110

جلسه ۱۱۰

2372
مشاهده متن

پدیدآورآیت‌اللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی

گروهفقه

مجموعهاحرام از محاذات میقات


توضیحات

احرام از محاذات میقات - نظریه مختار استاد (1) - 06-05-1432
/10
پی دی اف پی دی اف موبایل ورد صوت

جلسه ۱۱۰

1
  • أعوذ باللَه من الشیطان الرجیم

  • بسم اللَه الرحمن الرحیم

  • در مورد میقات و محاذی با میقات عرض شد که چنانچه در ادله‌ای که طرفین موافقین و مؤیّدین کفایت محاذاة با میقات ذکر کردند مثل مرحوم والد رضوان اللَه علیه همان طوری که در این ادله تأمل است، نسبت به نافین کفایت احرام از محاذاة میقات هم این مسئله موجود است یعنی نافین از روایاتی که تعیین مواقیت خاصه را می‌کند خواستند استفاده کنند برای نفی جواز محاذاة میقات لغیر هذه الامکنه. 

  • طبعا دلیلی که می‌توان نسبت به این مسئله اقامه کرد همان عدم صراحت در روایت است برای غیر اهل یعنی مواقیت الّتی وقتها رسول اللَه داریم و لایجوز لاحد ان یمرّ إلا ان یُحرِم لاهلهاً است که أن یُحرم دون المیقات نسبت به این مسئله ما می‌بینیم که روایات در این مورد روایاتی که دلالت بکنند برای این که میقات برای همۀ افراد است هم لاهلها و هم لغیر اهلها این مسئله به طور صراحت نیست بله یک ایمائی به این مسئله دارد، تلمیحی به این مسئله هست اما این که به طور تصریح باشد نیست که ما بخواهیم این صراحت را بر عمومات فرض کنید که جواز احرام یا به اصطلاح به مقتضای اصل برائت بخواهید غلبه بدهید و آن مورد خاص را استثنا بزنید که مسئله مربوط می‌شود به مدینه و افرادی که در مدینه اقام بها شهرا ثم نوی ان یخرج من المیقات من غیر طریق ذی‌الحلیفه حضرت می‌فرمایند که باید ستة امیال از مدینه خارج شود و بعد به اصطلاح وقتی که محاذاة قرار گرفت آن احرام را ببندد این مسئله مشخص است که همچنین تصریحی در این جا وجود ندارد که موجب تخصیص شود.

  • بله هست که میقات برای مثلا افرادی است که از آن میقات عبور می‌کنند این مواقیت وقّتها رسول اللَه که ما در این زمینه این مسئله را گفتیم البته انشاءاللَه در بحث فردا دقیقا به بعضی از روایاتی که می‌توانیم استناد کنیم هست مثلا فرض کنید که یکی از آن روایاتی که قابل استناد است برای نافین مطلب، روایت عبداللَه بن جعفر حمیری است که می‌فرماید روایت سند عن علی بن جعفر است عن اخیه موسی بن جعفر قال سئلته عن رجل ترک الاحرام این «سئلته عن رجل ترک الاحرام»، ندارد که کی و چه شخصی و اهل کجا، به طور مطلق ذکر کرده است حتی انتهی الی الحرم کیف یصنع حضرت می‌فرمایند که یرجع الی میقات اهل بلاده به میقات خودش باید برگردد الذی یُحرمون منه فیحرم در این جا دارد که از این میقات در این جا نمی‌تواند جای دیگری برود یعنی نمی‌تواند برود از جای دیگر احرام ببندد حضرت در این جا می‌توانند بگویند محاذاة با میقات هم می‌تواند احرام ببندد دیگر چرا بیاید بگوید که این همه راه را رفته است، تعمداً هم که نرفته است سهوا رفته است هیچ آدمی ‌نمی‌آ‌ید تعمدا یک عمل خلافی را انجام بدهد بعد هم بلند شود بیاید سوال کند که چه کنم معلوم است که اشتباه کرده است نتوانسته متوجه نشده است خیال کرده که تا حرم می‌رسد می‌تواند احرام ببندد تا آن جا مجاز است راحت باشد مثلا حالا چند روزی همین طور در حال احرام و مضیقۀ احرام نباشد خب این که می‌آید سوال می‌کند حضرت می‌فرماید برگردد به خود میقات، در حالتی که در برگشت به خود میقات محاذاة هم هست محاذاة با میقات هم وجود دارد و این دلیل بر این می‌شود که خود میقات در این جا به اصطلاح مورد نظر است و نه این که از هر جا که شد می‌تواند شخص احرام ببندد از هر جا که برایش مقدور است یا حضرت ممکن بود بفرمایند که یرجع الی احد المواقیت میقات، میقات است دیگر میقات است دیگر تفاوت نمی‌کند.

