پدیدآورآیتاللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی
گروهفقه
مجموعهاحرام از محاذات میقات
توضیحات
احرام از محاذات میقات - بررسی روایات در باب حدود مواقیت معینه (2) - 04-02-1432
أعوذ باللَه من الشیطان الرجیم
بسم اللَه الرحمن الرحیم
راجع به مواقیت حدودش را خود روایات بیان کردهاند و خصوصیات آن نسبت به افراد که مرور بر مواقیت میکنند، مشخص شده است مثلا فرض کنید که راجع به میقات عراق فرمودند که وادی العقیق است که سه مرتبه دارد؛ یعنی یک ابتدا دارد و یک انتها که از آن انتها دیگر نمیشود بدون احرام خارج شد یعنی در یک وادی میشود انسان از ابتدای آن تا هر جا که هست احرام ببندد معاویه بن عمار مثلا از امام صادق علیه السلام میفرماید که: به آخر العقیق برید اوطاس1 گفته میشود یا برید البعث دون غمره ببریدین که پایینتر از غمره است، غمره هم یکی از مراحل این وادی است.
یا این که در همین سند هست میفرماید که به اول عقیق برید البعث2 گفته میشود که دون مسلخ است به شش میل از مسلخ پایینتر است و البته مسلخ نه منظور آن مسلخ اصطلاحی باشد، مسلخ از این نظر گفته میشود که لباسها را درمیآورند و احرام میبندند. سلخ یعنی کندن، نزع از انتزاع میآید و بین مسلخ و بین غمره بریدان است که دو برید حساب میآید و بیست و چهار میل است هر میلی یک برید است هر برید هم بخاطر این میگویند که فاصلۀ بین آن مواقیت برای آن نزول افرادی که نامه میبردند.
روایت دیگر روایتی است که سند در این جا نقل نشده است که حضرت در این جا میفرماید «اذا خرجت من المسلخ فاحرم عند اول برید یستقبلک3». بعد از مسلخ که اول بریدی که میآید در جلوی تو، از آن جا میتوانی احرام ببندی. یا این که از موسی بن جعفر است که عبدالرحمن میگوید که انّا نحرم من طریق البصره ولسنا تعرف حدّ عرض العقیق4 حضرت میفرمایند: أَحرِم من وجرة جایش را هم خودشان بیان کردند و یا ابی بصیر عن احدهما نقل میکنند که حد العقیق ما بین المسلخ الی عقبة غمرة5 که حد عقیق بین مسلخ و بین غمره است که در این جا از خود مسلخ میشود احرام بست.
در روایت قبل این بود که وقتی که از مسلخ دور شدی تا یک برید در آن جا احرام ببند، در اینجا میتوانیم بگوییم این دلالت بر استحباب میکند نه وجوب. روایت دیگر از ابی بصیر است که فرق میکند با سندش میگوید که از امام صادق شنیدم حد العقیق اوله المسلخ و آخره ذات عرق1 خب پس ابتدای مسلخ هم در این جا قابل برای احرام است.
البته بعضیها در اینجا اینها را توجیه کردند - در جواهر- که حد عقیق در این جا دلالت نمیکند که از اول عقیق احرام جایز است، چون حضرت فقط عقیق را تفسیر کردهاند که عقیق به این جا میگویند. ولی روایت دیگری هم داریم که از خود مسلخ... پس یعنی در اینجا توجیه صحیح نیست، از خود عقیق یعنی از ابتدای عقیق که مربوط به حجاج اهل عراق است و در آن جا میشود احرام بست. حتی داریم که امام صادق در این جا میفرماید: وقّت رسول اللَه لاهل العراق العقیق و اوله المسلخ وسطه غمره و آخره ذات عرق و اوله افضل2 و بعد در این جا میفرماید که اوله افضل از اول عقیق احرام ببندند، این معلوم میشود که در این جا این مسئله هست که مثلا در یک جا امام میفرماید که وقتی از مسلخ عبور کردی تا یک برید بعد رسیدی آن جا احرام ببند، از طرف دیگر میفرمایند که از مسلخ افضل است چرا که اول است، در این جا به دست میآید که خب مشخص است وقتی که انسان احرام ببندد هر چه بیشتر در احرام باشد فضیلت آن بیشتر است یعنی آدم یک روز در احرام باشد، دو روز باشد، دو ساعت باشد، پس این اولیت که میفرماید اوله افضل خب معلوم میشود که فضلیت آن بیشتر است، چون بیشتر راه در حال احرام طی میکند خب چرا در آن جا میفرماید که وقتی که از مسلخ دور شدی؟! حتما در آن جا یک مسئله برای راوی بوده است حالا مثلا گفته یکخرده دیرتر مثلا احرام ببندم یک خصوصیتی در آن جا بوده که حضرت به این نحو بیان کردند و الا امام نمیآید اول را ول کند بگوید که یک مدتی گذشتی، دو ساعتی گذشت، چند ساعت یا یک روز، بالاخره اینها فاصله دارد، بیست و چهار کیلومتر هر بریدی فاصله دارد در این جا حضرت بیاید آن را بیان کند.
