پدیدآورآیتاللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی
گروهابو حمزه ثمالی
مجموعهسال 1427
تاریخ 1427/09/04
توضیحات
فقره: معرفتي يا مولاي دليلي عليك 1 – هدف از وجود انسان، رسيدن به معرفت و شناخت حقيقي است. 2 – تقوا بدون علم دارای هیچ ارزشی نمی باشد. 3 – اميرالمؤمنين علیه السلام ميفرمايند 2 دسته كمر مرا شكستند عالم متهتّك و جاهل متنسك، عالمي كه بر اساس هواي نفس از علم خودش استفاده ميكند. و دوم آدمی كه صبغه دين به خود گرفته و مقدّس شود. 4 پيامبر اكرم صلی اللَه علیه وآله وسلم فرمودند: بهترين زنان امّت من كساني هستند كه مهريهشان كم باشد و محبتشان نسبت به شوهر بيشتر. 5 – قضيه ردّالشمس كه اهل سنت هم به آن اعتراف دارند در 2 مكان براي اميرالمؤمنين علیه السلام اتفاق افتاد. 6 ذكر حكايت ردالشمس اميرالمؤمنين عليه السلام. 7 – حفظ امانت در نقل روايات و قضاياي تاريخي در ميان خطبا از مهمترين مطالب است. 8 – ديدگاه متفاوت اميرالمؤمنين عليه السلام و عمر بن الخطاب نسبت به حجرالاسود. 9 – بيان اسرار و رموز قضيه ردالشمس اميرالمؤمنين عليه السلام. 10 – تمام حقيقت دين امام است.
هدف از وجود انسان رسیدن به مقام معرفت
أعوذُ بِاللَه مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بِسمِ اللَه الرَّحمَنِ الرَّحیم
و صلَّی اللَه عَلَی سیّدنا و نبیّنا أبیالقاسم مُحَمّدٍ
و علی آله الطّیبین الطّاهرین و اللعنة عَلَی أعدائِهِم أجمَعینَ
[در هنگام قرائت دعای شریف افتتاح] رفقا دقت کنند وقتی که به این فقره میرسند اللَهم و صل علی ولیِّ امرک القائم الموصل همین طور در حال ایستاده باشند، ننشینید تا وقتی عبارت تمام شود و حُفَّه بملائکتک المقربین و ایده بروح القدسِ یا رب العالمین، به این جا که رسیدند بنشینند.
اعوذ باللَه من الشیطان الرجیم
بسم اللَه الرحمن الرحیم
معرفتی یا مولای دلیلی علیک و حبی لک شفیعی الیک و انا واثق من دلیلی بدلالتک و ساکن من شفیعی الی شفاعتک
معرفت و شناخت من ای مولای من، دلیل من به سوی تو است راهنمای من به سوی تو است. عرض شد که حقیقت انسان را معرفت و شناخت تشکیل میدهد و غرض از وجود انسان رسیدن به این مرتبه و این مرحله است که همان مرحله و مرتبۀ شناخت است و همۀ موجودات در مراتب وجودی خودشان با این معیار سنجش میشوند، چه مقدار شناخت دارند؟ چه مقدار نسبت به مطالب کلی ادراک دارند؟ چه مقدار نسبت به وجود و حقایق و آثار وجود شعور دارند؟ حتی در حیوانات هم مسئله به همین کیفیت هست و خود ما در محاورات و ارتباطات خودمان به این مسئله میبینیم که توجه خاصی داریم. احترامیکه به عالم گذارده میشود این احترام بر اساس معرفت و شناخت و میزان اطلاعات او است، میزان اطلاع او. مسئلۀ شناخت به عنوان یک ارزش اساسی و مهم، این معیار قرار گرفته. در آیات قرآن هم روی این مسئله تکیه شده هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون؟ هیچ وقت در قرآن دیده شده که میزان ارزش افراد را بر اساس زورمندی و توانمندی جسمیآنها خداوند مطرح کرده باشد؟ هل یستوی الذین فرض کنید که...... آیا پهلوانان بر غیر پهلوانان ترجیح ندارند؟ آیا زیبارویان بر غیرزیبارویان ترجیح ندارند؟ آیا ثروتمندان بر فقرا ترجیح ندارند؟ آیا صاحبان مناصب و قدرت بر افراد عادی....؟ نه! هیچ کدام اینها در قرآن مورد ارزش قرار نگرفته و معیار برای دسته بندی و طبقه بندی علم است. هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون. تقوی است. حالا در مسئلۀ تقوی این مسئلۀ بسیار دقیق و ظریفی است که انشاءاللَه در جلسات عنوان اگر خدا بخواهد ما این مسائل را پیگیری میکنیم که آن هم برگشت تقوی به علم است حالا خواهیم رسید به این مسئله.
تقوای بدون علم به اندازۀ پشیزی ارزش ندارد سرسوزنی نمیارزد هیچ نمیارزد. تقوای بدون علم میشوند خوارج نهروان. تقوای بدون علم میشوند این خشکه مقدسهای نفهم و بیشعور که هیچ سرشان نمیشود غیر از یک چند مسئله و حکم شرعی که میخواهند آنها را در همه جا سرایت بدهند و مطرد کنند. تقوای بدون علم و فهم یعنی گمراهی و ضلالت و جهالت و غوایت، تقوای بدون فهم.