جلسه ۱۱۰

2
  • همان طوری که سائل شخص را به طور مطلق ذکر کرده است پاسخ حضرت می‌تواند مطلق باشد یرجع الی میقات من المواقیت فیحرم منه خب چرا حضرت می‌فرمایند یرجع الی میقات اهل بلده از همان جا بایستی که احرام ببندد؟ منظور ما نسبت به خصوص این مسئله نمی‌خواهیم بگوییم که این مسئله در اینجا تصریح بر این است که کسی از جای دیگر نمی‌تواند ولی حداقل دلالت بر این دارد که محاذاة با میقات نمی‌شود نسبت به این مسئله که تصریح است یعنی در این جا به اصطلاح انتزاع مفهوم می‌شود کسی که داخل در حرم شده است چند تا محاذاة با میقات را رد کرده است ولی حضرت می‌فرمایند که هیچ کدام اینها کفایت نمی‌کند باید برگردد در ذوالحلیفه یا جحفه وامثالها اهل بلده روایت هم روایت صحیحی است روایت در قرب الاسناد است از عبداللَه جعفر حمیری است از عبداللَه بن اسد و عن جدّه علی بن جعفر عن اخیه موسی بن جعفر 

  • یا مثلا در روایت دیگر داریم سئلته عن رجل ترک الاحرام حتی انتهی الی الحرم فاحرم قبل أن یدخله قال ان کان فعل ذلک جاهلا ... مکانه لیقضی فان ذلک یَجزیه ان شاءاللَه و ان رجع الی میقات الذی یُحرم منه اهلُ بلده فانه افضل البته در این جا روایت تقریبا یک توسعه‌ای داده که اگر جاهل باشد یک ترخیصی داده شده است که به احرام از ادنی الحل است این در این جا برای او مجزی است که مرحوم صاحب وسائل این را در این جا حمل بر حجّ صِبیان کردند ولی اصلاً ارتباطی به حجّ صِبیان ندارد مربوط به تعبیر تعبیری بی حساب است یا می‌شود حمل شود بر این که سختی در این جا برای او هست ولی در روایات دیگری داریم که مثل روایت موسی بن جعفر که حضرت می‌فرمایند باید برگردد و حتی حالت تشدید در آن هست.

  • یک روایت دیگر که روایت محمد بن یعقوب صاحب کافی است از حّماد و حلبی سئلت عن اباعبداللَه عن رجل نسی ان یحرم حتی دخل الحرم قال أبی یخرج الی میقات اهل ارضه باید برگردد همان میقات اهل خودش نمی‌تواند از جای دیگر محرم شود این هم مربوط به نسیان است فان خشی ان یفوته الحج در این جا احرم من مکا نه اما در صورت توسعه در وقت نمی‌تواند از همان ادنی الحل و احرام ببندد فان استطاع اَن یَخرج من الحرم فالیخرج ثم فلیحرم. 

جلسه ۱۱۰

3
  • در مقابل این مربوط به خوف وقت است عبداللَه بن سنان قال سئلت اباعبداللَه علیه السلام عن رجل مرّ علی الوقت الذی یحرم الناس منه فنسی او جهل فلم یحرم حتی اتی مکّهَ فخاف اِن رجع الی الوقت ان یفوته الحج فقال یخرج من الحرم و یحرم این همان دلالت بر ادنی الحل می‌کند در صورتی که خوف وقت است و در صورت عدم خوف وقت باید برگردد این هیچ دلیلی بر این مسئله نیست

  • یا در این روایت ابوالصباح کنانی قال سئلت اباعبداللَه علیه السلام عن رجل جَهِل ان یحرم حتی دخل المکّة کیف یَصنع؟ قال یخرج من الحرم ثم یُحلّ بالحج مثل همین مطلب است که البته این جا ما می‌توانیم در این جا یک استبصاری کنیم که هنوز حالا وقتش نیامده یعنی فرصت برای رسیدن به این مسئله که در مورد تفاوت در مورد نسیان و جهل و در عمد در صورت خوف از فوت یا عدم خوف از فوت و یا در صورت مشقت و ضیق و وجود مرض و اینها چه خصوصیات و تفاوتهایی در این جا وجود دارد اینها را می‌آ‌ییم خدمتتان عرض می‌کنیم.

