پدیدآورآیتاللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی
گروهفقه
مجموعه بلوغ دختران
توضیحات
جلسه پانزدهم - بلوغ دختران
أعوذُ بِاللَه مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَه الرَّحمَنِ الرَّحیم
[ظاهراً سؤال و جوابهای ابتدای این جلسه، ادامۀ سؤال و جوابهای پایانی جلسۀ١٤٧می باشد.]
...خب این مسأله ممکن است که...، یا این که این قضایا به گوش آنها رسیده بوده ولی از باب این که به رأی و قول فقهای اربعه عمل میکردند شاید به خاطر آن، مثلاً تاریخ را مورد توجه قرار ندادهاند.
سؤال: از باب این که منع کرده بودند از نقلش و اعتباری هم که برای امیرالمؤمنین قائل نبودند
جواب: روایت با مسألهای که اتفاق خارجی افتاده فرق میکند. این قضیه در خارج اتفّاق افتاده. وقتی که پیغمبر این کار را کرد خب این دهان به دهان میگردد، فلان میشود. مثلاً اصلاً میتوانیم بگوییم این مغفول بوده، یا به طور مجمل بوده، یا کیفیّتش مشخص نشده، خصوصیاتش نرسیده به دست اینها، ٢٠٠سال فاصله بوده از این جریان تا آن موقع و در کتابها هم ننوشتهاند که مثلاً چطور بوده است. الان یک قضیه ١٠سال پیش اتفاق افتاده، یک عده میگویند ما آن جوری دیدیم، یک عده میگویند ما این جوری دیدیم، خلاف هم دیگر نقل می کنند.
سؤال: از لحاظ قضایی میخواهم بگویم. کسی که قاضی میشود، مطالعاتش، تحقیقاتش...؟
جواب: آن نظر قاضی است. آن کسی که از این جا قطع میکند اگر صد مورد هم پیش آوردند از اینجا قطع میکند. کسی که فرض کنید که رأیش به این باشد که از اینجا باشد خب از اینجا میبرد. و یک مستند قابل [اعتمادی هم] ندارند که مثلاً فرض بکنید که طبق آن عمل بکنند. الان هم که اینها در عربستان قطع میکنند به فتوای چه کسی قطع میکنند؟ به فتوای بن باز قطع میکنند دیگر. به فتوای کسی دیگر که نمیکنند. حالا بن باز برود یکی دیگر بیاید بگوید انگشت را از اینجا قطع بکنند، از فردا شروع میکنند از اینجا قطع می کنند. یک امر مشخصی نیست که همه بر طبق آن بخواهند یک نواخت باشند.
بِسمِ اللَه الرَّحمَنِ الرَّحیم
[ شروع جلسۀ درسی شمارۀ١٤٨]
یک روایتی در اینجا صحبت شد به مناسبت بلوغ :
بابُ انَّهُ لا حَدَّ علی المجنون و لا صبی و لا نائم
بعد حضرت در اینجا میفرمایند که: لا حَدّ علی المجنون حتّی یُفیق و لا علی صبی حتی یدرک و لا علی النائم حتّی یستیقظ. خب این روایت هم روایت معتبری است، سندش صحیح است، گرچه صدوق این را مرسل نقل میکند ولکن این روایت، روایت شیخ است در تهذیب و روایت روایت صحیح سندی هست. این روایت موافق با قواعد است. چون صبی تا وقتی که به مرحلۀ ادراک برسد حد از او برداشته میشود.
