پدیدآورآیتاللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی
گروهقواعد فقهیه
مجموعهقاعده لا تعاد
توضیحات
بحث از رکوع و سجود
أعوذُ بِاللَه مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَه الرَّحمَنِ الرَّحیم
بحث در مورد رکوع و سجده در روایت لاتعاد بود. عرض شد که در صدق عرفی و همین طور شرعی در رکوع و سجود، اتیان رکوع است به قصد جزئیت اما صرف انحنا و صرف سر به سجده گذاشتن نه به قصد جزئیت صلاة، این سجود و رکوع به حساب نمیآید. بنابراین دیگر منافاتی بین ادله و ادلۀ وجوب سجود یا استحباب سجده در هنگام قرائت سور عزائم یا غیر عزائم، دیگر وجود ندارد تا اینکه ما قائل به تخصیص بشویم که لاتعاد الصلاة الا بهذه السجده که خب قائل به تخصیص شدند یا اینکه قائل به حکومت لاتعاد بر وجوب سجده عند استماع سور عزائم یا آیۀ سجده بشویم که بعضیها قائل به حکومت قاعده و روایت لاتعاد شدند بر این وجوب سجده هنگام استماع سور عزائم، بلکه هیچ کدام، هر دو مثبتین هستند و هیچ کدام بر همدیگر ناظر نیستند.
مطلبی که در اینجا هست این است که اگر شخصی قبل از سجده متوجه شود که رکوع را انجام نداده، خب در اینجا تجاوز از محل نیست و باید برگردد و رکوع را انجام بدهد. اما اگر سجدۀ اول را انجام داد و سجدۀ دوم را هم انجام داد، در اینجا اگر برگردد و رکوع را انجام بدهد خب طبعاً باید بگوییم که دو سجدۀ او در اینجا لغو است و دو سجدۀ دیگر باید انجام بدهد، این مشمول مستثنی به الا من السجود هست. اگر سجده را انجام ندهد خب سجده قبل از آن موقع خواهد بود و چون اصل اولی در اجزاء و شرایط ترتُّب است و ترتب ظرف نیست بلکه قید است در صلاة، چون در خیلی از موارد ممکن است ترتب به عنوان ظرف باشد نه به عنوان قید، مثلاً فرض کنید که در یوم النحر، در عید قربان رمی جمرات یا حلق یا ذبح، ترتب در اینجا لحاظ شده، اول باید رمی جمرات بکنند بعد ذبح کنند بعد حلق کنند، اینها هست. اما اگر فرض کنید که شخصی نسیاناً یکی از اینها را انجام بدهد فرض کنید که اول ذبح کند بعد رمی جمرات کند این اشکالی ندارد یا اینکه اول حلق کند بعد رمی جمرات کند نسیاناً، این اشکال ندارد و بعد از احرام هم بیرون میآید حتی تعمدش هم، این اثم هست ولی باز ترتب آثار را حتی بر عمد هم دارد و این موجب بطلان حج و عدم خروج عن الاحرام نمیشود. اما فرض کنید که در مورد سعی بین صفا و مروه، این سعی اگر قبل از طواف باشد خب سعی باطل است. در اینجا ترتب قید است برای این، نه اینکه ظرف باشد. اما در مورد صلاة نه، چون اصل اولی در ترتب، قید است الا ما ثبت بالدلیل که در آنجا ظرف هست، در اینجا این اجزاء باید متوالیاً و مترتباً، احدهما علی الاخر، این در اینجا باید مورد لحاظ قرار بگیرد.
