صداقت مهمترین اصل در سیر و سلوک

و لزوم استقامت در مسیر حق

9342
مشاهده متن

پدیدآورآیت‌اللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی

گروهطرح مبانی اسلام

تاریخ 1439/04/09


توضیحات

در این گفتار که مشتمل بر یکی از جلسات ملاقات حضرت آیة الله حاج سید محمدمحسن حسینی طهرانی قدس الله سره با اصدقاء و رفقاء می‌باشد، مطالبی پیرامون مسئله صدق در مسیر سلوک الی الله مطرح شده است. استاد در ابتدا با اشاره به مقام حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها و سپس رهنمودهای علامه طهرانی برای همه ادوار، به این نکته تأکید می‌کند که تنها در صورتی این رهنمودها کارساز است که انسان، صادق باشد. استاد حسینی طهرانی از لزوم استقامت در مسیر حق با وجود قلت افراد و تبعیت از حق و نه از افراد سخن گفته و در باره نقش یقین در سیر و سلوک توضیح می‌دهد. در بخش دیگری از این جلسه پربار، به روایاتی از امیرالمؤمنین و امام حسن عسکری علیهما السلام پرداخته شده است. در ضمن بیانات استاد، حکایات خواندنی از علامه طهرانی و نیز آسیب شناسی هایی از دوره مشروطه خواهی و مواضع برخی علما مطرح گردیده است.

/19
پی دی اف پی دی اف موبایل ورد صوت

صداقت مهمترین اصل در سیر و سلوک - و لزوم استقامت در مسیر حق

1
  •  

  •  

  • هو العلیم

  •  

  • صداقت مهمترین اصل در سیر و سلوک

  • و لزوم استقامت در مسیر حق

  •  

  • بیانات

  • آیة الله حاج سید محمدمحسن حسینی طهرانی

  • قدّس اللّه سرّه

  •  

صداقت مهمترین اصل در سیر و سلوک - و لزوم استقامت در مسیر حق

2
  •  

  •  

  • أعوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

  • بِسمِ الله ِالرّحمٰنِ الرّحیم

  • و صلّی الله عَلَی سیّدنا و نبیّنا أبی‌القاسم محمدٍ

  • و علی اهل بیته الطّاهرین و اللعنة عَلَی أعدائِهِم أجمَعینَ

  •  

  •  

  • مقام ومنزلت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

  • از اینکه رفقا متقبّل زحمت شدند [خیلی از لطفشان ممنون هستیم]. نه از باب تشرّف به عتبۀ مقدّسۀ حضرت معصومه سلام الله علیها که توفیق تشرّف به عتبۀ آن حضرت از آن طرف دنیا هم اگر باشد، باز چیزی نیست، و ثواب و اجری که بر این زیارت‌ها مترتّب است لایُدرَک و لایوصَف است.1 و این سخن بزرگان است که بنده از زمان طفولیّت به یاد دارم که مرحوم آقای حدّاد، ایران تشریف آورده بودند و در آن سفری که به قم مشرّف شده بودند، ایشان مسائل عجیبی از مقام و منزلت حضرت بی‌بی می‌فرمودند.2

  • اما تا آنجایی که مسئله به زیارت رفقا و محبت و لطفی که به بنده ابراز داشتند [مربوط است] مایۀ شرمندگی و خجالت و شرمساری است که معمولاً ما هر سال خدمتشان می‌رسیدیم ولیکن حالا به‌واسطۀ قصور و تقصیر و کم همّتی، آنها متقبّل زحمت شدند و خیلی از لطفشان ممنون هستیم.

  • مطالب علامه طهرانی رهنمودهایی برای همۀ ادوار

  • مرحوم آقا ـ رضوان الله علیه ـ در زمان حیاتشان هر از چند گاهی به مناسبت‌های مختلف مطالبی را خدمت دوستان می‌فرمودند. به‌واسطۀ بروز حوادث و ظهور قضایای مختلف، طبعاً تذکّرات و مطالبی که مورد نظرشان بود در مجالس، چه خصوصی و چه عمومی، بیان می‌کردند و ما واقعاً در آن موقع مطالب ایشان را به‌عنوان یک رهنمود و اسوه برای همۀ ادوار و همۀ زمان‌ها تلقی می‌کردیم و به حساب می‌آوردیم و آنها را می‌نوشتیم. الآن در دفترچۀ خاطرات بنده این، مَلیئ3 است از سخنان ایشان که من چه به‌طور خصوصی و شخصی با ایشان در میان داشتم و چه مطالبی که ایشان می‌فرمودند و راه را نشان می‌دادند، مسیر را نشان می‌دادند،

  • خیلی از مطالب مطالبی است که از عهدۀ درک و فهم ما برنمی‌آید، علم و دانش برای رسیدن به آن مطالب کفایت نمی‌کند و نیاز به یک مسائل دیگری است؛ که بحمدالله [برای] کسانی که بخواهند واقعاً در مسیر حق و صراط مستقیم حرکت کنند، مطالبی که بزرگان فرمودند و رهنمودهایی که کردند کفایت می‌کند. نیازی نیست به اینکه در هر قدمی و در هر لحظه‌ای و در هر ساعتی و در هر حادثه‌ای آنها حضور داشته باشند و یک‌به‌یک را بخواهند تذکر بدهند، منتهی همۀ اینها در گرو این است که انسان بخواهد صادق باشد.

    1. . رجوع شود به كامل الزيارات، ص 324.
    2. . رجوع شود به روح مجرّد، ص 285.
    3. مملوّ، سرشار

صداقت مهمترین اصل در سیر و سلوک - و لزوم استقامت در مسیر حق

3
  • صدق، کلید اصلی بهره‌مندی از رهنمودهای اولیاء

  • کلید اصلی و اساسی سعادت انسان صدق است. اگر این صدق نباشد پیغمبر آخرالزمان هم بیاید کاری از دستش برنمی‌آید. امام زمان هم اگر ظهور کند کاری از دست امام زمان هم برنخواهد آمد. مهم این است که ما صادق باشیم، با خودمان دو‌رو نباشیم، منافق نباشیم، ظاهر و باطن ما دوگونه نباشد؛ اگر این‌طور باشد خداوند آنچه را که به صلاح ماست به هر طریقی که خود صلاح می‌داند برای ما القا می‌کند و ما را به آن راه صحیح و راه حقیقی می‌رساند.

  • اگر این صدق نباشد، کلام پیغمبر را هم می‌پیچانی! پیغمبر هم باشد [او را] دور می‌زنی! امام زمان هم بیاید [همینطور!] امام زمان که از پیغمبر بالاتر نیست! چه کردند با جدّش [رسول خدا]؟! هر حرفی که زد، تأویل کردند. هرچه گفت عوض کردند. راویانی درآمدند با آن چاپخانه‌ای که ـ ماشاءالله ـ به جای روزی هزار جلد کتاب، یک میلیون دروغ و روایت بیرون می‌داد؛ [می‌گفتند:] رسول خدا این را گفت! رسول خدا این را گفت! رسول خدا منظورش این بود! چه بود! آمدند و یک عده را با همین روایات به دنبال خودشان بردند و از راه منحرف کردند و آنها را از مسیر اهل‌بیت در مسیر ضلال قرار دادند.1

  • آخر حیوان! تو مگر پیغمبر را ندیدی؟ تو مگر کلام پیغمبر را نشنیدی؟ این چه معنا دارد که بیایی از کلام یک ابوهریره و امثال‌ذلک، این‌طور راهت را عوض کنی؟! چرا؟ چون صدق نداری! چون صدق نداری خدا وسائل برای اضلال تو را هم فراهم خواهد کرد. بالأخره شیطان هم که بی‌کار نمی‌نشیند، او هم مأموریت دارد. همان‌طوری‌که ملائکۀ مقرّب مأموریت دارند، جبرائیل مأموریت دارد، اسرافیل مأموریت دارد، ملائکۀ رزق مأموریت دارند، ملائکۀ علم، ملائکۀ هدایت اینها مأموریت دارند و آن مسیر حق و صحیح را به تک‌تک افراد در نفوسشان و در عقولشان و در ضمائرشان القاء می‌کنند، ابلیس و شیاطین و جنود او هم مأموریت دارند. آنها بی‌کار ننشستند، در تک‌تک ما نفوذ می‌کنند، از هرجا ببینند که می‌شود وارد شد وارد می‌شوند. می‌گردند، می‌گردند، می‌گردند [تا آن نقطۀ ضعف را پیدا کنند]. الآن این نقطه نقطۀ ضعف دارد، از این نقطه‌اش الآن می‌شود وارد شد، از این روزنه این مطلب را به او به گونه‌ای دیگر و به شکلی دیگر می‌شود القاء کرد.

