پدیدآورآیتاللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی
گروهفقه
مجموعهاحرام از محاذات میقات
توضیحات
احرام از محاذات میقات - تعارض روایات در باب احرام از میقات (1) - 12-02-1432
أعوذ باللَه من الشیطان الرجیم
بسم اللَه الرحمن الرحیم
راجع به مسئلۀ میقات، خدمت رفقا عرض شد که روایات در این جا مختلف است و نسبت به اشخاص مختلف و ظروف مختلفه، عبارات روایات تفاوت میکند. در بعضی از این ها به طور کلی احرام را از میقات مجزی میدانند و در بعضی از روایات دیگر مسئله متفاوت است در هر صورت این روایات روایاتی است که قابل تأمل است در کنار روایاتی که آنها ممکن است محل برای بحث و تأمل داشته باشد برخی روایات تصریح دارند مثلا روایاتی هست که این مواقیت را رسول اللَه تعیین کرده است و کسی نمیتواند از این مواقیت تخطی کند این روایات تصریح دارد در این که احرام بدون این مواقیت ستّه مجزی نیست مثل این روایت امام صادق است که حضرت میفرماید این مواقیت که رسول اللَه تعیین کرده است «من تمام الحجّ و العمره ان تحرم من المواقیت التی وقتّها رسول اللَه لا تجاوزها الا و انت محرم» میشود بگوییم تصریح دارد بر این که اصلا احرام باید از مواقیت باشد و بعد در توضیح آن میفرمایند که «لاتجاوزها الا و انت محرم» که از غیر از این مواقیت احرام اصلاً صحیح نیست. و «من تمام الحج و العمره» یعنی اصلا تمامیت آن منوط به احرام به این کیفیت است یا روایت دیگری که میفرماید «لاینبغی لاحد ان یرغب عن مواقیت رسول اللَه» البته خود این عبارت هم صریح است در این که احرام در غیر از این مواقیت نمیشود. لاینبغی به معنای عدم اِجزاء است.
یا در روایت دیگر میفرماید «فلیس لاحد ان یعدو من هذه المواقیت الی غیرها» این هم میتوانیم بگوییم که تصریح یا ظهور دارد. این روایاتی بود که بیان میکنند که این مواقیت محل هایی است برای احرام.
همان طوری که خود احرام، این نحو تلبس به حج است و ترک محرمات و اتیان به قصد مکان مشخص که همان کعبه باشد و مواقف مشخصه که عرفات یا مشعر و امثال ذلک با ادای افعال مخصوصه باشد خود میقات هم خودش یکی از آنها است حالا آیا کسی میتواند به جای اینکه در عرفات احرام ببندد بگوید من میخواهم بروم ده فرسخی مکه آن جا بهتر است؟! یک مقداری دورتر است، برای خودم تنها باشم! بهتر است! یا بگوید هوایش بهتر است! دیگر سر و صدا نیست آن جا! بیشتر حال و هوایی داریم با خدا و... نه، در مسائل ایقافیه این امور مجزی نیست و باطل است یا در مشعر بگوید که من میخواهم این طرفتر از مشعر باشم یا آن طرفتر و امثال ذلک که تمام اینها حکایت از مسائل توقیفیه میکند که باید بر طبق دستور حرکت کرد مثلاً امام علیه السلام به یکی میفرماید چرا تو قبل از میقات احرام بستی؟ آن شخص میگوید که من شنیدم که هرچه حاجّ و یا معتمر بیشتر در حال احرام باشد ثوابش بیشتر است حضرت فرمودند: در این صورت نماز را هم در سفر چهار رکعت بخوان! اگر میخواهی آن هم ثوابش بیشتر است! مثل آن خلیفه ـ ولید ـ که ایشان خیلی خلیفۀ موفقی بود! گاهی اوقات شب تا صبح با آن مه رویان و اینها میگذراند و با چه دم و دستگاه و پیاله و جام می و... بعد هم که صبح میشد دیگر حوصله نداشت برود نماز بخواند و این و آن را میفرستاد یک روز کسی را پیدا نکرد روی سر همان زن که با او بود عمامه گذاشت و فرستاد برای نماز مردم، در تاریخ اسلام ظاهرا یک بار بوده؟ نمیدانم یک بار به یک زن اقتدا کردند زنی که عمامه سرش گذاشته بود و عبا روی دوشش انداخته بود ولید گفته بود دلم میخواهد که تو بروی و نماز بخوانی! اینها هم مثل این که هر شب اینگونه وحی بر ایشان نازل میشد و آن هم چه نوعی از وحی! و گفته بود چه اشکال دارد حالا مثلا نماز بخوانی یکدفعه دیگر خلاصه حال خوشی به او دست داده بود منظور حال خوش است گفت:
من نگویم خدمت زاهد گزین یا میفروش هر چه حالت خوشکند در خدمتش چالاک باش
بسیار خب آن زن هم حال ایشان را خوش کرده بود بله، یا این که هر که حالت خوش بود در خدمتش... یعنی حالت خودش نه حال تو را به عنوان خطاب نیست خلاصه ایشان هم حالش خوش شده بود و رفته بود نماز صبح را سه رکعت خوانده بود، چهار رکعت خوانده بود گفته بودند که آخر چرا این طوری میخوانی؟ گفته بود که حالم خوب است اتصال برقرار شده است هر چقدر بخواهی فعلا برای شما میخوانم! نماز قضا هم دارید بیایید بخوانید! خلاصه تا جایی که این سیم وصل است ما نماز میخوانیم!
