پدیدآورآیتاللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی
گروهطرح مبانی اسلام
مجموعهعید فطر
توضیحات
معنای «تقوا»، «ترس» نیست؛ بلکه نگرانی از نرسیدن به مواهب الهی و کمالات انسانی است. آیتالله حسینی طهرانی در این سخنرانی با نگاهی عرفانی و ژرف، این مطلب را بیان میکنند و در ادامه تأکید میکنند که باید به بالاترین مراتب تقوا رسید، و راه وصول به آن و نشانههای رسیدن به آن را نیز بیان میکنند.
در ادامه، دعای قنوت نماز عید فطر را شرح میدهند و ارتباط مضامین آن با بالاترین مراتب تقوا تبیین میگردد. سپس سنخیت عید فطر را با عید قربان بیان میکنند و در پایان، دستور بزرگان بر استمرار مراقبه برای بعد از ماه رمضان مطرح میشود.
همچنین ایشان در خلال این مطالب، دربارۀ برکات آشنایی با اولیاءالهی مطالبی را مطرح فرمودهاند و به شرح روایت «سُبحانَکَ أیُّ عَینٍ تَقومُ نُصبَ بَهاءِ نورِک» از امیرالمؤمنین علیهالسلام پرداختهاند.
هوالعلیم
معنای تقوا و مراتب آن
راه وصول و نشانۀ رسیدن به بالاترین مرتبۀ تقوا چیست؟
عید فطر 1428 هجری قمری
بیانات
آیت اللَه حاج سیّد محمد محسن حسینی طهرانی
قدّس اللَه سرّه
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمٰن الرّحیم
الحمدُ للّهِ الواصِلِ الحمدَ بالنِّعَمِ و النِّعَمَ بالشُّکرِ نَحمَدُهُ عَلیٰ آلائهِ کَما نَحمَدُه علیٰ بَلائهِ، و نَستَعینُه علیٰ هٰذه النّفوسِ البِطاءِ عَمّا أُمِرَت بِه، اَلسِّراعِ إلیٰ ما نُهیَت عَنه و نَستَغفِرُه عمّا [مِمّا] أحاطَ بِه عِلمُه و أحصاهُ کِتابُه؛ عِلمٌ غیرُ قاصِرٍ و کِتابٌ غیرُ مُغادِر و نُؤمِنُ بِه إیمانَ مَن عایَنَ الغُیوبَ و وَقَفَ علَی المَوعودِ؛ إیمانًا نَفیٰ إخلاصُه الشِّرکَ و یَقینُه الشَّکَّ.
و نَشهَدُ أن لّا إلٰهَ إلّا اللهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ و أنّ محمّدًا عَبدُه و رَسولُه؛ شَهادَتانِ تُصعِدانِ القَولَ و تَرفَعانِ العَملَ، لا یَخِفُّ میزانٌ توضَعانِ فیه و لا یَثقُلُ میزانٌ تُرفَعانِ عَنه.
أوصیکُم عِبادَ اللهِ بتَقوَی اللهِ الّتی هی الزّادُ و بِها المَعادُ [المَعاذُ]؛ زادٌ مُبَلِّغٌ و مَعادٌ [مَعاذٌ] مُنجِحٌ دَعا إلَیها خَیرُ داعٍ و وَعاها خَیرُ واعٍ؛ فَأسمَعَ داعیها و فازَ واعیها.1
﴿بِسۡمِ ٱللَهِ ٱلرَّحۡمٰنِ ٱلرَّحِيمِ * قُلۡ هُوَ ٱللَهُ أَحَدٌ * ٱللَهُ ٱلصَّمَدُ * لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ * وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدٌ﴾.2
اللَهمّ صلّ و سلِّم و زِد و بارِک علیٰ رسولِک و خاتَمِ رُسُلِک و مُبلِّغِ رِسالاتِک، الرّسولِ النّبیِّ المَکّیِّ المَدَنیِّ التَّهامیِّ القُرَشیّ، صاحبِ لِواءِ الحمدِ و المقامِ المحمود، أبیالقاسمِ محمّدٍ الحمیدِ المحمود.
و صَلِّ و سَلِّم علیٰ أخیه و وصیِّه و صِهرِه و ابْنِ عَمِّه و خَلیفَتِه مِن بعدِه، قائدِ الغُرِّ المُحَجَّلین و یَعسوبِ الدّین و إمامِ المُتّقین، أمیرالمؤمنین علیِّ بنِ أبیطالبٍ علیه السّلام، و علَی الصّدّیقةِ الطّاهرة، الحَوراءِ الإنسیَّة، البَتولِ العَذراء، و الشّفیعةِ فی یومِ الجزاء، فاطمةِ الزّهراء، و علَی الحسنِ و الحسین، و علیٰ علیِّ بنِ الحسین و محمّدِ بنِ علیٍّ و جعفرِ بنِ محمّدٍ و موسَی بنِ جعفرٍ و علیِّ بنِ موسیٰ و محمّدِ بنِ علیٍّ و علیِّ بنِ محمّدٍ و الحسنِ بنِ علیٍّ و الحجّةِ المُنتَظرِ المهدیّ. حُجَجِکَ علیٰ عِبادِک و أُمَنائِک فی بِلادِک. اللَهمّ سَهِّل مَنهَجَهم و عَجِّل فی فَرَجِهم و اجعَلنا مِن شیعتِهم و مَوالیهِم و الذّابّینَ عنهُم.
معنای «تقوا» در آیات و روایات
قال اللهُ الحکیمُ فی کتابِه:
﴿يٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ﴾.1
برای تعجیل در فرج امام زمان، حضرت ولیّعصر [علیهالسلام] و [برای] رفع گرفتاری از قاطبۀ مسلمین، صلواتی ختم کنید.
در این آیۀ شریفه، خداوند متعال مردم را به بالاترین مرتبۀ تقوا توصیه میکند:
ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر بناست که تقوا پیشه گیرید و خود را به تقوا مجهّز کنید، پس چه بهتر که به بالاترین مرتبۀ تقوا نائل بشوید و مرگ شما را درنیابد مگر درحالیکه به مرتبۀ تسلیم و اسلام حقیقی و واقعی رسیده باشید.
