ همان‌گونه که والاترین و شریف‌ترین واجبات (امر به معروف و نهی از منکر) را ترک نمودند. به‌درستی‌که امر به معروف و نهی از منکر فریضۀ بزرگی است که فرائض و واجبات دیگر بدان اقامه می‌گردد.
      در این هنگام غضب خداوند عزّوجلّ بر آنان تمام گشته و عقوبت الهی همه را در بر می‌گیرد، و در نتیجه ابرار در دارِ اشرار و صغار در دارِ کبار هلاک می‌گردند. به‌درستی‌که امر به معروف و نهی از منکر راه انبیاء و منهاج و رویّۀ صالحان است؛ فریضۀ بزرگی است که به‌واسطۀ آن فرائض دیگر اقامه می‌شود، و راه‌ها امن می‌گردد، و کسب‌ها حلال می‌شود، و مظالمِ مردم باز می‌گردد، و زمین آباد می‌شود، و از دشمنان انتقام گرفته می‌شود، و امور استوار می‌گردد.“» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

110
  • وابستگی کامل آبادی زمین و رفاهیّت مردم، به امر به معروف و نهی از منکر

  •  و خلاصه، قطع نظر از درجات اخروی، آبادی زمین و رفاهیّت مردم بستگی کامل به این دو صفت دارد؛ و لیکن باید دانست که با زبان خوش امر به معروف نمود:

  • دو داستان در کیفیّت امر به معروف و نهی از منکر

  •  داستان پیغمبر و یهودی که خاشاک به سر حضرت می‌ریخت؛1

  •  داستان حسنین علیهما السّلام و امر به معروف کردن پیرمردی را که اشتباه وضو می‌گرفت.2

    1. . جهت اطّلاع بیشتر پیرامون صبر و تحمّل پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بر اذیت و آزار‌های کفّار قریش رجوع شود به نور ملکوت قرآن، ج 4، ص 338. (محقّق)
    2. المناقب، ج 3، ص 400:
      «أنّ الحسنَ و الحسینَ مَرّا على شیخٍ یَتوَضَّأُ و لا یُحسِنُ؛ فَأخَذا فی التَّنازُعِ یَقولُ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما: ”أنتَ لا تُحسِنُ الوُضوءَ!“ فَقالا: ”أیُّها الشَّیخُ كُن حكَماً بَینَنا یَتوَضَّأُ كُلُّ واحِدٍ مِنّا سویَّةً!“ ثُمَّ قالا: ”أیُّنا یُحسِنُ؟“ قالَ: ”كِلاكُما تُحسِنانِ الوُضوءَ و لَكِنَّ هَذا الشَّیخَ الجاهِلَ هوَ الَّذی لَم یَكُن یُحسِنُ؛ و قَد تَعَلَّمَ الآنَ مِنكُما، و تابَ عَلَى یَدَیكُما بِبَرَكَتِكُما و شَفَقَتِكُما عَلَى أُمَّةِ جَدِّكُما.“»
      ترجمه: «حسنین علیهما السّلام مرورشان بر پیرمردی افتاد که در حال وضو گرفتن بود، ولی به خوبی وضو نمی‌گرفت؛ لذا برای اینکه او را متوجّه نمایند، مشغول وضو گرفتن و منازعه در این امر شدند و هر یک از آنها به دیگری می‌گفت: ”تو خوب وضو نمی‌گیری!“ آنگاه به آن پیرمرد گفتند: ” ای پیر مرد، تو بین ما حکَم باش و قضاوت کن که کدام‌یک از ما دو نفر درست و صحیح وضو می‌گیرد!“ سپس وضو گرفتند و گفتند: ”حال بگو کدام‌یک از ما خوب وضو می‌گیرد؟“
      پیرمرد (که متوجّه اشتباه خود شده بود) گفت: ”شما هر دو خوب و نیکو وضو ساختید، ولیکن این پیرمرد جاهل کسی است که نیکو وضو نمی‌گرفت؛ و به‌درستی‌که اکنون وضو گرفتن را از شما آموختم، و به دست شما ـ به واسطۀ برکت و شفقّت و مهربانی شما نسبت به امّت جدّتان ـ توبه نمودم.“» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

111
  •  امر به معروف شرائطی دارد:

  •  اوّل: آنکه آمر و ناهی عالم به منکر و معروف باشد؛

  •  دوّم: علم داشته باشد به مسائل خلافیه؛

  •  سوّم: اشتغال به معصیت نداشته باشد؛

  •  چهارم: تجویز تأثیر داشته باشد؛

  •  پنجم: مأمون از ضرر باشد نفساً و عرضاً و مالاً.1

  • برخی از شرائط امر به معروف و نهی از منکر

  • درجات و مراتب امر به معروف و نهی از منکر

  •  و امر به معروف و نهی از منکر دارای درجات و مراتبی است:

  •  اوّل: إنکار قلبی؛

  •  مرتبه دوّم: اظهار کراهت؛

  •  سوّم: قول لیّن؛

  •  چهارم: قول غلیظ؛

  •  پنجم: ضرر رساندن؛

  •  ششم: جرح؛

  •  هفتم: قتل.

  •  ختم سخن با روضۀ مناسب.

    1. . جهت اطّلاع بیشتر رجوع شود به اسرار ملکوت، ج 1، مجلس پنجم: لزوم تحصیل خبرویّت و بصیرت در آمرِ به معروف.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

113
  • مجلس روز دهم: دو قوّۀ مضادّه در انسان

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

115
  • بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  • و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  • و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدّین

  • موقعیّت آدم ابوالبشر قبل از خوردن از شجره و بعد از آن

  • ﴿وَنَفۡسٖ وَمَا سَوَّىٰهَا * فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا * قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَكَّىٰهَا * وَقَدۡ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا﴾.1

  •  آدم ابوالبشر، قبل از خوردن از شجره، دارای درجۀ ثابت و لایتغیّری بود مانند ملائکه، و دارای روحانیّت صِرف بود. چون از شجره خورد، به‌واسطۀ مادیّت در او و اختیاری که پروردگار به او داده بود، میان دو قوّۀ مختلف‌الجهة گرفتار شد.

  • اوج رفعت و حضیض دنائت در انسان

  •  اگر بنی‌آدم قوای مادیّت را تقویت دهد و روحانیّت خود را منکوب کند، از اوج رفعت به حضیض دنائت رسیده، و اگر روحانیّت خود را غلبه دهد، مقامش از مقام اوّلیِ خود والاتر خواهد بود؛ چون در اوّل وهله به‌واسطۀ نداشتن قوّۀ مضادّه

    1. . سوره شمس (91) آیات 7 ـ 10. نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 454، و رسالۀ لب اللباب، ص 13، تعلیقه 1:
      «و سوگند به نفس انسان و آن که او را تسویه نمود و خلقتش را بیاراست، * و سپس راه فجور و فسق و تعدّی، و نیز راه تقوا و پاکی و طهارت را به او الهام کرد. * به‌راستی‌که هر کس نفس خود را تزکیه کرد به رستگاری رسید، * و هرکه آن را بیالود زیان‌بار گشت‌.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

116
  • درجۀ ثابتی داشت، و حال با وجود چنین قوّه‌ای در سیر کمال قدم گذارده است.

  •  لذا می‌توان گفت: از شجره خوردن آدم، موقعیت حساسی برای او به وجود آورد و به صلاح او تمام شد.

  • سیر کمالی انسان در مثنوی معنوی

  • از جمادى مُردم و نامى شدم***و ز نما مُردم به حيوان سر زدم‌
  • مُردم از حيوانى و آدم شدم***پس چه ترسم كى ز مُردن كم شدم‌
  • حمله ديگر بميرم از بشر***تا بر آرم از ملائك بال و پر
  • و ز ملك هم بايدم جستن ز جو***كُلُّ شَى‌ءٍ هالِك إلّا وجهه‌
  • بار ديگر از ملك قربان شوم***آنچه اندر وهم نايد آن شوم‌
  • پس عدم گردم عدم چون ارغنون***گويدم كه إنّا إليهِ راجعون‌1
  • دعوت کردن قوۀ عقل به آخرت، و قوای وهم و غضب و شهوت به دنیا

  •  روی این زمینه، خدا در انسان دو قوّه قرار داده است: یکی انسان را به سمت دنیا و مادیّت دعوت می‌کند که از عوالم دیگر، شیطان معین این قوّه است؛ و دیگری انسان [را] به حبّ پروردگار و تزکیۀ روح می‌خواند که خود خدا به او افاضه می‌کند.

  •  قوّه‌ای که شخص را به آخرت می‌خواند، عقل است؛ و قوّه‌ای که به دنیا می‌خواند، وهم و غضب و شهوت است. اگر انسان عقل را غلبه داد و زمام سه قوّۀ دیگر را به دست عقل داد، از ملائک که فقط دارای عقلند برتر می‌گردد؛ و اگر سه قوّه را غلبه داده عقل را از بین برد، از بهائم که فقط دارای شهوتند پایین‌تر می‌آید.

  • ﴿وَلَقَدۡ ذَرَأۡنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا يَفۡقَهُونَ بِهَا وَلَهُمۡ أَعۡيُنٞ لَّا يُبۡصِرُونَ بِهَا وَلَهُمۡ ءَاذَانٞ لَّا يَسۡمَعُونَ بِهَآ أُوْلَـٰٓئِكَ كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّ أُوْلَـٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ﴾.2

    1. مثنوی معنوی، دفتر سوم.
    2. . سوره أعراف (7) آیه 179. نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 362:
      «هرآینه تحقیقاً ما بسیاری از جنّ و انس را برای جهنّم واگذاردیم؛ آنان که دل‌هایی را دارند که با آنها نمی‌فهمند، و چشم‌هایی را دارند که با آنها نمی‌بینند، و گوش‌هایی را دارند که با آنها نمی‌شنوند. ایشان همانند چهارپایانند، بلکه گمراه‌تر؛ به علّت اینکه آنها البتّه غافل هستند.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

117
  •  ففی حدیث النبوی: «إنّ الله خَلَقَ المَلائِکَةَ و رَکَّبَ فیهِمُ العَقلَ، و خَلَقَ البَهائِمَ و رَکَّبَ فیها الشَّهوَةَ، و خَلَقَ بَنی آدَمَ و رَکَّبَ فیهِم العَقلَ و الشَّهوَةَ؛ فَمَن غَلَبَ عَقلُهُ عَلی شَهوَتِهِ فَهوَ أعلَی مِنَ المَلائِکَةِ، و مَن غَلَبَ شَهوَتُهُ علَی عَقلِه فَهوَ أدنَی مِن البَهائِمِ.»1

  • کلام خواجه نصیرالدین طوسی در افضلیّت انبیاء بر ملائکه

  •  از اینجاست که خواجه نصیرالدین طوسی در جواب بعضی از معتزله که قائل به عدم افضلیت انبیاء از ملائکه بودند، می‌گوید: «و الأنبیاءُ أفضَلٌ لِوجُودِ المُضادِّ.»2

    1. . این روایت شریف در مجامع روایی با قدری اختلاف به نقل از امیرالمؤمنین علیه السّلام آمده است. علل الشرائع، ج 1، ص 4:
      «أبِی ـ رَحِمَهُ اللهُ ـ قالَ: حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِاللَه،ِ عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عِیسَی، عَن عَلِیِّ بنِ الحَکَمِ عَن عَبدِاللهِ بنِ سِنانٍ، قالَ:‌ سَألتُ أباعَبدِاللهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ الصادِقَ علیه السّلام، فَقُلتُ: المَلائِکَةُ أفضَلُ أم بَنُو آدَمَ؟ فَقالَ: قال أمیرالمؤمنین علیّ بن أبی‌طالب علیه السّلام: ”إنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ رَکَّبَ فی المَلائِکَةِ عَقلًا بِلا شَهوَةٍ، و رَکَّبَ فی البَهائِمِ شَهوَةً بِلا عَقلٍ، و رَکَّبَ فی بَنی آدَمَ کِلَیهِما؛ فَمَن غَلَبَ عَقلُهُ شَهوَتَهُ فَهُوَ خَیرٌ مِنَ المَلائِکَةِ، و مَن غَلَبَت شَهوَتُهُ عَقلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ البَهائِم.“»
      ترجمه: «شیخ صدوق در علل الشرایع روایت کرده است از پدرش با اسناد خود از عبدالله بن سِنان که او گفت: از حضرت أباعبدالله، امام جعفر صادق علیه السّلام سؤال کردم که ملائکه افضل هستند یا بنی‌آدم؟ آن حضرت فرمود که امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: ”خداوند عزّوجلّ برای ملائکه عقل را بدون شهوت، و برای حیوانات شهوت را بدون عقل، و برای بنی‌آدم هم عقل و هم شهوت را قرار داده است؛ پس هر کس که عقلش بر شهوتش غالب گردد، از ملائکه بهتر و افضل است، و هر کسی شهوتش بر عقلش زیادتی کند از حیوانات بدتر و پست‌تر است‌.“» (محقّق)
    2. .‌ کشف المراد، ص 488:
      «و هو أفضل مِنَ الملائکةِ و کذا غیرُه مِنَ الأنبیاء علیهم السّلام؛ لِوُجودِ المُضادِّ لِلقُوَّةِ العَقلیَّةِ و قَهرِه عَلَی الإنقیادِ علیها.»
      ترجمه: «و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و هم‌چنین سایر انبیاء علیهم السّلام از ملائکه افضل و برتر می‌باشند؛ به دلیل وجود تضاد بین قوّۀ عاقله با سایر قُوا و سلطنت عقل بر قوای دیگر برای تبعیّت از آن.» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

118
  • افضلیّت انسان عاقل بر ملائکه، در مثنوی معنوی

  • عقل اگر غالب شود پس شد فزون***از ملائك اين بشر در آزمون‌
  • شهوت ار غالب شود پس كمتر است***از بهائم اين بشر زان كابتر است‌
  • آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب***و اين بشر با دو مخالف در عذاب‌
  • وين بشر هم، ز امتحان قسمت شدند***آدمى شِكلند و سه امّت شدند
  • يك گُرُه، مستغرقِ مطلق شده***همچو عيسى با مَلك ملحق شده‌
  • نقش آدم ليك معنى جبرئيل***رسته از خشم و هوى و قال و قيل‌
  • قسم ديگر با خران ملحق شده***خشم محض و شهوت مطلق شده‌
  • ماند يك قسم دگر در اجتهاد***نيم حيوان نيم حى با رشاد1
  • بعضی قوای انسان را به خوک و سگ و شیطان و ملک تشبیه نموده‌اند:

  • گر در نگری به دیدۀ بینایی***یابی تن خویش را عجب مأوایی
  • کانجا سگ و خوک و ملک و شیطانی***جمع آمده در بساط هر انسانی
  • سعادت و شقاوت انسان بستگی به مناسبت هریک از این دو قوّه دارد و نتیجه‌اش راجع به اوست: ﴿إِنۡ أَحۡسَنتُمۡ أَحۡسَنتُمۡ لِأَنفُسِكُمۡ وَإِنۡ أَسَأۡتُمۡ فَلَهَا﴾.2

  • اشعار عمر بن سعد راجع به قتل سیّدالشّهدا علیه السّلام

  •  ختم سخن با اشعار عمر بن سعد راجع به قتل سیّدالشّهدا و روضۀ مناسب.3

    1. مثنوی معنوی، دفتر چهارم.
    2. . سوره إسراء (17) آیه 7. نور ملکوت قرآن، ج 4، ص 301:
      «اگر نیکی کنید، برای خودتان نیکی کرده‌اید! و اگر بدی کنید، برای خودتان بدی کرده‌اید!»
    3. . ظاهراً اشعار ذیل منسوب به عمر بن سعد ـ لعنة الله علیه ـ است؛ زیرا در أمالی صدوق، ص 163، شاعر را سنان و در بحار الأنوار، ج 45، ص 186، شاعر را حامل رأس مطهّر سیّدالشّهدا علیه السّلام در قصر یزید می‌داند؛ و در کشف الغمّة، ج 2، ص 51، می‌گوید:
      ثُمَّ إنَّ عُمَرَ بنَ سَعدٍ أرسَلَ بِالرّأسِ إلی ابنِ‌زیادٍ مَعَ بُشرِ بنِ مالِکٍ؛ فَلمّا وَضَعَ الرّأسَ بَینَ یَدَی عُبَیدِ الله بنِ زیادٍ، قال‌:
      املأ رکابی فِضَّةً أو ذَهَبا ** إنّی قَتَلتُ المَلِکَ المُحَجَّبا
      و مَن یُصلّی القِبلَتَینِ فی الصَبا ** و خَیرُهُم إذ یَذکرونَ النَسَبا
      قَتَلتُ خَیرَ الناسِ أُمًّا و أبًا 
      فَغَضِبَ عبیدُالله مِن قَولِه ثُمَّ قال لَه: «إذا عَلِمتَ أنَّهُ کَذلکَ فَلِمَ قَتَلتَه؟! والله لا نِلتَ مِنّی خَیرًا و لألحَقَنَّکَ بِه!» ثُمَّ قَدِمَه و ضَرَبَ عُنُقَهُ.
      ترجمه: «عمر بن سعد رأس مبارک سیّدالشّهدا علیه السّلام را به‌واسطۀ بُشر بن مالک به سوی ابن‌زیاد فرستاد؛ چون سر مبارک حضرت را پیش‌روی عبیدالله بن زیاد قرار داد، گفت:
      ”رکاب مرا از نقره و طلا پر کن؛ چرا که من مَلِک و پادشاه مُحجَّبی را به قتل رسانیدم. بهترین مردم از جهت پدر و مادر را کشتم و با شمشیر خود او را مضروب ساختم تا اینکه منقلب و واژگون گردید.“
      عبیدالله بن زیاد از گفتار او به غضب درآمد و گفت: ” اگر تو می‌دانستی که چنین است، پس چرا او را کشتی؟! والله که از ناحیه من هیچ خیری به تو نمی‌رسد و هرآینه تو را هم بدو ملحق می‌نمایم!“ و گردن او را زد.»
      لیکن در مقتل أبی‌مخنف، ص 53 اشعار ذیل از عمر بن سعد نقل شده است:
      أ أترک ملک الریِّ و الریُّ منیتی ** أم أصبح مأثومًا بقتل حسین
      ألا إنّما الدّنیا لخیر مُعجّلِ ** و ما عاقلٌ باع الوجودَ بدَین
      «آیا حکومت ری را درحالی‌که آرزوی من است ترک نمایم، یا گنه‌کاری گردم که مرتکب قتل حسین علیه السّلام گشته است؟! آگاه باشید که حقیقتاً دنیا برای خیری نقد است، و هیچ انسان عاقلی نقد را به نسیه نمی‌فروشد.» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

120
  • مجلس روز یازدهم: عقل موهبتی الهی برای تشخیص صلاح از فساد

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

122
  • بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  • و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  • و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدّین

  • ﴿قَالَ ٱهۡبِطَا مِنۡهَا جَمِيعَۢا بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞ فَإِمَّا يَأۡتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدٗى فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشۡقَىٰ﴾.1

  • عبادت و پاکی روح، لازمۀ حرکت در قوس صعود

  •  دیروز بیان شد که علّت وجود قوای متضاد در انسان، تضادّ مبادی خلقت اوست؛ روح انسان از خدا: ﴿وَنَفَخۡتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾،2 و جسم او از عالم خاک است. بنابراین، انسان از قوس نزول فعلاً در نقطۀ حضیض واقع شده و باید در اثر عبادت و پاکی روح، قوس صعود را پیموده و به اوجی والاتر از اوج اوّل برسد.

    1. . سوره طه (20) آیه 123. ترجمه:
      «خداوند به آدم و حوّا فرمود: هر دو با هم از آن مقام بهشتی فرود آیید، درحالی‌که بعضی از شما دشمن بعضی دیگر خواهید بود؛ پس اگر از جانب من به سوی شما هدایتی برسد، هر کس که از هدایت من پیروی کند، هیچ‌گاه گم و گمراه نمی‌گردد و بدبخت و تهی‌دست نخواهد شد.» (محقّق)
    2. . سوره حجر (15) آیه 29. معاد شناسی، ج 3، ص 166:
      «و من از روح خودم در او دمیدم‌.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

123
  • غزلی از حافظ در تبیین جایگاه انسان

  • فاش مى‌گويم و از گفته خود دلشادم***[بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم‌
  • نيست بر لوح دلم جز الف قامت دوست***چه كنم، حرف دگر ياد نداد استادم‌
  • طاير گلشن قدسم چه دهم شرح فراق***كه در اين دامگه حادثه چون افتادم‌
  • من ملك بودم و فردوس برين جايم بود***آدم آورد در اين دير خراب آبادم‌
  • كوكب بخت مرا هيچ منجّم نشناخت***يا رب از مادر گيتى به چه طالع زادم‌
  • تا شدم حلقه به گوش در ميخانه عشق***هر دم آيد غمى از نو به مبارك بادم‌
  • گر خورد خون دلم مردمك ديده سزاست***كه چرا دل به جگرگوشه مردم دادم‌
  • سايه طوبى و دلجويى حور و لب حوض***به هواى سر كوى تو برفت از يادم‌
  • پاك كن چهره حافظ به سر زلف ز اشك***ور نه اين سيل دمادم ببرد بنيادم‌]1
  • عقل، وسیله‌ای برای تشخیص صلاح از فساد

  •  خدا برای تشخیص و تمییز این دو راه، برای انسان عقل قرار داده؛ عقل تشخیص صلاح و فساد می‌دهد و برای عملی کردن هریک از دو راه، اراده داده که مسبوق به اختیار است.

    1. دیوان حافظ، غزل 362.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

124
  • قوای پنج‌گانۀ موجود در انسان

  •  لذا انسان برای هر فعلی در خود پنج چیز مشاهده می‌کند:

  •  اوّل: قوّه‌ای که انسان را به شیطان دعوت می‌کند؛

  •  دوّم: قوّه‌ای که انسان را به راه خدا می‌خواند؛

  •  سوّم: قوّه‌ای که تشخیص صلاح و فسادِ هریک را می‌دهد؛

  •  چهارم: قوّه‌ای که انسان را مخیّر بین دو امر می‌کند؛

  •  پنجم: قوّه‌ای که موجب عملی کردن یک‌طرف می‌گردد.

  •  مریضی که در بستر افتاده باشد، چون کاسۀ دوا به دستش دهند، آناً پنج قوّه را در خود می‌بیند؛ اگر کام خود را با دوا تلخ کرد، شیرینی‌های آتیه به دستش می‌رسد و اگر شربت به‌لیمو را ترجیح داد، برای همیشه خود را از شیرینی‌ها ممنوع خواهد کرد.

  •  لذا انسان باید متوجه سیرش گردد:

  • «رَحِمَ الله امرَءًا‌ عَلِمَ مِن أینَ و فی أینَ و إلی أینَ.»1

  • اشعاری از مولانا در تبیین جایگاه انسان

  • روزها حرف من اينست و همه شب سخنم***كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم‌
  • از كجا آمده‌ام، آمدنم بَهر چه بود***به كجا مى‌روم آخر ننمايى وطنم‌
  • مرغ باغ ملكوتم نِيم از عالم خاك***دو سه روزى قفسى ساخته‌اند از بدنم‌
    1. الوافی، ج 1، ص 116:
      «رَحِمَ الله امرَءًا أعَدَّ لِنَفسِه و استَعَدَّ لِرَمسِه، و عَلِمَ مِن أینَ و فی أینَ و إلی أینَ
      ترجمه: «خدا رحمت کند کسی را که برای نفس خویشتن آنچه را که لازم است مهیا نموده و برای قبر خویش، خود را آماده ساخته؛ و بداند از کجا آمده و الآن در کجاست و به کجا خواهد رفت‌!» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

125
  • خُنُك آن روز كه پرواز كنم تا بر دوست***به هواى سر كويش پر و بالى بزنم‌
  • من به خود نامدم اينجا كه به خود باز روم***آنكه آورده مرا باز برد در وطنم‌1
  • ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ﴾.2

  • اخلاق پسندیده و تقوا، زاد و توشۀ مناسب در سیر إلی الله

  •  سفر إلی الله سفر مادّی نیست که احتیاج به مادّه داشته باشد؛ چون هر سفری که شخص می‌کند، احتیاج به لوازماتی دارد که در خصوص آن سفر به‌کار می‌خو‌رد.

  •  چون سیر روحانیّت، ملکۀ اخلاق پسندیده و تقوا لازم دارد، اگر زاد و توشه تهیّه نمود، چون مرغ از تنگنای قفس مادّه پریده؛ و اگر با آلودگی‌های دنیا خود را مبتلا ساخت، دگر مرغ روح بال‌هایش ضعیف و قادر بر طیران نمی‌گردد.

  • ﴿فَأَمَّا مَن طَغَىٰ * وَءَاثَرَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا * فَإِنَّ ٱلۡجَحِيمَ هِيَ ٱلۡمَأۡوَىٰ * وَأَمَّا مَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ وَنَهَى ٱلنَّفۡسَ عَنِ ٱلۡهَوَىٰ * فَإِنَّ ٱلۡجَنَّةَ هِيَ ٱلۡمَأۡوَىٰ﴾.3

  • کلام محقّق طوسی در ارتباط مشاعر هفت‌گانۀ انسان با ابواب سبعۀ جهنّم

  • محقّق طوسی گوید: مشاعری که انسان با آنها از لذائذ دنیا استفاده کرده و مادّیت خود را کامل می‌کند، هفت است: پنج حسّ ظاهر، و دو حسّ باطن که

    1. .‌ مثنوی معنوی، پایان دفتر چهارم.
    2. . سوره بقره (2) آیه 156. امام شناسی، ج 3، ص 134:
      «ما مِلک خدا هستیم و به سوی او بازگشت می‌کنیم.‌»
    3. . سوره نازعات (79) آیات 37 ـ 41. معاد شناسی، ج 10، ص 367:
      «و بنابراین هر کس طغیان و سرکشی و تمرّد و تجاوز کرده باشد * و حیات دنیا و زندگی حیوانی و وهمی و شهوی را (بر حیات آخرت و زندگی عقلانی و معنوی و روحی) ترجیح داده و آن را انتخاب نموده باشد، * مأوی‌ و منزل او دوزخ است؛ * و هر کس از مقام و منزلت و ربوبیّت پروردگارش در خوف و هراس بوده و نفس خود را از هویٰ و میل به شهوات بازداشته است، * مأوی‌ و منزل او بهشت است.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

126
  • واهمه و متخیّله باشد؛ چون حافظه و ذاکره و مفکّره از مشاعر نیستند. لذا اگر انسان به‌واسطۀ این مشاعر دنبال دنیا و زخارف آن برود، هریک از این مشاعر مانند دری از درهای جهنم‌اند: ﴿لَهَا سَبۡعَةُ أَبۡوَٰبٖ لِّكُلِّ بَابٖ مِّنۡهُمۡ جُزۡءٞ مَّقۡسُومٌ﴾.1

  • [و اما دیگر] راهی که انسان به‌واسطۀ آن راه خدا را طی می‌کند، علاوه بر این هفت حسّ، عقل هم هادی و راهنماست؛ لذا این هشت مشاعر به مثابۀ هشت در بهشتند.»2و3

  •  دنیا کاملاً مانند یک فضائی است که یک‌طرف آن ساز و آواز و خوشی و لذّت و باغ و گل است، و در طرف دیگر سوزش آفتاب و مار و خارِ مغیلان است؛ انسان در هنگام تولد در جلوی این فضا واقع شده است. و در آخر این فضا در طرف باغ، درب جهنّم است، و در آخر بیابان سوزان، درب بهشت است؛ خدا می‌گوید: این دو راه، خود دانی: ﴿إِنَّا هَدَيۡنَٰهُ ٱلسَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرٗا وَإِمَّا كَفُورًا﴾.4

  •  ختم سخن با روضۀ مناسب.

    1. . سوره حجر (15) آیه 44. معاد شناسی، ج 10، ص 100:
      «از برای دوزخ هفت در است، و از برای هر دری، از کافران و معاندان مقدار قسمت شده‌ای معیّن گردیده است.»
    2. آغاز و انجام، خواجه نصرالدّین طوسی، فصل 14، ص 57.
    3. . مرحوم علاّمه طهرانی ـ قدّس سرّه ـ در معاد شناسی، ج 10، ص 103، روایتی را از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به عثمان بن مظعون پیرامون هشت در داشتن بهشت، و هفت در داشتن جهنّم آورده‌اند. (محقّق)
    4. . سوره انسان (76) آیه 3. نور ملکوت قرآن، ج 1، ص 356:
      «به‌درستی‌که ما راه سعادت و طریق وصول و قرب حق را به انسان نمودیم، و لیکن او یا در مقام شکر برآمد و یا در صدد کفران شد.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

128
  • مجلس روز دوازدهم: عقل، ملکۀ قدسیۀ تنظیم غرائز

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

130
  • بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  • و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  • و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدّین

  • ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تُنذِرۡهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ * خَتَمَ ٱللَهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَعَلَىٰ سَمۡعِهِمۡ وَعَلَىٰٓ أَبۡصَٰرِهِمۡ غِشَٰوَةٞ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ﴾.1

  • اختلاف باطنی حیوانات، علاوه بر اختلاف ظاهری

  •  حیوانات علاوه بر اختلاف ظاهری دارای اختلاف باطنی هستند؛ و در حقیقت اختلاف باطنی، هریک را نوع جداگانه‌ای قرار داده است؛ زیرا مثلاً انسانِ سیاه و زرد و سفید و سرخ با وجود اختلاف آداب و ظاهر، درعین‌حال به‌واسطۀ اتّحاد معنوی آنها یک نوع‌اند.

  • عقل، ملکۀ قدسیّه و نیروی تنظیم‌کنندۀ غرائز حیوانیِ موجود در انسان

  •  خداوند در هریک از حیوانات غریزه‌ای قرار داده است: در شیر و گرگ،

    1. . سوره بقره (2) آیه 6 و 7. نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 209:
      «حقّاً و تحقیقاً آنان که بدین گفتار ما (از ایمان به غیب و اقامۀ نماز و ایتاء زکات و ایمان به تمام آنچه را که بر تو و بر پیامبران پیش از تو فرود آمده است، و به آخرت و عالم علوی و فرشتگان) یقین ندارند، کسانی می‌باشند که کفر ورزیده‌اند؛ و برای آنها تفاوتی ندارد که تو آنها را بترسانی و یا نترسانی، آنها ایمان نخواهند آورد. * خداوند بر دل‌ها و بر گوش آنان مُهر زده است و بر روی دیدگانشان پرده و حائل فراگرفته، و از برای ایشان عذاب عظیمی است.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

131
  • درندگی؛ در شغال، ترس؛ در روباه، حیله و مکر؛ در سگ، غضب و وفا؛ در میمون و خوک، شهوت؛ در گربه، تملّق؛ در خروس، غیرت؛ در اسب، حیا و نجابت؛ در مورچه، جمع‌آوری مال. ولی در انسان تمام این صفات به نحو جمع‌الجمعی وجود دارد؛ منتهی خدا یک ملکۀ قدسیّه و نیروی ربّانی که عقل است، برای تنظیم این غرائز قرار داده است. و در واقع عقل، حکم رگلاتور را دارد؛ هرچند إعمال قوّۀ عاقله بیشتر باشد، تنظیم این دستگاه بهتر، و اگر ضعیف گردد، دستگاه مُختل خواهد شد.

  • کمال حیوانات به غرائز مختصّۀ به آنها، و کمال انسان به عقل

  •  باید دانست که هریک از غرائز مختصّۀ حیوان برای خود او کمال است، و عقل کمال انسان است.

  • اتّحاد انسان با حیوان، در صورت غلبۀ غریزۀ حیوانی بر عقل

  •  اگر هریک از غرائز بر عقل ترجیح پیدا کرد، انسان در معنی با آن حیوان تفاوتی ندارد: شخص شهوت‌ران چون خوک، و حریص چون مورچه، و مکّار چون روباه است؛ لذا چون پردۀ مادّه از دست برود، در عالم برزخ و قیامت، انسان به صورت حیواناتی که غریزۀ مختصّۀ آنها را بر عقل خود ترجیح داده، متشکل می‌گردد.

  •  داستان حضرت امام محمّدباقر علیه‌ السّلام و أبوبصیر در حج بیت‌الله.1

    1. معاد شناسی، ج 2، ص 290، تعلیقه 2:
      «در مناقب ابن شهرآشوب، طبع سنگی، ج دوّم، ص 276 آورده است:
      قال أبوبصیر لِلباقِرِ علیه السَّلامُ: ”ما أکثَرَ الحَجیجَ و أعظَمَ الضَّجیجَ!“ فَقال: ”بَل ما أکثَرَ الضَّجیجَ و أقَلَّ الحَجیجَ! أ تُحِبُّ أن تَعلَمَ صِدقَ ما أقولُهُ و تَراهُ عَیانًا؟“ فَمَسَحَ عَلَی عَینَیهِ و دَعا بِدَعَواتٍ فَعادَ بَصیرًا، فَقال: ”انظُر یا أبابَصیرٍ إلَی الحَجیجِ!“
      قال: ”فَنَظَرتُ فإذا أکثَرُ النّاسِ قِرَدَةٌ و خَنازیرُ، و المُؤمِنُ بَینَهُم کالکوکبِ اللّامِعِ فی الظَّلماءِ!“ فَقال أبوبَصیر: ”صَدَقتَ یا مَولایَ، ما أقَلَّ الحَجیجَ و أکثَرَ الضَّجیجَ!“ ثُمَّ دَعا بِدَعَواتٍ فَعادَ ضَریرًا.
      فَقال أبوبَصیر فی ذَلِک، فَقال علیه السَّلامُ: ”ما بَخِلنا عَلَیک یا أبابَصیرٍ، و إن کانَ اللَهُ تَعالَی ما ظَلَمَک و إنَّما خارَ لَک، و خَشینا فِتنَةَ النّاسِ بِنا و أن یجهَلوا فَضلَ اللَهِ عَلَینا، و یجعَلونا أربابًا مِن دونِ اللَهِ و نَحنُ لَهُ عَبیدٌ لا نَستَکبِرُ عَن عِبادَتِهِ و لا نَسأمُ مِن طاعَتِهِ و نَحنُ لَهُ مُسلِمونَ.“
      و این روایت را مجلسی در بحار الأنوار، ج 46، ص 261 از طبع حروفی از مناقب نقل کرده است.
      أبوبصیر به حضرت امام محمّدباقر علیه السّلام عرض کرد: ”چقدر حاجی زیاد است و چقدر ناله و فریاد بسیار است!“ حضرت فرمود: ”بلکه چقدر ناله و فریاد بسیار است و چقدر حاجی کم است! آیا دوست داری که راستی گفتار مرا دریابی و آنچه را که گفتم با دیدگان خود ببینی؟!“ حضرت دست به چشمان او مالیدند و دعائی خواندند، چشمان أبوبصیر که سابقاً نابینا بود بینا شد؛ حضرت فرمودند: ”ای أبوبصیر، نگاه کن به سوی حاجی‌ها!“
      أبوبصیر می‌گوید: ”من نگاه کردم و دیدم که اکثر مردم از میمون‌ها و خوک‌ها هستند، و مؤمن در میان آنها همچون ستارۀ تابان در شب تاریک می‌درخشید.“ أبوبصیر گفت: ”راست گفتی ای مولای من! چقدر حاجی کم است و چقدر ناله و فریاد بسیار است!“ و پس از آن حضرت دعائی خواندند و چشمان أبوبصیر به حالت اوّلیه درآمد و نابینا شد.
      أبوبصیر از علّت نابینایی خود سؤال کرد؛ حضرت فرمودند: ”ما بر تو بخیل نیستیم، و خدا به تو ستم ننموده است و این‌طور دربارۀ تو پسندیده است؛ و ما ترسیدیم که مردم در فتنه بیفتند و فضل خدا را بر ما نادیده گیرند و ما را ارباب خود شمرند و خدا را فراموش کنند، و حال آنکه ما بندگان خدا هستیم و از عبادت او استکبار نداریم و از اطاعت او ملول نمی‌شویم و سر تسلیم فرود آورده‌ایم‌.“»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

132
  • قلب وارونه گنجایش فهم معارف الهی را ندارد

  •  این چنین مردمی مقام کمال انسانیّت خود را وارونه کرده‌اند؛ و قلب آنها چون وارونه است، هیچ گنجایش معارف ندارد: ﴿لَّوۡ نَشَآءُ أَصَبۡنَٰهُم بِذُنُوبِهِمۡ وَنَطۡبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا يَسۡمَعُونَ﴾.1

  • چگونگی تأثیر ایمان و کفر در غرائزِ فطریِ بالقوه در قلب انسان

  •  قبل از آنکه دست تربیتِ محیط در انسان اثر کند، قلب انسان به غرائز فطری خود متّصف است؛ ولی این غرائز به مقام کمال نیامده بلکه در مرحلۀ قوّه است. چون ایمان در او اثر کند، مرکز تجلیّات پروردگار می‌گردد؛ و چون کفر و معصیت

    1. . سوره أعراف (7) آیه 100. ترجمه:
      «اگر ما بخواهیم، آنان را به گناهانشان می‌گیریم و مأخوذ می‌داریم، و بر دل‌هایشان مُهر می‌زنیم تا دیگر نشنوند.» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

133
  • در او راه پیدا کند، آن قوّۀ خود را از دست داده و به‌هیچ‌وجه قابلیّت ندارد.

