پدیدآورآیتاللَه سید محمدمحسن حسینی طهرانی
گروهابو حمزه ثمالی
مجموعهسال 1430
تاریخ 1430/09/15
توضیحات
فقره دعا: اِذَا رَأيتُ مَولاي ذُنُوبِي فَزِعتُ، وَ اِذَا رَأيتُ كَرَمَكَ طَمِعتُ 1 کلّیه اتّفاقات این عالم دارای صورت برزخی بوده و این صورت همیشه ثابت است. 2 توضیحی پیرامون عالم مثال و صورت برزخی اشخاص. 3 افرادی که معتقدند ابوحنیفه از مفاخر اسلام است در جهل و نادانی به سر می برند. 4 امیرالمؤمنین علیه السّلام می فرمایند: دو دسته کمر مرا شکستند، عالم متهتّک و جاهل متنسّک. 5 إخبار امیرالمؤمنین علیه السّلام به سعد وقّاص نسبت به قاتل امام حسین علیه السّلام.
اعوذ باللَه من الشیطان الرجیم
بسم اللَه الرحمن الرحیم
اذَا رَأَیتُ مَولاى ذُنُوبِى فَزِعتُ، وَ اذَا رَایتُ کرَمَک طَمِعتُ فَان عَفَوتَ فَخَیرَ رَاحِمٍ و ان عَذّبتَ فَغَیرُ ظالِم.1
ای مولا و سرورم وقتی که به گناهان و لغزشهای خود نگاه میکنم دچار فزع میشوم و وحشت و دحشت و وقتی که نظر به کرم و جود تو میاندازم طمع و رغبتِ به تو مرا میگیرد، پس اگر عفو کنی در این صورت بهترین، رحم کنندگان خواهی بود اگر مرا عذاب کنی ظالم و ستمکار نخواهی بود.
خدمت رفقا و دوستان عرض شد که هر عملی که انسان انجام میدهد دو جنبه دارد یکی جنبه ظاهر و یکی جنبه باطن، البتّه خود باطن دارای مراتبی است، مرتبه مثال دانی و نفس صورت برزخی و مرتبه دوم، مرتبه مثال عالی و صورت باطنی آن عمل، شاید این مطلب خدمت رفقا عرض کرده باشم که هر چه که در این عالم اتّفاق میافتد یک صورت برزخی دارد و این صورت برزخی هیچ گاه تغییر نمیکند و عین همان وجود خارجی است که در این عالم وجود دارد حالا چه این وجود خارجی، وجود مبارکی باشد یا وجود غیر مبارک و ناصالحی باشد، در این مسئله تفاوتی نیست و این مسئله با مسئله کدورت و صورتِ ظلمانی یا روحانی اشیاءتفاوت دارد.
الان ما در این جا نشستیم و هر کدام از ما دارای یک خصوصیات وجودی هستیم و شکل و شمایل ما، هر کدام با دیگری تفاوت دارد، این تفاوتی که هست در این جا و همین وضعیتی که در اینجا داریم با همین حالت و همین کیفیت و همین وضع (به عنوان یکی از اعراض و مقولات عرضیه بر جوهر) و همین لباسی که پوشیدیم و همین رنگ لباسمان و مدل لباسمان و کیفیت نشستنمان تمام اینها که ارتباطی با جنبه ظلمانی نفس و روحانی و نورانیت نفس ندارد، عینِ همین وضع ما، یک صورت بزرخی دارد، که به آن مثال دانی گفته میشود یا مثال نازل که البتّه منفصل است و هر تغییری که داده شود آن مثال هم تغییر پیدا خواهد کرد و فرق میکند. الان من دستم را میآورم این طور در مقابل دهانم قرار میدهم، الان مثال من چیست؟ همینی که الان دارید میبینید این دستم آمده در این جا و این مثال من است بعد دستم را میگذارم قشنگ چهارزانو مینشینم، این الان مثال من تغییر پیدا کرد تبدیل شد به مثال دیگر، لبخند میزنم به شما، مثالم تغییر پیدا میکند، اخم میکنم، اخم چیز خوبی نیست، این چیست تغییر پیدا میکند، هر حرکتی که پیدا بشود حتی الان آستینم را میزنم بالا، این الان مثالم تغییر پیدا کرد تمام حرکات و سکنات و اشاره چشم و دهان و خصوصیتی که پیدا میشود برای انسان، عملی
را که انسان انجام میدهد در بیمارستان نقاهتی را که بعد از عمل دارد، تمام جریاناتش مثل مو و نازکتر از مو این در عالم مثال قرار دارد و آن چه را که ما در مکاشفات صوریه، فقط صوریه محضه، نه صوریه یک مقداری علمیه که آن فرق میکند. این مسئله مثال و برزخ آن چه را که ما در مکاشفات و یا در رویا میبینیم این مثال است، همین مثال و برزخی است که این در این جا وجود دارد، خب این مسئله برای همه افراد یکسان است برای همه یکسان است، تفاوتی از این نقطه نظر ندارد.
