12

مطلع انوار ج12

مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

مطلع انوار ج12 21613
مشاهده متن

پدیدآور علامه آیت‌اللَه سید محمدحسین حسینی طهرانی

گروه مطلع انوار


توضیحات

جلد دوازدهم از موسوعۀ گرانسنگ «مطلع انوار» اثر حضرت علامه آیة‌الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی قدّس سرّه، مشتمل بر متنِ مواعظِ مؤلّف در ماه رمضان سال 1369 ه. ق در مسجد قائم طهران می‌باشد که به اهتمام خود مؤلف به رشتۀ تحریر درآمده است.  
عمق مباحث مطروحه، شیوایی و روانیِ سخن برای پویندگان معرفت، جاذب و راهگشا می‌باشد. 
اهمّ مطالب مندرجه در این مجلّد: 
• مباحثی مختصر دربارۀ معرفت ذات، و اسماء وصفات پروردگار، و نقد و بررسی آراء مادی‌گرایان. 
•  شرح مختصری در عظمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، و فضائل امیرالمؤمنین علیه‌السلام. 
• مباحثی دربارۀ قرآن کریم و اهمیت اهتمام به آن،‌ فلسفۀ روزه، دعا، توبه، ‌تولّی و تبرّی، دنیا، هوای نفس، تقوا، فضیلت نماز، فضیلت علماء ربانی و تربیت اولاد.

/534
پی دی اف پی دی اف موبایل ورد

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

1

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

2

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

3
  • هو العليم

  •  ‌

  • دوره مُهذّب و محقّق

  • مكتوبات خطي، مُراسلات و مواعظ

  •  ‌

  • |َطلَعِ أنوار

  •  ‌

  • جلد دوازدهم

  •  ‌

  • مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

  •  ‌

  •  ‌

  • حضرت علاّمه آية الله حاج سيّد محمّد حسين حسيني طهراني

  • قدّس الله نفسه الزّكيّه

  •  ‌

  • با مقدّمه و تعليقات:

  • سيّد محمّد محسن حسيني طهراني

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

4

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

7
  •  ‌

  •  عن الباقر علیه السّلام:

  • کُلُّ ما مَیَّزتُمُوهُ بِأوهامِکُم فِى أدَقِّ مَعانِیهِ، فهو مَخلُوقٌ مَصنُوعٌ مِثلُکُم، مَردُودٌ إلَیکُم.

  •  ‌

  •  «تمام چیزهایی را که شما با دقیق‌ترین معانی با افکار خودتان تشخیص و تمیز می‌دهید و آن‌ را خدا می‌پندارید، آفریده‌ای است ساختۀ شما مانند خود شما، و بازگشتش به سوی شما می‌باشد.»

  •  ‌

  • بحار الأنوار، ج 66، ص 293

  •  ‌

  •  ‌

  •  ‌

  •  ‌

  •  ‌

  •  ‌

  •  ‌

  •  ‌

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

9
  •  ‌

  •  تصویر حضرت آیة الله علاّمه طهرانی ـ قدّس سرّه ـ در سنین جوانی

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

11
  •  ‌

  •  تصویر حضرت آیة الله علاّمه طهرانی ـ قدّس سرّه ـ در منزل مسکونی مشهد مقدّس

  •  ‌

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

13
  •  ‌

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

15

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

16

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

17

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

18

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

19

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

20

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

21

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

22

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

23

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

24

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

26
  • مجلس روز اوّل: فلسفه روزه

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

27
  • بسم الله الرّحمن الرّحیم

  • و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین

  • و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام الدّین

  • ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ﴾.1

  • انسان نمونه عوالم ثلاثه: ناسوت، ملکوت، جبروت

  •  عوالمی را که خداوند ایجاد فرموده سه عالم است:

  •  1. عالم طبیعت و ماده که او را عالم «ناسوت» گویند. و موجودات این عالم دارای مادّه و مدّت هستند، و به‌ واسطه حرکت در این عالم ترقّی و کمال پیدا می‌شود.

  •  2. عالم برزخ و مثال که او را عالم «ملکوت» گویند. و این عالم بر عالم ناسوت محیط است، و موجودات این عالم دارای ماده و مدّت نیستند ولیکن آثار

    1. ـ سوره البقرة (2) آیه 183. أنوار الملکوت، ج 1، ص 29:
      «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، بر شما روزه داشتن واجب شد هم‌چنان‌که بر امم سالفه که قبل از شما بوده‌اند نیز واجب شده است؛ و این وجوب روزه به علّت آن است که در مقام تقوا برآیید و خود را در مصونیّت الَهی بیاورید.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

28
  • ماده را دارند؛ مانند کمّ و کیف.

  •  3. عالم عقول و قیامت که او را عالم «جبروت» گویند. و این عالم بر عالم ملکوت محیط است، و موجودات این عالم نه دارای مادّه و مدّت، و نه دارای آثار مادّه هستند و فقط مجرّد من جمیع الجهات هستند.

  •  خداوند از هر یک از این سه عالم در انسان نمونه‌ای گذارده است؛ بدن انسان نمونۀ عالم ناسوت، ذهن انسان نمونۀ عالم ملکوت، و عقل انسان نمونۀ عالم جبروت است.

  •  انسان از عالم جبروت قوس نزولی طی نموده تا بدین عالم ناسوت رسیده است که أنت فی أظلم العوالم1، و باید دوباره از همان راه که آمده برگردد منتهی با سعادت و کمال؛ یعنی قوس صعود را طی کند.

  • اشعار مولانا درباره جایگاه و منزل اصلی انسان

  • روزها حرف‌ من‌ اینست‌ و همه‌ شب‌ سخنم***که‌ چرا غافل‌ از احوال‌ دل‌ خویشتنم‌
  • از کجا آمده‌ام‌، آمدنم‌ بهر چه‌ بود***به‌ کجا می‌روم‌ آخر ننمایی‌ وطنم‌
  • مرغ‌ باغ‌ ملکوتم‌ نیم‌ از عالم‌ خاک***دو سه‌ روزی‌ قفسی‌ ساخته‌اند از بدنم‌
  • خنک‌ آن‌ روز که‌ پرواز کنم‌ تا بر دوست***به‌ هوای‌ سر کویش‌ پر و بالی‌ بزنم‌
    1. ـ جهت اطّلاع بیشتر به مفاد این عبارت که به نقل برخی از مصادر نص روایت است، رجوع شود به: گلشن اسرار ص 286. ترجمه:
      «تو در پایین‌ترین و تاریک‌ترین جهان‌ها که عالم مادّۀ صرف و هیولای محض و استعداد و قابلیّت خالص و بعیدترین عالم از عوالم قرب است، قرار داری.» (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

29
  • من‌ به‌ خود نآمدم‌ اینجا که‌ به‌ خود باز روم***آنکه‌ آورده‌ مرا باز برد در وطنم1
  • ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ﴾2.

  • زاد و راحله برای سفر آخرت، منحصر در کمالات روحانی

  •  برای آنکه بتواند با کمال قدرت قوس صعود را طی کند و در عوالم دیگر سعید باشد، در این عالم احتیاج به زاد و راحله دارد؛ چون سفر، سفر روحانی است لذا زاد و راحله روحانی لازم دارد. و در این‌صورت زاد و راحله منحصر می‌شود به کمالات روحانی و ملکات نفسانی، و این حاصل نمی‌شود مگر به [واسطه] عمل به دستورات آسمانی و عبادات که مقدّمۀ معرفت است.

  •  لذا عبادات و احکام خدا نه تنها فایده‌اش تکامل عالم طبیعیّه و حفظ اجتماع و سیاست مُدن است، بلکه کمال روحی است برای سیر بقیّه عوالم؛ و به غیر آنها حاصل نمی‌شود.

  •  لذا هیچ‌وقت نباید از فلسفه احکام سؤال کرد؛ زیرا بشر هر چه ترقّی کند منتهای علمش رسیدن به فلسفۀ مادّی احکام است، ولی به فلسفه معنوی و ربط احکام و عبادات به عوالم دیگر راهی ندارد. لذا مثلاً نگویید که اگر نماز فائده‌اش حفظ الصّحة و عدم تعدّی به جان و مال مردم است، ما قانونی جعل می‌کنیم که بدون اتیان نماز آن فائده بر او مترتّب شود؛ زیرا فرضاً اگر بتواند فوائد اجتماعی نماز را از نقطه نظر حفظ الصّحّة و علم الاجتماع تأمین کند، فائده دیگر آن را از قبیل معراجیّت مؤمن مسلّماً تأمین نخواهد نمود.

  •  لذا در اخبار ملاحظه می‌شود که گاهی علّت احکام را فائدۀ مادّی و طبیعی می‌گیرند و گاهی معنوی، و این دو باهم تناقض ندارند؛ مثلاً گاهی می‌فرماید:

    1. ـ مثنوی میرخانی، پایان‌‌ دفتر چهارم، ص‌ 420‌.
    2. ـ ‌سوره البقرة (2) آیه 156. الله شناسی، ج 3، ص 198:
      «تحقیقاً ما همگی مِلک طلق خدا هستیم، و تحقیقاً ما همگی به سوی وی رجعت می‌نماییم.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

30
  • «الصَّومُ جُنَّةٌ مِنَ النّارِ»1 این فائده جبروتی روزه است، و گاهی می‌فرماید: «صُومُوا تَصِحُّوا»2 و این فائده ناسوتی روزه است. و لذا در خبر [وارد است که]: جماعتی از یهود که خدمت حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم آمدند و از فلسفه روزه و علّت تشریع آن سؤال کردند، حضرت هم فائده ناسوتی و هم فائده ملکوتی، برای روزه [بیان] می‌فرماید.3

    1. ـ الکافی، ج 2، ص 19. أنوار الملکوت، ج 1، ص 50، تعلیقه:
      «[رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: ”روزه سپر از آتش است.“]»
    2. ـ‌ بحار الأنوار، ج 93، ص 255. ترجمه:
      «رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: ”روزه بدارید تا سالم و تندرست شوید.“» (محقّق)
    3. ـ‌ من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 73:
      «رُوِیَ عن الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبِی‌طالِبٍ علیه السّلام أنَّهُ قالَ: جاء نَفَرٌ مِنَ ‌الیهودِ إلی رسولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله فَسَألَهُ أعلَمُهُم عن مَسائِلَ، فکان فیما سَألَهُ أنَّهُ قال له: لِأیِّ شَی‌ءٍ فَرَضَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ الصَّومَ علی أُمَّتِکَ بالنَّهارِ ثَلاثِینَ یَومًا و فَرَضَ اللهُ عَلَی الأُمَمِ أکثَرَ مِن ذَلِکَ؟
      فَقالَ النَّبِیُّ صلّی الله علیه و آله: ”إنَّ آدَمَ علیه السّلام لَمّا أکَلَ مِنَ الشَّجرةِ بَقِیَ فی بَطنِهِ ثَلاثِینَ یَومًا فَفَرَضَ اللهُ علی ذُرِّیَّتِهِ ثَلاثِینَ یَومًا الجُوعَ و العَطَشَ، و الّذی یَأکُلُونه بِاللَّیلِ تَفَضُّلٌ مِنَ اللهِ عَزَّوجَلَّ عَلَیهِم. و کَذَلِکَ کانَ عَلَی آدَمَ علیه السّلام فَفَرَضَ اللهُ ذَلِکَ عَلَی أُمَّتِی.“ ثُمَّ تَلا هَذِهِ الآیَةَ: ﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ * أَيَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖ﴾.*
      قالَ الیَهُودِیُّ: صَدَقتَ یا محمَّد! فما جَزاءُ مَن صامَها؟
      فَقالَ النَّبِیُّ صلّی الله علیه و آله: ”ما مِن مُؤمِنٍ یَصُومُ شَهرَ رَمَضانَ احتِسابًا إلّا أوجَبَ اللهُ تَبارَکَ و تَعالَی لَهُ سَبعَ خِصالٍ: أوَّلُها یذوب الحَرامُ فی جَسَدِهِ، و الثّانِیَةُ یَقرُبُ من رحمةِ اللهِ عَزَّوجَلَّ، و الثّالِثَةُ یَکُونُ قد کَفَّرَ خَطِیئَةَ آدَمَ أبِیهِ علیه السّلام، و الرّابِعَةُ یُهَوِّنُ اللهُ عَلَیهِ سَکَراتِ المَوتِ، و الخامِسَةُ أمانٌ مِنَ الجُوعِ و العَطَشِ یَومَ القیامةِ، و السّادِسَةُ یُعطِیهِ اللهُ بَراءَةً مِنَ النّارِ، و السّابِعَةُ یُطعِمُهُ اللهُ عَزَّوجَلَّ مِن طَیِّباتِ الجَنَّةِ.“ 
      [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

31
  • ...1

  • خطبه رسول خدا در آخر شعبان

  •  در اینجا مطلب را متّصل نمودم به خطبه روزه که حضرت رسالت در آخر شعبان

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل]قالَ: صَدَقتَ یا مُحَمَّد!»
      ترجمه: «از حضرت امام حسن بن علی بن أبی‌طالب علیهما السّلام روایت شده است که فرمود: جماعتی از یهود به نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمدند؛ پس عالم‌ترین ایشان درباره مسائلی از آن حضرت سؤالاتی کرد، و از جمله سؤال‌هایش این بود که گفت: به چه علّت خدای عزّوجلّ روزه گرفتن در ساعات روز را بر امّت تو، سی روز واجب نموده و بر امّت‌های دیگر بیش از این فرض فرموده است؟
      رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: ”وقتی آدم علیه السّلام از میوۀ آن درخت خورد، سی روز در شکم او باقی ماند؛ بدین جهت خداوند سی روز گرسنگی و تشنگی را بر ذرّیه و نسل او فرض فرمود، و آنچه در شب می‌خورند تفضّلی از جانب خدای عزّ‌و‌جلّ بر آنها است. مسأله نسبت به آدم علیه السّلام این‌گونه بوده است، و از این رو خداوند آن را بر امّت من نیز واجب ساخته است.“ سپس این آیه را تلاوت فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ * أَيَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖ﴾؛ ”ای کسانی که ایمان آورده‌اید بر شما روزه داشتن واجب شد هم‌چنان که بر امم سالفه که قبل از شما بوده‌اند نیز واجب شده است؛ و این وجوب روزه به علّت آنست که در مقام تقوا برآیید و خود را در مصونیّت الَهی بیاورید.* روزه‌ای که بر شما مؤمنین واجب شده است، در روزهای قلیلی است که به شمارش در‌می‌آید.“
      مرد یهودی گفت: درست گفتی ای محمّد! پس جزاء و مزد کسی که این ایّام را روزه بدارد چیست؟
      فرمود: ”هیچ مؤمنی نیست که ماه رمضان را به قصد قربت روزه بگیرد مگر آنکه خدای تبارک و تعالی هفت خصلت را بر او واجب می‌کند: اوّل آنکه حرام در بدنش ذوب می‌شود، و دوّم آنکه به رحمت خدای تبارک و تعالی نزدیک می‌گردد، و سوّم آنکه با این عمل کفّارۀخطای پدرش آدم علیه السّلام را داده است، و چهارم آنکه خداوند سکرات مرگ را بر او آسان ‌می‌سازد، و پنجم آنکه سبب امان از گرسنگی و تشنگی روز قیامت است، و ششم آنکه خداوند نامۀ برائت و بیزاری از آتش جهنّم را به او عطا می‌کند، و هفتم آنکه خدای عزّ‌و‌جلّ او را از غذاهای طیّب و پاکیزه بهشت اطعام می‌نماید.“
      مردی یهودی گفت: درست گفتی، ای محمّد!» (محقّق)
      * سوره البقرة (2) ذیل آیه 183 و صدر آیه 184.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

32
  • بیان فرموده‌اند1، و تمام آن را بیان نموده و آثار و فوائد ملکوتی آن کاملاً شرح داده شد.

    1. ـ بحار الأنوار، ج 93، ص 356؛ أنوار الملکوت، ج 1، ص 32 به نقل از وسائل الشّیعة، ج 10، ص 313:
      «در کتاب وسائل الشیعه نقل می‌کند از عیون الأخبار، عن محمّد بن بکران النّقاش، عن احمد بن الحسن القطان و محمّد بن احمد بن ابراهیم المعاذی و محمّد بن ابراهیم بن اسحاق المکتب، کلّهم عن احمد بن سعید، عن علیّ بن الحسن الفضّال، عن أبیه، عن الرّضا علیه السّلام، عن آبائه علیهم السّلام، عن علیّ علیه السّلام: 
      إنَّ رَسُولَ اللهِ صلّی الله علیه و آله خَطَبَنا ذاتَ یَومٍ فَقالَ:
      ”أیُّها النّاسُ! إنَّهُ قَد أقبَلَ إلَیکُم شَهرُ اللهِ بِالبَرَکَةِ و الرَّحمَةِ و المَغفِرَةِ. شَهرٌ هُوَ عِندَ اللهِ أفضَلُ الشُّهُورِ و أیّامُهُ أفضَلُ الأیّامِ و لَیالِیهِ أفضَلُ اللَّیالِی و ساعاتُهُ أفضَلُ السّاعاتِ. هُوَ شَهرٌ دُعِیتُم فیه إلَی ضِیافَةِ اللهِ و جُعِلتم فیه مِن أهلِ کَرامَةِ اللهِ.
      أنفاسُکُم فیه تَسبِیحٌ و نَومُکُم فیه عِبادَةٌ و عَمَلُکُم فیه مَقبُولٌ و دُعاؤُکُم فیه مُستَجابٌ، فاسألُوا اللهَ رَبَّکُم بِنِیّاتٍ صادِقَةٍ و قُلُوبٍ طاهِرَةٍ أن یُوَفِّقَکُم لِصِیامِهِ و تِلاوَةِ کتابِهِ، فإنَّ الشَّقِیَّ مَن حُرِّمَ غُفرانَ اللهِ فی هَذا الشَّهرِ العَظِیمِ.
      و اذکُرُوا بِجُوعِکُم و عَطَشِکُم فیه جُوعَ یَومِ القِیامَةِ و عَطَشَهُ، و تَصَدَّقُوا عَلَی فُقَرائِکُم و مَساکِینِکُم، و وَقِّرُوا کِبارَکُم، و ارحَمُوا صِغارَکُم، و صِلُوا أرحامَکُم، و احفَظُوا ألسِنَتَکُم، و غُضُّوا عَمّا لا یَحِلُّ النَّظَرُ إلَیهِ أبصارَکُم و عَمّا لایَحِلُّ الاستِماعُ إلَیهِ أسماعَکُم، و تَحَنَّنُوا عَلَی أیتامِ النّاسِ یُتَحَنَّن عَلَی أیتامِکُم، و توبُوا إلَی اللهِ مِن ذُنُوبِکُم، و ارفَعُوا إلَیهِ أیدِیَکُم بِالدُّعاءِ فی أوقاتِ صَلاتِکُم؛ فإنَّها أفضلُ السّاعاتِ یَنظُرُ اللهُ عَزَّوجَلَّ فِیها بِالرَّحمَةِ إلَی عِبادِهِ، یُجِیبُهُم إذا ناجَوهُ و یُلَبِّیهِم إذا نادَوهُ و یُعطِیهِم إذا سَألُوهُ و یستجیبُ لَهُم إذا دَعَوهُ.
      أیُّها النّاسُ إنَّ أنفُسَکُم مرهونَةٌ بِأعمالِکُم فَفُکُّوها بِاستِغفارِکُم، و ظهورَکُم ثَقِیلَةٌ مِن أوزارِکُم فَخَفِّفُوا عَنها بِطُولِ سُجُودِکُم. و اعلَمُوا أنَّ اللهَ أقسَمَ بِعِزَّتِهِ أن لا یُعَذِّبَ المُصَلِّینَ و السّاجِدِینَ، و أن لا یُرَوِّعَهُم بِالنّارِ یَومَ یَقُومُ النّاسُ لِرَبِّ العالَمِینَ.
      أیُّها النّاسُ! مَن فَطَّرَ مِنکُم صائِمًا مُؤمِنًا فی هَذا الشَّهرِ کانَ له بِذَلِکَ عند اللهِ عِتقُ نَسَمَةٍ و مغفرةٌ لِما مَضَی مِن ذُنُوبِهِ.“ [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

33
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] قِیلَ: یا رَسُولَ اللهِ! فَلَیسَ کُلُّنا یَقدِرُ عَلَی ذَلِکَ! فَقالَ صلّی الله علیه و آله: ”اتَّقُوا [الله] النّارَ و لو بِشِقِّ تَمرَةٍ، اتَّقُوا النّارَ و لو بِشَربَةٍ مِن ماءٍ.“
      ”أیُّها النّاسُ! مَن حَسَّنَ مِنکُم فی هَذا الشَّهرِ خُلُقَهُ کان له جَوازًا علی الصِّراطِ یومَ تَزِلُّ فیه الأقدامُ، و مَن خَفَّفَ فی هَذا الشَّهرِ عَمّا مَلَکَت یَمِینُهُ خَفَّفَ اللهُ علیهِ حِسابَهُ، و مَن کَفَّ فیه شَرَّهُ کَفَّ اللهُ عنه غَضَبَهُ یَومَ یَلقاهُ، و مَن أکرَمَ فیه یَتِیمًا أکرَمَهُ اللهُ یومَ یَلقاهُ، و مَن وَصَلَ فیه رَحِمَهُ وَصَلَهُ اللهُ بِرَحمَتِهِ یومَ یَلقاهُ، و مَن قَطَعَ فیه رَحِمَهُ قَطَعَ اللهُ عَنهُ رَحمَتَهُ یومَ یَلقاهُ، و مَن تَطَوَّعَ فیه بِصَلاةٍ کَتَبَ اللهُ لَهُ بَراءَةً مِنَ النّارِ، و مَن أدَّی فیه فَرضًا کان له ثوابُ مَن أدَّی سَبعِینَ فَرِیضَةً فِیما سِواهُ مِنَ الشُّهُورِ، و مَن أکثَرَ فیه مِنَ الصَّلاةِ عَلَیَّ ثَقَّلَ اللهُ مِیزانَهُ یومَ تَخِفُّ المَوازِینُ، و مَن تَلا فیه آیَةً مِنَ القُرآنِ کانَ لَهُ مِثلُ أجرِ مَن خَتَمَ القُرآنَ فی غیرِهِ مِنَ الشُّهُورِ.
      أیُّها النّاسُ! إنَّ أبوابَ الجِنانِ فی هَذا الشَّهرِ مُفَتَّحَةٌ فاسألُوا رَبَّکُم أن لایُغَلِّقَها عَنکُم [علیکم]، و أبوابَ النِّیرانِ مُغَلَّقَةٌ فاسألُوا رَبَّکُم أن لایُفَتِّحَها عَلَیکُم، و الشَّیاطِینَ مغلولةٌ فاسألُوا رَبَّکُم أن لایُسَلِّطَها عَلَیکُم.“
      قالَ أمیرالمؤمنین علیه السّلام: فقُمتُ فَقُلتُ: یا رَسُولَ اللهِ! ما أفضَلُ الأعمالِ فی هَذا الشَّهرِ؟ 
      فَقالَ: ”یا أبا‌الحَسَنِ! أفضَلُ الأعمالِ فی هَذا الشَّهرِ الوَرَعُ عن مَحارِمِ اللهِ.“ ـ الحدیث. 
      [امام رضا علیه السّلام از پدرانش از أمیرالمؤمنین علی بن أبی‌طالب علیهم السّلام روایت می‌کنند که آن حضرت فرمود: روزی رسول خدا برای ما خطبه ایراد می‌فرمود و چنین فرمودند:
      ”ای مردم! بدرستی که ماه خدا به سوی شما می‌آید در حالی‌که نوید برکت و رحمت و آمرزش را به همراه دارد. ماهی که از همه ماه‌ها نزد پروردگار با فضیلت‌تر است و روزها و شب‌ها و ساعات آن بر سایر روزها و شب‌ها و ساعات ماه‌های دیگر برتری دارند. ماهی که برای میهمانی پروردگار دعوت شده‌اید و از جملۀ افرادی که مورد کرامت و تکریم پروردگار قرار گرفته‌اند واقع شدید. نفس‌های شما در این ماه تسبیح به حساب می‌آید، و خواب شما در این ماه عبادت نوشته می‌شود، اعمال شما در این ماه مورد قبول حضرت حقّ، و دعاهای شما به مرتبه اجابت خواهد رسید؛ پس با قلبی خالص و نیّتی پاک و صادق از خدا بخواهید که شما را موفّق به روزه‌داری و تلاوت قرآن بدارد. به تحقیق که شقی و بدبخت آن کسی است که از آمرزش الَهی در این ماه با عظمت محروم گردد.
      گرسنگی و عطش در این ماه شما را به یاد گرسنگی و عطش روز قیامت بیندازد، بر فقراء و [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

34
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] تنگدستان ببخشایید، بزرگانتان را تعظیم و تکریم و زیردستان را مورد رأفت و رحمت قرار دهید، ارحام و خویشان خود را صلۀ رحم کنید، زبان خود را نگه دارید و چشمان خود را از آنچه مورد سخط و غضب الَهی است بپوشانید و گوش‌های خود را از آنچه شنیدنش نکوهش شده است ببندید، بر یتیمان مردم رأفت کنید تا بر یتیمان شما رأفت و عطوفت کنند، و از گناهان خویش به درگاه الَهی طلب مغفرت نمایید، و در اوقات نماز دست‌های خود را برای دعا به پیشگاه خدا بلند کنید؛ و بدانید که اوقات نماز برترین اوقات است در نزد پروردگار که خدای متعال به بندگانش نظر لطف و مرحمت می‌اندازد، اگر او را بخوانند پاسخ می‌دهد و چون او را ندا کنند می‌پذیرد و جواب مثبت می‌دهد، و اگر از او چیزی درخواست کنند عطا می‌کند و دعوت آنها را ردّ نمی‌نماید.
      ای مردم! بدانید که افعال و اعمال، جان‌های شما را در بند گرفتاری‌ها و عالم شهوات و دنیای دنیّ درآورده است؛ پس با طلب آمرزش از خدا آنها را رها سازید و از قید و عالم شهوت بیرون آورید. آثار و پیامدهای کردار ناشایست بر پشت شما سنگینی نموده است؛ پس به‌واسطۀ سجده‌های طولانی این بار گران را از دوش خود بردارید. و بدانید که خدای متعال به عزّت و جلال خود سوگند یاد کرده که نمازگزاران و سجده‌کنندگان را به عذاب کیفر ندهد، و آتش دوزخ آنان را بیمناک نسازد در روزی که همه در پیشگاه حساب اعمال نزد او حاضر می‌شوند. 
      ای مردم! کسی که در این ماه روزه‌داری را افطار دهد مانند کسی است که بنده‌ای را در راه خدا آزاد نموده است و تمام گناهان گذشته او مورد آمرزش قرار می‌گیرد.“
      بعضی به پیامبر عرض کردند: همه ما قادر نیستیم که روزه‌داران را به افطار دعوت کنیم! پیامبر فرمود: ”تقوا را برای خود تحصیل نمایید گرچه به مقدار افطار دادن به اندازۀ تکّه‌ای از خرما باشد یا جرعه‌ای از آب.“
      ”ای مردم! کسی که در این ماه اخلاق خود را نیکو کند در روزی که قدم‌ها بر بالای صراط می‌لرزد او جواز عبور از صراط دریافت خواهد کرد، و کسی که بر غلامان و کنیزانش آسان بگیرد خدای متعال در روز بازپسین بر او آسان خواهد گرفت، و کسی که آزارش به دیگران را در این ماه کنترل نماید خداوند در روز قیامت او را مورد سخط و غضب خود قرار ندهد، و کسی که یتیمی را در این ماه گرامی بدارد خدا در روز ملاقات با بندگانش او را گرامی خواهد داشت، و کسی که ارتباط با خویشان خود را در این ماه پیوند دهد خداوند بین خود و او در روز جزا به رحمت واسعه‌اش پیوند برقرار نماید، و کسی که قطع رحم نماید خدا رحمتش را در روز قیامت از او دریغ نماید، و کسی که در این ماه نافله‌ای بخواند خداوند برائت از آتش دوزخ را برای او می‌نویسد، و کسی که واجبی از واجبات را در این ماه انجام دهد خدای متعال ثواب هفتاد عمل واجب در غیر این ماه برای او منظور می‌دارد، و کسی که در این ماه بر من درود بفرستد (اَللَهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد) خداوند کفّه ترازوی عمل او را در روزی که کفّه‌های ترازوی اعمال سبک است سنگین خواهد نمود، و کسی که در این ماه آیه‌ای از قرآن بخواند مانند کسی است که یک ختم قرآن در غیر این ماه نموده است. 
      ای مردم! درهای بهشت در این ماه باز است پس از خدا بخواهید تا بر روی شما نبندد، و درب‌های جهنّم بر روی شما بسته است پس از خدا تقاضا کنید تا بر روی شما نگشاید، و بر دست و پای شیاطین در این ماه بند نهاده‌اند پس از خدا بخواهید که آنها بر شما مسلّط نگردند.“
      أمیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: من ایستادم و عرض کردم: ای رسول خدا! بهترین اعمال در این ماه چه عملی است؟
      حضرت فرمودند: ”ای ابا‌الحسن! با فضیلت‌ترین اعمال در این ماه دوری جستن از محرّمات الَهی است.“ ـ تا آخر حدیث. مترجم]» ـ پایان متن منقول از أنوار الملکوت.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

35
  • روضه عطش حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام

  •  ختم صحبت پس از روضۀ عطش حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام.1

    1. ـ أنوار الملکوت، ج ‌1، ص 231:
      «وقتی که یزید فرستاد به حاکم مدینه (وَلید بن عُقبَه) که از سیّدالشّهداء علیه السّلام بیعت بگیرد، و مناظرات بین آن حضرت و ولید و مروان بن حکم در دارالامارۀ مدینه در گرفت و حضرت خارج شدند، حضرت نیمه شبی بر سر قبر رسول خدا رفتند و گفتند:
      فقال: ”السّلامُ عَلَیکَ یا رَسولَ اللهُ! أنا الحُسَینُ بنُ فاطِمَة فَرخُکَ و ابنُ فَرخَتِکَ و سِبطُکَ الّذی خَلَّفتَنِی فی أُمَّتِکَ؛ فَاشهَدْ عَلَیهِمْ یا نَبِیَّ اللهِ إنَّهُمْ قَد خَذَلُونِی و ضَیَّعونِی و لَم یَحفَظونِی، و هَذِهِ شَکوایَ إلَیکَ حَتَّی ألقاک.“
      [سپس عرض نمود: ”سلام بر تو ای رسول خدا! من حسین بن فاطمه فرزند کوچک تو و فرزند دختر کوچک شما می‌باشم، و نوه تو که مرا به جای خود در میان امّت گذاشتی؛ پس شاهد باش بر آنان ای رسول پروردگار، به درستی که آنان مرا کوچک شمردند و حقوقم را ضایع نمودند و مرا در میان خود محترم نشمردند، و این است شکایت من نزد تو تا وقتی که تو را ملاقات نمایم.“ مترجم]
      این بگفت و به نماز ایستاد و همۀ شب به رکوع و سجود بود و بامدادان به سرای آمد، شبانگاه دوباره بر سر قبر پیغمبر رفت و چند رکعتی نماز بگذاشت و چون فارغ شد، فَقالَ: 
      ”اَللَهمّ هَذا قَبرُ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ و أنا ابنُ بِنتِ نَبِیِّکَ، و قَد حَضَرَ مِن الأمرِ ما قَد عَلِمتَ. اَللَهمّ إنّی أُحِبُّ المَعروفَ و أُنکِرُ المُنکَرَ، و أنا أسألُکَ یا ذا الجَلالِ و الإکرامِ بِحَقِّ القَبرِ و بِحَقِّ مَن فیه إلّا اخْتَرتَ لی ما هو لَکَ رِضًی و لِرَسولِکَ رِضًی.“ 
      [سپس عرض نمود: ”بار خدایا! این قبر فرستاده تو محمّد است و من فرزند دختر پیامبرت می‌باشم، و از واقعه‌ای که برای من پیش آمده است با خبری. بار خدایا! من به تحقیق که امر معروف را دوست می‌دارم و از کار زشت گریزان می‌باشم، و من از تو درخواست می‌کنم ای صاحب جلالت و إکرام به حقّ این قبر و به حقّ آن کسی که درون آن آرمیده است، برای من آن چیزی را اختیار فرما که رضایت و خشنودی تو در آن است و پیامبر تو نیز از آن راضی و خشنود خواهد بود.“ مترجم‌]
      چون این بگفت سر خود را بر قبر رسول الله گذارده بسیار بگریست تا در خواب رفت، و در خواب دید رسول خدا به طرفش می‌آید و ملائکه از یمین و شمال رسول خدا می‌آیند، و گروهی از پیش و گروهی در عقب حرکت می‌کنند؛ چون رسول خدا برسید حسین را در آغوش گرفت و میان دو چشمش ببوسید، و قالَ:
      ”حَبیبی یا حُسَینُ! کَأنّی أراکَ عن قَریبٍ مُرَمَّلًا بِدِمائِکَ مَذبوحًا بِأرضِ کَربٍ و بَلاءٍ مِن عِصابَةٍ مِن أُمَّتی و أنتَ مَعَ ذَلِکَ عَطشانٌ لا تُسقَیٰ و ظَمْآنٌ لا تُروَیٰ و هُم مَعَ ذَلِکَ یَرجونَ شَفاعَتِی؛ لا أنالَهُمُ اللهُ شَفاعَتِی یَومَ القِیامَة! حَبیبی یا حُسَینُ! إنّ أباکَ و أُمَّکَ و أخاکَ قَدِموا عَلَیَّ و هُم مُشتاقونَ إلیکَ، و إنَّ لَکَ فی الجَنّاتِ لَدَرَجاتٍ لَن تَنالَها إلّا بِالشّهادَة.“*
      [حضرت رسول فرمود: ”ای حسین، ای عزیز من! گویا می‌بینم تو را که عن‌قریب در خون خود به خاک خواهی افتاد، و گروهی از امّت من در زمین کربلا تو را ذبح می‌نمایند و در این حال عطش بر تو غلبه کرده است ولی تو را سیراب نمی‌نمایند، و از تاب و توان انداخته است ولی به تو آب نخواهند داد، در حالی‌که این طائفه امید شفاعت مرا دارند. خداوند ایشان را از شفاعت من روز قیامت محروم گرداند. عزیزم ای حسین! بدرستی که پدر و مادر و برادرت پیش من آمدند و بی‌صبرانه انتظار آمدن تو را می‌کشند. و بدان که خداوند برای تو در بهشت مقاماتی را تعیین نموده است که بدون شهادت به آنها نخواهی رسید.“ مترجم]» ـ پایان متن منقول از أنوار الملکوت.
      *ـ ناسخ التواریخ، مجلّد حضرت سیّد‌الشّهداء، ج 2، ص 3 و 4؛ بحار الأنوار، ج 44، ص 327 و 328 با قدری اختلاف.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

36

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

37
  • مجلس روز دوّم: تفکّر در مخلوقات الَهی، دوائی برای وصول به اوّل درجه معرفت

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

39
  • بسم الله الرّحمن الرّحیم

  •  و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین

  •  و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام الدّین

  • تفکّر در آفرینش آسمان‌ها، یکی از مهم‌ترین عبادات

  • ﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾1

  • یکی از مهم‌ترین عبادات تفکّر در آفرینش آسمان‌هاست.

  • روایاتی چند در فضیلت اصل تفکّر

  •  عن النّبی صلّی الله علیه و آله: «تَفَکُّرُ ساعَةٍ خَیْرٌ مِنْ قِیام سِتّین سَنَةً.»2

  •  و عن الصادق علیه السّلام: «أفضَلُ العِبادَةِ إدمانُ الفکر فِی اللَهِ3

    1. ـ سوره آل عمران (3) آیه 190. معاد شناسی، ج 9، ص 28:
      «حقّاً که در آفرینش آسمان‌ها و زمین و اختلاف شب و روز، نشانه‌ها و علاماتی است برای خردمندان.»
    2. ـ الجامع الصغیر، ج 2، ص 219: «قال رسول الله صلّی الله علیه و آله فکرةُ ساعةٍ خیرٌ مِن عِبادةِ سِتّینَ سَنَةً»؛ المیزان، ج 4، ص 90. ترجمه: 
      «یک ساعت تفکّر کردن، از شصت سال قیام به عبادت بهتر است.» (محقّق)
    3. ـ الکافی، ج 2، ص 55: «أفضَلُ العِبادَةِ إدمانُ التَّفَکُّرِ فی اللَهِ و فی قُدرَتِهِ.». ترجمه:
      «از حضرت امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: ”افضلِ عبادات، مداومت و بسیار تفکّر و تأمّل نمودن در خداوند و قدرت اوست.“» (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

40
  •  و عن الرّضا علیه السّلام: «لَیسَ العِبادَةُ کَثرَةَ الصَّلاةِ و الصَّومِ، إنَّما العِبادَةُ التَّفَکُّرُ فی أمرِ اللَهِ [عزّوجلّ].»1

  • تفکّر در مخلوقات، یکی از اقسام تفکّر

  •  یکی از اقسام تفکّر، تفکّر در مخلوقات است.

  •  عن الباقر علیه السّلام: «إیّاکُم و التَّفَکُّرَ فی اللَهِ، و لَکِن إذا أرَدتُم أن تَنظُرُوا إلَی عَظَمَتِهِ فانظُرُوا إلَی عِظَمِ خَلقِهِ2

  •  فکری بنما در حرکت سیّارات و ثوابت، بعضی تند می‌گردند، بعضی کند حرکت می‌کنند، روی نظام معیّن با قوای جاذبه و دافعه‌ای که بین آنها موجود است. ببین این گوی‌های طلایی چطور با قدرت پروردگار در این فضای لایتناهی معلّقند.

  • ﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ * ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَهَ قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ * رَبَّنَآ إِنَّكَ مَن تُدۡخِلِ ٱلنَّارَ فَقَدۡ أَخۡزَيۡتَهُۥ وَمَا لِلظَّـٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ * رَّبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعۡنَا مُنَادِيٗا يُنَادِي لِلۡإِيمَٰنِ أَنۡ ءَامِنُواْ بِرَبِّكُمۡ فَ‍َٔامَنَّا رَبَّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرۡ عَنَّا سَيِّ‍َٔاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ ٱلۡأَبۡرَارِ * رَبَّنَا وَءَاتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِكَ وَلَا تُخۡزِنَا يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّكَ لَا تُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ * فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّي لَآ أُضِيعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖ فَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَٰتَلُواْ وَقُتِلُواْ لَأُكَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَيِّ‍َٔاتِهِمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّهُمۡ جَنَّـٰتٖ تَجۡرِي مِن

    1. ـ الکافی، ج 2، ص 55؛ بحار الأنوار، ج 68، ص 322، با قدری اختلاف. ترجمه:
      «عبادت کردن، به نماز و روزه زیاد نمی‌باشد؛ بلکه عبادت فقط عبارت است از تفکّر در امر خدای عزّوجلّ.» (محقّق)
    2. ـ‌ التوحید للصدوق، ص 458، با قدری اختلاف. ترجمه:
      «حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام فرمود: ”بپرهیزید از تفکّر در ذات خداوند، و لیکن چون خواستید به عظمت و بزرگی خداوند نظر کنید به عظمت مخلوقات او نظر کنید.“» (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

41
  • تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ ثَوَابٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَهِ وَٱللَهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلثَّوَابِ﴾.1

  •  در نیمه شب برخیز، نظری بر این آسمان بنما.

  • اشعار عطار نیشابوری و نظامی گنجوی دربارۀ تفکّر در اسرار آسمان

  • مگر می‌کرد درویشی نگاهی***بر این دریای پُر دُرّ الهی
  • کواکب دید چون دُرِّ شب افروز***که شب از نور ایشان بود چون روز
  • تو گویی اختران استاده اندی***زبان با خاکیان بگشاده اندی
    1. ـ‌ سوره آل عمران (3) آیه 190 إلی 195. نور ملکوت قرآن، ج 3، ص 312 و 316:
      «تحقیقاً در آفرینش آسمان‌ها و زمین و اختلاف شب و روز، نشانه‌هایی از عظمت خداوند است برای صاحبان اندیشه و عقل: * آنان که خداوند را در حال ایستاده و نشسته و به پهلو افتاده می‌خوانند، و در خلقت آسمان‌ها و خلقت زمین فکر می‌کنند؛ که بار پروردگارا! تو اینها را بیهوده نیافریدی. تو پاک و منزّه و مقدّسی! پس ما را از عذاب آتش دوزخ رهایی بخش! * بار پروردگارا! هر که را تو داخل در آتش جهنّم کنی، وی را ذلیل و خوار و سرافکنده نموده‌ای؛ و البتّه ستمگران و ظلم پیشگان یار و ناصری ندارند. * بار پروردگارا! ما شنیدیم که منادی ندا در می‌داد: ایمان بیاورید، و به وحدانیّت این پروردگار عظیم اقرار کنید؛ بار پروردگارا! ما ایمان آوردیم، و اعتراف به عظمت و وحدت تو داریم؛ بنابراین درخواست و دعای ما آن است که: ما را مورد غفران و آمرزش خود قرار دهی، و از گناهان و سیِّئات ما درگذری، و ما را با ابرار و پاکان بمیرانی! * بار پروردگارا! از تو تقاضا داریم آنچه را که به وسیلۀ پیغمبرانت به ما وعده دادی، عنایت بفرمایی، و در روز بازپسین ما را شرمنده و منکوب و مخذول مگردانی! البتّه عادت تو خُلفِ وعده نیست. * پس خداوند دعایشان را مستجاب، و تقاضا و درخواستشان را لبّیک می‌گوید که: من که پروردگار شما می‌باشم، کردار و عمل هیچ عمل کننده‌ای از شما را ضایع نمی‌کنم خواه مردان شما و خواه زنان شما، از این جهت ابداً تفاوتی نیست؛ بعضی از شما، از بعضی دیگرید (و به یک چشم از هر جهت به شما نگاه کرده می‌شود). بنابراین آن کسانی که از شما هجرت کرده‌اند، و از خانه و دیارشان اخراج شده‌اند، و در راه من متحمّل اذیّت و آزار گردیده‌اند، و دست به کارزار و مقاتله زده‌اند و کشته شده‌اند، هرآینه البتّه من غفران و پردۀ رحمت بر روی گناهان و سیّئاتشان می‌کشم، و البتّه ایشان را در بهشت‌هایی که در زیر درخت‌های سر به هم آورده (در روی زمینِ پوشیده شدۀ آن) نهرهایی جریان دارد، داخل می‌کنم. این‌ها مزد و ثوابی است از ناحیۀ خداوند، و بهترین ثواب‌ها و ارزشمندترین پاداش‌ها در نزد خداست.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

42
  • که هان ای غافلان بیدار باشید***در این درگه دمی هشیار باشید
  • تو خوش خفتی و ما اندر ره او***همی پوئیم خاک درگه او
  • که داند کین هزاران مهر زرّین***چرا گردند در این قبّه چندین1
  • * * *

  • چه می‌خواهند از این محمل کشیدن***چه می‌جویند از این منزل بریدن
  • در این محرابگه معبودشان کیست***وزین آمد شدن مقصودشان چیست
  • چرا این ثابت است آن منقلب نام***که گفت این را بِجُنْب، آن را بیارام؟!
  • همه هستند سرگردان چو پرگار***پدید آرندۀ خود را طلبکار
  • مرا بر سرّ گردون رهبری نیست***جز آن کاین نقش دائم سرسری نیست
  • بلی در طبع هر داننده‌ای هست***که با گردنده گرداننده‌ای هست
  • از آن چرخه که گرداند زن پیر***قیاس چرخ گردنده همی گیر2
  • سند و دلالت عبارت: «علیکم بدین العجائز»

  •  سؤال کردند از پیرزنی به چه خدای را می‌شناسی؟ گفت: به این چرخ ریسندگی؛ لذا امام می‌فرماید: علیکم بدین العجائز3.4 نه تنها این گردش در

    1. ـ اسرارنامه، عطار نیشابوری، الحکایة و التمثیل 5. خ ل:
      که هان ای غافلان هشیار باشید *** در این درگه دمی بیدار باشید
      تو شب خوش خفته ایشان در ره او *** همی بوسند خاک درگه او
      که داند کین هزاران مهر زرّین *** چرا گردند در نه حقّه چندین
    2. ـ کلیات حکیم نظامی گنجوی،‌ قسمت خسرو و شیرین، ذیل عنوان: «استدلال نظر و توفیق شناخت».
    3. ـ الله شناسى، ج ‌1، ص 163:
      «بر شما باد به دین پیرزنان.»
    4. ـ الله شناسی، ج 1، ص 198، تعلیقه:
      «در احادیث مثنوی طبع دوّم، ص 225 و 226 در تحت شماره 742 گوید:
      هم در اوّل عجز خود را او بدید ** مرده شد دین عجائز برگزید 
      [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

43
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] اشاره بدین حدیث است: علیکم بدین العجائز. (إحیاء العلوم، ج 3، ص 57؛ و مؤلّف اللؤلؤُ المرصوع، ص 51 آن را موضوع شمرده است. رجوع کنید به: إتحاف السّادة المتّقین، ج 7، ص 376 که درباره این حدیث بحثی مفید کرده و شواهدی بر صحّت آن آورده است.)
      آیة الله حاج شیخ محمّد حسین آل کاشف‌الغطاء (ره) در کتاب الفردوس الأعلی، طبع سوّم، ص 224 آورده است: ”و لعلّ هذا المراد من الکلمة المأثورة: علیکم بدین العجائز.“ و آیة الله حاج سیّد محمّد علی قاضی شهید (ره) در تعلیقه گوید:
      مراد شیخنا از بودن این کلمه: مأثورة، شاید آن باشد که از بعضی از پیشینیان مأثور است، نه آنکه بدین عبارت مأثور است از یکی از معصومین علیهم السّلام؛ زیرا که این سخن از پیغمبر و یا اهل بیت معصومین او علیهم الصّلاة و السّلام مأثور نیست. و أحدی از محدّثین از طریق اصحاب ما امامیّه و یا از طریق اهل سنّت در جوامع حدیثیّه از آنان صلوات الله علیهم نقل نکرده است؛ همان‌طور که ما در بعضی از مجامیع خودمان در این‌باره تحقیق به عمل آورده‌ایم.
      حافظ أبوالفضل محمّد بن طاهر بن احمد مقدّسی در کتابش تذکرة الموضوعات، ص 40، ط 2 مصر، سنه 1354 گفته است: ”علیکم بدین العجائز، دارای اصلی نیست؛ نه روایت صحیحه‌ای و نه روایت سقیمه‌ای راجع به آن وارد نشده است مگر از محمّد بن عبد الرّحمن بَیلَمانی به غیر این عبارت. او دارای نسخه‌ای بوده است و در نقل خبر متّهم بوده است.“
      و جماعتی از علما مانند شیخ بهائی و شاگردش فاضل جواد و فاضل مازندرانی معتقدند به آنکه این کلمه از گفتار سفیان ثَوری از متصوّفۀ عامّه می‌باشد.
      قوشجی در شرح تجرید گفته است: ”عمرو بن عبیدة چون میان ایمان و کفر، اثبات منزله‌ای نمود عجوزه‌ای گفت: خدا می‌فرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ فَمِنكُمۡ كَافِرٞ وَمِنكُم مُّؤۡمِنٞ﴾* و بر این اساس میان بندگانش قرار نداده است مگر کافر و مؤمن را. سفیان گفت: علیکم بدین العجائز.“
      محقّق قمّی (قدّه) صاحب قوانین گوید: ”آنچه مذکور می‌باشد در ألسنه و مستفاد است از کلام محقّق بهائی (قدّه) در حاشیه زبده آن است که این سخن حکایتی است از چرخ دولاب او و دست باز داشتن از آن برای اظهار عقیده‌اش به وجود صانع محرّک أفلاک مدبّر عالم.“
      و سیّد الحکماء سیّد داماد ـ قدّس سرّه ـ در الرّواشحُ السّماویّة ص 202، ط طهران، از بعض علما نقل کرده است که: ”علیکم بدین العجائز از موضوعات است.“
      و از کتاب البدر المنیر نقل است که: ”این لفظ دارای اصلی نمی‌باشد ولیکن دیلمی مرفوعاً روایت کرده است که چون آخرالزّمان فرا رسد و میان آراء و أهواء اختلاف پیدا شود فَعَلَیکُم بِدینِ أهلِ البادیَةِ و النِّساءِ! قِفوا عَلَى ظَواهِرِ الشَّریعَةِ، و إیّاکُم و التَّعَمُّقَ إلَى المَعانى الدَّقیقَةِ! أى فإنّه لَیسَ هناکَ مَن یَفهَمها.‌“
      ـ انتهى.» ـ پایان متن منقول از الله شناسی.
      * سوره التّغابن (64) آیه 2.
      جهت اطّلاع بیشتر راجع به مفهوم این حدیث شریف به الله شناسی، ج 1، ص 199 مراجعه شود. (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

44
  • آسمان‌هاست، بلکه در هر ذرّه‌ای موجود است:

  •  داستان الکترون و پروتون و امواج فرو صوت و الکتریسیته.1

    1. ـ معادشناسی (طبع اوّل) ج 8، ص 281، تعلیقه:
      «این حقیر در مدّت بیست سال پیش از این، مطلب جالب توجّهى را که از اینشتین براى این‌جانب نقل کرده بودند، به‌خاطر داشتم، و در این موقع مناسب دیدم آن مطلب را در اینجا بیاورم. ناقل آن داستان جناب محترم دانشمند گرامى و سرور عزیز، آقاى احمد انصارى ـ زید توفیقُه ـ فرزند ارشد حضرت آیه الحقّ و الیقین جمال العارفین مرحوم آیه الله حاج شیخ محمّد جواد انصارى همدانى ـ رضوان الله علیه ـ است، و موضوع آن قضیّه، آرزو و تمنّاى اینشتین بر اطّلاع بر زبان پارسى و کتب ملاّى رومى و حافظ شیرازى است؛ آنان که بر شناخت قدرت بزرگ جارى و محیط بر موجودات عالم دست پیدا کرده بودند.
      و براى نقل این مهم، پیام شفاهى براى ایشان فرستادم تا عین ترجمه عبارت کلام اینشتین را براى حقیر مرقوم فرمایند. ایشان نیز بزرگوارانه نامه مفصّلى مرقوم داشته‌اند که ما عین آن عبارات را که راجع به موضوع ماست در اینجا مى‌آوریم:
      گرامى پیک شفاهى آن جناب در خصوص تقدیم ترجمه کتاب The World as I see it به حقیر ابلاغ گردید. بنده سعى کردم جهت امتثال اوامر جناب‌عالى عین ترجمه را نسخه‌بردارى و تقدیم نمایم؛ متاسّفانه هر چه گشتم پیدا نشد. لذا با عرض پوزش‌طلبى آنچه در ذهن باقیمانده بود نوشتم؛ امید است مورد قبول قرار گیرد.
      همان‌طور که به استحضار رسیده مؤلّف این کتاب، آلبرت اینشتین بوده و یک جلد آن، مقارن ایامى که بنده در دانشگاه بودم (حدود تقریباً سى سال قبل) به دست بنده رسید. این کتاب در کتابخانه آمریکائی‌ها، واقع در خیابان نادرى تهران مورد علاقه شدید حقیر قرار گرفت. چون اجازه نمى‌دادند کتابى بیرون برده شود، لذا در همان کتابخانه دست به ترجمه آن زدم و قریب سى صفحه آن را ترجمه نمود ـ اصل کتاب به قطع تقریباً جیبى بود و نزدیک 150 صفحه داشت ـ که خلاصه از آن به شرح زیر می‌باشد:
      اینشتین به جزء لایتجزّاى عالم مادّه که موسوم به اتم می‌باشد، اطّلاع پیدا کرده بود و به‌دست آورده بود که این جزء خود شامل چند قسمت می‌باشد. اوّل: داراى مدارات خارجى است که با تفاوت داراى الکترون‌هاى مختلفى بوده و با نظم و سرعتى تغییر ناپذیر، این الکترون‌ها مشغول گردش می‌باشند. دوّم: هسته مرکزى است که پروتون‌ها و نوترون‌ها می‌باشند؛ پروتون‌ها که از نظر تعداد برابر الکترون‌هاى مزبور می‌باشند. طبق اظهار ایشان همین الکترون‌ها و اختلاف در تعداد آنهاست که زیربناى گردش عالم هستى و اختلاف موجودات مادّى را سبب شده‌اند.
      و اظهار کرده است که: من هر چه کوشیدم علّت گردش اوّلیّه الکترون‌هاى مدارات خارجى یک شى‌ء را به‌دست آورم، نتوانستم. پس از مطالعات و بررسى‌هاى عملى خیلى زیاد، پى‌بردم که: این گردش منظّم و سریع الکترون‌ها در مدارات مختلف، عامل مادّى ندارد و بنا بر نظرات بعضى از دانشمندان گذشته، این حرکت منظّم تحت قدرت یک عامل غیر مادّى رهبرى می‌شود. و بعضى توانسته‌اند با این عامل پر قدرت و حاکم و جارى در گردش عالم هستى، تماس حاصل نمایند که از آن جمله مولاى روم و حافظ را نام می‌برد و اظهار می‌کند: ای کاش زبان فارسى می‌دانستم تا کتب این دو مرد بزرگ را مطالعه می‌کردم و می‌توانستم مانند آنان به راهى که منتهى به شناخت قدرت بزرگ جارى و محیط بر موجودات عالم است، دست پیدا می‌کردم.
      آنچه در خاطر با مختصر تفاوتى از لحاظ عبارات باقى مانده، مضمون بالا می‌باشد.
      ـ تمام شد مقدار مورد حاجت از نامه شریف صدیق گرامى آقاى انصارى أمدّ الله فى عمره الشّریف.» ـ پایان متن منقول از معاد شناسی.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

45
  • مصادیقی چند در کیفیّت تفکّر در مخلوقات الهی

  •  سؤال فرمود حضرت از اعرابی به چه خدای را می‌شناسی؟ عرضه داشت:

  • «البَعرَةُ تَدُلُّ عَلَی البَعِیرِ، و الرَّوثَةُ تَدُلُّ عَلَی الحَمِیرِ، و آثارُ القَدَمِ تَدُلُّ عَلَی المَسِیرِ؛ فَهَیکَلٌ علوِیٌّ بِهَذِهِ اللَّطافَةِ و مَرکَزٌ سفلِیٌّ بِهَذِهِ الکَثافَةِ کَیفَ لا یَدُلّانِ عَلَی اللَّطِیفِ الخَبِیرِ؟!»1

    1. ـ مرحوم مجلسی در بحار الأنوار، ج 66، ص 134 با عبارت: «کدلیل الأعرابی حیث قال: البعرةُ تدُلُّ علی البعیر ...» این کلام را جواب اعرابی می‌داند؛ ولیکن در ج 108، ص 38، و در ج 3، ص 55، همین عبارت را جواب امیر مؤمنان علیه السّلام به سائل می‌داند. این روایت به نقل از الله شناسی، ج 1، ص 160 این‌چنین آمده است:
      «از جامع الاخبار، مجلسی ـ رضوان الله علیه ـ حکایت نموده است‌: سُئِلَ أمِیرُالمُؤمِنینَ علیه السّلام عن إثباتِ الصّانِعِ؟ فَقالَ: ”البَعرَةُ تَدُلُّ عَلَی البَعِیرِ، و الرَّوثَةُ تَدُلُّ عَلَی الحَمِیرِ، و آثارُ القَدَمِ تَدُلُّ عَلَی المَسِیرِ؛ فَهَیکَلٌ عُلوِیٌّ بِهَذِهِ اللَّطافَةِ و مَرکَزٌ سِفلِیٌّ بِهَذِهِ الکَثافَةِ کَیفَ لا یَدُلّانِ عَلَی اللَّطِیفِ الخَبِیرِ؟!“
      از حضرت، از اثبات آفریدگار جهان چون پرسیدند، در پاسخ گفت: ”پِشک شتر می‌فهماند که از اینجا شتری عبور کرده است، و فضولات الاغ‌ می‌فهماند که از اینجا الاغی عبور نموده‌اند، و علامت جای پای آدمی می‌فهماند که از اینجا انسانی (رو به این طرف یا رو به آن طرف) راه را طیّ کرده است؛ پس چگونه این بنیان استوار بالا بدین لطافت، و این مرکز پایین بدین کثافت دلالتی بر خداوند لطیف خبیر ندارند؟!“»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

46
  •  نگاهی به این زمین ساکن بنما و ببین به چه سرعتی در حرکت است؛ ﴿وَتَرَى ٱلۡجِبَالَ تَحۡسَبُهَا جَامِدَةٗ وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ ٱلسَّحَابِ﴾.1

  •  بدبخت مردمان طبیعی که اینها را بدون سبب علیم می‌دانند!

  •  آیا هیچ فکر کرده‌ای که طفل قبل از آن [که متولّد شود]، پستان‌های مادرش مملوّ از شیر می‌شود که برای او مفید باشد؟ کِه به مادرش خبر داده که در پستان خودت شیر ایجاد کن، و بعد از دو سال دندان درآورده؟!

  •  چگونه وقتی سبزه سر از زمین برداشته لبخندی به ابر می‌زند و از او تمنّای باران می‌کند؟ آیا سبزه به ابر تلفن کرده یا تلگراف زده یا با هم‌دیگر راز دارند؟!

  •  ای برادران! این ارتباطاتی که در عالم مشاهده می‌کنید، جز قادر علیمی می‌تواند ایجاد کند؟!

    1. ـ سوره النّمل (27) صدر آیه 88. معاد شناسی، ج 5، ص 5:
      «در آن هنگام کوه‌ها را می‌بینی و چنین گمان می‌کنی که جامدند (یعنی ساکن و بدون حرکت می‌باشند) در حالی‌که چنین نیست؛ این کوه‌ها در گردش هستند مانند گردش ابرها بر فراز آسمان.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

47
  • ﴿ٱللَهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾.1

  • غایت تفکّر معرفت خداست

  •  این تفکّرها و تدبّرها تمام برای معرفت خداست که عمر خود را بیهوده سپری ننمایی! تمام اولیاء دین و أئمّۀ اطهار که بر خود صدمات را خریدند برای آن است که به تو بفهمانند در این دنیا کورکورانه قدم برنداری!

  •  ختم صحبت پس از روضه مناسب.

    1. ـ سوره البقرة (2) صدر آیه 255. امام شناسی، ج 14، ص 105:
      «الله معبودی جز او نیست، که زنده است و قیّوم است. وی را نه چرت و پینگی و نه خواب، فرا نمی‌گیرد. از برای اوست آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین‌ است.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

48

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

49

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

50
  • مجلس روز سوّم: خدا را با خدا دیدن، غایت معرفت انسان

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

51
  • بسم الله الرّحمن الرّحیم

  • و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین

  • و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام الدّین

  •  ‌

  • تفکّر در مخلوقات الهی، یکی از طرق معرفت

  • ﴿وَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ﴾.1

  • در روز گذشته عرض شد: یکی از طرق معرفت، تفکّر در مخلوقات الَهی است.

  • ﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱلۡفُلۡكِ ٱلَّتِي تَجۡرِي فِي ٱلۡبَحۡرِ بِمَا يَنفَعُ ٱلنَّاسَ وَمَآ أَنزَلَ ٱللَهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن مَّآءٖ فَأَحۡيَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٖ وَتَصۡرِيفِ ٱلرِّيَٰحِ وَٱلسَّحَابِ ٱلۡمُسَخَّرِ بَيۡنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ  يَعۡقِلُونَ﴾.2

    1. ـ سوره البقرة (2) آیه 163. ترجمه:
      «معبود شما معبود واحدی است که هیچ معبودی جز او نیست؛ اوست که دارای صفت رحمانیّت عامّه و رحیمیّت خاصّه می‌باشد.» (محقّق)
    2. ـ سوره البقرة (2) آیه 164. نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 401:
      «تحقیقاً در آفرینش آسمان‌ها و زمین، و اختلاف شب و روز، و کشتی‌اى که بر روى دریا جارى است و به مردم منفعت می‌بخشد، و آن آب بارانى را که خداوند از آسمان فرود می‌آورد و بر اثر آن زمین را پس از مردگى و سردى و فسردگی‌اش زنده و شاداب می‌کند و در آن از هر نوع جنبنده‌اى را منتشر می‌سازد، و در حرکت دادن بادها و ابرهائى که در بین آسمان و زمین مسخّر فرموده است، هرآینه آیات و نشانه‌هاى توحید اوست براى مردمى که تفکّر کنند.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

52
  •  و لذا هر چه انسان از محیط تصنّع دور باشد و به مناظر طبیعی نزدیک‌تر، بهتر می‌تواند از مشاهده آثار خدا، معرفت پیدا کند. لذا انبیاء و اولیاء در بیابان‌ها و غارها زندگی می‌نمودند و در کوه‌ها به عبادت مشغول بودند.

  •  هرچند مناظر تصنّعی هم مخلوق خداست الاّ آنکه چون در بدو نظر انسان او را مخلوق دست بشر می‌بیند، در وهلۀ اوّل برای مردانی که در معرفت کامل نیستند پی بردن از آنها به وجود صانع مشکل است.

  • شدّت ظهور، علّت خفاء خداوند

  •  اصولاً باید دانست که علّت خفاء خداوند، ظهور اوست؛ زیرا هر چیزی به ضدّ او شناخته می‌شود، روشنی به تاریکی؛ تُعرَف الأشیاء بأضدادها.1 علم را با جهل و قدرت را با ضعف می‌توان تشخیص داد و لیکن در عالم جز خدا چیز دیگری نیست.

  • 1. یا مَن هُوَ اختَفَى لِفَرطِ نُورِه***الظّاهِرُ الباطِنُ فِی ظُهُورِهِ
  • 2. بِنُورِ وَجهِهِ استَنار کُلُّ شَی‌ء***و عِندَ نُورِ وَجهِهِ سِواهُ فَیء‌2
  • 3. أزِمَّةُ الأُمُور طُرًّا بِیَدِهِ***و الکُلُّ مُستَمِدَّةٌ مِن مَدَدِه3
    1. ـ شرح منظومه سبزواری، ج 5، ص 414: «کان الأشیاءُ تعرف بأضدادها.» ترجمه:
      «اشیاء به واسطه أضدادشان شناخته می‌شوند.» (محقّق)
    2. ـ خ ل: «من دونِ نورِ وَجهِهِ سِواهُ فَیءٌ».
    3. ـ شرح منظومه، ج 2، ص 35، قسمت حکمت (خطبه). ترجمه دو بیت اوّل از الله شناسی، ج 3، ص 235، و بیت سوّم از اسرار ملکوت، ج 1، ص 139:
      «1. ای کسی که از زیادی نورت پنهان شده‌ای! ظاهر و آشکار هستی، و پنهان و مختفی در عین ظهور و آشکارایی. 
      2. جمیع موجودات به سبب نور وجه اقدس او روشن گشته‌اند؛ و در نزد طلوع نور وجه او سوای وی از مخلوقات و اشیاء، همگی حکم سایه را دارا هستند.»
      3. زمام همه امور از کائنات و هر چه که اطلاق لفظ موجود بر آن صحیح می‌باشد، به دست اراده و مشیّت قاهره و مطلقه حضرت حقّ است. و جمیع عالم وجود در بقاء حیات و استمرار وجود از او مدد و استفاضه دارند.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

53
  • دلالت همه موجودات بر وجود مقدّس باری تعالی

  •  کدام شیء است که دلالت بر وجود مقدّسش نکند، و کدام جانور [و] جانداری است که حیات را از او نگرفته باشد، کدام موجودی است که از منبع وجود بی‌حدّ او موجود نشده باشد؟!