این خلفا بودند به طوری که الان که شما دارید این مسائل را میشنوید و میخندید و میگویید که عجب زمانی بر اسلام گذشته است که اسلام این گونه افراد را دیده به عنوان خلیفۀ رسول اللَه! آخر به نام خلیفه رسول اللَه سکه میزدند الان سکۀ ولید بن یزید موجود است سکه او موجود است در موزه ها خود بنده در بعضی موزه ها سکه به نام ولید بن یزید را دیده ام این سکه به نام خلیفه رسول اللَه بوده، خلاصه ایشان مثل این که شبها فقط سیمش وصل میشده! بله باید هم شب باشد، شب زنده داری داریم! این همه تأکید بر این قضیه داریم... ولی وقتی تاریخ میآید میگذرد و انسان خودش مشاهده میکند مسائل را بالا و پایین می کند، دیگر خنده از چهرۀ او محو میشود و میبیند که واقعاً عجیب است مسائل همه یکی است، قضایا یکی است تفاوتی نمیکند الان حکامی که در این بلاد اسلامیخودشان را به عنوان خلیفه رسول اللَه و واجب الاطاعه و ... معرفی میکنند و این طور معروف است در بین اهل تسنن که اولو الامر را گسترش میدهند به سایر افراد! دیگر چشمشان را میبندند که این اولو الامر کیست؟ و هر چه بر سر انسان میآید از این چشم بستن است، از این چشم بستن، چشم یک وقتی بسته است میشود بازش کرد، ولی وقتی انسان چشم خودش را میبندد آن وقت دیگر نمیشود بازش کرد مسئله فرق میکند. یک روش بوده، یک جریان بوده است یک قضیه بوده است، همیشه در طول تاریخ ما میبینیم که نیتها همه یکی بوده است طرفندها همه یکی بوده است ابزار و ادوات در این اعمال طرفندها فرق کرده است ولی یک روش بوده است یک مرام بوده است، یک واقعیت بوده است، همه یکی بوده است مثل این که گلبولهای قرمز و پلاسمای آدم تفاوتی نکرده است سابق و لا حق همه به یک شکل بودند.
خلاصه امام صادق میفرماید پس در سفری مشقتی باشد تا بخاطر مشقت نماز دو رکعت کم شود چطور شد در سفر برای گرفتن وضو باید چهار کیلومتر بروی و در پی آب بگردی این مشقت نیست که خدا بگوید مّنةً علی العباد حالا که در سفر هستید بجای تحصیل طهارت مائیه شما تیمم کنید این هم یکی از احکام شریعت است دیگر! چطور دو تا رکعت را برداشت این منت شد ولی این جا منت نیست؟ در طهارت مائیه باید از هر طرف به مقدار یک سهم یا دو سهم اگر در اراضی صعبه باشد یا صحرا باشد بایستی برود و تفحص کند و وقتی که آب پیدا نکرد آن موقع تیمم کند، چرا خدا این جا منّةً علی العباد این مسئله را برنداشت؟! ببینید این قاطی کردن است، یعنی همه چیز را خلط کردن و همه چیز را از دیدگاه مادی بررسی کردن.
خطر این جا است که ما مبانی را با دیدگاه مادی بخواهیم بسنجیم. امام صادق چرا در اینجا میفرماید اینکه گفته شده هر چه میقات دورتر باشد مثل اول العقیق افضل من آخره این مربوط به آنجایی است که تشریع شده باشد و یا تمسک به قاعده «افضل الاعمال احمزها» در اینجا صحیح نیست چرا که نمیتوانی از خودت اضافه کنی تا اینکه عمل خودت را صعب کنی، لذا امام باقر علیهالسلام میفرماید: وقتی که خدا دو عمل را برای من به یک نهج قرار داده است که یکی زحمت آن بیشتر است «انا اخذتُ بالیسیر» الان خدا برای من این را در این جا میسور کرده است این همین نقطهای است که اخیراً میبینید بنده در صحبتهایم میگویم که افرادی که میگویند دین، دین حزن است و بکاء است و اینگونه امور، اینها همه غلط است.
دین ما دین حزن و بکاء نیست، دین فقط گریه و اینها نیست، دین هم دین حزن است هم دین سرور است، هم دین مصیبت است هم دین فرح و انبساط است، نه آن فقط و نه این به تنهایی بلکه هر کدام جای خودش را دارد و با این کیفیت مسئله حرکت میکند «کان یحیی یبکی و کان عیسی یبکی و یضحک و الذی یبکی و یضحک هو افضل» ظاهرا در یک روایت از رسول خدا است یا از امام صادق علیه السلام.
چرا؟ چون در این موقعیت است که نفس میتواند حرکت کند و جلو برود و خود را در معبر و منزل، محبوس نکند و معبر را منزلگاه خودش قرار ندهد که ما معمولا به یکی از دو سمت می افتیم یا به آن طرف میافتیم که تا ننشینیم پیش هم و نخندیم و شوخی نکنیم انگار اصلا چیزی نگذشته این غلط است یا این که از آن طرف میافتیم و پیوسته در سرمان میزنیم و گریه میکنیم. تا وارد مجلس میشوند میگویند: آقا یک توسلی بکند! آخر هر چیزی جا دارد، حساب و کتابی دارد، آن یکی قرض دارد آقا توسلی کن! آن یکی پاسپورتش گیر کرده یک توسلی کنیم! آن یکی فرض کنید که زنش دارد زایمان میکند توسل کنید! توسل کنید! توسل کنید! برای زن زاییدن و ازدواج کردن و برای پاسپورت و امور اداری و هر چه تو میخواهی، ائمه نشسته اند فقط برای این که حاجات ما را برآورند، این مسائل در این جا شده منزل و توقفگاه و از معبر بودن خارج شده و خودش موضع شده است، این هم غلط است، همه اینها غلط است، آن که صحیح هست این است که در هر کجا ببیند چه اقتضایی دارد، آن را که گفتند عمل کند، موقع شادی ائمه شادی کنید! تمام شد! موقع غم آنها بایستی که حزن داشته باشد، زمانی که نه آن حالت را دارد نه این حالت را، حالت نرمال و عادی باشد این چیزی است که باید بر این وتیره حرکت کرد، امّا ما میآییم چه میکنیم؟ اضافه میکنیم مثلا فرض کنید میگوییم شارع که در این جا برای سفر این مسئله را تشریع کرده، مربوط میشود به آن سفرهایی که در آن زحمت است. اگر مربوط میشود به زحمت پس چرا در کسب طهارت مائیه این حرف را نزده است؟ چرا در مورد مسئله اتجاه به قبله در سفر که خیلی مورد مبتلابه است شارع به یک نفر نگفته است که به جای صلاة به اربع جهات یا به ثلاث جهات یا به جهتین منةً علی العباد همین طور بگو اللَه اکبر حالا پشت به قبله هم بودی که بودی! چرا آن جا منت نیست؟ فقط منت سر همین دو رکعت است؟! بگو خدایا منت را نخواستیم! ولی حالا دیگر چه شده فقط در این نماز خدا منةً علی العباد گذاشتم. منت برای خودت! راست میگویی به خدا بگو منت آن جایی است که طهارت نداریم و برای طهارت مائیه بایستی نیم ساعت یا یک ساعت دور بزنیم آن جا بگو که تیمم کن! جای منت آن جا است جای منت نماز به جهت واحده است نه به اربع جهات و ثلاث جهات علی اختلافٍ در مبنا و امثال ذلک و مسائل دیگری که در این زمینه هست.
