پدیدآورآیتاللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی
گروهطرح مبانی اسلام
مجموعهولایت تکوینی
توضیحات
موضوع این سخنرانی پاسخ به شبهات ولایت تکوینی و اثبات ولایت تکوینیِ ائمه علیهمالسلام و شیعیان است.
آیتالله سید محمدمحسن حسینی طهرانی به این شبهات پاسخ میدهند: 1. آیا معنای ولایت، رفع نقص است؟ 2. چه نیازی هست که خداوند، ائمه را واسطۀ اجرای امور قرار دهد؟ 3. آیا علم غیب با بشر بودنِ اولیاء الهی منافات ندارد؟ 4. با توجه به آیۀ ﴿لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ...﴾ چگونه میگوییم پیامبر علم غیب دارد؟ 5. آیا روایات ولایت تکوینی با آیات قرآن تعارض ندارند؟
ایشان در اثنای پاسخ به این سؤالات، به نقل و بررسی روایات دال بر ولایت تکوینیِ ائمه میپردازند و برتری ائمه از تمام خلایق را با دلایل نقلی اثبات میکنند و میفرمایند که شیعیان نیز میتوانند در دسترسی به ولایت تکوینی و علم غیب به ائمه ملحق شوند و شواهد مسئله را بیان میکنند.
در پایان میفرمایند که علم غیب از شئون و لوازم ولایت تکوینی است؛ همچنین ولایت تکوینی نیز از ملزومات وصول به کمال است.
هو العلیم
ولایت تکوینی ائمه علیهم السّلام و شیعیان
پاسخ به شبهات ولایت تکوینی و اثبات ولایت ائمه و شیعیان
سلسلهمباحث ولایت تکوینی (لبنان) - جلسۀ چهارم
سخنران
حضرت آیةالله سید محمدمحسن حسینی طهرانی
قدّس الله سرّه
أعوذ بالله مِن الشّیطانِ الرّجیم
بسم الله الرّحمٰن الرّحیم
وصلّی اللهُ علیٰ سیّدِنا ونبیِّنا أشرفِ الأنبیاءِ والمُرسلینَ
وخاتَمِ السُّفَراءِ المُقَرَّبین أبیالقاسم ِالمصطفیٰ محمد
وعلیٰ آلِهِ الطّیِّبینَ الطّاهرینَ المَعصومینَ المُکَرَّمین
واللّعنةُ الأبَدیّةُ علیٰ أعدائِهم أجمعین
ومُخالِفیهِم وغاصبی حُقوقِهم إلیٰ یَومِ الدّین
پاسخ به شبهۀ «امکان خلق موجودی قویتر از خالق»
قبل از ورود در بحث [عرض کنم که] دیروز سؤالی از جانب بعضی از برادران مطرح شد:
آیا خداوند میتواند از نظر قوّت و آثار، چیزی همانند خود یا تواناتر از خود خلق کند؟ و اگر نتواند، پس خداوند از این کار عاجز است؛ آیا این برای خداوند نقص محسوب میشود؟
این مسئله، مسئلهای بدیهیّالبطلان است؛ زیرا از یک جنبه وقتی میگوییم خداوند متعال علتِ مخلوق خودش میباشد، یعنی معلول حتماً از علتِ خود ضعیفتر خواهد بود و معلول نمیتواند از خداوند قویتر باشد. و اما از جنبۀ دیگر، خداوند متعال چیزی خلق میکند که معقول باشد نه غیرمعقول؛ و همانطور که خداوند نمیتواند عدم را خلق کند ـ زیرا اصلاً وجود به عدم تعلق نمیگیرد ـ این مسئله نیز به همین ترتیب است؛ زیرا قدرت و ارادۀ خداوند به امر غیرمعقول تعلق نمیگیرد. چگونه ممکن است تصور کنیم که پروردگار چیزی خلق کند که از او در قوّت و آثار برتری داشته باشد؟! چنین امری مستلزم ترجیح فرع بر اصل است و این، مُحال و باطل است.
مطلب اول: ولایت، نفس خلق و استمرار خلقت آنهاست نه «رفع نقص» از آنها
در اینجا چند مسئله در خصوص موضوع ولایت تکوینی باقی ماند؛ یکی از این مسائل این است که آیا مسئلۀ ولایت تکوینی [بر مخلوقات] عبارت از رفع نقص [خلقتِ آنها] است؟ یا اینکه همانطور که در جلسۀ اول گفتیم، عبارت است از ادارۀ امری، یا خلق اشیا و استمرار این خلق و استمرار این مدیریت؟
اگر ما بگوییم «ولایت عبارت است از پوشاندن و رفع نقص [موجودات]»، این مستلزم این است که در خلقت این عالم نقص وجود داشته باشد؛ درحالیکه ما میبینیم حتی بهاندازۀ ذرهای هم در این عالم نقصی وجود ندارد. [همانطور که] برهان نظم [نیز مبتنی بر همین اصل عدم وجود نقص و کمال در عالم خلق است]. فلاسفه با این برهان بر وحدت صانع و بر مبدأ وجود استدلال میکنند؛ و همانطور که در آیات نیز به این مسئله تصریح شده است: ﴿مَا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمٰنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِنْ فُطُورٍ﴾.1 یا در آیات دیگری به نظم موجود در عالم و در آسمانها و زمین اشاره میکند: ﴿لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَهُ لَفَسَدَتا﴾.2 پس ما با این برهان بر وحدت الٰه و بر عدم نقص در این عالم استدلال میکنیم؛ یعنی در این عالم، هیچگونه نقص و عیبی وجود ندارد؛ بلکه این عالم و همۀ افلاک و ستارگان و ثابتات و سیارات، زمین و ماه و خورشید ﴿و كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾؛3 «هرکدام در مداری، با دقت و در نظام احسن در حرکتاند.» پس همانطور که آیات قرآن تصریح میکند، هیچ نقصی در عالم وجود ندارد.
احاطه و سیطره بر شیء، حقیقت ولایت تکوینی
با وجود همۀ اینها، ما میگوییم خداوند، ولیّ خلق و مدبّر این نظامِ عالم است؛ پس ولایت برای رفع نقص نیست و در هیچ کتابی هم ذکر نشده که ولایت عبارت از رفع نقص باشد؛ بلکه ولایت عبارت است از احاطه و سیطره بر شیء؛ خواه این سیطره با خلق و ایجاد باشد، خواه با استمرار و بقای آن ایجاد باشد؛ ولایت تکوینی همین است.