امیرالمومنین علیه السلام میفرماید دو دسته کمر مرا شکستند یعنی من از عهدۀ آنها نتوانستم بربیایم، معنای کمرم شکست این است، نتوانستم از عهدۀ آنها [بربیایم] همه را توانستم همه را آدم کردم با همه حرف زدم فقط با این دو دسته نتوانستم. یکی عالمٌ متهتک1 عالمیکه بر اساس مسائل نفسانی و اهواء نفسانی خودش دارد از علمش استفاده میکند نه بر اساس قرب و توحید و تجرد و صبغۀ الهی، متهتک یعنی این یعنی حریم در، حریم را میدَرَد! حدود را نگه نمیدارد بر اساس مصالح شخصی، احکام و عقاید و مبانی را توجیه میکند این عالم متهتک. آدم خواب را انسان بیدار میکند ولی آدمیکه خودش را بزند به خواب، آدم چه جوری بیدارش کند؟ عالم متهتک عالمیاست که خودش را به خواب زده است. خیلی عجیب است! امیرالمومنین میگوید من از عهدۀ اینها نمیتوانم بر بیایم، اینها کمر مرا میشکنند یعنی من در مقابل اینها نمیتوانم کاری انجام بدهم، نمیتوانم. عالم است نسبت به مبانی و قوانین اطلاع دارد نسبت به موازین اطلاع دارد فرمولها را خوب یاد گرفته، کتابها را خوانده، درسش هم بد نبوده، مطالعۀ او هم بد نبوده، درس خوب خوانده اما نتیجه: این علم را در خدمت رسیدن به مقاصد و ریاسات دنیوی دارد به کار میگیرد، امیرالمومنین چطور میتواند این را متوجه کند؟ این که بلد است، از کجا وارد شود؟ با کدام فرمول بیاید جلو؟ با کدام آیۀ قرآن بیاید با او برخورد کند؟ با کدام روایت بیاید او را متوجه کند؟ یک روایت میخواند میگوید برو بابا بلدم نمیخواهد به من یاد بدهی!
در یک جلسهای بودیم مجلس عقدی بود عدهای بودند. یک نفر آمد گفت آقا ـ به آن شخصی که در آن جا بود و اصرار میکرد که مهریه را بالا ببرد فرض کنید سیصد سکه و چهارصد سکه و پانصد سکه و اینها بکند ـ یکی گفت آقا این روایتی که از رسول خدا آمده که افضل نساء امتی اقلهن مهرا و اکثرهن حبّاً1 غیر از این روایت هم آمده، افضل نساء امتی الودود...2 محبوبترین زنان امت من آن کسانی هستند که مهرشان کمتر باشد و محبتشان نسبت به شوهر بیشتر باشد. گفت آقا این حرفها را بگذارید کنار آقا! در این زمانه که این حرفها نیست اینها مال همان موقع [است] الان که این مطالب نیست عوض شده اوضاع عوض شده مسائل عوض شده! روایتی که از پیغمبر آمده به سخریه و استهزاء گرفته! کلام رسول خدا را زیر پای گذارده و این مطالب را! گویا پیغمبر نمیفهمید که ١٤٠٠سال بعد زمانی خواهد آمد که این روایتش دیگر به درد آن زمان نمیخورد! رسول خدا جاهل بود! فقط علمش محدود به زمان خودش بود و این آقای عالم و درس خوانده، سوادش و علمش بر رسول خدا ترجیح دارد! معنایش این است دیگر و الا رسول خدا میفرمود این روایتی که میگویم مربوط به همین چهل پنجاه سالی است که خودم هستم ها! خودم هستم و یک ده سال بیست سال هم بعدش ادامه بدهید بعد دیگر این حرفها تمام میشود!
نه آقاجان! مهر را هزار سکه کنید سیصد هزار، چهارصد هزار تا ببرید هر چه ببرید اینها مال همین زمان خودما است مال وضعیت خود ما است باید به این آقای عالم این را گفت بله شما درست میگویید میدانید چرا؟ چون پیغمبر فرمودند افضل نساء امتی! اگر جنابعالی خودتان را جزو امت پیامبر میدانستی این غلط را نمیکردی و این یاوه را نمیسرودی! چون از امت پیغمبر نیستی این مزخرفات را گفتی و تو درست میگویی حق با تو است در محدودۀ افکار خودت و در محدودۀ علوم پوسیده و دور کنندۀ از واقع که تمام وجود تو را در اشغال قوای اهریمنی خودش درآورده! بله پیغمبر فرمود امت من! تو که از امت پیغمبر نیستی! کسی که خود را از امت پیغمبر بداند به این روایت عمل میکند. افضل نساء امتی، امت پیغمبر فقط همانی بود که ١٤٠٠سال پیش بود؟ هان؟ ١٣٠٠سال پیش ١٠٠٠سال پیش ٥٠٠سال ٢٠٠سال پیش الان اینها دیگر جزو امت پیامبر نیستند؟ اینها دیگر برای خودشان لابد امثال اینها پیامبرانی دارند، کی است؟ اقلهن مهرا و اکثرهن حبّا، مهرش کمتر باشد.