شخص چه شخص مومن باشد، مثالش همین است، شخص شخص غیرمومن باشد، مثالش همین است، هر دو یکی است تفاوتی نمیکند ولی خدا باشد مثالش همینی است که نشسته، با هر عبایی که نشسته با هر لباسی که هست، دگمه لباسش چه جور است نمیدانم، حرکات و سکناتش چه جور است! تمام اینها همان مثال دانی آن ولی خدا است، که انسان آن را میبینید حالا دیگر در آن نفسش چه خبر است ما خبر نداریم! در آن جا چه میگذرد ما اطّلاع نداریم، افراد میآمدند پیش مرحوم آقا از هر سن و از هر طبقهای و خوب هر کسی در موقع مراجعت برداشتی داشت، قضاوتی داشت و ایشان هم با همه به همان کیفیت برخورد میکردند و مینشستند و بلند میشدند و خیلیها به اصطلاح ما میدیدیم مشاهده میکردیم که چه بسا بعضی از قضاوتهایی که میکنند خب اینها قضاوتهای صحیحی نیست، هر کسی بر آن فهم خودش یک قضاوتی میکرد، یک برداشتی علی کل حال داشت، ایشان هم خوب همین بود به طور کلی اولیاء خدا همین هستند آنها که بواطنشان را نمیآیند اظهار کنند، جای این مطالب نیست. آنهایی که میآمدند رسول خدا صلیاللَهعلیهوآله پیش ائمه، آنها هم همین طور بودند آنها هم به همین کیفیت بودند و ائمه برای آنها به همین حالت ظاهر بودند. آن کسی که دارای مرتبهای بود همان مرتبه را به او نشان میدادند و آن کسی که عادی بود، بعضیها میآمدند پیش امام علیهالسّلام و امام خیلی عادی با آنها صحبت میکرد، عادی برخورد میکرد، بعضی از اوقات افرادی میآمدند که حتی امام با آنها تقیه میکرد، تقیه میکرد و خب بالاخره امام علیهالسّلام هم محصور دارد.
ببینید آخر این حکومت چه حکومتی است؟! حکومتی است که آمده همین حکومت بنی عباس آمده ادعای اسلام دارد میکند، که ما خلیفه رسول خدا هستیم و به جای پیغمبر آمدیم و داریم دم از اسلام میزنیم، ولی امام زمان آن دوران دارد از این حکومت تقیه میکند، امام صادق علیهالسّلام دارد تقیه میکند، جرأت ندارد. از یک ابوحنیفه دارد تقیه میکند، خیلی مصیبت مصیبت است حالا یک وقتی حکومتی باشد اصلًا از اول حکومت نصارا باشد خوب تکلیفش معلوم است، حکومت، حکومت یهود باشد خوب مسئلهاش مشخص است، حکومت حکومت زدتشتی باشد، بی دین باشد ملحدین باشد، ملحد باشند. افراد ملحد خوب قضیه مشخص است که آنها جلوی دین میایستند، جلوی اسلام
میایستند، جلوی توحید میایستند جلوی نور میایستند ولی حکومت بنی عباس، که ادعای خلافت رسول خدا را میکند و آن کسی که از همه به رسول خدا نزدیکتر است باید از این حکومت بترسد و الّا میکشند او را، میکشد مثل آب خوردن میکشد. ببینید بر این ائمه ما چه گذشت! که ائمه تقیه میکردند جرأت حرف زدن نداشتند ابان بن تغلب از بزرگان اصحاب است به اتّفاق دو سه نفر آمده بود به خدمت امام صادق علیهالسّلام در یک مجلسی نشسته بودند اصحاب و اینها نشسته بودند، در این موقع حضرت سوال کردند یک دفعه در باز شد و ابوحنیفه آمد، ابوحنیفه جای او کوفه بود در کوفه زندگی میکرد، در دستگاه منصور دوانیقی جاه ومقامی داشت، منصور از ابوحنیفه استفاده میکرد در مقابلِ امام صادق علیهالسّلام او را علم کرده بود.
قضایایی که از ابوحنیفه نقل میشود انشاءاللَه در جلد سوم اسرار ملکوت بنده مسائل ابوحنیفه را آوردم به یک مناسبتی، اینهایی که ابوحنیفه را از افتخارات اسلام در کتابشان آوردند، بیایند اینها را بخوانند نگاه کنند افتخارات اسلام را هم دیدیم، ابوحنیفه را گفتند از افتخارات اسلام است، خیلی ممنون دست شما درد نکند. ابوحنیفه میدانید که بود؟! آمدند در کوفه به او گفتند که یک شخصی را آوردند به عنوان دزدی و الان میخواهند دست او را قطع کنند حاکم، همان حاکم کوفه فرستاده یک نفر بیاید از ابوحنیفه سوال کند که آیا این عملی که این انجام داده این موجب قطع دست هست یا نیست؟! این نگاه کرد و فکر کردو گفت بله بله این را باید دستش را قطع کرد و به فرستاده گفت بروید بگویید دستش را قطع کنید، این دزد بوده دزد، وقتی که این شخص رفت بیرون این کسی که نشسته بود پیش ابوحنیفه اسمش یادم رفته است نوشتهام در همین جلد سوم در آن جا ذکر کردهام. رو کرد به ابی حنیفه، این که قطع دست ندارد این، در این جا، این است مگر نشنیدی از پیغمبر این قضیه را، این بیگناه است نگاه کرد و گفت بدو بفرست دنبالش الان این را قطع میکنند، گفت ولش کن بابا یک قطع دست که چیزی نیست، بگذار بکنند بگذار بکنند، ولش کن حالا یک حرفی زدیم برای ما بد تمام میشود.
ببینید قاضی القضات مسلمین ای وای کار به کجا میرسد که میگوید بگذار دستش را قطع کنند بالاخره حرفی زدیم گفت قطع کردند، رفتند دستش را قطع کردند، انگشتهایش را بریدند، میگوید حالا یک حرفی زدیم و زدیم و دیگر ولش کن، حالا چه بگوییم دنبالش، حالا این آدم با این دیانت شده قاضی القضات! خوب چه بر سر اسلام دیگر میآید! این یکی از کارهای ابوحنیفه است. حالا انشاءاللَه این کتاب در بیاید رفقا متوجّه میشوند که این چه موجود عجیبی بوده، ایشان، آدم واقعاً تعجب میکند یکی بیاید دنبال ابوحنیفه برود، یعنی دینش از همچنین آدمی بگیرد. این قدر ما پرتیم که هر چه به ما گفتند بگوییم چشم، هر چی اصلًا خودمان چشممان را بستیم عین او خر عصاری که صبح تا شب
چشمش را بستند، دور سنگ طاهوله میگردد انگار چشممان را از همه چیز بستیم، این، این را میگوید، میگوید چشم چشم چشم و زهر مار، خوب برو ببین چه خبر است، خودت باز کن هر چه این مردم این علمای سنی میگویند اینها میگیرند، برو خودت نگاه کن، ابوحنیفه را برو مطالعه کن کتابش را مطالعه کن، برو افراد را ببین اشخاص را ببین هر کی هر چی گفت نباید بگوید چشم چشم چشم چشم و کوفت.