  • هر گیاهی که از زمین روید***وحـده لا شــریــک لــه گـویـد1
  • * * *

  • برگ درختان سبز در نظر هوشیار***هر ورقش دفتری است معرفت کردگار2
  • حکایت عبدالله دیصاوی و تشرّف او خدمت حضرت صادق علیه السّلام

  •  نقل حکایت عبدالله دیصانی و تشرّف او خدمت حضرت صادق علیه السّلام و داستان تخم‌مرغ که حضرت فرمودند: در آن طلا و نقره روان است.3

    1. ـ کلیات سعدی شیرازی.
    2. ـ کلیات سعدی شیرازی. خ ل:
      برگ درختان سبز پیش خداوند هوش *** هر ورقی دفتری است معرفت کردگار
    3. ـ الکافی، ج 10، ص 79:
      «حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ مُوسَی بنِ المُتَوَکِّلِ ـ رَضِیَ اللهُ عَنهُ ـ قالَ: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ إبراهِیمَ بنِ هاشِمٍ عن مُحَمَّدِ بنِ أبِی‌إسحاقَ الخَفّافُ، قالَ: حَدَّثَنِی عِدَّةٌ مِن أصحابِنا أنَّ عَبداللهِ الدَّیَصانِیَّ أتَی هِشامَ بنَ الحَکَمِ فَقالَ لَهُ: أ لَکَ رَبٌّ؟
      فَقالَ: بَلَی. [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

54
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] قالَ: قادِرٌ؟
      قالَ: نَعَم، قادِرٌ قاهِرٌ.
      قالَ: یَقدِرُ أن یُدخِلَ الدُّنیا کُلَّها فی البَیضَةِ لا یُکَبِّرُ البَیضَةَ و لا یُصَغِّرُ الدُّنیا؟
      فَقالَ هِشامٌ: النَّظِرَةَ!
      فَقالَ لَهُ: قَد أنظَرتُکَ حَولًا، ثُمَ‌ خَرَجَ عَنهُ.
      فَرَکِبَ هِشامٌ إلَی أبِی‌عَبدِ‌اللهِ علیه السّلام، فاستأذَنَ عَلَیهِ فأذِنَ لَهُ. فَقالَ: یا بنَ رَسُولِ اللهِ! أتانِی عَبدُ‌اللهِ الدَّیَصانِیُّ بِمَسألَةٍ لَیسَ المُعَوَّلُ فِیها إلّا عَلَی اللهِ و عَلَیکَ!
      فَقالَ لَهُ أبُو‌عَبدِ‌اللهِ علیه السّلام: ”عَمّا ذا سألکَ؟“
      فَقالَ: قالَ لِی کَیتَ و کَیتَ.
      فَقالَ أبُو‌عَبدِ‌اللهِ علیه السّلام: ”یا هِشامُ، کَم حَواسُّکَ؟“
      قالَ: خَمسٌ.
      فَقالَ: ”أیُّها أصغَرُ؟“
      فَقالَ: النّاظِرُ.
      فَقالَ: ”و کَم قَدرُ النّاظِرِ؟“
      قالَ: مِثلُ العَدَسَةِ أو أقَلُّ مِنها.
      فَقالَ: ”یا هِشامُ، فانظُر أمامَکَ و فَوقَکَ و أخبِرنِی بِما تَرَی!“
      فَقالَ: أرَی سَماءً و أرضًا و دُورًا و قُصُورًا و تُرابًا و جِبالًا و أنهارًا.
      فَقالَ لَهُ أبُو‌عَبدِ‌اللهِ علیه السّلام: ”إنَّ الّذی قَدَرَ أن یُدخِلَ الّذی تَراهُ العَدَسَةَ أو أقَلَّ مِنها قادِرٌ أن یُدخِلَ الدُّنیا کُلَّها البَیضَةَ لا یُصَغِّرُ الدُّنیا و لا یُکَبِّرُ البَیضَةَ.“
      فانکَبَّ هِشامٌ عَلَیهِ و قَبَّلَ یَدَیهِ و راسَهُ و رِجلَیهِ و قالَ: حَسبِی یا بنَ رَسُولِ اللهِ!
      فانصَرَفَ إلَی مَنزِلِهِ و غَدا إلَیهِ الدَّیَصانِیُّ فَقالَ: ”یا هِشامُ، إنِّی جِئتُکَ مُسَلِّمًا و لَم أجِئکَ مُتَقاضِیًا لِلجَوابِ.“ فَقالَ لَهُ هِشامٌ: إن کُنتَ جِئتَ مُتَقاضِیًا فَهاکَ الجَوابَ.
      فَخَرَجَ عَنهُ الدَّیَصانِیُّ، فأُخبِرَ أنَّ هِشامًا دَخَلَ عَلَی أبِی‌عَبدِ‌اللهِ علیه السّلام فَعَلَّمَهُ الجَوابَ، فَمَضَی عَبدُ‌اللهِ الدَّیَصانِیُّ حَتَّی أتَی بابَ أبِی‌عَبدِ‌اللهِ علیه السّلام فاستأذَنَ عَلَیهِ فأذِنَ لَهُ، فَلَمّا قَعَدَ قالَ لَهُ: یا جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ، دُلَّنِی عَلَی مَعبُودِی! [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

55
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل]فَقالَ لَهُ أبُو‌عَبدِ‌اللهِ علیه السّلام: ”ما اسمُکَ؟“
      فَخَرَجَ عَنهُ و لَم یُخبِرهُ بِاسمِهِ. فَقالَ لَهُ أصحابُهُ: کَیفَ لَم تُخبِرهُ بِاسمِکَ؟
      قالَ: لَو کُنتُ قُلتُ لَهُ: ”عَبدُ‌اللهِ“ کانَ یَقُولُ: مَن هَذا الّذی أنتَ لَهُ عَبدٌ؟
      فَقالُوا لَهُ:‌ عُد إلَیهِ فَقُل لَهُ: یَدُلُّکَ عَلَی مَعبُودِکَ و لا یَسألُکَ عن اسمِکَ.
      فَرَجَعَ إلَیهِ فَقالَ لَهُ: یا جَعفَرُ، دُلَّنِی عَلَی مَعبُودِی و لا تَسألنِی عن اسمِی!
      فَقالَ لَهُ أبُو‌عَبدِ‌اللهِ علیه السّلام: ”اجلِس!“ ... .»
      ترجمه: «حدیث کرد ما را محمّد بن موسی بن متوکّل ـ رضی الله عنه ـ که: حدیث کرد ما را علی بن ابراهیم بن هاشم از محمّد بن ابی‌اسحاق خَفّاف که: حدیث کردند مرا چند نفر از اصحاب ما که: عبد‌الله دیصانی به نزد هشام بن حکم آمد و به او گفت: آیا برای تو پروردگاری است؟
      گفت: بلی!
      دیصانی گفت: آیا آن پروردگار قادر است؟
      گفت: آری، قادر است و بر هر چیزی قهر و غلبه دارد.
      دیصانی گفت: آیا او می‌تواند تمام دنیا را در یک تخم‌مرغ داخل کند در حالی‌که نه تخم‌مرغ بزرگ شود و نه دنیا کوچک گردد؟!
      گفت: به من مدّتی مهلت بده!
      دیصانی گفت: یک سال تو را مهلت دادم و سپس از نزد هشام بیرون آمد.
      هشام بر مرکب خود سوار شد و به سوی حضرت امام صادق علیه السّلام حرکت کرد و چون بر در خانه رسید، اذن دخول طلبید. او را اذن دادند و به حضرت عرض کرد: یا بن رسول الله! عبدالله دیصانی مسأله‌ای از من پرسیده که در جواب آن اعتماد و اطمینان بر کسی ندارم مگر بر خدا و بر تو!
      حضرت امام صادق علیه السّلام فرمود: ”چه چیز از تو سؤال کرده است؟“
      عرض کرد که: چنین و چنان گفته و ماوقع را برای حضرت شرح داد. 
      حضرت امام صادق علیه السّلام فرمود: ”ای هشام، چند حس داری؟“
      عرض کرد: پنج حس.
      فرمود: ”کدام یک از آنها کوچک‌تر است؟“
      عرض کرد: ناظر و مردمک چشم.
      فرمود: ”اندازه ناظر چقدر است؟“ [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

56
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] عرض کرد: مثل دانه عدس یا از آن‌هم کوچک‌تر.
      فرمود: ”ای هشام، به روبه‌رو و بالای سرت نظر کن و مرا به آنچه که می‌بینی خبر ده!“
      عرض کرد: آسمان و زمین و خانه‌ها و قصرها و خاک و کوه‌ها و نهرها را می‌بینم.
      حضرت امام صادق علیه السّلام فرمود: ”آن کسی که قادر است آنچه را که تو می‌بینی در چیزی به قدر یک دانه عدس یا کوچک‌تر از آن داخل کند، قادر است که همه دنیا را در تخم‌مرغی داخل کند در حالی‌که نه دنیا کوچک شود و نه آن تخم‌مرغ بزرگ گردد.“
      هشام‌ خم شد و دست و سر و پای آن حضرت را بوسید و عرض کرد: آنچه فرمودی مرا بس است یا بن رسول الله!
      سپس به منزل خود برگشت و فردا صبح دیصانی نزد او آمد و گفت: ای هشام، نزد تو آمده‌ام که بر تو سلامی کنم و نیامده‌ام که جواب بخواهم. هشام گفت: اگر برای طلب جواب هم آمده‌ای این است جوابت و جواب حضرت را به او گفت.
      دیصانی از نزد هشام بیرون رفت، و کسی او را خبر داد که هشام خدمت حضرت امام صادق علیه السّلام رفته و حضرت این جواب را به او تعلیم فرموده است. از این رو عبدالله دیصانی رفت تا به در خانه حضرت صادق علیه السّلام رسید و اذن ورود خواست او را اذن دادند و چون داخل شد و نشست، به حضرت عرض کرد: ای جعفر بن محمّد، مرا بر معبودم رهنمایی کن!
      حضرت امام صادق علیه السّلام به او فرمود: ”اسم تو چیست؟“
      دیصانی از نزد امام صادق علیه السّلام بیرون آمد و اسم خود را به حضرت نگفت. یارانش به او گفتند: چگونه شد که آن حضرت را به اسم خود خبر ندادی؟!
      گفت: اگر به او گفته بودم که اسم من عبد‌الله (بنده خدا) است، می‌گفت: کیست آن کسی که تو بندۀ او هستی؟!
      به او گفتند: به سویش برگرد و به او بگو که تو را بر معبودت دلالت کند و از نامت نپرسد!
      دیصانی به سوی حضرت برگشت و عرض کرد: ای جعفر بن محمّد، مرا بر معبودم دلالت کن ولی از نامم مپرس!
      حضرت امام صادق علیه السّلام به او فرمود: ”بنشین!“.‌.. .» (محقّق)
      ادامه روایت از امام شناسی، ج 18، ص 43 به نقل از الاحتجاج، ج 2، ص 333:
      «علاّمه مجلسی از احتجاج روایت کرده است که ابوشاکر دیصانی که زندیق* بوده است وارد شد بر حضرت أبو‌عبدالله علیه السّلام و گفت: ای جعفر، مرا بر معبودم دلالت کن!
      حضرت به او گفتند: ”بنشین!“ در آنجا پسر بچّه‌ای صغیر بود که در دستش تخم‌مرغی بود و با آن [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

57
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] بازی می‌نمود. حضرت به طفل فرمودند: ”ای بچّه این تخم را به من بده!“ طفل تخم را به حضرت داد.
      حضرت فرمود: ”یا دَیصانِیُّ! هَذا حِصنٌ مَکنُونٌ لَهُ جِلدٌ غَلِیظٌ، و تَحتَ الجِلدِ الغَلِیظِ جِلدٌ رَقِیقٌ، و تَحتَ الجِلدِ الرَّقیقِ ذَهَبَةٌ مائعَةٌ و فِضَّةٌ ذائبَةٌ؛ فَلا الذَّهَبَةُ المائِعَةُ تَختَلِطُ بِالفِضَّةِ الذّائبَةِ، و لا الفِضَّةُ الذّائبَةُ تَختَلِطُ بِالذَّهَبَةِ المائعَةِ. فَهِیَ عَلَی حالِها، لَم یَخرُج** مِنها خارِجٌ مُصلِحٌ فَیُخبِرَ عن إصلاحِها و لَم یَدخُل*** فِیها داخِلٌ مُفسِدٌ فَیُخبِرَ عن إفسادِها، لا یُدرَی لِلذَّکَرِ خُلِقَت أم لِلأُنثَی، تَنفَلِقُ عن مِثلِ ألوانِ الطَّواویسِ؛ أ تَرَی لَها مُدَبِّرًا؟!“
      قالَ: فأطرَقَ مَلِیًّا ثُمَّ قالَ: أشهَدُ أن لا إلَهَ إلّا اللهُ وَحدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، و أشهَدُ أنَّ مُحمَّدًا عَبدُهُ و رَسُولُهُ، و أنَّکَ إمامٌ و حُجَّةٌ مِنَ اللهِ عَلَی خَلقِهِ، و أنا تائبٌ مِمّا کُنتُ فِیهِ. 
      ”ای دیصانی! این دژی است سرپوشیده و پنهان و دارای پوستی غلیظ، و در زیر آن پوست غلیظ پوستی است نازک و رقیق، و در زیر آن پوست رقیق، طلایی است روان و نقره‌ای است روان؛ نه طلای روان با نقره روان مخلوط می‌گردد، و نه نقره روان با طلای روان. این تخم مرغ بر حال خود باقی است، از درونش اصلاح کننده‌ای بیرون نمی‌آید تا از اصلاحش خبر دهد و از بُرونش افساد کننده‌ای داخل نمی‌گردد تا از افسادش خبر دهد، و معلوم نیست که آیا برای نرینه آفریده شده است یا مادینه، شکافته می‌شود و امثال رنگ‌های طاووس از درونش آشکار می‌گردد؛ آیا تو برای این امر تدبیر کننده‌ای می‌بینی یا نه؟“
      راوی گفت: ابو‌شاکر دیصانی مدّتی سر خود را به حال تفکّر به زیر انداخت و گفت: شهادت می‌دهم: معبودی جز الله نیست، وحدت دارد، شریکی برای او نیست، و شهادت می‌دهم: محمّد بندۀ وی و رسول اوست، و اینکه حقّاً تو امام و حجّتی از جانب خدا بر مخلوقاتش، و من تائب می‌باشم از آنچه که در آن بوده‌ام!
      *ـ در تعلیقه آورده است:
      زِندیق با کسره از ثنویّه مى‌باشد یا قائل به دو مبدأ نور و ظلمت، و یا آن کس که ایمان به آخرت و ربوبیّت خدا نمى‌آورد، و یا کسى که در باطن کافر است و در ظاهر مؤمن، یا معرّب زَنْ دین است، یعنى دین زن. اینها را در قاموس آورده است. و در مصباح وارد است که در السنه مردم مشهور آن است که زندیق آن کس است که متمسّک به شریعتى نیست و قائل به دوام دهر و طبیعت است و عرب از این‌گونه افراد تعبیر به ملحد مى‌نماید؛ یعنى کسى که در ادیان طعنه دارد. ـ انتهى. و از کتاب مفاتیحُ العلوم نقل شده است که: زنادقه، مانویّه مى‌باشند و مزدکیّه را بدین نام مى‌نامیده‌اند. أقول: و ظاهر آن است که: زندیق معرّب زند دین باشد و زند اسم کتاب مجوس است که آن را زردشت که مجوس معتقدند وى پیغمبر بوده است آورده است؛ یا معرّب زندى است، یعنى منسوب به زند. بنابراین کلمه واحدى را گرفته‌اند و بدان قاف افزوده‌اند. ـ انتهى.
      **در احتجاج مطبوع: لا یخرج.
      *** در احتجاج مطبوع: و لا تدخل. » ـ پایان متن منقول از امام شناسی.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

58
  • اشعاری از هاتف اصفهانی در تجلّی آشکار حضرت حق

  • یار بی پرده از در و دیوار***در تجلّی است یا أُولی الابصار
  • شمع جویی و آفتاب بلند***روز بس روشن و تو در شب تار
  • گر ز ظلمات خود، رهی بینی***همه عالم مشارق الانوار
  • کوروَش قائد و عصا طلبی***بهر این راه روشن و هموار
  • چشم بگشا به گلستان و ببین***جلوۀ آب صاف در گُل وخار
  • ز آب بی‌رنگ، صد هزاران رنگ***لاله و گل نگر در این گلزار
  • پا به راه طلب نه و از عشق***بهر این راه توشه‌ای بردار
  • شود آسان ز عشق، کاری چند***که بُوَد پیش عقل بس دشوار
  • یار گو بالغُدُوِّ و الآصال***یار جو بالعَشِیّ و الإبکار
  • صد رهت لن ترانی ار گویند***باز می‌دار دیده بر دیدار
  • تا به جایی رسی که می‌نرسد***پای اوهام و دیدۀ افکار
  • باریابی به محفلی کآنجا***جبرئیل امین ندارد بار1
  • داستان عبدالله بن مقفع و ابن أبی‌العوجاء

  •  داستان عبدالله بن مقفّع و ابن أبی‌العوجاء.2

    1. ـ دیوان هاتف اصفهانی، ص 31.
    2. ـ انیس الموحّدین، ص 46؛ الکافی، ج 1، ص 74؛ امام شناسی، ج 18، ص 54:
      «و أیضاً مجلسی از توحید صدوق با سند متّصل خود از احمد بن محسن مِیثَمی روایت کرده است که وی گفت: من نزد أبو‌مَنصور مُتَطَبِّب بودم (کسی که با علم طبّ کم و بیش آشنایی دارد) و او به من گفت: مردی از رفقای من گفت: من با ابن أبی‌العوجاء و عبدالله بن مُقَفَّع در مسجد الحرام نشسته بودیم؛ ابن‌مُقَّفع گفت: [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

59
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] ”این خلایق را می‌بینید؟! ـ و با دست خود اشاره به محلّ طواف کرد ـ ما مِنهم أحَدٌ أُوجِبُ لَهُ اسمُ الإنسانِیَّةِ إلّا ذَلِکَ الشَّیخُ الجالِسُ (یعنی جعفرَ بنَ محمَّد علیهما السّلام) فأمّا الباقُونَ فَرَعاعٌ و بَهائِمُ؛ یک نفر از ایشان نیست که سزاوار اسم انسانیّت باشد مگر آن شیخ نشسته (یعنی جعفر بن محمّد علیهما السّلام) و امّا بقیه آنان مردم پست و هرزه و بهائم هستند!“
      ابن أبی‌العوجاء گفت: چگونه اسم انسان را تنها برای وی لازم شمردی نه برای غیرشان؟!
      ابن‌مُقَفَّع گفت: به جهت آنکه من نزد او چیزی را دیده‌ام که در نزد غیر او ندیده‌ام.
      ابن أبی‌العوجاء گفت: حتماً باید آنچه را که درباره‌اش گفتی به آزمایش درآوریم.
      ابن‌مُقَفع گفت: دست از این کار بردار، زیرا که من نگرانم از آنچه در دستت داری که از تو بستاند و عقیده‌ات را فاسد کند!
      ابن أبی‌العوجاء به او گفت: این نظرّیه تو نیست، ولیکن ترسیدی از آنکه در نزد من عقیده‌ات بر آن مکان و منزلتی که وی را نهادی و توصیفی که از او نمودی ضعیف گردد.
      ابن‌مُقَفَّع به او گفت: اینک که تو رأی مرا بر این مهمل پنداشتی برخیز و به سوی او برو و تا جایی که در قدرت توست سعی کن تا لغزش و خطائی در کلام از تو سر نزند، و عنانت را در مُحاجّه و استدلال رها منما تا او به تو در کلام پای‌بندی زند و تو را به مرامش تسلیم سازد (یا به اسلامت تو را مُلزم و منکوب کند)، و هر بضاعتی در استدلال داری به وی عرضه کن خواه به نفع تو باشد و یا به ضررت.
      در این حال ابن أبی‌العوجاء برخاست و من با ابن‌مُقَفَّع به جای خود ماندیم. ابن أبی‌العوجاء که به سوی ما بازگشت گفت:
      ای پسر مُقَفَّع این مرد بشر نیست، و إن کانَ فی الدُّنیا رُوحانیٌّ یَتَجَسَّدُ إذا شاءَ ظاهِرًا، و یَتَرَوَّحُ إذا شاءَ باطِنًا فَهُوَ هَذا؛ و اگر در جهان یک موجود ملکوتی روحانی وجود داشته باشد که هر وقت اراده کند، لباس جسم بپوشد و ظاهراً در کالبد و جسد درآید و هر وقت اراده کند، رُوح مجرّد گردد و باطناً در ملکوت باشد، فقط و فقط این مرد است.“
      ابن‌مُقفّع گفت: چگونه آن‌طور است که می‌گویی؟! 
      ابن أبی‌العوجاء گفت: من نزد وی نشستم چون احدی در آنجا غیر از من نماند، ابتداءً رو کرد به من و گفت:
      إن یَکُنِ الأمرُ عَلَی ما یَقُولُ هؤُلاءِ ـ و هُوَ عَلَی ما یَقُولُونَ ـ یَعنِی أهلَ الطَّوافِ، فَقَد سَلِمُوا و عَطِبتُم، و إن یَکُنِ الأمرُ کَما تَقُولُونَ ـ و لَیسَ کَما تَقُولُونَ ـ فَقَدِ استَوَیتُم و هُم؛ اگر امر بر طبق عقیده آن جمعیّت باشد ـ با وجودی که بر طبق عقیده آنان است ـ یعنی مردمانی که مشغول طواف کردن هستند، در آن صورت تحقیقاً ایشان به سلامت رفته‌اند و شما به هلاکت رسیده‌اید! و اگر امر بر طبق عقیده شما باشد ـ با وجودی که چنین نیست ـ در آن صورت تحقیقاً شما با آنها یکسان خواهید بود!“
      من به او گفتم: خداوند رحمتت کند! ما چه می‌گوییم و آنان چه می‌گویند؟ گفتار ما و گفتار آنها یکی است!
      او گفت: ”چگونه کلام شما و کلام ایشان یکی است در حالی‌که آنها می‌گویند: آنان معادی دارند و ثوابی و عقابی، و متعهّد و ملتزمند بر آنکه آسمان خدا دارد و آسمان آباد می‌باشد، و شما معتقدید که آسمان خراب می‌باشد و در آن احدی یافت نمی‌گردد؟! “
      ابن أبی‌العوجاء می‌گوید: من این قضیّه و کلام را از وی مغتنم شمرده فوراً به او گفتم: اینک اگر امر این‌چنین است که تو می‌گویی، پس به چه سبب آن خداوند بر خلائقش ظاهر نشد تا آنان را به پرستش خود دعوت نماید تا در جمیع عالم دو نفر هم یافت نشوند تا در امر عبودیّتش اختلاف کنند؟! و به چه علّت از مخلوقاتش مستور و پنهان شد و به سوی آنان رسولانی را گسیل داشت؟! اگر خداوند خودش دعوت می‌کرد و مردم را فرا می‌خواند، زودتر مردم ایمان می‌آوردند! 
      او به من گفت: ”وای بر تو! چگونه از تو پنهان گردیده است آن که قدرتش را در وجود خودت به تو نشان داده است؟! خلقتت را پس از آنکه نبودی، و بزرگیت را پس از کوچکیت، و قوّتت را پس از ضعفت، و ضعفت را پس از قوّتت، و مرضت را پس از سلامتیت، و سلامتیت را پس از مرضت، و رضایتت را پس از خشمگین شدنت، و خشمگین شدنت را پس از رضایتت، و اندوهت را پس از خوشحالیت، و خوشحالیت را پس از اندوهت، و محبّتت را پس از عداوتت، و عداوتت را پس از محبّتت، و اراده‌ات را بعد از امتناعت، و امتناعت را بعد از اراده‌ات، و شهوتت را پس از کراهتت، و کراهتت را پس از شهوتت، و میلت را پس از نگرانیت، و نگرانیت را پس از میلت، و امیدت را پس از ناامیدیت، و ناامیدیت را پس از امیدت، و خاطره‌ات را به آنچه که در اندیشه‌ات نبود، و از میان رفتن آنچه که در ذهنت بدان معتقد بوده‌ای!“
      و همین‌طور پیوسته برای من قدرت‌های او را که در خود من وجود داشت، آن قدرت‌هایی که من نمی‌توانستم آنها را نادیده به حساب بیاورم تا حدّی بر شمرد که من گمان کردم الآن است که خود خداوند میان من و او ظاهر گردد.» ـ پایان متن منقول از امام شناسی.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

60
  • دعوت قرآن به تفکّر در آیات آفاقی و انفسی

  • ﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ إِذَآ أَنتُم بَشَرٞ تَنتَشِرُونَ * وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا لِّتَسۡكُنُوٓاْ إِلَيۡهَا وَجَعَلَ بَيۡنَكُم مَّوَدَّةٗ وَرَحۡمَةً إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ * وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦ خَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفُ أَلۡسِنَتِكُمۡ

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

61
  • وَأَلۡوَٰنِكُمۡ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّلۡعَٰلِمِينَ * وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦ مَنَامُكُم بِٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱبۡتِغَآؤُكُم مِّن فَضۡلِهِۦٓ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَسۡمَعُونَ * وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦ يُرِيكُمُ ٱلۡبَرۡقَ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَيُنَزِّلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَيُحۡيِۦ بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَآ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ * وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَن تَقُومَ ٱلسَّمَآءُ وَٱلۡأَرۡضُ بِأَمۡرِهِۦ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمۡ دَعۡوَةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ إِذَآ أَنتُمۡ تَخۡرُجُونَ﴾.1

  • قوّت روح توحیدِ انسان و خدا را با خدا دیدن

  •  البتّه این طریق تفکّر، دوائی است برای وصول به اوّل درجه معرفت؛ ولیکن چون روح توحید انسان قوّت یافت، انسان خدا را با خدا می‌بیند.

  •  برهان سه قسم است: لمّی و إنّی، و از علّت به علّت:

  •  «یا مَن دلَّ علی ذاتِه بِذاتِه؛»2

    1. ـ سوره الرّوم (30) آیات 20 إلی 25. ترجمه:
      «و از آیات و نشانه‌های او این است که شما را از خاک آفرید و پس از آن ناگاه شما به صورت‌ بشری شدید که منتشر و پراکنده می‌شوید. * و از آیات خدا این است که از خود شما برای شما جفت‌هایی آفریده است تا در پناه آنان آرامش بگیرید و خداوند بین شما مودّت و رحمت قرار داد؛ به درستی که در این جهت نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکّر کنند. * و از آیات خدا آفرینش آسمان‌ها و زمین و اختلاف زبان‌ها و رنگ‌ها و صورت‌های شماست؛ تحقیقاً در این جهت نیز نشانه‌هایی است برای عالمان. * و از آیات خدا خواب شما در شب، و بیداری شما در روز و طلب کردن (به‌دست آوردن رزق و روزی) شما از فضل و کرم اوست؛ حقّاً در این مطلب نیز نشانه‌هایی است برای گروهی که می‌شنوند. * و از آیات خدا اینکه برق را در آسمان به جهت ترس از زیان احتراق و امید به باران رحمت، به شما می‌نمایاند، و از آسمان آبی فرو می‌فرستد که به وسیله آن زمین را پس از مرگش زنده می‌گرداند؛ قطعاً در این امر هم نشانه‌هایی است برای گروهی که تعقّل می‌کنند. * و از آیات خدا اینکه آسمان و زمین به امر او استوار و پابرجا است، و سپس هنگامی که شما را از زمین به خواندنی فراخواند، به ناگاه (از قبرهایتان) خارج می‌شوید.» (محقّق)
    2. ـ دعاء الصباح لأمیرالمؤمنین علیه السّلام؛ بحار الأنوار، ج 4، ص 339. الله شناسی، ج 1، ص 245:
      «ای آنکه دلیل و رهنمای شناسایی ذات خودش را فقط ذات خودش قرار داده است!»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

62
  • عن الصّادق علیه السّلام: «ما رأیتُ شیئًا إلّا و رأیتُ اللهَ قَبلَه و بَعدَه و مَعَه؛»1

  •  و در دعای ابوحمزه ثمالی می‌خوانی: «بِکَ عَرَفتُکَ، و أنتَ دَلَلتَنِی عَلَیکَ و دَعَوتَنِی إلَیکَ، و لَولا أنتَ لَم أدرِ ما أنتَ؛»2

  • کلام امام حسین علیه السّلام: خدایا من از تو ظاهرتری پیدا نمی‌کنم که تو را با او بشناسم

  •  کلام حضرت سیّدالشّهداء در روز عرفه که مفادش آن است که: «خدایا من از تو ظاهرتری پیدا نمی‌کنم که تو را با او بشناسم.»3

  •  از اشعار مرحوم نسیمی:

  • حق‌بین نظری باید تا روی تو را بیند***چشمی که بود خودبین، کی روی تو را بیند4
    1. ـ‌ لقاء الله، خطی، ص 7؛ مفتاح السعادة، ج 1، ص 67 و 231، و ج 7، ص 519. الله شناسی، ج ‌2، ص 31:
      «من ندیدم چیزی را مگر آنکه پیش از او و پس از او و با او خدا را دیدم‌.»
    2. ـ دعاء السحر للإمام زین‌العابدین؛ بحار الأنوار، ج 95، ص 82. الله شناسی، ج ‌1، ص 247:
      «خودت را من به واسطۀ خودت شناخته‌ام، و تو هستی که مرا به خودت رهبری می‌کنی و به سوی خودت می‌خوانی، و اگر ذات خودت نبود من ندانسته بودم که تو کیستی و چیستی.»
    3. ـ بحار الأنوار، ج 64، ص 142، و ج 95، ص 225؛ الله شناسی، ج ‌1، ص 249:
      «إلَهی! کَیفَ یُستَدَلُّ عَلَیکَ بِما هُوَ فی وُجودِهِ مُفتَقِرٌ إلَیکَ؟! أ یَکونُ لِغَیرِکَ مِنَ الظُّهورِ ما لَیسَ لَکَ حَتَّی یَکونَ هُوَ المُظهِرَ لَکَ؟! 
      ”بار خداوندا! چگونه راه شناسایی وجودت امکان پذیر می‌باشد به واسطۀ استدلال و برهان با وجودهای امکانیّۀ حادثه که آنان در اصل وجود و بقائشان نیاز ذاتی و افتقار وجودی به تو دارند؟! آیا برای جز تو از سائر موجودات، ظهور و بروزی وجود دارد که برای تو نبوده باشد، تا بتوانند آنها تو را نشان دهنده و ظاهر کننده باشند؟!“»
    4. ـ خ ل: 
      حق‌بین نظری باید تا روی مرا بیند *** چشمی که بود خودبین، کی روی خدا بیند
       *** 

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

63
  • دل آینه او شد، کو تشنۀ دیداری***تا همچو کلیم‌الله، در طور لقا بیند
  • از مشرق دیدارش، آن را که بُوَد دیده***انوار تجلی را، پیوسته چو ما بیند
  • در وصف رخ ماهت، الله جمیل آمد***هر مرده در این معنا، این نکته کجا بیند
  • آن را که چو ما سینه، صافی شد از آلایش***در جام دل از مهرش، چون صبح صفا بیند1
  • روضه حضرت سیّدالشّهداء هنگام شهادت

  •  ختم صحبت پس از روضه مناسب:

  • «اَللَهمّ رضًی بقضاک و تسلیمًا لأمرک لا معبودَ سواک؛»2

    1. ـ دیوان اشعار عمادالدین نسیمی، غزل 129.
    2. ـ‌ لمعات الحسین علیه السّلام، ص 92 إلی 96:
      «هِلال بن نافع می‌گوید: من در نزدیکی حسین ایستاده بودم که او جان می‌داد؛ سوگند به خدا که من در تمام مدّت عمرم، هیچ کشته‌ای ندیدم که تمام پیکرش به خون خود آلوده باشد و چون حسین صورتش نیکو و چهره‌اش نورانی باشد. به خدا سوگند لَمَعات نور چهرۀ او مرا از تفکّر در کشتن او باز می‌داشت!1
      و در آن حالت‌های سخت و شدّت، چشمان خود را به آسمان بلند نموده، و در دعا به درگاه حضرت ربّ ذوالجلال عرض می‌کرد:
      ”صَبرًا عَلَی قَضائِکَ یا رَبِّ! لا إلَهَ سِواکَ، یا غِیاثَ المُستَغِیثِینَ؛ شکیبا هستم بر تقدیرت و بر فرمان جاری تو ای پروردگار من! معبودی جز تو نیست، ای پناه پناه آورندگان!“2
      از حضرت امام محمّدباقر علیه السّلام روایت است که اسب آن حضرت با صدای بلند شیهه می‌کشید،3 و پیشانی خود را به خون حضرت آلوده می‌نمود و می‌بویید و می‌گفت‌:
      ”الظَّلِیمَةَ! الظَّلِیمَةَ! مِن أُمَّةٍ قَتَلَتِ ابْنَ بِنتِ نَبِیِّها؛ فریاد رس! فریاد رس! از امّتی که پسر دختر پیغمبر خود را کشتند.“4 و متوجّه خیام حَرَم شد.
      اُمّ کلثوم ندا در داد: [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

64
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] ”وا مُحَمَّداهْ، وا أبَتاهْ، وا عَلِیّاهْ، وا جَعفَراهْ، وا حَمزَتاهْ!“ این حسین است که در بیابان خشک کربلا بر روی زمین افتاده است.“5
      زینب ندا در داد:
      ”وا أخاهْ، وا سَیِّداهْ، وا أهلَ بَیتاهْ! لَیتَ السَّماءَ أطبَقَت عَلی الارضِ، و لَیتَ الجِبالَ تَدَکدَکَت عَلَی السَّهلِ؛ ای کاش آسمان بر زمین می‌چسبید، و ای کاش کوه‌ها خُرد می‌شد و بیابان‌ها را پر می‌کرد.“6
      و به نزد برادرش آمد و دید که عمر بن سعد با جمعی از یارانش به حضرت نزدیک شده‌اند و برادرش حسین در حال جان دادن است، ”فَصاحَت: أى عُمَرُ! أ یُقتَلُ أبوعَبدِاللَهِ و أنتَ تَنظُرُ إلَیهِ؛ فریاد برداشت: اى عمر بن سعد! آیا أباعبدالله را مى‌کشند و تو به او نگاه مى‌کنى؟“
      عمر صورت خود را برگردانید و اشک‌هایش بر روى‌ ریشش جارى بود.7 زینب فریاد برداشت: ”وَیحَکُم! أما فِیکُم مُسلِمٌ؛ اى واى بر شما! آیا در بین شما یک نفر مسلمان نیست؟!“
      هیچ‌کس جواب او را نداد؛8 عمر بن سعد فریاد زد: پیاده شوید و حسین را راحت کنید!
      شمر مبادرت کرد، و با پایش به آن حضرت زد و روى سینه‌اش نشست و با شمشیر دوازده ضربه بر آن حضرت زد9 و محاسن مقدّسش را گرفت و سر مقدّسش را جدا کرد.
      چقدر مرحوم حجّة الاسلام نَیّرِ تبریزی وضع و کیفیّت موجودات را هر یک به نوبۀ خود و در سعه و استعداد خود، در وقت شهادت حضرت، خوب مجسّم نموده است؛ آنجا که گوید:
      جان فدای تو که از حالتِ جانبازی تو ** در طَفِ ماریه از یاد بشد شور نُشور
      قُدسیان سر به گریبان به حجاب مَلکوت ** حُوریان دست به گیسوی پریشان ز قُصور
      گوش خَضرا همه پر غُلغُلۀ دیو و پَری ** سطح غَبْرا همه پُر ولولۀ وحش و طُیور
      غرق دریای تحیّر ز لب خشک تو نوح ** دست حسرت به دل از صبر تو أیّوب صبور
      مرتضی با دل افروخته لاحَول کنان ** مصطفی با جگر سوخته حیران و حَصور
      کوفیان دست به تاراج حرم کرده دراز ** آهوانِ حرم از واهمه در شیون و شور
      انبیا محو تماشا و ملائک مبهوت ** شمر سرشار تمنّا و تو سرگرم حُضور10
      1) مقتل مقرّم، ص 329 و 330، از ابن‌نما، ص 39؛ و المجالس السّنیّه، مجلس 69.
      2) مقتل مقرّم، ص 331، از أسرار الشّهادة، ص‌ 324.
      3) همان مصدر، ص 332، از تظلّم الزّهراء، ص 129، و از بحار، ج 10، ص ‌502.
      4) همان مصدر، از مقتل خوارزمی، ج 2، ص ‌73.
      5) همان مصدر، از بحار، ج 10، ص 206؛ و مقتل خوارزمی، ج 2، ص 37.
      6) لهوف، ص 110؛ و مقتل مقرّم، ص 332، از لهوف.
      7) مقتل مقرّم، ص 333، از کامل ابن‌أثیر، ج 4، ص‌ 32.
      8) همان مصدر، ص 333، از إرشاد مفید.
      9) همان مصدر، از مقتل العوالم، ص 100، و از مقتل خوارزمى، ج 2، ص‌ 73.
      10) آتشکده نیّر، ص 121 و 122». ـ پایان متن منقول از لمعات الحسین.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

65
  •  «ترکت الخلق» ـ الخ.1

    1. ـ الله شناسی، ج 1، ص 124:
      «شیخ بهاءالدّین عامِلی حکایت کرده است که در روایت وارد است: ابراهیم بن أدهَم در طواف بود، جوانی أمرد را که موی در صورت نداشت و زیباچهره بود دیدار کرد؛ شروع کرد به نگاه کردن به او و پس از آن روی از وی برگردانید و در میان طواف کنندگان متواری شد.
      چون به خلوت آمد، از علّت این نگاه سؤال نمودند و به او گفتند: ما تا به حال از تو سابقه نداشته‌ایم که در سیمای جوان أمردی نظر کنی!
      گفت: او پسر من است، و من او را در خراسان گذارده بودم. چون به جوانی رسید، از آنجا بیرون شده دنبال من می‌گردد. من ترسیدم که وی مرا از ذکر پروردگارم باز بدارد و حذر کردم که اگر او مرا بشناسد، من با او انس بگیرم. و سپس ابراهیم این اشعار را انشاد نمود:
      1. هَجَرتُ الخَلقَ طُرًّا فی هَواکا ** و أیتَمتُ العیالَ لِکَی أراکا
      2. فَلَو قَطَّعتَنی فی الحُبِّ إربًا ** لَما حَنَّ الفُؤادُ إلَی سِواکا
      3. أُحِبُّ التُّقَی و النَّفسُ تَطلُبُ غَیرَهُ ** وَ إنّی و إیّاها لَمُصطَرِعانِ
      4. فَیَومٌ لَها مِنّی و یَومٌ أُذِلُّها ** کِلانا عَلَی الایّامِ مُعتَرِکانِ
      1. من در راه میل و هوای تو از جمیع خلائق کناره گرفتم؛ و برای دیدار و لقای تو عیالم را یتیم نمودم.
      2. بنابراین، اگر تو درباره محبّتت مرا قطعه‌قطعه کنی، ناله و آه دل من به‌ سوی غیر تو بلند نمی‌شود.
      3. من تقوا را دوست می‌دارم و نفس من غیر آن را می‌پسندد، و من با نفسم در این‌باره پیوسته در کُشتی‌گیری بسر می‌بریم.
      4. بنابراین، یک روز آن بر من غالب است و یک روز من او را رام می‌سازم؛ هر دو تای ما در مدّت گذراندن ایّام، یکدگر را به خاک در می‌افکنیم.
      بنا بر آنچه گفته شد، ابیات: ”هَجَرتُ الخَلقَ طُرًّا فی هَواکا“ از ابراهیم أدهم می‌باشد، و اینکه در منابر به حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام نسبت می‌دهند زبان حال است نه زبان قال.» ـ پایان متن منقول از الله شناسی.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

66

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

68
  • مجلس روز چهارم: عدم امکان معرفت به کنه ذات اقدس الهی

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

69
  • بسم الله الرّحمن الرّحیم

  • و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین

  • و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام الدّین

  •  ‌

  • ﴿وَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ﴾.1

  • معرفت خدا، علّت ایجاد کائنات

  •  علّت ایجاد کائنات و انسان معرفت خداست.

  • ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ﴾؛2 و فی التفسیر: «أی لِیعرِفونِ».3

    1. ـ سوره البقرة (2) آیه 163. ترجمه:
      «معبود شما معبود واحدی است که، هیچ معبودی جز او نیست؛ اوست که دارای صفت رحمانیّت عامّه و رحیمیّت خاصّه می‌باشد.» (محقّق)
    2. ـ سوره الذّاریات (51) آیه 56. الله شناسی، ج 3، ص 111:
      «و من جنّ و انس را نیافریدم مگر برای آنکه مرا عبادت نمایند.»
    3. ـ کشف الخفاء، العجلونی، ج 2، ص 132:
      ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ﴾: أی لیعرفونی؛ کما فسّره ابن‌عبّاس، رضی الله عنهما. و المشهور علی الألسنة: ”کنت کنزًا مخفیًا فأحببتُ أن أُعرفَ فخلقتُ خلقًا فبی عرَفونی.“ و هو واقع کثیرًا فی کلام الصوفیة، و اعتمدوه و بنوا علیه أُصولًا لهم.»
       تفسیر البحر المدید، ج 5، ص 483:
      «و قال الورتجبی عن جعفر الصادق [علیه السّلام]: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ﴾: أی لیعرفونی. و مداره قوله صلّی الله علیه و سلّم فیما یحکیه عن رب العزة: ”کنت کنزًا مخفیًّا لم أُعرَف، فأحببت أن أُعرَف، فخلقت الخلق لأُعرَفَ.“ أی: ما أظهرت الخلق إلّا لأُعرَفَ بهم، فتجلّیت بهم فی قوالب العبودیة لتظهر ربوبیتی فی قوالب العبودیة، فتظهر قدرتی و حکمتی، فسبحان الحکیم العلیم.»
      امام شناسی، ج 3، ص 31:
      «از کتاب کنز الفوائد کراجکی روایت شده است با اسناد متّصل خود از سَلَمة بن عطا از حضرت صادق علیه السّلام قالَ: خَرَجَ الحُسَینُ بنُ عَلِىّ علیهما السّلام ذاتَ یَومٍ عَلى‌ اصحابِهِ فَقالَ:
      ”الحَمد لِلّهِ جَلَّ و عَزَّ، و الصَّلاةُ عَلىٰ‌ مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ صلّى الله علیه و آله و سلّم. یا أیُّها النّاسُ! إنَّ اللهَ ـ و اللهِ ـ ما خَلَقَ العِبادَ إلّا لِیَعرِفوُهُ، فإذا عَرَفُوُه عَبَدُوهُ، فإذا عَبَدُوهُ استَغنَوا بِعِبادَتِهِ عن عِبادَة مَن سِواهُ.“
      فَقالَ لَهُ رَجُلٌ: بِأبى أنتَ و أُمِّى یا ابنَ رَسُولِ اللهِ ما مَعرِفَةُ اللهِ؟
      قالَ: ”مَعرِفَةُ أهلِ کُلِّ زَمانٍ إمامَهُمُ الَّذى یَجِبُ عَلَیهِم طاعَتُهُ‌.“
      حضرت فرمودند: روزی حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام خارج شده بر اصحاب خود و خطبۀ مختصری فرمودند، و پس از حمد خداوند جلّ و عزّ و درود بر محمّد رسول خدا فرمودند:
      ”ای مردم سوگند به خدا که پروردگار، بندگان خود را نیافریده است مگر برای آنکه او را بشناسند. پس در وقتی که او را شناختند او را می‌پرستند و به عبادت او برمی‌خیزند، و زمانی که او را پرستش نمودند بی‌نیاز می‌شوند با عبادت او، از پرستش و عبادت هر کسی غیر از خدا.“
      مردی گفت: پدر و مادرم فدایت باد ای فرزند رسول خدا، معرفت خدا چیست؟
      حضرت فرمود: ”معرفت و شناسایی اهل هر زمانی امامشان را که واجب است در آن زمان از او اطاعت کنند.“»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

70
  •  و مطابق نصّ کریمه شریفه: ﴿ٱللَهُ ٱلَّذِي خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ وَمِنَ ٱلۡأَرۡضِ مِثۡلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ ٱلۡأَمۡرُ بَيۡنَهُنَّ لِتَعۡلَمُوٓاْ﴾1 [علت خلق کائنات] حصول معرفت است.

    1. ـ سوره الطّلاق (65) صدر آیه 12. ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج 2، ص 244:
      «خداوند آن کسی است که آسمان‌های هفتگانه و زمین‌ها را به تعداد آنها آفرید، و امر را بین آسمان‌ها و زمین‌های هفتگانه نازل فرمود؛ برای اینکه شما بدانید (یعنی تمام آسمان‌های هفتگانه و زمین‌های هفتگانه و نزول امر از بین آنها، همه مقدّمه است برای علم شما، و اینکه بدانید) خداوند بر هر چیز تواناست.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

71
  • «کنت کنزًا مخفیًّا فأحببتُ أن أُعرَفَ؛ فخلقتُ الخلقَ لِکَی أُعرَف.»1

  • عدم امکان ادراک خداوند با حواس ظاهره و حواس باطنه که محدودند

  •  خدای را با حواس ظاهره و حواس باطنه درک نمی‌توان کرد؛ زیرا که غیر محدود است.

  • فعن الباقر علیه السّلام: «کُلُّ ما مَیَّزتُمُوهُ بِأوهامِکُم فِى أدَقِّ مَعانِیهِ، فهو مَخلُوقٌ [مَصنُوعٌ] مِثلُکُم، مَردُودٌ إلَیکُم.»2

  • عن أمیرالمؤمنین علیه السّلام: «لا تُقدِّر عَظمةَ اللهِ [سبحانه] بِقَدرِ عَقلِکَ فَتکونَ مِن الهالِکینَ.»3

  •  عن ابن أبی‌الحدید:

  • «فیک یا أُعجوبَةَ الکونِ غَدا الفکرُ کلیلا***أنتَ حَیّرتَ ذَوی اللُّبِّ و بَلْبَلْتَ العقولا
    1. ـ عوالی اللَئآلی، ج 1، ص 55؛ بحار الأنوار، ج 84، ص 199؛ تفسیر بیان السّعادة، ج 4، ص 116. ترجمه:
      «قبل از آفرینش عالم گنجی پنهان بودم که دوست داشتم شناخته شوم؛ پس مخلوقات را آفریدم تا شناخته شوم.» (محقّق)
    2. ـ بحار الأنوار، ج 66، ص 293 با قدری اختلاف؛ الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة العقلیة، ج 6، ص 420. الله شناسی، ج ‌3، ص 22‌:
      «تمام چیزهایی را که شما با دقیق‌ترین معانی با افکار خودتان تشخیص و تمیز می‌دهید و آن‌ را خدا می‌پندارید، آفریده‌ای است ساختۀ شما مانند خود شما، و بازگشتش به سوی شما می‌باشد.»
    3. ـ نهج البلاغة (عبده) ج 1، ص 162، با قدری اختلاف. ترجمه:
      «عظمت خداوند سبحان را به مقدار و میزان عقل و فهم خود سنجش منما، که در این‌صورت در زمره هلاک شدگان قرار خواهی گرفت.» (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

72
  • کلَّما أقدمَ فکری فیک شِبرًا فَرَّ میلا***ناکصًا یخْبطُ فی عمیا و لا یهدی سبیلا»1
  • دو خطبه أمیرالمؤمنین علیه السّلام در عدم امکان معرفت به کنه ذات اقدس الهی

  • الحَمدُ لِلَّهِ الّذی أظهَرَ مِن آثارِ سُلطانِهِ و جَلالِ کِبرِیائِهِ ما حَیَّرَ مُقَلَ العقول مِن عَجائِبِ قُدرَتِهِ و رَدَعَ خَطَراتِ هَماهِمِ النُّفُوسِ عن عِرفانَ کُنهِ صِفَتِه.2

  •   و فی نهج البلاغة:

  •  «الحَمدُ لِلَّهِ الّذی لا یَبلُغُ مِدحَتَهُ القائِلُونَ، و لا یُحصِی نَعماءَهُ العادُّونَ، و لا یُؤَدِّی حَقَّهُ المُجتَهِدُونَ؛ الّذی لا یُدرِکُهُ بُعدُ الهِمَمِ و لا یَنالُهُ غَوصُ الفِطَنِ؛ الّذی لَیسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحدُودٌ و لا نَعتٌ مَوجُودٌ و لا وَقتٌ مَعدُودٌ و لا أجَلٌ مَمدُود.»3

    1. ـ شرح نهج البلاغة، ابن أبی‌الحدید، ج 13، ص 51. امام شناسى، ج ‌11، ص 48:
      «درباره تو ای اعجوبه و شگفت‌آفرین عالم آفرینش، فکر دور اندیش و قدرت عاقله و تفکیر تیز و رسای من به گِل فرو نشست و خسته و فرسوده و بی‌تاب و توان شد. تو صاحبان عقل و قدرت اندیشه را حیران و سرگردان نمودی و عقول و اندیشه‌ها را به هیجان و اضطراب درآوردی. هر زمان که قدرت اندیشه و فکر من می‌خواهد یک وَجَب به تو نزدیک شود، یک میل فرار می‌کند و دور می‌شود؛ و در راه قهقری رو به پشت، با نداشتن هدایت و بصیرت در وادی تخّیلات و أوهام که جز همچون کفی بر روی آب بیش نیستند، می‌ماند و گیر می‌کند.»
    2. ـ شرح نهج البلاغة، ابن أبی‌الحدید، ج 10، ص 170. ترجمه:
      «تمام مراتب حمد و ستایش اختصاص به خدایی دارد که از آثار سلطنت و جلال و عظمت خود چیزی را آشکار ساخت که دیده‌های عقول را از عجائب قدرتش در حیرت فرو برد، و خَطره‌های فکری و وارده‌های پنداریِ ناشی از همهمه‌های نفوس را از شناخت کنهِ صفتش باز داشت.» (محقّق)
    3. ـ نهج البلاغة (عبده) ج 1، ص 14، خطبۀ 1؛ امام شناسى، ج ‌12، ص 347:
      «تمام مراتب حمد و سپاس و ستایش از آن خداوند است؛ آن خداوند که به کیفیّت مدح و ثنای او نمی‌رسند جمیع گویندگان و سخن‌سرایان، و نعمت‌های او را به شمارش در نمی‌آورند عموم حسابگران، و پاس حقّ او را ادا نمی‌نمایند همۀ کوشش‌کنندگان. آن خداوند که همّت‌های بلندپرواز با اراده‌های تیز و دوربین را توان آن نیست تا او را دریابند، و فهم‌های گران و اندیشه‌های عمیق و غوطه‌ور را قدرت آن نه تا خود را به او برسانند و وی را ادراک کنند. آن خداوند که برای صفات او حدّ و تشخّصی نیست، و نَعتی موجود نمی‌باشد، و وقت و زمان قابل شمارش نیست، و مدّت دراز و طولانی وجود ندارد که بدان منتهی گردد.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

73
  • اشعاری در عدم امکان معرفت به کنه ذات اقدس الهی

  • عنقا شکار کس نشود، دام باز گیر1***کآنجا همیشه، باد بدست است دام را2
  • * * *

  • برو این دام، بر مرغ3 دگر نِه***که عنقا را، بلند است آشیانه4
  • * * *

  •  حافظ:

  • الا ای آهوی وحشی کجایی***مرا با توست از دیر5 آشنایی
  • شنیدم رهروئی6 در سرزمینی***به لطفش گفت رِندی خوشه چینی7
  • که ای رهرو8 چه در انبانه داری***بیا دامی بِنِه گر دانه داری
  • جوابش گفت آری دانه دارم9***ولی سیمرغ می‌باید شکارم
    1. ـ خ ل: «باز چین».
    2. ـ دیوان حافظ، غزل 8، ص 8.
    3. ـ خ ل: «مرغی».
    4. ـ دیوان حافظ، غزل 420، ص 423.
    5. ـ خ ل: «چندین».
    6. ـ خ ل: «که روزی رَهروی».
    7. ـ خ ل: «ره نشینی».
    8. ـ خ ل: «سالک».
    9. ـ خ ل: «جوابش داد، گفتا دام دارم».

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

74
  • بگفتا چون بدست آری نشانش***که او خود1 بی نشان است آشیانش
  • بگفتا گر چه این امری محال است***ولیکن ناامیدی هم وبال است2
  • تفکّر در مخلوقات و وصول به مقام اسماء و صفات

  •  بنابراین انسان به ذات او محیط نمی‌گردد و ذات مقدّسش معلوم احدی نیست، ولیکن باید با تفکّر در مخلوقات به مقام اسماء و صفات رسید؛ زیرا تمام بهجت‌ها و مقام‌ها و لذّات همین است و بس! 

  •  حکایت حضرت صادق علیه السّلام راجع به جای دادن خداوند زمین را در تخم مرغ، و جواب نقض حضرت،3 و جواب حلّی که می‌تواند در این‌باره داده شود.

  •  نظامی:

  • خاک ضعیف از تو توانا شده***ای همه هستی ز تو پیدا شده
  • ما به تو قائم چو تو قائم به ذات***زیر نشین علمت کائنات
  • تو به کس و کس به تو مانند نه***هستی تو صورت پیوند نه
  • وانکه نمرده است و نمیرد تویی***آنچه تغیّر نپذیرد تویی
  • ملک تعالی و تقدّس تو راست***ما همه فانی و بقا بس تو راست
  • هر چه نَه یادِ تو فراموش بِه***هر که نه گویا4 تو خاموش بِه
  • وی به ابد زنده و فرسود ما***ای از ازل5 بوده و نابود ما
    1. ـ خ ل: «که از ما».
    2. ـ دیوان حافظ، مثنوی‌نامه، ص 500.
    3. ـ جهت اطّلاع بیشتر پیرامون این مطلب رجوع شود به: همین مجلّد، ص 53.
    4. ـ خ ل: «گویای».
    5. ـ خ ل: «ز ازل».

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

75
  • چون قدمت بانگ بر ابلق زند***جز تو که یارد که أنا الحَقّ زند1
  • * * *

  • وجه مالک الملوک بودن خداوند

  • قُلِ ٱللَهُمَّ مَٰلِكَ ٱلۡمُلۡكِ تُؤۡتِي ٱلۡمُلۡكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡكَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُ بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾.2

  • مالک الملوک است، زیرا حیات و ممات ملوک دست اوست.

  • ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِي حَآجَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ فِي رَبِّهِۦٓ أَنۡ ءَاتَىٰهُ ٱللَهُ ٱلۡمُلۡكَ إِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّيَ ٱلَّذِي يُحۡيِۦ وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا۠أُحۡيِۦ وَأُمِيتُ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ فَإِنَّ ٱللَهَ يَأۡتِي بِٱلشَّمۡسِ مِنَ ٱلۡمَشۡرِقِ فَأۡتِ بِهَا مِنَ ٱلۡمَغۡرِبِ فَبُهِتَ ٱلَّذِي كَفَرَ وَٱللَهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّـٰلِمِينَ﴾.3

  • چشم دل را بازکردن و عرفان شهودی خداوند

  • ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ ءَازَرَ أَتَتَّخِذُ أَصۡنَامًا ءَالِهَةً إِنِّيٓ أَرَىٰكَ وَقَوۡمَكَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ * وَكَذَٰلِكَ نُرِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ مَلَكُوتَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلِيَكُونَ مِنَ ٱلۡمُوقِنِينَ * فَلَمَّا جَنَّ عَلَيۡهِ

    1. ـ کلیات خمسه نظامی گنجوی، ص 12 (مخزن الأسرار) برگرفته از مناجات اوّل و دوّم.
    2. ـ سوره آل عمران (3) آیه 26. نور ملکوت قرآن، ج 1، ص 198:
      «بگو (ای پیغمبر): بار پروردگارا! تو هستی که فقط صاحب قدرت و پادشاهی هستی، و فرمان و امر و صاحب اختیاری و تسلّط بر نفوس و سیطره بر جمیع عالم، از آن توست. پادشاهی و قدرت را تو به هر که خواهی می‌دهی، و از هر که بخواهی این پادشاهی و قدرت را می‌گیری. و هر کس را که بخواهی عزّت می‌بخشی، و هر کس را که بخواهی ذلیل می‌نمایی. خیر و برکت و رحمت، هر چه‌ هست و هر جا که هست، اختصاص به تو دارد، و حقّاً و حقیقتاً تو بر هر چیز قدرت داری!»
    3. ـ سوره البقرة (2) آیه 258. ترجمه:
      «ای پیامبر! آیا ندیدی سرگذشت کسی (نمرود) را که خدا به او قدرت و پادشاهی داده بود و (غرورش او را به جایی رساند که) با ابراهیم دربارۀ پروردگارش محاجّه و مجادله می‌نمود؟! آنگاه که ابراهیم به او گفت: ”پروردگار من همان کسی است که زنده می‌کند و می‌میراند“، گفت: من نیز زنده می‌کنم و می‌میرانم. ابراهیم گفت: ”قطعاً خداوند خورشید را از مشرق می‌آورد، پس تو آن را از مغرب بیاور.“ پس مات و مبهوت شد آن کسی که کفر ورزید، و خداوند مسلّماً گروه ستمکاران را هدایت نخواهد نمود.» (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

76
  • ٱلَّيۡلُ رَءَا كَوۡكَبٗا قَالَ هَٰذَا رَبِّي فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَآ أُحِبُّ ٱلۡأٓفِلِينَ * فَلَمَّا رَءَا ٱلۡقَمَرَ بَازِغٗا قَالَ هَٰذَا رَبِّي فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمۡ يَهۡدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلضَّآلِّينَ * فَلَمَّا رَءَا ٱلشَّمۡسَ بَازِغَةٗ قَالَ هَٰذَا رَبِّي هَٰذَآ أَكۡبَرُ فَلَمَّآ أَفَلَتۡ قَالَ يَٰقَوۡمِ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِكُونَ * إِنِّي وَجَّهۡتُ وَجۡهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِيفٗا وَمَآ أَنَا۠مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ﴾.1

  • ابراهیم خلیل در عالم بشریّت اوّل کسی است که به مقام توحید کامل رسیده و این رتبه را حائز شده است؛ زیرا که چشم دل خود را باز کرده و از حُجب ظلمانیّه و نورانیّه گذشته بود.

  • سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد***آنچه2 خود داشت ز بیگانه تمنّا می‌کرد
    1. ـ سوره الأنعام (6) آیات 74 إلی 79. ترجمه:
      «و یاد بیاور ای پیغمبر زمانی را که ابراهیم به پدرش آذر گفت: ”آیا تو بت‌هایی را به عنوان معبودها و خدایان اتّخاذ نموده‌ای؟! من تحقیقاً تو را و قوم تو را در گمراهی آشکاری مشاهده می‌کنم!“ * و هان ای پیغمبر! این‌طور ما به ابراهیم (برای بحث و مؤاخذۀ ابراهیم از عمویش آذر درباره پرستش اصنام) ملکوت آسمان و زمین را نشان می‌دهیم؛ و به جهت آنکه از صاحبان یقین بوده باشد. * پس هنگام شب چون سیاهی آن همچون پوششی وی را فرا گرفت، یک ستاره در آسمان دید؛ گفت: ”این است پروردگار من!“ پس هنگامی که آن ستاره غروب کرد گفت: ”من غروب کنندگان را دوست نمی‌دارم.“ * پس چون ماه را درخشان دید گفت: ”این است پروردگار من!“ پس هنگامی که غروب کرد گفت: ”اگر پروردگارم مرا رهبری ننماید، من تحقیقاً از گروه گمراهان خواهم بود.“ * پس چون خورشید را فروزان دید گفت: ”این است پروردگار من! این بزرگتر است.“ پس هنگامی که غروب کرد گفت: ”ای قوم من! من تحقیقاً از آنچه که شما در برابر خدا مؤثّر می‌دانید بیزار هستم! * من به طور حتم و مسلّم، وجهه قلب و روی دل خودم را به آن کس برگردانیده‌ام که او آسمان‌ها و زمین را آفریده است. دل من به سوی حقّ گراییده و از غیر او اعراض کرده است. و من چنان نیستم که از شریک آورندگان به خدایم بوده باشم!“» (محقّق)
    2. ـ خ ل: «و آنچه».

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

77
  • گوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون است***طلب از گمشد‌گانِ لبِ دریا می‌کرد
  • بی‌دلی در همه احوال، خدا با او بود***او نمی‌دیدش و از دور خدایا می‌کرد1
  • * * *

  • تجلّی مراتب ذات و اسماء و صفات حق تعالی به میزان استعداد ممکن

  •  ابراهیم علیه السّلام به مقام اسماء و صفات رسید ولیکن به مرتبۀ فنا در ذات نرسیده، جز یک لحظه که حالی بر او دست داد؛2 ولیکن پیغمبر اسلام و ائمّۀ اطهار علیهم السّلام دائماً این حال در آنها متمکّن بود.

  •  نمرودیان با ابراهیم زنده، کار داشتند و می‌خواستند او را در آتش اندازند، ولی مشرکین صدر اسلام از سر بریده و لب و دندان سیّدالشّهداء هم خودداری ‌نکردند.

  • روضه سر مبارک حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام در مجلس یزید

  •  قضیه مجلس عبیدالله بن زیاد یا یزید ـ لعنة الله علیه ـ و چوب زدن بر دندان مبارک و درد دل حضرت زینب با سر حضرت.3

    1. ـ دیوان حافظ، ص 139، غزل 139.
    2. ـ وصول به هر مرتبه از مراتب صفات و اسماء و ذات به معنای حصول فعلیّت در آن مرتبه و استعداد برای مرتبه مافوق است، و مرتبه مافوق دفعةً و بالإستمرار برای سالک حاصل نمی‌شود؛ بلکه با تجلّیات و نفحات لحظه‌ای و به طور متناوب پیدا می‌شود تا اینکه در مرتبه مافوق به فعلیّت تامّه و ملکه برسد.
      بنابراین سالکی که در مرتبه توحید صفاتی و پس از آن اسمائی به فعلیّت و ملکه رسیده است، هیچ ملازمه‌ای با مرتبه توحید ذاتی ندارد؛ بلکه توحید ذاتی کم‌کم به صورت لحظه‌ای برای او حاصل می‌شود و جریان حضرت ابراهیم نیز بر همین قیاس است. آن حضرت در توحید صفاتی و اسمائی به فعلیّت رسیده بودند، امّا در توحید ذاتی به طور مستمرّ و ملکه خیر؛ بلکه نفحاتی از آن نشئۀ ربوبی نصیبشان شده بود و مابقی مراتب را در عالم آخرت طی خواهند کرد. (معلّق)
    3. ـ نور ملکوت قرآن، ج ‌1، ص 86:
      «سیّد بن طاووس گوید:
      یزید در مجلس خود سر حسین علیه السّلام را پیش روی خود نهاد، و زنان را پشت سر خود [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

78
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] نشاند تا سر را نبینند. امّا چون حضرت علیّ بن الحسین علیه السّلام آن سر را بدید، دیگر سر گوسفند و غیر آن را تناول نکرد، و امّا زینب چون سر را بدید، دست به گریبان برد، و آن را چاک زد و با آه و نالۀ سوزان که دل‌ها را پاره می‌کرد، فریاد زد:
      ”یا حُسَیناهُ! یا حَبِیبَ رَسولِ اللَه! یا ابنَ مَکَّةَ و مِنَی! یا ابنَ فاطِمَةَ الزَّهراء، سَیِّدَةِ النِّساءِ! یا ابنَ بِنتِ المُصطَفَی!“
      به خدا قسم هر کس در مجلس بود بگریست، و یزید ـ لعنه الله ـ خاموش بود؛ آنگاه زنی هاشمیّه که در خانه یزید بود، شیون کنان بر حسین علیه السّلام فریاد می‌زد:
      ”یا حسیناهُ! یا سَیِّدَ أهلِ بَیتاهُ! یا ابنَ مُحَمَّداهُ! یا رَبِیعَ الأرامِلِ و الیَتامَی! یا قَتِیلَ أولادِ الأدعیاء.“
      راوی روایت گفت: هر کس بشنید بگریست. 
      1. وَ مِمّا یُزِیلُ القَلبَ عن مُستَقَرِّها ** وَ یَترُکُ زَندَ الغَیظِ فی الصَّدرِ وارِیا
      2. وُقُوفُ بَناتِ الوَحیِ عِندَ طَلِیقِها ** بِحالٍ بِها یُشجِینَ حَتَّی الأعادِیا
      1. و از چیزهایی که دل را از جای خود بر می‌کند، و آتش کینه و خشم را در سینه افروخته می‌دارد.
      2. آن است که دختران وحی در نزد کسی که غلام و بندۀ آزاد شدۀ خود آنهاست، بایستند، به حالتی که حتّی دشمنان را دلخراش و دلریش کنند. 
      آنگاه یزید چوب خیزران خواست، و با آن به لب و دندان أبا‌عبدالله علیه السّلام می‌زد. أبُوبَرزَۀ أسلَمی نزد او بود گفت: ای یزید! چوب را بردار، زیرا که بسیار دیدم‌ رسول خدا را که این لب و دندان را می‌بوسید.1
      ابن‌جوزی در کتاب خود موسوم به الرّدُ عَلی المتعصّب العَنید گوید:
      عجب از عمر بن سعد و عبیدالله بن زیاد نباید داشت (زیرا آنها با زندگان دشمنی کردند)، عجب از یزید مخذول است که کینه‌جوئی از سر بریده می‌کرد و با چوب بر دندان پیشین حسین علیه السّلام می‌زد، و مدینه را غارت کرد! گیرم حسین خارجی بود، آیا این کار با خوارج رواست؟! آیا نباید در شرع آنها را به خاک سپرد؟!
      و اینکه گفت: من می‌توانم خاندان رسالت را به بندگی گیرم، هر کس چنین کند و معتقد به آن بود، هر چه او را لعنت کنی کم کرده‌ای!
      اگر آن سر مطهّر را احترام می‌کرد و بر آن نماز می‌گذاشت و در طشت نمی‌نهاد و با چوب نمی‌زد، چه زیان داشت؟! مقصود او از کشتن حاصل شده بود؛ ولیکن کینه‌های عهد جاهلیّت بود که وی را بر این واداشت. و دلیل بر گفتار ما شعری است که از او گذشت‌:
      لَیتَ أشیاخِی بِبَدرٍ شَهِدُوا ** جَزَعَ الخَزرَجِ مِن وَقعِ الأسَل2 سبط ابن‌جوزی گوید:
      جدّ من، ابن‌جوزی گوید: عجب از کشتن ابن‌زیاد حسین علیه السّلام را، و مسلّط نمودن عمر بن سعد و شمر بر کشتن وی، و حمل کردن سرها به سوی یزید نیست؛ عجب از هتک و بی‌حرمتی و خذلان یزید است که با چوب‌دست بر صورت حسین زد، و آل رسول الله را بر روی جهازهای شتران حمل کرد، و تصمیم داشت فاطمه بنت‌الحسین را به مردی که او را به کنیزی خواسته بود بدهد. و إنشاد او أبیات ابن‌زبعری: لیت أشیاخی ببدر شهدوا، می‌باشد.“3
      1) نفس المهموم، ص 280.
      2 و 3) همان مصدر، ص 275.» ـ پایان متن منقول از نور ملکوت قرآن.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

79
  • پس از تو جان برادر چه رنج‌ها نکشیدم***چه شهرها که نگشتم چه کوچه‌ها که ندیدم
  • به سخت‌جانی خود این‌قدر نبود گمانم***که بی تو زنده ز دشت بلا به شام رسیدم
  • برون نمود در آندم چو شمر پیرهنت را***به تن ز پنجۀ غم جامه هر زمان بدریدم
  • چو ماه چارده دیدم سر تو را به سر نی***هلال‌وار ز بار مصیبت تو خمیدم
  • زدم به چوبۀ محمل سر آن زمان که سر نی***به نوک نیزۀ خولی سر چو ماه تو دیدم1
    1. ـ گلزار حسینی، اشعار و قصائد أختر طوسی در مدایح و مصائب أئمّه هدی علیهم السّلام.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

80

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

81
  • مجلس روز پنجم: نقش فطرت در خداشناسی

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

82
  •  ‌

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

83
  • بسم الله الرّحمن الرّحیم

  • و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین

  • و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام الدّین

  •  ‌

  • ﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفٗا فِطۡرَتَ ٱللَهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَا لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَهِ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ﴾.1

  • غرائز موجود در روح انسانی

  •  همان‌طوری که بدن انسان دارای اعضا و جوارحی است، روح انسان گرچه مجرّد و بسیط است الاّ آنکه هنگام خلقت، خداوند برای او غرائزی قرار داده؛ مانند: حیا، شجاعت، راستگویی، خداشناسی، که انسان باید هر یک از این غرائز را در حدّ اعتدال نگاه دارد و نگذارد از بین برود. زیرا که محیط فاسد آنها را خراب خواهد کرد؛ مثلاً محیط فحشاء‌ حیا را از بین برده و شخص را بی‌عفت می‌کند.

