معناى ورد وذكر و لزوم آن براى سالك
1أعوذُ باللَه منَ الشّيطانِ الرّجيم
بسمِ اللَه الرّحمنِ الرّحيم
الحمدُ لِلّه ربِّ العالمينَ و الصّلاةُ و السّلامُ على أشرفِ المرسلينَ
وخاتمِ النّبيّينَ أبى القاسمِ محمّدٍ و على آلِهِ الطّيّبينَ الطّاهرينَ
واللعنةُ على أعدائِهم أجمعين
حضرت امام صادق علیهالسّلام: «مرا از وِردم باز مدار»
گذشت كه امام صادق علیهالسّلام به عنوان بصری فرمودند:
إنّى رَجُلٌ مطلوبٌ، و مَعَ ذلكَ لى أورادٌ فى كُلِّ ساعَةٍ مِن آناءِ اللَيلِ و النَّهارِ، فَلا تَشغَلنى عَن وِردى و خُذ عَن مالكٍ و اختَلِف إليهِ كَما كُنتَ تَختَلِفُ إليه.1
«من فردی مطلوب و موردنظر دستگاه خلافت هستم (و ارتباط با من ممكن است مشكلاتی را برای خودم و شما بهوجود آورد) و علاوهبراین، در هر ساعتی از شب و روز اوراد و اذكاری دارم؛ پس مرا از وِردم باز ندار و مشغول مكن، و همانطور كه در سابق نزد مالكبنانس2 میرفتی و مطالب را از او
- بحارالأنوار، ج ١، ص ٢٢٤؛ روح مجرد، ص ١٧٨.
- عنوان بصرى با مالك، فرزند انَسبنمالك الأصبحى ارتباط داشت؛ او يكى از ائمه اربعه اهلسنت و رئيس مذهب مالكيّه است. انسبنمالك الأصبحى، غير از انسبنمالك انصارى صحابى معروف است؛ انسبنمالك انصارى از قبيله خزرج بود و متجاوز از صدسال سن داشت و پيغمبر را ادراك كرده بود و در مسجد مدينه مىنشست و آنچه از آن حضرت شنيده بود را روايت مىكرد.
معناى ورد وذكر و لزوم آن براى سالك
2میگرفتی، الآن نیز به او مراجعه كن و مطالب را از او بگیر.»
نكات قابل توجه در فقره «و معَ ذلكَ لی أورادٌ فی كلِّ ساعَةٍ مِن آناءِ اللَیلِ و النّهارِ»
در اینجا باید مسائلی را مورد توجه قرار داد:
اولًا: اساساً معنای ورد و ذكر چیست؟
ثانياً: لزوم ورد و ذكر برای سالك به چه نحو است؟
ثالثاً: ذكر و ورد تا چه حدی مطلوب، و تا چه مرتبه و مرحلهای مُمِدّ سالك است؟ آیا انسان در همه احوال و مراتب سلوك به ذكر محتاج است، یا ممكن است در بعضی از مراتب بینیاز باشد؟
رابعاً و از همه مهمتر اینكه: مگر ذكر، مقدمه وصول به كمال نیست؟! دراینصورت وقتی سالك به مرحله كمال برسد دیگر چه نیازی به اعمال این مقدمه دارد؟! چرا شخصی مانند امام صادق علیهالسّلام كه اكمل از همه كمّلین و اتم از همه افرادی است كه به مرتبه تمامیت و ولایت رسیدهاند، میفرماید:
«لى أورادٌ فى كلِّ ساعةٍ مِن آناءِ الليلِ و النّهار؛
من در هر ساعتی ورد و ذكری دارم»؟! معنای این عبارت چیست و چرا امام علیهالسّلام ذكر و ورد میگوید؟!
معنای لغوی و اصطلاح
«وِرد» در لغت از ماده «وَرَدَ، یرِدُ، ورودًا» بهمعنای آن چیزی است كه در چیز دیگری داخل شود و اسم مصدر آن «وِرد» میباشد.1 اگر شخصی وارد منزلی شود، میگویند: «وَرَدَ فی البَیت.» ازاینرو به اذكاری كه انسان بر زبان میآورد وِرد گفته میشود كه بهواسطه تلفظ و یا خلق و ایجاد نفس، آن ذكر در عالم فكر و در مرتبه قلب و باطن و سرّ انسان وارد میگردد.2
بهعبارتی، ذكر جنبه ورود دارد و فقط لقلقه لسان و گردش زبان نیست. وقتی
- مجمع البحرين، ج ٣، ص ١٥٩.
- البته مراتبى دارد كه بيان خواهد شد.
معناى ورد وذكر و لزوم آن براى سالك
3انسان ذكری میگوید، این ذكر در قلب او وارد میشود و در او تأثیر میگذارد و قلب و نفس او را دگرگون میكند و تغییر میدهد؛ درغیراینصورت فایدهای ندارد و اگر بدون توجه تلفظ شود، دیگر بین تكرار شعر و ذكر مبارك «لا إله إلّا اللَه» فرقی نیست و هر دو گردش زبان و حركت دهان است.
چگونگی تأثیر ذكر
و اما مطلب بعد اینكه: ذكر چه تأثیری دارد، و چگونه موجب تحوّل و تغیر قلب و سرّ انسان میشود و هدف و غایت از آن چیست؟
شكی نیست كه هركدام از ما در مرتبهای از مراتب كثرت و جهل گرفتار هستیم و هركس بهتر از دیگری از خصوصیات و صفات خود اطلاع دارد؛ درحالتیكه عالم توحید، عالم وحدت و بیرنگی و یكرنگی است؛ عالم نور و رفع كدورت و ظلمت است؛ عالم رفع انانیت و خودمحوری و كثرت است؛ عالم بهجت و یگانگی و طرد هرگونه حیثیت و شأنیت استقلالی منسوب به كثرت است؛ عالم كمال و بهاء محض است؛ درصورتیكه ما در مرتبه انانیت و خودمحوری و استقلال و جلب منافع برای خود و سلب و طرد منافع از دیگران و بزرگمنشی و ترفّع قرار داریم كه همه اینها در جهت مخالف توحید است. بهعبارتی، آنچه از حقایق و خصوصیات و آثار توحید میتوان در نظر آورد، نقطه مقابل آن در عالم دنیا و كثرت، بهحسب ظروفِ افراد در آنها مشاهده میشود. در عالم توحید، همه منافع و آثار در یك ذات مندك است، و اوست كه تقسیم میكند.