    1. . جهت اطلاع بیشتر پیرامون وضع و جعل حدیث رجوع شود به مطلع انوار، ج 6، ص 73 ـ 268؛ شرح نهج البلاغة، ابن‌أبی‌الحدید، ج 4، ص 63 ـ 73.

صداقت مهمترین اصل در سیر و سلوک - و لزوم استقامت در مسیر حق

4
  • توضیحی دربارۀ روایت کُن فی الفِتنَةِ کَابنِ اللَبونِ 

  • امیرالمؤمنین علی علیه السّلام فرمودند: کُن فی الفِتنَةِ کَابنِ اللَبونِ، لا ظَهرٌ فَیُرکَبَ، و لا ضَرع ٌ فیُحلَب؛ 1 «در فتنه مانند بچۀ شتر باش، نه پشتی دارد که بتوانی بر او سوار شوی، و نه می‌تواند شیری بدهد که او را بدوشی.» یعنی کنار باش و نگذار در موارد فتنه و در زمان فتنه و در جایگاه فتنه، دو طرف فتنه از تو به نفع خودشان استفاده کنند؛ حرفی بزنی، راهی بروی، قدمی برداری، سخنی بگویی، اقدامی بکنی که یکی از آنها بتوانند از تو استفاده کنند و از موقعیّت تو برای رسیدن به مطلوبشان و برای رسیدن به مقصودشان بتوانند بهره بگیرند. [بگویند:] ببین آقای فلانی هم با ماست! ببین آقای فلانی هم همان حرف ما را می‌زند! ببین فلان کس با این موقعیّت دارد همین را می‌گوید! ببین فلان آقا، فلان عالم، یک‌هم‌چنین شخصیّتی، صاحب یک چنین چیزی، رئیس یک همچین [جایی] او هم دارد مطلب ما را می‌گوید، پس ما درست می‌گوییم! پس ما بر حقیم! این چیست؟ [این] کولی‌دادن و شیر دوشیدن برای آنهاست. حضرت می‌فرماید: «کنار باش».

  • فتنه یعنی چیزی که موجب گمراهی انسان است، مطلب در آن روشن نیست. یک وقتی برای انسان یک مسئله مثل روز روشن است، حق برای انسان هویداست، حق را انسان تشخیص می‌دهد و روی آن می‌ایستد و قسم حضرت عباس هم می‌خورد که والله و بالله همین است و غیر از این نیست. مسئله پیداست، مسئله روشن است، در اینجا دیگر فتنه معنا ندارد. مسئله وقتی که روشن است انسان بایستی که به همان راه برود و همان مطلب را باید پیگیری کند و به کس دیگری هم نباید توجّه و اعتنا کند. 

  • استقامت در مسیر حق با وجود قلت افراد

  • [اگر] تمام دنیا یک طرف بایستد و به انسان بگویند که بیا به طرف ما، آیا انسان باید برود؟ رسول خدا وقتی که به نبوّت و به رسالت مبعوث شدند در مکّه چند نفر طرفدار داشتند؟! فقط دو نفر حضرت خدیجه، امیرالمؤمنین والسلام! حتّی عموی پیغمبر هم در طرف مقابل بود، مشرک بودند. تمام قریش همه یک طرف بودند، تمام جزیرة العرب یک طرف بودند، تمام افراد همه در یک طرف بودند و رسول خدا آمد تک ‌و تنها مطلب را به حضرت خدیجه و به امیرالمؤمنین القا کرد، هر دو پذیرفتند. این دو نفر، دو فردی بودند که با رسول خدا بودند.2 نگاه نکردند که ما دوتا الآن در اینجا تنهاییم، ما در مکّه تنهاییم، این همه در مقابل ما هستند، فردا چه می‌شود؟ چطور با اینها مقابله کنیم؟

    1. نهج البلاغة (صبحی صالح)، ص 469.
    2. . رجوع شود به الکامل، ابن أثیر، ج 2، ص 50 و 57.

صداقت مهمترین اصل در سیر و سلوک - و لزوم استقامت در مسیر حق

5
  • تمام اینها را کنار گذاشتند. چرا؟! چون حق که دیگر فکر کردن ندارد، حق که دیگر ایستادن ندارد، حق که دیگر مقابله کردن ندارد. فردا چه می‌شود یعنی چه؟ نهایتش این است که شما را می‌کشند، خب بکشند! مگر ما در این دنیا زنده هستیم که بمانیم؟! ما در این دنیا زنده هستیم که به حق برسیم، حالا وقتی تو به حق رسیدی دیگر می‌خواهی منتظر چه باشی؟ ﴿فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُ﴾1 برای چه می‌خواهی [در این دنیا] باشی؟

  • تمام همّت ما این است که به مرام و مکتب سیّدالشّهدا برسیم. حالا شب عاشورا شد و شما در خیمۀ سیّدالشّهدا هستید، آیا باید به فکر این باشی فردا چه می‌شود؟! هرچه می‌خواهد بشود، هرچه می‌خواهد بشود. معلوم است فردا چه خواهد شد، معلوم است فردا سرگذشت به کجا خواهد کشید. یعنی تمام همّت انسان این است که به این نقطه برسد و وقتی به این نقطه رسید دیگر فکر کردن چه معنا دارد. این مسئله مسئلۀ حق است.

  • یعنی وقتی که انسان به مکتب اولیاء رسید، وقتی که انسان به مبانی اولیاء رسید، دیگر نباید به فکر این باشد آیا این مبانی پشتوانه دارد یا ندارد؟ افرادی به دنبال این، هستند یا نیستند؟ چند نفر الآن از این قضیّه حمایت می‌کنند؟ این حامی چه مقدار است، کم است، زیاد است، بسیار است؟ هیچ‌کدام اینها معنا ندارد. چرا؟ برای‌اینکه انسان به مقصود رسید، البتّه دیگران هم به این مطلب برسند باعث خوشحالی انسان است، باعث ابتهاج انسان است که دیگران هم از این مسئله بهره‌مند شوند؛ اما اینکه ما در این فکر باشیم و به این مسئله بیندیشیم و این را دغدغۀ خود قرار بدهیم که چه مقدار از افراد به دنبال هستند و چقدر نیستند، خود این ضلالت است، این خودش یعنی ضلالت. ﴿فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُ﴾2 تمام شد. به مطلب رسیدی دیگر تمام شد. دیگر دنبال چه کسی هستی؟ مگر اینکه انسان تکلیف داشته باشد که بخواهد برود مطلبی را اعلان کند [که] یک مطلب دیگر است؛ به او گفتند برو، نگفتند سر جایش بنشیند.

    1. . سوره یونس (10) آیه 32. امام شناسی، ج 2، ص 138:
      «از حكم خدا كه حقّ است اگر تجاوز شود غير از باطل و ضلالت چيز ديگر نخواهد بود.»
    2. . سوره یونس (10) آیه 32.