یا این که دارد باب استحباب الاحرام من اول العقیق1، یونس در این جا نقل میکند قال سألت من اباعبداللَه عن الاحرام، من أیّ العقیق افضل أن أحرم حضرت میفرماید: من اوله أفضل. یونس بن یعقوب این همان به اصطلاح سند است که منتهی این را شیخ نقل کرده است. یا این که فرض کنید که اسحاق بن عمار قال سألت اباالحسن عن ألاحرام من غمرة؟ قال: لیس به بأس و کان برید العقیق احب الیّ. که از اول باشد این را من بیشتر دوست دارم. یا این که در این جا روایت صدوق نقل میکند قال الصادق... دوباره حضرت میفرماید که این اولش افضل است2.
روایاتی که در این جا هست3 نسبت به این مسئله این مطلب را دارند که شخصی که عبور میکند از آن میقات به سمت مکه بدون علةٍ جایز نیست که بدون احرام باشد مگر برای افرادی که دارای عذر باشند که این هم یک دسته دیگر از روایات است.
پس بنابراین یک دسته از روایات ما روایاتی بود که خود مواقیت را تعیین کرده است این که چند میقات است، دستۀ دوم روایاتی که خود حدود مواقیت را تعیین کرده این هم یک دسته، دستۀ دیگر روایات شامل این مسئله هست که عبور از مواقیت بدون احرام جایز نیست. مثلا شخصی میخواهد به سمت مکه برود، اگر در بین راه بخواهد جایی نزول کند، مثلا در هشت فرسخی بخواهد در آن جا دیدن کسی برود، این در این جا اشکال ندارد و بلکه اگر خواست حرکت کند از همان منزل خودش که مادون میقات و مکه است از آن جا احرام ببندد. ولی برای کسی که این قصد را ندارد، عبور از مواقیت بدون احرام جایز نیست. مگر کسی که مریض باشد یا علتی داشته باشد یعنی یک جهتی داشتباشد.
روایت اول روایت معاویه بن عمار است که صدوق نقل میکند عن رجلٍ من اهل المدینه احرم من الجحفه4 این از جحفه احرام میبندد ولی حضرت در اینجا میگوید که لابأس اشکال ندارد البته در این جا صاحب وسائل میگوید که مخصوص ذات عذر است و عن معاویة قلت لأبی عبداللَه ان معی والدتی و هی وجعة قال قل لها فلتحرم من آخر الوقت5 از آخر میقات ببند فان رسول اللَه وقت لاهل المدینه ذی الحلیفه و لاهل المغرب الجحفه و قال فأحرَمتُ من الجحفه. که در این جا حضرت به او فرمودند که از نزدیکترین نقطۀ به مکه (از مدینه) احرام ببندد، چون در طریق میقات مدینه به مکه البته از جحفه یک مقداری فاصله میگیرد ولی فاصله آن تا خود مکه دو ساعت است غیر از این که چهار یا پنج ساعت که از خود مدینه باشد (با ماشین، با پای پیاده که چند روز طول میکشد) یا فرض کنید که مثل روایت دیگر روایت حمادّ است از حلبی قال سألت عن اباعبداللَه علیه السلام من این یحرم الرجل اذا جاوز الشجرة؟ فقال: من الجحفه فلا یجاوز الجحفة الا محرما سوال کرده که اگر شخص از مسجد شجره تجاوز کند بدون احرام، این از کجا باید احرام ببندد؟
تلمیذ: جواز مطلق از عبور از میقات است؟
استاد: بله خب در این جا به نحو مطلق است، ولی خب عرض کردیم که اینها حمل بر ذات عذر میشود روایت دیگر هم داریم که اگر شخص میخواهد مسیر خودش را از مسجد شجره تغییر بدهد همین جا روایت داریم که چه کنیم. حضرت میفرماید: که از محاذی مسجد شجره احرام ببندد در این جا این اختیاری است اجباری نیست.
این روایاتی که دراین جا هست این روایتها حکایت میکند که کسی که نیت مسجد جحفه دارد اشکال ندارد که از آن جا احرام ببندد، نیت او آن جا را دارد یا این که فرض کنید ابی بصیر از امام علیه السلام نقل میکند که عابها علیک اهل المکه! قال و ماهی؟ قالت قالوا احرم من الجحفه و رسول اللَه احرم من الشجرة، ابی بصیر میگوید که یک مسائلی است که اهل مکه خلاصه از شما ایراد میگیرند، به اصطلاح انتقاد میکنند که شما برخلاف سنت پیغمبر عمل میکنید! عابها علیک اهل المکه ایراد میگیرند از شما، حضرت فرموند: چیست مگر ما چه کردهایم؟ میگویند که شما از جحفه احرام بستی در حالتی که رسول خدا از مسجد شجره احرام بستند!، قال: الجحفة احد الوقتین فرقی نمیکند فأخذت بادناهما و کنت علیلاً مریض بودند و من آن کمتر را گرفتم و البته در این جا گرچه حضرت میفرماید کنت علیلا ولی روایت این را نمیرساند که اگر علیل نباشی جایز نیست والا حضرت میفرمودند، اگر میفرمودند جایز نیست میگفتند بله درست است ولیکن من این طور هستم میگویند که من مریض بودم یعنی هم از نزدیک احرام بستم در عین حال مریض هم بودم، در این قضیه روایت صریح نیست.