روش توحیدی مولانا در مسئله كسب و كارِ شاگردان خود
كسب و كار، یكی از مبانی اولیه در سلوك (ت)
میگویند: مولانا به شاگردانش دستور داده بود كه باید كار كنید؛1 منتهی به كیفیتی خاص كه امروزه بهكلّی متروك شده، و انسان تعجب میكند كه چطور چنین
- كار كردن يكى از اصول و مبانى اوليه سلوك است. خداوند كسى كه در منزل خود نشسته و با دريافت مقررى بهدنبال كار نمىرود را دوست ندارد. خدا مىگويد: بايد كار كنيد؛ اما اينكه درآمد داشته باشيد يا نه، در اختيار من است و به شما ارتباطى ندارد. به انتظار مقررى در منزل نشستن عملى مخالف با سلوك است.
معناى ورد وذكر و لزوم آن براى سالك
4چیزهایی ممكن است وجود داشته باشد: آنها كار میكردند و هركس بهحسب اشتغال خود هرچه را تا شب كسب میكرد، میآورد و در سفرهای كه در مقابل مولانا بود، میریخت. مولانا همه را با هم مخلوط میكرد، بهطوریكه معلوم نبود هركس چقدر آورده است. بعد باتوجهبه خرج معاش هركدام، آنچه جمع شده بود را تقسیم مینمود؛ مثلًا یك مشت از آن پولها برمیداشت به شخصی كه پنج نفر عائله و كرایه خانه و فرزند مریض داشت میداد و میگفت: «این برای امشبِ تو»؛ و به فردی كه فرضاً با یك زن و دو فرزند، مخارج كمتری داشت، قدری كمتر میداد.
كسی هم كه كار كرده بود اما هیچچیز بهدست نیاورده بود، میآمد و دستش را در سفره خالی میكرد و میگفت: «من امروز چیزی پیدا نكردهام»؛ مولانا نیز پاسخ میداد: «اشكالی ندارد! مگر تقصیر تو بوده؟! تو وظیفهات را انجام دادهای.» سپس از درآمد كسی كه كار كرده بود برمیداشت و به این شخص كه با وجود انجام كار، چیزی بهدست نیاورده بود میبخشید. خلاصه مولانا بههمین منوال تقسیم میكرد و در پایان سفره را هم میتكاند و آنها به منازل خود میرفتند.
تحقق جامعه توحیدی در زمان ظهور امام زمان علیه السّلام
این جریان، همان توحید است. لذا وقتی ما با روایتی برخورد میكنیم كه در زمان ظهورِ حضرت بقیةاللَه، أرواحُنا فداه و عجّل اللَه تعالی فرجه الشریف، مؤمن دست در جیب برادر مؤمن خود میكند و هرچه بخواهد برمیدارد،1 دیگر تعجب نمیكنیم؛ چراكه آن حضرت توحید را در جامعه محقَّق میكند و آن حقایق توحیدی را عملی میسازد. بنابراین ما خلاف عمل میكنیم و حضرت كار صحیح و حق را انجام میدهد و این یك جریان توحیدی در مسئله خدمت به خلق است.
- مطلع انوار، ج ٤، ص ٣٦٠. الاختصاص (مفيد) ص ٢٤:
« ... إذا قامَ القائمُ جائتِ المزايَلَةُ و يأتى الرّجُلُ إلى كيسِ أخيهِ فيَأخذُ حاجتَهُ لا يمنَعُهُ.»
ترجمه:« در زمان ظهور قائم، همطرازى و همسانى حاكم گردد؛ بهگونهاى كه مرد به سراغ جيب برادر ايمانى خود مىرود و بدون اينكه او مانع شود، بهقدر نياز برمىدارد.» (محقق)
- مطلع انوار، ج ٤، ص ٣٦٠. الاختصاص (مفيد) ص ٢٤:
معناى ورد وذكر و لزوم آن براى سالك
5در عالم توحید، همه افراد نسبت به حضرت حق علیالسّواء هستند؛ ارتباط عالِم، عامی، جاهل، بیسواد، پزشك، مهندس، بقّال، تاجر، زارع و غیره نسبت به حضرت حق، متساوی است، و بنا بر اصطلاح اهل منطق همه بهنحو تواطی نه بهنحو تشكیك1 با پروردگار خود ارتباط دارند. بهعبارتدیگر به همان اندازه كه خداوند متعال با پیغمبر اكرم ارتباط دارد، با یك فرد عادی نیز مرتبط است؛ اگرچه پیامبر اكرم با طی مراتب، توفیق استفاده بیشتر را پیدا كرده است ولی از ناحیه علت، ارتباط متواطی و متساوی است و هیچ تفاوتی ندارد.
بنابراین، خدمت به مردم و رفع احتیاج خلق، یكی از صفات پروردگار است، و افاضه خداوند متعال در عالم خلقت نسبت به همه خلایق افاضه عام است و خداوند بین افراد امتیازی قائل نمیشود؛ چراكه در عالم توحید امتیازی نیست و اختلافی وجود ندارد، مگر بهحسب مرتبهای كه فرد خود را بالا برده و بیشتر توانسته استفاده كند.2 اما در عالم كثرت اختلاف وجود دارد؛ افراد میگویند چون فلانی با من رفیق است به
- متواطى: به معنا و مفهومى گفته مىشود كه به افرادش بهصورت متساوى و يكسان دلالت مىكند؛ بدون اينكه وجود آن معنا و مفهوم در فردى از افراد، اولويت، تقدم يا شدتى نسبت به ديگرى داشته باشد. مانند مفهوم« انسانيت» كه بر عالم و جاهل و جميع افراد انسانها بهصورت يكسان و بدون هيچ اختلافى صدق مىكند.