ولی یک مطلبی در اینجا هست که روایت باز روایت صدوق است که به امام باقر علیه السلام میرساند: عَن ابن رئاب عن ابی عبیده قال فی رَجلٍ وَجبَ علیه الحد فلم یضرب حتی خولط، تا این که دیوانه میشود، فقال اِن کانَ اوجبَ علی نفسه الحد و هو صحیح لا علة بین ذهاب عقل اقیم علیه الحد کائناً ما کان. این روایت با روایت مجنون ممکن است در تعارض باشد. از یک جهت که اگر ما مجنون را به دو معنا بگیریم، یعنی دو ظرف برای مجنون قائل بشویم: یکی ظرف فعل و یکی هم در ظرف اجرای حد، ممکن است در ظرف فعل، صحیح العقل باشد ولی در ظرف اجراء حد، صحیح نباشد. اگر به این دو معنا بگیریم در اینجا آن روایت با این روایت در تعارض واقع میشود. و اگر به یک معنا بگیریم یعنی در هنگام فعل این مجنون باشد نه در اجرای حد، اگر این طور باشد پس این روایت در این صورت با آن روایت منافات پیدا نمیکند. ولکن ما همان طور که عرض کردیم گفتیم که اصلاً اگر جنون را به معنای زمان حد بگیریم این اوفق با قواعد است چون حد یک جنبۀ تنبیهی دارد، فقط نفس حد نیست. فرقی نمیکند شما چه به یک درخت شلاق بزنید یا به یک دیوانه بزنید، فرقی نمیکند. اصلاً جنبۀ تنبیهی در اینجا ندارد. اگر به جای صد ضربه هزار ضربه هم بزنید انگار یکی هم نزدید چون اصلاً دیوانه که نمیفهمد. مثل این که به یک بی هوش بیایید حد بزنید حالا چه فرقی میکند به این فرش بزنید یا به شخص این حد را بزنید، این حد در اینجا چه اثری دارد؟
مگر این که ما روایت را این طور معنا کنیم؛ آن حدودی که آن حدود جنبۀ تنبیه و اینها نباشد مانند قصاص، چون به حدود، قصاص هم گفته میشود و اطلاق میشود. یک شخصی یکی را اعدام کرده باشد و اولیاء دم از این نمی گذرند. حالا این دیوانه شده. حالا این چه دیوانه باشد چه عاقل باشد در هر صورت این باید اعدام بشود. این در اینجا دیگر فرقی نمیکند از نظر این مسأله. خب ممکن در اینجا بگوییم که روایت ناظر به این جهات است. یعنی جنبۀ تنبیهی در اینجا لحاظ نیست بلکه نفس الفعل در اینجا مطرح است، عمداً و عن علمٍ یک شخصی را به قتل رسانده، الان حد بر او واجب است حالا چه این که فرض کنید که نائم باشد یا بی هوش باشد یا اینکه مجنون باشد، فرقی نمیکند، اگر حتی نائم هم باشد، فرض کنید یک شخصی یکی را کشته، لازم نیست شما از خواب بیدارش کنید بعد گردنش را بزنید. در همان خواب هم میتوانید گردنش را بزنید یا اینکه فرض کنید که...
سؤال: این مطلبی را که شما فرمودید با آن حتی یفیق یا حتی یستیقظ منافات دارد.
جواب: نه، آن حدودی که جنبۀ تنبیهی ندارد
سؤال: اطلاق دارد، حتی یفیق آن حدودی را هم که جنبۀ تنبیهی نداشته باشد شامل می شود.
جواب: نه، اگر این روایت نبود ما هم مطلب شما را مطرح میکردیم که برای دیوانه اصلاً حدّی نیست یا برای نائم حدّی نیست ولی ما میتوانیم بگوییم که مثلاً این حتّی یَستیقظ این مربوط به آن مواردی است که...، خود خواب فی حدِّ نفسه مانع برای حدّ نیست. خواب مانع برای حدّ است در آن حدودی که جنبۀ تنبیهی داشته باشد. ولیکن یک شخصی فرض کنید یک کسی را اعدام کرده حالا بعد هم خوابش برده، الان چه مانعی[برای اجرای حد داریم؟] یعنی از نظر عقلی، حالا به روایت کار نداریم، اصلاً ما به روایت کار نداریم، اگر مثلاً فرض کنید که این روایت شیخ طوسی نبود، از نظر عقلی این یک شخصی را اعدام کرده حالا خوابیده، و ما می بینیم که اگر این بیدار بشود ما زورمان نمیرسد که او را بکشیم! پهلوانِ فِلان است، حالا یک جا توی خواب گیرش میآوریم و او را میکشیم. این از نظر عقلی چه اشکالی دارد؟ بالاخره او الان مستحقّ اعدام هست، حالا خوابش برده، برده، مست کرده و به خاطر مستی قدرت برای حرکت و ظبط ندارد، خب مست کرده باشد، این غیر از این که مست کرده و به خاطر مستی هشتاد ضربه بزنیم و در حال مستی هم بزنیم که دردش هم نیاید یا مثلاً آنقدر مست کرده که نمیفهمد. آن جنبۀ تنبیهی در اینجا نمیآید، درست است. مانع است. نوم مانع است یا مثلاً سُکر مانع است که خولط همان معنای سُکر و اینها هست که نمیداند و عقلش درست کار نمیکند. ولی در اینجا حدودی که آن حدود، نفس اجرای آنها الان مورد نظر هست آن مثل قصاص یا این که کسی یک چشمی را در آورده آن هم چشمش بایستی در بیاید چه اینکه در حال جنون باشد، اولیای جُرح از این حق نمیگذرند، شخص نمیگذرد میگوید این چشم من را در آورده من باید چشمش را در بیاورم یا گوشش را در بیاورم
سؤال: جنون اگر ادواری باشد ...؟
جواب: نه این هم همین است.
