1

جایگاه و ارزش مطالب و مجالس اولیای الهی

با تأکید بر مکتب علامه طهرانی

10397
مشاهده متن

پدیدآورآیت‌اللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی

گروهابو حمزه ثمالی

مجموعهسال 1424

تاریخ 1424/09/03

جلسه‌های مجموعه (13 جلسه)

توضیحات

حضرت استاد آیةالله سید محمدمحسن حسینی طهرانی در شرح فقره و أنتَ المَنّانُ بِالعَطِیّاتِ عَلیٰ أهلِ مَملَکتِک... با تبیین تفاوت رأفت و رحمت پروردگار با مهربانی مخلوقات، علت و منشأ تمام توفیقات انسان را همین رحمت الهی می‌دانند؛ ایشان با اشاره به کلمات بزرگانی مانند مرحوم آیةالله قاضی در بارۀ مجالس و مطالب اولیا و ارزش و جایگاه آن توضیحات مهمی ارائه می‌کنند، سپس به برخی دیدگاه‌های مخالفین و بعضا تهمت‌های آنان و نیز عکس العمل اولیا در برابر آن سخنان، می‌پردازد و به تناسب آن، کیفیت واکنش مؤمنین خصوصا شاگردان مکتب امام صادق علیه السلام را در برابر غیبت یا بدگویی دیگران توضیح می‌دهند. استاد بیان می‌دارد که راه عرفان راه عقل است و زندگی در وهم و خیال مایه تباهی عمر می باشد. ایشان در پایان به تأثیر و نقش دعای ابوحمزه ثمالی و حدیث عنوان بصری در معرفت و سلوک تأکید می‌نمایند.

/15
پی دی اف پی دی اف موبایل ورد صوت

جایگاه و ارزش مطالب و مجالس اولیای الهی - با تأکید بر مکتب علامه طهرانی

1
  •  

  • هو العلیم

  •  

  • جایگاه و ارزش مطالب و مجالس اولیای الهی

  • با تأکید بر مکتب علامه طهرانی

  •  

  • شرح دعای ابوحمزه ثمالی - سال ١٤٢٤ هجری قمری - جلسه 1

  •  

  • بیانات

  • آیة الله حاج سید محمدمحسن حسینی طهرانی

  • قدّس اللّه سرّه

  •  

جایگاه و ارزش مطالب و مجالس اولیای الهی - با تأکید بر مکتب علامه طهرانی

2
  •  

  •  

  • أعوذُ بِاللَه مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

  • بِسمِ اللَه الرّحمٰنِ الرّحیم

  • و صلّی اللَهُ عَلیٰ سیّدِنا و نبیِّنا أبی‌القاسمِ محمدٍ

  • و علَی آله الطّیبینَ الطّاهرینَ

  • و لعنةُ اللَهِ عَلَیٰ أعدائِهِم أجمَعینَ مِنَ الانَ الیٰ یَومِ الدّین

  •  

  •  

  •  امام سجاد علیه السّلام در دعای ابوحمزه عرضه می‌دارند:

  • و أنتَ المَنّانُ بِالعَطِیّاتِ عَلیٰ أهلِ مَملَکتِک و العائِدُ عَلَیهم بِتَحَنُّنِ رَأفَتِکَ. إلَهی رَبَّیتَنی فی نِعَمِکَ وَ إحسانِکَ صَغیرًا وَ نَوَّهتَ بِاسمی کَبیرًا، فَیا مَن رَبّانی فِی الدُّنیا بِإحسانِهِ و تفضُّلِهِ و نِعَمِهِ وَ أشارَ لی فِی الآخِرَة اِلیٰ عَفوِهِ وَ کَرمِه.1

  • بار پروردگارا! تو با هِبه و عطایای خودت، بر اهل مملکت خودت منّت گذاردی و منّتِ هدیه و عطیّه را به خودت اختصاص دادی و نسبت به یک شخص دائماً این اظهار رأفت و محبّت را پی‌درپی داشتی

  •  این‌طور نبود یک روز نعمت بدهی و رأفت کنی و روز دیگر یادت برود و فراموش کنی، از لیست بیندازی و حذف کنی. این چند (دوسه) خط، در یک زمینه مطلب دارند. «تَحنُّن رأفت» یعنی اظهار محبّت و علاقه و رحمت نسبت به یک شخص.

  • تفاوت خالق و مخلوق در اظهار محبت

  •  دیده شده است که افراد آن ارتباطی را که با اشخاص دارند، براساس نحوۀ معاشرت و ارتکازشان با آن افراد دور می‌زند؛ اگر ارتباط زیاد باشد بیشتر در ذهن هستند، اگر ارتباط کم باشد کمتر هستند. گفت: «از دل برود هر آنچه از دیده برفت.»2 هرچه آن آثار ظاهری و ظواهر در انسان قوی‌تر باشد، میزان حضور اشخاص در ذهن انسان بیشتر است.

  •  این بر اساس همین مسائل ظاهری است؛ اما در مورد پروردگار این‌طور نیست: «و العائِدُ عَلَیهِم بِتَحَنُّنِ رأفَتِک؛ پیوسته تو به‌واسطۀ التفات و رأفتی که به مردم داری دائماً این رأفت در حال استمرار و تداوم است.»

  • محبت و رحمت الهی منشأ تمام قضایا

  •  خیال می‌کنم راجع به این مسئله در سال‌های گذشته صحبت شد که ما نمی‌دانیم وضعیت و حالاتی که برای ما پیش می‌آید، از کجا نشئت می‌گیرد؟! ما خیال می‌کنیم مسائلی که برای ما پیش می‌آید، همه دفعی و صُدفه‌ای است. صُدفه [یعنی] همین‌طور یک اتّفاقی می‌افتد؛ یک مریضی می‌آید و بعد خوبی می‌آید، یک فشار می‌آید و بعد یک گشایش می‌آید، یک ضیق می‌آید و بعد یک فرح و انبساط می‌آید.