مشكّك: به معنا و مفهومى گفته مىشود كه بر افرادش باتوجهبه اولويت، تقدم يا شدتى كه نسبت به يكديگر دارند، دلالت مىكند. مانند دلالت و صدق مفهوم« وجود» و« نور» بر مصاديق خود. رجوع شود به الجوهر النّضيد، ص ٢٧ و ٢٨. (محقق) - نور ملكوت قرآن، ج ٣، ص ٧٥:
« (يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ)*؛ اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم، و به دستهجات و قبائل مختلف منقسم كرديم تا در اثر اين اختلاف شناخته شويد! تحقيقاً گرامىترين شما نزد خداوند كسى است كه تقوايش افزون باشد.»
(*) سوره حجرات (٤٩) آيه ١٣.
- متواطى: به معنا و مفهومى گفته مىشود كه به افرادش بهصورت متساوى و يكسان دلالت مىكند؛ بدون اينكه وجود آن معنا و مفهوم در فردى از افراد، اولويت، تقدم يا شدتى نسبت به ديگرى داشته باشد. مانند مفهوم« انسانيت» كه بر عالم و جاهل و جميع افراد انسانها بهصورت يكسان و بدون هيچ اختلافى صدق مىكند.
معناى ورد وذكر و لزوم آن براى سالك
6او كمك میكنم و با او رفتوآمد دارم، اما دیگری چون رفیق من نیست، اصلًا به او سرنمیزنم و اعتنایی نمیكنم و در مقام رفع حوائج او برنمیآیم.
پاسخ مرحوم علّامه طهرانی در سؤال از حقیقت عملكرد صحیح پرستاران نصرانی
چندی پیش بنده با یكی از دوستان عزیزمان، جناب آقای دكتر سجادی ملاقاتی داشتم. ایشان قضیه بسیار جالبی را نقل میكرد:
روزی من از خدمت مرحوم آقا سؤال كردم كه: «آقا! ما در بیمارستانهای امریكا میدیدیم كه پرستارها و نِرسها بسیار درصدد رفع نیاز و احتیاج مریضها هستند؛ هنوز بیمار چیزی نگفته، آنها فوراً به كمك او میآیند، و هنوز تقاضای چیزی نكرده، آن را در اختیارش قرار میدهند و با اخلاق و روش و برخورد بسیار خوب، همیشه مریض را از خود راضی نگاه میدارند؛ اما در اینجا بااینكه اسم خود را شیعه امیرالمؤمنین گذاشتهایم، من با چشم خود میبینم كه بر سر بیمار فریاد میكشند كه: «برو گم شو! برو روی تختت بخواب!» و غیره. هرچه من به آنها میگویم با مریض كه بهدلیل بیماری از خود اختیار و اراده ندارد خوشرفتاری كنید، گوش نمیدهند.»
ایشان فرمودند: «شیعه امیرالمؤمنین همان نصاری هستند، نه اینها كه ادعای تشیع دارند!»
مرحوم والد شوخی نمیكنند! آیا شیعه امیرالمؤمنین كسی است كه برخلاف روش آن حضرت عمل كند؟! چنین شخصی شیعه نیست!
یعنی در آن حالتی كه زن پرستار نصرانی با مریض بیچاره بیاختیاری كه دستش از همهچیز كوتاه و اخلاقش تند است1 با لطف و مدارا عمل میكند، مظهر اسم رحمانیت و رحیمیت پروردگار واقع شده، و درآنحال بههمین مقدار خود را به توحید و عالم وحدت و بسط نزدیك كرده است. ازآنجاكه لوادار و پرچمدار توحید نیز وجود مقدس و مبارك امیرالمؤمنین علیبنابیطالب علیهالسّلام است، او بخواهد یا نخواهد در تحت لوا و ولایت امیرالمؤمنین علیهالسّلام قرار گرفته است
- چراكه بيمار است، و بيمار هم قابل سرزنش و توبيخ نيست.
معناى ورد وذكر و لزوم آن براى سالك
7و در روز قیامت همین علی میآید و دست او را میگیرد.
سلوك یعنی انسان برطبق آنچه حق تشخیص میدهد عمل كند؛ منتهی ما در این دنیا معیارهایی داریم كه وقتی به آن عالم میرویم و نگاه میكنیم، میبینیم آن معیارها و حسابها عوض شد و مطالب تغییر پیدا كرد. آن كسیكه بهدنبال حق میرود، در آن موقعیتی كه پیرو و متحقق به حق است، شیعه امیرالمؤمنین علیهالسّلام میباشد.
تأمل و تفكر و تعقل، مبنای حركت در هر قدم شیعه امیرالمؤمنین علیهالسّلام
امیرالمؤمنین علیهالسّلام میفرماید: هر قدمی كه میخواهی برداری با تأمل و فكر و تعقل بردار و حركت كن! بهدنبال شعار نرو و در پی هیاهو حركت نكن و مسحور شخصیت فرد نباش!1
بیارزشی عمل حقّ كاریزمایی و برخاسته از احساسات
اگر انسان مسحور شخصیت كسی شود، قوه عاقله او از بین میرود. بسیاری از افراد گرچه مطالب و كارهایی كه انجام میدهند حق است، اما چون مسحور شخصیت واقع شدهاند، بهدنبال حق میروند؛ و این هیچ فایده و ارزشی ندارد. مسحور بودن، یعنی اینكه انسان در موقعیتی قرار گیرد كه بهجای قوای عاقله، احساسات برای او تصمیم بگیرد؛ امیرالمؤمنین علیهالسّلام میفرماید این فایده و اثر ندارد.
كاریزما و مصادیقی از آن
در اصطلاح امروز به این مسئله كاریزما میگویند.2
- الأمالى (مفيد) ص ٥؛ ارشاد القلوب، ج ٢، ص ٢٩٦:
« إنّ دينَ اللَهِ لا يعرَفُ بالرّجالِ بل بِآيةِ الحقِّ، و إعرِفِ الحقَّ تَعرِف أهلَه.»