پس بنابراین سجده در اینجا باطل است وقتی که سجده باطل شد پس بنابراین مشمول لاتعاد خواهد بود چون اگر برگردد و دوباره بخواهد یک سجدهای را انجام بدهد این خب دو سجدۀ اضافی که رکن است، در اینجا مرتکب شده. اما اگر نه، بعد از سجدۀ اُولیٰ این متذکر شود که رکوع را در اینجا اتیان نکرده، این در اینجا هنوز از محل تجاوز نکرده، عدم تجاوز عن المحل است. خب وقتی که از محل تجاوز نکرده اگر بخواهد برگردد رکوع را اتیان کند دوباره یک سجده بخواهد انجام بدهد خب مشمول لاتعاد خواهد بود دیگر در اینجا، لاتعاد یعنی در اینجا داخل در مستثنی است نه داخل مستثنی منه یعنی الا فی القبلة و الطهور و الوقت و الرکوع و السجود خب در اینجا یک سجده اضافی انجام داده و این داخل در مستثنی است باید بگوییم صلاة او باطل است.
اما در اینجا روایتی داریم که فقهاء از او تعبیر به لاتعاد صغیر میکنند و آن خبر منصور بن حازم است از امام صادق علیه السلام که سوال میکند عن رجل استیقن انه لم یرکع و هو بعد السجده که در سجود یا بعد از سجود در سجدۀ اُولیٰ، این متیقن به عدم اتیان به رکوع است. حضرت میفرماید که لاتعاد، این بایستی که برگردد و رکوع را انجام بدهد و در اینجا رکوع مشمول این نخواهد بود.
اختلاف است در این قضیه:
بعضیها قائلهستند بر اینکه روایت لاتعاد، یعنی همین روایت منصور بن حازم، شامل عمد نخواهد بود، چطور اینکه در لاتعاد کبیره هم، ما در آنجا عمد را خارج کردیم بلکه شامل سهو و نسیان است. و نسیان در رتبۀ اُولیٰ، اولاً و بالذات به نفس جزء باید تعلق بگیرد یعنی خود نفس رکوع یا نفس سجود، این مورد برای نسیان باید واقع شود اما اگر شخصی تعمد بر سجده...
... انجام میدهد صحیحتاً به تخیل این که در وقت و موقع آن است پس بنابراین این سجده را با حال یقین به تحقق و صحیحیت آن دارد انجام میدهد در حالتی که لاتعاد نسیان را میگیرد یا سهو در جزء را میگیرد پس مشمول نمیشود. لذا مشهور فتوای به اعادۀ صلاة دادند در این وقت. اگر کسی ترک رکوع کند و سجده را انجام بدهد، در اینجا این سجده عن سهوٍ واقع نشده، این عن علمٍ و یقینٍ در اینجا سجده کرده.
جوابی که در اینجا میشود داد این است که درست است در اینجا سجده از روی یقین است اما ما در اینجا یک واسطۀ در ثبوت داریم که همان عدم اتیان به رکوع موجب علم به صحیحیت سجده در اینجا است. در واقع اگر عالم به عدم رکوع بود، این شخص اتیان به سجده نمیکرد. این اتیان به سجده مسبب از سهو در رکوع است چون در رکوع سهو دارد لذا عالم به صحت سجده هست. اگر میدانست که رکوع را اتیان نکرده سجده نمیکرد. پس در اینجا علم او مستند به سهو است و علم او تنزیلاً لا علم است مثل اینکه فرض کنید که از اول سجده نکرده. سهواً سجده را ترک کرده و آن علمی احکام علم و یقین روی آن حمل میشود که آن علم علم حقیقی و واقعی باشد اما اگر شخصی در نظر خود بداند که سجدۀ او صحیح است و این علم مستند به یک سهو دیگری است، این علم او هم لا علم خواهد بود.