شروع کرد این آقا به مسخره کردن! آدم بیسوادی نبود، نه! آدم باسوادی بود ولی کی بود؟ همان کسی بود که کمر امیرالمومنین را اینها شکستند! عالمٌ متهتک دسته دیگر چه کسانی هستند؟ جاهلٌ متنسک! آدم نفهمیکه صبغۀ دین به خود گرفته، مقدس شده، نفهم است نمیداند چکار کند؟ معرفت ندارد. قوای عاقلۀ او ضعیف است. نسبت به مسائل ادراک ندارد. ادراک ندارد.
یک روز داشتم نواری از مرحوم آقا گوش میدادم گفتم خدا رحمتشان کند واقعا این بزرگان، اینها بودند که این سرمایۀ گرانسنگ و ارزشمند را برای ما باقی گذاشتند و اگر مطالب اینها نبود واقعا ما چه میکردیم؟ جداً چه میکردیم؟ لابد رفقا هم شنیدند دیگر! در آن منبری که در آن از قضیۀ برگشت امیرالمومنین از جنگ صفین در آن جا یاد میکنند و میفرمایند هنگام عصر بود که لشگر امیرالمومنین رسید کنار نهر و در بابل، همان جایی که محل حضرت ابراهیم بود و آن جریانات اتفاق افتاد، امیرالمومنین فرمودند شما نماز را بخوانید ولکن ادای نماز در این سرزمین برای پیامبر و وصی پیامبر حرام است، من حرکت میکنم دور میشوم از این سرزمین بیرون میآیم و بعد به شما ملحق میشوم، نماز بخوانید. آمدند، چند نفر هم با امیرالمومنین آمدند گفتند بگذار ما هم برویم ببینیم کجا میخواهد برود؟ همیشه از این افراد بودند! آمدند دیگر، آمدند با امیرالمومنین و دور شدند وقتی که از این منطقه بیرون آمدند خورشید غروب کرد ـ من اشتباه کردم در یک جای دیگر بود البته آن قضیه مربوط به همان مسجد ردالشمس است خب حالا به آن هم برمیگردیم ـ امیرالمومنین علیه السلام خورشید را برگرداندند آنها گفتند که ما دیدیم که یک جملاتی یک الفاظی حضرت گفتند که نفهمیدیم چیست؟ چه زبانی است؟ بعد یک مرتبه خورشید آمد بالا، حضرت نمازشان را خواندند آنها هم با حضرت نمازشان را خواندند حضرت اشاره کردند و دوباره خورشید رفت به جای خود و همۀ افراد هم این مسئله را مشاهده کردند.
آن مطلبی که ایشان میخواستند بفرمایند این بود که ـ در دو قضیه این مسئلۀ ردالشمس اتفاق افتاد که البته علمای اهل سنت هم اعتراف به این ردالشمس به دست امیرالمومنین کردند ها! فقط اختصاص به شیعه ندارد. ـ این مسئله در آن جای اول در زمان پیغمبر بود که پیغمبر در کنار مدینه از جایی برمیگشتند خسته بودند، با هم نشسته بودند کم کم رسول خدا خوابشان میبرد و ثقل بدن پیغمبر روی بدن امیرالمومنین قرار میگیرد متمایل میشوند، فردی که خواب است خب چیز ندارد از خودش، متمایل میشوند ثقلشان روی بدن امیرالمومنین قرار میگیرد و حضرت همین طور نشسته بودند یا متمایل که پیامبر خوابشان واستراحتشان را بکنند و حرکت نکردند، پیغمبر هم خوابیدند تا وقتی که کم کم خورشید دیگر در حال غروب کردن بود، امیرالمومنین هم نماز نخوانده بود. حالا نکته این جا است، در این موقع پیغمبر یکدفعه از خواب بلند شدند گفتند یا علی تو مثل این که نماز نخوانده بودی، این طور که یادمان میآید، حضرت فرمودند بله! نخوانده بودم گفت چرا من را بیدار نکردی؟ حضرت فرمودند یا رسول اللَه من هیچ وقت شما را بیدار نمیکنم، نمازم قضا میشود بشود. حضرت فرمودند خب دعا کن از خدا بخواه که خورشید برگردد و نمازت را ادا بخوانی و اینها همه اسرار است ها و این قضیۀ حتی برای اوصیاء پیامبران گذشته هم اتفاق افتاده، برای وصی حضرت موسی اتفاق افتاده برای حتی حضرت سلیمان که در آیات قرآن هم اشاره شده که اتفاق افتاده. امیرالمومنین علیه السلام از خدا خواستند خورشید را برگرداندند که مسجد ردالشمس که الان آن مسجد را تخریب کردند و با زمین یکسان کردند که آثاری نماند از این علائم و خیلی عجیب است خیلی عجیب است که واقعا چطور نفس و نفسانیات و کدورات، اینها میآیند و جلوی حق را میگیرد گرچه خود انسان از نظر اعمال و کردار و رفتار ظاهر، از همۀ سایر امثال خود، خود را متنسک تر و اهل معرفتتر و عابدتر ظاهر میکند و نمایان میکند و بروز میدهد. نماز میخواند قرآن میخواند روزه میگیرد حج انجام میدهد ولی تمام اینها در صورتی است که با مسائل نفسانی تعارض نکند.