معادشناسى، ج ٢، ص ١٣٥:
« دين خدا به شخصيت و موقعيت افرادِ باتعيّن و تشخّص شناخته نمىشود، بلكه فقط به علامت و نشانه حق شناخته مىگردد؛ تو بايد اول حق را بشناسى و سپس با آن ميزان، معيارِ وجودىِ افراد و خير و شرّ آنها را بسنجى و افرادى كه به حق متحققاند را بشناسى.» - كاريزماتيك(Charismatic ) كلمهاى است يونانى بهمعناى موهبت؛ كاريزما در اصطلاح به خصوصيت كسى گفته مىشود كه بهاعتقاد خود يا بهعقيده ديگران داراى قدرت رهبرى فوقالعاده است. اين اصطلاح اغلب در علوم سياسى و جامعهشناسى بهكار برده مىشود تا رهبرانى كه با استفاده از نيروى توانايى شخصى خود مىتوانند تأثيراتى عميق و استثنايى در پيروان خود داشته باشند را توصيف كند. (محقق)
- الأمالى (مفيد) ص ٥؛ ارشاد القلوب، ج ٢، ص ٢٩٦:
معناى ورد وذكر و لزوم آن براى سالك
8كاریزما یعنی موقعیت و شخصیت فردی بهنحوی انسان را فریفته كند و بِرُباید كه بدون تعقل و تفكر و مِنحیثلایشعر برطبق دلخواه آن شخصیت عمل كند؛ این هیچ فایدهای ندارد.
میگویند: شخصیت بعضی از خوانندههای خارجی در مجالس لهوولعب، بهنحوی افراد را تحتتأثیر قرار میداد كه بسیاری از آنان حاضر بودند خود را در اختیار او قرار دهند؛ و چهبسا اگر بعد از مدتی از آنها سؤال میشد، میگفتند: «ما اصلًا هیچچیز نفهمیدیم و متوجه نبودیم!» و راست هم میگفتند. یعنی شخصیت آن گوینده و خواننده آنها را چنان به خود جذب میكرد كه بدون هیچگونه اختیاری، در چنین حال و موقعیتی واقع میشدند.
در احوالات «مائو» رهبر سابق چین میخواندم كه او هر شب را با یك دختر ازدواجنكرده و دوشیزه میگذراند. این مسئله از باب زور و اجبار بر افراد تحمیل نمیشد، بلكه شخصیت او آنچنان آنها را مقهور میكرد كه با كمال میل و رغبت در قبال چنین قضیهای، بدون اختیار بودند. وقتی میدیدند او رهبر چین، رهبر یك مملكتِ یكمیلیاردجمعیتی است، گویی به عرش سفر كردهاند و اصلًا ذهن و فكرشان ربوده میشد.
این مسئله بسیار مهمی است كه چگونه تبلیغات، اختیار و عقل انسان را میرباید، تا جاییكه انسان خود را مقهور آن شخصیت میبیند و هیچگونه تملّكی نسبت به اعمال خود ندارد.
نظیر این مطلب را راجعبه هیتلر نیز نقل میكنند كه او عدهای نوجوان مُراهِق1
- كودك نزديك به حدّ بلوغ. (محقق)
معناى ورد وذكر و لزوم آن براى سالك
9و غیربالغ را طوری تربیت كرده بود كه با در دست داشتن نارنجك به زیر تانك میرفتند و وسایل ارتش متّفقین را منهدم میكردند. در روزهای آخر هجوم به شهر برلین كه دیگر نزدیك بود متّفقین به ساختمانی كه هیتلر در آنجا بود برسند، او بهواسطه همین بچههای نابالغ چند روز جلوی حمله آنها را گرفته بود.
اگر فرضاً نوجوانی كه هیچچیز نمیداند، تحتتأثیر قوای تبلیغی شخصی، جان خود را زیر مسلسل و تفنگ و تانك ببرد و از بین برود، آیا این عمل فیحدّنفسه صحیح است؟! از نظر عقلی چه جایگاهی را میتوان برای این عمل تصویر كرد؟ این عمل ارزشی ندارد!
امروزه بعضی از انواع موسیقی وجود دارد كه با پخش آن انسان ازخودبیخود میشود و اختیار از كف میدهد و بدون اینكه متوجه باشد خود را در موقعیت هلاكت قرار میدهد؛ حال اگر شما با آهنگ مهیجی شخصی را تحریك كنید كه او بدون اختیار كاری انجام دهد، عمل او هیچ ارزش و فایدهای ندارد؛ چراكه عمل انسان باید از روی عقل و اختیار باشد.
عدم مجازات شخص فاقد اختیار و عقل در شریعت اسلام
مانند اینكه شما با هیپنوتیزم یا مانیهتیزم، اختیار و قدرت را از كسی بگیرید و بعد او را برای انجام كار خلافی بفرستید؛ لذا یكی از احكامی كه در شرع وارد شده این است كه در صورت مذكور، فرد مباشر (فاعل) بههیچوجه مجازات نخواهد شد؛ بلكه شخص مسبِّب آن عمل، محكوم به قصاص یا پرداخت دیه میشود و تمام مسائل جزائی مترتّب بر آن جرم را نسبت به او اعمال میكنند.1
- زيرا اين فرد مباشر مانند ديوانه يا فردى كه در خواب از جا بلند مىشود و كارى انجام مىدهد، از خود اختيارى ندارد؛ چنانكه خود بنده بعضى افراد را ديدهام كه در خواب راه مىروند، و حتى لباس مىپوشند و از منزل بيرون مىروند و برمىگردند، اما نمىفهمند. بنابراين همانطور كه اگر ديوانهاى بدون تفريطِ كسى عملى را انجام دهد، بهدليل اينكه عقل و اختيار ندارد محاكمه نمىشود، اگر شخصى نيز در حين خواب از جا برخيزد و كسى را بكشد، چون بىتقصير است شرعاً قصاص نمىشود و ديه نيز برعهده عاقله* اوست. ***
(*) اگر جنايت خطايى باشد، دراينصورت ديه برعهده مباشر نيست، بلكه بر عاقله است. عاقله عبارت است از: خويشاوندان پدرى مباشر، كه آنها برحسب قرابت خود، يعنى نزديكى خود به قاتل از جهت مراتب ارث جميعاً ديه را مىپردازند. رجوع شود به نور ملكوت قرآن، ج ١، ص ١٦٨. (محقق)
( *** ) من لا يحضره الفقيه، ج ٤، ص ١١٤:
« عن أبى جعفرٍ عليه السّلام، قالَ: كانَ أميرُ المؤمنينَ عليه السّلامُ يجعلُ جِنايةَ المَعتوهِ على عاقِلتِهِ، خَطَئًا أو عمدًا.»