حالا ما یک سوال میکنیم، فرض کنید یک شخصی عن علمٍ یک سجدۀ اضافی انجام میدهد چرا شارع این علم را لا علم فرض کرده است؟ چون این علم مستند به یک علم قبلی هست که علم قبلی او باطل است، یعنی دو علم در اینجا لحاظ شده:
علم اول اینکه یک سجده من انجام دادم، بر این اساس عن علمٍ سجدۀ دوم را انجام میدهم. این طور است دیگر. اما اگر علم اولش باطل بود یعنی علم به اینکه اتیان به سجدۀ واحده کرده، این علم علم باطل است. علم دوم مستند به این علم، این علم لا علم فرض میشود. پس بنابراین با وجود علم، شارع حکم به سهو کرده. به طور کلی در سهو اصلاً مساله همین طور است دیگر، یا در مورد نسیان هم این طور است. یک شخصی فراموش میکند در اینکه یک سجده انجام داده یا دو سجده انجام داده، نسیان ذُکر خود را میکند، حکم شرعی چه است؟ عدم اتیان است دیگر، وقتی که از محل تجاوز نشده باید اتیان به سجده کند. آن وقت حالا اگر بعد از صلاة معلوم شد که نه، این سه تا سجده انجام داده، این را میگویند نسیان یا سهو. علم یا عدم العلم مستند به یک علم باطل است، به خلاف واقع هست. در اینجا هم این روایت شامل آن خواهد شد. پس بنابراین فتوای مشهور در اینجا بلاوجه خواهد بود.
علاوۀ بر اینکه، مضافاً بر اینکه آنچه که ما در روایات داریم لاتعاد الصلاة در [لاتعاد] صغیره، این مقداری که روایت این را میرساند عدم اعاده است به واسطۀ سجدۀ واحده. ما این مقدار میخواهیم ثابت کنیم یعنی به واسطۀ لاتعاد صغیر ما میخواهیم تخصیص بزنیم آن لاتعاد کبیر را یا تقیید بزنیم. یعنی لاتعاد کبیر اطلاق دارد یا اطلاق ندارد ما میگوییم اجمال دارد. یا اینکه بگوییم اطلاق دارد، با آن لاتعاد صغیر ما تقیید اطلاق لاتعاد کبیر را میزنیم یعنی لاتعاد کبیر شامل میشود سجدتین را و سجده را، لاتعاد صغیر میآید در اینجا سجدۀ واحده را برمیدارد میگوید نه، در صورتی که مصلی سجدۀ واحد را ناقص یا زائد اتیان کرد در این صورت لاتعاد صغیر میآید میگوید آن سجدۀ زائد داخل در مستثنی نیست بلکه داخل در مستثنی منه است و لاتعاد شامل آن میشود، خب در اینجا ما همین را میگوییم. آن وقت ما در مورد لاتعاد کبیر میگوییم اگر از روی سهو و نسیان فرض کنید که یک سجدهای را انجام داد در مستثنی منه، در مورد لاتعاد و الّا من خمسه، آن در مورد لاتعاد میگوییم که خب در آنجا اگر سهواً یا نسیاناً انجام ندهد، در آنجا حکم برداشته میشود. ما دیگر نباید در اینجا بیاییم سراغ لاتعاد صغیر. این مقداری که لاتعاد صغیر برمیدارد سجدۀ واحده را برمیدارد حالا بحث از این که سهو دارد یا سهو ندارد، این به لاتعاد صغیر مربوط نیست این به مستثنای ما در لاتعاد کبیر مربوط است، در آنجا باید بحث کنیم که آیا کیفیت اتیان اجزاء صلاة چه رکنیه چه غیر رکنیه، نحوۀ اتیانش به سهو و نسیان به چه کیفیت است؟ آیا عن علمٍ که مبتنی بر علم خلاف است آیا در آنجا اطلاق سهو میشود بر این یا اطلاق نمیشود؟ آن وقت در آنجا بحث میکنیم نباید اصلاً بحث در لاتعاد صغیر کنیم. آوردن بحث در لاتعاد صغیر در اینجا خلاف خواهد بود. پس بنابراین در اینجا این فتوای مشهور در غیر محل آن است و اگر شخصی بعد از سجدۀ واحده متذکر به عدم رکوع شود باید برگردد و رکوع انجام بدهد و بعد سجدۀ واحده را انجام دهد. این یک بحث که تمام شد.