صداقت مهمترین اصل در سیر و سلوک - و لزوم استقامت در مسیر حق

6
  • چرا خیلی از افراد حق را نمی‌پذیرند؟

  • خیلی از افراد ـ بلکه قاطبۀ افراد ـ هستند که اینها بر همان تفکر و بر همان موقعیّت و بر همان زمینه‌ای که هستند می‌خواهند بمانند! به ما چه ربطی دارد؟ چرا ما بیاییم حرصش را بخوریم؟! چرا ما بیاییم غصه‌اش را بخوریم؟! می‌گوییم آقا این آب است، می‌گوید نه آقا این دوغ است! [می‌گوییم:] آقا این آب است. [می‌گوید:] نه. خیلی‌خب هست که هست، هرچه هست، بله هرچه شما می‌گویی! نمی‌خواهند بفهمند، نمی‌خواهند چشم را باز کنند، نمی‌خواهند حق را بفهمند. چرا؟ به‌خاطر همان چیزی که عرض کردم: با خودشان صداقت ندارند. چون صداقت ندارند خدا هم‌چشمشان را می‌بندد. [اینها] بر اساس همان تفکراتشان هستند. مدام می‌گردند تا برای آن منویّات وسیله و دلیل پیدا کنند، مدام کتاب‌ها را ورق می‌زنند، مثلاً یک کتاب که پانصد صفحه است چهارصد و نود و هشت صفحه‌اش راجع به یک قضیّه است، یک‌دفعه در یک صفحه یک مطلبی پیدا می‌کنند که می‌توانند آن را پیش خودشان استفاده کنند، همان یک ورق را می‌کشند بیرون: در این کتاب این را نوشته است. چهارصد و نود صفحه را کنار گذاشتی که بر علیه‌ تو است، این یکی را درآوردی! اینها این‌طوری هستند.

  • اگر هزار مطلب از امام زمان هم بشنوند، همۀ اینها [را توجیه می‌کنند]. اینهایی که من خدمتتان عرض می‌کنم، چون خودم زمان مرحوم آقا می‌دیدم، خودم در زمان مرحوم آقا شاهد بودم که وقتی آقا صحبت می‌کردند [اینها اینطور بودند]. مثلاً [وقتی مرحوم آقا] صحبت می‌کردند، خیلی‌ها تا آنجایی که نمی‌توانستند از این مطالب برای آن منویّات و مقاصد استفاده کنند خیلی حالشان حال درستی نبود، ولی تا یک مطلب دوپهلو بود، تا یک قضیّه و یک‌کلام می‌گفتند که این کلام می‌توانست [به نفع خواسته‌های آنها باشد] یک‌دفعه خنده‌شان باز می‌شد! چه شد؟! پدرمان نیم‌ساعت دارد حرف می‌زند چرا مثل مربای آلو ابروهایت درهم‌رفته است؟! اما تا یک کلمه‌اش، تا یک جمله‌اش، یک خُرده دوپهلو است همچین [خوشحال شدید!] این برای چیست؟

صداقت مهمترین اصل در سیر و سلوک - و لزوم استقامت در مسیر حق

7
  • معلوم است این تابه‌حال به ایشان گوش نمی‌داده است! به خودش گوش می‌داده است، به نفس خودش توجّه می‌کرده است! و چون کلام ولیّ خدا را موافق نمی‌دید، اعصابش بهم می‌ریخت. چون کلام ولیّ خدا را مطابق با منظور و مقصد و هدف و سیره [خودش] نمی‌دید [بهم ریخته‌بود]، اما تا دید که در یک جمله، می‌شود از این جمله در مسائل مختلف و در مطالب مختلف استفاده بشود، یک‌دفعه می‌بینی [خوشحال می‌شود]: هان! دیدی آقا همین مطلب ما را گفتند! این [حال] به خاطر چیست؟ به خاطر اینکه صداقت نیست، صداقت وجود ندارد، نفاق وجود دارد، دورویی و نیرنگ وجود دارد. توجّه می‌فرمایید؟! مطلب این است.

  • از آقا (مرحوم علامه) بالاتر دیگر کیست؟ مدام می‌خواهد مطلب را بگوید، قضیّه را بگوید که باید انسان این‌طور باشد، باید در یک چنین وضعیّتی این‌طور باشد. [ایشان] نمی‌تواند صریح بیان بکند، اگر می‌توانست، صریح می‌گفت. [لذا] با عبارات مختلف، با الحان مختلف و با تعابیر مختلف می‌خواهد آنچه را که منویّ است بگوید. اینها برای چیست؟

  • اینها برای این است که ما آمده‌ایم در کنار ولیّ خدا، ما نشسته‌ایم در کنار او ولی این نشستن فقط نشستن ظاهر است. به نحوی ننشستیم که این حضور در جان ما تأثیر بگذارد، در فکر ما تأثیر بگذارد و در ضمیر ما فرو برود و ضمیر را عوض کند، نفس را عوض کند، روح را عوض کند، آنچه را که در نیّت و منظور اوست بیاید جایگزین شود. اگر این‌طور بشود چه می‌شود؟ دائما [انسان] تغییر می‌کند، دائما عوض می‌شود.

  • لذا وقتی که مجلس تمام می‌شد می‌دیدیم بعضی‌ها یک برداشت کردند، بعضی‌ها یک برداشت دیگر کردند. او که یک حرف را زد، او که یک مطلب را گفت، پس چرا دو جور برداشت است؟ به خاطر اینکه نفاق وجود داشته است، نفاق هست، صداقت ندارد، و آثارش هم بعداً مشخص می‌شود، وقتی کسی این‌طور است بعداً معلوم است که چه خواهد شد!

صداقت مهمترین اصل در سیر و سلوک - و لزوم استقامت در مسیر حق

8
  • لزوم تبعیت از حق، نه از افراد

  • اینجاست که ما به این نکته می‌رسیم که انسان باید راه حق را ببیند و به دنبال آن راه برود. تحت تأثیر صحبت‌های این و آن قرار نگیرد. کسانی که امروز یک جور صحبت می‌کنند، امروز یک جور مطلب ارائه می‌دهند و وقتی که آن مطلب برخلاف توقع شد، زود رنگ عوض می‌کنند و چهره عوض می‌کنند و مطلب دیگری [می‌گویند]! شما تا دیروز که این را می‌گفتید! شما که تا دیروز این مطلب را ارائه می‌دادید! چه شد؟! وقتی دیدید آن مطلب غیر از آنچه [شما می‌گفتید] درآمد آن وقت صحبت را عوض می‌کنید که، نه منظور ما این بوده است! نه، منظور ما آن بوده است! نه، منظور ما این قِسم بوده است! نه، ما که علم غیب نداشتیم! بله که علم غیب نداری، [وقتی] علم غیب نداری ساکت بنشین در خانه‌ات صدایت در نیاید. معلوم است که علم غیب نداری! علم غیب برای شماها نیست! علم غیب ربطی به شما ندارد!

  • اهمّیت علم و یقین در سیر و سلوک 

  • اولیاء می‌گویند: در این شرایط باید راه و روشی را در پیش بگیری که پایت جای پای مطمئن باشد؛ قدمی که برمی‌داری را بدانی، بتوانی روی آن قسم بخوری. [اگر قسم] می‌خوری برو جلو، اگر هم خطا شد اشکالی ندارد. ولی اگر نتوانستی روی آن قدمی که برمی‌داری و روی آن سخنی که می‌گویی و روی آن موضعی که می‌گیری، قسم بخوری حق نداری جلو بروی. [اینکه انسان بگوید:] «حالا إن شاءالله خدا درست می‌کند!» [درست نیست]. نه آقا خدا درست نمی‌کند، چنان پس‌گردنی می‌زند! یعنی چه که خدا درست می‌کند؟! یک ملّتی به یک راهی بروند و بگویند إن شاءالله خدا درست می‌کند! نه‌خیر این خبرها نیست. یک عده فلان کار را انجام بدهند بگویند خدا درست می‌کند، نه آقا خدا درست نمی‌کند خیلی هم خراب می‌کند. [می‌دانید] چرا؟

  • [چون] خدا به تو دوتا چشم داده است. چطور شد وقتی که یک چیزی را ببینی سمّ است ـ وقتی این لیوان را ببینی سمّ است ـ اگر صد نفر تمام این افراد بیایند بگویند: آقا این برای شما خوب است. می‌گویی اگر خوب است خودت بخور! چرا اینجا انجام نمی‌دهی؟ اما در مسائل و قضایا، در قضایای سیاسی، در قضایای اجتماعی، در مسائل دیگر همین‌طور چشمت را می‌بندی به [حرف] این و آن [که می‌گویند:]، برو این کار را بکن، برو آن کار را بکن [عمل می‌کنی]!! نه آقا هزارتا تبعات دارد، هزارتا قضیّه دارد.