ترجمه:« امام باقر عليهالسّلام فرمود:" اميرالمؤمنين عليهالسّلام ديه جنايت فرد كمعقل را برعهده عاقله او قرار مىداد؛ چه جنايت سهوى و چه جنايت عمدى."» (محقق)
- زيرا اين فرد مباشر مانند ديوانه يا فردى كه در خواب از جا بلند مىشود و كارى انجام مىدهد، از خود اختيارى ندارد؛ چنانكه خود بنده بعضى افراد را ديدهام كه در خواب راه مىروند، و حتى لباس مىپوشند و از منزل بيرون مىروند و برمىگردند، اما نمىفهمند. بنابراين همانطور كه اگر ديوانهاى بدون تفريطِ كسى عملى را انجام دهد، بهدليل اينكه عقل و اختيار ندارد محاكمه نمىشود، اگر شخصى نيز در حين خواب از جا برخيزد و كسى را بكشد، چون بىتقصير است شرعاً قصاص نمىشود و ديه نيز برعهده عاقله* اوست. ***
معناى ورد وذكر و لزوم آن براى سالك
10همچنین مانند اینكه میبینیم مردم گاهی در مواجهه با فردی تحتتأثیر شخصیت او قرار میگیرند و زارزار گریه میكنند و حال رقّتی برایشان پیدا میشود، بر سر میزنند و دادوبیداد بهراه میاندازند؛ مگر بین این فرد و غیر او چه تفاوتی هست؟! تو كه بهاینحال منقلب شدهای، آیا واقعاً به كُنه خصوصیات شخصیتی و باطنی او دسترسی پیدا كردهای، یا اینكه عدهای برای تو از او تعریف كردهاند و مسئله را بهنحو دیگر و با خصوصیت دیگری بیان كردهاند و متحوّل شدهای؟! این تحوّل فایدهای ندارد؛ لذا با دیدن یك موقعیتِ دیگر فوراً عوض میشود و از بین میرود.
سرّ اسوه بودن ابدی جریان كربلا برای همه افراد بشر
چرا میگوییم جریان كربلا برای همه اسوه است و هیچ جریان دیگری نمیتواند بهجای آن بنشیند؟ چون از آن طفل نابالغ تا پیرمردی مانند مسلمبنعوسجه و حبیببنمظاهر، همه با فكر جلو رفتهاند؛ نه اینكه تحتتأثیر شخصیت امام حسین قرار بگیرند، و الّا فایده و ارزش ندارد.
امام حسین علیه السّلام در روز عاشورا به اصحاب و نزدیكان خود فكر و عقل و اختیار تزریق كرد. حضرت قاسم علیهالسّلام با احساسات و تحتتأثیر قرار گرفتن به میدان نرفت؛ او حقیقت مرگ و لذت مرگ را با دل و جانش احساس میكرد، و لذا در جواب سیدالشّهدا علیهالسّلام كه فرمود:
«يا بُنَىَّ! كيفَ المَوتُ عِندَك؟
ای نور دیده، پسرك من! مرگ در نزد تو چگونه است؟» عرض كرد:
معناى ورد وذكر و لزوم آن براى سالك
11«أحلى مِنَ العَسل
؛1 مرگ برای من از عسل شیرینتر است.»
او حقیقت مرگ را میفهمید كه میگفت:
«أحلى مِن العَسل
!»
ادراك اصحاب سیدالشّهدا، حقیقت ولایت را با تمام وجود
اصحاب سیدالشّهدا علیهالسّلام در روز عاشورا واقعیت و حقیقت ولایت آن حضرت را با تمام وجود ادراك كردند. اگر كسی ولایت را ادراك كند، مگر میتواند از آن دست بردارد؟ قطعاً دیگر نمیتواند دست بردارد!2 آنها تحتتأثیر احساسات واقع نشدند و چنان در مرامشان متصلّب و محكم بودند كه اگر كوهها از جا میجنبید، آنها نمیجنبیدند. این روش ارزش دارد؛ اما فرضاً اگر امام حسین همه آنها را هیپنوتیزم كند تا تحتتأثیر شخصیت حضرت واقع شوند و خود را به قلب لشكر بزنند، فایدهای ندارد.
تأثیرپذیری مردم از شخصیت عایشه در جنگ جمل
در جنگ جمل اصحاب كور عایشه طوری تحتتأثیر شخصیت او واقع شدند كه جلوی شتر عایشه خود را قربانی میكردند تا همسر پیغمبر از بین نرود، و میگفتند: «ای وای، زن پیغمبر به میدان آمده و استمداد میكند!» شما ببینید اینها چه تبلیغاتی را شروع كردند!
اولًا: مبلّغین و ریشدرازهای آنان، از صحابی بزرگی نظیر طلحه و زبیر بودند كه از مجاهدین درجهیك صدر اسلام بهشمار میرفتند و افراد عادی نبودند. ریشسفیدها، عمامهبزرگها، تسبیحبهدستها، در سپاه عایشه شركت داشتند.
- الهداية الكبرى، ص ٢٠٤ با قدرى اختلاف؛ مدينة المعاجز، ج ٤، ص ٢١٥.
- بحر المعارف، ج ٢، ص ٢٤٠:
« رُوِىَ أنَّ موسى عليهِ السّلامُ قالَ فى مناجاتِهِ:" يا رَبِّ عَجِبتُ مِمَّن يجِدُكَ ثُمَّ يرجِعُ!" فقالَ اللهُ تعالى:" يا موسى، إنّ مَن وَجَدَنى لا يرجِعُ عنّى؛ و ما رَجَعَ مَن رَجَعَ إلّا عَنِ الطَّريقِ."»