    1. مصباح المتهجّد، ج ٢، ص ٥٨٣، فقره‌ای از دعای ابوحمزه ثمالی.
    2. ضرب‌المثل.

جایگاه و ارزش مطالب و مجالس اولیای الهی - با تأکید بر مکتب علامه طهرانی

3
  •  زندگی و اوضاع را به همین کیفیت می‌گذرانیم. خیال می‌کنیم در نظر و فکر ما یک جریانِ عادی همین‌طور می‌آید و می‌رود؛ اما اگر چشممان باز بشود خواهیم دید که تمام علل و اسباب عالَم وجود، دست به دست هم داده‌اند تا لحظه‌لحظۀ زندگی ما را نقطه‌چینی کنند.

  •  الآن ما آمده‌ایم در اینجا نشسته‌ایم. الحمدللّه به قرائت قرآن و استماع دعای افتتاح هم موفّق شده‌ایم و بعد هم مطالبی در حول‌وحوش دعای ابی‌حمزۀ حضرت سجاد با رفقا صحبت می‌کنیم. محفلی است رفیقانه، دوستانه و شب‌های ماه رمضان طبعاً خداوند توفیق داده است در این وضعیّت حضور داشته باشیم.

  •  می‌دانید این توفیقی که به‌دست آمده است و الآن ما در اینجا هستیم، آیا این مسئله سرخود بوده است؟! همین‌طوری، به همین کیفیت؟ [پیش خود می‌گوییم:] حالا [که بی‌کار] نشسته‌ایم و بالأخره قرار است دو ساعت از شب را بگذرانیم، چه در خانه بگذرانیم، چه برویم خانۀ آقا (مجلس سخنرانی) بگذرانیم! حالاکه قرار است وقتی تلف بشود، آنجا برویم و ببینیم چه گفته می‌شود. یا اینکه نه! آن علل و اسباب الهی و رأفتی که پروردگار نسبت به انسان دارد، قضایا و مطالب را به‌نحوی ردیف می‌کند که مسئله به اینجا منتهی بشود و قضایا در اینجا قرار بگیرد. الآن شما نگاه کنید! از میان این همه مردم [خداوند به ما توفیق شرکت در چنین جلساتی را عنایت فرموده است.]

  • دیدگاه‌های متفاوت در بارۀ مجالس و مطالب اولیاء

  •  یک دفعه مرحوم قاضی -رضوان اللَه علیه- در کنار دوستانشان در جلسه‌ای بودند و رو کردند به افراد و فرمودند:

  • «من الآن دور کرۀ زمین سِیر کردم، هیچ جلسه‌ای را مثل این جلسه پیدا نکردم.»

  •  اولیاء خدا گاهی از این مطالب هم می‌گویند؛ حالا ضرورت اقتضاء می‌کند یا صلاح بر این می‌بینند، مطالبی مطرح می‌کنند. مطلبی را که ایشان فرمودند، صحیح بوده است یا خدای‌ناکرده باطل بوده است؟! حدّاقل به‌اعتقاد ما قطعاً باطل نبوده است. حالا اینکه بعضی‌ها باطل می‌دانند، با آنها کاری نداریم.

جایگاه و ارزش مطالب و مجالس اولیای الهی - با تأکید بر مکتب علامه طهرانی

4
  •  در زمان مرحوم آقا (علامۀ طهرانی) هم افراد مختلفی بودند که مطالب ایشان را استهزاء می‌کردند؛ بعضی‌ها که از خود ارحام ما هم بودند، مسائل ایشان را دُکّان تلقی می‌کردند و تعبیر از دکّان‌داری می‌آوردند، بعضی‌ها مسائل ایشان را یک نحوه مریدبازی می‌دانستند و می‌گفتند: مریدبازی اقسامی دارد؛ یک قِسم آن هم همین بساطِ آمدن و نشستن، ذکر گفتن و حافظ خواندن و عصر جمعه دعای سمات خواندن و مجالس این‌طوری. این هم یک‌طور مریدبازی است و فرق نمی‌کند. محراب و منبر و ارتباطات و اینها یک قسم است، این هم یک قسم دیگر است! در نتیجه هر کس با هر وسیله و مستمسکی که در دست دارد، جلو می‌آید؛ او آن‌طور می‌آید و این شخص، این‌طور می‌آید.

  • عکس‌العمل بزرگان در برابر تهمت‌های ناروا

  •  [در پاسخ به این افراد باید گفت:]

  • ای مگس عرصۀ سیمرغ نه جولانگه توست***عِرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری1
  •  مرحوم آقا عنقایی بود که دست این مگسان نه‌تنها به پرواز و آشیانۀ او نمی‌رسید، بلکه در مخیّلۀ آنها هم‌چنین مسائلی خطور نمی‌کرد تا بخواهند [فکر کنند که] آیا قدرت، همّت و اراده‌اش را داشته باشند!

  •  یک روز من به مرحوم آقا گفتم: آقا! فلان شخص عالم، به شما نامه‌ای داده است و خیلی مطالب جفنگیاتی در آن نوشته است. -من آن نامه را مطالعه کرده بودم- مرحوم آقا فرمودند:

  • هر کس به تکلیف خودش می‌پردازد. او وظیفه‌اش این است که آن کار را بکند، ما هم وظیفه‌مان این است که این کار را انجام بدهیم. (و بعد این شعر را خواندند):

  • بلبل به باغ و جغد به ویرانه تاخته***هر کس به قدر همّت خود، لانه ساخته
  •  مگر در زمان مرحوم قاضی افرادی مسخره نمی‌کردند؟! مگر انتقاد نمی‌کردند؟ عُرضۀ رویارویی و مقابلۀ با ایشان را نداشتند، پنهانی در مجالس با هم پِچ‌پِچ می‌کردند؛ اگر راست می‌گویید، حرفی را که می‌زنید، جلوی او بزنید! شخصیّت مرحوم قاضی در آن زمان به‌نحوی بود که وارد هر مجلسی می‌شد، دیگر صدایی از تمام افراد آن مجالس برنمی‌خواست.