در این مسئلۀ ﴿حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ معانی نهفته است. چرا خدای متعال ما را دعوت میکند به «بالاترین» مرتبۀ تقوا؟
در قرآن کریم و روایات ائمۀ معصومین صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین راجع به مسئلۀ تقوا خیلی تأکید شده است.2 بسیاری از آیات قرآن نسبت به تقوا تأکید دارد.3 تصور بر این است که معنای تقوا همان ترس باشد:
﴿يٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَهَ﴾؛ یعنی: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا بترسید.» یا ﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا * وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُ﴾؛4 معنایش این است: «هر کسی که از خدا بترسد، خداوند برای او امور را سهل میگرداند.» یا آیۀ دیگر که میفرماید: ﴿فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِي وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ أُعِدَّتۡ لِلۡكٰفِرِينَ﴾؛5 «بترسید از آتش دوزخ که وَقود آن مردم و سنگها هستند!» یعنی آتشافروزۀ آن را مردان و مردم تشکیل میدهند؛ که به همان معنای ترس و خوف است. در واقع مسئلۀ تقوا از نظر معنا با خوف که در آیات دیگر میفرماید، یکی است: ﴿وَأَمَّا مَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ وَنَهَى ٱلنَّفۡسَ عَنِ ٱلۡهَوَىٰ * فَإِنَّ ٱلۡجَنَّةَ هِيَ ٱلۡمَأۡوَىٰ﴾؛6 «کسی که از خدا بترسد و از موقعیت پروردگار در نگرانی و اضطراب باشد، بهشت جایگاه او خواهد بود.»
صحبت در این است که خدا که ترس ندارد! انسان از چه چیز خدا باید بترسد؟ برای چه انسان باید از خدا بترسد؟ خداوندی که اینقدر ارحم الرّاحمین است! در حدیث قدسی است:
من از پدر و مادر به شما رئوفتر و رحیمتر هستم!1
اینکه ترس ندارد! برای چه انسان بترسد از یک ذاتی که آن ذات، اصل وجودش براساس لطف و براساس مرحمت است؟!
آن ذاتِ دارای رحمت و عطوفت و عَطوف را با دیدگاه خلاف برای ما تبدیل کردهاند به ذات قهّار، جبّار، صدمهزننده، مورد قهر و مورد جبروت قرار دهنده! خدایی که ارحم الرّاحمین است و آنقدر نسبت به بندگانش رحمت دارد و با آنها همنشین و قرین است، بهنحویکه در حدیث است:
اگر آن بندگانِ من که از من دوری میکنند، بدانند چقدر من نسبت به آنها اشتیاق دارم و چقدر نسبت به همصحبتی و همنشینی با آنها تمایل دارم، از شدت شوق و از شدت ذوق، روح از بدن آنها پرواز میکند!2
چنین خدایی که ترس ندارد!
ترس، از برخورد ناملایم است. جایی که ذات باری تعالیٰ، تمام وجودش نسبت به بندگان، همه رحمت و عطوفت است و حتی حالت رجوع بنده به خود و توبۀ بعد از گناه را بالاتر از حال عبادت ظاهری میداند ـ اینقدر مسئله، مسئلۀ مهم است ـ که میفرماید:
اگر بندۀ من گناه کند و توبۀ بهسوی مرا انجام بدهد، برای من بهتر است از اینکه عبادت کند و بدون آن بازگشت و بدون آن توجه باشد!3
توجه قلبی، ملاک ارزش عمل نه کثرت آن
میدانید معنای این حرف چیست رفقا؟ معنایش این است که آنچه خدا از ما میخواهد، توجه ما بهسوی اوست نه عمل ظاهر! اینکه ما به این در مراجعه بکنیم مورد پذیرش پروردگار است و جای دیگر نرویم؛ اینکه فکر و قلب متوجه او باشد مورد خواست پروردگار است، نه زیادی عمل و نه بسیاریِ کار و نه اقدام به اعمالی که خود انجام دادن آن عمل مانع شود که این حال برای انسان پیدا بشود.
خیلی نکته، نکتۀ دقیقی است! خود انجام دادن عمل باعث بشود که نفس نسبت به اعمال، احساس رضایت کند؛ حالت شرمندگی و خجالت نسبت به خدای متعال در انسان حاصل نشود؛ اعمالی که انسان انجام میدهد، آن اعمال پوششی برای توجه انسان باشد؛ به ظاهر، نماز میخواند. به ظاهر، نماز شب میخواند. به ظاهر، قرآن میخواند. به ظاهر، ذکر میگوید. به ظاهر، به کارهای خیر اقدام میکند، ولی همین انجام دادن امور ظاهری و امور خیر باعث وجود حالتی در نفس او میشود که میگوید: «الحمدلله ما موفّقیم! الحمدلله توفیق داریم اینها را انجام بدهیم! الحمدلله خداوند ما را موفّق کرده است! الحمدلله...!» این الحمدللهها نه از روی نیاز است، بلکه از روی ناز! درحالیکه خدای متعال «نیاز» میخواهد، «ناز» نمیخواهد؛ «ناز» اختصاص به او دارد و «نیاز» اختصاص به ما دارد.
آن حالت شرمندگی و حیا و خجالتی که بهواسطۀ کوتاهی در عمل برای بنده پیدا میشود، برای پروردگار شیرینتر و احلیٰ است از آن حالت عبادتی که انسان پس از انجام آن، آن حالت را به خود میگیرد! آن حالت خیلی ارزش ندارد. لذا خدای متعال میخواهد بندهاش به او توجه کند؛ اگر هم عملی انجام میدهد، آن عمل را وسیلۀ برای رسیدن به او قرار بدهد، نهاینکه نفس دلْ خوش کند!
تبیین حقیقت معنای تقوا
حال این مسئلۀ تقوا چگونه معنا پیدا میکند؟ ﴿يٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید، تقوا داشته باشید.» معنای تقوا داشتن، نه به معنای ترس است که به غلط ترجمه شده، و نه به معنای خوف است که معنای همان بیمناکی از فردی است که انسان مورد قهر و غضب او قرار میگیرد. معنای تقوا عبارت است از: یک نوع بیمناکی و نگرانی نسبت به نرسیدن مواهب عالیه و کمالاتی که خداوند برای انسان مقدّر کرده است. این معنا، معنای تقواست.
﴿يٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَهَ﴾ یعنی در مسائل خود و نسبت به عاقبت خود و نسبت به از دست دادن آن مواهبی که خدای متعال برای شما تقدیر کرده است، نگران باشید! خدای متعال برای شما مواهب کوچک و عطایای پَست تقدیر نکرده است. آمدن شما در این دنیا برای رسیدن به مطالب دیگری است. این زندگانی دنیا را با مسائل پوچ نگذرانید. این دنیا را با پرداختن به امور عادی طی نکنید که از آن مواهب و از آن عطایا محروم خواهید شد.
پس مسئلۀ تقوا عبارت است از: یک نوع نگرانی نسبت به عواقبی که خدای متعال آن عواقب را بهعنوان مقاصد و غایات و اهداف برای خلقت ما تقدیر فرموده است؛ آن مسئله عبارت است از رسیدن به معرفةالله! لذا وقتی که در آیات نسبت به تقوا تأکید میشود، معنایش این میشود که انسان باید برای نگران بودن نسبت به نرسیدن به فعلیتها، که خدای متعال استعدادات ما را برای آن فعلیتها قرار داده است، بهدنبال چاره و بهدنبال وسیلهای بگردد.