ترجمه:« روايت است كه موسى عليه السّلام در مناجات خود عرضه داشت:" پروردگارا، عجب دارم از كسى كه تو را مىيابد و سپس چگونه بازمىگردد؟!" خداوند متعال فرمود:" اى موسى، هركه مرا يافت از من بازنخواهد گشت، و هركه برگردد جز از راه برنگشته است."» (محقق)
معناى ورد وذكر و لزوم آن براى سالك
12ثانياً: طلحه و زبیر دو ركن اساسی این جنگ بودند و بهخیال خود برای احقاق حق و قیام بر علیه قاتلان عثمان و بهجهت خونخواهی او در این جنگ شركت كرده بودند؛ و ازطرف دیگر با خود گفتند: باید یكی را پیدا كنیم كه پشت سر او سینه بزنیم و بتوانیم هر كاری میخواهیم انجام دهیم، لذا عایشه بدبخت و بیچاره كه هم در زمان رسول خدا و هم بعد ازشهادت ایشان توطئهگر بود را سوار بر شتر كردند و با عنوان «مِن عائشةَ امِّ المؤمنينَ زَوجةِ رسولِ اللَه»1 به مردم ساكن در شهرهای مختلف نامه دادند و آنها را تحریك كردند كه: «زن پیغمبر در اینجا جلو آمده، دیگر علی را رها كنید؛ علی كیست؟! علی پسرعمو و داماد پیغمبر است؛ همسر پیغمبر كجا و پسرعموی پیغمبر كجا!»
نامههایی كه عایشه برای افراد مینوشت و بهطوركلّی تاریخ برای ما بسیار مهم است. همین حرف كه «ببینید عایشه زن پیغمبر به خونخواهی عثمان آمده و علی چنینوچنان است» و همین نامههایی كه برای افراد میفرستادند، مردم را فریب داد و باعث اغفال آنها گردید.
عایشه امیرالمؤمنین علیهالسّلام را به قتل عثمان متهم ساخت، درحالیكه چون عثمان در زمان خلافتش حقوق او را از بیتالمال قطع كرده بود و سهمش را بهاندازهای كه عمر پرداخت میكرد، نمیداد،2 درباره عثمان گفت:
اقتُلوا نَعثَلًا فقَد كَفَرَ
؛3 «این نَعثَل4 یهودی را بكشید كه او كافر شده است!»
- الجمل، ص ٢٩٩، نامه عايشه به اهل مدينه؛ ص ٤٣١، نامه عايشه به زيدبنصوحان؛ وقعة الجمل، ص ٢٩، نامه عايشه به امّسلمه.
- تاريخ يعقوبى، ج ٢، ص ١٧٥.
- تاريخ طبرى، ج ٤، ص ٤٥٩.
- نَعثَل بهمعناى پيرمرد احمق، نام فردى يهودى در مدينه بود.
معناى ورد وذكر و لزوم آن براى سالك
13آخر ای نابكار! حال كه علی زمام امور را بهدست گرفته، ناگهان به خونخواهی عثمان بلند شدهای و بهعنوان زوجه رسول خدا بر داماد رسول خدا تهمت میزنی و مردم را بر علیه حق میشورانی؟!
تمام اینها برای رسیدن به زندگی دوروزه دنیا بود كه مردم را پشت سر عایشه جمع كردند. این مردم كودن نمیفهمند كه درباره پیغمبر آیه نازل شد كه «باید از اوامر او اطاعت كنید!»1 نه همسران او؛ در كدام آیه وجوب پیروی از زن پیغمبر آمده است؟!
تطبیق كامل جریان جنگ جمل، با جریان قیام صفورا علیه یوشعبننون وصی حضرت موسی
بسیار عجیب است كه عین همین جریان جنگ جمل بعد از حضرت موسی علی نبینا و آله و علیهالسّلام نیز اتفاق افتاده بود. زن حضرت موسی، صفورا (دختر شعیب) در مقابل یوشعبننون وصی حضرت موسی2 قیام كرد و مردم را به دور خود جمع كرد و لشكری ترتیب داد و با آن حضرت جنگید. وقتی یوشع بر صفورا دست یافت، او را در راه خدا رها كرد و گفت: «حساب تو با خداست.»3
اینكه پیغمبر فرمودند: «تمام آنچه كه در قوم موسى اتفاق افتاد موبهمو در امّت من نيز اتفاق خواهد افتاد!»4 اشاره به همین جریان عایشه بود كه یا علی بعد از
- سوره آل عمران (٣) آيه ١٣٢: (وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ).
ترجمه:« و از خدا و رسول خدا پيروى نماييد، بهاميد آنكه مورد رحمت خداوندى واقع شويد.» (محقق) - زيرا بنا بر بعضى از اخبار، حضرت هارون وصىّ حضرت موسى قبل از آن حضرت از دنيا رفته بود و قبر حضرت موسى در كنار قبر برادرش هارون است. (تفسير قمى، ج ١، ص ١٦٥)
- اثبات الوصيّة، ص ٦٥.
- من لا يحضره الفقيه، ج ١، ص ٢٠٣:
« يكونُ فى هذه الأمّةِ كلُّ ما كان فى بنى إسرائيل، حَذوَ النَّعلِ بالنّعلِ و حَذوَ القُذَّةِ بالقُذّةِ.»
ترجمه:« تمام آنچه در بنىاسرائيل بوده است، مثل آن در اين امت خواهد بود، مانند تشابهى كه يك لنگه نعل با لنگه ديگر آن دارد و مانند تشابهى كه يك چوبه تير با يك چوبه ديگر دارد.»* (محقق)
(*). امامشناسى، ج ١٣، ص ٣٢٠، تعليقه ١:
« نعل يا نعال، عبارت است از پاپوشى كه فقط كف دارد و مانند كفش رو ندارد، مثل دمپايى. و اين تشابه نعل با نعل، بهواسطه تقارب آنهاست؛ زيرا يك جفت از نعلين را كه در نظر بگيريد، به يك لنگه آن از همهچيز شبيهتر، لنگه ديگر آن است.
قُذّه عبارت است از چوبه تير كه سابقاً از چوب و يا از نِى مىساختند و سرش را پيكان مىزدند و بر دمش پَر قرار مىدادند تا اينكه اولًا چوبه تير بهواسطه سبكى آن بتواند راه طولانى را طى كند و پيكان سرش كه از آهن و فولاد بود بر هدف بنشيند و زخم وارد كند و پَرِ دُمش براى آن بود كه تير، راست حركت كند و در راه كج و معوج نگردد. تيرسازان چوبههاى تير را اولًا مىبريدند و با هم دسته مىكردند و باهم سر و ته آن را قطع مىكردند تا همه كاملًا بهقدر هم و اندازه هم باشد. دراينصورت يك دانه چوب تيرى را كه در نظر بگيريم، هيچچيز شبيهتر به آن از دانه چوب تير ديگرى نبود كه با هم ساخته شده بودند و سر و دُم آن را قطع كرده بودند. فلهذا" حَذوَ النّعلِ بالنَّعلِ و القُذَّةِ بالقُذَّة" به دو چيزى مىگويند كه از هر جهت با هم مشابهت دارند.»