    1. دیوان حافظ؛ غزل ٤٤٩.

جایگاه و ارزش مطالب و مجالس اولیای الهی - با تأکید بر مکتب علامه طهرانی

5
  •  آقای حداد می‌فرمودند:

  • ایشان (مرحوم قاضی) در نجف وقتی وارد مجلس فاتحه‌ای می‌شد [که] علماء، بزرگان، فضلاء و مراجع [حضور داشتند،] مثل‌اینکه روی سر همۀ آنها یک پرنده نشسته است که جرئت سرتکان‌دادن را نداشتند.

  •  آن‌وقت همین‌ها وقتی [بیرون مجلس] می‌رفتند، شروع می‌کردند با همدیگر پچ‌پچ پچ‌پچ حرف‌زدن. این [پشت سر حرف‌زدن] خیلی نامردی و بی‌انصافی است. اگر حرف دارید، جلوی او بزنید: «آقا راه شما غلط است، آقا مسیر شما باطل است، آقا راه شما خِلاف است.» چرا پشت سر او می‌گویید: «اینها درویش و صوفی هستند، اینها ضد خدا و ولایت و امام هستند، اینها مجالس روضه ندارند، اینها اهل ولایت نیستند، اینها فقط قرآن می‌خوانند.»

  •  مرحوم آقا می‌فرمودند:

  • از تهمت‌هایی که به مرحوم آقای حداد می‌زدند این بود که «ایشان اهل ولایت نیستند». درحالتی‌که ذکر دائم مرحوم آقای حداد «یا صاحب‌الزمان» بود.1

  •  یعنی بعضی‌ها می‌گویند: «لا حَولَ و لا قُوّةَ إلّا بِاللَه» یا مثلاً «یا اللَه»؛ مرحوم آقای حداد در موقع بلندشدن یا وقتی که می‌نشستند «یا صاحب‌الزمان» وِرد زبانشان بود. آن‌وقت می‌گفتند: این آدم اهل ولایت نیست! چه کسانی می‌گفتند؟ نه مردم عَوام، [بلکه] بعضی از اهل علم؛ اهل علمی که مانند خفّاش نمی‌تواند، نور خورشید را ببیند و خود را از رسیدن و دست‌یافتن به آن مبدأ، ناتوان می‌بیند، آن‌وقت او را می‌خواهد پایین بیاورد!

  •  خب مسکین! چرا خودت را در این وادی و مسیر و این عالَم بهاء و بهجت و سُرور قرار ندادی تا اولاً از این تخیّلات و گرفتاری‌ها و اوهام خلاص بشوی؟! آخر چه کسی می‌آید [این را برای] خود بخرد که عمری را با توّهمات و تخیّلات بگذراند؟!

  • زندگی کردن در وهم و خیال، علت تباهی عمر

  •  چند روز پیش در مشهد با شخصی از دوستان برخورد کردم، می‌گفت:

  • «فلان شخص (یکی از اقربای او) به او گفته است: ”بعد از هشت سال فهمیدیم مطالبی که راجع به این قضایا هست دروغ بوده است“.»

  •  توجه کنید! هشت سال در خیال، نُه سال در وهم! واقعاً، جداً یک آدم عاقل این کار را انجام می‌دهد؟! اصلاً فرض کنید کسی سالک نباشد. کسی بیاید هشت سال، نه سال، ده سال، بیست سال [در خیال و وهم بماند]، اتفاق افتاده است ها! اگر ما به افراد دنیا نگاه کنیم، می‌بینیم همین هستند؛ شخصی پنج سال، شخصی ده سال، شخصی پانزده سال می‌گذرد [و بعد] متنبّه می‌شود و شخصی تا آخر عمر مانند کرم‌ها و انگل‌ها در این منجلاب دائماً می‌لولد؛ اصلاً زندگیِ انگل در منجلاب است دیگر! [اگر] بیرون بیاید می‌میرد؛ حتماً باید در این وضعیّت رشد کند. آخر، آدم سالک و شیعه و مسلمان نباشد، عقل که دارد یا آن را هم ندارد؟! اینها که ندارند! آخر یک آدم عاقل، زندگی خودش را به حرف و نقل بگذراند! این چه کرد، آنچه کرد؛ یک چیز به‌دست بیاورد، یک مسئله اینجا به‌دست بیاورد، یک مطلب اینجا بگیرد، یک قضیّه اینجا بگیرد، دائماً برود آنجا، دائماً بیاید اینجا. یعنی همین؟! آخر این هم [زندگی شد؟!] واقعاً!

    1. جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به روح مجرّد، ص ٥١٣ و ٥٤٢؛ عنوان بصری، ج ٢، ص ٢٨٥.

جایگاه و ارزش مطالب و مجالس اولیای الهی - با تأکید بر مکتب علامه طهرانی

6
  • راه عرفان راه عقل

  •  اینکه من بارها گفته‌ام و مرحوم آقای حداد می‌گفتند: «راه عرفان راه عقل است.» معنایش همین است. یعنی شما مسلمان و شیعه هم نباشید، شخص عاقل -نه شخص دیوانه- در این دنیا چه‌کار می‌کند؟ چه راهی را برای زندگی و ارتباطات خودش انتخاب می‌کند؟ این راه زندگی است؟! آدم دائماً از این حرف دربیاورد، دائم از آن حرف دربیاورد و مدام ازاین مسئله [حرف در بیاورد]!

  •  در همین سفر، دوسه شب پیش در مجلسی بودم. گفتند: «آقا راجع به شما اخیراً یک مطلبی شنیدم که می‌خواهم بگویم [تا بدانم] درست است؟» گفتم: «اصلاً نمی‌خواهم بگویی.» گفت: «می‌خواهم خودم بفهمم.» گفتم: «نمی‌خواهم بفهمی، اصلاً نمی‌خواهم بگویی!» گفتم: «چه می‌خواهی بگویی؟ حرفی را بزنی و ما نسبت به یک شخص سوءظنّی پیدا بکنیم، حالا به شما جواب بدهیم یا ندهیم! این اصلاً ارزش دارد؟! من که تا الآن چیزی نمی‌دانم؛ چیزی در ذهنم بیاید که من را گرفتار کند، می‌ارزد؟!»