ولایت تشریعی نیز همینطور است. ولایت تشریعی عبارت است از ادارۀ امری؛ مانند ادارۀ یک مؤسسه. البتّه اگر ما این ولایت را مُهمل بگذاریم و خداوند هم این ولایت را به کار نگیرد، همهچیز از بین میرود. خب این مسئله بدیهی است؛ ولی این با مسئلۀ رفع نقص متفاوت است. رفع نقص یعنی چیزی وجود داشته باشد، ولی ناقص باشد و شخصی که متولّی امر این [موجود ناقص] باشد، نقص آن را برطرف کند و آن را به مرحلۀ کمال برساند.
اما در خصوص حقیقت ولایت تکوینی، قضیّه از این قرار است: ولایت عبارت است از خلق اشیا؛ همانطور که در آیات قرآن تصریح شده است و ادلّۀ حِکَمی و فلسفی ثابت میکند که خداوند متعال ولیّ عالم است و ولایت عالم را برعهده دارد؛ همانطور که خودش میفرماید: او ﴿مَالِكَ الْمُلْكِ﴾1 است؛ و همچنین میفرماید: ﴿لَّهُۥ مَا فِى ٱلسَّمٰوٰتِ وَمَا فِى ٱلْأَرْضِ﴾؛2 ﴿وَلَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾؛3 یعنی [آنچه در آسمانها و زمین است] اختصاص به او دارد. همۀ این خلایق، از مخلوقات عالم ماده و شهادت گرفته تا مخلوقات عالم ملکوت و عالم غیب و ملائکه، همه برای خداست. یعنی همه، بندگان خداوند سبحانهوتعالی هستند و تحت عنایت پروردگار و مملوک او هستند و هیچکس غیر از خداوند در این مِلکیّت و سلطنت و حکومت، دخالتی ندارد. این ولایت تکوینی است که با رفع نقص تفاوت دارد. [ولایت تکوینی] یعنی ادارۀ خلق اشیا، و خلق اشیا هم عبارت است از ولایتِ ولی بر خلق و ایجاد. و ادارۀ این اشیا هم عبارت است از استمرار بقاء و حیات و زندگیِ این مخلوقات.
مطلب دوم: واسطه بودنِ برخی مخلوقات میان پروردگار و خلق
اما مسئلۀ دوم این است که ممکن است برخی بگویند:
خداوند نیازی ندارد که ائمه را واسطۀ بین خود و مخلوقات قرار دهد.
واسطه بودنِ فرشتگان برای انجام امور عالم
ما نیز میگوییم: [بنا بر مطلب شما] خداوند متعال [هم] نیازی ندارد که ملائکه را بین خود و مخلوقات واسطه قرار دهد! چرا خداوند متعال خودش در امور عالم مستقیماً دخل و تصرف نمیکند؟! چرا مثلاً خداوند ملائکۀ عذاب را بهسوی قوم شعیب میفرستد و خودش [بیواسطه] تصرف نمیکند؟! چرا خداوند ملائکۀ قهر و غضب را بهسوی فلان قوم میفرستد؟! چرا خداوند در قرآن کریم میفرماید: ﴿فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً﴾؟1 مدبّرات یعنی ملائکهای که امور عالم ماده و شهادت را تدبیر میکنند. چرا پروردگار خودش [مستقیماً] دخل و تصرف نمیکند؟ چرا خداوند خودش قبض ارواح نمیکند؟ بلکه بین خود و بنده واسطهای قرار میدهد که همان جناب عزرائیل و ملائکۀ تحت ولایت عزرائیل هستند؛ همانطور که آیه نیز به این مسئله تصریح میکند: ﴿الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاٰئِكةُ﴾.2 و چرا خداوند وحی را خودش [بیواسطه] بر انبیایش نازل نمیکند و بین خود و پیامبرانش واسطهای را که همان جبرائیل یا روحالقدس است قرار میدهد؟ ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ * عَليٰ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ﴾.3 [بنا بر اشکال فوق در اینجا نیز باید بگوییم] این بر وجود نقص در این عالم دلالت میکند! [درحالیکه] این نقص نیست.
بنابراین بدیهی است که اگر ارادۀ خداوند متعال به انجام کاری در عالَم مجردات و عالم ماده تعلق بگیرد، از عوامل و مخلوقات خود استفاده میکند. ملائکه نیز مخلوقات خداوند هستند: ﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون﴾؛4 پس ملائکه بندگان خداوند متعال هستند.
مستلزمِ نقصِ خداوند نبودنِ وساطت ائمه در انجام امور عالم
حال ما چگونه میتوانیم واسطه بودنِ ائمه علیهم السّلام میان خداوند و خلق او را انکار کنیم؟! آیا این موجب استهانت به ساحت پروردگار است؟! آیا این موجب نقص در عالم میگردد؟! همانطور که ملائکه واسطههایی بین خداوند متعال و امورِ عالم و تدبیر آنها میباشند، ارواح ائمه علیهم السّلام نیز با ولایت تکوینی، واسطۀ بین خداوند متعال و ملائکه قرار میگیرند؛ این نقطۀ وحدتِ نزول و اظهار و ابراز اسماء و صفات الهی در عالم ماده و شهادت و در تمام مخلوقات است. ما قائل به این [واسطه بودنِ ائمه] هستیم، مانند آن [که ملائکه را واسطه میدانیم].
اگر ولایت تکوینیِ امام، موجب نقص پروردگار باشد، پس وجود سایر مخلوقات و ملائکه نیز برای خداوند نقص به حساب میآید. به اعتقاد ما، این دو مسئله یکسان است.
انسان از دستش برای منافع خود و بلند کردن اشیا استفاده میکند؛ از پاهایش برای راه رفتن استفاده میکند؛ از چشمش برای رؤیت و نظر انداختن استفاده میکند؛ از گوشش [برای شنیدن] استفاده میکند؛ از مغزش برای تفکر استفاده میکند؛ از جهاز هاضمه برای استمرار حیات بهره میبرد. خداوند متعال نیز از مخلوقاتش استفاده میکند؛ یک قِسم از این مخلوقات فرشتگان هستند، قِسم دیگر انسان است، یک قِسم هم حیوانات هستند. یکی دیگر از این مخلوقات، باد است: ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ﴾.1 اینها مخلوقات خداوند میباشند. قِسم دیگری از این مخلوقات نیز ائمه علیهم السّلام هستند.
