پدیدآورآیتاللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی
گروهابو حمزه ثمالی
مجموعهسال 1424
سریال4
تاریخ 1424/09/06
چکیده
أعوذُ بِاللَه مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَه الرَّحمَنِ الرَّحیم
و صلَّی اللَه عَلَی سیّدنا و نبیّنا أبیالقاسم مُحَمّدٍ
و علی آله الطّیبین الطّاهرین و اللعنة عَلَی أعدائِهِم أجمَعینَ
الهی ربیتنی فی نعمک و احسانک صغیراً و نوهت باسمی کبیرا ...
پروردگارا تو مرا در نعمتها و احسان خود در صغر سنم پروراندی و نام مرا به نیکی در کبر سن بلند گردانیدی.
دیشب خدمت رفقا و دوستان عرض شد که خدای متعال، اوست که انسان را مشهور و معروف میگرداند و در بین افراد مشخص و متعین قرار میدهد و انسان نباید از اینکه احساس کند فردی معروف و مشهور شده، تخیلی و تفکری و خطوری داشته باشد.
زیرا صرفِ معروفیت و مشهوریت، این یک مسألهایی نیست که انسان بر او غبطه بخورد و او را به دغدغۀ فکری در آورد و راه او را نسبت به مطالب ببندد. برای انسان مهم این است که عمل به تکلیف کند و آنچه را که خدای متعال بر عهدۀ او قرار داده است انجام بدهد چه در میان مردم معروف باشد یا نباشد، چه آوازه وصیت او منتشر گردد یا نگردد. عرض شد که دو سه مسأله در اینجا میتواند مورد توجه قرار گیرد.
مسأله اول اینکه: حضرت میفرماید نوّهت اسمی کبیراً اسم مرا به نیکوئی تو معروف گردانیدی یعنی خدای متعال میآید و یک شخصی را مورد توجه افراد قرار میدهد و نام او را به نیکویی میبرند. در حالتی که ممکن است که آن شخص عیوب و نقایصی داشته باشد، اما خدای به آن عیوب و نقائص توجهی نمیکند، و اسم او را معروف و مشهور میگرداند. مردم از او به نیکی یاد میکنند، مردم از او به خوبی یاد میکنند.
مطلب اول که در اینجا به نظر میرسد این است که یکی از اوصاف پروردگار صفت ستار العیوب بودن است.
خداوند متعال ستارالعیوب است و این بسیار مسألۀ مهمی است که چطور این صفت در این عالم اثرات و تأثیرهایی دارد.
خداوند متعال میتوانست افراد را جوری خلق کند که اگر اشتباهی، خطایی، گناهی، از کسی سر میزند همۀ افراد مطلع بشوند. میتوانست. یک نحوهای فرض بفرمایید که در خلقت انسان تغییری، مسألهای به وجود میآورد که وقتی شخصی نگاه میکرد و به شخص دیگر، متوجه میشد امروز گناه کرده یا نکرده، البته وقتی که انسان یک گناهی انجام بدهد، بخواهد یا نخواهد تکویناً یک اثری در او به وجود خواهد آمد، بخواهد یا نخواهد.
همانطوری که یک عمل خیر، قرآن خواندن، نماز خواندن، روزه گرفتن، حج انجام دادن. کسانی که میروند به حج وقتی که بر میگردند یک اثری در آنها هست و این خیلی عجیب است. یعنی تکویناً یک مسألهای وجود دارد، یک اثری میگذارد.
لذا مرحوم آقا میفرمودند که سعی کنید این اثر را استمرار ببخشید زود از دست ندهید. زود با آمدن و گرفتار شدن به معاصی و اشتباهات آن حالت خود را از دست ندهید.
کسانی که میروند به حج، قبلاً عرض کردم، اصلاً وقتی که در روز عید قربان سر خود را میتراشند، حال آنها اصلاً عوض میشود وضعیت آنها عوض میشود اصلاً چهره آنها عوض میشود و این عوض شدن چهرۀ ملکوتی حتی در چهرۀ ظاهری هم اثر میگذارد. یعنی حتی در وضعیت ظاهری، این تأثیر خودش را دارد.