سؤال: ...؟
جواب: یعنی ادواری باشد؟
سؤال: ...؟
سؤال: در روایت دوم ؟ باشد در روایت اول ادواری باشد
جواب: خب باز هم همین طور است. نه، [دلالتی بر این معنا] ندارد. اولاً روایت ساکت است که به معنای [ادواری] باشد. این روایتی هم که میگوید جنون حتی یفیق این هم دلالت بر [ادواری بودن جنون] نمیکند. غایت را دارد بیان میکند نه اینکه بخواهد تقسیم کند. میگوید دیوانه تا وقتی که دیوانه است، این طور که ما میگوییم. دیوانه تا وقتی که دیوانه است حد به او جاری نمیشود نه اینکه دیوانه ای که خوب میشود تا وقتی که خوب نشده است حد بر او جاری نمی شود.
سؤال: حدیث بعدی می گوید اگر خوب باشد باید حد را جاری کنید
جواب: حتی خولط دیگر!
سؤال: ان کان...
جواب: اِن کان اوجب، بله این دیگر در اینجا توضیح است، یعنی نیاز ندارد، فقط حضرت توضیح دادند. بله کسی که خودش اوجب علی نفسهِ الحد در حالی که صحیح است، این دیگر نیاز به توضیح ندارد، یک بیان توضیحی است. اصلاً شرط برای حد همین است که اوجب علی نفسه الحد و صحیح العقل، در غیر این صورت که اصلاً حد واجب نیست، این یک بیان توضیحی است، دخالتی در معنای حدیث و روایت ندارد. خولِط با اولی یکی است. منتهی در اولی حد تعیین شده است، در دومی حد تعیین نشده است. آن هم نمیگوید جنون حتی یفیق یعنی در موردی که این جنون، جنون ادواری است. میگوید در حین جنون اصلاً نبایستی که این کار انجام بشود چه جنون میخواهد ؟ باشد یا ادواری باشد.
آن وقت این روایت خولط منافاتی با این پیدا میکند لذا در اینجا هیچ حملی نمیتواند بر این صحیح باشد الاّ اینکه ما بگوییم منظور از این حد، آن حدودی است که علی ایّ حالٍ باید بر آن فاعل اجرا بشود بأی نحوٍ کان. مثلاً یک شخصی را کشته است، فرض کنید که یک قصاصی بر او هست اگر قائل بشویم بر اینکه اثبات حدی در اینجا شده است مثل زنایی یا مثل لواطی در اینجا هست و ما لواط را علی أی نحوٍ کان حدش را باید جاری بکنیم نه اینکه جنبۀ تنبیهی و اینها داشته باشد و اگر این مطلب را قائل بشویم اینها هم جزو آن مواردی است که ولو با وجود یک همچنین قضیهای باید این حد جاری بشود، یعنی یک حدی است که خلاصه وجود فاعل باید از روی زمین برداشته بشود. در بعضی موارد این طور است. اصلاً این فاعل نباید دیگر روی زمین باشد.
سؤال: برای تنبه دیگران؟
جواب: تنبه دیگران یا خودش یا اصلاً به طور کلی برای تنبه دیگران یا اصلاً فی حد نفسه برای صلاح خودش یا برای کل ارتباط با تکوین یعنی با عالم تشریع و تأثیر و تأثرات، یک همچنین شخصی با یک همچنین خصوصیاتی که این کار را کرده این اصلاً نباید در این زمین وجود داشته باشد. در این مواردِ بخصوص، این روایت میتواند در اینجا مفید باشد و الا در غیر این صورت این روایت محملی ندارد.