این جهت حکایت از این میکند که وقتی شارع میگوید من در سفر، صلاة را قصر قرار دادم دیگر فضولی به ما نیامده که منظور شارع از سفر در آیه (و من کان مریضا او علی سفر فعدة من ایام اخر) که مربوط به روزه است، یک کسی بگوید نه! من در سفر که هستم میخواهم روزه بگیرم در سفر که هستم دلم میخواهد نماز کامل و تامّ بخوانم! این جا باید روزه را بخوری، این خوردن روزه اثری که در تو به وجود میآورد با وجود تمایل به روزه از خود روزه گرفتن بیشتر است، اگر این روزه فرض کنید که مباح بود چطور این خود یک تأثیر نفسانی در انسان ایجاد میکرد، خوردن روزه تأثیرش بیشتر است و این یک مسئلۀ مهم و سلوکی و اخلاقی است که اهل دقت میفهمند که چطور در بعضی از موارد مخالفت با نفس در این موارد حاصل میشود و این مورد موردی است که باید گذشت؛ یعنی میخواهم عرض کنم یک مخالفت با نفس به این نحو از ده سال نمازشب خواندن انسان را بیشتر جلو میبرد! مخالفت با نفس در این موقع نه مخالفت با نفس در ترک اطعمه و اشربه و امثال ذلک، آنها خیلی مهم نیست، البته کمی میتواند تأثیر داشته باشد ولی آن تأثیر حیاتی و آن تأثیر مهم این است که انسان نگاه کند به همه ببیند همه روزه میگیرند و چقدر از اینها متنعم هستند و چه حالاتی پیدا کردند و این مریض است و دستور به افطار دارد، زخم اثنی عشر دارد دستور به افطار دارد، بیماری دارد، بچه شیر میدهد دستور به افطار دارد. این مسئله او را جلو میبرد. نه روزه گرفتن که این قسم روزه گرفتن او را محبوس میکند و آن را میخکوب میکند و او را منکوب میکند.
شارع میگوید که باید از این مواقیت احرام بسته شود. احرام از این مواقیت به نظر شارع است تمام شد حالا من زودتر میخواهم احرام ببندم، نمیشود! البته جای دیگر هم سوراخ فرار قرار داده است برای کسی که بخواهد در اینجا بیشتر متنعم شود میگوید نذر کن و اشکال ندارد راجع به نذر رخصت هست.
این یک نکته ای که بنده عرض کردم مسئله مهمی است که دیدگاه فقهی مجتهد و مستنبط نباید دیدگاه ماده نگر و ماده گرا باشد. باید دیدگاه او دیدگاه الهی باشد و مسائل را از ناحیۀ ربوبی مورد بررسی قرار بدهد حالا شارع میخواهد در سفر و لو این که زحمتی هم نباشد ـ که نیست، آخر دو رکعت نماز خواندن چه زحمتی دارد؟ آخر نمیخواهد که به خودمان بچپانیم که این زحمت دارد، نیست به خدا، واللَه نیست، دو رکعت نماز خواندن زحمت ندارد، دو رکعت دو دقیقه شد دو رکعت دیگر هم اضافه کن! این کجایش زحمت شد؟ـ میخواهد نماز را قصر بخوانیم میگوییم دیگر این زحمت وقتی که نیست قصر نخوانیم! میگوییم حتما منة علی العباد شارع آمده این کار را انجام داده خیلی خب دستش درد نکند ما هم باید همین نهج را انجام بدهیم این دیدگاه خیلی مسائل را در طریق استنباط برای انسان تغییر خواهد داد و کیفیت نگرش مجتهد نسبت به مسائل تغییر خواهد کرد و طبعا بر همان مسیر اهل بیت استقرار و استمرار پیدا میکند.
خلاصه این اماکن، مواقیتی است که شارع بیان کرده است این یک دسته از روایاتی که ما در این جا داریم پس این روایات یا بگوییم ظهور یا بگوییم تصریح دارند بر این مطلب مثل اینکه امام علیه السلام میفرمایند: «لاینبغی لاحد ان یعدو عن المواقیت التّی وقتها رسول اللَه» یا «لاتجاوزها إلاّ و انت محرم» و امثال این روایات.
روایات دیگری در این زمینه است که در آن روایات مسئله فرق میکند، مثلا فرض کنید که دارد کسانی که احتمال ضرر به خودشان میدهند «علی نفسه» یا این که مشکلی در این جا دارند که احتمال میدهند که به حج نرسند میتوانند از میقات دیگری که میقات دویره اهله است محرم شوند.
در میقات دویره اهله اگر دویره اهل مادون مواقیت باشد تا حرم، حضرت میفرمایند که همان، میقات خود شخص خواهد بود در قبال کسی که مثلاً از ربذه احرام بسته، چون قبر اباذر آن جا است خواسته تبرک پیدا کند! این هم دوباره نگاه کردن و نظرۀ مادی است به مسائل که چون قبر اباذر در ربذه است بروم از آنجا احرام ببندم، اباذر به احرام چه ربطی دارد؟ اصلا قبر پیامبر در ربذه باشد باید احرام از آن جا بست؟! اگر این طور بود میگفتند از مسجدالنبی احرام ببندید! چرا گفتند مسجد شجره؟ اینها همه مسائل مهمیاست که باید به این مطالب توجه کرد ما خیلی امروزه میبینیم که این قضایا به این نحو برمیگردد و به این شکل دارد جاری میشود، اباذر در ربذه دفن است بسیار خوب یا این که فرض کنید یک کسی بگوید میخواهم بیایم از وادی غدیر احرام ببندم چون ولایت این جا است! نه آقا اگر بروی باطل است، اشتباه کردی، باید بروی از همان مسجد شجره یا از جحفه احرام ببندی. غدیر به جای خود حالا بگو بهترین امکنه است، خوب بهترین امکنه باشد برای خودش است! به احرام ارتباطی ندارد، هر چیزی باید جای خودش را داشته باشد. غدیر، غدیر شده است برای این که اقامۀ احکام بشود نه برای این که احکام را زیر پا بگذارند! التفات کردید؟! غدیر برای اقامۀ احکام است، برای اقامۀ حدود است، برای اقامۀ مبانی است، برای اقامۀ شعائر است، برای اقامۀ ارزشها است نه این که ارزشها به خاطر غدیر همه باید به ضد ارزش تبدیل شود! احکام به خاطر غدیر همه باید از بین برود! مبانی به خاطر غدیر همه باید زیر پا گذاشته شود! تمام اینها انحرافاتی است که پیدا شده است و این انحرافات است که دیدگاه اسلام را در مقابل افراد مَسَوَّه کرده است و تاریک و ظلمانی کرده است و دیگر چه توقعی میشود داشت از افراد با آن بضاعت مُزجاتی که دارند که بخواهند بهتر از این مبانی را تبیین کنند.