  • سه روایت در بیان اقسام قلوب

  • عن أمیرالمؤمنین علیه السّلام: «إنّ الإیمانَ لَیَبدُو لَمعَةً بَیضاءَ، فإذا عَمِلَ العَبدُ الصالحاتَ [نَما و] زادَ حَتّی یَبیَضَّ القَلبُ کُلُّه؛ و إنّ النِّفاقَ لَیَبدُو نُکتَةً سَوداءَ، فإذا انتَهَکَ الحُرُماتَ زادَت حَتّی یَسوَدَّ القَلبُ کُلُّه، فَیُطبَعُ علی قَلبِه، فَذلکَ الخَتمُ.»1

  • عن الباقر علیه السّلام: «إنّ القُلوبَ ثَلاثَةٌ: قَلبٌ مَنکُوسٌ لا یَعِیَ شَیئًا مِن الخَیر،ِ و هُوَ قَلبُ الکافِرِ؛ و قَلبٌ فیهِ نُکتَةٌ سَوداءُ، فالخَیرُ و الشَّرُّ فیهِ یَعتَلِجانِ، فأیُّهما کانَت مِنهُ غَلَبَ عَلَیهِ؛ و قَلبٌ مَفتُوحٌ فیهِ مَصابیحُ تَزهَرُ و لا یُطفأ نُورُهُ إلی یَومِ القِیامَةِ، و هُوَ قَلبُ المُؤمِنِ.»2

  • در روایت دیگر وارد است: «القُلوبُ أربَعةٌ: قَلبٌ فیه نِفاقٌ و إیمانٌ، إذا أدرَکَ المَوتُ صاحَبَهُ عَلی نِفاقِه هَلَکَ و إن أدرَکَه علی إیمانِه نَجَا؛ و قَلبٌ مَنکوسٌ و هُو قَلبُ المُشرِکِ؛ و قَلبٌ مَطبوعٌ و هُو قَلبُ المُنافِقِ؛ و قَلبٌ أزهَرَ و هُو قَلبُ المُؤمِنِ فیه

    1. محجة البیضاء، ج 1، ص 277‌. ترجمه:
      «از امیرالمؤمنین علیه السّلام روایت شده که فرمود: ”به‌درستی‌که ایمان در قلب به‌صورت یک نقطۀ سفید و نورانی ظاهر می‌شود، و چون بنده اعمال صالحه انجام دهد، این نقطه افزایش و گسترش می‌یابد تا اینکه سراسر قلب او را فرا می‌گیرد؛ و به‌درستی‌که نفاق به‌صورت یک نقطۀ سیاه در قلب پیدا می‌شود، و چون عبد هتک محرّمات الهی کند، این سیاهی گسترش می‌یابد تا بر تمام قلب مستولی می‌گردد و بر قلب او مهر زده می‌شود؛ و این است معنای ”ختم“ که در قرآن می‌فرماید: ﴿خَتَمَ ٱللَهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَعَلَىٰ سَمۡعِهِمۡ وَعَلَىٰٓ أَبۡصَٰرِهِمۡ غِشَٰوَةٞ﴾.“» (محقّق)
    2. بحار الأنوار، ج 15، ص 37 به نقل از معانی الأخبار؛ الکافی، ج 2، ص 423. ترجمه:
      «از امام باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود: ”قلب‌ها سه گونه‌اند: قلبی وارونه که هیچ خیری در آن جای نگیرد، و آن قلب کافر است؛ و قلبی که در آن نقطۀ سیاهی است و همواره خیر و شر در آن در حال جنگ و کشمکشند، پس این قلب با هریک از آن دو همراه باشد، بر دیگری غلبه می‌یابد؛ و دیگر قلبی است باز و گشاده که در آن چراغ‌های پرفروغی است که تا روز قیامت خاموش نگردد، و آن قلب مؤمن است.“» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

134
  • کَهَیئَةِ السِّراجِ، إن أعطاهُ اللهُ شَکَرَ و إن ابتَلاهُ صَبَرَ1و2

  • تسلّط صاحب قلبِ فروزنده بر کائنات

  •  چنین شخصی به مقامی می‌رسد که بر کائنات مسلّط می‌گردد و به عوالم

    1. مجمع البحرین، ج 2، ص 147. ترجمه:
      «قلب‌ها چهار گونه‌اند: قلبی که در آن نفاق و ایمان است، درصورتی‌که مرگ صاحب این قلب را در حال نفاق دریابد هلاک گشته و اگر در حال ایمان دریابد نجات یافته است؛ و قلبی که وارونه است و آن قلب شخص مشرک است؛ و قلبی که بر آن مهر خورده و آن قلب منافق است؛ و دیگر قلبی تابناک که در آن چیزی چون چراغ می‌درخشد، و آن قلب مؤمن است که اگر خداوند به او عطائی دهد شکر گزارد و اگر مبتلا و گرفتارش سازد صبر نماید.» (محقّق)
    2. رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ص 205، تعلیقه 2:
      «این روایت را در ج 2 اصول کافی، ص 422 با اسناد متّصل خود از سعد، از حضرت أبی‌جعفر علیه السّلام بدین کیفیّت آورده است:
      قال علیه السّلام: ”إنَّ القُلوبَ أربَعَةٌ: قلبٌ فِیهِ نِفاقٌ و إیمانٌ، و قلبٌ مَکُنوسٌ، و قلبٌ مَطبوعٌ، و قلبٌ أزهَرُ أجرَدُ.“ فقُلتُ: ”و ما الأزهَرُ؟“ قالَ: ”فِیهِ کَهَیئَةِ السِّراج. فأمّا المَطبوعِ فقَلبُ المُنافِقِ؛ و أمّا الأزهَرُ فقَلبُ المؤمنِ، إن أعطاهُ شَکَرَ و إنِ ابتَلاهُ صَبَرَ؛ و أمّا المَنکوسُ فقَلبُ المُشرِکِ.“ ثُمَّ قرَأ هَذِهِ الایَة: ”﴿أَفَمَن يَمۡشِي مُكِبًّا عَلَىٰ وَجۡهِهِۦٓ أَهۡدَىٰٓ أَمَّن يَمۡشِي سَوِيًّا عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ﴾*؛ فَأمَّا القَلبُ الَّذی فِیهِ إیمانٌ و نِفَاقٌ فهُم قوْمٌ کانُوا بالطّائفِ، فإن أدرَکَ أحَدَهُم أجَلُهُ عَلَی نِفاقِهِ هَلَکَ و إن أدرَکَهُ عَلَی إیمانِهِ نَجا.“
      و عین همین روایت را در بحار الأنوار، ج 15، جزء 2، ص 37 از معانی الأخبار روایت کرده است، ولی به جای لفظ ”أزهر أجرد“ لفظ ”أزهر أنور“ آورده است.
      ... و نیز در ص 422، از ج 2 اصول کافی، از حضرت صادق علیه السّلام آورده است که:
      تَجدُ الرَّجُلَ لَا یُخطِئُ بلَامٍ و لا واوٍ خطیبًا مِصقَعًا و لَقَلبُهُ أشَدُّ ظُلمَةً مِنَ الَّلیلِ المُظلِم، و تَجدُ الرَّجُلَ لَا یَسْتَطِیعُ یُعَبِّر عَمَّا فی قلبهِ بلِسانِهِ و قلبُهُ یَزهَرُ کَما یَزهَرُ المِصباح.
      و در ص 35 از ج 15، جزء 2 بحار، از اسرار الصّلاة آورده است که:
      قال النبیّ صلّی الله علیه و آله و سلّم: قلْبُ المُؤمِنِ أجرَدُ و فِیهِ سِراجٌ یَزْهَر** ... .»
      * سوره الملک (67) آیه 22.
      ** معاد شناسی، ج ‌5، ص 128:
      «دل مؤمن پاک و خالی است و در آن چراغی می‌درخشد، و دل کافر سیاه و واژگون است‌.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

135
  • دیگر راه پیدا می‌کند و دنیا را بی‌ارزش می‌داند. حیات خود را به حیات خدا و بقای خود را به بقای او می‌داند. در واقع به مرحلۀ انسان کامل می‌رسد.

  • اشعار مولانا دربارۀ اشخاصی که در راه خدا برای خود وجودی قائل نیستند

  • اگر دل از غم دنيا جدا توانى كرد***نشاط و عيش به باغ بقا توانى كرد
  • اگر به آب رياضت برآورى غسلى***همه كدورت دل را صفا توانى كرد
  • ز منزل هوسات ار دو گام پيش نهى***نزول در حرم كبريا توانى كرد
  • درون بحر معانى لا، نِه آن گهرى***كه قدر و قيمت خود را بها توانى كرد
  • به همت ار نشوى در مقام خاك مقيم***مقام خويش در اوج عُلا توانى كرد
  • اگر به جَيب تفكّر فروبرى سر خويش***گذشته‌هاى قضا را ادا توانى كرد
  • و ليكن اين عمل رهروان چالاك است***تو نازنينِ جهانى، كجا توانى كرد
  • نه دست و پاى امل را فرو توانى بست***نه رنگ و بوى جهان را رها توانى كرد
  • چو بوعلى ببُر از خلق و گوشه‌اى بنشين***مگر كه خوى دل از خَلق وا توانى كرد
  • تو رستم دل و جانى و سرور مردان***اگر به نفسِ لئيمت غزا توانى كرد
  • مگر كه درد غمِ عشق، سر زند در تو***به درد او، غم دل را دوا توانى كرد

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

136
  • ز خارِ چون و چرا، اين زمان چو درگذرى***به باغ جنّتِ وصلش، چرا توانى كرد
  • اگر تو جنسِ همايى و جنس زاغ نه‌اى***ز جان، تو ميل به‌سوى هما توانى كرد
  • هماى سايه دولت، چو شمس تبريزيست***نگر كه در دل آن شاه، جا توانى كرد1
  • چنین اشخاصی که در راه خدا از خود وجودی قائل نیستند، در واقع کاری خدایی می‌کنند؛ همین‌طور کسانی هم که غرائز خود را زیاد إعمال کنند، به‌طوری‌که عقل را زمین گذارند، متوغّل در شیطان بلکه شیطان می‌شوند.

  • اشعار مولانا دربارۀ اشخاصی که إعمال غرائز حیوانی می‌کنند و عقل را کنار گذاشتند

  • ديو سوى آدمى شد بَهر شر***سوى تو نايد كه از ديوى بَتَر
  • تا تو بودى آدمى، ديو از پى‌ات***مى‌دويد و مى‌چشانيد او مِى‌ات‌
  • چون شدى در خوى ديوى استوار***مى‌گريزد از تو ديو نابكار
  • همچو امرد كه خدا نامش كنند***تا بدين سالوس در دامش كنند
  • چون به بدنامى برآمد ريش او***ديو را ننگ آيد از تفتيش او2
  • تغییر صورت ظاهری انسانی، به‌واسطۀ إعمال غرائز حیوانی

  •  چه بسا به‌واسطۀ إعمال غرائز، صورت ظاهر هم تغییر پذیرد؛ چنان‌که دربارۀ شمر وارد است که:

  •  «وَقَعَ عَلَی صَدرِ الحسین علیه السّلام، فقال الحسین علیه السّلام: ”إذا کان لابُدَّ مِن قَتلِی، فاسقِنی شَربَةً مِنَ الماءِ!“ فقال له: ”هَیهاتَ، ما تَذوقُ الماءَ أو تَذوقَ المَوتَ غُصَّةً بَعدَ غُصَّةٍ و جُرعَةً بَعدَ جُرعَةٍ!“ فَقالَ: ”یا بنَ أبی‌تُراب، ألستَ تَزعَمُ أنّ أباکَ عَلی الحَوضِ یَسقی مَن أحبَّ؟! اصبِر حَتّی یسقیکَ أبوکَ!“فقال علیه السّلام له: ”سَئَلتُکَ

    1. دیوان شمس، غزل 959.
    2. مثنوی معنوی، دفتر اول.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

137
  • بِاللهِ إلّا ما کَشَفتَ لِثامَکَ لأنْظُرَ إلَیکَ!“ فَکَشَفَ عَن لِثامِهِ، فَإذا هُو أبرَصٌ لَه بُوزٌ کَبوزِ الکِلابِ، و شَعرٌ کشَعرِ الخِنزیرِ!»1

  •  ختم سخن با روضۀ مناسب.

    1. مَوسوعَة کلمات الإمام الحسین علیه السّلام، ص 617 با اختلاف؛ اسرار الشهادة، آخوند فاضل دربندی، منشورات اعلمی طهران، طبع خطی، ص 426. ترجمه:
      «شمر بر روی سینۀ حضرت سیّدالشّهدا علیه السّلام نشست؛ حضرت فرمود: ”اگر چاره‌ای جز کشتن من نیست، پس مرا به جرعه‌ای آب سیراب نما!“ گفت: ”هیهات! محال است جرعه آبی بچشی مگر اینکه مرگ را جرعه‌جرعه و به‌صورتی دردناک بچشی!“ گفت: ”ای پسر أبوتراب، آیا این‌گونه نیستی که گمان می‌کنی پدرت بر حوض کوثر ایستاده و آب می‌نوشاند به کسی که دوست دارد؟! صبر کن تا پدرت تو را آب بنوشاند!“
      حضرت فرمود: ”تو را به خدا سوگند می‌دهم که لثام و روبند خود را از چهره بگشا تا تو را ببینم!“ پس شمر لثام از چهره کشید و صورت خود را نمایان کرد، که روی او دچار برص و پیسی بود و پوزه‌ای چون پوزۀ سگ، و مویی چون موی خوک داشت!» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

138
  • مجلس روز سیزدهم: جایگاه انسان در عالم هستی

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

140
  • بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  • و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  • و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدِّین

  • ﴿فَإِذَا سَوَّيۡتُهُۥ وَنَفَخۡتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُۥ سَٰجِدِينَ﴾.1

  • غریزه در هر حیوانی، تراوش و اثری از روح آن حیوان

  •  همان‌طوری که دیروز معروض داشته شد، هریک از حیوانات دارای غریزه‌ای هستند که با یکدیگر اختلاف دارند. این غرائز لازمۀ روح آنهاست که هیچ‌گاه از آنها منفک نمی‌شود. البته نمی‌توان گفت که روح مرکّب از غرائز است، زیرا روح بسیط است؛ ولی از تراوشات و آثار غیر منفکّۀ هر روح، یک غریزۀ جداگانه است.

  • عقل، معدِّل و منظِّمِ تمام غرائز حیوانیِ موجود در انسان

  •  روح انسان علاوه بر اینکه دارای تمام غرائز است، برای تعدیل و تنظیم آنها دارای عقل است که از همه مهم‌تر و والاتر است؛ لذا انسان از حیوانات اشرف است.

  • کمال لاحدّی، مراد از فصل ناطق در انسان

  •  انسان از ملائک و جن هم اشرف است؛ چون سعادت و شقاوت آنها محدود

    1. . سوره حجر (15) آیه 29. افق وحی، ص 157:
      «زمانی که از جهت خلقت مادی و معنوی او را استوار نمودم و به مرتبۀ استواء تام رسانیدم و از روح و ذات خود در آن دمیدم، آنگاه در برابر او سجده آرید.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

141
  • است ـ بلکه در مَلک ترقّی و کمال هم وجود ندارد ـ ولی انسان دارای نفس ناطقه یعنی مقام لاحدّی است، لذا انسان اشرف مخلوقات است.

  •  انسان دارای قابلیّتی است که هرچه بخواهد راه کمال بپیماید، حدّ یَقِفی ندارد؛ و معنی ناطق که فصل انسان است، همان مقام لاحدّی است.

  • خلقت تمام موجودات زمینی و آسمانی، به جهت کمال و معرفت انسان به پروردگار

  •  آنچه در زمین است برای انسان آفریده شده: ﴿خَلَقَ لَكُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا﴾.1 علاوه بر موجودات ارضی، تمام آسمان‌ها نیز برای مقام کمال انسان که معرفت پروردگار و فنای در ذات اوست، پدید آمده: ﴿ٱللَهُ ٱلَّذِي خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ وَمِنَ ٱلۡأَرۡضِ مِثۡلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ ٱلۡأَمۡرُ بَيۡنَهُنَّ لِتَعۡلَمُوٓاْ﴾.2

  •  البته مقصود از انسان که می‌گوییم، این جسم محدود و ضعیف نیست؛ بلکه روح انسان است که هیچ‌گاه به مقام سیری نمی‌رسد، و خود را از کمال و ترقّی بی‌نیاز نمی‌بیند.

  • اشعاری از مرحوم حاج ملا هادی سبزواری در مقام انسان

  • اختران پرتو مشكاة دل انور ما***دل ما مظهر كل، كل همگى مظهر ما
  • نه همين اهل زمين را همه باب اللّهيم***نُه فلك در دورانند بگرد سر ما
  • بر ما پير خرد طفل دبيرستان است***فلسفى مُقتبِسى از دل دانشور ما3
  • اشعار منسوب به امیرالمؤمنین علیه السّلام در حقیقت انسان

  • 1. دَوائُك فيكَ و ما تَشعُرُ***و دائُكَ مِنكَ و لا تَب- صُرُ
  • 2. أ تَزعَمُ أنّكَ جِرمٌ صَغيرٌ***و فيكَ انطَوى العالَمُ الأكبَرُ
  • 3. و أنتَ الكِتابُ المُبينُ الَّذى***بِأحرُفِهِ يظهَرُ المُضمَر
    1. . سوره بقره (2) آیه 29. نرم‌افزار کیمیای سعادت، متن سخنرانی‌های علاّمه طهرانی، ص 499:
      «خدا آنچه در روی زمین است برای شما خلق کرده.»
    2. . سوره طلاق (65) آیه 12. امام شناسی، ج 11، ص 20:
      «خداست آن که هفت آسمان را آفرید، و از زمین نیز همانند آن آسمان‌ها بیافرید؛ امر خود را پیوسته در میان آسمان‌ها و زمین‌ها نازل می‌کند، تا شما بدانید.»
    3. دیوان أسرار، ص 17.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

142
  • . فَلا حاجَةَ لَکَ فى خارِج       ***       یُخَبِّرُ عَنکَ بِما سُطِّر
  • انسان، روح و جان تمام عوالم

  •  در انسان نمونه‌ای از تمام عوالم مادّه (یعنی ناسوت) و مجرّد (از ملکوت و جبروت و لاهوت) وجود دارد؛ و در حقیقت انسان روح و جان تمام عوالم است. حتّی‌ پروردگار نمونه‌ای از خود در انسان ایجاد فرموده که مقام خلاقیّت باشد؛ منتهی در خدا بی‌واسطه و در انسان به‌واسطه است.

  • دل انسان، مظهر تجلیّات الهی

  •  دل انسان مظهر تجلیّات خدا و انوار اوست. تمام عوالم چهرۀ خود را در آستان پر تجلّی دل به خاک می‌سایند، و نسبت به اوامر او سر تعظیم فرود می‌آورند.

  • فلك دوران زند بر محور دل ** وجود هر دو عالم مَظهر دل‌

  • بر آن نقشى كه از لوح و قلم رفت ** نوشته دست حق بر دفتر دل‌2

  • تمام عوالم در حکم ریشه و شاخ و برگِ درخت، و انسان در حکم میوۀ آن درخت

  •  تمام عوالم حکم ریشه و شاخ و برگ درخت، و انسان در حکم میوه اوست. غرض و مقصود از غرس شجر، ثمر است.

  • قدرت ایجادی انسان در عالم برزخ و قیامت

  •  این انسان که منغمر در عالم طبیعت است، خلقتش محدود و موجوداتش ضعیف است؛ ولی وقتی‌که از این عالم رفت و روح مجرّد شد، همان‌‌طور که با ذهن خود در این دنیا هرچه می‌خواست ایجاد می‌کرد، در آن دنیا ایجاد می‌کند. در

    1. دیوان الامام علی علیه السّلام، ص 178. معاد شناسی، ج 2، ص 172:
      «1) دوای تو ای انسان در خود توست، و لیکن نمی‌فهمی؛ و درد تو از خود توست، و لیکن نمی‌بینی.
      2) تو چنین می‌پنداری که جِرم کوچک و تنها بدنی هستی؛ در‌حالی‌که عالم اکبر پروردگار در تو گنجانیده شده است.
      3) تو آن‌چنان کتاب آشکارای خدای خود هستی که به یک‌یک از حروفش، حقائق و اسراری را نشان می‌دهد.
      4) بنابراین تو به خارج از وجود خودت نیازی نداری تا بدان‌چه‌ در تو قلم پروردگار نوشته است، تو را آگاه کند.»
    2. دیوان اسرار، ص 17.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

143
  • عالم برزخ و قیامت هرچه بخواهد موجود می‌کند: ﴿وَفِيهَا مَا تَشۡتَهِيهِ ٱلۡأَنفُسُ وَتَلَذُّ ٱلۡأَعۡيُنُ﴾.1

  • قدرت ایجادی انسان در عالم طبیعت، در اثر صیقل روح و کسب نورانیت

  •  اگر کسی در اثر پیروی از احکام، بتواند خود را به مقام شامخ انسانیّت برساند، زنگار دل خود را بزداید، قلبش نورانی گردد، در این عالم همچون ائمۀ اطهار، می‌تواند هرچه بخواهد ایجاد کند.

  •  شمشیر اگر زنگ زند، قدرتش چون چوبی برای سرکوبی است؛ چون صیقل یابد، بسیار کارهای دیگر می‌کند. آنچه را که روح انسان ایجاد می‌کند، در اثر قوّت و نورانیّت اوست.

  •  چون در سرای مادّه گرفتار آمد و صافی دل خود را به کدورات این عالم تیره ساخت، در این عالم نمی‌تواند موجودی خارجی به وجود آورد؛ ولی در عالم غیر طبیعت که عالم ذهن باشد، می‌تواند ایجاد کند. اگر زنگار دل از کدورت جدا کرد، در این عالم هرچه بخواهد بکند، می‌تواند.

  • اشعار حاجی سبزواری در حقیقت انسان

  • جمله عالم چون تن و انسان دل است***هرچه مى‌جويى ز انسان حاصل است‌
  • هر دو عالم جسم و جانش آدم است***ز آنكه آدم اصل جمله عالم است‌
  • هست انسان مركز دور جهان***نيست بى‌انسان مَدار آسمان‌
  • هر دو عالم گشته است اجزاى او***برتر از كون و مكان مأواى او
    1. . سوره زخرف (43) آیه 71. معاد شناسی، ج 10، ص 133:
      «در آن بهشت‌ها از هر چیزی که نفوس بخواهند و اشتها کنند، و دیدگانشان از آن لذّت بَرد، موجود است.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

144
  • لامكان اندر مكان كرده مكان***بى‌نشان گشته مقيد در نشان‌
  • صد هزاران بحر، در قطره نهان***ذرّه‌اى گشته جهان اندر جهان‌
  • اين ابد عين ازل آمد يقين***باطن اينجا عين ظاهر شد ببين‌1
  • صفای دل انبیاء و اولیاء، به‌واسطۀ عبادت و تضرّع

  •  خلوص و عبادت، صفای دل است. عبادت انبیاء و تضرّع اولیاء برای این جهت بوده است.

  •  ختم سخن با روضۀ مناسب.

    1. دیوان اسرار، ص 17.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

146
  • مجلس روز چهاردهم: فضیلت علم و عالم

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

148
  • بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  • و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  • و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدّین

  • ﴿يَرۡفَعِ ٱللَهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖ﴾.1

  • وجود انسان عالِم، علّت غائی آفرینش

  •  در روزهای گذشته سخن به اینجا رسید که کمال حقیقی برای انسان حاصل نمی‌شود، مگر با پاکی روح و جلوۀ روان، که قابلیّت پیدا کند [و] از انوار الهی در او [جای] بگیرد و متجلّی گردد. و واضح است که مهم‌ترین صفات خدا علم است؛ زیرا سمع و بصر و اراده و ادراک، جز علم چیز دیگری نیست. بنابراین، بهترین مظهر خدا عالِم است؛ بلکه می‌توان [گفت] وجود عالِم علت غائی آفرینش است:

  • ﴿ٱللَهُ ٱلَّذِي خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ وَمِنَ ٱلۡأَرۡضِ مِثۡلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ ٱلۡأَمۡرُ بَيۡنَهُنَّ لِتَعۡلَمُوٓاْ﴾.2

    1. . سوره مجادله (58) آیه 11. نور ملکوت قرآن، ج 1، ص 227:
      «خداوند مقام و منزلت افرادی را که از شما ایمان آورده‌اند، به یک درجه، و افرادی را که به ایشان علم داده شده است، به چندین درجه بالا می‌برد!»
    2. . سوره طلاق (65) آیه 12. امام شناسی، ج 11، ص 20:
      «خداست آن که هفت آسمان را آفرید، و از زمین نیز همانند آن آسمان‌ها بیافرید؛ امر خود را پیوسته در میان آسمان‌ها و زمین‌ها نازل می‌کند، تا شما بدانید.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

149
  •  روی این زمینه، عالِم علت آفرینش موجودات است.

  •  در شرافت عالِم، علاوه بر آیۀ قرآن دلیل عقلی و اخبار هم وجود دارد.

  • دلیل عقلی بر شرافت عالِم

  •  دلیل عقلی پس آنکه: موجود اشرف است از معدوم، و موجود منقسم می‌شود به دو قسم: نامی و جماد؛ پس نامی اشرف است. و نامیّ نیز به دو قسم منقسم می‌گردد: حسّاس و غیر حسّاس؛ و واضح است که حسّاس اشرف است. و حسّاس نیز به دو قسم منقسم می‌گردد: عاقل و غیر عاقل؛ و البته عاقل اشرف است. و عاقل نیز منقسم به دو قسم می‌گردد: عالم و غیر عالم؛ و عالم افضل است. پس عالِم اشرف مخلوقات است.

  • عالِم، اختر شب در تاری بربریّت

  •  جهل، تاریکی و علم، روشنی است. وجود عالِم، مانند اختران شب در فضای تار بربریّت نورافشانی می‌کنند، و با پرتو خود پرده‌های تاریکی‌ها را دریده و با فروغ خود مردم را روشن می‌نمایند. لذا انسان بدون علم، چون مُرده است؛ چون تاریک است. و شخص عالمِ مُرده، چون شخصیّتی زنده است؛ چون روشن است. عالم را روی این زمینه نباید با جاهل قیاس کرد؛ زیرا قیاس بین وجود و عدم یا نور و ظلمت است.

  • اشعار منسوب به امیرالمؤمنین در فضیلت علما

  •  عن امیرالمؤمنین علیه السّلام:

  • 1. النّاسُ مِن جَهَة التِّمثالِ أكفاءٌ***أبوهُم آدمٌ و الأُمُّ حَوّاءُ
  • 2. و قِيمَة المَرءِ ما قَد كان يحسِنُه***و الجاهِلونَ لِأهلِ العِلمِ أعداءٌ
  • 3. لا فَضلَ إلّا لِأهلِ العِلمِ أنَّهُم***عَلى الهُدَى لِمَن استَهدَى أدِلّاءُ
  • 4. فَقُم بِعِلمٍ و لا نَبغِى لَه بَدَلًا***فَالنّاسُ مَوتَى و أهلُ العِلمِ أحياء1
    1.  دیوان الإمام علی علیه السّلام، ص 24. ترجمه:
      «1) مردم از جهت تمثال و ظاهر با یکدیگر برابرند؛ پدرشان آدم و مادرشان حوّا است.
      2) و ارزش و قیمت هر کس به قدر علم و عمل نیکوی اوست. و جاهلان، دشمنان اهل علم و صاحبان دانش هستند.
      3) فضیلت و شرافتی نیست مگر برای اهل علم؛ زیرا که ایشان بر راه هدایت برای جویندگان سعادت، راهنمایانند.
      4) برخيز و كمر ببند براى طلب علم، و ما به عوض علم، چيزى را نمى‌جوييم؛ زيرا كه مردمان مردگانند و اهل علم زندگانند.» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

150
  • * * *

  • ز انش به اندر جهان هیچ نیست ** تن مُرده و جان نادان یکی است1

  • و لذا قیلَ: «العِلمُ فی البَدَنِ کالماءِ فی الأرضِ.»2 چون حیات زمین به آب است، حیات هر ذی‌روحی به علم است.

  • ادلۀ نقلی بر شرافت عالِم

  • ﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَـٰٓؤُاْ﴾.3

  •  و أیضًا: ﴿وَتِلۡكَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعۡقِلُهَآ إِلَّا ٱلۡعَٰلِمُونَ﴾.4

  • عَن عَبدِاللَهِ بنِ مَیمُونٍ ...، عَن أبی‌عبدالله علیه السّلام، قالَ: «قالَ رَسولُ اللَهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: ”مَن سَلَکَ طَرِیقًا یَطلُبُ فیهِ عِلمًا، سَلَکَ اللَهُ بِهِ طَریقًا إلی الجَنَّةِ. و إنَّ المَلائِکَةَ لَتَضَعُ أجنِحَتَها لِطالِبِ العِلمِ رِضًا بِهِ. و إنَّهُ یَستَغفِرُ لِطالِبِ العِلمِ مَن فی السماوات و مَن فی الأرضِ، حَتَّی الحُوتِ فی البَحرِ. و فَضلُ العالِمِ عَلَی العابِدِ کفَضلِ القَمَرِ عَلَی سائِرِ النُّجُومِ لَیلةَ البَدرِ. و إنَّ العُلَماءَ وَرَثَةُ الأنبیاءِ، إنَّ الأنبیاءَ لَم یُوَرِّثُوا دِینارًا و لا دِرهَمًا و لَکِن وَرَّثُوا العِلمَ.[فَمَن أخَذَ مِنهُ أخَذَ بِحَظٍّ وافِرٍ.]“»5

    1. گرشاسب نامه.
    2. . «علم در بدن، همانند آب در زمین است.» (محقّق)
    3. . سوره فاطر (35) آیه 28. نور ملکوت قرآن، ج 4، ص 53:
      «فقط از میان بندگان خداوند، علما و دانشمندان هستند که از وی خوف و خشیت دارند.»
    4. . سوره عنکبوت (29) آیه 43. الله شناسی، ج 3، ص 42، تعلیقه 5:
      «این مثال‌‌ها را ما برای آدمیان می‌زنیم و لیکن آنها را تعقّل نمی‌کنند مگر عالمان.»
    5. الکافی، ج 1، ص 34. افق وحی، ص 51:
      «امام صادق از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل می‌کنند که فرمودند: ”کسی که راهی را انتخاب کند که به معرفت و علم منتهی شود، خداوند راه بهشت را برای او هموار خواهد ساخت. و به‌درستی‌که ملائکه بال‌های خود را برای جویندگان معرفت و بینش می‌گسترانند؛ زیرا به این مسئله رضایت دارند و این راه را می‌پسندند. و به‌درستی‌که هر آنچه در آسمان و زمین است، برای جویندۀ علم طلب مغفرت و آمرزش می‌کنند؛ حتّی ماهیان در قعر دریا. و برتری عالم بر عابد همچون برتری ماه تمام است بر ستارگان در شب چهاردهم. و به‌درستی‌که علماء وارثان پیامبرانند، و پیامبران درهم و دینار از خود به جای نگذاردند، و لکن علم و معرفت از خود به یادگار نهادند؛ پس هرکه از علم و دانش نصیبی برده باشد، حظ و بهره‌اش بسیار عالی و افزون خواهد بود.“»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

151
  • فضیلت عالم بر عابد در اشعار سعدی

  •  لذا عالم از عابد بسیار أفضل است.

  • صاحبدلى به مدرسه آمد ز خانقاه***بشكست عهدِ صحبتِ اهل طريق را
  • گفتم ميان عالم و عابد، چه فرق بود***تا اختيار كردى از آن، اين فريق را
  • گفت آن گليم خويش به در مى‌بَرد ز موج***وين جَهد مى‌كند كه بگيرد غريق را1
  • «شَرَفُ المَرءِ بِالعِلمِ و الأدَبِ، لا بِالأصلِ و النَّسَبِ2

  • از علم شریف‌تر ندان هیچ هنر***بر آدم بی‌علم شرف دارد خر
  • از دائرۀ علم منه پای به در***فرزند هنر باش نه فرزند پدر3
  • روایتی غریب در شرافت طالب علوم الهی ومعارف حقۀ ربّانی

  •  عن أصبَغ ابنِ نُباتَة عن أمیرِالمُؤمِنین علیه السّلام: «تَعَلَّمُوا العِلمَ؛ فإنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ، و مُدارَسَتَهُ تَسبِیحٌ، و البَحثَ عَنهُ جِهادٌ، و تَعلِیمَهُ لِمَن لا یَعلَمُهُ صَدَقَةٌ. و هُو

    1. گلستان سعدی، ص 101، حکایت 40.
    2. روح البیان، ج 9، ص 478، به نقل از امیرالمؤمنین علیه السّلام. ترجمه:
      «شرف و ارزش انسان به علم و ادب است، نه به اصل و نسب.» (محقّق)
    3. قابوس‌نامه، باب 6.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

152
  • عِندَ الله لأهلِهِ قُربَةٌ؛ لأنَّهُ مَعالِمُ الحَلالِ و الحَرامِ و سالِکٌ بِطالِبِهِ سَبیلَ النَّجاةِ [الجنّة]. و هُوَ أنیسٌ فی الوَحشَةِ، و صاحِبٌ فی الوَحدَةِ، و سِلاحٌ علی الأعداءِ، و زَینُ الأخِلّاءِ. یَرفَعُ اللَهُ بهِ أقوامًا یَجعَلُهُم فی الخَیرِ أئِمَّةً یُقتَدَی بِهِم، تُرمَقُ أعمالُهُم و تُقتَبَسُ آثارُهُم، تَرغَبُ المَلائِکَةُ فی خَلَّتِهِم، یَمسَحُونَهُم بأجنِحَتِهِم فی صَلاتِهِم؛ لأنَّ العِلمَ حَیاةُ القُلُوبِ مِن الجَهلِ، و نُورُ الأبصارِ مِن العَمَی، و قُوَّةُ الأبدانِ مِن الضَّعفِ، و یُنزِلُ اللَهُ حامِلَهُ مَنازِلَ الأبرارِ، و یَمنَحُهُ مُجالَسَةَ الأخیارِ فی الدُّنیا و الآخِرَةِ. بِالعِلمِ یُطاعُ اللَهُ و یُعبَدُ، و بِالعِلمِ یُعرَفُ اللَهُ و یُوَحَّدُ، و بِالعِلمِ تُوصَلُ الأرحامُ، و بِهِ یُعرَفُ الحَلالُ و الحَرامُ. و العِلمُ إمامُ العَقلِ و العَقلُ تابِعُهُ؛ یُلهِمُهُ اللَهُ السُّعَداءَ و یُحرّمُهُ الأشقِیاءَ.»1

    1. الأمالی للصدوق، ص 615. ترجمه:
      «اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین علیه السّلام نقل می‌کند که فرمودند: ” علم و دانش را بیاموزید که آموختن آن حسنه و نیکی، و مذاکره و گفتگو دربارۀ آن تسبیح خدا، و بحث و بررسی آن جهاد در راه خدا، و تعلیم آن به کسی که آن را نمی‌داند صدقه است. و علم برای دارندگانش موجب تقرّب و نزدیکی به خداوند است؛ چراکه علم معیار شناسایی حلال و حرام است و طالبش را به راه نجات رهنمون می‌باشد. و علم انیس و همدمی است در وحشت و هراس، و مصاحب و همنشینی است در تنهایی، و سِلاحی است برای مقابله با دشمنان، و زیور أخلاّء و دوستان است. خداوند به جهت علم، مردمی را رفعت بخشیده تا جایی که آنان را در امور خیر پیشوایانی قرار می‌دهد که از ایشان پیروی شود؛ به کارهایشان نگریسته می‌شود و مورد توجه مردم قرار می‌گیرند؛ آثارشان اقتباس و بهره برده می‌شود؛ ملائکه راغب و خواهان دوستی با ایشان هستند؛ ملائکه هنگام نماز خواندن آنان، بال‌هایشان را به ایشان می‌مالند؛ زیرا علم مایۀ حیات قلوب از جهل، و روشنی دیده‌ها از کوری، و توانایی ابدان از ضعف و ناتوانی است، و خداوند حامل آن را در منازل ابرار فرود می‌آورد و مجالست اخیار و برگزیدگان را نصیب او می‌گرداند. به‌وسیلۀ علم، خداوند اطاعت و عبادت می‌شود، و به سبب علم خدا شناخته و یگانه بودنش ثابت می‌گردد، و به‌وسیلۀ علم صلۀ رحم انجام می‌گیرد، و بدان حلال و حرام شناخته می‌شود. و علم، امام و پیشوای عقل است و عقل پیرو آن؛ خداوند آن را به سعداء الهام نموده و از اشقیاء محروم می‌نماید.» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

153
  •  علم چون چراغی است که راه عقل را روشن می‌کند. علم دارای این درجه از کمال است؛ و لذا اوّل آیه که به رسول اکرم نازل شد ـ بعد از حمد بر ایجاد و خلقت ـ توصیف نمود پروردگار را به صفت تعلیم انسان:

  • ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ * ٱقۡرَأۡ وَرَبُّكَ ٱلۡأَكۡرَمُ * ٱلَّذِي عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ * عَلَّمَ ٱلۡإِنسَٰنَ مَا لَمۡ يَعۡلَمۡ﴾.1

  • علم، چراغ روشنگر راه عقل

  •  لذا در وجه تناسب آیات، گفته شده است که: «اوّل خدا خلقت انسان را از عَلَقه که أخسّ موجودات است، گفته؛ سپس قدرت خود را به این قسم نشان داده که این انسان را ما عالم گردانیدیم و از آن خِسّت به مقام رفعت رسانیدیم.»

  •  ختم سخن با روضه مناسب.