منتها این مخلوقات مراتب و درجاتی دارند؛ همانطور که حیوان بالاتر از گیاه است و انسان از حیوان بالاتر است، ملائکه نیز از انسانِ عادی بالاتر هستند، ائمه علیهم السّلام هم از ملائکه بالاترند.2 حال آیا مرتبهای از این مراتب، برای خداوند و افعال و تصرفات او در این عالم، عیب و نقصان محسوب میگردد؟ نه! ابداً!
[میان وساطت ائمه و ملائکه] هیچ فرقی وجود ندارد. ما به ولایت تکوینی ملائکه قائل هستیم و ملائکه به تصرف در امور میپردازند، و همانطور که دیروز به این مسئله اشاره کردیم، خداوند متعال نیز تصریح فرموده است که مثلاً ما ملائکۀ عذاب را بهسوی قوم لوط فرستادیم و خودِ آنها [امور عذاب را] انجام دادند؛ ملائکه گفتند: ﴿إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ﴾.3 رسول چهکاری انجام میدهد؟ آیا فقط کلام را ابلاغ میکند؟ خیر! بلکه رسول انجام میدهد و تصرف میکند، همانطور که ما در عالم ماده کار انجام میدهیم. رسول فعل و عمل دارد؛ ملائکه هم عمل دارند.
وساطت ائمه میان خداوند و خلق، بهمعنای ولایت تکوینی آنان
همانگونه که ملائکه اینگونه عمل میکنند، نفوس طیّبه و قدسیّۀ ائمه علیهم السّلام نیز از آنجا که دارای ولایت تکوینی میباشند، واسطۀ تجلی اسماء و صفات پروردگار و مخلوقاتش در عالم ماده قرار دارند و منظور از ولایت تکوینی همین است.
بر این اساس، ما روایات وارده را در خصوص اینکه امام علیه السّلام واسطۀ بین خدا و خلق است [بر ولایت تکوینی آنها] تطبیق میدهیم.1
روایاتی دال بر ولایت تکوینی امام علیه السّلام
در ادعیه، زیارات و روایاتِ بسیاری در خصوص مقام امام علیه السّلام مطالبی ذکر شده است.2 [بهعنوان نمونه] ملائکه در هر شب جمعه صحیفۀ اعمال همۀ بندگان و خلایق را بر امام زمان أرواحُنا لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفِداء عرضه میدارند و آن حضرت آن صحیفهها را مشاهده میکند و برای مؤمنین دعا مینماید.3 و امام زمان علیه السّلام است که مؤمنین را تربیت میکند؛ همانطور که خود آن حضرت در بعضی از عبارات خود میفرمایند:
نَحنُ و إن کُنّا ثاوینَ بِمَکانِنا النّائی عن مَساکنِ الظّالِمینَ حسَبَ الّذی أراناهُ اللهُ تعالیٰ لَنا من الصّلاحِ و لِشیعتِنا المُؤمنینَ فی ذلکَ مادامَت دَولَةُ الدّنیا للفاسقینَ، فإنّا نُحیطُ عِلمًا بأنبائِکم و لا یَعزُبُ عنّا شَیءٌ مِن أخبارِکم... إنّا غیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِکُم و لا ناسینَ لذِکرِکُم؛ و لَولا ذلکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللَّأواءُ و اصطَلَمَکُمُ الأعداء.4
«ما اگرچه تا وقتی حکومت دنیا در دست فاسقین است، برحسب آنچه خداوند برای ما و شیعیانمان صلاح دیده و به ما نشان داده است، در مکانی دور از مساکن ظالمین زندگی میکنیم، اما بر احوال شما احاطۀ علمی داریم و چیزی از اخبار شما از ما پنهان و مخفی نمیمانَد... ما هیچگاه نسبت به رعایت حال شما اهمال نمیکنیم و هیچگاه ذکر شما از یاد ما نمیرود و فراموش نمیشود. و اگر لطف و عنایت و کرَم و مرحمت ما نبود، هرآینه بلا و شدت بر شما نازل میشد و دشمنان، شما را زیر دستوپای خود لِه میکردند!»
و مقصود از ولایت تکوینی، همین است.
تنافی نداشتن ولایت تکوینی با ادلۀ عقلی
بر این اساس، ولایت تکوینی با هیچ دلیل عقلی و مبنای فلسفی در تعارض نیست و کسی که احکام عقلی و مبانی فلسفی را فراگرفته باشد میفهمد که بنا بر سنخیت بین علت و معلول، لازم است که بین علت مجرده و معلول مادی واسطه وجود داشته باشد. علاوه بر این، همۀ روایات و آیات اشاره و بلکه تصریح میکنند که بین ذات مجرّد خداوند و عالَمِ مخلوقات واسطههایی وجود دارد؛ حال ممکن است این وسائط، ملائکۀ مقرب باشند و ممکن است نفوس ائمه علیهم السّلام باشند.5
بهجهت آنکه عوالم، مراتب مختلفی دارند؛ همانطور که بین ملائکه نیز مراتب مختلفی وجود دارد. در بعضی از روایات آمده است که خداوند متعال چهار ملَک دارد که هرکدام ازآنها بر شأن خاصی از اسماء و صفات پروردگار سیطره دارند؛ فرشتۀ حیات، فرشتۀ مرگ، فرشتۀ علم و فرشتۀ رزق و روزی.1 این چهار فرشته از سایر ملائکه بالاترند، و تحت فرمان این چهار ملَک، فرشتگان دیگری وجود دارند که آنان نیز فرشتگان دیگری تحت نفوذِ خود دارند [و به همین ترتیب،] تا اینکه به عالم ماده و شهادت برسند. به همین جهت ما معتقدیم که برحسب قاعدۀ عقلیه امکانپذیر است که نفوس ائمه علیهم السّلام مراتبی بالاتر از ملائکه داشته باشند. این بهحسب قاعدۀ عقلیه بود.