در آیۀ دیگر که میفرماید: ﴿فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِي وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ﴾؛1 یعنی خود را برای چنین آتشی در وقایه قرار بدهید، خود را در پوشش و سپر قرار بدهید و بین خود و بین آتش، سپر قرار بدهید. انسان باید برای رسیدن به آن مراتب خودش را در سپر قرار دهد و در وسیلهای قرار بدهد که آن وسیله رفع نگرانی از عدم وصول به آن مراتب کند.
﴿وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰ﴾؛2 «بهترین زاد تقواست.» معنایش این است که انسان در موقعیتی باشد که آن موقعیت بتواند برای او توشهای بشود برای رسیدن به آن مرتبه.
بناءًعلیٰهذا در اینکه آیۀ شریفه میفرماید: ﴿ٱتَّقُواْ ٱللَهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾؛ معنایش این است که انسان میتواند دارای مراتب مختلفی از این زاد و راحله و وقایه و سپرِ برای نگرانی از وصول به این مسائل باشد.
مراتب مختلف تقوا و احکام الهی
تقوا دارای مراتب مختلفی است و بر همین اساس، احکام و تکالیفی که برای ما مقدّر و تکلیف کردهاند، آن احکام و تکالیف مختلف است؛ تکالیف ظاهر، تکالیف باطن. خود تکالیف باطن هم برحسب مراتب افراد، دارای مراتب مختلف است؛ برای عوام و آن کسانی که درک و شعور چندانی از مراتب ندارند، تکلیف فرق میکند تا آن کسی که ادراک و شعورش قویتر است و قوای درّاکۀ او مطالب دیگری را متوجه شده و بهواسطۀ سعۀ صدر و وسعت ذهن و اطلاعات به دست آمده، به مسائل دیگری رسیده است؛ تکلیف برای او متفاوت است. احکام براساس حرام و حلال و مستحب و مکروه نسبت به احکام ظاهری وضع میشود؛ ولی وقتی که انسان از مرتبۀ ظاهر عبور کند، مسئلۀ وجوب برای او دقیقتر است از همین وجوب ظاهر، و مسئلۀ حرمت برای او مهمتر است از همین حرمت ظاهر.
در رسائل عملیه آنچه صحبت است از حلّیت و حرمتِ احکام ظاهر است. در مراتب باطن مسئلۀ حرمت و وجوب و استحباب و کراهت فرق میکند. برای یک نفر از افراد عادی نماز خواندن و نماز یومیّه را به جا آوردن حکم شرعی است و باید به این وجوب بپردازد؛ غیبت نکند، تهمت نزند، به اموال محرّمه دست نیندازد، ایذاء مؤمن نکند. اینها همه از مسائل و مصادیق حرمت و وجوب ظاهر است. ولی برای افرادی که آنها قدری گرایش به باطن دارند، خیال خلاف، خطور خلاف و فکر خلاف هم حرام میشود؛ فکر موافق واجب میشود، رعایت بعضی از مطالب وجوب پیدا میکند، ترک بعضی از مسائلی که مورد توجه مردم نیست، آن ترک حرام میشود و انجام بسیاری از اموری که مردم عادی به آن توجه ندارند، ممکن است برای او واجب بشود.
هر شخص در هر مرتبهای که هست، به مقتضای همان مرتبه، احکام و تکالیفی دارد؛ اگر نسبت به رعایت آن احکام اهتمام داشت، وارد مرتبۀ بعد خواهد شد و اگر در انجام آن احکام و تکالیف کوتاهی کرد، در همان مرتبهای که هست متوقف خواهد شد و حرکتی نخواهد کرد.
ممکن است این مسئله برای ما جای تعجب باشد که چطور در بعضی از روایات داریم که نفسِ عدم توجه و کمترین غفلت از مشاهدۀ محبوب و رعایت مقام ادب نسبت به ذات پروردگار، موجب سقوط یک فرد و رَجُلی میشود که مراتب عالیهای را طی کرده است!1 یک لحظه غفلت انسان را به حضیضِ ذلت میاندازد و از درگاه ربوبی دور میکند! لذا بزرگان برای این مسئله دستور أکید دادهاند که انسان به هر مرتبه از درک و شعورِ تکالیف و احکام خود میرسد، نمیتواند خود را با طبقۀ مادون مقایسه کند؛ نمیتواند بگوید: «فلانکس این مطلب را انجام نمیدهد!» نمیتواند بگوید: «چطور بسیاری از افراد از این نکته غفلت میکنند؟!» نمیتواند بگوید: «چطور رفیق من نسبت به این مسئله توجه ندارد؟!»
بیارزشی دنیا نزد سالک بعد از طیّ مراتب کمال و خروج از عالم کثرت
هر شخصی به مقتضای همان درکی که دارد، خدای متعال از او بازخواست میکند تا اینکه انسان بهواسطۀ طیّ مراتب، به آن مرتبهای که مورد نظر است فائق بشود، حجابها کنار برود، پردهها کنار برود، از مقام تشویش و اضطراب و تردید خارج بشود و به مقام اطمینان برسد؛ به مقامی که در آن مقام دیگر نفس آرامش دارد، نفس سکون دارد، نفس اطمینان دارد و چیزی نمیتواند باعث تزلزل او بشود. چرا؟ چون جنبۀ کثرت در او به جنبۀ وحدت تغییر پیدا کرده است.
