9

ادله مصنّف بر اصالةالوجود (1)

و معنای خیر و شر از نظر الهیّون و مادیّون

10056
مشاهده متن

پدیدآورآیت‌اللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی

گروهمنظومه

مجموعهامور عامه - فریده ۱-۱:‌ مباحث عامه - اصالت وجود


توضیحات

حضرت استاد آیةالله حاج سید محمدمحسن حسینی طهرانی قدّس سرّه در نهمین جلسه از سلسله دروس شرح منظومه به بیان دلیل اول و دوم حاجی سبزواری بر اصالت وجود پرداخته‌اند. ایشان در ابتدا به جایگاه بحث از اصالت وجود اشاره دارند و در ادامه، دلیل اول را بیان می‌کنند: لانّه مَنبع کلّ شرفٍ. از آنجا که رکن این دلیل، خیر دانستن وجود است، استاد آیةالله حسینی طهرانی به بحث مهم و دقیق خیر و شر ورود کرده و به مسائل مختلفی از جمله معنای خیر و شر از نظر الهیون و مادیون، نسبی بودن معنای خیر و شر، توضیح معنای عدمی شر می‌پردازند. اشکال اصلی این دلیل، مصادره به مطلوب بودن آن است و از این جهت، ناتمام ارزیابی می‌شود. پاسخ مرحوم آشتیانی به این اشکال مطرح و نقد شده و سپس دیدگاه استاد در مورد حلّ آن اشکال بیان می‌شود. حضرت استاد در ادامه، دلیل دوم مرحوم مصنف را بر اصالت وجود بیان کرده و آن را دلیل متقن بشمار می‌آورند. این درس با تطبیق متن شرح منظومه به پایان می‌رسد.

/16
پی دی اف پی دی اف موبایل ورد صوت

ادله مصنّف بر اصالةالوجود (1) - و معنای خیر و شر از نظر الهیّون و مادیّون

1
  •  

  • هو العلیم

  •  

  • ادله مصنّف بر اصالةالوجود (1)

  • و معنای خیر و شر از نظر مادیّون و الهیّون 

  •  

  • شرح منظومه - المقصد الاول فی امور العامة، الفریدة الأولی فی الوجود و العدم، غرر فی أصالة الوجود - جلسه نهم

  •  

  • استاد

  • آیة الله حاج سید محمدمحسن حسینی طهرانی

  • قدّس اللّه سرّه

  •  

ادله مصنّف بر اصالةالوجود (1) - و معنای خیر و شر از نظر الهیّون و مادیّون

2
  •  

  • بسم الله الرحمن الرّحیم

  •  

  • لِأنّهُ مَنْبَعُ کُلِّ شَرَفٍ***وَ الْفَرْقُ بَیْنَ نَحْوَیِ الْکَوْنِ یَفِی
  • کَذٰا لُزُومُ السّبَقِ فِی العِلیَّة***مَعَ عَدَمِ الْتَّشْکِیکِ فِی المَهِیّة 1
  •  

  • جایگاه صحیح بحث اصالةالوجود

  • مرحوم حاجی ادله‌ای را برای اثبات مطلوب که اصالت وجود است اقامه می‌کنند. البتّه مسئلۀ اصالت وجود را که ایشان در اینجا مطرح می‌کنند و به نظرشان اصل می‌آید، خوب بود این مسئله را بعد مطرح می‌کردند؛ چون اصالت وجود یک مسئله‌ای است که از مسائل آن، بعد از مسئلۀ اشتراک وجود یا بحث زیادت وجود بر ماهیّت و... بحث می‌شود. ولی ایشان آن را در اینجا ذکر کرده‌اند و به همین‌خاطر در ادلّۀ خودشان یک قدری دچار پیچش و تعقید شده‌اند.

  • دلیل اول برای اصالةالوجود: «لانّه مَنبع کلّ شرفٍ»

  • ایشان چند دلیل را بر اصالت وجود اقامه می‌کنند، تا ببینیم این ادلّۀ ایشان تا چه حد وافی و کافی به مقصود است و کدام ضعیف است و کدام قوی است؟

  • دلیل اول این است که می‌فرمایند: «لانّه مَنبع کلّ شرفٍ»؛ وجود، منبع هر خیر و برکت و شرافت است، شرافت از این نقطه نظر است که در این امر یک خیری وجود دارد به آن شریف می‌گویند. شرافت یعنی خیر بودن، ارزش داشتن و چیزی که خیری در او نیست ارزشی هم ندارد، شریف هم نیست. پس ما می‌توانیم به‌جای شرف خیر را بگذاریم، «لانّه منبعُ کلّ خیر».

  • اولاً ما در اینجا معنای خیر و شر را بیان بکنیم و ببینیم که آیا خیر و شر از امور اعتباریه هستند یا از امور واقعیّه؟ یا کدام‌یک واقعی است و کدام‌یک اعتباری؟ و بعد ببینیم که آیا دلیل مرحوم حاجی با ابتناء بر مسئلۀ خیر و شر چقدر می‌تواند به مقصود کمک بکند؟ چون ایشان دلیل اول را مبتنی بر مسئله خیر و شر کرده‌اند و خیر را زائیده وجود پنداشته‌اند و ماهیّت را منشأ و سرچشمه خیر ندانسته‌اند.

  • اشکال بر دلیل اول

  • در وهله ابتدایی به نظر می‌رسد که دلیل مرحوم حاجی مصادره به مطلوب باشد، چون ایشان می‌فرمایند که وجود منبع هر خیر است و مفهوم اعتباری منشأ برای خیر نمی‌شود.خب لقائلٍ من اصالةالماهیّه‌ای‌ها بگویند که ماهیّت منبع هر خیری است و وجود یک امر اعتباری است! و شما چه دلیلی بر این قضیّه دارید؟ خیر عبارت از ارزش است و ارزش یک مفهوم ذهنی است که یک مابإزای خارجی دارد.

    1. شرح منظومه، ج 2 ص 63.