    1. . سوره علق (96) آیات 1ـ 5. امام شناسی، ج 12، ص 151:
      «بخوان به اسم پروردگارت، آن کسی که خلق کرده است. * انسان را از خون منجمد و بسته شده خلق نموده است. * بخوان و پروردگار تو بخشنده‌تر و عطایش از همه افزون‌تر است. * آن کسی که با قلم تعلیم نمود. * و به انسان تعلیم نمود آنچه را که نمی‌دانست.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

154
  • مجلس روز پانزدهم: جایگاه علم و عالم در اسلام

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

155

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

156
  • بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  • و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  • و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدّین

  • ﴿شَهِدَ ٱللَهُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَٱلۡمَلَـٰٓئِكَةُ وَأُوْلُواْ ٱلۡعِلۡمِ قَآئِمَۢا بِٱلۡقِسۡطِ﴾.1

  • شرافت و افضلیت عالِم

  •  دیروز آیات و اخباری راجع به شرافت علم بیان شد؛ و ثابت شد که هیچ موجودی جز عالِم دارای رتبۀ افضلیّت نیست:

  • ﴿قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾.2

  • ترغیب شدید اسلام به فراگیری علم

  •  در اسلام ترغیب شدیدی شده است به فراگرفتن علم:

  •  عن أبی‌عبدالله، عن رسول الله، قال: «قالَ: طَلَبُ العِلمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسلِمٍ

    1. . سوره آل‌عمران (3) آیه 18. امام شناسی، ج 11، ص 11:
      «گواهی می‌دهد خداوند سبحانه درحالی‌که قیام به قسط و عدل دارد، بر آنکه هیچ معبودی جز او نیست، و فرشتگان و صاحبان علم نیز شهادت به وحدانیّت او می‌دهند.»
    2. . سوره زمر (39) آیه 9. امام شناسی، ج 11، ص 137:
      «بگو (ای پیامبر) آیا مساوی هستند کسانی که می‌دانند و کسانی که نمی‌دانند؟! این است و غیر از این نیست که صاحبان خرد و عقل متذکّر می‌شوند و از آیات خدا مطلب را ادراک می‌کنند و فرا می‌‌گیرند.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

157
  • و مُسلِمَةٍ.»1

    1. رسالۀ سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ص 140، تعلیقه:
      «بدان‌که روایت ”طلبُ العلمِ فریضةٌ علی کلِّ مُسلم“ از روایات مشهوره و مستفیضه است؛ ولیکن با لفظ «مُسلِمَة» عطف بر لفظ «مسلم»، فقط در چند مورد معدودی مرفوعاً روایت شده است.
      اول: در مصباح الشریعة در دو مورد: 
      یکی در باب سوّم که فرموده است: ”قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: طَلَبُ العِلمِ فَریضَةٌ عَلی کلِّ مُسلِمٍ و مُسلِمَةٍ؛ و هو علم النفس.“
      و دیگری در باب شصت‌ودوّم که فرموده است: ”قال النّبیّ صلّی الله علیه و آله و سلّم: طَلَبُ العِلمِ فَریضَةٌ علی کلِّ مُسلِمٍ و مُسلِمَةٍ؛ أی علم التقویٰ و الیقین.“
      دوّم: در مقدمه کتاب معالم الأصول که از کلینی روایت می‌نماید، ولی معلوم نیست که این لفظ را نسّاخ اضافه کرده‌اند یا به خطّ خود صاحب المعالم بوده است؛ زیرا در نسخه‌های کافی بدون لفظ «مسلمة» روایت شده است.
      سوّم: در ج 1، ص 4، از محجة البیضاء از غزالی نقل کرده است؛ گرچه در خود إحیاء العلوم، ج 1، ص 3، از این لفظ خالی است.
      چهارم: روایتی است که در ج 1، بحار الأنوار، ص 57، از غوالی اللئالی نقل کرده است که: ”قال النّبی صلّی الله علیه و آله و سلّم: طَلَبُ العِلمِ فَریضَةٌ عَلی کلِّ مُسلِمٍ و مُسلِمَةٍ.“
      پنجم: در صفحه اوّل از مقدمۀ تفسیر مجمع البیان گوید: ”و قد صحّ عن النّبی صلّی الله علیه و آله و سلّم فی ما رواه لنا الثّقات بالأسانید الصحیحة مرفوعًا إلی إمام الهدی و کَهفِ الوری أبی‌الحسن علیّ بن موسی الرضا علیه السّلام، عن آبائه سیدٍ عن سیّد و إمامٍ عن إمام إلی أن اتّصل به علیه و آله السّلام إنّه قال: طَلَبُ العِلمِ فَریضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسلِمٍ و مُسلِمَةٍ فاطلُبُوا العِلمَ مِن مَظانِّه ـ الحدیث.“
      و امّا‌ طرق دیگر از این روایت، از لفظ «مسلمة» خالی است؛ چنان‌که در همین جلد از کتاب بحار الأنوار، در ص 55 از امالی شیخ با اسناد خود از حضرت رضا از پدرانش از امیرالمؤمنین علیه السّلام روایت کرده است که: ”قال: سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم یقولُ: طَلَبُ العِلمِ فَریضَةٌ عَلی کُلِّ مُسلِمٍ فاطلُبُوا العِلمَ مِن مظانّه ... الحدیث.“ و ظاهراً متن این روایت متن همان روایتی است که از تفسیر مجمع البیان آوردیم، ولیکن در آنجا با عطف کلمه و مُسلِمَةٍ آمده است و در اینجا بدون عطف.
      و در ص 56 از امالی شیخ با سند مجاشعی از حضرت صادق، از پدرانش، از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده‌اند: ”قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: العالِمُ بَینَ الجُهالِ کالحَیِّ بَینَ الأمواتِ ... ـ الی أن قال: و إنَّ طَلَب العِلمِ فَریضَةٌ عَلی کلِّ مُسلِمٍ.“
      و در همین صفحه از بصائر الدرجات روایت کرده است از حضرت صادق علیه السّلام، قال: ”قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: طَلَبُ العِلمِ فَریضَةٌ عَلی کُلِّ مُسلِمٍ. ألا إنّ اللهَ یُحِبُّ بُغاة العِلمِ.“
      و در همین صفحه از بصائر الدرجات ایضاً نقل می‌کند از حضرت صادق علیه السّلام: ”قال أمیرالمؤمنین علیه السّلام: قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: طَلَبُ العِلمِ فَریضَةٌ عَلی کُلِّ مُسلِمٍ.“
      و ایضاً در ص 14 از روضة الواعظین، از امیرالمؤمنین علیه السّلام روایت می‌کند، قال: ”الشّاخِصُ فی طَلَبِ العِلمِ کالمُجاهِدِ فِی سَبِیلِ اللهِ. إنَّ طَلَبَ العِلمِ فَریضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسلِمٍ ... .“
      و ایضاً در ص 51 از روضة الواعظین، از رسول الله روایت می‌کند که فرمود: ”اطلُبوا العِلمَ و لَو بِالصِّینِ؛ فإنَّ طَلَبَ العِلمِ فَریضَةٌ عَلی کُلِّ مُسلِم.“
      باری، با آنکه در این روایات لفظ «مسلمة» نیامده است، ولیکن به‌طور مسلّم، مراد زن‌های مسلمان نیز هستند؛ چون لفظ «مسلم» برای جنس آمده است در مقابل کافر، نه آنکه مراد مرد مسلمان باشد در قبال زن مسلمان. و البته در این قسم تعبیر که جنس مراد است، نظر به تذکیر ندارد؛ چنان‌که در اشباه و نظایر آن ـ که احکام شریعت را بر موضوع جنس آورده است ـ همین معنی مراد است. مثل آنکه می‌فرماید: ”المُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلِمُونَ مِن لِسانِهِ و یَدِه“ یا آنکه می‌فرماید: ”المُهاجِرُ مَن هَجَرَ السَّیِئاتِ“، که نظر به تمام افراد جنس مسلمان و مهاجر است بدون مدخلیّت ذکوریّت و إناثیّت.‌»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

158
  • چنین گفت پیغمبر نیک‌خوی ** ز گهواره تا گور دانش بجوی1

  • چند روایت در فضیلت عالِم

  •  فی نهج البلاغة«إنَّ أولَی النّاسِ بِالأنبیاءِ أعلَمُهُم بِما جاءُوا بِهِ2

    1. شاهنامۀ فردوسی.
    2. نهج البلاغة (عبده)، ج 4، ص 157. ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج 2، ص 56:
      «نزدیک‌ترین مردم به انبیاء (کسی که به انبیاء ولایتش بیشتر است و مقرّب‌تر است) آن کسی است که داناترین مردم است به آنچه که پیغمبران آورده‌اند.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

159
  • عَن عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیه السّلام قالَ: «لَو یَعلَمُ النّاسُ ما فی طَلَبِ العِلمِ، لَطَلَبُوهُ و لَو بِسَفکِ المُهَجِ و خَوضِ اللُّجَجِ. إنَّ اللَهَ تَبارَکَ و تَعالَی أوحَی إلَی دانِیالَ: أنَّ أمقَتَ عَبیدِی إلَیَّ، الجاهِلُ المُستَخِفُّ بِحَقِّ أهلِ العِلمِ، التّارِکُ لِلإقتِداءِ بِهِم؛ و أنَّ أحَبَّ عَبِیدِی إلَیَّ التَّقِیُّ الطّالِبُ لِلثَّوابِ الجَزِیلِ، اللّازِمُ لِلعُلَماءِ، التّابِعُ لِلحُلَماءِ، القابِلُ عَنِ الحُکَماءِ.»1

  • عَن أبِی‌جَعفَرٍ علیه السّلام أنّه قالَ: «عالِمٌ یُنتَفَعُ بِعِلمِهِ أفضَلُ مِن سَبعِینَ ألفَ عابِدٍ.»2

  • کدام علم شرافت دارد

  •  باید دانست که کدام علم شرافت دارد:

  •  داستان ورود پیغمبر صلّی الله علیه و آله در مسجد و سؤال از مرد سخنگو و فرمایش حضرت: «العلمُ ثَلاثَةٌ: آیَةٌ مُحکَمَةٌ أو فَرِیضَةٌ عادِلَةٌ أو سُنةٌ قائِمَةٌ.»3

    1. الکافی، ج 1، ص 35. ترجمه:
      «اگر مردم می‌دانستند که چه فضیلتی را در طلب علم حائز می‌گردند، هرآینه آن را طلب می‌کردند؛ گرچه مستلزم ریختن خون‌ها با شمشیر و امثال آن، و فرورفتن در گرداب‌های ژرف دریاها باشد. خداوند تبارک و تعالی به دانیال وحی فرمود که: ”مبغوض‌ترین بندگانم نزد من، جاهل و نادانی است که حقّ اهل علم را سبک شمرد و از ایشان پیروی نکند؛ و محبوب‌ترین بندگانم نزد من، فرد با تقوایی است که طالب ثواب جزیل و ملازم علماء و پیرو حلماء و پذیرندۀ حکماء باشد.“» (محقّق)
    2. الکافی، ج 1، ص 33. ترجمه:
      «عالمی که از علمش نفع برند، از هفتاد هزار عابد افضل است‌.» (محقّق)
    3. الکافی، ج 1، ص 32: 
      «محمّدُ بن الحسنِ و علیُّ بنُ محمّدٍ عن سهلِ بن زیادٍ، عَن محمّدِ بن عیسَی، عَن عُبَیدِ اللَهِ بن عبدِ اللَهِ الدِّهقانِ، عَن دُرُستَ الواسِطِیِّ، عَن إبراهِیمَ بنِ عبدِ الحَمیدِ، عَن أبِی‌الحسنِ مُوسَی علیه السّلام، قال: دَخَلَ رَسُولُ اللَهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم المَسجِدَ، فإذا جَماعَةٌ قَد أطافُوا بِرَجُلٍ فَقال: ”ما هَذا؟“ فَقِیلَ: عَلّامَةٌ! فَقال: ”و ما العَلّامَةُ؟“ فَقالُوا لَهُ: أعلَمُ النّاسِ بِأنسابِ العَرَبِ و وَقائِعِها و أیّامِ الجاهِلِیَّةِ و الأشعارِ العَرَبِیَّةِ. قال: ”فَقال النَّبِیُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم: ذاکَ عِلمٌ لا یَضُرُّ مَن جَهِلَهُ و لا یَنفَعُ مَن عَلِمَهُ.“ ثُمَّ قال النَّبِیُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم: ”إنَّما العِلمُ ثَلاثَةٌ: آیَةٌ مُحکَمَةٌ أو فَرِیضَةٌ عادِلَةٌ أو سُنَّةٌ قائِمَةٌ و ما خَلاهُنَّ فَهُوَ فَضلٌ.“»
      ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج 2، ص 238:
      «رسول خدا داخل مسجد شدند و دیدند گروهی از مردم گرداگرد مردی را گرفته، به دور او اجتماع کرده‌اند. حضرت فرمودند: ”این چیست؟!“ گفتند: علاّمه است! حضرت فرمودند: ”علاّمه چیست؟“ گفتند: داناترین مردم است به انساب عرب و تاریخ و وقایع آنها و جریاناتی که در عصر جاهلیّت واقع شده است، و به اشعار عرب. حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام فرمودند: ”در این حال رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: این علمی است که با ندانستن آن کسی را ضرری نمی‌رسد، و با دانستن آن کسی را منفعتی عائد نخواهد شد. سپس رسول خدا فرمودند: علم منحصر در سه چیز است: آیۀ محکم، و یا فریضۀ عادله، و یا سنّت قائمه؛ و غیر از این سه چیز، هرچه باشد زیادی است‌.“»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

160
  •  بنابراین، برای کِپلر و کپرنیک و گالیله و پاستور و ادیسون به‌واسطۀ اختراعات خود هیچ شرافتی نیست؛ زیرا متاع آنها خریدارش خدا نبود. بلی، اگر این زحمات آنها به قصد قربت باشد، نتیجه دارد؛ و الاّ فلا.

  • نفوذ کلمۀ علماء اسلام

  •  مقام منیع و نفوذ کلمۀ علماء بود که هزار سال کشور را از حضائض نجات داد. وجود خواجه نصیرالدین طوسی بود که ایران را از چنگال خلفای جور نجات داد.1

    1. نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 227: 
      «در اینجا لازم است مدح و تمجیدی را که آیۀ الهی در ادبیّت و عربیّت و فقه و اصول و حکمت، نادرۀ زمان، آیة الله حاج میرزا أبوالفضل طهرانی، فرزند آیة الله میرزا أبوالقاسم کلانتر (صاحب تقریرات مباحث الفاظ شیخ انصاری) و پدر آیة الله حاج میرزا محمّد ثقفی (صاحب تفسیر فارسی روان جاوید) ـ أعلی اللهُ مقامَهم ـ در کتاب نفیس و پر مایۀ خود: شفاء الصّدور فی شرح زیارة عاشور در ذیل فقرۀ: ”و العَن یَزیدَ بنَ مُعاویَةَ در ص 304 و 305 بالمناسبه دربارۀ خواجه نصیرالدین طوسی ذکر کرده است، بیاوریم؛ تا حال خواجه که یکی از فلاسفۀ اسلام است؛ روشن گردد. او می‌گوید:
      استاد البشر خواجه نصیر ـ رضی الله عنه ـ مؤالف و مخالف طوعاً و کرهاً او را به استادی [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

161
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] مسلّم دارند. گاهی افضل المحقّقین لقبش می‌دهند، و وقتی عقل حادی‌عشرش می‌خوانند، و جایی سلطان الفقهاء و الحکماء و الوزرائش می‌نامند؛ چنانچه در اجازۀ شهید ثانی برای حسین بن عبدالصّمد والد شیخ بهائی است. و موضعی در حقّ او می‌گویند: ”أفضلُ أهلِ عَصرِه فی العُلومِ العَقلیّةِ و النَّقلیَّة“؛ چنانچه علاّمه و محقّق ثانی در حقّ وی شهادت داده‌اند. و گاهی دربارۀ او می‌گویند: ”أفضلُ مَن شاهَدناه فی الأخلاق“؛ چنانچه علاّمه در اجازه بنی‌زُهره فرموده.
      و مصنّف زیج خاقانی ـ که به نام میرزا اُلُغ بیک تصنیف کرده ـ ثنایی بلیغ بر او کرده که علم و علماء را از خود مسرور و خرسند نموده. و چه خوب می‌گوید استاد اعظم آقای بهبهانی (قدّه) در تعلیقۀ رجال میرزا: ”لا یَحتاجُ إلَی التّعریفِ، لِغایةِ شُهرتِه؛ مَعَ أنّ کلَّ ما یُقالُ فیه فهوَ دونَ رُتبَتِه.“
      و الحق هزار غزالی و بهتر از غزالی، خوشه‌چین خرمن تحقیقات آن محقّق نامدار و علاّمۀ بزرگوار باید باشند. بلکه اگر به انصاف نظر کنی و عصبیّت را به جانبی بگذاری توانی گفت که: حضرت خواجه ـ رضی الله عنه ـ افضل علمای بنی‌آدم است از بَدو دنیا إلی یومِنا هذا.
      و بس است در فضل او که علمای فرنگ در ردّ اسلام و انکار اعجاز قرآن به‌جهت عجز از اتیان به مثل او، نقض کرده‌اند که مثل خواجه در مِجَسْطی نیامده.
      و در کشف الظّنون و غیر او، وی را اوّل مرتبۀ طبقۀ اولَی از مصنّفین قرار داده؛ و اعتراف کرده که او را بر جمیع اهل علم از هر ملّتی، حقی است ظاهر که رعایت او واجب است.
      و درجۀ فضل و تحقیق او به جایی رسیده که به یک اشکال بر عبارت تجرید او در مبحث ماهیّت که توهّم کرده‌اند، ملاّسعد تفتازانی راضی نشده که کلمۀ مخالفِ تحقیق از او صادر شود، و می‌گوید: ”این مصدِّق نسبت این کتاب است به غیر آن محقّق؛ با اینکه شأن کتاب تجرید اجلّ از آن است که منسوب به غیر او شود.“ این کلام تفتازانی است با ظهور عداوت و منافست او با حضرت خواجه که هنوز أتباع او از صدمۀ بنان و بیان و ضرب سیف و سنان او در ناله و خروشند؛ و الحَمدُ لِلَّه علَی وُضوحِ الحُجّة.
      و صفدی در شرحُ لامیّةِ العجم خواجه را از کسانی شمرده که هیچ‌کس به رتبۀ ایشان نرسیده در فنّ مِجسطی؛ و تخصیص به جهت عناد است‌.
      خجسته رهنمونی ذو فنونی ** که در هر فن بود چون مرد یک فن
      لِمؤلّفِه‌
      فی کُلِّ فَنٍّ بارِعٌ کَأنَّهُ ** لَم یَتَّخِذ سَواءٌ إلّا فَنَّهُ‌
      بالجمله فضائل این بحر موّاج که در ظلمات جهالت سراج وهّاج است، بیش از آن است که در این صفحه بگنجد:
      و یا عَجبًا مِنّی احاوِلُ وَصفَهُ ** و قَد فَنیَت فیه القَراطیسُ و الصُّحُفُ
      و نِعمَ ما قیلَ:
      کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست ** که تر کنی سرانگشت و صفحه بشماری»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

162
  •  شرح تتلمذ علاّمه نزد یک نفر از علماء عامه و به‌دست آوردن کتاب در ردّ شیعه و جواب نوشتن الفین را.1

    1. مجالس المؤمنین (طبع اسلامیه) ج 1، ص573؛ قصص العلماء، ص 358:
      «در کتاب مجالس (المؤمنین) قاضی نورالله مذکور است و در السنه و افواه مشهور است که:
      یکی از علماء اهل سنّت که در بعضی از فنون علمی استاد علاّمه بود، کتابی در ردّ مذهب شیعۀ امامیه نوشته بود و در مجلس، آن را برای مردمان می‌خواند و ایشان را اضلال و گمراه می‌کرد؛ و از بیم اینکه مبادا کسی از علماء شیعه ردّ آن نماید به کسی نمی‌داد که استنساخ نماید، و علاّمه همیشه حیله می‌انگیخت که آن را به‌دست آورد تا ردّ آن نماید.
      لاجرم علاّمۀ استاد شاگردی را وسیلۀ التماس خود کرده، عاریه کتاب مذکور نمود. چون آن شخص نخواست که یک‌باره دست رد بر سینۀ التماس او نهد، گفت که: سوگند یاد کرده‌ام که این کتاب را زیاده از یک شب پیش کسی نگذارم.
      علاّمه همان‌قدر را نیز غنیمت دانسته، کتاب را بگرفت و به خانه برد که در آن شب به قدر امکان از آنجا نقل نماید. و چون به کتابت آن اشتغال نمود و نصفی از شب بگذشت، خواب بر جناب علاّمه غلبه نمود؛ پس ناگاه حضرت صاحب‌الأمر علیه السّلام پیدا شد و به علاّمه فرمود: ”کتاب را به من واگذار و تو خواب کن!“ پس علاّمه به خواب شد؛ چون بیدار شد، آن نسخه به کرامت حضرت صاحب الأمر علیه السّلام تمام شده بود!
      و مؤلّف، این حکایت را از والد ماجدم و بعضی دیگر بدین قسم شنیدم که: مؤلّف آن کتاب، یکی از معاصرین علاّمه بود و از عامه. و علاّمه به یکی از تلامذۀ خود فرمود که در نزد آن عالم سنی تلمّذ کرده تا اطمینان از او حاصل کرده و یک شب کتاب را به او عاریه داد. و علاّمه در استنساخ و یا رد آن شروع نمود تا وقت سحر شد که بی‌اختیار او را خواب ربوده و قلم از دست او افتاد. چون صبح شد بیدار شد و افسوس بسیار خورد که چرا خوابید و کتاب را ا نجام نداد، و چون به کتاب نگاه کرد دید که مجموع کتاب نوشته شده و در آخر آن نوشته است: ”کَتَبَهُ م ح م د ابن الحسن العسکری علیه السّلام صاحب‌الزمان.“»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

163
  • ترجمۀ احوال شهید اوّل رضوان الله علیه (ت)

  •  شرح حالات شهید اول؛1

    1. . أبوعبدالله، شمس‌الدین، محمّد بن مکی بن محمّد شامی عاملی جزینی، معروف به شهید اوّل در سال‌734 هجری در جِزین، از قرای جبل عامل متولد شد؛ شهید اوّل و ثانی، هر دو از آن منطقه هستند. هنگامی که در اصطلاح فقها کلمۀ «شهید» بی‌قرینه ذکر گردد، مقصود همان شهید اوّل است.
      شهید اوّل شاگرد فخرالمحققین (فرزند علاّمۀ حلی) بوده است. ایشان، از بزرگان فقهای امامیه و از اعاظم مجتهدان تاریخ اسلام می‌باشد. عالم عامل، محدّث، رجالی، اصولی، ادیب و شاعر و در اصطلاح رجال «امام الفقه» نامیده شده است. شاید از نظر نداشتن همتا و نظیر در رتبه و منزلت فقهی و علمی، او را شهید اوّل گفته‌اند؛ و الاّ در سلسلۀ علماء، شهدای بسیاری وجود دارند که از حیث تاریخی وی از آنها بسیار عقب‌تر است.
      ایشان پس از محقّق اوّل به‌عنوان سرآمد فقها است و اهل فن در استادی و فقاهتش کوچک‌ترین تردیدی به خود راه نداده‌اند. همۀ کتاب‌های شهید ـ بالأخص اللمعة الدمشقیة ـ از آثار ارزشمند فقهی محسوب می‌شوند.
      خاندان ایشان خاندان علم و فضل است. شهید سه پسر داشت که هر سه از علماء و فقهاء بوده‌اند و همسرش ام‌علی و دخترش ام‌الحسن نیز فقیهه بوده‌اند. وی زنان را در پاره‌ای از مسائل، به این دو بانوی فاضله ارجاع می‌داده است. در ریحانة الأدب آمده است:
      برخی از بزرگان، فاطمه دختر شهید را «ستة المشایخ» و برخی «ست المشایخ» یعنی «سیدة المشایخ» لقب داده‌اند.*
      ایشان علاوه بر مشایخ خود در بین علمای شیعه، از حدود 40 نفر از علمای اهل سنّت نیز اجازۀ روایت دریافت کرده است؛ مانند شیخ محمّد بن یوسف قرشی شافعی که از قاضی عضدالدین ایجی روایت نقل می‌کند.
      سرانجام ایشان در روز پنج‌شنبه، نهم جمادی الأولی سال ‌786 هجری قمری در عهد سلطنت برقوق، با فتوای قاضی برهان‌الدین مالکی و عباد بن جماعه شافعی، پس از تحمّل یک سال حبس و زندان در قلعۀ شام به شهادت رسید. در همان ایام حبس بود که کتاب ارزشمند اللمعة الدمشقیة را در مدّت 7 روز تألیف کرد؛ درحالی‌که از منابع فقه تنها المختصر النافع را در اختیار داشت. به دلیل کینه‌ها و عداوت‌های دیرینه‌ای که از تشیّع و علمای شیعه و آن بزرگوار داشتند، بدن شریفش را به دار کشیده و سنگسار کردند و مورد اهانت‌ها قرار دادند. (محقّق)
      ریحانة الادب، ج 8، ص 297.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

164
  • ترجمۀ احوال شهید ثانی رضوان الله علیه (ت)

  •  و شهید ثانی؛1

    1. . شیخ زین‌الدین بن علی بن احمد عاملی جبعی، معروف به شهید ثانی، در سیزدهم شوال ‌911 هجری قمری در خانوادۀ علم و فقاهت زاده شد. ایشان از اعیان و مفاخر فقهای نامدار شیعه و اکابر متبحّر در علوم اسلامی و استوانه‌های فقهی و اجتهادی در طول ادوار فقه اسلامی می‌باشد که از نظر آثار و برکات وجودی کم‌نظیر است.
      شهید ثانی با مسافرت‌های متعدد، در صدد یافتن اساتیدی بود که بتواند بیشترین بهره‌های علمی را از محضر آنان به‌دست آورد؛ و بر این اساس از محضر درس اکثر اساتید برجسته در مذاهب پنج‌گانه اسلامی استفاده کرده است. ایشان پس از سفرهای متعدد تحصیلی در سال 953 هجری قمری به جبع بازگشت و اقامت دائمی در موطن اصلی خویش را برگزید و در آنجا به تدریس و تألیف آثار علمی مشغول گردید. 
      فضلای آن دیار از دوردست‌ترین بلاد برای استفاضۀ علمی به محضر او روی آورده و از برکات علمی و اخلاقی او بهره می‌گرفتند. وی در بعلبک، تدریس جامعی را آغاز کرد؛ به این معنی که چون نسبت به مذاهب پنج‌گانه (جعفری، حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی) از لحاظ علمی کاملاً محیط و مسلّط بود، بر اساس تمام این مذاهب پنج‌گانه تدریس می‌نمود، و در حقیقت فقه مقارن و عقائد تطبیقی را تدریس می‌کرد.
      صاحب روضات الجنات دربارۀ شهید ثانی چنین می‌گوید:
      تا کنون در جمع دانشمندان بزرگ و برجستۀ شیعه، کسی را به یاد ندارم که از لحاظ شکوه شخصیت، سعۀ صدر، خوش فهمی، حسن سلیقه، داشتن نظم و برنامۀ تحصیلی، کثرت اساتید، ظرافت طبع، معنویت سخن و پختگی و بی‌نقص بودن آثار علمی به پای او برسد؛ بلکه در تخلّق به اخلاق الهی و قرب منزلت، چنان می‌نمایاند که تالی‌تلو معصوم است.*
      شهید ثانی با داشتن چنین مقام و شخصیتی در تأمین پاره‌ای از ضروریات معاش شخصاً تلاش می‌کرد؛ از جمله نوشته‌اند:
      وقتی هوا تاریک می‌شد و شب فرا می‌رسید، با الاغی که مرکب سواری او بود، به خارج شهر می‌رفت و هیزم مورد نیاز خانواده‌اش را فراهم می‌کرد.**
      در أمل الآمل آمده است که:
      شهید ثانی پس از شهادت، دو هزار جلد کتاب از خود به‌جای گذاشت که دویست عدد آن به خط خود ایشان بوده و تعدادی از آنها از آثار علمی او و مقداری نیز از مؤلّفات دیگران بوده است.
      تألیفات شهید ثانی از لحاظ تاریخ تألیف از روض الجنان آغاز و به الروضة البهیّة پایان می‌گیرد. [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

165
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] باید گفت که این کتب همچون روضه و بوستانی است که طالب علوم دینی را با مناظر دل‌انگیز خود بر سر نشاط آورده تا گم‌شدۀ خود را در میان آنها بیابد و قلب خود را با آبشخورهای آن سیراب گرداند و نسیم ایمان و عقیده را در سطور این تألیفات استنشاق نماید.
      شیخ حسین بن عبدالصمد حارثی، پدر شیخ بهایی می‌گوید:
      روزی بر شهید ثانی وارد شدم و او را متفکر و در خویشتن فرو رفته یافتم. علت این حالت را از او جویا شدم؛ به من گفت: «برادرم! چنین می‌پندارم که من دومین شهید باشم؛ زیرا در عالم رؤیا سیّد مرتضی علم‌الهدی را دیدم که مجلس ضیافتی تشکیل داده و علماء و دانشمندان امامیه و شیعه در آن شرکت داشتند. وقتی من وارد مجلس شدم، سیّد مرتضی از جا برخاست و به من تهنیت گفت و دستور داد که در کنار شهید اوّل بنشینم.»
      شهید ثانی نیز قربانی مطامع دنیوی فردی فرومایه گشت. جریان چنین بود که: دو نفر از مردم جبع برای مرافعه و محاکمه به شهید ثانی مراجعه کردند. او نیز طبق موازین دینی و ضوابط شرعی، دعوا را فیصله داد. شخص محکوم از این داوری به خشم آمد و نزد قاضی صیدا رفت و شهید ثانی را به رافضی و شیعه بودن متّهم نمود.
      قاضی جریان را به سلطان سلیم، حاکم روم (عثمانی) اطّلاع داد و از طرف او شخصی برای دستگیر کردن شهید مأمور گردید؛ امّا‌ موفّق به یافتن ایشان نشد. سلطان سلیم وزیرش رستم پاشا را برای دستگیری شهید مأمور ساخت و گفت: «باید او را زنده دستگیر کنی و به اینجا بیاوری تا مذهب او برای ما روشن گردد.»
      رستم پاشا که مطلع شد شهید ثانی به سفر حج رفته به طرف مکّه رفت و در اثناء راه مکّه به شهید ثانی رسید و او را دستگیر کرد. شهید ثانی از او برای انجام سفر حج مهلت خواست و او هم موافقت نمود.
      در راه وقتی وارد کشور روم شدند، رستم پاشا به‌واسطۀ تحریک شخصی در کنار دریا ایشان را شهید کرد و سر بریدۀ او را به حضور سلطان آورد. سلطان بر او برآشفت و سخت او را مورد توبیخ قرار داد. امّا‌ خون شیخ شهید هدر نشد و با تلاش سیّد عبدالرّحیم عبّاسی، رستم پاشا به جرم این قتل بزرگ محکوم به مرگ گردید.
      جریان شهادت آن بزرگوار در سال ‌966 هجری قمری رخ داد که البته بزرگانی همچون سیّد محسن امین در اعیان الشیعه تاریخ شهادت ایشان را 965 هجری دانسته‌اند. مدّت سه روز جسد ایشان بر روی زمین ماند و سرانجام پیکر شریفش را به دریا افکندند. (محقّق)
      روضات الجنات، ج 3، ص 352.
      همان.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

166
  • ترجمۀ احوال آیة الله معظّم شیخ محمّدجواد بلاغی رضوان الله علیه (ت)

  •  و قلم توانای شیخ جواد بلاغی.1

    1. . متکلّم، مفسّر، فقیه، اصولی، شاعر و ادیب، آیة الله محمّدجواد بلاغی در سال 1282 هجری قمری در نجف اشرف چشم به جهان گشود.
      مرحوم علاّمه آیة الله حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی ـ قدّس الله نفسَه الزَّکیة ـ در تعلیقۀ کتاب شریف نور ملکوت قرآن، ج ‌2، ص 96 می‌فرمایند:
      علاّمه حاج شیخ آقا بزرگ طهرانی در اعلام الشیعة در قسمت نقباء البشر، ج 1، ص 323 تا 326 در تحت شمارۀ 663 ترجمۀ احوال او را مفصّلاً آورده است، و ما در اینجا مختصر از آن را می‌آوریم:
      ”حیاتش بین سنۀ 1282 تا 1352 هجری قمری بوده است؛ از أعلام علماء اسلام در عصر خود و مجاهدی کبیر و مؤلّفی کثیر التّألیف بوده است. از افراد نادر دهر بوده است که حیات خود را وقف خدمت به دین و حقیقت نموده‌اند.
      چنان در برابر مسیحیان و موج غرب ایستاد و علوّ اسلام را بر جمیع ملل عالم به ثبوت رسانید که در میان علماء نصاری و فضلای آنها دارای شأنی عظیم و مکانی رفیع گردید.
      بزرگان از اروپا در مشکلات علمی و دینی خود به او مراجعه می‌نمودند؛ و بزرگان لورندره و غیر آنجا، ملجأ و پناهشان در مسائل مشکله شیخ محمّدجواد بلاغی بود.
      مستر خالد شردراک در مشکلات خود به او رجوع می‌کرد. بسیاری از مؤلّفات او را در زمان حیات او به انگلیسی ترجمه و طبع کردند؛ چون مورد نیاز مسیحیان غرب بود.
      از مؤلّفاتش: الهَدی إلی دینِ المصطفی، و انوار الهدی، و الرِّحلةُ المَدرسیّة، و نصائح الهُدی، و أعاجیب الأکاذیب، و التوحید و التثلیث، و إبطالُ فتوی الوهابیّین بهَدمِ قبور البقیع، و رسالۀ دیگری نیز در ابطال فتوای وهابی‌ها، و البلاغُ المُبین در الهیّات، و تفسیر آلاء الرّحمان و بسیاری از کتب دیگر است که مطبوع است.“
      و امّا آنچه که طبع نشده است نیز بسیار است که نام آنها را مرحوم علاّمه [حاج شیخ آقا بزرگ] طهرانی ذکر کرده است.
      بالجمله وفاتش در 22 شعبان واقع شد، و عالم تشیّع و اسلام و حوزۀ نجف را به فقدان خود در سوگ نشاند. رحمةُ الله علیه رحمةً واسعةً!
      پدر ایشان شیخ حسن بلاغی، چنان‌که ایشان در نامه‌ای به صاحب اعیان الشیعه می‌نویسد، از اهل علم و دانش بوده است. خانواده بلاغی از خانواده‌های مشهور به فضل و علم، و اجداد او همه از مردان علم و ادب شناخته شده است که از جمله آنها مؤلّف کتاب مشهور تنقیح المقال است.
      علاّمۀ بلاغی در زادگاهش، به خوشه‌چینی معارف از محضر بزرگان حوزۀ علمیۀ نجف اشرف [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

167
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] پرداخت. دروس مقدماتی را در آنجا فرا گرفت و در سن بیست و چهار سالگی (1306 هجری قمری) به کاظمین رفت و شش سال در آنجا ماند. در این مدّت به خاطر ارتباط با پیروان ادیان و مکاتب مختلف، با افکار آنها آشنا شد.
      در سال 1312 هجری قمری به حوزۀ نجف برگشت. دورۀ اقامت دوبارۀ ایشان در نجف چهارده سال به درازا کشید؛ سپس راهی شهر سامرا شد تا در حوزۀ درس میرزای شیرازی، توشۀ علم و عمل را به نهایت برساند. او ده سال در سامرا ماند و در این مدّت به تحقیق و تألیف پرداخت و بخشی از آثار گرانسنگ خود را در این شهر نگاشت.
      این شهر به دست نیروهای انگلیسی اشغال شد؛ از این‌رو ایشان دوباره به کاظمین رفت و در آنجا مبارزه عملی خود را در جهت مقابله با اشغال‌گران آغاز نمود. پس از دو سال جهاد علمی بر ضد استعمار انگلیس به شهر نجف برگشت و تا پایان عمر به دفاع از ارکان دین اسلام در برابر مخالفان مسیحی، یهودی، مادی‌گراها و فرقه‌های انحرافی قادیانیّه، بهائیّه، بابیّه و وهابیّه پرداخت و علوم اسلامی را تبیین و ترویج نمود.
      از علاّمه بلاغی در علوم مختلف اسلامی: فقه، اصول، تفسیر، کلام و عقاید، و ادیان و مذاهب، آثار ذی‌قیمتی باقی مانده است که به بیش از شصت کتاب و رساله می‌رسد. در این مختصر به ذکر کتاب‌هایی می‌پردازیم که در موضوعات ادیان، فرق و مکتب‌های مادیگری نگارش یافته است:
      1) الهدی الی دین المصطفی: این کتاب از مهم‌ترین کتاب‌هایی است که در گفتگوی ادیان نگاشته شده است. ایشان در نقد و بررسی چند کتاب مسیحیان بر ضد اسلام ـ که در آنها بدون حفظ ادب و تحقیق نسبت‌های ناروا به اسلام داده و اعتراضاتی به قرآن کریم کرده بودند ـ این کتاب را نگاشته است.
      روش برهانی در این کتاب به بدیهیات عقلی و مسلّمات نزد خود آنها منتهی می‌گردد و حتّی‌ از سخنانی که افراد خاصی از پیروان ادیان به آن معتقدند، استفاده نشده است. این کتاب گواهی روشن بر تبحّر مرحوم بلاغی در مباحث ادیان، رموز و اصطلاحات آن است.
      2) الرحلة المدرسیة أو المدرسة السیّارة: این کتاب به صورت مناظره‌ای تحریر شده است که در آن با رد ادیان دیگر به صورت استدلالی، حقانیت دین اسلام با بیانی روشن اثبات گردیده است. این شیوه یکی از ابتکارات ایشان در این فن محسوب می‌شود. این کتاب به قلم خود مرحوم بلاغی به فارسی به نام مدرسۀ سیار ترجمه شده است.
      3) أعاجیب الأکاذیب: این کتاب نیز در ابطال دین مسیحیت و بیان دروغ‌های آنها نگاشته شده [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