سؤال و جواب عربی
سؤال: ...؟
جواب: یک قسمش میرود کنار، یک تیکّهاش میرود، درست است. یعنی این روایت با این معنا اشکالی وارد نمیشود، یعنی میرود. اگر با معنای دوم بخواهیم بکنیم، با روایت دیگر در تعارض قرار می گیرد.
سؤال: خب این روایت را اگر از باب تعارض بردیم بیرون، دیگر روایت دوم مقابل ندارد.
جواب: بله دیگر، روایت دوم مقابل ندارد ولی صحبت در این است که همان طوری که ما عرض کردیم این روایت به معنای دوم هم منطبق میشود
سؤال: ... مجمل است یعنی محتمل دو احتمال است و ظاهر روایت در آن معنای اول انسب است.
جواب: ببینید ما میگوییم این روایت را دو جور میشود معنا کرد: یکی اینکه فاعل در حین فعل صحیح العمل باشد. یکی اینکه فاعل، اجرای حدّش متوقف بر صحّت عقل باشد. هر دوی اینها بر این روایت میشود صدوق کند. بنا بر یک تفسیر، روایت خالی از تعارض است. بنا بر تفسیر دیگر با روایت دیگر در تعارض واقع میشود و از آنجایی که این تفسیر دوم صحیح است پس بنابراین ما به این وسیله، آن روایت دیگر را با آن تخصیص می زنیم.
سؤال: نمی شود تخصیص بزنیم. ذو وجهین است. وقتی احتمال هست دیگر قابل مقابله با آن روایت نیست.
جواب: ببینید ما یک وقتی از پیش خودمان در می آوریم یعنی ما می خواهیم بگوییم که روایت ظهور دارد در معنای اول و احتمال دارد در معنای دوم. ما میخواهیم بگوییم که نه، از این روایت بنا بر ظهور و مقتضای عقل، هر دو وجهش از این روایت صحیح است که یک وقتی مجنون تا وقتی که مجنون است نباید بر او اجرای حد بشود. صبی تا وقتی که صبی است نباید اجرای حد با او بشود. منتهی چون صبی یک طرف دارد طرف دیگر ندارد، این طبعاً در طرفی قرار میگیرد که در حال صباوت این فعل را انجام داده است اما در مورد مجنون چون کبیر هستند و در مورد نائم چون کبیر است دو حالت ممکن داشته باشد: یک حالت یقضه و نوم، حالت افاقه و حالت جنون. ما میخواهیم بگوییم که حد در حال جنون برداشته میشود و این برداشته میشود دو قسمت دارد نه این که دو معنا است، در حال جنون حدی نیست حالا این ...
... یا فاعل در حال جنون فعل را انجام میدهد، روایت میگوید حدّی نیست. یا اینکه فاعل در حال صحّت فعل را انجام میدهد و در حال جنون باید حد بخورد، لا حدّ فی المجنون یعنی در حال جنون حد زده نمیشود، اینکه در حال جنون حد زده نمیشود یعنی نه سبب این حد در حال جنون است یا اینکه سبب حد در حال جنون نیست خود حد که معلول و مسبب حد است در حال جنون است، هر دو را در اینجا شامل میشود. این چه اشکالی دارد؟
سؤال: وقتی هر دو طرف در اینجا مساوی بود، ترجیح بلا مرجح محال است. بنابراین به قرینۀ آن روایت...
جواب: ترجیح بلا مرجح نیست. ما میخواهیم بگوییم آقا دو گروه را شامل میشود. ما می گوییم اکرم العلماء، آقا علماء به چه کسی میگویند؟ یکی به فقهاء، یکی هم به فلاسفه میگویند.
سؤال: آن مال جامعه است
جواب: خب مال جامعه است ما هم این را میگوییم، آقا در هنگام جنون، جنون حد را بر میدارد. معنایش این است. این که جنون حد را بر میدارد یا فاعل در حین جنون فعل را انجام داده است یا اینکه فاعل در حال صحّت عقل فعل را انجام داده است ولی چون الان جنون دارد، جنون حد را برمیدارد. خب این دیگر دو احتمال نیست. این یک وجه جامعی است که دو طرف دارد. آن چه که منطبق با ظهور عقلی است این است که، عُقلاء همه این را میگویند، الان فرض کنید من باب مثال در عُرف بین الملل و در عرف مردم، کدام یک از دو معنا را عقلاء به آن عمل میکنند؟ آیا به این عمل میکنند که در حین جنون اگر شخصی کاری را انجام بدهد حد را از او بر میدارند؟ آیا این معنا است؟ یعنی اگر شخصی در غیر جنون کاری را انجام بدهد دادگاه وقتی که حد را بر او ثابت کرد، در حین جنون عقلاء میآیند حد بر او جاری میکنند؟ عقلاء میآیند دیوانه را به زندان میاندازند؟ عقلاء میآیند اعدام میکنند؟ نمیکنند دیگر. پس مبنای عقلایی و متفاهم عرفی و متفاهم عقلایی این است که الجنون یَرفَعُ الحد، این است.