ادله مصنّف بر اصالةالوجود (1) - و معنای خیر و شر از نظر الهیّون و مادیّون

3
  • هر چیزی که وسیلۀ برای کمال باشد به او خیر گفته می‌شود و هر چیزی که وسیلۀ برای خلاف کمال باشد به او شر گفته می‌شود. و کمال در اذهان مختلفه و مکاتب مختلفه متفاوت است و حالا ما به این قضیّه کار نداریم. مادیّون کمال را در خوب خوردن و خوب چریدن و شکم و زیر شکم می‌دانند و هر چیزی که آنها را به این دو هدف برساند خیر است. ولی الهیّون کمال را رسیدن به معارف توحیدی، مبدأ و معاد و به‌طور خلاصه تجلیه، تخلیه نفس، تحلیه نفس، اندکاک اسماء و صفات در اسماء و صفات پروردگار و فناء ذاتی می‌دانند. به هر صورت کمال از نقطه‌نظر معنا برای همه یک معنا دارد، گرچه مصادیقش متفاوت است.

  • نگاهی به مبحث خیر و شرّ

  •  

  • معنای خیر و شر از نظر الهیّون و مادیّون

  • خیر عبارت است از رسیدن به کمال و امر خیر عبارت است از آن امری که وسیله بشود برای‌اینکه انسان به کمال مطلوب برسد، حالا آن کمال هرچه می‌خواهد باشد دیگر به ما مربوط نیست. و در مقابل خیر، شر است؛ شر عبارت است از عدم کمال و عدم مطلوب.

  • من‌باب‌مثال من که یک فرد مادّی هستم چون وسیله پر کردن شکم را ندارم، این نداشتن غذا و اطعمه شر است، نداشتن وسیله‌ای که با آن اطفاء شهوت کنم، شر است و همین‌طور هر چیزی هم که معدّ برای این دو جهت باشد، شر می‌شود؛ غذا در اینجا است ولی شما مانع می‌شوید از اینکه من این غذا را بخورم، پس شما می‌شوید شر!

  • در مکتب الهیّون خیر عبارت است از کمال مطلق و علم، علم در مقابل جهل و هر چیزی که انسان را به آن کمال مطلق برساند خیر است؛ پیامبر خیر است، قرآن خیر است، استاد و ولیّ خدا خیر است، مراقبه خیر است، مجاهدۀ با نفس خیر است، اذکار و اوراد خیر هستند، بیداری شب خیر است، و... تمام آن وسائلی که اعراض از دنیا و امثال ذلک که اینها انسان را به آن مرتبه می‌رسانند خیر هستند.

ادله مصنّف بر اصالةالوجود (1) - و معنای خیر و شر از نظر الهیّون و مادیّون

4
  • در مقابل اینها شر وجود دارد و شر عبارت است از حجاب، شر یک امر عدمی است؛ جهل شر است و امر عدمی است. امر عدمی یعنی نبود کمال، نبود قرب، نبود وصول و امثال‌ذلک. و هرچیزی که معدّ برای این قضیّه بشود آن هم شر است؛ شیطان می‌شود شر، رفیق ناباب می‌شود شر، پول و پله [مال] دنیا که انسان را به خودش بکشاند می‌شود شر، توجه به مقام می‌شود شر، حیثیات نفسانی و ریاست و امثال‌ذلک می‌شوند شر، محراب و منبر می‌شود شر، آن هم چه شرّی!

  • واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند***چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند 1
  • جناب آرتیمانی ـ رضوان الله علیه ـ می‌گوید که:

  • به مسجد رو و قتل و غارت ببین***به میخانه آی و فراغت ببین2
  • در محراب ایستاده است، محراب دیگر همین است؛ محراب محل حرب با رقیب است! در نماز دارد نقشه می‌کشد که چطور مریدهای آن پیش‌نماز دیگر را به اینجا بکشاند و آن‌جناب بعد در ذهنش شروع می‌کند به بالا رفتن و پایین آمدن و...، خلاصه دیگر وارد سیاست نشویم! پس تمام اینها شر می‌شوند و مواردی هستند که مانع از رسیدن به آن کمال مطلق می‌شوند؛ در نتیجه آنها شر هستند.

  • توضیح معنای عدمی بودن شر

  • وقتی که معنای خیر و شر را متوجه شدیم، حالا صحبت ما این است که آیا خیر و شر یک امر متحقّق خارجی هستند یا اینکه یک امر انتزاعی و ذهنی و اعتباری هستند؟ یا اینکه خیر و شر هر دو یک امر متحقّق خارجی هستند یا اینکه کدام‌یک از آنها امر خارجی است و کدام‌یک نیست؟

  • لا شک و لا شبهه‌ که شر می‌شود امر عدمی، چون جهل عبارت است از نبود کمال و نبود کمال به‌حسب اختلاف مذاهب و مذاق‌ها تفاوت پیدا می‌کند. به هر صورت نبود شیء را شر می‌گویند؛ فقر نبود پول است، اما فقر چیزی نیست که انسان آن را داشته باشد.

    1. دیوان حافظ، غزل شماره 199.
    2. ساقی‌نامه رضی‌الدّین آرتیمانی.

ادله مصنّف بر اصالةالوجود (1) - و معنای خیر و شر از نظر الهیّون و مادیّون

5
  • فقر چیست؟ همین که جیب حاج آقا خالی بشود می‌گویند که فقیر است! یعنی حالا به جای این پول چیز دیگری که در جیبش نیست تا وقتی که پول رفت، در آن چیز دیگری آمد و ما به او بگوییم فقیر. نه! همین‌قدر که این جیب از سنگینی افتاد، از سنگینی آن سکه‌های پنج پهلوی قدیم افتاد، از زمرد و برلیان افتاد، به این فقر می‌گویند. پس فقر عبارت از نبود مال است و فقیر عبارت است از کسی که مال ندارد؛ یعنی یک امر عدمی را واجد است.