  •  خب [در نهایت] اتفاق افتاد دیگر، آن بنده‌خدا نتوانست طاقت بیاورد؛ البتّه آن قضیّه را نه، [ولی] بالأخره دو قضیّۀ دیگر نقل کرد. تا الآن چهار روز است فکر ما را دربرگرفته است؛ حرم می‌رفتیم [می‌دیدیم] عجب! این [به ذهن می‌آید.] بیرون می‌آمدیم این [در ذهن بود.] چرندِ چرند است! اصلاً حیف است واقعاً اسمش را چَرند بگوییم.

  •  حالا این مجلس و این صحبت و این شنیدن برای یک عاقل، یعنی برای ما [چه فایده‌ای دارد؟!] آخر ما که می‌خواهیم حرم امام رضا برویم، با این فکر و خیال برویم بهتر است یا بدون این فکر؟ کدام بهتر است؟ در کدام [حالت] بهتر زیارت را می‌فهمیم؟ در کدام موقعیت بهتر می‌توانیم حضور داشته باشیم؟ در چه حالی می‌توانیم نمازمان را بهتر بخوانیم؟ [اصلاً] می‌خواهیم بخوابیم، راه برویم، بنشینیم [آن مسئله در ذهنمان می‌آید]. همین الآن که من با شما صحبت می‌کنم، آن قضیّه دوباره در ذهنم آمد که فلان کس در این قضیّه راجع به ما این حرف را زده است. التفات می‌کنید! خب حالا [اگر می‌تواند، اصلاً] نشنود! نشنود که بهتر است.

جایگاه و ارزش مطالب و مجالس اولیای الهی - با تأکید بر مکتب علامه طهرانی

7
  •  کجا بودیم، به کجا رفتیم! عیب ندارد، بالأخره اینها مطالبی است که ایراد آن ان‌شاءاللَه ضرری ندارد حالا اگر [نفعی هم نداشته باشد] رفقا همه می‌دانند دیگر، اطلاع دارند، شاید هم بهتر از ما بدانند، تجربۀ آنها هم شاید بیشتر باشد.

  • کلام حکیمانه علامه طهرانی راجع به غیبت

  •  درست یادم می‌آید من هشت‌ساله بودم و کلاس دوم ابتدایی بودم، در جلسات جمعه که آن موقع سیّار و گردشی بود، یک روز مرحوم آقا راجع به این قضیّه صحبت می‌کردند. چون آن موقع وقتی که ما می‌رفتیم در جلسات و بیرون می‌آمدیم، مجبور بودیم مطالبی را که مرحوم آقا گفته‌اند پس بدهیم؛ یعنی ایشان از ما سؤال می‌کردند: «ما امروز در جلسه چه گفتیم؟» چون جلسات ایشان قصّه داشت، اول، قصّه‌های آن یاد ما می‌ماند. شروع می‌کردیم تعریف‌کردن. می‌گفتند که «بیا خانه برای مادرت بگو من چه گفته‌ام.» ما که قصّه‌ها را می‌گفتیم، یک خُرده به ذهنمان فشار می‌آوردیم، چند جمله هم از این طرف و آن‌طرف جور می‌کردیم و بالأخره یک قِسمی ما نمی‌گذاشتیم خیلی کار خراب باشد! ولی قصّه‌ها خوب یادم است.

  •  یادم است یک روز ایشان به‌مناسبتی در صحبت‌هایشان راجع به غیبت و اینها صحبت می‌کردند که مرحوم آقای انصاری -رضوان اللَه علیه- می‌فرمودند: «گرچه می‌گویند گفتنِ عیب ظاهرِ مردم حرام نیست ولی واجب هم که نیست.» فرض کنید کسی عیب عَلنی و یک گناه علنی دارد، حالا شخصی کاری می‌کند و دیگران هم می‌دانند؛ آیا درست است انسان این عیب را به‌طور علنی بگوید و تعریف کند؟ کاری کرده است دیگر! چه‌کار دارید؟!

  •  بعد ایشان می‌فرمودند که اگر شخصی غیبت کسی را کرد -[برخلاف آنچه] معروف است- نباید برود و به او بگوید که «من غیبت شما را کردم، راضی باشید»؛ چون ممکن است این عمل خِلافی که انجام داده است، به گوش او نرسیده باشد. من‌باب‌مثال فقط به یک رفیقش گفته باشد: «فلان کس فلان کارِ خِلاف را انجام می‌دهد.» شاید این رفیقش رعایت مسئله را کند و نرود بگوید، بعد خود این شخص برود بگوید: ما غیبت شما را کردیم. این کار که بدتر است، اینکه دیگر خِلاف است؛ یعنی خود غیبت‌کردن یک عمل خِلاف است، افشاء این غیبت و ایجاد تفکّر در شخص، یک عمل [خِلاف] دیگری است. آن را چه‌کار کنیم؟ آن‌وقت در اینجا دو کار خِلاف انجام شده است: یکی انسان غیبت برادر مؤمن را کرده است؛ دوم ذهن او را نسبت به این جریان پریشان کرده است.

جایگاه و ارزش مطالب و مجالس اولیای الهی - با تأکید بر مکتب علامه طهرانی

8
  •  نرود به فردی که غیبتش را کرده بگوید! بله اگر به گوش او رسید و متوجّه شد که آن شخص مطلع شده، باید برود و رضایت و حلالیّت بطلبد و اظهار توبه و پشیمانی کند و خلاصه رضایت او را به‌دست بیاورد؛ ولی [در  غیر  این صورت] نباید بگوید.