168
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] است، و به فارسی با نام شگفت‌آور دروغ به‌وسیلۀ عبدالله ایرانی ترجمه شده است که ظاهراً نام مستعار خود ایشان است.
      4) التوحید و التثلیث: رساله‌ای است که در پاسخ به رسالۀ یکی از مسیحیان سوریه نوشته شده است.
      5) داعی الإسلام و داعی النصاری: این کتاب نیز در ابطال ادعاهای مسیحیّت و اثبات حقانیت دین مقدّس اسلام نگاشته شده است.
      6) رسالة فی الرد علی ینابیع الاسلام: نقد کتابی است که مسیحیان با همین نام نوشته‌اند.
      7) المسیح و الأناجیل: در ردّ مسیحیّت کنونی نوشته شده است.
      8) رسالة فی الرد جرجیس سایل و هاشم العربی: در رد مسیحیّت است.
      9) نصایح الهدی: این کتاب در نقد و ردّ فرقۀ ضالّۀ بابیّه نگاشته شده است که به فارسی نیز با نام نصیحت به فریب‌خوردگان باب و بها ترجمه شده است.
      10) الشهاب: این کتاب در نقد کتاب حیاة المسیح قادیانی‌ها است.
      11) المصابیح: در ردّ فرقۀ قادیانیّه، بابیّه و بهائیّه است.
      12) الرد علی الوهابیّة: در ابطال مذهب وهابیّت.
      13) دعوی الهدی إلی الورع فی الأفعال و الفتویٰ: در نقد فتوای علمای وهابی به انهدام قبرهای امامان علیهم السّلام در بقیع است.
      14) أنوار الهدی: این کتاب در اثبات وجود خدا و رد مادی‌گراها است.
      15) البلاغ المبین: در بیان اعتقادات و مباحث اعتقادی است.
      آنچه گذشت مختصری بود در ذکر کتب ایشان در موضوعات ادیان و فرق؛ امّا در موضوع تفسیر، مرحوم علاّمۀ طهرانی ـ قُدّس سرُّه العزیز ـ در کتاب شریف امام شناسی، ج ‌14، ص 176 می‌فرمایند:
      فقیه علیم و عالم عَیْلم علاّم در عصر أخیر ما، افتخار شیعه و جامعۀ انسانیّت، آیة الله معظّم، شیخ جواد بلاغی نجفی، بحثی بسیار نفیس و جامع و گسترده در اطراف و جوانب تحریف قرآن فرموده است؛ و چون بحث ما پیرامون این موضوع می‌باشد، دریغ است که صفحات این نوشته را به تحریر و ایراد آن مطالب زرافشان که پس از سال‌ها هنوز چون اشعۀ خورشید تابان بر صفحات افق و آسمان نیلگون علم و معرفت می‌تابد، آراسته ننمائیم، و از باب و خِتامُهُ مِسک به مشام جان از رائحۀ طیّبۀ این شراب بهشتی با این طعم خاص و ذوق مخصوص چیزی واصل و عائد نگردد. [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

169
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] یکی از ویژگی‌های ایشان اخلاص در نیت و عمل بود. این ویژگی به گونه‌ای ظهور و نمود داشت که ایشان راضی نمی‌شد نامش بر کتاب‌هایش نوشته شود، و همواره می‌گفت:
      هدفی جز دفاع از حق ندارم! برایم تفاوت نمی‌کند که به نام من باشد یا به نام کسی دیگر.*
      ویژگی دیگر تواضع و فروتنی ایشان است. با اینکه یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های جهان اسلام بود، برای خرید ضروریات زندگی به بازار می‌رفت و به کسی اجازه نمی‌داد به ایشان کمک کند.
      ویژگی دیگر، تلاش علمی کم نظیر ایشان است؛ به گونه‌ای که در روزهای پایانی عمر که از بیماری سختی رنج می‌برد، از تحقیق و تألیف دست نکشید. در نامه‌ای به سیّد محسن امین دربارۀ تفسیر قرآن کریم، می‌گوید:
      آنچه مرا وادار می‌کند به سرعت دادن در تفسیر قرآن، ضعف جسمانی، بسیاری بیماری‌ها و تنها بودن در جستجو، تصحیح روایات، نوشتن نامه‌ها و انجام دادن امور معاش است. این را بیان کردم به امید دعای شما برای توفیقم!
      مرحوم علاّمه طهرانی ـ قُدّس سرُّه الشریف ـ در کتاب شریف مهر تابان، ص 99 می‌فرمایند:
      مرحوم آیة الله شیخ جواد بلاغی نجفی که فخر اسلام بود و علوم و مؤلّفات او جهان دانش را روشن کرد، در نجف اشرف در خانۀ محقّری روی حصیر زندگی می‌کرد و برای طبع کتاب‌های خود علیه مادیّین و طبیعیّین و یهودیان و مسیحیان ـ که حقّاً سند مباهات و افتخار عالم اسلام بود ـ مجبور می‌گردد خانۀ مسکونی خود را بفروشد.
      این فاضل معاصر در عصری می‌زیست که جامعه اسلامی با مشکلات گوناگون درونی و بیرونی درگیر بود: از یک سو بیشتر کشورهای اسلامی در اشغال و استعمار غربی‌ها بود، و از سوی دیگر مردم مسلمان در غفلت، اختلاف و نادانی بسر می‌بردند و به لحاظ علمی نسبت به جوامع غربی در وضعیت اسفناکی قرار داشتند. مهاجمان غربی با استفاده از این اوضاع آشفته، تلاش گسترده‌ای را برای از بین بردن هویت دینی و فرهنگی مسلمانان آغاز کردند؛ و به این منظور مبلّغان مسیحی به سراسر سرزمین‌های پهناور اسلامی پراکنده شدند و با بهره‌گیری از قدرت سیاسی و تبلیغاتی به خدشه‌دار کردن و از بین بردن مبانی فکری و باورهای دینی مسلمانان پرداختند. در این جهت دروغ‌ها و شبهه‌های بسیاری را دربارۀ اسلام و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نشر کردند تا اعتقاد جامعۀ اسلامی را نسبت به دین و باورهای دینیشان متزلزل و زمینۀ تسلط فرهنگی را برای همیشه فراهم کنند.
      مرحوم بلاغی خطر اصلی برای جامعۀ اسلامی را از بین رفتن هویت فرهنگی و دینی مردم مسلمان احساس کرد؛ فلذا با تمام وجود در برابر این خطر و توطئه ایستاد و تا پایان عمر برای اسلام خدمت کرد.
      سرانجام، این فخر اسلام و تشیّع، پس از عمری جهاد و تلاش شب دوشنبه بیست و دوّم شعبان 1352 هجری قمری ندای حضرت دوست را لبیک گفت، و مرغ جانش به سرای ابدی پرکشید و پس از تشییع باشکوهی در صحن مطهّر حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام به خاک سپرده شد. رحمةُ الله علیه رحمةً واسعة! (محقّق)
      نقباء البشر، ج 1، ص 324.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

170
  • کلام امیرالمؤمنین در حقوق عالمان دینی

  •  عن أبی‌عبدالله علیه السّلام قال: «کانَ أمِیرُالمُؤمِنِینَ علیه السّلام یَقُولُ: ”إنَّ مِن حَقِّ العالِمِ أن لا تُکثِرَ عَلَیهِ السُّؤالَ، و لا تَأخُذَ [تَجُرَّ] بِثَوبِهِ، و إذا دَخَلتَ عَلَیهِ و عِندَهُ قَومٌ فَسَلِّم عَلَیهِم جَمِیعًا و خُصَّهُ بِالتَّحِیَّةِ دُونَهُم، و اجلِس بَینَ یَدَیهِ و لا تَجلِس خَلفَهُ، و لا تَغمِز بِعَینِکَ و لا تُشِر بِیَدِکَ، و لا تُکثِر مِنَ القَولِ: قالَ فُلانٌ و قالَ فُلانٌ خِلافًا لِقَولِهِ، و لا تَضجَر بِطُولِ صُحبَتِهِ؛ فإنَّما مَثَلُ العالِمِ مَثَلُ النَّخلَةِ، تَنتَظِرُها حَتَّی یَسقُطَ عَلَیکَ مِنها شَی‌ءٌ. و العالِمُ أعظَمُ أجرًا مِنَ الصّائِمِ القائِمِ الغازِی فِی سَبِیلِ اللَهِ. و إذا مات العالم ثَلُمَ فی الإسلام ثلمة لا یَسُدُّها شَیئٌ.“»1

  • حکومت علماء و پیش بردن امور به‌دست آنها

  •  داستان حکومت علماء‌ و ترویج دین اسلام و پیش بردن امور به دست آنها.

    1. المحاسن، ج 1، ص 233. ترجمه:
      «از حضرت امام صادق علیه السّلام روایت شده است که: امیرالمؤمنین علیه السّلام می‌فرمود: ”به‌درستی‌که از جمله حقوق عالِم آن است که از او زیاد سؤال نکنی، و جامۀ او را نگیری (و در طلب خود الحاح نورزی)، و چون بر او وارد شدی و عدّه‌ای نزدش بودند بر همۀ آنان سلام کنی و علاوه بر این او را بر ایشان به تحیّتی مخصوص گردانی، و پیش روی او بنشینی نه پشت سرش، و در نزد او با گوشۀ چشم و با دستت اشاره مکنی، و پُرگویی مکنی که فلانی و فلانی بر خلاف نظر او چنین گفته‌اند، و از طول صحبت و مجالست با او منضجر و ملول نشوی؛ زیرا تحقیقاً مَثل عالِم مَثل درخت خرماست که باید در انتظار باشی تا چیزی از آن بر تو فروریزد. و پاداش عالم از روزه‌دارِ شب‌زنده‌داری که در راه خدا جهاد کند بیشتر است. و هرگاه عالمی از پویندگان طریق هدایت و مکتب راستین اهل بیت عصمت (آنان که در وصفشان امام أبی‌جعفر الصادق علیه السّلام فرمود: ”أنتم والله نورٌ فی ظُلُماتِ الأرضِ؛ شما قسم به خدا نور الهی و چراغ هدایتید در تاریکی‌های عالم ماده و ظلمات کثرات دنیا.“) بمیرد، شکافی در اسلام پدید آید که هیچ‌گاه ترمیم و اصلاح نخواهد شد.» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

171
  •  داستان میرزای بزرگ شیرازی و تنباکو.1

  • عدم تفکیک دین از سیاست

  •  قضیۀ تفکیک روحانیت از سیاست؛ خانه‌نشین کردن علماء؛ تسلط کفر.2

  • تسلط معاویه بر حضرت امام حسن علیه السّلام

  •  تسلّط معاویه بر حضرت امام حسن علیه السّلام.3

    1. . رجوع شود به مطلع انوار، ج 3، ص 281 ـ 391. (محقّق)
    2. امام شناسی، ج 8، ص 161؛ مطلع انوار، ج 12، ص 265.
    3. امام شناسی، ج 8، ص 263:
      «زبیر بن بکار می‌گوید: شنیدم که مدائنی می‌گفت: مُطرف بن مُغیرة بن شُعبه گفت:
      من با پدرم مغیرة بن شعبه به‌عنوان ورود و میهمان بر معاویه وارد شدیم. پدرم نزد معاویه می‌رفت و با هم گفتگو داشتند، و پس از آن به نزد من می‌آمد و مطالب گفته شده نزد معاویه را برای من می‌گفت؛ و از عقلش سخن می‌گفت و از سخنانی که از او شنیده بود در شگفت می‌ماند. تا شبی پدرم از نزد معاویه بازآمد و از خوردن شام امتناع کرد. من او را غمگین یافتم و ساعتی به انتظار ماندم و چنین می‌پنداشتم که غصّۀ او دربارۀ ما و یا عملی است که از ما سر زده است. من به او گفتم: ای پدر، چرا تو را از شب تا به حال غمناک می‌نگرم؟!
      گفت: ای فرزند من، من از نزد خبیث‌ترین و فاسدترین مردم آمده‌ام!
      گفتم: چگونه!
      گفت: من درحالی‌که با او خلوت کرده بودم، به او گفتم: ای امیر مؤمنان، مرتبه و مقام تو از میان ما به درجه و منزلت عالی رسیده است که از هر جهت در ما تأثیر شدید داری! چه خوب بود که اینک عدل و داد خود را نمایان می‌نمودی و خیر خود را گسترده می‌کردی؛ زیرا که در این وقت تو پیر شده‌ای! و چه خوب بود که به برادران خودت از بنی‌هاشم نظر محبّت می‌کردی و صلۀ رحم می‌نمودی! سوگند به خدا که امروز چیزی در دست ایشان نیست که تو از آن ترس داشته باشی‌! معاویه در پاسخ من گفت:
      هَیهاتَ هَیهاتَ! مَلَک أخُو تَیمٍ، فَعَدلَ و فَعَلَ ما فَعَلَ؛ فَو اللهِ ما عَدا أن هَلَک، فَهَلَک ذِکرُهُ إلّا أن یقُولَ قائِلٌ: أبُوبکرِ. ثُمَّ مَلَک أخُو عَدی، فاجتَهدَ و شَمَّرَ عَشرَ سِنینَ؛ فَوَ اللهِ ما عَدا أن هَلَک فَهَلَک ذِکرُهُ إلّا أن یقُولُ قائِلٌ: عُمَرُ. ثُمَّ مَلَک أخُونا عُثمانُ، فَمَلَک رَجُلٌ لَم یَکُن أحَدٌ فِی مِثلِ نَسَبِهِ، فَعَمِلَ ما عَمِلَ (وَ عُمِلَ بِهِ)؛ فَوَ اللهِ ما عَدا أن هَلَک فَهَلَک ذِکرُهُ و ذِکرُ ما فُعِلَ بِهِ. و إنَّ أخا هاشِمٍ یَصرَخُ بِهِ فِی کلِّ یومٍ خَمسَ مَرّاتٍ: أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ. فأیُّ عَمَلٍ یَبقَی مَعَ هَذا؟ لا أمَّ لَک! واللَهِ إلّا دَفنًا دَفنًا!* [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

172
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] «دور است، دور است (باقی ماندن نام من در این حال، و یا صلۀ رحم کردن با بنی‌هاشم). برادر تیمی ما (أبوبکر) حکومت کرد و در بین مردم به عدالت رفتار کرد و بجا آورد آنچه را بجا آورد؛ و سوگند به خدا همین‌که مُرد، یاد او و نام او هم مُرد مگر اینکه گوینده‌ای در وقتی نام او را ببرد و أبوبکر بگوید. و پس از آن برادر بنی‌عدی ما (عُمر) حکومت کرد، کوشش کرد و ده سال کمر بست؛ و سوگند به خدا همین‌که مُرد، یاد او و نام او هم مُرد مگر اینکه گوینده‌ای در وقتی نام او را ببرد و لفظ عُمَری بر زبان آرد. و سپس برادر ما عثمان حکومت کرد، و هیچ کس در نَسَب هم‌طراز و همانند او نبود و کرد آنچه را که کرد، (و نیز گذشت آنچه که دیگران با او کردند)؛ و سوگند به خدا همین‌که مُرد، یاد او و نام او هم مُرد و یاد آنچه بر او بجای آوردند نیز مُرد. ولی این برادر هاشمی ما (مراد رسول الله است) در هر روز پنج مرتبه با صدای بلند نامش را به ”أشهَدُ أنَّ محَمَّدًا رَسولُ الله“ می‌برند. کدام عملی من انجام دهم که با وجود این اعلان و این بانگ محمّد رسول الله، برای من باقی بماند! ای بی‌مادر! سوگند به خدای که من از پای نمی‌نشینم تا این نام را در اعماق زمین دفن کنم!»
      یعنی با وجود این صدا و این بانگ، هر عمل خیری من انجام دهم، نامم نمی‌ماند و با مُردن من می‌میرد. من تمام کوشش و همّت خود را مصروف داشته‌ام که نام محمّد را از روی زمین بردارم، و با وجود بقاءِ نام او برای کسی در دنیا ارج و ارزشی نیست و در برابر این ندا هیچ کردار خیری ظهور ندارد. و برداشتن این نام از فراز مأذنه‌های مساجد، متوقّف است بر سخت‌گیری بر بنی‌هاشم و آنها را از قید حیات ساقط کردن و از حس و نفَس انداختن.
      ابن‌أبی‌الحدید پس از بیان صلح امام حسن علیه السّلام با معاویه گوید:
      اعمش از عَمرو بن مُرَّه، از سعید بن سُوَید، روایت کرده است که: معاویه در نُخَیله نماز جمعه خواند و در خطبه چنین گفت:
      إنِّی واللهِ ما قاتَلتُکم لِتُصَلُّوا و لا لِتُصوموا و لا لِتَحُجّوا و لا لِتُزَکّوا؛ إنَّکم لَتَفعَلونَ ذَلِک! إنَّما قاتَلتُکم لِأتأمَّرَ عَلَیکم و قَد أعطانِی اللهُ ذَلِک و أنتُم کارِهُونَ.
      ”سوگند به خدا، من با شما جنگ نکردم برای اینکه نماز بخوانید و نه برای اینکه روزه بگیرید و نه برای اینکه حج کنید و نه برای اینکه زکات دهید؛ شما اینها را انجام می‌دهید! فقط‌وفقط من با شما جنگ کردم برای آنکه امارت و حکومت شما را داشته باشم، امیر شما باشم، و خداوند با وجودی که شما این را مکروه داشتید، به من عطا کرد.“
      عبدالرّحمن بن شریک، هروقت این قضیه را بیان می‌کرد، می‌گفت: ”واللَهِ هَذا هُوَ التَّهَتُّک؛ سوگند به خدا، این کلمات پرده‌دری حجاب خداست.“
      معاویه در روزی که مردی به او جملات تندی گفت و او در مقام تلافی برنیامد، چون به او ایراد کردند، گفت: ”ما با مردم کاری نداریم، تا زمانی که آنها با ریاست و امارت ما کاری ندارند.“**
      از آنچه گفته شد به‌دست آمد که معاویه بر اساس سنّت عمر، نبوّت رسول الله را به حکومت و امارت تبدیل کرد و تمام مقدّسات را به‌ دیدۀ تمسخر نگریست، و بعد از آن طبق رویۀ پادشاهان، یزید را به امارت نشانده و برای او از مردم بیعت گرفت. و اسلامی را که با جهاد رسول الله و افرادی همانند حمزه و جعفر و علی بن أبی‌طالب علیه السّلام بر پا ایستاده بود، منهدم و مضمحل کرد و به کلّی آئین محمّدی و سنّت احمدی را برانداخت. و طبق گفتار خودش روزه و نماز و حج و زکات را برای مردم دانست، و سیاست امپراطوری و کسرائی را بر عرب و عموم مسلمین جاری ساخت. و حتّی کار به جایی رسید که نه تنها مردم شرف و فضل علی را نمی‌شناختند و سوابق او را در اسلام نمی‌دانستند، بلکه او را یک مرد متجاوز و متعدّی تلقّی کرده و به دیدۀ مُنکَر بر او می‌نگریستند. حقیقت نبوّت که در ولایت متجّلی بود، دستخوش نسیان شد و از اسلام جز اسمی و از قرآن جز رسمی و درسی باقی نماند. یعنی در واقع امر، زمینه این‌طور پیش می‌رفت که اسلام به‌صورت یک پدیده و حادثۀ تاریخی آمده و به مرور زمان محو شده و اثر خود را از دست داده است.»
      مروج الذهب، ج 4، ص 40 و ص 41.
      ** بحار الأنوار، ج 44 ص 48؛ شرح نهج البلاغة، ابن‌أبی‌الحدید، ج 16 ص 45.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

173
  • شرح حالات حضرت امام حسن علیه السّلام (ت)

  •  مقداری شرح حالات حضرت امام حسن علیه السّلام.1

    1. . جهت اطّلاع بر برخی حالات امام حسن علیه السّلام رجوع شود به مطلع انوار، ج 9، ص 233؛ انوار الملکوت، ج 2، ص 30:
      «محمّد بن یعقوب کلینی گوید بإسناد خود نقلًا از محمّد بن مسلم، قال: سَمِعتُ أباجَعفَرٍ علیه السّلامُ یقُولُ: لَما حَضَرَ الحَسَنَ بنَ عَلِیٍّ علیهما السّلامُ الوَفاة، قال لِلحُسَینِ علیه السّلامُ: ”یا أخِی، إنِّی أوصِیک بِوَصِیة فاحفَظها! إذا أنا مِتُّ فَهَیِّئنِی ثُمَّ وَجِّهنِی إلَی رَسُولِ اللهِ صَلّی الله علیه و آلِه و سَلّم لأُحدِثَ بِهِ عَهدًا؛ ثُمَّ اصرِفنِی إلَی أُمِّی؛ ثُمَّ رُدَّنِی فادفِنِّی بِالبَقِیعِ. واعلَم أنَّهُ سَیصِیبُنِی مِن عائِشَة ما یعلَمُ اللهُ و النّاسُ [صَنِیعُها] من بُغضِها و عَداوَتُها لِلَّهِ و لِرَسُولِهِ و عَداوَتُها لَنا أهلَ البَیتِ.“ ـ الحدیث.*
      و روایت کرده صدوق در کتاب امالی بإسناده عن علی بن الحسین علیه السّلام:
      أنَّ الحسینَ بن علیّ بن أبی‌طالب دخل علی الحسنِ؛ فَلَمّا نَظَرَ إلَیهِ بَکی، فَقال: ”ما یُبکیک یا أباعَبدِاللهِ؟“ فقال: أبکی لِما صُنِعَ بِک. فَقال لَهُ الحَسَنُ: ”إنَّ الَّذِی یؤتَی لی فسَمٌّ یدَسُّ لی فأُقتَلُ به؛ و لکن لا یومَ کیومِک یا أباعَبدِاللهِ! یزدَلِفُ إلَیک ثَلاثُونَ ألفَ رَجُلٍ یدَّعُونَ أنَّهُم مِن أُمَّة جَدِّنا مُحَمَّدٍ [صلّی الله علیه [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

174
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] و آله و سلّم‌] و ینتَحِلُونَ دِینَ الإسلامِ فَیجتَمِعونَ عَلَی قَتلِک و سَفک دَمِک و انتِهاک حُرمَتِک و سَبیِ ذَرارِیک و نِسائِک و انتِهابِ ثِقلِک.“ ـ الحدیث.**
      و قال فی المناقب ابن‌شهرآشوب:
      و قال الحسین لمّا وضع الحسنَ فی لحده:
      1) أ أدهُنُ رأسِی أم تَطِیبُ مَحاسنِی ** و رأسُک مَعفُورٌ و أنتَ سَلِیبٌ
      2) فَلا زِلتُ أبکی ما تَغَنَّت حَمامَة ** عَلَیک و ما هَبَّت صَبًا و جَنُوبٌ‌
      3) بُکائِی طَوِیلٌ و الدُّمُوعُ غَزِیرَة ** و أنتَ بَعِیدٌ و المَزارُ قَرِیبٌ‌
      4) فَلَیسَ حَرِیبًا مَن أُصِیبَ بِمالِهِ ** و لَکنَّ مَن وارَی أخاهُ حَرِیبٌ»***

      انوار الملکوت، ج 2، ص 30، تعلیقه 1:
      «شنیدم از امام باقر علیه السّلام که می‌فرمود: هنگام رحلت امام حسن علیه السّلام حضرت به برادرش امام حسین علیه السّلام فرمود: ”ای برادر، من تو را وصیّت می‌کنم به امری که باید در حفظ و رعایت آن اهتمام ورزی! وقتی‌که من از دنیا رفتم مرا تجهیز کن، سپس به سوی قبر رسول خدا حرکت بده تا اینکه دیدارم را با او تازه کنم؛ سپس مرا به سوی قبر مادرم برگردان؛ آنگاه به سوی بقیع حرکت ده و در آنجا دفن کن. و بدان عن‌قریب از عایشه به‌واسطۀ بغض و کینه‌ای که در دل نسبت به خدا و رسولش و دشمنی که با ما اهل بیت دارد، حادثه‌ای برای من پیش خواهد آمد که خدا می‌داند و مردم.»
      ** انوار الملکوت، ج 2، ص 31، تعلیقه 1:
      «سیّدالشّهدا علیه السّلام بر امام حسن علیه السّلام وارد شد و تا چشمش به برادر افتاد گریست؛ امام مجتبی فرمود: ”از چه گریه می‌کنی؟“ عرض کرد: به جهت این حادثه‌ای که برای شما پیش آورده‌اند. امام مجتبی فرمود: ”این حادثه‌ای که پیش آمده است به‌واسطۀ سمّی است که با حیله به من خورانیدند، و من با آن سمّ از دنیا می‌روم؛ امّا هیچ روزی مانند روز تو نخواهد بود! روزی که سی‌هزار سوار شمشیر زن برای نابودی تو گرد آیند و همه ادّعا می‌کنند که از امّت جدّ ما رسول خدا هستند و به دین اسلام مسلمان می‌باشند؛ اینان بر کشتن و ریختن خون تو بر زمین اجتماع می‌کنند و برای شکستن حرمت و اسارت ذرّیه و زنان تو و تاراج نمودن اموال تو به حرکت در می‌آیند.“»
      *** انوار الملکوت، ج 2، ص 31، تعلیقه 4:
      «1) آیا روغن به سر بمالم و محاسنم را به بوی خوش معطّر نمایم، درحالی‌که سر تو را بر خاک گذارده و کفن بر بدنت پوشانده‌اند.
      2) پیوسته بر فراق تو گریه کنم تا وقتی‌که کبوتری بنالد و نسیم صبا و وزش باد در جریان باشد.
      3) گریه من طولانی و اشک چشمانم سرازیر خواهد بود، درحالی‌که تو از ما فاصله گرفتی ولی دیدار ما نزدیک خواهد بود.
      4) غارت‌زده آن نیست که مالش را برده باشند، بلکه غارت‌زده آن است که برادری چون تو را درون خاک می‌گذارد.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

175
  • روضۀ حضرت قاسم علیه السّلام (ت)

  •  روضه حضرت قاسم و ختم سخن.1

    1. لهوف، ص 115:
      «قال الرّاوی: و خَرجَ غُلامٌ کَأنّ وَجهَهُ شُقَّةُ قَمَرٍ، فَجَعلَ یُقاتِلُ، فضربَهُ ابنُ‌فُضَیلِ الأزدی على رَأسِهِ فَفَلَقَهُ، فوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ و صاحَ: ”یا عَمّاه!“ فَجَلَى الحسینُ علیه السّلام کما یَجلی الصَّقرُ، ثمّ شَدَّ شِدَّةَ لَیثٍ أغضَبَ، فَضَرَبَ ابنَ‌فضیلَ بالسیفِ فَأتقاها بِالسّاعِدِ فَأطَنَّهُ مِن لَدُن المِرفَق، فَصاحَ صَیحَةً سَمِعَهُ أهلُ العَسکَرِ، و حمَل أهلُ الکوفَةِ لِیَستَنقِذوهُ، فَوَطِئَتهُ الخَیلُ حَتّى هَلَکَ.
      قالَ: و انجَلَت الغُبرَةُ فَرَأیتُ الحسینَ علیه السّلام قائمًا على رَأسِ الغُلامِ‌، هو یَفحَصُ بِرِجلَیهِ و الحُسینُ علیه السلام یقول: ”بُعدًا لِقَومٍ قَتَلوک، و مَن خَصمُهُم یَومَ القیامَةِ فیک جَدُّکَ و أبوک!“ ثمّ قالَ: ”عزَّ والله على عَمّک أن تَدعوه فلا یُجیبُکَ أو یُجیبُکَ فلا یَنفَعُکَ صَوتُهُ هذا یومٌ واللهِ کَثُرَ واتِرُهُ و قَلَّ ناصِرُه.“ ثمّ حَمَلَ علیه السّلام الغلامَ على صَدرِهِ حَتّى ألقاهُ بینَ القَتلىٰ مِن أهلِ بَیته.»
      «راوی گوید: نوجوانی که گویا صورتش چون پارۀ ماه می‌درخشید بیرون آمد و به قتال پرداخت، ابن‌فضیل ازدی ضربتی بر سر مبارکش فرود آورده و آن را بشکافت، نوجوان با صورت به زمین افتاده و فریاد زد: ”یا عمّاه!“
      حسین علیه السّلام همچون باز شکاری، تیز نگاه کرد و همانند شیر خشمگین شتاب نمود، ضربت شمشیری بر ابن‌فضیل وارد آورد و او دستش را سپر جان کرد و شمشیر امام دستش را از آرنج قطع نمود، ابن‌فضیل فریادی برآورد، لشکر فریادش را شنیده و حمله نمودند تا نجاتش دهند، در این هنگام بدن ابن‌فضیل زیر سم اسب‌ها قرار گرفت تا کشته شد.
      گوید: بعد از فرو نشستن غبار جنگ، حسین علیه السّلام را دیدم که بر بالین وی ایستاده و آن نوجوان پایش را بر زمین می‌کشید، در این هنگام امام علیه السّلام می‌فرمود: ”دور باشند از رحمت خدا آنان که تو را کشتند، آنان که روز قیامت جدّت با آنان مخاصمه کند.“
      بعد فرمود: ” به خدا قسم بر عمویت ناگوار است که او را بخوانی لیکن نتواند جوابت بدهد، یا پاسخت را بدهد ولی سودی برایت نداشته باشد! به خدا این روزی است که دشمن او زیاد، و یاور او اندک است.“
      بعد نوجوان را به سینه‌اش گرفته و حملش نموده و در میان شهدای اهل بیت قرار داد.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

176
  • مجلس روز شانزدهم: لزوم ملازمت علم با عمل

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

177

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

178
  • بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  • و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  • و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدّین

  • ﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَـٰٓؤُاْ﴾.1

  • علم، مقدمۀ تهذیب و شرافت انسان

  •  باید دانست که علم بدون عمل نتیجه ندارد؛ زیرا که اوّلاً شرافت انسان به تهذیب اخلاق است و علم مقدّمۀ تهذیب است.

  •  [ثانیاً] بلکه می‌توان گفت که مَشاعر انسان هیچ‌وقت از علم خالی نیست (هر فرد در هر حال دارای فکر و علم است، و تمام مردم در هر حال عالمند؛ منتهی یکی عالم به اصول عقاید و دستورات دینی، و دیگری علم به نجّاری و آهنگری، و سوّمی علم به صحّت حیات و باغ خود، و چهارمی ‌علم به اوهام و خیالات پوچ و واهی)؛ لذا علم را فی‌حدّنفسه نمی‌توان میزان کمال قرار داد:

  • ﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَهِ أَتۡقَىٰكُمۡ﴾.2

    1. . سوره فاطر (35) آیه 28. نور ملکوت قرآن، ج 4، ص 53:
      «آری، این‌چنین است که فقط از میان بندگان خداوند، علماء و دانشمندان هستند که از وی خوف و خشیت دارند.»
    2. . سوره حجرات (49) آیه 13. نور ملکوت قرآن، ج 1، ص 136:
      «حقّا و حقیقتاً گرامی‌ترین فرد از افراد شما در نزد خداوند، آن کسی است که تقوای او افزون‌تر باشد.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

179
  • علم بدون عمل، علم نیست

  •  بلکه می‌توان گفت: علم بدون عمل، علم نیست. چون علم روشنایی و راهنمای عقل است؛ چگونه می‌توان گفت که شخصی در روشنی قرارگیرد و درعین‌حال کورکورانه در چاه افتد؟!

  •  آری، اشخاصی که علم می‌آموزند، روشنی ایجاد کرده‌اند، ولی روشنی با آنها ملازم نشده و دور از آنها قرار دارد. آنها اطّلاع به علم و روشنی دارند مانند کسانی که در روز روشن در برابر آفتاب ایستاده، ولی پرده به روی دیدۀ آنهاست. اگر علم در کسی حقیقتاً حاصل شد، تخلّف او از عمل غیر معقول است.

  • سه روایت در وجوب تلازم علم با عمل

  •  لذا در تفسیر آیۀ ﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَـٰٓؤُاْ﴾ وارد شده:

  • عَن الصّادِقِ علیه السّلامُ: «یَعنی بِالعُلَماءِ مَن صَدَّقَ فِعلُهُ قَولَهُ، و مَن لَم یُصَدِّق فِعلُهُ قَولَهُ فَلَیسَ بِعالِمٍ.»1

  • عَن أبی‌عبدالله علیه السّلامُ، قالَ: «العِلمُ مَقرُونٌ إلَی العَمَلِ؛ فَمَن عَلِمَ عَمِلَ و مَن عَمِلَ عَلِمَ.»2

  •  فی نهج البلاغة: «العِلمُ مَقرُونٌ بِالعَمَلِ؛ فَمَن عَلِمَ عَمِلَ. و العِلمُ یَهتِفُ بِالعَمَلِ

    1. الکافی، ج 1، ص 36. ترجمه:
      «از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمودند: ”مراد از علماء در آیۀ﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَـٰٓؤُاْ﴾، کسی است که فعل او، قول او را تصدیق کند؛ پس کسی که کردارش، گفتارش را تصدیق نکند، عالم نیست.“» (محقّق)
    2. الکافی، ج 1، ص 44. ترجمه:
      «از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمودند: ”علم قرین و عدیل عمل است؛ پس هر کس که بداند عمل می‌کند، و هر کس که عمل کند می‌داند.“» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

180
  • فان أجابَهُ و إلّا ارتَحَلَ عَنهُ.»1

  • اشعار سعدی در وجوب تلازم علم با عمل

  •  از سعدی شیرازی است: 

  • از من بگوى عالم تفسير گوى را***گر در عمل نكوشى نادان مفسرى‌
  • دعوى مكن كه برترم از ديگران به علم***چون كبر كردى از همه دونان فروترى‌
  • بار درخت علم ندانم به جز عمل***با علم اگر عمل نكنى شاخ بى‌برى‌
  • علم آدميت است و جوانمردى و ادب***ور نه ددى به صورت انسان مصوّرى‌
  • از صد يكى بجاى نياورده شرط علم***وز حبّ جاه در طلب علم ديگرى‌
  • هر علم را كه كار نبندى چه فايده***چشم از براى آن بود آخر كه بنگرى‌2
  • فزونی معصیت عالِم بر معصیت جاهل

  •  اگر کسی عالماً معصیت کند، گناهش از جاهل عاصی بسیار فزون‌تر خواهد بود.

  • «یُغفَرُ لِلجاهِلِ سَبعُونَ ذَنبًا قَبلَ أن یُغفَرَ لِلعالِمِ ذَنبٌ واحِد3

  • لااُبالی‌گری مردم نسبت به امور دینی، در اثر عامل نبودن فرد عالم

  •  عالم که خود علمدار تقوا و راه آخرت است، باید خود در وهلۀ اوّل عامل باشد؛ و الاّ علاوه بر عدم تأثیر سخن، مردم نسبت به امور دینی لااُبالی‌گری را پیش می‌گیرند.

  • شاخصۀ عالِم حقیقی در کلام امام صادق علیه السّلام

  •  عن الصّادِقِ علیه السّلامُ فِی تفسیرِ قَولِهِ صَلّی اللهُ عَلَیهِ و آلِه: «النَّظَرُ فِی وَجهِ العالِمِ [وُجوهِ العُلَماءِ] عِبادَةٌ»، قالَ: «هُوَ العالِمُ الّذِی إذا نَظَرتَ إلَیهِ ذَکَّرَکَ الآخِرَةَ؛ و مَن

    1. نهج البلاغة (عبده)، ج 4، ص 221. ترجمه:
      «علم قرین و ملازم عمل است؛ پس هر کس که بداند، عمل می‌کند. و علم عمل را با صدای بلند می‌خواند؛ اگر پاسخ داد و پذیرفت (علمش برقرار می‌ماند)، و گرنه کوچ می‌کند و می‌رود.» (محقّق)
    2. مواعظ، سعدی شیرازی.
    3. الکافی، ج 1، ص 47. ترجمه:
      «از حضرت امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمودند: ”هفتاد گناه فرد جاهل آمرزیده می‌شود، پیش از آنکه یک گناه فرد عالِم آمرزیده شود.“» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

181
  • کانَ عَلَی خِلافِ ذَلکَ فالنَّظَرُ إلَیهِ فِتنَةٌ.»1

  • شعری از پروین اعتصامی در مذمّت عالمان بی عمل

  • هركه با پاك‌دلان صبح و مسائى دارد***دلش از پرتو انوار، ضيائى دارد
  • زهد با نيت پاك است، نه با جامه پاك***اى بس آلوده كه پاكيزه ردائى دارد
  • هيزم سوخته، شمع ره و منزل نشود***بايد افروخت چراغى كه ضيائى دارد2
  • سه روایت در مذمّت عالمان بی‌عمل

  •  عَن سُلَیمِ بنِ قَیسٍ الهِلالِیِّ، قالَ: سَمِعتُ أمِیرالمُؤمِنِینَ علیه السّلامُ یُحَدِّثُ عَنِ النَّبِیِّ صَلّی اللهُ عَلَیهِ و آلِه أنَّهُ قالَ [فی کلام له]: «العُلَماءُ رَجُلانِ: رَجُلٌ عالِمٌ آخِذٌ بِعِلمِهِ، فَهَذا ناجٍ؛ و عالِمٌ تارِکٌ لِعِلمِهِ، فَهَذا هالِکٌ. و إنَّ أهلَ النّارِ لَیَتأذَّونَ مِن رِیحِ العالِمِ التّارِکِ لِعِلمِهِ. و إنَّ أشَدَّ أهلِ النّارِ نَدامَةً و حَسرَةً، رَجُلٌ دَعا عَبدًا إلَی اللَهِ فاستَجابَ لَهُ و قَبِلَ مِنهُ فاطاعَ اللَهَ فأدخَلَهُ اللَهُ الجَنَّةَ، و أدخَلَ الدّاعِیَ النّارَ بِتَرکِهِ عِلمَهُ و اتِّباعِهِ الهَوَی و طُولِ الأمَلِ؛ أمّا اتِّباعُ الهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الحَقِّ و طُولُ الأمَلِ یُنسِی الآخِرَة.»3

    1. مجموعة ورام، ج 1، ص 84 (با قدری اختلاف). ترجمه:
      «از حضرت امام صادق علیه السّلام در تفسیر این کلام رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم: ”نگاه کردن به صورت عالم عبادت است“، روایت شده است که فرمودند: ”مقصود آن عالمی است که هرگاه به او نگاه کنی، تو را به یاد آخرت بیندازد؛ و هر کس که بر خلاف این مسئله باشد، نگاه کردن به او فتنه و فساد است‌.“» (محقّق)
    2. دیوان پروین اعتصامی.
    3. الکافی، ج 1، ص 44. ترجمه:
      «سُلیم بن قیس هلالی گوید: شنیدم از امیرالمؤمنین علیه السّلام که از رسول خدا صلّی الله علیه و آله نقل می‌کرد که آن حضرت می‌فرمود: ”علماء دو دسته‌اند: عالمی که علم خود را به کار بسته، پس این فرد اهل نجات است؛ و عالمی که علم خود را کنار گذاشته، پس این فرد هلاک شده است. و همانا اهل آتش از بوی بد عالمی که به مقتضای علم خود ‌عمل نکرده است، به شدت در آزار و اذیت هستند. و همانا شدیدترین ندامت و حسرتِ اهل آتش از آن کسی است که در دنیا بنده‌ای را به سوی خدا دعوت کرده و او استجابت کرده و پذیرفته و اطاعت خدا کرده و بر این اساس خدا او را به بهشت درآورده است، ولی خود آن دعوت‌کننده را به سبب ترک عمل و پیروی از هوای نفس و درازی آرزویش به دوزخ درآورده است؛ امّا پیروی از هوای نفس، راه رسیدن به حقّ را می‌بندد و درازی آرزو، آخرت را از یاد می‌برد.» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

182
  • عَنِ الباقر علیه السّلامُ أنّه قالَ: «مَن طَلَبَ العِلمَ لِیُباهِیَ بِهِ العُلَماءَ أو یُمارِیَ بِهِ السُّفَهاءَ أو یَصرِفَ بِهِ وُجُوهَ النّاسِ إلَیهِ، فَلیَتَبَوّأ مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ. إنَّ الرِّئاسَةَ لا تَصلُحُ إلّا لأهلِها.»1

  •  عَن أبی‌عبدالله علیه السّلامُ: «إذا رأیتُمُ العالِمَ مُحِبًّا لِدُنیاهُ، فاتَّهِمُوهُ عَلَی دِینِکُم؛ فإنَّ کُلَّ مُحِبٍّ لِشَی‌ءٍ یَحُوطُ ما أحَبَّ.» و قالَ2: «أوحَی اللَهُ إلَی داوُدَ علیه السّلامُ: ”لا تَجعَل بَینِی و بَینَکَ عالِمًا مَفتُونًا بِالدُّنیا، فَیَصُدَّکَ عَن طَرِیقِ مَحَبَّتِی؛ فإنَّ اُولَئِکَ قُطّاعُ طَرِیقِ عِبادِیَ المُرِیدِینَ. إنَّ أدنَی ما أنا صانِعٌ بِهِم أن أنزِعَ حَلاوَةَ مُناجاتِی عَن قُلُوبِهِم.“»3

  •  ختم سخن با روضۀ مناسب.