خوب اینها بودند که واقعاً کمر اسلام را شکستند! و مصداق کلام أمیرالمؤمنین علیهالسّلام قَسَم ظعری صنفان عالم متهتک عالم بی پدر و مادر، متحتک معنای خیلی لریاش، خیلی شفاف، متحتک یعنی با جرأت و جسارت بیاندازه، ولی لریاش این است بی پدر و مادر أمیرالمؤمنین علیهالسّلام میگوید: عالم بی پدر و مادر کمر من را شکستّ دوم (جَاهِل مُتَنَسّک) جاهل نفهم، یکی آن عالمی که میگوید دستش را دارد قطع میکند، ولش کن بابا یک حرفی زدیم و حالا انگار مثل نخود و کشمش هست. مثلًا آدم میاندازد بعد میگوید نخود را ولش کن بگذار کبوتر میآید میخورد، گنجشک میخورد انگار بروند دست راقطع بکنند هیچ مسئلهای نیست. مسئله دوم، دوم جاهل متنسک، آدم جاهل نفهم، آخر بعضی جاهلها، خوب مردم خیلی جاهلند نسبت به مسائل، ولی یک جاهل، جاهلی است که دنبال مطلب میرود، دنبال مسئله میرود ببینید چه است سر در بیاورد، به حرف یک نفر گوش نمیدهد. اینی که یک نفر بیاید یک مطلبی بگوید به او اعتنا نمیکند، برویم ببینم نفر بعد چه میگوید؟ نفر سوم چه میگوید؟ نفر چهارم چه میگوید؟ نفر دهم چه میگوید؟ وقتی که به یک ظنّ و به یک اطمینان رسید عمل میکند.
جاهل متنسک به آنی میگویند که وقتی نگاه به عمامه بکند و ریش و محاسن تمام شد و رفت تمام شد دیگر، هیچ دیگر قضیهای نه نیاز به تحقیق است نه نیاز به تفحّص است، و به یک شعار و به یک شایعه و به یک فضا سازی و به یک جو، وقتی که نگاه میکند همین است دیگر هر چه به او میگویی برو فکر کن، میگوید حوصله داری همین است، مسئله تمام شد، دین و دنیا را میگذارد و اصلًا دیگر قبول نمیکند، ذهن خودش را میگیرد
حضرت میفرماید که: این دسته هم ما از عهده نمیتوانیم بر آییم این دسته دوم، ولی نه اگر عالم، عالم متحتک نباشد، عالمی باشد که یک جو غیرت دینی داشته باشد و یک جو تقوا داشته باشد، آن عالم عالمیاست که به درد میخورد و باید به دنبالش رفت، یک جو غیرت دینی، بیشتر نه، همان یک جو کافی است برای این که در هر مسئلهای که ببیند تا یک ماه تنش بلرزد، کسی یک جو غیرت داشته باشد یک جو ایمان داشته باشد یک جو تقوی داشته باشد کفایت میکند، مراتب بالای تقوا اصلًا این
حرفها را حرفش را نزنید، اصلًا ارتباطی با این مطالب ندارد.
دوم عبارت است از همان کسی که او عامیاست ولیکن یک عامیاست که دنبال مطلب میرود که به قول سعدی شیراز که میفرماید:
آن کس که نداند و بداند که نداند | *** | لنگان خرک خویش به مقصد برساند |
میداند که نمیداند میداند، بالاخره میرود از این طرف و از آن طرف سوال میکند این را میبیند آن را میبیند دنبال مسئله میرود نمیگوید من این را شنیدم و تمام شد نه میرود از نفر دوم میشنود، از نفر سوم میشنود از راه دیگر بروم تحقیق کنم، شاید این کسی که دارد این حرف را به من میزند، خدعه میکند دارد دروغ به من میگوید، بروم از نفر دوم سوم پنجم تحقیق کنم، وقتی که آن منابعی که باید آن منابع را اختیار کرد، برای تحصیل اطلاعات، آن منابع را به دست آورد، برایش اطمینان حاصل شد آن راهی که در پیش میگیرد آن را انجام میدهد آن را که تشخیص میدهد انجام میدهد.
وقتی که حضرت داشت صحبت میکرد ابوحنیفه آمد یکدفعه حضرت مطلب را برگرداندند، آمد خوب نمیتواند حضرت مطلب را ادامه بدهد که آن مسئله را حضرت نمیتواند ادامه بدهد، چه میشود قضیه؟! بلند میشوند میروند برای حضرت دردسر درست میکنند، آن کسی که بلند میشود میگوید دستش را قطع کنند یک حرفی زدیم و ولش کن، اگر یک چیزی از حضرت بشنود، هزار تا میگذارد رویش میرود تحویل جناب منصور دوانیقی میدهد. بفرمایید این تازه آن موقع میکروفون و ضبط و این حرفها نبود که اگر بود میگوید، بیا نگاه کن خودت گوش بکن نگاه کن ببین، این رئیس شیعهها و رئیس روافض چه میگوید و چه صحبت میکند. میرود حضرت شروع کردند یک مطلبی را فرمودند، گفتند: چیه افراد میگویند ما علم غیب میدانیم، ما علم غیب میدانیم من الان قبل ازاین مجلس داشتم یک کنیزی در این جا تخلّف کرده بود من دنبالش کردم بگیرم تنبیه کنم او را، و خودش را قایم کرده بود من هر چه گشتم پیدایش نکردم حضرت دروغ نمیگوید، حضرت راست میگوید حضرت راست میگوید دروغ نمیگوید این مطلب را، این مسأله را، در مقدمه کتاب افق وحی در قسمت علم در مقدمهاش سه بحث است، یکی بحث توحید افعالی، یکی بحث وحی است و علم است و یکی هم بحث وحی، این سه مطلب را بنده در آن جا توضیح دادم و بعد آن مطالبی که بر آن مترتّب باشد، خوب متعرض شدیم، در آن قسمت علم رفقا آن جا بروند من در آن جا توضیح دادم که چگونه است که امام علیهالسّلام اطلاع بر مسائل دارد و چگونه است که در بعضی از اوقات که نمیخواهد که اطلاع پیدا کند به خاطر مسائلی.