و به طور کلی این مسألۀ تغییر و تحولات خیلی مسألۀ عجیبی است. البته در بعضی از موارد خب اهل فن و اهل خبره تشخیص میدهند. وقتی نگاه میکنند به یک شخص میفهمند که این امروز چه گناهی کرده است؟ این امروز چه خطایی کرده است؟
بعضی از رفقا میگفتند که ما گاهی که خدمت مرحوم آقا میرسیدیم حالا یک کار اشتباهی کرده بودیم، حالا فلان، یک نگاه به ما میکردند و با چشم به ما میفهماندند که ما خبر داریم، برو آقا جان، برو از این کارها دیگر نکن. مطلب را میگرفتیم سرمان را میانداختیم میآمدیم میرفتیم.
یا میگفتند که وقتی که ما خدمت ایشان میرسیدیم، از کیفیت رفتارشان با خودمان میفهمیدیم که اوضاع ما چطور است؟ اشکال دارد؟ کجای آن مسألهاش ایراد دارد؟ ولی خب افراد دیگر نمیفهمند. بعضیها که چشمان ملکوتی آنها باز بشود وقتی که یک شخصی گناهی انجام بدهد صورت برزخی او را همان آن میفهمند، حتی اگر هم نبینید میفهمند! الآن میفهمند که فلان کس الآن در چه وضعیتی است؟ آن در چه وضعیتی است؟ او چطور است؟ حالا برخورد هم بکنند که آن به جای خود. وقتی چشم ملکوتی باز بشود آن حالتی که انسان به واسطۀ گناه یا به واسطۀ ثواب اکتساب میکند خواهی نخواهی و تکویناً آن مسأله در آنجا نقش میبندد.
یکی دو سال پیش بود یک روزی شخصی از رفقا آمده بود پیش من، گفت: آقا من یک مسألهای را دیدم راجع به یک فردی، اسم آن فرد را هم برد، مکاشفهای، حالا این شخص اصلاً او ندیده یا خیلی بندرت ببیند امّا تشخیص نمیتواند بدهد خیلی، فردی نبودند، حالا افرادی که دائماً با هم در ارتباط و معاشرت و اینها باشند. گفت آقا من دیدم که این شخص دارد حرکت میکند و میرود به سمت مکه، دارد حرکت میکند، این حرکت کرد آمد بیابانها را طی کرد رسید به سرزمینی بود کنارِ یمن، در آنجا یک مرتبه توقف کرد و ملائکه دیگر نگذاشتند به سمت مکه حرکت کند و در همانجا دیگر متوقف شد و ایستاد حالا این قضیه چه بوده؟ گفتم که ان شاء اللَه خیر است و چیزی نیست.
اما حالا مطلب چی بوده؟ یک روایتی ما داریم، نه یک روایت بیش از یک روایت، از امام صادق علیه السلام و از امیرالمؤمنین علیه السلام، از امیرالمؤمنین علیه السّلام مسلّم در ذهنم هست، از امام صادق علیه السّلام هم شک دارم که از آن حضرت، ولی از متعدد از ائمه علیهم السّلام این روایت آمده است که خداوند متعال، البته این روایت مربوط است به هنگام فوت افراد و ارتحال آنها از این عالم به عالم دیگر، که وقتی افراد فوت میکنند، اگر از زمرۀ صالحین و مؤمنین باشند ملائکه آنها را به وادی السلام نجف منتقل میکنند. وادی السلام که رفقا رفتند، رفتند و دیدند و اگر ندیدند خدا قسمت کند قسمت همه کند. بسیار قبرستان عجیبی است، بسیار قبرستان عجیبی است، و حکایت و عجایب و غرایبی از این قبرستان نقل شده. بسیاری از افرادی که به خدمت امام زمان علیه السّلام رسیدند در این قبرستان بوده. در آنجا یک جایگاهی هم هست به نام مقام حضرت صاحب، که افراد حضرت را در آنجا بسیار دیدند و کراراً از صلحا و از عُبّاد زیارت آن حضرت در آن مقام نقل شده، مقام حضرت صاحب در وادی السلام، و یکی هم ملاقات و زیارت حضرت صاحب در مسجد سهله که آن هم حکایتی دارد و داستانی دارد. هر مؤمنی در هر نقطهای از عالم، در کرۀ زمین باشد و یا غیر کرۀ زمین، اگر یک روزی بیاید و این وسائل ما را ببرند به کرۀ ماه و بگویند کرۀ زمین دیگر ضیق مکان پیدا کرده، آقایان دیگر مثل اینکه نمیتوانند زندگی کنند، حالا میخواهند بروند ماه خانه بسازند، کرۀ ماه خانه بسازند آنجا زندگی کنند، اینها همش چیه آقا؟ به قول مرحوم آقا اینها همش از بیکاری است، آدم بیکار نمی