  •  بعد ایشان آنجا فرمودند:

  • من در اینجا به رفقا می‌گویم: (حالا شوخی یا جدّی، هرچه بود بالأخره یک مطلب است) رفقا غیبت ما را هرچه می‌خواهند بکنند، بکنند! اما به گوش ما نرسانند که آقا ما غیبت شما را کردیم و راجع به شما فلان حرف را زدیم؛ زیرا من در وضعیتی هستم که نسبت به برادران ایمانی خودم، صِدق و صفای ضمیر دارم و آن خلوص و صفای ضمیر، موجب آرامش من است. این آرامش را از من سلب نکنید!

  •  این نکته‌ای که ازمرحوم آقا عرض کردم، الآن به نظر رسید. توجه کنید چقدر حرف مهمی است! ایشان می‌خواهند بگویند که من الآن با رفقا ارتباط دارم،1 در  رفت‌وآمدم، منزلشان می‌روم، [آنها را] در مسجد می‌بینم، با آنها محشور هستیم، من با یک صفا و خلوص نیّتی با آنها برخورد می‌کنم، چشمم در چشم آنها می‌افتد و سلام‌وعلیک می‌کنیم؛ اگر متوجّه بشوم که شخصی غیبت مرا کرده است، به آن ذهنیّت لطمه می‌خورد. حالا تا چه موقع این از ذهن پاک شود و بیرون برود! لذا غیبت می‌خواهید بکنید، بکنید! اما آن فرد به من نگوید که فلان شخص غیبت شما را کرده است. آن حلال! آن هیچ! این قِسم دوم.

  •  و این واقعاً چقدر عجیب است، واقعاً چقدر این مسئله در سلوک حیاتی است و چقدر باعث توقف انسان می‌شود! اشتدادِ افکار در ذهن انسان و هجوم مسائلی که ذهنِ صافِ انسان را دستخوش تموُّج و خیال می‌کند.

  •  آدم اگر نداند که چه مسئله‌ای راجع به او گفتند [ذهنیت صافی دارد]؛ مثلاً شخص می‌رود در جاهای [عبادیِ] مختلفی که هست [برای دیگری] دعا می‌کند و نسبت به او نظر صافی دارد؛ نه خوب نه بد، علی‌کل‌حال اصلاً هیچ [چیز] در ذهن نمی‌آورد. اما همین که یک‌مرتبه خاطره‌ای از یک شخص در ذهن انسان آمد [دیگر صفای ذهنش از بین می‌رود.]

    1. البتّه این قضیّه برای حدوداً چهل سال پیش است. دقیقاً یادم هست در منزل چه کسی بوده است و از رفقای سابق ایشان بوده که بعد دیگر ارتباط نداشتند. إن‌شاءاللَه خدا او را حفظ کند، آدم خوبی است ولیکن علی‌کل‌حال دیگر توفیق رفاقت با مرحوم آقا را پیدا نکرد؛ ولی از زمرۀ آن افرادی [بود] که با مرحوم آقا بودند. آن شخص به مرحوم آقا محبّت داشت.

جایگاه و ارزش مطالب و مجالس اولیای الهی - با تأکید بر مکتب علامه طهرانی

9
  •  اتفاقاً با اینکه به این بنده‌خدا گفتم نگو! گفت: نه [نمی‌گویم ولی] وقتی دوتا شد، دید که نمی‌تواند [جلوی خودش را بگیرد]؛ از شخصی یک قضیّه گفت و از فردی [قضیۀ دیگر]، اتفاقاً هر دو قضیه‌اش هم درست است؛ یعنی دو قضیّۀ خِلاف [که اتفاق افتاده و] تأیید می‌کند همان افکار ما را نسبت به بعضی از مسائلِ [سابق که از آن فرد متخلّف می‌دانستیم و این خِلاف] عیناً همان است [که از آن شخص توقع می‌رفت]؛ یعنی هیچ تفاوت نمی‌کند.

  •  اما حالا [اگر] این مطلب به گوشمان نمی‌رسید بهتر نبود؟! البتّه حالاکه دیگر همۀ این مطالب گذشته و دیگر پروندۀ اینها بسته شده است؛ ولی انسان دوباره بخواهد به آن جریانات و مسائل برگردد، این عقب‌گرد است دیگر دائماً انسان بخواهد عقب‌گرد کند [صحیح نیست].

  • تأکید بزرگان بر کتمان و حمل بر صحت کردن عیوب دیگران

  •  لذا اولیاء خدا همیشه به افراد دستور به کتمان می‌دادند: «اگر مطلبی از کسی دیدید در نظر نیاورید، مسئله‌ای را دیدید حمل بر صحت کنید، حرفی را شنیدید نزد خودتان باشد! چون تمام آفت‌هایی که در مسیر هدایت برای انسان پیدا می‌شود، از این قضیّه نشئت می‌گیرد.» و نسبت به این مطلب ما إلی‌ماشاءاللَه تجربه داریم. اصلاً یک عده بی‌کار و بی‌عار و بی‌ارزش، دنبال این هستند که دائماً حرف درست کنند.

  •  در همان سنوات قبل، یک روز من در منزل مرحوم آقا نشسته بودم، دیدم یک شخص طلبه‌ای آمد، گفت: آقا! من می‌خواهم از یک شخص، راجع به قضیه‌ای که در مورد شما گفته است، مطلبی نقل کنم. گفتم: این مطلب انتقاد است یا مدح و تمجید و تحسین؟ گفت: انتقاد است (از یک شخص که حرفی زده است). گفتم: شما چه درسی می‌خوانید؟ گفت: من الآن مشغول مُطوَّل هستم و مُغنی هم می‌خوانم، به‌اضافۀ منطق. گفتم: «احسنت! احسنت!» یک شعر از او سؤال کردم: بگو ببینم این شعر معنایش چیست؟

  • قد أصبحَت أُمُّ الخیارِ تَدَّعی***عَلیَّ ذنبًا کُلُّهُ لم أصنَع

جایگاه و ارزش مطالب و مجالس اولیای الهی - با تأکید بر مکتب علامه طهرانی

10
  • مِن عن رَأت رَأسی کرَأسِ الأصلَعی***[میز عنه قنزعا عن قنزع]1
  •  در اینجا اختلاف است که کُلَّهُ لم اصنعی باشد، یا کُلُّهُ لم اصنعی باشد به نظر شما کدام درست است؟ گفت: نمی‌دانم. گفتم: شما به‌جای این حرف‌ها برو مطالعه کن تا بدانی!