امام علیهالسّلام وقتی میفرماید: من گشتم پیدا نکردم دروغ نگفته حضرت، حضرت چون میدانسته یک ابوحنیفهای نیم ساعت دیگر میآید، وقتی این رفته ذهن را نبرده به آن سمتی که این در آن جا رفته، رفته یک جای دیگر را فرض کنید که حضرت گشته، چون نیم ساعت دیگر کار دارد، با این قضیه کار دارد، این که میخواهد بیاید باید برای او چیز آماده آن که به دردش میخورد، بایستی در اختیارش گذاشت، حضرت فرمودند: چه میگویند این افراد ما علم داریم! علم غیب داریم! و اینها الان بسیاری هستند در انکار علم امام علیهالسّلام به این روایت تمسک میکنند، گرچه غلط است این نیست مسئله این طور نیست چه میگویند اینها، من دنبالش گشتم پیدا نکردم، بعد ابوحنیفه نشستند خوب حال شما چطور است؟! چه خبر و از فلان جا چه خبر؟! و بعد نظایر این قضایا پیش میآمد.
برای امام علیهالسّلام، حتی در یک مجلس دیگری محمّد بن مسلم خوابی دیده بود آمد خدمت حضرت که تعبیر کند ابوحنیفه در آن جا بود، حضرت فرمودند ابوحنیفه که در این جا است شما به من میگویید به او بگو که خواب را تعبیر کند، عجب امام صادق علیهالسّلام که تحویلش میگیرد یعنی میدانید این چه قضیهای بوده تا حضرت فرمودند تعبیرش این نیست، تعبیرش آن است و خلاصه خواب تو دارای یک همچنین معنایی است، یعنی زمانه زمانهای بود که رئیس مکتب شیعه ورئیس مکتب حق نمیتوانست حرف را راست بزند در آن زمانه، میگرفتند در زندان میانداختند میکشتند او را، کی؟!
خلفایی که آن خلفا به نام اسلام بر مردم حکومت میکردند، نه به نام یهودیت، نه به نام نصرانیت، نه به نام جبر و زردتشتی و الحاد و بی دینی و کمونیستی و اینها به نام اسلام و جانشین پیغمبر، و منتسب به رسول اللَه، بنی عباس بودند دیگر خوب به هاشم میرسیدند، به آن اصل، از دو طریق میرسیدند، لذا به ائمه میرسیدند میگفتند یا بن عم اینها برای همین بود، پسرعمو برای این بود، قضیه این مصیبت، مصیبت زمان ائمه بوده وقتی که مجلس خلوت شد، و ابوحنیفه رفت بیرون افراد که رفتند، این سه نفر که ابان بن تغلب جزو اینها بود دوباره برگشتند پیش حضرت، گفتند یابن رسول اللَه این چه حرفی بود که از شما شنیدیم، دست شما درد نکند، این مطالبی که تا به حال شنیدیم، علم اول و آخر را ما داریم، هیچ چیزی در زمین و آسمان نیست که در ما مخفی باشد، پس چه شد؟! این حرفها شما که الان باید دنبال کنیز باشد در صندوقخانه من نتوانستم پیداش کنم! حضرت فرمودند مگر ندیدید ابوحنیفه این جا بود واین جا نشسته بود، گفتند ما هم همین را احساس کردیم بعد حضرت فرمودند: آیا این آیه را نخواندید! این آیه را نخواندید
إِنَّا نَحْنُ نُحْي الْمَوْتى وَ نَكتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كلَّ شَيءٍ أَحْصَيناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ1 تمام اشیاء را، تمام حقایق اشیاء را در عالم وجود، ما همه را در امام مبین، امامی که نشان میدهد، امامی که حقایق را نشان میدهد، امامیکه این طور نیست، دهانش بسته باشد و یک کاری کسی از او خبر نداشته باشد، نه امامی که میآید مینشیند و از اول خلقت، واز اول زمان مقام اراده وجود حق که مقام واحدیت است تا آن چه را که خدا خدایی میکند را به شما بیان میکند، بر طبق فهم و بر طبق استعداد برای شما بیان میکند بله پیش سلمان فارسی بلند شود و پیش أمیرالمؤمنین علیهالسّلام حضرت مطالبی میگوید که یک در هزارش اگر به ما میگوید سوت میکشد سرمان، همین مسئله را بیان میکند، سعد بن وقّاص میآید میگوید اگر راست میگویی در سر من چند تا مو است، این هم این جور از حضرت بیان میکند، حضرت میگوید این را هم میگویم آن را هم میگویم من هر دو را میگویم من هر دو را بیان میکنم، من امام مبین هستم من قرآن ناطق هستم من قرآن ناطق هستم و من حقایق را بیان میکنم، لذا بخواهد اگر به تو بگویم در کلّهات چند تا مو است میگویی نه دروغ میگویی حالا کی است که بیاید بشمرد میرود سر آقا یک یکی بیاید بشمرد نه دروغ میگویی این قضیه نیست.