بله داریم که اگر خود آن دویرۀ اهل مادون میقات باشد، احرام میشود از آن جا پس بنابراین این دسته از روایات را بگذاریم در کنار این دسته که حضرت میفرمایند «لاینبغی لاحد» این معنای خودش را میرساند «لاینبغی لاحد» که از میقات عبور کند یعنی افرادی که پشت میقات هستند اینها باید بیایند از میقات احرام ببندند اما افرادی که بعد از میقات هستند این افراد از همان جا میتوانند احرام ببندند یعنی احرامی که شخص از منزل خودش میبندد معلوم میشود که این احرام در فضای میقات قرار گرفته است در فضای میقات نه این که منزل خودش میقات است حرکت از مسجد شجره به سمت مکه «میقاتٌ» برای فردی که میخواهد این مسیر را طی کند.
افراد چند قسم هستند: یکی خارج از محدوده مسجد شجره میآید باید از ابتدا وارد شود، یکی در بین مسجد شجره و مکه است میقات او میشود همان منزلی که در آن جا دارد، پس بنابراین منظور از منزل همچنان که عرض کردم این طور نیست که شخص واقعا منزلش باشد مثلاً فرض کنید که مهمان کسی است و میخواهد بیاید بماند پیش او بعد پیش او احرام ببندد در این صورت میقاتش همان جا خواهد بود و لازم نیست دوباره برگردد چرا؟ چون آنجا منزلش است نفرمودند ساکنین در آن جا و متوطنین و قانطین در آن منزل، کسی که منزلش آن جا است یعنی محل نزول او آن جا است چه به عنوان ساکن و چه به عنوان کسی که مهمان است و در آن جا نزول کرده است و میخواهد از آن جا قصد حج کند باز در این جا مسئله فرق نمیکند.
پس بنابراین ما میبینیم که منافات ندارد این مسئله با این روایات که میقات را در آن جا قرار دادند. مطلب دیگری که باز در این روایات و در دسته بندی روایات شما مشاهده میکنید برای کسانی است که عذر دارند؛ حضرت میفرمایند در این صورت شخص میتواند از مسجد شجره و در میقات جحفه احرام ببندد این هم منافاتی ندارد، زیرا جحفه هم از مواقتیی است که «وقتها رسول اللَه» منتهی کسی که ذات عذر است میتواند اقصر فاصله را انتخاب کند، در این جا میبینیم مسئله ای نیست یا این که در روایات دیگر داریم زنی که از میقات بدون احرام عبور کرده و آمده وارد مکه شده و حائض بوده و به او نگفته اند که با این حال هم احرام مجزی بوده حال که وارد شده چه باید بکند؟ حضرت میفرمایند باید برگردد به میقات خودش میقاتی که از آن جا آمده. این مسئله با لفظ باید است اگر نتواند از میقات بعد و اگر نتواند ادنی الحل یعنی هر چه دورتر باشد در این جا بهتر است طبعا مشخص است که یک همچنین چیزی به طور معمول امکان نمی افتد باید بیاید از ادنی الحل احرام را انجام بدهد باز برای ذات عذر شما میبیند که شارع در این جا راه قرار داده است برای کسی که وارد نیست یا حتی برای کسی که احرام نبندد و بیاید در عرفات و یادش بیاید که احرام نبسته در موقع عرفات که وقتی برای برگشت نیست حضرت میفرمایند در خود عرفات احرام ببندد و تلبیه بگوید و احرام ببندد و احرام او مجزی است پس در تمام اینها میبینیم شارع دست را باز قرار داده است؛ محل احرام
برای کسی که از خارج بخواهد بیاید، مواقیت است.
برای کسانی که منزلش مادون میقات است همان منزل خودش که دویره اهله باشد.
برای کسی که عذر دارد اقرب مواقیت که جحفه باشد از آن جا احرام میبندد.
برای کسانی که حتی آن را هم نمیتوانند ادنی الحل میباشد.
برای کسانی که ادنی الحل هم نمیتواند از خود مکه میباشد.
دیگر چطور شارع بیاید و تسهیلا علی العباد بخواهد این مسئله مواقیت را به این کیفیت بیان کند تمام این را روایاتش را خدمت شما عرض کرده ایم.
آن چه که در این جا هست این است که پس ما در این صورت با روایاتی که حکایت میکند «لایجوز لاحد» چکار کنیم؟ روایاتی که در این زمینه است اگر شما ملاحظه کنید میبیند اصلا هیچ منافاتی با این مسائل ندارد، یکی روایت «من تمام الحج و العمره ان تحرم من المواقیت التی وقتها رسول اللَه لاتجاوزها إلاّ و انت محرم» این یک روایت فقط میفرماید که این مواقیت مواقیتی است که رسول خدا تعیین کرده است این را اگر شما در کنار آن قرار بدهید متوجه میشوید که منظور از این روایت این است که کسانی که از این مواقیت میخواهند عبور کنند نه خود این مواقیت و آن نقطه فی حدّ نفسه از میقات! میفرمایند اگر بخواهد تجاوز کند یک وقتی میگویند «لاتحرم الا من هذه المواقیت» این یک مسئله بود که احرامت باید از این مواقیت باشد ولو در هر نقطه از نقاط میخواهی باشی یک وقتی میفرمایند «لاتجاوز» از این مواقیت نباید تجاوز کنی نفرمودند که «لاتحرم الا من هذه المواقیت» بلکه فرمودند اذا ترید ان تجاوز من هذه المواقیت فلتحرم من هذه المواقیت این درست است اگر من بخواهم از مسجد شجره عبور کنم باید از مسجد شجره احرام ببندم اگر بخواهم مسیرم از جحفه باشد باید ازعراق باشد از وادی العقیق و امثال ذلک یک بار حضرت میفرمایند «لاتحرم الا من هذه المواقیت» در اینصورت میتوانیم بگوییم تصریح دارد و باید فکری میکردیم ولی در این جا ظهور دارد ظهورش هم به این نحو قابل توجیه است که شخصی از مسجد شجره یا از جحفه میخواهد بیاید میفرماید از این جا عبور کنید نه قبلش و نه بعدش هیچ کدام نباید احرام ببندی.