    1. الکافی، ج 1، ص 47. ترجمه:
      «از امام باقر علیه السّلام روایت شده است که فرمودند: ”هرکه طلب علم کند برای اینکه بر علماء مباهات نماید، یا بر سفهاء و فرومایگان مِرآء و مجادله کند، یا وجوهِ مردم را متوجّه خود کند، پس فرض است که نشیمنگاه خود را از آتش اتّخاذ کند؛ همانا ریاست جز برای اهلش شایسته نیست.» (محقّق)
    2. . در الکافی، ج 1، ص 46 و مرآة العقول، ج 1، ص 149 در این قسمت از روایت، عبارت «صلّی الله علیه و آله و سلّم» آمده که بیانگر آن است که ادامۀ عبارت از حضرت رسول می‌باشد؛ لکن در سایر نسخ یا هیچ نیامده و یا عبارت «علیه السّلام» مذکور است. (محقّق)
    3. الکافی، ج 1، ص 46. ترجمه:
      «از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمودند: ”هرگاه دیدید که عالِمی محب و دوستدار دنیا است، او را نسبت به دینتان متّهم سازید؛ زیرا هر کسی که چیزی را دوست بدارد، برگِرد محبوب خود می‌گردد و از آن صیانت و مراقبت می‌نماید.“ و فرمود: ”خدا به داود علی نبینا و آله و علیه السّلام وحی فرمود که: میان من و خودت عالِم مفتون و فریفته به دنیا را واسطه قرار مده تا تو را از طریق محبّت من بازدارد؛ زیرا شأن آنها شأنِ قطّاعُ‌الطریق و دزدان چاپنده‌ای است که راه را بر مریدین و سالکین راه قرب من می‌بندند. همانا کمتر کاری که من دربارۀ آنها انجام می‌دهم این است که حلاوت و شیرینی مناجات با خود را از قلوب آنها می‌گیرم.“»‌ (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

183
  • |

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

184
  • |

  • مجلس روز هفدهم: ملازمۀ بین علم و تقوا

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

186
  • بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  • و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  • و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدّین

  • ﴿تِلۡكَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗا وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ﴾.1

  • بی‌ارزشی زینت‌های دنیایی در آخرت

  •  دنیا که سرای مادّه و تجمّلات است، لذا اشیاء و زینت‌های دنیا ارزش دارد و در دنیا خریدار دارد؛ ولی در سرای آخرت خداوند خریدار زینت دنیا نیست. خدا فقط در ازای اعمال صالحه، بهشت عنایت می‌کند و خریدار عمل است:

  • ﴿إِنَّ ٱللَهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَ﴾.2

  • بی‌قیمتی تحصیل علم برای دنیا

  •  مردمانی که تحصیل علم برای دنیا می‌کنند، در نزد پروردگار قیمتی ندارند؛

    1. . سوره قصص (28) آیه 83. امام شناسی، ج 8، ص 130:
      «ما این خانه و سرای آخرت را قرار می‌دهیم برای آن کسانی که در روی زمین راه علوّ و سرکشی و فساد و فتنه‌جویی را نمی‌پیمایند، و دارِ عاقبت برای پرهیزگاران است.»
    2. . سوره توبه (9) آیه 111. نور ملکوت قرآن، ج 3، ص 160:
      «به‌درستی‌که خداوند از مؤمنین جان‌هایشان را و مال‌هایشان را خریداری کرده است که در مقابل آن به ایشان بهشت عطا نماید.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

187
  • زیرا مقصود آنها دنیا بوده و دنیا به آنها رسیده ‌است.

  •  عن أبی‌عبدالله علیه السّلامُ، قال: «مَن أرادَ الحَدِیثَ لِمَنفَعَةِ الدُّنیا، لَم یَکُن لَهُ فِی الآخِرَةِ نَصِیبٌ؛ و مَن أرادَ بِهِ خَیرَ الآخِرَةِ، أعطاهُ اللَهُ خَیرَ الدُّنیا و الآخِرَةِ.»1

  • هر که کارد قصد گندم بایدش *** کاه خود اندر تبع می‌آیدش
  • روایتی عجیب در بی‌قیمتی سخاوت برای دنیا

  •  لذا در خبر است که: «در روز قیامت بعض از مردمان سخی را می‌آورند و به جهنّم می‌اندازند و سخاء آنها در دنیا ابداً به درد آنها نمی‌خورد؛ لأنّهُم جادُوا حَتّی قیلَ إنّهُ جَوادٌ، و قَد قیلَ ذلِکَ.»3

    1. الکافی، ج 1، ص 46. ترجمه:
      «از حضرت امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمودند: ”کسی که حدیث را برای منفعت دنیا بخواهد، دیگر در آخرت برای او هیچ نصیب و بهره‌ای نخواهد بود؛ و کسی که آن را برای خیر آخرت بخواهد، خداوند خیر دنیا و آخرت را به او عطاء می‌نماید.“» (محقّق)
    2. مثنوی معنوی، دفتر دوّم.
    3. بحار الأنوار، ج 69، ص 305:
      «و عَنهُ صلّی الله علیه و آله و سلّم: إنَّ أوَّلَ مَن یُدعَی یَومَ القِیامَةِ رَجُلٌ جَمَعَ القُرآنَ، و رَجُلٌ قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللهِ، و رَجُلٌ کَثِیرُ المالِ.
      فَیَقولُ اللهُ عَزَّوجَلَّ لِلقارِی: ”أ لَم أُعَلِّمکَ ما أنزَلتُ عَلَی رَسُولِی؟!“ فَیَقولُ: بَلَی یا رَبِّ! فَیَقولُ: ”ما عَمِلتَ فِیما عَلِمتَ؟“ فَیَقولُ: یا رَبِّ، قُمتُ بِهِ فِی آناءِ اللَّیلِ و أطرافِ النَّهارِ. فَیَقولُ اللهُ: ”کَذَبتَ!“ و تَقولُ المَلائِکَةُ: ”کَذَبتَ!“ و یَقولُ اللهُ تَعالَی: ”إنَّما أرَدتَ أن یُقال: فُلانٌ قارِئٌ، فَقَد قِیلَ ذَلِکَ.“
      و یُؤتَی بِصاحِبِ المالِ، فَیَقولُ اللهُ تَعالَی: ”أ لَم أُوَسِّع عَلَیکَ المالَ حَتَّی لَم أدَعکَ تَحتاجُ إلَی أحَدٍ؟!“ فَیَقولُ: بَلَی یا رَبِّ! فَیَقولُ: ”فَما عَمِلتَ بِما آتَیتُکَ؟!“ قال: کُنتُ أصِلُ الرَّحِمَ و أتَصَدَّقُ. فَیَقولُ اللهُ: ”کَذَبتَ!“ و تَقُولُ المَلائِکَةُ: ”کَذَبتَ!“ و یَقولُ اللهُ سُبحانَهُ: ”بَل أرَدتَ أن یُقال: فُلانٌ جَوادٌ، و قَد قِیلَ ذَلِکَ.“
      و یُؤتَی بِالَّذِی قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللهِ، فَیَقولُ اللهُ: ”ما فَعَلتَ؟“ فَیَقولُ: أمَرتَ بِالجِهادِ فِی سَبِیلِکَ فَقاتَلتُ حَتَّی قُتِلتُ. فَیَقولُ اللهُ: ”کَذَبتَ!“ و تَقُولُ المَلائِکَةُ: ”کَذَبتَ!“ و یَقولُ اللهُ سُبحانَهُ: ”بَل أرَدتَ أن یُقال: فُلانٌ شُجاعٌ جَرِی‌ءٌ! فَقَد قِیلَ ذَلِکَ.“
      ثُمَّ قال رَسُولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله وسلم: ”أُولَئِکَ خَلقُ اللهِ تُسعَرُ بِهِم نارُ جَهَنَّم‌.“»
      ترجمه: «از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت شده است که فرمودند: ”نخستین کسی که در روز قیامت خوانده می‌شوند، مردی است که قرآن را جمع کرده و مردی است که در راه خدا کشته شده و مردی است که مال فراوانی داشته است.
      خداوند متعال به قاری قرآن می‌فرماید: ”مگر آنچه را که بر رسول خود فرو فرستادم، به تو تعلیم ننمودم؟!“ او می‌گوید: بله ای خدای من، تعلیم فرمودی. خداوند متعال می‌فرماید: ”پس دربارۀ آنچه که علم و اطّلاع پیدا کردی، چه عملی انجام دادی؟!“ او می‌گوید: بار خدایا، من در ساعات هر شب و آغاز و انجام هر روز با خواندن قرآن به عبادت تو برخاستم. خداوند می‌فرماید: ”دروغ می‌گویی!“ و ملائکه نیز می‌گویند: ”دروغ می‌گویی!“ و خداوند در این هنگام می‌فرماید: ”همانا مقصود تو آن بود که بگویند: فلانی اهل قرآن است و همین را هم گفتند.“
      بعد از آن فرد متموّل و صاحب مال را می‌آورند؛ خداوند از او سؤال می‌کند: ”مگر من از جهت مالی تو را در وسعت و گشایش قرار ندادم و تو را از دیگران بی‌نیاز نکردم؟!“ او می‌گوید: آری ای خدای من! خداوند می‌فرماید: ”پس به‌واسطۀ آنچه به تو دادم، چه عملی انجام دادی؟!“ می‌گوید: من همیشه صلۀ رحم بجای می‌آوردم و صدقه می‌دادم. خداوند می‌فرماید: ”دروغ می‌گویی!“ و ملائکه نیز می‌گویند: ”دروغ می‌گویی!“ و خداوند سبحان در این هنگام می‌فرماید: ”تو این کارها را می‌کردی تا بگویند: فلانی جواد و بخشنده است و این را هم گفتند.“
      بعد از آن فردی که در راه خدا کشته شده است را می‌آورند؛ خداوند به او می‌فرماید: ”تو چه کردی؟!“ او می‌گوید: بار خدایا، تو امر به جهاد در راهت فرمودی و من هم‌ جنگ کردم تا در راه تو کشته شدم. خداوند می‌فرماید: ”دروغ می‌گویی!“ و ملائکه نیز می‌گویند: ”دروغ می‌گویی!“ و خداوند در این هنگام می‌فرماید: ”بلکه تو می‌خواستی مردم بگویند: فلانی شجاع و بی‌باک است و همین را هم ‌گفتند.“
      سپس رسول خدا فرمودند: ”این افراد مخلوقاتی هستند که آتش جهنّم به‌واسطۀ آنها ملتهب و گداخته می‌گردد.“» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

188
  • لزوم تحلیۀ عالِم به کمالات معنویه

  •  لذا عالم باید خود متحلّی باشد، تا اوّلاً سخنش اثر داشته باشد و ثانیاً أعمالش خراب نشده و زحماتش هدر نرود:

  • قال الله تعالی: ﴿أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَكُمۡ﴾؛1

    1. . سوره بقره (2) آیه 44. امام شناسی، ج 16، ص 314، تعلیقه 1:
      «آیا شما مردم را امر به نیکی می‌کنید و خودتان را فراموش می‌کنید؟!»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

189
  • «المَوعِظَةُ [الکلمة] إذا خَرَجَت مِنَ القَلبِ وَقَعَت فِی القَلبِ، و إذا خَرَجَت مِنَ اللّسانِ لَم یَتَجاوَز الآذانَ؛»1

  •  عَن علیِّ بنِ الحُسَینِ علیه السّلامُ ـ بعد کلامٍ ـ قالَ: «فإنَّ العِلمَ إذا لَم یُعمَل بِهِ، لَم یَزدَد صاحِبُهُ إلا کُفرًا و لَم یَزدَد مِنَ اللَهِ إلا بُعدًا؛»2

  •  فی نهج البلاغة: «أوضَعُ العِلمِ ما وَقَفَ علی اللسانِ، و أرفَعُهُ ما ظَهَرَ فی الجَوارحِ و الأرکانِ.»3

  • پایداری دنیا به عالم با عمل

  •  تقوا ملازم با علم، و علم ملازم با تقوا است. اگر عالمی از عمل دست بدارد، دنیایی را خراب خواهد کرد و مردم را بی‌دین تربیت خواهد نمود:

  • «إذا فَسَدَ العالِم فَسَدَ العالَم.»4

    1. شرح نهج البلاغة ابن أبی‌الحدید، ج 20، ص 287، (حکمت 279 از حِکَم منسوب به امیرالمؤمنین علیه السّلام). ترجمه:
      «هنگامی که سخن و موعظه از دل بیرون آید، بر دل می‌نشیند؛ و آن‌گاه که از زبان بیرون آید، از گوش‌ها تجاوز نمی‌کند.» (محقّق)
    2. الکافی، ج 1، ص 44. ترجمه:
      «از حضرت امام سجاد علیه السّلام روایت شده است که بعد از کلامی چنین فرمودند: ”همانا اگر به علم عمل نشود، برای صاحب آن جز کفر و ضلالت و جز دوری از خدا چیزی نمی‌افزاید.“» (محقّق)
    3. نهج البلاغة (عبده)، ج 4، ص 156. ترجمه:
      «وضیع‌ترین علم آن است که بر زبان بایستد (و به عمل مؤدّی نگردد)؛ و رفیع‌ترین علم آن است که در اعضاء بدن و ارکان آن (چون قلب و مغز)، ظاهر و هویدا گشته است‌.» (محقّق)
    4. .گرچه این عبارت کلامی صحیح و مطابق حکمت و تجربه است، و لیکن در مجامع روایی شیعه با این لفظ از ائمّه طاهرین علیهم السّلام وارد نشده است. در شرح غُرَر الحکم و دُرَر الکلم، ج 4، ص 109 از امیرالمؤمنین علیه السّلام تعبیر: «زَلَّةُ العالِمِ تَفسُدُ العالَمَ.» و در بحار الأنوار، ج 74، ص 140 عبارت: «و قِیلَ: أیُّ النّاسِ شَرٌّ! قَال صلّی الله علیه و آله و سلّم: ”العُلَماءُ إذا فَسَدوا.“» وارد شده است.
      ترجمه: «هنگامی که عالِمی فاسد شود، عالَمی فاسد و تباه می‌گردد.» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

190
  • لذا پایداری دنیا به عالم با عمل است.

  • کلام امیرالمؤمنین علیه السّلام در چهار امرِ قوام‌دهندۀ دنیا

  • فی نهج البلاغةأنّه قالَ لِجابر بن عبداللَهِ الأنصارِیِّ: «یا جابِرُ! قِوامُ الدُّنیا بِأربَعَةٍ: عالِمٍ مُستَعمِلٍ عِلمَهُ؛ و جاهِلٍ لا یَستَنکِفُ أن یَتَعَلَّمَ؛ و جَوادٍ لا یَبخَلُ بِمَعرُوفِهِ؛ و فَقِیرٍ لا یَبِیعُ آخِرَتَهُ بِدُنیاهُ. فاذا ضَیَّعَ العالِمُ عِلمَهُ، استَنکَفَ الجاهِلُ أن یَتَعَلَّمَ، و إذا بَخِلَ الغَنِیُّ بِمَعرُوفِهِ، باعَ الفَقِیرُ آخِرَتَهُ بِدُنیاهُ. یا جابِرُ! مَن کَثُرَت نِعَمُ اللَهِ عَلَیهِ، کَثُرَت حَوائِجُ النّاسِ إلَیهِ؛ فَمَن قامَ لِلَّهِ فِیها بِما یَجِبُ عَرَّضَها لِلدَّوامِ و البَقاءِ، و مَن لَم یَقُم لِلَّهِ فِیها بِما یَجِبُ عَرَّضَها لِلزَّوالِ و الفَناء.»1

  • غریزۀ تأسّی ِمردم نسبت به خردمندان و دانشمندان

  •  مردم دارای غریزه‌ای هستند که روی دست بزرگتر خود عمل می‌کنند. اگر خردمندان و دانشمندان منحرف گردند، دیگر از تودۀ جاهل چه توقّع باید داشت؟!

  • موعظۀ امیرالمؤمنین علیه السّلام نسبت به خردمندان و دانشمندان منحرف

  •  در اینجا خطبۀ نهج البلاغه: «لا تَکُن مِمَّن یَرجُو الآخِرَةَ بِغَیرِ عَمَلٍ، و یُرَجِّی التَّوبَةَ بِطُولِ الأمَل...»، با شرح مفصّل آن بیان شد.‌2

    1. نهج البلاغة (عبده)، ج 4، ص 224. ترجمه:
      «امیرالمؤمنین علیه السّلام به جابر بن عبدالله انصاری فرمودند: ”ای جابر! قوام و دوام دنیا به چهار امر است: عالمی که علم خود را به کار گیرد؛ و جاهلی که نسبت به تعلّم و فراگیری علم استنکاف ننماید؛ و جواد و بخشنده‌ای که در نیکی و احسان خود، بخل نورزد؛ و فقیری که آخرتش را به دنیای خویش نفروشد. پس هرگاه عالم، علم خود را ضایع و تباه سازد و بدان عمل نکند، جاهل از فراگیری علم استنکاف نماید؛ و هرگاه فرد غنی و بی‌نیاز در نیکی و احسان خویش بخل ورزد، فقیر آخرتش را به دنیا بفروشد. ای جابر! هر آن کسی که نعمت خدا بر او بسیار باشد، حوائج و نیازهای مردم نیز به او بسیار است؛ پس هر کسی که در آن نعمت‌ها به امور واجب و مورد رضای الهی قیام نماید، آن نعمت‌ها را در معرض دوام و بقاء قرار داده است؛ و هر کسی که در آن نعمت‌ها به امور واجب و مورد رضای الهی قیام ننماید، آن نعمت‌ها را در معرض زوال و فناء قرار داده است.“» (محقّق)
    2. نهج البلاغه (عبده)، ج 4، ص 174:
      «و قالَ علیه‌ السّلام لِرَجُلٍ سَألَهُ أن یَعِظَهُ:
      ”لا تَکُن مِمَّن یَرجُو الآخِرَةَ بِغَیرِ العَمَلِ و یُرَجِّی التَّوبَةَ بِطُولِ الأمَلِ. یَقولُ فِی الدُّنیا بِقَولِ الزّاهِدِینَ و [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

191
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] یَعمَلُ فِیها بِعَمَلِ الرّاغِبِینَ. إن أُعطِیَ مِنها لَم یَشبَع و إن مُنِعَ مِنها لَم یَقنَع. یَعجِزُ عَن شُکرِ ما أُوتِیَ و یَبتَغِی الزِّیادَةَ فِیما بَقِیَ. یَنهَی و لا یَنتَهِی، و یَأمُرُ بِما لا یَأتِی. یُحِبُّ الصّالِحِینَ و لا یَعمَلُ عَمَلَهُم، و یُبغِضُ المُذنِبِینَ و هُوَ أحَدُهُم. یَکرَهُ المَوتَ لکَثرَةِ ذُنُوبِهِ و یُقِیمُ عَلَی ما یَکرَهُ المَوتَ لَهُ. إن سَقِمَ ظَلَّ نادِمًا و إن صَحَّ أمِنَ لاهِیًا. یُعجَبُ بِنَفسِهِ إذا عُوفِیَ و یَقنَطُ إذا ابتُلِیَ. إن أصابَهُ بَلاءٌ دَعا مُضطَرًّا و إن نالَهُ رَخاءٌ اعتَرَضَ [أعرَضَ] مُغتَرًّا. تَغلِبُهُ نَفسُهُ عَلَی ما تَظُنُّ و لا یَغلِبُها عَلَی ما یَستَیقِنُ. یَخافُ عَلَی غَیرِهِ بِأدنَی مِن ذَنبِهِ و یَرجُو لِنَفسِهِ بِأکثَرَ مِن عَمَلِهِ. إنِ استَغنَی بَطِرَ و فُتِنَ، و إنِ افتَقَرَ قَنَطَ و وَهَنَ. یُقَصِّرُ إذا عَمِلَ و یُبالِغُ إذا سَألَ. إن عَرَضَت لَهُ شَهوَةٌ أسلَفَ المَعصِیَةَ و سَوَّفَ التَّوبَةَ، و إن عَرَتهُ مِحنَةٌ انفَرَجَ عَن شَرائِطِ المِلَّةِ. یَصِفُ العِبرَةَ و لا یَعتَبِرُ، و یُبالِغُ فِی المَوعِظَةِ و لا یَتَّعِظُ؛ فَهُوَ بِالقَولِ مُدِلٌّ و مِنَ العَمَلِ مُقِلٌّ. یُنافِسُ فِیما یَفنَی و یُسامِحُ فِیما یَبقَی. یَرَی الغُنمَ مَغرَمًا و الغُرمَ مَغنَمًا. یَخشَی المَوتَ و لایُبادِرُ الفَوتَ. یَستَعظِمُ مِن مَعصِیَةِ غَیرِهِ ما یَستَقِلُّ أکثَرَ مِنهُ مِن نَفسِهِ، و یَستَکثِرُ مِن طاعَتِهِ ما یَحقِرُهُ مِن طاعَةِ غَیرِهِ؛ فَهُوَ عَلَی النّاسِ طاعِنٌ و لِنَفسِهِ مُداهِنٌ. اللَّغوُ مَعَ الأغنِیاءِ أحَبُّ إلَیهِ مِنَ الذِّکرِ مَعَ الفُقَراءِ. یَحکُمُ عَلَی غَیرِهِ لِنَفسِهِ و لا یَحکُمُ عَلَیها لِغَیرِهِ، و یُرشِدُ غَیرَهُ و یُغوِی نَفسَهُ؛ فَهُوَ یُطاعُ و یَعصِی. و یَستَوفِی و لا یُوفِی. و یَخشَی الخَلقَ فِی غَیرِ رَبِّهِ و لا یَخشَی رَبَّهُ فِی خَلقِهِ.“
      [قال الرَّضِی رَحِمَه الله تعالی]: ”و لَو لَم یَکُن فی هذا الکتابِ إلّا هذا الکلامُ لَکَفَی به مَوعِظةً ناجِعةً و حِکمةً بالِغةً و بَصِیرةً لِمُبصِرٍ و عِبرةً لِناظِرٍ مُفَکِّرٍ.“»
      ترجمه: «امیرالمؤمنین علیه السّلام به مردی که از آن حضرت تمنّای موعظه نمود چنین فرمود:
      ”از آنان مباش که بدون عمل, به آخرت امیدوار است و به آرزوی دراز، توبه را به تأخیر می‌اندازد. گفتارش دربارۀ دنیا گفتار زاهدان و عملش عمل راغبان به دنیا است. اگر از متاع دنیا به او داده شود سیر نگردد و اگر از آن منع شود قناعت نکند. از شکر آنچه به او داده شده عاجز است و زیادتی را در آنچه باقی مانده و به او داده نشده طلب می‌کند. دیگران را از کار ناپسند نهی کرده و خود از آنچه نهی می‌کند دست برنمی‌دارد، و نیز دیگران را به آنچه خود بجا نمی‌آورد فرمان می‌دهد. صالحان را دوست دارد و عمل آنان را انجام نمی‌دهد، و گناه‌کاران را دشمن می‌دارد و حال آنکه خود یکی از آنهاست. از مرگ به جهت کثرت گناهانش کراهت داشته و بر آنچه (گناهانی) که سبب کراهت از مرگ شده ایستادگی می‌کند. اگر بیمار شود نادم و پشیمان گردد و چون صحّت یابد احساس امنیت کرده و به لهو می‌پردازد. هنگامی که به او عافیت داده شود دچار عُجب و خودپسندی شده و هنگامی که مبتلا و گرفتار شود نومید گردد. اگر بلا و محنت به او برسد در حال اضطرار و بی‌چارگی دعا کند و چون راحتی و خوشی به او دست دهد از روی غرور اعتراض کرده و روی گرداند. نفس او بر اساس آنچه گمان و خیال می‌کند بر او غالب و مسلّط گشته و حال آنکه او بر اساس آنچه یقین دارد بر نفس خویش غالب نمی‌گردد (و به یقین خود عمل نمی‌کند). بر دیگران به گناهی کمتر از گناه خود می‌ترسد و برای خویش بیش از آنچه عمل کرده توقّع دارد. اگر مستغنی و بی‌نیاز شود مدهوش و سرمست شده، در فتنه و گمراهی افتد، و چون فقیر گردد نومید شده، سست و ضعیف‌الاعتقاد گردد. اگر عملی انجام دهد تقصیر و کوتاهی کرده، و هنگامی که سؤال و درخواست کند در آن مبالغه نماید. اگر شهوتی بر او عارض شود معصیت را مقدّم داشته و توبه را به تأخیر اندازد، و اگر محنت و بلایی به او برسد از حدود شریعت و دین دوری گزیند. عبرت گرفتن از دیگران را توصیف و بیان می‌کند و خود عبرت نمی‌گیرد، و در موعظه کردن می‌کوشد و خود موعظه نمی‌پذیرد؛ پس او به سبب گفتارِ خود بر دیگران توفّق و بلند‌منشی نموده و از نظر عمل فقیر و بی‌بهره است. در مورد آنچه فانی و هلاک شدنی است تنافس و سبقت کرده و در اموری که باقی و جاودان است مسامحه و مساهله می‌کند. غنیمت و سود را غرامت و زیان, و غرامت را غنیمت می‌بیند. از مرگ می‌ترسد و پیش از آنکه فرصت را از دست دهد به سوی اعمال صالحه نمی‌شتابد. معصیت و گناه دیگری را بزرگ می‌شمارد درحالی‌که بزرگ‌تر از آن را در مورد خود کوچک به حساب می‌آورد؛ و نیز طاعتی را که از دیگری کوچک می‌شمرد، نسبت به خودش بسیار می‌داند؛ بنابراین او نسبت به مردم طعن می‌زند و ایراد می‌گیرد و نسبت به خود سهل‌انگار است. به لغو گذراندن با أغنیا نزد او از ذکر خدا با فقرا محبوب‌تر است. به نفع خود علیه دیگری حکم می‌کند و هرگز علیه خود به نفع دیگری حکم نمی‌کند. دیگری را ارشاد و راهنمایی می‌کند و نفس خود را گمراه می‌سازد؛ پس دیگران از او پیروی می‌کنند و خود معصیت می‌نماید. حق خود را تمام و کمال می‌ستاند و حق دیگری را تمام نمی‌دهد. از خلق خدا می‌ترسد در غیر امر پروردگارش (از ترس آنان کاری انجام می‌دهد که مورد پسند خداوند نیست) و در امرِ خلقِ او از پروردگار خود نمی‌ترسد.“
      سیّد رضی ـ علیه الرّحمة ـ می‌فرماید: ”اگر در کتاب نهج البلاغه جز این کلام نبود، همان برای موعظۀ نافع و حکمتِ بالغه و بصیرتِ شخصِ بصیر و عبرتِ شخصِ تفکّرکننده، کافی بود.“» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

192
  •  ختم سخن با روضه مناسب.

  • اشعار سوزناک مرحوم نیّر تبریزی در مرثیۀ حضرت سیّدالشّهدا علیه السّلام

  • شهید عشق که تنگ است پوست بر بدنش***تو خصم بین که به یغما برد زره ز تنش
  • زره به غارت اکر بُرد خصم خیره، چه غم***که بود جوشن تن، زلف‌های پر شکنش

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

193
  • چو آب بست به گلزار بوتراب سپهر؟***كه خون چكد همه از چشم لاله دمنش‌
  • يكى به حكم تفرّج به نينوا بگذر***پر از شقايق، گلزارِ زخم بين چمنش‌
  • شهى كه سندس فردوس بود پوشش او***روا نديد به تن، خصم جامه كهنش‌
  • لبى كه روح قدس از دمش سخنگو شد***شگفت بين كه بريدند در دهن سخنش‌
  • تنى ضعيف كه پاسى فزون نماند درست***صبا به بيهُده كردى ز خار و خس كفنش‌
  • دگر بشير به كنعان چه ارمغان آرد؟***ز يوسفى كه قبا كرده گرگ پيرهنش‌
  • چراغ دوده طه، فلك به يثرب كُشت***ز قصر شام سر آورد دود انجمنش‌
  • زمانه، گلشن زهرا چنان به يغما داد***كه بار قافله شد ارغوان و ياسمنش‌
  • فلك‌سرى كه سرودش كلام يزدان بود***نبود در خور چوب جفا لب و دهنش‌
  • گهش به دير نشاندى، گهش به قعر تنور***گهى به نيزه و گه بر درخت و گه لگنش‌
  • مگر وفا به مكافات روز بدر نكرد***تطاولى كه كشيد از تو جسم مُمتحنش1
    1. دیوان اشعار مرحوم نیّر تبریزی.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

194
  • مجلس روز هجدهم: ضرورت عقلی و شرعی پرداختن به امور دنیوی

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

196
  • بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  • و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  • و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدّین

  • ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾.1

  • اختلال در امور دنیوی، موجب اختلال در سیر تکاملی انسان

  •  دنیا مکانی است که انسان باید مدتی در آن زندگی کند؛ گرچه مقدّمۀ آخرت است، ولی عنایت به آن به اندازۀ مدّت زندگی که در خور مقدّمه است، لازم است. لذا اسلام با آنکه مردم را به آخرت دعوت نموده و ترغیب به زهد می‌کند، راضی نیست امور دنیوی مردم مختلّ باشد؛ زیرا که این اختلال موجب اختلال در سیر تکامل خواهد گشت.

  • قوانین اسلام در جهت سلامت زندگی مردم

  •  قوانین اسلام علاوه بر جنبۀ آخرت و تکامل روح، برای سلامت زندگی مردم قوانینی جعل کرده است. معاملات، احکام بالمعنی الأخص، حدود و سیاسات برای نظام دنیوی است.

  • مبنای اسلام بر به‌دست آوردن مال و ادارۀ امور زندگی است، نه رهبانیّت

  •  دین اسلام غیر از دین مسیح است که رهبانیّت را بر مردم واجب کند

    1. . سوره منافقون (63) آیه 8. نور ملکوت قرآن، ج 3، ص 74:
      «عزّت با تمام مراتب و درجاتش، اختصاص به خدا و پیغمبرش و مؤمنین دارد.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

197
  • (لا رَهبانِیَّةَ فِی الإسلام)1 و آنها را به ترک ازدواج و معاشرت امر نموده و مسکن آنها را در بیغوله‌ها قرار دهد:

  •  [قال رَسولُ الله صَلّی الله عَلَیه و آلِه و سَلَّمَ]: «أخی موسی یَنظُرُ بِعَینٍ و أخی عیسی یَنظُرُ بِعَینٍ أُخری و أنا أنظُرُ بِعَینَین.»2و3

  • لذا به‌دست آوردن مال و ادارۀ امور زندگی به‌طور کفاف، جزء برنامۀ دین اسلام شمرده می‌شود.

    1. دعائم الإسلام، ج2، ص 193؛ مستدرک الوسائل، ج 14، ص 155. ترجمه:
      «رهبانیّت و اعتزال در دین اسلام نیست.» (محقّق)
    2. . نص این عبارت در مجامع روایی یافت نشد؛ لیکن در تفسیر بیان السعادة، ج 4، ص 100، و ج 4، ص 127 این‌چنین آمده است:
      «إنّ أخی موسی علیه السَّلام کان عَینُهُ الیُمنَیٰ عَمیاءً و إنّ أخی عیسی علیه السَّلام کان عَینُهُ الیُسرَیٰ عَمیاءً و أنا ذُو العَینَینِ.»
      ترجمه: «همانا برادرم موسی چشم راستش نابینا بود و برادرم عیسی چشم چپش نابینا بود؛ و لیکن من دارای هر دو چشم هستم.» (محقّق)
    3. . ذات اقدس الهی دارای دو صفت جمال و جلال است که همگی صفات از آن دو نشأت می‌گیرند، و در عالم وجود به مظاهر مختلف ظهور و بروز می‌یابند، و هر مظهر و فردی در عالم از جهت نصیبی که از این دو صفت دارا می‌باشد مختلف است، و یک فرد در عالم وجود با فرد دیگر از هر جهت مساوی و هم‌طراز نمی‌باشد. در این میان برخی از موجودات در صفات جمالیّه و برخی دیگر در صفات جلالیّه ظهور بیشتری دارند؛ مانند نسیم بهار و گل‌ها و دشت و مرغزار معطّر و شاداب، و طوفان و زلزله و صاعقه و آتش و باد.
      این مسئله در مورد نفوس بشر نیز به أشکال مختلف ظاهر می‌گردد؛ در بعضی حالت انبساط و سرور غالب، و در بعضی دیگر جنبۀ حزن و انقباض بیشتر است. در این میان، وجود مبارک رسول گرامی اسلام صلوات الله و سلامه علیه، که مقام جمع بین احدیّت و واحدیّت را واجد است و واسطۀ انبساط نور وجود ذات و بسیط‌الحقیقة بر تمامی مظاهر جمال و جلال است، قطعاً واجدیّت این دو صفت را بتمام معنی‌الکلمه دارا می‌باشد، و بدین جهت شایستگی تحقّق به تجلّی اعظم را برای نفس قدّوسی خویش احراز نمود است. (معلّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

198
  •  بعضی گمان می‌کنند که شخص مسلمان باید دارای لباس پاره و ظاهری آلوده و برای نان خود محتاج باشد؛ این غلط است! چنین مردی در نزد اسلام کم قیمت است:

  • سه روایت در مذمّت فقر

  •  [قال رَسولُ الله صَلّی الله عَلَیه و آلِه و سَلَّمَ]: «کادَ الفَقرُ أن یَکُونَ کُفرًا؛»1

  •  [قال رَسولُ الله صَلَّی الله عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّمَ]: «الفَقرُ سَوادُ الوَجهِ فِی الدّارَینِ؛»2

  • کم‌قیمتی مسلمانِ محتاج، با لباس پاره و ظاهری آلوده

  • حضرت صادق می‌فرمایند: «اگر صبح کنم درحالتی‌که طعام برای اهل و عیال خود نداشته باشم، بدتر است از آنکه صبح کنم و فرزند من مرده باشد.»