دلیل نقلی بر برتری ائمه از تمام خلایق
علاوه بر این، ما میبینیم که در روایاتِ نقلشده از ائمۀ اطهار علیهم السّلام به این تصریح شده است که نفوس کلّیه و قُدسیۀ آنها دارای بالاترین مراتب است؛ همانطور که در ادعیۀ ماه رجب میخوانیم: «اللَهمّ إنّی أسألُکَ بِمَعانی جَمیعِ ما یَدعوکَ به وُلاةُ أمرِکَ المَأمونونَ علیٰ سِرِّکَ...» تا به این فقره میرسد: «لا فَرقَ بینَک و بینَهم.»2و3 همانطور که در بعضی از روایات آمده است: «نَزِّلونا عن الرُّبوبیّةِ وقولوا فینا ما شِئتُم.»4و5 مسئلۀ مهم همین است [که تأمل در آن باعث رفع امثال این اشکال میشود] که بعضی از برادران سؤال کردهاند: «پس هیچ فرقی بین خدا و ائمه وجود ندارد؟» خداوند از این انتساب و از این مسئله منزّه است! ائمه علیهم السّلام مانند سایر مخلوقات، بندگان خداوند متعال هستند و قضیّه به این شکل نیست. همانطور که ما میبینیم بین مخلوقات مراتب مختلفی وجود دارد؛ مثلاً گیاه از نظر فعّالیت [زیستی] و رشد و بقا و تولیدمثل بالاتر از جماد است، حیوان از گیاه بالاتر است و انسان نیز از حیوان بالاتر است. بدیهی است که این مراتب مختلف ممکن است بین سایر موجودات نیز وجود داشته باشد. مرتبۀ امام علیه السّلام و نفس قدسی او از مرتبۀ سایر خلایق بالاتر است. این بدیهی است که برای مخلوقات پروردگار مراتب مختلفی وجود داشته باشد و مرتبۀ یکی بالاتر از دیگری باشد.
امکان لحوق شیعیان به ولایت تکوینی ائمه علیهم السّلام
و ما نیز میتوانیم به این مرتبۀ امام علیه السّلام برسیم که به اراده و اذن خداوند متعال قدرت بر ایجاد و خلق اشیا دارد؛ [معجزاتی] مانند ردّالشمس1 و شقّالقمر2 و سخن گفتن با درختان3 و سایر معجزاتی که از ائمه علیهم السّلام شنیدهایم و دیدهایم و در کتابها خواندهایم4 و همۀ آنها صحیح است و هیچ شک و اختلافی در آنها نیست؛ بلکه ما حتی از افراد مؤمن و متقی در زمان حاضر خود هم بعضی از این مسائل را دیدهایم؛5 حال چطور امام علیه السّلام نتواند اینگونه عمل کند و چگونه ما این مسئله را برای امام علیه السّلام منکر میشویم؟!
ما حتی در خصوص علم غیب هم میگوییم که این مسئله [برای امام علیه السّلام] پیشپاافتاده است؛ همانطور که خداوند در خواب و رؤیا ما را از مسائل آینده باخبر میکند. چگونه علم غیب را برای امام علیه السّلام انکار میکنیم؟! چگونه است که میگوییم امام علیه السّلام مانند سایر افراد عادی است و علم غیب نمیداند و از آن اطلاع ندارد؟! با اینکه ما این را از افراد عادی و حتی از هندوها هم میبینیم و میشنویم! هندوها میتوانند چنین کنند ولی امام نتواند؟! این واقعاً خندهدار است! [کسانی که چنین میگویند] واقعاً چه منظوری دارند؟! این مسئله از مسائل عادی است!
مسئله در خصوص ولایت تکوینی این است که هیچ دلیل عقلی در نفی ولایت امام علیه السّلام با ولایت خداوند متعال وجود ندارد.
عینیّت ولایت ائمه با ولایت پروردگار و عدم تنافی با آن
البتّه این باطل است که [قائل شویم] همانطور که خداوند متعال در خلق اشیا و تدبیر عالم دارای ولایت است، ولایتِ پیامبر یا امام علیه السّلام هم در کنار و عرض ولایت خداوند قرار دارد. این قطعاً و کاملاً باطل است و این شرک و کفر نسبت به پروردگار میباشد.
بلکه ما میگوییم که ولایت در عالم، ولایت واحدی است و این ولایت از خداوند متعال نشئت گرفته است و خداوند آن را در نفس امام علیه السّلام جاری کرده است؛ پس آنچه امام علیه السّلام انجام میدهد نفس ولایت خداوند است و خارج از آن نیست و او نمیتواند با پروردگار مخالفت کند. امام علیه السّلام یا پیامبر به مرتبۀ بندگی رسیده است؛ بهنحوی که در نفس خود اصلاً استقلالی در برابر پروردگار نمیبیند و خود را در عرض خدا مشاهده نمیکند و ارادۀ خود را ارادۀ مستقلی در کنار ارادۀ پروردگار نمییابد.
آیات قرآن به این مسئله اشاره میکند: ﴿وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ * لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ * فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزينَ﴾.1 یعنی پیامبر ابداً نمیتواند کاری انجام دهد که مخالف ارادۀ ماست و اگر چنین چیزی بخواهد، مسلّماً ما با دست قدرتِ خود او را خواهیم گرفت. او به مرتبۀ عبودیت رسیده است؛ به مرتبهای رسیده است که قدرتِ او قدرت خداست؛ و [این را ادراک نموده است که] اصلاً یک قدرت بیشتر وجود ندارد.
بهعنوان مثال آیا این دست میتواند ادعا کند که قدرتش از قدرتِ دستِ دیگر بیشتر است؟! نمیتواند! زیرا قدرتی که در این دست و قدرتی که در دست دیگر هست، هر دو قدرت واحدی است که در بدن انسان منتشر شده است. آن دست نمیتواند مدعی شود که قدرت او از قدرتی که در انسان است بیشتر است؛ زیرا قدرتی که در گوش و چشم و پا هست، همه از قدرت واحدی نشئت گرفته است و این قدرت واحد در همۀ اعضا منتشر شده است: بخشی از آن در این دست است، بخشی از آن در آن دست است و همۀ اینها به نفْس انسان مرتبط است و نفْسِ انسان تنها مدبّر برای به کار بردنِ اجزا و اعضای بدن است، در [انجام] هرچه که میخواهد انجام دهد.