    1. ـ سوره الرّوم (30) آیه 30. امام شناسی، ج2، ص 70:
      «توجه دل خود و چهرۀ باطن خود را به سوی این دین حنیف که بر اساس حقّ استوار است و از انحرافات منزّه و مبرّیٰ است، بگردان. این دین بر پایۀ همان فطرت و سرشتی است که خداوند انسان را بر آن فطرت سرشته است، و در خلقت و آفرینش خدا تغییر و تبدیلی نیست؛ این است آن دین استوار ولکن اکثریّت مردم از درک این حقیقت فرو مانده‌اند.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

84
  • رجوع بی‌اختیار تمام افراد بشر به خداوند، در موقع اضطرار

  •  خداشناسی نیز چنین است. در اثر اتّباع شهوات، تاریکی روی قلب را می‌گیرد و شخص را از خالقش غافل می‌سازد؛ ولیکن چون از بین رفتن غریزه امر محالی است، لذا تمام افراد بشر در مواقع ضرورت بی‌اختیار رجوع به خدا می‌کنند.

  • ﴿وَإِذَا مَسَّ ٱلنَّاسَ ضُرّٞ دَعَوۡاْ رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيۡهِ ثُمَّ إِذَآ أَذَاقَهُم مِّنۡهُ رَحۡمَةً إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُم بِرَبِّهِمۡ يُشۡرِكُونَ﴾.1

  • ﴿وَإِذَآ أَذَقۡنَا ٱلنَّاسَ رَحۡمَةٗ مِّنۢ بَعۡدِ ضَرَّآءَ مَسَّتۡهُمۡ إِذَا لَهُم مَّكۡرٞ فِيٓ ءَايَاتِنَا قُلِ ٱللَهُ أَسۡرَعُ مَكۡرًا إِنَّ رُسُلَنَا يَكۡتُبُونَ مَا تَمۡكُرُونَ * هُوَ ٱلَّذِي يُسَيِّرُكُمۡ فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ حَتَّىٰٓ إِذَا كُنتُمۡ فِي ٱلۡفُلۡكِ وَجَرَيۡنَ بِهِم بِرِيحٖ طَيِّبَةٖ وَفَرِحُواْ بِهَا جَآءَتۡهَا رِيحٌ عَاصِفٞ وَجَآءَهُمُ ٱلۡمَوۡجُ مِن كُلِّ مَكَانٖ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ أُحِيطَ بِهِمۡ دَعَوُاْ ٱللَهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ لَئِنۡ أَنجَيۡتَنَا مِنۡ هَٰذِهِۦ لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلشَّـٰكِرِينَ * فَلَمَّآ أَنجَىٰهُمۡ إِذَا هُمۡ يَبۡغُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ يَـٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّمَا بَغۡيُكُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُم مَّتَٰعَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا ثُمَّ إِلَيۡنَا مَرۡجِعُكُمۡ فَنُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾.2

    1. ـ سوره الرّوم (30) آیه 33. ترجمه:
      «و هنگامی که مردم را مرض و گزندی مسّ کند، پروردگار خود را در حالی‌که به درگاه او انابه و رجوع می‌کنند، می‌خوانند؛ سپس هنگامی که خداوند از جانب خود رحمتی به آنان بچشاند، ناگهان فریقی از آنها به پروردگارشان شرک می‌ورزند.» (محقّق)
    2. ـ سوره یونس (10) آیات 21 إلی 23. ترجمه:
      «و هنگامی که مردم را پس از گرفتاری و شدّتی که به آنها رسیده، رحمتی بچشانیم، ناگهان آنان را در آیات ما خدعه و مکری است. ای پیغمبر بگو: مکر خدا سریع‌تر از هر مکری است‌. تحقیقاً رسل و فرستادگان ما می‌نویسند و ضبط می‌کنند مکرها و خدعه‌هایی را که شما بجای می‌آورید. * مربّی و سرپرست و صاحب اختیار و ولیّ شما در جمیع امور خدایی است که شما را در دریا و خشکی حرکت می‌دهد، همین‌که در کشتی نشسته و با بالا کشیدن شِراع، کشتی به حرکت در می‌آید و نسیم خوش و مطبوع و دلنواز ساحل به شما می‌وزد، با حال فرح و سرور و غفلت از خدا و آنچه موجب رضای اوست از عمل صالح، روی عرشه کشتی آرمیده و به تماشا سرگرم و به تفریح و تفرّج مشغول می‌شوید (به طوری که فرضاً اگر کسی از شما بگوید: استمداد از خدا کنید، می‌گویید: کشف قوّه بخار پاپن فرانسوی و اختراعات حاصله به دنبال آن، این موهبت را به بشر ارزانی داشت! عیناً مانند قارون که می‌گفت: ﴿إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِيٓ﴾، شما نیز می‌گویید: چه کسی می‌تواند این کشتی را غرق کند؟! شهری است عجیب، چندین هزار تن سرنشین دارد!) تا وقتی که کم‌کم تندباد حوادث بوزد و طوفان سهمگین فضای دریا را فرا گیرد و موج آب بر روی موج دیگر بریزد. و همین‌که دانستند که کار از کار گذشته و قدرت نامتناهی این کشتی را در دست غرقاب و در اراده هلاکت درآورده است، خدا را از صمیم دل بخوانند که: ”ای پروردگار مهربان! اگر ما را از این مهلکه نجات دهی، دیگر ما توبه می‌کنیم و دست به تعدّی و تجاوز نمی‌زنیم و با استکبار عمل نمی‌کنیم و از شکرگزاران خواهیم بود!“ * و چون ما اقیانوس را آرام نمودیم و طوفان را برداشتیم و موج‌های متراکم آرام شد و آنان را به ساحل امن رسانیدیم، باز آنان به دنبال ستم و تجاوز می‌روند و در زمین خدا بدون حقّ و مجوّزی عُدوان می‌کنند. ای مردم، بدانید که این ستمی که روا می‌دارید، عکس‌العمل آن به خود شما برمی‌گردد و در حقیقت به خود ستم نموده‌اید (و این عملی را که برای نفع خود انجام می‌دهید و از راه ستم و تجاوز به دیگران است، نفع شما نیست بلکه عین ستمی است که به خود روا داشته‌اید!) چند روزی به عنوان تمتّع از زندگی حیوانیِ پست در این دنیا متمتّع می‌گردید و سپس رجوع و بازگشت شما به سوی ماست، و از اعمالی که انجام داده‌اید به طور کامل شما را آگاه و متنبّه خواهیم کرد.» (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

85
  • داستان قوم حضرت یونس و وارد شدن عذاب بر آنها

  •  داستان قوم حضرت یونس و وارد شدن عذاب بر آنها، و دستور حضرت حکیم تربیت شدۀ خانواده نبوّت جناب روبیل مردم را به خواندن دعا برای رفع عذاب. ﴿فَلَوۡلَا كَانَتۡ قَرۡيَةٌ ءَامَنَتۡ فَنَفَعَهَآ إِيمَٰنُهَآ إِلَّا قَوۡمَ يُونُسَ لَمَّآ ءَامَنُواْ كَشَفۡنَا عَنۡهُمۡ عَذَابَ ٱلۡخِزۡيِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَمَتَّعۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ حِينٖ﴾.1

    1. ـ بحار الأنوار، ج ‌14، ص 392؛ تفسیر العیّاشی، ج ‌2، ص 129:
      «عَن أبی‌عُبَیدَةَ الحَذّاءِ، عَن أبی‌جَعفَرٍ علیه السّلام، قالَ: سَمِعتُهُ یَقُولُ: وجَدنا فی بَعضِ کُتُبِ أمیرِالمُؤمِنینَ علیه السّلام، قالَ: حَدَّثَنی رَسُولُ الله صلّی الله علیه و آله و سلّم‌ أنَّ جَبرَئیلَ علیه السّلام حَدَّثَهُ أنَّ یُونُسَ بنَ مَتَّیٰ علیه السّلام بَعَثَهُ اللهُ إلَی قَومِهِ و هُو ابنُ ثَلاثینَ سَنَةً. و کانَ رَجُلًا یَعتَریهِ الحِدَّةُ، و کانَ قَلیلَ الصَّبرِ عَلَی قَومِهِ و المُداراةِ لَهُم، عاجِزًا عَمّا حُمِّلَ مِن ثِقَلِ حَملِ أوقارِ النُّبُوَّةِ و أعلامِها، و أنَّهُ تَفَسَّخَ تَحتَها کَما یَتَفَسَّخُ الجَذَعُ تَحتَ حِملِهِ، و أنَّهُ أقامَ فیهِم یَدعُوهُم إلَی الإیمانِ بِاللهِ و [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

86
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] التَّصدیقِ بِهِ و اتِّباعِهِ ثَلاثًا و ثَلاثینَ سَنَةً؛ فَلَم یُؤمِن بِهِ و لَم یَتَّبِعهُ مِن قَومِهِ إلّا رَجُلانِ: اسمُ أحَدِهِما رُوبیلُ و اسمُ الآخَرِ تَنُوخا.
      و کانَ رُوبیلُ مِن أهلِ بَیتِ العِلمِ و النُّبُوَّةِ و الحِکمَةِ و کانَ قَدیمَ الصُّحبَةِ لیونُسَ بنِ مَتَّیٰ مِن قَبلِ أن یَبعَثَهُ اللهُ بِالنُّبُوَّةِ، و کانَ تَنُوخا رَجُلًا مُستَضعَفًا عابِدًا زاهِدًا مُنهَمِکًا فی العِبادَةِ و لَیسَ لَهُ‌ عِلمٌ و لا حُکمٌ. و کانَ رُوبیلُ صاحِبَ غَنَمٍ یَرعاها و یَتَقَوَّتُ مِنها، و کانَ تَنُوخا رَجُلًا حَطّابًا یَحتَطِبُ عَلَی رأسِهِ و یأکُلُ مِن کَسبِهِ. و کانَ لِرُوبیلَ مَنزِلَةٌ مِن یُونُسَ غَیرُ مَنزِلَةِ تَنُوخا، لَعِلمِ‌ رُوبیلَ‌ و حِکمَتِهِ و قَدیمِ صُحبَتِهِ.
      فَلَمّا رأی یُونُسُ علی نبیّنا و آله و علیه السّلام أنَّ قَومَهُ لا یُجیبُونَهُ و لا یُؤمِنُونَ بِهِ، ضَجِرَ. و عَرَفَ مِن نَفسِهِ قِلَّةَ الصَّبرِ فَشَکا ذَلِکَ إلَی رَبِّهِ. و کانَ فیما شَکا أن قالَ:
      ”یا رَبِّ! إنَّکَ بَعَثتَنی إلَی قَومی و لی ثَلاثُونَ سَنَةً، فَلَبِثتُ فیهِم أدعُوهُم إلَی الإیمانِ بِکَ و التَّصدیقِ بِرِسالاتی، و أُخَوِّفُهُم عَذابَکَ و نَقِمَتَکَ ثَلاثًا و ثَلاثینَ سَنَةً؛ فَکَذَّبُونی و لَم یُؤمِنُوا بی، و جَحَدُوا نُبُوَّتی و استَخَفُّوا بِرِسالاتی، و قَد تَواعَدُونی و خِفتُ أن یَقتُلُونی. فأنزِلْ عَلَیهِم عَذابَکَ، فإنَّهُم ﴿قَوۡمٞ لَّا يَعۡلَمُونَ﴾1!“
      قالَ: فأوحَی اللهُ إلَی یُونُسَ: ”أنَّ فیهِمُ الحَملَ و الجَنینَ، و الطِّفلَ و الشَّیخَ الکَبیرَ، و المَرأةَ الضَّعیفَةَ و المُستَضعَفَ المَهینَ، و أنا الحَکَمُ العَدلُ، سَبَقَت رَحمَتی غَضَبی، لا أُعَذِّبُ الصِّغارَ بِذُنُوبِ الکِبارِ مِن قَومِکَ. و هُم ـ یا یُونُسُ ـ عِبادی و خَلقی و بَرِیَّتی فی بِلادی، و فی عَیلَتی أُحِبُّ أن أتَأنّاهُم و أرفُقَ بِهِم و أنتَظِرُ تَوبَتَهُم. و إنَّما بَعَثتُکَ إلَی قَومِکَ لِتَکُونَ حیِّطًا عَلَیهِم، تَعطَفَ عَلَیهِم لسخاء الرَّحمةِ [بالرَّحِم] الماسَّةِ مِنهُم، و تأنّاهُم بِرَأفَةِ النُّبُوَّةِ، و تَصبِرَ [فاصبِرْ] مَعَهُم بِأحلامِ الرِّسالَةِ، و تَکُونَ لَهُم کَهَیئَةِ الطَّبیبِ المُداوی العالِمِ بِمُداواةِ الدّاء [الدّواء] فَخَرَقتَ بِهِم‌ و لَم تَستَعمِل قُلُوبَهُم بِالرِّفقِ و لَم تَسُسهُم بِسیاسَةِ المُرسَلینَ. ثُمَّ سألتَنی عَن سُوءِ نَظَرِکَ العَذابَ لَهُم عِندَ قِلَّةَ الصَّبرِ مِنکَ، و عَبدی نُوحٌ کانَ أصبَرَ مِنکَ عَلَی قَومِهِ و أحسَنَ صُحبَةً و أشَدَّ تأنّیًا فی الصَّبرِ عِندی و أبلَغَ فی العُذرِ؛ فَغَضِبتُ لَهُ حینَ غَضِبَ لی و أجَبتُهُ حینَ دَعانی.“
      قالَ یُونُسُ: ”یا رَبِّ! إنَّما غَضِبتُ عَلَیهِم فیکَ، و إنَّما دَعَوتُ عَلَیهِم حینَ عَصَوکَ؛ فَوَ عِزَّتِکَ لا أتَعَطَّفُ عَلَیهِم بِرأفَةٍ أبَدًا، و لا أنظُرُ إلَیهِم بِنَصیحَةِ شَفیقٍ بَعدَ کُفرِهِم و تَکذیبِهِم إیّایَ و جَحدِهِم بِنُبُوَّتی! فأنزِلْ عَلَیهِم عَذابَکَ فإنَّهُم لا یُؤمِنُونَ أبَدًا!“ [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

87
  • ...1

    1. [ادامه در صفحه بعد] فَقالَ اللهُ: ”یا یُونُسُ، إنَّهُم مِائَةُ ألفٍ أو یَزیدُونَ مِن خَلقی یَعمُرُونَ بِلادی و یَلِدُونَ عِبادی. و مَحَبَّتی أن أتَأنّاهُم لِلَّذی سَبَقَ مِن عِلمی فیهِم و فیکَ، و تَقدیری و تَدبیری غَیرُ عِلمِکَ و تَقدیرِکَ، و أنتَ المُرسَلُ و أنا الرَّبُّ الحَکیمُ. و عِلمی فیهِم ـ یا یُونُسُ ـ باطِنٌ فی الغَیبِ عِندی لا تَعلَمُ ما مُنتَهاهُ، و عِلمُکَ فیهِم ظاهِرٌ لا باطِنَ لَهُ. یا یُونُسُ قَد أجَبتُکَ إلَی ما سَألتَ مِن إنزالِ العَذابِ عَلَیهِم، و ما ذَلِکَ ـ یا یُونُسُ ـ بِأوفَرَ لِحَظِّکَ عِندی و لا أجمَلَ لِشأنِکَ.‌ و سَیَأتیهِم العذابُ فی شَوّالٍ یَومَ الأربِعاءِ وسَطَ الشَّهرِ بَعدَ طُلُوعِ الشَّمسِ؛ فأعلِمهُم ذَلِکَ!“
      قالَ: فَسُرَّ بِذَلِکَ یُونُسُ، و لَم یَسُؤهُ و لَم یَدرِ ما عاقِبَتُهُ. فانطَلَقَ یُونُسُ إلَی تَنُوخا العابِدِ، فأخبَرَهُ بِما أوحَی اللهُ إلَیهِ مِن نُزُولِ العَذابِ عَلَی قَومِهِ فی ذَلِکَ الیَومِ، و قالَ لَهُ: ”انطَلِق حَتَّی أُعلِمَهُم بِما أوحَی اللهُ إلَیَّ مِن نُزُولِ العَذابِ!“
      فَقالَ تَنُوخا: فَدَعهُم فی غَمرَتِهِم و مَعصیتِهِم حَتَّی یُعَذِّبَهُمُ اللهُ!
      فَقالَ لَهُ یُونُسُ: ”بَل نَلقَی رُوبیلَ فَنُشاوِرُهُ؛ فانَّهُ رَجُلٌ عالِمٌ حَکیمٌ مِن أهلِ بَیتِ النُّبُوَّةِ.“
      فانطَلَقا إلَی رُوبیلَ فأخبَرَهُ یُونُسُ علی نبیّنا و آله و علیه السّلام بِما أوحَی اللهُ إلَیهِ مِن نُزُولِ العَذابِ عَلَی قَومِهِ فی شَوّالٍ یَومَ الأربِعاءِ فی وسَطِ الشّهرِ بَعدَ طُلُوعِ الشَّمسِ، فَقالَ لَهُ: ”ما تَرَی؟ انطَلِق بِنا حَتَّی أُعلِمَهُم ذَلِکَ!“
      فَقالَ لَهُ رُوبیلُ: ارجِع إلَی رَبِّکَ رَجعَةَ نَبیٍّ حَکیمٍ و رَسُولٍ کَریمٍ و سَلْهُ أن یَصرِفَ عَنهُمُ العَذابَ؛ فإنَّهُ غَنیٌّ عَن عَذابِهِم و هُو یُحِبُّ الرِّفقَ بِعِبادِهِ. و ما ذَلِکَ بِأضَرَّ لَکَ عِندَهُ و لا أسوَأ لِمَنزِلَتِکَ لَدَیهِ، و لَعَلَّ قَومَکَ بَعدَ ما سَمِعتَ و رَأیتَ مِن کُفرِهِم و جُحُودِهِم یُؤمِنُونَ یَومًا؛ فَصابِرهُم و تَأنَّهُم!
      فَقالَ لَهُ تَنُوخا: ویحَکَ یا رُوبیلُ! ما أشَرتَ عَلَی یُونُسَ؟! و أمَرتَهُ بَعدَ کُفرِهِم بِالله و جَحدِهِم لِنَبیّهِ و تَکذیبِهِم إیّاهُ و إخراجِهِم إیّاهُ مِن مَساکِنِهِ و ما هَمُّوا بِهِ مِن رَجمِهِ؟!
      فَقالَ رُوبیلُ لِتَنُوخا: اُسکُتْ، فإنَّکَ رَجُلٌ عابِدٌ لا عِلمَ لَکَ! 
      ثُمَّ أقبَلَ عَلَی یُونُسَ فَقالَ: أ رایتَ ـ یا یُونُسُ ـ إذا أنزَلَ اللهُ العَذابَ عَلَی قَومِکَ، أنزَلَهُ‌ [أ یُنزِله] فَیُهلِکَهُم جَمیعًا أو یُهلِکَ بَعضًا و یَبقَی بَعضٌ؟!
      فَقالَ لَهُ یُونُسُ: ”بَل یُهلِکُهُم الله جَمیعًا، و کَذَلِکَ سألتُهُ ما دَخَلَتنی لَهُم رَحمَةُ تَعَطُّفٍ فأرجِعَ اللهَ فیهِم و أسألَهُ أن یَصرِفَ عَنهُم.“
      فَقالَ لَهُ رُوبیلُ:‌ أ تَدری ـ یا یُونُسُ ـ لَعَلَّ اللهَ إذا أنزَلَ عَلَیهِمُ العَذابَ فأحَسُّوا بِه، أن یَتُوبُوا إلَیهِ و [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

88
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] یَستَغفِرُوه فَیَرحَمَهُم فإنَّهُ أرحَمُ الرّاحِمینَ و یَکشِفَ عَنهُمُ العَذابَ مِن بَعدِ ما أخبَرتَهُم عَنِ اللهِ أنَّهُ یُنزِلُ عَلَیهِمُ العَذابَ یَومَ الأربِعاءِ فَتَکُونَ بِذَلِکَ عِندَهُم کَذّابًا؟!
      فَقالَ لَهُ تَنُوخا: ویحَکَ یا رُوبیلُ، لَقَد قُلتَ عَظیمًا! یُخبِرُکَ النَّبی المُرسَلُ أنَّ اللهَ أوحَی إلَیهِ بِأنَّ العَذابَ یَنزِلُ عَلَیهِم فَتَرُدُّ قَولَ اللهِ و تَشُکُّ فیهِ و فی قَولِ رَسُولِ الله؟! اِذهَب فَقَد حَبِطَ عَمَلُکَ!
      فَقالَ رُوبیلُ لِتَنُوخا: لَقَد فَشِلَ رأیُکَ!
      ثمَّ أقبَلَ عَلَی یُونُسَ فَقالَ: إذا أُنزِلَ [نَزَلَ] الوحیُ و الأمرُ مِنَ اللهِ فیهِم عَلَی ما أنزَلَ عَلَیکَ فیهِم مِن إنزالِ العَذابِ عَلَیهِم و قَولُهُ الحَقُّ، أ رایتَ إذا کانَ ذَلِکَ فَهَلَکَ قَومُکَ کُلُّهُم و خَرِبَت قَریَتُهُم أ لَیسَ یَمحُو اللهُ اسمَکَ مِنَ النُّبُوَّةِ و تَبطُلُ رِسالَتُکَ و تَکُونُ کَبَعضِ ضُعَفاءِ النّاسِ و یَهلِکُ عَلَی یَدَیکَ مِائَةُ ألفٍ أو یَزیدون مِنَ النّاسِ؟!
      فأبَی یُونُسُ أن یَقبَلَ وصیّتَهُ فانطَلَقَ و مَعَهُ تَنُوخا مِنَ القَریَةِ و تَنَحَّیا عَنهُم غَیرَ بَعیدٍ. و رَجَعَ یُونُسُ إلَی قَومِهِ فأخبَرَهُم أنَّ اللهَ أوحَی إلَیهِ أنَّهُ مُنزل [یُنزِلُ] العَذابَ‌ عَلَیکُم یَومَ الأربِعاءِ فی شَوّالٍ فی وسَطِ الشَّهرِ بَعدَ طُلُوعِ الشَّمسِ؛ فَرَدُّوا عَلَیهِ قَولَهُ فَکَذَّبُوهُ و أخرَجُوهُ مِن قَریَتِهِم إخراجًا عَنیفًا.
      فَخَرَجَ یُونُسُ علی نبیّنا و آله و علیه السّلام و مَعَهُ تَنُوخا مِنَ القَریَةِ و تَنَحَّیا عَنهُم غَیرَ بَعیدٍ و أقاما یَنتَظِرانِ العَذابَ و أقامَ رُوبیلُ مَعَ قَومِهِ فی قَریَتِهِم حَتَّی إذا دَخَلَ عَلَیهِم شَوّالٌ صَرَخَ رُوبیلُ بِأعلَی صَوتِهِ فی رأسِ الجَبَلِ إلَی القَومِ: 
      أنا رُوبیلُ شَفیقٌ عَلَیکُم، رَحیمٌ بِکُم! هَذا شَوّالٌ قَد دَخَلَ عَلَیکُم و قَد أخبَرَکُم یُونُسُ نَبیّکُم و رَسُولُ رَبِّکُم أنَّ اللهَ أوحَی إلَیهِ أنَّ العَذابَ یَنزِلُ عَلَیکُم فی شَوّالٍ فی وسَطِ الشَّهرِ یَومَ الأربِعاءِ بَعدَ طُلُوعِ الشَّمسِ‌ ﴿وَلَن يُخۡلِفَ ٱللَهُ وَعۡدَهُۥ﴾2 رُسُلَهُ؛ فانظُرُوا ما أنتُم صانِعُونَ!
      فَأفزَعَهُم کَلامُهُ و وقَعَ فی قُلُوبِهِم تَحقیقُ نُزُولِ العَذابِ؛ فَأجفَلُوا نَحو رُوبیلَ و قالُوا لَهُ: ما ذا أنتَ تُشیرُ بِهِ عَلَینا یا رُوبیلُ، فانَّکَ رَجُلٌ عالِمٌ حَکیمٌ لَم نَزَل نَعرِفُکَ بِالرِّقَّةِ عَلَینا و الرَّحمَةِ لَنا و قَد بَلَغَنا ما أشَرتَ بِهِ عَلَی یُونُسَ فینا؟ فَمُرنا بِأمرِکَ و أشِر عَلَینا بِرَأیِکَ!
      فَقالَ لَهُم رُوبیلُ: فإنّی أرَی لَکُم و أُشیرُ عَلَیکُم أن تَنظُرُوا و تَعمَدُوا إذا طَلَعَ الفَجرُ یَومَ الأربِعاءِ فی وسَطِ الشَّهرِ أن تَعزِلوا الأطفالَ‌ عَنِ الأُمَّهاتِ فی أسفَلِ الجَبَلِ فی طَریقِ الأودیةِ و تَقِفُوا النِّساءَ فی سَفحِ الجَبَلِ‌ [و کُلَّ المَواشی جَمیعًا عَن أطفالِها]، و یَکُونُ هَذا کُلُّهُ قَبلَ طُلُوعِ الشَّمسِ. [فإذا رَأیتُم [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

89
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] ریحًا صَفراءَ أقبَلَت مِنَ المَشرِقِ] فَعِجُّوا عَجیجًا الکبیر مِنکُم و الصّغیر بِالصُّراخِ و البُکاءِ و التَّضَرُّعِ إلَی اللهِ و التَّوبَةِ إلَیهِ و الِاستِغفارِ لَهُ، و ارفَعُوا رُءُوسَکُم إلَی السَّماءِ و قُولُوا:
      ﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا﴾ و کَذَّبنا نَبیّکَ، و تُبنا إلَیکَ مِن ذُنُوبِنا ﴿وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾3 المُعَذَّبینَ؛ فاقبَل تَوبَتَنا و ارحَمنا یا أرحَمَ الرّاحمین!“ 
      ثُمَّ لا تَمَلُّوا مِنَ البُکاءِ و الصُّراخِ و التَّضَرُّعِ إلَی اللهِ و التَّوبَةِ إلَیهِ حَتَّی تَتَوارَی الشَّمسُ بِالحِجابِ أو یَکشِفَ اللهُ عَنکُمُ العَذابَ قَبلَ ذَلِکَ.
      فأجمَعَ رأیُ القَومِ جَمیعًا عَلَی أن یَفعَلُوا ما أشارَ بِهِ عَلَیهِم رُوبیلُ.
      فَلَمّا کانَ یَومُ الأربِعاءِ الّذی تَوقَّعُوا العَذابَ‌، تَنَحَّی رُوبیلُ عَنِ [مِنَ] القَریَةِ حَیثُ یَسمَعُ صُراخَهُم و یَرَی العَذابَ إذا نَزَلَ.
      فَلَمّا طَلَعَ الفَجرُ یَومَ الأربِعاءِ فَعَلَ قَومُ یُونُسَ ما أمَرَهُم رُوبیلُ بِهِ. فَلَمّا بَزَغَتِ الشَّمسُ، أقبَلَت ریحٌ صَفراءُ مُظلِمَةٌ مُسرِعَةٌ لَها صَریرٌ و حَفیفٌ و هَدیرٌ. فَلَمّا رأوها عَجُّوا جَمیعًا بِالصُّراخِ و البُکاءِ و التَّضَرُّعِ إلَی اللهِ و تابُوا إلَیهِ و استَغفَرُوهُ، و صَرَخَتِ الأطفالُ بِأصواتِها تَطلُبُ أُمَّهاتِها، و عَجَّت سِخالُ‌ البَهائِمِ تَطلُبُ الثَّدْیَ و عَجَّتِ الأنعامُ تَطلُبُ الرَّعیَ‌.
      فَلَم یَزالُوا بِذَلِکَ و یُونُسُ و تَنُوخا یَسمَعانِ ضَجیجَهُم و صُراخَهُم و یَدعُوانِ اللهَ عَلَیهِم بِتَغلیظِ العَذابِ عَلَیهِم. و رُوبیلُ فی مَوضِعِهِ یَسمَعُ صُراخَهُم و عَجیجَهُم و یَرَی ما نَزَلَ و هُو یَدعُو اللهَ بِکَشفِ العَذابِ عَنهُم.
      فَلَمّا أن زالَتِ الشَّمسُ و فُتِحَت أبوابُ السَّماءِ و سَکَنَ غَضَبُ الرَّبِّ تَعالَی و رَحِمَهُمُ الرَّحمَنُ فاستَجابَ دُعاءَهُم و قَبِلَ تَوبَتَهُم و أقالَهُم عَثرَتَهُم. و أوحَی إلَی إسرافیلَ:
      ”أنِ اهبِط إلَی قَومِ یُونُسَ، فإنَّهُم قَد عَجُّوا إلَیَّ بِالبُکاءِ و التَّضَرُّعِ و تابُوا إلَیَّ و استَغفَرُونی؛ فَرَحِمتُهُم و تُبتُ عَلَیهِم و أنا اللهُ التَّوّابُ الرَّحیمُ أسرَعُ إلَی قَبُولِ تَوبَةِ عَبدی التّائِبِ مِنَ الذُّنُوبِ. و قَد کانَ عَبدی یُونُسُ و رَسُولی سألَنی نُزُولَ العَذابِ عَلَی قَومِهِ و قَد أنزَلتُهُ عَلَیهِم، و أنا اللهُ أحَقُّ مَن وفَی بِعَهدِهِ و قَد أنزَلتُهُ عَلَیهِم. و لَم یَکُنِ اشتَرَطَ یُونُسُ حینَ سَألَنی أن أُنزِلَ عَلَیهِمُ العَذابَ أن أُهلِکَهُم؛ فاهبِط إلَیهِم فاصرِف عَنهُم ما قَد نَزَلَ بِهِم مِن عَذابی!“
      فَقالَ إسرافیلُ: یا رَبِّ! إنَّ عَذابَکَ قَد بَلَغَ أکتافَهُم و کادَ أن یُهلِکَهُم، و ما أراهُ إلّا و قَد نَزَلَ بِساحَتِهِم؛ فإلی أین أصرِفُهُ؟! [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

90
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] فَقالَ اللهُ: ”کَلّا! إنّی قَد أمَرتُ مَلائِکَتی أن یَصرِفُوهُ‌ [یوقِفوه] فلا یُنزِلُوهُ عَلَیهِم حَتَّی یأتِیَهُم أمری فیهِم و عَزیمَتی؛ فاهبِط یا إسرافیلُ عَلَیهِم و اصرِفهُ عَنهُم، و اصرِف بِهِ إلَی الجِبالِ بِناحیةِ مَفاوِضِ العُیُونِ و مَجاری السُّیُولِ فی الجِبالِ العاتیةِ العادیةِ المُستَطیلَةِ عَلَی الجِبالِ؛ فأذِلَّها بِهِ و لَیِّنْها حَتَّی تَصیرَ مُلَیَّنَةً حَدیدًا جامِدًا!“
      فَهَبَطَ إسرافیلُ عَلَیهِم فَنَشَرَ أجنِحَتَهُ فاستاقَ‌ بِها ذَلِکَ العَذابَ حَتَّی ضَرَبَ بِها الجِبالَ الَّتی أوحَی اللهُ إلَیهِ أن یَصرِفَهُ إلَیها.
      قالَ أبُوجَعفَرٍ علیه السّلام: ”و هی الجِبالُ الَّتی بِناحیةِ المُوصِلِ الیَومَ، فَصارَت حَدیدًا إلَی یَومِ القیامَةِ.“
      فَلَمّا رأی قَومُ یُونُسَ أنَّ العَذابَ قَد صُرِفَ عَنهُم هَبَطُوا إلَی مَنازِلِهِم من رُءُوسِ الجِبالِ و ضَمُّوا إلَیهِم نِساءَهُم و أولادَهُم و أموالَهُم و حَمِدُوا اللهَ عَلَی ما صَرَفَ عَنهُم.
      و أصبَحَ یُونُسُ و تَنُوخا یَومَ الخَمیسِ فی مَوضِعِهِما الّذی کانا فیهِ، لا یَشُکّانِ أنَّ العَذابَ قَد نَزَلَ بِهِم و أهلَکَهُم جَمیعًا؛ لما خَفیَت أصواتُهُم عنهما. فَأقبَلا ناحیةَ القَریَةِ یَومَ الخَمیسِ مَعَ‌ طُلُوعِ الشَّمسِ یَنظُرانِ إلَی ما صارَ إلَیهِ القَومُ. 
      فَلَمّا دَنَوْا مِنَ القَومِ و استَقبَلَتهُمُ الحَطّابُونَ و الحَمّارَةُ و الرُّعاةُ بِأغنامِهِم و نَظَرُوا إلَی أهلِ القَریَةِ مُطمَئِنّینَ، قالَ یُونُسُ لِتَنُوخا:
      ”یا تَنُوخا! کَذَبَنی الوحیُ و کَذَبتُ وعدی لِقَومی؛ لا و عِزَّة ربِّی لا یَرَونَ لی وجهًا أبَدًا بَعدَ ما کَذَبَنی الوحیُ!“
      فانطَلَقَ یُونُسُ ـ هارِبًا عَلَی وجهِهِ، مُغاضِبًا لِرَبِّهِ ـ ناحیةَ بَحرِ أیلة، مُتَنَکِّرًا؛ فِرارًا مِن أن یَراهُ أحَدٌ مِن قَومِهِ فَیَقُولَ لَهُ یا کَذّابُ. فَلِذَلِکَ قالَ اللهُ‌:
      ﴿وَذَا ٱلنُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَٰضِبٗا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَيۡهِ فَنَادَىٰ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّـٰلِمِينَ﴾4
      و رَجَعَ تَنُوخا إلَی القَریَةِ فَلَقِیَ رُوبیلَ فَقالَ لَهُ: یا تَنُوخا! أیُّ الرّأیَینِ کانَ أصوبَ و أحَقَّ أن یُتَّبَعَ رَأیی أو رَأیُکَ؟!
      فَقالَ لَهُ تَنُوخا: بَل رأیُکَ کانَ أصوبَ، و لَقَد کُنتَ أشَرتَ بِرَأیِ الحُکَماءِ العُلَماءِ. و قالَ لَهُ تَنُوخا: أما إنّی لَم أزَل أرَی أنّی أفضَلُ مِنکَ لِزُهدی و فَضلِ عِبادَتی حَتَّی استَبانَ فَضلُکَ لِفَضلِ عِلمِکَ. و ما أعطاکَ اللهُ رَبُّکَ مِنَ الحِکمَةِ مَعَ التَّقوَیٰ، أفضَلُ‌ مِنَ الزُّهدِ و العِبادَةِ بِلا عِلمٍ. [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

91
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] فاصطَحَبا فَلَم یَزالا مُقیمَینِ مَعَ قَومِهِما. و مَضَی یُونُسُ عَلَی وجهِهِ مُغاضِبًا لِرَبِّهِ؛ فَکانَ مِن قِصَّتِهِ ما أخبَرَ اللهُ بِهِ فی کِتابِهِ إلَی قَولِهِ‌: ﴿فَ‍َٔامَنُواْ فَمَتَّعۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ حِينٖ﴾.5
      قالَ أبوعُبَیدَةَ: قُلتُ لِأبی‌جَعفَرٍ علیه السّلام: کَم کانَ غابَ یُونُسُ عَن قَومِهِ حَتَّی رَجَعَ إلَیهِم بِالنُّبُوَّةِ و الرِّسالَةِ فامَنُوا بِهِ و صَدَّقُوهُ؟
      قالَ: ”أربَعَةَ أسابیعَ؛ سَبعًا مِنها فی ذَهابِهِ إلَی البَحرِ و سَبعًا مِنها فی رُجُوعِهِ إلَی قَومِهِ.“
      فَقُلتُ لَهُ: و ما هَذِهِ الأسابیعُ، شُهُورٌ أو أیّامٌ أو ساعاتٌ؟
      فَقالَ: ”یا باعُبَیدَةُ! إنَّ العَذابَ أتاهُم یَومَ الأربِعاءِ فی النِّصفِ مِن شَوّالٍ و صُرِفَ عَنهُم مِن یَومِهِم ذَلِکَ فانطَلَقَ یُونُسُ مُغاضِبًا فَمَضَی یَومَ الخَمیسِ سَبعَةَ أیّامٍ فی مَسیرِهِ إلَی البَحرِ و سَبعَةَ أیّامٍ فی بَطنِ الحُوتِ و سَبعَةَ أیّامٍ تَحتَ الشَّجَرِ بِالعَراءِ و سَبعَةَ أیّامٍ فی‌ رُجُوعِهِ إلَی قَومِهِ؛ فَکانَ ذَهابُهُ و رُجُوعُهُ مَسیرَةَ ثمانیة [ثَمانٍ] و عِشرینَ یَومًا. ثُمَّ أتاهُم فآمَنُوا بِهِ و صَدَّقُوهُ و اتَّبَعُوهُ؛ فَلِذَلِکَ قالَ اللهُ‌:
      ﴿فَلَوۡلَا كَانَتۡ قَرۡيَةٌ ءَامَنَتۡ فَنَفَعَهَآ إِيمَٰنُهَآ إِلَّا قَوۡمَ يُونُسَ لَمَّآ ءَامَنُواْ كَشَفۡنَا عَنۡهُمۡ عَذَابَ ٱلۡخِزۡيِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَمَتَّعۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ حِينٖ﴾6.“»
      ترجمه:
      «از أبی‌عبیده حَذّاء، از امام باقر در بعضی کتب أمیرالمؤمنین علیهما السّلام، از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، از جبرائیل روایت است که:
      خداوند یونس بن متّیٰ را به سوی قومش در سنّ سی سالگی مبعوث فرمود. او مردی بود که خشم و غضب بر او عارض می‌گشت، و بر قومش کم صبر بود و با آنان کمتر مدارا و مماشات می‌نمود، و از تحمّل سنگینی بار نبوّت و أعلام آن عاجز بود، و نسبت به تحمّل آن همچون بچّه شتری که طاقت تحمّل بار سنگین ندارد ضعیف و ناتوان بود، و در بین قومش سی و سه سال سکنی گزید و آنان را به ایمان به خدا و تصدیق و گرویدن به او و تبعیّت و پیروی کردن از او دعوت نمود؛ امّا هیچ کس از قومش ایمان نیاورد و پیروی ننمود مگر دو مرد که اسم یکی از آنها روبیل و دیگری تنوخا بود.
      روبیل از اهل بیتِ علم و نبوّت و حکمت بود و از قدیم‌الأیّام و قبل از اینکه خداوند یونس بن متّیٰ را به نبوّت مبعوث کند با او مصاحبت و مرافقت داشت، و تنوخا مردی بود مستضعف، عابد، زاهد، مجدّ و مصمّم در امر عبادت، و (بر خلاف روبیل) دارای علم و حکمت نبود. روبیل صاحب گوسفندانی بود که آنها را به چرا می‌برد و روزی خود را از آنها تأمین می‌کرد، و تنوخا [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

92
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] کارش جمع کردن هیزم بود که بر روی سر می‌گذاشت و از فروش آن امرار معاش می‌نمود. و روبیل در نزد یونس به جهت علم و حکمت و سابقۀ مصاحبت، مقام و منزلتی غیر از مقام و منزلت تنوخا داشت.
      وقتی حضرت یونس علی نبیّنا و آله و علیه السّلام دید که قومش دعوت او را اجابت نمی‌کنند و به او ایمان نمی‌آورند، خسته شد و به ستوه درآمد. و چون کم صبری خود را می‌دانست پس شکایت آنان را به سوی پروردگارش برد. و از جمله آن شکایت و گلایه، اینکه عرضه داشت:
      ”پروردگارا! تو مرا به سوی قوم خود مبعوث کردی در حالی‌که سی سال داشتم، پس من هم در میان آنها درنگ کرده و آنان را به ایمان به تو و تصدیق به رسالت من دعوت نمودم، و سی و سه سال آنان را از عذاب و نقمت تو بیم دادم و برحذر داشتم؛ امّا آنان مرا تکذیب کرده و به من ایمان نیاوردند، و نبوّت مرا انکار و رسالت مرا تحقیر نمودند، و حال مرا تهدید کرده‌اند و خوف آن دارم که مرا بکشند. پس عذابت را بر آنان نازل فرما، چرا که آنان قومی هستند که نمی‌دانند!“
      پس خداوند به یونس وحی کرد: ” در میان آنها طفلِ در شکم مادر و جنین، و کودکان و پیرمردان سالخورده، و زنان ضعیف و مستضعفانِ ناتوان وجود دارند، و من حاکمی عادل هستم که رحمتم بر غضبم سبقت گرفته و صغار از قوم تو را به ذنوب کبارشان عذاب نمی‌کنم. و ای یونس، آنها بندگان من و آفریدگان من و خلائق من در بلادم هستند، و دوست دارم درباره نیازمندان به خود با تأنّی و رفق و مدارا برخورد نمایم و منتظر توبه آنها باشم. و من تو را برای این به سوی آنها فرستادم که از آنها حراست و حفاظت کنی، و با قرابت نزدیکی که داری بر آنان عطوفت و مهربانی داشته باشی، و با رأفت نبوّت با آنان مدارا و با حلم رسالت با آنان صبر کنی، و برای آنان چون پزشکِ معالج و عالم به مداوای درد باشی؛ امّا تو با آنها به خوبی رفتار نکردی، و در امر آنان سخت گرفتی و مدارا ننمودی، و امور آنها را با سیاست و روش تدبیر مرسلین تدبیر ننمودی. سپس از روی این دیدگاه بد تو، از من به جهت کمی صبر و تحمّلت تقاضای عذاب می‌کنی، در حالی‌که بنده من نوح نسبت به قومش از تو صبرش بیشتر و مصاحبت و معاشرتش بهتر و تأنّی و مدارای او در صبر در راه من شدیدتر و عذر او در این مورد موجّه‌‌تر بود؛ بنابراین هنگامی که او برای من غضبناک شد من هم از غضب او به خشم آمدم و هنگامی که مرا خواند دعا و نفرین او را (درباره عذاب قومش) اجابت کردم.“
      یونس گفت: ”پروردگارا! من در راه تو بر آنها غضب کردم، و چون تو را عصیان و نافرمانی می‌کردند آنها را نفرین کردم؛ پس قسم به عزّت تو، هرگز درباره آنها احساس رأفت و ترحّم نمی‌کنم، و بعد از کفر و تکذیب و انکار نبوّتِ من، به آنان با نظر خیر‌خواهی و دلسوزی نگاه [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

93
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] نمی‌کنم! پس عذاب خویش را بر آنان نازل کن، چون آنها هرگز ایمان نمی‌آورند!“
      پس خداوند وحی کرد: ”ای یونس! آنها بیش از صد هزار نفر از مخلوقات من هستند که شهرهای مرا آباد کرده و بندگان مرا به دنیا می‌آورند. و دوست دارم که به واسطه علمی که از من درباره تو و آنها سبقت گرفته، به آنها مهلت ‌دهم؛ چون تقدیر و تدبیر من غیر از علم و تقدیر تو است، چرا که تو رسولی و من پروردگار حکیم هستم. و ای یونس، آنچه من درباره آنها می‌دانم بر اساس باطن است که در عالم غیب در نزد من است و تو غایت و نهایت آن را درنمی‌یابی، و حال آنکه آنچه تو درباره آنها می‌دانی بر اساس ظاهر است و هیچ باطنی ندارد. ای یونس، حال که چنین می‌خواهی دعای تو را در نزول عذاب بر آنان اجابت کردم، و البتّه ای یونس، این مسأله با آنچه حظِّ وافر و نصیب مقدّر تو در نزد من است منافات دارد و برای شأن و مقام تو زیبنده نیست. و به زودی در نیمه ماه شوّال، روز چهارشنبه، بعد از طلوع خورشید، عذاب خود را بر آنان نازل می‌کنم؛ پس این مطلب را به اطّلاع آنها برسان!“
      یونس از شنیدن این وعده خوشحال شد و این امر موجب ناراحتی و نگرانی او نگشت و عاقبت امر را ندانست. سپس به نزد تنوخای عابد رفت و خبر نزول عذاب را به او داد، و از او خواست ماجرا را به قوم خود خبر دهد.
      تنوخا گفت: آنها را در جهل و غفلت و گناهانشان رها کن تا وقتی که خداوند آنها را عذاب کند.
      پس یونس گفت: ”بهتر است با روبیل ملاقات و مشورت کنیم؛ چون او مردی عالم و حکیم از اهل بیت نبوّت است.“
      پس هر دو به نزد روبیل رفتند و یونس ماجرای وعدۀ نزول عذاب را برای او بیان کرد و گفت: ”نظر تو در این مسأله چیست؟ با ما بیا تا این خبر را به آنها اعلام کنیم!“
      روبیل گفت: به صورت پیامبری حکیم و رسولی کریم به نزد پروردگارت بازگرد و از او بخواه عذاب را از آنان برگرداند؛ چون او از عذابشان بی‌نیاز است و رفق و مدارا با بندگانش را دوست دارد. و این کار برای موقعیّت تو در نزد خداوند ضرری ندارد و برای منزلت و شأن تو در پیشگاه او بد نیست، و شاید قوم تو پس از آنچه از کفر و انکارشان شنیدی و دیدی، روزی ایمان آورند؛ پس با آنها صبر و مدارا کن!
      تنوخا گفت: ای روبیل، وای بر تو! این چه اظهار نظری به یونس است؟! و این چه امری است به او بعد از اینکه آنها به خداوند کفر ورزیدند و پیغمبر او را انکار و تکذیب کردند و از خانه و مسکنش بیرون نمودند و تصمیم بر سنگباران‌کردنش گرفتند؟!
      روبیل به او گفت: ساکت باش، چرا که تو مردی عابد هستی و بهره‌ای از علم نداری! [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

94
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] سپس رو به جانب یونس کرد و گفت: ای یونس، آیا اگر خداوند عذابش را بر قومت نازل کند، همه آنها را هلاک می‌کند یا بعضی هلاک می‌شوند و بعضی باقی می‌مانند؟!
      یونس گفت: ”بلکه خداوند همه ایشان را هلاک می‌کند، و از او چنین درخواست کردم که درباره آنها هیچ رحمت و عطوفتی در من راه پیدا نکند تا اینکه به درگاه الَهی بازگردم و از او بخواهم که عذاب را از آنان برگرداند.“
      روبیل گفت: ای یونس! آیا می‌دانی که شاید خداوند هنگامی که عذابش را نازل می‌کند و آنها عذاب را احساس کردند، به سوی او توبه و استغفار کنند و خداوندی هم که أرحم الرّاحمین است آنان را مورد رحمت خود قرار دهد و عذاب را بعد از وعده‌ای که تو دادی از آنان بر‌دارد، و در این‌صورت تو در نزدشان دروغگو خواهی شد؟!
      تنوخا به روبیل گفت: وای بر تو ای روبیل، حقّاً که سخن بزرگی گفتی! پیامبر و فرستاده خدا به تو خبر می‌دهد که خداوند عذاب را بر این قوم خواهد فرستاد، امّا تو قول خدا و پیامبرش را ردّ کرده و در آن شک می‌کنی؟! برو ‌که با این حرفت، علمت حبط و هدر شد!
      روبیل به تنوخا گفت: تحقیقاً که رأی و نظر تو سست و بی‌اساس است!
      سپس رو به یونس نمود و به او گفت: هنگامی که خداوند به حسب آنچه بر تو وحی شده است عذاب را بر آنان فرو فرستاد و حال آنکه قول خدا حقّ است، آیا فکر می‌کنی هنگامی که چنین شود و همۀ قومت هلاک شوند و شهرشان ویران گردد، خداوند نام تو را از میان انبیاء محو نخواهد کرد و رسالتت باطل نخواهد شد و در این‌صورت مانند بسیاری از مردم ضعیف نخواهی بود و به دست تو بیش از صد هزار نفر از مردم هلاک نمی‌شوند؟!
      امّا یونس سفارش و نصیحت او را نپذیرفت و به همراه تنوخا از آن قریه به راه افتاد و قدری از آنها فاصله گرفتند. و یونس به نزد قوم خود برگشت و به آنان خبر داد که خداوند به او وحی کرده که عذابش را در نیمه ماه شوّال در روز چهارشنبه بعد از طلوع خورشید بر آنان نازل می‌کند؛ امّا آنها سخنان او را نپذیرفتند و او را تکذیب کرده و با شدّت و خواری از شهرشان بیرون کردند.
      سپس یونس علی نبیّنا و آله و علیه السّلام به همراه تنوخا از آن قریه خارج شدند و در مکانی نه‌چندان دور از آنان، مسکن گزیدند و منتظر عذاب شدند. و امّا روبیل به همراه مردم در شهر باقی ماند؛ هنگامی که ماه شوّال فرا رسید، روبیل از بالای کوه با بلند‌ترین صدای خود فریاد زد:
      ای مردم! من روبیل، شفیق و ناصحِ حریص بر صلاح شما، و رحیم و عطوف نسبت به شما هستم. اکنون ماه شوّال فرا رسیده در حالی‌که یونس پیامبر شما و فرستاده پروردگار شما، وقوع عذاب را در نیمۀ این ماه در روز چهارشنبه بعد از طلوع آفتاب، به شما اعلام کرده و خداوند [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

95
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] هرگز از وعده خود با رسولانش تخلّف نخواهد کرد؛ حال ببینید چه خواهید کرد؟
      پس کلام روبیل آنان را به وحشت انداخت و در قلبشان تحقّق یافتنِ نزول عذاب قطعی شد و با ترس و هراس به سوی روبیل شتافتند و گفتند: ای روبیل! تو چه پیشنهادی بر ما داری، چرا که تو مردی عالم و حکیم هستی و ما تو را به رقّت و ملایمت و رحمت و عطوفت بر خود می‌شناسیم و پیشنهاد تو را به یونس درباره ما، می‌دانیم؟ پس اکنون هم ما را به فرمانت امر کن و رأی و نظر خود را بر ما اعلام فرما!
      روبیل به آنها گفت: نظر و پیشنهاد من برای شما این است که: منتظر و مترقّب باشید که وقتی طلوع فجرِ روز چهارشنبۀ نیمۀ ماه رسید، کودکان و بچّه‌های مواشی خود را در پایین کوه در مسیر سیلاب و درّه بین دو کوه، از مادرانشان جدا کنید و مادران آنها را در دامنه کوه نگه دارید، و البتّه تمام اینها باید قبل از طلوع خورشید باشد. پس وقتی که دیدید باد زردی از جانب مشرق می‌وزد، در این هنگام همۀ شما از بزرگ و کوچک، به صیحه زدن و گریه کردن و تضرّع و توبه نمودن به سوی خداوند و استغفار از او، صدا بلند کنید، و سر خود را به سوی آسمان بلند کرده و بگویید:
      ”پروردگارا! ما به نفس خود ظلم کردیم و پیغمبر تو را تکذیب نمودیم، و اکنون از گناهانمان به سوی تو باز گشته و توبه می‌کنیم و اگر تو ما را مورد مغفرت خود قرار ندهی و به ما رحم نکنی هر‌آینه از خسارت‌دیدگانی که اهل عذابند خواهیم بود؛ پس توبه ما را بپذیر و به ما رحم کن، ای أرحم الرّاحمین!“
      سپس از گریه کردن و صیحه زدن و تضرّع نمودن ملول و خسته نشوید تا وقتی که خورشید در پس پرده مخفی شود و یا اینکه قبل از آن، خداوند عذاب را از شما بردارد.
      پس همه متّفق‌الرّأی و متّحد‌الکلمه تصمیم گرفتند به نظر و پیشنهاد روبیل عمل کنند. وقتی روز چهارشنبه موعود فرا رسید، روبیل از شهر تا جایی که فریاد آنها شنیده و عذاب احتمالی دیده می‌شد، فاصله گرفت.
      پس هنگامی که طلوع فجر روز چهارشنبه نزدیک شد، قوم یونس اعمالی را که روبیل به آنها امر کرده بود، انجام دادند. وقتی خورشید طلوع کرد، بادی زرد و تاریک و تند که شدید و مهیب و دل‌خراش بود، وزیدن گرفت. و چون آن را دیدند همگی به صیحه زدن و گریه کردن و تضرّع و توبه نمودن به سوی خداوند و استغفار از او صدا بلند کردند، و کودکان با ناله و فریاد مادران خود را طلبیدند، و برّه‌‌های گوسفندان در طلب سینۀ مادرانشان و چهارپایان در طلب چراگاهشان صدا بلند کردند.
      آنان هم‌چنان به همین حال بودند و یونس و تنوخا صدای ضجّه و فریادشان را می‌شنیدند و برای شدیدتر شدن عذابشان دعا می‌کردند. و امّا روبیل در محل وقوف خود، صدای صیحه و فریاد [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

96
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] آنها را می‌شنید و وقایع و حوادث را می‌دید و برای برطرف شدن عذاب از ایشان دعا می‌کرد.
      وقتی خورشید رفت و زایل شد و درهای آسمان گشوده گشت و غضب پروردگار آرام گرفت و خدای رحمان آنان را مورد رحمت خود قرار داد، دعای آنها را اجابت فرمود و توبه آنها را قبول کرد و از لغزش آنها درگذشت. و به اسرافیل وحی نمود که بر قوم یونس نازل شود و به او گفت:
      ”حقّاً که این قوم به گریه و تضرّع به سوی من صدا بلند کرده و به درگاه من توبه و از من طلب مغفرت نمودند؛ پس من هم آنها را مورد رحمت خود قرار دادم و توبه آنها را پذیرفتم، و من خداوندی توّاب و رحیم هستم که به قبول توبۀ بندۀ گنهکار خود سرعت و شتاب می‌کنم. و به تحقیق که بنده و رسول من یونس برای قومش درخواست عذاب نمود و من هم عذاب را بر آنها نازل کردم، و من سزاوارترین کسی هستم که به عهد خود وفا می‌کند و لذا عذاب را بر آنها نازل کردم. ولی یونس در هنگام درخواست نزول عذاب، شرط ننمود که آنها را هلاک و نابود کنم؛ بنابراین تو بر آنها فرود آی و این عذاب مرا از آنها منصرف گردان!“
      اسرافیل عرض کرد: پروردگارا! عذاب تو تا سر شانه‌هایشان نزدیک شده و نزدیک است که هلاکشان کند، و من نمی‌بینم مگر آنکه عذاب بر آنها نازل گشته است؛ پس من چگونه و به کجا آن را برگردانم؟!
      خداوند فرمود: ”هرگز چنین نیست! من به ملائکه خود ‌چنین امر کردم که عذاب را منصرف و متوقّف نمایند تا امر و اراده من درباره ایشان به آنها برسد. پس ای اسرافیل بر آنها فرود آی و عذاب را از آنها برگردان و به کوه‌هایی که در منطقۀ چشمه‌های پرآب و در مجرای سیلاب‌ها در کوه‌های بزرگ و بلند و طولانی است ببر؛ پس بدین وسیله آن کوه‌ها را ذلیل و نرم کن تا نرم گشته و به صورت آهنی جامد درآیند!“
      اسرافیل بر آنها نازل شد و بال‌های خود را گشود و با دو بال خود عذاب را از آنها می‌راند تا آن را بر همان کوه‌هایی که خداوند به او وحی کرده بود، زد.
      امام باقر علیه السّلام فرمود: ”و این همان کوه‌هایی است که امروز در ناحیه موصل قرار دارد و تا روز قیامت به آهن مبدّل شده است.“
      وقتی قوم یونس دیدند که عذاب از آنها بر طرف شده، از قلّه کوه به سوی منازل خود پایین آمده و زنان و کودکان و اولاد و اموال خود را در آغوش مهر خود کشیده و خداوند را به پاس عذابی که از آنان برداشته شد حمد نمودند.
      یونس و تنوخا روز پنج‌شنبه را در همان محلّ اقامتشان صبح کردند در حالی‌که هیچ شکّی نداشتند که عذاب بر آنها نازل شده و همۀ آنها هلاک شده‌اند؛ چرا که دیگر صدایی از آنان به گوش [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

97
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] نمی‌رسید. پس صبح روز پنج‌شنبه هنگامی که آفتاب برآمده بود، به سوی شهر آمدند تا اوضاعی را که برای آنها پیش آمده از نزدیک مشاهده کنند.
      وقتی یونس و تنوخا به آنها نزدیک شدند و هیزم‌فروشان و صاحبان حمار و چوپان‌ها به استقبالشان آمدند و اهل شهر را در حال اطمینان و آرامش دیدند، یونس به تنوخا گفت:
      ”ای تنوخا! ندای وحی به من دروغ گفت و من نیز وعدۀ دروغ به قوم خود دادم؛ پس قسم به عزّت پروردگارم که آنها دیگر بعد از این، هیچ آبرویی برای من نمی‌بینند!“
      پس یونس با حالت ترس و غضب، و در هیأت و وضعیّتی ناشناس به جانب دریای أیله به راه افتاد؛ تا اینکه مبادا کسی از قومش او را ببیند و دروغگو خطاب کند. لذا خداوند می‌فرماید:
      ﴿وَذَا ٱلنُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَٰضِبٗا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَيۡهِ فَنَادَىٰ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّـٰلِمِينَ﴾.
      داستان همنشین ماهى را بیاد آور که با حالت غضب و خشم از قوم خود جدا شد و از آنها فاصله گرفت و چنین گمان نمود که ما بر او سلطه و استیلاء نخواهیم یافت. (و آنگاه که در شکم ماهى در ظلمات جاى گرفت) ندا برآورد که: ”هیچ معبودى و صاحب اثر و سببى جز خداى أحد و واحد نمى‌باشد. منزّه مى‌باشى اى پروردگار از حدس و گمان ما، به درستى که من از ستمکارانم (و به واسطه جهل و نادانى بر خود ظلم و ستم مى‌نمایم).“
      هم‌چنین تنوخا نیز به طرف شهر برگشت و با روبیل مواجه شد؛ پس روبیل به او گفت: ای تنوخا! کدام یک از این دو رأی و نظر مقبول‌تر و سزاوارتر بود که پیروی شود، رأی تو یا رأی من؟!
      تنوخا به او گفت: بلکه رأی تو صحیح‌تر بود و تحقیقاً که تو بر اساس رأی و نظریّه حکمای عالم اظهار نظر نمودی. و در ادامه تنوخا گفت: آگاه باش که من همواره می‌پنداشتم به جهت زهد و فضلیت عبادت خود، بر تو برتری دارم تا اینکه برتری تو به واسطه فضیلت علمت بر من روشن گشت. و آن حکمتی که پروردگارت در کنار تقوا به تو عنایت کرده از زهد و عبادت بدون علم برتر است.
      از آن پس روبیل و تنوخا با یکدیگر مصاحبت و مجالست داشتند و پیوسته در میان قوم خود زندگی می‌کردند. و یونس با حال غضب از آنان روی برتافت و از آنها فاصله گرفت؛ پس بخشی از قصّۀ او آیاتی است که خداوند در کتابش (سوره الصّافّات (37) آیه 139 إلی 148) از آن خبر داده است.
      أبو‌عبیده می‌گوید: به امام باقر علیه السّلام عرض کردم: یونس علی نبیّنا و آله و علیه السّلام چه مدّت از میان قوم خود غایب بود تا مجدّد با نبوّت و رسالت به سوی آنها بازگشت و آنها به او ایمان آوردند و او را تصدیق کردند؟
      فرمود: ”چهار هفته؛ که هفت روز آن در مسیر رسیدن به دریا و هفت روز هم در مسیر بازگشت به سوی قومش گذشت.“
      عرض کردم: منظور از این هفته‌ها چیست؛ ماه‌هاست و یا روزها و یا ساعات؟
      فرمود:”ای أباعبیده! عذاب الَهی در روز چهارشنبۀ نیمه ماه شوّال نازل شد و در همان روز از آنان برگردانده شد. پس یونس غضبناک به راه افتاد، و از روز پنج‌شنبه هفت روز در مسیر دریا و هفت روز در شکم ماهی و هفت روز زیر درخت کدو و هفت روز در مسیر بازگشت به قومش، زمان گذشت؛ بنابراین مدّت زمان رفت و برگشت او بیست و هشت روز به طول انجامید. سپس به نزد قوم خود آمد و آنها به او ایمان آوردند و او را تصدیق کرده و از او پیروی نمودند؛ فلذا خداوند می‌فرماید:
      ﴿فَلَوۡلَا كَانَتۡ قَرۡيَةٌ ءَامَنَتۡ فَنَفَعَهَآ إِيمَٰنُهَآ إِلَّا قَوۡمَ يُونُسَ لَمَّآ ءَامَنُواْ كَشَفۡنَا عَنۡهُمۡ عَذَابَ ٱلۡخِزۡيِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَمَتَّعۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ حِينٖ﴾.
      پس چرا هیچ قریه و شهری نبوده است که اهلش‌ ایمان آورده باشند و ایمانشان به حال آنان نفعی کرده باشد؟! مگر قوم یونس که وقتی ایمان آوردند، عذاب ذلّت‌بار در زندگی دنیا را از آنان برطرف کردیم، و به آنان تمتّع موقّتی دادیم که تا زمانی بهره بردارند.“» (محقّق)
      1) سوره التّوبة (9) ذیل آیه 6.
      2) سوره الحجّ (22) قسمتی از آیه 47.
      3) سوره الأعراف (7) آیه 23.
      4) سوره الأنبیاء (21) آیه 87.
      5) سوره الصّافّات (37) آیه 148.
      6) سوره یونس (10) آیه 98.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

98
  • رویکرد فطری همه انسان‌ها به سوی خداوند

  •  هر کسی به فطرت، روی به خدا دارد.