  • آیا این شر امر وجودی است؟ نه، یک امر عدمی است. اما خیر چطور است؟ وقتی به خیر نگاه بکنیم می‌بینیم که خیر یک مابإزای خارجی دارد و ما اسم همان مابإزای خارجی را خیر می‌گذاریم. و به‌عبارت‌دیگر می‌توانیم بگوییم که اصلاً معنای خیر عبارت است از مقدّمۀ موصله؛ یا خود آن ذی‌المقدمّه اسمش خیر است که همان کمال مطلق باشد یا اسم مقدّمۀ موصلۀ آن، خیر است.

  • بنابراین نمی‌شود که خیر یک امر انتزاعی باشد، بلکه اسم مقدمۀ موصله به کمال می‌شود خیر. پس خیر یک امر وجودی است و حالاکه امر وجودی شد، آقایان بحثی دارند در اینکه آیا این وجود خیر است یا اینکه این وجود شر هم می‌شود باشد؟

  • عدم اطلاق خیر و شر به وجود متعیّن 

  • طبق آنچه که در این‌باره عرض کردیم باید این مطلب را بگوییم که وجود فی‌حدّ نفسه ـ البته وجودات متعیّنه حالا یک بحث ما در وجود منبسط هست ـ این وجود متعیّن فی‌حدّ نفسه نه‌خیر هست و نه شر! خلافاً به بعضی که می‌گویند: خود اصل الوجود یعنی خود وجود، خیر است.

  • چرا وجودِ متعیّن نه‌خیر است و نه شر؟ به جهت اینکه ما وقتی که یک وجود متعیّن را لحاظ می‌کنیم؛ یک وقت فقط نظر به او می‌اندازیم و او را با صرف نظر از جوانب لحاظ می‌کنیم و یک وقت او را در کنار جوانب و مقارناتش لحاظ می‌کنیم. اگر ما بخواهیم به خود او نگاه بکنیم و از مسائل دیگری که حول و حوش او می‌گذرد صرف نظر بکنیم، این معنای خیر و شر در اینجا مصداق پیدا نمی‌کند.

ادله مصنّف بر اصالةالوجود (1) - و معنای خیر و شر از نظر الهیّون و مادیّون

6
  • شما الآن این لیوان آب را در نظر بگیرید، این لیوان آب از بلور و شیشه تشکیل شده است؛ یعنی از یک ماهیّتی تشکیل شده است که این ماهیّت، شیشه است و به این شکل خاص در آمده است و این خصوصیّات را دارد. شما اگر به خود این لیوان یعنی به نفس و وجود این لیوان نگاه بکنید، آیا این خیر است؟ نه، چرا خیر است؟! آیا این شر است؟ نه، چرا شر است؟! خود این لیوان فی‌حدّ نفسه نه‌خیر است و نه شر. نه‌اینکه لیوان را مثلاً برای آب خوردن لحاظ بکنید بلکه اگر به وجود این لیوان نگاه بکنید که این شیشه است، می‌گویید که به من چه مربوط است که لیوان از شیشه است و مرا چه؟

  • من‌باب‌مثال اگر شما این لیوان را در نظر بگیرید که در یک کویری افتاده است که کسی از آنجا رد نمی‌شود تا بخواهد با آن آب بخورد، و کسی هم نمی‌رود این لیوان را از آنجا بیاورد که به‌واسطۀ آوردن نفعی بر آن لیوان مترتّب بشود؛ آیا لیوان در کویر، متّصف به خیر می‌شود یا نمی‌شود؟ نه، این چه خیری دارد؟! چون ما گفتیم که خیر یا خودش مغیا و کمال است یا مقدمۀ موصله به کمال است؛ آیا خود این لیوان کمال است؟ نه، چون کمال یعنی اتّصال انسان به مقام قرب، این را کمال می‌گوییم، پس خود لیوان که کمال نشد. آیا مقدّمۀ برای کمال است؟ نه‌خیر، این لیوان در کویر چه مقدمیّتی دارد؟ اصلاً مقدمّۀ برای کمال هم نیست. پس بنابراین وقتی که ما این لیوان را فی‌حدّ نفسه لحاظ می‌کنیم، اصلاً خیر و شر به آن نمی‌توانیم بگوییم.

  • نسبی بودن معنای خیر و شر

  • تلمیذ: حقیقت عالم وجود منبسط است و چون تمام ذرّات عالم به‌سوی کمال حرکت می‌کنند، پس هرچه که داریم خیر است و شر اصلاً وجود ندارد؟!

  • استاد: تمام ذرّات عالم به‌سوی کمال هستند، ولی ما در خیری که لحاظ می‌کنیم، انسان را مبنای برای خیر قرار می‌دهیم؛ یعنی خوبی به آن چیزی می‌گویند که برای کمال انسان مفید باشد و ما این را مبنا قرار می‌دهیم. و اینکه الآن ذرات عالم همه به‌سوی کمال هستند، یک مسئلۀ دیگری است که بعداً آن را مطرح می‌کنیم. البتّه لقائلٍ ان یقول که حالا این لیوان کجایش بد است؟ یا کجای بودن آن فی‌حدّ نفسه کمال است؟

ادله مصنّف بر اصالةالوجود (1) - و معنای خیر و شر از نظر الهیّون و مادیّون

7
  • یک وقتی شما به اصل الوجود، خیر و کامل می‌گویید؛ یعنی در مورد خود اصل الوجود صحبت می‌کنید، که در این‌صورت نفع و ارزشی بر آن مترتّب نمی‌شود؛ فرض کنید که یک سنگی در یک‌جا افتاده است، چه ارزشی بر آن مترتّب است؟ خیری که مصطلح هست و به اصطلاح روی آن بحث می‌شود این‌طور نیست و اگر بخواهید این‌طور صحبت بکنید پس دیگر اصلاً شر وجود ندارد و شما باید شر را کنار بگذارید.