تا بهحال چشمش کثرات را میدید، هواهای مختلف را میدید، مسائل مختلف را میدید. دیدگاه او نسبت به قضایا، دیدگاه کثرتی و دیدگاه نفسانی بود. در مسائل مختلف، هواها و میلهایی برای او پیدا میشد؛ یک روز به جمعِ مال همّت میگمارَد، روز دیگر برای بهدست آوردن اعتبار و شخصیت در میان مردم به تلاش و تکاپو میافتد، برای جمع کردن آراء به اینطرف و آنطرف میرود، برای بهدست آوردن مال به این سر و آن سو سَرک میکشد، تمام امیالش صرفِ رسیدن به مقاصد دنیوی است، برای بهدست آوردن شهوات از هیچگونه حدّ و مانعی پرهیز نمیکند و برای رسیدن به دنیا و حیات دنیوی به عمران بدن و عمران جسد میپردازد. در دنیا مسئله از این قبیل است:
شعری عالی از حلاّج در وصف دنیا
| کــانَــت لِنَفسی1 أهــواءٌ مُــفَـرَّقَـة | *** | فاستَجْمَعَت مُذ رَأَتکَ العَینُ أهوائی2 |
«قبل از اینکه چشمم به جمال تو بیفتد، دارای هواها و میلهای متشتّت و متکثّری بودم؛ هواها و میلهای من تمام به دنیا برمیگشت. تمام آرزوهای نفسانی من برای گذران دنیا به شُعَب مختلف و به فروعات مختلف او بود. هر روز به یک جا رو میآوردم. امروز برای کسب وجاهت تلاش میکردم، فردا بهدنبال مال میرفتم، روز دیگر برای مسائل دیگر قیام میکردم. افراد را میخواستم متوجه خود کنم، در میان مردم خود را محبوب کنم و جاذبهها را بهسمت خود جذب کنم. از بدی و انتقاد میگریختم. از مدح و ثنا خوشم میآمد و رو میآوردم. اینها مسائلی بود که قبل از اینکه چشمم به جمال تو بیفتد در این مسائل گرفتار بودم. ولی از آن زمان که با تو همنشین شدم و لذت دیدار تو در مذاق من افتاد و چشمم به جمال تو آشنا شد، تمام این امیال همه به کنار رفت؛ دیگر بهدنبال مال نیستم. دیگر از مردم فرار میکنم. از اجتماعات گریزانم. تا دیروز اگر تنها بودم، این مسئله مرا آزار میداد، امروز دیگر ارتباط با مردم، موجب ناراحتی و انزعاج و موجب انزجار من است؛ بالاتر از انزعاج! دیگر از ارتباطات خرسند نیستم، بلکه دارم فرار میکنم. چرا؟ چون این ارتباطات با ارتباط با تو نمیسازد. این مسائل با خلوت با تو نمیسازد. رفتن به این سو و آن سو دیگر با ارتکاز خلوتنشینی با تو جور درنمیآید. تمام این اهواء و تمام این امیال قبل از مشاهدۀ تو و قبل از لذت همنشینی با تو، برای من صورت دیگری داشت؛ محبوب بود، جاذب بود، مورد توجه من بود. اگر یک روز یک شخصی را نمیدیدم برای من سؤال بود. اگر یک روز یک کسی مرا نمیدید، بهدنبال این میافتادم که چه شده که او امروز مرا ندیده است؟! مگر من کاری انجام دادهام؟! بروم و دوباره او را متوجه خود کنم! اگر امروز برخورد نداشتم، اگر امروز کسب مال نمیکردم، آن روز برای من روز مَیشوم و روز بدی بود. آن روزی برای من روز مبارکی بود که میتوانستم بهمقدار زیاد از متاع دنیا بهره بگیرم، بهمقدار زیاد از افراد بهسمت خود جذب کنم و بهمقدار زیاد در میان مردم محبوبیت ایجاد کنم. این مسئله برای من محبوب بود و من به این مسئله توجه داشتم. حالا کارم به جایی رسیده است که میخواهم اصلاً کسی مرا دوست نداشته باشد! لقای آنها را بخشیدم، ارتباط با آنها را به ارتباط با دوست تبدیل کردم و به مال دنیا دیگر توجهی ندارم؛ چه برای من امروز حاصل بشود چه حاصل نشود، فرق نمیکند.»
در روایتی است که شخصی از امام صادق علیه السلام سؤال کرد: «من از خداوند طلب صحت و سلامتی و طول عمر و گشایش و انبساط میکنم.» حضرت فرمودند:
از کجا این دعای تو، دعای خیر است؟ چهبسا ممکن است که خیر بندۀ مؤمنی در فوت فرزند او باشد! چهبسا ممکن است که خیر مؤمنی در قرض و گرفتاری او باشد! چهبسا ممکن است که خیر مؤمنی در قطع دست او باشد!
مسئله این است.
راه رسیدن به بالاترین مرتبۀ تقوا و نشانههای آن
آن کسی که میخواهد به او رو بیاورد، آن کسی که میخواهد همنشینی با خوبان را نصیب خود کند، آن کسی که میخواهد ملاقات با پروردگار را برای خود تحصیل نماید، باید امیال خود را تغییر دهد، باید هواهای خود را تبدیل کند، باید آنچه را که سایر مردم به آنها گرفتارند و در منجلاب رذالتها و پستیها و هواها و توهّمها و تخیلها دست و پا میزنند، از آن منجلاب خود را بیرون بکشد تا بتواند استعدادهای نهفتۀ خود را به فعلیت برساند. انسان باید آنچه مردم بهدنبال آن هستند از هواها و تغییرات و تحولات و «امروز چه شده است» و «فردا چه خواهد شد» و... را برای مرم بگذارد. اگر میخواهد ﴿ٱتَّقُواْ ٱللَهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ برای او حاصل بشود، اگر میخواهد به آن مرتبۀ بالا برسد، باید راهی را برود که رهروان رفتند و از پیش خود راه درنیاورد. راهی را که افراد عادی طی کردهاند، در هر لباس و در هر شکل، آن راه را کنار بگذارد. نتیجۀ آن راه همین است که ما داریم مشاهده میکنیم، نتیجۀ آن راه همین است که ما در افراد میبینیم. نتیجۀ آن راه همین است که شخص بعد از گذشت هفتاد سال و هشتاد سال، در هنگام رفتن، آن وقت که دیگر مطلب یقینی و علمی میشود، دیگر در آنجا اعتبارات کنار میرود، دیگر وعدهها در آنجا به پوچی تبدیل میشود و آن باطنِ پوچِ خود را نشان میدهد، آن ارتباطات دیگر در آنجا حذف میشود، آن وعدهها دیگر کنار میرود، آن امیدهای طبیب برای بقا دیگر به نا امیدی تبدیل میشود، آن جمع مال و ثروت که به تخیل زندگانی مادامالعمرِ دهر برای خود تحصیل کرده، دیگر تمام آنها پرِ کاهی ارزش ندارد، آن سلامتی که به امید آن سلامتی خود را به هر اشتباه و به هر شهوترانی میانداخت، الآن دیگر برای او ارزشی ندارد. آن محبوبیت و جاذبههایی که همۀ افراد چون پروانه به دور شمع او میگردیدند و تصور دوام و ابدیّت را برای خود میکرد، دیگر آن افراد برای او ارزشی ندارند. مریض میشود، دیگر کسی به سراغش نمیآید. در خانه میافتد، دیگر کسی از او احوال نمیپرسد.
حکایت عبرتآموز غربت والدِ علامه طهرانی در اواخر عمر
جدّ ما1 بسیار معروف بوده است. در مسجد به اقامۀ نماز جماعت مشغول بودند؛ افراد بسیار میآمدند و علما و قاطبۀ ائمۀ جماعات در این مسجد حضور پیدا میکردند. در مناسبتهای مختلف، مسجد مالامال از جمعیت و متروس2 از علما و بزرگان بود. ایشان بیمار میشوند و در منزلی که بالای طهران داشتند بستری میشوند و در آنجا بودند تا اینکه به رحمت خدا میروند.