  • کفر و ایمان، بندۀ1 آن کبریا***مس و نقره، بندۀ آن کیمیا
  • موسی و فرعون را معنی2 رهی***ظاهر این دین دارد و آن بی‌رهی3
  • روز، موسی پیش حقّ نالان شده***نیمه‌شب، فرعون هم گریان شده4
    1. ـ خ ل: «عاشق».
    2. ـ خ ل: «معنی را».
    3. ـ خ ل: «ظاهر آن ره دارد و این بی‌رهی».
    4. ـ خ ل: «نیم شب فرعون، گریان آمده».

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

99
  • کین چه غُلّ است ای خدا برگردنم***ورنه غلّ باشد، که گوید من منم1
  •  فرعون نیز در حالی‌که خود را در وحله2 عذاب گرفتار دید، ایمان آورد ولی سودی نبخشید: ﴿وَجَٰوَزۡنَا بِبَنِيٓ إِسۡرَ ٰٓءِيلَ ٱلۡبَحۡرَ فَأَتۡبَعَهُمۡ فِرۡعَوۡنُ وَجُنُودُهُۥ بَغۡيٗا وَعَدۡوًا حَتَّىٰٓ إِذَآ أَدۡرَكَهُ ٱلۡغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱلَّذِيٓ ءَامَنَتۡ بِهِۦ بَنُوٓاْ إِسۡرَ ٰٓءِيلَ وَأَنَا۠مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ * ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ عَصَيۡتَ قَبۡلُ وَكُنتَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾.3

  • ﴿وَمَا هَٰذِهِ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا لَهۡوٞ وَلَعِبٞ وَإِنَّ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ لَهِيَ ٱلۡحَيَوَانُ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ * فَإِذَا رَكِبُواْ فِي ٱلۡفُلۡكِ دَعَوُاْ ٱللَهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ إِذَا هُمۡ يُشۡرِكُونَ﴾.4

    1. ـ مثنوی معنوی، دفتر اوّل.
    2. ـ وحله با حاء جیمی به معنی باتلاق و منجلاب و گرداب است. (محقّق)
    3. ـ سوره یونس (10) آیه 90 و 91. ترجمه:
      «و ما بنی‌اسرائیل را از دریا عبور دادیم و گذراندیم؛ پس فرعون با لشگریانش از روی ظلم و تعدّی آنها را دنبال کردند (و همین‌که وارد رود‌خانه شدند، آب بسته شد.) وقتی که فرعون در چنگال غرقاب غوطه می‌خورد، گفت: ایمان آوردم که خدایی نیست جز همان کسی که بنی‌اسرائیل به او ایمان آورده‌اند و من از مسلمانانم. * (جبرائیل مقداری از لجن ته دریا برداشت و بر دهان او زد و گفت‌:) حالا ایمان می‌آوری، در حالی‌که گناهان را قبلاً بجا آوردی و در روی زمین از زُمره مفسدان بودی؟!» (محقّق)
    4. ـ سوره العنکبوت (29) آیه 64 و 65. افق وحی، ص 26:
      «این زندگانى دنیا چیزى جز سرگرمى به کارهاى بیهوده و بچه‌گانه نیست، و زندگانى حقیقى و انبساط روح و نشاط واقعى در عالم آخرت است؛ اگر اینها مى‌دانستند و به آن حقیقت دست مى‌یافتند. * این مردم چنین‌اند که هرگاه بر کشتى سوار شوند و در دل دریاها به حرکت درآیند خدا را با تمام وجود و خالصانه مى‌خوانند و از او براى رسیدن به مقصد استمداد مى‌نمایند، و آنگاه که به سلامت به خشکى رسیدند، به تمام آن خواست‌ها و حالات و توجّهات پشت‌پا زده یکسره به خدا شرک مى‌آورند؛ تو گویی اصلاً خدایی و نیروی لایزالی و حقیقت غیبی وجود نداشته است.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

100
  • اعتراف فطری همه موجودات بر خدای واحد

  •  این اعتراف فطری بر خدای واحد نه تنها در انسان است، در تمام حیوانات بلکه [در] نبات و جماد هم یافت می‌گردد؛ منتهی انسان به واسطه معصیت و اتّباع شهوات از خدا با لسان قال منحرف می‌شود، ولیکن آنها چون معصیت ندارند لسان قال و حال آنها یکی است.

  •  در اینکه حیوانات و نباتات و جمادات با لسان حال تسبیح می‌کنند شکّی نیست؛ قال الله:

  • ﴿يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡمَلِكِ ٱلۡقُدُّوسِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَكِيمِ﴾.1

  • * * *

  • فَفِی2 کُلِّ شَیءٍ لَهُ آیَةٌ***تَدُلُّ عَلَی أنَّهُ واحِدُ3
  • * * *

  • همه هستند از مه تا به ماهی***به وحدانیّت ذاتش گواهی4
  •  و قول صحیح آن است که بگوییم: هر یک با لسان قال هم تسبیح می‌کنند، منتهی لسان قال آنها مانند بشر و حیوان نیست که خروج هوا از ریه و برخورد با تار و فضای دهان باشد:

  • ﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَهَ يُسَبِّحُ لَهُۥ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلطَّيۡرُ صَـٰٓفَّـٰتٖ كُلّٞ قَدۡ عَلِمَ

    1. ـ سوره الجمعة (62) آیه 1. ترجمه:
      «تسبیح و تقدیس خداوند را بجای می‌آورد آنچه در آسمان‌هاست و آنچه در زمین است‌؛ خدایی که پادشاه است و پاک و عزیز و حکیم است‌.» (محقّق)
    2. ـ خ ل: «و فی».
    3. ـ الأغانی، ج 4، ص 238، (قاله ابوالعتاهیة). نور ملکوت قرآن، ج ‌4، ص 74:
      «در هر چیزی از او نشانه‌ای است، که دلالت می‌کند بر آنکه او یگانه است‌.»
    4. ـ مثنوی صفات العاشقین، هلالی جغتای، در صفت توحید حضرت باری عزّ اسمه:
      «زهی! صانع، که از مه تا به ماهی *** دهد بر وحدت ذاتش گواهی»
      .

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

101
  • صَلَاتَهُۥ وَتَسۡبِيحَهُۥ وَٱللَهُ عَلِيمُۢ بِمَا يَفۡعَلُونَ﴾؛1

  • ﴿تُسَبِّحُ لَهُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ ٱلسَّبۡعُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهِنَّ وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰكِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِيحَهُمۡ إِنَّهُۥ كَانَ حَلِيمًا غَفُورٗا﴾.2

  •  و از آیۀ شریفه: ﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا طَـٰٓئِرٖ يَطِيرُ بِجَنَاحَيۡهِ إِلَّآ أُمَمٌ أَمۡثَالُكُم﴾3 می‌توان استفاده این معنی را نمود.

  • با تو می‌گویند روزان و شبان4***جملۀ ذرات عالم در نهان
  • با شما نامحرمان ما خامشیم***ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم
  • محرم راز جمادان کی شوید5***چون شما سوی جمادی می‌روید
    1. ـ سوره النّور (24) آیه 41. ترجمه:
      «آیا ندیدی که تسبیح می‌کنند برای خدا هر کس که در آسمان‌ها و زمین است، و پرندگان در حال پرواز به طوری‌که بال‌های خود را بدون حرکت می‌گشایند. تمام این موجودات از کیفیّت نماز و تسبیحی که برای خدا می‌کنند علم و اطّلاع دارند، و خداوند به آنچه که آنها انجام می‌دهند، داناست و علم دارد.» (محقّق)
    2. ـ سوره الإسراء (17) آیه 44. ترجمه:
      «آسمان‌های هفتگانه و زمین و هر که در آنهاست، او را تسبیح می‌گویند. و هیچ چیزی وجود ندارد مگر آنکه به حمد او، تسبیح مى‌گوید؛ ولیکن شما تسبیح آنها را نمى‌فهمید! تحقیقاً که او همواره بردبار و آمرزنده است.‌» (محقّق)
    3. ـ سوره الأنعام (6) صدر آیه 38. معاد شناسی، ج 9، ص 31:
      «و هیچ جنبنده‌اى در زمین (دریا و روى زمین) نیست و هیچ پرنده‌اى با دو بال خود پرواز نمى‌کند، مگر اینکه آنها امّت‌هائى همانند شما هستند. (ما در نوشتن کتاب تکوین که عالم وجود و امکان است از هیچ چیز دریغ ننموده‌ایم و کوتاهى نکرده‌ایم، و سپس همه به سوى پروردگارشان محشور مى‌شوند.»)
    4. ـ بیت اوّل فقط در مثنوی طبع میرخانی یافت شد؛ لیکن در کشکول شیخ بهائی دفتر اوّل به همین صورت وارد است. (محقّق)
    5. ـ خ ل: «محرمِ جان جمادان چون شوید».

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

102
  • از جمادی عالم جان در روید1***غُلغُلِ اجزایِ عالم بشنوید
  • فاش تسبیح جمادات آیدت***وسوسۀ تأویل‌ها بر2 بایدت3
  • امکان سخن گفتن همه موجودات با لسان قال

  •  سخن حیوانات یا نباتات یا جمادات با لسان قال اشکالی ندارد:

  •  قضیّه آمدن آهو خدمت حضرت رضا علیه السّلام و شکایت از صیاد؛4

    1. ـ طبع میرخانی: «از جمادی در جهان جان روید».
    2. ـ خ ل: «نَر».
    3. ـ مثنوی، طبع میر‌خانی، ص 227.
    4. ـ بحار الأنوار، ج 49، ص 333؛ عیون أخبارالرّضا علیه السّلام، ج 2، ص 285:
      «حَدَّثَنا أبوالفَضلِ محمّدُ بنُ أحمَدَ بنِ‌ إسماعیلَ‌ السَّلیطیُّ ـ رَضیَ اللهُ عَنهُ ـ قالَ: سَمِعتُ الحاکِمَ الرّازیَّ صاحِبَ أبی‌جَعفَرٍ العُتبیِّ یَقولُ:‌ بَعَثَنی أبوجَعفَرٍ العُتبیُّ رَسولًا إلَی أبی‌مَنصورِ بنِ عَبدِالرَّزّاقِ. فَلَمّا کانَ یَومُ الخَمیسِ استَأذَنتُهُ فی زیارَةِ الرِّضا علیه السّلام، فَقالَ:
      اسمَع مِنّی ما أُحَدِّثُکَ بِهِ فی أمرِ هَذا المَشهَدِ! کُنتُ فی أیّامِ شَبابی أتَصَعَّبُ عَلَی أهلِ هَذا المَشهَدِ و أتَعَرَّضُ الزُّوّارَ فی الطَّریقِ و أسلُبُ ثیابَهُم و نَفَقاتِهِم و مُرَقَّعاتِهِم.
      فَخَرَجتُ مُتَصَیِّدًا ذاتَ یَومٍ، و أرسَلتُ فَهدًا عَلَی غَزالٍ. فَما زالَ یَتبَعُهُ حَتَّی ألجَأهُ إلَی حائِطِ المَشهَدِ؛ فَوقَفَ الغَزالُ و وقَفَ الفَهدُ مُقابِلَهُ لا یَدنُو مِنهُ. فَجَهَدنا کُلَّ الجَهدِ بِالفَهدِ أن یَدنُوَ مِنهُ فَلَم یَنبَعِث، و کانَ مَتَی فارَقَ الغَزالُ مَوضِعَهُ یَتبَعُهُ الفَهدُ فَإذا التَجَأ إلَی الحائِطِ رَجَعَ عَنهُ.
      فَدَخَلَ الغَزالُ حِجرًا فی حائِطِ المَشهَدِ فَدَخَلتُ الرِّباطَ فَقُلتُ لِأبی النَّصرِ المُقری: أینَ الغَزالُ الّذی دَخَلَ هاهُنا الآنَ؟! 
      فَقالَ: لَم أرَهُ.
      فَدَخَلتُ المَکانَ الّذی دَخَلَهُ؛ فَرَأیتُ بَعرَ الغَزالِ و أثَرَ البَولِ و لَم أرَ الغَزالَ، و فَقَدتُهُ!
      فَنَذَرتُ اللهَ تَعالَی أن لا أُوذیَ الزُّوّارَ بَعدَ ذَلِکَ و لا أتَعَرَّضَ لَهُم إلّا بِسَبیلِ الخَیرِ. و کُنتُ مَتَی ما دَهِمَنی أمرٌ فَزِعتُ إلَی هَذا المَشهَدِ فَزُرتُهُ و سَألتُ اللهَ تَعالَی فیهِ حاجَتی فَیَقضیها لی.
      و لَقَد سَألتُ اللهَ تَعالَی أن یَرزُقَنی ولَدًا ذَکَرًا فَرَزَقَنی ابنًا حَتَّی إذا بَلَغَ و قُتِلَ، عُدتُ إلَی مَکانی مِنَ المَشهَدِ و سَألتُ اللهَ تَعالَی أن یَرزُقَنی ولَدًا ذَکَرًا فَرَزَقَنی ابنًا آخَرَ. و لَم أسألِ اللهَ تَعالَی هُناکَ حاجَةً إلّا قَضاها لی. [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

103
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] فَهَذا ما ظَهَرَ لی مِن بَرَکَةِ هَذا المَشهَدِ عَلَی ساکِنِهِ السَّلامُ.»
      ترجمه:
      «ابوالفضل محمّد بن احمد بن اسماعیل سَلیطیّ ـ رضی الله عنه ـ گوید: از حاکم رازی مصاحب و همنشین أبی‌جعفر عُتبیّ شنیدم که گفت: أبو‌جعفر عُتبیّ مرا به عنوان پیک نزد أبی‌منصور بن عبد‌الرزّاق فرستاد. و چون روز پنج‌شنبه بود از او اذن خواستم که به زیارت حضرت امام رضا علیه السّلام بروم، پس او گفت:
      بشنو تا برای تو در امر این مشهد و مرقد مطهّر چیزی بگویم! من در ایّام جوانی بر اهل این مشهد مطهّر تعصّب داشتم، و متعرّض و مزاحم زائرین آن در راه می‌شدم و لباس‌ها و نفقات و حتّی لباس‌های وصله شدۀ آنها را می‌ربودم.
      روزی برای شکار بیرون رفته بودم و غزالی (بچّه آهو) را دیدم، و فَهد (حیوانی درنده که با آن صید می‌کنند)* خود را در پی آن فرستادم. پس پیوسته آن را تعقیب می‌کرد تا اینکه غزال مجبور شد به محوّطه آن مشهد مطهّر پناه بَرد؛ غزال ایستاد و آن فهد نیز در مقابلش ایستاد و نزدیک نمی‌شد. پس آنچه کوشش کردیم که به غزال نزدیک شود، حرکت نکرده و بر‌انگیخته نمی‌شد، و هنگامی که غزال از جای خود حرکت می‌کرد آن را دنبال می‌نمود و هنگامی که به آن محوّطه پناه می‌برد از آن بازمی‌گشت.
      پس غزال در یکی از حجره‌های صحن مطهّر داخل شد؛ من نیز وارد نگهبانی حرم شدم و از أبو‌نصر مُقری پرسیدم: بچّه آهویی که الآن داخل اینجا شد کجا رفت؟!
      گفت: آن را ندیدم.
      سپس در مکانی که داخل شده بود رفتم؛ پشک و اثر بولش را دیدم امّا غزال را ندیدم و آن را گم کردم!
      بعد از این قضیّه با خداوند عهد کردم که زائرین آن حضرت را آزار نرسانم و جز برای کار خیر متعرّض آنان نگردم. و پیوسته هرگاه مشکلات مرا فراگرفته، به این بارگاه پناه ‌آورده‌ام و پس از زیارت، حاجت خود را از خداوند مسألت کرده و خداوند نیز دعای مرا مستجاب و حاجت مرا برآورده است.
      در اینجا از خداوند مسألت نمودم که فرزند پسری به من روزی فرماید، خداوند پسری لطف فرمود؛ چون به حدّ بلوغ و رشد رسید و بالأخره کشته شد، بار دیگر به همین مکان از حرم که قرار دارم، بازگشتم و از خداوند تبارک و تعالی خواستم فرزند پسری به من روزی فرماید، خداوند برای بار دوّم پسری به من عنایت فرمود. و تاکنون در اینجا حاجتی از خداوند نخواسته‌ام جز اینکه خداوند آن را برای من برآورده کرده است. و این آن چیزی است که برای من از برکت این مشهد و مرقد مطهّر که درود و سلام خداوند بر ساکنش باد، به ظهور رسیده است.» (محقّق)
      نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 595: «به معناى یوز، و یا یوزپلنگ. در أقرب الموارد گوید: ”حیوان درنده‌اى است که با او صید می‌کنند؛ بسیار تنگ خلق و شدید الغضب و جهنده و داراى خواب طولانى است. و در مَثل است که: هو أنومُ مِن الفَهد؛ او خوابش از یوزپلنگ سنگین‌تر است‌.“»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

104
  •  قضیه ستون حنّانه؛1

    1. ـ صحیح بخاری، ج 1، ص 311؛ بحار الأنوار، ج 17، ص 380؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 90:
      «أبوهُرَیرَةَ و جابِرٌ الأنصاریُّ و ابنُ‌عَبّاسٍ و أُبَیُّ بنُ کَعبٍ و زَینُ‌العابِدینَ علیه السّلام‌: أنَّ النَّبیَّ صلّی الله علیه و آله و سلّم کانَ یَخطُبُ بِالمَدینَةِ إلَی بَعضِ‌ الأجذاعِ‌. فَلَمّا کَثُرَ النّاسُ و اتَّخَذوا لَهُ مِنبَرًا و تَحَوَّلَ إلَیهِ، حَنَّ‌ کَما تَحِنُّ النّاقَةُ. فَلَمّا جَنَّ‌ [جاء] إلَیهِ و التَزَمَهُ، کانَ یَئِنُّ أنینَ الصَّبیِّ الّذی یَسکُتُ.
      و فی رِوایَةٍ: فاحتَضَنَهُ‌ رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم، فَقالَ: ”لَو لَم أحتَضِنهُ لَحَنَّ إلَی یَومِ القیامَةِ.“
      و فی رِوایَةٍ: فَدَعاهُ النَّبیُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَأقبَلَ یَخُدُّ الأرضَ، و التَزَمَهُ و قالَ: ”عُد إلَی مَکانِکَ! “ فَمَرَّ کَأحَدِ الخَیل.‌»
      ترجمه:
      «از ابوهریره و جابر انصارى و ابن‌عبّاس و اُبىّ‌ بن کعب و حضرت امام زین‌العابدین علیه السّلام روایت است که: پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم هنگام خطابه و موعظه مردم در مسجد مدینه، به ستونی از تنه درخت خرما تکیه می‌فرمود. پس چون جمعیّت مردم زیاد شد و برای رسول خدا منبری ساختند و حضرت (براى اوّلین بار) بر منبر رفت، آن ستون مانند ناله شتر مادّه در هنگام مفارقت از بچّه خود، به آه و ناله درآمد. پس چون حضرت از منبر به زیر آمد و آن را در آغوش خود گرفت، مانند طفلی که (با نوازش مادرش) از گریه ساکت شود ناله می‌کرد. 
      و در روایتی آمده است که: حضرت آن را به سینه چسبانید و فرمود: ”اگر من چنین نمی‌کردم تا قیامت آه و ناله مى‌کشید.“
      و در روایت دیگری آمده است که: پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم آن ستون را فراخواند؛ پس زمین را شکافت و به سرعت روی آورد، و حضرت آن را در آغوش کشید و فرمود: ”به مکان قبلی خود بازگرد!“ پس مانند یک اسب از نزد آن حضرت بازگشت.» (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

105
  •  داستان تسبیح حصیٰ در دست مبارک حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم.1

  • ای هر دو جهان محو خودآرائی تو***کس را نبود مُلک به زیبایی تو
  • یکتایی تو باعث جمعیّت ما***جمعیّت ما شاهد یکتایی تو
  • روضۀ رأس مبارک حضرت سیّدالشّهداء

  •  داستان قرآن خواندن رأس مبارک حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام2 در

    1. ـ بحار الأنوار، ج 17، ص 377 و ج 41، ص 252؛ الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 47:
      «و مِنها: ”ما رُویَ عَن أنَسٍ‌ أنَّهُ صلّی الله علیه و آله و سلّم أخَذَ کَفًّا مِنَ الحَصَی فَسَبَّحنَ فی یَدِهِ، ثُمَّ صَبَّهُنَّ فی یَدِ عَلیٍّ فَسَبَّحنَ فی یَدِهِ حَتَّی سَمِعنا التَّسبیحَ فی أیدیهِما، ثُمَّ صَبَّهُنَّ فی أیدینا فَما سَبَّحَت فی أیدینا.“»
      ترجمه:
      «و از معجزات پیغمبر ما روایتی از أنس است که می‌گوید: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مشتی سنگریزه برداشت و سنگریزه‌ها در دست آن حضرت تسبیح گفتند. سپس آنها را در دست أمیرالمؤمنین علی علیه السّلام ریخت، در دست او نیز تسبیح گفتند و حتّی ما صدای تسبیح را در دست هر دو شنیدیم. سپس آنها را در دست ما ریخت، ولی در دست ما تسبیح نگفتند.» (محقّق)
    2. ـ المسلسلات (جعفر بن ‌احمد قمّی) ص 109؛ تاریخ مدینة دمشق، ج ‌22، ص 117:
      «حَدَّثَنا أبُوالحسن علیُّ بنُ المُسَلَّمِ لفظًا، حَدَّثَنا عبدُالعزیزِ بنُ أحمدَ، أنبَأنا تَمامُ بنُ محمّدٍ و أبُواللَّیث أسدُ بن القاسمِ الحَلَبیُ، قالا: أنبَأنا الفضلُ بنُ جَعفرِ بنِ محمّدٍ التَّمیمیُ المُؤَذِّنُ، حَدَّثَنا أبُوالحسن محمّدُ بنُ أحمدَ العَسقَلانی بِطَبَرِیَّة، حَدَّثَنا علیُّ بنُ هارونَ الأنصاری، حَدَّثَنا محمّدُ بنُ أحمدَ المِصری، حَدَّثَنا صالحٌ، حَدَّثَنا معاذُ بنُ أسدٍ الحَرّانیُ [الخراسانی]، حَدَّثَنا الفضلُ بنُ موسیٰ الشَّیبانی، حَدَّثَنا الأعمشُ، حَدَّثَنا سَلمةُ بن کُهَیلِ، قال: 
      رأیتُ رأسَ الحسینِ بنِ علیّ ـ رضی الله عنهما ـ علی القَنا و هو یَقول:
      ﴿فَسَيَكۡفِيكَهُمُ ٱللَهُ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ﴾.*
      و زید بعدها فی م (النُسخَة المَغرِبیّة):
      قال أبو‌الحسنِ العَسقَلانی: فَقُلتُ لِعَلِیِّ بن هارون: إنَّکَ سَمِعتَهُ مِن محمّدِ بنِ أحمدِ المِصری؟!
      قال: اللهَ إنّی سَمِعتُهُ مِنه! [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

106
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] قال الأنصاری: فقُلتُ لِمحمّدِ بنِ أحمد: اللهَ إنَّک سَمِعتَهُ مِن صالح؟!
      قال: اللهَ إنّی سَمِعتُهُ مِنه!
      قال جریر بن محمّد: فقُلتُ لِصالح: اللهَ إنَّک سَمِعتَهُ مِن معاذِ بنِ أسد؟!
      قال: اللهَ إنّی سَمِعتُهُ مِنه!
      قال معاذ بن أسد: فقُلتُ لِلفضل: اللهَ إنَّک سَمِعتَهُ مِن الأعمَش؟!
      فقال: اللهَ إنّی سَمِعتُهُ مِنه!
      قال الأعمش: فقُلتُ لسلمة بن کهیل: الله إنک سمعته منه؟!
      قال: ”اللهَ إنّی سَمِعتُهُ مِنه بِبابِ الفرادیس بِدَمِشق لا مُثِّل لی و لا شُبِّه لی و هو یَقولُ: ﴿فَسَيَكۡفِيكَهُمُ ٱللَهُ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ﴾!“»
      ترجمه:
      ابن‌عساکر دمشقی در کتاب تاریخ مدینه دمشق می‌نویسد: 
      «ابوالحسن علی بن مُسَلَّم ما را لفظاً حدیث کرد** که: عبدالعزیز بن احمد ما را حدیث کرد که: تمام بن محمّد و أبواللّیث أسد بن قاسم حلبی ما را خبر دادند و گفتند: فضل بن جعفر بن محمّد تمیمی مؤذّن ما را خبر داد که: ابوالحسن محمّد بن احمد عسقلانی در طَبَریّه (قصبه‌ای در اردن) ما را حدیث کرد که: علیّ بن هارون انصاری ما را حدیث کرد که: محمّد بن احمد مصری ما را حدیث کرد که: صالح ما را حدیث کرد که: معاذ بن اسد حرّانی ما را حدیث کرد که: فضل بن موسی شیبانی ما را حدیث کرد که: أعمش ما را حدیث کرد که: سلمة بن کهیل ما را حدیث کرد و گفت:
      دیدم که سر مبارک حسین بن علی علیهما السّلام بر سر نیزه بود و می‌گفت:
      ﴿فَسَيَكۡفِيكَهُمُ ٱللَهُ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ﴾. ”پس به زودی خداوند (شرّ) آنان را از تو کفایت می‌کند و حقّاً که فقط اوست یگانه شنوا و یگانه دانا.“
      در نسخه مغربیّه از کتاب تاریخ مدینه دمشق، بعد از متن فوق آمده است که:
      ابوالحسن عسقلانی گفت که به علی بن هارون گفتم: آیا تو خود این حدیث را از محمّد بن احمد مصری شنیدی؟
      گفت: به خدا قسم که من خود از او شنیدم!
      علی بن هارون انصاری گفت که به محمّد بن احمد گفتم: خدا را در نظر بگیر که آیا تو خود این [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

107
  • ...1

  •  مجلس یزید.

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] حدیث را از صالح شنیدی؟!
      گفت: به خدا قسم که من خود از او شنیدم!
      جریر بن محمّد گفت که به صالح گفتم: خدا را در نظر بگیر که آیا تو خود این حدیث را از معاذ بن أسد شنیدی؟!
      گفت: به خدا قسم که من خود از او شنیدم!
      معاذ بن اسد گفت که به فضل گفتم: خدا را در نظر بگیر که آیا تو خود این حدیث را از أعمش شنیدی؟!
      گفت: به خدا قسم که من خود از او شنیدم! 
      أعمش گفت که به سَلمة بن کُهَیل گفتم: خدا را در نظر بگیر که آیا تو خود این حدیث را از سر مبارک حسین بن علی علیهما السّلام شنیدی؟!
      گفت: به خدا سوگند که من بر دروازه‌ فرادیس دمشق از او شنیدم ـ‌ نه در نظرم ممثّل و مجسّم شده و نه امر بر من مشتبه گردیده‌ ـ که می‌گفت: ﴿فَسَيَكۡفِيكَهُمُ ٱللَهُ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ﴾!» 
      * سوره البقرة (2) آیه 137.
      ** مراد از لفظ «حَدَّثنا» سماع است از لفظ شیخ؛ چه آنکه او از حفظ املاء کرده باشد و چه آنکه از روى کتاب خود خوانده باشد. و این‌گونه تحمّل روایت، عالى‌ترین طرق هفت‌گانه تحمّل روایت مى‌باشد.
      نزد جمهور محدّثین و علماء علم حدیث، بر آن اصطلاح و قرار داد نموده‌اند که:
      اگر شخص راوى خودش به تنهائى از شیخ بشنود و یا شکّ کند که آیا با وى دیگرى هم شنیده است یا نه، در این‌صورت با لفظ «حدّثنى» روایت را بیان مى‌کند؛
      و اگر با او دیگرى هم در استماع شریک باشد، با لفظ «حدَّثنا» بیان مى‌نماید؛
      و اگر خودش روایت را بر شیخ بخواند با لفظ «أخبرنى» بیان مى‌دارد؛
      و اگر در حضور او براى شیخ، شخص دیگرى بخواند، با لفظ «أخبرنا» بیان مى‌نماید.
      و جایز نیست در نزد محدّثین هر یک از الفاظ «حدَّثنا» و «أخبرنا» جاى خود را به یکدیگر دهند و در کتب مؤلّفه مراعات این نکته را ننمایند. 
      و امّا لفظ «أنبأنا» کلمه‌اى است که آن را براى اجازه و مناوله (دست به دست دادن حدیث) و قرائت و سماع، اصطلاحاً استعمال مى‌کنند. و گرنه از جهت معنى لغوى فرقى در میان «إنباء» و «إخبار» وجود ندارد. (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

108
  • زدن یزید با چوب بر دندان‌های سیّدالشّهداء علیه السّلام، و اعتراض أبوبَرزۀ أسلمی (ت)

  •  (اشعار: یزید چوب مزن بوسه‌گاه زهرا را1 ـ الخ)2

    1. ـ اشعاری در رثای سیّد و سالار شهیدان:
      یزید چوب مزن بوسه‌گاه زهرا را ** مکن تو خون، دل غمدیده بیش ازین ما را
      کنی تو دعوی اسلام و می‌زنی با چوب ** لبی که آب حیاتش دهد مسیحا را
      ستاده عابد بیمار در برابر تو ** نشانده بر سر کرسیّ زر نصارا را
      تو چوب می‌زنی و گریه می‌کند زهرا ** مگر نمی‌شنوی ناله‌های زهرا را
      (محقّق)
    2. ـ نور ملکوت قرآن، ج ‌2، ص 590:
      «ابن‌أثیر جَزَری آورده است که:
      چون سر مبارک حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام را در مقابل یزید نهادند و داستانش را بیان کردند، یزید به مردم اذن داد تا وارد قصرش شدند؛ و سر حسین علیه السّلام در برابر او بود. و در دست یزید چوب‌دستی بود که با آن بر دندان‌های پیشین حسین می‌زد به طوری‌که در آن اثر می‌کرد1، و در حال تفکّر می‌گفت:2
      مثال این حسین با ما همان‌طور است که‌ حُصَین بن حُمام گفته است:
      أبَی قَومُنا أن یُنصِفونا فَأنصَفَتْ ** قَواضِبُ فی أیمانِنا تُقطِرُ الدَّما
      یُفَلِّقنَ هامًا مِن رِجالٍ أعِزَّةٍ ** عَلَینا و هُم کانوا أعَقَّ و أظلَما3
      ”قوم ما دریغ کردند که از در انصاف با ما درآیند، بنابراین شمشیرهای برّانی که در دست‌هایمان بود و از آن خون می‌ریخت، راه انصاف را در پیش گرفتند.
      آن شمشیرها سرهایی را شکافتند و مُنشقّ نمودند، از مردانی که برای ما عزیز بودند؛ در حالی‌که ایشان بیشتر از ما بریدند و ترک احساس و پیوند نمودند، و بیشتر از ما ستم کردند و مراعات حقّ قرابت و خویشاوندی را ننمودند تا ما نسبت به ایشان.“
      أبو بَرزَة أسلَمی می‌گوید: 
      أ تَنکُتُ بِقَضیبِکَ فی ثَغرِ الحُسَینِ؟! أما لَقَد أخَذَ قَضیبُکَ فی ثَغرِهِ مَأخَذًا لَرُبَّما رَأیتُ رَسولَ اللَهِ صَلَّی اللَه عَلَیهِ [و آله‌] و سَلَّمَ یَرشِفُهُ. أما إنَّکَ یا یَزیدُ! تَجی‌ءُ یَومَ القیامَةِ و ابنُ زیادٍ شَفیعُکَ، و یَجی‌ءُ هَذا و مُحَمَّدٌ شَفیعُهُ. ثُمَّ قامَ فَوَلَّیٰ.4
      ”آیا تو با این چوبدستی‌ات بر دندان حسین می‌زنی؟! آگاه شو! هرآینه تحقیقاً این چوبدستی تو، درست در همان‌جایی از لب و دندان او می‌خورد که من بسیار رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را دیدم که آن را می‌مکید. هان ای یزید! تو در روز قیامت می‌آیی و ابن‌زیاد شفیع توست، [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

109
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] و این حسین می‌آید و محمّد شفیع اوست. سپس برخاست و پشت کرد و رفت.“
      در این حال یزید گفت: سوگند به خدا ای حسین! اگر من همنشین تو بودم، تو را نمی‌کشتم. و پس از این گفت‌:
      أ تَدرُونَ مِن أینَ أتَی هَذا؟ ”آیا می‌دانید این بلا و مصیبت از کجا به سر او آمده است؟!‌“
      قالَ: أبِی عَلِیٌّ خَیرٌ مِن أبِیهِ، و فاطِمَةُ أُمِّی خَیرٌ مِن أُمِّهِ، و جَدِّی‌ رَسُولُ اللَهِ خَیرٌ مِن جَدِّهِ، و أنا خَیرٌ مِنهُ و أحَقُّ بِهَذا الأمرِ مِنهُ.
      فَأمّا قَولُهُ: أبوهُ خَیرٌ مِن أبی، فَقَد حاجَّ أبی أباهُ إلَی اللَهِ، و عَلِمَ النّاسُ أیَّهُما حُکِمَ لَهُ. و أمّا قَولُهُ: أُمّی خَیرٌ مِن أُمِّهِ، فَلَعَمری فاطِمَةُ بِنتُ رَسولِ اللَهِ خَیرٌ مِن أُمّی. و أمّا قَولُهُ: جَدّی رَسولُ اللَهِ خَیرٌ مِن جَدِّهِ، فَلَعَمری ما أحَدٌ یُؤمِنُ بِاللَهِ و الیَومِ الآخِرِ یَرَی لِرَسولِ اللَهِ فینا عِدلًا و لا نِدًّا؛ و لَکِنَّهُ إنَّما أتیٰ مِن قِبَلِ فِقهِهِ، و لَم یَقرَأ: ﴿قُلِ ٱللَهُمَّ مَٰلِكَ ٱلۡمُلۡكِ﴾.5
      ”از این جهت این بلایا و مصائب بر او وارد شد که او می‌گفت: پدرم علیّ بن أبی‌طالب از پدر او بهتر است، و مادرم فاطمه از مادر او بهتر است، و جدّم رسول خدا از جدّ او بهتر است، و من از او بهترم، و به امر امامت و خلافت و حکومت از او سزاوارترم.
      امّا این گفته‌اش که: پدرم از پدر او بهتر است، به تحقیق که پدرم با پدرش در صفّین محاجّه و مخاصمه نمود به سوی خدا، و مردم دانستند که در امر حَکَمیّت، حُکم حَکَم بر نفع چه کسی شد. و امّا این گفته‌اش که: مادرم از مادر او بهتر است، سوگند به جان خودم که فاطمه دختر رسول خدا از مادرم بهتر است. و امّا این گفته‌اش که: جدّم رسول خدا از جدّش بهتر است، سوگند به جان خودم که هیچ‌کس نیست که ایمان به خدا و روز قیامت داشته باشد، و برای رسول خدا در میان ما هم‌طراز و شریکی ببیند؛ ولیکن این مصیبت بر سر او از جهت فِقهش آمد، و از ناحیه رأی و استنباطش، و نخوانده بود این آیه را: بگو ای پیامبر: بار پروردگارا! تویی مالک مُلک و سلطنت و پادشاهی و قدرت! به هر کس که بخواهی حکومت و سلطنت می‌دهی، و از هر که بخواهی حکومت و قدرت را از او باز می‌گیری! و هر کس را که بخواهی عزّت می‌دهی، و هر کس را که بخواهی ذلّت می‌دهی! خیر و خوبی فقط به دست تو است! و حقّاً و تحقیقاً تو بر هر کاری توانایی داری.“
      1) در عبارت است که: ”معه قضیبٌ ینکُت به ثَغرَه.“ و نکت را در أقرب الموارد این‌طور معنی کرده است: ”نکَت الارضَ بقضیبٍ أو بإصبعٍ نَکتًا: ضرَبها به فأثّر فیها؛ یفعلون ذلک حالَ التّفکّر.“
      2) آیة الله حاج ملاّ محمود تبریزی نظام‌العلماء در کتاب شهاب ثاقب در ردّ نواصب (طبع سنگی) در ص 151 و 152 گوید:
      به یاد آورم خبر سکینه؛ چه‌ها دید آن در به در، آن مظلومه سر برهنه، در مجلس یزید در [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

110
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] حضور نامحرمان ایستاده بود و به آستین خود روی خود را پوشیده بود، و به دست دیگر طوق آهن را گرفته بود که میان زخم نرود و اذیّت و زحمتش کمتر گردد.
      یزید ولدالزّنا گفت: ای دختر! چرا روی خود را گرفته‌ای؟!
      گفت: مگر تو در شریعت جدّم محمّد نیستی؟! از این نامحرمان روی خود را پوشیده‌ام! 
      گفت: چرا دست خود را به گردن خود گذاشته‌ای؟!
      گفت: طوق آهن گردن مرا زخم نموده است. چون طوق میان زخم می‌رود بسیار زجر و زحمت می‌دهد او را به دست خود گرفته‌ام!
      پس یزید گریست و اشک دیده خود را به آستین خود پاک می‌کرد؛ سکینه فریاد کرد، گفت: ای یزید! تو را به خدا قسم می‌دهم اگر جدّم رسول خدا ما را عریان و گرسنه در میان نامحرمان مشاهد نماید، چه خواهد کرد و چه خواهد گفت؟! آه! آه!
      تو را ای فلک پرده‌ها چاک باد ** تو را دشمن ای چرخ چالاک باد
      تو ای قامت چرخ شو چنبری ** تو ای آسمان باش نیلوفری
      خزان باد فصل تو ای نوبهار ** کمان باد سرو تو ای جویبار
      تو ای مِهر شو تا ابد سرنگون ** تو ای مَه بپالای رخ را به خون
      تو ای گلشن زندگی بر میار ** تو ای پیر دهقان درختی مکار
      تو ای قدّ دلکش همه سرمه سای ** تو ای سرو سرکش ز پا اندر آی
      تو ای نوجوان زندگانی مکن ** ز می چهره را ارغوانی مکن
      تو ای نغمه جز ناله راهی مپوی ** تو ای نغمه جز ناله حرفی مگوی
      زبان بستن از قصّه دوش به ** در این راز نگشودن گوش به
      خوش‌تر آن باشد که سرّ دلبران ** گفته آید در حدیث دیگران
      ـ تمام شد گفتار نظام‌العلماء، أعلی الله مقامه.
      ببینید چقدر دنائت و رذالت و عناد و لجاجت است که امروزه در کشور سعودی برای بچّه‌های مدرسه کتاب به نام سیره أمیرالمؤمنین یزید می‌نویسند؛ وَیحًا لهم و تبًّا لهم، أُولَئِکَ أصحابُ النّارِ هُم فِیها خلِدُونَ.
      3) این قصّه، و قصّه أبی‌برزة أسلمی را نیز علاوه بر ابن‌أثیر، سبط ابن جوزی در کتاب تذکرة الخواصّ، ص 148 و 149، از ابن أبی‌الدّنیا آورده است. و نیز مسعودی در مروج الذّهب، طبع دار الاندلس، ج 3، ص 61 آورده است. و نیز ابن‌کثیر دمشقی در البدایة و النّهایة، ج 8، ص 191 و 192 ذکر کرده است. و هم‌چنین طبری در تاریخ الأُمم و الملوک، طبع مطبعة استقامت، ج 4، ص 352 و ص 356؛ و قصّۀ اوّل را شیخ مفید در إرشاد، طبع سنگی، ص 268؛ و شیخ طبرسی در إعلام الوری ص 248 آورده‌اند. [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

111
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] 4) علاّمه سیّد شرف‌الدّین در الفصول المهمّة، طبع پنجم، ص 116 تا ص 118 از جنایات یزید بعد از واقعه کربلا داستان مسلم بن عقبة و جنایات وی را در مدینه طیّبه ذکر کرده است که:
      اموری را در مدینه واقع ساخت که نزدیک بود آسمان‌ها از آن بشکافند. و برای تو کافی است که بدانی لشکریان یزید به امارت این مجرم سه روز تمام مدینه را بر لشکریان مباح کردند تا آنکه به واسطه آنها هزار دختر باکره از دختران مهاجرین و انصار بکارتشان را از دست دادند؛ به طوری‌که سیوطی در تاریخ الخلفاء بدان تصریح نموده است، و همه مردم دانستند و فهمیدند. و از مهاجرین و انصار و پسرانشان و سائر مسلمین که به ضریح حضرت سیّد المرسلین صلّی الله علیه و آله و سلّم پناهنده شده بودند 10780 مرد کشته شدند، و پس از آن دیگر در مدینه بَدریّ یافت نشد. و از زنان و اطفال عدد کثیری به قتل رسیدند. و مرد سپاهی کودک شیرخوار را از مادرش به قوّت می‌گرفت و به دیوار می‌کوفت تا مغز سرش متلاشی می‌شد و در مقابل دیدگان مادرش به زمین می‌ریخت. و پس از سه روز امر کردند تا همه مردم با یزید بیعت کنند؛ بدین گونه که همگی غلامان و کنیزان او باشند، اگر بخواهد استرقاق کند و به بندگی ببرد و اگر بخواهد آزاد کند. همگی با یزید به همین شرط بیعت کردند در حالی‌که اموالشان را به غارت برده بودند، و فرش‌های آنها را ربوده بودند، و خون‌هایشان را ریخته بودند، و هتک ناموس از زن‌هایشان کرده بودند. مسلم بن عقبة سرهای کشتگان را برای یزید از مدینه به شام گسیل داشت؛ چون سرها را در برابر او انداختند، ایضاً به شعر ابن زِبَعرَی تمثّل جست: لیتَ أشیاخی ببَدرٍ شَهدوا ـ تا آخر ابیات.
      و در تعلیقه فرموده است:
      فرستادن سرهای کشتگان اهل مدینه را به سوی یزید، و انشاد او ابیات ابن‌زِبَعری، در کتاب‌های تاریخ و سیر مشهور و مستفیض است. و ابن‌عبدربّه اندلسی در اواخر واقعه حَرَّه از کتاب العقد الفرید آورده است و در آنجا اعتراف یزید را به ارتدادش از اسلام نقل کرده است.
      5) الکامل فی التّاریخ، طبع دار صادر ـ دار بیروت (سنه 1385) ج 4، ص 85؛ و آیه مبارکه، آیه 26، از سوره آل عمران (3) است: ﴿قُلِ ٱللَهُمَّ مَٰلِكَ ٱلۡمُلۡكِ تُؤۡتِي ٱلۡمُلۡكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡكَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُ بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾؛ و این قصّه را نیز طبری در تاریخ خود، طبع استقامت، ج 4، ص 355 آورده است.» ـ پایان متن منقول از نور ملکوت قرآن.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

113
  •   

  •   

  • مجلس روز ششم: بحثی در حقیقت صفات الهی

  •  ‌

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

114

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

115
  • بسم الله الرّحمن الرّحیم

  • و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین

  • و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام الدّین

  •  ‌

  • ﴿بِسۡمِ ٱللَهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ * قُلۡ هُوَ ٱللَهُ أَحَدٌ * ٱللَهُ ٱلصَّمَدُ * لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ * وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ﴾.1

  • صفات ثبوتیّه و سلبیّه

  •  پروردگار علیّ أعلی دارای دو نحوه از صفات است: ثبوتیّه مانند علم و حیات و قدرت، و سلبیّه مانند عدم العجز که مرجع آن به یکی از صفات ثبوتیّه است؛ زیرا مثلاً معنی عجز عدم القدرة است، بنابراین عدم العجز قدرت خواهد بود.

  • صفات ذاتیّه و فعلیّه

  •  و باز صفات الَهی را از جهت دیگر می‌توان به دو قسم تقسیم نمود: اوّل صفات ذاتیّه و دوّم صفات فعلیه.

    1. ـ سوره الإخلاص (112). الله شناسی، ج 3، ص 256:
      «به اسم خداوند که دارای صفت رحمانیّت و رحیمیّت است. * بگو: داستان از این قرار است که خداوند دارای صفت احدیّت است. * خداوند صمد است (مقصد و مقصود همه است، یا تو پُر است و تو خالی نیست). * نمی‌زاید و زاییده نشده است. * و هیچ کس برای او همتا و انبازی نمی‌تواند بوده باشد.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

116
  •  البتّه صفات ذاتیّه بسیار است ولی مرجع آنها به هفت صفت است: حیات و علم و قدرت و سمع و بصر و تکلّم و اراده؛ که مجموعاً با ذات هشت می‌شود. و با اندک دقّت به دست می‌آید که مرجع سمع و بصر و اراده همان علم است؛ بنابراین می‌توان گفت که: صفات ثبوتیّه ذاتیّه چهار است که با ذات مجموعاً پنج می‌شود.

  • ابطال مذهب اشاعره در غیریّت صفات از ذات حق تعالی

  •   اشاعره قائلند به غیریّت صفات از ذات، و به سه وجه می‌توان این مذهب را ابطال نمود:

  •  اوّل: ترکیب پروردگار از ذات و صفت.

  •  دوّم: لازم می‌آید خلوّ ذات از صفت و احتیاج او به آن صفت، و ذات الَهی احتیاج ندارد زیرا که احتیاج نقص است.

  •  سّوم: آنکه این صفات یا قدیمند یا حادث؛ اگر قدیم باشند یستلزم الشرک و تعدّد القدماء، و در صورت حدوث لازم می‌آید که خدا قبل از آن صفت جاهل و عاجز باشد.

  • ابطال مذهب معتزله در صفت نداشتن ذات حق تعالی

  •   معتزله قائلند به عدم صفات در خداوند، و خداوند جز ذات چیز دیگری ندارد، و معنی علم و قدرت را نفی می‌کنند و می‌گویند: معنی علم در خداوند یعنی آثاری که در ما به واسطه علم حاصل می‌شود در او نیز وجود دارد، ولکن اطلاق علم به او نباید کرد.1

  •  عرض می‌کنم: مفهوم علم یعنی دانستن، و نفی آن مستلزم جهل است و لامناص.

  • قول حقّ امامیّه در عینیّت صفات با ذات حق تعالی

  •   قول حقّ امامیّه مبتنی بر عینیّت صفات با ذات حق تعالی:

    1. ـ این قول منسوب به قدماء معتزله می‌باشد که به جهت فرار از قائل شدن به قدماء ثمانیه، نافی صفات برای ذات حضرت حق بودند؛ نه متأخرین آنها که صفات را عین ذات می‌دانند. (محقّق)
      جهت اطّلاع بیشتر رجوع شود به: الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ج 8، ص 287، تعلیقه؛ شرح المواقف، ج 8، ص 81.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

117
  •  امامیه قائلند بر عینیّت ذات با صفات، و معنی عینیّت غیر اتّحاد شیئین است؛ زیرا اتّحاد شیئین محال است، بلکه ذات او عین حیات و قدرت و علم است، به خلاف ذات ما و علم ما که در او اتحاد و عینیّت نیست.

  •  نظامی:

  • تعالی الله یکی بی مثل و مانند***که خوانندش خداوندان خداوند
  • نگهدارندۀ بالا و پستی***گواه هستی او، جمله هستی
  • ورای هر چه در گیتی اساس است***برون از هر چه در فکرت، قیاس است
  • بری از خویش و از پیوند و از کس***صفاتش قل هو الله احد بس1
  • ﴿هُوَ ٱللَهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ2 ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ 3 ٱلۡمُهَيۡمِنُ 4 ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡجَبَّارُ 5 ٱلۡمُتَكَبِّرُ 6 سُبۡحَٰنَ ٱللَهِ عَمَّا يُشۡرِكُونَ * هُوَ ٱللَهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ يُسَبِّحُ لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ﴾.7

    1. ـ کلیّات خمسه نظامی گنجوی، ص 121، خسرو و شیرین تحت عنوان: «در توحید باری».
    2. ـ «بری از نقص.» (مرحوم علاّمه طهرانی قدّس سرّه)
    3. ـ «ایمن گرداننده.» (مرحوم علاّمه طهرانی قدّس سرّه)
    4. ـ «نگهبان.» (مرحوم علاّمه طهرانی قدّس سرّه)
    5. ـ «با جبروت و عظمت.» (محقّق)
    6. ـ «بزرگوار.» (مرحوم علاّمه طهرانی قدّس سرّه)
    7. ـ سوره الحشر (59) آیه 23 و 24. نور ملکوت قرآن، ج 1، ص 130:
      «اوست الله؛ آنکه هیچ معبودی نیست مگر او. سلطان مقتدر، پاک و پاکیزه، منزّه از هر عیب، ایمنی بخش دل‌ها، و نگهبان و پاسدار و غالب و مسلّط بر جهانیان، غالب و قاهر و مستقلّ در کردار، و بی‌نیاز از فرشتگان و آدمیان، دارای عظمت و جبروت و بزرگی، و فرمان‌ده بدون مانع و حاجب، و ترمیم‌کننده شکستگی‌ها و ضعف‌ها و سستی‌ها. بزرگی که بزرگی را از آن خود می‌داند و بر آن بزرگی زیبنده است. پاک و مقدّس است خداوند از آنچه را که با او در صفت و اسم و فعل شریک قرار می‌دهند، و در خدا و فعل او مؤثر می‌دانند. * اوست الله؛ که آفریننده، و خلقت بخشنده، و جان دهنده، و صورت زننده، و چهره بخشنده است. از برای اوست نیکوترین اسماء، آنچه در آسمان‌ها و زمین است او را تسبیح و تقدیس می‌کنند، و اوست عزیز و حکیم‌.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

118
  • بطلان قول مسیحیان در قائل شدن به أقانیم ثلاثه

  •   مسیحیان قائل به أقانیم ثلاثه‌ هستند و می‌گویند: در عالم سه قدیم است: خدا، و مسیح، و روح القدس.

  •  و تارة‌ً إدّعا می‌کنند که مسیح پسر خداست، و برای مدّعای [خود] دلیل می‎آورند که عیسی پدر نداشت. خداوند قول آنها [را] در قرآن ذکر نموده و ردّ می‌نماید:

  • ﴿لَقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ وَقَالَ ٱلۡمَسِيحُ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَ ٰٓءِيلَ ٱعۡبُدُواْ ٱللَهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡ إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُ وَمَا لِلظَّـٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ * لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّآ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ وَإِن لَّمۡ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ * أَفَلَا يَتُوبُونَ إِلَى ٱللَهِ وَيَسۡتَغۡفِرُونَهُۥ وَٱللَهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ * مَّا ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُ وَأُمُّهُۥ صِدِّيقَةٞ كَانَا يَأۡكُلَانِ ٱلطَّعَامَ ٱنظُرۡ كَيۡفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ ثُمَّ ٱنظُرۡ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ﴾.1

    1. ـ سوره المائدة (5) آیات 72 إلی 75. ترجمه آیه 72 و 73 از مهر تابان، ص 197، تعلیقه، و ترجمه آیه 74 و 75 از الله شناسی، ج 2، ص 187:
      «به تحقیق که کافر شدند کسانی که می‌گویند: خداوند مسیح بن مریم است. و مسیح گفت: ای بنی‌اسرائیل! بپرستید خداوند را که او پروردگار من و پروردگار شماست، و هر کس با خدا شریکی بیاورد خداوند بهشت را بر او حرام می‌گرداند و جایگاه او آتش است؛ و گروه ستمکاران یار و یاوری ندارند. * به تحقیق که کافر شدند کسانی که می‌گویند: خداوند سوّمی از سه تاست، در حالی‌که نیست هیچ معبودی جز معبود واحد. و اگر از گفتار خود باز نایستند هرآینه به افرادی از آنها که کفر ورزیده‌اند عذاب دردناکی خواهد رسید. * آیا آنها به سوی خداوند بازگشت و انابه و توبه نمی‌نمایند، و از وی غفران و آمرزش نمی‌طلبند، در حالی‌که خداوند غفور و رحیم است. *‌ نبوده است مسیح پسر مریم مگر رسول و فرستاده‌ای که پیش از وی رسولانی گذشته‌اند، و مادرش زن بسیار راستگو و درستی بود، و آن دو نفر غذا می‌خورده‌اند. بنگر ای رسول ما که ما چگونه آیاتمان را برای آنان مبیّن و مبرهن می‌سازیم! سپس بنگر که آنها به کجا به دروغ افکنده شده و به غیر حقّ گراییده گشته‌اند!»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

119
  •  و باید دانست این نسبتی که نصاری به عیسی می‌دهند از نزد خود آنهاست؛ عیسی ابداً خود را خدا یا خدازاده نخوانده است و این نسبت به واسطه تحریف انجیل است:

  • ﴿يَـٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّ إِنَّمَا ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ رَسُولُ ٱللَهِ وَكَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡيَمَ وَرُوحٞ مِّنۡهُ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَهِ وَرُسُلِهِۦ وَلَا تَقُولُواْ ثَلَٰثَةٌ ٱنتَهُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡ إِنَّمَا ٱللَهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ سُبۡحَٰنَهُۥٓ أَن يَكُونَ لَهُۥ وَلَدٞ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَكَفَىٰ بِٱللَهِ وَكِيلٗا * لَّن يَسۡتَنكِفَ ٱلۡمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبۡدٗا لِّلَّهِ وَلَا ٱلۡمَلَـٰٓئِكَةُ ٱلۡمُقَرَّبُونَ﴾.1

  •  بیچاره مردان نصرانی [که] با عقاید پوچ می‌خواهند در میان ملّت اسلام

    1. ـ سوره النّساء (4) آیه 171 و صدر آیه 172. ترجمه:
      «ای اهل کتاب! در دین خود غلوّ و زیاده‌روی مکنید، و بر خداوند چیزی غیر از حقّ و واقعیّت امر نگویید! این است و جز این نیست که مسیح عیسی بن مریم، رسول خداست و کلمه خداست که او را به مریم إلقاء کرده است، و روحی از خداست؛ پس به خدا و فرستادگان خدا ایمان آورید و نگویید: سه تا! از این گفتار خود دست بدارید که آن مورد اختیار و پسند است برای شما. این است و جز این نیست که خداوند معبود واحدی است؛ منزّه است او از اینکه برای او فرزندی بوده باشد. از برای اوست آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است؛ و خداوند کافی است که وکیل و متکفّل امور باشد. * هرگز مسیح از اینکه بنده خدا باشد استنکاف و امتناع ندارد و نه ملائکه مقرّب از این استنکاف دارند.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

120
  • ترویج کیش مسیح کنند و از امریکا برای ما مبلّغ می‌فرستند.

  • بطلان قول یهودیان در قائل شدن به فرزند خدا بودن عزیر

  •   یهودیان نیز از قبیل این سخنان شرک‌آمیز خالی نیستند و قائلند که عزیر فرزند خداست:

  • ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ عُزَيۡرٌ ٱبۡنُ ٱللَهِ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَى ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ ٱللَهِ ذَٰلِكَ قَوۡلُهُم بِأَفۡوَٰهِهِمۡ يُضَٰهِ‍ُٔونَ قَوۡلَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبۡلُ قَٰتَلَهُمُ ٱللَهُ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ * ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗا لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ * يُرِيدُونَ أَن يُطۡفِ‍ُٔواْ نُورَ ٱللَهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَيَأۡبَى ٱللَهُ إِلَّآ أَن يُتِمَّ نُورَهُۥ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾.1

  •  بیخود رنج به خود ندهند، نور خدا خاموش شدنی نیست و مردم مسلمان به کیش نصاری بر نخواهند گشت.

  • آن مرغ که بی همنفس اندر قفس افتد***آن‌قدر بگو ناله کند کز نفس افتد
  • بگذار که در حسرت پرواز بمیرد***مرغی که پی دانه به دام هوس افتد
    1. ـ سوره التّوبة (9) آیه 30 إلی 32. الله شناسی، ج 2، ص 204:
      «و یهودیان گفتند: عُزَیر، ابن الله است، و نیز نصرانیان گفتند: مسیح، ابن الله است. این کلام اینها لقلقه دهان‌هایشان می‌باشد و اینها به واسطه این کلامشان مشابهت می‌رسانند کلام کسانی را که کفر ورزیده‌اند از امم سابقه؛ خدا اینها را بکُشد اینها از حقّ به کجا منصرف می‌شوند. * یهودیان و نصرانیان، علما و تارکان دنیای خودشان را اربابان و صاحب تدبیران خودشان اتّخاذ می‌کنند به غیر از خداوند، و مسیح بن مریم را نیز ربّ و صاحب تدبیر می‌شمرند، در حالی‌که ایشان امر نشده‌اند مگر به آنکه بپرستند و عبادت نمایند معبود واحدی را که هیچ معبودی جز او موجود نیست. پاک است و منزّه آن خداوند یگانه که ایشان برای او شریک می‌آورند. * آن کافران می‌خواهند نور خدا را با دهان‌هایشان خاموش کنند، و خداوند تمام کننده نور خود است، و اگرچه کافران ناپسند دارند.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

121
  • خلل در عقاید تمام ملل دنیا و اعجاز در کلام أئمّه علیهم السّلام

  •  هر یک از ملل دنیا را درست توجّه کنیم خللی در عقاید آنها وجود دارد. ایرانیان سابق قائل به یزدان و أهرمن بوده‌اند و در عالم دو مؤثّر قائل شدند، مجوس به آتش سجده می‌کنند و مؤثّر را در عالم نور می‌دانند، عدّۀ بسیاری گاو و گوساله می‌پرستند یا ستاره و شمس را سجده می‌کنند. و حقیقت اعجاز در کلام ائمّه علیهم السّلام ظاهر است و شرافت و بلندی رتبه آنها را می‌توان از روی کلمات آنها به‌دست آورد.

  • و فی نهج البلاغه:

  • «أوَّلُ الدِّینِ مَعرِفَتُهُ، و کَمالُ مَعرِفَتِهِ التَّصدِیقُ بِهِ، و کَمالُ التَّصدِیقِ بِهِ تَوحِیدُهُ، و کَمالُ تَوحِیدِهِ الإخلاصُ لَهُ، و کَمالُ الإخلاصِ لَهُ نَفیُ الصِّفاتِ عَنهُ؛ لِشَهادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أنَّها غَیرُ المَوصُوفِ و شَهادَةِ کُلِّ مَوصُوفٍ أنَّهُ غَیرُ الصِّفَةِ.

  •  فَمَن وَصَفَ اللَهَ سُبحانَهُ فَقَد قَرَنَهُ، و مَن قَرَنَهُ فَقَد ثَنّاهُ، و مَن ثَنّاهُ فَقَد جَزَّأهُ، و مَن جَزَّأهُ فَقَد جَهِلَهُ، و مَن جَهِلَهُ فَقَد أشارَ إلَیهِ، و مَن أشارَ إلَیهِ فَقَد حَدَّهُ، و مَن حَدَّهُ فَقَد عَدَّهُ، و مَن قالَ فِیمَ فَقَد ضَمَّنَهُ، و مَن قالَ عَلامَ فَقَد أخلَی مِنهُ، کائِنٌ لا عَن حَدَثٍ مَوجُودٌ لا عَن عَدَم.»1

    1. ـ نهج البلاغة (عبده) ج 1، ص 14. امام شناسى، ج ‌12، ص 347:
      «اوّل دین معرفت و شناخت اوست. و کمال معرفت او، تصدیق به او و گرویدن به اوست. و کمال تصدیق به او، یگانه کردن و واحد دانستن اوست. و کمال توحید و یگانه قرار دادن او، اخلاص برای اوست که قلباً و ذهناً و عملاً فقطّ بر او نظر کرد، و برای او عمل نمود و وجود و سرّ را برای او پاکیزه کرد. و کمال اخلاص و آخرین درجه‌اش در آن است که صفات او را از ذات اقدسش نفی کرد و صفتی غیر از ذات و زائد بر ذات برای او قائل نشد؛ زیرا هر صفتی با عنوان و وصف خود شاهدی است گویا بر اینکه غیر از موصوف است، و هر موصوفی با عنوان موصوفیّت خود شاهدی است گویا بر اینکه غیر از صفت است (و این غیریّت، موجب تعدّد و ترکیب در ذات اقدس او می‌شود. تعالی الله عن ذلک علوّا کبیرا).
      پس کسی که خداوند سبحانه را توصیف کند و او را به صفتی زائد بر ذات که لازمه‌اش محدودیّت به حدّ صفتی و مفهوم مشخّص و محصور آن است بستاید، او را قرین و برابر صفت قرار داده است و در مقابل صفت نهاده است. و کسی که او را قرین کند دو تا کرده است. و هر کس او را دو تا بکند او را تجزیه کرده است. و چون لازمه تجزیه، ترکیب است او را مرکّب دانسته، و بر اساس لازمه ترکیب که احتیاج به اجزای خود باشد او را محتاج و فقیر شمرده است، و بنابراین نسبت به او جاهل شده است و وحدت وجود و وجوب وی را نفهمیده است. و کسی که به وحدت حضرتش جاهل شود به او اشاره کرده است؛ چون اشاره از لوازم ممکنات است که نیاز به جهت دارد. و هر که به او اشاره نماید او را محدود و متمایز کرده و برای وی حدّ و نهایتی قائل شده است. و هر که برای او حدّی معیّن کند او را به شمار آورده و واحد عددی دانسته است (و هو واحِدٌ لا بِعَدَدٍ؛ زیرا هر واحد عددی محدود و مرکّب است و حدّ و ترکیب در ذات احدیّت مستلزم فقر و احتیاج است). و کسی که بگوید: خدا در کجاست، او را در ضمن محلّ و مکانی قرار داده است. و کسی که بگوید: خدا بر کجاست، جایی را و مکانی را از او خالی دانسته است.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

122
  • اشعار توحیدی سنائی غزنوی

  • سنائی غزنوی:

  • ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی***نروم جز به همان ره که توام راهنماییپویم
  • همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم***همه توحید تو گویم که به توحید سزائی
  • تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی***تو نماینده فضلی، تو سزاوار ثنائی
  • بری از رنج و گدازی، بری از درد و نیازی***بری از بیم و امیدی، بری از چون و چرائی
  • نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم1 نگنجی***نتوان شبه تو گفتن2 که تو در وهم نیائی
    1. ـ خ ل: «وصف».
    2. ـ خ ل: «جستن».

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

123
  • همه عزّی و جلالی همه علمی و یقینی***همه نوری و سروری همه جودی و سخائی1
  • اشعار توحیدی حافظ شیرازی

  •  حافظ شیرازی:

  • عکس روی تو چو در آینه جام افتاد***صوفی از خندۀ می در طمع خام افتاد
  • حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد***این همه نقش در آینه اوهام افتاد
  • این همه عکس می و نقش مخالف که نمود***یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
  • جلوه‌ای کرد رخت روز ازل زیر نقاب***عکسی از پرتو آن بر رخ افهام افتاد2
  • مناجات توحیدی سیّدالشّهداء علیه السّلام در دعای عرفه

  •  حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام در دعای عرفه می‌فرماید:

  • «﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي لَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا﴾ فیکونَ مَورُوثًا، ﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ﴾ فَیُضادَّه فِیما ابتَدَعَ، و لا ﴿وَلِيّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّ﴾3 فَیُرفِدَه فِیما صَنَع.»4

  • ختم صحبت پس از روضه مناسب.