  • حالا در آینده عرض می‌کنیم که نه‌خیر علاوه بر خیر، شر هم وجود دارد. جهل، شر است، پس شما بگویید که جهل هم برای کمال است و جاهل هم به سمت کمال حرکت می‌کند، پس اصلاً جهل وجود ندارد! و مقدّمات موصولۀ جهل هم خیر هستند؛ به‌خاطر اینکه تمام عالم بر اساس کمال است!

  • نه، ما این‌طور نمی‌توانیم وارد بشویم؛ چون ما فعلاً در وجودات متعیّن صحبت می‌کنیم و بحث از وجود منبسط را بعداً مطرح می‌کنیم. فعلاً می‌خواهیم بگوییم که این وجود فی‌حدّ ‌ذاته و خودش به تنهایی خیری بر او مترتّب است یا نه؟ این چه ارزشی دارد؟ شما یک وقتی می‌گویید که هرچه در این عالم تحقّق پیدا بکند، خیر محض است، پس دیگر شرّی نیست و اصلاً نباید بگویید که شر یک امر عدمی است و اسم شر را دیگر نباید بیاورید، درحالی‌که در قرآن است که: ﴿مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ﴾1، ﴿مِن شَرِّ مَا خَلَقَ﴾2؛ خدا گفته است که شرّ مردم. مردم کجا شر دارند؟! پس از اینجا معلوم است که خیر و شر یک مبنای ارزشی دارد، یعنی یک مبنای ارزشی متعارف دارد که افراد و انسان‌ها این معنا را در نظر می‌گیرند و یک معنای نسبی است.

  • شباهت مسئلۀ خیر و شر با مسئلۀ صدق و کذب

  • حالا اگر ما خود وجودات متعیّن را در نظر بگیریم، می‌بینیم که نه‌خیر هستند و نه شر؛ یعنی هیچ‌یک از خیر و شر بر آنها صادق نیست. درست مثل صدق و کذب می‌ماند؛ آیا به این لیوان می‌شود صادق گفت؟ نه، آیا می‌شود به آن کاذب گفت؟ نه؛ چون صدق و کذب دو وصفی هستند که بر قضیّه بار می‌شوند، درحالی‌که این لیوان تعیّن خارجی است.

    1. سورۀ ناس (114) آیه 4.
    2. سورۀ فلق (113) آیه 2.

ادله مصنّف بر اصالةالوجود (1) - و معنای خیر و شر از نظر الهیّون و مادیّون

8
  • خیر و شر هم در اینجا همین‌طور هستند. و اصلاً خیر و شر از مقولۀ حمل بر وجود فی‌حدّ نفسه نیستند، بله از مقولۀ حمل بر وجود خارجی در ارتباط با غیر هستند. یعنی وقتی که همین لیوان را شما در نظر می‌گیرید که کنار این سینی می‌تواند مورد استفاده برای آب خوردن بنده بشود، الآن وصف خیر یا شر به خودش می‌گیرد.

  • پس بنابراین وقتی که ما این وجود را به لحاظ مقارنات و جوانب و عوارضی که بر او بار می‌شود بسنجیم، اینجا محط بحث است که آیا خیر بر این وجود بار می‌شود یا شر بر آن بار می‌شود؟ کدام‌یک بر او بار می‌شود؟

  • تلمیذ: وجودات متعیّن فی‌حدّ نفسه خیر هستند؛ چون همه دارند به سمت کمال حرکت می‌کنند!

  • استاد: انسان هم برای کمال است و کجا خلقت انسان برای شمر شدن و عمرو بن عبدود شدن است؟

  • تلمیذ: می‌خواهم بگویم که همان‌ها هم خیر هستند و در واقع شیطان هم خیر است!

  • استاد: حالا بعداً علّت خیر بودن شیطان را عرض می‌کنیم. ولی شما بگویید که شیطان با اینکه سدّ از مسیر خدا می‌کند چرا خیر است؟

  • تلمیذ: چون شیطان باعث حرکت انسان به‌سوی کمال می‌شود و انسان را وسوسه می‌کند تا به‌سوی خدا برود؛ یعنی با مانعیّتی که ایجاد می‌کند باعث می‌شود که انسان مجاهدۀ با نفس کند و به‌سوی خدا برود.

  • استاد: شما مجاهدۀ با نفس می‌کنید، ولی برای آن افرادی که گول می‌خورند و مانع آنها می‌شود هم خیر است؟ بالأخره نمی‌گذارد آنها بروند، شما مجاهده می‌کنید و او را کنار می‌زنید. حالا شیطان نه، یکی دیگر مانع بشود!

  • تلمیذ: حالا ما به همین یک مصداق که مجاهده می‌کند کفایت می‌کنیم!

  • استاد: من هم مصداق خلاف آن را لحاظ می‌کنم، و اگر قاعدۀ عقلی است نباید انتقاض پیدا بکند! پس امر نسبی می‌شود. من می‌خواهم به همین‌جا برسم که:

  • پس بد مطلق نباشد در جهان***بد به نسبت باشد این را هم بدان

ادله مصنّف بر اصالةالوجود (1) - و معنای خیر و شر از نظر الهیّون و مادیّون

9
  • زهر مار آن مار را باشد حیات***نسبتش با آدمی باشد ممات1
  • مثال‌هایی برای نسبی بودن خیر و شر

  • یک معلّم را شما در نظر بگیرید که یک ساعت برای یک کلاس درس می‌دهد ـ این مطالب را که عرض می‌کنم به‌خاطر این است که در این طرف و آن‌طرف شاید به بعضی از متون و عبارات بر بخورید که قضیّه در آنها به‌نحو دیگری باشد ـ معلّم یک ساعت درس می‌دهد؛ نفسِ معلّم، وجود است، آمدن او در کلاس، وجود است، تفکّر و تأمّلی که کرده است، وجود است، صحبت کردن او، وجود است. این مجموعه وجودهایی که در مصداق واحد تجلّی پیدا کرده‌اند، آیا این خیر است یا نه؟

  • برای این کلاس خیلی خیر است و قضیّه خیلی روشن است که آمدن معلّم و درس دادن و امثال‌ذلک خیر است، این وجود را وقتی که ما فی‌حدّ نفسه در نظر می‌گیریم، این می‌شود خیر، چون شاگردان از جهل به علم می‌رسند و حرکت از جهل به علم حرکت کمال است، پس بنابراین مقدمۀ موصله می‌شود برای خیر مطلق و خودش می‌شود خیر.