مسالۀ دیگر که در اینجا هست این است که فرض کنید که در مورد قیود این رکوع و سجود، اذکار این یا فرض کنید که در مورد شرایط این مثل طهارت و نجاست و اینها، آیا باید این را داخل در مستثنی قرار بدهیم یا داخل در مستثنی منه؟ یعنی اگر فرض کنید که رکوع را انجام داد اما دستش را روی رکبت الرجز در اینجا قرار نداد یا فرض کنید که من باب مثال رکوع را انجام داد و ذکر رکوع را این انجام نداد، این در اینجا چه است؟ یا مثلاً فرض کنید که سجده را در یک موضعی انجام داد که آن موضع موضع نجس است، طهارت خبثیه هست در آن موضع، مهری را که آن مهر را گذاشته آن مهر مهر متنجسی بوده، از شرایط سجده طهارت مواضع سجده است که بایستی طاهر باشد و اینها، خب این در اینجا چه باید بکند؟ اجزاء و شرایط، مقوّم این جزء نیستند از باب اجزاء حدیّه، آنچه که از باب اجزاء حدیّه مقوّم برای جزء است آن عبارت است از همان کیفیتی که عرف این را رکوع میداند، خم شدن و انحناء تا هنگامی که این دست به رکبه برسد یا اینکه فرض کنید که انحناء در جلوس تا وقتی که جبهه به ارض برسد. این اجزاء و حدیّه برای این ارکان در اینجا هستند. اما شرایط دیگر دخالتی در اجزاء حدیّه ندارد، به عبارت دیگر مقوّم نیست بلکه شرایط، اینها شرایط صحت هستند. و وقتی که مصلی این شرایط صحت را اتیان نکرد نه تعمداً بلکه نسیاناً و سهواً، خب این داخل در مستثنی منه است و همان لاتعاد شامل این اجزاء و شرایط خواهد بود.
نکتهای که در اینجا هست این است که- و این نکته را در سایر موارد هم ما مشاهده میکنیم- ما در خیلی از روایات یا ادله، لسان دلیل لسان حصر است یا لسان استثناء است. در لسان حصر و لسان استثناء این مساله هست که استفادۀ حصریت یا استفادۀ حصریت احکام بر این موضوع باید در اینجا بشود اما در بعضی از موارد ما میبینیم که استفادۀ حصریت نمیشود و این خلاف بلاغت است مگر اینکه شارع...
...مهمی باشد که خواسته این مطلب را برساند. فرض کنید که من باب مثال نظیرش در آیۀ حلیّت و اینها است قُلْ لاٰ أَجِدُ فِي مٰا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلىٰ طٰاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاّٰ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اَللّٰهِ بِهِ فَمَنِ اُضْطُرَّ غَيْرَ بٰاغٍ وَ لاٰ عٰادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿الأنعام، ١٤٥﴾ خب در اینجا ما قطعاً میدانیم که در شرع مواردی هست که خارج از این مستثنی است قُلْ لاٰ أَجِدُ فِي مٰا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً ما خیلی از محرمات داریم سباع، وحوش، اینها إِلاّٰ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ که نیست، حتی اصلاً در این آیه کلب هم نیامده با اینکه کلب اصلاً نجس العین است، وحوش نجس العین نیستند لذا با تزکیه سباع و وحوش و اینها مذکا میشوند حالا آن اتیان صلاة در جلد و در اجزای حیوان غیر مأکول اللحم یک مطلب دیگر است قبول تزکیه و طهارت یک مسالۀ دیگر است، آن یک مطلب دیگر است. فرض کنید که شما اگر یک شیری را، یک اسدی را تزکیه کنید این میته نیست. اگر دست شما با پوست آن حیوان اصابت کند این میته نیست این طاهر است حالا صلاة با این جلد یک مطلب دیگر است، این دو مطلب با هم فرق میکند. ولی صحبت در این است که در این آیه آمده قُلْ لاٰ أَجِدُ فِي مٰا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلىٰ طٰاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاّٰ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ خب حتی کلب را در این آیه ذکر نکرده در حالی که کلب دیگر قطعاً مورد[برای اجتناب] هست. استفادهای که در اینجا میشود مثل اینکه عنایت شارع است به این موارد، چرا؟ چون در اینجا در آن موقع- البته خب بعضیها هم خواستند این مطلب را به یک نحوی بیان کنند، به یک قسمی خواستند بیان کنند- از عَلىٰ طٰاعِمٍ يَطْعَمُهُ خواستند استفاده کنند که این قید و عنوان عَلىٰ طٰاعِمٍ يَطْعَمُهُ اصلاً کلب را خارج میکند چون کسی کلب را نمیآید بخورد! کسی فرض کنید که بیاید سگ بخورد! یعنی این که اصلاً خروج موضوعی دارد در اینجا یا اینکه فرض کنید که ما اینجا نحوۀ دیگری بیان کنیم یعنی تکمیل کنیم به اینکه شارع در اینجا دارد خطاب با نصارا میکند، یا به مشرکین قُلْ لاٰ أَجِدُ.