تو نماز را برای کی میخوانی؟ برای خدا میخوانی پس چرا مسجد ردالشمس را خراب کردی؟ یا قضیه دروغ است یا قضیه راست است. اگر دروغ است بیایید اعلام کنید این قضیه دروغ است، خب مدارک خودتان را چه میکنید؟ اگر راست است پس چرا دیگر نماز میخوانید؟ نمازتان دیگر به چه درد میخورد؟ حجتان دیگر به چه درد میخورد؟ روزه به چه درد میخورد؟ اینها مسائلی است که ما باید این مسائل را بر خودمان منتقل کنیم منطبق کنیم نه این که بگوییم آنها این کارها را میکنند ما اصلا به آنها کاری نداریم خودمان در چه وضعیتی هستیم؟ آیا نمازی که میخوانیم درست است؟ آیا روزهای که میگیریم حجی که انجام میدهیم انفاقی که میکنیم خطابهای که میکنیم درسی که میخوانیم تبلیغی که میکنیم کارهایمان همه درست است یا نه؟ اینها تا جایی است که با مصالح شخصی ما در تعارض نباشد! اگر در تعارض باشد میگذاریم کنار، با آن اهل تسنن هیچ فرقی ندارد، با معاندین ایشان البته، چون خود اهل تسنن هم افراد صادقی هستند افراد مخلصی هستند خب مطلب به ایشان نرسیده، مسئله برای ایشان گفته نشده و اینها روی تقربشان روی صفای خودشان راه خودشان را میروند اگر مطلب برای آنها روشن شود خب قبول میکنند میپذیرند ولی نه! افرادی هم هستند معاندند مغرضند.
بنده عرض کردم خدمت رفقا، چند سال پیش که مشرف شده بودیم یک روز ظهر، نماز جمعه ما رفتیم همین مسجد النبی که در نماز جمعۀ عامه شرکت کنیم. رفتیم در آن جا و نماز جمعه و خطیب نمازجمعه آمد مشغول خطبه شد و در بین خطبه شروع کرد این مسئله را گفتن که در تاریخ فلان کتاب فلان نوشته که روزی خلیفۀ ثانی، عمربن خطاب، دید که مردم در حول حجرالاسود اجتماع کردند تجمع کردند و دارند تقبیل میکنند آمد در کنار آن جا ایستاد و گفت شهادت میدهم که تو نه میفهمیو نه میبینی و نه میشنوی و اگر نبود که دیدم رسول خدا تو را بوسید من تو را نمیبوسیدم! این را گفت و رفت. آن وقت این آقای خطیب این مقدار از روایتی را که در کتب خودشان این روایت آمده نقل میکند تتمۀ آن را که در کتب همان جا آمده نمیگوید که بعد از او امیرالمومنین علیه السلام آمد در کنار حجر الاسود ایستاد و گفت شهادت میدهم که تو میبینی و میشنوی و فهم داری و تمام اقرارها و اعترافات بندگان خدا را حفظ میکنی و در روز قیامت شهادت میدهی. این نمیآید بگوید. خب حالا کی معاند است؟ این که دیگر مال شیعه نبوده این که دیگر کتب خودتان است.
آدم مغرض معاند چرا یک تکه را میگویی و یک تکه را نمیگویی؟ چرا نمیگویی؟ یا بگو همۀ روایت دروغ است یا اگر میخواهی نقل بکنی [همۀ آن را نقل کن] چرا؟ چون آن یک تکه موافق مذهب شیعه است، آن را نمیگویی، این است؟ خب آن را شما نگو این را هم آن نمیگوید آن نمیگوید دیگر چیزی نمیماند هر کسی بیاید یک مقدار از مطالب را حذف کند آن مقدارش که با خواستهای خودش و نفسانیات خودش تعارض است آن مقدار را حذف کند و آن بقیه را بگوید خب آن گروه دیگر و مکتب دیگر آن هم یک مقداریش در تعارض است آن هم آن را حذف میکند دیگر هیچی که ته قضیه نمیماند! اینها چیست؟ این عناد است.
جاهل متنسک به جاهلی گفته میشود که معرفت ندارد. فقط یک مشت مسائل را یاد گرفته بدون فهم و بدون درک صحیح و بدون انطباق این مطالب کلی بر جزئیات. و بدون تشخیص ملاک اهم بر ملاک مهم لذا یک مطلب را یاد گرفته همه جا میخواهد همان را انجام بدهد، همه جا میخواهد او را بیاورد همه جا میخواهد آن را مطرد کند در حالی که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.