مرحوم پدر ما [علامۀ طهرانی] رحمة الله علیه راجع به پدرشان نقل میکردند:
وقتی که پدر ما مریض شد، با وجود اینهمه مسائل و با وجود اینهمه بیا و برویی که ایشان داشتند، در تمام مدتی که در آنجا بستری بودند، هفت نفر از اینهمه جمعیت به خود زحمت نداد که دو فرسخ بیاید آن بالا و ایشان را عیادت کند، تا اینکه ایشان به رحمت خدا رفتند! [اما] وقتی که از دنیا رفتند، تشییع جنازهای برای ایشان انجام شد که در تاریخ طهران سابقه نداشت!
شما ببینید روزگار، چه روزگاری است که تا وقتی انسان زنده است و ارتباط دارد، افراد میآیند، میروند و دور انسان بیا و برو است؛ اما همینکه انسان مریض میشود، ناتوان میشود، گرفتار میشود، سست میشود، سن رو به کهولت و تواناییهای انسان رو به اُفول میگذارد، دیگر افکار همه از آن مسیر برمیگردد، تمایلات عوض میشود و خواستها تغییر پیدا میکند؛ آنوقت انسان در چنین موقعیتی میبیند واقعیت چیز دیگر است! واقعیت، این بیا و بروها نبوده است، واقعیت این محبوبیتها نبوده است، واقعیت این امیدهایی که به او میدادند نبوده است، واقعیت این وضعیت و این مسائل نبوده است؛ دیگر در آنجا نه پول ارزش دارد، نه محبوبیت خریدار دارد و نه جاذبهها دیگر در آنجا تأثیری دارد! آن موقع انسان خودش و خودش و خودش میماند و بس و آنچه را که اندوخته و ذخیره کرده است!
بعثت انبیا و رُسُل یک منّت الهی برای خروج مردم از عالم کثرات
اینجاست که ما باید واقعاً به حقایق این مکتب نورانی پی ببریم و شاکر خداوند باشیم که در آیۀ شریفه میفرماید:
﴿وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوٰنٗا وَكُنتُمۡ عَلَىٰ شَفَا حُفۡرَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنۡهَا كَذٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَهُ لَكُمۡ ءَايٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ﴾.1
ای مردم، شما در یک وضعیتی بودید که در کنار جهنم قرار داشتید. دوران جاهلی شما دورانی بود که در آن دوران به تمام مسائل و به تمام ارزشها پشتپا زده بودید. خواستهای شما، خواستهای دنیوی بود. دائماً بر سر مسائل قبیلگی و مسائل دنیایی با هم به نبرد و مقابله و خونریزی میپرداختید. دختران خود را زندهبهگور میکردید. راجع به مسائل دنیوی و مسائل پَست، زندگانی خود را میگذراندید. تمام عالمِ شما و زندگانی شما را اینگونه مطالب تشکیل میداد. ارتباطات بین شما براساس خودخواهی و انانیّت و تفَرعُن بود. ارتباطات جنبۀ الهی و توحیدی نداشت. براساس تفاخر با هم زندگی میکردید. براساس انانیّتهای مادی و عالَم کثرت با هم برخورد میکردید. دیدگاه شما در روابط، دیدگاه مادی بود. براساس زیادی و کمی ثروت روابط ایجاد میکردید؛ نه براساس انسانیت، نه براساس توحید و اشتراک در انتساب و وحدت در انتسابِ به حق. در رفاقت براساس دیدگاههای مادی کسب رفاقت میکردید. روابط اجتماعی، تمام براساس مسائل مادی بود. برای برگزینی رفیق، به مسائل ظاهری او نگاه میکردید، نه به باطنش. برای تشکیل زندگی به قضایای ظاهری و مسائل مورد توجه مردم توجه میکردید، نه به اصل و اساس و حقیقت خود این مسئله.
تا اینکه خدای متعال بر شما منّت گذاشت: ﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلٰلٖ مُّبِينٍ﴾؛2 تا اینکه خدا بر شما منّت گذاشت و پیامبری را از آن سو بهسمت شما روانه نمود تا اینکه آن امیال را به میل توحیدی برگرداند. آن خواستها را به خواست توجه به حق برگرداند. آن مسیری را که در این دنیا براساس نگرشهای مادی و براساس دیدگاههای مادی طی میکردید، تبدیل به نگرش الهی کند، شما را از این منجلاب درآورَد، روح توحید بر کالبد میّت شما بدمد و از آن حقیقت توحید بر نفس شما بِوَزاند؛ تا اینکه رفتارتان تغییر کند، ارتباطاتتان عوض شود، دیدگاهتان فرق کند، وضعیتتان از آن وضعیت کثرتی و وضعیت دنیایی بیرون بیاید و به آن عالم قدس پرواز کنید.
تبدل دیدگاه کثرتی به توحیدی ثمرۀ آشنایی با مبانی اولیای الهی
لذا ما باید همین مسئله را نسبت به خود در نظر بگیریم. عیناً این کلام امیرالمؤمنین علیه السلام و این آیۀ شریفه مربوط به ماست. قبل از اینکه ما با این مطالب آشنا بشویم چه وضعیتی داشتیم؟ قبل از اینکه ما با این مکتب آشنا بشویم چه وضعیتی داشتیم؟ افکار ما افکار دیگری بود. میلهای ما و شهوات ما شهوات دیگری بود. خواستهای ما خواستهای دیگری بود. ارزش را در مسائل دیگر میدیدیم.
صلاح حیات و زندگی را در عمران بدن و دنیا میدیدیم. ارزش نفسانی و روحی را در روابط اجتماعی و محبوبیتهای کاذب اجتماعی میدیدیم. برای اقناع امیال نفسانی به مسائل و قضایایی که سایر افراد با آن قضایا و مسائل دستبهگریبان هستند، به آنها رو میآوردیم. برای رسیدن به مقام و موقعیت تلاش میکردیم و رسیدن به آن را برای خود افتخار میدانستیم. برای کسب جاذبههای اجتماعی بهدنبال پیدا کردن افرادی که بتوانند بر گِرد محوریت ما استقرار پیدا کنند، شبوروز را میگذراندیم. درحالتیکه تمام اینها همچون سمّ هالک و همچون زهر خطرناک هر آنی برای ما، بر جان ما و بر نفس ما و بر ضمیر ما وارد میشد و ما را از رسیدن به آن مرتبۀ تقوا باز میداشت و هر آنی ما را دستخوش طوفان حوادث و انقلابات و تشویشهای داخلی و تردیدها و اضطرابات مینمود!