حالا أمیرالمؤمنین بیاید یکی یکی بردارد عین قضیه امام حسن علیهالسّلام، امام حسن علیهالسّلام که امشب شب ولادتش است، یک شخصی از دنیا رفته بود و آمدند حضرت، افراد و اینها برای این که ارث و فلان که تقسیم کنند به فقرا و اینها، و صد تا دانه خرما باقی مانده بود، حضرت فرمودند: صد تا باقی مانده این صد تا به اصطلاح چیز کنید افراد نگاه کردند یکی از اینها یک خرما برداشت، گذاشت توی دستش وقتی که گشتند دیدند نود و نه تا است، گفتند ا شما گفتید صد تا حضرت فرمود آن دستت را باز کن ببینیم، یکی از آنهایی که ایستاده بود شروع کرد به خندیدن، گفتند حالا بگذار رویش میشود صد تا، خب حالا این صدتا بود حالا اگر سعد وقاص میگوید نه بیخود میگوید، حضرت بیاید چقدر یک میلیون هشتصد هزار تا، سر چند تا مو دارد؟! بیا بشمرد خوب کی بیاید بشمرد، حضرت فرمودند اگر به تو بگویم قبول نمیکنی، من هم وقت ندارم برای تو بشمارم نمیدانم چه کنم، ولی به تو میگویم که در خانهات یک توله سگی را داری میپروانی که در آینده قاتل فرزند پیغمبر خواهد شد.
عمر سعد آن موقع در منزل سعد وقاص کوچک بود، تازه راه افتاده بود گفتند که حالا این را داشته باش و تاریخ قضاوت خواهد کرد که علی علیهالسّلام وقتی که میگوید (سلونی قبل ان تفقدونی) که راست میگوید یا نه بعضیها آمدند از این ادعاها کردند خودشان را جای أمیرالمؤمنین گذاشتند،
خودشان را جای امام گذاشتتند ولی یک قدری تفاوت دارد یک قدری البتّه یک قدری بین آن مقام ولایت و بین سایر مسائل تفاوت دارد، حالا بگذریم
امام صادق علیهالسّلام فرمودند که آیا این آیه را نخواندید وَ كلَّ شَيءٍ أَحْصَيناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ ابان گفت بله این آیه را خواندم و حضرت فرمودند ما امام مبین هستیم که هیچ چیزی در عالم وجود از ما مخفی نخواهد بود، آن وقت من نفهمم این کنیز کجا رفته، میخواهی الان بگویم کجاست؟ درست البتّه راجع به این قضیه توجیهی دارد که چگونه امام علیهالسّلام یک همچنین مسئلهای را بیان میکند، چه حالی در امام انجام میشود، که یک مقداری از مسئله جدا میشویم. امام صادق علیهالسّلام این طور بود این طور برای افراد و برای مردم، حضرت به این نحو بیان میکرد، یعنی همین مسائل ظاهر را برای افراد بیان میکرد، بله محمد بن مسلم و فرض کنید که جابر بن یزید جعفی میرفت پیش حضرت میرفت آن وقت مطالب دیگر و یک مسائل دیگر.
آن چه که در عالم مثال وجود دارد که به او تعبیر به مثال دانی و مثال نازل گفته میشود همین صورت خارجی اشیاءاست، همین صورت خارجی آن جنبه کدورت واینها در او نیست. این صورت خارجی خوب مسئلهای نیست که خیلی قابل توجّه باشد، همان طوری که خدمت رفقا عرض شد این صورت خارجی و این واقعیت خارجی، واقعیتی نیست که از انسان سوال کنند چرا آب خوردی؟ چرا صحبت کردی؟ چرا راه رفتی؟ چرا با فلان کسی حرف زدی؟ چرا به او اخم کردی؟ چرا به او خندیدی؟ چرا نسبت به این مسئله اقدام کردی؟ در خود این مسائل و این مطالب این چیزی نیست که بخواهند سوال بکنند، آن چه که سوال میکنند این است که این آب را به جا خوردی یا به جا نخوردی، از این سوال میکنند آن صحبتی که با آن شخص کردی صحبت به حق بود، یا صحبت به ناحق بود، از او سوال میکنند نه از خود آن کلماتی که از دهان انسان خارج میشود از آنها سوال نمیکنند، این فحش و سبّی که در این جا کردی آیا این سبّ به حق بود و درست بود و میبایست این را انجام بدهی یا این که این سبّ و ناسزایی که کردی به ناحق بود و در غیر جای خود بود و نمیبایست، از بایست و نبایستِ مسائل در روز قیامت محاسبه میکنند و سوال میکنند نه از خود مسائلی که صحبت میشود، در این زمینه خوب یک مقداری صحبت کردیم، فلهذا آن چه که ثواب بر او تعلق میگیرد آن نمازی که ما میخوانیم و دولا راست میشویم نیست، به او ثواب تعلق نمیگیرد به او نیت ما تعلق میگیرد که آیا این نمازی که الان میخوانم به خاطر ورزش و نرمشی که صبح باید انجام بدهم، این عمل را دارم انجام میدهم؟! یا این که نه، اگر نرمش خودم را کرده باشم ورزش خودم را کرده باشم لااقل به طور کلی اهل این حرفها نباشم در هر حال این را انجام میدهم کاری به این مسئله ندارم، اگر نماز را خوانده باشم به
عنوان این که خوب اقلًا یک نرمشی هم میکنیم، بالاخره یک دو سه دقیقهای هم جزو برنامه ورزشیمان به حساب میآوریم، اگر این کار را بکنی هیچ ثوابی به ما نمیدهند، بلکه نماز ما باطل است این ثوابی که به ما میدهند این برای این نیست و این به خاطر این است که این عملی که در این جا دارد انجام میشود این عمل، عملی است که برای خدا نبوده، خدا میگوید چیزی که برای من نبوده از من چه توقّع دارید وقتی از من توقّع، وقتی برای من انجام نمیدهی چه توقعی داری! یک وقتی برای من میخواهی انجام بدهی مریض باشی بلند میشوی نماز میخوانی، ورزشت را کرده باشی، بلند میشوی باز هم نماز میخوانی نمیدانم فرض کنید علی کل حال کسی در این جا باشد نمازت را میخوانی کسی نباشد نماز میخوانی. اینهایی که میایستند پشت دوربین عکسشان را موقع نماز بگیرند دیدید قشنگ صاف، این عبا الان برای شما من درست کنم تا خوب تماشا کنید این دوربین که دارد ما را میگیرد قشنگ نشان میدهد قشنگ مینشینم، خوب منظم، حالا دکور را درست میکنند خوب این حرفها.