  • یک مطلبی را من الان عرض کنم من خیال می‌کنم این مسئله را خدمت شما گفتم ولی بخصوص در این قضیه شما حتما بروید و این کار را انجام بدهید ببینید روایاتی که ما داریم مختلف است یعنی یک کاری است که مجتهد و مستنبط قطعا باید این را انجام بدهد برای تسهیل در رسیدن به مطلب تسهیل و تسریع برای این باید این مطلب انجام شود واین دیگر همیشه دَیدَن شما باشد روایاتی که الان از امام علیه السلام به دست ما رسیده است خود ما که در آن جا حضور نداشتیم راوی این روایت آمده سؤال کرده مطلبی آمده پرسیده و حضرت به مقتضای سؤالی که خود او کرده پاسخش را می‌دهند دأب ائمه هیچ وقت بر این نبوده که در سؤالی که می‌شود رعایت مسائل دیگر و جهات دیگر هم در آن سوال شود گاهی اوقات صلاح می‌دیدند یک قدری دایرۀ پاسخ را وسیعتر می‌کردند از آن سوالی که مطرح شده و این یک قضیه‌ای است که برای ما مشکل ایجاد کرده است یعنی برای یک مجتهد وقتی که می‌خواهد مراجعه کند به کلام امام علیه السلام با توجه به فروع مختلفی که در ذهن دارد و با توجه به شقوق مختلفی که می‌تواند مسئله پیدا کند، دچار اشکال می‌شود اگر امام باشد، از امام می‌پرسد مثلا فرض کنید گاهی اوقات می‌آیند از انسان سوال می‌کنند انسان یک چیزی می‌گوید آنها هم فرض کنید که یک حرفی می‌زند سوالی می‌کنند انسان مطابق با او جواب می‌دهد بعد شروع می‌کند همان را به شکل دیگر آدم می‌بیند مسئله فرق کرد یک جواب می‌دهد بعد شروع می‌کند یکی آمده بود از من پرسیده بود یک قضیه حدود ده دوازده مورد این آمد تفریع فروع کرد که هر کدام از اینها متفاوت بود بعضی نقاط مشترک داشت بعضی نداشت خلاصه قضیه این است که آن راوی که وقتی می‌آید سوال می‌کند این جا است که من می‌گویم انسان باید به همۀ جوانب اطلاع داشته باشد و فضایی که امام در آن فضا دارد صحبت می‌کند مطلّع باشد این راوی که می‌آید که الان مسئله را سؤال می‌کند البته من این را هم از مرحوم آقا یک وقت یادم است الان یادم آمد که شنیدم مرحوم آقاشیخ حسین حلّی رحمت اللَه علیه ایشان هم توصیه به این کرده بود همین الان اتفاقا یادم آمد عجیب است غافل بودم از این قضیه که ایشان یک همچنین مطلبی رفته بودند در منزل ایشان به اصطلاح روز جمعه بوده مثل این که نشسته بودند دیدند که ایشان دارند روایت می‌خوانند گفتند که آقاسیدمحمدحسین من دارم درس فردا را دارم دسته بندی می‌کنم تا این که هیچ کدام از این موارد جایش با دیگری تغییر نکند مرحوم آقاشیخ که خیلی مرد متضلّعی بوده و خیلی در تشقیق شقوق و فروع دین قوی بوده است و استاد ما مرحوم آیت اللَه حائری هم یک همچنین مسئله‌ای را از ایشان به یاد دارم که خیلی در این قضیه به گردن خود ما حق داشت که در چند سالی که پیش ایشان بودم واقعا خیلی از ایشان ا ستفاده کردم و در این نقطه و در این قضیه نسبت به بقیّه ایشان امتیازاتی داشتند این مطلب مسئله‌ای هست که طبعا یک مجتهد در قبال این قضیه می‌ماند که چه کند و مسائل مختلفی پیش می‌آید در سایر جاها نگاه می‌کند می‌بیند که نسبت به جهل یا نسیان تفاوتهایی هم قائل شدند در بعضی جاها می‌بیند که دربارۀ‌ حرج و امثال ذلک استثناهایی وجود دارد و امثال ذلک در این مورد هم می‌بیند که این مورد هم جزو همان موارد هست یا نیست این یک مطلب. 