مرحوم آقا میفرمودند امیرالمومنین علیه السلام که این کار را کرد اگر ما بودیم چه میگفتیم؟ ما همان جاهل متنسک ها! ما چه میگفتیم؟ میگفتیم اِ رسول خدا است که باشد، نماز آقا! نماز دارد قضا میشود فریضۀ الهی است الصلای خیر موضوعٍ ان قبل قبل ما سویها و ان ردت ردّ ماسواها این نماز که از طرف خدا آمده، این فریضۀ الهی که این قدر راجع به آن تأکید شده حالا پیغمبر از خواب بیدار شده که شده! بس است دیگر! نیم ساعت خوابیده بس است دیگر! یک ساعت خوابیده حالا دوباره شب میخوابد! نماز مهم است نماز دارد از بین میرود! ای داد ای هوار که این نماز دارد قضا میشود دیگر آسمان دارد به زمین میآید و دارد دیگر....! پیغمبر را بیدارش کنیم بلند شود برود! دارد نمازمان قضا میشود اهل جهنم میشویم خدا عقاب میکند! اگر ما بودیم آیا این کار را میکردیم یا نمیکردیم؟ حداقل دارم میگویم همین الان رفقا بین خودمان فکر کنیم حتی در ذهن ما میآمد یا نمیآمد؟ میآمد یا نه؟ از یک طرف نگاه به پیغمبر حالا پیغمبر رسول خدا است حالا باشد عیب ندارد حالا بالاخره رسول خدا ولی نماز هم این طرف آن هم نمیشود از او گذشت آن هم...! دوباره میگفتیم حالا یک خورده دیگر صبر کنیم ببینیم چه میشود؟ حداقلش این است که در حال تردید و اینها مسئله را میگذراندیم این حداقلش است حالا یکخورده ظریفتر بودیم پیغمبر را یکخورده میدادیم این طرف تر، شانه را یک تکانی یک سر و صدایی آن هم از خواب بلند میشد اینهایی که من خدمتتان عرض میکنم مسائلی است که با چشم خودم در زمان حیات مرحوم آقا دیدم خودم دیدم از کسی هم نشنیدم عین همین قضایا البته نظایرش به یک ملاک، نظایر همین مسئله را در زمان مرحوم آقا دیدم اینها همان جهال متنسک هستند، همانها، هیچ تفاوتی نمیکند.
ولی مرحوم آقا فرمودند چه؟ نمیدانم گوش دادید این نوار صحبت را یا نه؟ اگر ندادید حتما بروید امشب این مسئله را توجه کنید و ببینید این ولیّ خدا نسبت به حقایق ایمان چه برداشتی داشته؟ چه برداشتی؟ مرحوم آقا میگویند امیرالمومنین میگوید نماز چیست؟ روزه چیست؟ حقیقت دین رسول خدا است حقیقت ایمان رسول خدا است تمام اینها فدای یک تار موی پیغمبر. شما نماز را برای چه میخوانید؟ برای این که به معرفت پیغمبر برسید. روزه برای چه ما میگیریم؟ برای این که به معرفت او برسیم. این همه که من میگویم تمام حقیقت دین امام است برای همین جا است. در نزد یک مسلمان تمام حقیقت وجودی او را رسول خدا و امام معصوم علیه السلام تشکیل میدهد و بس! بقیۀ مسائل در راستای این محوریت ارزش پیدا میکند. میخواهند امام را از بین ببرند ما نماز نخواندیم، نخواندیم که نخواندیم باید برویم امام را نجات بدهیم. امام علیه السلام یک حاجتی دارد و ما فرض بکنید که فلان تکلیف عبادی را انجام ندادیم، باید زمین بگذاریم و برویم به آن حاجت امام علیه السلام بپردازیم، این است دین. امام علیه السلام از انسان تقاضایی دارد و انسان میبیند آن تقاضا با یکی از مسائلی که در اختیار انسان است، آن در تعارض است باید اختیار کنار برود.
امیرالمومنین علیه السلام در آن حال و در آن موقعیت چه احساسی داشت؟ واللَه اگر یک لحظه در ذهن او خطور میکرد که نمازش را نخوانده! غش غش برای خودش میخندید بگذار پیغمبر غروب که سهل است شب هم بخوابد نماز شبمان هم برود نمیدانم مغرب برود عشا برود، برود تا وقتی که پیغمبر استراحت میکند بگذار.... این در ذهنش بودها من دارم میگویم میگویی نه؟ روز قیامت بپرسید ببینید فلانی راست میگفته یا نه؟ من که میگویم این طور بوده، انشاءاللَه که این طور بوده است. یک لحظه در ذهنش خطور نکرد که حالا بیاید رد کند، خطور کند و بیاید رد کند، حالا در ذهن ما خطور میکند، عرض کردم. افراد متفاوتند در بعضی از افراد خطور میکند آن خطور یک خورده میماند جا باز میکند بعد انسان در مقام معارضه برمی آید در مقام مقابله برمیآید ردش میکند دوباره میآید. بعضیها نه! تا میآید قیچی را میزند صاف وسط قطعش میکند، کسی دیگر نیاید، تمام میکنند مسئله را برود. اینها به یک جایی میرسند، اینها.
خدا نکند کسی به وسواس مبتلا شود. مرحوم آقا میفرمودند بزرگترین آفت سلوک وسواس است آنهایی که وسواس دارند هی آب بریزند هی آب بریزند هی وضو بگیرند هی نمیدانم چکار کنند یک مرتبه دو مرتبه سه مرتبه یک نفر در مشهد من سراغ داشتم زمان مرحوم آقا، خودش به من گفت ظهر من میرفتم سر حوض برای وضو چند دقیقه به مغرب نماز ظهر و عصرم را میخواندم! در تابستان که شش هفت ساعت بعدازظهرش است خدا نکند کسی مبتلا به وسواس بشود وسواس یعنی هلاکت. کسی که وسواس دارد نه خدا دارد نه معاد دارد نه دین دارد نه شریعت دارد نه پیغمبر دارد نه اعتقاد دارد، هیچ! تبدیل به یک مجسمه با یک اطوار و افعال مخصوص! یک مجسمه! یک رباط! دیدید رباط یک کاری انجام میدهد، اصلا شعور دارد؟ شعور دارد؟ لذا مرحوم آقا میفرمودند و همین طور بزرگان، مهمترین عبادتی که میتواند در راستای تقرب انسان قرار بگیرد آن عبادتی است که شک در او کمتر باشد.