تلمیذ: صدر روایات که به نحوی اشعار دارد، روایت فلاینبغی لاحد أن یرغب عن مواقیت رسول اللَه؟
استاد: خب این هم همین است دیگر.
تلمیذ: نه میخواهم بگویم احتمال بعدی را تقویت میکند که باید مواقیت را فقط همان بدانیم.
استاد: نه ببینید این در این جا میفرماید «لاینبغی لاحد أن یرغب عن المواقیت» درست است کسی که میخواهد از میقات عبور کند باید از میقاتی عبور کند که «رسول اللَه وقتها» خیلی خب این روایت هم همین است منافاتی ندارد؛ کسی که میخواهد از مدینه برود راه مدینه به مکه از مسجد شجره است راه دیگر که ندارد خیلی خب مواقیت سر جایش است لاینبغی لاحد
تلمیذ: شاید شارع برای مواقیت موضوعیت قائل شده است؟
استاد: موضوعیت برای چه کسانی؟ این منظور من است! یک وقت «موضوعیت لکل احد» است حتی کسی که «یجاوز عن مُحاذاة المیقات» یک وقتی این را هم شامل میشود یک وقتی نه بلکه کسانی که از این مواقیت عبور میکنند «لاینبغی لاحد عن یجاوز» این که الان بر اولی دلالت ندارد ببینید در این جا دارد که لاتجاوزها الا و انت محرم فانه وقت لاهل العراق این و فلان و فلان برای هر کدام محلی را تعیین کرده است، حالا اگر کسی هیچ کدام از اینها نبود چه باید کند؟ بیاید دور بزند بچرخد؟ روایت این را نمیفرماید؛ یعنی روایت صراحت ندارد، چون یکی از مشکلاتی که در مباحث تطبیق بین روایات هست، این است که ما در وهلۀ اول تا میبینیم یک روایتی که آن روایت همان طوری که روایت را خواندیم روایت عبداللَه بن سنان است و روایت آن هم صحیح السند است نسبت به کسی که به جای مسجد شجره میخواهد برود و میتواند برود به محاذاتش احرام ببندد نمیخواهد از آن مسجد احرام ببندند میخواهد از یک طریق دیگر برود اشکال ندارد که سّتۀ امیال وقتی که دور میشود از مدینه که آمد بیرون شش میل برود جحفه این میتواند از آن محاذاة احرام ببندد حالا کار دارد چه دارد هر چه دارد خودش میداند، این یک روایت است البته فقط یک روایت داریم البته روایت مشابهی هم داریم که روایت مبهمه است لذا این روایت واحده است.
بعضی گفتند که کثرت روایات غالب است بر این روایت و مواقیت همان مواقیت التی وقتها رسول اللَه است و محاذاة با میقات کفایت نمیکند و این روایت واحده است ولی صحبت در این است که اگر روایت روایت واحده است و روایت موثق است و سندش هم درست است بین یکی و صد تا چه فرقی میکند؟ چه فرقی میکند یک روایت باشد یا صد تا؟ مگر ما این همه روایت نداریم که زن پشت سر مرد باید بایستد باید هشت ذراع فاصله داشته باشد مگر نداریم مرد اگر پشت سر زن باشد نمازش باطل است این همه ما روایت در این زمینه داریم یک روایت فقط داریم در این که مکه مستثنی است و همین روایت که مورد استناد فقهاء - البته بعضی نه همه، آنها هم که نمیدانستند شاید اصلا اطلاع نداشتند ـ قرار گرفته فقط یک روایت است، صحیحه هم است بر این که مکه مستثنی است البته دیدگاه اهل معرفت در این جا یک مسئله دیگری است که روایت را دارای هیچ منافاتی با خود مبانی نمیبینید، ما اصلا به آنها کاری نداریم عادی میگوییم روایت روایت صحیح است یا نه؟ وقتی روایت صحیح است چه یکی چه صدتا دلالت بر چه میکند؟ «الا فی مکه» این مسئله استثنا به کثرت و قِلّت کار ندارد مسئله کاری به این جهت ندارد ما در جایی که روایات صریح بر بطلان نماز خلف المرأه است در آن جا میآییم با یک روایت صحیحه تخصیص میزنیم آنها را تقیید میکنیم آن وقت چطور در جایی که تصریح نیست بلکه ظهور است و این ظهور قابل توجیه است برای این که این مواقیت برای کسانی است که از این مواقیت بخواهند تجاوز کنند اینها باید در خود مواقیت احرام ببندند نه ماقبل مواقیت و نه مابعد مواقیت. اینها که ظهور دارد که اولی به این است که با روایت صحیۀ عبداللَه بن سنان ـ که مربوط به کفایت احرام از محاذاة میقات است ـ مقید شود مسئله ظاهر و اظهر در این جا مطرح میشود پس بنابراین تا قبل از این که ما بخواهیم روایت معارض را در این جا مطرح کنیم آن اهتمام اولیه مستنبط این است که نسبت به روایاتی که در مقابلش است آن روایت استظهار ظهور کند یا تصریح و نصیّت کند اول باید به این برسیم. نسبت به اینها نصیّتی پیدا نمیکنیم بلکه ظهور پیدا میکنیم این آن اشکالی است که فقها را بر آن داشته است که روایت عبداللَه بن سنان را کنار بگذارند ـ مثل مرحوم آقای گلپایگانی ـ که مواقیت جزء مسائل توقیفیه است و آن مواقیت «علی طبق ما انزله اللَه » بایستی که مورد لحاظ قرار گیرد .
صحبت در این است که در این جا نص نیست در این جا ظهور است شما به این مواقیت در روایات حکم نصیت دادید و بعد به واسطۀ غلبه اینها بر آن روایت واحده آن را محمول بر جهات عذر کردید همان طور که ما در روایات هم داریم که اگر عذری باشد یا «یخاف علی نفسه» باشد یا فرض کنید که در آن جا خوف از ترک حج باشد فوت و بر آنها حمل میکنیم!
چرا بر آنها حمل کنیم روایت، روایتِ بدون قید است امام علیه السلام میتوانست بفرماید در جایی که چاره و بدّی از عدم تجاوز از مواقیت نداری بر آنها این حکم جاری میشود امام این را نفرمود بلکه فرمودند کسی که میخواهد راهی را انتخاب کند غیر از مسجد شجره انتخاب انتخاب است نه عذری است در آن نه ضیقی است و نه فوت، وقتی است هیچ چیزی نیست روایت هم روایت واحده چه اشکالی دارد که با روایت صحیحه واحده، انسان ظهور در روایت را بتواند مقیّد و معیّن کند. البته وقت دیگر گذشته است.