من یکدفعه داشتم یک نمازی را نگاه میکردم نماز ظهر بود، یک بنده خدایی داشت نماز میخواند، موقع ذکر، سَبَحَانَ بلند میگفت بابا موقع نماز ظهر، ذکر سَبَحَانَ را باید یواش گفت. حالا به خاطر دوربین تو صدات را میبری که طاق بیاید پایین، این فایده ندارد. اذکار سجده واذکار رکوع در نمازهای اخفاتیه باید آهسته گفته شد. و اذکار سجده و رکوع در نمازهای جهریه بایست به حدّ بلند گفته شود. لذا اگر این دفعه خواستن عکست را بیاندازند سبحان را بلند نگو یواش بگو، یعنی همان طوری که یک خورده خدا را بکش وسط همه اش این طور نباشد.
در این سفری که در این سفری که خدا قسمت کرد چندی پیش ما مشرّف شده بودیم، حضرت زینب سلام اللَه علیها یک شب جمعهای بود در صحن، نشسته بودیم بعد از نماز مغرب و عشا دیدیم خبرهایی است و دم و دستگاهی است و صحبتهایی یک خورده گذشت، دیدیم مثل اینکه برنامه دعای کمیلی است و میخواهند دعای کمیل بخوانند، دعای کمیل و دم دستگاههای آوردند و دوربین آوردند و اینها گذاشته بودند، هی صدا میزدند آی مردم ما میخواهیم فیلم شما را برداریم و از تلویزیون پخش کنیم، بیایید بنشینید یکی از آن طرف میرفت یکی از این طرف میآمد، هیچی یک ربع گذشت و خبری نشد و دوباره صدا زد که بیاید به فیض دعای کمیل برسید، در ضمن فیلم از تلویزیون پخش میشود خیلی مثل اینکه مردم چیز نبودند، یعنی نمیدانم با اینکه مردم از فیلم بدشان نمیآید، نمیدانم چرا نرفتند. یکدفعه ما دیدیم جمعیت دارد میآید چه شده! همه این کاروانها و آخوندها، مردم دارند میآیند نگو رفتند همه را صدا زدند که بیایید اوضاع خراب است، بیایید جمعیت راه بیاندازیم خلق اللَه آمدند و الحمدلله خوب شد افراد آماده شد، خوب حالا نشستند این ور قبله نشستند، حالا خوب موقع دعای
کمیل باید رو به قبله بنشینی، آن آقایی که دعای کمیل را میخواند که (اللَهمَ انّی اسألُک بِرَحمَتِک1 میگفت البتّه با همان صدا باید به سمت قبله نشست ولکن چون دوربین به این طرف است، ما چاره نداریم گفتم به عجب دعای کمیلی! این دعای کمیل از دهانش خارج نشده ملائکه میقاپند و به عرشاعلی میبرند که البتّه چون دوربین آن جا به آن سمت است لذا عیب ندارد به سمت غیر قبله هم بنشینیم. خب خیلی خوب، آن دعایی که صدا میزنند خلق اللَه را در تلویزیون باید هم به پشت قبله البتّه پشت به قبله نبود منحرف بوده این طرف بوده این طرف نشسته بود. این به اصطلاح یک بساطی است وقتی انسان میخواهد که چیزی را بخواند یک خورده خدا را هم باید بکشد این وسط فقط همه اش دم و دستک و نمیدانم اسباب بازیها و این دوربین و ضبط و فلان و این حرفها که نباید باشد. آخر باباجان آن در مقام حضرت زینب سلاماللَهعلیها در آن صحن مطهّر درآن موقعیت خاص، آخر آن چه وضعی است که آدم بلند شود بیاید این طور و به این کیفیت باشد. درست شد علی کل حال اینها بایستی که رعایت بشود و به او توجّه بشود تا اینکه نصیبی برده شود.
بله آقا اینها میشود همه ظاهر همه همین است. این قضیه، قضیه ظاهر است در این قضیه ظاهر در این مسئله ظاهر همین شکل و همین خصوصیت وجود دارد و نسبت به این، خدا از انسان سوال نمیکند، نکیر و منکر از انسان نسبت به این که چرا این عمل را انجام دادی، این عمل فیزیکی، این عمل فیزیکی را انجام دادی از این نمیپرسند و چرا این عمل فیزیکی را انجام ندادی از خود این نمیپرسند، از خود این عملی که انجام شده از آن جهتی که این عمل روی آن جهت انجام میشود یا انجام نمیشود. از آن جهت سوال میشود که این را که انجام ندادی به چه دلیلی بود؟؟!! دلیلش را بگو یا اینهایی که انجام دادی روی چه حساب انجام دادی؟! روی چه جهتی انجام دادی خود آن عمل خارجی نه خود این عمل خارجی، آن شخصی که به فقیر پول میدهد از این عملی که انجام داده از او سوال نمیکنند، سوال از این میکنند پولی را که به فقیر دادی قصد قربت کردی؟! یا چون رفیقت همراهت بود این کار را کردی؟! اگر این رفیقت همراهت نبود دست در جیبت نمیکردی؟! این را برای ما توضیح بده. جناب شخصی که این کار را انجام دادی، این را انسان بایستی که درست کند، اما این که هزارتومان برداشته به این فقیر داده، از این هزارتومان سوال نمیکنند که هزار تومان دادی یا پانصد تومان دادی نه، این هزار تومانی که دادی به چه نیت دادی؟ آن نیت یا میشود ثواب، یا میشود گناه، این هزار تومان نه ثواب است نه گناه، هیچ کدام این عمل فیزیکی که این شخص انجام میدهد نه ثواب دارد نه گناه دارد.