داند چکار کند، بابا برو بگیر یک جا بنشین دو رکعت نماز بخوان یک حالی پیدا کنی. حالا بلند شوم بروم آن بالا ببینیم آنجا چه خبر است؟ حالا چرا اینقدر راه خودت را دور کردی و حالا چرا اینقدر مشکل...؟ همینجا بگیر بنشین و در یک لحظه همۀ عوالم را بگرد، آخر مسکین! بیچاره، به جای اینکه این همه پول خرج کنی و این همه چیز، یک قران هم خرج نکن، پولهایت را توی جیبت نگه دار، همینطور بنشین و ببین در آنجا چه خبر است در آنچه چه میگذرد، در آنجا چه میگذرد، حالا این مال افراد عادی است ها.
یک روز من در یک مجلسی بودم شخصی بود که در این مسائل و اینها، اهل این حرفها بود و افرادی، ما که در آنجا ساکت نشسته بودیم و فقط گوش میکردیم و استفاده میکردیم، استفاده که نمیکردیم، چه استفادهای؟
این چیزها که استفاده ندارد، ولی تعریف میکرد که در کرۀ ماه الآن چه خبر است؟ در آن طرفش چیه، در این نیمکرهاش چیه؟ در کرۀ عطارد چیه؟ و راست هم میگفت و دروغ نمیگفت، همانجا میدید و چیز میکرد، التفات کردید؟ یک فرد عادی هم بود، همچنین خیلی هم چیز نبود، فرد عابد و زاهد بود و اهل بعضی از ریاضات و این چیزها بود، خیلی هم معلوم نبود که افکارش هم افکار درستی باشد، معتقداتش هم خیلی همچین معلوم نبود درست باشد،
در هر نقطهای از عالم که باشیم اگر فرد صالح باشیم ان شاء اللَه ملائکه ما را میآورند در کجا؟ میآورند در وادی السلام نجف کنار قبر حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام، در آنجا ما را به خاک میسپارند.
خب این معنایش این نیست که همین بدن مادی را ملائکه میآورند و در آنجا قرار میدهند. بالأخره این بدن مشخص است، مشخص است، وضعیتش مشخص است. منظور بدن مثالی است. همانطوری که انسان یک بدن مادی دارد بدن مثالی هم دارد. همین بدنی که در خواب ما مشاهده میکنیم، این بدن مثالی ماست که نفس و روح به آن تعلق گرفته و او را ما در عالم خواب که عالم مثال است مشاهده میکنیم و حرکت میکنیم. این بدن مثالی در عالم مثال منطبق است با وادی السلام نجف، یعنی وادی السلام نجف که یک صورت مادی و خاکی دارد، یک جنبۀ ملکوتی و مثالی دارد، که آن ارواح مؤمنین در عالم مثال، در جنبۀ مثالی وادی السلام، در آنجا مدفون میشوند و در آنجا جایگاه و قبرشان است، که این وادی السلام جنبۀ معلولی و متأثر از اوست. و محاذای با آن جنبۀ مثالی و جنبۀ برزخی عالم مثال. و در مقابل، افراد کفار و معاندین و فساق و مغرضین و افرادی که دارای ظلمت و کدورت شیطانی هستند، اینها وقتی که از دنیا بروند در برهوت یمن دفن میشوند. آن هم به همین معنا، و در این زمینه روایات زیاد است و مرحوم آقا در کتاب معادشناسی اینها را آوردند. نمیدانم در چه جلدی است؟ ولی قطعاً آوردند. این روایات در آنجا هست، اما مسألهای که در اینجا هست این است که این مسأله اختصاص به هنگام فوت ندارد. یعنی هر شخصی در هر وضعیتی که قرار دارد یا در وادی السلام است یا در برهوت یمن، ولو اینکه الآن زنده است. ولو اینکه الآن دارد صحبت میکند، ولو اینکه الآن دارد غذا میخورد، وادی السلام نجف عبارت است از عالم بهشت برزخی که قبل از آن بهشت واقعی و قیامت کبری برای انسان جنبۀ واسطگی دارد و واسطۀ برای رسیدن به آن قیامت کبری است.