    1. ـ دیوان سنائی، ص 602.
    2. ـ دیوان حافظ، طبع پژمان، غزل 177.
    3. ـ سوره الإسراء (17) آیه 111.
    4. ـ إقبال الأعمال، ج 2، ص 78؛ بحار الأنوار، ج 95، ص 218. ترجمه:
      «جمیع مراتب حمد و ستایش اختصاص به خداوند دارد؛ آنکه برای خود فرزندی نگرفته است تا اینکه مورث (ارث برده شده) بوده باشد و از میان رود، و در حکومت و فرمانفرمایی بر عالم وجود شریکی ندارد تا در ابداع و اختراعش ضدّیّت و مخالفت کند، و ولیّ و جانشین و معینی ـ از جهت ذلّت و خواری و پیدایش فتور و سستی ـ ندارد تا او را در صنع و ایجادش یاری کند.» (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

124

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

125
  •   

  •   

  • مجلس روز هفتم: بحثی در عینیّت ذات با صفات حق تعالی

  •  ‌

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

126

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

127
  • بسم الله الرّحمن الرّحیم

  • و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین

  • و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام الدّین

  •  ‌

  • ﴿ٱللَهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾.1

  •  در روز گذشته بیان شد که: باید صفات پروردگار عین ذات او باشد و الاّ اگر حادث باشد لازم می‌آید قبل از حدوث، پروردگار خالی از صفات کمال باشد، و اگر قدیم باشد لازم می‌آید تعدّد قُدَماء؛ ولیکن علّت بطلان تعدّد مبرهن نشد.

  • بحثی برهانی در تعدّد قدماء

  •  می‌گوییم: اگر بنا باشد قدماء متعدّد باشند:

  •   یا مجموعاً مخلوقات را ایجاد کرده‌اند به طوری که از دست یکی به تنهایی برنمی‌آید، و این مستلزم نقص و احتیاج است؛

    1. ـ سوره البقرة (2) صدر آیه 255. امام شناسی، ج 14، ص 105:
      «الله، معبودی جز او نیست که زنده است و قیّوم است؛ وی را نه چرت و پینگی و نه خواب فرا نمی‌گیرد؛ از برای اوست آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین‌ است.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

128
  •   و اگر هر یک از آنها مستقلاً ایجاد کرده‌اند، لازم می‌آید توارد علّتین بر معلول واحد؛

  •   و اگر بعضی از مخلوقات را یکی از آنها مستقلاً ایجاد کرده و بعضی دیگر را دیگری، می‌پرسیم آن بعضی را که ایجاد نکرده علّتش چیست؟

  •  اگر قادر بود ایجاد کند، لازم می‌آید امکان توارد عاملین بر معمول واحد؛ و امکان توارد هم مانند [خود] توارد محال است. و البتّه معنی قدرت، توانایی بر ایجاد و عدم ایجاد است؛ مثلاً آتش را قادر نمی‌گویند.

  •  این خدا اگر می‌توانسته مخلوقات خدای دیگر را ایجاد کند یستلزم الاشکال، و اگر نمی‌توانسته ـ و گرچه نتوانستن آن به واسطه عدم معارضۀ با دیگری باشد ـ چنین خدایی عاجز بوده و خدا عاجز نیست. و علاوه بر آن دو خدا، هر یک از مخلوقات برای مبارزۀ با دیگری صف‌آرائی می‌نمایند:

  • ﴿لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَهُ لَفَسَدَتَا فَسُبۡحَٰنَ ٱللَهِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا يَصِفُونَ﴾؛1

  • ﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ سُبۡحَٰنَ ٱللَهِ عَمَّا يَصِفُونَ * عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ فَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ﴾.2

    1. ـ سوره الأنبیاء (21) آیه 22. امام شناسی، ج 18، ص 191:
      «اگر در آسمان و زمین خدایانی جز الله بودند، تحقیقاً آن دو فاسد می‌شدند. پاک است و منزّه و مقدّس‌، پروردگار عرش و کاخ هستی و عالم مشیّت و اراده و تخت فرماندهی وی (که برتر از کرسی است و کرسی او به قدر آسمان‌ها و زمین گسترش دارد)، از این‌گونه وصف‌هایی که می‌کنند (و وی را به صفت تولّد فرزند می‌ستایند).»
    2. ـ سوره المؤمنون (23) آیه 91 و 92. ترجمه:
      «خداوند براى خود هیچ فرزندی اتّخاذ ننموده است، و با او هیچ معبودی دیگر وجود ندارد، که البتّه اگر چنین مى‌شد ناگاه هر خدایی آنچه را آفریده بود (برای تدبیر امور) با خود می‌برد و هرآینه بعضی از آنها بر بعضی دیگر تفوّق و برتری ‌جسته و غلبه می‌نمود. پاک و مقدّس و منزّه است از آنچه که او را توصیف می‌کنند * خداوندی که بر تمامی پنهان‌ها و آشکارها عالم و آگاه و خبیر و بصیر است؛ پس رفیع‌الدّرجه و بالامرتبه است از آنچه را که مردم با او شریک قرار می‌دهند و در وحدانیّت او غیرى را ضمیمه مى‌نمایند.» (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

129
  • پاسخ امام صادق علیه السّلام به زندیقی در عدم جواز تعدّد صانع برای عالم

  •  و در روایت هشام بن حکم در حدیث زندیقی که بر أبی‌عبدالله علیه السّلام وارد شده و سؤال کرد: چرا جایز نیست که صانع عالم از واحد بیشتر باشد، قال أبوعبدالله علیه السّلام:

  • « لا یَخلُو قَولُکَ إنَّهُما اثنانِ مِن أن یَکُونا قَدِیمَینِ قَوِیَّینِ، أو یَکُونا ضَعِیفَینِ، أو یَکُونَ أحَدُهُما قَوِیًّا و الآخَرُ ضَعِیفًا.

  •  فَإن کانا قَوِیَّینِ، فَلِمَ لا یَدفَعُ کُلُّ واحِدٍ مِنهُما صاحِبَهُ و یَتَفَرَّدُ بِالتَّدبِیرِ؟!

  •  و إن زَعَمتَ أنَّ أحَدَهُما قَوِیٌّ و الآخَرَ ضَعِیفٌ ثَبَتَ أنَّهُ واحِدٌ کَما نَقُولُ؛ لِلعَجزِ الظّاهِرِ فی الثّانِی.

  •  فَإن قُلتَ: إنَّهُما اثنانِ، لَم یَخلُ مِن أن یَکُونا مُتَّفِقَینِ مِن کُلِّ جِهَةٍ، أو مُفتَرِقَینِ مِن کُلِّ جِهَةٍ.

  •  فَلَمّا رَأینا الخَلقَ مُنتَظِمًا و الفَلَکَ جارِیًا و التَّدبِیرَ واحِدًا و اللَّیلَ و النَّهارَ و الشَّمسَ و القَمَرَ، دَلَّ صِحَّةُ الأمرِ و التَّدبِیرِ و ائتِلافُ الأمرِ عَلَی أنَّ المُدَبِّرَ واحِدٌ.

  •  ثُمَّ یَلزَمُکَ إنِ ادَّعَیتَ اثنَینِ فَلابُدَّ مِن فُرجَةٍ مّا بَینَهُما حَتَّی یَکُونا اثنَینِ، فَصارَتِ الفُرجَةُ ثالِثًا بَینَهُما قَدِیمًا مَعَهُما فَیَلزَمُکَ ثَلاثَةٌ. فَإنِ ادَّعَیتَ ثَلاثَةً لَزِمَکَ ما قُلتَ فی الاثنَینِ حَتَّی تَکُونَ بَینَهُم فُرجَةٌ فَیَکُونُوا خَمسَةً؛ ثُمَّ یَتَناهَی فی العَدَدِ إلَی ما لا نِهایَةَ لَهُ فی الکَثرَة.»1

    1. ـ بحار الأنوار، ج3، ص230به نقل از الإحتجاج، ج2، ص333. ترجمه:
      «حضرت امام صادق‌ علیه السّلام فرمودند:
      (اوّلاً:) اینکه می‌گویی برای عالم دو صانع باشد، خالی از این نیست که:
      یا هر دو قدیم و قویّ هستند؛
      و یا هر دو ضعیف هستند؛
      و یا یکی از این دو قوی و دیگری ضعیف است.
      پس اگر هر دو قوی هستند (و قدرت مطلق دارند) چرا هر یک از این دو، صاحب خود را دفع نمی‌کند و به تدبیر عالم متفرّد و تنها نمی‌شود؟!
      و اگر گمان کنی که یکی از ایشان قوی و دیگری ضعیف است، ثابت می‌شود که خدا یکی است چنان‌که ما می‌گوییم؛ به جهت عجز و درماندگی ظاهر و آشکار در دوّم (که به آن قوی محتاج است.)
      (و اگر هر دو ضعیف باشند بدیهی است که هیچ یک خدا نخواهند بود.)
      (ثانیاً:) اگر بگویی که آنها دو تا هستند، از این خالی نیست که:
      یا هر دو از هر جهت با هم اتّفاق دارند؛
      یا هر دو از هر جهت با هم افتراق و اختلاف دارند؛
      (یا از جهتى با هم اتّفاق دارند و از جهتى دیگر افتراق دارند.)
      (در فرض اوّل بدیهی است که صدور یک فعل بسیط، از دو فاعل محال است.)
      (و در فرض دوّم) وقتی امر خلق را منظّم و فَلَک را در گردش و تدبیر عالم را یکسان مى‌بینیم، و شب و روز و خورشید و ماه را هم ملاحظه مى‌کنیم، صحّت کار و درستی تدبیر و ائتلاف امرِ عالم، بر این دلالت می‌کند که مدبّر عالم یکی است.
      (و چون فرض سوّم مفسده هر دو شقّ قبلی را شامل است، به طریق اولىٰ ظاهرالبُطلان است.)
      (ثالثاً:) اگر دو خدا را ادّعاء کنی، بر تو لازم می‌آید که فُرجه و میانه‌ و مابه‌الامتیازی در بین باشد تا دوئیّت آنها درست شود؛ پس این فرجه بین آن دو سوّمی می‌شود که همانند آن دو قدیم است و بنابراین بر تو لازم می‌آید که به سه خدا قائل شوی.
      و اگر سه خدا را ادعاء کنی، آنچه در دو خدا گفتیم بر تو لازم می‌آید، و در این‌صورت باید در بین آن دو نیز فرجه باشد و بنابراین خدایان پنج می‌شوند؛ پس کلام در عدد و شماره، به بی‌نهایت (و تسلسل) متناهی می‌شود.» (محقّق)‌‌

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

130
  • عقیده طوائف مختلف در مسألۀ تجسّم

  •  پروردگار جسم نیست و مادّی نیست، دارای هیولی نیست؛ برای آنکه در جسم مرحلۀ قوّه و استعداد است و خداوند از آن بریّ است. البتّه این عقیده مختص طائفه ناجیه امامیّه است و الاّ طوایف دیگر قائل به جسمیّت هستند.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

131
  • عقیده نصاری مستلزم جسمیّت خداوند است

  •  نصاری می‌گویند عیسی خداست و البتّه این مستلزم جسمیّت او است؛ در حالی[که] عیسی خدا نبوده و خود عیسی، خود را بندۀ خدا خوانده است.

  • کیفیّت تولّد حضرت عیسی علیه السّلام:

  • ﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ مَرۡيَمَ إِذِ ٱنتَبَذَتۡ مِنۡ أَهۡلِهَا مَكَانٗا شَرۡقِيّٗا * فَٱتَّخَذَتۡ مِن دُونِهِمۡ حِجَابٗا فَأَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرٗا سَوِيّٗا * قَالَتۡ إِنِّيٓ أَعُوذُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيّٗا * قَالَ إِنَّمَآ أَنَا۠رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَٰمٗا زَكِيّٗا * قَالَتۡ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي غُلَٰمٞ وَلَمۡ يَمۡسَسۡنِي بَشَرٞ وَلَمۡ أَكُ بَغِيّٗا * قَالَ كَذَٰلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٞ وَلِنَجۡعَلَهُۥٓ ءَايَةٗ لِّلنَّاسِ وَرَحۡمَةٗ مِّنَّا وَكَانَ أَمۡرٗا مَّقۡضِيّٗا * فَحَمَلَتۡهُ فَٱنتَبَذَتۡ بِهِۦ مَكَانٗا قَصِيّٗا * فَأَجَآءَهَا ٱلۡمَخَاضُ إِلَىٰ جِذۡعِ ٱلنَّخۡلَةِ قَالَتۡ يَٰلَيۡتَنِي مِتُّ قَبۡلَ هَٰذَا وَكُنتُ نَسۡيٗا مَّنسِيّٗا * فَنَادَىٰهَا مِن تَحۡتِهَآ أَلَّا تَحۡزَنِي قَدۡ جَعَلَ رَبُّكِ تَحۡتَكِ سَرِيّٗا * وَهُزِّيٓ إِلَيۡكِ بِجِذۡعِ ٱلنَّخۡلَةِ تُسَٰقِطۡ عَلَيۡكِ رُطَبٗا جَنِيّٗا * فَكُلِي وَٱشۡرَبِي وَقَرِّي عَيۡنٗا فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ ٱلۡبَشَرِ أَحَدٗا فَقُولِيٓ إِنِّي نَذَرۡتُ لِلرَّحۡمَٰنِ صَوۡمٗا فَلَنۡ أُكَلِّمَ ٱلۡيَوۡمَ إِنسِيّٗا * فَأَتَتۡ بِهِۦ قَوۡمَهَا تَحۡمِلُهُۥ قَالُواْ يَٰمَرۡيَمُ لَقَدۡ جِئۡتِ شَيۡ‍ٔٗا فَرِيّٗا * يَـٰٓأُخۡتَ هَٰرُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ ٱمۡرَأَ سَوۡءٖ وَمَا كَانَتۡ أُمُّكِ بَغِيّٗا * فَأَشَارَتۡ إِلَيۡهِ قَالُواْ كَيۡفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي ٱلۡمَهۡدِ صَبِيّٗا * قَالَ إِنِّي عَبۡدُ ٱللَهِ ءَاتَىٰنِيَ ٱلۡكِتَٰبَ وَجَعَلَنِي نَبِيّٗا * وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيۡنَ مَا كُنتُ وَأَوۡصَٰنِي بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱلزَّكَوٰةِ مَا دُمۡتُ حَيّٗا * وَبَرَّۢا بِوَٰلِدَتِي وَلَمۡ يَجۡعَلۡنِي جَبَّارٗا شَقِيّٗا * وَٱلسَّلَٰمُ عَلَيَّ يَوۡمَ وُلِدتُّ وَيَوۡمَ أَمُوتُ وَيَوۡمَ أُبۡعَثُ حَيّٗا * ذَٰلِكَ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ قَوۡلَ ٱلۡحَقِّ ٱلَّذِي فِيهِ يَمۡتَرُونَ * مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٖ سُبۡحَٰنَهُۥٓ إِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ﴾.1

    1. ـ سوره مریم (19) آیات 16 إلی 35. ترجمه:
      «و ای پیامبر، یاد بیاور در کتاب (قرآن) مریم را هنگامی‌ که از قوم و خویشاوندانش کناره‌گیرى کرد و در محل شرقى (بیت المقدس) سکنی گرفت * و از آنها خود را پنهان نمود. پس در آن حال ما روح خود را به سوی مریم فرستادیم و برای او به صورت بشری متمثّل شد. * مریم گفت: من به خدا پناه می‌برم از جانب تو اگر تو فردی پرهیزگار باشی! * ملک روح گفت: ”من [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

132
  • ...1

  • عقیده یهود در قائل شدن به تجسّم خداوند

  •  قرآن با کمال صراحت لهجه، مقالۀ یهود و نصاری را باطل می‌کند؛ مثلاً راجع

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] فقط فرستاده پروردگار توام تا اینکه پسری پاک و مطهّر به تو عطا کنم.“ * مریم پاسخ داد: چگونه برای من پسری خواهد بود در حالی‌که بشری خود را با بدن من مسّ نکرده است و من زن فاجره‌ای نیستم؟! * فرشته گفت: ”تقدیر این‌چنین است که پروردگارت رقم زده است، و فرموده است: این کار بر من بسیار آسان و سهل می‌باشد، و برای این است که ما او را نشانه‌ای از نشانه‌های خویش برای مردم قرار دهیم و موجب خیر و برکت و رحمت از جانب ما باشد.“ و این‌چنین بود که اراده و مشیّت ما جامه عمل به خود پوشید. * سرانجام مریم‌ به او (عیسی‌) حامله شد و با او در مکانی دوردست کناره گرفت‌. * آنگاه درد مخاض و زایمان او را به سوی تنه درخت خرمایی کشانید و گفت: ای کاش من پیش از این مرده بودم و به کلّى نسیاًمنسیّا گشته بودم‌! * پس (چون مریم پسرش عیسى را زائید) پسرش از زیر مادر، وى را صدا زد که: 
      ‌اى مادر غمگین مباش، اینک خداوند در زیر تو یک آقا و بزرگوارى را قرار داده است، * و این تنه نخل را به طرف خود بکش و تکان ده تا بر تو رطب تازۀ چیده فرو‌ریزد، * و بخور و بیاشام و دیده روشن دار؛ پس اگر کسی از افراد بشر را دیدی، به او بفهمان که من برای خدای‌ رحمان روزه نذر کرده‌ام و بنابراین امروز مطلقاً با انسانی سخن نخواهم گفت‌.
      * پس مریم‌ در حالی‌که او را (در آغوش) حمل می‌نمود، به نزد قومش آورد. (آنها از روى تقبیح و سرزنش به او) گفتند: ای مریم! به تحقیق عجب چیز بدیع و بى‌سابقه‌ای آوردى‌! * ای خواهر هارون! پدرت (عمران) مردی بد و ناصالح نبود و مادرت نیز زناکار نبود! * پس مریم‌ به سوی او اشاره کرد. آنها گفتند: چگونه با کسی که کودکی در گهواره است، سخن بگوییم‌؟! * آن طفل (به زبان آمد و) گفت:
      همانا من بنده خدا هستم که خداوند مرا کتاب (انجیل) عطا کرده، و مرا پیامبر قرار داده، * و مرا هر کجا که باشم مایه برکت گردانیده و تا مادامى که زنده‌ام به نماز و زکات توصیه و سفارش کرده، * و مرا نسبت به مادرم بسیار مهربان و خوش‌رفتار ساخته، و مرا جبّار و شقى قرار نداده است. * مقام سلام و امن خداوندی برای من است در روزی که پا به جهان گذاردم، و در روزی که رخت از این جهان برمی‌بندم، و در روزی که زنده در پیشگاه خداوندی مبعوث می‌گردم.
      * این همان ماجرای‌ عیسی پسر مریم است؛‌ قول و گفتار حقّی که در آن شک و تردید می‌کنند. * هرگز خداوند را نسزد که براى خود فرزندی اتّخاذ کند ـ منزّه و مقدّس است او ـ زمانی که بخواهد نسبت به امری وجود دهد، فقط به او می‌گوید: بشو، و آن می‌شود.» (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

133
  • به یهود می‌فرماید: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ يَدُ ٱللَهِ مَغۡلُولَةٌ غُلَّتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ﴾.1

  •  تورات در سِفر اوّل تکوین، فصل 18، قائل به تجسّم خدا شده و می‌گوید که: «ابراهیم پاهای خدا را شست و برای خدا گوساله پخته و نان آورد»2 که تمام مستلزم کفر است. در حالی‌که مطلب چنین نبوده و فرستادگان خدا به سوی ابراهیم آمدند:

  • ﴿وَلَقَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُنَآ إِبۡرَٰهِيمَ بِٱلۡبُشۡرَىٰ قَالُواْ سَلَٰمٗا قَالَ سَلَٰمٞ فَمَا لَبِثَ أَن جَآءَ بِعِجۡلٍ حَنِيذٖ * فَلَمَّا رَءَآ أَيۡدِيَهُمۡ لَا تَصِلُ إِلَيۡهِ نَكِرَهُمۡ وَأَوۡجَسَ مِنۡهُمۡ خِيفَةٗ قَالُواْ لَا تَخَفۡ إِنَّآ أُرۡسِلۡنَآ إِلَىٰ قَوۡمِ لُوطٖ﴾.3

  • مقایسه خدای یهودیان و مسیحیان با خدای مسلمانان، بر اساس قرآن

  •  درست باید توجّه کرد که قرآن در این قضیّه نه دست و پایی برای خدا فرض کرده، نه استراحتی، نه غذائی. بنابراین باید با صدای بلند ندا در داد که: خدای یهودیان و مسیحیان با خدای مسلمانان فرق دارد:

    1. ـ سوره المائدة (5) صدر آیه 64. مهر تابان ص 400:
      «یهود می‌گویند: ”دست‌های خدا در غلّ و در بند کشیده شده است“ دست‌های آنان در غلّ کشیده شود و مورد لعنت و دورباش خدا قرار گیرند بدین سخنی که می‌گویند! بلکه دو دست خدا باز است و در عالم خلقت به هرگونه که بخواهد عمل می‌کند. و افاضه وجود و رحمت می‌نماید.»
    2. ـ قاموس کتاب مقدّس، (ترجمه مستر هاکس) انتشارات اساطیر، ص 4 و 5.
    3. ـ سوره هود (11) آیه 69 و 70. افق وحی ص 521:
      «فرستادگان و ملائکه ما به منزل ابراهیم براى بشارت دادن او به فرزند، وارد شدند و بر آن حضرت سلام نمودند؛ ابراهیم نیز پاسخ آنان را با سلام اداء نمود. چندى نگذشت که ابراهیم براى میهمانان خود از گوشت گوساله غذائى آماده و بیاورد. * و زمانى که دید آنها به سوى غذا دست دراز نمى‌کنند و از غذا تناول نمى‌کنند، در نفس خود از آنان ترسید (زیرا رسم بر این بوده است وقتى که دشمن انسان به خانه او مى‌رفت، از غذاى او نمى‌خورد، و این علامت و نشانه خصومت با صاحب‌خانه تلقّى مى‌گردید). آن فرشتگان گفتند: نترس ما بشر نیستیم ما ملائکه پروردگاریم که به سوى قوم لوط مأموریت یافتیم.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

134
  •  خدای آنها می‌خوابد، خدای مسلمانان ﴿لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞ﴾1 است؛

  •  خدای آنها به ابراهیم پناهنده شد، خدای مسلمانان ﴿وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيۡهِ﴾2 است؛

  •  خدای آنها غذا می‌خورد، خدای مسلمانان ﴿وَهُوَ يُطۡعِمُ وَلَا يُطۡعَمُ﴾3 است.

  •  قرآن مجید قائل است به آنکه: ابراهیم خداوند را منزّه از مراتب نقص می‌دانسته، و [خداوند] گفتار ابراهیم را در قرآن بیان می‌کند:

  • ﴿ٱلَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهۡدِينِ * وَٱلَّذِي هُوَ يُطۡعِمُنِي وَيَسۡقِينِ * وَإِذَا مَرِضۡتُ فَهُوَ يَشۡفِينِ * وَٱلَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحۡيِينِ * وَٱلَّذِيٓ أَطۡمَعُ أَن يَغۡفِرَ لِي خَطِيٓ‍َٔتِي يَوۡمَ ٱلدِّينِ * رَبِّ هَبۡ لِي حُكۡمٗا وَأَلۡحِقۡنِي بِٱلصَّـٰلِحِينَ﴾.4

  • ضرورت عدم مصاحبت و مجالست با یهودیان و نصاری

  •  بنابراین یهودیان و نصاری مشرکند و نَجَس5 و مطابق کریمۀ شریفۀ: ﴿يَـٰٓأَيُّهَا

    1. ـ سوره البقرة (2) قسمتی از آیه 255. امام شناسی، ج 14، ص 105:
      «وی را نه چرت و پینگی و نه خواب فرا نمی‌گیرد.»
    2. ـ سوره المؤمنون (23) قسمتی از آیه 88. معاد شناسی، ج 4، ص 281:
      «و او پناه می‌دهد و در پناه کسی در نمی‌آید.»
    3. ـ سوره الأنعام (6) قسمتی از آیه 14. نور ملکوت قرآن، ج 3، ص 5:
      «و اوست که به کائنات روزی می‌دهد، و خود روزی نمی‌خورد.»
    4. ـ سوره الشّعراء (26) آیات 78 إلی 83. الله شناسی، ج 3، ص 275:
      «او آن کس است که بَدواً مرا به لباس هستی خلعت بخشید، و پس از آن مرا در راه کمال و رشد و فعلیّت هدایت کرد.* و او آن کس است که مرا از خوراکی‌ها و آشامیدنی‌ها برخوردار می‌کند.* و او آن کس است که چون من مریض گردم، او مرا شفا عطا می‌نماید.* و او آن کس است که مرا می‌میراند و سپس مرا زنده می‌گرداند.* و او آن کس است که من بدو امید بسته‌ام تا در روز پاداش و مکافات اعمال، از خَطیّه و گناه من گذشت نماید.* بار پروردگار من! از تو تقاضا دارم که به من حُکم مرحمت فرمایی، و مرا به صالحین درگاهت و آستانت ملحق بنمایی!»
    5. ـ جهت اطّلاع پیرامون حقیقت نجاست و اقسام آن، و کیفیّت استعمال لفظ نجس در عرف متشرّعه، و تفسیر و توضیح آیه شریفۀ: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِكُونَ نَجَسٞ﴾، و مبنای عرفاء بالله در طهارت ذاتی مطلق انسان و عدم نجاست مصطلح اهل کتاب، رجوع شود به: رساله طهارت انسان تألیف حضرت آیة الله حاج سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

135
  • ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِكُونَ نَجَسٞ فَلَا يَقۡرَبُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ﴾1 نباید با آنها مصاحبت کرد.

  • عقیده فرقه‌ای از مسلمانان در قائل شدن به تجسّم خداوند

  •  نه تنها یهود و نصاری قائل به جسمیّت پروردگار شده‌اند، فرقه[‌ای] از مسلمانان نیز [که] از شهد شربت ولایت بی‌بهره‌اند و در منجلاب شهوات خود گرفتار شده‌اند، قائل به تجسّم شده‌اند:

  •  داستان گردش کردن خدا با خرش شب‌های جمعه بر بام‌ها2 و نقل ریختن بر روی بام‌ها در نزد وهّابی‌ها.

  • أئمّه اطهار علیهم السّلام یگانه هادیان و ناجیان مردم از گرداب‌های شرک و تجسّم

  •  فقط ائمّۀ اطهار یگانه هادیانی هستند که مردم را از گردبادهای شرک نجات داده‌اند. کلمات حضرت سجّاد علیه السّلام را ملاحظه نمایید و در ادعیه صحیفه سجّادیّه تأمّلی فرمایید تا صدق کلام ما واضح گردد. پس از حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام که حضرت سجّاد علیه السّلام خانه‌نشین بود، به وسیله أدعیه مردم را موحّد می‌فرمود و در راه سیر الی الله وارد می‌کرد.

  • داستان برگشت اهل بیت سیّدالشّهداء علیه السّلام به مدینه

  •  داستان برگشت اهل بیت علیهم السّلام به مدینه، و اطّلاع بشیر بن جذلم مردم را بر قتل حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام3، و آمدن محمّد حنفیّه بیرون شهر

    1. ـ سوره التّوبة (9) صدر آیه 28. امام شناسی، ج 6، ص 113:
      «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، مشرکان نجس هستند، و بعد از این سال نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند.»
    2. ـ جهت اطّلاع بیشتر پیرامون این مطلب رجوع شود به: امام شناسی، ج 16 و 17، ص 455.
    3. ـ منتهى الآمال، ج ‌2، ص1023:
      «چون اهل بیت علیهم السّلام از شام بیرون شدند، طىّ مراحل و منازل نمودند تا نزدیک به مدینه شدند. بشیر بن جذلم* که از ملازمین رکاب بود، گفت: چون نزدیک مدینه رسیدیم، حضرت [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

136
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] على بن الحسین علیه السّلام محلّى را که سزاوار دانست فرود آمد و خیمه‌ها برافراخت و فرمود: ”اى بشیر، خدا رحمت کند پدر تو را او مردى شاعر بود! آیا تو نیز بهره‌اى از صنعت پدر دارى؟“
      عرض کردم: بلى یا بن رسول الله، من نیز شاعرم.
      فرمود: ”پس برو داخل مدینه شو و شعرى در مرثیه ابوعبدالله علیه السّلام بخوان و مردم مدینه را از شهادت او و آمدن ما آگاه کن.“
      قلت: و یُناسب أن أذکرَ فى هذا المقام هذه الأبیات:
      عُجْ بالمدینةِ و اصْرُخْ فى شَوارِعِها ** بِـصَرْخةٍ تَ‍مْلَأُ الدُّنیا ب‍ها جَزَعًا
      نادِ الّذین إذا نادَى الـصّریخُ بهم ** لَبَّوْه قبلَ صَدىً مِن صَوتِهِ رَجَعًا
      قُل یا بَنى شَیبَةَ الحَمد للّذین بهم ** قامَتْ دَعائمُ دینِ اللهِ و ارْتَفَعا
      قُومُوا فَقَد عَصَفَت بالطَّفّ عاصِفَةٌ” ** مالَت بِأرجاءِ طَودِ العِزِّ فانصَدَعا**
      بشیر گفت: حسب‌الأمر حضرت، سوار بر اسب شدم و به سوى مدینه تاختم تا داخل مدینه شدم، چون به مسجد حضرت پیغمبر صلّى الله علیه و آله و سلّم رسیدم صدا به گریه و زارى بلند کردم، این دو شعر گفتم:
      یا أهلَ یَثربَ لا مُقامَ لکم بها ** قُتِلَ الحسین فَأدمُعى مِدرارُ
      الجسمُ مِنه بکربلاءَ مُـضَرَّجٌ ** و الرّأس منه عَلى القَناةِ یُدارُ
      یعنى: ”اى اهل مدینه! دیگر در مدینه اقامت نکنید که حسین علیه السّلام شهید شده و به این سبب سیلاب اشک از چشم من روان است. بدن شریفش در کربلا در میان خاک و خون افتاده و سر مقدّسش را بر سر نیزه‌ها در شهرها مى‌گردانند.“
      آن‌وقت فریاد بر آوردم که: اى مردم! اینک على بن الحسین علیهما السّلام با عمّه‌ها و خواهرها به نزدیک شما رسیده‌اند و در ظاهر شهر شما رحل خویش فرود آورده‌اند، و من پیک ایشانم به سوى شما و شما را به حضرت او دلالت مى‌کنم.
      گویى بانگ بشیر نفخه صور بود که عرصه مدینه را صبح نشور ساخت. مخدّرات محجوبه بى‌پرده از خانه‌ها بیرون شدند، و با صورت‌هاى مکشوفه و گیسوهاى آشفته و پاهاى برهنه بیرون دویدند، و روها بخراشیدند، و صدا به ناله و زارى بلند کردند، و فریاد وا ویلاه وا ثبوراه کشیدند. و هرگز مدینه به آن حالت مشاهده نگشته بود و روزى از آن تلخ‌تر و ماتمى از آن عظیم‌تر دیدار نشده بود. 
      بشیر گفت: جاریه‌اى را دیدم که اشعارى در مرثیه حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام خواند، آن‌گاه [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

137
  • مدینه و مکالمه ایشان با حضرت سجّاد علیه السّلام بیان شد.1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] گفت: اى ناعى! تازه کردى حزن و اندوه ما را، و بخراشیدى جراحت قلوبى را که هنوز بهبودى نپذیرفته بود؛ اکنون بگو چه کسى و از کجا مى‌رسى؟
      گفتم: من بشیر بن جذلمم که مولایم على بن الحسین علیه السّلام مرا به سوى شما فرستاده، و خود آن حضرت با عیالات أبى‌عبدالله علیه السّلام در فلان موضع نزدیک مدینه فرود آمده [است‌].
      بشیر گفت: مردم مرا بگذاشتند و به سوى اهل بیت علیه السّلام بشتافتند. من نیز عجله کرده و اسب بتاختم. وقتى رسیدم دیدم اطراف خیمه سیّد سجّاد علیه السّلام چنان جمعیّت بود که راه رفتن نبود. از اسب پیاده شدم و راه عبور نیافتم؛ لاجرم پاى بر دوش مردمان گذاشته تا خود را به نزدیک خیمه آن حضرت رسانیدم. دیدم آن حضرت از خیمه بیرون تشریف آورد در حالتى‌که دستمالى بر دست مبارکش گرفته و اشک چشم خویش را پاک مى‌کند. و خادمى نیز کرسى حاضر کرد و حضرت بر او نشست. لکن گریه چنان او را فرو گرفته که خوددارى نمى‌تواند نماید، و صداى مردم نیز به گریه و ناله بلند است، و از هر سو آن حضرت را تعزیت و تسلیت مى‌گفتند و آن بقعه زمین از صداهاى مردم ضجّه واحده گشته‌؛ پس حضرت ایشان را به دست مبارک اشاره فرمود که لختی ساکت باشید، چون ساکت شدند آغاز خطبه فرمود.
      * در الملهوف، ص 226: حذلم.
      ** از شاعر اهل بیت علیهم السّلام شیخ صالح کواز (ره) است. درباره شاعر نک: أدب اللطف، ج 7، ص 217.» ـ پایان متن منقول از منتهی الآمال.
      ـ ناسخ التواریخ، مجلّد سیّدالشّهداء علیه السّلام، ج 3، ص 177:
      «أبی‌مخنف حدیث می‌کند، قالَ:
      ثمَّ علیُّ بنُ الحسینِ خرَجَ مِن عندِ قَبرِ جدِّه رَسول اللهِ و دَخلَ علی عمِّه محمّد بنِ الحَنَفِیّةِ و أخبَرَهُ بِقَتلِ أبیه، فَبَکیٰ حتّی غُشِی علیه. فلمّا أفاقَ مِن غَشوَتِه قامَ و تَدَرَّعَ بِدِرعِه، و تقلَّد بسَیفه، و رَکِبَ جَوادَهُ، و صَعِدَ الجبَلَ. و النّاسُ یشاهِدونَه، و غابَ و ما ظَهَرَ إلّا فی وَقتٍ ظَهَرَ فیه المُختارُ.
      می‌گوید:
      چون سیّد سجّاد علیه السّلام از زیارت قبر رسول خدا مراجعت کرد [و] به خانۀ عمّ خود محمّد حنفیّه آمد و او را از شهادت پدر آگهی داد، محمّد بگریست که بی‌خویشتن گشت و درافتاد. چون با خویش آمد، برخاست و زره بپوشید و شمشیر حمایل کرد و بر اسب خویش سوار شد و بر کوه صعود داد. مردمان نگران او بودند. آنگاه غایب شد و دیگر آشکار نشد تا گاهی که مختار خروج کرد. [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

138
  • 1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] و این حدیث با عقاید مردم شیعی راست نیاید.
      و من بنده در هیچ‌یک از کتب مقتل علما ندیده‌ام که محمّد بن حنفیّه به استقبال اهل بیت رفته باشد، جز در کتاب مفتاح البکاء [که] از تحریر آن روایت پزهیز نجستم. قالَ:
      إنَّ محمّدَ بنَ الحَنَفِیَّةِ لمّا سَمِعَ بِمَجییء أهلِ البَیتِ خَرَجَ بِسُرعَةٍ. فلمّا نَظَرَ إلی الأعلام السُّودِ خَرَّ من الفَرَس إلی الأرضِ مَغشیًّا علیه. فقیلَ للسَّجّادِ: أدرِک عَمَّک، فإنَّه کادَ أن یهلِکَ! فَجاءَ باکیًا إلیه و أخذَ رأسَ عَمِّه فی حِجرِه حتّی أفاقَ. فلمّا نَظَرَ إلی ابنِ أخیهِ تَأوَّهَ و قالَ: یا ابنَ أخی، أینَ أخی؟ أینَ قُرَّةُ عَینی؟ أین ثمَرَةُ فُؤادی؟ أین خَلیفَةُ أبی؟ أین الحسینُ أخی؟ 
      فقالَ: ”یا عَمّاه، أتَیتُک یَتیمًا! قَتَلوا رجالَنا و أسَرُوا نِسائَنا. یا لَیتَ کُنتَ حاضِرًا حتّی تَریٰ أخیکَ کیفَ یَستَغیثُ فَلا یُغاثُ و کیفَ یَستَعینُ فلا یُعانُ، و قَتَلوهُ عَطشانا و کلُّ الحَیَوانات رَیّانٌ!“ 
      فَصاحَ محمّد صَیحَةً عالیةً حتّی غُشِیَ علیه، فلمّا أفاقَ قالَ: ”یا ابنَ أخی، کیفَ جَریٰ علَیکم؟“ فکانَ علیه السّلام یَحکی ما جَریٰ علَیهم و محمّدٌ یَبکی.
      می‌گوید:
      وقتی محمّد حنفیّه رسیدن اهل بیت را شنید، بر نشست و به سرعت بیرون شتافت. چون چشمش بر علم‌های سیاه افتاد، از اسب در‌افتاد و مدهوش گشت. سیّد سجّاد را گفتند: دریاب عمّ خود را که در شرف هلاکت است! آن حضرت بشتافت و سر محمّد را در کنار گرفت. چون به هوش آمد و چشمش بر سیّد سجّاد افتاد، آهی دردناک بر کشید و گفت: ای پسر برادر، برادر من کجاست؟ روشنی چشم من کجاست؟ میوه دل من کجاست؟ خلیفه پدر من کجاست؟ حسین برادر من کجاست؟
      سیّد سجّاد فرمود: ”ای عمّ، من یتیم آمدم! کشتند مردان ما را، اسیر گرفتند زنان ما را. کاش بودی و دیدی برادر خود را که چگونه استغاثه می‌کرد و کس داد او را نمی‌داد و چگونه استعانت می‌جست و کس به فریاد او نمی‌رسید، او را کشتند با لب تشنه و جمیع حیوانات سیراب بودند.“
      محمّد صیحه‌ای عظیم بر‌آورد و مدهوش در‌افتاد. چون به خویش آمد، گفت: ”ای پسر برادر، بر شما چه گذشت؟“ سیّد سجّاد علیه السّلام آغاز حدیث کرد و محمّد همی بگریست.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

139
  •   

  •   

  • مجلس روز هشتم: شرح و تبیین نظریّه مادّیین پیرامون مبدأ عالم

  •  ‌

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

141
  • بسم الله الرّحمن الرّحیم

  • و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین

  • و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام الدّین

  •  ‌

  • ﴿وَقَالُواْ مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا نَمُوتُ وَنَحۡيَا وَمَا يُهۡلِكُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُ وَمَا لَهُم بِذَٰلِكَ مِنۡ عِلۡمٍ إِنۡ هُمۡ إِلَّا يَظُنُّونَ﴾.1

  • مادّیین برای عالم، مبدأ ذی‌شعوری قائل نیستند

  •  مادّیین کسانی هستند که برای عالم وجود مبدأ ذی‌شعوری قائل نیستند؛ بلکه می‌گویند: قبل از اینکه عالم وجود ـ یعنی زمین و خورشید و ستارگان ـ به وجود آید مادّه‌ای بوده قدیم که او را سلّول اولیّه گویند، و از آن مادّه بی‌شعور، کواکب و زمین و تمام طبیعت پیدا گشته است. و در حین بحث علّت عدم اعتقاد خود را به مبدأ شاعر، مستند به عدم ادراک حسّی می‌دانند.2

    1. ـ سوره الجاثیة (45) آیه 24. معاد شناسی، ج 5، ص 291:
      «و چنین گفتند که قضیّه و واقعه‌ای نیست مگر این زندگانی و حیات دنیوی که ما زندگی می‌کنیم و می‌میریم، و ما را نمی‌میراند مگر دهر و طبیعت. و برای آنان پشتوانه این گفتارشان، علم و دانایی نیست؛ بلکه مجرّد ظنّ و گمان است.»
    2. ـ جهت اطّلاع بیشتر پیرامون نظریات مادیّین راجع به عالم وجود (داروین) رجوع شود به: نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 87.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

142
  • ابطال نظریّۀ مادّیین

  •  در جواب آنها می‌گوییم:

  •  عدم مشاهده حسّی دلیل عدم وجود مبدأ ذی‌شعور نمی‌گردد. زیرا یک وقت می‌خواهید با عدم ادراک حس، استدلال بر عدم وجود صانع نمایید، این حرف واضح البطلان است؛ زیرا که: عدم الوجدان لایدلّ علی عدم الوجود و عدم العلم لیس دلیلًا علی العدم؛

  •  و یک وقت می‌خواهید بگویید برای ما علم حاصل نمی‌شود [که] البتّه این حرفی است، و قرآن نیز مقالۀ دهریین را ـ‍ همان‌طور که در عنوان سخن ذکر شد ـ مستند به عدم علم می‌داند.

  •  بنابراین آنچه مادّیین در کتب خود می‌نویسند (از شرح مقالات داروین و کتاب نشو و ارتقاء و کلمات بخنر آلمانی1 و شبلی شمیِّل مصری2) همه ظنّ و شک است.

    1. ـ نور ملکوت قرآن، ج‌2، ص 103، تعلیقه:
      «بُخْنِر (bochner) که تولّدش در سنه 1824 و مرگش در سنه 1899 میلادى است، از شیوخ و أعلام مادّیین و طبیعى مذهب است. کتابى دارد بنام قوّه و مادّه. کولپه صاحب کتاب المَدخلُ إلى الفلسفة، تناقضات بسیارى از او ذکر می‌کند.»
    2. ـ نور ملکوت قرآن، ج‌2، ص 103:
      «شِبلى شُمَیِّل مصرى که در مصر سکونت جسته، و اصلاً از مسیحیان لبنان بوده، و میلادش 1853 میلادى و 1269 هجرى قمرى و مرگش در 1917 میلادى و 1335 هجرى قمرى است، و از مادّیون و منکران خدا در آن عصر، و دکترى بحّاث در علم طبّ بود، و بر روش فلاسفه در سخنرانی‌ها و نوشتجاتش وارد می‌شود. او هم به این نظریّه گردن نهاد، و از طرفداران سرسخت داروین شد و برخلاف رویّه داروین که مردى خداشناس بود، او یکسره انکار خدا را نمود. شبلى در قریه کَفَرشیما در لبنان به دنیا آمد، و در دانشگاه آمریکایی‌ها در بیروت تحصیل کرد، و یک سال در اروپا اقامت گزید و سپس ساکن مصر شد. ابتداءً در اسکندریّه و پس از آن در صَنطا و سپس در قاهره سکنى گزید، و در آنجا هم به مرض سکته ناگهانى درگذشت‌.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

143
  • مباحثه امام صادق علیه السّلام با زندیق مصری

  •  و به همین طریق نیز امام جعفرصادق علیه السّلام در ضمن بحث با آن مادّی می‌فرماید: «آیا تو در زیر زمین رفته‌ای یا در بالای زمین رفته تا بدانی [که] در زیر زمین تحتی و در بالای آن فوقی است؟» جواب داد: نه. حضرت فرمودند: «پس از کجا تو با آنکه در عالَم در جستجوی خدا نرفته‌ای و علم به عدم وجود خداوند نداری، استدلال بر عدم وجود خدا می‌کنی؟!» آن مادّی ساکت شد و گفت: تا به حال کسی را ندیده‌ام که این‌طور با من بحث کند. آنگاه حضرت فرمودند: «پس برای تو ظنّ یا شک به عدم وجود صانع حاصل گشته است؛ حال اگر دلیل بر وجود آن بیاوریم شک تو باید تبدیل به یقین گردد.» و شروع فرمودند بر استدلال.1

    1. ـ بحار الأنوار، ج 3، ص 51؛ الکافی ج 1، ص 72؛ التوحید ص 293، با قدری اختلاف:
      «حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ بنِ أحمَدَ بنِ الولِیدِ ـ رَحِمَهُ الله ـ قالَ: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ الصَّفّارُ، عَن إبراهِیمَ بنِ هاشِمٍ، عَن مُحَمَّدِ بنِ حَمّادٍ، عَنِ الحَسَنِ بنِ إبراهِیمَ، عَن یُونُسَ بنِ عَبدِ الرَّحمَنِ، عَن یُونُسَ بنِ یَعقُوبَ، قالَ: قالَ لِی عَلِیُّ بنُ مَنصُورٍ: قالَ لِی هِشامُ بنُ الحَکَمِ‌:
      کانَ زِندِیقٌ بِمِصرَ یَبلُغُهُ عَن أبِی‌عَبدِ‌الله علیه السّلام عِلمٌ؛‌ فَخَرَجَ‌ إلَى المَدِینَةِ لِیُناظِرَهُ فَلَم یُصادِفهُ بِها. فَقِیلَ لَهُ هُو بِمَکَّةَ؛ فَخَرَجَ الزِّندِیقُ إلَى مَکَّةَ و نَحنُ مَعَ أبِی‌عَبدِالله علیه السّلام فَقارَبَنا الزِّندِیقُ. و نَحنُ مَعَ أبِی‌عَبدِالله علیه السّلام فِی الطَّوافِ فَضَرَبَ کَتِفَهُ کَتِفَ أبِی‌عَبدِالله علیه السّلام. فَقالَ لَهُ أبُوعَبدِالله جَعفَرٌ علیه السّلام: ”ما اسمُکَ؟“
      قالَ: اسمِی عَبدُالمَلِکِ.
      قالَ: ”فَما کُنیَتُکَ؟“
      قالَ: أبُوعَبدِالله.
      قالَ: ”فَمَنِ المَلِکُ الّذی أنتَ لَهُ عَبدٌ، أ مِن مُلُوکِ السَّماءِ أم مِن مُلُوکِ الأرضِ؟! و أخبِرنِی عَنِ ابنِکَ، أ عَبدُ إلَهِ السَّماءِ أم عَبدُ إلَهِ الأرضِ؟!“
      فَسَکَتَ.
      فَقالَ أبُوعَبدِالله علیه السّلام: ”قُل ما شِئتَ تُخصَم!“
      قالَ هِشامُ بنُ الحَکَمِ: قُلتُ لِلزِّندِیقِ: ”أ ما تَرُدُّ عَلَیهِ!“ فَقَبَّحَ قَولِی. [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

144
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] فَقالَ لَهُ أبُوعَبدِالله علیه السّلام: ”إذا فَرَغتُ مِنَ الطَّوافِ فَأتِنا.“
      فَلَمّا فَرَغَ أبُوعَبدِالله علیه السّلام، أتاهُ الزِّندِیقُ فَقَعَدَ بَینَ یَدَیهِ و نَحنُ مُجتَمِعُونَ عِندَهُ. فَقالَ لِلزِّندِیقِ: ”أ تَعلَمُ أنَّ لِلأرضِ تَحتًا و فَوقًا؟“
      قالَ: نَعَم.
      قالَ: ”فَدَخَلتَ تَحتَها؟“
      قالَ: لا.
      قالَ: ”فَما یُدرِیکَ بِما تَحتَها؟“
      قالَ لا أدرِی إلّا أنِّی أظُنُّ أن لَیسَ تَحتَها شَی‌ءٌ.
      قالَ أبُوعَبدِالله علیه السّلام: ”فالظَّنُّ عَجزٌ ما لَم تَستَیقِن.“
      قالَ أبُوعَبدِالله: ”فَصَعِدتَ السَّماءَ؟“
      قالَ: لا.
      قالَ: ”فَتَدرِی ما فِیها؟“
      قالَ: لا.
      قالَ: ”فَأتَیتَ المَشرِقَ و المَغرِبَ فَنَظَرتَ ما خَلفَهُما؟“
      قالَ: لا.
      قالَ: ”فَعَجَبًا لَکَ لَم تَبلُغِ المَشرِقَ و لَم تَبلُغِ المَغرِبَ و لَم تَنزِل تَحتَ الأرضِ و لَم تَصعَدِ السَّماءَ و لَم تُخبَر هُنالِکَ فَتَعرِفَ ما خَلفَهُنَ‌ و أنتَ جاحِدٌ ما فِیهِنَّ و هَل یَجحَدُ العاقِلُ ما لا یَعرِفُ‌؟!“
      فَقالَ الزِّندِیقُ: ما کَلَّمَنِی‌ بِهَذا أحَدٌ غَیرُکَ.
      قالَ أبُوعَبدِالله علیه السّلام: ”فَأنتَ فِی شَکٍّ مِن ذَلِکَ فَلَعَلَّ هُو أو لَعَلَّ لَیسَ هُو!“
      قالَ الزِّندِیقُ: و لَعَلَّ ذاکَ.
      فَقالَ أبُوعَبدِالله علیه السّلام: ”أیُّها الرَّجُلُ، لَیسَ لِمَن لا یَعلَمُ حُجَّةٌ عَلَى مَن یَعلَمُ؛ فَلا حُجَّةَ لِلجاهِلِ عَلَى العالِمِ. یا أخا أهلِ مِصرَ، تَفَهَّم عَنِّی فإنّا لا نَشُکُّ فِی‌ الله أبَدًا! أ ما تَرَى الشَّمسَ و القَمَرَ و اللَّیلَ و النَّهارَ یَلِجانِ و لا یَشتَبِهانِ، یَذهَبانِ و یَرجِعانِ‌ قَدِ اضطُرّا، لَیسَ لَهُما مَکانٌ إلّا مَکانُهُما؟ فإن کانا یَقدِرانِ عَلَى أن یَذهَبا فَلا یَرجِعانِ [فَلا یَرجِعا]، فَلِمَ یَرجِعانِ؟! و إن لَم یَکُونا مُضطَرَّینِ، فَلِمَ لا یَصِیرُ اللَّیلُ نَهارًا و النَّهارُ لَیلًا؟! اضطُرّا ـ و الله یا أخا أهلِ مِصرَ ـ إلَى دَوامِهِما و الّذی اضطَرَّهُما أحکَمُ [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

145
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] مِنهُما و أکبَرُ مِنهُما.“
      قالَ الزِّندِیقُ: صَدَقتَ.
      ثُمَّ قالَ أبُوعَبدِالله علیه السّلام: ”یا أخا أهلِ مِصرَ، الّذی تَذهَبُونَ إلَیهِ و تَظُنُّونَهُ أنّه الدّهر‌، فإن کانَ الدَّهرُ یَذهَبُ بِهِم [فَلِمَ] لِمَ لا یَرُدُّهُم، و إن کانَ یَرُدُّهُم لِمَ لا یَذهَبُ بِهِم؟! القَومُ مُضطَرُّونَ. یا أخا أهلِ مِصرَ، السَّماءُ مَرفُوعَةٌ و الأرضُ مَوضُوعَةٌ، لِمَ لا تَسقُطُ السَّماءُ عَلَى الأرضِ و لِمَ لا تَنحَدِرُ الأرضُ فَوقَ طاقَتِها فَلا یَتَماسَکانِ و لا یَتَماسَکُ مَن عَلَیهِما؟!“
      فَقالَ الزِّندِیقُ: أمسَکَهُما و الله رَبُّهُما و سَیِّدُهُما! فَآمَنَ الزِّندِیقُ عَلَى یَدَی أبِی‌عَبدِالله علیه السّلام.
      فَقالَ لَهُ حُمرانُ بنُ أعیَنَ: جُعِلتُ فِداکَ، إن آمَنَتِ الزَّنادِقَةُ عَلَى یَدَیکَ، فَقَد آمَنَتِ الکُفّارُ عَلَى یَدَی أبِیکَ.
      فَقالَ المُؤمِنُ الّذی آمَنَ عَلَى یَدَی أبِی‌عَبدِالله علیه السّلام: اجعَلنِی مِن تَلامِذَتِکَ!
      فَقالَ أبُوعَبدِالله علیه السّلام لِهِشامِ بنِ الحَکَمِ: ”خُذهُ إلَیکَ فَعَلِّمهُ!“
      فَعَلَّمَهُ هِشامٌ. فَکانَ مُعَلِّمَ أهلِ مِصرَ و أهلِ شامَ، و حَسُنَت طَهارَتُهُ حَتَّى رَضِیَ بِها أبُوعَبدِالله علیه السّلام.»
      امام شناسى، ج ‌18، ص 65:
      «مجلسى روایت کرده است از توحید صدوق با سند متّصل خود از هشام بن حَکم که گفت:
      زندیقى در مصر بود، چون صِیت علم امام صادق علیه السّلام به وى رسید، از مصر به سوى مدینه حرکت کرد تا با وى ملاقات و مناظره کند؛ حضرت را در مدینه نیافت. به وى گفتند: امام در مکّه مى‌باشد؛ زندیق به سمت مکّه رهسپار گشت، و ما با حضرت صادق علیه السّلام بودیم که زندیق به ما نزدیک شد. ما با حضرت امام علیه السّلام در حال طواف بودیم که زندیق کتفش را بر کتف حضرت زد. حضرت به وى گفتند: ”اسمت چیست؟!“
      گفت: اسمم عبدالمَلِک است.
      حضرت گفتند: ”کنیه‌ات چیست؟“
      گفت: کنیه‌ام أبوعبدالله است.
      حضرت به او گفتند: ”آن مَلِکى که تو بنده او هستى کیست، آیا از پادشهان آسمان مى‌باشد یا از پادشهان زمین؟! و هم‌چنین به من خبر بده از پسرت، آیا وى بنده خداى آسمان مى‌باشد یا بنده خداى زمین؟!“
      وى ساکت شد. [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

146
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] حضرت به او گفتند: ”قُلْ ما شِئْتَ تُخْصَمْ؛ بگو هر چه مى‌خواهى که مغلوب خواهى شد!“
      هشام مى‌گوید: من به زندیق گفتم: ”آیا پاسخ او را طبق گفتارش ردّ نمى‌کنى؟!“ زندیق این پیشنهاد و گفتار مرا تقبیح نمود.
      حضرت به او گفتند: ”چون از طواف فارغ گشتم به سوى ما بیا!“
      و چون حضرت از طواف فارغ آمد، زندیق به حضورش آمد و در مقابلش نشست و ما همگى در نزد امام اجتماع کرده بودیم. حضرت امام صادق علیه السّلام به زندیق گفتند: ”آیا مى‌دانى که زمین زیرى دارد و زبرى؟“
      گفت: آرى.
      حضرت گفتند: ”آیا در زیر آن رفته‌اى؟“
      گفت: نه.
      حضرت گفتند: ”آیا مى‌دانى که در زیر زمین چیست؟“
      گفت: نمى‌دانم، مگر آنکه گمان دارم در زیر زمین چیزى وجود ندارد.
      حضرت گفتند: ”گمان عجز است تا مادامى که به حدِّ یقین نرسیده‌اى!“
      حضرت گفتند: ”آیا به بالاى آسمان رفته‌اى؟“
      گفت: نه. 
      حضرت گفتند: ”آیا مى‌دانى که در بالاى آسمان چیست؟“
      گفت: نه.
      حضرت فرمود: ”بسیار عجیب است از تو که به مشرق عالم نرسیده‌اى، و به مغرب عالم نرسیده‌اى، و در زیر زمین پایین نرفته‌اى، و به سوى آسمان بالا نیامده‌اى و از آنجا تجاوز ننموده‌اى که بشناسى مخلوقات آنجا را، و مع‌ذلک انکار مى‌کنى آنچه را که در آنجا مى‌باشد! و آیا معقول است که مرد عاقل چیزى را که نمى‌داند إنکار نماید؟!“
      زندیق گفت: مانند این دلیل، هیچ کس غیر از تو براى من اقامه نکرده است!
      حضرت گفتند: ”بنابراین تو در شکّ مى‌باشى؛ شاید او باشد و شاید او نباشد!
      زندیق گفت: شاید آن باشد!
      حضرت گفتند: ”اى مرد، کسى که نمى‌داند، نمى‌تواند بر کسى که مى‌داند حجّتى را اقامه کند؛ بنابراین مرد جاهل، حجّتى ندارد. اى برادر مصرى من، بدان که ما ابداً در خداوند شکّ نداریم! آیا نمى‌بینى که خورشید و ماه و شب و روز، پیوسته داخل مى‌گردند، آنها محلّى ندارند مگر مکان خودشان را؟ اگر قدرت داشتند بروند و برنگردند، پس چرا برمى‌گردند؟! اگر آنها مضطرّ و مجبور نبودند، پس به چه علّت شب روز نمى‌گردد و روز شب نمى‌گردد؟! سوگند به خداوند ـ اى برادر مصرى من ـ مضطرَّند به دوامشان! و آن کس که آنها را مضطرّ نموده است، از آنها حکیم‌تر و بزرگ‌تر مى‌باشد.“
      زندیق گفت: راست گفتى!
      سپس حضرت امام صادق علیه السّلام گفتند: ”اى برادر مصرى من، آنچه که شما به‌ دنبالش مى‌روید و در خیال و پندار خود دهرش مى‌دانید، اگر آن دهر مردم را مى‌برد چرا بر نمى‌گرداند، و اگر مردم را بر مى‌گرداند چرا آنها را نمى‌برد؟! اى برادر مصرى من، خلایق و مردمان در رفتن و آمدن مضطرّ مى‌باشند. آسمان برافراشته است و زمین فروهشته، چرا آسمان بر زمین نمى‌افتد و چرا زمین بر بالاى طبقاتش فرو نمى‌ریزد، چرا آسمان و زمین یکدیگر را جذب نمى‌نمایند و چرا آنها افرادى را که بر روى آنها مى‌باشند به خود نمى‌چسبانند؟!“
      زندیق گفت: آنها را قسم به خداوند که پروردگارشان و سَیّد و سالارشان نگه داشته است. در این حال زندیق به دست حضرت أبوعبدالله علیه السّلام ایمان آورد.
      حُمران بن أعیَن گفت: فدایت شوم! اگر زنادقه عصر بر دست تو ایمان بیاورند پس قبلاً کفّار و مشرکان هم بر دست پدرت ایمان آورده‌اند.
      مؤمنى که به دست حضرت ایمان آورد گفت: مرا از شاگردانت قرار بده!
      حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام به هشام بن حکم گفتند: ”او را به سوى خود برگیر و تعلیم بده!“
      هشام وى را تعلیم داد. وى معلّم اهل مصر و اهل شام شد، و طهارتش نیکو گردید؛ به طورى‌که حضرت امام علیه‌السلام از وى راضى بودند.» ـ پایان متن منقول از امام شناسی.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

147
  • کلام ابن سینا در لزوم ممکن دانستن مطالبی که بر امتناعش برهان اقامه نشده است

  •  و علاوه، باید دانست که کلام بوعلی: «کلُّ ما قَرَعَ سَمعَکَ ...»1 کلامی است صحیح؛ پس به مجرّد عدم علم، نباید از بوته امکان نیز خدا را خارج کرد. ما به امور غیر محسوسه و گرچه به حقیقت آنها نرسیم، نمی‌توانیم آنها را انکار نماییم؛ مثلاً موجی که

    1. ـ الإشارات، ج 4، ص 159:
      «کُلُّ ما قَرَعَ سَمعَکَ من الغَرائِبِ فَذَرهُ فی بُقعَةِ الإمکان ما لم یَذُدکَ عَنه قائمُ البرهان
      نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 117:
      «هر مطلبى از غرائب و عجائب که سندان گوش تو را کوبید، تا وقتى که برهانى علیه آن استوار نشده است و تو را از آن مطلب دور نساخته است، آن را در بقعۀ امکان باقى گذار.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

148
  • در فضا وجود دارد و باعث نقل نور و صوت و امواج الکتریکی می‌شود، آن را با چشم ندیده‌ایم و به حقیقت آن نیز نرسیده‌ایم و درعین‌حال قادر بر انکار آن نیستیم.

  •  اگر طبیعی در اینجا گوید که: موج هرچند دیدنی نیست ولی از آثار و عوارض مادّه است لذا از اعتراف به وجود او ناگزیریم، به خلاف خدا؛ جواب باید داد شما علم و ادراک و پیش‌بینی و محبّت و عشق را چه می‌گویید؟ مثلاً می‌پرسیم حقیقت عشق چیست؟ در اثر کدام فعل و انفعالی پیدا شده؟ آیا از عوارض روح بخاری است؟ آیا مرضی است که میکروب دارد و با سرم و دوا معالجه می‌گردد؟ آیا مرض مالیخولیایی است که از راه چشم یا گوش عارض شود و به سلول‌های دماغ برسد؟

  •  ابداً ابداً! عشق از حالات روحی است و دوای آن لقای معشوق است. حتّی مانند قوای جاذبه و دافعه هم نیست که از آثار مادّه باشد؛ زیرا این قوا با وضع و محاذات مادّی پیدا می‌شود، به خلاف عشق و چیزی که به هیچ وجه با مادّه ارتباطی نداشته باشد. نه مادّه و نه مادّی خواهد بود، بلکه از حالات نفس ناطقه است که به واسطه یک قوّۀ عاقلۀ شاعره ایجاد می‌گردد.

  • شرح نظریّه مادّیین در پیدایش عالم مادّه

  •  برای آنکه بطلان کلام مادّیین بیشتر واضح گردد، مناسب است قدری مقاله و فرضیّه آنها را شرح داد.

  •  مادّیین می‌گویند: «اصل عالم از ذرّات اثیریّه‌ای بوده که آنها مادّۀ حامل قوا بودند، و قوا برای آن موادّ ذاتی و غیر منفک بوده و سببی برای حرکت مادّه جز قوای خود آنها نیست. مادّه به واسطه حرکتی که نمود مجتمع شد، و از اجتماع آن خورشید پیدا شد. خورشید در اثر حرکت به صورت مادّه مذابی درآمد؛ ذرّاتی از آن جدا شد که زمین و ستارگان را تشکیل داد. و کم‌کم زمین و ستارگان در اثر سرد بودن هوای مجاور آنها، قشری بر روی آنها پوشیده شد؛ سپس در اثر حرکت ذرّات زمین، عناصر ایجاد شد، و نباتات و جمادات، معادن و انسان، پس از میلیاردها سال مطابق علم معرفت طبقات‌الارض به وجود آمد. و طبیعت در تحت چهار ناموس: 1. ناموس تباین افراد 2. ناموس انتقال تباینات 3. ناموس تنازع بقاء 4. ناموس

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

149
  • انتخاب طبیعی، افرادی را ایجاد کرد و عالم منظّم شد. بنابراین ناموس، می‌توان گفت که انسان و بوزینه در اصل واحد بوده‌اند، سپس به واسطه حسن انتخاب طبیعی بوزینه دمش افتاد و پشمش ریخت و انسان شد.» این است مقاله مادّیین.

  •  امشب راجع به نکات آن بررسی کنید تا إن‌شاءالله فردا اشکالاتی که بر مطلب آنها وارد است عرضه بدارم.

  • اسلام منکر سلسله اسباب و مسبّبات نمی‌باشد

  •  اسلام سلسلۀ علل و معلولات و اسباب و مسبّبات را انکار نمی‌کند الاّ آنکه می‌گوید: تمام اینها به واسطه فیض وجود حضرت واجب‌الوجود اداره می‌شود:

  • ﴿ٱللَهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ مَثَلُ نُورِهِۦ كَمِشۡكَوٰةٖ فِيهَا مِصۡبَاحٌ ٱلۡمِصۡبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ٱلزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوۡكَبٞ دُرِّيّٞ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٖ مُّبَٰرَكَةٖ زَيۡتُونَةٖ لَّا شَرۡقِيَّةٖ وَلَا غَرۡبِيَّةٖ يَكَادُ زَيۡتُهَا يُضِيٓءُ وَلَوۡ لَمۡ تَمۡسَسۡهُ نَارٞ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٖ يَهۡدِي ٱللَهُ لِنُورِهِۦ مَن يَشَآءُ وَيَضۡرِبُ ٱللَهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَ لِلنَّاسِ وَٱللَهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ﴾1.2

    1. ـ سوره النّور (24) آیه 35. الله شناسی، ج 1، ص 26:
      «خداوند نور آسمان‌ها و زمین است. مَثَل نور او مانند چراغدان درونی دیوار بدون منفذ می‌باشد که در آن چراغ بوده باشد. آن چراغ در داخل شیشه و حبابی است (که بر روی آن گذارده شده است) و آن حبابِ آبگینه‌ای گویا همچون ستاره‌ای درخشان است. آن چراغ برافروخته می‌شود از مادّه زیتونیِ درخت برکت داده شده زیتون، که نه نسبت با مشرق دارد و نه با مغرب (بلکه در میان بیابان در زیر آسمان در حال اعتدال از خورشید و هوا و زمین بهره می‌گیرد). به قدری آن روغن زیتون (که مادّه برافروختگی این چراغ می‌باشد) درخشنده و پر لمعان و نور افزاست که اگر آتشگیرانه‌ای با آن تماسّ حاصل نکند باز هم شعله‌ور است. آن حباب نور دیگری است افزون بر روی نور چراغ. خداوند با نور خودش هدایت می‌کند مؤمنانی را که بخواهد (به منزلگه قرب خود برساند) و مثل‌هایی برای مردم می‌زند؛ و خداوند به تمام چیزها بسیار داناست.»
    2. ـ تفسیر این آیه شریفه در الله شناسی، ج 1، ص 23 إلی 130 آمده است؛ هم‌چنین ده جلسه سخنرانی ایشان در مسجد قائم طهران پیرامون این آیه کریمه، تحت عنوان: تفسیر آیه نور، به زیور طبع آراسته گردیده است. (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

150
  •  یک مرد مسلمان و یک مرد طبیعی را قیاس کنید؛ یک مرد طبیعی اگر سرش درد بگیرد به هفت طبیب مراجعه می‌کند، زیرا که خود را پس از مرگ فانی می‌بیند؛ به خلاف مسلمان که اگر هفت مرض هم داشته باشد باز هم در بستر مرگ شادان است. طبیعی با مختصر تهدیدی از مرام خود دست برمی‌دارد، در صورتی که شخص موحّد را اگر قطعه‌قطعه کنند دل از پروردگار خود نمی‌شوید.