در اینجا آنچه که مد نظر هست برای آنها این سه جهت هست، این سه جهتی که خیلی مهم است، که خب نصارا لحم خنزیر میخوردند ولی نصارا کلب نمیخورند یا مثلاً خون، اینها مبالاتی ندارند به اینکه خون حیوانات را آب نکشند و با همان سر حیوان را میبرّند یا خفه کنند آن حیوان را به یک نحوی که موجب اماتۀ آن شود و بعد همان را به همان کیفیت بخورند. خب طبعاً دم هم در این حیوان هست دیگر. یا میته را هم هیچ اشکالی آنها نمیکنند که به یک نحوی غیر از ذبح شرعی، این حیوان بمیرد نه اینکه حالا یک حیوانی که بمیرد بعد از یک ماه بیایند بخورند که این حیوان به طور کلی اصلاً متعفن شده باشد، نه، آنچه که میته بر آن صدق میکند ولو به غیر ذبح شرعی، اینها مواردی است که قابل اکل است یعنی میشود اینها را خورد، شارع روی اینها نظر دارد، خصوص اینها، یعنی در مقام عنایت به موضوع، شارع میگوید قُلْ لاٰ أَجِدُ... إِلاّٰ ... البته آن مواردی که خودش خارج است، فرض کنید شارع بیاید بگوید که قل لا اجد علی طاعم الا عن یکون دما او تراباً خب کسی تراب که نمیخورد، خاک کسی نمیخورد، مثلاً او حدیداً کسی بیاید آهن گاز بزند فرض کنید که بخورد! دیگر آهن را کسی نمیآید بخورد که حالا شارع بیاید... یا درخت بیاید بخورد فرض کنید چوب درخت را ...! این اصلاً از بلاغت خارج است خروج موضوعی دارد که شارع بیاید همۀ موارد را بخواهد ذکر کند.
در اینجا اختلاف در روایتی که هست دارد که لاتعاد الصلاة الا من خمس الوقت و القبلة و الطهور و الرکوع و السجود. خب بیان یک همچنین حکمی به عنوان مستثنی و مستثنی منه، این افادۀ حصر میکند لاتعاد الا...، خب این قضیه چیست؟ در حالی که ما میبینیم اجماعی است که همۀ فقهاء فتوا دادند، اجماعی است بر اینکه چهار رکن دیگر هم مبطل صلاة است، یکی نیت است و یکی تکبیرة الاحرام است و یکی قیام در تکبیرة الاحرام و همین طور قیام قبل از رکوع، این است، خب این چه است؟ لذا بعضیها آمدند جمع بین این روایت و اینها را کردند گفتند خب این اشکال ندارد، هر دو مثبتین هستند. خب در این روایات پنج مورد، خمسة موارد، ذکر میشود در روایات دیگر چهار مورد دیگر اضافه میشود. روایاتی که در مورد نیت است و یا راجع به تکبیرة الاحرام است و اینها. پس بنابراین لاتعاد الصلاة الا من تسعه میشود، پنج مورد این موارد است که ذکر شد و اربعة موارد هم برای نیت و اینها میشود.