بناءً علیهذا کسی که در این دنیا دارای نفس پاک و عمل خالص و نیت صالح است الآن در وادی السلام نجف است، و در کنار امیرالمؤمنین علیه السّلام آن جنبۀ مثالی او در آن مکان قرار دارد مکان لا مکانی.
یعنی مکان نه از نقطۀ نظر مادی، آن مکانی که جنبۀ عِلّی دارد و عالم مثال است به نسبت
به این مکان، و هر کسی که در این دنیا دارای فسق و کدورت و ظلمت و حیوانیت و بهیمیت است، این شخص همین الآن در برهوت یمن قرار دارد. نفسش در برهوت است گرچه در اینجا دارد راه میرود، گرچه در اینجا دارد حرکت میکند. کسی که او را میبیند به صورت مثالی ظلمت میبیند، به شکل گرگ میبینید به شکل خنزیر میبیند، به شکل سگ میبیند، به شکل روباه، اگر اهل حیله و مکر باشد به شکل روباه میبیند. یعنی الآن در برهوت جایگاه او به شکل روباه است به شکل خنزیر است، به شکل سَبُع و درندگان است، این هم از این طرف.
حالا این شخص که این مسأله را نسبت به او دیده، قضیه اینطور بوده، آن فرد مدتی بود که یک عملِ خلافی را انجام داده بود و هنوز در آن عمل خِلاف باقی بود و رجوع و توبه نسبت به آن عمل نکرده بود. چون در این حالت باقی بود این شخص، که اصلاً نه از او خبر دارد و نه ارتباط دارد حتی سالی یک مرتبه هم نمیبیند او را، این شخص او را در برهوت دید. یعنی دید که این دارد به سمت مکه حرکت میکند، خب این یک آدمی است که هدف دارد راه دارد علی کل حال مسألهای دارد. میآید میآید یک مرتبه این عمل را انجام میدهد. ملائکه میگویند نه دیگر، حالا دیگر تو به سمت مکه نمیروی، حالا شما جایت در برهوت است، حالا توبه کند استغفار کند از خدا طلب مغفرت کند، دوباره بر میگردد به سمت همان مکه و دوباره حرکت میکند و پیش میرود. میبیند که چقدر ظریف و دقیق است.
ما خیال میکنیم یک کاری انجام بدهیم در این عالم تکوین گم میشود، قایم میشود، مخفی میشود. ان شاء اللَه خدا نمیبیند، سرمان را میاندازیم پائین، نه آقا جان. یک لقمه بخوریم، این لقمه یک اثر خاصی دارد. یک عمل انجام بدهیم. آن عمل یک اثر دارد. آنکه اهل فن است میفهمد تشخیص میدهد. آن کسی که نیست نمیفهمد همینطور نگاه میکند.
اینکه امام سجاد علیه السّلام میفرماید: نگاه نکنید به ظاهر مردم، به نماز مردم و به روزۀ مردم، بلکه ممکن است این نمازها و این روزهها در راستای اهدافی غیر از خلوصِ سلوک طریق الی اللَه و غیر از نیّت اقتراب مرضای الهی باشد همین است.