  • بازماندن از سیر کمالی، به‌واسطۀ دلبستگی به دنیا بیش از مقام ظرفیّت دنیا

  •  آنچه به‌طور مسلم از اسلام به‌دست می‌آید آن است که: مال و زندگی نباید انسان را از خدا مشغول کند و از سیر ترقّی باز بدارد؛ و دلبستگی به دنیا بیش از مقام ظرفیّت دنیا مانع از تکامل می‌گردد:

  •  [عَن عَلیّ بن الحسین علیه السّلامُ]: «حُبُّ الدُّنیا رأسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ.»3

  • مرادف دانستن عالم با زاهدِ فقیر، پندار نادرست عوام الناس

  •  بدبختانه امروز در نزد قاموس لغت، معنی عالم با معنی فقیر و بدبخت مرادف گشته و فقر یکی از لوازم علم است؛ زیرا که مردم می‌پندارند عالم باید زاهد باشد و زاهد یعنی فقیر:

  •  عن الصّادقِ علیه السّلامُ: «لَیسَ الزُّهدُ فِی الدُّنیا بِإضاعَةِ المالِ و لا تَحرِیمِ الحَلالِ؛ بَلِ الزُّهدُ فِی الدُّنیا أن لا تَکُونَ بِما فِی یَدِکَ أوثَقَ مِنکَ بِما عِندَ اللَه.»4

    1. الکافی، ج 2، ص 307. ترجمه:
      «چه‌بسا نزدیک است که فقر و تنگدستی به کفر بینجامد.» (محقّق)
    2. عوالی اللئالی، ج 1، ص 40. ترجمه:
      «فقر، روسیاهی در دو دار دنیا و آخرت است.» (محقّق)
    3. الکافی، ج 2، ص 130. معاد شناسی، ج 5، ص 89. ترجمه:
      «محبّت دنیا سرمنشأ تمام گناهان است‌.»
    4. الکافی، ج 5، ص 70. ترجمه:
      «از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمودند: ”زهد در دنیا، به اضاعۀ مال و حرام نمودن حلال نیست؛ بلکه زهد در دنیا آن است که به آنچه در دست داری از آنچه در نزد خداوند است، مطمئن‌تر نباشی.» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

199
  • ثروت و شوکت بسیاری از ائمّه علیهم السّلام

  •  در میان علماء مردان ثروتمندی دیده شده و در میان ائمّه بسیاری دارای شوکت و جلال بودند. حضرت باقر و حضرت سیّدالشّهدا ‌و حضرت رضا، داستان‌هایی از کثرت مال و انفاق در راه خدا دارند:

  • داستان امام صادق علیه السّلام با سفیان ثوری

  •  داستان حضرت صادق با سفیان ثوری.1

    1. الکافی، ج 6، ص 442:
      «علی بن محمَّدِ بنِ بُندار عن أحمَد بنِ أبی‌عَبدِاللهِ، عَن محمّدِ بنِ علی رفعهُ قال: مَرَّ سُفیانُ الثَّورِی فی المَسجد الحَرامِ، فَرأی أباعبدِاللهِ علیه السّلام و علیه ثیابٌ کثیرَةُ القیمَةِ حِسانٌ؛ فَقال: واللهِ لَآتِینَّهُ و لَأُوَبِّخَنَّهُ! فَدَنا مِنهُ، فَقال: ”یا ابنَ رَسُولِ اللهِ، ما لَبِسَ رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم مِثلَ هَذا اللِّباسِ و لا علیٌّ علیه السّلام و لا أحَدٌ مِن آبائِک!“
      فَقال: لَهُ أبوعبدِاللهِ علیه السّلام: ”کانَ رَسُولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فِی زَمانٍ قَترٍ مُقتِرٍ، و کانَ یأخُذُ لِقَترِهِ و إقتارِهِ؛ و إنَّ الدُّنیا بَعدَ ذَلِک أرخَت عَزالِیَها، فأحَقُّ أهلِها بِها أبرارُها.“ ثُمَّ تَلا: ” ﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِينَةَ ٱللَهِ ٱلَّتِيٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّيِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِ﴾.* و نَحنُ أحَقُّ مَن أخَذَ مِنها ما أعطاهُ اللهُ. غَیرَ أنِّی یا ثَورِی ما تَرَی عَلَیَّ مِن ثَوبٍ إنَّما ألبَسُهُ لِلنّاسِ.“
      ثُمَّ اجتَذَبَ یدَ سُفیانَ، فَجَرَّها إلَیهِ، ثُمَّ رَفَعَ الثَّوبَ الأعلَی و أخرَجَ ثَوبًا تَحتَ ذَلِک عَلَی جِلدِهِ غَلِیظًا؛ فَقال: ”هَذا ألبَسُهُ لِنَفسِی و ما رأیتَهُ لِلنّاسِ.“ ثُمَّ جَذَبَ ثَوبًا عَلَی سُفیانَ، أعلاهُ غَلِیظٌ خَشِنٌ و داخِلُ ذَلِک ثَوبٌ لَیّنٌ؛ فَقال: ”لَبِستَ هَذا الأعلَی لِلنّاسِ و لَبِستَ هَذا لِنَفسِک تَسُرُّها.“»
      ترجمه: «مرحوم کلینی به اسناد خود از علی بن محمّد بن بُندار، از احمد بن أبی‌عبدالله، از محمّد بن علی به‌طور مرفوع نقل می‌کند که: سفیان ثوری در مسجد الحرام به امام صادق علیه السّلام رسید و دید آن حضرت لباس‌های گران‌قیمت و زیبایی پوشیده است؛ گفت: به خدا قسم می‌روم و او را توبیخ و سرزنش می‌کنم! پس به حضرت نزدیک شد و گفت: ”یا بن رسول الله، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و علی بن أبی‌طالب علیه ‌السّلام و هیچ‌یک از پدرانت چنین لباسی را نپوشیده‌اند!“
      امام صادق علیه السّلام به او فرمود: ” رسول خدا صلّی الله علیه و آله در زمان فقر و تنگدستی مردم زندگی می‌کرد و به مقتضای همان فقر و تنگدستی، گذران می‌نمود؛ در‌حالی‌که بعد از آن باران نعمت دنیا فزونی یافت و روزگار به وسعت گرایید، و بنابراین سزاوارترین افراد به نعمت‌های دنیا ابرار و نیکان هستند.“ و پس از آن حضرت این آیه را که می‌فرماید: ﴿بگو چه کسی حرام کرده است زینت خداوندی را که برای بندگانش بیرون آورده است﴾، تلاوت نمود و فرمود: ”و ما از هر فردی که از این عطایا و نعمت‌های الهی استفاده می‌کند، سزاوارتریم. ای ثوری، بدان که این لباس‌هایی را که بر تن من می‌بینی لباس‌هایی است که برای مردم پوشیده‌ام.“
      آن‌گاه حضرت دست سفیان را گرفت و به طرف خود کشید و لباس روی خود را کنار زد و لباس غلیظ و ضخیمی را که در زیر آن بر روی پوست پوشیده بود، نشان داد و فرمود: ”این را برای خود و آنچه را که می‌بینی برای مردم پوشیده‌ام.“ سپس لباس سفیان را که در رو لباسی غلیظ و خشن و در زیر لباسی نرم بود، کنار زد و فرمود: ”امّا تو این لباسِ رو را برای مردم و این لباس نرم را برای خوشی نفس خود پوشیده‌ای.“» (محقّق)
      * سوره أعراف (7) آیه 32.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

200
  • ضرورت عقلی پرداختن به امور دنیوی و مراد اخبار از لزوم ترک دنیا

  •  شخصی که می‌خواهد مسافرتی بکند، به منزل و کاروان‌سرا و سیّارۀ خود به اندازۀ طول مدّت سفر ـ نه زیاده از آن ـ اهمیّت می‌دهد؛ ممکن است سیّاره شکسته و او را در بین راه برای مدّت متمادی متوقّف کند و از مقصد باز دارد؛ یا طاق کاروان‌سرا پایین آمده او را هلاک کند.

  •  آنچه را که در اخبار مردم را به ترک دنیا دعوت می‌کنند، دنیا معنیش مال نیست، بلکه علاقۀ به دنیا و انصراف از آخرت است؛ چه‌بسا می‌شود که مال، راه آخرت را برای انسان باز می‌کند.

  •  اسلام می‌گوید به اندازۀ مدّت حیات، اندوخته کنید؛ هیچ‌گاه زحمت نکشید و عمر خود را تلف نموده و بگذارید و بروید. این از دست دادن عمر، بلانتیجه است.

  • خطبۀ امیرالمؤمنین در باب تقوا و لزوم إعراض از تعلّق به دنیا

  •  در اینجا خطبۀ نهج البلاغه: «الحَمدُ لِلَّهِ الواصِلِ الحَمدَ بِالنِّعَمِ و النِّعَمَ بِالشُّکر» با شرح مفصل آن بیان شد.1

    1. نهج البلاغة (عبده)، ج 1، ص 222:
      «الحَمدُ لِلَّهِ الواصِلِ الحَمدَ بِالنِّعَمِ و النِّعَمَ بِالشُّکرِ. نَحمَدُهُ عَلَی آلائِهِ کَما نَحمَدُهُ عَلَی بَلائِهِ. و نَستَعِینُهُ عَلَی هَذِهِ النُّفُوسِ البِطاءِ عَمّا أُمِرَت بِهِ، السِّراعِ إلَی ما نُهِیَت عَنهُ. و نَستَغفِرُهُ مِمّا أحاطَ بِهِ عِلمُهُ و أحصاهُ کِتابُهُ؛ عِلمٌ غَیرُ قاصِرٍ و کِتابٌ غَیرُ مُغادِرٍ. و نُؤمِنُ بِهِ إیمانَ مَن عایَنَ الغُیُوبَ و وَقَفَ عَلَی [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

201
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] المَوعُودِ؛ إیمانًا نَفَی إخلاصُهُ الشِّرکَ و یَقِینُهُ الشَّکَّ.
      و نَشهَدُ أن لا إلَهَ إلّا اللَه وَحدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ و أنَّ مُحَمَّدًا عَبدُهُ و رَسُولُهُ؛ شَهادَتَینِ تُصعِدانِ القَولَ و تَرفَعانِ العَمَلَ، لا یَخِفُّ مِیزانٌ تُوضَعانِ فیه و لا یَثقُلُ مِیزانٌ تُرفَعانِ عنه.
      أُوصِیکُم عِبادَ اللَه بِتَقوَی اللَه الَّتِی هِیَ الزّادُ و بِها المَعادُ [المعاذ]؛ زادٌ مُبَلِّغٌ و مَعادٌ [معاذ]؛ مُنجِحٌ. دَعا إلَیها أسمَعُ داعٍ و وَعاها خَیرُ واعٍ؛ فَأسمَعَ داعِیها و فازَ واعِیها.
      عِبادَ اللَه! إنَّ تَقوَی اللَه حَمَت أولِیاءَ اللَه مَحارِمَهُ و ألزَمَت قُلُوبَهُم مَخافَتَهُ حَتَّی أسهَرَت لَیالِیَهُم و أظمَأت هَواجِرَهُم؛ فَأخَذُوا الرّاحَةَ بِالنَّصَبِ، و الرِّیَّ بِالظَّمَإ، و استَقرَبُوا الأجَلَ فَبادَرُوا العَمَلَ، و کَذَّبُوا الأمَلَ فَلاحَظُوا الأجَلَ.
      ثُمَّ إنَّ الدُّنیا دارُ فَناءٍ و عَناءٍ و غِیَرٍ و عِبَرٍ. فَمِنَ الفَناءِ أنَّ الدَّهرَ مُوتِرٌ قَوسَهُ، لا تُخطِئُ سِهامُهُ و لا تُؤسَی جِراحُهُ. یَرمِی الحَیَّ بِالمَوتِ، و الصَّحِیحَ بِالسَّقَمِ، و النّاجِیَ بِالعَطَبِ. آکِلٌ لا یَشبَعُ و شارِبٌ لا یَنقَعُ.
      و مِنَ العَناءِ أنَّ المَرءَ یَجمَعُ ما لا یَأکُلُ و یَبنِی ما لا یَسکُنُ ثُمَّ یَخرُجُ إلَی اللَه تَعالَی لا مالًا حَمَلَ و لا بِناءً نَقَلَ.
      و مِن غِیَرِها أنَّکَ تَرَی المَرحُومَ مَغبُوطًا و المَغبُوطَ مَرحُومًا؛ لَیسَ ذَلِکَ إلّا نَعِیمًا زَلَّ و بُؤسًا نَزَلَ.
      و مِن عِبَرِها أنَّ المَرءَ یُشرِفُ عَلَی أمَلِهِ فَیَقتَطِعُهُ حُضُورُ أجَلِهِ؛ فَلا أمَلٌ یُدرَکُ و لا مُؤَمَّلٌ یُترَکُ.
      فَسُبحانَ اللَه ما أغَرَّ [أعَزَّ] سُرُورَها و أظمَأ رِیَّها و أضحَی فَیئَها. لا جاءٍ یُرَدُّ و لا ماضٍ یَرتَدُّ. فَسُبحانَ اللَه ما أقرَبَ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ لِلِحاقِهِ بِهِ، و أبعَدَ المَیِّتَ مِنَ الحَیِّ لِانقِطاعِهِ عَنهُ.
      إنَّهُ لَیسَ شَی‌ءٌ بِشَرٍّ مِنَ الشَّرِّ إلّا عِقابُهُ، و لَیسَ شَی‌ءٌ بِخَیرٍ مِنَ الخَیرِ إلّا ثَوابُهُ. و کُلُّ شَی‌ءٍ مِنَ الدُّنیا سَماعُهُ أعظَمُ مِن عِیانِهِ، و کُلُّ شَی‌ءٍ مِنَ الآخِرَةِ عِیانُهُ أعظَمُ مِن سَماعِهِ؛ فَلیَکفِکُم مِنَ العِیانِ السَّماعُ و مِنَ الغَیبِ الخَبَرُ.
      و اعلَمُوا أنَّ ما نَقَصَ مِنَ الدُّنیا و زادَ فی الآخِرَةِ خَیرٌ مِمّا نَقَصَ مِنَ الآخِرَةِ و زادَ فی الدُّنیا؛ فَکَم مِن مَنقُوصٍ رابِحٍ و مَزِیدٍ خاسِرٍ.
      إنَّ الّذی أُمِرتُم بِهِ أوسَعُ مِنَ الّذی نُهِیتُم عَنهُ، و ما أُحِلَّ لَکُم أکثَرُ مِمّا حُرِّمَ عَلَیکُم؛ فَذَرُوا ما قَلَّ لِما کَثُرَ و ما ضاقَ لِما اتَّسَعَ.
      قَد تَکَفَّلَ لَکُم بِالرِّزقِ و أُمِرتُم بِالعَمَلِ؛ فَلا یَکُونَنَّ المَضمُونُ لَکُم طَلَبُهُ أولَی بِکُم مِنَ المَفرُوضِ عَلَیکُم عَمَلُهُ. مَعَ أنَّهُ واللَه لَقَدِ اعتَرَضَ الشَّکُّ و دَخَلَ الیَقِینُ حَتَّی کَأنَّ الّذی ضُمِنَ لَکُم قَد فُرِضَ [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

202
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] عَلَیکُم و کَأنَّ الّذی فُرِضَ عَلَیکُم قَد وُضِعَ عَنکُم.
      فَبادِرُوا العَمَلَ و خافُوا بَغتَةَ الأجَلِ؛ فَإنَّهُ لا یُرجَی مِن رَجعَةِ العُمُرِ ما یُرجَی مِن رَجعَةِ الرِّزقِ.
      ما فاتَ الیَومَ مِنَ الرِّزقِ رُجِیَ غَدًا زِیادَتُهُ و ما فاتَ أمسِ مِنَ العُمُرِ لَم یُرجَ الیَومَ رَجعَتُهُ. الرَّجاءُ مَعَ الجائِی و الیَأسُ مَعَ الماضِی ف‍ ﴿ٱتَّقُواْ ٱللَهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ﴾
      ترجمه: «تمام مراتب حمد و سپاس اختصاص به خداوندی دارد که حمد را به نعمت‌ها و نعمت‌ها را به شکر متّصل و پیوند فرموده است. بر آلاء و نعمت‌هایش او را حمد می‌کنیم هم‌چنان‌که بر بلایش او را حمد می‌نماییم. و بر این نفوس کُند و کاهل نسبت به آنچه که مأمور به انجام آن شده است و بر این نفوس شتاب‌کننده به آنچه که از بجا آوردن آن نهی شده است، از او کمک و یاری درخواست می‌نماییم. و غفران و آمرزش از او می‌طلبیم برای گناهانی که علم او به آنها احاطه دارد، و کتاب او همۀ آنها را إحصاء و شمارش کرده؛ علمی که قاصر و کوتاه نیست و کتابی که چیزی را ترک نکرده و جا نینداخته است. و به او ایمان می‌آوریم ایمان کسی که امور غیبی و پنهانی را بالعیان مشاهده کرده، و به آنچه که وعده داده شده واقف گردیده است؛ ایمانی که اخلاص آن شرک را زدوده و یقین و باور آن شک و تردید را از بین می‌برد.
      و شهادت و گواهی می‌دهیم که معبود و مؤثّری نیست غیر از الله که تنها و واحد است و شریکی برای او نیست، و شهادت می‌دهیم که محمّد صلّی الله علیه و آله، بنده و فرستاده او است. و این دو شهادت، قول و گفتار را بالا می‌برند و عمل و کردار را اوج داده و به درگاه الهی می‌رسانند. کفّۀ میزانی که شهادتین را در آن می‌نهند سبک نمی‌شود و کفّۀ میزانی که شهادتین را از آن بردارند سنگین نمی‌گردد.
      ای بندگان خدا! من شما را به تقوای خداوند وصیت می‌نمایم، تقوایی که زاد و توشه آخرت است و عود و بازگشت انسان به سوی خدا به سبب آن است؛ تقوا زادی است که انسان را به سرمنزل مقصود می‌رساند و عود و بازگشتی است که حاجت و نیاز انسان را برآورده می‌کند. شنواننده‌ترین دعوت‌کننده و بهترین کسی که می‌توانست مردم را به تقوا دعوت کند، دعوت فرمود و بهترین حفظ‌کنندۀ آن را حفظ کرد و در خود فرا گرفت؛ پس دعوت‌کنندۀ آن، آن را به گوش رساند و حفظ‌کنندۀ آن رستگار گردید.
      ای بندگان خدا! تحقیقاً تقوای الهی اولیاء خدا را از ارتکاب محارم مانع شد و قلوب آنان را ملازم خوف و ترس از خدا نمود تا آنکه خواب شب‌های ایشان را از چشمشان ربود و روزهای گرم آنان را به روزه و تشنگی واداشت؛ بنابراین آسایش آخرت را به رنج و خستگی دنیا و سیرابی آن [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

203
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] روز را به تشنگی در دنیا به‌دست آوردند، و اجل و مرگ را نزدیک دانسته پس به انجام عمل نیکو مبادرت و شتاب نمودند، و آمال و آرزوها را تکذیب کرده و اجل و به‌سر رسیدن عمر را ملاحظه نموده و در نظر گرفتند.
      پس حقّاً که دنیا خانۀ فانی شدن و مصیبت کشیدن و محل تغییر و عبرت گرفتن است.
      و از فناء دنیا همین بس است که روزگار تیرش را به کمان نهاده، تیرهای آن به خطا نمی‌رود و جراحت‌های آن مداوا نمی‌شود. تیر مرگ را به زنده، و تیر بیماری را به صحیح، و تیر هلاکت را به نجات‌یافته می‌اندازد. خورنده‌ای است که سیر نمی‌شود، و نوشنده‌ای است که سیراب نمی‌گردد.
      و از مصائب و مشکلات دنیا همین بس است که انسان گرد می‌آورد چیزی را که نمی‌خورد و می‌سازد خانه‌هایی را که در آن نمی‌نشیند، و پس از آن به سوی خدا بیرون می‌رود درحالی‌که با خودش نه مالی را برده است و نه بنایی را منتقل نموده است.
      و از تغییر و دگرگونی دنیا همین بس است که می‌بینی شخصی را که به او رحم می‌کردند اکنون به او غبطه می‌برند و دیگری را که به او غبطه می‌بردند اکنون به بیچارگی‌اش رحم می‌نمایند؛ این نیست مگر به جهت نعمت‌هایی که به سرعت از بین رفته و سختی‌هایی که نازل گردیده است.
      و از عبرت‌های دنیا همین بس است که انسان بر آرزوی خود نزدیک می‌شود و ناگهان حضور مرگ او را از امیدش قطع می‌کند؛ پس در آن حال نه به آرزویی دست یافته و نه آرزومند رها می‌گردد. پس سبحان الله! سرور و خوشی دنیا چه فریبنده و سیراب شدنش چه عطش‌آور و سایۀ آن چه گرم و سوزنده است! نه آنچه می‌آید رد می‌شود و نه گذشته بازمی‌گردد. پس سبحان الله! چه بسیار نزدیک است زنده به مرده به‌جهت ملحق شدن به او، و چه بسیار دور است مرده از زنده به‌جهت جدایی همیشگی از او!
      تحقیقاً هیچ چیزی از شر و بدی بدتر نیست مگر عقاب آن، و هیچ چیزی خوب‌تر از خوبی نیست مگر ثواب آن. و هر چیزی از امور و شئون دنیا شنیدنش از دیدن آن بزرگ‌تر و هر چیزی از امور آخرت دیدنش از شنیدن آن بزرگ‌تر است؛ پس (اینک در این دنیا) باید به‌جای دیدن امور آخرت، شنیدن آن و به‌جای امور غیب و پنهان، خبر آن، شما را کفایت کند.
      و بدانید که حقّاً آنچه از دنیا کاسته شود و در آخرت افزوده گردد بهتر است از آنچه از آخرت بکاهد و در دنیا افزوده گردد؛ پس چه‌بسا کم‌شده‌ای که سودمند است و چه‌بسا زیادشده‌ای که زیان‌آور است.
      به‌تحقیق آنچه که به آن امر شده‌اید وسیع‌تر و گسترده‌تر است از آنچه که از آن نهی شده‌اید، و آنچه که برای شما حلال گشته بیشتر است از آنچه که بر شما حرام گردیده؛ پس آنچه اندک است را به خاطر آنچه بسیار است و آنچه تنگ و محدود است را به خاطر آنچه وسیع و گسترده است، رها کنید و انجام ندهید.
      حقّاً که خداوند روزی شما را بر عهده گرفته و شما را به عمل صالح امر فرموده؛ پس طلب روزیِ ضمانت شده برای شما، هرگز نباید اولی باشد از بجا آوردن عمل صالح که بر شما فرض و واجب گردیده است. با این‌‌حال سوگند به خدا که شک و تردید بر شما عارض شده و یقین‌تان متزلزل گشته تا به مرتبه‌ای که گویا آنچه که برای شما ضمانت شده (روزی) واجب گردیده و آنچه که بر شما واجب بوده (عمل صالح) ساقط گشته است.
      پس به انجام دادن اعمال صالحه سبقت بگیرید و مبادرت کنید، و از ناگهان رسیدن اجل و مرگ بترسید؛ زیرا که به بازگشت عمر چنان‌که به بازگشت رزق امید است، امیدی وجود ندارد.
      آنچه از روزی امروز فوت شود امید به فزونی آن در فردا است، و آنچه از عمر دیروز انسان گذشت و فوت گردید، امروز امیدی به بازگشت آن وجود ندارد. امیدواری با آینده (روزی فردا) است و نومیدی با گذشته (گذشتن عمر) است؛ بنابراین: ﴿ٱتَّقُواْ ٱللَهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ﴾* ”تقوای خدا را آن‌طور که باید و شاید و سزاوار مقام تقوای اوست بجای آورید، و مبادا مرگ شما را فرا گیرد مگر آنکه شما در درجۀ اعلای اسلام و تسلیم باشید.“» (محقّق)
      * سوره آل‌عمران (3) ذیل آیه 102.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

204
  • مال دنیا، شرط وجودی فریضۀ حج و انفاق به نیازمندان

  •  اگر انسان مال نمی‌داشت، حج نمی‌توانست بنماید؛ انفاق نمی‌توانست بنماید؛ جهاد نمی‌توانست بکند.

  • داستان انفاق سیّدالشّهدا علیه السّلام به مرد اعرابی

  •  داستان حضرت سیّدالشّهدا و اعرابی و اعطاء چهار هزار دینار و عذر خواستن از اعرابی1 و ختم سخن با روضۀ مناسب.

    1. المناقب، ج 4، ص 65:
      «و قَدمَ أعرابِیٌّ المَدِینَةَ، فَسألَ عَن أکرَمِ النّاسِ بِها؛ فَدُلَّ عَلَی الحُسَینِ علیه السّلام. فَدَخَلَ المَسجِدَ، فَوَجَدَهُ مُصَلِّیًا، فَوَقَفَ بِإزائِهِ و أنشأ:
      لَم یخِبِ الآنَ مَن رَجاک و مَن ** حَرَّک مِن دُونِ بابِک الحَلقَة‌
      أنتَ جَوادٌ و أنتَ مُعتَمَدٌ ** أبُوک قَد کانَ قاتِلَ الفَسَقَة
      لَو لا الَّذِی کانَ مِن أوائِلِکم ** کانَت عَلَینا الجَحِیمُ مُنطَبِقَة
      قال: فَسَلَّمَ الحُسَینُ و قال: ”یا قَنبَرُ هَل بَقِی شَی‌ءٌ مِن مالِ الحِجازِ؟“ [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

205
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] 
      قال: نَعَم، أربَعَةُ آلافِ دِینارٍ.
      فَقال: ”هاتِها، قَد جاءَ مَن هُوَ أحَقُّ بِها مِنّا!“
      ثُمَّ نَزَعَ بُردَیهِ و لَفَّ الدَّنانِیرَ فِیها و أخرَجَ یدَهُ مِن شَقِّ البابِ حَیاءً مِنَ الأعرابِی و أنشأ: 
      خُذها فإنِّی إلَیک مُعتَذِرٌ ** و اعلَم بِأنِّی عَلَیک ذُو شَفَقَة‌
      لَو کانَ فِی سَیرِنا الغَداةَ عَصًا ** أمسَت سَمانا عَلَیک مُندَفِقَة
      لَکنَّ رَیبَ الزَّمانِ ذُو غِیرٍ ** و الکفُّ مِنِّی قَلِیلَةُ النَّفَقَة
      قال: فأخَذَها الأعرابِی و بَکی؛ فَقال لَهُ: ”لَعَلَّک استَقلَلتَ ما أعطَیناک!“
      قال: لا، و لَکن کیفَ یأکلُ التُّرابُ جُودَک!»
      ترجمه: «روایت شده است که یک مرد اعرابی به مدینه آمد و از کریم‌ترین مردم مدینه سؤال کرد؛ پس حسین بن علی علیه السّلام را به او معرفی کردند. او در جستجوی حضرت داخل مسجد شد و آن حضرت را در حال نماز یافت؛ در مقابل ایستاد و این اشعار را انشاء نمود:
      ”1) آن کسی که الآن به تو امید دارد و حلقۀ درب خانۀ تو را حرکت می‌دهد، ناامید و محروم نخواهد شد.
      2) حقّاً که تو جواد و بخشنده هستی و معتمَد و مُتّکای مردم می‌باشی. پدر تو قاتل افراد فاسق و فاجر بود.
      3) اگر نبود دین حقی که از گذشتگان شما وجود دارد و به ما رسیده است، هرآینه آتش جهنّم ما را احاطه می‌نمود.“
      راوی می‌گوید: چون حضرت از نماز فارغ شد و سلام نماز را گفت، به قنبر فرمود: ”ای قنبر، آیا از مال حجاز چیزی باقی مانده است؟“
      عرض کرد: آری، چهار هزار دینار باقی است.
      فرمود: ”آنها را بیاور که تحقیقاً کسی که از ما به آنها سزاوارتر است، آمده است!“
      سپس حضرت ردای یمانی خود را از تن بیرون آورد و آن دینارها را درون آن پیچید و از روی حیاء از مرد اعرابی، دست مبارک خود را از شکاف در بیرون آورد و این اشعار را انشاء فرمود:
      ”1) این دینارها را بگیر که حقیقتاً من از (کمی آن) به سوی تو شرمنده و عذر خواهم! و بدان که حقّاً من نسبت به تو شفقّت و مهربانی دارم.
      2) اگر امروز ما در سیرِ زندگی خود عصایی در دست داشتیم (و حق ما را نگرفته بودند)، هرآینه آسمان جود و رحمت ما بر تو فرو می‌ریخت.
      3) و لیکن حوادث روزگار امور ما را متغیّر گردانید، و فی‌الحال دست من خالی و قلیلُ‌النفقه است.“
      راوی می‌گوید: اعرابی آن دینارها را گرفت و شروع به گریه کرد؛ حضرت به او فرمود: ”گویا عطای ما را کم به حساب آوردی!“
      عرض کرد: نه، بلکه بر این گریه می‌کنم که چگونه خاک، جود و سخاوت تو را می‌خورد و در خود پنهان می‌نماید!» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

207

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

208
  • مجلس شب نوزدهم: وحشت غریب معصیت‌کاران از مرگ و ملازمت ابدی معاصی با آنها

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

210
  • بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  • و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  • و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدّین

  • بدیهی بودن مسئلۀ مرگ

  • ﴿وَجَآءَتۡ سَكۡرَةُ ٱلۡمَوۡتِ بِٱلۡحَقِّ ذَٰلِكَ مَا كُنتَ مِنۡهُ تَحِيدُ * وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ ذَٰلِكَ يَوۡمُ ٱلۡوَعِيدِ * وَجَآءَتۡ كُلُّ نَفۡسٖ مَّعَهَا سَآئِقٞ وَشَهِيدٞ * لَّقَدۡ كُنتَ فِي غَفۡلَةٖ مِّنۡ هَٰذَا فَكَشَفۡنَا عَنكَ غِطَآءَكَ فَبَصَرُكَ ٱلۡيَوۡمَ حَدِيدٞ﴾.1

  •  مرگ امری است بدیهی، منتهی عقیدۀ ملیّون عالم بر آن است که تبدیل و تبدّلی است و تغییر منزلی؛ هنگام مرگ حیات انسان به آخر نرسیده بلکه لباس خود را عوض می‌کند.

    1. . سوره ق (50) آیه 19 ـ 22. معاد شناسی، ج 1، ص 87:
      «و سکرات مرگ به حق و واقعیت خود خواهد رسید؛ و این همان است که از او دوری می‌‌گزیدی. * و در صور دمیده خواهد شد (و اعلان احضار خلایق در پیشگاه مقدّس خدا زده خواهد شد)؛ و این همان میعاد روز معهود و موعود است. * و هر صاحب نفسی و انسانی در پیشگاه خدا و محضر عدل او بیاید درحالی‌که با او یک راهنما و یک گواه خواهد بود.* سوگند که حقّاً تو از این مسئله غافل بودی و ما پردۀ غفلت را از برابر دیدگان تو برداشتیم و حجاب بصیرت را کنار زدیم، و امروز دیدگان تو بسیار تیزبین و حساس شده (و بصیرت تو تمام عوالم و منازل و مراحل بعد از مرگ را ادراک می‌‌کند و به حقیقت آنها پی می‌‌برد).»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

211
  •  علّت وحشت از مرگ، دو چیز است:

  •  اوّل: از بزرگی آن عالم؛ که چون در این عالم موجودات بسیار محدود و ضعیف بوده، لذا وقت رؤیت موجودات آن عالم که به مراتب اقوی از این موجوداتند، وحشت غریبی بر انسان حاصل می‌شود.

  •  دوّم: معاصی که انجام داده و آنها در آن عالم ظهور و بروز پیدا کرده، برای ابد ملازم با انسان خواهند بود.

  • عدم امکان فرار از مرگ

  •  انسان فرار از مرگ نمی‌تواند بنماید:

  • ﴿فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا يَسۡتَأۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا يَسۡتَقۡدِمُونَ﴾؛1

  • ﴿أَيۡنَمَا تَكُونُواْ يُدۡرِككُّمُ ٱلۡمَوۡتُ وَلَوۡ كُنتُمۡ فِي بُرُوجٖ مُّشَيَّدَةٖ﴾.2

  • عظمت عالم آخرت و ظهورِ ملازمت ابدی معاصی، دو علّت برای وحشت غریب انسان از مرگ

  • سختی مرگِ مردمان معصیت‌کار

  •  مرگ به اندازه‌ای سخت است که اولیاء خدا از خوف آن می‌نالند، تا چه رسد به مردمان معصیت‌کار:

  • ﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلظَّـٰلِمُونَ فِي غَمَرَٰتِ ٱلۡمَوۡتِ وَٱلۡمَلَـٰٓئِكَةُ بَاسِطُوٓاْ أَيۡدِيهِمۡ أَخۡرِجُوٓاْ أَنفُسَكُمُ ٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِ بِمَا كُنتُمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَهِ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ وَكُنتُمۡ عَنۡ ءَايَٰتِهِۦ تَسۡتَكۡبِرُونَ * وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ كَمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَتَرَكۡتُم مَّا خَوَّلۡنَٰكُمۡ وَرَآءَ ظُهُورِكُمۡ وَمَا نَرَىٰ مَعَكُمۡ شُفَعَآءَكُمُ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُمۡ أَنَّهُمۡ فِيكُمۡ شُرَكَـٰٓؤُاْ لَقَد تَّقَطَّعَ بَيۡنَكُمۡ وَضَلَّ عَنكُم مَّا كُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ﴾.3

    1. . سوره أعراف (7) آیه 34. معاد شناسی، ج 1، ص 53:
      «چون زمان آنها برسد و اجل، آنان را دریابد، نمی‌‌توانند آن اجل و مدّت را به عقب ببرند یا به جلو بیاورند و بالنّتیجه یا خود زودتر از اجل بمیرند یا پس از اجل مرگ را دریابند.»
    2. . سوره نساء (4) آیه 78. الله شناسی، ج 1، ص 371:
      «هر کجا بوده باشید، مرگ شما را درمی‌‌گیرد و گرچه در قلعه‌ها و قصرهای مستحکم باشید!»
    3. . سوره أنعام (6) آیه 93 و 94. معاد شناسی، ج 1، ص 264:
      «و ای کاش می‌‌دیدی آن وقتی را که ستمکاران در سکرات و غمرات مرگ فرو رفته و غوطه می‌‌خورند، و فرشتگان قبض روح دست‌های خود را برای ربودن جان آنها باز کرده و به آنها بدین کلمات خطاب می‌‌کنند: ”خارج کنید جان‌های خود را! امروز است که در مقابل گفتار غیر عادلانه‌ای که دربارۀ خدا گفته‌اید و به‌واسطۀ استکبار و بلندپروازی که در برابر آیات الهیّه نموده‌اید، به عذاب سختی که جان شما را ذلیل و حقیر و پست گرداند، جزا داده خواهید شد. * و به تحقیق که شما به نزد ما تنها آمده‌اید، هم‌چنان‌که در اوّل وهله که شما را خلق کردیم تنها بودید. و آنچه را که ما به شما از روی تفضّل در دنیا عطا کردیم، همه را پشت‌سر انداخته‌اید. و آن یاران و مددکارانی که چنین می‌‌پنداشتید که با شما شرکت می‌‌کنند، نمی‌‌بینیم با شما آمده باشند. به‌تحقیق که بین شما و آنها بریدگی و شکاف ایجاد شد، و آنچه را که گمان می‌‌کردید به فریاد شما برسد، از شما فاصله گرفته و در وادی انفصال و جدایی نابود و گم شد.“»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

212
  • نابودی اعمال دنیوی در زنجیر تغیّرات زمان، و پایداری آنها در ثبوت عالم برزخ

  •  اعمالی که انسان در دنیا انجام می‌دهد، پس از انجام دادن از بین می‌رود، چون انسان در زنجیر تغیّرات زمان واقع است؛ ولی در عالم برزخ که عالم ثبوت است، یک‌یک در آنجا محفوظ و وقت مرگ [آنها را] ملاحظه می‌کند.

  • تجسّم شکل واقعی انسان در عالم برزخ و از بین رفتن شکل ظاهری در زیر خاک

  •  و از طرف دیگر روح انسان دارای هر صفتی باشد، چون در عالم طبیعت است، گرفتار بدن است؛ شکل واقعی او مجسّم و مصوّر نبوده بلکه بدن مرئی است. در عالم برزخ که بدن در زیر خاک می‌پوسد و روح بدان عالم می‌رود، به صورت هر حیوانی که خوی آن حیوان را گرفته، مجسّم می‌گردد.

  • فناء عمل در دنیا و بقاء و ملازمت ابدی آن در آخرت

  •  علاوه، اعمال انسان که در این دنیا نیز پس از وقوع از بین می‌رود، چون اثری در روح باقی می‌گذارد، در آن دنیا خود وجود مستقلی به خود گرفته، برای همیشه انیس و مونس انسان است.