با هر حادثه اوضاع ما پریشان میگشت. با هر فراز و نشیب در جوانب و در شرایط ما، ما بالا و پایین میرفتیم. ما زیر و رو میشدیم. خواب از ما ربوده میشد. راحتی و آرامش از زندگی ما رخت بربسته بود. دائم گوش و چشممان به مسائل و به حوادث بود؛ چه حادثهای بهسمت ما رو میآورد و چه حادثهای بر علیه ما دارد حرکت میکند! خود را دائماً مشغول این مسائل میکردیم. امروز را به فردا به این کیفیت میگذراندیم. این هفته را به آن هفته و این سال را به آن سال سپری میکردیم.
تا اینکه نوید رحمت از جانب اولیای خدا وزیدن گرفت. نسیم و باد صبا از گفتار و نوشتههای کلمات بزرگان، بر جان و قلب ما فرود آمد. دنیا و اعتباریت دنیا روی خودش را به ما نشان داد. مَجاز و بطلان اعمال و رفتار عامّه برای ما منکشف شد. حقیقت توحید و حقیقت عالم معنا به روی ما بال گشود و آغوش خود را به روی ما باز کرد. مسائلی که تا بهحال با آن مسائل دستبهگریبان بودیم، امروز آن مسائل دیگر برای ما ارزش و بهایی ندارد. آن مطالبی که تا دیروز اهمیت نمیدادیم تازه امروز برای ما پا گرفته و امروز برای ما موقعیت پیدا کرده است.
به همین اساس است که فرمودند: «اگر تا روز قیامت شکر کنید، حق این مکتب را نمیتوانیم ادا کنیم!» واقعاً هم همین است و باید هم همینطور باشد. چرا؟ چون ما را به سمتی میخوانند که عاقبتش مقام قدس است. ما را به سویی دعوت کردهاند که عاقبتش روح و رضوان الهی است. ما را به جایی دعوت کردهاند که اگر در ازای لحظهای دیدار دوست، حکومت دنیا و حکومت آخرت ـ آخرت! ـ را در دست ما بگذارند، دیوانگی و جنون است که کسی قبول کند! به آنجا ما را دعوت کردهاند.
شرح روایت: سُبحانَکَ أیُّ عَینٍ تَقومُ نُصبَ بَهاءِ نورِکَ
امیرالمؤمنین علیه السلام در وصف این هدف و این غایت میفرماید:
سُبحانَکَ أیُّ عَینٍ تَقومُ نُصبَ بَهاءِ نورِکَ و تَرقَیٰ إلیٰ نورِ ضیاءِ قُدرَتِکَ، و أیُّ فَهمٍ یَفهَمُ ما دونَ ذلک إلّا أبصارٌ کَشَفتَ عَنها الأغطیَةَ و هَتَکتَ عَنها الحُجُبَ العَمیّةَ، فَرَقَت أرواحُها إلیٰ أطرافِ أجنِحَةِ الأرواحِ فَناجَوکَ فی أرکانِکَ و وَلَجوا [ألَحّوا] بَینَ أنوارِ بَهائِکَ و نَظَروا مِن مُرتَقَی التُّربَةِ إلیٰ مُستَویٰ کِبریائِکَ فَسَمّاهُم أهلُ المَلَکوتِ زُوّارًا و دَعاهُم أهلُ الجَبَروتِ عُمّارًا.1
خیلی عجیب میفرماید! خیلی عجیب! واقعاً اگر اینها این مسائل را برای ما بیان نمیکردند، ما از کجا پی میبردیم و از کجا میفهمیدیم چنین مطالبی هم هست؟!
سُبحانَکَ أیُّ عَینٍ تَقومُ نُصبَ بَهاءِ نورِکَ و تَرقَیٰ إلیٰ نورِ ضیاءِ قُدرَتِکَ؛ مقدس است ذات اقدس تو ای پروردگار! کدام چشمی میتواند در قبال بهاء نور تو مقاومت کند و ایستادگی کند و آن بهاء نور تو را ببیند؟! کدام چشمی میتواند؟! نه این چشم ظاهر، این چشم ظاهر که معنا ندارد! این چشم ظاهر که فقط سنگ و گِل میبیند! بلکه کدام چشم دل میتواند با آنهمه موقعیت و با آن ظرفیت و آن سعهای که دارد بتواند در قبال بهاء نور تو مقاومت کند و قبول کند و تلقّی کند و تحمل این بهاء نور تو را داشته باشد و به بالاترین مراتب ضیاء قدرت تو دست بیندازد؟!
و أیُّ فَهمٍ یَفهَمُ ما دونَ ذلک؛ و کدام فهمی میتواند حتی مادون این مرتبه را بفهمد؟! کدام ادراکی میتواند آن حقیقتی را که ولیّ تو و آن شخصی که با فناء در ذات تو و از دست دادن نفس و انّیّت خود، لذت مناجات با تو را یافته است، آن حال را بفهمد؟! کدام عقل میتواند این را درک کند؟!
إلّا أبصارٌ کَشَفتَ عَنها الأغطیَةَ؛ «فقط یک دسته هستند: آنهایی که تو پرده را از جلوی چشمانشان باز کردی و کنار زدی!»
و هَتَکتَ عَنها الحُجُبَ العَمیَّةَ؛ «و حجابهایی که موجب کوری دل است را تو آمدی کنار زدی و بندۀ خودت را از اینها عبور دادی و حرکت دادی!»
چه حجابهای ظلمانی و چه حجابهای نورانی؛ هر دو! حجاب نورانی هم حجاب برای دیدن یار است و آن هم حجاب برای رؤیت محبوب است. نه فقط حجابهای ظاهر، نه فقط تعلقات دنیا، نه فقط امیال دنیا و امیال شهوانیِ در عالم کثرات. خود حجاب نورانی، [مانند] همنشینی با ارواح، همنشینی با ملائکه و همنشینی با انوار قدسیه، تمام اینها بهعنوان حجاب، مانع از دیدن تو هستند! این حجابها را همه را کنار زدی تا اینکه آنها آمدند و در انوار بهاء تو غوطهور شدند، آنچنان مست شدند که اصلاً سر از پا نشناختند!
[فَرَقَت أرواحُها إلَی أطرافِ أجنِحَةِ الأرواحِ؛ «و جانهای آنها را بهسوی اطراف بالهای ارواح، منتشر و پراکنده نمودی.»]
فَناجَوکَ فی أرکانِکَ؛ «اینها با تو در آن ارکان وجودیِ تو به مناجات پرداختند.»
خیلی عبارت، عبارت عجیبی است! یعنی مناجات، دیگر از مقام صفت و اسم گذشته، این مناجات فقط با تو دارد تحقق پیدا میکند و اینها با ذات تو دارند مناجات میکنند.