ظاهر را ما نگاه میکنیم، به به چقدر مناسب، چقدر آرام چقدر با طمأنینه، چقدر با کلماتِ پسندیده و بلیغ و ادبی و ادیبانه و جملات شیرین و سخنان جذاب و مردم جمعکن. بَه بَه آقا اینطور میفرمایند چقدر خوب مطلب را تقریر میکنند. کسی مانند او نیست، عجیب است. این مطلب را من یک وقت خدمت رفقا هم خیال میکنم عرض کردم، الآن این مسأله یادم آمد، شخصی بود در زمان سابق و الآن دیگر نیست فوت کرده، نویسندهای بود. من صحبتهای ایشان را گوش نداده بودم و فقط یک کتابی خوانده بودم، اتفاقاً در موقع خواندن کتاب، آقا ما هر وقت این کتاب را باز میکردیم و میخواندیم منقلب میشدیم. یک کدورتی پیدا میکردیم، یک ظلمتی پیدا میکردیم. حالا دست هم بر نمیداشتیم، هی میخواندیم، حالا میگذاشتیم بقیهاش را برای فردا، بابا فهمیدی چه خبر است خب ول کن دیگر، دو صفحه فهمیدی مثلاً چیه، نه حالا بخوانیم ببینیم، اینقدر که تعریف میکنند چیه توی آن؟ اینقدر که میگویند فرض کنید این چه هست و چه هست و چه هست؟ دوباره بیست صفحه میخواندیم حالمان گرفته میشد دوباره و فلان، نخیر دوباره ببینیم چیه؟ هی دوباره ببینیم سه باره ببینیم تا آخر کتاب را خواندیم یک کلام که نفهمیدیم هیچ، غیر از کدورت و ظلمت و به هم ریختگی حال، از این بزرگوار هیچ نفعی به ما نرسید، هیچ چیز.
یک روز من داشتم از همین قم میرفتم طهران، در همین ماشینهای کرایۀ شخصی، مال زمان سابق، زمان شاه بود، داشتم میرفتم. عقب نشسته بودم، جوانی در جلو نشسته بود در طول راه یک نواری از جیب خودش در آورد و گذاشت و گفت آقا این را بگذار حالا تا آنجا
که میرویم، اشکالی ندارد؟ نوار است، اسم نیاورد. ایشان نوار را گذاشت و ایشان شروع به صحبت کردن، تا صحبت کرد دیدم، آخ آخ عجب، این چه کسی است؟ این چه حرفهایی میزند؟ همان ظلمت و کدورتی که در آن موقع هنگام خواندن آن کتاب در نفس خود احساس میکردم، دیدم ده برابر از دهان او دارد بیرون میآید و بر قلب من مینشیند. گفتم این اگر اشتباه نکنم خودش است، باید همان نویسنده باشد، گفتم آقا این نوار چه کسی است؟ گفت «اِ» آقا! گفت شما نمیدانید؟ گفتم نه. گفت آقای فلان است. گفتم بله خیلی ممنون متشکر. بسیار خب، و اون هم ادامه داد، اتفاقاً یک چند دقیقهای گذشت نمیدانم چه انصرافی پیدا شد و خاموشش کرد. الحمدلله خدا به کمک ما آمد و دیگر مسأله فیصله پیدا کرد. این چرا اینطور است؟
چرا وقتی شما یک نوار از مرحوم آقا، سخن مرحوم آقا و صدای مرحوم آقا را میشنوید، چنان زیر و رو میشوید که میخواهید اصلاً قطع تعلقات از همۀ افراد کنید و یکسره به همانجا و همان مقصد و همان مبدأیی که آنها حرکت کردند بکنید؟ حالتان تغییر میکند. چه حسابی در اینجا وجود دارد؟ و چه کتابی در آن نوار وجود دارد که آنطور ظلمت و کدورت میآورد که حال نماز و همه چیز را از آدم میگیرد. این چه حسابی است؟ مگر این دو چه کردهاند؟ در حالی که بر فرض هم یک حرف را بزنند، یک حرف را بزنند، آقا این چیه؟ این همان آثار تکوینی عمل و حرکت این شخص در این دنیا و تأثیراتی که این عمل و این فعل در نفس او ایجاد کرده است. آن هم یک آثار تکوینی اعمال، کردار، خبث باطن و شقاوت سرّ، که بواسطۀ اعمال ناشایست انجام داده و اینگونه کدورت ذاتی، یعنی از مرتبه عرض اصلاً کدورت گذشته با ذات یکی شده است. ختم اللَه علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه خدا بر دلهای اینها مُهر بطلان دیگر زده، مهر بطلان زده، دیگر این قلب آمادگی ندارد. مرحوم آقای حداد ـ رضوان اللَه علیه ـ در آن سفری که آمدند برای شام در همان کنار مرقد حضرت زینب سلام اللَه علیها، در همانجا منزل داشت. مرحوم آقا هم در همانجا آمدند و خدمت ایشان رسیدند و چند روزی با او بودند. یک روز مرحوم آقای حداد به یکی میگویند آقا این قبر، قبر اینها، اینها اینجا میگویند است برویم تماشا کنیم ببینیم این چی بوده؟ همانجا. میآیند آنجا میروند و میگویند آقا یک قبری هم در اینجا هست و میآیند دور میزنند میآیند. همینکه در را باز میکند، آخ آخ آخ
چه ظلمتی دارد؟ چه ظلمتی دارد این شخص؟ چه ظلمتی دارد؟ سه مرتبه میگوید عجب ظلمتی دارد عجب ظلمتی دارد؟ در حالی که خود بنده دیدم افرادی میروند در آنجا میایستند و یک کتیبهای هم در آنجا هست و کلمات قصار ایشان در آنجا ثبت است و میآیند و میایستند و میخوانند و بَه بَه و چَه چَه وچه گریهای، حالا خب البته خود مردهایشان نه، خب خانمها میآیند در آنجا و دیدم چه اشکی میریزند. او چه میبیند و اینها چه میبینند، او چه نگاه میکند [و اینها چه نگاه میکنند]
آقا اینها خیلی مهم است، اینکه این همه از ائمه ما در روایات داریم هر جا نروید، به هر کسی سر نسپرید. قدم در وادی هر شخصی نگذارید، و به منزل هر کسی وارد نشوید. و دست بیعت با هر کس و ناکسی ندهید. اینها همش به خاطر چیه؟ به خاطر این است که میگویند: ای مساکین شما که اهل تشخیص نیستید، مبادا گرفتار بشوید. در رفتن به این طرف و آن طرف تأمل کنید. هر جایی نمیتوانید بروید هر دستی دست امانت نیست. و هر چشمی چشم محرم نیست. دستان خائنی است و چشمان نامحرمی است و قلوب فاسدی است که میآید و دل و دین شما را میرباید و دنیا و آخرت شما را میگیرد. چه وقت معلوم میشود؟ ٢٠سال وقتی که گذشت ١٠سال وقتی که گذشت. عجب کلاهی سرمان رفت،
عجب کلاهی سرمان رفت، ما فلانی را اینطور میپنداشتیم. فلانی که اینقدر سواد داشت. نجف رفته بود. سالها در نجف بود. آن فلانی سالها در آنجا بود، آن فلانی صاحب کتاب بود، آن فلانی صاحب چه و چه و فلان و رساله و این حرفها بود. پس چی شد؟ پس چرا اینطور شد؟ نه آقا! همه چیز درست است، تو اشتباه کردی، میخواستی نروی. مطلب را برای تو بیان کردند گوش ندادی، راه را برای تو روشن کردند، چشمت را بستی، سرت را پائین انداختی، چشمت در آید، دنده ات نرم که به حرف عمل کنی. چقدر گفتند که باید هر کسی را در موضع خودش قرار داد. چقدر گوشزد کردند که باید هر فردی را در جایگاه خودش نشاند. چقدر آمدند و دلسوزی کردند.
کو گوش شنوا، کو گوش شنوا؟ اینطور کردند ما هم اینطور میکنیم. آنها این راه رفتند، ما هم میرویم! ما به این حرفها کاری نداریم، ما به آن حرفها کاری نداریم، کاری ندارید نوش جان، مبارکتان باشد، مبارک باشد، اینقدر ما در روایات داریم، در سخنان بزرگان داریم که آقا به ظاهرِ کسی نمی شود اعتماد کرد. به قدمهای آهسته رفتن و سر به زیر انداختن کسی نمیشود اعتماد کرد. به نعلین زرد و عصای دست نمیشود اعتماد کرد. به محاسن شانه زده و مرسله نمیشود اعتماد کرد. اما خب مسأله به شکل دیگری است و مطلب به قسم دیگری است.