  •  آقا جان گوش دادی؟! به شما چه ارتباطی دارد که فلان کس این حرف را زده است یا نزده است؟! شما یک طلبه هستی، باید بروی دَرست را بخوانی! فردا این درس به داد تو می‌رسد نه نقل این حرف و آن حرف، این درس برای تو می‌ماند که الآن در مقابل من [بتوانی] بگویی کُلَّهُ لم اصنعی یا کُلُّهُ لم اصنعی درست است و در کجا کُلَّهُ و در کجا کُلُّهُ می‌گویند! گفتم: شما مرا قبول دارید یا قبول ندارید؟ گفت: بله. گفتم: می‌دانید چرا من این‌طور شده‌ام؟ به‌خاطر اینکه وقتی در سن شما بودم دنبال این حرف‌ها نگشته‌ام. در همان حال که ما در این حرف‌ها بودیم، دیگران [مشغول غیبت] بودند!

  •  من این [مطالب] را به رفقای طلبه‌ام می‌گویم، به دوستانی می‌گویم که طالب علوم دینی و شاگردان امام صادق هستند. قدرتان را بدانید! خیلی فرق می‌کند! شخصی شاگرد امام صادق باشد یا شاگرد پاستور2 و کُخ3 و از این آدم‌های عرقی و ورقی باشد. خیلی تفاوت می‌کند!

  • تفاوت شاگردان مکتب امام صادق با افراد دیگر

  •  شاگرد امام صادق کسی است که بداند امام صادق علیه السّلام از او چه توقعی دارد و چه می‌خواهد! رفقای طلبۀ ما باید متوجّه این قضیّه باشند که عمر خود را به آن چیزی بگذرانند که بعد از گذشتِ سی سال دیگر، احساس کنند [که] آنچه در این مدت طی شده، تازه الآن به‌دردشان می‌خورد، الآن می‌توانند از آن استفاده کنند و الآن چراغ برای افراد و راهنمایی خودشان است.

  •  در این زمان، عالَم اسلام و عالَم تشیّع و مکتب امام زمان به شما محتاج است؛ ولی [منظور از] محتاج است نه‌اینکه خدای‌ناکرده یک‌وقت تلقّی بشود که احتیاج به معنای نیاز است؛ نه [این‌طور نیست.] امام زمان به هیچ‌کس محتاج نیست و نیازی به هیچ‌کس ندارد. و [بلکه] تمام عوالمِ وجود، احتیاج و نیاز به او دارد و همه، دستِ گدایی به‌سمت او داریم. او غنیّ است و ما فقیر هستیم؛ او عالِم است و همۀ ما جاهل هستیم؛ او مُفیض است و همۀ ما مُستفیض هستیم و او مُنیر است و همۀ ما مستنیر هستیم. امام اوست و این دو کلمه علمی را که ما یاد می‌گیریم از ناحیۀ امام زمان است!

    1. المطول؛ ج ١، ص ٦٢؛ مفتاح العلوم (السّکّاکی)، ج ١، ص ٥٠٤.
    2. لویی پاستور (Louis Pasteur): شیمی‌دان و زیست‌شناس مشهور فرانسوی.
    3. روبرت کخ(Robert Koch): پزشک و دانشمند مشهور آلمانی.

جایگاه و ارزش مطالب و مجالس اولیای الهی - با تأکید بر مکتب علامه طهرانی

11
  •  منظور من از احتیاج، یعنی احتیاجِ ظاهر؛ یعنی در این موقعیّت، شما رفقا و طُلاب هستید که ان‌شاءاللَه می‌توانید به حول و قوّۀ خدا و به توفیق از جانب امام علیه السّلام، آنچه را که مورد نظر حضرت است را بیان کنید؛ نه چیز دیگری را، نه سلیقه و تفکّر دیگری را، نه اَشکال و چیزهای من‌درآوردیِ دیگری را! چون مقتدای شما، مرحوم آقا، فقط روی این مسئله پافشاری می‌کرد و روی این قضیّه انگشت می‌گذاشت و بَس! و فکرش جای دیگر نرفت و گفت ما فقط از یک نفر حرف می‌شنویم و بَس! آن هم از امام صادق، آن هم از امام زمان! هیچ چیز دیگری برای ما مطرح نیست، هرچه می‌خواهد باشد.

  •  شما دنبال این مکتب هستید؛ لذا خیلی باید قدر خودتان را بدانید! این مسئله آسان به‌دست شما نیامده است. خون‌دل‌ها خورده شده تا این قضیّه به اینجا رسیده است بزرگان به مرض‌ها افتادند تا این مطلب به دست شما رسیده است بزرگان به بیمارستان‌ها کشیده شده‌اند، در بستر بیماری‌ها افتاده‌اند و با انواع ناراحتی‌ها و ابتلائات دست‌وپنجه نرم کرده‌اند تا اینکه این مطلب الآن به‌دست من و شما افتاده است!

  • جایگاه و ارزش مکتب علامه طهرانی

  •  شما بروید و ببینید دیگر! کسی جلوی شما را که نگرفته است؛ آیا بنده گفته‌ام اینجا بیایید؟! یا اینکه شما بنده را مجبور کرده‌اید؟! در این قضیّه من و شما یکسان هستیم و هیچ تفاوتی و فرقی نمی‌کند. منتها شما به‌واسطۀ محبّت و لطفی که دارید ما را در اینجا می‌نشانید و می‌گویید آقا حرف بزنید! ما می‌گوییم چشم و حرف می‌زنیم؛ از آنچه را که شنیدیم، دیدیم و تجربه کردیم برای دوستان بیان می‌کنیم و الاّ همه یکی هستیم و فرقی نمی‌کند؛ بنده هم مثل شما هستم، همین حرف را هم شما به من بزنید! چه تفاوتی می‌کند؟!