و وَلَجوا بَینَ أنوارِ بَهائِکَ؛ «و بین انوار بهاء تو اینها به نور مطلق تبدیل شدند. وجود آنها همان وجود بسیط و آن وجود حقیقت حق شده است که تعیّن آنها به تعیّن حق متعیّن شده و جلوۀ آنها به ظهور حق تجلّی کرده و دیگر آنها از خود بیرون آمدهاند.»
[و نَظَروا مِن مُرتَقَی التُّربَةِ إلیٰ مُستَویٰ کِبریائِکَ؛ «و از این خاکدان و تربت با نظر ارتقاء به سوی مستوای مقام کبریائیّت تو نظر کنند.»]
فَسَمّاهُم أهلُ المَلَکوتِ زُوّارًا و دَعاهُم أهلُ الجَبَروتِ عُمّارًا؛ «[اهل] ملکوت به [آنان] ”زائران حریم قدس“ و [اهل] جبروت به [آنان] ”عامرین“ (کسانی که به عمران و اصلاح خود پرداختهاند) میگویند.»
لزوم رسیدن به بالاترین مرتبۀ تقوا و عدم اکتفا به مراتب مادون
این هدف و مقصدی است که خداوند متعال برای ما تقدیر کرده است. آنوقت ببینید ما کجا هستیم و در چه مطالبی داریم سیر میکنیم! به فکر امروز و فردا و مسائل دنیا! لذا میفرماید:
﴿يٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾؛1 «ای کسانی که ایمان آوردهاید، به بالاترین مرتبۀ تقوا برسید.»
نگران خودتان باشید! شما برای این مرتبه خلق نشدهاید که بخواهید یک تقوا [صرفاً] در این مرتبه داشته باشید؛ شما برای کهکشانها خلق شدهاید! چرا به یک متر و دو متر خودتان را قانع میکنید؟! چرا فقط به احکام ظاهری بسنده میکنید؟! چرا خودتان را از تحت این احکام درنمیآوردید تا با عبور از مسائل غیب سر از جایی درآورید که حتی حاکم به این احکام، قدرت توهّم آن مقام را نخواهد داشت و حتی کسانی که آنها در این مطالب سیر کردهاند قادر بر توهّم آنها نخواهند بود! شما برای چنین جایی هستید.
خب، الحمدلله ماه رمضان طی شد. خدای متعال قسمت کرد یک ماه را به روزه [بگذرانیم] و بندگان خودش را در این ماه ضیافت کرد. امیدواریم که رحمت او در این ماه شامل همۀ ما شده باشد. خیلی عجیب! من الآن وقتی که این دوستان و رفقا مشغول خواندن تکبیرات بودند داشتم فکر میکردم و با خودم میگفتم ـ یکدفعه این به ذهنم آمد ـ که چقدر واقعاً مسئله، مسئلۀ عجیبی است! سنخیّت بین عید فطر و بین عید قربان در روز دهم ذیحجّه.
فلسفۀ عید بودن عید قربان و سنخیّت آن با عید فطر
طبعاً در روز عید قربان مشخص است؛ حاجی احرام بسته، حرکت کرده، از همۀ دنیا بیرون آمده، از تعیّنات بیرون آمده، لباسها را کنار گذاشته، زینتها را کنار گذاشته، تک و تنها با دو تا لباس و با دو تکّه پارچه در این بیابانها حرکت کرده، خاک و خول، با این وضعیت آمده برای عرفات و در عرفات شروع کرده به گریه و نابه و توبه و زاری که: خدایا، از همۀ گناهان ما بگذر! از همۀ لغزشهای ما بگذر! از همۀ انانیّتها بگذر! میبینی با چه وضعی آمدهایم؛ دیگر لباس نداریم، انگشترمان را درآوردیم، لباسمان را درآوردیم، همه یکی شدیم، کسی اگر پیش ما بنشیند ما را نمیشناسد، همه دوتا لباس سفید و قابل تشخیص نیست. با چنین وضعیتی آمدهایم که از تقصیرات ما بگذری و از خطاهای ما چشم بپوشی و ما را لایق برای وفود به حرم خودت قرار بدهی.
بعد از ظهر روز عرفه [نزدیک] شب که میشود پیغمبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم در موقعی که سوار بر ناقه و شتر خودشان بودند و میخواستند بهسمت مشعر حرکت کنند، برای مردم صحبت کردند و فرمودند:
ای حُجّاجی که به عرفات توفیق یافتید و در اینجا گرد آمدید، بدانید که خداوند تمام گناهان شما را بخشید! حرکت کنید همانطوریکه از مادر متولد شدید!1
اینطور حرکت کنید! آنوقت مردم اینطور حرکت میکنند، میروند برای مشعر و وارد در حرم خدا میشوند. مشعر دیگر حرم است، آنجا دیگر از حِلّ خارج میشوند و داخل در حرم میشوند. خدا از آنها پذیرایی میکند. از آن افاضات مقام حرم در مشعر برای حجّاج نازل میشود. دوستان و رفقایی که یک قدری چشمشان باز است مسائلی نقل کردهاند! خلاصه خبرهایی هست در آنجا! در آن شبِ مشعر خیلی مسائل هست.
وقتی که خدای متعال بندگانش را به چنین افاضهای مستفیض میکند، آنوقت میگوید حالا فردا را عید بگیر! عید قربان عید ورود افراد در حرم الهی است در وقتی که پاک شدهاند، طاهر شدهاند، گناهانشان همه در عرفات ریخته و تمام خطاها و لغزشها همه از بین رفته است؛ حالا باید وارد حرم بشوند با حالت طهارت. لذا روز دهم برای این جهت عید است؛ به شکرانۀ ورود در حرم الهی ما روز دهم را عید میگیریم و همین نماز را میخوانیم! همین نماز!
شرح دعای قنوت نماز عید
اللَهمّ أهلَ الکِبریاءِ و العَظَمَةِ، و أهلَ الجودِ و الجَبَروتِ، و أهلَ العَفوِ و الرّحمَةِ، و أهلَ التّقویٰ و المَغفِرَةِ، أسألُکَ بِحقِّ هذا الیَومِ1 الَّذی جعَلتَهُ لِلمسلِمینَ عیدًا و لمحمّدٍ صلّی الله علیه و آله ذُخرًا و شَرفًا و کَرامَةً و مَزیدًا؛ أن تُصَلّیَ علیٰ محمّدٍ وآلِ محمّدٍ.
بعد میرود تا آخر دعا:
و أن تُدخِلَنی فی کلّ خَیرٍ أدخَلتَ فیه محمّدًا و آلَ محمّدٍ؛ «خدایا در امروز که روز عید قربان است، مرا در هر خیری داخل کن که پیامبرت و اهلبیت پیامبرت را داخل کردی!»