اینها تأثیراتی است که گناه قرار میدهد. البته بعد آن شخص متنبه شد و انتباهی برای او حاصل شد و از آن کار دست برداشت. و علی کل حال خداوند هم او را مشمول رأفت و غفران خودش قرار داد. اینقدر مطلب دقیق است اینقدر مسأله مهم است یک عمل به محض اینکه انجام بشود،
مرحوم آقا میفرمودند هر کدام از رفقای ما که هرکاری را انجام بدهند اتوماتیک وار آن در نفس من تأثیر میگذارد، چه بخواهیم و چه نخواهیم. به یک نفر میفرمودند شما هر کجا میخواهی باش، هر عملی که میخواهی انجام بده از دیدگان ما دور نیست. صریحاً دیگر آب پاکی را ریختند روی دستشان. یعنی مثل یک حالت برنامه ریزی شدۀ مکانیکی، که چطور هر عملی یک عکس العملی به وجود میآورد از نقطۀ نظر مکانیک، این همین که آن را انجام میدهد یک نسخهاش آنجاست، یک نسخهاش آنجاست، عمل خیر انجام بدهد یک نسخهاش آنجاست، عمل شر انجام بدهد یک نسخهاش آنجاست.
و در این زمینه حکایات الی ما شاء اللَه است، رفقا هم میدانند. الی ما شاء اللَه. و عمل خیر اگر کسی انجام بدهد، خب این خیلی پراکنده میشود.
خود مرحوم آقا در کتاب معادشناسی خودشان باید آورده باشند راجع به این قضیه. تأثیرات تکوینی اعمال بر روح مثالی و بر بدن مثالی و بر بدن ملکوتی به چه نحو است؟ این یک واقعیت. این عالم، عالم تکوین است عالم اعتباریات که نیست، عالم حقایق است. یکی از افرادی که در این زمینه موقعیتی که پیش آمد و امتحان خودش را داد، و بعد برای همگان روشن شد. بعد من از مرحوم آقا شنیدم که ایشان میفرمودند: من هر وقت او را میدیدم، حالتی از او در من به وجود میآمد. عبارت ایشان، یعنی مفاد [عبارت] ایشان این بود که، من هیچ آن شخص را قابل برای تصدی این مناصب نمیدیدم، تا اینکه امتحان پیش میآید. وقتی که امتحان پیش میآید بواطن رو میشود، آن وقت متوجه میشود انسان که چه خبر است، بعد برای همه منکشف میشود برای همۀ افراد، عجب. این فرد همانی بوده که در زمان شاه با دربار رابطه داشته اِه. اِه. اِه. نمیدانستیم. این فرد همان بود که در زمان شاه با سازمان آن سلطنت و حکومت ارتباط داشته، این همان کسی است که در زمان شاه این کارها را انجام میداده، چی؟ یک قضیه پیش میآید، یک زمینه پیش میآید و همۀ قضایا رو
میشود، همۀ مسائل رو میشود. اما خب بقیۀ افراد چطور توجیه میکنند؟ بقیه چطور این مسائل...، کسی آیا میفهمد؟ کسی آیا این مطالب را درک میکند؟
در یک مجلسی در همان زمانها، اوایل انقلاب بود، یک فرد وقتی که این شخص را اعدام کرده بودند یکی از همین سرسپردگان و از ارکانِ، واقعاً از ارکانِ بسیار موثر نظام شاهنشاهی، همین آقای وحیدی که در همان زمان، ایشان را اعدام کردند، ایشان کسی بود که وقتی رضاشاه کشف حجاب کرد، ایشان در آن موقع تازه از نجف آمده بود به کرمانشاه، بسیاری از بزرگان نجف به ایشان اجازۀ اجتهاد داده بودند، وقتی که آمد در آنجا اول کاری که کرد عمامهاش را برداشت و بعد زن خود را مکشفه در مجلس جشنی که به این مناسبت در آنجا تشکیل شده بود آورد، و به همگان نشان داد و غیرت خود را به همگان اثبات کرد.