سؤال: بله ولی ما می خواهیم این را بگوییم که روایت ناظر به این است، کنایه است از این معنا که آقاجان اگر شخص مجنون زنا کرد اصلاً زنا نکرد.
جواب: آقا این یکی از...، این همین است دیگر، چون در این جا جنون آمده و علت برای رفع حدّ شده است پس معنایش این است که در ظرف جنون نمیشود حد را بر او جاری کرد. این همانی است که شما دارید میگویید. این دو طرف دارد نه اینکه این دو احتمال است. یعنی نفس جنون موجب رفع حد است سِواءٌ این که فاعل در هنگام جنون فعل را انجام بدهد یا انجام داده است بعد دیوانه شده، جنون رفع حد را میکند. این معنا، معنای متعارف عرفی است. وقتی این معنا معنای متفاهم بود پس روایت دیگر با آن در تعارض قرار میگیرد. ما این را می خواهیم بگوییم. اگر بگوییم که متفاهم عرفی این است که فاعل در حین جنون اگر فعل را انجام داد حد برداشته میشود ولی بعداً اگر انجام داد...، دیگر این روایت با آن روایت تعارض ندارد. ولی ما میگوییم این طور نیست. ما میگوییم متفاهم عرفی این است که نفس جنون موجب برداشتن حد میشود حالا به خاطر اینکه شما روایت را درست کنید که نمیتوانید دست از متفاهم عرفی بردارید. آن مقدم است که روایت ناظر به مفاهیم عرفی است و ظهور است. شما با این، روایت دیگر را بزنید کنار، چرا به خاطر جمع بین دو روایت، دست از یک اصل مسلّم بردارید؟ الان هیچ عاقلی در دنیا نمیگوید تو برو به یک دیوانه حد بزن! دیوانه ای که در خیابان راه میرود فقط میگیرند و می برند در بیمارستان.
سؤال: اگر شخصی عملی را در حال جنون انجام بدهد در حال جنون به او حد نمیزنند، روایت هم همین را می گوید. اما اگر افاقه پیدا کرد چی؟
جواب: هیچی.
سؤال: حتی یفیق می گوید باید به او بزنید
جواب: یعنی وقتی افاقه پیدا کرد، در حال صحت...
سؤال: یعنی می خواهد بگوید جنون ظرف عمل نبوده؟
جواب: ایشان اصلاً خلاف دارند میگویند. ایشان میگویند اگر در حال جنون عمل انجام داد تا وقتی که دیوانه است نباید حد زد وقتی که افاقه پیدا کرد آن موقع باید حد را بزنید. کسی این کار را نمیکند.
سؤال: من میخواهم بگویم میزنیم یا نمی زنیم؟
جواب: نه، نمیزنیم.
سؤال: پس این افافه برای کدام قسمت است؟
جواب: این افاقه فقط برای وقتی است که این عمل را در وقت صحّت انجام داده
سؤال: پس در این صورت آن احتمال اول خود به خود نفی میشود و بنابراین حتی یفیق غایت میشود برای شخصی که در حال صحت آمده این کار را انجام داده و آن احتمال میرود.
جواب: اصلاً صحبت این نیست جان من! صحبت این است که حضرت میفرماید که جنون رفع حد را میکند، اگر آن جنون بر طرف شد حالا آنجا ببینید که باید حد بزنید یا نه؟ حضرت میخواهد بفرماید که آن چیزی که موجب رفع حد است، جنون است. حالا اگر در حال جنون این فعل را انجام داد، در اینجا دیگر حدی نیست، حتی یفیق یا حتی لا یفیق. اگر در غیر از حال جنون فعل را انجام داد تا وقتی که جنون دارد اجرای حد نمیشود وقتی که افاقه پیدا شد اجرای حد میشود، این متفاهم عرفی است.