صداقت مهمترین اصل در سیر و سلوک - و لزوم استقامت در مسیر حق

9
  • اینجاست که پای مسئولیّت جلو می‌آید، اینجاست که پای تکلیف جلو می‌آید، اینجاست که پای تعهّد و التزام جلو می‌آید. انسان هر کاری را نمی‌تواند بکند، هر قدمی را نمی‌تواند بردارد، هر سخنی را نمی‌تواند بگوید. مطلبی که عاقبتش معلوم نیست نمی‌تواند به دنبال آن برود. مگر ندیدید؟ مگر نفهمیدید؟ مگر ندیدیم چه شد؟ اینها همه برای چیست؟ برای این است که همین‌طوری مسائل را سرسری گرفتند، قضایا را سهل گرفتند، از تک‌تک کارهایی که انجام می‌دهید [حسابرسی می‌شود.]

  • مرحوم آقا می‌فرمودند، از قول یک نفر نقل می‌کردند که من فلان‌کس را دیدم که [از دنیا] رفته بود و در آنجا (قیامت) به مشکلاتی برخورد کرده بود. بعد به من گفت: «فلانی از خطورهایی که در زمان حیاتم به ذهنم خطور می‌کرد الآن دارند حسابرسی می‌کنند.» خطوری که هنوز به زبان هم نیاورده است. [حسابرسی می‌کنند] که چرا باید یک چنین قضیّه‌ای به ذهنت خطور بکند؟ 

  • [البته] نه حالا صرف خطور، [بلکه] یعنی ایستادن روی آن و فکر کردن و به دنبال آن حرکت کردن، وإلاّ صرف خطور که غیراختیاری است. البتّه انسان باید خود را از نظر مراقبه و تربیت به نحوی قرار بدهد که حتّی خطورِ اینها هم در ذهن نیاید. [آن فرد] گفت: «دارند [از خطورات من] حسابرسی می‌کنند.» حالا انسان بخواهد حرف هم بزند، قدم هم بردارد، اقدامی هم بکند!

  • تأکید بزرگان بر اجتناب از پرداختن به مسائل متفرقه

  • لذا بزرگان در آن زمان‌ها تأکیدی که به ما داشتند می‌فرمودند: «نگاه کنید و راه خودتان را بروید، به این طرف و به آن طرف توجّه نکنید. توجّه به این‌طرف و آن‌طرف ابطال عمر است و اسراف وقت است و امحاء فرصت‌هایی است که خدا برای انسان در نظر گرفته است.» آن نفسی که باید به مسائل دیگر بیندیشد، آن فکر و ذهنی که باید به قضایای دیگر فکر کند، باید به بدبختی‌های خودش فکر کند، باید به بیچارگی‌های خودش فکر کند، به آنچه را که باید به دنبال [آن] برود فکر کند، صرف این کرده که این چه‌کار کرد؟ آن چه‌کار کرد؟ آنجا چه شد؟ آنجا ترقه زدند و همین چیزها؛ چیزهای صد من یک غازی که نه ارزش فکر کردن دارد، نه ارزش مطالعه دارد، نه ارزش پیمودن دارد. بعداً هم وقتی که یک ماه، دو ماه، شش ماه از قضیّه می‌گذرد؛ چه شد؟ هیچ چیزی اتفاق نیفتاد! [آن وقت با خودش می‌گوید:] «عجب! چه وقتی را ما اینجا گذراندیم! چه عمری را ما در این حرف‌ها تلف کردیم!» دنیا هم دارد به روال خودش می‌رود، اصلاً به ما کاری ندارد. این وسط چه کسی باخت؟ ما باختیم. ما باختیم که گول همین حرف‌ها را خوردیم، گول همین روزنامه‌ها را خوردیم، گول همین چیزها را خوردیم. اگر از اول دنبال کار خودمان می‌رفتیم اقلاً دلمان نمی‌سوخت که ما آمدیم در این قضایا وقت گذاشتیم، در این مطالب فرصت داشتیم [و فرصتمان را هدر کردیم.]

صداقت مهمترین اصل در سیر و سلوک - و لزوم استقامت در مسیر حق

10
  • بزرگان این را به ما یاد دادند، گفتند برو دنبال کار خودت، برو دنبال بیچارگی‌های خودت، برو دنبال بدبختی‌های خودت، برو دنبال اینکه ببین الآن چه چیزی به دردت می‌خورد، چه چیزی می‌تواند [به تو کمک کند.]

  • اهمیت مطالعه آثار بزرگان در هدایت سالک

  • خدا شاهد است من شب‌ها قبل از خواب وقتی می‌خواهم استراحت کنم حتماً باید مطالعه‌ای بکنم؛ حالا یک صفحه، پاراگرافی، دو صفحه. همین دیشب کتاب روح مجرّد مرحوم آقا ـ همیشه چند تا کتاب کنارم هست؛ دیوان مولانا هست گاهی اوقات مثنوی مولانا را نگاه می‌کنم، گاهی اوقات حافظ را، گاهی اوقات از کتاب‌های مرحوم آقا ـ یک پاراگراف از روح مجرّد را خواندم، گفتم عجب این معنا تا به‌حال اصلاً به ذهن من نرسیده بود. ایشان در اینجا چه توضیحی می‌دهند چه مسائلی [را مطرح می‌کنند!] این مطالبی که خدمتتان می‌گویم همین چیزهایی بود که دیشب خواندم. گفتم فردا بروم یک مقداری از اینها را ـ‌ اگر قرار بر مزاحمت و صحبتی هست ‌ـ برای رفقا بگویم.

  • یک پاراگراف می‌آید اصلاً وضع انسان را عوض می‌کند. یک جملۀ اولیاء خدا یک داستان، یک قضیّه، می‌آید زندگی انسان را تغییر می‌دهد. قبل از انقلاب، در زمان شاه هنوز انقلاب نشده بود با مرحوم آقا در خیابان فخرآباد طهران، دروازۀ شمیران، داشتیم قدم می‌زدیم ـ صبح بود از بین‌الطّلوعین گذشته بود ـ ایشان یک قضیّه برای من تعریف کردند آن قضیّه زندگی من را تا الآن تغییر داد. ببینید، یک قضیّه، که [فرمودند:] «در فلان‌جا ما فلان و فلان و فلان و چه کردیم.» تمام شد. ذهنیّات من، منویّات من، افکار من، اصلاً کل سیستم انسان را عوض می‌کند. یک مطلب، یک کلام از اولیاء، یک کلام از بزرگان [انسان را تغییر می‌دهد.]

  • این مطالب را مرحوم آقا برای چه کسی نوشتند؟ جداً برای چه کسی؟ برای من نوشتند، منِ در این سن، برای شما نوشتند. اینها مطالب مطالبی نیست که ما اصلاً [اینها را دست کم بگیریم]. حالا ما اینها را ول کنیم برویم دنبال اینترنت که آن یکی چه شده است، آن یکی رئیس شد، آن یکی مرئوس شد، آن یکی رفت بالا، آن یکی آمد پایین؛ هیچ، صد من یه غاز [هم ارزش ندارد].