  • اما همین عمل معلّم را از دریچۀ دیگر نگاه بکنیم می‌شود شر، نکته در اینجا است که همین عمل معلّم می‌شود شر. چرا؟ چون همین که این معلّم الآن در اینجا درس داده است، (حالا به اصل وجودش کار نداریم چون بحث کشیده می‌شود به عقب) باعث شده است که به کلاس دیگر درس ندهد. فرض کنید که بین دو کلاس اختلاف است و آنها می‌خواهند این معلّم را به سمت خود بکشند و اینها هم می‌خواهند این معلّم را به سمت خود بکشند و بالأخره یکی از اینها فائق می‌شود.

  • اینکه معلّم می‌آید در اینجا درس می‌دهد باعث می‌شود که یک فیضی از آن کلاس دیگر محروم بشود، این را داشته باشید که می‌شود یک شر. این معلّم با درس دادن به اعصاب و روان و فکرش فشار وارد می‌کند و باعث تحلیل قوایش می‌شود و یک مقداری از سلامتی‌اش را ازدست می‌دهد، این‌هم می‌شود شر. وقتی که با اعصاب خراب به منزل می‌رود، بر سر زن و بچه بدبخت داد و بیداد می‌کند، این‌هم می‌شود شر. یک مقداری از عمر خودش را با این درس دادن کم می‌کند و....

    1. مثنوی معنوی، دفتر چهارم.

ادله مصنّف بر اصالةالوجود (1) - و معنای خیر و شر از نظر الهیّون و مادیّون

10
  • اگر نگاه بکنیم می‌بینیم که یک‌دفعه ممکن است هزار شر بر همین یک ساعت این آقا تعلّق بگیرد. پس اینکه ما بگوییم که وجود خیر است و منبع برای شر نمی‌شود، اشتباه است. شما هر وجودی را که در نظر بگیرید، از نقطه‌نظر انتسابش به بعضی از جوانب، خیر می‌شود و از نقطه‌نظر انتسابش به بعضی از جوانب دیگر شر می‌شود؛ یعنی مقدمۀ موصله و معدّ برای آن امر عدمی می‌شود. و این یک مطلبی است که ممکن است در بعضی جاها از آن غفلت شده باشد.

  • لذا آقایانی که گفته‌اند وجود فی‌حدّ نفسه خیر است و آن امر عدمی شر است، ما باید از آنها سؤال بکنیم که وجود فی‌حدّ نفسه و با صرف نظر از انتسابش به اطراف و جوانب، خیر است یا شر؟! نه‌خیر است و نه شر، هیچ‌کدام نیست.

  • خود این معلّم را شما در نظر بگیرید؛ اگر این معلّم بخواهد درس ندهد و نفعش هم به کسی نرسد و خودش باشد برای خودش، مثلاً بالای کوه قاف برود و در همان‌جا بماند، هیچ نفعی از این معلّم سرایت نمی‌کند و هیچ ضرری هم از این معلّم به شخص دیگری نمی‌رسد، آیا در این‌صورت به این آقا خیر گفته می‌شود یا شر؟ هیچ‌کدام گفته نمی‌شود یعنی نه‌خیر است و نه شر.

  • خیر و شر همیشه در قیاس به شیء دیگر لحاظ می‌شوند، نه خودش فی‌حدّ نفسه. مثلاً فرض کنید که شما می‌خواهید قانون بگذارید، قانون مجلس بگذارید، این قوانینی که اینها دارند می‌گذارند ـ به یک دانه از اینها هم عمل نمی‌کنند فقط برای یک سری بدبخت‌های بیچاره است ـ برای چه کسی است؟ برای تمدّن است، برای جامعه‌ای است که متمدّن و شهرنشین هستند، اجتماع است، برای مجتمع قانون را وضع می‌کنند.

  • حالا اگر در قم فقط یک نفر بود و راه می‌رفت، این دیگر مجلس می‌خواست؟! این دیگر شورای نگهبان می‌خواست؟! یک نفر است، هر کاری دلت می‌خواهد بکن دیگر، چون فقط یک نفر است. همین‌که دو نفر شدند، در اینجا قانون پیدا می‌شود؛ تو به حدود این تعدّی نکن، این هم به حدود تو تعدّی نکند! تو برای منافع خودت به این ظلم نکن، آن هم برای منافع خودش به تو ظلم نکند!

ادله مصنّف بر اصالةالوجود (1) - و معنای خیر و شر از نظر الهیّون و مادیّون

11
  • قانون مدنی همیشه در جایی است که مجتمعی وجود داشته باشد. اگر مجتمع نباشد که قانون وضع نمی‌کنند، برای کویر لوت که قانون وضع نمی‌کنند، قانون را برای ده و شهر وضع می‌کنند. این مسئله خیر و شر هم نسبی است یعنی یک امر واحد نسبت به اموری می‌شود خیر و نسبت به امور دیگری می‌شود شر.

  • توضیح اشکال بر دلیل اول مصنّف

  • فرض آقایان این است که در مسئلۀ وجود اگر از خیر بیاییم صحبت بکنیم مسئله تمام است و اصالت وجود ثابت می‌شود. ولی قائلین به اصالةالماهیّة می‌توانند در اینجا به ما اعتراض بکنند که شما خیر را مستند به وجود دانسته‌اید یعنی یک امر موجود در ارتباط با غیر، متّصف به خیر می‌شود. و ما هم می‌گوییم که وجود یک امر انتزاعی است و خیر مستند به آن ماهیّت متفرّده در خارج است.