- سوره آل عمران (٣) آيه ١٣٢: (وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ).
معناى ورد وذكر و لزوم آن براى سالك
14من، زن من میآید و لشكر جمع میكند و در مقابل تو میایستد.1 لذا وقتیكه امیرالمؤمنین علیهالسّلام بر عایشه ظفر پیدا كرد، فرمود:
وأمّا عائِشةُ فأدرَكَها رأىُ النِّساءِ و لَها بَعد ذلكَ حُرمَتُها الأولى، و الحسابُ على اللَه.2 و3
- تفسير العياشى، ج ٢، ص ٧٨:
« أما و الله لقد عَهِدَ رسولُ الله صلّى الله عليه و آله السّلام و قالَ لى:" يا علىُّ، لتُقاتِلَنَّ الفئةَ الباغِيَةَ و الفِئَةَ النّاكِثَةَ و الفِئَةَ المارِقَةَ."»
ترجمه:« قسم به خدا كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم با من عهد كرد و فرمود:" يا على، قطعاً و يقيناً تو با گروه طغيانگر و سركش و با گروه بيعتشكن و با دسته خارجشونده از دين، جنگ و قتال خواهى كرد.» (محقق) - احتجاج (طبرسى) ج ١، ص ١٦٩.
- نهج البلاغة (عبده) ج ٢، ص ٤٨:
« و أمّا فُلانةُ فأدركَها رأىُ النّساءِ، و ضِغنٌ غَلا فى صَدرِها كَمِرجَلِ القَينِ؛ و لو دُعِيَت لِتَنالَ مِن غَيرى ما أتَت إلَىَّ، لَم تَفعَل. و لَها بَعدُ حُرمَتُها الأولى، و الحِسابُ على اللهِ تعالى.»
امامشناسى، ج ١٠، ص ٩٤:
« و اما فُلانه را ازيكجهت پندار و خيال زنانگى گرفت و ازجهت ديگر كينه و حقد و حسدى كه در سينه او بود و همانند ديگ آهنگر و كوره ذوبآهن جوش مىزد؛ و اگر او را دعوت مىكردند كه اين كارى را كه با من كرد با احدى ديگر انجام دهد، نمىكرد؛ وليكن ما حرمت ديرينه او را نگهداشتيم؛ و حساب بهدست خداى متعال است.»
- تفسير العياشى، ج ٢، ص ٧٨:
معناى ورد وذكر و لزوم آن براى سالك
15«و اما عایشه را رأی زنانگی درگرفت؛ و حرمت او همانند زمان رسول خدا بهجای خود محفوظ است، و حساب او نیز برعهده خداست.»
این افراد دور جمل عایشه را گرفته بودند و خود را قربانی میكردند. امیرالمؤمنین علیهالسّلام هم وقتی دید این ملت بیچاره، كالأنعام همینطور خود را به كشتن میدهند، چاره كار در این دانست كه شتر عایشه را پِی كند؛ وقتیكه شتر پی شد، همه متفرق شدند و گروهگروه فرار كردند.
باری، عوام اینچنین هستند. تمام شخصیت امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام با آنهمه سوابق، توصیهها و مطالبی كه پیغمبر راجعبه حضرت فرموده است در ذهن و فكر آنها از بین میرود و فراموش میشود و «عايشة، زوجَةُ رسولِ اللَه» جایگزین آن حقایق میگردد.
كاریزما، بزرگترین آفت در سیروسلوك
این همان كاریزما و تأثّر از شخصیت است كه بر عقول تمام آنها پرده میپوشاند و عقل و اختیارشان را میگیرد؛ وقتی عقل را گرفت، دیگر چیزی باقی نمیماند. وقتی آن شخصیت آمد و سراسر وجود انسان را فراگرفت، حقّ و صدق را توجیه میكند، و كذب و افتراء و خلاف را نیز توجیه میكند و تمام موقعیات در نزد او توجیه و تأویل میشود!
بزرگترین آفت بشر و مهمترین آفت در سیروسلوك این است كه شخصیت كسی انسان را اغفال كند. هركس مرتبهای دارد؛ اگر مرا از این مرتبه كه الآن در آن هستم بالاتر ببرید، خودتان مسئولید؛ چنانچه شما نیز در مرتبهای هستید كه من باید وظیفهام را نسبت به همان مرتبه انجام دهم، و الّا مسئول هستم. چهبسا ممكن است
معناى ورد وذكر و لزوم آن براى سالك
16من نسبت به كسی عملی را انجام دهم كه برای او نامناسب و غیرصحیح باشد؛ در اینصورت باید خود او راه حق را تشخیص دهد.
البته انسان باید از مشورت و صحبت و رفاقت با دیگران استفاده كند، اما اینكه تحتتأثیر شخصیت كسی واقع شویم و مطالب خلاف او را صحیح جلوه دهیم، خود را گول زدن و فریب دادن است. بنابراین هر چیزی باید بهجای خود محفوظ باشد؛ انسان نباید بدون جهت از كسی انتقاد كند و نباید خلاف دیگری را به دیده حُسن بنگرد؛ هر دو غلط است. حمل به صحت در جای خود معنا دارد و صحیح است، ولی انسان نباید خلاف را هم صحیح ببیند؛ زیرا خلاف، خلاف است و در این مسئله میان افراد هیچ تفاوتی نیست.
خصوصیات و آثار حركت در مسیر توحید
باری، توحید خصوصیات و آثاری دارد؛ ولی ما اگر به خود نگاه كنیم، میبینیم كه در جهت خلاف توحید حركت میكنیم. وقتی به منفعتی میرسیم آن را برای خود میخواهیم، و اگر از ما بخواهند آن را به دیگری واگذار كنیم، نمیپذیریم؛ پس معلوم میشود كه ما به توحید نرسیدهایم.