صداقت مهمترین اصل در سیر و سلوک - و لزوم استقامت در مسیر حق

11
  • اینها مطالبی است که انسان را إحیاء می‌کند و راه را به انسان نشان می‌دهد، مسیر را به انسان نشان می‌دهد. کُنْ فی الفِتنَةِ کَابنِ اللَبُون یعنی همین؛ یعنی در کنار باش، نرو، نرو این طرف، نرو آن طرف، دل نده، ذهن نده، دلت را نسپار، خودت را در اینجا نینداز که با فکر خسته و اعصاب خرد و بهم‌ریختگی روحی و نفسی و اینها بخواهی روزت را بگذرانی، نماز بخوانی، روزه بگیری. آخر این چه نمازی است؟ این چه روزه‌ای است؟ این چه حجّی است؟ [خیلی فرق است بین اینگونه عبادت کردن] تا اینکه انسان بخواهد جدای از اینها [با ذهن آرام عبادت کند.]

  • و شما خیال نکنید که این مطالب قابل درک نیست! نه، خیلی بهتر از آنها ما می‌فهمیم، خیلی بیشتر از آنهایی که اهل این مسائل و دنیا هستند ما درک می‌کنیم، خیلی بالاتر [ما می‌فهمیم]؛ ولی مگر انسان باید درکش را اینجاها بگذارد؟ مگر انسان باید وقتش را اینجاها بگذارد؟ اینکه چیزی نیست آقا! اهل دنیا خودشان دنیا را می‌گردانند.

  • کلام علامه طهرانی درباره دنیا و اهل آن

  • مرحوم آقا به من می‌فرمودند: 

  • «دنیا را به دنیاداران بسپار، تو غصۀ دنیا را نمی‌خواهد بخوری، هستند کسانی که بخواهند به اندازۀ کافی درد دنیا را داشته باشند نه درد آخرت.» 

  • درد دنیا را داشته باشند و کیف کنند، لذت ببرند، عمر بگذارند، بی‌خوابی بگذارند، اعصابشان را بگذارند، صحت و سلامتی و... همۀ [وجودشان را بگذارند.] از من به شما نصیحت: «هیچ غصه نخورید، خدا به اندازۀ کافی کسانی که در این دنیا بخواهند بر سر همدیگر بزنند درست کرده است.» داریم می‌بینیم. در همۀ دنیا همۀ کشورها همه‌جا هستند. لذا از این نظر هیچ موجب نگرانی نیست، الحمدلله. یک وقتی فکر نکنیم اگر ما در این مسائل دنیا دخالت نکردیم کار دنیا هم می‌ماند! نه آقاجان! دنیا به جای خود [برقرار است]. برویم به فکر بیچارگی آخرت خودمان باشیم. آن را کسی نمی‌آید برای ما انجام بدهد، آن را ما باید خودمان باشیم. دنیای ما را دیگران می‌گردانند، از این نظر مشکل نداریم. آنچه که کسی به ما فکر نمی‌کند، آنچه که کسی درد ما را درک نمی‌کند، آنچه که کسی به داد ما نمی‌رسد، مسائل مربوط به آن طرف است!

صداقت مهمترین اصل در سیر و سلوک - و لزوم استقامت در مسیر حق

12
  • لذا باید این مطلب را در نظر داشته باشیم که خود مرحوم آقا ـ رضوان الله علیه ـ و بزرگان، خودشان هم به دنبال همین قضیّه بودند. و اتفاقاً در این مطلب آنها خودشان دستگیری می‌کنند، آنها خودشان می‌آیند و به داد آدم می‌رسند. منوط به اینکه ما بخواهیم به دنبال برویم، ما بخواهیم پیگیری کنیم، [آن وقت] خودشان می‌آیند و دستگیری می‌کنند.

  • معنای انتظار در روایت أفضَلُ أعمالِ أُمّتی إنتِظارُ الفَرَجِ

  • یک روایت عجیبی است از حضرت عسگری علیه السّلام، ظاهراً در احتجاج است که مرحوم آقا هم این روایت را در کتاب آورده‌اند.1

  • [در جایی دیگر] حضرت در ضمن آن نامه‌ای که می‌نویسند می‌فرمایند: فإنّ النّبیَّ صلّی الله علَیه و آله قال: أفضَلُ أعمالِ أُمّتی إنتِظارُ الفَرَجِ؛ انتظار فرج دارای اجر عظیم و دارای ثواب بسیار است. بعد خود حضرت عسگری علیه السّلام می‌فرمایند: و لا تَزالُ شیعَتُنا فی حُزنٍ، حتّی یَظهَرَ وَلَدی الّذی بَشَّرَ بِه النّبیُّ صلّی الله علَیه و آله؛ در زمان غیبت شیعیان ما در حزن و اندوه هستند تا آن فرزند من که پیغمبر بشارت دادند ظهور کند که یَملَأُ الأرضَ قِسطًا و عَدلًا کَما مُلِئَت ظُلمًا و جَورًا.2

  • معنای انتظار همین معنای حرکت کردن در دو طرف افراط و تفریط است که انسان بتواند حرکت کند و با ناملایمات کنار بیاید. این چیزی نیست که انسان بخواهد راحت یک راهی را طی کند، بالأخره مسائلی دارد، مشکلاتی دارد، قضایای مختلفی هست که برای انسان پیش می‌آید، اما انسان نباید دلسرد شود و باید راه خود را برود.

  • توضیح روایتی از امام حسن عسکری علیه السلام 

  • یک روایت دیگر که در نظرم بود آن روایت هم از امام عسگری علیه السّلام است که راجع به مطالبی از امام صادق علیه السّلام راجع به علمای سوء بیان می‌کنند.3 راجع به یهود و نصاری و افرادی که اینها به دنبال علمایی می‌روند و حرف آنها را بدون تحقیق و بدون تدبر گوش می‌دهند و عمل می‌کنند.

  • بعد آن [راوی] سؤال می‌کند می‌گوید: «آیا در مسلمان‌ها هم همین است، شیعه‌ها هم همین است؟» حضرت می‌فرمایند: «بله، شیعه‌ها هم همین هستند، این فقط اختصاص به یهود و نصاری ندارد، شیعیان هم همین‌اند.» شیعیان هم نمی‌توانند بگویند حالا به صرف اینکه این عمامه به سر دارد، به صرف اینکه درس خوانده است، انسان هرچه بگوید گوش بدهد، نه، ممکن است خلاف بگوید، ممکن است غیر از این بخواهد بگوید.

    1. مطلع انوار، ج 9، ص 428 و 429.
    2. مناقب آل ابی‌طالب علیهم السّلام، ج 4، ص 425 و 426، با قدری اختلاف.
    3. . رجوع شود به الاحتجاج، ج 2، ص 456 ـ 458.

صداقت مهمترین اصل در سیر و سلوک - و لزوم استقامت در مسیر حق

13
  • چند سال پیش در یک قضیّه‌ای من طهران بودم، یک مخدّره‌ای گفت در فلان جلسه‌ای که در قلهک هست، فلان خانم گفته: «یکی از افرادی که در این جلسه شرکت می‌کنند، امام زمان علیه السّلام را بین‌الطلوعین در حال ذکر و مکاشفه دیده است و [حضرت] گفته‌اند که شما باید به فلان‌کس رأی بدهید!» من گفتم: «آن امام زمان نبود، آن حضرت ابلیس بود، شیطان بود که به این صورت درآمده بود!» بعد هم که دیگر همه بهتر از ما می‌دانند که چه شد!!