  • مرحوم حاجی که در اینجا می‌فرماید که خیر بر مفهوم اعتباری مترتّب نمی‌شود، این مصادره به مطلوب است. بله ما هم همین را می‌گوییم که مفهوم اعتباری منبع برای خیر نمی‌شود. ولی اگر ما قائل به اصالت ماهیّت باشیم و وجود را اعتباری بدانیم، خیر نمی‌تواند از این وجود سرایت بکند؛ چون وجود یک امر اعتباری می‌شود، و ما می‌گوییم که خیر از ماهیّت سرایت می‌کند.

  • شما اول وجود را مفروض‌الاصالة گرفته‌اید و بعد خیر را زائیدۀ او پنداشته‌اید، اما ما می‌گوییم که اصالت با ماهیّت است و خیر را هم قبول داریم، نسبیّت آن را هم قبول داریم، وجود خارجی آن را هم قبول داریم و شر را یک امر عدمی می‌دانیم. ما که قائل به اصالةالماهیّة هستیم، تمام این حرفهائی که راجع به بحث خیر و شر زده‌اید را قبول داریم ولی شما این خیر را مستند به وجود می‌دانید و ما آن را مستند به ماهیّت می‌دانیم. چرا شما مستند به وجود می‌دانید؟! این دیگر مصادره به مطلوب شد و اینها می‌توانند این اشکال را در اینجا مطرح بکنند.

ادله مصنّف بر اصالةالوجود (1) - و معنای خیر و شر از نظر الهیّون و مادیّون

12
  • ناتمام بودن پاسخ مرحوم آشتیانی به اشکال

  • این مطلب را مرحوم حاجی در اینجا مطرح کرده‌اند و بنده با اتّکاء بر همان مطالعات قبل که از این بحث و جواب مرحوم آشتیانی در نظرم بود، آن را مطرح کردم. ایشان این قضیّه را مطرح کرده‌اند و در همان‌جا یادم هست که مرحوم آشتیانی این مسئله را متعرّض شده‌اند و به نظر بنده جواب مرحوم آشتیانی در اینجا جواب ناتمامی است.

  • ایشان از این راه وارد شده‌اند که قائلین به اصالةالماهیّة می‌گویند که ما خیر را منتسب به وجود می‌دانیم؛ وجودی که خود را به ماهیّت می‌بندد، نه وجود مستقل چون ما قائل به اصالةالماهیّة هستیم. وجودی که خودش را به ماهیّت می‌بندد و خودش را منتسب به ماهیّت می‌کند، این وجود شرافت پیدا می‌کند، ارزش پیدا می‌کند، خیر از او تحقق پیدا می‌کند. که مرحوم آشتیانی اعتراض می‌کنند و می‌فرمایند که بنا بر نظر قائلین به اصالةالماهیّة وجودی که خود را به ماهیّت ببندد، اصلاً یک امر عدمی است و وقتی که امر عدمی‌شد، دیگر معنا ندارد که خیر که یک امر خارجی و محقق خارجی است از یک امر عدمی تحقّق پیدا بکند1.

  • ولکن اگر قرار بر این باشد که ما در مقابل ایشان بایستیم می‌گوییم که چه کسی گفته است که از وجود خیر سرایت پیدا می‌کند؟ ما ماهیّت داریم و عدم والسّلام. شر می‌شود امر عدمی و خیر هم می‌شود ماهیّت. چرا ما امر وجودی بگیریم؟ خود تقرّر ماهیّت و تحقّق ماهیّت خیر است و منشأ برای خیر است و مقدّمۀ موصوله برای خیر است.

  • دیدگاه استاد دربارۀ دلیل اول مصنّف

  • لذا اگر ما بخواهیم به این مطلب مرحوم حاجی سر و صورتی بدهیم، نیاز به ضمّ ضمائم داریم. بحث را راجع به پروردگار می‌بریم که خود قائلین به اصالةالماهیّة هم در وجود باری، در صانع اول، در مبدأ اول قائل به اصالت ماهیّت نیستند و در آنجا می‌گویند که وجود پروردگار خیر محض است چون او کمال مطلق است.

    1. شرح منظومه مرحوم آشتیانی (نسخۀ خطی)، ص 92.

ادله مصنّف بر اصالةالوجود (1) - و معنای خیر و شر از نظر الهیّون و مادیّون

13
  • اگر آن کمال بخواهد علّت در ماهیّت بشود، از باب عدم تناسخ بین علّت و معلول نمی‌تواند موجب خیر در ماهیّات بشود. این از آن باب است! یعنی ما باید با یک مقدّمۀ خیلی طولانی که خیلی [معونه می‌برد] مسئله را طی بکنیم:

  • باید بگوییم که در وجود پروردگار ماهیّت نیست و او خیر مطلق است، و اگر آن وجود بخواهد خیر ایجاد بکند، لازمۀ آن وجود این است که ماهیّت را تقرّر بدهد، و وجود از باب عدم سنخیّت با ماهیّت هیچ‌گاه نمی‌تواند علّت برای ماهیّت بشود. چطور اینکه قبلاً هم من این مسئله را تذکر داده‌ام. بنابراین یا باید خیر را انکار بکنید که اصلاً خیری نیست، یا قائل بشوید به اینکه خیری که از ناحیه پروردگار سرایش می‌کند، آن خیر همیشه در وجود تحقّق پیدا می‌کند و ماهیّت را کنار بزنید. شما باید قائل به یکی از این دو مورد بشوید. این مطالب را از این باب گفتیم که بخواهیم به مطلب حاجی سر و صورتی بدهیم، ولی این دلیل ایشان به نظر بنده مصادره به مطلوب است. این دلیل اول مرحوم حاجی بود.

