سال 1435 - جلسه15
سخنران آیتاللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی
تاریخ سخنرانی 1435/10/01
توضیحاتشرح فقره وَ اَنَا يا سَيِّدى عائِذٌ بِفَضْلِكَ هارِبٌ مِنْكَ اِلَيْكَ مُتَنَجِّزٌ ما وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ اَحْسَنَ بِكَ ظَنّاً 1ـ سالک بدون تنجّز در راه، پیشرفتی در سلوک ندارد. 2ـ در زمان امیرالمؤمنین کسانی بودند که هم در کنار حضرت حضور داشتند و هم جاهای دیگر میرفتند ولی بارشان را کامل (در بارگاه ایشان) نمیگذاشتند؛ عاقبت کار اینگونه افراد آثاری است که برای اصحاب یمین میباشد و در زمان علامه، خیلیها شاگرد ایشان بودند اما بینش افراد نسبت به قضیّه فرق میکرد. 3ـ مرحوم علامه طهرانی جلسات متفاوتی داشتند اما بعد از جلسه شبهای سهشنبه، سُکر و مستی عارفانهای به افراد دست میداد؛ چون لحن بیانات ایشان فرق میکرد و دستور میدادند که این حال را حفظ کنید. همینطور بزرگان دستور میدادند مراقبهای که در ماه رمضان داشتید باید ادامه بدهید. 4ـ اهل دنیا آنچنان متوغل در کثرات شدهاند که فقط در این محیط آلوده میتوانند زندگی کنند، آنقدر بر خود ستم کرده و از منبع فیض فاصله گرفتهاند که دیگر وجودشان متعفن و ذاتی آنها شده است مثلا دروغ برای آنها مستحسن و خیانت برایشان امانت شده است. 5ـ آب را از سرچشمه نباید گل آلود کرد و در هر قدم باید رضای خدا را بهدست آورد؛ زیرا در غیر اینصورت نفس برای خطای بعدی آمادگی پیدا میکند (مانند کسی که در اثر عادت به برقگرفتگی، ولتاژ نسبتا زیاد برای او اثر ندارد). 6ـ خداوند در هر لحظه بر انسان شوکی وارد میکند و هرآنچه برای او مهم است را به او میفهماند (وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُون). 7ـ کسانیکه در کربلا آمده و اجتماع کردند افرادی بودند که شوکهای خداوند در آنها دیگر اثر نمیکرد. 8ـ داستان شخصی که در کنار امیرالمؤمنین از سخنان حضرت به وجد آمده بود، ولی حضرت به او فرمودند: تو روزی جزء کسانی هستی که برای کشتن پسر پیغمبر حرکت میکنی؛ زیرا حالت او کمکم عوض میشود. (مانند بلند شدن ناخن که شخص اصلا متوجه نمیشود، از بین رفتن ایمان همینطور است و شخص نمیفهمد که چگونه حال و هوایش تغییر پیدا میکند). 9ـ شخص باید زرنگ باشد؛ فردی تا خبر فوت مرحوم حداد را شنید بلافاصله با مرحوم علامه طهرانی تماس گرفت و گفت خواستم بگویم قضیه در دست شماست و همان ارادت به آقای حداد را اکنون نسبت به شما دارم. 10ـ گاهی علاقههای کثرتی در انسان ضعیف میشود و خود او هم متوجه نبوده و حتی بدون سؤال مطلب را انجام میدهد و نشانه آن زیاد شدن عشق به خداوند است و تا جایی پیش میرود که نورانیّت تمام قلب او را میگیرد بهطوری که روزنهای برای خلاف باقی نمیماند و این همان عصمت است و به این شخص ولی میگویند (که اصلا دیگر معنی دروغ، تقلب و خیانت را نمیفهمد). 11ـ به مرحوم حداد گفتم از خدا میخواهم که مرا مثل شما کند و بعد ایشان گفتند من که هستم؟ بالاتر را بخواهید و ایشان جدی میگفتند و تواضع نمیکردند. 12ـ در دعای نماز عید فطر (اللَهم ادخلنی فی کل خیر منه محمد و آل محمد) یعنی هر ظهور و هر تجلّی که پیامبر و آلش را وارد کردی مرا وارد کن و مرا مثل آنها کن و همچنین (اللَهم اخرجنی من کل سوء اخرجت منه محمد و آل محمد) از هر چه پیامبر و آلش را مصون داشتی و به مقام عصمت رساندی برای من انجام بده و مرا به مقام عصمت برسان و این همان مقام خلافت الهی است که تجلی همه اسماء و صفات بنحو اتم میباشد. 13ـ در مقام خلافت الهی شخص قرین اهل بیت میشود و این همان جنةالذات است که عیدی روز فطر میباشد. 14ـ همیشه باید رب زدنی علماً را بخواهیم و خداوند بر معرفت و علم ما بیفزاید.