شما هر نمازی را که خواندید و در آن نماز احساس کردید نسبت به وضو نسبت به قرائت نسبت به حمد و قل هواللَه نسبت به افعال نسبت به اینها کمتر شک کردید آن نماز شما مقربیت آن بیشتر است نه این که بلند شوید دو ساعت بروید وضو بگیرید تا این که شکتان از بین برود نه! آن شک را در درون خودمان از بین ببریم نه این که کار خارج را زیاد کنیم! کار خارج! انسان میتواند با یک لیوان با دولیوان قشنگ وضو بگیرد یک وضویی که رسول خدا گرفت حتی اصباح الوضو یعنی وضو را جیداً و با اصول و به طور صحیح و کامل انجام دادن، انسان با دو لیوان میتواند حتما که لازم نیست یک حوض را روی سر و کله اش خالی کند تا وضو بگیرد هان! برای یک غسل میآیند یک استخر را خالی میکنند که آقا یک غسل بکند! نه آقاجان! با دو لیتر آب انسان میتواند غسل کند یک غسلی که پیغمبر و امام میکرد، آن غسل. با دو لیوان انسان میتواند، دو لیوان هم کمتر، وضو بگیرد مگر چکار میخواهد بکند؟ مگر میخواهد حمام برود؟ نه آقا! این مقدار گفتند انسان باید انجام بدهد، انسان بخواهد اضافه انجام بدهد کم کم نفس میرود میرود میرود به سمت وسواس، این جا را آب ریختم یا نریختم؟ این جا را آب ریختم یا نریختم؟ این جا شد یا نشد؟ برمیگردد دوباره شک دارد در قسمت چپ در قسمت راست همین طور وقتی هم که وضو گرفت وقتی میخواهد نماز بخواند یکدفعه هی آن وضو میآید در ذهنش، این نماز میشود نماز مشکوک! توجه کردید! ولی اگر نه، وضو را گرفت این جا را نگاه کرد آن جا را هم نگاه کرد رفت. وقتی وضو تمام شد باید فرض بر این باشد که هیچ حکمیبرای وضو نیامده است، خدا نماز را بی وضو از ما میخواهد این طور ما باید به نماز برسیم، این میشود نماز نماز یقینی. نمازی که انسان وقتی که میخواهد بخواند دیگر موانع و صوارف نمیآید از توجه و ارتکاز به آن مبدأ منحرف کند و صارف کند چطور ممکن است که این دو جنبه برای انسان در آن واحد بماند؟ از یک طرف انسان توجه به خدا کند از یک طرف هی میآید وضویم درست بود یا نه؟ چطور با هم جوردر میآید؟ اینها مانعی الجمع هستند.
پس نماز کسی که وسواس دارد باطل است، نه باطل باطل ظاهر شیء، باطل از نظر ملائکه. ملائکه این نماز را بالا نمیبرند آن نماز را همان جا بر سر خودش میکوبند این نماز مبارک خودت باشد این نماز چیزی نیست ما ببریم بالا! هان! انسان وقتی که میخواهد برود در بازار در جیبش باید چی بگذارد! پول باید بگذارد حالا اگر یک مشت کاغذ گذاشت یک مشت نخودچی گذاشت کجا میخواهد برود؟ ملائکه میخواهند نماز را ببرند پیش پروردگار، چی را میخواهند ببرند؟ وسواس آقا را ببرند؟ شکیات آقا را ببرند؟ افکار پوچ آقا را ببرند؟ نمازی را که جنگها در آن نماز اتفاق میافتد صلحها اتفاق میافتد بَه بَه بَه! بده بستانها در آن نماز، اگر یک دستگاهی این امروزیها خیلی خوب است انشاءاللَه به این جا برسند همین تکنیک و تکنولوژی امروزی یک دستگاهی یک جا نصب کنند از آن مسائلی که در حین نماز در مغز و نفس و ذهن انسان خطور میکند آنها را ضبط کنند و انسان تماشا کند آن وقت همۀ افراد باید استعفا بدهند بروند خانۀ خودشان، دیگر کسی نباید بیاید، آن وقت معلوم میشود چند نفر به درد امام جماعت میخورد؟ ها؟ آن وقت معلوم میشود که این نمازها چه مقدارش مقرب است؟ در نماز جنگ یا اباالفضل! در نماز چک و سفته! معامله تجارت بساطی بساطی است! یعنی بهترین موقعی که نفس و فکر انسان برای تجهیز این امور خداوند قرار داده این دو رکعت نماز است! از موقع خواب بهتر است از موقع آرامش....! این نماز بسیار چیز خوبی است برای حل و فصل مسائل مملکتی و مسائل اجتماعی و مسائل شخصی! خیلی خوب چیزی است قدر این نماز را بدانیم!