آری، هیچکس نمیتواند بگوید ولایت تکوینی امام علیه السّلام در مقابل ولایت تکوینی خداوند متعال قرار دارد؛ این کفر به خداوند و شرک است. هیچ ولایتی نیست مگر یک ولایت واحد! هیچ قدرتی نیست مگر یک قدرت واحد! بهعنوان مثال، اگر فرشتۀ مرگ، جناب عزرائیل بگوید که من قادر هستم در عرض ارادۀ خداوند ارواح را قبض کنم، خداوند به او میفرماید: «ساکت باش! تو قدرتی نداری که در برابر من قد عَلَم کنی و اینگونه عمل کنی و اینطور سخن بگویی.» اگر خدا اراده کند این قدرت را از او میگیرد و اگر اراده کند این قدرت را به او عطا میکند. امام هم چنین موقعیتی دارد؛ اگر پروردگار بخواهد، این قدرت را به او عنایت میکند و اگر نخواهد، این قدرت را از او میگیرد. اعتقاد ما چنین است.
این همان ارادۀ خداست و امام نیز خلاف این را نمیگوید. امام علیه السّلام میگوید: «من بندهای از بندگان خدا هستم» و پیامبر هم میگوید: «من بندهای از بندگان خدا هستم.» ما در شهادتین میگوییم: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلّا اللهُ وحدَه لا شَریکَ لَه و أشهَدُ أنَّ محمّدًا عبدُهُ و رَسولُه.»1 یعنی مقام عبودیت بالاتر از مقام رسالت است [که «عبودیت» بر «رسالت» مقدّم شده است]: عبدُهُ و رسولُه!
رسیدن به مقام عبودیت، موجب وصول به مرتبۀ ولایت تکوینی
منظور [از ولایت تکوینی] همین است. اگر شخصی به مرتبۀ عبودیت برسد، به مرتبۀ ولایت تکوینی میرسد. یعنی همانطور که امام علیه السّلام به واسطۀ ولایت تکوینی [در امور عالم] تصرف میکند، بندهای که به وجود امام زمان علیه السّلام ایمان داشته باشد و تحت ولایت امام زمان قرار داشته باشد، امام زمان که بر نفس او سیطره دارد، به او قدرت میدهد؛ همانطور که خداوند این قدرت را به امام زمان داده است. به عبارت دیگر، این شخص همان کاری را میتواند انجام دهد که امام زمان میتواند انجام دهد.
ولیّ الهی شخصی است که به مرتبۀ ولایت و مرتبۀ عبودیت رسیده است و این قدرت را دارد که خورشید را برگردانَد؛ اگرچه انجام نمیدهد.2 همانطور که امیرالمؤمنین علیه السّلام قدرت ردّالشمس دارد؛ قدرت شقّالقمر دارد، همانطور که پیامبر بر شکافتن ماه قدرت دارد؛ و او [این کارها را] برحسب مصلحت انجام میدهد.
حکایت مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی در ظهور اسم «محیی»
و ما بسیاری از این قبیل مسائل را دیدهایم؛ حتی از افرادی که به مرتبۀ کمال نرسیدهاند نیز چنین کراماتی دیدهایم و در کتب هم ذکر شده است. شما در کتابها دربارۀ اشخاص صالح، عابد و متّقی که دعا میکردند [و اجابت میشد، چیزی] نخواندهاید؟! بنده در بعضی از کتب [احوالات و تصرفاتِ] شخصی را که از صالحان و اولیاءِ درگذشته بود، خواندهام.
اقوام یک خانم به این شخص عالم مراجعه کردند و گفتند: «آقایی میخواهد همسرش را طلاق دهد؛ چون رَحِمِ همسرش را از شکمش درآوردهاند و بچهدار نمیشود. چهکار کنیم؟» آن عالم گفت: «خداوند به شما پسری عطا خواهد کرد!» گفتند: «او اصلاً رحم ندارد!» گفت: «شما از من رَحِم میخواهید یا از من پسر میخواهید؟! شما از من پسر خواستید، خدا هم به شما پسر خواهد داد!» بعد از نُه ماه، خداوند به او پسری عطا کرد و نام او را علی گذاشتند که الآن در ایران زندگی میکند و ساکن مشهد است.3 این از دعای آن شخص [عالم] است؛ با اینکه مادرش اصلاً رحم نداشت! این چطور ممکن است؟! این همان زنده کردن و احیاء است. اطبّا دربارۀ این مسئله چه میگویند؟! آیا این معجزه است یا معجزه نیست؟! این معجزه است! این قضیّه را عدهای از پزشکان مشهد که از رفقای ما هستند در حضور مرحوم والد [علامۀ طهرانی] نقل کردند و آن شخص را دیده بودند. معجزه همین است!
با این تفاسیر، آیا پیامبر یا امام قادر بر زنده کردنِ موجودات نیست؟! آیا این مسخره نیست؟! درحالیکه میبینیم [مؤمنین این قدرت را دارند] و داستانهای بسیار زیادی از این قبیل وجود دارد.1 دربارۀ احوالات این شخصِ جلیل کتابی تألیف شده است که نمیدانم آیا به عربی ترجمه شده است یا نه؛ ولی به زبان فارسی وجود دارد.2 و همچنین بسیاری از اشخاص دیگر مانند او [چنین قدرتی دارند]. داستانهایی که ما دربارۀ آیتالله قاضی و بسیاری از بزرگان، علما و اولیا شنیدهایم نیز از همین قبیل است.3 این مسئلۀ عادی و سادهای است و خدا این قدرت را در وجود آنها قرار داده است و در ائمه علیهم السّلام بالاتر از آن را قرار داده است؛ [لذا] ائمه [نیز] بر این [مسئله] سیطره دارند.
علم غیب، شأنی از شئون ولایت تکوینی
اما در خصوص علم غیب [باید بگوییم که] این مسئله از ولایت تکوینی سادهتر است؛ چراکه ولایت تکوینی شئون مختلفی از قبیل قدرت و اَفعال خارجی دارد، و یکی از این شئون عبارت است از اطلاع امام علیه السّلام یا اطلاع شخص نسبت به حوادث و مسائل خارجی.
آیات دال بر دسترسیِ افرادِ دارای ولایت تکوینی به علم غیب
و همانطور که در آیات شریفه هم به آن اشاره شده است، پیامبران علیهم السّلام از مسائل غیبی اطلاع داشتند؛ مثلاً حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السّلام، از آنچه افراد در نفس خود پنهان میداشتند یا در خانههایشان ذخیره میکردند، به آنها خبر میداد.4
﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً﴾؛5 این آیه تصریح میکند که خداوند این قدرت را به دیگری، مانند رسول (پیامبر) و غیر او عطا میکند.