  • داستان حضرت ابراهیم و گلستان شدن آتش برای او

  •  داستان ابراهیم خلیل را ملاحظه کنید:

  • ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَآ إِبۡرَٰهِيمَ رُشۡدَهُۥ مِن قَبۡلُ وَكُنَّا بِهِۦ عَٰلِمِينَ * إِذۡ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦ مَا هَٰذِهِ ٱلتَّمَاثِيلُ ٱلَّتِيٓ أَنتُمۡ لَهَا عَٰكِفُونَ * قَالُواْ وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا لَهَا عَٰبِدِينَ * قَالَ لَقَدۡ كُنتُمۡ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُمۡ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ * قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا بِٱلۡحَقِّ أَمۡ أَنتَ مِنَ ٱللَّـٰعِبِينَ * قَالَ بَل رَّبُّكُمۡ رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا۠عَلَىٰ ذَٰلِكُم مِّنَ ٱلشَّـٰهِدِينَ * وَتَٱللَهِ لَأَكِيدَنَّ أَصۡنَٰمَكُم بَعۡدَ أَن تُوَلُّواْ مُدۡبِرِينَ * فَجَعَلَهُمۡ جُذَٰذًا إِلَّا كَبِيرٗا لَّهُمۡ لَعَلَّهُمۡ إِلَيۡهِ يَرۡجِعُونَ * قَالُواْ مَن فَعَلَ هَٰذَا بِ‍َٔالِهَتِنَآ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلظَّـٰلِمِينَ * قَالُواْ سَمِعۡنَا فَتٗى يَذۡكُرُهُمۡ يُقَالُ لَهُۥٓ إِبۡرَٰهِيمُ * قَالُواْ فَأۡتُواْ بِهِۦ عَلَىٰٓ أَعۡيُنِ ٱلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَشۡهَدُونَ * قَالُوٓاْ ءَأَنتَ فَعَلۡتَ هَٰذَا بِ‍َٔالِهَتِنَا يَـٰٓإِبۡرَٰهِيمُ * قَالَ بَلۡ فَعَلَهُۥ كَبِيرُهُمۡ هَٰذَا فَسۡ‍َٔلُوهُمۡ إِن كَانُواْ يَنطِقُونَ * فَرَجَعُوٓاْ إِلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ فَقَالُوٓاْ إِنَّكُمۡ أَنتُمُ ٱلظَّـٰلِمُونَ * ثُمَّ نُكِسُواْ عَلَىٰ رُءُوسِهِمۡ لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَا هَـٰٓؤُلَآءِ يَنطِقُونَ * قَالَ أَفَتَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَهِ مَا لَا يَنفَعُكُمۡ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَضُرُّكُمۡ * أُفّٖ لَّكُمۡ وَلِمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَهِ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ * قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَٱنصُرُوٓاْ ءَالِهَتَكُمۡ إِن كُنتُمۡ فَٰعِلِينَ * قُلۡنَا يَٰنَارُ كُونِي بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ * وَأَرَادُواْ بِهِۦ كَيۡدٗا فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَخۡسَرِينَ﴾.1

    1. ـ سوره الأنبیاء (21) آیات 51 إلی70. ترجمه:
      «و به تحقیق که ما به ابراهیم بصیرت و تشخیص صواب از خطا، پیش از موسی عنایت کردیم و به احوال او دانا و آگاه بودیم. * آنگاه که به عمویش و قومش گفت: این بت‌ها چیست که آنها را می‌پرستید و سر بر آستان آنها فرود آورده‌اید؟ * در پاسخ گفتند: پدران ما چنین می‌کردند. * ابراهیم گفت: هم شما و هم پدرانتان همگی در ضلالت و جهالت آشکاری بوده‌اید. * آنها گفتند: آیا مطلب و راه حقّی برگزیده‌ای یا سربه‌سر ما می‌گذاری؟ * ابراهیم گفت: بلکه پروردگار شما، خدای آسمان‌ها و زمین است که آنها را خلقت فرمود. و من ـ ای گروه مخاطبین ـ بر این مسأله شهادت می‌دهم. * و پس از اینکه از اینجا دور شدید بت‌های شما را از بین خواهم برد. * پس ابراهیم همۀ بت‌ها را به غیر از بت بزرگ قطعه‌قطعه نمود، بلکه به خود آیند و از راه رفته برگردند. * مردم وقتی چنین دیدند گفتند: هر کسی که چنین جسارتی به خدایان ما نموده است، از ستمکاران خواهد بود. * گفتند: شنیده‌ایم جوانی است که از خدایان به بدی یاد می‌کند. * گفتند: او را در حضور مردم اینجا بیاورید تا مردم درباره او شهادت دهند. * مردم گفتند: ای ابراهیم آیا تو این عمل را با خدایان ما نمودی؟ * ابراهیم‌ گفت: بنگرید بزرگ آنها این عمل را انجام داد؛ از آنها بپرسید چرا این کار را کرده‌اند، اگر بتوانند سخن بگویند. * پس به خود مراجعه کردند و در ضمیر خود به خویش خطاب کردند و گفتند: شما از ستمکاران می‌باشید. * آنگاه سرهایشان را به زیر انداختند و خطاب به ابراهیم گفتند: تو می‌دانی که این بت‌ها سخن نمی‌گویند. * ابراهیم آنگاه فرمود: آیا به غیر از خدا بت‌ها را عبادت می‌کنید، اشیائی که هیچ نفع و صلاحی و یا ضرر و فسادی را برای شما نمی‌آورند؟! * افّ بر شما باد و بر آنچه جز خدا می‌پرستید آیا ادراک و فهم نمی‌کنید؟! * گفتند: ابراهیم را آتش بزنید و معبودان خود را یاری کنید، اگر کاری می‌کنید و اهل عمل هستید! * گفتیم: ای آتش، بر ابراهیم خنک و سلامت باش‌! * و خواستند به او مکری بزنند ولی‌ ما آنها را زیان‌کارترین مردم قرار دادیم.» (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

151
  • فداکاری‌های سیّدالشّهداء برای برپایی توحید

  • استیذان طائفه جنّ از سیّدالشّهداء براى کارزار، و بیان حضرت در جواب (ت)‌

  •  ختم سخن با روضه‌ای که مناسب با فداکاری سیّدالشّهداء در برابر پابرجا نمودن توحید است.1

    1. ـ الله شناسی، ج 1، ص 370:
      «آیة الله شوشترى ـ أعلى الله مقامه ـ آورده است که: چون حضرت امام حسین علیه السّلام به سوى مدینه سیر مى‌کرد و گروه جنّ به حضورش مشرّف شدند، حسین علیه السّلام مرثیه‌خوانى مى‌کرد و مستمع فقط آن دسته بودند.
      و شرح آن بدین گونه مى‌باشد که: هنگامی که دستجات مسلمان جنّ به نزد وى آمدند و گفتند: ”یا سَیِّدَنا! نَحنُ شِیعَتُکَ و أنصارُکَ، فَمُرنا بِأمرِکَ و ما تَشاءُ! و لَو أمَرتَنا بِقَتلِ کُلِّ عَدُوٍّ لَکَ و أنتَ [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

152
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] بِمَکانِکَ، لَکَفَیناکَ ‌ذَلِکَ؛ اى سیّد و سالار ما! ما شیعیان و یاران تو هستیم، هر چه مى‌خواهى به ما امر کنى امر کن! و اگر ما را امر نمائى به کشتن جمیع دشمنانت، هرآینه ما تو را در این امر کفایت مى‌کنیم در حالی‌که تو بر سر جاى خودت باقى بوده باشى و تکان هم نخورى‌“ فَجَزاهُمُ الحُسَینُ عَلَیهِ السَّلامُ خَیرًا و قالَ لَهُم:
      أوَ ما قَرأتُم کِتابَ اللَهِ المُنزَلَ عَلَى جَدِّى رَسولِ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَیهِ و آلِه: ﴿أَيۡنَمَا تَكُونُواْ يُدۡرِككُّمُ ٱلۡمَوۡتُ وَلَوۡ كُنتُمۡ فِي بُرُوجٖ مُّشَيَّدَةٖ﴾؟!1
      پس حسین علیه السّلام آنها را به جزاى خیر پاسخ داده و فرمود: 
      ”آیا نخوانده‌اید کتاب خدا را که بر جدّم رسول الله صلّى الله و علیه و آله نازل شده است: هر کجا بوده باشید، مرگ شما را درمى‌گیرد و گرچه در قلعه‌ها و قصرهاى مستحکم باشید؟“
      و خداوند سبحانه مى‌فرماید:
      ﴿لَبَرَزَ ٱلَّذِينَ كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡ﴾.2
      ”تحقیقاً کسانی که در سرنوشت‌شان کشته شدن آمده است، به سوى خوابگاه‌ها و فرودگاه‌هاى خودشان ظاهر و بارز خواهند گشت.“
      و إذا أقَمتُ بِمَکانِى فَبِماذا یُبتَلَى هَذا الخَلقُ المَتعُوس3، و بِماذا یُختَبَرُونَ، و مَن ذا یَکُونُ ساکِنَ حُفرَتِى بِکَربَلا و قَدِ اختارَها اللَهُ یَومَ‌ دَحَى الارضَ و جَعَلَهُ مَعقِلًا لِشِیعَتِنا و یَکُونُ لَهُم أمانًا فِى الدُّنیا و الآخِرَةِ؟!
      ولَکِن تَحضُرُونَ یَومَ السَّبتِ و هُوَ یَومُ عاشُورا الَّذِى فِى آخِرِهِ أُقتَلُ، و لا یَبقَى بَعدِى مَطلُوبٌ مِن أهلِى، و تُسبَى أخَواتِى و أهلُ بَیتِى، و یُسارُ بِرأسِى إلَى یَزِیدَ لَعَنَهُ اللَهُ!
      ”و اگر من در مکان خود درنگ نمایم، پس به چه چیز این خلق واژگون و به روى خود بر زمین افکنده شده، آزمایش شوند، و به چه چیز از عهده امتحان برآیند یا بر نیایند، و آن کس که در حفره و قبر من در کربلا بخوابد و ساکن شود چه کس خواهد بود درحالتی‌که خداوند آن خوابگاه را از روزی که زمین را گسترانید اختیار و انتخاب فرموده است و آنجا را پناهگاه شیعیان ما قرار داده است و براى ایشان محلّ امان است چه در دنیا و چه در آخرت؟!
      ولیکن شما در روز شنبه که روز عاشوراء مى‌باشد حضور بهم رسانید، آن روزی که در آخر آن روز من کشته مى‌شوم و پس از من دیگر احدى از اهل بیت من باقى نخواهد ماند، و خواهران من و اهل بیت من اسیر خواهند شد، و سر مرا به سوى یزید ـ لعنه الله ـ خواهند برد!“
      طائفه جنّ گفتند: اى حبیب خدا و اى پسر حبیب خدا! اگر اطاعت امر تو بر ما واجب نبود و [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

153
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] مخالفت تو بر ما جایز بود، تحقیقاً ما جمیع دشمنانت را پیش از آنکه به تو دسترسى پیدا کنند به قتل مى‌رساندیم.
      حضرت امام حسین صلوات الله علیه به ایشان گفت:
      نَحنُ و اللَهِ أقدَرُ عَلَیهِم مِنکُم، ولَکِن ﴿لِّيَهۡلِكَ مَنۡ هَلَكَ عَنۢ بَيِّنَةٖ وَيَحۡيَىٰ مَنۡ حَيَّ عَنۢ بَيِّنَةٖ وَإِنَّ ٱللَهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾.4
      ”سوگند به خدا که ما براى نابودى آنان قدرتمان از شما بیشتر مى‌باشد، ولیکن باید کسانی که هلاک مى‌شوند از روى حجّت و دلیل باشد؛ و کسانی که زندگانى مى‌یابند نیز از روى حجّت و دلیل باشد.“
      و نیز آیة الله شوشترى درباره مرثیه‌خوانى حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام و مستمع بودن عبدالله بن عمر گاهى، و عبدالله بن زبیر گاهى دگر در خارج مکّه چنین آورده است:‌
      إنَّهُ لَمّا خَرَجَ الحُسَینُ عَلَیهِ السَّلامُ مِن مَکَّةَ، جاءَ عَبدُاللَهِ بنُ العَبّاسِ و عَبدُاللَهِ بنُ الزُّبَیرِ، فأشارا عَلَیهِ بِالإمساکِ. 
      فَقالَ لَهُما: ”إنَّ رَسُولَ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَیهِ و ءالِهِ قَد أمَرَنِى بِأمرٍ و أنا ماضٍ فِیهِ.“
      قالَ: فَخَرَجَ ابنُ‌عَبّاسٍ و هو یَقولُ: وا حُسَیناه!
      ثُمَّ جاءَ عَبدُاللَهِ بنُ عُمَرَ و أشارَ إلَیهِ بِصُلحِ أهلِ الضَّلالِ، و حَذَّرَهُ مِنَ القَتلِ و القِتالِ.
      فَقالَ: ”یا أباعَبدِالرَّحمَنِ! أما عَلِمتَ أنَّ مِن هَوانِ الدُّنیا عَلَى اللَهِ تَعالَى أنَّ رأسَ یَحیَى بنِ زَکَرِیّا أُهدِىَ إلَى بَغِىٍّ مِن بَغایا بَنِى‌إسرائِیلَ؟!
      أما تَعلَمُ أنَّ بَنِى‌إسرائِیلَ کانُوا یَقتُلُونَ بَینَ طُلُوعِ الفَجرِ إلَى طُلُوعِ الشَّمسِ سَبعِینَ نَبِیًّا ثُمَّ یَجلِسُونَ فِى أسواقِهِم یَبِیعُونَ و یَشتَرُونَ کأن لَم یَصنَعُوا شَیئًا! فَلَم یُعَجِّلِ اللَهُ عَلَیهِم بَل أخَذَهُم بَعدَ ذَلِکَ أخذَ عَزِیزٍ ذِى انتِقامٍ؟!
      یا أباعَبدِالرَّحمَنِ، و لا تَدَع نُصرَتِى!“5
      هنگامی که امام حسین علیه السّلام از مکّه خارج شد، عبدالله بن عبّاس و عبدالله بن زُبیر به نزد وى آمدند، و به او اشاره نمودند تا از حرکت و سفر به سوى عراق امساک ورزد.
      حضرت به آن دو نفر فرمود: ”رسول خدا صلّى الله علیه و آله به من امرى فرموده است که باید من آن را به انجام رسانم.“
      راوى گفت: ابن‌عبّاس از نزد وى بیرون آمد و مى‌گفت: وا حُسَیناه!
      پس از او عبدالله بن عمر آمد و به او اشاره کرد که با اهل ضلالت صلح کند، و از قتل و مقاتله او را برحذر داشت.
      حضرت به او فرمود: ”اى أباعبدالرّحمن! آیا ندانسته‌اى که از پستى و فرومایگى دنیا نزد [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

154
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] خداى تعالى آن است که سر یحیى‌بن‌زکریّا را به نزد یک نفر مرد زناکار از زناکاران بنى‌اسرائیل هدیّه برده‌اند؟!
      آیا ندانسته‌اى که بنى‌اسرائیل این‌طور بودند که در فاصله فی‌مابِین طلوع فجر تا طلوع آفتاب هفتاد نفر از پیغمبران را مى‌کشتند و سپس در دکّانهاى خود مى‌نشستند و به خرید و فروش مى‌پرداختند، گویا اصلاً کارى انجام نداده‌اند! و خداوند هم بر ایشان تعجیل در عقوبت ننمود بلکه بعداً آنان را به مثابه شخص با عزّت و انتقام کشى، اخذ کرد و انتقام کشید؟!
      اى أباعبدالرّحمن، تو دست از نصرت من برندار!“6
      امّا سیّدالشّهداء علیه السّلام مِن الأولینَ و الآخرینَ، و سیّدالشّهداء الى قیامِ یوم‌الدّین، روحى و أرواحُ العالَمین لَه الفِداء، در تصمیم خود ابداً تزلزلى ایجاد نمى‌کند، و بر اساس امر خداوند جمیل و جلیل و بر حسب امر رسول کریم خداوندى ذوالجلال و الإکرام، و بر اصل نظریّه و روش و اراده نفسانى خویشتن، این امر را با کمال صحّت و سلامت و عافیتِ روان به پایان مى‌رساند. تازه خوشحال و مسرور است که در برابر کاخ ظلمانى بنى‌امیّه و یزید یک تنه قیام فرموده و تا أبدالآباد الگو و سرنوشت عالم انسانیّت گردد. و با رَجَز آبدار و تابناک و متلألئ و کوبنده روز عاشورا:
      کَفَرَ القَومُ و قِدمًا رَغِبُوا ** عَن ثَوابِ اللَهِ رَبِّ الثَّقَلَین
      ”این قوم کافر شده‌اند، و از قدیم‌الایّام از ثواب خداوند که پروردگار جنّ و انس است اعراض کرده‌اند.“
      تا آخر ابیات که خود و برادر و پدر و مادر و جدّش را معرفى مى‌کند، و اثبات مى‌نماید که فقط و فقط وصایت أمیرالمؤمنین علیه السّلام و امامت او صحیح بوده است؛ و این حکومت‌هاى یزیدى بر اساس حکومت معاویه، و آن بر اساس حکومت عثمان، و آن بر اساس حکومت عمر، و آن بر اساس حکومت أبوبکر بوده است، و همه باطل اندر باطل و خراب اندر خراب است.
      هان اى جهانیان بدانید! هان اى عالمیان گوش فرا دهید! پدرم وصىّ مصطفى بود، پدرم علىّ مرتضى لائق زمامدارى دنیا بود. و اینک منم امام به حقّ ناطق که باید زمام امور ظاهرى و باطنى، مادّى و معنوى، و هدایت بشر را به سوى سبل سلام در دست گیرم، و مردم را به مقام امن و امان رهبرى نمایم. و پس از من فرزندم على است، و همین‌طور تا برسد به آخر امام معصوم، پاک و پاکیزه و به خدا پیوسته، و از هواى نفس امّاره و حبّ جاه فارغ، و در مسند عزّت الهى آرمیده: حضرت مهدىّ، محمّد بن الحسن العسکرىّ؛ او لیاقت این مقام و مسند را دارد.
      افّ و افّ بر این دنیا و حکومتش! افّ و افّ بر این عالم شهوات و توابعش!
      من قصد کوى وى را دارم. خداوند من، دل و جان من، جان و جانان من، محبوب ازل و ابد من، [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

155
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] معشوق من که یک عمر از روى دامان پیامبر تا الآن‌ با او فقط نرد عشق باخته‌ام، او به من مى‌گوید: اى حسین! این کار را باید بکنى! این است روش و منهاج تو! این است سیر و حرکت تو!
      جان بر آن کس ارزش دارد که براى حفظ آن تن به ذلّت دهد، و حکومت‌هاى پیشین و امروز را که بر اساس ظلم و عدوان است امضا کند. من حُسَینم و ارزش جان من وقتى است که خودم را براى رهائى بشریّت از چنگال این دیو صفتان فدا کنم. آن‌وقت ارزش دارد که خودم با اهل بیتم را به همین منهاج که مشاهده مى‌کنید فدا کنم! این است رویّه من! هر که حسینى است این‌چنین است!...
      السَّلامُ عَلیکَ یا أبا‌عَبدِاللَهِ و عَلَى المُستَشهَدینَ بَینَ یَدَیکَ و رَحمَةُ اللَهِ و بَرَکاتُهُ. یا لَیتَنا کُنّا مَعَکَ فَنَفوزَ فَوزًا عَظِیمًا. اَللَهمّ اجعَلنا مِن شیعَتِهِ و حَرَمِهِ و الذّابّینَ عَنهُ، و اجعَلنا مِنَ الفائِزینَ بِإدراکِ ثارِهِ مَعَ الإمامِ المُنتَظَرِ حُجَّةِ بنِ الحَسَنِ العَسکَرىّ عَجَّلَ اللَهُ تَعالَى فَرَجَهُ.» 
      1) سوره النّساء (4) صدر آیه 78.
      2) سوره آل عمران (3) قسمتی از آیه 154.
      3) [در أقرب الموارد گوید: «تَعِسَ (ل) تَعْسًا: لغةٌ فهو تَعِسٌ مثل تَعِب. و تَتعدِّى هذه بالحرکة و بالهمزة فیُقال: تَعَسَه اللهُ و أتعَسَه. و منه: هو منحوسٌ متعوسٌ، تَعْسًا له، اى ألزَمه اللهُ هلاکًا، و هو مفعول مطلقٌ عاملُه محذوفٌ.»]
      4) خصائص الحسین ص 119 و 120. و این آیه از سوره الأنفال (8) قسمتى از آیه 42 مى‌باشد.
      5) همان مصدر، ص 121 و 122.
      6) ملاحظه فرمایید: این عبدالله پسر عمر که در نزد عامّه بسى مناقب براى او ذکر مى‌کنند، با یزید بن معاویه بیعت مى‌نماید و دست از نصرت سیّدالشّهداء علیه السّلام بر مى‌دارد، و نه با حضرت و نه با پدرش أمیرالمؤمنین بیعت ننمود؛ با حجّاج بن یوسف ثَقَفى به خلافت عبدالملک بن مروان بیعت مى‌کند آن‌هم با وضع ذلّت‌آمیزى. حجّاج به او مى‌گوید: با دستم بیعت مکن، انگشت شصت پاى چپم را با دستت بگیر و بیعت کن، و عاقبت‌الأمر هم حجّاج او را با وضع فلاکت بارى مسموم مى‌کند.
      او را قیاس کنید با اصحاب حضرت أباعبدالله الحسین علیه السّلام که در لیله عاشوراء بیعت را از آنان برداشت و همه را آزاد گذاشت که: «از تاریکى شب استفاده کنید و به منازل و اوطان خود بروید؛ این قوم فقط با من سر و کار دارند و چون مرا بکشند و مقصودشان حاصل شود با احدى از شما کارى ندارند!» ما جواب بنى‌هاشم و اصحاب را در اظهار وفادارى و جان‌نثارى، از کلام میرزا محمّدتقى حجّة‌الإسلام نیّر تبریزى در آتشکده ذکر مى‌کنیم‌: 
      گفت یاران: کاى حیات جان ما ** دردهاى عشق تو درمان ما
      رشته جانهاى ما در دست توست ** هستى ما را وجود از هست توست
      سایه از خور چون تواند شد جدا ** یا خود از صوتى جدا افتد صَدا
      زنده بى جان کى تواند کرد زیست ** زندگى را بى تو خون باید گریست
      ما به ساحل خفته و تو غرق خون ** لا و حقِّ البَیتِ هَذا لا یَکون
      کاش ما را صد هزاران جان بدى ** تا نثار جلوه جانان بدى
      در به روى ما مبند اى شهریار ** خلوت از اغیار باید، نى ز یار
      جان کلافه، ما عجوز عشق کیش ** یوسفا از ما مگردان روى خویش
      ما به آه خشک و چشم تر خوشیم ** یونس آب و خلیل آتشیم
      اندرین دشت بلا تا پا زدیم ** پاى بر دنیا و ما فیها زدیم»
      ـ پایان متن منقول از الله شناسی.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

156

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

157
  •   

  •   

  • مجلس روز نهم: نقد و بررسی مقالۀ مادّیین

  •  ‌

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

159
  • بسم الله الرّحمن الرّحیم

  • و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین

  • و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام الدّین

  •  ‌

  • ﴿وَقَالُواْ مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا نَمُوتُ وَنَحۡيَا وَمَا يُهۡلِكُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُ وَمَا لَهُم بِذَٰلِكَ مِنۡ عِلۡمٍ إِنۡ هُمۡ إِلَّا يَظُنُّونَ﴾.1

  • تبیین مبانی مقاله مادّیین راجع به مبدأ پیدایش انسان

  •  در روز گذشته مقالۀ مادّیین کاملاً شرح داده شد، و اینک نیز به کوچک‌ترین نکات آن توجّهی نموده و بازرسی خواهیم کرد.

  •  از مطلب آنان چندین امر استفاده می‌گردد:

  •  اوّل آنکه: مادّیین مادّه و قوّه را که عبارت است از حرکت، قدیم می‌دانند.

  •  دوّم آنکه: مادّه به اندازه‌ای کوچک است که با چشم دیده نمی‌شود و بسیط است.

    1.  ـ سوره الجاثیة (45) آیه 24. معاد شناسی، ج 5، ص 291:
      «و چنین گفتند که قضیّه و واقعه‌اى نیست مگر این زندگانى و حیات دنیوى که ما زندگى مى‌کنیم و مى‌میریم؛ و ما را نمى‌میراند مگر دهر و طبیعت. و براى آنان پشتوانه این گفتارشان، علم و دانائى نیست؛ بلکه مجرّد ظنّ و گمان است‌.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

160
  •  سوّم: معادن و نباتات و انسان پس از میلیون‌ها سال ایجاد شدند.

  •  چهارم آنکه: مادّه ابداً دارای شعور نیست و موجود شدن موجودات تماماً از روی اتّفاق است. البتّه این کلمات صِرف فرض بوده و خود آنها با حسّ ملاحظه نکرده‌اند، و انفصال کواکب را از خورشید یا حدوث نباتات را پس از میلیون‌ها سال، هیچ‌یک را ندیده‌اند.

  •  جهت آنکه طبیعیّون مادّه را بسیط می‌دانند آن است که می‌گویند: اوّلاً در علم فیزیک برای ما ثابت شده است که هر جسم از اجزاء بی‌شماری که از شدّت کوچکی به چشم دیده نمی‌شوند تشکیل یافته که آنها را جزء لا‌یتجزّی می‌گویند. علاوه اگر قائل به ترکّب مادّه گردند مورد حملۀ الهیّون واقع شده و آنها می‌گویند: شیء مرکَّب احتیاج به مرکِّب دارد، و ترکیب احتیاج است، و شیء محتاج مبدأ عالم نخواهد بود.

  • ادلّه اثبات عدم صلاحیّت مادّه برای مبدئیّت عالم

  •  ما می‌توانیم به چند دلیل اثبات کنیم که مادّه صلاحیّت برای مبدئیّت عالم را ندارد:

  •  اوّل: اگر مقصود مادّیین از جزء لایتجزّی همان جوهر فرد است، اگر عدم تجزیه آن به واسطه عدم وجود اسباب خارجیّه است، می‌گوییم عدم وجود اسباب دلیل بر عدم تجزیه نمی‌گردد؛ و اگر اصلاً در خارج قابل تقسیم نیست، در این‌صورت در جواب آنها باید گفت اجزاء‌ عقلیّه دارد و شیء مرکّب گرچه ترکیب آن وهمی باشد احتیاج به مرکِّب دارد، بنابراین شیء لایتجزّی وجود ندارد.

  •  دوّم: مادّیین می‌گویند: مادّه و حرکت آن هر دو ازلی هستند. باید به آنها گفت: معنی حرکت، حدوث بعد العدم است؛ اگر کون عدمی سابق باشد بر کون وجودی، پس عدم قدیم بوده و به مقتضای قضیۀ: «ما ثبت وجوده امتنع عدمه» لذا محال است عدم از او سلب و وجود عارض بر او گردد. و اگر بگویید: کون

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

161
  • وجودی سابق است، این سخن نیز در معرض بطلان است؛ زیرا که بنا به معنی حرکت، این کون حادث است و چگونه می‌توان به حادث، قدیم گفته شود.

  •  سوّم آنکه: این دو قوّۀ جاذبه و دافعه که در مادّه قائلند یا باید از داخل دو مقتضی متفاوت داشته باشد یا از خارج، و در هر حال ممکن بوده و قدیم نخواهد بود.

  •  چهارم: مادّیین قائلند به حدوث نباتات و انسان؛ این سخن با قِدَم مادّه منافات دارد. زیرا که آنها معلول مادّه هستند و معلول از علّت خود منفکّ نخواهد شد؛ پس باید یا حکم به قِدم نباتات نمود یا حکم به حدوث مادّه، و چون اوّل مخالف اکتشاف است لذا باید قائل به دوّمی شد.

  •  در اینجا اگر طبیعیّون بگویند که: تا قوای مادّه به فعلیّت نرسد انسان و نبات ایجاد نخواهد شد، در جواب آنها باید گفت: این قابلیّت مادّه در ازل چرا به مرحلۀ فعلیّت نرسید.

  • افعال دو قسمند: اضطراری و اختیاری

  •  پنجم: واجب‌الوجود دارای علم و شعور است؛ و برای اثبات آن احتیاج به ذکر مقدّمه‌ای داریم، و آن این است که:

  •  افعال دو قسمند: اضطراری (سوزاندن آتش) و اختیاری. و اختیاری نیز دو قسم است: افعالی که از روی حکمت سرزند، و افعال عبث مانند تسبیح و عصا گرداندن. البتّه فعل طبیعی دارای اثر هست، ولی دارای فائدۀ مقصوده نیست؛ به خلاف فعل ارادی. حال باید ملاحظه نمود که تمام افعال که در این دنیا به واسطه طبیعت صورت می‌گیرد، دارای فائدۀ مقصوده بوده و نمی‌توان قائل به اضطراریّت آنها شد. (در اینجا چون مناسب بود، داستان انعقاد نطفه را در رحم مادر، و آلت رجولیّت را برای مرد و انوثیّت را برای زن، و تبدیل خون حیض به شیر و به اندازه بودن سر پستان مادر به اندازه دهان بچّه و سوراخ‌های کوچک دادن برای خَلط شیر به آب دهان، و دندان درآوردن و میوه و نان خوردن بچّه پس از استحکام سازمان

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

162
  • ظاهری آن، بیان گردید.)1

  •  شما ملاحظه کنید در سازمان مختصر بدن انسان و افعالی که انجام می‌دهد، آیا می‌شود گفت که اینها عبث است؟ (مناسب است مقداری شرح تبدیل غذا در معده به خون بیان شود).2

  • فرضیه‌های طبیعیون قابل اصلاح و دفاع نمی‌باشد

  •  البتّه فرضیّه‌های طبیعیّون تمام نبوده بلکه بعضی از فرضیّه‌های آنان را اصلاً نمی‌شود اصلاح کرد؛ مثلاً کثرت اشیاء را (از معادن و جماد و نباتات و حیوان) به چه مستند می‌دانند؟ اگر اصل عالم، مادّه و قوّه بیشتر نبوده این اختلافات از کجا ناشی شده؟

  •  و قضیّۀ نوامیس طبیعی نیز امر لا‌ینحلّی‌ است؛ ناموس طبیعی یعنی چه؟ آیا این ناموس و قانون طبیعی به مقتضای چه علّتی در طبیعت واقع شد و خلاف آن واقع نشد؟ و ذات طبیعت بی‌شعور، خودبه‌خود چگونه اقتضای این نوامیس را نمود؟

  •  و علاوه این نوامیس نیز تمام نیست؛ زیرا مثلاً وقتی طبیعت انتخابِ الأرقی فالأرقی می‌کند و گاهی انتخاب الأنزل فالأنزل، و اگر ذات طبیعت اقتضای جوانی و قوّت داشته باشد، ضعف و پیری بدون مقتضی خواهد بود.

  •  و از همه خنده‌دارتر قضیّه انتخاب طبیعی است؛ زیرا مثلاً آنها باید بگویند: طبیعت، میلیاردها انسان به انواع مختلفه درست کرد، پس انسان فعلی را در میان آنها انتخاب نمود، و هزاران شجر و نبات به انواع مختلفه به وجود آورد تا اینکه احسن آنها را اشجار فعلی دید.

  •  مثلاً می‌گویند: اصل انسان و بوزینه واحد است، بعد به مرور دهور، دم بوزینه افتاد و پشمش ریخت و انسان شد. و مثال می‌زنند به آنکه: اگر سگی را

    1. و 2ـ جهت اطّلاع بیشتر پیرامون این مباحث رجوع شود به: امام شناسی، ج 18، ص 75 إلی 81 به بعد، ذیل بیان حدیث مفضّل از امام صادق علیه السّلام.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

163
  • دمش را ببریم بچّه او بی‌دم به وجود می‌آید، و می‌گویند در روسیه دم اسبان را قطع کردند بچّه آنها همگی بی‌دم به وجود آمدند.

  • بهترین دلیل برای ابطال کلام طبیعیّون

  •  بهترین دلیل برای ابطال کلام آنها آن است که بگوییم: «زنان از چندین هزار سال پیش گوش خود را برای گوشواره سوراخ می‌کردند، در حالتی‌که طفلی که فعلاً متولّد می‌شود ابداً گوشش سوراخ نیست؛ مردمان یهود از چندین هزار سال پیش و مسلمانان قریب هزار و چهار صد سال است ختنه می‌کنند، در حالی‌که بچّه آنها مختون نیست.» این را بعضی از رفقا از کتاب سیّد جمال‌الدّین افغانی1 نقل کردند، ولیکن بهترین نقضی که به نظر خود بنده رسیده است قضیّه بکارت زنان است.

  •  بالأخره سخن با طبیعیّون ـ چون کلام آنها واضح‌البطلان است ـ به طول نخواهد انجامید، و آنها برای آنکه از زیر بار قانون دین و پابند بودن به احکام آن فرار کنند، انکار مبدأ عالم را نموده‌اند.

  •  البتّه اسلام نمی‌گوید خداوند دفعةً انسان و جماد و نباتات را ایجاد کرد ـ بلکه به تدریج ـ إلاّ آنکه همه را معلول حضرت حقّ جلّ و علا می‌داند.

  • خطبه توحیدی أمیرالمؤمنین در نهج البلاغه

  •  در نهج البلاغه وارد است:

  • «أنشَأ الخَلقَ إنشاءً و ابتَدَأهُ ابتِداءً؛ بِلا رَوِیَّةٍ أجالَها، و لا تَجرِبَةٍ استَفادَها، و لا حَرَکَةٍ أحدَثَها، و لا هَمامَةِ نَفسٍ اضطَرَبَ فِیها.

  •  أحالَ الأشیاءَ لِأوقاتِها، و لَأمَ بَینَ مُختَلِفاتِها، و غَرَّزَ غَرائِزَها، و ألزَمَها أشباحَها؛ عالِمًا بِها قَبلَ ابتِدائِها، مُحِیطًا بِحُدُودِها و انتِهائِها، عارِفًا بِقَرائِنِها و أحنائِها.

  •  ثُمَّ أنشَأ سُبحانَهُ فَتْقَ الأجواءِ، و شَقَّ الأرجاءِ، و سَکائِکَ الهَواءِ. فَأجرَى فِیها ماءً مُتَلاطِمًا تَیّارُهُ، مُتَراکِمًا، زَخّارُهُ. حَمَلَهُ عَلَى مَتنِ الرِّیحِ العاصِفَةِ و الزَّعزَعِ القاصِفَةِ؛

    1. ـ مجموعه رسائل و مقالات، رسائل نیچریّه، ص 19، با قدری اختلاف.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

164
  • فَأمَرَها بِرَدِّهِ، و سَلَّطَها عَلَى شَدِّهِ، و قَرَنَها إلَى حَدِّهِ. الهَواءُ مِن تَحتِها فَتِیقٌ و الماءُ مِن فَوقِها دَفِیقٌ.

  •  ثُمَّ أنشَأ سُبحانَهُ رِیحًا اعتَقَمَ مَهَبَّها، و أدامَ مُرَبَّها، و أعصَفَ مَجراها، و أبعَدَ مَنشَأها؛ فَأمَرَها بِتَصفِیقِ الماءِ الزَّخّارِ و إثارَةِ مَوجِ البِحارِ. فَمَخَضَتهُ مَخضَ‌ السِّقاءِ و عَصَفَت بِهِ عَصفَها بِالفَضاءِ؛ تَرُدُّ أوَّلَهُ إلَى آخِرِهِ و ساجِیَهُ إلَى مائِرِهِ، حَتَّى عَبَّ عُبابُهُ و رَمَى بِالزَّبَدِ رُکامُهُ. فَرَفَعَهُ فِی هَواءٍ مُنفَتِقٍ و جَوٍّ مُنفَهِقٍ، فَسَوَّى مِنهُ سَبعَ سَمَاواتٍ؛ جَعَلَ سُفلاهُنَّ مَوجًا مَکفُوفًا و عُلیاهُنَّ سَقفًا مَحفُوظًا و سَمکًا مَرفُوعًا، بِغَیرِ عَمَدٍ یَدعَمُها و لا دِسارٍ یَنظِمُها.

  •  ثُمَّ زَیَّنَها بِزِینَةِ الکَواکِبِ و ضِیاءِ الثَّواقِبِ، و أجرَى فِیها سِراجًا مُستَطِیرًا و قَمَرًا مُنِیرًا؛ فِی فَلَکٍ دائِرٍ و سَقفٍ سائِرٍ و رَقِیمٍ مائِرٍ.»1

    1. ـ نهج البلاغة (عبده) ج 1، ص 16. ترجمه:
      «مخلوقات را ایجاد کرد و بیافرید آفریدنى، و ابتدا کرد به ایجاد آن ابتدا کردنى؛ بدون فکری که آن را جولان داده باشد، و بدون ‌تجربه‌ای که از آن فایده برده باشد، و بدون حرکتى که آن را پدید آورده باشد، و بدون تردّد نفسی که در آن اضطراب و نگرانی داشته باشد.
      اشیاء را به اوقات (معیّن و مناسب) خود مختص گردانید، و میان مختلفات آنها را ملائمت و سازش داد، و غرائز و طبایع آنها را نهادینه نمود، و آن طبایع را لازم غیر منفکّ اشخاصِ آنها ساخت؛ درحالتی‌که پیش از ایجاد اشیاء نسبت به آنها عالم بود، و به حدود و نهایات آنها احاطه داشت، و به آنچه مقترن و پیوسته‌ به آنها است و نیز به جوانب مخفی آنها عارف و آگاه بود.
      آن‌گاه خداوند سبحان گشادگی جوّها را بیافرید، و اطراف و گوشه‌های آن را باز نمود، و ارتفاعات طبقات جوّی را پدید آورد. پس در آن گشادگى‌ها و فضاهاى باز شده، آبی را که امواجش متلاطم و پی‌درپی و از بسیاری متراکم و انبوه بود جاری ساخت. آن آب را بر پشت باد تندی که سخت برکَننده و صدایی شدید داشت برنشاند؛ پس آن باد را به بازگرداندن آب امر، و بر محکم بستن و نگهدارى آن مسلّط، و به حدّ آن مقرون نمود.
      سپس خداوند سبحان باد دیگری را بیافرید که وزش آن را عقیم و نابارور، و ملازمت آن را براى حرکت دادن آبْ دائم، و جریان آن را تند و شدید، و مبدأ نشو و تکوین آن را دوردست گردانید؛ پس آن باد را به حرکت دادن و بر هم زدن آب انبوه و متراکم، و برانگیختن و بلند کردن موج دریاها امر نمود.
      پس باد هم مانند جنبانیدن مشک براى گرفتن کره به شدّت آب را جنبانید، و چون وزیدنش در فضا و جای خالی، به آن سخت وزید؛ درحالى‌که اوّل آن را به آخرش، و ساکن آن را به متحرّکش بازمی‌گردانْد، تا آنکه معظم و انبوهی از آن چون کوهى بلند بالا آمد و آن آب‌هاى متراکم کف‌هائى بیرون فرستاد.
      پس خداوند سبحان آن کف‌ها را در هوای باز و جوّ گشاده بالا برد، و هفت آسمان را از آن کف‌ها آفرید و تسویه فرمود؛ درحالى‌که پایین‌ترین آسمان‌ را به صورت موجى نگاه‌ داشته شده، و بالاترین آن را به صورت سقفى محفوظ و طاقى برافراشته و بلند قرار داد، بدون ستون‌هایی که آنها را بر پا دارد و بدون ‌میخ‌ها و یا ریسمان‌هایی که آنها را منتظم و ملتئم نماید.
      سپس آسمان‌ها‌‌ را به زینت کواکب و روشنی ستارگان شکافندۀ تاریکی‌ها، زینت بخشید، و در آنها چراغی نورافشان (خورشید) و ماهی درخشان را جاری ساخت؛ در حالی‌که در فلک و مداری دور زننده و سقفی سیر کننده و لوحی حرکت کننده، در چرخش و حرکت‌اند.» (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

165
  • کلام کفر آمیز ابوسفیان: «لا کتابَ و لا نبیَّ و لا معاد»

  •  ابوسفیان گفت: «و اللّات و العُزّی! لا کتابَ و لا نبیَّ و لا معادَ» ـ الخ.1 در حقیقت بنی‌امیّه قائل به مبدأ عالم نبوده و اشعار یزید: «لیت اشیاخی شهدوا»2 بر

    1. ـ جهت اطّلاع بر کفر و عناد آشکار ابوسفیان با خدا و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم رجوع شود به: امام شناسی، ج 7، ص 41 و 42؛ ج 8، ص 208؛ ج 18، ص 277؛ انوار ملکوت، ج 2، ص 96.
    2. ـ أنوار الملکوت، ج‌2، ص 80:
      «1. لَیتَ أشیاخِى بِبَدرٍ شَهِدُوا ** وَقعَة الخَزرَجِ مِن وَقعِ الأسَلِ
      2. لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلکِ فلا ** خَبَرٌ جاءَ و لا وَحىٌ نَزَلَ
      3. لَستُ مِن خِندِفَ إن لَم أنتَقِم ** مِن بَنِى أحمَدَ ما کانَ فَعَلَ
      4. قَد أخَذنا مِن عَلىٍّ ثارَنا ** و قَتَلنا الفارِسَ اللَّیثَ البَطَلَ
      5. و قَتَلنا القَرنَ1 مِن ساداتِهِم ** و عَدَلناهُ بِبَدرٍ فَانعَدَلَ2
      6. فَجَزَیناهُم بِبَدرٍ مِثلَها ** وَ بِأُحْدٍ یَومَ أُحْدٍ فَاعتَدَلَ
      7. لَو رَأوهُ فَاستَهَلّوا فَرِحًا ** ثُمّ قالوا یا یَزیدُ لا تَشَل
      8. و کَذاکَ الشَّیخُ أوصانِى بِهِ ** فَاتَّبَعتُ الشَّیخَ فِیما قَد سَألَ3
      [1. اى کاش بزرگان و پیران قوم من که در جنگ بدر حاضر بودند و حوادث آن روز را از نزدیک دیده بودند، امروز حاضر بودند و حادثه خزرج (واقعه کربلا) که شمشیرهاى کشیده شده از غلاف ما کارساز شدند را مى‌دیدند.
      2. فرزندان هاشم چند روزى با سلطنت بازى کردند؛ پس بدانید که نه خبرى از عالم غیب هست و نه وحیى بر پیغمبر نازل شده است.
      3. از قبیله خِندف نیستم اگر انتقام حوادث گذشته را از فرزندان احمد نگیرم.
      4. ما از على انتقام خود را گرفتیم و آن تک سوار شیر بیشه شجاعت را از پاى درآوردیم.
      5. و ما آن سرور و رئیس بزرگان آنان را کشتیم و انتقام کشته‌هاى خود را در جنگ بدر گرفتیم و اینک کفه ترازو مساوى گردید.
      6. و ما آنان را به کشته‌هاى جنگ بدر و جنگ احد معاوضه نمودیم و اینک برابر شد.
      7. اگر بزرگان قبیله من مى‌دیدند آنچه را که بر سر حسین آوردم از خوشحالى هلهله سر مى‌دادند و مى‌گفتند: اى یزید هیچ‌گاه دستانت بیمار نگردد و از کار نیفتد.
      8. و این‌چنین شیخ و پیر ما به من سفارش نموده است و من متابعت پیر و بزرگ خود را نمودم و درخواست او را برآورده نمودم (منظورش أبى‌سفیان بود). مترجم]
      1) خ ل: «القَرم».
      2) خ ل: «فَاعتَدَلَ».
      3) ناسخ التواریخ (حضرت سیّدالشّهداء) ج 3، ص 137.» ـ پایان متن منقول از أنوار الملکوت.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

166
  •  این مطلب دلالت دارد.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

167
  •   

  •   

  • مجلس روز دهم: رؤیا دلیلی قاطع بر بطلان نظریۀ مادّیین

  •  ‌

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

169
  • بسم الله الرّحمن الرّحیم

  • و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین

  • و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام الدّین

  •  ‌

  • ﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦ مَنَامُكُم بِٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱبۡتِغَآؤُكُم مِّن فَضۡلِهِۦٓ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَسۡمَعُونَ﴾.1

  • خواب عبارت است از کم شدن علاقه روح به بدن

  •  بدن انسان در حالت بیداری به واسطه اعمالی که انجام می‌دهد، اعصاب آن خسته می‌شوند و احتیاج به استراحت دارند. خداوند برای استراحت اعصاب، علاقۀ نفس ناطقه را به بدن کم می‌کند تا اعصاب از ادارۀ نفس ناطقه خارج شوند و به استراحت پردازند. بنابراین خواب عبارت خواهد بود از دوری و بُعد، و به عبارت دیگر کم شدن علاقۀ روح به بدن.

  •  و خواب با مرگ تفاوتی ندارد الاّ آنکه در مرگ روح به کلّی مفارقت می‌کند و

    1. ـ سوره الرّوم (30) آیه 23. ترجمه:
      «و از آیات خدا خواب شما در شب، و بیداری شما در روز و طلب کردن (به‌دست آوردن رزق و روزی) شما از فضل و کرم اوست؛ حقّاً در این مطلب نیز نشانه‌هایی است برای گروهی که می‌شنوند.» (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

170
  • در عقب آن، روح بخاری نیز از بین می‌رود؛ به خلاف خواب که روح به کلّی مفارقت نمی‌کند و روح بخاری نیز در بدن باقی است. ﴿ٱللَهُ يَتَوَفَّى ٱلۡأَنفُسَ حِينَ مَوۡتِهَا وَٱلَّتِي لَمۡ تَمُتۡ فِي مَنَامِهَا فَيُمۡسِكُ ٱلَّتِي قَضَىٰ عَلَيۡهَا ٱلۡمَوۡتَ وَيُرۡسِلُ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمًّى إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ﴾.1

  •  بنابراین خواب مرگ موقّتی خواهد بود؛ همان‌طوری که پس از مرگ روح انسان به عالم برزخ می‌رود، در خواب نیز روح بدان عالم مسافرت می‌کند و در آن عالم مشاهداتی می‌نماید که آن را خواب دیدن گویند.

  • خواب دیدن و حقیقت آن

  •  برای آنکه قضیّه خواب دیدن و حقیقت آن روشن گردد، مقدّمه‌ای لازم‌الذّکر است؛ و او آن است که: انسان به واسطه حسّ مشترک صور اشیاء و محسوسات را ادراک می‌نماید و به واسطۀ قوّۀ واهمه معانی را درک می‌نماید. مخزن حفظ اوّلی خیال و مخزن حفظ دوّمی حافظه است؛ و قوّۀ متخیّله ترتیب و تنظیم میان محسوسات و معانی را می‌دهد و تصوّرات مرکّبه از محسوس و معقول را می‌کند.

  •  همان‌طوری [که] دیدن محسوسات در حسّ مشترک (بنطاسیا)2 نقش می‌بندد و سپس به خیال منتقل می‌شود و بعد از آن قوای متخیّله آن را استخدام می‌نماید و از آن استفاده کرده نتیجه را به روح می‌دهد، عکس این عمل نیز ممکن است صورت

    1. ـ سوره الزّمر (39) آیه 42. معاد شناسی، ج 1، ص157:
      «خداست که جان‌ها را می‌گیرد در وقت مرگ آنها، و نیز آن جان‌هایی را که در خواب رفته و مرگ آنها نرسیده است. پس آن جان‌هایی را که حکم مرگ را بر آنها جاری کرده در نزد خود نگاه می‌دارد و دیگر به بدن باز نمی‌گرداند؛ ولیکن آن جان‌هایی که در خواب رفته و هنوز مرگشان نرسیده است آنها را رها نموده تا هنگام بیدار شدن به بدن برگردند و تا أجل مسمَّی و زمان معیّن در بدن باقی باشند. و در این امر نشانه‌هایی از قدرت و توحید اوست برای مردمانی که در آیات سبحانیّه او تفکّر بنمایند.»
    2. ـ به لغت یونانی حس مشترک را «بنطاسیا» گویند که ابن‌سینا در مبدأ و معاد از آن به «فنطاسیا» یاد کرده است. (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

171
  • گیرد؛ یعنی وقتی روح از غیر اسباب محسوسه به شیء عالم شد، قوای متخیّله علم او را چه کلّی باشد چه جزئی درک کرده ـ منتهی درک آن در متخیّله همیشه جزئی است ـ و آن را به خیال و سپس به حسّ مشترک انتقال می‌دهد.

  •  این عمل اگر در خواب صورت گیرد می‌گویند فلان شخص خواب دیده، و اگر از خواب بیدار شود آن علمی را که روح در خواب به‌دست آورده و به متخیّله سپس به خیال سپس به حسّ مشترک داده بود در حسّ مشترک خود محسوساً ملاحظه می‌کند.

  •  اگر فکر انسان راحت باشد و قوای سرعت انتقال انسان کم بوده باشد، عین همان چیزهایی که روح دیده ملاحظه می‌کند؛ بسیار اتّفاق افتاده که انسان قضیّه‎ای را در خواب دیده و عین آن قضیّه واقع شده است. و اگر انتقالات ذهنی انسان زیاد باشد از ادراک آن معانی، معانی دیگر به نظر می‌آید، و از آن معانی نیز معانی دیگر سپس آن معنی آخری در حسّ مشترک صاحب می‌گردد؛ کما آنکه در بیداری نیز این انتقالات صورت می‌گیرد. مثلاً انسان از علم به چراغ، نفت در نظرش می‌آید، و از علم به نفت معنی معدن را به نظر می‌آورد، سپس منتقل به معدن طلا می‌شود، سپس گوشواره طلایی محبوبه را ملاحظه می‌نماید، و این انتقالات به سرعت صورت می‌گیرد.

  •  این‌چنین خوابی احتیاج به تعبیر دارد و تعبیر آن بر حسب زمان و مکان و محیط و سازمان دماغی خواب بیننده فرق می‌کند. مثلاً شخصی در خواب می‌بیند شیر خورده است می‌گویند تعبیر او علم است؛ چون روح او عالم بودن خدا [را] در عالم مثال دیده، و به واسطۀ شدّت انغمار در طبیعت ذهنش از آن غذای روحی منصرف به بهترین غذای جسمی که شیر باشد شده، و عکس ظرف شیری که خورده در حسّ مشترکش نقش بسته [است.] یا مثلاً مار یا گرگ را تعبیر به دشمن می‌کنند.

  •  و گاه ممکن است که انسان مطلبی را ببیند و ضدّ او در نظرش بیاید؛ چون تصوّر یک ضدّ غالباً ملازم با تصوّر ضدّ اوست. مثلاً مفهوم پسر غالباً ملازم با دانستن معنی دختر است؛ لذا می‌گویند کسی که خواب ببیند خدا به او پسر داده دختر نصیبش

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

172
  • می‌گردد. یا کسی که خواب ببیند مرده است طول عمر و حیات پیدا می‌کند؛ و علّت آن است که حیات خود را دیده و ذهنش به سرعت منتقل به معنی مردن شده و این معنی در حسّ مشترکش نقش بسته است. لذا شاید آنکه می‌گویند خواب زن چپ است، علّتش همین جهت باشد؛ چون سرعت انتقال و قوای واهمۀ زن از مرد قوی‌تر است.

  • رؤیا دلیلی قاطع بر بطلان نظریه مادّیین

  •  البتّه چون معنی خواب دیدن دانسته شد، باید مسلّم به عالَمی ماوراء عالم طبیعت برگردیم؛ و اگر عالَمی ماوراء طبیعت وجود نداشته باشد ـ کما آنکه طبیعیّون می‌گویند ـ بنابراین باید خواب دارای تعبیر نباشد، در حالتی‌که وقایعی را که ما در خواب می‌بینیم یا خودش یا تعبیرش را پس از چند روز مشاهده می‌نماییم. در اینجا کلام طبیعی از بین رفته و زبانش لال می‌گردد. و چون عالَمی سوای این عالم ثابت شد از آن پس اثبات واجب الوجود آسان است؛ و مقصود مهم طبیعی که می‌کوشد آن را ثابت کند، عدم عوالمی دیگر است.

  • قرآن رؤیا و تعبیر آن را تصدیق می‌کند

  •  قرآن قضیّه خواب دیدن و صحّت تعبیر را تصدیق فرموده است؛ چنان‌که می‌فرماید:

  • ﴿بِسۡمِ ٱللَهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ * الٓر تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ * إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِيّٗا لَّعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ * نَحۡنُ نَقُصُّ عَلَيۡكَ أَحۡسَنَ ٱلۡقَصَصِ بِمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ وَإِن كُنتَ مِن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ * إِذۡ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَـٰٓأَبَتِ إِنِّي رَأَيۡتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوۡكَبٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ رَأَيۡتُهُمۡ لِي سَٰجِدِينَ * قَالَ يَٰبُنَيَّ لَا تَقۡصُصۡ رُءۡيَاكَ عَلَىٰٓ إِخۡوَتِكَ فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيۡدًا إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ لِلۡإِنسَٰنِ عَدُوّٞ مُّبِينٞ * وَكَذَٰلِكَ يَجۡتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأۡوِيلِ ٱلۡأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكَ وَعَلَىٰٓ ءَالِ يَعۡقُوبَ كَمَآ أَتَمَّهَا عَلَىٰٓ أَبَوَيۡكَ مِن قَبۡلُ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡحَٰقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٞ﴾.1

    1. ـ سوره یوسف (12) آیات 1 إلی 6. ترجمه:
      «به اسم الله که دارای دو صفت رحمانیّت و رحیمیّت است. * الر، آن است آیات کتاب آشکارا. * حقّاً ما قرآن را قرآن عربی نازل نمودیم به امید آنکه شما آن را تعقّل کنید. * ما برای تو بهترین حکایات و سرگذشت‌ها را، با وحیی که از این قرآن به سوی تو فرستاده‌ایم، بیان می‌نماییم؛ و تحقیقاً تو قبل از این شرح و بیان ما، از غافلین به این سرگذشت بوده‌ای‌. * به یاد آور زمانی را که یوسف به پدرش عرض کرد: ای پدر! من در خواب دیدم که یازده ستاره و نیز خورشید و ماه در برابرم به سجده افتادند. * یعقوب به فرزندش یوسف گفت: ”ای فرزند من! خواب خود را با برادران خود مگو، زیرا آنها بر علیه تو مکر و حیله خواهند نمود؛ به‌درستی‌که شیطان دشمن آشکاراى انسان‌ است.“ * و این‌چنین پروردگارت تو را برمی‌گزیند، و از علم تأویل رؤیا به تو می‌آموزد، و نعمتش را بر تو و بر آل یعقوب‌ تمام می‌کند همان‌گونه که قبلاً بر پدران تو ابراهیم و اسحاق، تمام کرد. تحقیقاً که پروردگار تو داناست، و کردار و رفتارش از روی حکمت و اتقان و استحکام و مصالح عالیه است‌.» (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

173
  •  داستان خواب دیدن دو نفر محبوس و تعبیر آن در سوره یوسف:

  • ﴿وَدَخَلَ مَعَهُ ٱلسِّجۡنَ فَتَيَانِ قَالَ أَحَدُهُمَآ إِنِّيٓ أَرَىٰنِيٓ أَعۡصِرُ خَمۡرٗا وَقَالَ ٱلۡأٓخَرُ إِنِّيٓ أَرَىٰنِيٓ أَحۡمِلُ فَوۡقَ رَأۡسِي خُبۡزٗا تَأۡكُلُ ٱلطَّيۡرُ مِنۡهُ نَبِّئۡنَا بِتَأۡوِيلِهِۦٓ إِنَّا نَرَىٰكَ مِنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ * قَالَ لَا يَأۡتِيكُمَا طَعَامٞ تُرۡزَقَانِهِۦٓ إِلَّا نَبَّأۡتُكُمَا بِتَأۡوِيلِهِۦ قَبۡلَ أَن يَأۡتِيَكُمَا ذَٰلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّيٓ إِنِّي تَرَكۡتُ مِلَّةَ قَوۡمٖ لَّا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَهِ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ كَٰفِرُونَ﴾؛1

  •  و یوسف خواب آنها را تعبیر نمود:

    1. ـ سوره یوسف (12) آیه 36 و 37. افق وحی، ص 278:
      «و همراه با یوسف دو جوان دیگر نیز داخل زندان شدند. یکی از آن دو نفر گفت: من در خواب چنین دیدم که شراب تهیّه می‌کنم، و نفر دیگر گفت: من در رؤیا دیدم روی سر خود نان گذارده‌ام و پرندگان می‌آیند و از آن نان برمی‌دارند و می‌خورند. ای یوسف! ما را از تأویل این رؤیاها مطّلع فرما، زیرا ما تو را از جمله پاکان و نیکوکاران می‌پنداریم. * یوسف فرمود: قبل از اینکه طعام بیاورند من شما را به تأویل و باطن این خواب‌هایی که دیده‌اید مطّلع خواهم ساخت؛ این نکته را بدانید که خداوندگار من علم تأویل رؤیا را به من عطا فرموده است و من از پیش خود چیزی به شما نمی‌گویم. من از ملّتی فاصله گرفتم که به خدا ایمان نیاورده‌اند، و به روز آخرت کافر می‌باشند و حساب و کتاب و جزائی را پس از مرگ اعتقاد ندارند.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

174
  • ﴿يَٰصَٰحِبَيِ ٱلسِّجۡنِ أَمَّآ أَحَدُكُمَا فَيَسۡقِي رَبَّهُۥ خَمۡرٗا وَأَمَّا ٱلۡأٓخَرُ فَيُصۡلَبُ فَتَأۡكُلُ ٱلطَّيۡرُ مِن رَّأۡسِهِۦ قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ ٱلَّذِي فِيهِ تَسۡتَفۡتِيَانِ﴾.1

  • داستان خواب دیدن عزیز مصر

  •  داستان خواب دیدن عزیز مصر:

  • ﴿وَقَالَ ٱلۡمَلِكُ إِنِّيٓ أَرَىٰ سَبۡعَ بَقَرَٰتٖ سِمَانٖ يَأۡكُلُهُنَّ سَبۡعٌ عِجَافٞ وَسَبۡعَ سُنۢبُلَٰتٍ خُضۡرٖ وَأُخَرَ يَابِسَٰتٖ يَـٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَأُ أَفۡتُونِي فِي رُءۡيَٰيَ إِن كُنتُمۡ لِلرُّءۡيَا تَعۡبُرُونَ * قَالُوٓاْ أَضۡغَٰثُ أَحۡلَٰمٖ وَمَا نَحۡنُ بِتَأۡوِيلِ ٱلۡأَحۡلَٰمِ بِعَٰلِمِينَ * وَقَالَ ٱلَّذِي نَجَا مِنۡهُمَا وَٱدَّكَرَ بَعۡدَ أُمَّةٍ أَنَا۠أُنَبِّئُكُم بِتَأۡوِيلِهِۦ فَأَرۡسِلُونِ * يُوسُفُ أَيُّهَا ٱلصِّدِّيقُ أَفۡتِنَا فِي سَبۡعِ بَقَرَٰتٖ سِمَانٖ يَأۡكُلُهُنَّ سَبۡعٌ عِجَافٞ وَسَبۡعِ سُنۢبُلَٰتٍ خُضۡرٖ وَأُخَرَ يَابِسَٰتٖ لَّعَلِّيٓ أَرۡجِعُ إِلَى ٱلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَعۡلَمُونَ * قَالَ تَزۡرَعُونَ سَبۡعَ سِنِينَ دَأَبٗا فَمَا حَصَدتُّمۡ فَذَرُوهُ فِي سُنۢبُلِهِۦٓ إِلَّا قَلِيلٗا مِّمَّا تَأۡكُلُونَ * ثُمَّ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ سَبۡعٞ شِدَادٞ يَأۡكُلۡنَ مَا قَدَّمۡتُمۡ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلٗا مِّمَّا تُحۡصِنُونَ * ثُمَّ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ عَامٞ فِيهِ يُغَاثُ ٱلنَّاسُ وَفِيهِ يَعۡصِرُونَ﴾.2

    1. ـ سوره یوسف (12) آیه 41. افق وحی، ص 278:
      «ای همراهان من بدانید که تأویل رؤیاهای شما این است که: یکی از شما از زندان خلاص خواهد شد و برای پادشاه شراب آماده خواهد کرد، و امّا دیگری را به دار می‌آویزند و پرندگان از سر او برای خود غذا خواهند ساخت؛ این است حکم حتمی و قطعی و لا یتغیّر پروردگار که از من سؤال نمودید.»
    2. ـ سوره یوسف (12) آیات 43 إلی 49. ترجمه:
      «و پادشاه مصر گفت: من ‌در خواب‌ هفت گاو سمین و فربه را مى‌بینم که هفت گاو لاغر آنها را می‌خورند، و نیز هفت خوشه سبز و هفت خوشه‌‌ خشکیده دیگر را مى‌بینم (که بر آن هفت خوشه سبز پیچیده و آنها را از بین می‌برند). ای گروه اشراف و بزرگان، حال اگر تعبیر خواب می‌کنید و در علم تأویل رؤیا سررشته‌ و خبرویّت دارید، درباره رؤیاى من فتوا و نظر دهید. * آنها گفتند: خواب‌هایی است پریشان و آشفته، و ما به تعبیر چنین خواب‌هایی آگاه نیستیم‌. * و یکى از آن دو (رفیق زندانى یوسف) که از زندان نجات یافته بود و بعد از چندین سال، یوسف و آنچه را که براى رهایى خود از زندان درخواست کرده بود به یاد آورد، گفت: تحقیقاً من شما را به تعبیر این خواب خبر می‌دهم؛ پس مرا (به زندان) بفرستید. * (چون به نزد یوسف آمد، گفت:) یوسف، ای مرد صدّیق! نظرت را در تعبیر‌ هفت گاو فربه که هفت گاو لاغر آنها را می‌خورند، و هفت خوشه سبز و هفت خوشه‌ خشکیده دیگر، براى ما بیان کن؛ زیرا امید است (با این نظریّه تو، با دست پر) به سوی مردم برگردم تا شاید آنان (تعبیرش را) بفهمند و بدانند. * یوسف گفت: ”هفت سال متوالى زراعت می‌کنید، و آنچه را درو کردید ـ مگر مقدار کمی از آنچه می‌خورید ـ در سنبله و خوشه‌اش باقی گذارید (تا فاسد نگردد). * سپس بعد از آن، هفت سال سختی و قحطى پیش می‌آید که همه آنچه را برای آن سال‌ها از پیش ذخیره کرده‌اید ـ مگر قلیلی از آنچه (براى بذر و کشت) نگاه داشته‌اید ـ خواهند خورد. * پس از آن هفت سال، سالی فرا می‌رسد که در آن ‌باران فراوانى نصیب مردم می‌شود و در آن سال، مردم (از میوه‌ها و دانه‌هاى روغنى) عصاره می‌گیرند و به وسعت و فراوانی نعمت می‌رسند.“» (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

175
  • داستان خواب دیدن حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام و بیان آن برای امّ‎سلمه

  •  داستان خواب دیدن حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام و تعریف کردن خواب را برای امّ‎سلمه.1