در این صورت ما روایتی که دلالت بر حرمت کند نداریم؛ یعنی اینها دلالت بر اباحه میکند لذا این که مرحوم صاحب وسایل آمده این روایتها را دسته بندی و طبقه بندی کرده، در مواردی آورده که شخص باید دارای علت باشد و یک همچنین استفادهای ما از این روایات نکردیم. غیر از این که این روایت فقط ظهوری در این مسئله دارد. در یک روایت دیگر ابی بکر، انی خرجت بأهلی ماشیا فلم أهلّ حتی أتیت1 الجحفة و قد کنت شاکیا، فجعل اهل المدینه یسئلون عنی فیقولون: لقیناه و علیه ثیابه و هم لایعلمون و قد رخص رسول اللَه (صلی اللَه علیه وآله وسلم) لمن کان مریضا او ضعیفا ان یحرم من الجحفة، که حضرت ترخیص دادند برای کسانی که ضعیف یا مریض هستند از جحفه احرام ببندند.
گاهی از اوقات میشود یک حکمی را که شارع بیان میکند این حکم یک حکم الزامی نیست یعنی الزام شرعی به عنوان وجوب نیست بلکه به عنوان یک سنت متعارف آن حکم را بیان میکند. بعد آن وقت میآید و یک هم میگذارد، جای خالی، مثلا فرض کنید در این جا پیغمبر میفرمایند که همه احرام از مسجد شجره ببندند، اما آنهایی که مریض هستند اینها بیایند از جحفه، ما باشیم میگوییم برای کسی که علت ندارد احرام از مسجد شجره میشود واجب، کسی که عبور کند بدون احرام میشود حرام، کسانی که صاحب علت هستند، استثنا میشوند خب ما باشیم این را میفهمیم، ولی یکدفعه نگاه میکنید میبینید امام صادق روایت دارد فرمودند که اگر از مسجد شجره آمدی در جحفه هم میتوانی احرام ببندی! آن وقت با این روایت ما چه کنیم؟ یا باید بگوییم با این روایت، روایت اول رسول اللَه را تخصیص بزنیم و دایره آن را مقید کنیم و تقیید کنیم به کسی که ذات علت است، ولی در روایت این تکه افتاده، در حالتی که اگر این مسئله، مسئلۀ مرض بود به خاطر اهمیت مسئله، راوی نقل میکرد.
الان شما فرض کنید که یک خبری و یک مطلبی را میخواهید از یک شخصی نقل کنید که این قضیه، قضیۀ مهمی است قضیۀ احرام یک قضیۀ حیاتی است دیگر، مسئله احرام است، آیا ممکن است شما این مسئله را نصفش را بگویی، نصفش را نگویی؟ مگر مرض داری؟ میگویی من مریض بودم امام به من فرمودند جحفه احرام ببند، نمیگویی که من به امام صادق گفتم از مدینه میآیم بیرون و مکه میروم امام فرمودند برو جحفه! لازمۀ آن تقوا و عدالت در نقل این است که موقعیت خودت را هم توضیح بدهی که چون من مریض بودم امام فرمود که برو از جحفه، ببنید اینها نکات دقیقی است که در استنباط اینها به درد میخورد؛ یعنی تعیین کننده است. راوی اگر یک راوی عادلی باشد و میخواهد مطلب را برساند، مطلب را میخواهد القا کند، حکم شرعی را میخواهد به دیگران القا کند نمیتواند آن موقعیت خودش را کتمان کند که من مریض نبودم، طوریم نبود... بلکه باید بگوید من مریض بودم و به امام این جور گفتم و امام فرمود که خب حالا که مریض هستی و ذات علت هستی به جای مسجد شجره برو از جحفه، در حالی که همچنین چیزی در روایت نیست صریحا میگوید به امام گفتم از مسجد شجره میخواهم بروم به مکه، در اینجا احرام ببندم یا از جحفه؟ حضرت میفرماید برو از جحفه ببند، این جا است که ما با این خصوصیت تقیید روایت رسول اللَه را ترجیح میدهیم تا تقیید روایت امام صادق را، روایتی که از رسول خدا نقل کردند برای ذات علت، ما آن را به واسطۀ این نکته مقید میکنیم.
اللَهم صل علی محمد و آل محمد