تلمیذ: ذلک ان اللَه یسر یحب الیسیر و یعفی علی الیسیر و مالا یعطی علی العنف1
استاد: بله منظور من همین بود آن کسی که میخواهد یک قسم مشکل طریق را بپذیرد این جا پای نفس میآید وسط و این کار را خراب میکند.
تلمیذ: .... عبارتی است در ذهنم است مخیر است دو راه بین آسان و سخت.
استاد: من نشنیدم نه!
تلمیذ: روایت افضل الاعمال احمزهما را حمل بر نیت کنیم در مقایسه با نفس؟
استاد: این هم بعضی از اوقات...
تلمیذ: در حالی که امام سجاد و امام حسن مجتبی علیهما السلام بیست دو یا بیست و پنج بار ماشیا حج رفتند.
استاد: بله ببینید عرض کردم جا به جا کنعبدُ، جا به جا کنستعین در آن جا مسئله در امام حسن و امثال ذلک یا راجع به موسی بن جعفر در آن جا به خود برنمیگشته بلکه به آن جنبۀ ارتباط خود با خدا این مسئله بستگی داشته نه سختی بر خود کشیدن! یک وقت قضیه سختی بر خود کشیدن است؛ این جنبه مادی پیش میآید یک وقتی انسان خودش را اینگونه احساس میکند که این راه را بپسندد.
یک دفعه با مرحوم آقا رفتیم منزل علامه طباطبایی رحمة اللَه علیه علامه آمدند نشستند من نگاه کردم دیدم ایشان عبا ندارند کوچک بودیم در آن جای سوال بود لازمۀ احترام به مهمان در عرف، همین تلبس به زیّ مناسب است، آن شخصی که با عبا نمیآید یعنی خیلی به این مطلب توجهی نکرده است وقتی که آمدیم بیرون من از ایشان سوال کردم ـ البته این در مشهد بوده همان زمان سابق که ایشان تابستانها مشهد مشرف میشدند یک منزلی داشتند در همین خیابان خسروی آن جا میرفتند یعنی معمولا آن جا میرفتند سه ماهی آن جا بودند ـ آمدیم بیرون گفتم که چرا ایشان عبا سرشانه نکردند؟ ایشان فرمودند که ایشان خودشان را در این حال خادم مهمان تصور کردند! ببینید چقدر تواضع، یعنی اگر عبا بردوش بیاندازم مثل شما هستم، یکی مثل شما و دارم این موقعیت را ارج میگذارم آمدن شما را ارج میگذاریم، شاید مثلا کسانی دیگر بیایند عبا بیاندازم مثلاً افراد عادی بیایند از این دانشگاهیها بیایند عبا میانداختند و مینشستند ولی یک شخصیت یک کسی مثل مرحوم آقا رفتند آن جا ایشان یک حساب دیگری میکند مرحوم علامه آدم نکته دانی بود این طور نبود که همین طور مسائل را سرسری و گتره بگیرد، مثل ما نبود که بخواهم همین طوری عبا گیر آوردیم می اندازم، نبود ولش کن حالا بلندشوم بروم پایین بگردم عبا پیدا کنم؟! همین طوری مینشینیم دیگر، نه او کارش با حساب و کتاب بود میگفت او در این حالت خود را خادم این «وارد» تلقی میکند که من در خدمت شما هستم من به اصطلاح در خدمت شما خود را قرار داده ام ببینید این را به این نحو باید تلقی کرد در یک وقت دیگر مسئله احترام در آن جا مطرح است؛ یعنی حال خود شخص به حال احترام و تعظیم این موقعیت برمیگردد چنانچه که مانند آن را هم بعد ما دیدیم رفتیم پیش ایشان و با عبا آمدند و نشستند دو حال دارد. نمیگوییم اگر بخواهد خادم فرض کند پس چرا این جا نکرده! این دو حالی است که او برای این موقعیت در نظر میگیرد حالا در آن جا چطور این را در نظر گرفته به خودش برمیگردد و به وضعیت خودش برمیگردد. در آن جا این جنبه غلبه داشته او را برگزیده در این جا حال خودش این را غلبه داشته این را برگزیده علی کل حال هیچ کدام گتره نبوده است، این مهم است که از روی گتره بودن این کار را اختیار نکردند. امام حسن علیه السلام در بعضی از موارد در ظاهر عمل مختلفه میشد.
چندی پیش بود، در آن شب راجع به این که انسان باید ببیند که دستور چیست؟ سر خود عمل نکند، صحبت کردیم، یک روز معروف کرخی که بوّاب خانۀ امام رضا علیه السلام بود و ایشان به کمال رسید و این طور که نقل میکنند در فشاری که در مرو آوردند، مردم در روز عید فطری بوده که فشار آوردند بیایند منزل، این معروف در کنار در ایستاده بود و حالا چه قضیه پیش آمد که او بین در و دیوار و چار چوب گیر کرد و استخوانهای سینه او در آن جا شکست و بعد همین سبب فوت او شد ـ بعضی میگویند این قضیه بیاساس است چون معروف در بغداد دفن شده است ولی من میگویم نه این هیچ منافاتی ندارد که این قضیه برای او پیدا شد و بعدا در طول مدت این سبب فوت او شد. لازم نبوده که همان موقع فوت کند بلکه بعد از شهادت امام رضا آمد به بغداد و در بغداد فوت کرد این منافاتی ندارد این علت شروع شد تا این که منجر به فوت ایشان شد ـ این معروف یک روز روزه بود و روزه او مستحب بود در حال عبور دید سقایی آب آورده و دارد آب را میفروشد این مشک را از دجله پر کرده و آورده و حالا میخواهد دیگران را در خرید آب ترغیب کند، گفت هر کسی بیاید از این مشک ما بخورد خدا پدرش را بیامرزد و دعا میکنیم! این هم بلند شد و رفت گفت آقا یک پیاله هم به ما بده به او گفتند مگر تو روزه نبودی؟ گفت من دیدم این دارد دعا میکند خدا هم دعای بنده مؤمن را مستجاب میکند ما هم رفتیم روزه را خوردیم!