  •  ما رفته‌ایم [و همه‌جا را] گشته‌ایم. خیال نکنید من که الآن با شما صحبت می‌کنم فقط مرحوم پدرم را دیدم! نه، ما از آن بچه‌های چموشی بودیم که به این زودی تسلیم نمی‌شدیم! یک‌وقت شما تصور نکنید چون حالا ایشان پدر ما بودند و انتساب [به او روی من تاثیرگذار بود.] -دأب هم همین است؛ علی‌کل‌حال بچه‌های هر پدری هم طبعاً باید به همان کیفیت [باشند!]ـ نه‌خیر، بنده این‌طور نبودم.

جایگاه و ارزش مطالب و مجالس اولیای الهی - با تأکید بر مکتب علامه طهرانی

12
  •  تابه‌حال من این را نزد رفقا نگفته‌ام و کسی هم خبر ندارد: ما همه‌جا رفتیم؛ حتی من نزد سران صوفیه هم رفتم، نزد آن کسانی که [با مسائل غیرظاهری] ارتباط دارند رفتم، نزد آن کسانی که مدّعی بعضی از مسائل و مقامات هستند رفتم؛ جلساتی در شهرستان‌ها و اینجا داشته‌ام و کسی نمی‌داند. ولی [فهمیدم در جاهای دیگر] هیچ خبری نیست، هیچ خبری! بعد از اینکه همه را دیدیم و در این مکتب آمدیم، [با خود فکر کردیم که] آقا اصلاً چه بگوییم؟! دیگر تمام آن مطالب برای ما بی‌معنا [شده است].

  •  جاهایی [وجود دارد] که آنچه به ذهن شما می‌آید، در آنجا انجام می‌دهند. دیگر بالاتر از این [تصور می‌کنید]! اما وقتی که در این مکتب و [مسیر] می‌آییم، می‌بینیم عجیب! اصلاً اینجا کجا، جاها و مسائل دیگر کجا؟! آنها هم آدم‌های خوبی هستند، خدای‌ناکرده بنده قصد تعریض ندارم، ولی بحث [مربوط] به مقامات و مراتب تشکیک است و صحبت در آن مسائل است.

  •  من در اینجا به ضِرس قاطِع می‌گویم که بدانید! این معرفتی که در این مکتب نصیب انسان می‌شود، در هیچ‌جا پیدا نخواهید کرد! باید قدر آنچه را ما در این مکتب به‌دست می‌آوریم بدانیم، و قدرش را نمی‌دانیم! اوقاتمان را به بطالت، به حرف و نقل، به جلسات، به این طرف و آن‌طرف می‌گذرانیم. نمی‌دانیم که چگونه [این معرفت] به‌دست آمده است!

  •  بارها مرحوم آقا می‌فرمودند:

  • این رفقای ما نمی‌دانند چه گوهری به‌دست آورده‌اند. خیال می‌کنند اینجا هم مثل جاهای دیگر است؛ اطلاع ندارند و نمی‌دانند چه به‌دست آورده‌اند و چه نفوس قدسی در این راه فَدا شده است تا اینکه بخواهداین مطالب، مناعت، کرامت و علوّ درجات و ارزش‌ها را به دیگران منتقل کند.

  •  شما الآن کتاب‌های مرحوم آقا را مطالعه کنید و بروید کتاب‌های دیگر را هم ببینید! -آنهایی که اهل علم هستند می‌توانند [تشخیص دهند]- واقعاً آن قِسم که مرحوم آقا این مطالب را در کتاب‌هایشان تقریر و بیان کرده و واقع را گفته‌اند، اگر شما کتاب دیگری دیدید، نزد من بیاورید! از الآن، هشتم ماه رمضان و تا هشتم ماه رمضان سال بعد، به همه یک سال فُرجه می‌دهیم؛ بگویید: این مطالبی که ایشان گفته‌اند به این کیفیت، در این حد، فلان شخص در فلان کتاب هم نقل کرده است. بیاورید! شاید ما اطلاع نداشته باشیم! این چه مسئله‌ای است؟! انسان باید استفاده کند دیگر! حالا یک عده، نه می‌توانند به آنجا برسند و نه می‌توانند ببینند [دیگران به آنجا رسیده‌اند] و دائماً شروع می‌کنند به [شبهه‌افکنی].

جایگاه و ارزش مطالب و مجالس اولیای الهی - با تأکید بر مکتب علامه طهرانی

13
  • تبیین کلام مرحوم قاضی راجع به مجالس اولیاء

  •  لذا مرحوم قاضی می‌فرمودند: «در تمام دنیا من گردش کردم و مانند این مجلس نیافتم.» مرحوم قاضی راست و درست می‌گوید؛ چون آن هِیمنه و اشرافِ روحِ معنویتی که در جلسۀ مرحوم قاضی هست، به آن رتبه و مقام و درجه، در جای دیگری نیست.

  •  بله، ممکن است در جاهای دیگر، مجالس دیگری باشد، روضه، هیئت، سینه‌زنی و مسجد باشد و افراد خوبی باشند. هر کدام از اینها مسائلی [مخصوص به خود دارند.]

  •  اما آن مجلسی که یک ولیّ الهی، ولیّ فانیِ باقیِ عالمِ بِأمر اللَه و باللَه و فی اللَه، ادارۀ امور تربیتی عدّه‌ای را بر اساس رساندن و رسیدن به همان مبدئی که مافوق آن مبدأ متصوّر نیست به‌دست بگیرد، ‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ کجا پیدا می‌شود؟! مسئله این است که مجالس و مطالب زیاد است؛ اما بحث در چگونگی آنها است و مطالبی که مطرح می‌شود از چه نفْسی بیرون می‌آید و با چه انگیزه‌ها و صفات و غرائزی ترکیب می‌شود. صحبت در آن است!