سؤال: سؤال عربی
جواب: این اصلاً مفهوم ندارد. یعنی دلالت بر مفهوم نمی کند.
حضرت این را میخواهد بفرماید که آن چیزی که موجب حد است افاقه است، در حالت صحت عقل است. و در حال جنون نه حد است نه به نحو سببیت نه به نحو مسببیّت. این معنا معنای متفاهم عرفی است. وقتی که این طور است حالا روایت دیگر بگوید خولط، ما دیگر این روایت را باید حمل بر این بکنیم که- همان طوری که عرض کردم- آن حدودی که فقط جنبۀ فعل در آنجا لحاظ است نه جنبۀ فاعلی یعنی قبح فعلی در آنجا موجب حدّ است ولی قبح فاعلی در آنجا موجب حدّ نیست. مثلاً در خمر، نفس الفعل موجب حدّ نیست چون شارب خمر را میخورد این موجب حد میشود یعنی قبح فاعلی در آنجا لحاظ می شود. در آنجا که قبح فاعلی است خب مسلم است که اینجا باید عاقل باشد تا اینکه جنبۀ تنبّه برایش باشد. اگر توانستیم این طور معنا بکینم معنا میکنیم و اگر نتوانستم، طبق متفاهم عرفی این روایت را باید حمل بر مورد خاص بکنیم و اگر نمیتوانیم به این عمل بکنیم. این مسأله مربوط به اینجا است.
حالا آمدیم سراغ همین مطلب که در مورد و لا حد علی صبیٍ حتی یدرک و لا...، این بحث ما در مورد و لا حد علی صبیٍ حتی یدرک بود که این ادراکی که امام علیه السلام در اینجا میفرماید این ادراک چه چیز است قضیه که بایستی که به مقام ادراک برسد؟
روایاتی که در اینجا هست این روایات زیاد است. در یکی از اینها داریم که:
الغلام إذا زَوَج و دَخَل بها و هو غیرُ مدرکٍ اَ تُقامُ علیه الحدود علی تلک الحال؟ حضرت میفرماید اما الحدود الکامِلَة یؤخَذُ بها فلا. یعنی غلام در وقتی که تزویج کند...، الان شما حساب کنید یک غلام وقتی که بخواهند تزویجش کنند غلام ١٠ساله را که تزویج نمیکنند، غلام، جوان را میگویند. جوانی که میخواهد به سن بلوغ برسد، به سن احتلام میخواهد برسد این را میگویند غلام. اضافۀ بر آن، قید هم آورده شده، و غلامی که غیرُ مُدرکٍ، هنوز به سن بلوغ نرسیده، هنوز ادراک خصوصیات بلوغ را ندارد. خب این غلام وقتی که این طور شد لا تقام علیه الحدود الکامله یا آن روایتی که مربوط به شابُّ و اینها بود که شابّ وقتی که زنا بکند حدّ زنا بر او جاری نمیکنند ولی اگر شیخ یا شیخه زنا کردند علاوه بر حدّ زنا، صد ضربه شلاّق هم به آنها میزنند به خاطر مسألۀ شیخ و شیخوخیتشان. راجع به این هم آنجا عرض شد که به جهت اینکه در شابّ چون نفس هنوز این طور قِوام پیدا نکرده در تکلیف، شیطان میتواند او را گول بزند و فریب بدهد. این شاب غیر از کسی است که حالا در عقل و دیانت و اینها مستحکم شده مثل شیخ و شیخه یا افرادی که در اواسط عمر هستند، اینها اگر زنا بکنند خب طبعاً آن حدّ رَجم و اینها بَر آنها هست. یا اینکه میفرماید الغلامُ إذا زوجَّه ابوه و دَخَلَ و هو غیر مدرکٍ، و امّا دربارۀ جاریه که می فرماید اذا بَلَغَ تسع سنین ذهبَ عنها الیتم و زُوجت و اقیمت علیها الحدود التامّه...، قطعاً ما میدانیم که همچنین مسألهای وجود خارجی ندارد یعنی الان، در شرایط فعلی ما، جاریه وقتی که نُه سالش بشود، این به صرف اینکه ازدواج بکند...
[ظاهراً ادامۀ این مطالب اشتباهاً در صوت و همچنین متن درس، در جلسۀ ١٤٩ قرار گرفته است.]
اللَهم صل علی محمد و آل محمد