ببینید این منظور بنده است درگیر روزه نباید باشیم معروف آدم زرنگی بود، رند بود درگیر نبود این الان نگاه میکند میبیند نفسش میخواهد روزه بگیرد روزۀ مستحبی بگیرد و امتثال طاعت و امتثال استحباب کند خدا چقدر به او ثواب میدهد؟ فرض کنید که ده تومان ولی آن سقاء در آن جا دعا میکند چقدر خدا او را بالا میبرد؟ به اندازۀ یک میلیون! معلوم است که یک میلیون خیلی بیشتر به کار آدم میآید روزه را بگذار کنار در ضمن برویم نهاری هم بخوریم، هم رفته افطار کرده و هم ثواب برده. در حالی که ما میبینم تفکر ما عکس است آقا روزه مستحب مستحب این خیلی ثواب دارد و این بنده دارد ضَمَأ تجربه میکند عناء را دارد تجربه میکند، عطش و جوع را دارد متحمل میشود و به همین مقدار تحملش اجر میبرد ما نمیگوییم اجر نمیبرد اما آن راه را میانبر میرود خودش را درگیر نمیکند! اگر به این مشکی و سقایی برخورد نمیکرد روزه هم تا غروب داشت بر همان جری بر استحباب روزه آن هم بود و این درست هم بود، ولی یکدفعه خدا یک سقایی را سر راهش میگذارد و از این چیزها برای آدم پیدا میشود، مثلا فرض کنید که آدم میرود یک جایی مثل منزل رفیقش فرض کنید که آن رفیق هم چایی میآورد او میگوید من روزه هستم میبیند رفیقش ناراحت نمیشود بخورد یا نخورد یکی است آدم آن جا روزه را میگیرد، یک وقتی میرود یک جا میبیند که اگر نخورد او ناراحت میشود در این وقت او صدایش درمیآید تا چایی میآورد میگوید قند را هم بیاور ببینیم!
یا اصلا نباید بگوید که من روزه بودم چون اگر بگوید باز ممکن است میزبان بگوید بندۀ خدا را نگاه کن ببین ما تعارف کردیم روزهاش را افطار کرد نباید صدایش را درآورد، اینها همه فنون رندی است صدایش نباید درآید، بلکه باید بگوید چیز دیگری در یخچالت نداری که بیاوری؟! او هم میگوید چرا! بروم ببینم که چه دارم بردارد و بیاورد حسابی هم بخورد نه این که حالا یک ذره بردارد و بگوید روزه گرفتم تا ظهر اقلا امساک کنم حالا که قرار است افطار کنم یک قاچ سیب بخورم، نه! سه تا سیب بخور! هر قدر، که جا داری! که دل او به دست بیاید آن دلی که به دست میآید ده سال روزه بگیری به آن نمیرسی! امام باقر هم این را میخواهد بفرماید! امام باقر میفرماید ما که یسیر را میگیریم در این جا است اگر قرار برای این است که ثواب را خدا بدهد، خدا ثواب را در این جا میدهد، خدا ثواب را آن جا بدهد این هم حال موسی بن جعفر. حال امام مجتبی علیه السلام در آن موقعی که پیاده میرفتند آن حال جنبۀ عبودیت بیشتر را میخواستند اعمال کنند نه ضررِ بر خود را. آن حال عبودیت فرق میکند تا سختی بر خود؛ دو مطلب است: آن حالی که انسان سوار بر مرکب بشود برود این یک حال است، حالی که انسان پیاده برود یک حال است، شما یک وقتی روی مبل مینشینید و مشغول صحبت میشوید این یک حال است که این حال تکبر است و تبختر است و پیغمبر فرمودند که انا عبد کالعبید و أجلس جلسة العبید. پیغمبر میتوانست برای خودش مبل درست کند برود آن بالا بنشیند، ولی آمد روی زمین نشست و گفت این روی زمین نشستن است که موجب و مقتضای عبد بودن است. الان میبینید در جاهایی که هستند در این مؤسسات، همین مؤسسات تبلیغی، پژوهشی و تحقیقی ـ انگار زبانشان نمیگردد به تحقیق این زبانشان جوش درآورده است آفت گرفته، تحقیق نمیشود، پژوهش باید بگویدـ این مؤسسات پژوهشی همه صندلی گذاشته اند چه اشکال داشت روی زمین می نشستند؟ مدرّس هم بیاید یک منبر دو پله بگذارد برود صحبت کند؟ حتما باید تریبون باشد؟ شیک باشد؟ افراد بنشینند و به این دکور امروزی بدهند، فیگور بگیرند عکس بیگرند که دکور داشته باشد؟ این جا پژوهش است! نه، این جا الفاظ سر هم مونتاژ میشود! عبارات در این گونه مجالس با هم ترکیب میشود. مونتاژ میشود! بنشین روی زمین خود استاد هم بنشیند روی زمین. اگر میخواهد مستمعین را ببیند برود روی منبر دوپله. امروزه هم که دیگر منبر برداشته شده است و هر کسی که میخواهد حرف بزند مینشیند روی صندلی. انگار منبر فقط برای کسانی است که میخواهند منبر بروند و روضه بخوانند و دیگران نباید بروند! صندلی خوب است این صندلی شیک است، مثل این که به جای سیگار پیپ میکشند اینها چیست؟ شیک است پیپ شیک است خود این پیپ کشیدن سر تکان دادن این فیگور این خودش یک عالمی دارد. یک عالمی دارد! انگار چه عوالمی را دارد ادراک میکند؟!