    1. ـ بحار الأنوار، ج 45، ص 89؛ الخرائج و الجرائح، ج ‌1، ص 253:
      «و مِنها: أنَّهُ علیه السّلام لَمّا أرادَ العِراقَ، قالَت‌ لَهُ‌ أُمُّ‌سَلَمَةَ: لا تَخرُج إلَى العِراقِ فَقَد سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم یَقُولُ: ”یُقتَلُ ابنِیَ الحُسَینُ بِأرضِ‌ العِراقِ.“ و عِندِی تُربَةٌ دَفَعَها إلَیَّ فِی قارُورَةٍ!
      فَقالَ: ”و اللَهِ إنِّی مَقتُولٌ کَذَلِکِ، و إن لَم أخرُج إلَى العِراقِ یَقتُلُونَنِی أیضًا. و إن‌ أحبَبتِ أن أُرِیَکِ مَضجَعِی‌ و مَصرَعَ أصحابِی!“ ثُمَّ مَسَحَ بِیَدِهِ عَلَى وَجهِها فَفَسَحَ اللهُ فِی بَصَرِها حَتَّى أراها (رَأت، رَأیًا) ذَلِکَ کُلَّهُ. و أخَذَ تُربَةً فأعطاها مِن تِلکَ التُّربَةِ أیضًا فِی قارُورَةٍ أُخرَى، و قالَ علیه السّلام: ”فإذا فاضَتا دَمًا فاعلَمِی أنِّی قَد قُتِلتُ!“
      فَقالَت أُمُّ سَلَمَةَ: فَلَمّا کانَ یَومُ عاشُوراءَ نَظَرتُ إلَى القارُورَتَینِ بَعدَ الظُّهرِ فإذا هُما قَد فاضَتا دَمًا! 
      فَصاحَت. و لَم یُقلَب فِی ذَلِکَ الیَومِ حَجَرٌ و لا مَدَرٌ إلّا وُجِدَ تَحتَهُ دَمٌ عَبِیطٌ!»
      ترجمه:
      «از جمله معجزات حضرت امام حسین علیه السّلام این است: هنگامی که آن حضرت قصد خروج به طرف عراق نمود، امّ‌سلمه عرضه داشت: به طرف عراق مرو، چرا که من از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که می‌فرمود: ”پسرم حسین در سرزمین عراق کشته خواهد شد.“ و اکنون آن تربتی را که رسول خدا در شیشه‌ای به من داده، در نزد من است.
      سیّدالشّهداء علیه السّلام فرمود: ”به خدا قسم که من این‌چنین کشته خواهم شد، و اگر به طرف عراق هم نروم مرا خواهند کشت. آیا دوست داری مضجع و خوابگاه خود و اصحابم را به تو نشان دهم؟!“
      سپس حضرت با دست مبارک خود بر صورت امّ‌سلمه کشید تا خداوند چشم او را به قدری باز کرد که همه آنها را دید. آنگاه تربتی را از همان تربت برداشت و آن را در میان شیشه دیگری گذاشت و به امّ‌سلمه داد و فرمود: ”هرگاه دیدی که این دو تبدیل به خون شد، بدان‌ که من کشته شده‌ام.“
      ام‌ّسلمه می‌گوید: چون روز عاشوراء فرا رسید و من بعد از ظهر به آن دو شیشه نظر کردم، ناگهان دیدم پر از خون شده‌اند!
      امّ‌سلمه از دیدن این منظره شروع به صیحه زدن نمود. در آن روز هیچ سنگ و ریگی را بلند نمی‌کردند مگر اینکه در زیر آن خون تازه یافت می‌شد!» ( محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

176
  •  و بیان داستان قاروره.1

    1. ـ معادشناسی، ج 3، ص 119: «چنان‌که از امّ‌سلمه مروی است که: رسول خدا شبی از ما غائب شد در مدّت طویلی، و سپس آمد به نزد ما، و دیدیم آن حضرت گردآلود و با موهای ژولیده مراجعت کرده و در یک دست خود چیزی دارد که انگشت‌ها را بسته است. عرض کردم: یا رسول الله! چرا شما را بدین وضع پریشان غبارآلود و ژولیده می‌بینم؟!
      حضرت فرمود: ”در این وقت مرا سیر دادند به محلّی در عراق که نامش کربلاست، و مَصرع حسین فرزند من و جماعتی از فرزندان اهل بیت مرا به من نشان دادند، و من شروع کردم که خون‌های آنان را جمع کنم، و بیا اینک خون‌ها در دست من است“؛ و دست خود را به سوی من باز کرد و فرمود: ”بگیر اینها را و محفوظ نگاهدار!“
      من خونها را گرفتم و توجّه کردم دیدم شبیه خاک قرمز رنگ است؛ در شیشه‌ای نهادم و سر آن را بستم و محفوظ داشتم. چون حسین از مکّه به طرف عراق حرکت کرد هر صبح و شب من شیشه را می‌گرفتم و می‌بوییدم و برای مصیبت آن حضرت می‌گریستم. چون روز عاشورای از محرّم، همان روزی که حسین در آن روز شهید شد، من در آن شیشه نگاه کردم، در اوّل صبح آن خاک قرمز به حال خود بود، و چون در پایان روز نگاه کردم دیدم تبدیل به خون تازه شده است.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

177
  • قضیّه خواب دیدن حضرت أمیرالمؤمنین علیه السّلام صحرای کربلا را

  •  و قضیّه خواب دیدن حضرت أمیرالمؤمنین علیه السّلام صحرای کربلا را دریای خون که در آن شهیدی غلطان است، در جنگ صفین.1

    1. ـ بحار الأنوار، ج 44، ص 252؛ الله شناسی، ج 1، ص 367:
      «عالم کبیر و محقّق عظیم مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری، از مجاهد، از ابن‌عبّاس روایت کرده است که او گفت:
      در سفری که حضرت أمیرالمؤمنین علیه السّلام به سمت صفّین حرکت می‌نمود، من در محضرش بودم. هنگامی که به نینوا که در ناحیه شطّ‌الفرات است رسید، با بلندترین صداهای خود مرا ندا کرد و گفت: یا بنَ عَبّاسٍ! أ تَعرِفُ هَذا المَوضِعَ؟! ای پسر عبّاس! آیا این محلّ را می‌شناسی؟!“
      به او گفتم: یا أمیرالمؤمنین! نمی‌شناسم!
      حضرت فرمود: ”لَو عَرَفتَهُ کَمَعرِفَتِی، لَم تَکُن تَجُوزُهُ حَتَّی تَبکِیَ کَبُکائی؛ اگر می‌شناختی مانند شناختن من، این‌طور نبود که از آن بگذری مگر آنکه به مثل گریه من گریه کنی.“
      ابن‌عبّاس می‌گوید: حضرت گریه‌ای طولانی نمود، تا به جایی‌که محاسنش را فرا گرفت و اشک‌هایش بر روی سینه‌اش جاری گشت، و ما هم با او می‌گریستیم، و او می‌گفت:
      أوَّه! أوَّه! ما لِی و لِآل لِأبِی‌سُفیانَ؟! ما لِی و لِآلِ حَربٍ حِزبِ الشَّیطانِ و أولِیَآءِ الکُفرِ؟! یا أباعَبدِاللَهِ! فَقَد لَقِی أبُوکَ مِثلَ الّذی تَلقَی مِنهُم! آه آه! مرا به آل أبوسفیان چه کار؟! مرا با آل حرب چه کار؛ حزب شیطان و اولیای کفر؟! ای أباعبدالله! تحقیقاً مثل آنچه را که تو از آنها می‌بینی پدر تو نیز دیده است!“
      سپس آب وضو طلبید و وضو ساخت برای نماز، و تا جایی که می‌خواست نماز بخواند نماز گزارد. و پس از آن به مثل گفتار نخستینش مطلب را ادا نمود؛ مگر آنکه بعد از انقضاء نمازش و گفتارش ساعتی حالت خلسه وی را فرو گرفت، و سپس به حال آمد و گفت: ”ای پسر عبّاس!“ من گفتم: منم ابن‌عبّاس.
      حضرت فرمود: ”ألا أُحَدِّثُکَ بِما رَأیتُ فی مَنامِی آنِفًا عِندَ رَقدَتِی؟! آیا من برای تو بازگو نکنم آنچه در عالم منام و رویایم اینک که خواب مرا فرا گرفت مشاهده کرده‌ام؟!“
      من گفتم: چشمانت را خواب ربود؛ و ای أمیرالمؤمنین تو مشاهده خیری نمودی!
      حضرت فرمود: کَأنِّی بِرِجالٍ قَد نَزَلُوا مِنَ السَّماءِ و مَعَهُم أعلامٌ بِیضٌ، و قَد تَقَلَّدُوا سُیُوفَهُم و هِی [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

178
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] بِیضٌ تَلمَعُ، و قَد خَطُّوا حَولَ هَذِهِ الارضِ خَطَّةً. ثُمَّ رَأیتُ کَأنَّ هَذا النَّخِیلَ قَد ضَرَبَت بِأغصانِها الارضَ، تَضطَرِبُ بِدَمٍ عَبِیطٍ.
      و کَأنِّی بِالحُسَینِ سَخلَتِی و فَرخِی و مُضغَتِی و مُخِّی، قَد غَرِقَ فیه یَستَغِیثُ فیه فَلا یُغاثُ.
      و کَأنَّ الرِّجالَ البِیضَ قَد نَزَلُوا مِنَ السَّماءِ یُنادُونَهُ و یَقُولُونَ: صَبرًا آلَ الرَّسُولِ! فَإنَّکُم تُقتَلُونَ عَلَی أیدِی شِرارِ النّاسِ. و هَذِهِ الجَنَّةُ یا أباعَبدِاللَهِ إلَیک مُشتاقَةٌ.
      ثُمَّ یَعُزُّونَنِی و یَقُولُونَ: یا أباالحَسَنِ! أبشِر فَقَد أقَرَّ اللَهُ بِهِ عَینَکَ یَومَ یَقُومُ النّاسُ لِرَبِّ العالَمِینَ. ثُمَّ انتَبَهتُ هَکَذا!
      و الّذی نَفسُ عَلیٍّ بِیَدِهِ، لَقَد حَدَّثَنِی الصّادِقُ المُصَدَّقُ: أبُوالقاسِمِ صَلَّی اللَهُ عَلَیهِ و آلِهِ فی خُرُوجِی إلَی أهلِ البَغی عَلَینا. و هَذِهِ أرضُ کَربٍ و بَلاءٍ، یُدفَنُ فِیها الحُسَینُ علیه السّلام و سَبعَة عَشَرَ رَجُلًا مِن وُلدِی و وُلدِ فاطِمَةَ. و إنَّها لَفِی السَّمَاواتِ مَعرُوفَةٌ تُذکَرُ أرضُ کَربٍ و بَلاءٍ کَما تُذکَرُ بُقعَةُ الحَرَمَینِ و بُقعَةُ بَیتِ‌المَقدِسِ.“ـ إلخ. *
      ”گویا من دیدم مردانی را که از آسمان فرود آمدند و با ایشان پرچم‌های سپیدی بود، در حالی‌که شمشیرهایشان را نیز که سپید بود و درخشش می‌کرد با خودشان حمائل کرده بودند. ایشان دور تا دور این زمین را خطّی کشیدند. پس از آن من دیدم گویا این درختان خرما شاخه‌های خود را به زمین می‌زدند، و آن شاخه‌ها در خون تازه به حرکت درآمده و موج می‌زدند.
      و گویا من حسینم را که کودک من و جوجه من و پاره گوشت من و مغز من می‌باشد، مشاهده کردم که در آن خونها غرق گشته است، استغاثه می‌کند و کسی به ندای وی پاسخ نمی‌گوید.
      و آن مردان سپید پوش از آسمان به زیر آمدند و حسینم را ندا می‌دادند که: شکیبا باشید ای آل رسول! به جهت آنکه شما در زیر دستهای شرار مردم کشته می‌شوید. و ای أباعبدالله! این است بهشت که مشتاق به سوی تو می‌باشد.
      و پس از آن مرا تسلیت و تعزیت گفتند که: ای أباالحسن! بشارت باد تو را! زیرا حقیقةً خداوند به ‌واسطه حسین چشم تو را در روزی که مردم در روز رستاخیز در پیشگاه حضرت ربّ العالمین قیام دارند، تر و تازه کرده است. پس از رویت این داستان من به حال آمدم همین‌طور که می‌نگری!
      سوگند به آنکه جان علی در دست قدرت اوست، حضرت أبوالقاسم راستگوی به راستی تصدیق شده صلّی الله علیه و آله مرا خبر داد در این خروجم به سوی اهل بغی و عدوان که بر ما ستم پیشه می‌دارند. و این است زمین کَرب و بَلا (غصّه و ابتلاء) که در آن حسین علیه السّلام با هفده نفر مردانی که از پسران من و پسران فاطمه می‌باشند مدفون خواهند شد. این زمین در آسمان‌ها معروف و مذکور است به ارض کرب و بلا؛ به همان‌گونه که بُقعَتَین حرمین (مکّه و مدینه) و بقعه بیت‌المقدّس در آسمان‌ها مشهور و مذکور می‌باشد.“ـ تا آخر روایت.
      خصائص الحسین، طبع سنگی (سنه 1303 هجریه قمریه) ص 12 و 13.» ـ پایان متن منقول از الله شناسی.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

179
  •  و داستان ورود حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام به کربلا در روز دوّم عاشورا.1

    1. ـ امام شناسی، ج 15، ص 334:
      «محدّث قمى از ارشاد شیخ مفید نقل فرموده است که: در مسیر کربلا شبى در آخر شب حضرت امام حسین علیه السّلام امر فرمود تا آب‌گیرى کنند، و مشک‌ها را از آب پر نمایند. پس امر به کوچ فرمود، و از قصر بنى‌مقاتل خارج شد. عَقَبة بن سَمعان مى‌گوید: ساعتى با آن حضرت سیر کردیم و به آن حضرت پینگى و حالت چرتى بر همان کیفیّت که بر روى اسب روان بود دست داد، و سپس به انتباه آمد درحالى‌که مى‌گفت:
      إنّا لِلّهِ و إنّا إلَیهِ راجِعونَ. و الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمِینَ.
      ”تحقیقاً ما ملک طلق خداییم، و ما به سوى او رجعت کنندگانیم. و حمد و سپاس اختصاص به خدا پروردگار عالمیان دارد.“
      این عمل را حضرت دو بار یا سه بار تکرار نمود. در این حال فرزندش على بن الحسین علیهما السّلام که سوار بر اسبى بود به سوى وى آمد و گفت:
      بِمَ حَمِدْتَ اللهَ و اسْتَرْجَعْتَ؟! 
      ”علّت حمد و استرجاع شما چه بود؟!“
      حضرت فرمود: 
      یا بُنَىَّ! إنّى خَفَقتُ خَفقَةً فَعَنَّ ـ أى ظَهَرَ ـ لِى فارِسٌ عَلَى فَرَسٍ و هُوَ یَقولُ: القَومُ یَسِیرونَ و المَنایا تَسِیرُ إلَیهِم؛ فَعَلِمتُ: أنَّها أنفُسُنا نُعِیَتْ إلَینا!
      ”اى نور دیده، پسرک من! من که در راه مى‌آمدم، چرت مختصرى مرا گرفت، و براى من اسب سوارى که بر روى اسبى بود ظاهر شد، و او مى‌گفت: این قوم مى‌روند و مرگ‌ها هم به سوى ایشان مى‌رود؛ بنابراین دانستم که: خبر مرگ ما، به ما داده مى‌شود!“
      فرزندش عرض کرد:
      یا أبَهْ! لا أراکَ اللهُ سُوءًا! ألَسْنا عَلَى الحَقِّ؟!
      ”اى پدرجان! خداوند براى تو روز بدى را پیش نیاورد! آیا ما بر حق نیستیم؟!“
      حضرت فرمود:
      بَلَى و الَّذِى إلَیهِ مَرجِعُ العِبادِ!
      ”بلى، و سوگند به آن کسى که بازگشت بندگان به سوى اوست، ما بر حق هستیم!“
      على عرض کرد:
      فإنَّنا إذًا لا نُبالِى أنْ نَمُوتَ مُحِقِّینَ!
      ”پس در این‌صورت تحقیقاً ما باکى از مرگ نداریم با وجود آنکه مُحقّمى باشیم!“
      حضرت فرمود:
      جَزاکَ اللهُ مِن وَلَدٍ خَیرَ ما جَزَى وَلَدًا عَن والِدِهِ! *
      ”خداوند تو را جزا بدهد جزاى فرزندى، به بهترین جزاى پسرى که از پدرش داده است!“
      * نفس المهموم، ص 122 و ص 123.» ـ پایان متن منقول از امام شناسی.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

180
  •  ختم سخن با روضه مناسب.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

181
  •   

  •   

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

182
  • مجلس روز یازدهم: ارتباط با عوالم غیب و معجزات، دو دلیل دیگر بر بطلان نظریه مادّیین

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

183
  • بسم الله الرّحمن الرّحیم

  • و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین

  • و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام الدّین

  •  ‌

  • ﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ ٱلۡكَبِيرُ ٱلۡمُتَعَالِ﴾.1

  • بسیاری از امور در زندگانی ما معلول اسباب غیر ظاهری است

  •  بسیاری از مواقع، اموراتی در زندگی برای ما اتّفاق افتاده که آنها را در آن هنگام بالحسّ و العیان معلول مادّه و اسباب ظاهری ندیده‌ایم؛ مثل آنکه وجداناً عالمی غیر از این عالم برای ما حضور دارد، یا افعالی از بعضی‌ها صادر می‌شود که مسلّماً معلول مادیّت نیست.

  •  همان‌طوری که در [روز] گذشته معنی خواب و حقیقت دیدن را بیان کردم و معلوم شد که: در خواب، روح به واسطۀ قلّت علاقۀ خود به بدن به عالم برزخ علاقه پیدا کرده و صوری را در آنجا ملاحظه می‌کند، در حال بیداری نیز ممکن است چنین

    1. ـ سوره الرّعد (13) آیه 9. ترجمه:
      «اوست عالم به غیب و پنهان، و به شهادت و آشکار؛ و اوست تنها موجود بزرگ و با عظمت که تعالی و برتری بر همه دارد.» (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

184
  • عملی را انجام داد؛ یعنی کاری کرد که روح علاقه‌اش به بدن کم گردد. معمولاً برای این جهت عملی را انجام می‌دهند که حسّ از کار بیفتد و روح نتواند قوا و حواس را تنظیم کند؛ در این‌صورت انسان مانند بی‌هوش می‌تواند از غیب خبر دهد.

  • راه‌های از کار انداختن حسّ

  •  معمولاً از کار انداختن حسّ را به چند وسیله انجام می‌دهند:

  •  اول: نگاه تند به شیشه شفّاف؛ و آینه‌ای را که ملاحظه کرده می‌گذارند و بچّه‌ای را در مقابل آن می‌نشانند و از وی سؤال می‌کنند و او جواب می‌دهد، از این قبیل است.

  •  دوّم: نگاه کردن به اشیاء متبلور که منشوری شکل بوده و رنگ‌های مختلف در آن نمایان است؛ در این‌صورت آن بلور را حرکت داده و رنگ‌ها مرتّباً عوض می‌شود و در اثر نگاه تند کردن به آن، چشم از تشخیص می‌افتد.

  •  سوّم: نگاه کردن چند ساعت ممتد به نقطۀ کوچکی.

  •  چهارم: نگاه کردن به مایعی که دارای موج‌های بسیاری است؛ از قبیل آب پر موج، یا دیگ در حال غلیان و جوشیدن.

  •  به هر حال، در ‌این‌حال روح از تدبیر بدن و قوای آن استعفا می‌دهد و در عالم برزخ صُوَری را که می‌بیند، انسان آنها را حکایت می‌کند.

  •  ولی باید دانست که سحر و شعبده و رمل و جفر از این قبیل نیستند؛ آنها از روی اسباب ظاهریّه هستند، منتهی اسباب آنها مخفی است مگر برای اشخاصی که تحصیل کنند.

  •  و البتّه باید طبیعیّون این قبیل اقسام علم غیب و خبر دادن از مغیبات را منکر شوند؛ و چون امروزه این معنی قابل انکار نیست و این اعمال را به نام ایپنوتیسم و هیبنوتیسم انجام می‌دهند و هم‌چنین با ارواح صحبت می‌کنند، لذا عدّۀ بسیاری از مادّیین قائل به عوالم غیب و وجود واجب الوجود شده‌اند.

  • معجزات و کرامات دلیلی بر وجود واجب

  •  از مطالبی دیگر که می‌توان به آن استدلال بر وجود واجب نمود، همان

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

185
  • معجزات و کراماتی است که در هر زمان صادر می‌شود؛ و البتّه معلوم است که از روی اسباب ظاهری نیست. شفا پیدا کردن مرضیٰ و بینا شدن کورها و سالم شدن افلیج‌ها و شَل‌ها، شاهد بزرگی بر مدّعاست؛ البتّه از این قضایا در کتب بسیار ضبط و ثبت است [و] هرچند آنها این امور را در اثر القاءات دانند ضرری ندارد. بنابراین کلام هم مطلب بدون اثبات روح و عالم مثال محال است سر و صورتی پیدا کند.

  • خطوراتی که در آینده واقع می‌شوند دلیلی دیگر بر وجود واجب

  •  و دیگر آنکه انسان در بسیاری از حالات مطلبی به دلش خطور می‌کند و عین مطلب واقع خواهد شد.

  •  کراماتی که از علماء حاصل می‌شود شاهدی مهم است، و از همه عجیب‌تر قضیّه اعجاز انبیاء است؛ زیرا معنی معجزه آن است که پیغمبر یا امام فعلی خارق‌العاده که خارج از طاقت بشر است انجام دهد، و البتّه سران آن فنّ که در آن فنّ استادند چون دیدند که چنین فعل از روی اسباب ظاهریّه نیست سر تسلیم فرود می‌آورند.

  • علّت اختلاف در نوع معجزۀ انبیا

  •  لذا انبیا معجزه‌شان هر یک راجع به علمی بوده که در آن عصر زیاد رایج بوده؛ زیرا وقتی صاحبان علم، فعل انبیا را خارق عادت قبول کردند و ایمان آوردند، سایر مردم تبعیّت می‌کنند.

  • معجزه حضرت داوود علیه السّلام

  •  مثلاً معجزه حضرت داوود علیه السّلام صوتی بوده که هر پرنده و چرنده را مقهور می‌ساخت و یا فرسنگ‌ها حرکت می‌کرد؛ زیرا در آن زمان علم موسیقی رونقی بسزا داشت و انواع نغمه را می‌نواختند.

  • کلام الَهی راجع به معجزه حضرت موسی

  •  در زمان حضرت موسی علم سحر و شعبده بالا گرفت؛ لذا موسی عصائی آورد و چون اژدها شد، تمام سحره ساجد و خاضع شدند:

  • ﴿فَلَمَّآ أَتَىٰهَا نُودِيَ مِن شَٰطِيِٕ ٱلۡوَادِ ٱلۡأَيۡمَنِ فِي ٱلۡبُقۡعَةِ ٱلۡمُبَٰرَكَةِ مِنَ ٱلشَّجَرَةِ أَن يَٰمُوسَىٰٓ إِنِّيٓ أَنَا ٱللَهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ * وَأَنۡ أَلۡقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَءَاهَا تَهۡتَزُّ كَأَنَّهَا جَآنّٞ وَلَّىٰ مُدۡبِرٗا وَلَمۡ يُعَقِّبۡ يَٰمُوسَىٰٓ أَقۡبِلۡ وَلَا تَخَفۡ إِنَّكَ مِنَ ٱلۡأٓمِنِينَ * ٱسۡلُكۡ يَدَكَ فِي جَيۡبِكَ تَخۡرُجۡ بَيۡضَآءَ مِنۡ غَيۡرِ سُوٓءٖ وَٱضۡمُمۡ إِلَيۡكَ جَنَاحَكَ مِنَ ٱلرَّهۡبِ فَذَٰنِكَ بُرۡهَٰنَانِ مِن

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

186
  • رَّبِّكَ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِۦٓ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ﴾.1 ﴿قَالُوٓاْ إِنۡ هَٰذَٰنِ لَسَٰحِرَٰنِ يُرِيدَانِ أَن يُخۡرِجَاكُم مِّنۡ أَرۡضِكُم بِسِحۡرِهِمَا وَيَذۡهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ ٱلۡمُثۡلَىٰ * فَأَجۡمِعُواْ كَيۡدَكُمۡ ثُمَّ ٱئۡتُواْ صَفّٗا وَقَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡيَوۡمَ مَنِ ٱسۡتَعۡلَىٰ * قَالُواْ يَٰمُوسَىٰٓ إِمَّآ أَن تُلۡقِيَ وَإِمَّآ أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنۡ أَلۡقَىٰ * قَالَ بَلۡ أَلۡقُواْ فَإِذَا حِبَالُهُمۡ وَعِصِيُّهُمۡ يُخَيَّلُ إِلَيۡهِ مِن سِحۡرِهِمۡ أَنَّهَا تَسۡعَىٰ * فَأَوۡجَسَ فِي نَفۡسِهِۦ خِيفَةٗ مُّوسَىٰ * قُلۡنَا لَا تَخَفۡ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡأَعۡلَىٰ * وَأَلۡقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلۡقَفۡ مَا صَنَعُوٓاْ إِنَّمَا صَنَعُواْ كَيۡدُ سَٰحِرٖ وَلَا يُفۡلِحُ ٱلسَّاحِرُ حَيۡثُ أَتَىٰ * فَأُلۡقِيَ ٱلسَّحَرَةُ سُجَّدٗا قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِرَبِّ هَٰرُونَ وَمُوسَىٰ﴾.2

    1. ـ سوره القصص (28) آیات 30 إلی 32. ترجمه:
      «و چون موسی به سمت آتش آمد، از کنار طرف راست وادی، در زمین بدون سقفِ برکت داده شده، به وی از درخت ندا آمد که: ”ای موسی، من هستم خداوند، پروردگار عالمیان‌! * و ای موسی، عصای خود را بیفکن!“ پس چون دید که آن عصا به حرکت و جنبش افتاد که همچون اژدهایی در حرکت است، چنان موسی ترسید که پا به فرار گذارد و دیگر روی خود را به عقب باز نگردانید. و در این وقت به او خطاب رسید که: ”ای موسی، پیش‌آی و مترس‌ که تو از زمره اهل امن و امان خواهی بود! * دستت را در گریبانت فروببر و آنگاه آن را از زیر لباست بیرون آور! آن دست، سفید و درخشنده در برابر نظاره‌کنندگان است بدون آنکه این سفیدى امر بدى (مانند پیسى) باشد، بلکه درخشان و نورانى است؛ و برای رهایی‌ از این ترس و وحشت، دست‌هایت را به سینه‌ات بگذار! پس این دو معجزه (عصا و ید بیضاء) دو برهان از جانب پروردگار توست به سوی فرعون و اطرافیان او که همواره قومی فاسق و متجاوز هستند.“» (محقّق)
    2. ـ سوره طه (20) آیات 63 إلی 70. ترجمه:
      «فرعونیان‌ گفتند: به درستى که این دو (موسی و هارون) هرآینه ساحرند و می‌خواهند شما را به وسیله سحرشان از سرزمین‌ خودتان بیرون کنند، و طریقه و راه‌ و روش‌برتر و عالی‌تر شما را از بین ببرند؛ * بنابراین کید و مکر خود را گرد آورید و آن‌گاه صف‌بسته به پیش آیید که قطعاً رستگاری و کامیابی امروز از آن کسی است که برتری یابد و فایق آید. * ساحران‌ گفتند: ای موسی، آیا تو (عصا و چوب‌دستی خود را) می‌افکنی یا آنکه ما اوّل کسی باشیم که می‌اندازیم؟ * موسی گفت: ”بلکه شما بیندازید!“ پس ناگهان ریسمان‌ها و چوب‌دستی‌های آنها، بر اثر سحرشان در خیال او چنین‌ می‌نمود که به سرعت راه می‌روند. * پس موسی در نفسش خوف و هراسی احساس کرد. * گفتیم: ”مترس که البتّه تو خود عالی‌تر و برتر هستی، * و اینک آنچه را در دست راست داری بینداز تا تمام آنچه را ساخته‌اند فروبلعد. تحقیقاً آنچه را ساخته‌اند، کید و حیله ساحر است، و ساحر هر‌جا رود رستگار و کامیاب نخواهد شد.“ * پس ساحران همگى به سجده درافکنده شدند و گفتند: ما به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردیم‌.» (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

187
  • کلام الَهی راجع به معجزه حضرت عیسی

  •  و خداوند راجع به معجزه [حضرت] عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السّلام در سوره مائده می‌فرماید:

  • ﴿إِذۡ قَالَ ٱللَهُ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ٱذۡكُرۡ نِعۡمَتِي عَلَيۡكَ وَعَلَىٰ وَٰلِدَتِكَ إِذۡ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِ تُكَلِّمُ ٱلنَّاسَ فِي ٱلۡمَهۡدِ وَكَهۡلٗا وَإِذۡ عَلَّمۡتُكَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ وَإِذۡ تَخۡلُقُ مِنَ ٱلطِّينِ كَهَيۡ‍َٔةِ ٱلطَّيۡرِ بِإِذۡنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيۡرَۢا بِإِذۡنِي وَتُبۡرِئُ ٱلۡأَكۡمَهَ وَٱلۡأَبۡرَصَ بِإِذۡنِي وَإِذۡ تُخۡرِجُ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِي وَإِذۡ كَفَفۡتُ بَنِيٓ إِسۡرَ ٰٓءِيلَ عَنكَ إِذۡ جِئۡتَهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِينٞ﴾.1

  • کلام الَهی راجع به معجزات پیامبر اکرم

  •  معجزۀ حضرت رسول قرآن است:

    1. ـ سوره المائدة (5) آیه110. معاد شناسی، ج 5، ص 307:
      «در روزی که خداوند فرستادگان از طرف خود را جمع می‌کند، به حضرت عیسی می‌فرماید: ”ای عیسی! یاد بیاور نعمت‌هایی را که من بر تو و بر مادرت دادم! در آن زمانی که تو را به روح‌القُدس مؤیّد گردانیدم در وقتی که طفلی در گاهواره بودی، و در زمان کهولت، با مردم سخن می‌گفتی! و در آن زمانی که به تو کتاب و حکمت و تورات و انجیل را تعلیم نمودم! و در آن زمانی که تو از گِل مثل صورت پرنده‌ای می‌ساختی به اذن من، و پس از آن در او می‌دمیدی و بدین جهت آن گِل دمیده شده به اذن من‌ به صورت پرنده‌ای به پرواز در می‌آمد! و کور مادرزادی که چشم‌های او به کلّی محو بود و کسی را که به مرض پیس مبتلا بود، به اذن من شفا می‌دادی! و در آن زمانی که مردگان را به اذن من از میان قبورشان زنده می‌نمودی و خارج می‌کردی! و در آن زمانی که برای بنی‌إسرائیل از آیات و بیّنات آوردی و آنان قصد سوء نسبت به تو داشتند، من آنها را از گزند رسانیدن به تو باز داشتم! و بعد از این آیات و معجزاتی که به دست تو جاری شد، مردمی که ایمان نیاوردند و به تو کافر شدند گفتند: این کارها غیر از سحر آشکاری، چیز دیگری نیست.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

188
  • ﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِيرٗا﴾؛1

  •  و هم‌چنین شقّ القمر:

  • ﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ * وَإِن يَرَوۡاْ ءَايَةٗ يُعۡرِضُواْ وَيَقُولُواْ سِحۡرٞ مُّسۡتَمِرّٞ﴾؛2

  •  و هم‌چنین معجزات دیگر مانند: 

  • تسبیح سنگ‌ریزه در دست رسول خدا (ت)

  •  تسبیح حِصا،3

  • ناله ستون حنّانه (ت)

  •  و ناله ستون حنّانه،4

    1. ـ سوره الإسراء (17) آیه 88. نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 9:
      «بگو ای پیغمبر! اگر جنّ و إنس با هم مجتمع گردند و بخواهند مثل این قرآن را بیاورند، نمی‌توانند؛ گرچه پشت به پشت هم دهند و در این کار ظهیر و یاور یکدیگر باشند.»
    2. ـ سوره القمر (54) آیه 1 و 2. نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 110:
      «ساعت قیامت نزدیک شد، و ماه شکاف برداشت و پاره شد. * و اگر آیه‌ای را ببینند، روی می‌گردانند و می‌گویند: از جانب محمّد سحری است مستمرّ.»
    3. ـ بحار الأنوار، ج 17، ص 411؛ الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 159:
      «قالَ جابِرٌ: و کُنّا یَومًا جُلوسًا حَولَهُ صلّی الله علیه وآله فی مَسجِدِهِ. فَأخَذَ کَفًّا مِن حَصَى المَسجِدِ، فَنَطَقَتِ الحَصَیاتُ کُلُّها فی یَدِهِ بِالتَّسبیحِ؛ ثُمَّ قَذَفَ بِها إلَى مَوضِعِها فی المَسجِدِ
      ترجمه:
      «جابر می‌گوید: روزی در مسجد گرداگرد رسول خدا صلّی الله علیه و آله نشسته بودیم. حضرت، یک مشت سنگ‌ریزه برداشت، سنگ‌ریزه‌ها در دست او تسبیح گفتند؛ پس آنها را به جای خود انداخت‌.» (محقّق)
    4. ـ افق وحی ص 54، تعلیقه:
      «مناقب ابن‌شهرآشوب، ج 1، ص 90؛ بحار الأنوار، ج 17، ص 370؛ صحیح بخارى، ج 1، ص 876:
      ”31. حدثنا سعید بن أبی‌مریم قال: حدثنا محمّد بن جعفر قال: أخبرَنى یحیی بن سعید قال: أخبرَنی ابنُ‌أنس أنّه سمِع جابر بن‌ عبدالله قال: کان جِذعٌ یقوم إلیه النّبی صلّی الله علیه (و آله‌) و سلّم، فلمّا وضع له المنبر سمعنا للجذع مثل أصوات العشار حتّی نزل النّبى صلّی الله علیه (و آله‌) و سلّم فوضع یده علیه.“ [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

189
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] ”ابن‌أنس خبر داد که او از جابر بن عبدالله شنید که گفت: تنه درخت خرمایى بود که پیغمبر خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم هنگام سخنرانى بدان تکیه مى‌دادند و هنگامى که براى پیامبر خدا منبرى ساخته و قرار دادند و حضرت بر منبر رفته و ایراد سخن کردند، ما شنیدیم که از این تنۀ درخت خرما صداى ناله‌اى برخاست به مانند صداى ناله شتر ماده حامله تا اینکه پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم از منبر پایین آمدند و دست خویش را بر آن تنه درخت خرما نهادند تا او آرام گرفت.“» ـ پایان متن منقول از افق وحی.
      الخرائج، ج 1، ص 165؛ بحار الأنوار، ج 17، ص 370؛ قصص الأنبیاء (راوندی) ص 311:
      «و عَن ابنِ‌حامِدٍ، حَدَّثَنا أبوبکر مُحمّدُ بنُ الحُسَینِ، حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مَنصورٍ، حَدَّثَنا عَمرُو بنُ یونُسَ بنِ القاسم الیمانی، عَن عِکرِمَةَ بنِ عَمّارٍ، حَدَّثَنا إسحاقُ بنُ عَبدِاللهِ بنِ أبی‌طلحة، حَدَّثَنا أنَسٌ، قال‌:
      کانَ رَسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم یَقُومُ فَیُسنِدُ ظَهرَهُ إلَى جِذعٍ مَنصُوبٍ فی المَسجِدِ یَومَ الجُمُعَةِ فَیَخطُبُ بِالنّاسِ. فَجاءَهُ رُومِیٌّ فَقالَ: یا رَسُولَ اللهِ أصنَعُ لَکَ شَیئًا تَقعُدُ عَلَیهِ؟ فَصَنَعَ لَهُ مِنبَرًا لَهُ دَرَجَتانِ و یَقعُدُ عَلَى الثّالِثَةِ.
      فَلَمّا صَعِدَ رَسُولُ اللهِ صلّی اله علیه و آله و سلّم خارَ الجِذعُ کَخُوارِ الثَّورِ. فَنَزَلَ إلَیهِ رَسُولُ اللهِ صلّی اله علیه و آله و سلّم فَسَکَتَ، فَقالَ: ”و الّذی نَفسِی بِیَدِهِ لَو لَم ألتَزِمْهُ لَما زالَ کَذا إلَى یَومِ القِیامَةِ!“ ثُمَّ أمَرَ بِها فَاقْتُلِعَتْ فَدُفِنَت تَحتَ مِنبَرِهِ.»
      ترجمه:
      «از انس بن مالک چنین روایت شده است که: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در روزهاى جمعه، پشت خود را به تنه درخت خرمایى که در مسجد نصب شده بود تکیه ‌داده و برای مردم خطبه ایراد مى‌فرمود. پس مردی رومى آمد و گفت: ”یا رسول الله، آیا اجازه می‌دهید براى شما چیزى بسازم که بر آن بنشینید؟“ و پس از آن منبرى ساخت که دو پله داشت و آن حضرت در مرتبه سوّم آن مى‌نشست.
      پس همین‌که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بر منبر برآمد، آن ستون همچون صداى گاو، به شدّت صیحه می‌کشید و ناله می‌کرد. پس حضرت از منبر به زیر آمد و به طرف آن ستون رفت تا آرام گرفت و فرمود: ”قسم به آن کسى که جان من در دست اوست اگر من خود را به آن نمى‌چسباندم و آن را در برنمی‌گرفتم، مازال تا قیامت این‌چنین ناله می‌نمود!“ سپس امر فرمود که آن درخت را کندند و در زیر منبر رسول خدا دفن نمودند.» (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

190
  • جاری شدن آب از انگشتان مبارک رسول خدا (ت)

  • و جاری شدن آب از میان انگشتان آن حضرت،1

  • دو مورد از تکلّم حیوانات با رسول خدا (ت)

  •  و تکلّم حیوانات با حضرت،2

    1. ـ امام شناسى، ج‌10، ص 270:
      «و نیز در مراجعت از تبوک قَتادَه در ضمن حدیث مفصّلى مى‌گوید: با من یک‌ إداوَه‌اى بود که آب خود را در آن نگه مى‌داشتم، و یک رَکْوَه‌اى* بود که در آن آب مى‌نوشیدم. رسول خدا از آب إداوۀ من صبح‌گاهى وضو ساخت و قدرى از آب آن زیاد آمد و فرمود: ”احتَفِظْ بِما فِى الإداوَةِ و الرَّکوَةِ فَإنَّ لَها شَأنًا؛ آب کوزه چرمى و آب‌خورى چرمى را نگاه دار که داراى اهمیت است.“
      رسول خدا نماز صبح را با ما به جاى آورده و در آن سوره مائده را تلاوت کردند و آن‌گاه سوار شد و در وقت ظهر به سپاهیان رسید. و ما با آن حضرت بودیم و از شدّت عطش نزدیک بود گردن‌هاى اشتران و اسبان جدا شود؛ دراین‌حال رسول خدا از من آن إداوَه و رَکوَه را خواست و آبی که در إداوه بود در رکوه ریخت و انگشتان خود را در آن رکوه (آب‌خورى) نهاد. از بین انگشتان او آب مى‌جوشید. مردم مى‌آمدند و آب برمى‌داشتند و آب به قدرى فیضان کرد که همه سیراب شدند و اسبان و شتران خود را سیراب کردند. و در آن لشگر دوازده هزار نفر شتر بود، و گفته مى‌شود: پانزده هزار نفر شتر بود و سى هزار نفر مرد بود و ده هزار عدد اسب بود. و این همان سرّى بود که پیغمبر صلّى الله علیه و آله و سلّم به أبوقَتاده گفتند: ”احتَفِظْ بِما فِى الرَّکوَةِ و الإداوَة.“ **
      * إدَواه ظرفى است به شکل کوزه هرمى شکل از پوست که در آن آب رانگاهدارى مى‌کنند و رکوَه ظرفى همچون کاسه از پوست که در آن آب مى‌آشامند.
      ** مغازى، ج3، ص 1040 و ص 1041؛ بحار الأنوار، ج 6، ص 629 از خرائج ‌و جرایح راوندى.» ـ پایان متن منقول از امام شناسی.
    2. ـ الف: شهادت سوسمار بر رسالت رسول خدا:
      مناقب آل أبی‌طالب، ج 1، ص 94؛ بحار الأنوار، ج 17، ص 406:
      «الخرائج و الجرائح‌ رُوِی‌ أنَّ النَّبِیَّ صلّی الله علیه و آله کانَ فی أصحابِهِ إذ جاءَهُ أعرابِیٌّ مَعَهُ ضَبٌّ قَد صادَهُ و جَعَلَهُ فی کُمِّهِ. قالَ: مَن هَذا؟
      قالُوا: هَذا النَّبِیُ‌!
      قالَ: و اللّاتِ و العُزَّى ما أحَدٌ أبغَضَ إلَیَّ مِنکَ و لَو لا أن تُسَمِّیَنِی قَومِی عَجُولًا لَعَجَّلتُ عَلَیکَ فَقَتَلتُکَ! [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

191
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] فَقالَ: ”ما حَمَلَکَ عَلَى ما قُلتَ؟ آمِن بِاللهِ!“
      قالَ: لا آمَنتُ أو یُؤمِنَ بِکَ هَذا الضَّبُّ، و طَرَحَهُ.
      فَقالَ النَّبِیُّ صلّی الله علیه و آله: ”یا ضَبُّ!“ 
      فَأجابَهُ الضَّبُّ بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ یَسمَعُهُ القَومُ: لَبَّیکَ و سَعدَیکَ یا زَینَ مَن وافَى القِیامَةَ!
      قالَ: ”مَن تَعبُدُ؟“
      قالَ: الّذی فی السَّماءِ عَرشُهُ و فی الأرضِ سُلطانُهُ و فی البَحرِ سَبِیلُهُ و فی الجَنَّةِ رَحمَتُهُ و فی النّارِ عِقابُهُ.
      قالَ: ”فَمَن أنا یا ضَبُّ؟“
      قالَ: رَسُولُ رَبِّ العالَمِینَ و خاتَمُ النَّبِیِّینَ. و قَد أفلَحَ مَن صَدَّقَکَ و خابَ مَن کَذَّبَکَ.
      قالَ الأعرابِیُّ: لا أتَّبِعُ أثَرًا بَعدَ عَینٍ لَقَد جِئتُکَ. و ما عَلَى ظَهرِ الأرضِ‌ أحَدٌ أبغَضَ إلَیَّ مِنکَ و إنَّکَ الآنَ أحَبُّ إلَیَّ مِن نَفسِی و والِدَیَّ. أشهَدُ أن لا إلَهَ إلّا اللهُ و أنَّکَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ.
      فَرَجَعَ إلَى قَومِهِ و کانَ مِن بَنِی سُلَیمٍ فَأخبَرَهُم بِالقِصَّةِ فَآمَنَ ألفُ إنسانٍ مِنهُم‌.»
      ترجمه: «در کتاب خرائج و جرائح راوندی روایت شده است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله در جمع اصحاب خود نشسته بود که ناگهان یک مرد اعرابی که سوسماری را گرفته و در آستین خود مخفی کرده بود، خدمت حضرت آمد و گفت: این شخص کیست؟
      اصحاب گفتند: پیامبر خداست!
      اعرابی گفت: قسم به لات و عزّی، در دنیا هیچ کس مبغوض‌تر از تو نزد من نیست و اگر قوم من مرا عجول نمی‌خواندند، هرآینه در مورد تو عجله کرده و تو را به قتل می‌رساندم.
      رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: ”چه چیز تو را به آنچه گفتی وادار کرده است؟! به خدا ایمان بیاور!“
      اعرابی گفت: ایمان نمی‌آورم مگر اینکه این سوسمار به تو ایمان آورد، و آن را از آستین خود بیرون انداخت.
      پیغمبر فرمود: ”ای سوسمار!“
      سوسمار به زبان عربی فصیح که همه شنیدند، جواب داد: لبیک و سعدیک، ای زینت کسانی که در قیامت بسر می‌برند!
      پیغمبر فرمود: ”چه کسی را می‌پرستی؟“
      سوسمار گفت: آن که در آسمان‌ عرش اوست، و در زمین سلطنت اوست، و در دریا سَبیل [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

192
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] اوست، و در بهشت رحمت اوست، و در آتش جهنّم عقاب اوست.
      پیغمبر فرمود: ”من کیستم ای سوسمار؟“
      سوسمار گفت: تو رسول و فرستاده پروردگار عالمیان و خاتم پیغمبران هستی. و حقّاً فلاح و رستگارى از آن کسى است که‌ تو را تصدیق کند و خَیبت و پشیمانى از آن کسى است که‌ تو را تکذیب نماید.
      اعرابی به رسول خدا عرض کرد: بعد از آنچه که بالعین و الوجدان دیدم، مسیر و مذهب دیگری را پیروی نخواهم نمود، و پیش از این در روی زمین هیچ‌کس از تو در نزد من مبغوض‌تر نبود و تحقیقاً الآن تو از جانم و پدر و مادرم محبوب‌تر و عزیزتر هستی. شهادت مى‌دهم که معبودى جز خداوند نیست و اینکه محمّد فرستاده اوست.
      آنگاه به سوی قبیله‌اش که بنی‌سلیم بودند، برگشت و قصّه را به آنها گفت و هزار نفر از آنها ایمان آوردند.» (محقّق)
      ب: شهادت شتر بر بی‌گناهی صاحبش در نزد رسول خدا:
      مناقب آل ابی‌طالب، ج 1، ص 97؛ بحار الأنوار، ج 17، ص 403؛ الخرائج، ج 1، ص 41:
      «و منها: أنَّ أعرابِیًّا بَدَوِیًّا یمانِیًّا أتَى النَّبِی صلّی الله علیه و آله و سلّم عَلَى ناقَةٍ حَمراءَ.
      فَلَمّا قَضَى تَحِیّتَهُ قالُوا: إنَّ النّاقَةَ الَّتِی تَحتَ الأعرابِی سَرِقَةٌ.
      قالَ: ”أ لَکم بَیّنَةٌ؟“
      قالُوا: نَعَم.
      قالَ: ”یا عَلِی، خُذ حَقَّ اللهِ مِنَ الأعرابِی إن قامَت عَلَیهِ البَیّنَةُ.“
      فَأطرَقَ الأعرابِی ساعَةً، ثُمَّ قالَ: ”قُم یا أعرابِی لِأمرِ اللهِ و إلّا فَأدلِ بِحُجَّتِک!“
      فَقالَتِ النّاقَةُ: و الّذی بَعَثَک بِالحَقِّ نَبِیًّا ـ یا رسولَ اللهِ‌ ـ إنَّ هَذا ما سَرَقَنِی و لا مَلَکنِی أحَدٌ سِواهُ.
      فَقالَ النَّبِی صلّی الله علیه و آله و سلّم: ”یا أعرابِی ما الّذی أنطَقَها بِعُذرِک و ما الّذی قُلتَ؟“
      قالَ: قُلتُ: اَللَهمّ إنَّک لَستَ بِرَبٍّ استَحدَثناک و لا مَعَک إلَهٌ أعانَک عَلَى خَلقِنا و لا مَعَک رَبٌّ فَیشرَکک فی رُبُوبِیّتِک. أنتَ رَبُّنا کما تَقُولُ و فَوقَ ما یقُولُ القائِلُونَ. أسألُک أن تُصَلِّی عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و أن تُبرِئَنِی بِبَراءَتِی!
      فَقالَ النَّبِی صلّی الله علیه و آله و سلّم: ”و الّذی بَعَثَنِی بِالحَقِّ نَبِیًّا لَقَد رَأیتُ المَلائِکةَ یبتَدِرُونَ أفواهَ الأزِقَّةِ یکتُبُونَ مَقالَتَک! ألا مَن نَزَلَ بِهِ مِثلُ ما نَزَلَ بِک فَلیقُل مِثلَ مَقالَتِک و لیکثِرِ الصَّلاةَ عَلَیّ  [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

193
  • معجزۀ رسول خدا در سیر نمودن جمعی کثیر از طعامی مختصر (ت)

  •  و سیر نمودن جمع کثیری را از طعام،1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] فَینقِذَهُ اللهُ تَعالَى.“‌»
      ترجمه: «و از معجزات رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم این است که: روزی یک مرد اعرابی که بدویّ و اهل یمن بود در حالی‌که سوار بر شتر سرخ رنگی بود، خدمت پیامبر اکرم رسید.
      چون سلام و تحیّت خود را ابلاغ کرد، مردم گفتند: این شتری که اعرابی بر آن سوار شده دزدی است!
      حضرت فرمود: ”بیّنه و شاهدی دارید؟“
      گفتند: بله یا رسول الله!
      رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: ”ای علی، اگر بیّنه‌ بر علیه او اقامه گشت، حقّ‌الله را از او بگیر!“
      اعرابی مدّتی سرش را به زیر انداخت و سپس حضرت فرمود: ”برخیز ای اعرابی و به امر و حکم خدا عمل کن، و الاّ حجّت و دلیل خود را بیاور!“
      در این هنگام، شتر به صدا درآمد و گفت: یا رسول الله، قسم به آن کسی که تو را به حق برانگیخته، این شخص مرا ندزدیده است و من مالکی غیر از او ندارم!
      پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: ”ای اعرابی، چه چیزی سبب شد و چه گفتی که خداوند این شتر را به عذر و بی‌گناهی تو، به نطق درآورد؟!“
      مرد اعرابی عرض کرد: گفتم: بارپروردگارا! حقّاً تو پروردگاری نیستی که ما تو را حادث کنیم (بلکه تو قدیم و ازلی هستی)، و با تو معبودی نیست تا در خلقِ ما تو را کمک کند، و با تو پروردگاری نیست تا در ربوبیّت تو شریک باشد. تو پروردگار ما هستی ‌چنان‌که تو خود گفتی، و مافوق آنچه که گویندگان می‌گویند می‌باشی. من از تو تقاضامندم که بر محمّد و آل محمّد درود فرستی و مرا به بی‌گناهی‌ام تبرئه نمایی!“
      آنگاه رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: ” سوگند به آن کسى که مرا به نبوّت برانگیخت‌، هرآینه ملائکه را دیدم که در اوّل هر کوچه‌ از یکدیگر سبقت می‌گرفتند و این کلام تو را می‌نوشتند! آگاه باش که هر کس به مثل آنچه که بر تو نازل گشت گرفتار گردد، باید مانند این کلام و دعای تو را بگوید و بر من زیاد درود بفرستد تا خداوند سبحان او را نجات دهد.“» (محقّق)
      ـ الف: برکت طعام در حدیث عشیره:
      امام شناسی، ج 10، ص40:
      «و أبوجعفر طبرى هم‌چنین در تاریخ خود روایت کرده است که: مردى به على علیه السّلام [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

194
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] گفت:”یا أمیرَالمُؤمنینَ، بِمَ وَرِثتَ ابنَ عَمِّکَ دونَ عَمُّکَ؛ به چه علّت تو از پسر عموى خودت إرث بردى نه از عمویت، اى امیر مؤمنان؟!“
      حضرت سه بار گفت: ”هاؤُم؛ بگیرید از من این مطلب را! بگیرید از من این مطلب را! بگیرید از من این مطلب را!“ تا آنکه مردم سرها و گردن‌هاى خود را بالا کشیدند و گوش‌هاى خود را آزاد ساختند. و سپس گفت:
      ”رسول خدا بنو عبدالمطلّب را در مکّه جمع نمود و ایشان أقوام پیغمبر بودند و هر یک از آنان خوراکش به قدر یک جَذَعَة و شرابش به قدر یک فِرْق بود،* و براى آنان یک مُد از طعام آماده کرد. همه خوردند و سیر و سیراب شدند و طعام همین‌طور به حال خود باقى بود؛ گویا کسى به آن دست نبرده است. و سپس یک غُمَر** آشامیدنى خواست و همه آشامیدند و سیراب شدند و آن آشامیدنى نیز همین‌طور به حال خود باقى بود؛ گویا از آن نوشیده نشده است. و سپس گفت:
      یا بَنى عَبدِالمُطَلِّب! إنِّى بُعِثتُ إلَیکم خاصَّة و إلى النّاسِ عامَّة؛ فَأیُّکُم یُبایِعُنى عَلى أنْ یَکُونَ أخِى و صاحِبى و وارِثى؟!
      و هیچ‌کس براى إجابت دعوت رسول خدا از جاى برنخاست و من برخاستم و سِنِّ من از همه کمتر بود. پیامبر گفت: بنشین؛ تا سه بار پیامبر دعوت خود را تکرار کرد و در هر بار من برخاستم و پیامبر گفت: بنشین. در مرتبه سوّم پیامبر دست خود را بر دست من زد و در این حال بدین‌جهت من از پسر عموى خودم إرث بردم نه از عموى خودم.“ ***
      جَذعَة برّه‌اى را گویند که شش ماه از او گذشته باشد. و فِرْق با کسر فاء، پیمانه بزرگى بود که أهل مدینه شیرهاى خود را با آن پیمانه مى‌کردند.
      ** غُمَر بر وزن عُمَر، کاسه کوچک را گویند؛ و مُدّ عبارت از یک چهارم صاع، و صاع قریب یک من است.
      *** شرح نهج البلاغه از طبع افست بیروت، ج 3، ص 254 و ص 255. و از طبع دار إحیاء الکتب العربیة مصر، ج 13، ص 210 تا ص 212. و تاریخ طبرى مطبعه استقامت، ج 2، ص 63 و ص 64. و در کنز العمال، ج 15، ص 154 و ص 155 شماره 435 آورده است و گفته است که احمد حنبل و طبرى در ضیاء در مختاره آورده‌اند.» ـ پایان متن منقول از امام شناسی.
      ب: برکت طعام در منزل جابر:
      منتهى الآمال، ج ‌1، ص 99:
      «جماعتى از محدّثان خاصّه و عامّه روایت کرده‌اند که جابر انصارى گفت: در جنگ خندق روزى حضرت پیغمبر صلّى الله علیه و آله و سلّم را دیدم که خوابیده و از گرسنگى سنگى بر شکم مبارک [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

195
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] بسته. پس به خانه رفتم و در خانه گوسفندى داشتم و یک صاع جو. پس زن خود را گفتم که: من حضرت را بر آن حال مشاهده کردم؛ این گوسفند و جو را به عمل آور تا آن حضرت را خبر کنم.
      زن گفت: برو و از آن حضرت رخصت بگیر اگر بفرماید به عمل آوریم.
      پس رفتم و گفتم: یا رسول الله، التماس دارم که امروز چاشت خود را به نزد ما تناول فرمایى!
      فرمود که: ”چه چیز در خانه دارى؟“
      گفتم: یک گوسفند و یک صاع جو.
      فرمود که: ”با هر که خواهم بیایم یا تنها؟“
      نخواستم بگویم تنها، گفتم با هر که مى‌خواهى و گمان کردم که على علیه السّلام را همراه خود خواهد آورد. پس برگشتم و زن خود را گفتم که: تو جو را به عمل آور و من گوسفند را به عمل مى‌آورم، و گوشت را پاره‌پاره کردم و در دیگ افکندم و آب و نمک در آن ریختم و پختم. و به خدمت آن حضرت رفتم و گفتم: یا رسول الله، طعام مهیّا شده است.
      حضرت برخاست و بر کنار خندق ایستاد و به آواز بلند ندا کرد که: ”اى گروه مسلمانان، اجابت نمایید دعوت جابر را!“ پس جمیع مهاجران و انصار از خندق بیرون آمدند و متوجّه خانه جابر شدند، و به هر گروهى از اهل مدینه که مى‌رسید مى‌فرمود: ”اجابت کنید دعوت جابر را!“ پس به روایتى هفت صد نفر، و به روایتى هشت صد، و به روایتى هزار نفر* جمع شدند.
      جابر گفت: من مضطرب شدم و به خانه دویدم و گفتم: گروه بى‌حدّ و احصا با آن حضرت رو به خانه ما آوردند.
      زن گفت که: آیا به حضرت گفتى که چه چیز نزد ما هست؟
      گفتم: بلى! 
      گفت: ”بر تو چیزى نیست؛ حضرت بهتر مى‌داند.“ آن زن از من داناتر بود.
      پس حضرت مردم را امر فرمود که بیرون خانه نشستند، و خود و أمیرالمؤمنین علیه السّلام داخل خانه شدند. و به روایت دیگر: ”همه را داخل خانه کرد و خانه گنجایش نداشت. هر طایفه که داخل مى‌شدند، حضرت اشاره به دیوار مى‌کرد و دیوار پس مى‌رفت و خانه گشاده مى‌شد تا آنکه آن خانه گنجایش همه را به هم رسانید.“
      پس حضرت بر سر تنور آمد و آب دهان مبارک خود را در تنور انداخت و دیگ را گشود و در دیگ نظر کرد و به زن گفت که: ”نان را از تنور بکن و یک‌یک به من بده!“ آن زن نان را از تنور مى‌کند و به آن حضرت مى‌داد.
      حضرت با أمیرالمؤمنین علیه السّلام در میان کاسه ترید مى‌کردند و چون کاسه پر شد، فرمود: [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

196
  • حرکت نمودن درخت به امر رسول خدا (ت)

  •  و حرکت نمودن درخت به امر آن حضرت،1 و غیر ذلک.