منبابمثال ما ازدواج نكردهایم و رفیقمان نیز كه در كنار ماست ازدواج نكرده است؛ اما اگر زن زیبایی ببینیم، دوست داریم او زوجه خود ما باشد. آیا تابهحال با خود فكر كردهایم كه خوب است پیشنهاد ازدواج با این زن عفیف و نجیب و زیبایی را كه دارای این اخلاق و خصوصیات است، اول به رفیقمان بدهیم؟! عدم توجه به این نكته برخلاف توحید است.
یا فرضاً میخواهند مالی را تقسیم كنند؛ دائماً خداخدا میكنیم كه قرعه به نام ما بیفتد؛ درحالیكه ممكن است رفیقمان احتیاج بیشتری به آن داشته باشد، ولی ما حاضر نیستیم از آن مال بگذریم؛ این برخلاف توحید است.
یا مثلًا منصب و موقعیتی وجود دارد كه هم میتوانند آن را به ما بدهند و هم به شخصی دیگر كه او بینناوبیناللَه لیاقتش بیشتر از ماست، اما حاضر نیستیم آن پست را به او بدهند؛ این مسئله برخلاف توحید است.
معناى ورد وذكر و لزوم آن براى سالك
17پس ما در چنین وضعیت و موقعیتی هستیم؛ این جهل ما و مرتبه ما در كثرت، و این هم توحید و آثار توحید!
راه وصول به مرتبه توحید
حال، ما چطور میتوانیم به این مرتبه برسیم؟ ازیكطرف میبینیم خداوند برای رفع این نقائص و جهالتها، در وجود ما استعداد لازم را قرار داده و پیغمبران و اولیاء را فرستاده و دستوراتی داده است؛ زیرا اگر انسان مستعد نبود، ارسال رسل و دستورها لغو و باطل خواهد بود.
ازطرف دیگر ما وقتی به عقل خود مراجعه میكنیم، میبینیم عالَم توحید عجیبعالَمی است! عالمی كه دیگر در آن من و تو وجود ندارد و همه بر سر یك سفره و یك كاسه مینشینند؛ عالمی كه سراسر بهاء مطلق، كمال مطلق، جمال مطلق و علم مطلق است؛ دراینصورت هیچ عاقلی نمیگوید كه من از این عالَم و خصوصیات آن بدم میآید. اگر كسی بگوید من این مال بسیار را كه تمامش حلال و طیب و طاهر است، نمیخواهم، دیوانه است؛ همینطور اگر در جایی علم و كمالی عجیب باشد و شخصی آن را نخواهد، دیوانه است.
پس معلوم میشود كه فطرت دائماً ما را بهسمت عبودیت، رفع حجاب و از بین بردن انانیت بهسوی عالم اطلاق و توحید سوق میدهد.
گرایش فطری انسان به جامعه توحیدی امام زمان علیه السّلام
اگر ما در خصوصیاتی كه راجعبه زمان ظهور حضرت بقیةاللَه شنیدهایم واقعاً فكر كنیم مانند اینكه در آن زمان من و تویی وجود ندارد؛ عدالت مطلق حاكم است و دیگر این روابط و عُلقهها همه كنار میرود؛ اگر درِ منزلتان را باز بگذارید و یك ماه هم از منزل خارج شوید و تمام جواهرات دنیا را نیز در آن منزل قرار دهید، كسی اصلًا به آنجا نگاه نمیكند؛ بنا بر روایات اگر زیباترین زنان و دختران سبدی از جواهر بر سر خود بگذارند و از شهری به شهر دیگر بروند، كسی به آنها نگاه نمیكند و آسایش و آرامش و امنیت و عدالت در حدی است كه انسان تصورش را نمیكند1 دراینصورت آیا واقعاً فطرت
- الخصال، ج ٢، ص ٦٢٦.
معناى ورد وذكر و لزوم آن براى سالك
18انسان او را برای وصول به چنین موقعیتی تشویق نمیكند؟!
این همان كاری است كه حضرت در راه ایجاد و تحقق توحید میخواهند انجام دهند. با وجود اینكه آن حضرت توحید را تاحدودی نه بهطور كامل و صددرصد در جامعه گسترش میدهد، اما زمین را مانند بهشت برین میكند!
حال كه انسان میتواند به مرحلهای برسد كه در آن هیچگونه انانیت و كثرتی وجود نداشته باشد و فقط تجلّیات ذاتی حضرت حق باشد، آیا یك فرد عاقل مینشیند و دست روی دست میگذارد و همینطور نگاه میكند، یا بهدنبال راه چاره میافتد؟!
دوام یاد و ذكر خدا، عامل انتقال از كثرت به وحدت
انسان برای رسیدن به این مرتبه چه عملی را انجام دهد و به چه وسیلهای متشبّث و متمسّك شود؟
آنچه انسان را از عالم كثرت بریده و به عالم وحدت میبَرد، این است كه پیوسته یاد محبوب و مطلوب را در وجود خود آورد تا بدین وسیله خاطره كثرت را بیرون كند.
منزل1 دل نیست جای صحبت اغیار2 *** دیو چو بیرون رود، فرشته درآید3
یاد خدا قلب و فكر را متحوّل میكند و موجب از بین رفتن یاد كثرت و تبدیل آن به یاد خدا میشود.
یاد خدا نیز همان ذكر است، و معنای (أَلا بِذِكْرِ اللَه تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)4 همین است كه به یاد خدا و ذكر اوست كه دل انسان دگرگون میشود و آرامش
- خ ل: منظر.
- خ ل: اضداد.
- ديوان حافظ، غزل ١٨٧.
- سوره رعد (١٣) آيه ٢٨. اللهشناسى، ج ٣، ص ٢٩٩:
« هان! به ياد خداوند است كه دلها آرامش مىپذيرد.»
معناى ورد وذكر و لزوم آن براى سالك
19میپذیرد.
اما اینكه ذكر و ورد چگونه و به چه نحو تأثیر میگذارد، إنشاءاللَه در فرصتی دیگر مطرح خواهد شد.
اللَهمّ صَلّ علی محمّدٍ و آل محمّد