  •  لذا در اینجا امام سجّاد علیه السّلام که می‌فرماید: «و العائِدُ عَلَیهم بِتَحُنُّنِ رأفَتِک» می‌خواهد بفرماید: هر قدمی که ما الآن برمی‌داریم، تحنُّنِ رأفتِ تو است. برای همه باید این مسئله تجربه شده باشد که در هرجا که ما بخواهیم به خود بگیریم [اشتباه کردیم].

  •  الآن وقتی من در این عبارت‌های بعد نگاه کردم، دیدم که واقعاً عجیب است. ان‌شاءاللَه برای شب‌های بعد [بیان می‌کنم]. رفقا خسته شدند دیگر، درست است؟! ان‌شاءاللَه شدند!

  •  واقعاً حضرت در اینجا پرده برمی‌دارد. من که این‌طور هستم (این‌طور می‌فهمم) لابد رفقا هم این‌طور هستند. واقعاً هرچه دعای ابوحمزه را من می‌خوانم، انگار دقیقاً امام سجاد جای یک‌یک ما نشسته است و دارد از زبان ما می‌گوید. اصلاً مو نمی‌زند؛ حالاتمان، خصوصیاتمان و رفتارمان [را دقیق بیان می‌کند.]

  • تأثیر دعای ابوحمزه و حدیث عنوان بصری بر معرفت

  •  به اعتقاد من می‌شود گفت: این دعای ابی‌حمزه، زندگینامۀ انسان است، از بدوِ تولّد که در این دنیا می‌آید تا وقتی که از این دنیا می‌رود. این یک بیوگرافی [می‌باشد که] تمام خصوصیّات و احوال و اطواری که [در انسان هست را بیان می‌کند]. در مضامین، خیلی شبیه مضامینِ دعای حضرت سیّدالشهداء علیه السّلام در روز عرفه است.

جایگاه و ارزش مطالب و مجالس اولیای الهی - با تأکید بر مکتب علامه طهرانی

14
  •  اصلاً به اعتقاد من باید ما این دعای ابی‌حمزه را مطالعه کنیم! یعنی اختصاص به ماه رمضان ندارد. مثلاً در طول سال [بخوانیم]. همان‌طوری‌که مرحوم آقا و بزرگان می‌فرمودند: «رفقا حدیث عنوان بصری را هفته‌ای یکی‌دو مرتبه مطالعه کنند!» الآن من از رفقا سؤال می‌کنم: حدیث عنوان بصری را چند دفعه تا حالا مطالعه کرده‌اید؟ البتّه خود من هم همین‌طور جزء آن هستم، من که مطالعه نکردم؛ من حدوداً هفته‌ای یک مرتبه مطالعه می‌کنم ولی هفته‌ای دو مرتبه نه، درحالی‌که ایشان می‌فرمودند: «ما در نجف که بودیم هفته‌ای دو مرتبه مطالعه می‌کردیم

  •  آن عنوان بصری‌ای را که نوشتند و در کتابچۀ نازکشان است، الآن [در طبقۀ] بالا نزد من است؛ زمانی که در نجف بودند یک کتابچۀ نازک (حدیث عنوان بصری) در جیب خود گذاشته بودند، می‌گفتند که من [آن را] مطالعه می‌کنم. با مرکّب و خودنویس آبی‌رنگ، نوشته بودند.

  •  این بی‌جهت نیست. یعنی واقعاً وقتی که انسان این مطالب را [می‌بیند شگفت‌زده می‌شود]، یعنی عجیب است دیگر! اگر ما الآن بخواهیم دستورالعملی برای رفتار و حرکات خودمان پیدا کنیم، چه‌کار کنیم؟ برویم روح‌القوانین مونتسکیو1 را مطالعه کنیم؟ چه چیزی مطالعه کنیم؟ شما کدام مطلبی بالاتر از این دعای ابی‌حمزه می‌توانید پیدا بکنید که بیاورید و جلویتان بگذارید و ببینید امام در اینجا چه فرموده است؟ حالات ما چطور است؟ ارتباط خدا با ما چطور است؟ نقائص ما چطوری است؟ توقعی که خدا در اینجا از ما دارد چیست؟ حضرت در اینجا چه راهی برای درمان و مداوا پیشنهاد می‌کند؟ این عجیب است دیگر! اینکه همۀ بزرگان این مطالب را می‌خواندند بیخود نبوده است دیگر، به آنها عمل می‌کردند، تا اینکه به آن مقام و مرتبه رسیدند.

  •  علی‌کل‌حال، خداوند و پروردگار در ارتباط با بندگانش، به‌خصوص در مرتبۀ بالا با آن بندگان، حالتِ استمرار دارد و این مطلب را انسان باید درک کند! ان‌شاءاللَه فرداشب اگر خداوند توفیق بدهد خدمت رفقا عرض خواهم کرد که انسان چطور باید از این فرصت‌هایی که خدا برای او پیش می‌آورد، استفاده کند و چطور نباید این فرصت‌ها او را به اشتباه بیندازد! خیلی مهم است؛ از یک طرف این فرصت‌ها، این «تحنّنِ رأفت»‌ها، اینها که برای انسان پیدا می‌شود، انسان سریع بگیرد و نگذارد فرار کنند و از طرف دیگر مبادا اینها موجب گول‌خوردن و غَرّه‌شدن و اغفالِ نفس بشود و آن اثر واقعی و حقیقی خودش را نگذارد! بلکه خدای‌ناکرده اثر خِلاف بر نفس بگذارد. ان‌شاءاللَه تا فرصت و مجال دیگر.

    1. بارون دو مونتسکیو (Baron de montesquieu): از شخصیت‌های برجسته سیاسی فرانسه که در مونتسکیو در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم میلادی زندگی می‌کرده است.

جایگاه و ارزش مطالب و مجالس اولیای الهی - با تأکید بر مکتب علامه طهرانی

15
  • اللَهمّ صَلِّ علیٰ محمدٍ و آلِ محمد