جلسه ۱۱۰

4
  • دوم پاسخی را که امام علیه السلام می‌دهد از کجا شخص راوی عینا و دقیقا بیان کرده است؟ حالا با اصل عدم خطا و امثال ذلک یک چیزهایی با این اصل می‌آییم می‌چسبانیم ولی واقع قضیه این نیست که هر کسی پیش امام می‌رفته قلم و کاغذ دستش بوده است و مثل ما که همیشه در جیبمان یک کاغذ است و قلم هم سعی می‌کنیم باشد که هر وقت یک نکته‌ای چیزی به دست می‌‌آوریم همان موقع بنویسیم و ثبت کنیم این طور که اینها نبودند اینها می‌‌آمدند مسئله می‌پرسیدند دیگر دنبال این نبودند که بیایند سوال امام را بردارند به بقیه منتقل کنند بعد می‌رفتند در خانه این قضیه را نقل می‌کردند این هم برای آن نقل می‌کردند حالا یکی دنگش می‌گرفت که بنویسد این واسطه‌هایی که در این جا نقل شده است چه بسا دخل و تصرفاتی در این الفاظ به وجود آمده است مرحوم آقا به بنده می‌فرمودند من در مشهد یک حرفی را می‌زنم تا به قم می‌رسد می‌شود صد و هشتاد درجه عوض می‌شود، به خود بنده می‌گفتند، این برای خود بنده دهها و صدها مورد اتفاق افتاده است که یک حرفی را به یکی از دوستان زدم بعد که دوباره چرخیده به گوش خودم رسیده صد و هشتاد درجه فرق دارد من کی یک همچنین حرفی زدم؟ من به ارواح همۀ ‌اول و آخر فاتحه می‌خوانیم اگر یک همچنین قضیه را من گفته باشم. یک واو عوض شود یک واو عوض شود آن فاء را عوض می‌کند آن سومی‌ یک «ثمّ» را می‌گذارد رویش بقیه... یکدفعه می‌بینی اصلا یک دیگری درآمد آن چه گفته و این چیز دیگری را شنیده است.

  • یک وقت یک کسی از من سوالی کرد دو نفر بودند من گفتم من در این مسئله سکوت می‌کنم آن طرف دیگر رفته بود این را گفته بود که من به این قضیه کاری ندارم آقا چی؟ من گفتم من در این قضیه سکوت می‌کنم این یک معنا دارد من به این قضیه کاری ندارم یک معنا و بار منفی دارد. کی من به شما گفتم کاری ندارم که رفتی این را این جوری نقل کردی؟ آدم حرف هم نمی‌تواند بزند آدم حرف هم دیگر نمی‌تواند بزند من گفتم سکوت می‌کنم تو برو همین را بگو کاری ندارم که من نگفتم حالا این کم کم آن است بعد دیگر دیگر همین طور به آن اضافه می‌شود علی کل حال این مسئله خیلی زیاد است این را که من عرض کردم مسئلۀ خیلی مهمی‌است که هم خودمان در مسائل علمی‌و فنّی این مسئله را متوجه باشیم و بدانیم هر چیزی که در روایت است این را نمی‌شود قبول کرد باید اگر مستفیض است یا تواتر است این مطلبی است که قابل توجه است. 