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] ”اى جابر، یک ذراع گوسفند را با مرق بیاور!“ آوردم و بر روى ترید ریختند و ده نفر از صحابه را طلبید که خوردند تا سیر شدند. پس بار دیگر کاسه را پر از ترید کرد و ذراع دیگر طلبیده و ده نفر خوردند. پس بار دیگر کاسه را پر از ترید کرد و ذراع دیگر طلبید و جابر آورد.
      و در مرتبه چهارم که حضرت ذراع از جابر طلبید، جابر گفت: یا رسول الله، گوسفندى بیشتر از دو ذراع ندارد و من تا حال سه ذراع آوردم! حضرت فرمود که: ”اگر ساکت مى‌شدى همه از ذراع این گوسفند مى‌خوردند!“
      پس با این نحو ده‌نفر ده‌نفر مى‌طلبید تا همه صحابه سیر شدند. پس حضرت فرمود: ”اى جابر، بیا تا ما و تو بخوریم!“ پس من و محمّد صلّى الله علیه و آله و سلّم خوردیم و بیرون آمدیم و تنور و دیگ به حال خود بود و هیچ کم نشده بود، و چندین روز بعد از آن نیز از آن طعام خوردیم.**
      مناقب ابن شهرآشوب.
      ** بحار الأنوار، ج 18، ص 32؛ الخرائج، ج 1، ص 27؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 103؛ دلائل النبوة بیهقى، ج 3، ص 443؛ تفسیر قمى، ج 2، ص 178؛ صحیح بخارى، مجلد 3، جزء 66/ 46.» ـ پایان متن منقول از منتهی الآمال.
      ج: مذبوحى که زنده شد:
      منتهی الآمال، ج 1، ص 97:
      «از حضرت سلمان ـ رضى الله عنه ـ روایت است که: چون حضرت رسول صلّى الله علیه و آله و سلّم داخل مدینه شد به خانه ابوایّوب انصارى فرود آمد و در خانه او به غیر از یک بزغاله و یک صاع گندم نبود. بزغاله را براى آن حضرت بریان کرد و گندم را نان پخت و به نزد حضرت آورد، و حضرت فرمود که در میان مردم ندا کنند که: هر که طعام مى‌خواهد بیاید به خانه ابوایّوب!
      پس ابوایّوب ندا مى‌کرد و مردم مى‌دویدند و مى‌آمدند مانند سیلاب، تا خانه پر شد و همه خوردند و سیر شدند و طعام کم نشد.
      پس حضرت فرمود که استخوان‌ها را جمع کردند و در میان پوست بزغاله گذاشت و فرمود: ”برخیز به اذن خدا!“ پس بزغاله زنده شد و ایستاد و مردم صدا به گفتن شهادتین بلند کردند.*
      بحار الأنوار، ج 18، ص 20» ـ پایان متن منقول از منتهی الآمال.
      ـ نهج‌البلاغه (عبده) ج 2، ص 158، خطبه قاصعه:
      «... و لَقَد کُنتُ مَعَهُ صلّی ‌الله ‌علیه‌ و آله لَمّا أتاهُ المَلأُ مِن قُرَیشٍ فَقالُوا لَهُ: یا مُحَمَّدُ، إنَّکَ قَدِ ادَّعَیتَ [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

197
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] عَظِیمًا لَم یَدَّعِهِ آباؤُکَ و لا أحَدٌ مِن بَیتِکَ؛ و نَحنُ نَسألُکَ أمرًا إن أجَبتَنا إلَیهِ و أرَیتَناهُ، عَلِمنا أنَّکَ نَبِیٌّ و رَسُولٌ، و إن لَم تَفعَل عَلِمنا أنَّکَ ساحِرٌ کَذّابٌ.
      فَقالَ صلّی ‌الله ‌علیه‌ و آله: ”و ما تَسألُونَ؟“
      قالُوا: تَدعُو لَنا هَذِهِ الشَّجَرَةَ حَتَّی تَنقَلِعَ بِعُرُوقِها و تَقِفَ بَینَ یَدَیکَ!
      فَقالَ صلّی ‌الله ‌علیه‌ و آله: ”إنَّ الله عَلی‌ کُلِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ؛ فإن فَعَلَ الله لَکُم ذَلِکَ أ تُؤمِنُونَ و تَشهَدُونَ بِالحَقِّ؟“
      قالُوا: نَعَم.
      قالَ: ”فإنِّی سأرِیکُم ما تَطلُبُونَ و إنِّی لأعلَمُ أنَّکُم لا تَفِیئُونَ إلَی خَیرٍ، و إنَّ فِیکُم مَن یُطرَحُ فِی القَلِیبِ و مَن یُحَزِّبُ الأحزابَ.“ ثُمَّ قالَ صلّی ‌الله ‌علیه‌ و آله: ”یا أیَّتُها الشَّجَرَةُ! إن کُنتِ تُؤمِنِینَ بِالله و الیَومِ الآخِرِ و تَعلَمِینَ أنِّی رَسولُ الله فانقَلِعِی بِعُرُوقِکِ حَتَّی تَقِفِی بَینَ یَدَیَّ بِإذنِ الله!“
      فَوالّذی بَعَثَهُ‌ بِالحَقِّ لانقَلَعَت بِعُرُوقِها و جاءَت، و لَها دَوِیٌّ شَدِیدٌ و قَصفٌ کَقَصفِ أجنِحَةِ الطَّیرِ حَتَّی وقَفَت بَینَ یَدَی رَسُولِ الله صلّی ‌الله ‌علیه‌ و آله مُرَفرِفَةً، و ألقَت بِغُصنِها الأعلَی عَلَی رَسُولِ الله صلّی ‌الله ‌علیه‌ و آله و بِبَعضِ أغصانِها عَلَی مَنکِبِی، و کُنتُ عَن یَمِینِهِ صلّی ‌الله ‌علیه‌ و آله.
      فَلَمّا نَظَرَ القَومُ إلَی ذَلِکَ قالُوا عُلُوًّا و استِکبارًا: فَمُرها فَلیأتِکَ نِصفُها و یَبقَی نِصفُها! فأمَرَها بِذَلِکَ فأقبَلَ إلَیهِ نِصفُها کأعجَبِ إقبالٍ و أشَدِّهِ دَوِیًّا، فَکادَت تَلتَفُّ بِرَسولِ الله صلّی ‌الله ‌علیه‌ و آله.
      فَقالُوا کُفرًا و عُتُوًّا: فَمُر هَذا النِّصفَ فَلیَرجِع إلَی نِصفِهِ کَما کانَ! فأمَرَهُ صلّی ‌الله ‌علیه‌ و آله فَرَجَعَ.
      فَقُلتُ أنا: لا إلَهَ إلّا الله! إنِّی أوّلُ مُؤمِنٍ بِکَ یا رَسُولَ الله، و أوّلُ مَن أقَرَّ بِأنَّ الشَّجَرَةَ فَعَلَت ما فَعَلَت بِأمرِ الله تَعالَی، تَصدِیقًا بِنُبُوتِکَ و إجلالًا لِکَلِمَتِکَ.
      فَقالَ القَومُ کُلُّهُم: بَل ساحِرٌ کَذّابٌ، عَجِیبُ السِّحرِ، خَفِیفٌ فِیهِ، و هَل یُصَدِّقُکَ فِی أمرِکَ إلّا مِثلُ هَذا (یَعنُونِی)؟!
      و إنِّی لَمِن قَومٍ لا تأخُذُهُم فِی الله لَومَةُ لائِمٍ، سِیماهُم سِیما الصِّدِّیقِینَ و کَلامُهُم کَلامُ الأبرارِ، عُمّارُ اللَّیلِ و مَنارُ النَّهارِ، مُتَمَسِّکُونَ بِحَبلِ القُرآنِ، یُحیُونَ سُنَنَ الله و سُنَنَ رَسُولِهِ، لا یَستَکبِرُونَ و لا یَعلُونَ و لا یَغُلُّونَ و لا یُفسِدُونَ، قُلُوبُهُم فِی الجِنانِ و أجسادُهُم فِی العَمَلِ.»
      منتهى الآمال، ج ‌1، ص 84:
      «در نهج البلاغه و غیر آن، از حضرت أمیرالمؤمنین علیه السّلام منقول است که فرمود: [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

198
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] من با حضرت رسول صلّى الله علیه و آله و سلّم بودم روزى که اشراف قریش به خدمت آن حضرت آمدند و گفتند: یا محمّد، تو دعوى بزرگى مى‌کنى که پدران و خویشان تو نکرده‌اند و ما از تو امرى سؤال مى‌کنیم، اگر اجابت ما مى‌نمایى مى‌دانیم که تو پیغمبرى و رسول و اگر نکنى مى‌دانیم که ساحر و دروغ‌گویى.
      حضرت فرمود که: ”سؤال شما چیست؟“
      گفتند: بخوانى از براى ما این درخت را که تا کنده شود از ریشه خود و بیاید در پیش تو بایستد.
      حضرت فرمود که: ”خدا بر همه چیز قادر است، اگر بکند شما ایمان خواهید آورد؟“
      گفتند: بلى.
      فرمود که: ”من مى‌نمایم به شما آنچه طلبیدید و مى‌دانم که ایمان نخواهید آورد، و در میان شما جمعى هستند که کشته خواهند شد در جنگ بدر و در چاه بدر خواهند افتاد و جمعى هستند که لشکرها بر خواهند انگیخت و به جنگ من خواهند آورد.“ پس فرمود: ”اى درخت! اگر ایمان به خدا و روز قیامت دارى و مى‌دانى که من رسول خدایم، پس کنده شو با ریشه‌هاى خود تا بایستى در پیش من به اذن خدا!“
      پس به حقّ آن خداوندى که او را به حقّ فرستاد که آن درخت با ریشه‌ها کنده شد از زمین و به جانب آن حضرت روانه شد با صوتى شدید و صدایى مانند صداى بال‌هاى مرغان، تا نزد آن حضرت ایستاد و سایه بر سر مبارک آن حضرت انداخت و شاخ بلند خود را بر سر آن حضرت گشود، و شاخ دیگر بر سر من گشود و من در جانب راست آن حضرت ایستاده بودم.
      چون این معجزه نمایان را دیدند از روى علوّ و تکبّر گفتند: امر کن او را که برگردد و به دو نیم شود، و نصفش بیاید و نصفش در جاى خود بماند! حضرت آن را امر کرد و برگشت و نصفش جدا شد و با صداى عظیم به نهایت سرعت دوید تا به نزدیک آن حضرت رسید.
      گفتند: بفرما که این نصف برگردد و با نصف دیگر متّصل گردد! حضرت فرمود: و چنان شد که خواسته بودند.
      پس من گفتم: لا إله الّا الله! اوّل کسى که به تو ایمان مى‌آورد منم، و اوّل کسى که اقرار مى‌کند که آنچه درخت کرد از براى تصدیق پیغمبرى و تعظیم تو کرد، منم.
      پس همه آن کافران گفتند: بلکه ما مى‌گوییم که تو ساحر و کذّابى و جادوهاى عجیب دارى، و تو را تصدیق نمى‌کند مگر مثل اینکه در پهلوى تو ایستاده است.*
      فقیر گوید که: صاحب ناسخ نگاشته که: ”این معجزه که حضرت أمیرالمؤمنین علیه السّلام از حضرت رسول الله در تحریک درخت نقل فرموده، با قصّه ابرهه و ظهور ابابیل مشابهتى دارد؛ زیرا که على علیه السّلام خود را وصىّ پیغمبر صلّى الله علیه و آله و سلّم و امام مفترض‌الطّاعه مى‌شمرد، و خود را صادق و مصدّق مى‌دانست. در مسجد کوفه بر فراز منبر وقتى که بیست هزار کس در پاى منبر او گوش بر فرمان او داشتند نتواند بود که بر رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم دروغ بندد، و بگوید: پیغمبر درخت را پیش خود خواند و درخت فرمان‌بردار شد؛ چه این هنگام که على علیه السّلام این روایت مى‌کرد جماعتى حاضر بودند که با على علیه السّلام هنگام تحریک درخت حاضر بودند. و خطبه أمیرالمؤمنین علیه السّلام را کس نتواند تحریف کرد؛ چه هیچ کس را این فصاحت و بلاغت نبوده و بر زیادت از صدر اسلام تا کنون خطب آن حضرت در نزد علما مضبوط و محفوظ است.“ ** ـ انتهى.
      نهج البلاغه، خطبه 192؛ اعلام الورى، 22؛ حیاة القلوب، ج 3، ص 522 إلی 523؛ بحار الأنوار، ج 17، ص 389.
      ** ناسخ ‌التواریخ، حالات حضرت رسول صلّى الله علیه و آله و سلّم، جزء 5، ص 115.» ـ پایان متن منقول از منتهی الآمال.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

199
  • خواندن سر بریدۀ امام حسین علیه السلام بر بالای نیزه آیه کهف را

  •  در اینجا ختم سخن شد با روضه سر حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام‌ که از روی اعجاز قرآن خواند.1

    1. ـ نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 614:
      «شیخ مفید و امین‌الاسلام طَبْرسى هر دو روایت کرده‌اند که:
      پس از آنکه سر حضرت را به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد آوردند و زینب سلام الله علیها و اسراء را با حضرت سجّاد علیهم السّلام وارد کردند و آن گفتگوى عجیب و محاجّه لطیف از حضرت زینب صورت گرفت، چون صبح شد عبیدالله بن زیاد دستور داد تا سر حضرت را بر سر نى زده و در طرق و شوارع کوفه و در میان قبائل گردانیدند.
      از زَید بن أرقَم روایت است که إنَّهُ قالَ: مُرَّ بِهِ عَلَىَّ و هُوَ عَلَى رُمحٍ، و أنا فى غُرفَةٍ لى. فَلَمّا حاذانى، سَمِعتُهُ یَقرَأُ: ﴿أَمۡ حَسِبۡتَ أَنَّ أَصۡحَٰبَ ٱلۡكَهۡفِ وَٱلرَّقِيمِ كَانُواْ مِنۡ ءَايَٰتِنَا عَجَبًا﴾. فَقَفَّ و اللَهِ شَعرى، و نادَیتُ: رَأسُکَ و اللَهِ یا بنَ رَسولِ اللَهِ أعجَبُ و أعجَبُ!2
      ”گفت: من در غرفه‌ام بودم که آن سر را که بر سر نیزه‌اى زده بودند، از جلوى غرفه من عبور دادند. چون سر در برابر و محاذى من شد، شنیدم که این‌ آیه را می‌خواند:
      آیا اى پیغمبر تو گمان دارى که قصّه اصحاب کهف و رقیم، از آیات شگفت‌آور ما است؟!
      سوگند به خدا که موهاى بدنم راست شد، و به او صدا زدم: سر تو سوگند به خدا اى پسر [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

200
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] رسول خدا، شگفت‌انگیزتر است؛ شگفت‌انگیزتر است!“3
      در اینجاست که حجّة الاسلام نیّر تبریزى ـ رضوان الله علیه ـ در مقام تعجّب و شگفت می‌سراید:
      سر بى تن که شنیده است به لب آیۀ کهف؟ ** یا که دیده است به مِشکاة تنور آیۀ نور؟
      و این رثاء نیز مانند سایر مراثى او بسیار عالى است، و اوّل آن با این ابیات شروع می‌شود:
      اى ز داغ تو روان خون دل از دیدۀ حور ** بى تو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
      خاک بیزان به سر اندر سرِ نعش تو بنات ** اشک ریزان به بَر از سوگ تو شعراى غیور
      ز تماشاى تجلاّى تو مدهوش کلیم ** اى سرت سرّ أنا الله و سنان نخلۀ طور
      دیده‌ها گو همه دریا شو و دریا همه خون ** که پس از قتل تو منسوخ شد آئین سرور
      شمع أنجم همه گو اشک عزا باش و بریز ** بهر ماتم زده کاشانه چه ظُلمات و چه نور
      پاى در سلسله سجّاد و به سر تاجْ یزید ** خاک عالم به سر افسر و دیهیم و قصور
      دَیر ترسا و سر سبط رسول مدنى ** آه اگر طعنه به قرآن زند انجیل و زبور
      تا جهان باشد و بوده است که داده است نشان ** میزبان خفته به کاخ اندر و مهمان به تنور؟
      سر بى تن که شنیده است به لب آیۀ کهف؟ ** یا که دیده است به مشکاة تنور آیۀ نور؟4
      ـ تا آخر این مرثیه واقع بین.
      و از جمله مراثى شیواى اوست‌:
      قتل شهید عشق، نه کار خدَنگ بود ** دنیا براى شاه جهانْ‌دار تنگ بود
      عصفور هر چه باد هم آورد، باز نیست ** شهباز را ز پنجه عصفور ننگ بود
      آینه خود ز تاب تجلّى به هم شکست ** گیرم که خصم را دل پر کینه سنگ بود
      نیرو از آن گرفت، بر او آخت تیر کین ** قومى که با خداى مهیّاى جنگ بود
      عهد ألَسْت اگر نگرفتى عنان او ** شهد بقا به کام مخالف شرنگ بود
      از عشق پرس حالت جانبازى حسین ** پاى بُراق عقل در این عرصه لنگ بود
      احمد اگر به ذروه قوسین عروج کرد ** معراج شاه تشنه به سوى خدنگ بود
      از تیر کین چو کرد تهى شاه دین رکاب ** آمد فرا به گوش وى از پرده این خطاب
      کاى شهسوار بادیه ابتلاى ما ** بازآ که زان تست حریم لقاى ما
      معراج عشق را شب أسراست هین بران ** خوش خوش براق شوق به خلوت سراى ما
      [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

201
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل]
      تو از براى مائى و ما از براى تو ** عهدى است این فناى تو را با بقاى ما
      دادى سرى ز شوق و خریدى لقاى دوست ** هرگز زیان نبُرد کس از خون بهاى ما
      جانبازیت حجاب دوبینى به هم درید ** در جلوه‌گاه حسن، توئى خود به جاى ما
      بازآ که چشم ما ز ازل بر قدوم تست ** خود خاکروب راه تو بود انبیاى ما
      هین زان تست تاج ربوبیّت از ازل ** گر رفت بر سَنانْ سرت اندر هواى ما
      گر ز آتش عطش جگرت سوخت غم مخور ** از تست آب رحمت بى منتهاى ما
      ور سفله برد ز تو دستى، مشو ملول ** با شهپر خدنگ بپرّد هماى ما
      گسترده‌ایم بال ملائک به جاى فرش ** کازار بر تنت نکند کربلاى ما
      دلگیر گو مباد خلیل از فداى دوست ** کافى است اکبر تو ذبیح مناى ما
      کو نوح؟ گو به دشت بلا آى باز بین ** کشتى شکستگان محیط بلاى ما
      موسى ز کوه طور شنید ار جواب لَن ** گو باز شو به جلوه گه نینواى ما
      گر زنده جان ببُرد ز دار بلا مسیح ** گو دار کربلا نگر و مبتلاى ما
      منسوخ کرد ذکر اوائل حدیث تو ** اى داده تن ز عهد ازل بر قضاى ما5
      1) سوره الکهف (18) آیه 9.
      2) إرشاد مفید، طبع سنگى، ص 266 و 267؛ و إعلام الورَى، ص 248.
      3) آیة الله حاج شیخ محمّد حسین آل کاشف الغطاء (ره) در کتاب جنّة المأوَى در ص 370 و 371 از طبع اوّل، در ضمن بحث از عنوان: ”هل تکلَّم رأسُ الحسین علیه السّلام“ گوید:
      ”رئیس المحدّثین شیخ صدوق (ره) کلمات نیّره‌اى در این باب دارد که جهاراً در پاسخ سلطان رکن‌الدّوله (ره) بیان فرموده، و چون بستگى تمامى به موضوع ما دارد لهذا براى مزید بصیرت خواننده گرامى شایسته است در اینجا ذکر نماییم:
      در ضمن ترجمه احوال شیخ صدوق (ره) نقل شده است که سلطان رکن‌الدّوله روزى بر تخت سلطنت نشست و شروع کرد در تعریف و تمجید شیخ صدوق (ره)؛ چون پیش از این، بیانات شیخ و سخنان طلائى و درخشان وى را در تابش علم و منطق دیده بود. یکى از حضّار بر سلطان اعتراض کرد که: اعتقاد شیخ آن است که سر سیّدالشّهداء علیه السّلام روزى که بر سر نیزه آن را حمل می‌نمودند، سوره کهف را تلاوت می‌کرد. سلطان گفت: من از او این کلام را نشنیده‌ام ولیکن از او سؤال می‌نمایم. پس نامه‌اى به عنوان استفتاء براى او نوشت و از این مطلب پرسش نمود.
      شیخ صدوق (ره) در جواب نوشت: این روایت حکایت شده است از آن کسی که خودش از سر مطهّر آن حضرت شنید که آیاتى چند از سوره کهف را تلاوت می‌کند؛ إلاّ اینکه این مطلب از احدى از ائمّه معصومین علیهم السّلام نقل نشده است. مع‌ذلک ما آن را انکار نمی‌نماییم بلکه راست و درست می‌دانیم؛ به علّت آنکه وقتى ما جایز بدانیم در روز حشر دست‌ها و پاهاى گنهکاران و ستمگران به زبان آید و تکلّم نماید ـ هم‌چنان که قرآن بیان فرموده است: ﴿ٱلۡيَوۡمَ نَخۡتِمُ عَلَىٰٓ أَفۡوَٰهِهِمۡ وَتُكَلِّمُنَآ أَيۡدِيهِمۡ وَتَشۡهَدُ أَرۡجُلُهُم بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ﴾ (سوره یس (36) آیه 65) ـ همین‌طور جایز است سر حسین علیه السّلام سخن بگوید و قرآن تلاوت کند؛ زیرا وى خلیفة الله و إمام المسلمین است و از شباب اهل الجنّة و آقا و سرور بهشتیان است، و نواده پیغمبر اکرم صلّى الله علیه و آله و پسر وصىّ اوست، و مادرش فاطمه زهراء سیّده نساء عالمین است، صلوات الله علیهم أجمعین. بلکه انکار این مطلب بالمآل به انکار قدرت خدا و فضیلت رسول خدا صلّى الله علیه و آله برمی‌گردد. و چقدر شگفت است از کسی که انکار صدور أمثال این امور را می‌نماید درباره کسی که ملائکه در مصیبت او گریستند، و در آن رزیّه از آسمان خون چکید، و گروه جنّ با صداهاى خود نوحه‌سرائى کردند. و کسی که منکر این اخبار و خوارق عادات شود با اینکه صحیح می‌باشند، می‌تواند منکر جمیع شرایع و معجزات صادره از پیامبر و ائمّه علیهم السّلام گردد. بلکه همه ضروریّات دینیّه و دنیویّه را منکر شود؛ چرا که آنها نیز قویّة‌السّند و صحیحة‌الطّرق هستند که براى ما علم به صحّت مضامینشان حاصل شده است.“
      4) آتشکده، دیوان حجّة الإسلام شیخ محمّد تقى نیّر تبریزى، ص 121‌.
      5) آتشکده نیّر، ص 118 و 119.» ـ پایان متن منقول از نور ملکوت قرآن.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

202

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

203
  •   

  •   

  • مجلس روز دوازدهم: عظمت شخصیّت حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم

  •  ‌

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

204

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

205
  • بسم الله الرّحمن الرّحیم

  • و الصّلاة علی محمّد و آله الطّاهرین

  • و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام الدّین

  •  ‌

  • ﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ﴾.1

  • نظری به دنیای قبل از ظهور پیامبر اکرم

  •  نظری به دنیا قبل از پیدایش وجود مبارک حضرت رسالت صلّی الله علیه و آله و سلّم.

  •  بیان وقایع ایران از ظهور مزدک و قباد و انوشیروان و دست گرفتن زمام مؤبدان موبَد و آتشکدۀ فارس و وقایع عربستان و غارت قبائل و وقوع فحشاء و منکرات.

  •  شرح مختصری از حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله در سنّ طفولیّت و فوت پدرش عبدالله و مادرش آمنه بنت وهب و سرپرستی عبدالمطّلب و عبادت

    1. ـ سوره التّوبة (9) آیه 128. امام شناسی، ج 7، ص 47:
      «به تحقیق که پیغمبری از خود شما به سوی شما آمده است که مشکلات و سختی‌های وارده بر شما، تحمّلش برای او گران است، و بر سعادت و خیر شما و هدایت شما حریص است، و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است‌.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

206
  • آن حضرت در کوه حراء و وحی جبرائیل در کوه حراء:

  • ﴿بِسۡمِ ٱللَهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ * ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ * ٱقۡرَأۡ وَرَبُّكَ ٱلۡأَكۡرَمُ * ٱلَّذِي عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ * عَلَّمَ ٱلۡإِنسَٰنَ مَا لَمۡ يَعۡلَمۡ﴾؛1

  •  حضرت از کوه حراء‌ پیش خدیجه آمدند و مطلب را اظهار کردند و از شدّت هول و اضطرابِ وحی عبا بر خود پیچیده خوابیدند جبرائیل نازل شد:

  • ﴿بِسۡمِ ٱللَهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ *يَـٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ * قُمۡ فَأَنذِرۡ * وَرَبَّكَ فَكَبِّرۡ * وَثِيَابَكَ فَطَهِّرۡ * وَٱلرُّجۡزَ فَٱهۡجُرۡ * وَلَا تَمۡنُن تَسۡتَكۡثِرُ * وَلِرَبِّكَ فَٱصۡبِرۡ﴾.2

  •  و لذا پیغمبر اکرم مشغول تبلیغ و دعوت مردم به توحید شد:

  • ﴿بِسۡمِ ٱللَهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ *يَـٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُزَّمِّلُ * قُمِ ٱلَّيۡلَ إِلَّا قَلِيلٗا * نِّصۡفَهُۥٓ أَوِ ٱنقُصۡ مِنۡهُ قَلِيلًا * أَوۡ زِدۡ عَلَيۡهِ وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِيلًا * إِنَّا سَنُلۡقِي عَلَيۡكَ قَوۡلٗا ثَقِيلًا * إِنَّ نَاشِئَةَ ٱلَّيۡلِ هِيَ أَشَدُّ وَطۡ‍ٔٗا وَأَقۡوَمُ قِيلًا * إِنَّ لَكَ فِي ٱلنَّهَارِ سَبۡحٗا طَوِيلٗا * وَٱذۡكُرِ ٱسۡمَ رَبِّكَ

    1. ـ سوره العلق (96) آیات 1 إلی 5. امام شناسی، ج 11، ص 20:
      «به اسم الله که دارای دو صفت رحمانیّت و رحیمیّت است. * بخوان به اسم پروردگارت آن که آفریده است. * انسان را از عَلَق (خون بسته شده و یا سلّولی شبیه به کرم که نطفه باشد) آفریده است. * بخوان! و پروردگار تو بزرگ‌ترین و بزرگوارترین و گرامی‌ترین کریمان است. * آن پروردگاری که با قلم تعلیم نمود، * و به انسان تعلیم نمود آنچه را که ندانسته بود.»
    2. ـ سوره المدّثّر (74) آیات 1 إلی 7. ترجمه:
      «به اسم الله که دارای دو صفت رحمانیّت و رحیمیّت است. * ای دثار و ردا به خود پیچیده! برخیز و پیام انذار و بیم از هلاکت و نیستی را به قوم خود ابلاغ نما، * و پروردگارت را تکبیر گوی و به بزرگی یاد کن، * و لباس (عمل) خویشتن را (از هر آلودگی و زشتی) پاک کن‌ و مصون بدار، * و از پلیدی‌ها دوری نما! * و (بعد از امتثال این اوامر) بر کسی منّت مگذار، در حالی‌که عمل خود را بزرگ و بسیار ببینی و نسبت به آن دچار عجب شوی، * و در راه پروردگارت صبر پیشه کن‌!» (محقّق)

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

207
  • وَتَبَتَّلۡ إِلَيۡهِ تَبۡتِيلٗا * رَّبُّ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَٱتَّخِذۡهُ وَكِيلٗا * وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ وَٱهۡجُرۡهُمۡ هَجۡرٗا جَمِيلٗا﴾.1

  • داستان دعوت پیغمبر اکرم قوم و عشیره خود را

  •  داستان دعوت پیغمبر قوم و عشیره خود را:

  • ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ * وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ لِمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ * فَإِنۡ عَصَوۡكَ فَقُلۡ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تَعۡمَلُونَ﴾.2

  •  در اینجا مناسب است قضیّه دعوت کردن حضرت رسول عشیره خود را، و طبخ یک ران گوشت و یک صاع نان و یک چارک شیر [بیان شود]؛ که بعد از تبلیغ، ابولهب گفت: «محمّد عجب سحر عظیمی نمود؛ زیرا که ما را با یک صاع نان و یک چارک شیر و یک ران گوشت سیر نمود، در حالی‌که ما چهل نفر هستیم و اینها غذای یکی از ماست.»3 و مجلس خاتمه یافت، جلسۀ دیگری تشکیل دادند،

    1. ـ سوره المزّمّل (73) آیات 1 إلی 10. ترجمه:
      «به اسم الله که دارای دو صفت رحمانیّت و رحیمیّت است. * ای رِدا به خود پیچیده! * برخیز تمام شب را مگر مقدار اندکی از آن! * نصف شب را برخیز یا مقداری از نصف کم کن، * یا مقداری بر نصف اضافه کن، و قرآن را به طور ترتیل قرائت کن! * ما به زودی بر تو گفتار گرانی را القاء خواهیم نمود (متوجّه باش که این بار سنگین بر تو خواهد افتاد)! * تحقیقاً آنچه در شب می‌رسد، براى تو گامى استوارتر و گفتارى پایدارتر است، * و تحقیقاً از براى تو در روز مجال واسعى است که در این عالم کثرات شنا کنى (و آنچه را که در شب گرفته‌اى، در روز مصرف نمایى). * و یکسره منقطع به سوی خدا باش، و از همه چیزها ببر و بدو بپیوند! * خداوند پروردگار مشرق و مغرب است‌، هیچ معبودی نیست مگر او؛ بنابراین او را وکیل و کفیل و عهده‌دار خویش اختیار کن! * شکیبا باش بر آنچه (درباره تو) می‌گویند، و از ایشان به طور پسندیده و نیکو دوری گزین!» (محقّق)
    2. ـ سوره الشّعراء (26) آیات 214 إلی 216. امام شناسی، ج 1، ص 84:‌
      «ای پیمبر! اقوام نزدیک‌تر خود را از عذاب خدا بترسان، * و بال‌های رحمت خود را برای مؤمنینی که از تو پیروی می‌کنند پایین آور؛ * پس اگر مخالفت کردند بگو من از کردار شما بیزارم!»
    3. ـ مناقب آل ابی‌طالب، ج 1، ص 305.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

208
  • حضرت رسول اکرم عشیره خود را برای توحید دعوت کردند و فرمودند: «هر که زودتر اسلام بیاورد او خلیفه و جانشین من خواهد بود.» حضرت أمیرالمؤمنین علیه السّلام که در آن زمان طفلی بودند، ایمان آوردند.1

    1. ـ امام شناسی، ج 1، ص 84:‌
      «حضرت رسول الله اقوام و عشیره خود را دعوت نمودند و به آنها نبّوت خود را اعلام نمودند؛ طبق حدیثی که وارد شده و در نزد مورّخین و محدّثین از بزرگان اسلام به حدیث عشیره معروف است.
      علاّمه امینی گوید: ”این حدیث را بسیاری از ائمّه و حفّاظ حدیث از فریقین روایت کرده‌اند و در صحاح و مسانید خود درج نموده‌اند، و افراد دیگری از بزرگان حفاظ و ائمّۀ حدیث از افرادی که به قول و کلام آنها در اسلام اعتناء بسیاری است، آن حدیث را ملاحظه نموده و بدون هیچ‌گونه ایراد یا توقّفی در صحّت سند آن تلقّی به قبول کرده‌اند. و نیز بزرگان از مورّخین امّت اسلام و غیر اسلام آن حدیث را صحیح و قبول دانسته و در صحیفۀ تاریخ جزء مسلّمات ذکر نموده‌اند. و شعراء اسلام، و غیر اسلام، منظوماً آن حدیث را در سلک شعر در آورده، و در شعر ناشی صغیر متوفّی 365 قمریّه خواهی یافت.“1
      ما عین آن حدیث را اوّلاً از تاریخ طبری نقل می‌کنیم، و سپس در اطراف آن به بحث می‌پردازیم.
      طبری از ابن‌حمید، از سلمه از ابن‌اسحاق، از عبد‌الغفار بن قاسم، از منهال بن عمرو، از عبدالله بن حارث بن نوفل بن عبد‌المطلب، از عبدالله بن عبّاس، از علی بن أبی‌طالب روایت می‌کند که فرمود: چون آیه انذار بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله وارد شد: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ﴾، رسول الله صلّی الله علیه و آله مرا خواندند و گفتند:
      ”یا علی! خدای من مرا امر نمود که نزدیک‌ترین عشیره و اقوام خود را انذار کن؛ این امر بر من گران آمد، چون می‌دانستم که به مجرّد آنکه به این امر لب بگشایم، از آنها امور ناگواری سر خواهد زد. بنابراین سکوت اختیار کردم تا آنکه جبرائیل آمد گفت: ای محمّد! اگر مأموریت خود را انجام ندهی، پروردگارت تو را عذاب می‌کند. بنابراین یک صاع (که تقریباً یک من غذاست) برای ما طبخ کن و در آن ران گوسفندی قرار ده و یک قدح نیز از شیر فراهم نما، و سپس تمام فرزندان عبدالمطّلب را در نزد من حاضر کن تا با آنها سخن گویم و آنچه بدان مأموریّت دارم به آنها ابلاغ کنم.“
      علی گوید: آنچه را که رسول خدا به من امر نمود انجام دادم، و بنی عبدالمطّلب را به خانه پیغمبر دعوت نمودم. و در آن هنگام آنان چهل نفر بودند یا یکی بیشتر و یا یکی کمتر؛ در میان آنان عموهای آن حضرت ابوطالب و حمزه و عبّاس و ابولهب بودند. [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

209
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] چون همه آنها در نزد آن حضرت گرد آمدند، حضرت غذایی را که پخته بودم طلب کردند؛ من آن را آوردم. چون در مقابل آن حضرت گذاردم، رسول الله صلّی الله علیه و آله پاره‌ای از گوشت را با دست خود برداشته و با دندان‌های خود پاره‌پاره نمودند، و آن قطعات را دورادور آن ظرف بزرگ چیدند؛ سپس فرمودند به آن جماعت: ”شروع کنید بسم الله!“
      آنها همه خوردند و سیر شدند به طوری که دیگر حاجت به طعام نداشتند؛ و سوگند به خداوندی که جان علی در دست اوست آن غذایی که من در مجلس آوردم خوراک یک نفر از آنها بود! سپس حضرت فرمودند: ”این جماعت را سیراب کن!“
      من آن قدح شیر را آوردم و همه خوردند و سیراب شدند؛ و سوگند به خدا که آن قدح مقدار نوشیدنی یک تن از آنان بود!
      در ‌این‌حال چون رسول الله صلّی الله علیه و آله اراده سخن کردند، ابولهب در کلام پیشی گرفت و گفت: این صاحب شما از دیر زمانی پیش، شما را سحر می‌نمود!
      رسول الله با آنها به هیچ سخن لب نگشود.
      فردای آن روز فرمود: ”ای علی! این مرد در کلام من پیشی گرفت به سخنی‌ از خود که شنیدی، و بنابراین این قوم قبل از آنکه من سخن گویم متفرّق شدند؛ مانند همان غذایی را که دیروز آماده نمودی امروز نیز تهیه بنما، و این قوم را در نزد من گرد آور.“
      علی گوید: من چنان طعامی تهیه نمودم، و سپس آنها را در نزد آن حضرت حاضر ساختم. آن حضرت به من فرمودند: ”غذا بیاور!“ من آوردم و مانند دیروز غذا را به آنها تقسیم نمود؛ همه خوردند و نیازی دیگر نداشتند. سپس فرمود: آنها را سیراب کن! من قدح شیر را آوردم، همه آشامیدند به طوری که سیراب شدند. سپس رسول خدا زبان به سخن بگشود، و فرمود:
      ”ای پسران عبدالمطلب! به خدا سوگند من یاد ندارم جوانی از عرب را که برای قوم خود هدیه‌ای آورده باشد بهتر از آنچه من برای شما آورده‌ام؛ من برای شما خیر دنیا و آخرت آورده‌ام، و خداوند تعالی مرا امر نموده است که شما را به پرستش او بخوانم. کدام یک از شما در این امر به معاونت و یاری من بر می‌خیزد تا آنکه برادر و وصی من و جانشین من در میان شما بوده باشد؟!“
      علی می‌گوید: تمام آن جمعیت از پاسخ حضرت خودداری کردند، و من که در آن‌وقت از همه کوچکتر بودم و بی‌سرمایه‌تر و ژولیده‌تر و ساده‌تر، گفتم: من، ای پیغمبر خدا! یار و معین تو خواهم بود.2
      حضرت دست خود را بر گردن من گذارد، و فرمود: ”إنَّ هَذا أخِى و وَصیِیّى و خَلیفَتى فِیکُم؛ فاسمَعوا لَهُ و أطیِعُوا!“
       فرمود: ”این برادر من و وصّی من و جانشین من در میان شماست؛ پس کلام او را بشنوید و امر او را فرمان‌ برید.“
      علی می‌گوید: تمام قوم برخاستند، و می‌خندیدند و به ابوطالب می‌گفتند: این مرد تو را امر کرده است که کلام فرزندت را بشنوی و از او اطاعت کنی.3
      1) الغدیر، ج 2، ص 278.
      2) سیّد اسماعیل حمیری در دیوان خود ص 73 گوید:
      أبو حسن غلامٌ من قریش ** أبرُّهم و اکرمُهم نصابا
      دعاهم أحمدٌ لمّا أتته ** من الله النبوةُ فاستجابا
      فادّبه و علّمه و أملى ** علیه الوحىَ یکتُبه کتابا
      فأحـصىٰ کُـلَّمـا أملى عـلیه ** و بیَّنه له بابًا فبابًا
      تجریح این اشعار از أعیان الشیعه, ج 12, ص 216 است، و نیز حمیری از ص 203 به بعد سیزده بیت مفصلا راجع به حدیث عشیره آورده است‌.
      3) تاریخ طبری ج 2، ص 62 و 63.» ـ پایان متن منقول از امام شناسی.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

210
  •  پیغمبر اکرم سیزده سال در مکّه و ده سال در مدینه، مردم را دعوت فرمودند. و چهار سال تمام، مسلمین در شعب أبی‌طالب محصور بودند و با نهایت فقر زیست می‌نمودند.

  • فرازهایی از سیره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم

  •  پیغمبر دارای خلقی عجیب بودند. پیغمبر متواصل الأحزان، دائم الفکر، طویل السکوت بودند، با مردم به مهربانی و شفقّت رفتار می‌نمودند، بر همه کس سلام می‌کردند، در وفای به عهد پابر‌جا بودند، نعمت خدای را اگرچه اندک بود عظیم می‌شمردند، در امور دنیا هیچ‌گاه عصبانی نمی‌شدند، حضرت بر روی حصیر و خاک می‌‌نشستند، مانند عبد مؤدّب می‌نشستند، جلسه حضرت به شکل دایره بود، هر وقت وارد مجلسی می‌شدند هر جا که خالی بود می‌نشستند، غلیظ‌القلب نبودند، دارای ابّهت و جلالی عظیم بودند، با دست خود جامه و کفش خود را پینه می‌زدند، و روی حمار عاری سوار می‌شدند، و روزی به عایشه فرمودند این پرده را از نزد من دور کن زیرا هنگام نظر کردن یاد دنیا و زخارف دنیا می‌کنم.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

211
  •  در تبلیغ مؤمنین و هدایت کفّار سعی وافری داشتند: ﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ﴾، شب‌ها بیدار و به عبادت و تهجّد مشغول بودند، در جنگ‌ها خود مانند یک نفر از افراد مسئولیّت کارها را به عهده می‌گرفتند، خندق می‌کندند و در صف دشمن از همه نزدیک‌تر به دشمن واقع می‌شدند.

  • داستان یهودی و ریختن شکنبه گوسفند بر سر پیامبر اکرم

  •  حاجت مردم را برمی‌آوردند، به عوض صدمات و لطماتی که به حضرت می‌زدند حضرت مهربانی می‌کردند. (داستان یهودی و شکنبه گوسفند ریختن و اسلام آوردن او1)

    1. ـ نور ملکوت قرآن، ج ‌4، ص 336: 
      «جُرجى زَیدان شرحى از رنج‌هاى پیغمبر را بیان می‌کند، تا می‌رسد به‌ اینجا که مى‌گوید:
      ”پس از مرگ ابوطالب و خدیجه، کار بر پیغمبر دشوار شد، و قوم قریش از هر سو بر وى تاختند؛ به خصوص أبولهب و حَکَم بن [أبى‌]عاص و عُقبة بن أبى‌مُعَیط همسایگان پیغامبر، زیادتر از سائرین او را آزار می‌دادند. و غالباً هنگام نماز، شکنبه بر سر و روى پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم خالى می‌کردند، و خوراکش را آلوده مى‌ساختند.“»
      امام شناسى، ج ‌4، ص 144:
      «و اهل حدیث گفته‌اند که نصر بن حارث و عقبة بن أبى‌معیط و عمرو بن عاص، رحم (بچه‌دان)* شتر را برداشتند و وقتى که حضرت رسول در اطراف کعبه نماز مى‌خواندند در حال سجده روى سر حضرت گذاردند. حضرت صبر نمود و رأس خود را بلند نکرد و در سجده گریه کرد و بر آنها نفرین نمود. حضرت فاطمه علیها السّلام گریه‌کنان آمد و آن بچّه‌دان را از سر پدر باز گرفت و به کنار انداخت و پهلوى پدر نشست و همین‌طور گریه مى‌کرد تا رسول خدا سر از سجده برداشت و سه مرتبه عرض کرد: ”اَللَهمّ علیک بقریش؛ خدایا خودت شرّ قریش را دفع کن!“ سپس با صداى بلند سه بار عرض کرد: ”إنّى مظلومٌ فانتَصِر؛ خدایا من ستم دیده‌ام تو مرا یارى کن!“ و برخاست به منزل آمد. و این واقعه بعد از دو ماه از رحلت عمویش ابوطالب بوده است.**
      * ”عهدوا إلى سلا جمل و وضعوه على رأس رسول الله“: سَلى، بچّه‌دان و رحم است که بچّه در آن زندگى مى‌کند و اگر پاره شود بچّه و مادر هر دو مى‌میرند؛ به خلاف مشیمه که پوست نازکى است در داخل بچّه‌دان که روى بچّه است و با بچّه هنگام وضع حمل خارج مى‌شود.
      ** شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 282.» ـ پایان متن منقول از امام شناسی.

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

212
  •  ابداً تکبّر نمی‌کردند و مانند یک نفر مرد مسلمان متواضع و فروتن بودند به طوری‌که ابداً شخص ناشناس پیغمبر را از میان مردم نمی‌شناخت.

  • درخواست قصاص نمودن پیامبر اکرم از مردم مدینه

  •  در سال آخر روی منبر آمدند و فرمودند: هر کس از من طلبی دارد طلب کند، یا اگر حقّ قصاص دارد جبران نماید (داستان آن مرد و شلاّق زدن به سینه حضرت).1

    1. ـ بحار الأنوار، ج 22، ص 507؛ امالی، صدوق ص 634:
      «... ثُمَّ قالَ صلّی الله علیه و آله و سلّم: ”یا بِلالُ، هَلُمَّ عَلَیَّ بِالنّاسِ!“
      فاجتَمَعَ النّاسُ فَخَرَجَ رَسُولُ الله صلّی الله علیه و آله و سلّم مُتَعَصِّبًا بِعِمامَتِهِ مُتَوکِّئًا عَلَى قَوسِهِ حَتَّى صَعِدَ المِنبَرَ، فَحَمِدَ الله و أثنَى عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ: ”مَعاشِرَ أصحابِی! أیُّ نَبِیٍّ کُنتُ لَکُم؟ أ لَم أُجاهِد بَینَ أظهُرِکُم؟! أ لَم تُکسَر رَباعِیَتِی‌؟! أ لَم یُعَفَّر جَبِینِی؟! أ لَم تَسِلِ الدِّماءُ عَلَى حُرِّ وجهِی حَتَّى کَنَفتْ [لَثِقتْ] لِحیَتِی؟! أ لَم أُکابَدِ الشِّدَّةَ و الجَهدَ مَعَ جُهّالِ قَومِی؟! أ لَم أربَط حَجَرَ المَجاعَةِ عَلَى بَطنِی؟!“
      قالُوا: بَلَى یا رَسُولَ الله! لَقَد کُنتَ لِلَّهِ صابِرًا، و عَن مُنکَرِ بَلاءِ الله ناهِیًا؛ فَجَزاکَ الله عَنّا أفضَلَ الجَزاءِ!
      قالَ: ”و أنتُم فَجَزاکُمُ الله!“ ثُمَّ قالَ: ”إنَّ رَبِّی عَزَّوجَلَّ حَکَمَ و أقسَمَ أن لا یَجُوزَهُ ظُلمُ ظالِمٍ؛ فَناشَدتُکُم بِالله، أیُّ رَجُلٍ مِنکُم کانَت لَهُ قِبَلَ مُحَمَّدٍ مَظلِمَةٌ إلّا قامَ فَلیَقتَصَّ مِنهُ، فالقِصاصُ فِی دارِ الدُّنیا أحَبُّ إلَیَّ مِنَ القِصاصِ فِی دارِ الآخِرَةِ عَلَى رُءُوسِ المَلائِکَةِ و الأنبِیاءِ!“
      فَقامَ إلَیهِ رَجُلٌ مِن أقصَى القَومِ یُقالُ لَهُ: سَوادَةُ بنُ قَیسٍ، فَقالَ لَهُ: فِداکَ أبِی و أُمِّی یا رَسُولَ الله! إنَّکَ لَمّا أقبَلتَ مِنَ الطّائِفِ استَقبَلتُکَ و أنتَ‌ عَلَى ناقَتِکَ العَضباءِ و بِیَدِکَ القَضِیبُ المَمشُوقُ؛ فَرَفَعتَ القَضِیبَ و أنتَ تُرِیدُ الرّاحِلَةَ فأصابَ بَطنِی و لا أدرِی عَمدًا أو خَطأً؟!
      فَقالَ: ”مَعاذَ الله أن أکُونَ تَعَمَّدتُ!“ ثُمَّ قالَ: ”یا بِلالُ، قُم إلَى مَنزِلِ فاطِمَةَ فأتِنِی بِالقَضِیبِ المَمشُوقِ!“
      فَخَرَجَ بِلالٌ و هُو یُنادِی فِی سِکَکِ المَدِینَةِ: مَعاشِرَ النّاسِ! مَن ذا الّذی یُعطِی القِصاصَ مِن نَفسِهِ قَبلَ یَومِ القِیامَةِ؟! فَهَذا مُحَمَّدٌ صلّی الله علیه و آله و سلّم یُعطِی القِصاصَ مِن نَفسِهِ قَبلَ یَومِ القِیامَةِ. [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

213
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] و طَرَقَ بِلالٌ البابَ عَلَى فاطِمَةَ علیها السّلام و هُو یَقُولُ: یا فاطِمَةُ! قُومِی فَوالِدُکِ یُرِیدُ القَضِیبَ المَمشُوقَ!
      فأقبَلَت فاطِمَةُ علیها السّلام و هِیَ تَقُولُ: ”یا بِلالُ و ما یَصنَعُ والِدِی بِالقَضِیبِ و لَیسَ هَذا یَومَ القَضِیبِ!“
      فَقالَ بِلالٌ: أ ما عَلِمتِ أنَّ والِدَکِ قَد صَعِدَ المِنبَرَ و هُو یُودِّعُ أهلَ الدِّینِ و الدُّنیا؟!
      فَصاحَت فاطِمَةُ علیها السّلام و قالَت: ”وا غَمّاه لِغَمِّکَ یا أبَتاه! مَن لِلفُقَراءِ و المَساکِینِ و ابنِ السَّبِیلِ یا حَبِیبَ الله و حَبِیبَ القُلُوبِ!“ ثُمَّ ناولَت بِلالًا القَضِیبَ، فَخَرَجَ حَتَّى ناولَهُ رَسُولَ الله صلّی الله علیه و آله و سلّم.
      فَقالَ رَسُولُ الله: ”أینَ الشَّیخُ؟“
      فَقالَ الشَّیخُ: ها أنا ذا یا رَسُولَ الله، بِأبِی أنتَ و أُمِّی!
      فَقالَ: ”تَعالَ فاقتَصَّ مِنِّی حَتَّى تَرضَى!“
      فَقالَ الشَّیخُ: فاکشِف لِی عَن بَطنِکَ یا رَسُولَ الله!
      فَکَشَفَ صلّی الله علیه و آله و سلّم عَن بَطنِهِ، فَقالَ الشَّیخُ: بِأبِی أنتَ و أُمِّی یا رَسُولَ الله! أ تاذَنُ لِی أن أضَعَ فَمِی عَلَى بَطنِکَ؟!
      فأذِنَ لَهُ، فَقالَ: أعُوذُ بِمَوضِعِ القِصاصِ مِن بَطنِ رَسُولِ الله مِنَ النّارِ یَومَ النّارِ!
      فَقالَ رَسُولُ الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: ”یا سَوادَةَ بنَ قَیسٍ، أ تَعفُو أم تَقتَصُّ؟“
      فَقالَ: بَل أعفُو یا رَسُولَ الله!
      فَقالَ صلّی الله علیه و آله و سلّم: ”اَللَهمّ اعفُ‌ عَن سَوادَةَ بنِ قَیسٍ کَما عَفا عَن نَبِیِّک‌... .“»
      ترجمه:
      «... سپس رسول خدا فرمود: ”ای بلال، مردم را به نزد من بطلب تا در مسجد جمع شوند!“
      چون مردم جمع شدند، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در حالی‌که عمامه بر سر بسته و بر کمان خود تکیه زده بود از منزل بیرون آمد، تا آنکه وارد مسجد شد و بر فراز منبر رفت و حمد و ثناى خدا را بجا آورد و سپس فرمود: ”ای جماعت اصحاب من! چگونه پیغمبری برای شما بودم؟ آیا من شخصاً در میان شما جهاد نکردم؟! آیا دندان‌های رباعی* من نشکست؟! آیا پیشانی من بر خاک نیامد؟! آیا خون بر صورت‌ من روان نشد تا آنکه محاسن مرا فراگرفت؟! آیا با جهّال قوم خود، متحمّل شدّت و مشقّت نشدم؟! آیا سنگ مجاعه بر شکم خویش نبستم؟!“ [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

214
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] اصحاب گفتند: بلی یا رسول الله! به تحقیق که تو برای خدا صابر و متحمّل و شکیبا بودی و از وقوع در فتنه‌های منکر و منهیّۀ خداوند نهی می‌فرمودی؛ پس خدا تو را از جانب ما بهترین جزا عنایت کند!
      فرمود: ”خداوند به شما هم جزای خیر دهد!“
      آنگاه فرمود: ”پروردگار من ـ عزّوجلّ ـ حکم کرده و سوگند یاد فرموده که از ظلم هیچ ظالمی نگذرد؛ پس شما را به خدا سوگند می‌دهم که هر کس از شما مظلمه‌ای بر عهده محمّد دارد، البتّه برخیزد و از او قصاص کند که قصاص در دار دنیا نزد من محبوب‌تر است از قصاص در آخرت در برابر گروه ملائکه و انبیاء!“
      مردی از آخر مردم که او را سوادة بن قیس می‌گفتند برخاست و عرض کرد: پدرم و مادرم فدایت شود اى رسول خدا! در هنگامی که از طائف بازمی‌گشتی من به استقبال تو آمدم، در حالی‌که سوار ناقه عضباء بودی و قضیبِ ممشوق (چوب‌دستی باریک و بلند) خود را در دست داشتی؛ چون آن را بلند کردی که بر راحله خود بزنی بر شکم من خورد و من نمی‌دانم که از روی عمد و غرض بود یا از روی خطاء!
      فرمود: ”معاذ الله، به خدا پناه می‌برم که به عمد کرده باشم!“ سپس فرمود: ”ای بلال، برخیز و به منزل فاطمه برو و همان قضیب ممشوق را بیاور!“
      چون بلال از مسجد بیرون آمد، در کوچه‌های مدینه فریاد می‌زد: ای جماعت مردم! کیست که پیش از فرارسیدن روز قیامت نفس خود را در معرض قصاص قرار دهد؟! پس این محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم است که پیش از روز قیامت خویشتن را در معرض قصاص درآورده است!
      بلال درب خانه فاطمه سلام الله علیها را کوبید و ‌گفت: ای فاطمه! برخیز که پدرت قضیب ممشوق خود را می‌خواهد!
      در این حال فاطمه علیها السّلام بدو روی آورد در حالی‌که می‌گفت: ”ای بلال، پدرم با قضیب می‌خواهد چه کند؛ امروز روز (کار داشتن با) قضیب نیست؟!“
      بلال گفت: مگر نمی‌دانی که پدرت بر منبر برآمده و اهل دین و دنیا را وداع می‌کند؟!
      چون فاطمه علیها السّلام سخن وداع شنید، فریاد برآورد و گفت: ” اى غم و اندوه کجایید بیایید ببینید چه غم و اندوهى بر پدر من وارد شده! دیگر چه ‌کسی برای فقراء و مساکین و ابن‌سبیل (پناه و سرپرست) باشد، ای حبیب خدا و ای محبوب دل‌ها!“ پس فاطمه علیها السّلام قضیب را به بلال داد و بلال از منزل بیرون آمد تا آن را خدمت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم رساند.
      رسول خدا فرمود: ”این شیخ (پیرمرد) کجاست؟“
      شیخ گفت: این منم یا رسول الله، پدر و مادرم فدایت گردد!
      فرمود: ”بیا و از من قصاص کن تا راضی شوی.“
      شیخ گفت: شکم خود را برای من برهنه کن، یا رسول الله!
      چون رسول خدا شکم گشود، شیخ گفت: پدر و مادرم فدای تو باد، ای رسول خدا! آیا به من اذن می‌دهی دو لب خود را بر شکم مبارک تو گذارم؟
      رسول خدا به او اذن دادند؛ پس عرضه داشت: پناه می‌برم به موضع قصاص از شکم رسول خدا، از آتش روز آتش.
      رسول خدا فرمود: ”ای سوادة بن قیس! آیا عفو می‌کنی یا قصاص می‌نمایی؟“
      عرض کرد: بلکه عفو کردم یا رسول الله!
      رسول خدا فرمود: ”بار خداوندا، از سوادة بن قیس بگذر چنانچه از پیغمبرت درگذشت‌!“» (محقّق)
      امام شناسی، ج 1، ص 54، تعلیقه 1: «چهار دندان از جلوى دهان را ثنایا گویند (دو از بالا و دو از زیر) و چهار دندان متّصلٌ‌به را رُباعیّات گویند (دو از بالا و دو از زیر).»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

215
  • کسالت رسول خدا و نماز خواندن ابی‌بکر 

  •  کسالت حضرت و نماز خواندن ابی‌بکر،1 و [اینکه حضرت] روی پلّۀ اوّل

    1. ـ ارشاد القلوب، ج 2، ص 339؛ بحار الأنوار، ج 28، ص 109؛ امام شناسى، ج 13، ص 124:
      «... بلال هنگام نماز صبح آمد و رسول الله صلّى الله علیه و آله در تاب مرض بود؛ بلال ندا کرد: ”الصّلاةَ یَرحمکُمُ اللهُ.“ رسول خدا از نداى بلال متوجّه موقع نماز شد و گفت: ”بعضى از مردم با مردم نماز بخوانند؛ من الآن به توجّه نفس خویش‌ مشغولم.“ عائشه گفت: امر کنید ابوبکر نماز کند، حفصه گفت: امر کنید عمر نماز کند.
      رسول خدا صلّى الله علیه و آله چون دید این دو نفر در حالی‌که هنوز خودش زنده است این‌طور حریصند در اینکه آوازه پدر خود را بلند کنند و جلال و عظمتش را بنمایانند، و مفتون و شیفته این نام و نشان هستند، فرمود: ”اُکفُفنَ فَإنّکُنّ صُوَیحِباتُ یُوسُفَ؛ دست از این شخصیّت‌طلبى بردارید، شما تحقیقاً مانند زنان فتنه‌گر زمان یوسف مى‌باشید که هر یک در پنهانى براى یوسف پیغام عمل شنیع و مراوده فرستادند!“
      پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله از ترس آنکه مبادا یکى از آن دو نفر با مردم نماز بخوانند، خود برخاست که به مسجد برود. پیامبر آن دو را امر کرده بود که با اُسامه از مدینه خارج گردند و خبرى از تخلّف آنها نداشت؛ امّا چون از عائشه و حفصه آن گفتارشان را شنید، دانست که آنها از امر وى تخلّف نموده‌اند.
      پیامبر صلّى الله علیه و آله در رفتن به مسجد مبادرت کرد براى آنکه فتنه را بخواباند و شبهه را زایل نماید. و چون ایستاد از شدّت ضعف قدرت آن را نداشت که بر روى زمین قرار گیرد. دست‌هاى او را علىّ بن أبى‌طالب علیه السّلام و فضل بن عبّاس گرفتند و او بر آنها تکیه داده و در حالى‌که از شدّت مرض و ضعف پای‌هاى مبارکش بر زمین کشیده مى‌شد داخل مسجد شد.
      چون داخل مسجد شد، دید ابوبکر مبادرت به نماز کرده است و در محراب ایستاده است. حضرت با دست خود اشاره فرمود که عقب برو! ابوبکر عقب رفت، و رسول خدا جاى او ایستاد و تکبیر گفت و همان نمازى را که ابوبکر خوانده بود از اوّل شروع کرد و اعتنائى بر مقدارى از نماز که ابوبکر خوانده بود ننمود.»

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

216
  • نشستند و فرمودند: «إنّی تارکٌ فیکم الثّقلین کتابَ الله و عترتی» ـ الخ.1

  • مانع شدن عمر از آوردن کاغذ و دوات برای رسول الله

  •  قضیّه طلبیدن دوات و نامه، و کلمات عمر در حال مرض.2

    1. ـ بحار الأنوار، ج 2، ص 225؛ امام شناسی، ج 1، ص 31:
      «”إنّى تارکٌ فِیکُم الثَقَلینِ کِتابَ اللهِ و عِترَتى أهلَ بَیتى، لَن یَفتَرقا حَتّى یَردا عَلَىَّ الحَوض‌؛ من در میان شما دو چیز بزرگ و سنگین از خود به یادگار می‌گذارم: یکی کتاب خدا و دیگری عترت من، یعنی اهل بیت من هستند، و این دو هیچ‌گاه از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.“»
      جهت اطّلاع بیشتر پیرامون این حدیث شریف از حیث سند و دلالت و ابحاث کلامی آن رجوع شود به: امام شناسی، ج 13. (محقّق)
    2. ـ امام شناسی، ج 1، ص 269:
      «رسول الله صلّى الله علیه و آله در معرّفى و نصب علىّ بن أبى‌طالب اهتمام بسیار داشت؛ حتّى در مرض موت توصیه و سفارش مى‌فرمود و مردم را به پیروى از آن حضرت دعوت مى‌فرمود، تا سرحدّی‌ که در همان ساعات آخر حیات کاغذ و قلمى خواستند تا بنویسند درباره امامت آن حضرت آنچه باید بنویسند.
      ولى افسوس، و هزار افسوس، که عمَر مانع شد و نگذاشت مقصود رسول خدا تحقّق یابد، و گفت: مرض بر او غلبه کرده، هذیان مى‌گوید، کتاب خدا ما را بس است. رسول خدا با یک دنیا اندوه و غمّ چشم از جهان بستند.
      ابن‌سعد در طبقات با اسناد خود از سعید بن جُبیر از ابن‌عبّاس روایت مى‌کند، قال:
      اشتکى النّبى صلّى الله علیه و آله یوم الخمیس؛ فَجَعَلَ (یعنى ابن‌عبّاس) یَبْکى و یَقول: [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

217
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] یَومُ الخَمیس و ما یَومُ الخَمیس! اشتَدَّ بِالنّبى صلّى الله علیه و آله وَجَعُهُ فقال: ”اِئتونى بِدَواةٍ و صَحیفَةٍ أکتُبْ لَکُم کِتابًا لا تَضِلّوا بَعدَهُ أبَدًا!“ قالَ: فقال بَعضُ مَن کانَ عِندَهُ: إنَّ نَبِىَّ اللهِ لَیَهجُرُ! قال: فقیل لَهُ: ألا نَأتیکَ بِما طَلَبتَ؟ قال: أ و بَعدَ ماذا؟ قال: فَلَم یَدعُ بِهِ.1
      ابن‌عبّاس مى‌گوید: در روز پنجشنبه رسول خدا صلّى الله علیه و آله از مرض متألّم و ناراحت بودند؛ ابن‌عبّاس گریه مى‌کرد و مى‌گفت:
      روز پنجشنبه و نمى‌دانید در روز پنجشنبه چه خبر بود! درد و مرض پیغمبر شدّت کرد و فرمود: ”یک دوات و صفحه‌اى بیاورید تا براى شما مطلبى را بنویسم که پس از آن هیچ‌گاه گمراه‌ نشوید!“ ابن‌عبّاس گوید: بعض افراد مجلس گفت: پیغمبر خدا هذیان مى‌گوید! ابن‌عبّاس گوید: و پس از آن به رسول خدا گفته شد: آیا بیاوریم آنچه را مى‌خواستى؟ فرمود: ”آیا بعد از این حادثه واقع شده؟“ و رسول خدا دیگر طلب ننمود.
      و با سند دیگر از سعید بن جعفر روایت مى‌کند که ابن‌عبّاس گفت:
      یوم الخمیس و ما یوم الخمیس! قال: اشتَدَّ بِرَسولِ الله صلّى الله علیه و آله وَجَعُهُ فى ذلِکَ الیَوم، فَقالَ: ”اِئتونى بِدَواةٍ و صَحیفةٍ أکتُبْ لَکُم کِتابًا لا تَضِلّوا بَعدَهُ أبَدًا!“ فَتَنازَعوا و لا یَنبَغى عِندَ النّبى التَّنازُعُ، فقالوا: ”ما شَأنُهُ؟! أ هَجَرَ؟! استَفهَموه!“ فَذَهَبوا یُعیدونَ عَلَیهِ، فقال: ”دَعونى! فَالَّذى أنا فیه خَیرٌ مَمّا تَدعونَنى الَیهِ.“ ـ الحدیث. 2
      ابن‌عبّاس می‌گوید: روز پنجشنبه، و نمی‌دانید روز پنجشنبه، چه روزی بود! کسالت رسول خدا صلّی الله علیه و آله شدّت کرد و فرمود: ”دوات و صفحه‌ای بیاورید تا برای شما مکتوبی را بنویسم که پس از آن هیچ‌گاه گمراه نشوید!“ و درحالی‌‌که در نزد پیغمبر خدا دعوی و تنازع جایز نیست، نزاع کردند و گفتند: ”حالش چگونه است؟! آیا هذیان می‌گوید؟! از او سؤال کنید!“ رفتند بار دیگر از رسول خدا بپرسند که چه می‌خواهد، فرمود: ”واگذارید مرا! آنچه من الآن در آن هستم بهتر است از آنچه شما مرا به آن می‌خوانید.“
      و با سند دیگر از جابر بن عبدالله انصاری روایت کند که:
      لمّا کان فی مَرضِ رَسولِ الله صلّی اللهِ علیه و آله الّذی تُوُفِّیَ فیه، دَعا بصحیفَةٍ لِیَکتُبَ فیها لأُمَّتِه کتابًا لا یُضِلّون و لا یُضَلّون. قال: فکان فی البیت لَغطٌ و کَلامٌ و تَکَلَّمَ عُمَرُ بنُ الخَطّاب، قال: فَرَفَضَهُ النَّبی‌.
      جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: رسول خدا صلّی الله علیه و آله در مرض موت خود صفحه‌ای خواستند تا در آن نامه‌ای برای امّت خود بنویسند که بر اثر آن، امت گمراه نکنند و گمراه نشوند. جابر گوید: در اطاق رسول خدا در اثر این درخواست پیغمبر سخنانی رفت و صدا بلند شد و عمر بن خطاب تکلّم نمود، و پیغمبر او را طرد فرمود. [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

218
  • ...1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] و با سند دیگر از عمر بن خطّاب روایت می‌کند:
      قال: کنّا عند النّبی و بیننا و بینَ النّساء حجابٌ. فقال رسول الله صلّی الله علیه و آله: ”اِغسلونی بسبع قِرَبٍ، و أْتونی بصَحیفَةٍ و دَواة، أکتُبْ لکم کتابًا لن تَضِلّوا بَعدَه أبدًا!“ فَقال النِّسوَةُ: اِئتوا رَسولَ اللهِ صلّی الله علیه و آله بِحاجَتِهِ. قال عمرُ: فَقلتُ: اُسکُتنَ فإنّکُنَّ صَواحِبُه، إذا مَرِضَ عَصَرتُنَّ أعیُنَکُنَّ و إذا صَحَّ أخَذتُنَّ بِعُنُقِه! فَقال رسول الله صلّی الله علیه و آله: ”هُنَّ خیرٌ مِنکم.“3
      عمر بن خطاب گوید: ما در محضر پیغمبر خدا بودیم و بین ما و جماعت زنان پرده و حجابی بود. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: ”مرا با هفت مشک آب غسل دهید، و یک صفحه و دوات بیاورید تا برای شما مکتوبی بنویسم که بعد از آن هیچ‌گاه گمراه نشوید!“ زنان گفتند: آنچه را که رسول خدا طلب کرده است برایش بیاورید. عمر می‌گوید: من گفتم: ای زنان ساکت باشید! چون شما همبستران او هستید، چون مریض گردد چشمان خود را به اشک می‌فشرید و چون صحّت یابد بگردن او دست می‌آویزید! رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: ”این زنان بهتر از شما هستند.“
      و با سند دیگر از ابن عبّاس روایت می‌کند:
      قال: لمّا حضرتْ رسولَ الله صلّی الله علیه و آله الوفاةُ و فی البیت رجالٌ فیهِم عمرُ بنُ الخَطابِ، فقال رسولُ الله صلّی الله علیه و آله: ”هَلُمَّ أکتُبْ لَکم کتابًا لن تَضِلّوا بَعدَه!“ فقال عمرُ: إنَّ رسولَ الله قد غَلَبَهُ الوَجَعُ و عندکم القرآنُ؛ حَسبُنا کتابَ اللهِ. فَاختَلَفَ أهلُ البیتِ و اختَصَموا؛ فمنهم مَن یَقولُ: قَرِّبوا یَکتُبْ لکم رسولُ الله صلّی الله علیه و آله، و منهم مَن یقولُ: ما قالَ عمرُ. فلمّا کَثُرَ اللَّغطُ و الاختِلافُ و غَمّوا رسولَ الله صلّی الله علیه و آله فقال: ”قوموا عَنّی!“ فقالَ عُبیدُاللهِ بن عبدِالله فکان ابنُ‌عبّاس یقول: الرَّزیَّةُ کلُّ الرَّزیَّة ِما حالَ بینَ رسولِ الله صلّی الله علیه و آله و بینَ أن یَکتبَ لهم ذلک الکتابَ مِن اختِلافِهم و لَغطِهم.4
      ابن‌عبّاس گوید: چون وفات رسول خدا صلّی الله علیه و آله نزدیک شد و در اطاق آن حضرت جماعتی از جمله عمر بن خطاب حاضر بودند، رسول خدا فرمود: ”بیاورید (یا نزدیک من بیایید) تا من برای شما چیزی بنویسم که پس از آن ابداً گمراه نگردید!“ عمر گفت: درد بیماری بر رسول خدا غلبه کرده و او را بی‌خویشتن نموده (و بدون تأمّل و تفکّر و اختیار سخن می‌گوید) کتاب خدا برای ما بس است. در بین اهل خانه اختلاف افتاد و نزاع و مخاصمه درگرفت؛ بعضی از اهل خانه گفتند: برای رسول خدا حاضر سازید آنچه را که می‌خواهد تا برای شما بنویسد، و بعضی دگر طرفداری از عمر کرده و همان سخن او را گفتند. چون اختلاف شدید شد و صداها بلند شد و رسول الله را به غمّ و اندوه فرو بردند، فرمود: ”از نزد من برخیزید، و بروید!“ عبیدالله بن عبدالله بن عبّاس گوید: پدرم عبدالله بن [ادامه در صفحه بعد]

مطلع انوار ج12 - مواعظ رمضان المبارك 1369 ه‍ . ق

219
  • 1

    1. [ادامه تعلیقه صفحه قبل] عبّاس پیوسته می‌گفت: مصیبت، مصیبت بزرگ همان بود که میان رسول خدا و نوشته‌اش فاصله انداختند و نگذاردند که آن مکتوبی را که در نظر داشت بنویسد، و به علّت اختلاف و بلند کردن صدا در مجلس آن حضرت، مانع از این مهم شدند.
      1) طبقات ابن‌سعد، ج 2، ص 242، چاپ بیروت 1376 ه‍ . ق‌.
      2 و 3) همان مصدر، ص 244.
      4) همان مصدر.» ـ پایان متن منقول از امام شناسی.
      امام شناسی، ج ‌13، ص 106:
      «میرخواند که خود سنّی مذهب است در کتاب روضَةُ الصّفا آورده است که:
      امّ‌سَلَمَة گوید که: رسول الله در حین مرض عِصابه‌ای بر سر مبارک بسته، بر بالای منبر رفت و نخست جهت شهدای احد آمرزش طلبید. بعد از آن فرمان داد که ابواب بیوت اصحاب را که به طرف مسجد مفتوح بود مسدود گردانند الاّ درِ خانه علی، و فرمود که: ”مرا از صحبت او گریز نیست و او را از صحبت من.“
      عمر گفت: یا رسول الله! مرا رخصت فرمای تا آن مقدار سوراخی بگذارم که برون آمدن تو را از خانه به مسجد از آن شکاف ببینم. حضرت تجویز این معنی نفرمود.
      یکی از یاران گفت: یا رسول الله! مراد به فتح أبواب چه بود و سبب مسدود ساختن آنها چیست؟! پیغمبر فرمود که: ”نه گشادن به فرمان من بود و نه بستن.“
      تا آنکه گوید:
      علماء سیَر روایت کرده‌اند که: در زمانی که مرض رسول الله اشتداد یافت و اصحاب در حجره همایون او مجتمع بودند، فرمود که: ”دوات و صحیفه را بیاورید تا از جهت شما چیزی بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید!“ ایشان اختلاف کردند؛ بعضی گفتند که: آنچه فرموده بدان عمل باید کرد، و برخی گفتند که: آیا این سخنان مثل آن سخنانی است که در شدّت مرض گویند، یا از سر جِدّ می‌گوید؟! عمر گفت: درد و ألَم بر رسول الله مستولی شده و قرآن در میان ماست که ما را پسندیده است. و جمعی با عمر در این باب اتّفاق کردند، و زمره‌ای بر مخالفت اصرار نمودند و گفتند: آنچه فرمود حاضر باید کرد. و مهمّ به خصومت و نزاع انجامیده، در مجلس همایون اصوات مرتفع شده و اختلاف از حد اعتدال تجاوز نمود.
      پس حضرت مقدّس نبوی صلّی الله علیه و آله فرمود که: ”برخیزید از پیش من که لایق نیست منازعت در حضور هیچ پیغمبری!“ و مع‌ذلک گفت: ”سه وصیّت می‌کنم شما را: یکی آنکه مشرکان را از جزیره عرب إخراج کنید؛ دیگر آنکه وفود عرب که نزد شما آیند، ایشان را جوایز و صِلات بدهید چنانچه من به آن جماعت می‌دادم.“
      سلیمان این حکایت را از سعی