ولی ظاهر این است که این خلاف حمل است به جهت اینکه لاتعاد وقتی که میآید، لاتعاد الا...، دلیلی ندارد که امام علیه السلام بیاید به خاطر عنایتی یا چیزی یا یک مسالهای، دلیلی که بیاید این پنجتا را نقل کند، این خمسة موارد را، به چه دلیلی؟ یعنی چه دلیلی در اینجا هست که...؟ حالا در مورد قُلْ لاٰ أَجِدُ فِي مٰا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلىٰ طٰاعِمٍ يَطْعَمُهُ خب در آنجا عنایت روی خصوص اینجا هست و مشخص است که تراب یا کلب یا وحوش ، کسی این کارها را انجام نمیدهد و آیه هم بر خصوصیت مورد آمده. اما در این موارد اصلاً دلیلی ما نداریم، یعنی روی چه حسابی امام علیه السلام بیاید استثنا کند فقط این خمسة موارد را در حالی که اربعة موارد دیگر موجود است؟ روی چه حسابی؟ مگر اینکه ما در اینجا این استفاده را کنیم که بله این خمسة موارد صحیح است، امام علیه السلام واقعاً منظورشان همین خمسة موارد است و آن چهار مورد دیگر خروج موضوعی دارد، اولاً کسی که نیت نداشته باشد، اصلاً عبادت بدون نیت میشود؟ عبادت بدون نیت نمیشود. فرض کنید یک کسی بدون نیت به جای نماز بیاید ورزش کند، خب این نیت ورزش داشته باشد! خب نماز باطل است اصلاً. یا اینکه اصلاً به جای نیتی که برای نماز صبح میخواهد بکند نیت نماز لیلة الدفن را بکند! بگوید حالا ما قضای نماز لیلة الدفن را صبح انجام میدهیم! هنوز نکیر و منکر نرفتند سراغش، مثلاً دیشب دفنش کردند تا اذان صبح باقی است، ما الان انجام بدهیم مثلاً هنوز دارند از او سوال و جواب میکنند! هنوز دارند مَن ربُّک میگویند مَن نبیُّک میگویند هنوز نکیر و منکر بالای سرش هستند...! خب اینکه نماز صبح نیست، نیت نماز لیلة الدفن کرده. نیت نماز لیلة الدفن که به نماز صبح ربطی ندارد، خب این اصلاً معلوم است که خروج موضوعی دارد. معنی ندارد امام علیه السلام بیاید بگوید آقا در مورد نیت فرض کنید که اگر نیت یک نماز دیگر کردی این نماز تو لاتعاد الصلاة است! لاتعاد الصلاة دیگر ما نداریم. عبادتی که نیت ندارد آن عبادت صلاة نیست، خروج موضوعی دارد.
یا اینکه فرض کنید که در مورد تکبیرة الاحرام که اصلاً تکبیر حکم رکن صلاة را دارد یعنی جزء مقوّم صلاة است. روایاتی که در مورد تکبیر آمده است اوله التکبیر و آخره التسلیم اینکه در مورد صلاة است این است که اصلاً بنای صلاة بر تکبیر است. کسی که تکبیر نگوید اصلاً داخل در نماز نشده. روایات این را میرسانند. این هم خروج موضوعی دارد.
و اما در مورد قیام قبل از رکوع، خب تحقق رکوع با این قیام است. فرض کنید که در مورد سجود آیا سجود قبلَ حالةٍ الی حالةٍ آیا اصلاً سجود محقق میشود؟ شما در سجده هستید بخواهید سجدۀ مجدد انجام بدهید خب باید سر از سجده بردارید بنشینید دوباره سجده کنید دیگر، در حال سجده که سجدۀ مجدد معنا ندارد. در سجده، انسان باید یا از جلوس سجده کند یا از قیام سجده کند، هر دو، چطور اینکه مستحب است مصلی وقتی که میخواهد بعد از رکوع سجده کند کالجمل ... حالا عبارتش را فراموش کردم، آن شتری که پایش را میبندند که وقتی که میبندند یک مرتبه این شتر، این جمل از حال قیام یک بار به سجده میافتد، مستحب است که انسان اینطور به سجده برود نه اینکه مصلی بنشیند و بعد از جلوس به سجده برود، نه، از حال قیام یک مرتبه خود را بیاندازد، ساقط کند به زمین در حال سجده و اینها. حالا در هر صورت فرق نمیکند این سجده چه از حال قیام باشد یا از حال سجده باشد این باید یک حال قبل داشته باشد.