جلسه ۱۱۰

5
  • بیخود علامه طباطبایی و دیگران نمی‌فرمودند که آقا به خبر واحد نمی‌شود تمسّک کرد به خاطر همین قضیه است این قدر مخالفت چطور می‌شود امام یک حرف را بزند ده نفر ده جور نقل کنند ده جور نقل کنند ما روایاتی که می‌بینم ناقل روایت یکی است عبداللَه بن سنان است ولی چند نفر همین که سند می‌آید اتصال پیدا می‌کند می‌آید پایین یکدفعه می‌بینیم این در تهذیب یک جور است در کافی یک جور دیگر است ده دفعه که نیامده عبداللَه بن سنان یک چیزی را بپرسد یکدفعه پرسیده است ولی چطور شد این در تهذیب به یک شکل در آمده است در کافی به شکل دیگر درآمده است در من لایحضره الفقیه فرض کنید که به نحو دیگر. این به خاطر همین است این که آمده برای این نقل کرده است یک ف اضافه کرده است نمی‌گوییم عمد بوده است خدای نکرده نسبت به عمد به اصحاب نمی‌دهیم ولی اشتباه بوده است می‌گویم در جایی که بنده با بعضی از اقوام در حضور خود مرحوم آقا بودیم و مطلبی را شنیدم بعد شنیدم که این مطلب از قول بعضی اصلا درست یک جور دیگر نقل شده است جایی که برای خود بنده این قضیه اتفاق افتاده است دیگر حالا شما بدانید که برای افرادی که طبعا خیلی اشراف بر مسائل ندارند و مطالب را از بزرگان نقل می‌کنند دیگر چه یعنی کسانی که خلاصه مدعی اشراف بر مسائلند اصلا چیز دیگری می‌گویند حالا دیگر وای به حال این که این بیفتد در دست عوام الناس دیگر می‌آیند درستش می‌کنند چنان درست می‌کنند که ... اصحاب هم این طور بودند.

  • بله داشتیم بعضی می‌آمدند و عین آن مطالب را می‌نوشتند حتی در عین آن مطالب را نوشتن ممکن است اختلاف باشد یک وقت ما در مجلسی بودیم رفقا دوستان اتفاقا از افراد تحصیل کرده هم بوده است و از دوستان و بسیار مرد محترم، مرحوم آقا صحبت می‌کردند و آن هم داشت می‌نوشت اتفاقا برحسب اتفاق چشمم افتاد به صحبت دیدم آن که می‌نوشته با آن که آقا می‌گوید دو تا است گفتم آقا این که نوشتی اشتباه است آقا این را می‌گویند، همان جا درست کرد، حالا من که همه را ندیدم چطور می‌شود که انسان هم گوشش کار کند صددرصد و هم فکرش کار کند صددرصد این که گوش می‌شنود با این که می‌نویسد یکی باشد خب نتیجه همین دیگر و بعد می‌گوید من خودم در مجلس بودم و نوشتم ولی غلط نوشته است چرا؟ چون انسان وقتی که ذهنش متوجه جهات مختلف است و جوارح و جوانح مختلف است طبعا این توجه تقسیم می‌شود سی درصد می‌رود آن گوشی که باید صددرصد بشنود می‌شود شصت درصد چهل درصد کم می‌آورد بعد فکرش تطبیق کردنش نمی‌دانم یک کاغذ را که برمی‌داری آماده کنی که بنویسی، دو تا کلمه رفت! 