پاسخ به شبهۀ «منافات داشتن علم غیب با بشر بودنِ اولیای الهی»
آیاتی که برای نفی علمِ [غیبِ] امام علیه السّلام یا شخص دیگر ممکن است مورد استناد قرار بگیرند، آیاتی هستند که اشاره میکنند پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم و سایر انبیاء، مانند سایر افراد بشر هستند؛ [مانند آیۀ] ﴿إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ﴾.6و7 بله [این صحیح است] ولی [همانطور که] ما در جلسات گذشته گفتیم، بشر بودن با این امور منافاتی ندارد؛ همانطور که ملائکه با اینکه از جنس فرشته و از بندگان خدا هستند، قدرت اطلاع از غیب را دارند. بشر بودن یک مسئلۀ خارجی و مادی است و منافاتی [با اطلاع از غیب] ندارد. مهم این است که پروردگار به این بشر این قدرت را میدهد و با این قدرت او میتواند آینده و گذشتهاش را ببیند.
در بعضی از آیات هم به این مسئله تصریح شده است؛ همانطور که در سورۀ ابراهیم میفرماید: ﴿قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُريدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبينٍ * قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَ لكِنَّ اللَهَ يَمُنُّ عَليٰ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ﴾.1 مسئلۀ مهم همین [عبارت آخر آیه] است: خداوند بر آنها منت نهاد و بر ما منت ننهاده است و ما باید از خدا بخواهیم که بر ما [نیز] منت بگذارد.
در ﴿إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ﴾ اشکالی وجود ندارد و صحیح است؛ ولی خداوند برحسب میزان قدرتی که به ما میدهد (از اطلاع بر غیب، اطلاع بر وحی، اطلاع بر مسائل تکوینی) بر ما منت میگذارد. بهواسطۀ این معناست که پیامبر و ائمه علیهم السّلام بر ما امتیاز پیدا میکنند؛ پیامبر این قدرت را دارد که از مسائل آینده و از غیب خبر دهد، ولی ما این قدرت را نداریم و لازم است که ما هم به این مرتبه برسیم.
امکان دسترسی به علم غیب و تصرفات تکوینی برای تمام شیعیان ائمه
همانطور که در روایات آمده است که [ائمۀ معصومین میفرمایند] این مسئله تنها مخصوص به ما نیست؛ بلکه هریک از شیعیان ما و هرکس که از ما اطاعت کند و دنبالهروِ راه ما باشد، خداوند او را بر این [مسئله] توفیق میدهد.
شخصی نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: «ای رسول خدا! چرا هرگاه ما در محضر شما مینشینیم و نصایح شما را میشنویم و در کلام شما تفکر میکنیم، گویی از این عالم ماده و شهوات و دنیا دور میشویم و در آسمان به پرواز درمیآییم! اصلاً انگار روی زمین نیستیم و خود را در بهشت مییابیم. ولی همین که از محضر شما خارج میشویم و بعضی از چیزهای مادی را میبینیم، شیطان بر ما مسلط میشود و این حالت را از بین میبرَد.» رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم به او پاسخ دادند:
لو بَقیتُم علیٰ هذه الحالةِ لَتَرَونَ ما أریٰ و لَتَسمَعونَ ما أسمَع.1
«اگر بر این حالت باقی بمانید (یعنی اگر بر حالت مراقبه و تفکر محافظت کنید و اگر چشمان خود را بر هر چیزی که مخالف رضای الهی است ببندید) میبینید آنچه را که من میبینم، و میشنوید آنچه را که من میشنوم.»
یا در بعضی از روایات میفرماید:
من أخلَصَ للّهِ عَمَلَه أربعینَ صباحًا أجرَی اللهُ یَنابیعَ الحکمةِ مِن قلبِه علیٰ لسانِه.2
هرکس چهل روز [خود و] کار خود را برای خداوند خالص کند، چشمههای حکمت از دلش بر زبانش ظاهر گردد.
این همان رسیدن به این مرتبه است. اربعینیّاتی که اولیای الهی و عرفا به شاگردان خود توصیه میکردند، همین است و بسیاری از روایات به این مسئله اشاره دارد.3
پس این مسئله فقط به پیامبران و ائمه علیهم السّلام اختصاص ندارد؛ بلکه هرکس در ذیل ولایت امام علیه السّلام باشد و از او اطاعت کند و با او مخالفت نکند و به تکلیف خود و رضای الهی عمل نماید، و همچنین به اِتیان دستور و برنامهای بپردازد که انسان را به مراتب عالیه میرساند، به این مرتبه خواهد رسید.
حکایت خلقِ أبدان جابر بن یزید جُعفی
آیا ما در کتب دربارۀ احوال سلمان که از اصحاب ائمه است نخواندهایم که به مراتب عالیۀ ایمان رسید4 و اصحاب پیامبر از او کرامات و معجزاتی میدیدند که باعث شگفتی آنان میشد؟!5 آیا ما در کتب، مطالبی دربارۀ دربارۀ جابر بن یزید جُعفی نخواندهایم؟ جابر بن یزید جُعفی از بزرگترین اصحاب ائمه و از اصحاب سرِّ امام باقر علیهم السّلام بود.
عدهای از اصحاب نزد امام علیه السّلام حضور داشتند و دربارۀ مسائل عادی صحبت میکردند. جابر بن یزید هم در کنار امام علیه السّلام بود. یکی از اصحاب گفت: «یا ابنرسولالله! خدا را شکر که ما دیشب از وجود جناب جابر بن یزید مستفیض بودیم؛ او شب گذشته در منزل ما بود و دربارۀ مطالبی برای ما سخن گفت و ما خیلی استفاده کردیم.» شخص دیگری گفت: «نه! جابر شب گذشته در منزل ما بود و ما از او بهره بردیم!» نفر سومیگفت: «نه! جابر دیشب نزد ما بود و ما از ایشان استفاده کردیم!» امام باقر علیه السّلام رو به جابر کردند و فرمودند: «این کار را نکن!» این چگونه ممکن است؟! او از اصحاب ائمه بود که در یک لحظه در چهار جا یا در چهار خانۀ مختلف از خانههای اصحاب امام علیه السّلام حضور داشت. آیا این همان خَلق اَبدان نیست؟! ولی امام علیه السّلام به او فرمودند: «این کار را نکن! مردم توان [ادراک و تحمل این قضیّه را] ندارند.»