تلمیذ: برای تنباکو باید قلیان کشید (مزاح)
استاد: چی قلیان کشید؟ بله آن هم قلیان با آن لولۀ کلفتش هر چه ضخیمتر باشد بهتر است آن را باید به بقیه هم داد.... یادمان است آقایان که مجالسشان بود در بعضی جاها که میرفتیم اینها یک قلیان میگذاشتند وسط قرقر از آن طرف تا این جا یکی یکی میکشند البته این قلیان هم حالی برای خودش دارد! سرشان را تکان میدهند حالا انگار چه عوالمی را دارند طی میکنند! پر جبرئیل را هم رد کردند و به اَدنی رسیدند! اینها همه بازی است، اینها همه فیگور است، اینها همه کلک است، اینها چیست؟ بنشین روی زمین مثل آدم، خاکی باش، متواضع باش! دنیا، دنیا است دیگر. دنیا، دنیا است چطور ما آنهایی را که میروند به خاطر یک خوشی و سرمستی دمی به خمره میزنند استیحاش میکنیم از آنها و میگوییم افّ دارند اینها شرب حرام میکنند و.... این هم که تو داری مینشینی پای مَنقل و پیپ و قلیان و فلان، این هم همان است ریشۀ آن همان است منتهی آن بدبخت قسمتش نشده دم به خمره میزند تو این گیرت میآید شروع میکنی به آن طعنه کشیدن! هر دو یکی است هر دو در یک راستا است هر دو در یک راستا دارد تحقق پیدا میکند لذا آن جا معلوم میشود که چه کسی جلوتر است و که عقب تر است، که نافرمانی کرده و چه کار کرده؟ تو اگر دو روز این منقل گیرت نیاید زمین و آسمان را به هم میدوزی که به دست بیاوری برای چه؟ برای این که نعشه بشی، کیف کنی، صفا کنی، آن هم دارد همین کار میکند. آخر تو آدم هستی که داری این کار را میکنی؟ تو اصلا انسان هستی؟ انسان میآید این کار را انجام میدهد؟ اینها اموری است که اگر مقداری دقت کنیم مییابیم که خیلی ما هم تفاوتی با آنها نداریم حالا آن دارد مایع سیّالش را استعمال میکند، ما داریم جامدش را مصرف میکنیم تفاوتی ندارد! همان است اگر قرص بشود همان را میخورد و توجیه میکند که قرص دیگر عیب ندارد! در حالی که آن کاری که او میکند همان کار را این میکند، شرب یا مایع است یا جامد دیگر، هر دو در یک خط است در یک فکر است، یک طرز فکر دارد این مسائل انجام میگیرد [چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند] آن به یک شکل این به یک شکل شما نگاه میکنید به خارجیها میبینید که اینها میآیند صبح تا عصر کار میکنند آن وقت عصر میشود یک ساعت به غروب میروند مینشینند در کنار خیابانها در این کافهها و میگویند یک دمی به خمره بزنیم و بعد برویم خانه و خلاصه دیگر شب و روزمان به همین کیفیت میگذرد.
همین روش در میان بقیه هم هست همین کیفیت هست و بیاییم جایی و برویم فلان جا و یک بساطی درست شود. هست دیگر «چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است» و بعد به این و به آن اعتراض کند همه چیز ها همه آن مسائل حب مقام و ریاست و امثال آن بود. این قضیه که اخیرا اتفاق افتاد در یکی از همین کشورهای عربی چه بود؟ بیست و چند سال فقط من باید باشم! فقط من! یک دفعه به امر خدا در عرض چند روز تمام مسائل به هم پیچید و آن شخص هم گذاشت و فرار کرد آن بیچاره کروات داشت و ریشش تراشیده بود، کسان دیگری هم هستند که با ریش و اینها همان منیت را دارند، مسئله فقط مسئله ریش و کروات و تیپ فلان نیست این کروات را هم شما میتوانی از این جا بر داری و بگذاری کنار و بعد هم یک دو متر پارچه به سرت ببندی و کتان سیاه یا سفید برسر بگذاریم و بعد به همان باطن، باقی بمانیم! چه شد؟ فرقی نکردیم! آن هم میتواند این طور باشد منتهی آن هر روز ریشش را میتراشید شما میگذاری بلند شود، آن باطن است که در هر دو یکی است در هر دو فرق نمیکند آن برای پیشبرد منویات خودش به یک سری عبارات متوسل شده است که همه میدانند دارد کلاه میگذارد سر همه! دارد دروغ میگوید رفته بالای منبر میگوید که مردم مرا انتخاب کردند اگر اشتباه کردم «اقیلونی اقیلونی» انتخاب کردهاند اشتباه کردند بلند شو بیا پایین و آن را در اختیار کسی که حقش است بگذار! ولی میگوید نه نمیآیم. اینها فقط در حرف است « اقیلونی اقیلونی» مگر نمیگویی اشتباه کردم خوب بیا پایین سه تا پله رفتی سه تا پله بیا سُر بخوری هم میآیی زحمت نداره، رفتن بالا زحمت داشت پایین آمدن که زحمت ندارد، کمی سقوط آزاد کنی، مشکل نداری برو بگو این علی این هم این منبر خلافت، خداحافظ من رفتم همه اشتباه کردید که من را انتخاب کردید ولی میگوید نخیر خیال کردی با ما در میافتی به مالک بن نویره گفت تو مرتد هستی تو بر علیه خلیفه اقدام کردی تو شق امت مسلمین کردی. تو فلان کردی و بعداً در خفا با تیر او را به قتل برسان و یکی یکی مسائل تمام شود و مشکل حل شود و اعتراضی نباشد.
و این آن است و آن این است همه یک خط است همه یک حساب است، لباسها فرق میکند داخل لباسها و درون قلبها یکی است. عبارتها فرق میکند ولی مفهوم عبارتها همه با هم در یک نقطه جمع میشود آن مفهوم حقیقی مراتب دارد همه مفاهیم در یک نقطه از نفس جمع میشوند منتهی در عالم ظهور آن ظهور تفاوت میکند آن به صورت استدلال فقهی درمیآید، این به صورت استدلال فلسفی در میآید و این به صورت مسائل اجتماعی درمیآید آن بدبخت اگر از این علوم رایج خبر داشت شاید میتوانست خیلی بیشتر بر خر مراد سوار شود خبر ندارد تو را از جامعه مدنی و امثال ذلک دم میزند. بعد هم به او میگویند بلند شو بیا پایین! خر خودت هستی! دیگر وقتت تمام شده و مدت زمان مصرف تو وقتش گذشته است دیگر اینها هست حالا باید ما ببینیم که هر کسی از آنها در وقت خودش مورد استفاده قرار میگیرد. خودمان را نباید فریب دهیم و باید بدانیم که «فان الناقد خبیرٌ خبیر» یا «فان الناقد بصیرٌ بصیرٌ» یک ریزه کاریهایی را آن ناقد میکشد بیرون و نشان آدم میدهد ریزه کاریهایی را که فکرش را هم نمیکرد.
تلمیذ: اگر حافظه تلفن همراه که حاوی قرآن کریم است، مورد اصابت نجاسات قرار بگیرد یا گوشی تلفن در چاه فاضلاب بیفتد، آیا حکم همان قرآن را دارد؟
استاد: نه خیر. البته انسان باید احترام لازم را به همه اینها داشته باشد ولی آن حکمی که بر آیات قرآن مترتب است، در اینجا نیست. ن آن ن آن آن
اللَهم صل علی محمد و آل محمد