  • مگر انسان می‌تواند به هر کسی، به هر چیزی، به هر حرفی مگر [عمل بکند؟!] [مگر] می‌تواند سرش را پایین بیندازد [و همینطور بدون علم عمل بکند؟!]، نه آقاجان! حساب دارد. می‌آیند یقۀ انسان را می‌گیرند می‌گویند ما شما را با چهار پایان متمایز خلق کردیم، آنچه که در اینجای شما (مغز) گذاشتیم در سر آن الاغ و گاو نگذاشتیم! اگر تو این را به‌کار نینداختی پس با آن حیوان چه فرقی می‌کنی؟! این‌طور نیست [که یکی بگوید:] او آمده مکاشفه کرده! او آمده خواب دیده! [و بعد انسان ترتیب اثر بدهد!] این حرف‌ها چیست؟ این مسائل چیست؟ این بازی‌ها چیست؟ این مسخره کردن‌های شعائر دینی چیست؟ این توهین و اهانت به اسلام و پیغمبر چیست؟ چقدر ما کم آوردیم تا مجبور بشویم این مطالب را دست آویز قرار دهیم و متوسل به اینها بشویم؟!

  • اما کسی که صادق باشد. امام عسگری عجیب است ـ‌ چند وقت پیش این در نظرم بود ـ حضرت می‌فرمایند: لا جَرَمَ أنَّ مَن عَلِمَ اللهُ مِن قَلبِهِ مِن هؤُلآء القَومِ، عجیب است در این زمان فتنه، در این زمان هزار رنگ، در این زمان غوغا و آشوب، در این زمانی که هر کسی مردم را به سمت خود می‌طلبد؛ و کُلٌّ یجُرُّ النّارَ إلی قُرصَتِه،1 در این زمان اگر کسی که صادق باشد؛ لا جَرَمَ أنَّ مَن عَلِمَ اللهُ مِن قَلبِهِ مِن هَؤُلآء القَومِ، نگوییم زمان غیبت است، نه، زمان غیبت و حضور ندارد. امام علیه السّلام ولایت کلّیه دارد، ولایت امام ربطی به زمان ظهور ندارد، آن ولایتی که مربوط به ظهور باشد آن دیگر ولایت نیست. آن محدود است به سعۀ علمی امثال ما، نه‌اینکه آن ولایتی که در تمام شئون ما و در تمام نفوس ما و ذرات وجود ما ساری و جاریست، آن ولایت [ولایت امام] است.

    1. مجمع الأمثال (آستان قدس)، میدانی، ج 2، ص 100. اسرار ملكوت، ج 1، ص 107:
      «هر شخص آتش تنور را به سمت نان خود سوق مى‌دهد.»

صداقت مهمترین اصل در سیر و سلوک - و لزوم استقامت در مسیر حق

14
  • [امام حسن عسکری می‌فرمایند:] هر کسی را که از همین افراد خدا بداند که أنَّهُ لا یُریدُ إلّا صیانَةَ دینِهِ؛ ـ‌ فقط و فقط، لا یُریدُ إلّا حضرت استثنا می‌کند ـ فقط و فقط صیانت دینش را می‌خواهد، می‌خواهد دنبال دینش بگردد، نه دنبال دنیا، نه دنیا و دین هر دو را داشته باشیم، نه‌اینکه هم تبلیغ بکنیم و هم حساب دنیا را داشته باشیم! نه! این قاطی است، این آدم آدم راه راست نیست؛ این دنبال پول است، این پول را از راه تبلیغ دین می‌خواهد بدست بیاورد؛ مفت نمی‌ارزد، مفت.

  • یک دفعه یکی از دوستان جایی رفته بود. یک کسی داشت صحبت می‌کرد، به این‌طرف و آن‌طرف هم زد. رفت پیشش گفت: آخر تو نمی‌توانی درست صحبت کنی؟ چرا از این‌طرف و آن‌طرف می‌گویی؟ گفت: فلانی چرا می‌خواهی نان ما را آجر کنی؟! گفت: حال که قرار است نانت آجر نشود، پس هرچه می‌خواهی بگویی بگو.

  • أنَّهُ لا یُریدُ إلّا صیانَةَ دینِهِ و تَعظیمَ وَلیِّهِ؛ می‌خواهد امام زمانش را به مردم نشان بدهد، نه این و آن و این و آن را. منظورش این است که امام زمانش را نشان بدهد، معرفت ولیّش را پیدا کند، به دنبال آن ولیّ برود. این شخص، امام عسگری می‌فرماید: خدا اگر بداند از میان این مردم کسی یک چنین حالی دارد لَم یَترُکهُ فی یَدِ هذا المُتَلَبِّسِ الکافِرِ او را در دست این افراد کافری که اینها برای همین آمدند نمی‌گذارد؛ برای همین‌که افراد را به سمت خود بکشند؛ گاهی با مکاشفه می‌کشند، گاهی با بنر و اعلامیه می‌کشند، گاهی با فتوا دادن می‌کشند، گاهی با حکم کردن می‌کشند، گاهی با تهدید می‌کشند و گاهی با الفاظ و سخنان فریبنده این قلوب را جذب می‌کنند. نه [خدا او را رها نمی‌کند]. لَم یَترُکهُ فی یَدِ هذا المُتَلَبِّسِ الکافِرِ، و لکنَّهُ یُقَیِّضُ لَهُ مُؤمِنًا یَقِفُ بِهِ عَلَی الصَّوابِ؛ یک مؤمنی را سر راهش قرار می‌دهد او می‌آید دستش را می‌گیرد، ثُمَّ یوَفِّقُهُ اللهُ لِلقَبولِ مِنهُ؛ ـ هرچه هست اینجاست ـ حالا وقتی که این مؤمن آمد، اینکه خدا در قلبش نور گذاشته، اینکه یک چیزهایی می‌فهمد که بقیّه نمی‌فهمند، این را سر راهش قرار می‌دهد یوَفِّقُهُ اللهُ لِلقَبولِ مِنهُ؛ 1 و توفیق می‌دهد که از او بپذیرد، این خودش یک حرف است.

    1. . ... وَ هَؤُلَاءِ عُلَمَاءُ السَّوْءِ النَّاصِبُونَ الْمُتَشَبِّهُونَ بِأَنَّهُمْ لَنَا مُوَالُونَ وَ لِأَعْدَائِنَا مُعَادُونَ وَ يُدْخِلُونَ الشَّكَّ وَ الشُّبْهَةَ عَلَى ضُعَفَاءِ شِيعَتِنَا فَيُضِلُّونَهُمْ وَ يَمْنَعُونَهُمْ عَنْ قَصْدِ الْحَقِّ الْمُصِيبِ لَا جَرَمَ أَنَّ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ مِنْ قَلْبِهِ مِنْ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ أَنَّهُ لَا يُرِيدُ إِلَّا صِيَانَةَ دِينِهِ وَ تَعْظِيمَ وَلِيِّهِ لَمْ يَتْرُكْهُ فِي يَدِ هَذَا الْمُتَلَبِّسِ الْكَافِرِ وَ لَكِنَّهُ يُقَيِّضُ لَهُ مُؤْمِناً يَقِفُ بِهِ عَلَى الصَّوَابِ ثُمَّ يُوَفِّقُهُ اللَّهُ لِلْقَبُولِ مِنْهُ فَيَجْمَعُ اللَّهُ لَهُ بِذَلِكَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ يَجْمَعُ عَلَى مَنْ أَضَلَّهُ لَعْناً فِي الدُّنْيَا وَ عَذَابَ الْآخِرَة... الاحتجاج، ج 2، ص 458.

صداقت مهمترین اصل در سیر و سلوک - و لزوم استقامت در مسیر حق

15
  • مواجهۀ برخی افراد با کتب علامه طهرانی و عاقبت آن

  • مرحوم آقا چقدر کتاب نوشتند؟ چقدر افراد پذیرفتند؟ چقدر افراد گفتند این آقا آمده خودش را در مقابل فلانی و فلانی مطرح کند؟ چقدر افراد از همین معمّمین و غیر معممین آمدند و سُخریه گرفتند؟ [خودش را] ‌می‌خواهد مطرح کند یعنی چه؟! تو کتاب را بخوان، ببین حرفش درست است بپذیر، حرفش درست نیست نپذیر.