  • حکایت حاج ملاّ مهدی نراقی و دفن کردن جنازۀ عرب در وادی‌السّلام نجف

  •  داستان حاج ملاّ مهدی نراقی و دفن کردن جنازۀ عرب در وادی نجف، بیان شد.1

    1. معاد شناسی، ج 2، ص 221:
      «‌داستان عجیبی در همین دنیا اتّفاق افتاده از حضرت آیة الله رئیس الملّة و الدّین، شیخ الفقهاء و المجتهدین، مرحوم آخوند ملاّ محمّدمهدی نراقی أعلی اللهُ تعالی مقامَه الشّریف.
      مرحوم نراقی، از علماء بزرگ و جامع علوم عقلیّه و نقلیّه و حائز مرتبۀ علم و عمل و عرفان الهی [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

213
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] بوده، و در فقه و اصول و حکمت و ریاضیّات و علوم غریبه و اخلاق و عرفان از علماء کم‌نظیر اسلام است. مرحوم نراقی جدّ مادریِِ مادربزرگِ ما، یعنی پدرِ مادر مادر مادر مادر حقیر است؛ و فرزند ارجمندش حاج ملاّ احمد نراقی که دایی ما می‌شود، استاد مرحوم شیخ انصاری و از علماء برجسته و صاحب تصانیف عدیده است. شیخ انصاری از عتبات عالیات در هنگام تحصیل به ایران آمد و به اصفهان رفت و سپس به کاشان آمد و چهار سال تمام از محضر و درس آخوند ملاّ احمد نراقی بهره‌مند شد و سپس به نجف اشرف معاودت نمود.
      این داستان در میان علماء و طلاب نجف اشرف مشهور است و در بین اقوام و ارحام مادری ما از مسلمیّات احوالات مرحوم نراقی محسوب می‌‌گردد. مرحوم نراقی در نجف اشرف سکونت داشته و در آنجا وفات می‌‌کند، و مقبرۀ او نیز در نجف متّصل به صحن مطهّر است.
      ایشان در همان ایامِ اقامت در نجف، در ماه رمضانی که بر او می‌‌گذرد، یک‌روز در منزلشان برای صرف افطار هیچ نداشتند؛ عیالش به او می‌‌گوید: ”هیچ در منزل نیست، برو بیرون و چیزی تهیه کن!“ مرحوم نراقی درحالی‌که حتّی یک فَلس پول سیاه هم نداشته است، از منزل بیرون می‌‌آید و یکسره به سمت وادی‌السّلام نجف برای زیارت اهل قبور می‌‌رود؛ در میان قبرها قدری می‌‌نشیند و فاتحه می‌‌خواند تا اینکه آفتاب غروب می‌‌کند و هوا کم‌کم رو به تاریکی می‌‌رود.
      دراین‌حال می‌‌بیند عده‌ای از اعراب جنازه‌ای را آوردند و قبری برای او حفر نموده و جنازه را در میان قبر گذاشتند، و رو کردند به من و گفتند: ”ما کاری داریم، عجله داریم، می‌‌رویم به محلّ خود؛ شما بقیّۀ تجهیزات این جنازه را انجام دهید!“ جنازه را گذاردند و رفتند.
      مرحوم نراقی می‌‌گوید:
      من در میان قبر رفتم که کفن را باز نموده و صورت او را به روی خاک بگذارم و بعد به روی او خشت نهاده و خاک بریزم و تسویه کنم، ناگهان دیدم دریچه‌ای است! از آن دریچه داخل شدم، دیدم باغ بزرگی است؛ درخت‌های سرسبز سربه‌هم‌آورده و دارای میوه‌های مختلف و متنوّع است. از دَرِ این باغ یک راهی است به سوی قصر مجلّلی که در تمام این راه از سنگ‌ریزه‌های متشکّل از جواهرات فرش شده است.
      من بی‌‌اختیار وارد شدم و یکسره به سوی آن قصر رهسپار شدم، دیدم قصر با شکوهی است و خشت‌های آن از جواهرات قیمتی است. از پلّه بالا رفتم، در اطاقی بزرگ وارد شدم، دیدم شخصی در صدر اطاق نشسته و دورتادور این اطاق افرادی نشسته‌اند. سلام کردم و نشستم، جواب سلام مرا دادند. بعد دیدم افرادی که در اطراف اطاق نشسته‌اند، از آن شخصی که در صدر نشسته پیوسته احوال‌پرسی می‌‌کنند و از حالات اقوام و بستگان خودشان سؤال می‌‌کنند و او پاسخ می‌‌دهد، و آن مرد مبتهج و مسرور به یکایک از سؤالات جواب می‌‌گوید. [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

214
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] قدری که گذشت ناگهان دیدم که ماری از در وارد شد و یکسره به سمت آن مرد رفت و نیشی زد و برگشت و از اطاق خارج شد. آن مرد از درد نیش مار، صورتش متغیّر شد و قدری به‌هم برآمد، و کم‌کم حالش عادی و به‌صورت اوّلیه برگشت. سپس باز شروع کردند با یکدیگر سخن گفتن و احوال‌پرسی نمودن و از گزارشات دنیا از آن مرد پرسیدن.
      ساعتی گذشت، دیدم برای مرتبۀ دیگر آن مار از در وارد شد و به همان منوال پیشین او را نیش زد و برگشت. آن مرد حالش مضطرب و رنگ چهره‌اش دگرگون شد و سپس به حالت عادی برگشت.
      من در این حال سؤال کردم: ”آقا شما کیستید؟! اینجا کجاست؟! این قصر متعلّق به کیست؟! این مار چیست؟! چرا شما را نیش می‌زند؟!“
      گفت: ”من همین مرده‌ای هستم که هم‌اکنون شما در قبر گذارده‌اید، و این باغ بهشت برزخی من است که خداوند به من عنایت نموده است، که از دریچه‌ای که از قبر من به عالم برزخ باز شده است پدید آمده است. این قصر مال من است؛ این درختان باشکوه و این جواهرات و این مکان که مشاهده می‌‌کنید، بهشت برزخی من است؛ من آمده‌ام اینجا. این افرادی که در اطاق گرد آمده‌اند ارحام من هستند که قبل از من بدرود حیات گفته و اینک برای دیدن من آمده‌اند و از بازماندگان و ارحام و اقربای خود در دنیا احوال‌پرسی نموده و جویا می‌‌شوند، و من حالات آنان را برای اینان بازگو می‌‌کنم.“
      گفتم: ”این مار چرا تو را می‌زند؟!“
      گفت: ”قضیّه از این قرار است که من مردی هستم مؤمن، اهل نماز و روزه و خمس و زکات؛ و هرچه فکر می‌‌کنم از من کار خلافی که مستحقّ چنین عقوبتی باشم سر نزده است ـ و این باغ با این خصوصیّات نتیجۀ برزخی همان اعمال صالحه من است ـ مگر آنکه یک‌روز در هوای گرم تابستان که در میان کوچه حرکت می‌‌کردم، دیدم صاحب دکانی با یک مشتری خود گفتگو و منازعه دارند. من رفتم نزدیک برای اصلاح امور آنها، دیدم صاحب دکان می‌‌گفت: سیصد دینار (شش شاهی) از تو طلب دارم، و مشتری می‌‌گفت: من پنج شاهی بدهکارم. من به صاحب دکّان گفتم: تو از نیم شاهی بگذر، و به مشتری گفتم: تو هم از نیم شاهی رفعِ ید کن و به مقدار پنج شاهی و نیم به صاحب دکّان بده. صاحب دکان ساکت شد و چیزی نگفت؛ ولی چون حق با صاحب دکّان بوده و من به قدر نیم شاهی به قضاوت خود ـ که صاحب دکّان راضی بر آن نبود ـ حقّ او را ضایع نمودم، به کیفر این عمل خداوند عزّ‌و‌جلّ این مار را معیّن نموده که هریک ساعت مرا بدین منوال نیش زند، تا در نفخ صور دمیده و خلائق برای حساب در محشر حاضر شوند، و به برکت شفاعت محمّد و آل محمّد علیهم السّلام نجات پیدا کنم.“
      چون این را شنیدم برخاستم و گفتم: ”عیال من در خانه منتظر است، من باید بروم و برای آنان افطاری ببرم.“ همان مردی که در صدر نشسته بود، برخاست و مرا تا در بدرقه کرد. از در که خواستم بیرون آیم یک کیسۀ برنج به من داد؛ کیسۀ کوچکی بود، و گفت: ”این برنج خوبی است، ببرید برای عیالاتتان.“ من برنج را گرفته و خداحافظی کردم و آمدم بیرون باغ. از دریچه‌ای که داخل شده بودم خارج شدم، دیدم داخل همان قبر هستم و مرده هم به روی زمین افتاده و دریچه‌ای نیست.
      از قبر بیرون آمدم و خشت‌ها را گذارده و خاک انباشتم و به صوب منزل رهسپار شدم و کیسه برنج را با خود آورده و طبخ نمودیم. و مدّت‌ها گذشت و ما از آن برنج طبخ می‌‌کردیم و تمام نمی‌‌شد، و هر وقت طبخ می‌‌کردیم چنان بوی خوشی از آن متصاعد می‌‌شد که محلّه را خوشبو می‌‌کرد. همسایه‌ها می‌‌گفتند: این برنج را از کجا خریده‌اید؟!
      بالأخره بعد از مدّت‌ها یک‌روز که من در منزل نبودم، یک نفر به میهمانی آمده بود، و چون عیال از آن برنج طبخ می‌‌کند و آن را دَم می‌کند، عطر آن فضای خانه را فرا می‌‌گیرد؛ میهمان می‌‌پرسد: ”این برنج از کجاست که از تمام اقسام برنج‌های عنبر بو خوشبوتر است؟!“اهل منزل، مأخوذ به حیا شده و داستان را برای او تعریف می‌‌کنند. پس از این بیان، آن مقداری از برنج که مانده بود، چون طبخ کردند، دیگر برنج تمام می‌‌شود.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

215
  • تمثّل اموال، اولاد و اعمال انسان در هنگام رحلت از دنیا

  •  روی القمّی و العیّاشی فی تفسیریهما و الکلینی فی الکافی و المفید فی الأمالی بأسانیدهم عَن سُوَید بن غفَلةَ عَن أمیرالمُؤمِنِینَ علیه السّلام قالَ:

  • «إنَّ ابنَ آدَمَ إذا کانَ فِی آخِرِ یَومٍ مِنَ [أیام] الدُّنیا و أوَّلِ یَومٍ مِنَ [أیام] الآخِرَةِ مُثِّلَ لَهُ مالُهُ و وَلَدُهُ و عَمَلُهُ؛ فَیَلتَفِتُ إلَی مالِهِ فَیَقُولُ: ”واللَهِ إنِّی کُنتُ عَلَیکَ لَحَرِیصًا شَحِیحًا، فَما لِی عِندَکَ؟“ فَیَقُولُ: ”خُذ مِنِّی کَفَنَکَ.“

  •  ثُمَّ یَلتَفِتُ إلَی وُلدِهِ فَیَقُولُ: ”واللَهِ إنِّی کُنتُ لَکُم لَمُحِبًّا و إنِّی کُنتُ عَلَیکُم لَمُحامِیًا، فَماذا لِی عِندَکُم؟“ فَیَقُولُونَ: ”نُؤَدِّیکَ إلَی حُفرَتِکَ و نُوارِیکَ فِیها.“

  •  ثُمَّ یَلتَفِتُ إلَی عَمَلِهِ فَیَقُولُ: ”واللَهِ إنِّی کُنتُ فِیکَ لَزاهِدًا و إنَّکَ کُنتَ عَلَیَّ لَثَقِیلًا، فَماذا عِندَکَ؟ فَیَقُولُ: ”أنا قَرِینُکَ فِی قَبرِکَ و یَومِ حَشرِکَ حَتَّی أُعرَضَ أنا و أنتَ عَلَی رَبِّکَ.“

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

216
  •  فإن کانَ لِلَّهِ وَلِیًّا أتاهُ أطیَبَ النّاسِ رِیحًا و أحسَنَهُم مَنظَرًا و أزیَنَهُم رِیاشًا، فَیَقُولُ: ”أبشِر بِرَوحٍ مِنَ اللَهِ و رَیحانٍ و جَنَّةِ نَعِیمٍ؛ قَد قَدِمتَ خَیرَ مَقدَمٍ!“ فَیَقُولُ: ”مَن أنتَ؟“ فَیَقُولُ: ”أنا عَمَلُکَ الصّالِحُ؛ ارتَحِل مِنَ الدُّنیا إلَی الجَنَّةِ!“ و إنَّهُ لَیَعرِفُ غاسِلَهُ و یُناشِدُ حامِلَهُ أن یُعَجِّلَهُ [یعجلوه].

  •  فإذا أُدخِلَ قَبرَهُ أتاهُ مَلَکانِ و هُما فَتّانا القَبرِ یَجُرّانِ أشعارَهُما و یَبحَثانِ الأرضَ بِأنیابِهِما و أصواتُهُما کالرَّعدِ القاصِفِ [العاصف] و أبصارُهُما کالبَرقِ الخاطِفِ، فَیَقُولانِ لَهُ: ”مَن رَبُّکَ؟ و مَن نَبِیُّکَ؟ و ما دِینُکَ [و ما إمامک]؟“ فَیَقُولُ: ”اللَهُ رَبِّی، و مُحَمَّدٌ نَبِیِّی، و الإسلامُ دِینِی، [و علیّ و الأئمة صلوات الله علیهم إمامی.]“

  •  فَیَقُولانِ له: ”ثَبَّتَکَ اللَهُ فِیما تُحِبُّ و تَرضَی!“ و هُوَ قَولُ اللَهِ ﴿يُثَبِّتُ ٱللَهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾. ـ1 الآیَةَ. فَیَفسَحانِ لَهُ فِی قَبرِهِ مَدَّ بَصَرِهِ، و یَفتَحانِ لَهُ بابًا إلَی الجَنَّةِ، و یَقُولانِ لَهُ: ”نَم قَرِیرَ العَینِ نَومَ الشّابِّ النّاعِمِ!“ و هُوَ قَولُهُ ﴿أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ يَوۡمَئِذٍ خَيۡرٞ مُّسۡتَقَرّٗا وَأَحۡسَنُ مَقِيلٗا﴾.2

  •  و إذا کانَ لِرَبِّهِ عَدُوًّا فإنَّهُ یأتِیهِ أقبَحَ خَلقِ اللَهِ رِیاشًا و أنتَنَهُ رِیحًا، فَیَقُولُ لَهُ: ”أبشِر بِنُزُلٍ مِن حَمِیمٍ و تَصلِیَةِ جَحِیمٍ!“ و إنَّهُ لَیَعرِفُ غاسِلَهُ و یُناشِدُ حامِلَهُ أن یَحبِسَهُ.

  •  فإذا أُدخِلَ قَبرَهُ أتَیاهُ مُمتَحِنا [مقتحما] القَبرِ، فألقَیا عَنهُ أکفانَهُ، ثُمَّ قالا لَهُ: ”مَن رَبُّکَ؟ و مَن نَبِیُّکَ؟ و ما دِینُکَ؟“ فَیَقُولُ: ”لا أدرِی.“ فَیَقُولانِ لَهُ: ”ما دَرَیتَ و لا

    1. . سوره ابراهیم (14) آیه 27. امام شناسی، ج 16، ص 230:
      «خداوند استوار می‌دارد کسانی را که ایمان آورده‌اند، به قول ثابت در زندگانی دنیا.»
    2. . سوره فرقان (25) آیه 24. معاد شناسی، ج 3، ص 4:
      «بهشتیان که امید لقاء ما را داشتند، در آن روز در جای بسیار امن و مطمئن و مستقر آرمیده و در مکان راحت استراحت می‌کنند.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

217
  • هَدَیتَ.“ فَیَضرِبانِهِ بِمِرزَبَةٍ ضَربَةً ما خَلَقَ اللَهُ دابَّةً إلا و تَذعَرُ لَها ما خَلا الثَّقَلَینِ.

  •  ثُمَّ یَفتَحانِ [یفتح الله] لَهُ بابًا إلَی النّارِ، ثُمَّ یَقُولانِ لَهُ: ”نَم بِشَرِّ حالٍ!“ فَهُوَ مِنَ الضَّیقِ مِثلُ ما فِیهِ القَنا مِنَ الزُّجِّ حَتَّی إنَّ دِماغَهُ یَخرُجُ مِن بَینِ ظُفُرِهِ و لَحمِهِ، و یُسَلِّطُ اللَهُ عَلَیهِ حَیّاتِ الأرضِ و عَقارِبَها و هَوامَّها فَتَنهَشُهُ حَتَّی یَبعَثَهُ اللَهُ مِن قَبرِهِ، و إنَّهُ لَیَتَمَنَّی قِیامَ السّاعَةِ مِمّا هُوَ فِیهِ مِنَ الشَّرِّ.»1

    1. الکافی، ج 3، ص 231؛ تفسیر القمی، ج 1، ص 169؛ تفسیر العیاشی، ج 2، ص 227؛ الأمالی للطوسی، ص 347. معاد شناسی، ج 2، ص 182:
      «حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: در وقتی‌که فرزند آدم می‌‌خواهد از دنیا رحلت کند و آخرین روز از روزهای دنیای او و اوّلین روز از روزهای آخرت اوست، سه چیز برای او به صورت مثالیّۀ خود مجسّم می‌‌گردد: مال او، فرزندان او، و عمل او.
      پس او التفات می‌‌کند و نظر می‌‌نماید به مالش و می‌‌گوید: ”سوگند به خدا که من برای گرد آوردن و جمع‌آوری تو بسیار حریص بودم و نسبت به از دست دادن و رها نمودن تو بسیار بخیل بودم؛ در این هنگامِ تنگدستی و بیچارگی، از دست تو برای من چه بر می‌‌آید؟“ مال در جواب می‌‌گوید: فقط کفن خود را از من می‌‌توانی دریافت کنی.“
      و پس از آن، التفات می‌‌کند و نظر می‌‌نماید به سوی فرزندان خود و می‌‌گوید: ”سوگند به خدا که من نسبت به شما بسیار دوست بودم، و در هر حال مُحامی و محافظ شما بودم از هرگونه گزند و ناراحتی که بر شما وارد می‌‌شد؛ اکنون در این موقع خطیر از دست شما برای من چه کاری ساخته است؟“ آنها در پاسخ می‌‌گویند: ”ما تو را به سوی حفیره و قبرت می‌بریم و در میان خاک پنهان می‌‌کنیم.“
      و سپس نظر می‌‌افکند به سوی اعمال صالحه و حسناتی که انجام داده و می‌گوید: ”من نسبت به بجا آوردن شما بسیار بی‌‌رغبت بودم و شما برای من بسیار سنگین بودید؛ امروز از شما برای نجات من چه کاری ساخته است؟“ عمل در پاسخ می‌‌گوید: ”من رفیق تو و قرین تو هستم در میان قبر تو و در روز حشر تو، و از تو دور نمی‌‌شوم تا من و تو، هر دو در مقام عرض در پیشگاه حضرت پروردگار حاضر شویم.“
      و اگر آن شخصی که در حال احتضار و سکرات مرگ است، مطیع و ولیّ خدا باشد، کسی به نزد او می‌‌آید که از تمام مردم بویش معطرتر و منظرش زیباتر و لباسش فاخرتر است و به او می‌‌گوید: [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

218
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] ”بشارت باد تو‌ را به نسیم‌های جان‌فزا که از جانب خدا می‌‌وزد، و گل‌های خوشبو و بهشت پر نعمت؛ وارد شدی به عافیت، قدمت مبارک باد، خوش آمدی!“ ولیّ خدا می‌‌گوید: ”تو کیستی؟“ او در پاسخ می‌‌گوید: ”من عمل نیکوی تو هستم که از دنیا به سوی بهشت می‌‌آیم.“ و او می‌‌شناسد کسی را که او را غسل می‌‌دهد، و قسم می‌‌دهد افرادی را که جنازه او را حمل می‌‌کنند که به سرعت ببرند و زودتر به خاک بسپارند.
      و وقتی‌که او را وارد در قبرش می‌‌کنند، دو ملک به نزد او می‌‌آیند و آن دو، دو فرشتۀ بازپرسی و بازجویی کننده از عقاید و کردار او هستند؛ و به‌طوری به سمت او نزدیک می‌‌شوند که موهای بلند خود را به زمین می‌‌کشند و زمین را با دندان‌های نیشِ خود می‌‌کَنند و شخم می‌‌کنند، و صدای آنها چنان مهیب و زننده است که گویی صدای غرّش تند و شدید آسمان است، و چشمان آنان چنان دهشت‌انگیز و وحشت‌آور است که گویی مانند برقِ زنندۀ ابرهای سیاه آسمان است. و آن دو می‌‌پرسند: ”پروردگار تو کیست؟ و پیغمبر تو کیست؟ و دین تو چیست؟ و امام تو کیست؟“ او در جواب می‌‌گوید: ”پروردگار من الله است خدای واحد، و محمّد پیامبر من است، و دین من اسلام است، و علی بن أبی‌طالب و ائمّه صلوات الله علیهم امامان من هستند.“
      آنها می‌‌گویند: ”خداوند ثابت بدارد تو‌ را به آنچه موجب خشنودی و محبّت تو است.“ و این گفتار آنان، گفتار خداست که می‌‌فرماید: ”ثابت و برقرار می‌‌دارد خداوند کسانی را که ایمان آورده‌اند به گفتار ثابت در دنیا و آخرت.“ پس تا جایی که شعاع چشم او برسد و نور دیدگان او بدانجا راه یابد، قبر او را برای او توسعه می‌‌دهند، و دری را از بهشت به روی او باز می‌‌کنند و به او می‌‌گویند: ”به خوابِ خوش بخواب، با چشم‌های تازه و خنک و شادمان؛ بخواب مانند خوابِ جوان سالم برومند متنعّم.“ و این گفتار آنان، گفتار خداست که می‌فرماید: ”بهشتیان در آن هنگام بهترین جایگاه و بهترین استراحتگاه و خوابگاه را خواهند داشت.“
      و اگر آن شخص تازه مرده، از دشمنان خدا باشد، کسی به نزد او می‌‌آید که از تمام افراد مردم لباسش زننده‌تر و زشت‌تر و بوی بدنش از همه متعفّن‌تر است؛ و به او می‌‌گوید: ”بشارت باد تو را به آشامیدنی‌‌هایی که چون فلزّ گداخته پر حرارت است، و به نزدیک شدن و مَس کردن آتش دوزخ!“ و او نیز کسی را که او را غسل می‌‌دهد می‌‌شناسد، و افرادی را که جنازه او را می‌‌برند سوگند می‌‌دهد که قدری نگه‌دارند و از بردن خودداری کنند.
      پس چون در قبرش وارد گردد، آن دو فرشتۀ واردشونده می‌‌آیند و بندهای کفن او را می‌‌گشایند، و سپس به او می‌‌گویند: ”پروردگار تو کیست؟ و پیغمبر تو کیست؟ و دین تو چیست؟“ او در جواب می‌‌گوید: ”نمی‌‌دانم.“ آنان می‌‌گویند: ”ندانستی و در راه هدایت قدم ننهادی؟!“ و چنان با [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

219
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] گرزِ گران ضربه‌ای به او می‌‌زنند که تمام جنبندگان غیر از جنّ و انس از آن ضربه می‌‌ترسند.
      و سپس خداوند دری از جهنّم به روی او باز می‌‌کند و سپس آن دو ملک به او می‌‌گویند: ”بخواب به بدترین حالات!“ و آن قبر به اندازه‌ای برای او تنگ است و دارای فشار است، مثل تنگی و فشاری که نیزۀ فرورفته در پیکانِ سرِ خود دارد، تا به حدّی که مغز سر او از میان ناخن‌ها و گوشت‌هایش خارج شود، و در این حال نیز مارهای زمین و عقرب‌های زمین بر او دست یابند و سایر گزندگان بر او چیره شوند و پیوسته او را بگزند تا وقتی‌که خدا او را از قبر خارج کرده و برای حساب و کتاب در صحرای قیامت محشور و مبعوث گرداند؛ و او دائماً تمنّا می‌‌کند که زودتر قیامت برپا گردد، و از شدّت گرفتاری خیال می‌‌کند که با برپا شدن قیامت عذاب او تخفیف خواهد یافت.‌
      تا اینجا که ذکر کردیم، این روایت در کتبی که ذکر شد مسطور است، ولی در تفسیر عیّاشی و در کافی یک تتمّه دارد، و آن این است که: 
      و قال جابِرٌ: قال أبُو‌جَعفَرٍ علیه السَّلامُ: ”قال النَّبِیُّ صَلَّی اللهُ علیه و آله: إنِّی کُنتُ أنظُرُ إلَی الإبِلِ و الغَنَمِ و أنا أرعاها؛ و لَیسَ مِن نَبِیٍّ إلّا و قَد رَعَی الغَنَمَ، و کُنتُ أنظُرُ إلَیها قَبلَ النُّبُوَّةِ و هِیَ مُتَمَکِّنَةٌ فی المَکِینَةِ، ما حَولَها شَی‌ءٌ یُهَیِّجُها حَتَّی تَذعَرُ فَتَطِیرُ. فأقُولُ: ما هَذا! و أعجَبُ، حَتَّی حَدَّثَنِی جَبرَئِیلُ علیه السَّلامُ: ”إنَّ الکافِرَ یُضرَبُ ضَربَةً ما خَلَقَ اللَهُ شَیئًا إلّا سَمِعَها و یَذعَرُ لَها إلّا الثَّقَلَینِ.“ فَقُلتُ: ذَلِکَ لِضَربَةِ الکافِرِ! فَنَعُوذُ بِاللهِ مِن عَذابِ القَبرِ!“
      ”و جابر که در سلسلۀ راویان این حدیث است می‌‌گوید: حضرت امام محمّدباقر علیه السّلام فرمودند که: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: عادت من چنین بود که من به شتران و گوسفندان نظاره می‌‌کردم در وقتی‌که آنها را می‌‌چرانیدم؛ و هیچ پیغمبری را خدا مبعوث ننموده است مگر آنکه گوسفند چرانیده است. من نیز قبل از زمان پیغمبری، گوسفند و شتر را به چرا می‌‌بردم، و درحالی‌که آنها در جای محفوظی مستقر و متمکن بودند و در اطراف آنها چیزی نبود که آنها را تهییج کند، چه بسیار می‌‌دیدم که آنها ناگهان می‌‌ترسند و از جای خود جستن می‌‌کنند. با خود می‌‌گفتم: این چه داستانی است! و تعجّب می‌‌نمودم، تا آنکه جبرائیل علیه السّلام برای من خبر آورد که: ”چون کافر از دنیا برود، او را با ضربه‌ای چنان بکوبند که تمام موجوداتی که خداوند آفریده است ـ غیر از جنّ و انس ـ همگی بترسند.“ پس گفتم: آن وحشت و اضطراب شترها و گوسفندان برای همین ضربه‌هایی بوده است که در هنگام مردن بر کافران زده می‌‌شده است! پس پناه می‌‌بریم به خدا از عذاب قبر!“»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

220
  • شرح حالات امیرالمؤمنین در شب نوزدهم (ت)

  •  ختم سخن با شرح حالات حضرت امیرالمؤمنین در شب نوزدهم.1

    1. معاد شناسی، ج 1، ص 150:
      «امیرالمؤمنین خبر دارد که در پس این پرده چه خبر است؛ او امام است؛ عالِم السّر و الخفیّات است؛ عالَم غیب و شهادت مشهود اوست.
      ابن‌حجر هیثمی مکی می‌‌نویسد:
      و کانَ عَلیٌّ فی شَهرِ رَمَضانَ الَّذی قُتِلَ فیهِ یَفطُرُ لَیلَةً عِندَ الحَسَنِ و لَیلَةً عِندَ الحُسَینِ و لَیلَةً عِندَ عَبدِ‌اللهِ بنِ جَعفَرٍ، و لا یَزیدُ عَلیٰ ثَلاثِ لُقَمٍ و یَقولُ: ”أُحِبُّ أن ألقَی اللهَ و أنا خَمِیصٌ.“
      می‌گوید: ”حضرت در ماه رمضانی که در آن ضربت خورده و شهادت یافت، این‌طور بود که یک شب در نزد حضرت امام حسن علیه السّلام افطار می‌نمود، و یک شب در نزد حضرت امام حسین علیه السّلام، و یک شب در نزد عبدالله بن جعفر (که برادرزادۀ آن حضرت و شوهر حضرت زینب بود). و هیچ‌گاه از سه لقمه تجاوز نمی‌‌کرد و می‌‌فرمود: من دوست دارم که در هنگام رحیل گرسنه باشم.“
      فَلَمّا کانَتِ اللَیلَةُ الَّتی قُتِلَ فی صَبیحَتِها [عَلیُّ بنُ أبی‌طالِبٍ] أکثَرَ الخُروجَ و النَّظَرَ إلَی السَّماءِ، و جَعَلَ یَقولُ: واللَهِ ما کَذِبتُ و ما کُذِبتُ؛ و إنَّها اللَیلَةُ الَّتِی وُعِدتُ!
      ”در آن شبی که در صبحش علیّ بن أبی‌طالب ضربت خورده و به شهادت رسید، زیاد از اطاق خارج می‌‌شد و نگاه به آسمان می‌‌کرد و می‌‌فرمود: قسم به خداوند نه من دروغ می‌گویم و نه دروغ به من گفته شده است؛ این شب همان شبی است که به من وعده داده شده است!“
      آری، این شب، شب وصال است؛ شب ملاقات و زیارت محبوب است. حضرت در آن شب بسیار منقلب بود. انقلاب آن حضرت روی سعۀ نفس و عظمت ظرفیّت و استعداد بود. ظرفیّت او همۀ موجودات است؛ چون امام قلب عالم است و بر هر موجودی إفاضۀ وجود از ذات مقدّس پروردگار به‌وسیلۀ او می‌‌شود، بنابراین رحلت او تکان به همۀ موجودات ارضی و سمائی خواهد داد و در سرِّ هر موجودی انقلاب مشهود خواهد بود؛ و این است معنای انقلاب امام در هنگام رحلت.
      سیمای مبارک و چهرۀ مُنیر حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام حکایت از ظهور همۀ موجودات می‌‌کند، و قلب مبارکش به طپش قلب همۀ موجودات می‌‌طپد. سعه و ظرفیّت هیدجی‌‌ها و طالقانی‌‌ها به اندازۀ ظرفیّت خودشان بوده است؛ همین‌که پیمانه‌شان سرآمد، لبریز می‌‌گردد و از شادی و شَعف در پوست نمی‌‌گنجند، ولی سعۀ امیرالمؤمنین از آسمان‌ها و زمین و تمام قلوب بنی‌‌آدم و قلوب جنّ و ملک بیشتر است. او حائزِ جمیع مقامات مُلک و ملکوت است؛ او دارای مقام ولایت کلیّۀ الهیّه و متصرّفِ در عالم امکان است؛ و چنین حرکتی لرزه به عالم وجود خواهد انداخت.
      ﴿وَسِعَ كُرۡسِيُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ﴾؛* وسعت تخت حکمرانی پروردگار به اندازۀ آسمان‌ها و زمین است، و این سعه و گشایش نسبت به سعه و گشایش عرش خدا ناچیز است، و عرش خدا دل مؤمن است؛ آن‌هم چه مؤمنی! امیرالمؤمنین علیه السّلام که میوۀ عالم خلقت و نتیجه و عصارۀ آفرینش و جوهرۀ وجود است.
      امیرالمؤمنین می‌‌خواهد رحلت کند، رحلت مطلقه به سوی حبیب؛ در آن شب چه خبر است؟ خدا چه اقتضائی پیش آورده است؟ چه قِسم می‌‌خواهد از یگانه وزیرش و خلیفه‌اش در روی زمین و از افتخار بنی‌‌آدم پذیرایی کند؟ حوریّه‌ها و فرشتگان سماوی در چه حالند؟ در مرغان هوا و ماهی‌‌های دریا و جنبندگان روی زمین، این هیاهو و غوغا چیست؟ سنگ‌ها چرا به‌جای اشک روان، خون می‌‌گریند؟ انبیاء عظام و پیامبران مرسل در چه حالی هستند و چگونه انتظار مقدم علی را دارند؟ حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم در چه حالی است؟
      سخن سربسته گفتی با حریفان ** خدا را زین معمّا پرده بردار»
      * سوره بقره (2) آیه 255.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

221

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

222
  • مجلس روز نوزدهم: ضرورت فطری و شرعیِ کمک به مستمندان

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

223

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

224
  • بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  • و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  • و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدّین

  • ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ لَّا بَيۡعٞ فِيهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞ وَٱلۡكَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّـٰلِمُونَ﴾.1

  • اسلام، دین فطرت و تشییدکنندۀ غریزۀ طبیعیِ کمک به بینوایان

  •  یکی از اموری که در اسلام زیاد بر آن ترغیب شده، کمک به بینوایان است. این عمل نه‌تنها فقط از نقطه‌نظر اجر اخروی، بلکه از احکام نظام معاش نیز محسوب می‌گردد؛ و می‌توان گفت که امر فطری است. شخص نمی‌تواند ببیند دیگری گرسنه و خود سیر، یا تشنه و خود سیراب است. مقام وحدت انسانیت اقتضای دستگیری را دارد؛ اسلام نیز که دین فطرت است، این غریزۀ طبیعی را تشیید می‌کند.

  • چهار نتیجۀ حاصل از کمک به فقرا

  •  و به‌طور کلی در کمک به فقرا چند نتیجه حاصل می‌گردد:

    1. . سوره بقره (2) آیه 254. معاد شناسی، ج 9، ص 87:
      «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، انفاق کنید از آنچه را که ما روزی شما قرار داده‌ایم قبل از اینکه روزی برسد که در آن روز خرید و فروشی نیست و دوستی و شفاعت هم نیست؛ و کافران ایشانند ستمگران.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

225
  • گوارایی نعمت برخود انسان به‌واسطۀ انفاق به فقرا

  •  اوّل: گوارایی نعمت بر خود انسان. اگر شخص ببیند در مقابل دیدگانش مردم گرسنه هستند، طعام بر او گوارا نخواهد بود.

  • صحت و برکتِ حاصل از انفاق به فقرا

  •  دوّم: صحت و سلامت. زیرا که ارواح در اجسام و ارواح تأثیر دارند ـ کما آنکه اجسام در اجسام تأثیر دارند ـ و در اثر انفاق، روح فقیر [نسبت] به انسان خشنود شده دعای خیر می‌کند و «طول عمر» و «برکت» برای انسان می‌خواهد:

  •   این، موجب دفع بلا می‌گردد: «الصَّدَقَةُ تَدفَعُ البَلاءَ [المُبرَمَ فَداوُوا مَرضاکُم بِالصَّدَقَةِ]؛»1

  •   و انسان به مالش افزوده می‌گردد: ﴿مَّثَلُ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖ وَٱللَهُ يُضَٰعِفُ لِمَن يَشَآءُ وَٱللَهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ﴾.2

  •  البتّه نباید این معنی را انکار کرد؛ زیرا این مطلب، امروزه پوشیده نیست. داستان تطیّر زدن، یا با القائات روحی شخصی را کشتن، یا مریض را شفا دادن از مسلّمات است. برای این قسم أعمال، کمال لازم است که روح تأثیر‌کننده اقوی باشد؛ و برای این منظور کسانی که روحشان فی‌حدّ‌ نفسه از طرف اقوی نیست، سعی می‌کنند که روح دیگری را تضعیف کنند، و اگر اقوی باشد احتیاج به این جهت نیست. قضیۀ تصدّق دادن، توجه دادن ارواح بینوایان است به روح انسان؛ لذا از آثار صدقه دفع بلا و طول عمر است.

    1. وسائل الشیعة، ج 2، ص 433. ترجمه:
      «صدقه بلاء مبرم و قطعی را دفع می‌کند؛ بنابراین به‌واسطۀ صدقه بیماران خود را مداوا نمایید.» (محقّق)
    2. . سوره بقره (2) آیه 261. نور ملکوت قرآن، ج 4، ص 62:
      «مَثل آنان که مال‌های خود را در راه خدا انفاق می‌کنند، مانند دانه‌ای است که از آن هفت خوشه می‌روید، و در هر خوشه‌ای صد دانه است (مجموعاً هفتصد دانه). و خداوند نیز به هر کس که بخواهد بیشتر از این مقدار می‌دهد؛ زیرا رحمت خداوند گسترده و به هر چیز علم و اطّلاع دارد.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

226
  • تعادل در سطح زندگی انسان‌ها و برقراری جامعه، به‌واسطۀ انفاق به فقرا

  •  سوّم: تعادل سطح زندگی و عدم تفاوت کلی بین ثروت مردم. و این موجب برقراری جامعه، و نبود دزدی‌ها و سرقت‌ها و چیره‌شدن فقراء بر اغنیاء1 و کینه ‌ورزیدن هریک به یکدیگر خواهد شد.

  •  در اینجا معنی اسلام از نقطه‌‌نظر مساعدت به فقرا ـ به‌واسطۀ خمس و زکات و نذر و صدقات واجبه و مستحبه ـ و از طرفی حفظ قانون مالکیت بیان شد؛ و قیاس با مالکیت صرفه و کمونیست شد و ثابت شد که دین اسلام دین وسط است.