پس ثواب و گناه چه شد؟ ثواب و گناه عبارت است از همان داعی از همان نیت از همان
خواست، از همان تفکر از همان وجههای که این عمل، آن وجهه را به خود میگیرد و در درون اوست آن ثواب دارد. نمازی را که انسان میخواند خود این عملی را که دارد انجام میدهد نه ثواب دارد نه گناه، هیچ کدام، از اول تکبیر اللَه اکبر بِسمِ اللَه الرَحمنِ الرَحِیم تا آخر، نماز مغرب سه رکعت این سه رکعتی را که انسان میخواند نه ثواب دارد نه گناه دارد، ملائکه نگاه میکنند که این سه رکعت را چگونه انجام میدهد، در چگونگی این عمل ملائکه حساب باز میکنند، نه در خود این عمل، به خود این عمل کاری ندارند، به خود این عمل کاری ندارند، این عمل را تو که داری انجام میدهی نیت خیر در پی این عمل است؟! به چه اندازه برای خدا بوده! به چه اندازه در آن قصد قربت کردی! به چه اندازه حضور قلب و رعایت خصوصیات صلاتیه را در این جا انجام دادهای، به چه مقدار؟
به همان مقدار نمره میدهند به همان مقدار در پرونده ثبت میکند، اگر نمازی بوده که در آن این بوده که خوب حالا که فرض بکنید که سجده را میخواهی انجام بدهیم یک خورده طول بدهیم، این درد کمری که داریم، این درد کمر یک خورده کش بدهیم بد نیست که همچنین چیز باشد همین که این را میگوید، یک هشت نمره کم میشود، نمازش میشود دوازده، نمره چند شد؟ دوازده، اگر از اول بیاید برای دیسک و کمرش بخواهد انجام بدهد آن که صفر است آن که دیگر اصلًا میرود کنار، نه نماز را برای خدا انجام میدهد ولی همین که میخواهد انجام بدهد یک خورده بیشتر انجام بدهم، این بد نشد اللَه اکبر دوباره حالا برویم سجده سَبَحَان رَبَّی هی کشش بدهد، سه دفعه (سَبحَانَ رَبّی الاعلی وَ بِحَمدِه اللَهم صل علی محمد و آل محمد وَ عَجِل فَرَجَهُم) که بعدش میگوید و عجل فرجهم خب خوب شد یکدفعه چند شد چهار نمره کم شد درست شد، آنها نگاه میکنند آن نیتّی که دارد با آن نیت سجده را دارد انجام میدهد، آن را به آن نیت میگویند، نمیگویند تو آمدی کمرت را کشاندی، نمیگویند تو سجدهات را طولانی کردی طولانی شدن سجده در صورتی که انسان ذکر بگوید چه فرق میکند با طولانی شدن سجده با همین ذکر بدون نیت، این که هر دو یکی است، این که هر دو یک وقت را گرفت فرض کنید که ده ثانیه، پانزده ثانیه وقت گرفت. پانزده ثانیه با پانزده ثانیه که یکی شد همین ذکر را آن جا هم میگویی ممکن است که به این نیت نگوید ولیکن فقط ذکر بگوید سه مرتبه بگوید (سبحان ربی الاعلی و بحمده اللَهم صل علی محمد و آل محمد) آهسته بگوید بعد بلند شود زمان همان، کلماتی که ادا میشود همان و آن انرژی که صرف برای سجده میشود انرژی یکی است. پس از نظر فیزیکی و از نقطه نظر احکام ظاهری، از نقطه نظر ضبط صوتی از نقطه نظر دوربین فیلم و عکسبرداری، از این نظر، این که دارد الان بر میدارد آیا این دوربین مغز دارد؟ تو این مغزش میفهمد که این الان یک پنج ثانیهاش برای یک استغفار یک حالت کشیدگی و راحتی کمر است، نه آن نیست نه دوربین یک حالت را
برمیدارد این دوربین این سجده را پانزده ثانیه ضبط میکند با همین خصوصیت و با همین الفاظ و با همین شرایط درست شد. همین دوربین این پانزده ثانیه را عین همین ضبط میکند فرقی هم نمیکند پس از نظرقانون دوربین و از نظر قانون عکاسی بین این سجده و بین آن سجده تفاوتی ندارد یکی است، ملائکه به قانون عکاسی ما نگاه نمیکنند آن چه را که در ظرف عکاسی، ببینید خیلی دیگر مثال را آوردم پایین که دیگر کاملا مشخص باشد، آن چه را که وسایل عکاسی، آن را ضبط میکند آن مورد نظر ملائکه نیست، میگویند به ما ارتباطی ندارد اصلًا به ما کاری ندارد هیچ ما به این مسئله کاری نداریم.