آیا این مسئله که در روایات و کتب نقل شده، چیزی غیر از ولایت تکوینی است؟! اما از آنجا که او تحت سیطره و ولایت امام باقر علیه السّلام بود، خداوند با این نعمت بر او منت نهاد و او به این مطلب رسید. و [البتّه] این برای او کرامتی نیست؛ کرامتِ جابر معرفت است نه این مسائل؛ این چیزها لازمۀ این مراتب است؛ هرکس به این مرتبه برسد، خداوند به او عطا میکند. مثل این میماند که شما به خانۀ رفیقتان میروید تا او را زیارت کنید، و او برای پذیرایی، چای و میوه و چیزهای دیگر میآورد؛ اینجا منظور [از این دیدار] خوردن میوه نیست؛ میوه در خانۀ خودتان هم هست! منظور زیارت و دیدار برادران است؛ اما در کنار آن [انسان از این پذیرایی هم برخوردار میشود]. پس آنچه برای ما مهم است، فقط معرفت پروردگار است؛ مسئلۀ مهم همین است.
ولایت تکوینی، از ملزومات وصول به مقام کمال
عدهای از اخوان هم در این ایّام پرسیدند:
آیا این مسائل کرامت محسوب میشود؟ آیا ما باید اعتقاد داشته باشیم که حتماً باید [هر سالکی] این کرامات را داشته باشد؟
نه! لزوماً این مسائل حاصل نمیشود! آنچه برای ما مهم است و آنچه برای وصول به مراتب کمال اهمّیت دارد، معرفت پروردگار و معرفت توحید است و بس! ولیکن از ملزومات این قضیّه، سیطره و ولایت داشتن بر این امور است؛ که ولیّ الهی نیز برحسب مصلحتی که از جانب خداوند متعال میبیند، گاهی تصرف میکند و گاهی تصرف نمیکند.
بنابراین، قضیۀ ولایت تکوینی از سادهترین مسائل و از بدیهیترین بدیهیات است! و همچنین علم غیبِ امام و سایر افراد نیز همینگونه است؛ همانطور که ما میبینیم و میشنویم و در کتب میخوانیم و این موارد [اِشرافِ تکوینی] بسیار است.
این، خلاصه و مجملی از بحث در خصوص مسئلۀ ولایت تکوینی بود و إنشاءالله اگر خداوند متعال توفیق دهد، بنده در صدد تألیف رسالهای مفصل و مشروح دربارۀ ولایت تکوینی در ضمن شرح حدیث عنوان بصری هستم. إنشاءالله خداوند ما را موفّق گرداند.
و السلام علیکم ورحمة الله برکاته
اللَهمّ صلّ علی محمد و آل محمد
پاسخ به شبهۀ علم غیب نداشتنِ رسول خدا
...1 [زبان حال ولیّ الهی این است که] «من از نفس بشری خارج شدهام؛ به همین دلیل از خداوند چیزی غیر از آنچه رضای او در آن است، طلب نمیکنم. من همین زندگیِ ساده را میخواهم [و از قدرت تصرف و ولایت تکوینیام در جهت ارتقای زندگی مادی استفاده نمیکنم].»
تلمیذ: اما حضرت آقا، قرآن کریم [در بیان زبان حال رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم] استکثارِ خیر و فراهم کردنِ خیرِ فراوان را به این ربط نداده است که رسول خدا از جنس خودِ شماست؛ یا نفرموده است اگر من مانند شما بودم به کمال نمیرسیدم؛ بلکه میفرماید ﴿لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ﴾!2
استاد: ما بهطور بدیهی میدانیم که رسول خدا غیب میداند. مثلاً امیرالمؤمنین علیه السّلام میفرماید: «سَلونی قبلَ أن تَفقِدونی، فإنّی بِطُرُقِ السّماءِ أعلَمُ مِنّی بِطُرُق الأرض.»3 پس ما این [کلام امیرالمؤمنین را] را چگونه توجیه میکنیم؟! اگر ما این سؤال را از امیرالمؤمنین علیه السّلام بپرسیم که: «شما ازپیامبر بالاترید یا پیامبر از شما بالاتر است؟» در اینصورت حضرت چه خواهد فرمود؟
تلمیذ: پیامبر بالاتر است!
استاد: پیامبر بالاتر است! [باز از امیرالمؤمنین میپرسیم:] «شما میفرمایید من [از تمام حوادث] تا روز قیامت به شما خبر میدهم؛4 پس چطور [اِشکالِ] این آیه را پاسخ میدهید؟!»
یعنی رسول خدا از این حیث که بشر است، اگر خداوند به او قدرتِ انجام این کار را بدهد [او بر انجام آن توانایی پیدا میکند]؛ و از اینجهت که او پیامبر است، از حدّ بشری خارج شده است و دارای عُلقه و ارتباط خاصی [با پروردگار] است.
تلمیذ: یعنی در آیه یک «لو»ی ضمنیّه وجود دارد: «لو أنّنی بشرٌ ﴿و لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ﴾؛5 اگر من در مرتبۀ بشری بودم و علم غیب میدانستم، حتماً از هر مال و خیری فراوان برای خود فراهم میکردم.»
استاد: بله، احسنت. ولی ما با جمع این آیه با سایر [آیات و] روایات [نیز معنا را متوجه میشویم]. آیه میفرماید: ﴿وَ لكِنَّ اللَهَ يَمُنُّ عَليٰ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ﴾6 و نیز آیۀ ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ﴾7 صریح است.
تلمیذ: خب در آیۀ ﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ﴾، این علم غیب را به رسول محدود کرده است؛ چگونه بفهمیم برای غیر او نیز این مسئله وجود دارد؟
استاد: رسول یعنی کسی که از جانب خداوند فرستاده شده است.
تلمیذ: امام چطور؟ آیا رسول شمرده میشود؟
استاد: امام نیز مبعوث از جانب خداوند است؛ گرچه شریعت جداگانهای ندارد، اما از سوی خدا به او الهام میشود.
معتبر بودنِ روایات ولایت تکوینی، و غیرمعارض بودنِ آنها با قرآن
تلمیذ: [سؤال نامفهوم است]
استاد: اگر ما این احادیث را با اینکه موثقاند نپذیریم، پس باید همۀ احادیث از قبیل احادیث عبادات و غیر آنها را رد کنیم و کنار بگذاریم!