  • امکان اطلاق خیر به اصل وجود منبسط 

  • البتّه مسئله‌ای که ما از آن در باب خیر و شر صحبت کردیم که تذکّر شما بود، آن مطلب به‌یک‌نحو دیگری مورد بحث قرار می‌گیرد. و آن اینکه اصل وجود منبسط، خیر است؛ چون کمال، همان وجود منبسط است، پس اصل آن خیر است. و آن وجود منبسط در همۀ وجودات مقیّده گسترش پیدا کرده است. لذا اصل و حقیقت هر شیئی که همان فنای او در آن وجود منبسط است می‌شود خیر. این از این‌نقطه نظر که پروردگار متعال وجود منبسط است و آن وجود خیر محض است.

  • بنابراین از نقطه‌نظر توحید افعالی و اراده و مشیّت واحده در همۀ وجودات مقیّده و اینکه مصلحت عین اراده و مشیّت پروردگار است، بلکه مصلحت زائیدۀ اراده و مشیّت پروردگار است و ما تمام عالَم را منبعِث از اراده و مشیّت او می‌دانیم، از این نقطه‌نظر تمام عالم می‌شود خیر و دیگر شری وجود ندارد!

ادله مصنّف بر اصالةالوجود (1) - و معنای خیر و شر از نظر الهیّون و مادیّون

14
  • پس از نقطه‌نظر انتساب به اراده و فعل پروردگار نمی‌توانیم بگوییم که شر وجود دارد؛ شمر هم خیر است، بریدن سر امام حسین علیه السّلام هم خیر است، شیطان هم خیر است، همه عالم می‌شوند خیر، کلٌ‌بحسبه.

  • جهان چون زلف و خط و خال و اَبروست***که هر چیزی به‌جای خویش نیکوست 1
  • «لو عَلِمَ النّاسُ کَیفِیّةِ القَضاءِ وَ القَدَرِ لَم یَلُمْ أحدٌ أحدًا»؛ 2 این همان معنای نزول اراده و مشیّت خیریّه واحده در همۀ اشیاء است، که این مسئله همۀ شرور و اعدام را از بین می‌برد. این بحث دیگر در فلسفه نیست و می‌رود در عرفان نظری و ما باید آنجا این مطلب را بیابیم. البتّه تمام بحث خیر و شر، جزء مسائل اخلاقی و عرفان و خارج از بحث فلسفی است و مرحوم حاجی نباید که در اینجا آن را ذکر بکنند. لذا دلیل اول مرحوم حاجی به نظر یک دلیل ضعیفی می‌نماید که خلاصه نمی‌تواند عرض اندام بکند. این مطلب اول!

  • اتقان دلیل دوم مصنّف برای اصالةالوجود

  • دلیل دومی را که ایشان ارائه می‌دهند، بسیار دلیل محکم و متقنی است. البتّه باز این دلیل هم با توجه به بحثِ وجود ذهنی است که در آنجا باید بیاییم این مسئله را منقّح کنیم و این قضیّه با تنقیح مطلب در آنجا روشن می‌شود.

  • دلیل دوم ایشان این است که بین ماهیّت خارج و ماهیّتی که در ذهن ترسیم می‌شود همان‌طوری‌که عرض شد تفاوتی وجود ندارد و تفاوت در وجود است، حتّی خود قائلین به اصالةالماهیّة هم برای فرار از این مسئله قائل به اضافه و امثال‌ذلک شده‌اند.

  • ولکن در بحث اصالةالوجود محقق می‌شود که معلوم خارجی عینِ علم است، نه‌اینکه مانند علم است. و به عبارت دیگر معلوم بالذّات ما با معلوم بالعرض ما یکی است؛ معلوم بالذّات همان صورت ذهنی از اشیاء خارج است و معلوم بالعرض همان حقیقت خارجی است که در خارج می‌باشد؛ میز، پارچ، لیوان، فرش، دیوار و امثال‌ذلک. و معلوم بالذّات همان صورت ذهنی است.

    1. گلشن راز، شیخ محمود شبستری.
    2. کافی، ج 3، ص 113:
      «أحمد بنُ محمد، عن الحسن بن موسى، عن أحمد بن عمر، عن یحیى بن أبان، عن شهاب، قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: ”لو عَلِمَ النَّاسُ کیف خَلَقَ اللهُ تبارک وتعالى هذا الخَلْقَ، لَم یَلُمْ أحدٌ أحدًا.“»؛ اگر مردم می‌دانستند که خداوند تبارک و تعالی چگونه خلایق را آفریده است، هیچ‌گاه احدی دیگری را سرزنش نمی‌کرد.
      رساله سیر و سلوک منسوب به بحر العلوم، ص 96:
      در ج 2 «اصول کافى» ص 42 و 43 و 45 سه روایت نقل مى‌کند:
      اول، از عمّار بن أبی الأحوص از أبی عبد الله علیه‌السّلام.
      دوم از یعقوب بن ضحّاک عن رجل من اصحابنا، و کان خادما لأبى عبد الله عن أبی عبد الله علیه‌السّلام.
      سوم از سدیر از حضرت أبو جعفر علیه‌السّلام.
      و در این سه روایت ایمان را به هفت سهم تقسیم فرموده‌اند.
      و در ص 44 از همین کتاب از شهاب از حضرت ابى عبدالله علیه‌السّلام حدیث مى‌کند و اجمال حدیث آنکه: خداوند ایمان را در چهل و نه جزء خلق فرموده و هر جزئى را به ده قسمت تقسیم کرد به بعضى یک عشر از یک جزء داده است و به بعضى دو عشر و همچنین تا یک جزء تمام و به بعضى یک جزء و یک عشر جزء و به بعضى دیگر یک جزء و دو عشر جزء... و همچنین بیان فرمود... تا آنکه فرمود اکمل آنها آن است که چهل و نه جزء تمام داشته باشد. و در آخر فرمود: ”لو عَلِمَ النّاسُ أنّ الله عزّ و جلّ خَلَقَ هذا الخَلْقَ على هذا، لم یَلُمْ أحدٌ أحداً.“