خب حالا با این حساب، رکوع به چه کیفیت است؟ کسی که میخواهد رکوع انجام بدهد، فرض کنید که نشسته، این کسی که نشسته میخواهد از حال جلوس بلند شود آیا میایستد و رکوع میکند یا همین طور دولا دولا بالا بیاید و رکوع کند؟ این طور که کسی رکوع نمیکند. یعنی قیام قبل از رکوع ملازم با مفهوم رکوع است اینکه در بعضی جاها میبینیم که می گویند این [قیام،] از ماهیت رکوع جدا است! نه! این طور نیست. این یک لازمۀ ملصق به این ماهیت است یعنی شخص از حال سجده که همین طوری دولا دولا نمیآید از پایین! دیدید بعضی اوقات فیلم را برمیگردانند چطوری میشود! مثلاً شخص وقتی میرود رکوع حالا بخواهد این فیلم برگردد از حال سجده یک دفعه این طوری میآید بالا! اینکه رکوع نیست. پس قیام قبل از رکوع هم جزو صلاة است.
فقط میماند همین قیام در حال تکبیرة الاحرام. قیام در حال تکبیرة الاحرام را ما نمیتوانیم، حالا در مورد این قضیه فردا من میآیم روایاتش را میخوانم، آیا ما قیام قبل از تکبیر را داخل و لازمۀ ملصق به تکبیر باید بدانیم که حتی این خروج موضوعی از لاتعاد داشته باشد از مستثنی یا نه اینطور نیست؟ این را انشاءاللَه دیگر بحثش را فردا می کنیم. اگر الان روایات را بخواهیم بیاوریم طول میکشد.
سؤال: استماع آیات سور عزائم [از بلندگو و اینها] فرمودید که سجده دارد دیگر؟
جواب: بله وجوب دارد
سؤال: در خیابان وقتی از مأذنه ها می شنویم باید سجده کنیم؟
جواب: بله باید سجده کنیم.
سؤال: گوشمان را بگیریم اشکال ندارد؟
جواب: حالا گوش را بگیرید عیب ندارد، اشکال ندارد. ولی اگر استماع باشد باید سجده کنید. اگر انسان نمیتواند مهری را بردارد، به حال سجده برود و پیشانی را بگذارد روی زمین.
سؤال: اگر به گوش انسان بخورد بدون توجه(سماع) باز هم باید سجده کند یا فقط در صورت استماع (گوش دادن با توجه) سجده واجب است؟
جواب: فرق نمیکند. هیچ فرق نمیکند. یک وقتی انسان توجه میکند این را میگویند استماع. سماع این است که بالاخره انسان متوجه میشود. یک وقتی نه، فرض کنید که یک شخص متوجه یک جاهای دیگر است بعد یک شخصی دارد آیۀ سجده میخواند، این شخص دارد یک کاری میکند اصلاً حالیش نیست. فرض کنید که مشغول یک کاری است، یک صنعتی، یک... و یک شخصی هم آیۀ سجده میخواند، این اصلاً متوجه نمیشود، در اینجا نه، این سجده نمیخواهد.
سؤال: اینجا که حکمی نیامده چون موضوع در اینجا نیست.
جواب: نه بعداً اگر بفهمد. بعداً بگوید که من در اینجا آیۀ سجده خواندم تو حالیت نبود، می گوید میخواستی...،
سؤال: ...؟
جواب: بله؟ ما طبیعت مطلقه آوردیم، صنف خاصی نیست...
اللَهم صل علی محمد و آل محمد