جلسه ۱۱۰

6
  • تلمیذ: ..............؟

  • استاد: نه! و نظر فی احکامنا و حلالنا و حرام نظر را چرا نمی‌گویید مجتهد باشد مگر خود حضرت نمی‌فرمایند که خُذ بأوثقهما وأتقاهما و اعلمها اگر فرض کنید که صرف ضبط صوت و سی دی مورد نظر امام باشد دیگر اعلمهما در این جا چه معنا دارد؟ و نَظَر فی احکامنا و حلالنا و حرامنا یعنی اهل اجتهاد باشد اهل اجتهاد یعنی همین که من دارم می‌گویم یعنی هر چه به گوشش می‌رسد قبول نمی‌کند خودش می‌رود دنبالش پیگیری می‌کند الان در همین مسئله مواقیت شما خواهید دید مطلب به جایی خواهد رسید و خواهیم رساند که همه گیج می‌شویم که بالاخره چه می‌شود مسئله حالا اولش دأب ما این است که اول یک چیزی را می‌شنویم بعد حالا یکخرده سفت ‌ترش می‌کنیم بعد یکخرده همین طور از اول اگر بخواهیم اصل مطلب را بیان کنیم این که دیگر جوردر نمی‌آید با این روایات مختلف و متفاوته‌ای که در این جا هست که حضرت در یک جا می‌فرمایند برو در یک جا می‌فرمایند نرو در یک جا به نحو دیگر. جمعش چه جور می‌شود؟ وفقش در این جا به چه نحو خواهد بود؟ تمام اینها بخاطر این است که افرادی که می‌رفتند از امام سوال می‌کردند همۀ اینها اهل فن نبودند همۀ اینها ابی بصیر و محمّد بن ابی عمیر نبودند اینها افراد مختلفی بودند خوب بودند اهل تقوی بودند یا افراد عادی بودند در منزل امام باز بود همه می‌آمدند و می‌رفتند دیگر و سوال می‌کردند بعد این بلند می‌شود سوال می‌کرد بعد بلند می‌شد فرض کنید که می‌رفت پیش زکریا بن آدم یا بعدها می‌رفت پیش فرض کنید شیخ صدوق می‌گفت که من پدر من یا خود من از خود امام شنیدم فرض کنید که امام این طور فرمودند او نگاه می‌کند جور درنمی‌آید می‌گوید واللَه و باللَه شنیدم و راست هم می‌گوید و دروغ هم نمی‌خواهد بگوید ولی این با آن ملاکاتی که دارد جور درنمی‌آید چکار کند یا باید از ملاکاتش دست بردارد یا این که بگوید این اشتباه کرده است یا دست خط امام را برمی‌دارد برای او می‌آ‌ورد چطور این که بوده است در بعضی از جاها ولی این تمام شد دست خط امام است و تمام یک وقتی نه! شما یک مطلبی را در ذهن خودتان بسپارید امروز تا فردا بخواهید بیایید نقل کنید دو جور نقل می‌کنید.

جلسه ۱۱۰

7
  • بنده خودم بارها و بارها از رفقا شنیدم چیزی که به من نقل کردند سه جور گفتم بابا تو که این را هفتۀ پیش این جوری گفتی این که نمی‌آید بنویسید علت این که می‌نویسند قیّدوا العلم بالکتابة معنایش همین است تا یک چیزی به گوشتان می‌رسد همان موقع بنویسید نگذارید مرور زمان و فراموشی آن را عوض کند بنده می‌گویم بارها این مسئله را شنیدم که افراد در گذشت زمان مطالب را به طور مختلف نقل می‌کنند خود من یک مسئله را ممکن است مختلف نقل کنم ولی ممکن است در جایی سانسور کنم ولی نه این که خلاف نقل کنم یک جایش یک جا دو تکه را می‌گویم یک جا همه را می‌گویم دلیل ندارد انسان یک مطلب را همه را بگویم مثلا یک جا از مرحوم آقا مطلبی نقل می‌کنم ممکن است در یک جا یک سوم قضیه را بیاندازم دو سوم آن را می‌گویم کم کم بقیه را موقع مقتضی وقتی که مثلا مناسب باشد. اکنون نمی‌شود صلاح نیست شرایط وفق نمی‌دهد و آنها هم با ما این طور بودندعلما هم این طور بودند بالاخره هر چیزی جای خاص خودش را دارد و مسألۀ عجیبی یعنی خیلی واقعا عجیبی است اینکه می‌گوید این که نباید سرّ و راز را انسان به هر کسی بگوید که افراد تحمل ندارند واقعا معنایش این است الان ما چیزهایی را می‌بینیم چیزهایی را مشاهده می‌کنیم از بعضی از آثار ایشان که تحملش برای افراد چون مشکل است به طور کلی انکار اصل قضیه را می‌کنند کی انکار می‌کند آقایی که خودش را مجتهد می‌داند آقایی که خودش را شخص فهیم نسبت به مبانی می‌داند یعنی انسان در یک وادی قرار می‌گیرد چون نمی‌تواند خود را از آن وادی بیرون بیاورد به لحاظ ملاحظات دنیوی خودش، مجبور است که پایۀ مبانی را بزند. ایشان این مسئلۀ و مطلب را فرض کنید که در جایی آوردند اگر به اطفال پیش دبستانی و مهدکودک نشان بدهی می‌فهمند منظور این نویسنده چیست ولی این آقا می‌گوید نخیر اصلا منظور ایشان این نبوده!! چه کسی گفته است؟ کسانی دیگر منظور مطلق است. اصلا مصداق ذکر نکرده است بله مصداق که ذکر نکرده است این این قبول داریم این قدر دیگر قضیه واضح و روشن است. بله، گفت: 