خیلی مسئله عجیب است! در هر خیری! استثناء نکرده است؛ خدا نگفته است که اینها پیغمبر و ائمه هستند و حساب جدایی دارند و شما چنین تقاضایی نکنید و شما را چه به این مسائل؟! نه، خدا میگوید: رحمت من عام است، کجاست آن کسی که بیاید؟! سفرۀ من پهن است، کجاست آن کسی که بر سر این سفره بنشیند؟! آنچه به پیغمبرم و اهلبیت او دادم به شما هم میدهم.
«أن تُدخِلَنی...»
اگر اینطور نبود که نمیگفتند [این دعا را] در نماز بخوان؛ اگر خدا نمیداد که نمیگفتند انسان بخواند!
و أن تُخرِجَنی مِن کلّ سوءٍ أخرَجتَ مِنه محمّدًا و آلَ محمّدٍ [صَلَواتُکَ عَلَیهِ و عَلَيهِم]؛ «از هر بدی، از هر تمایل به کثرت، از هر توهّم، از هر اعتبار، از هرچه که کمترین حجابی بین تو و بین بندهات ایجاد میکند؛ خدایا همانطوریکه پیغمبر و آل او را خارج کردی، ما را هم خارج کن!»
اللَهمّ إنّی أسألُکَ خَیرَ ما سَألکَ به عِبادُکَ الصّالِحون، و أعوذُ بکَ مِمّا استَعاذَ منهُ عِبادُکَ المُخلِصون.1و2
سنخیّت و نزول برکات عید قربان در عید فطر
اینها همه برای روز عید قربان است! حالا شما ببینید همین حالت را خدا برای روز عید فطر قرار داده است. این یعنی چه؟ دیگر باید بفهمیم مسئله چیست! یعنی آن ضیافتی را که خدا برای حجّاج در عرفات تقدیر کرده و بعد آنها را پاک کرده و از گناهان بیرون آورده است و به فرمایش رسولش: «چنانکه از مادر متولد شدید، حرکت کنید بهسمت مشعر!» همانطور این ماه رمضان، ما را به این وضعیت درآورده است.
این ماه [رمضان]، ماهی است که ما را از همۀ گناهان و همۀ لغزشها و همۀ انانیّتها بیرون آورده است. یک مقداری گرسنگی به ما دادند، آثارش را خودتان ببینید! ببینید در ماه رمضان چطور بودید، قبل از ماه رمضان چطور بودید! گفتند فقط یک مقداری گرسنگی [بکشید]؛ یک مقداری دهان را ببندید، یک مقداری افکار را تصحیح کنید، یک مقداری جلوی شکم را بگیرید و یک مقداری جلوی نفس را بگیرید.
دستور بزرگان بر استمرار مراقبه بعد از اتمام ماه رمضان
و بعد، خدا امروز [روز فطر] را عید قرار داده است؛ یعنی چه؟ یعنی من شما را وارد حرمم کردم. من شما را بر سر این سفره نشاندم. من از مواهبم که بر مشعر و افراد در مشعر افاضه کردم، آنها را برای شما در امروز صبح افاضه میکنم. معنایش این است. همان حالت در همینجا وجود دارد و لذا مرحوم آقا [علامۀ طهرانی] میفرمودند:
افراد باید خیلی تلاش کنند و حدّاکثر تلاش و مراقبۀ خود را به خرج بدهند تا اینکه حالت ماه رمضان را استمرار بدهند! نگویند: «دیگر تمام شد، حالا هرچه میخواهیم بخوریم! تمام شد، هرکاری میخواهیم بکنیم! تمام شد، دیگر این یک ماه گذشت!»
بزرگان برای تمام شدن ماه رمضان مصیبت میگرفتند که این ماه سی روز بود و گذشت! لذا وقتی که تمام میشد، به شکرانۀ این ضیافت الهی به مقام شکر میپرداختند، صدقه میدادند، صلۀ رحم میکردند و به زیارت قبور بزرگان میرفتند. در جایی که مراقد مطهرۀ ائمه بود، به زیارت آنها بهعنوان ادای شکر میرفتند که خدا ما را موفّق کرد که امسال را روزه بداریم و از نعمتهای الهی بهرهمند بشویم.3
امروز روز عید است و روزی است که متعلّق به امام زمان علیه السلام است. امروز مستحب است که انسان برای سلامتی آن حضرت دعا کند، برای سلامتی آن حضرت به فقیر صدقه بدهد و برای تعجیل در فرج آن حضرت دعا کند که إنشاءالله دعاها مستجاب خواهد شد.
اللَهمّ إنّا نَسألُکَ و نَدعوکَ بِحقّ محمّدٍ و آل محمّدٍ، یا الله، یا الله، یا الله!
خدایا ما را ببخش و بیامرز!
تا ما را نیامرزیدهای از این دنیا مبر!
قلم عفو بر همۀ جرائم اعمال ما بکش!
ما را از جملۀ آن محبوبان و راهیافتگان درگاه خودت که مختصّ به ضیافت خاصّ خودت هستند قرار بده!
انفاس قدسیۀ اولیای الهی را شامل حال ما بگردان!
مرضای مسلمین شفا عنایت کن!
موتای آنها را ببخش و بیامرز!
رفع گرفتاری از بِلاد مسلمین بفرما!
شرّ دشمنان اسلام را به خود آنها بازگردان!
در فرج ولیّت حضرت ولیّعصر علیه السلام تعجیل بفرما!
ما را از زمرۀ منتظرین واقعی آن حضرت قرار بده!
در دنیا از زیارت و در آخرت از شفاعتش ما را محروم مفرما!
اللَهمّ إنّا نَرغَبُ إلیکَ فی دَولَةٍ کَریمَةٍ تُعِزُّ بِها الإسلامَ و أهلَهُ، و تُذِلُّ بِها النِّفاقَ و أهلَهُ، و تَجعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ إلیٰ طاعَتِکَ و القادَةِ فی [إلی] سَبیلِکَ و تَرزُقُنا بِها کَرامَةَ الدُّنیا و الآخِرَة.1
اللَهمّ کُن لِولیّکَ الحُجّةِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ عَلیهِ و آله، فی هذه السّاعَةِ و فی کُلِّ ساعَةٍ، وَلیًّا و حافِظًا و قائِدًا و ناصِرًا و دَلیلًا و عَینًا، حتّیٰ تُسکِنَهُ أرضَکَ طَوعًا و تُمتِّعهُ فیها طَویلًا.2
جهت تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام سه صلوات [ختم] بفرمایید.
اللَهمّ صلّ علیٰ محمّدٍ و آلِ محمّد