[اجازۀ اجتهاد] از علماء نجف داشت و تا آخر از سرسپردگان بود، از سرسپردگان بود دیگر، از افرادی که مصداق واقعی مفسد، واقعاً از ارکانِ واقعی ظلم و تثبیت کننده او.
این فرد را اعدام کردند و به حق هم اعدام کردند و هزار بار او بیش از بقیه مستحق اعدام بود.
در یک مجلسی ما بودیم در همین قم در منزل یکی از همین آقایان با مرحوم آقا ناهار دعوت داشتیم، یکی از آقایان معروف طهران آنچنان از این مسأله ناراحت و عصبانی بود و میگفت: آخر، فریاد میکشید، آخر این مرد چه گناهی کرده است که او را اعدام کردند؟ آخر مگر کسی را کشته است که...؟ یعنی عجیبِها. بعد دلیل میآورد، آقا این مرد محاسنش از این آقا بیشتر بوده است، محاسن یعنی ریشش، بابا آن شمری که سر امام حسین را برید محاسنش از تو هم بیشتر بود.
مگر مسأله به محاسن است؟ ببینید چه دلیلی میآورد و چطور، آقا این مرد محاسنش از او بیشتر بود، آمدند او را اعدام کردند. که آنجا دیگر مرحوم آقا نتوانستند خودشان را نگه دارند جلوی آن افراد و گفتند یک اعدام برای او کم بود. هزار بار میبایست این فرد را اعدام کرد.
کسی که از ارکان مثبتۀِ نظام طاغوت، نظام طاغوتی و نظام شاهنشاهی و نظام ظلم به این افراد نیاز دارد. اینها علل مبقیۀ یک نظام هستند.
اون آدم یک نفر را میکشد حالا بعد نفسش یا در چی، یا بعد، دو نفر را میکشد. اما آن کسی که میایستد و به عنوان مجتهد برای کشف حجاب، ادله اقامه میکند! ادله اقامه میکند و در مجلس سنا سخنرانی میکند. و شاه ظالم را به عنوان منجی خطاب میکند و روایت از رسول خدا جعل میکند ألسلطان ظل اللَه فی ارضه و میآید به ادلۀ اربعه به حساب خودش، از کتاب و سنت و اجماع و عقل، این سلطنت را سلطنت الهی قلمداد میکند. اینها افراد عادی نیستند، اینها افراد عادی نیستند. واقعاً چطور...؟ خیلی خدا باید، خیلی ما باید واقعاً متضرع باشیم و متذلل باشیم که خدا برای ما پیش نیاوردها، که خدا برای ما پیش نیاورد.
اما از آن طرف شما نگاه میکنید یک نفر میآید و همینها را میخواند و به آنچه که امام علیه السّلام میفرمایند عمل میکند و به هیچ کس دیگری هم کاری ندارد. او هست و امام علیه السّلام. آن وقت ببینید در قلب او چه میتابد؟ سخنان او چگونه تأثیر میگذارد؟ وقتی که انسان با او صحبت میکند، روحش باز میشود چه صفایی پیدا میکند! چه مسائلی پیدا میکند اینها مال چیه؟ اینها مال اینکه درست رفته، راه را درست طی کرده، راه را درست طی کرده، حالا آن دنیایش را هم حالا خواهیم دید. تقریباً نزدیک ساعتهای ده است، دیگر رفقا طبعاً ان شاء اللَه ما را معذور میدارند از ادامۀ صحبت، گرچه حالم مناسب برای صحبت نبود. منتها عرض کردم از باب یَمحوا اللَه ما یشاء و یثبت و عندهُ ام الکتاب، عرفة اللَه بفسخ العزائم و نقض الهِمَمْ خداوند توفیق داد که از حضور رفقا هم در امشب ما
محروم نباشیم. ان شاء اللَه تتمۀ مطالب که مسائلی هست در این زمینه، برای شبهای آینده اگر خداوند توفیق بدهد.
اللَهم صل علی محمد و آل محمد