حالا ملائکه میخواهند این نماز را ببرند بالا، کجایش را ببرند؟ خدا میگوید کجایش را میخواهید برای من بیاورید؟ یکی از همان اول اللَه اکبر رفت در جنگ و کره زمین را طی کرد و کرۀ قمر هم رفت وآن را کوبید و آن را چیز کرد و یک تهمت به این زد و یک غیبت از آن کرد یک برنامه برای فردایش ریخت و یک اللَه اکبر و لا الضالین و حمد و سجده و رکوع و تشهد حالا چی را میخواهی برای من بیاوری؟ آن هم از شکیاتش که از اول نمیداند وضویش درست بوده؟ با طهارت انجام داده؟ این به همه جا توجه کرده غیر از منِ بیچاره، خدا دارد میگوید، به همه جا سر زد غیر از من، همه جا رفت غیر از من. ولی اولیاء خدا این را نمیگویند میگویند آقاجان موقعی که میخواهی نماز بخوانی یک چند دقیقه بگیر بنشین، خودت را از هر چه در اطرافت گذشته تخلیه کن و تجرید کن خالی کن در بیرون منزل چه بر تو گذشته؟ گذشته، همه را دور بریز، از افکاری که تا به حال داشتی بیرون بیا، وقتی که آرامش پیدا کنی نه این که بروی دم دستشویی فورا وضو بگیری و همان جا وسط راه اللَه اکبر بگویی تا وقتی به آن جا میرسی به رکوع رفته باشی نه! بیا چند دقیقه بنشین، خودت را از تمام این افکار تخلیه کن وقتی آرامش پیدا کردی بلند شو نماز بخوان.
آن وقت در آن موقع، توجه که میخواهی بکنی توجهت باید به من باشد نه این که توجه تو به غین و عین و صاد و واو و از آن جایش بگویم از آن جا بگویم از این جا بگویم رعایت تلفظ در حمد و سوره و اذکار نماز واجب است به این معنا که انسان باید تلفظ را قبل از نماز به نحو صحیح تمرین کند و الفاظ را بر طبق مخارج شرعی و وضعی خودش ادا کند اما نه این که در وقت نماز ذهنش و فکرش روی تلفظ برود، اشتباه نکنید رفقا، این غلط است. کسی که نماز میخواند باید به نحو عادی الفاظ را از مخارج ادا کند اما همین که بخواهد ذهن را بیاورد و الفاظ را از مخارج ادا کند اشتباه کرده. در موقع نماز انسان نباید به الفاظ توجه کند تصحیح الفاظ و مخارج قبل از نماز باید باشد و این واجب است و همین طور است. قبل از نماز البته این نه به آن معنایی که انسان آن قدر خود را به مشقت بیاندازد که از اصل مسئله بیافتد، نه به قدر امکان، به قدر امکان. به قدر امکان انسان باید الفاظ و مخارج خودش را تصحیح کند و بعد نمازش را بخواند و این مسئله در نمازها هم فرقی نمیکند نماز صبح با نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا و نماز نافله، نماز واجب نماز آیات نماز روز عید فطر نماز روز عید قربان همۀ اینها یکی است، نماز احرام و نماز طواف هم فرقی نمیکند خیال نکنید در نماز طواف انسان باید حتما، آن جا دیگر فرق میکند! خیال نکنید! در نماز طواف باید انسان از اول الحمدلله همچنین ح را بگوید که به خا تبدیل شود و عینش را...! نه آقاجان! نماز طواف با نماز صبحی که میخوانید یکی است و یک حکم دارد اگر نماز صبح درست است نماز طواف هم درست است اگر نماز صبحتان باطل است نماز طوافت هم باطل است نائب گرفتن و یکی دیگر را نیابت کردن، همۀ اینها اضافی است و غیر ضروری و بدون فایده. انسان باید نماز طواف را خودش بخواند. آن نیابت در صورتی است که انسان عاجز باشد زنی نتواند انجام بدهد موقعیتش موقعیت غیر استعدادِ برای انجام عبادات باشد نمازی از انسان فوت شده و انسان شخصی را نائب میکند نه این که حاجی که در مکه است و دارد صاف صاف راه میرود نماز صبح میخواند نماز مغرب و عشا هم میخواند به نماز طواف که میرسد میگویند بیاید نیابت کند! نخیر! این حاجی باید همان نماز را در موقع طواف بخواند آن هم نه این که هی عین و غین و...! نه! در نماز طواف باید بدانید این تنها نمازی است که از شما توجه را خواستند تمام توجهتان را باید به سمت او ببرید. چقدر ما دور شدیم از واقعیت؟
من وقتی که داشتم نماز طواف میخواندم خب دیدم که جایی که ایستادم شلوغ نیست مزاحم کسی هم نیستم شاید حدود بیست دقیقه بیست و پنج دقیقه نماز طواف من طول کشید سورههای بزرگ شروع کردم خواندن التفات میکنید! این نماز دیگر گیر نمیآید حالا ما آمدیم این موقعیت بسیار عالی را که خدا در اختیار انسان قرار داده تبدیل میکنیم به یک مسئلۀ هیولایی که برای فرار از آن هیولا به هر کیفیتی و به هر قسمیما انجام میدهیم اقدام میکنیم اولا سورههای خیلی کوچک انتخاب میکنیم و بعد هم در کیفیت قرائت دقت میکنیم بعد هم یک نفر دیگر را نائب میکنیم. تمام اینها دور شدن از مقصد و گرایش به پوست و دور انداختن حقیقت و مغز مطلب است، تمام اینها. ائمه علیهم السلام و شریعت رسول خدا ما را به تقرب دعوت کرده است نه به لفّاظی و قرائت از مخارج.