تلمیذ: بسیار خب. راجع به احادیثِ عبادات شما [علما] میفرمایید مجموعهای از آنها صحیح و مجموعهای از آنها غیرصحیح هستند.
استاد: این روایات و احادیث مورد استناد و موثق، بهمراتب از این روایات [عبادات] بهتر هستند؛ بهعلاوه متظافر نیز هستند.
تلمیذ:... تاریخ و روایاتی را که به حدّ تواتر رسیدهاند، کسی نمیتواند انکار کند؛ اما روایاتی که دربارۀ معجزات و... گاهی عدهای اینها را مورد استهزا قرار میدهند که «اینها در کتابها نوشته شده است! ارزش این کتابها چیست؟!» این بیان را کسی که بر ادلۀ نسبتاً دقیق جمود دارد، نمیتواند بپذیرد.
استاد: ادلۀ دقیق و مورد اعتماد در خصوص کتب و روایات ما، همان قانون کلی و اصولی در خصوص همۀ روایات است. اگر ما به روایات موثق اعتماد میکنیم، پس باید به این روایات هم اعتماد کنیم. اما اگر علیرغم اینکه روایات موثق باشد ما آنها را رد کنیم، پس باید همهچیز را رد کنیم! چراکه ممکن است در بعضی از [ابواب] عبادات و معاملات، جز یک روایت نداشته باشیم [و با این حال ما به آنها عمل میکنیم]. با اینکه ما میبینیم این روایات بیشترین سند و وثاقت و اعتماد را دارد و اگر نگوییم اینها به حدّ تواتر رسیده است، حتماً به حدّ کثرت و تظافر رسیده است.
بنابراین آنچه برای ما مهم است، این است که نباید روایت با نصّ قرآن مخالف باشد. مثلاً ما میبینیم در قرآن آیهای وجود ندارد که تصریح کند امام علیه السّلام ولایت تکوینی ندارد. چرا بسیاری از احکام در قرآن وجود ندارد؟! بلکه ما این احکام را از روایات موجود در کتب استنباط میکنیم.
پس در صورتی تعارض وجود خواهد داشت که آیات صریحی دال بر نفی ولایت تکوینی داشته باشیم و در مقابل، روایاتی دال بر وجود آن باشد.
اما اگر آیات به ولایت تکوینی اشاره کرده باشد، [مثلاً بگوید:] ﴿أَطِيعُواْ ٱللَهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡ﴾،1 و ﴿أُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ﴾ نیز [در روایات] به اهلبیت علیهم السّلام تفسیر شده است2 [در اینصورت تعارضی وجود نخواهد داشت، بلکه توافق خواهد بود].
یا [اینکه در آیۀ دیگری آمده است:] ﴿فَإِنَّ اللَهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذٰلِكَ ظَهِيرٌ﴾.3 و ﴿صَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ﴾ به امیرالمؤمنین علیه السّلام تفسیر شده است؛4 حتی اهلسنت هم در کتبشان همین تفسیر را ذکر کردهاند.5 پس ما میفهمیم که ﴿صَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ﴾ همان امیرالمؤمنین علیه السّلام است.
و ﴿أُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ﴾ شأن خاصی از اطاعت دارد؛ یعنی پروردگار این اطاعت را در کنار اطاعت رسول قرار داده واطاعت رسول در کنار اطاعت خداوند است؛ پس ما میفهمیم که اطاعت ائمه علیهم السّلام در کنار اطاعت پیامبر قرار دارد. [در اینصورت] این اطاعت دارای شأنی خاص نسبت به مقام تشریع خواهد بود. پس ما بدین صورت از آیات میفهمیم که خداوند اهتمام خاصی نسبت به شأن ائمه علیهم السّلام دارد؛ و روایات این اهتمام را تأیید میکند و میگوید که این اهتمام بهخاطر این است که آنها به مسئلۀ ولایت تکوینی رسیدهاند. بنابراین، کدام روایت [که دلالت بر ولایت تکوینی ائمه دارد] با کتاب خدا در تنافی است؟!
تلمیذ: ما روایتی [سراغ] نداریم که منافات داشته باشد؛ اما روایاتی داریم که [به این مسئله] تصریح کرده است، اما در قرآن تصریح نشده است.
استاد: خب تصریح نکرده باشد! ما بسیاری از اعتقاداتمان [مانند جزئیاتِ] اعتقاد به معاد را از روایات میفهمیم و در قرآن وجود ندارد.
تلمیذ: شما [فرمودید که] انشاءالله ما را با یک رساله [در موضوع ولایت تکوینی] مستفیض خواهید کرد.
استاد: انشاءالله، بله.
تلمیذ: چقدر خوب است که در این رساله حدّاقل یک یا دو نمونه از روایات صحیحالسند آورده شود که بر این مسئله دلالت دارد.
استاد: بله.
تلمیذ: ما به این مطالب اعتقاد داریم؛ [فقط] برای ردّ کسی که ممکن است به روایات تمسک کند. معمولاً وقتی این مطالب نزد آنان مطرح میشود، میگویند شما طلبه هستید، حوزوی هستید، و فرد حوزوی باید با خود دلیل داشته باشد؛ به ما میگویند «پس دلیل شما کجاست؟ روایتهایش کجاست؟» ما به آنها بگوییم در فلان کتاب اینطور خواندیم؟ همین؟!
استاد: إنشاءالله من وقتی به قم برگشتم، روایات دقیق را عیناً با سند صحیح برای شما ارسال خواهم کرد. اصلاً نمیتوان در سند و دلالت این روایات مناقشه کرد.
تلمیذ: [نامفهوم]
استاد: نه، من اصلاً به روایات نپرداختم. اصل موضوع [را فقط مطرح کردم].
تلمیذ: سیدنا...
استاد: ما را با [امامت جماعت برای] نماز مستفیض میکنید؟
تلمیذ: نه!
استاد: دیروز من [خواندم] و امروز برای شماست! باید تقسیم کنیم!
تلمیذ: شما سید و آقای ما هستید!
استاد: استغفرالله! أنت مولانا. پس الآن با شما خداحافظی کنیم تا شما به منزل بروید!
تلمیذ: نماز نمیخوانید؟!
استاد: چرا، نماز میخوانیم، ولی من از شما خجالت میکشم! سَلَّمَکُمُ الله! تَسمَحونَ لَنا!
اللَهمّ صَلِّ علیٰ محمدٍ و آلِ محمد