جلسه ۱۱۰

8
  • مسکین خر اگر چه بی تمیز است چون بار برد همی‌عزیز است 

  • گاو وخران بار بردار به ز آدمیان مردم آزار 

  • بله کجا بودیم کجا رفتیم دیگر اوضاع همین است اینها می‌‌آیند پیش انسان و از امام این مطالب را نقل می‌کنند این جا است که «نظر فی حلالنا و فی حرامنا» خودش را می‌آ‌ید نشان می‌دهد باید بایستد انسان نگاه کند روی این جهت بهترین کاری که انسان می‌تواند انجام دهد البته این قضیه مربوط به مسائل مثل احکام است مربوط به اصطلاح مبانی و اینها مسئله فرق می‌کند این که روایاتی که از امام علیه السلام آ‌مده است از چهارده معصوم این روایات در آن مورد را تبویب کند و تقسیم کند و تفریع کند و تشقیق شقوق کند به آن موارد مختلفه و تقسیمات مختلفه در این مورد شما بروید این کار را انجام بدهید چون ما نسبت به این مسئله کار داریم مسئلۀ احرام مسئلۀ مهمی ‌است وقتی که ما تشکیک کردیم تأمل کردیم در جواز محاذاة با میقات طبعا بایستی که ببینیم بالاخره این مسئلۀ احرام چه می‌شود، از جده چه می‌شود، احرام از طائرات و عبور با طائرات بر فراز خود میقات چه می‌شود؟ یا محاذاة میقات؟ 

  • چیزهایی که خود مرحوم آقا هم در این جا ایشان تشکیک کردند و نسبت به محاذاة مطالبی فرمودند که اشاره‌ای کردیم که بعدا می‌آ‌ید این روایات را دسته بندی کنید آن روایاتی که به طور ساده و ساذج مسئله مواقیت التی وقتها رسول اللَه این را بیایید در یک ستون قرار بدهید آن روایاتی که دلالت می‌کند بر این که جواز احرام از غیر میقات است آن هم در یک ستون قرار بدهید قاطی نکنید که یک صفحه از این طرف وسائل را نگاه می‌کنید و یا جامع احادیث را و بعد می‌روید آن صفحه یادتان می‌رود آن چیست نه یک تخته بگذارید یا یک صفحه کاغذ بگذارید این روایات را همه را می‌‌آورید در این ستون قرار می‌دهید اینها را که مربوط این روایات که در غیر از این مواقیت هم می‌شود آن را هم در یک ستون آن روایات که مربوط می‌شود به این که در صورت جهل یا نسیان شخص می‌تواند از ادنی الحل یا از نفس مکانی که هو فیه آن فرض کنید که او یحرم آنها را هم در یک ستون قرار می‌دهید خلاصه هر جا را که می‌بینید در روایات از نقطه نظر مفهومی ‌تفاوتی وجود دارد آن را در آن دسته قرار بدهید آن وقت ببینید به چه نتایجی می‌رسید یعنی وقتی که این کار را کردید برای شما یک ذهنّیتی پیدا می‌شود در این چگونه و در این چگونه است. ذهنیت پیدا می‌شود یعنی شما را در یک حال و هوایی قرار می‌دهد که در آن حال و هوا می‌توانید راحت‌تر آن جهات اختلاف در روایات را به دست بیاورید که در وهلۀ اول قضیه چه بوده است بعد موارد اختلاف واستثناء کجاست آنها را می‌توانید به دست بیاورید خیلی راحت وسهل می‌رسید به آن چه را که مورد نظر امام علیه السلام است وقتی که این کار تمام شد مسئله برای شما حل شود آن موقع می‌روید سراغ اقوال فقهاء که آن کسی که گفته به این دلیل می‌بینید با حقیقت منافات دارد و با ملاک مطابق نشد. 