  • ذخیره‌سازی سودی گزاف برای روز واپسین، به‌واسطۀ انفاق به فقرا

  •  چهارم: آنکه انفاق، مجانی دادن نیست، بلکه معامله با خدا و ذخیره برای روز واپسین است؛ و بسیار پروردگار با قیمت گزافی صدقۀ انسان را خریداری می‌کند:

  • ﴿إِنَّ ٱللَهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَ﴾.2

  • ارتقاء از مرتبۀ پست حیوان‌منشی به درجات بزرگ انسانیّت، به‌واسطۀ کمک به مستمندان

  •  خداوند صدقه و کمک به مستمندان را از درجات بزرگ انسانیت شمرده و این عمل را موجب ارتقاء انسان از مقام پست و حیوان‌منشی او قرار داده است:

  • ﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ جَزُوعٗا * وَإِذَا مَسَّهُ ٱلۡخَيۡرُ مَنُوعًا * إِلَّا ٱلۡمُصَلِّينَ * ٱلَّذِينَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ دَآئِمُونَ * وَٱلَّذِينَ فِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ * لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ * وَٱلَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ﴾؛3

    1. . قابل ذکر است که در نسخه خطی حضرت علاّمه ـ قدّس سرّه ـ کلمه «فقراء» بر «اغنیاء» مقدم است، لیکن آنچه با متن سازگارتر است تقدیم اغنیاء بر فقراء است. (محقّق)
    2. . سوره توبه (9) آیه 111. نور ملکوت قرآن، ج 3، ص 160:
      «به‌‌درستی‌که خداوند از مؤمنین جان‌هایشان را و مال‌هایشان را خریداری کرده است که در مقابل آن به ایشان بهشت عطا نماید.»
    3. . سوره معارج (70) آیات 19 ـ 26. مهر تابان، ص 181، تعلیقه:
      «به‌درستی‌که انسان بی‌صبر و ثبات و بی‌تحمّل و حریص آفریده شده است. * زمانی که به او بدی و شرّی اصابت کند، سخت جزع‌کننده و فریاد‌برآورنده است. * و زمانی که به او خوبی و خیری برسد، به‌شدّت منع‌کننده و باز‌دارنده است. * مگر نمازگزاران؛ * آنان که در نماز خود به‌طور پیوسته دوام دارند، * و آنان که در اموال خود حقّی برای فقیر سائل و فقیر محروم معیّن می‌کنند، * و آنان که به روز پاداش و جزا تصدیق دارند.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

227
  •  سورۀ الذاریات می‌فرماید: ﴿كَانُواْ قَلِيلٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِ مَا يَهۡجَعُونَ * وَبِٱلۡأَسۡحَارِ هُمۡ يَسۡتَغۡفِرُونَ * وَفِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ﴾.1

  • نزول آیاتی از سورۀ «هل أتیٰ» به‌واسطۀ انفاق اهل‌بیت علیهم السّلام

  •  ائمۀ اطهار در انفاق در راه خدا داستان‌هایی دارند:

  •  داستان مریض شدن حسنین و نذر کردن حضرت امیر و حضرت فاطمه برای سلامت آنها، و روزه گرفتن حضرت امیر و فاطمه و حسنین و فضه، و پشم ریستن حضرت فاطمه هر روز یک جزّه، و آمدن مسکین موقع افطار و در شب دیگری یتیم و در شب سوّم اسیر، و انفاق آنها قرص‌های [نان] خود را، و آمدن حضرت امیر خدمت حضرت رسول، و آمدن مائدۀ آسمانی و نزول آیات ﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ يَشۡرَبُونَ مِن كَأۡسٖ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا * عَيۡنٗا يَشۡرَبُ بِهَا عِبَادُ ٱللَهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفۡجِيرٗا * يُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ وَيَخَافُونَ يَوۡمٗا كَانَ شَرُّهُۥ مُسۡتَطِيرٗا * وَيُطۡعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ مِسۡكِينٗا وَيَتِيمٗا وَأَسِيرًا * إِنَّمَا نُطۡعِمُكُمۡ لِوَجۡهِ ٱللَهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمۡ جَزَآءٗ وَلَا شُكُورًا﴾.2و3

    1. . سوره ذاریات (51) آیات 17 ـ 19. رسالۀ لبّ اللباب، ص 130، تعلیقه؛ مهرتابان، ص 181، تعلیقه:
      «و چنین بودند که پاسی کوتاه از شب را می‌خوابیدند، * و در سحرها استغفار می‌کردند، * [و] در اموالشان حقّی برای فقیر سائل و فقیر محروم [قرار می‌دادند].»
    2. . سوره انسان (76) آیات 5 ـ 9. ترجمه:
      «به‌درستی‌که ابرار از کاسه‌هایی می‌آشامند که در آن کافور ریخته و ممزوج شده است.‌ * چشمه‌ای است که از آن، مقرّبان از بندگان خدا می‌آشامند، و آن چشمه را به‌طور متین و استوار شکافته و منفجر می‌کنند و آبش را ظاهر می‌سازند. * و به نذرهای خود وفا می‌کنند، و از روزی که شر و گزندِ آن فراگیر است می‌ترسند. * و بر اساس محبّت خداوندی مسکین و یتیم و اسیر را اطعام می‌نمایند * (و می‌گویند) ما فقط برای رضای خدا و برای وجه خدا شما را اطعام می‌نماییم، و از شما نیز پاداش و سپاسی نمی‌خواهیم‌.» (محقّق)
    3. بحار الأنوار، ج 35، ص 243. انوارالملکوت، ج 1، ص 66:
      «در تفسير مجمع البيان* آورده است كه خاص و عام روايت نموده‌اند كه سورۀ ﴿هَلۡ أَتَىٰ﴾ از قوله [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

228
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] تعالى: ﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ يَشۡرَبُونَ﴾ الى قوله تعالى: ﴿وَكَانَ سَعۡيُكُم مَّشۡكُورًا﴾** دربارۀ على و فاطمه و حسن و حسين و كنيز آنها كه نامش‌ فضّه بود، نازل شده است.
      و مجمل قصّه آنكه: حسنين عليهما السّلام مريض شدند. جدّشان رسول اكرم و وجوه عرب به عيادت آمدند و گفتند به اميرالمؤمنين: ”يا أباالحَسَنِ، لَو نَذَرتَ عَلَى وَلَدَيك!“ حضرت نذر فرمود كه اگر خدا شفا دهد آنان را، سه روز روزه بگيرد؛ و همچنين فاطمه نذر كرد و همچنين فضّه نذر كرد. و آنها خوب شدند و شفا يافتند، درحالی‌كه از خوراك در نزد آنان هيچ نبود. حضرت امير سه من جو از يهودى قرض كرد ـ و در روايت ديگر تا آنكه براى او پشم ببافد ـ جو را نزد فاطمه آورد. يك منِ آن را آسيا كرد و نان پخت، و هنگامى كه نماز مغرب را بجاى آوردند نان را در پيش آنان گذارد كه ناگهان مسكينى درب خانه آواز برآورد:
      السّلامُ عَلَيكُم يا أهلَ بَيتِ مُحَمَّدٍ! أنا مِسكِينٌ مِن مَساكينِ المُسلِمينَ، أطْعِمُونِى مِمّا تَأكُلُونَ أطعَمَكُمُ اللهُ عَلَى مَوَائِدِ الجَنَّة. 
      [سلام بر شما اى اهل بيت محمّد، من مسكينى از مساكين مسلمين هستم. از آنچه مى‌خوريد مرا نيز اطعام كنيد. خدا شما را از غذاهاى بهشت اطعام كند. مترجم‌]
      على سهميۀ خود را داد و فاطمه داد و فضّه نيز داد، چيزى نخوردند مگر آب؛ و در بعضى از روايات حسنين نيز چيزى نخوردند و دادند. چون روز دوّم شد فاطمه يك من از جو برداشت، آرد و خمير نموده نان پخت و شبانگاه نزد على گذارد:
      فَإذًا يَتيمٌ بِالبابِ يَستَطعِمُ و يَقولُ: ”السّلامُ عَلَيكُم يا أهلَ بَيتِ مُحَمّدٍ! أنا يَتيمٌ مِن يَتامَى المُسلِمِينَ أطعِمُونِى أطعَمَكُمُ اللهُ عَلَى مَوائِدِ الجَنَّة.“
      [در اين هنگام يتيمى مقابل درب منزل آمده و طلب طعام نمود در‌حالى‌كه مى‌گفت: ”سلام بر شما اى اهل بيت محمّد، من يتيمى از ايتام مسلمين هستم؛ مرا اطعام كنيد! خدا شما را از غذاهاى بهشت اطعام كند!“ مترجم‌]
      همگى نان‌هاى خود را بدان يتيم سپردند؛ فلَم يَذوقُوا إلَّا المَاء.
      چون روز سوّم فرا رسيد بقيّه را حضرت فاطمه عليها السّلام آرد نموده نان پخت؛ هنگام شب اسيرى به پشت در آمد و فرياد برداشت:
      أنا أسِيرٌ مِن اسَرَاءِ المُشرِكينَ، السّلامُ عَلَيكُم يَا أهلَ بَيتِ مُحَمَّدٍ! تَأسِرُونَنا و تَشُدُّونَنا و لا تُطعِمُونَنا.
      [من اسيرى از اسراء مشركين هستم. سلام بر شما اى اهل بيت محمّد. شما ما را اسير مى‌كنيد و ما را در بند مى‌كنيد و غذا نمى‌دهيد؟ مترجم‌]
      همگى سهام خود را از قرص‌هاى جو دادند و چيزى جز آب نچشيدند.
      چون روز چهارم رسيد و نذرهاى خود را ادا كرده بود، حضرت اميرالمؤمنين به خدمت رسول اكرم آمد و با خود حسن و حسين را بردند؛ و در آن دو نور ديده اثر ضعف بود، پس پيغمبر گريه كرد و جبرائيل سورۀ ﴿هَلۡ أَتَىٰ﴾ نازل فرمود دربارۀ آنها.
      عجبى نيست از نزول اين سوره دربارۀ اهل بيت از اميرالمؤمنين و فاطمه و حسنين، عجب از نزول اوست دربارۀ فضّۀ خادمه؛ زيرا اين سوره دربارۀ جميع آنان نازل شده است. آرى، كسى كه در اثر تقوا و تبعيّت از اعمال آنان به دنبال آن بزرگواران حركت كند چگونه جزء آنان نگردد؟!
      خداوند در قرآن مجيد سگ اصحاب كهف را جزء آنان شمرده؛ در جایى كه فرمايد: ﴿سَيَقُولُونَ ثَلَٰثَةٞ رَّابِعُهُمۡ كَلۡبُهُمۡ وَيَقُولُونَ خَمۡسَةٞ سَادِسُهُمۡ كَلۡبُهُمۡ رَجۡمَۢا بِٱلۡغَيۡبِ وَيَقُولُونَ سَبۡعَةٞ وَثَامِنُهُمۡ كَلۡبُهُمۡ قُل رَّبِّيٓ أَعۡلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا قَلِيلٞ فَلَا تُمَارِ فِيهِمۡ إِلَّا مِرَآءٗ ظَٰهِرٗا وَلَا تَسۡتَفۡتِ فِيهِم مِّنۡهُمۡ أَحَدٗا﴾،*** چگونه فضّه جزء آن خاندان نگردد، همچنان‌كه سلمان فارسى جزء آنان شد.»
      * تفسير مجمع البيان، ج 10، ص 209.
      ** سوره انسان (76) آيه 22.
      *** سوره كهف (18) آيه 22.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

229
  •  ختم سخن با مقداری شرح حالات حضرت امیرالمؤمنین و معاهدۀ ابن‌ملجم و برک بن عبدالله و عمر بن بکر1 و روضۀ مناسب.

    1. امام شناسی، ج 12، ص 208:
      «ابن شهرآشوب گوید:
      عبدالرّحمَانِ بن ملجم تَجَوبِی مُرادی: ابن‌عباس گفته است: ”او از اولاد قدّار پی‌کنندۀ ناقۀ صالح بود، و داستان هر دو به یک شکل است. چون قدّار عاشق زنی شد که به وی رَباب می‌گفتند هم‌چنان‌که ابن‌ملجم عاشق قَطام شد.“
      آنگاه گوید:
      أبو‌مخنف أزدی و ابن‌راشد و رفاعی و ثقفی همگی گفته‌اند که: ”چند نفر از خوارج در مکّه مجتمع شدند و با خود گفتند: ما جان‌های خود را به خدا می‌فروشیم؛ و ای کاش می‌رفتیم به سوی امامان ضلال، و عزّت را از آنها می‌ربودیم و شهرها را از آنان راحت می‌ساختیم. عبد‌الرّحمان بن ملجم گفت: من علی را کفایت می‌کنم، و حجّاج بن عبدالله سعدی که به بَرَک معروف بود، گفت: من معاویه را کفایت می‌کنم، و عمرو بن بکر تمیمی گفت: من عمرو بن عاص را کفایت می‌کنم. و میعاد ضربت خود را نوزدهم ماه [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

230
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] رمضان قرار داده و متفرّق شدند.“
      ابن‌ملجم به كوفه آمد و مردى را از خوارج از اهل تَيم (تَيمُ الرَّباب) نزد قطام تيميّه ديدار كرد؛ و اميرالمؤمنين عليه السّلام پدر قَطام (أخضر تَمى)، برادر قطام (أصبَغ) را در جنگ نهروان كشته بود. چون نظر ابن‌ملجم به قطام افتاد، عاشق او شد و از او خواستگارى كرد. قطام خواهش او را بدين امور كه عبدى در شعر خود آورده است، اجابت نمود:
      فَلَم أرَ مَهرًا سَاقَهُ ذُو سَماحَة ** كمَهرِ قَطامٍ مِن قَصِيحٍ و أعجَمِ
      ثَلاثَة آلافٍ و عَبدٍ و قينَة ** و ضَربِ عَلِىّ بِالحُسامِ المُسَمَّمِ
      فَلا مَهرَ أغلَى مِن عَلِىّ و إن غَلا ** و لا قَتلَ إلّا دُونَ قَتلِ ابنِ مُلجَم*
      1) ”من نديده‌ام مهريه‌اى را كه صاحب بخشش و عطا و بذل مال، براى زوجه‌اش بفرستد مثل مهريۀ قطام از ميان جميع عرب و عجم (آنان كه به لسان فصيح عربى سخن مى‌گويند و يا آنان كه به لسان غير عربى تكلّم دارند):
      2) سه هزار درهم، و يك بنده، و يك كنيز، و زدن على بن أبى‌طالب را با شمشير برّان زهرداده شده.
      3) بنابراين، هيچ مهريه‌اى گران‌تر از خون على نيست و اگرچه هم آن مهريه گران باشد، و هيچ كشتنى نيست مگر اينكه از كشتن ابن‌ملجم پایين‌تر است.“
      ابن‌ملجم قبول كرد و گفت: ”اى واى بر تو! كه قدرت بر كشتن على دارد با آنكه در ميان اسب‌سواران يگانه اسب‌تاز است، و در ميان شجاعان پيروز و غالب، و در ميان نيزه و شمشيرزنان يگانه پيشرو؟! و امّا مال، مهم نيست؛ من آن را مى پردازم.“
      (و چون كيفيّت كشتن را به‌صورت فَتك و ترور، قطام مطرح كرد، آنگاه ابن‌ملجم او را از نيت خود آگاه كرد و گفت: ”من در كوفه نيامده‌ام مگر براى قتل على.“)
      بنابراين، قطام فرستاد دنبال وَردان بن مُجالد تميمى كه از خوارج بود، تا او ابن‌ملجم را در اين امر يارى كند؛ و ابن‌ملجم نيز خودش از شبيب بن بَجَره كمك خواست و او كمك نمود؛ و نيز يك نفر از وكلاى عمروعاص در نامه‌اى به خط خودش يكصد‌هزار درهم حواله كرد تا آن را مهريه قطام قرار دهند.
      قطام در شب نوزدهم براى ابن‌ملجم و شبيب غذاى لوزينه و جوزينه (غذایى كه با بادام و با گردو درست مى‌كنند) پخت و به آن دو نفر شراب عكبرى نوشانيد. شبيب به خواب رفت و ابن‌ملجم با قطام همبستر شد و تمتّع گرفت؛ سپس قطام برخاست و هر دو را بيدار كرد و سينه‌هاى آنها را با پارچه ابريشمى محكم بست. آنها شمشيرها را برداشتند و در كمين على نشستند در مقابل درِ سَدَّه. أشعَث بن قَيس هم براى معاونت آنها در مسجد بود و به ابن‌ملجم گفت: ”النَّجا، النَّجا: بشتاب، بشتاب براى برآوردن حاجتت؛ اينك صبح خنده مى‌زند و تو را رسوا مى‌كند.“
      حُجر بن عدى كه از اصحاب اميرالمؤمنين عليه السّلام بود، مكنون خاطر و نيت اشعث را احساس كرد و گفت: ”اى اشعث، تو على را مى‌كشى؟“ و با سرعت از مسجد بيرون آمد تا خود را به اميرالمؤمنين برساند و خبر دهد كه در اين بين اميرالمؤمنين عليه السّلام داخل مسجد شده بود و ابن‌ملجم مبادرت نموده و فرقش را با شمشير شكافته بود!**
      ابن شهرآشوب گوید که حضرت امام حسن علیه السّلام را در مرثیۀ پدر بزرگوار خود این اشعار را می‌خواندند:
      أینَ مَن کَانَ لِعِلمِ المُصطَفَی لِلنّاسِ بابَا ** أینَ مَن کانَ إذا ما قَحَطَ النّاسُ سَحابَا
      أینَ مَن کانَ إذا نودِی فِی الحَربِ أجابَا ** أینَ مَن کانَ دُعاهُ مُستَجابًا و مُجابَا
      1) ”کجاست آن که برای علم مصطفی از برای مردم در بود؟ کجاست آن که چون به مردم خشکی و فقدان باران می‌رسید، ابر باران‌دار بود؟
      2) کجاست آن که چون در جنگ او را صدا می‌زدند، فوراً اجابت می‌کرد؟ کجاست آن که دعایش مستجاب بود و جوابش داده می‌شد“؟
      مناقب، ج 2، ص 80 و 81. ابن‌حجر هيتمى در الصواعق المحرقة، ص 80 از مستدرك، از سدّى روايت كرده است كه: ”كان ابن ملجم عشق امرأة من الخوارج يقال لها نظام، فنكحها و أصدقها ثلاث آلاف درهم و قتل على. و فى ذلك يقول الفرزدق:
      فلم أرَ مَهرًا ساقَهُ ذو سماحة ** كمَهرِ نَظام بَين غير معجم***
      ثلاثَةُ آلافٍ و عَبدٍ و قينّة ** و ضَربِ عَلىّ بِالحُسام المُصَمَّم
      فلا مَهرَ أعلَى مِن عَلىّ و إن عَلا ** و لا فَتكَ إلّا دونَ فتكِ ابن ملجم.“ 
      و در صواعق، حروفى ص 135 در هر دو مورد «قطام» ضبط نموده است.
      ** مناقب، طبع سنگى، ج 2، ص 81.
      *** و فى رواية: من فصيح و أعجم.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

231
  • إخبار رسول خدا به کیفیّت شهادت امیرالمؤمنین

  •  روزی حضرت رسول به علی فرمودند:«”أ تَعلَمُ مَن أشقَی الأوَّلینَ؟“

  • قالَ: ”نَعَم، عاقِرُ النّاقَةِ“. فَقالَ لَه:”أ تَعلَمُ مَن أشقَی الآخَرینَ؟“ قالَ: ”لا!“ قالَ: ”مَن یَضرِبُکَ هاهُنا فَیُخضِبُ هَذِه“.»1

    1. شرح نهج البلاغة، ج 9، ص 117. امام شناسی، ج 12، ص 198:
      ابن‌أ‌ثير جَزَرى در كتاب اسدُالغابة، از اميرالمؤمنين عليه السّلام روايت مى‌كند كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم به من گفت: ”شقى‌ترين پيشينيان كيست؟“ من گفتم: ”آن كس كه از قوم ثمود بود و شتر صالح پيامبر را پى كرد و او را كشت.“ رسول خدا گفت: ”راست گفتى؛ اينك بگو: شقى‌ترين پسينيان كيست؟“ گفتم: ”اى رسول خدا، من نمى‌دانم.“ رسول خدا گفت: ”آن كسى كه بر اينجا بزند!“ و با دست خود اشاره كرد به يافوخ اميرالمؤمنين (يافوخ را در فارسى ملاج گويند و آن محلّى است در جلوى سر ميان استخوان جلوى سر و استخوان مغز سر، و در اطفال اين موضع از سر نرم است، و چون بر آن دست گذارند، فرو مى‌رود).
      و اميرالمؤمنين عليه السّلام مى‌گفت: ”حقّاً دوست دارم كه شقى‌ترين امّت برانگيخته شود و اين را از اين خضاب كند.“ و اشاره به سرش و محاسنش مى‌نمود.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

234
  • مجلس روز بیستم: ضرورت خلوص در انفاق

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

235

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

236
  • بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  • و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  • و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدّین

  • ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ﴾.1

  • کمک به فقراء از قوانین ضروری در اسلام

  •  روز گذشته مطالبی راجع به کمک [به] فقرا معروض شد؛ و بیان شد که این جهت، جنبۀ نظام اجتماع مردم را از اختلال محفوظ داشته و لذا اسلام جزء قوانین خود قرار داده است:

  • ﴿وَٱلَّذِينَ يَكۡنِزُونَ ٱلذَّهَبَ وَٱلۡفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ ٱللَهِ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٖ﴾.2

  •  عن أبی‌جعفر الباقر علیه السّلام، قالَ: «إنَّ اللَهَ عَزّوجَلَّ قَرَنَ الزَّکاةَ بِالصَّلاةِ

    1. . سوره آل‌عمران (3) آیه 92. روح مجرّد، ص 188:
      «شما هیچ‌گاه به نیکی و خوبی نخواهید رسید، مگر آن وقتی‌که از آنچه را که دوست می‌دارید، در سبیل وصول بدان نیکی انفاق کنید!»
    2. . سوره توبه (9) آیه 34. معاد شناسی، ج 2، ص 295:
      «و آن کسانی که طلا و نقره را اندوخته و ذخیره می‌نمایند و در راه خدا انفاق نمی‌کنند، پس ای پیغمبر آنان را از عذاب سخت و دردناک خدا بترسان!»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

237
  • فَقالَ: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ﴾1 فَمَن أقامَ الصَّلاةَ و لَم یُؤتِ الزَّکاةَ لَم یُقِمِ الصَّلاةَ.»2

  • داستان انفاق عایشه

  •  داستان انفاق عایشه یک گوسفند را به جز یک کتف از آن، و مکالمه او با حضرت رسول صلّی الله علیه و آله.3

  • مقرون بودن اقامۀ صلاة و ایتاء زکات در قرآن

  • ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُم مِّنۡ خَيۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَهِ إِنَّ ٱللَهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ﴾.4

    1. . سوره بقره (2) آیه 43.
    2. الکافی، ج 3، ص 506. ترجمه:
      «از حضرت امام باقر علیه السّلام روایت است که فرمود: ”خداوند تبارک و تعالی زکات را با نماز مقرون کرد و فرمود: ﴿نماز را به‌پای دارید، و زکات را بدهید!﴾ پس آن کسی که نماز را اقامه کند و از دادن زکات خودداری ورزد، نماز را نیز اقامه نکرده است.“» (محقّق)
    3. السنن الکبری للبیهقی، ج 9، ص 250:
      «(حَدَّثَنا ) الإمام أبوالطَیِّبِ سَهل بن محمَّد بن سُلیمان ـ رَحِمَهُ الله ـ إملَاءً، أنبأ أبوعمرو محمَّد بن جَعفَر بن محمَّد بن مَطَر العدل، ثَنا محمَّد بن عُثمانِ بن أبی‌سُوَید البَصْری، ثَنا عَبدِاللهِ بن رَجاء، أنبأ إسرائیل عَن أبی‌إسحاق عَن عَمرو بن شَرحَبیل عَن عائِشَةَ ـ رَضِیَ الله عَنها ـ قالت: کانَت لَنا شَاةٌ أرادَت أنْ تَموتَ؛ فَذَبَحناها فَقَسَمناها. فَجاءَ النَّبیُّ صَلَّی الله علیه و سَلَّمَ فَقال: ”یا عائِشَةُ، ما فَعَلتِ شاتَکُم؟“ قالت: ”أرادَت أنْ تَموتَ فَذَبَحناها فَقَسَمناها؛ و لَم یَبْقِ عِندَنا مِنها إلّا کَتِفٌ.“ قال: ”الشاةُ کُلُّها لَکُم إلّا الکَتِفَ.“»
      «عایشه می‌گوید: برای ما گوسفندی بود که در حال مردن بود؛ پس آن را ذبح نموده و گوشتش را تقسیم کردیم. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد و فرمود: ”ای عایشه، گوسفندتان را چه کار کردید؟“ گفت: ”در حال مردن بود، پس آن را ذبح کرده و تقسیم نمودیم؛ و چیزی از آن در نزد ما باقی نمانده مگر کتفی.“ رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: ”تمام آن گوسفند برای شماست مگر همان کتف.“» (محقّق)
    4. . سوره بقره (2) آیه 110. نور ملکوت قرآن، ج 3، ص 322؛ امام شناسی، ج 11، ص 198:
      «و نماز را به‌پای دارید و زکات را بدهید، و هر عمل خیری که انجام داده‌اید و زودتر از خودتان به نزد خدا فرستاده‌اید، آنجا موجود است و آن را خواهید یافت با آن موجودیّت فعلی و حتمی که ذخیرۀ اخروی است؛ به‌درستی‌که حقّاً خداوند به آنچه انجام می‌دهید بینا است.» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

238
  • تعبیر روایات از میزان جود رسول خدا

  •  «و قَد وَرَدَ أنّ رَسولَ الله صَلَّی الله عَلَیه و آله و سَلَّمَ کانَ أجوَدُ الخَلقِ؛ و کانَ فی رَمَضانَ کالرِّیحِ المُرسَلَةِ، لا یُمسِکُ فیه شَیئًا.»1

  • فضیلت اعلان صدقات واجبه در صورت ایمن بودن از ریا

  •  لذا برای نشر این قانون اسلام در صدقات واجبه چنانچه شخص، مأمون از ریا باشد، اخفاء آن را بر اعلان ترجیح نداده بلکه مرجوح دانسته:

  •  قالَ [أبوعبدالله] علیه السّلام: «... کلُّ ما فَرَضَ اللَهُ عَلَیکَ فَإعلانُهُ أفضَلُ مِن إسرارِهِ، و کُلُّ ما کانَ تَطَوُّعًا فَإسرارُهُ أفضَلُ مِن إعلانِهِ. و لَو أنَّ رَجُلًا یَحمِلُ زَکاةَ مالِهِ عَلَی عاتِقِهِ فَقَسَمَها عَلانِیَةً کانَ ذَلِکَ حَسَنًا جَمِیلًا؛»2

  •  [عَلِیُّ بنُ إبراهِیمَ عَن أبِیهِ، عَنِ ابنِ أبِی‌عُمَیرٍ، عَن إسحاقَ بنِ عَمّارٍ، عَن أبی‌عبدالله علیه السّلام] فِی قَولِ اللَهِ عَزّوجَلَّ ﴿وَإِن تُخۡفُوهَا وَتُؤۡتُوهَا ٱلۡفُقَرَآءَ فَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡ﴾،3 فَقالَ: «هِیَ سِوَی الزَّکاةِ؛ إنَّ الزَّکاةَ عَلانِیَةٌ غَیرُ سِرٍّ.»4

    1. جامع السعادات، ج 2، ص 99. ترجمه:
      «و در روایات وارد شده است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بخشنده‌ترین خلائق بود؛ و همواره در ماه مبارک رمضان همچون بادِ وزنده، هیچ‌کس را بی‌بهره نمی‌گذاشت و چیزی برای خود نگه نمی‌داشت.» (محقّق)
    2. الکافی، ج 3، ص 501. ترجمه:
      «حضرت امام صادق علیه السّلام فرمود: ”... هر فریضه‌ای را که خداوند بر تو واجب می‌کند، پس آشکارش بهتر از پنهان ‌است؛ و هر طاعتی که مستحبی باشد، پس پنهانش بهتر از آشکار است. (زکات نیز فریضه است؛ بنابراین) اگر کسی زکات مالش را بر دوش بگذارد و آشکارا بین مستمندان تقسیم کند، کار خوب و پسندیده‌ای انجام داده است.“» (محقّق)
    3. . سوره بقره (2) آیه 271.
    4. الکافی، ج 3، ص 502. ترجمه: «حضرت امام صادق علیه السّلام پیرامون تفسیر این گفتار خداوند عزّ‌و‌جلّ که می‌فرماید: ﴿و اگر در پنهان بدهید و مستمندان را در معرض ظهور در نیاورید، برای شما بهتر است﴾، فرمودند: ”مراد زکات فریضه نیست؛ زیرا زکات فریضه باید به‌طور علنی و آشکارا پرداخت گردد، نه پنهانی.“» (محقّق)

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

239
  • منّت در انفاق، باطل‌کنندۀ عمل تقربی انسان

  •  باید دانست که اگر کسی برای خودنمایی انفاق کند، بهره‌اش فقط همان خواهد بود و بس. لذا برای آنکه روی قاعدۀ طبیعی، گیرنده شرمنده و دهنده در مواقع اداء در خود استیلائی ملاحظه می‌کند، اسلام دستور داده که: اوّلاً لازم نیست به فقرا ذکر کنند که این مال، از زکات یا فطریه یا خمس یا صدقه است،1 و درعین‌حال نباید بر گیرنده منّت گذارد؛ زیرا مال خود اوست و منّت، عمل تقرّبی انسان را باطل می‌کند.

  • ﴿ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَهِ ثُمَّ لَا يُتۡبِعُونَ مَآ أَنفَقُواْ مَنّٗا وَلَآ أَذٗى لَّهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ * قَوۡلٞ مَّعۡرُوفٞ وَمَغۡفِرَةٌ خَيۡرٞ مِّن صَدَقَةٖ يَتۡبَعُهَآ أَذٗى وَٱللَهُ غَنِيٌّ حَلِيمٞ * يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِكُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ كَٱلَّذِي يُنفِقُ مَالَهُۥ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَلَا يُؤۡمِنُ بِٱللَهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَمَثَلُهُۥ كَمَثَلِ صَفۡوَانٍ عَلَيۡهِ تُرَابٞ فَأَصَابَهُۥ وَابِلٞ فَتَرَكَهُۥ صَلۡدٗا لَّا يَقۡدِرُونَ عَلَىٰ شَيۡءٖ مِّمَّا كَسَبُواْ وَٱللَهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ * وَمَثَلُ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَهِ وَتَثۡبِيتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ كَمَثَلِ جَنَّةِۢ بِرَبۡوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٞ فَ‍َٔاتَتۡ أُكُلَهَا ضِعۡفَيۡنِ فَإِن لَّمۡ يُصِبۡهَا وَابِلٞ فَطَلّٞ وَٱللَهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٌ﴾.2

    1. . نسبت به زکات و صدقه و یا تبرّع لازم نیست که ذکر شود، ولی از آنجا که خمس متعلّق به امام علیه السّلام است و ارتباطی به مؤدّی ندارد، نباید به‌نحوی داده شود که تصوّر شود آن شخص از نزد خود می‌دهد، و باید به‌نحوی به دست او برساند که تصوّر نکند از جیب خود داده است. (معلّق)
    2. . سوره بقره (2) آیات 262 ـ 265. نور ملکوت قرآن، ج 4، ص 63:
      «آنان که مال‌هایشان را در راه خدا انفاق می‌کنند و پس از انفاق منّتی نمی‌گذارند و آزاری نمی‌دهند، اجر و پاداششان نزد پروردگارشان است و نسبت به وقایع آتیه از فقدان مال ترسی ندارند. و در برابر مال از دست رفته، غصّه و اندوهی در وجودشان راه نمی‌یابد. * گفتار خوش و ملایم و عذرخواهی از سائل، بهتر است از انفاق و صدقه‌ای که در پی آن آزار باشد. و خداوند از این‌گونه انفاق بی‌نیاز است و در برابر عصیان و گناه این‌گونه انفاق‌کنندگان شکیبا است. * ای کسانی که ایمان آورده‌اید، انفاقات و صدقات خود را به منّت نهادن و آزار رساندن تباه و خراب نکنید؛ مِثل آن کسی که مال خود را برای خودنمایی انفاق کرده و به خدا و روز بازپسین ایمان نیاورده است. مَثَل چنین انسانی مانند دانه‌ای است که آن را بر روی تخته‌سنگی که بر روی آن خاک ریخته‌اند بکارند، و تند بارانی بر آن ببارد و تمام خاک‌ها را شسته، ببرد، و تخته سنگ به صورت قطعه‌ای سخت درآید؛ در این‌صورت به‌هیچ‌وجه نمی‌توانند از کشت خود بهره‌ای گیرند. و خداوند گروه کفران نعمت کننده را هدایت نمی‌نماید. * و مَثل کسانی که مال‌های خود را در راه رضا و خشنودی خدا و در ثَبات و اطمینان خودشان انفاق می‌کنند، مانند باغی است که در زمین شایسته و حاصل‌خیز احداث شده است، و تند بارانی بر آن ببارد و حاصلش را دوچندان دهد؛ و اگر احیاناً باران تند به آن زمین نرسد و باران اندک‌اندک ببارد، باز هم حاصل می‌دهد و بهره از آن بر‌می‌دارند. و خداوند به آنچه شما انجام می‌دهید بیناست.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

240
  • اشعار خاقانی در باب خلوص در انفاق

  • خاقانيا، به سائل اگر يك دِرَم دهى ** خواهى جزاى آن، دو بهشت از خداى خويش‌

  • پس نام آن كرم كنى اى خواجه؟! بَر مَنِه ** نام كرم به داده روى و رياى خويش‌

  • بر داده تو نام كرم كِى بوَد سزا؟! ** تا داده را، بهشت ستانى سِزاى خويش‌

  • تا يك دَهى به خلق و دو خواهى ز حق جزا ** آن را ربا شمر كه شمردى عطاى خويش‌

  • دانى كرم كدام بُوَد؟ آنكه هرچه هست ** بدهى به هركه هست و نخواهى جزاى خويش‌1

  • داستان انفاق خالصانۀ امیرالمؤمنین علیه السّلام

  •  داستان انفاق حضرت امیرالمؤمنین هفتصد خانه واقع در شهر کوفه را بدون آنکه مردم بدانند علی است.

  •  ختم سخن با روضۀ مناسب.

    1. دیوان خاقانی، قطعات.

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

242
  • مجلس شب بیست و یکم: علل ترس از مرگ

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

243

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

244
  • بِسمِ الله الرَّحمَن الرَّحیمِ

  • و الصَّلاةُ علی مُحمّدٍ و آلِه الطّاهِرینَ

  • و لَعنَةُ اللهِ عَلی أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی قِیامِ یَومِ الدّین

  • ﴿وَجَآءَتۡ سَكۡرَةُ ٱلۡمَوۡتِ بِٱلۡحَقِّ ذَٰلِكَ مَا كُنتَ مِنۡهُ تَحِيدُ﴾.1

  • ﴿فَكَشَفۡنَا عَنكَ غِطَآءَكَ فَبَصَرُكَ ٱلۡيَوۡمَ حَدِيدٞ﴾.2

  • علاقه به عالم طبع و جهل به عالم آخرت، یکی از علل ترس از مرگ

  •  انسان از آنجا که به این عالم طبیعت علاقه دارد و انس گرفته، پیوسته از مرگ گریزان است؛ به عالم ماوراء این عالم اطّلاع پیدا ننموده و حیات را منحصر در این حیات می‌داند، ولی غافل از آنکه سرای دیگر اوسع و اقوی از این عالم است. اگر به بچۀ در شکم مادر گفته شد باید در دنیای بزرگی بروی و غذای دیگری بخوری، راضی نمی‌شود؛ چون این دنیا را ندیده و به لذّات این دنیا اطّلاعی

    1. . سوره ق (50) آیه 19. معاد شناسی، ج 1، ص 87:
      «و سکرات مرگ به حق و واقعیّت خود خواهد رسید، و این همان است که از او دوری می‌گُزیدی.»
    2. . سوره ق (50) آیه 22. معاد شناسی، ج 1، ص 88:
      «و ما پردۀ غفلت را از برابر دیدگان تو برداشتیم و حجاب بصیرت را کنار زدیم؛ و امروز دیدگان تو بسیار تیزبین و حساس شده (و بصیرت تو تمام عوالم و منازل و مراحل بعد از مرگ را ادراک می‌کند و به حقیقت آنها پی می‌برد.)»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

245
  • ندارد. هم‌چنین مسافرت مرگ، برای انسان همین‌طور است، ولی بالأخره انسان باید دنیا را فراموش کند؛ زیرا حیات دنیا ابدی نیست.

  • ﴿إِنَّمَا مَثَلُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا كَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ مِمَّا يَأۡكُلُ ٱلنَّاسُ وَٱلۡأَنۡعَٰمُ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَخَذَتِ ٱلۡأَرۡضُ زُخۡرُفَهَا وَٱزَّيَّنَتۡ وَظَنَّ أَهۡلُهَآ أَنَّهُمۡ قَٰدِرُونَ عَلَيۡهَآ أَتَىٰهَآ أَمۡرُنَا لَيۡلًا أَوۡ نَهَارٗا فَجَعَلۡنَٰهَا حَصِيدٗا كَأَن لَّمۡ تَغۡنَ بِٱلۡأَمۡسِ كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ﴾.1

  • ظهور و بروز افعال انسان در آخرت، علّت دیگر ترس از مرگ

  •  علّت دیگر که مردم از مرگ می‌ترسند آن است که در عالم برزخ و قیامت که عوالم بروز و ظهور است، افعال انسان یکایک به‌طور کامل جلوه می‌کند و شخص عاصی می‌داند چه سرگذشتی بر او اتفاق خواهد افتاد؛ به خلاف مؤمنین که آنها مرگ را با آغوش باز استقبال می‌کنند.

  • حکایات ملاقات امام هادی علیه السّلام با بیمار خائف از مرگ

  •  [معانی الأخبار] بِهَذا الإسنادِ عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ علیه السّلام، قالَ: «دَخَلَ عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدٍ علیه السّلام عَلَی مَرِیضٍ مِن أصحابِهِ و هُوَ یَبکِی و یَجزَعُ مِنَ المَوتِ؛ فَقالَ لَهُ: ”یا عَبدَ اللَهِ، تَخافُ مِنَ المَوتِ لِأنَّکَ لا تَعرِفُهُ! أ رأیتَکَ إذا اتَّسَختَ و تَقَذَّرتَ و تأذَّیتَ مِن کَثرَةِ القَذَرِ و الوَسَخِ عَلَیکَ و أصابَکَ قُرُوحٌ و جَرَبٌ و عَلِمتَ أنَّ الغَسلَ فِی حَمّامٍ یُزِیلُ

    1. . سوره یونس (10) آیه 24. معاد شناسی، ج 1، ص 60:
      «همانا مثل زندگانی دنیا مانند آبی است که ما آن را از آسمان به پایین می‌فرستیم و گیاهان زمین از اقسام نباتاتی که خوراک انسان و چارپایان است با آن آب مخلوط شده، نباتات و گیاهان سرسبز و شاداب گشته؛ تا سرحدّی که زمین بهرۀ کافی خود را می‌برد و به انواع نبات و گیاه مزیّن می‌گردد و صاحبان و ساکنان زمین چنین می‌پندارند که دیگر یک‌باره تمام قدرت و مُکنت آنها بر زمین متمرکز شده و دیگر عاملی نیست که بتواند این بهرۀ کافی و این وفور نعمت و خرّمی و شادابی را از آنان بگیرد، که ناگهان امر ما در شب یا روز بدان زمین می‌رسد و چنان آنها را از بین می‌برد و همه را درو شده و از زمین جدا شده قرار می‌دهد که گویی اصلاً دیروز در این زمین چیزی نروییده بود. این‌طور ـ ای پیامبر گرامی ‌ـ ما آیات خود را مفصّلاً بیان می‌کنیم برای مردمی که تفکّر کنند و بیندیشند.»

مطلع انوار ج13 - مواعظ رمضان المبارک 1370 هجری قمری

246
  • ذَلِکَ کُلَّهُ، أ مَا تُرِیدُ أن تَدخُلَهُ فَتَغسِلَ ذَلِکَ عَنکَ، أو تَکرَهُ أن تَدخُلَهُ فَیَبقَی ذَلِکَ عَلَیکَ؟!“

  •  قالَ: ”بَلَی یا ابنَ رَسُولِ اللَهِ!“

  •  قالَ: ”فَذَلِکَ المَوتُ هُوَ ذَلِکَ الحَمّامُ. هُوَ آخِرُ ما بَقِیَ عَلَیکَ مِن تَمحِیصِ ذُنُوبِکَ و تَنقِیَتِکَ مِن سَیِّئاتِکَ؛ فإذا أنتَ وَرَدتَ عَلَیهِ و جاوَرتَهُ فَقَد نَجَوتَ مِن کُلِّ غَمٍّ و هَمٍّ و أذًی، و وَصَلتَ إلَی کُلِّ سُرُورٍ و فَرَحٍ.“

  •  فَسَکَنَ [ذلک] الرَّجُلُ و نَشِطَ و استَسلَمَ و غَمَّضَ عَینَ نَفسِهِ و مَضَی لِسَبِیلِهِ.»1

    1. معانی الأخبار، ص 290. معاد شناسی، ج 1، ص 161:
      در کتاب معانی الأخبار روایت می‌کند از محمّد بن قاسم مفسّر، از احمد بن حسن حسینی، از ح