پدیدآورآیتاللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی
گروهاسفار
مجموعهفصل 6 و7: بساطة الوجود، و أن حقيقة الوجود لا سبب لها
توضیحات
فصل(6) في أن الوجودات هويات بسيطة و أن حقيقة الوجود ليست معنى جنسيا و لا نوعيا و لا كليا مطلقا
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل ٧: فى ان حقیقه الوجود لا سبب لها بوجه من الوجوه
این بحث، در مورد تطوّراتى كه در وجود مىبینیم و همچنین تعیناتى كه وجود به خود مىگیرد، مىباشد و آیا این تقیدات، سببى غیر از وجود مىخواهد یا نمىخواهد؟ ممكن است در ابتداى امر تصوّر شود كه آیا حقیقت وجود فى حدّ نفسه و بساطته، سبب مىخواهد؟ البته این خیلى واضح البطلان است. چون اگر حقیقت وجود سبب و دلیل بخواهد آن وقت آن سبب هم، باید موجود باشد بعد وجود او هم، نیاز به سبب دارد؛ و هلمّ جرّاً.
و این بطلانش واضح است پس بحث در تطورّاتى است كه بر وجود عارض مىشود و تعینّاتى كه وجود به خود مىگیرد، كه این تطوّرات و تعینات به چه صورت است؟ آیا این هم غیر از خود وجود، یك سبب دیگرى مىخواهد یا نه؟ البته این بحث را، همان طور كه خود مرحوم آخوند مىفرمایند فعلًا توضیحى مفصلى راجع به آن نمىدهیم و یك مسأله بسیار مهمى از آن استنتاج مىشود ـ كه اجمالًا خدمتتان عرض مىكنم، تفصیلش باشد براى بعد ـ و آن این است كه آیا موجوداتى كه در عالم تحقّق پیدا مىكند. خداوند متعال مصلحتى را در نظر مىگیرد یا خیر؟
مسأله بسیار مهمى كه از بحث تطورات وجود استنتاج مىشود
و این یك بحث كلامى است كه در اینجا مطرح مىشود كه نتیجهاش از این مباحث، همه روشن مىشود. و آن اینكه آیا غیر از وجود، یك علّت غایى براى این موجودات است و خداوند متعال با توجه به آن علّت غایى یك شیئى را خلق مىكند؟ و یك موجودى را مىآفریند و آیا خلقتى كه خداوند متعال آن را انجام مىدهد و آن تدبیرى كه مىنماید و تمشیت امور كه مىكند و امثال ذلك، به مانند تدبیر ما است؟ كه اوّل مصالح و مفاسد را بر اساس ذهنیات خود در كنار هم قرار مىدهیم و بعد فعل یا عدم فعل در نزد ما رجحان پیدا مىكند سپس آن را انجام بدهیم یا ندهیم؟ به این صورت است یا اینكه خیر، نفس فعل خداوند متعال داراى مصلحت است و مصلحت از نفس فعل الله تعالى و نفس مشیت و اراده او نشأت مىگیرد؟ و او علّت براى تحقق مصلحت در عالم اعتبار است؟ چون مصلحت و مفسده، دو امر اعتبارى هستند و امر واقعى نمىباشند چون امور اعتبارى بر حسب انظار و نسب، تفاوت پیدا مىكند من باب مثال ما كه به شیرینى فروشى مىرویم و یك كیلو شیرینى مىخریم این شیرینى به ضرر من است ولى به نفع شیرینى فروش است چون با خرید یك كیلو، شیرینىاش كه روى دستش باد كرده بود بالأخره پول آن گیرش مىآید اما بنده كه بخورم از دنیا مىروم و خلاصه كن فیكون، مىشوم و این مفسده است براى بنده، و مصلحت است براى او و به طور كلى اگر شما همه چیز را، در عالم لحاظ كنید حسن و قبح را در آن بر حسب اعتبار مىیابید، حسن و قبح اعتبارى است، و مصلحت و مفسده هم، جهت اعتبارى دارد.1