جلسه ۱۱۰

9
  • در خیلی از موارد داریم من می‌گویم که اصلا این تعبیر که شیخ حر کرده اصلا چه ربطی دارد به قضیه؟ اصلا این روایت در یک فضای دیگر این یک تعبیر دیگر است فرض کنید که در همین جا ایشان می‌فرمایند که این مربوط به حج صبیان است ما گفتیم فرض کنید که روایتی که روایت علی بن جعفر از امام است عن اخیه است که از امام صادق علیه السلام است حضرت می‌فرماید سئلته عن رجل ترک الاحرام حتی انتهی الی الحرم بعد می‌فرماید و یدل علی ذلک فی حج الصبیان این اصلا نشان می‌دهد که مطلب تفاوت می‌کند با آن چه را که باید به آن توجه کرد نمی‌شود خیلی به این تعبیرات تکیه و اعتماد کرد یا مثلا فرض کنیدکه در بعضی از تأویلاتی که شیخ صدوق تأویل کرده نسبت به چیزهای می‌بینیم که اصلا، جای تأویل نیست در خیلی ازاین تأویلها در خیلی از این توجهیات انسان اصلا به خلاف می‌رسد غلط است این تأویل که شما در این جا آ‌وردید روی چه حسابی چرا نمی‌آ‌یی با این روایت آن روایت را مقیّد کنید چرا می‌آیید تقیید می‌کنید این را به یک قیدی که «لا یلزم به صاحبه» باشد یا مثلا به یک تأویلات خیلی بعیده خود انسان می‌رود در این فضا قرار می‌گیرد و این کار را حتما انجام بدهید که در اختلاف در مطالبی که نقل می‌شود از فقهاء مخصوصا من می‌خواستم در این قضیه بگذرم بعد بروم سراغ چیز بعد دیدم که نه چون مسئله پای اجرای اصول عملیه به اصطلاح در میان است گفتم که حالا که این طور است پس ما هم دیگر وارد گود شویم آستینها را بزنیم بالا و برویم به جنگ شبهات یعنی وقتی جریان اصل و اینها پیش می‌‌آید انسان دیگر نمی‌تواند کوتاه بیاید در این قضیه شما صاف دیگر در آن جا می‌بیند اصلا در این جا اجرای اصل در این جا جایز هست یا جایز نیست این یکی از آن مواردش است که فرض کنید که همین طوری بگوییم که مقتضای اصل الا ما خرج بالدلیل! بابا این مال آن جایی است که دلیل نیست زبان ما مو درآورده است این مال آن جایی است که دلیل نیست نه این که صرفا همین طوری بگوییم که مقتضای اصل این است فرض کن که جواز احرام این است شما اصلا نمی‌توانید اصل جاری کنید یعنی نباید در مخیّلۀ شما بیاورید در این که آیا مورد مورد جریان اصل است یا نه در جایی که صریحا از امام فرض کنیدکه از امام راجع به آن مسئله حکم می‌شنوید این مال آن جا است بله اگر نسبت به مورد از امام تصریح نبود آن وقت می‌رفتیم سراغ عمومات، سراغ اصل حالا یا اصول لفظیه یا اصول عملیه حالا ما باید در اینجا این را نگاه کنیم آن را که عرض کردم خدمت شما که گفتم بعدا خواهم گفت چند روز پیش جلسۀ‌قبل پیش آن این مسئله است که آیا ما در این روایات باب ادله‌ای که تصریح بر تعیین مواقیت است لکل احد است داریم یا نداریم اگر داشته باشیم دیگر کجا می‌توانیم اصل جاری کنیم؟ کجا داریم همچنین چیزی که رجماً بالغیب اصل جاری کنیم موافق با اصل است! اصل چیست؟ آن، جایی است که انسان دلیلی نداشته باشد این مسئله را البته خود ما هم توضیح در این قضیه می‌دهیم ولی برای این که خود رفقا بهتر بتوانند به مطلب برسند حتما باید این کار را انجام بدهندتا این که آن نقاط ضعف و قوتی که در صحبتهای بنده نسبت به تلفیق بین آراء یا تفرقه است آن بهتر بتواند جایگاه خودش را باز کند.

جلسه ۱۱۰

10
  • اللَهم صل علی محمد و آل محمد