  • «نه، این آمده خودش را مطرح کند!» همان‌هایی که این حرف را زدند، همان‌ها الآن دنیا زده بر سرشان و رفتند پایین؛ همان‌ها! نوش جانت بخور! چرا؟ چون تو آن موقع هم صداقت نداشتی. آمدی حرف را با آن شخصیّت خاص خودت مقایسه کردی [گفتی] این آمده خودش را در مقابل او قرار داده پس مطرود است، پس نباید به حرفش گوش داد، پس نباید به مطالب او توجّه کرد. هیچ نرفتی با ذهن باز، با ذهن بی‌طرف بدون اینکه بخواهی [غرضی داشته باشی]، بیایی مطالب او را نگاه کنی شاید یک چیزی گیرت می‌آمد. گفتی: اینکه اینجا گفته پس معلوم است یعنی این می‌خواهد بگوید من زودتر از او این را فهمیدم. مگر می‌شود کسی زودتر از فلانی بفهمد؟! مگر می‌شود کسی زودتر از فلانی اقدام کند؟ مگر می‌شود کسی به این مطالب زودتر برسد؟ پس می‌گذاری کنار. خب چه‌کار کردی؟ یک خط خط قرمز بر سعادت خودت کشیدی، یک خط بطلان بر عمر خودت کشیدی، در چه چیزی افتادی؟ در دنیا[افتادی]! دنیا هم گاهی پشت بر زین، گهی زین به پشت! دنیا همین است. پس چرا ناراحت می‌شوی؟ همین است!

  • وقتی کسی در دنیا بیاید، دنیا یک وقتی بالاست انسان هرچه بخواهد می‌گوید، یک وقت هم دنیا می‌زند بر سر آدم، آدم را پایین می‌برد ، آن‌وقت آدم مدام داد می‌زند: «ای داد بیداد! حق کجاست؟! عدالت کجاست؟!» آقا تو خودت اول عمل نمی‌کردی. خودت همین کسی بودی که یک وقتی ایراد می‌گرفتی! حالا چه اشکال دارد؟ حالا یک مدت هم تو زیر باش، تا حالا بالا بودی حالا پایین باش. چرا؟ چون هم بالایت دنیا بود هم این [پایین بودنت] دنیاست، هر دو دنیاست.

صداقت مهمترین اصل در سیر و سلوک - و لزوم استقامت در مسیر حق

16
  • ثُمَّ یوَفِّقُهُ اللهُ لِلقَبولِ مِنهُ؛ خدا توفیق می‌دهد که حرف این مؤمن را بپذیرد. فَیَجمَعُ اللهُ لَهُ بِذَلِکَ خَیرَ الدُّنیا و الآخِرَة؛ به‌واسطۀ این، خدا بین خیر دنیا و آخرت برای این فراهم می‌کند. وَ یَجمَعُ عَلَی مَن أضَلَّهُ لَعنًا فی الدُّنیا و عَذابَ الآخِرَة؛ 1و آنهایی که آمدند در مقابل حق ایستادند، آنهایی که آمدند بکِشند، هم لعن دنیا نصیبشان شد ـ‌ که بله دیگر اینجا نیاز به توضیح نیست ‌ـ عذاب آخرت هم که تشریف ببرند آنجا و باید آنجا حساب پس بدهند.

  • اینها برای چیست؟ اینها برای این است که حضرت در اینجا می‌خواهد بفرماید زمان غیبت و ظهور اصلاً معنا ندارد. حالا خود حضرت در زمانی که حضور داشتند خود امام عسگری علیه السّلام مگر در غیبت نبودند؟ در غیبت بودند دیگر! این چه ظهوری است که دور، یک چهاردیواری باشد کسی نتواند برود؟!2 این ظهور نیست. حتّی الآن معروف و مشهور است که امام عسگری حتّی حج را هم انجام نیاوردند، اما به نظر من این مطلب صحیح نیست.

  • ما روایت داریم که امام عسگری در مکّه بوده و راوی روایت نقل کرده3 و بعید است که عمرۀ مفرده باشد، غیر از این هم امام علیه السّلام حج را انجام می‌دهند. می‌خواهم بگویم این مطلبی که معروف هست صحت ندارد. اتفاقاً من خیال می‌کنم خداوند صلاحی که در اینجا دیده، اقتضا تدبیر و تدبیر الهی این بوده که مردم را آماده کند برای آن زمان غیبت که دیگر بتوانند زمان غیبت را درک کنند.

  • حضرت می‌فرماید: «کسی که این‌طور باشد خدا یک نفر را می‌فرستد و آن مؤمن آن مطلب را به گوش می‌رساند.» ما باید از این درس بگیریم، این را باید اسوه قرار بدهیم.

  • تا به حال اتّفاق نیفتاده ما بین یک دو راهی گیر کرده باشیم، بر سر یک چیز گیر کرده باشیم، یک‌دفعه به نظرمان می‌رسد با فلان رفیقمان تماس بگیریم و نظرش را بخواهیم! تا تماس می‌گیریم می‌گوید: نه نه نه این کار را نکنی، به این دلیل! به این دلیل انجام نمی‌دهیم. این چیست؟ این همان مؤمنی است که خدا قرار داده، این همان است. چه کسی در ذهن شما انداخت که با فلانی تماس بگیری؟ اگر نمی‌گرفتی به آن کار اقدام می‌کردی. [این جریان] چیست؟ آن نور ولایت و آن احاطۀ ولایتی که در نفوس سریان دارد، همان می‌آید خط و خطوط را تعیین می‌کند تا به آنجا برساند. اما اگر آن ولایت نباشد به جایش ولایت شیطان است. آنکه می‌گوید تماس بگیرم، آن می‌گوید با یکی دیگر تماس بگیر، با یکی دیگر تماس می‌گیری می‌گوید همان را انجام بده! آن شیطان است، آن اولی رحمان است.

    1. الاحتجاج، ج 2، ص 458.
    2. . رجوع شود به الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 439.
    3. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 135.

صداقت مهمترین اصل در سیر و سلوک - و لزوم استقامت در مسیر حق

17
  • حکایتی از پناهگاه ساختن یکی از شاگردان علامه طهرانی

  • یک شخصی از بستگان بود که فوت کرد. یک زمانی از شاگردان مرحوم آقا هم بود بعد جدا شد. او در همان زمانی که جنگ بود , در شهرها بمب می‌انداختند و چه می‌کردند، آمده بود مشهد پیش مرحوم آقا و داشت تعریف می‌کرد که: «بله آقا، در منزلی که در فلان‌جا داریم آمدم برای بچه‌ها و خودمان پناهگاه درست کردم، نُه متر زیرزمین! پناهگاه درست کردیم و به اندازۀ شش ماه آذوقه بردیم و در آنجا ذخیره کردیم.» داشت این توضیحات را می‌داد، یک‌دفعه دیدیم آقا زدند زیر خنده، همینطور می‌خندند ـ یک چنین خنده‌ای از ایشان ندیده بودیم ـ او همینطور دارد تعریف می‌کند: «پناهگاه ما این است، تهویه‌اش این است، آذوقه‌اش این است، شش ماه فلان است، بمب اتم هم بخورد این طوریش نمی‌شود!» ایشان (مرحوم آقا) همینطور دارند می‌خندند. بعد وقتی حرفش را زد، مرحوم آقا رو کردند گفتند:

  • «عزیز من! مگر مجبور بودی از پناهگاه دربیایی که بروی زیر اعماق زمین پناهگاه درست کنی؟!»

  • او یک‌دفعه فهمید خودش را زد به آن راه و مطلب را پیچاند و رفت. مگر مجبور بودی؟! تو خودت را از پناهگاه درآوردی، آمدی زیر زمین در اعماق زمین بروی پناهگاه درست کنی!

  • این همان ولایت است که می‌آید چه می‌کند؟ انسان را نگه می‌دارد و راه انسان را تصحیح می‌کند، فکر انسان را تصحیح می‌کند و به آن صراط مستقیم و صراط حق حرکت می‌کند.

