گروه پرسشاخلاق وعرفان
کدرهگیری 664
تاریخ ثبت 1439/02/15
آیت‌اللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی

علامه طباطبائی و نظریه بقاء عین ثابت


بسم اللَه الرحمن الرحيم

با توجه به اينكه آقاي علامه طباطبائي در ابتدا اعتقادي به فناء در ذات نداشته‌اند و بواسطه علامه طهراني برايشان اثبات شده است و اين امر در زماني بوده است كه ايشان استاد نداشته است و فنا بدست نمي‌آيد مگر كسي استاد كامل داشته باشد ايشان چگونه به فنا دست يافته در حالي كه استادش آقاي قاضي در آن زمان حيات نداشته اند؟

بسم اللَه الرحمن الرحيم

در ارتباط با اين سؤال نكاتي وجود دارد كه بايد بدان پرداخته شود .

اوّل اينكه: مسئله مورد بحث بين مرحوم علامه طباطبائي و مرحوم علامه طهراني در تحقّق فناء ذاتي و اضمحلال واقعي و بالكلية نفس انسان در ذات احديّت بوده است. مرحوم علامه طباطبائي هم در مقام ثبوت به اين مرتبه نرسيده بودند و هم در مقام اثبات منكر اين مسئله شده بودند. امّا مرحوم علامه طهراني در مقام ثبوت خدا عالم تر است و در مقام اثبات، اثبات اين مرتبه را براي سالك مي نمودند، پس اين مطلب صرفاً يك بحث علمي بوده است و قبول و پذيرش علامه طباطبائي رضوان اللَه عليه و اعتقاد به اين مرتبه هيچ ارتباطي به سلوك عملي ايشان در آن زمان ندارد. چه بسا ممكن است انسان به مطلبي معتقد شود امّا خود هنوز به آن مطلب نرسيده باشد.

دوّم اينكه: كيفيّت سير سالك نزد استاد متفاوت است. در بعضي از مواقع كيفيّت سير اقتضاء مي كند كه سالك به توسط نفس ولي حيّ از مرتبة تعيّن و تشخّص عبور داده شود و به مرحلة اطلاق و محوضت ذات كه همان فناء ذاتي است وارد شود. در اين سير حضور خارجي استاد كامل لازم است و بدون آن اين سير محقّق نخواهد شد. و در بعضي از مواقع كيفيّت سير نزد استاد كامل اقتضاء ميكند كه سالك پس از طي مراحل و منازلي با نوجّه به مراقبت و ذكر و فكر و استمداد از وليّ حيّ حضرت بقية اللَه ارواحنا فداه بتواند خود به استمرار سير و سلوك ادامه دهد و وارد به حريم ذات احديّت گردد و به مرتبه فناء ذاتي برسد، و خود را از عالم تعيّنات برهاند البته وجود امام حيّ عليه السّلام نقش اساسي و تعيين كننده را در هر دو نحوه و كيفيّت سير سالك ايفاء خواهد نمود. و بسياري از اولياء الهي به اين طريق به مقام فناء رسيده اند چنانچه مرحوم علامه طهراني قدّس اللَه سرّه درباره مرحوم حاج سيّد هاشم حدّاد رضوان اللَه عليه اين چنين ميفرمودند و اضافه مينمودند كه بعضي از اساتيد عرفان و اولياي الهي بذر سلوك و سیر الي اللَه را در نفس سالك ميپاشند و آنرا در اعماق سرّ و ضمير او قرار ميدهند و در اين صورت ديگر كار سالك چندان مشكل نخواهد بود و شيوه سلوك مرحوم قاضي با شاگردانشان اين چنين بوده است. كما اينكه گاهي از اوقات كنايةً نيز از روش خود به اين نحو پرده برمي داشتند. البته ناگفته نماند كه اين روش الزاماً براي هر شاگردي كه خدمت آنها ميرسيد نبوده است و انتخاب اين روش در تشخيص آن براي بعضي از شاگردان فقط و فقط منوط به تشخيص و صلاحديد استاد دارد. بنابراين چه اشكالي دارد كه مرحوم علامه طباطبائي نيز مشمول اين قسم از تربيت و تكامل و سير بوده است. و در آخر عمر به اين رتبه نائل آمده است و خلعت تجرد و فناء را پس از ارتحال استاد خود مرحوم قاضي در بر كرده باشد.

سوّم اينكه: خداوند متعال مسبّب الاسباب است و اليه يرجع الامر كلّه و هو علي كل شيء قدير . و هم او قادر بر هر امري است و هو المؤيّد و الموفّق و ممكن است بواسطه جذبه اي در شرائط خاصّ اين حقيقت براي سالك تجلي نمايد و يا به توسط نفس وليّ كاملي و لو اينكه استاد ظاهري آن سالك نباشد اين سير و عبور تحقّق يابد.