یکی از رفقا بود دو سه سال پیش که مشرف شده بودیم یک نفر با یک نفر برخورد کرده بود از افراد، از معممین و گفته بود که ما چه کنیم؟ دستورالعملی که ایشان داده بود به او و به سایر افراد این بود که سعی کنید عباداتتان را از مخارج ادا کنید این دستورالعمل و...! من هم گفتم خب بله این آقایی که پیش آن آقا باشد دستورالعملش هم باید این باشد! سعی کنید که الفاظِ در عبارات و دعاها را از مخارج ادا کنید! نتیجۀ حج و عمره و سعی و صفا این شد! حالا نگاه کنید حجی که اولیاء انجام میدهند آن چه حکایتی دارد؟ چه داستانها؟ آن مطالبی که مرحوم آقا در کتاب خودشان از آقای حداد و همین طور نسبت به خودشان راجع به حقایق حج و کیفیت انجام عبادات بیان کردند آن کجا؟ آن کجا؟
امام علیه السلام میفرماید تعرف مراتب شیعتنا بمقدار معرفتهم1 مراتب شیعۀ ما را به مقدار شناختشان ازما بدانید که نسبت به ما چقدر شناخت دارند؟ نسبت به ما چقدر شناخت دارند؟ معرفتشان نسبت به ما چقدر است؟ چقدر از حقیقت ولایت را درک کردند؟ چه مقدار از مراتب وجودی امام را در وجود خودشان یافتهاند و احساس کردند؟ بله! یک نفر میآید درس میخواند بعد از هشتاد سال میگوید امام با غیرامام هیچ فرق نمیکند، نه قدرتی دارد نه علمیدارد نه هیچی، خدا بخواهد قرار میدهد نخواهد قرار نمیدهد! این یکی. یکی هم وجود خود را با وجود امام علیه السلام متحد میبیند و خود را فانی در امام علیه السلام میبیند و با تمام شوائب وجودی خودش آن حقایق را مسّ کرده و لمس کرده و مشاهده کرده و وجدان کرده، اینها هر دو یکی هستند؟ معرفت در هر دوی اینها به یک میزان است؟ در هر دو به یک میزان است؟ این کسی که در کتابش میآید و مینویسد گرچه خودش از اهل فقه و فهم است که اشکال ندارد امام علیه السلام در این گونه مسائل اشتباه کند، در مسائل کرّ و این قضایا اشتباه کند، خب اینها گاهی اتفاق میافتد برای ایشان و آن کسی که میگوید بدون نفس امام ذرهای در عالم وجود قرار و مکین ندارد یکی است؟ یکی است؟ اینها مطالبی است که با این گونه علوم و با این گونه فنون به دست نمیآید آقاجان! اینها چیز دیگری را میطلبد راه دیگری را میطلبد.
خب به نظر میرسد که وقت تمام شده، امیدواریم که خداوند ما را نسبت به حقایق بیدار کند چشمان ما را باز کند و از تخیلات و توهمات و اعتبارات بیرون بیاورد. آن چه که موجب سدّ راه و طریق انسان است جایگزینی اعتبارات به جای حقایق، این است قضیه. این مطلب حل بشود راه انسان باز میشود. انسان مطالب واقعی را به ثمن بخس، به اعتبارات و مسائل مجاز نفروشد و بداند که راهی که ما در پیش داریم و بازاری که متاع ما را عرضه میکنند، در آن بازار از اعتباریات و از مجاز خبری نیست، خبری نیست. در آیۀ شریفه میفرماید فاما من ثقلت موازینه فهو فی عیشی راضیه و اما من خفت موازینه فامه هاویه آن کسانی که در روز قیامت میزان عمل آنها سنگین است، تصور نکنید که در روز قیامت دو کفه دارد، در روز قیامت ترازوی خدا یک کفه است دو کفه نیست نماز انسان را میآورند در میزان عمل قرار میدهند آن مقداری که در نماز شک نداریم آن مقداری که توجه به او داریم نه این که هی مخارج را ادا کنیم.
من یک وقتی یک جایی بودم صدای بلندگو هم بود و امام جماعت داشت نماز مغرب میخواند جمعیت زیادی هم بودند. سورۀ و التین و الزیتون و طور سینین را داشت میخواند من دیدم این بنده خدا تمام وجودش را این قرائت از مخارج گرفته و التین و الزیتون و طور سینین! آخر تو چه میفهمیاین چه شده؟ این همین نمازی است که همین ها دارند در بلاد دیگر، ائمه جماعات قشتنگتر هم تازه میخوانند. شما اگر واقعا در آن موقع نگاه کنید به کیفیت قرائت آنها واقعا احساس نمیکنید که تمام هم و غمش را قرار داده که این آیات قرآن، طنینی که میاندازد در این آیات قرآن، ترنمیکه دارد میکند در این آیات قرآن، کیفیت ادای این الفاظ به نحوی باشد که بعد از نماز موجب اعجاب و تحسین مستمعین قرار بگیرد! غیر از این است؟ همه این را میگویند. از اول تا آخر هی سعی کرد عبارت را این طور [کند.] این هم که همین است هیچ فرقی نمیکند هیچ تفاوتی نمیکند.
خداوند به ما توفیق بدهد که آن چه را که موجب حیات ما است آن را به کار ببندیم و آن چه را که ما را از رسیدن به مقصد و مقصود دور میکند و در حیطۀ محدودیت کثرتی خودش گرفتار میکند، خداوند ما را حفظ کند و مصون و محفوظ بدارد .
اللَهم صل علی محمد و آل محمد