  • همیشه مرحوم آقا این آیه را می‌خواندند: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي هَدَىٰنَا لِهَٰذَا وَمَا كُنَّا لِنَهۡتَدِيَ لَوۡلَآ أَنۡ هَدَىٰنَا ٱللَهُ﴾1 ما هم همین را باید بگوییم؛ شکر خداوندی که ما را هدایت کرد بر سر سفرۀ اولیاء قرار داد، ما را بصیر کرد به مبانی آنها و به مطالب آنها که در این زمان و به‌خصوص در این زمان و به‌خصوص در این فتن آخرالزمان ببینیم که چه می‌کنیم و راه‌های مختلفی که پیموده شده این راه‌ها را تجربه کنیم و ببینیم.

    1. . سوره أعراف (7) آیه 43. معاد شناسی، ج 10، ص 25:
      «سپاس و حمد اختصاص به خداوند دارد كه ما را بدين منزل و مقام رهبرى كرد؛ و اگر هر آينه خداوند ما را بدينجا هدايت نمى‌فرمود، ما هيچگاه خودبه‌خود و در خود چنين نبوديم كه بتوانيم بدين مقام و منزل هدايت شويم.»

صداقت مهمترین اصل در سیر و سلوک - و لزوم استقامت در مسیر حق

18
  • تحلیلی از فریب خوردن برخی علماء دوران مشروطه

  • در خیلی از موارد صرفاً اطلاعات و علم کفایت نمی‌کند؛ آنهایی که در زمان مشروطه گول مسائل و فریب‌های دول مستعمره و آن شیاطین و ابالسه را خوردند آدم‌های بی‌سوادی نبودند، اگر سوادشان بیشتر از بقیّه نبود کمتر نبود، ولی می‌بینیم چطور گول خوردند، چطور فریب خوردند و نمی‌دانستند که پشت قضیّه کیست؟ نمی‌دانستند چه دست‌هایی پشت این مسئله است. وقتی که کار به آنجایی رسید که قرار بر حذف شد یک‌دفعه صبح از خواب بلند شدند دیدند که میرزا کاظم خراسانی از دنیا رفته، چه کسی به او سمّ داده است؟ همان قهوه‌چی که برای آقا و برای افراد دیگر چایی و قهوه می‌آورد، این [عامل] انگلیس بوده است.1

  • عزیز من! ما نمی‌گوییم این شخص، این مرد بزرگ [انسان بدی بوده است]، ولی آیا بهتر نبود که انسان در این موارد توجّه به افراد دیگری داشت و به اشخاص دیگری که سوای علم و سوای این اطّلاعات و سوای این معلومات دستشان به یک جاهای دیگر بند بود، [توجه می‌کرد]؟!

  • آن کسی که می‌گوید بنشینید سر جایتان ـ به ما می‌فرمود ـ و از جایتان تکان نخورید و خواهید دید که چه خواهد شد! او به غیر از علم و سواد و این کتاب‌هایی که ما خواندیم، چیزهایی دیگری را خوانده بود که ما نخواندیم. و لذا می‌بینید عجب! حق با آنها بوده و مطلب دست آنها بوده و ما دستمان خالی بوده است. پس حال باید

  • ره چنان رو که رهروان رفتند *** ...2
  • إن‌شاءالله امیدواریم که خداوند متعال دست ما را بگیرد، فهم ما را باز کند، ما را در راه و صراط آنها که صراط مستقیم است ما را در آن راه موفّق و بیش‌ازپیش مقضیّ المرام بدارد.

  • از لطف و بزرگواری رفقا خیلی تشکر می‌کنیم. إن‌شاءالله امیدواریم که هم‌چنان‌که ما همۀ رفقا را از دعا فراموش نمی‌کنیم آنها هم گه‌گاهی به یاد ما باشند، حالا همان یکی‌اش هم بگیرد کافی است. إن‌شاءالله که همیشه مؤید و موفّق.

    1. . رجوع شود به مرگی در نور، ص 278 ـ 281.
    2. دیوان شاه نعمت الله ولی، مثنویات، مثنوی شماره 56

صداقت مهمترین اصل در سیر و سلوک - و لزوم استقامت در مسیر حق

19
  • گرچه «بُعد منزل نبود در سفر روحانی»1 دلها مرتبط و ان شا الله نفوس متحد و با این نفوس و با این همّت که المرءُ یطیرُ بهمَّته، با این همّت‌ها همه بتوانیم در همان مسیر آنها بدون لغزش و انحراف حرکت کنیم إن‌شاءالله. مسئله این است و این مهم است، وإلاّ انسان امروز دنبال یک قضیّه برود، یک ماه بگذرد، دو ماه، بعد یک‌دفعه ببینید، عجب! آن‌طور شد؛ دوباره بیاید دنبال یک مطلب دیگر [برود]؛ از هر بادی که یک‌صدایی که بیاید به دنبال آن حرکت کند؛ أتباعُ کُلِّ ناعِقٍ، یَمیلونَ مَعَ کُلِ ریح؛ 2 هر صدایی درمی‌آید آدم برود. خب نتیجه‌اش چه شد؟ پنج سال پیش شد چهار سال پیش، چهار سال پیش شد سه سال پیش، سه سال پیش دو سال پیش، امسال هم همین‌طور یک سال یک سال، بیاید و بگذرد و هیچ، صفر. شما اطلاعاتتان، معلوماتتان، بهره‌تان را بگویید ـ واقعاً سؤال می‌کنم ـ بهره‌تان را نسبت به مطالبی که چهار سال پیش بود تا آنچه که الآن است چقدر در دست شما هست؟ اگر هم چیزی بوده رفته، چیزی گیر نیامده! هیچ‌چیز در این دست نیست! پس اینها چیزی است که به درد نمی‌خورد، دردی از انسان دوا نمی‌کند.

  • ما باید دنبال مطالبی برویم که وقتی یک ماه گذشت ببینیم یک چیزی گیرمان آمد! به دنبال یک قضایایی برویم که بعد از گذشت یک سال ببینیم تغییری پیدا شد، تحوّلی پیدا شد. این مسئله است وإلاّ انسان مدام به دنبال این حرف و آن حرف [باشد] آخرش که چه؟ خب همین هم هست و سودی برای انسان ندارد.

  • اللَهمّ صلِّ علی محمّد و آل محمّد

    1. دیوان حافظ (قزوینی)، غزل 472: 
      گر چه دوریم به یاد تو قدح می‌گیریم *** بُعد منزل نبود در سفر روحانی
    2. نهج البلاغة (صبحی صالح)، ص 496:
      «النّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبّانیٌّ، و مُتَعَلِّمٌ عَلَی سَبیلِ نَجاةٍ، و هَمَجٌ رَعاعٌ؛ أتباعُ کُلِّ ناعِقٍ، یَمیلونَ مَعَ کُلِّ ریحٍ، لم یَستَضیئوا بِنورِ العِلمِ و لم یَلجوا إلَی رُکنٍ وَثیقٍ.».
      ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج 1، ص 268:
      «مجموعه أفراد مردم سه طایفه هستند: طایفه اول: عالم رَبّانی است. گروه دوم: متعلّمی است که در راه نجات و صلاح و سعادت و فوز گام بر می‌دارد. و دسته سوم: أفرادی از جامعه هستند که دارای أصالت و شخصیّت نبوده، و مانند مگس و پشّه‌هائی که در فضا پراکنده‌اند می‌باشند.
      اين دسته سوم، دنبال كننده و پيروى كننده از هر صدائى هستند كه از هرجا برخيزد؛ و با هر بادى كه بوزد در سمت آن حركت مى‌كنند؛ دل‌هاى آنان به نور علم روشن نگرديده؛ و قلب‌هاى خود را از نور علم مُنَّور و مُستَضيى و روشن نگردانيده‌اند؛ و به رُكنِ وثيق و محلِّ اعتمادى كه بايد انسان به آنجا تكيه زند، متّكى نشده و پناه نياورده‌اند.»