ادله مصنّف بر اصالةالوجود (1) - و معنای خیر و شر از نظر الهیّون و مادیّون

15
  • بنا بر اینکه در آنجا اثبات می‌کنیم که چیستی اشیاء خارجی که همان ماهیّت آنها است، همان است که در ذهن ما است بلاتفاوتٍ اصلاً، پس در اینجا بحث پیش می‌آید که اختلاف بین آثار از کجا است؟ چرا آنچه که در خارج هست یک اثر دارد و آنچه که در ذهن من هست یک اثر دیگری دارد؟

  • این بحث موجب می‌شود که ما به ناچار قائل باشیم به اینکه اختلاف در وجود خارجی و وجود ذهنی است. یعنی آنچه که به او آثاری در خارج داده است، آن وجودِ خارج است؛ آنچه که به نار آثار سوزندگی را در خارج می‌دهد، وجود ناریّت است. و آنچه که به ماهیّت ذهنی ما آثار جدای از آثار خارج را می‌دهد، وجود ذهنی ما است.

  • وقتی که وجود با تحفظ ماهیّت در هر دو وعاء، اصل و منشأ برای آثار خارج و ذهن قرار گرفت، مسئله اصالت وجود خودش را نشان می‌دهد و روشن می‌شود. و به نظر من یک دلیل بسیار محکم بر اصالةالوجود همین مسئله «و الفرقُ بین نحوی الکَون یفی» است.

  • متن دلیل اول و دوم مصنّف

  • الاوّل قولنا: (لِأنّهُ مَنْبَعُ کُلِّ شَرَفٍ)، حتّی قال الحکماء: «مسألة انّ الوجود خیرٌ، بدیهیّة.»1 و معلوم أنّه لا شرف و لا خیر فی المفهوم الاعتباریِّ؛ 2

  • «دلیل اول برای اصالت وجود این قول ما است که چون وجود منبع هر شرفی است. حتی حکماء گفته‌اند که این مسئله که خیر از وجود سرچشمه می‌گیرد و وجود خیر است بدیهی است، (حکماء گفته‌اند که وجود از خیر است، منتها بعضی از آقایان می‌گویند که وجود حقیقی خیر است و بعضی می‌گویند که وجود اعتباری خیر است و مثلاً قائلین به اصالةالماهیّة می‌گویند که خیر از وجود است منتها وجودِ منتسب به ماهیّت، وجودی که انتزاع از ماهیّت شده است.) و معلوم است که شرف و خیری در مفهوم اعتباری نیست.»

  • اگر شما وجود را یک امر و مفهوم اعتباری بدانید، مفهوم اعتباری که تحقّق ندارد، درحالی‌که خیر یک امر محقق خارجی است. اگر شما وجود را اعتباری دانسته‌اید چطور یک امر اعتباری علّت برای یک امر محقق خارجی می‌شود؟! شما هزار بار هم بگویید که ریاست ریاست، میز و تخته در جلوی شما پیدا نمی‌شود مگر اینکه یک آقایی میزی را جلوی شما بیاورد. شما هزار بار هم بگویید که ابوّت و بنوّت، پدر و پسری درست نمی‌شود مگر اینکه یک اعمالی انجام بشود.

    1. تجرید الاعتقاد، خواجه نصیرالدین طوسی، ص 107؛ شوارق الالهام، ج 1، ص 53.
    2. شرح المنظومه، ج 2، ص 68.

ادله مصنّف بر اصالةالوجود (1) - و معنای خیر و شر از نظر الهیّون و مادیّون

16
  • بنابراین صرف یک مفهوم اعتباری موجب و علّت برای یک تعیّن خارجی نخواهد بود. و اگر ما وجود را اعتباری بدانیم، چگونه یک امر اعتباری باعث خیری می‌شود که قائلین به اصالةالماهیّة هم می‌گویند که تحقّق خارجی دارد؟! پس وجود، اعتباری نیست و اصالت پیدا کرد و وقتی که وجود اصالت پیدا کرد، ماهیّت اعتباری می‌شود. و عرض کردیم که به نظر می‌رسد این دلیل اول مصادره به مطلوب باشد.

  • و الثانی قولنا: (وَ الْفَرْقُ بَیْنَ نَحْوَیِ الْکَوْنِ) ای الکون الخارجی و الکون الذهنی، (یَفِی) باثبات المطلوب. بیانه أنَّ المهیّة فی الوجود الخارجی یترتّب علیها الآثار المطلوبة منها، و فی الوجود الذهنی بخلافه؛ فلو لم یکن الوجود متحقّقًا ـ بل المتحقَّق هی المهیّة و هی محفوظة فی الوجودین بلا تفاوتٍ ـ لم یکن فرقٌ بین الخارجی و الذهنی و التّالی باطلٌ فالمقدّم مثله؛

  • «دلیل دوم این قول ما است که فرق بین دو نحوۀ کون یعنی کون خارجی و کون ذهنی وفا می‌کند به اثبات مطلوب. بیان دلیل: ماهیّت در وجود خارجی آثاری بر آن مترتّب می‌شود که از این ماهیّت مطلوب است و در وجود ذهنی به خلاف آن است. پس اگر وجود متحقّق نبود بلکه آن چیزی که متحقّق است ماهیّت باشد و این مقدمّه را هم باید قبول کنیم که آن ماهیّت در هر دو وجود ذهنی و خارجی محفوظ است (نه‌اینکه این وجود ذهنی اضافه است، چون بعضی قائل به اضافه هستند، بعضی قائل به کیفیت هستند و...) بنابراین حقیقت و اصل مطلب این است که همان ماهیّت خارجی بعینه در ذهن است بلا تفاوتٍ، پس در این‌صورت دیگر بین وجود خارجی و ذهنی فرقی نیست، (و شما تا تصوّر یک آتش می‌کنید، باید سر شما ذوب بشود.) این تالی که بین وجود خارجی و ذهنی فرقی نیست باطل است، پس مقدّم که اصالت با ماهیّت باشد هم باطل است.»

  • اللَهمّ صلّ علی محمد و آل محمد