ادراک این مسئله برای فهمیدن کلام امام علیهالسّلام که حضرت عرضه میدارد (اذَا رَأَیتَ مَولَای ذُنُوبی فَزِعت) وقتی که خداوندا به گناهانم نگاه میکنم مرا فزع میگیرد این قید حیاتی است، پس از نظر ملائکه آن چه را که وسایل ثبت و ضبط عمل ظاهر است، از نظر ملائکه هیچ چیز نیست قابل ارزش نیست هیچ قابل ارزش نیست چه این سجده من پانزده ثانیه طول بکشد ملائکه میگوید ارتباطی به من ندارد چه سجده من پنج ثانیه طول بکشد باز ملائکه میگوید ارتباطی به من ندارد هیچ کاری به من ندارد، این سجده سه ثانیه طول بکشند (سَبَحانَ رَبَّی الاعلَی وَ بِحَمدِه) چقدر شد دو ثانیه شد همین کافی است همین ملائکه میگوید ارتباطی به من ندارد اینش به ما ربطی ندارد، چرا تو سجدهات را کوتاه کردی؟ به آن ما کار داریم به آن چرایی که تو نفست، نه به آنی که در خارج انجام میشود، چرا سجدهات را طولانی کردی؟! برای خدا کردی برای این که بیشتر با خدا مناجات کنی؟ برای این که بیشتر با خدا دل و قوه بدهی و بگیری؟ برای این که بیشتر با خدا راز و نیاز کنی؟ برای این کردی بارک اللَه بارک اللَه، به تو نمره میدهیم احسنت میگوییم و آفرین و لدینا مزید و چیزهای دیگر هم هست؟ یا این که سجدهات را طولانی کردی چند تا مرید آمدند پشت سر تو هم ایستادند جمعیت نمازگذار چند هزار نفر شده؟ اگر تو یک دفعه بگویی سبحان ربی الاعلی و بحمده میگویند این عجب آقا شیخی است، این نرفته به سجده کلهاش را برداشت و سرش را برداشت، برای این که این چند هزار نفری که الان پشت سر من نماز میخوانند خوب استفاده کند، دوربین هم که دارد بر میدارد از توی بلند گو که همه اطراف دارند چیز میکردند هی گرمش میکنیم هی سبحان اللَه را اضافه میکنیم چه میکنیم تا این که بگویند به به این نماز چقدر عالیه، آن ملائکه به آن کار داریم. چرا طولانی کردی برای جمعیت؟! خوب اجرت هم با همان جمعیت گرفتی همان بَه بهی که جمعیت کرد همان بهبه ثوابی است که بردی، از ما ملائکه دیگر چه میخواهی؟! دیگر بی حساب شدیم ما دیگر حساب نداریم با هم بی حساب شدیم، حالاچیزهای دیگر داریم این وسایل دیگر دراین جا هست آن جا تشریف بیاورید
خدارحمت کند مرحوم آقا سید مرتضی بود رفقا دیده بودند او را گاهی اوقات که این رفقا به او
میگفتند امشب بیاییم خانه تو میگفت تشریف بیاورید هم حاضری داریم هم پختنی، حاضری چوب، پختنی آجر. هر دو هر دواش در خانه هست هم چوب داریم چوب پختنی نیست خام است دیگر درخت و از این چیزها دسته بیل خیلی از این چیزها جزو حاضری است، دیدم اتّفاقاً داشتیم خانه فلان دسته بیل داشت از این چیزهای آهنی چه میگویند دیلم داشت نمیدانم توی خانه برای چه گذاشته بود! خلاصه ملائکه میگویند ما آن جا داریم همه جور، همه جور وسایل پذیرایی تشریف بیاورید در خدمتتان هستیم.
آن نمازی که آن جا برای این جمعیت آن نماز را انجام دادی ثوابش را همان جا است. همان بَهبَه که کردند آن بهبه برای شما، بیحساب شدیم حالا تشریف بیاورید این جا، آن میشود گناه، پس بنابراین در عالم قیامت آن چه را که مورد حساب و کتاب است، مثال دانی و مثال نازل نیست، در مثال دانی و مثال نازل مُتّسم به اعیان خارجی، آن مثالی که به همین صور خارجی وصل است و کپی همان چه را که در عالم برزخ است، همین در این جا همینی که من دارم دستم را تکان میدهم به این کیفیت به آن میگوید، چه صورت عین خارجی و به شکل این که در عالم برزخ است میشود مثال دانی و مثال نازل به این ملائکه کاری ندارند به این حرکات کاری ندارند، به این صحبت کاری ندارند به این مسائل هیچ کاری ندارند. آنی که کار دارند این است که امشب جناب آقای طهرانی این حرفهایی که داری میزنی، روی چه حساب داری میزنی؟! به آن کار دارند آمدی خودت و علمت را به افراد نشان بدهی، هان برای این، اگر این طور است نه تنها ثوابی براین مسائل مترتّب نمیشود، کتک هم پشت اینها هست اگر آمدی میخواهی به بقیه پز بدهی، اگر آمدی میخواهی به بقیه خودت را نشان بدهی، اگر آمدی میخواهی بگویی که بیایید نگاه کنید ببینید این دعای ابی حمزه را چطور الا من توضیح میکنم، چطوری شرح میکنم، بیان میکنم، اگر این است آن بَهبَه و چَه چَهی که بر این نصیب تو میشود، همان اجر و پاداشی است که بر این دو ساعت، سر همه را به درد آوردن، الان در این جا نصیب تو میشد، این در این جا، ولی اگر نه حساب این را کردی که شب پانزدهم ماه رمضان است رفقا آمدند طالبند، اگر تو خودت عُرضه نداری برای عمل به مفاد دعای ابی حمزه، رفقایت عرضه دارند، رفقا قابلیت دارند، حداقل کاری که ازتو بر میآید این است که دو کلام از بزرگان شنیدی بیا بگو خوب، این یک بشود یک چیزی بشود رویش حساب کرد، یک مسئلهای را به اصطلاح روی آن حساب کرد حالا خیلی مسئله چیزهای دیگر که کاری ندارد، به همین مقدار، باید ببنینی این صحبتی که الان داری میکنی بر چه اساس میکنی، به چه نیت داتری میکنیم، عمق این مطلب کجاست؟ در نفست نسبت به این قضیه چه میگذرد؟! ما به آن کار داریم! آن قضیه هر چه دقیقتر باشد که به آن میگویند مثال اعلی و همین طور یا
ملکوت سفلی، هر دو چه ملکوت علیا داریم که یک قدری از این دقیقتر و بالاتر است به این میگویند مثال منفصل علیا، این صورت مثالیه که صورت گناه و صورت ثوابی است که مترتّب بر عمل انسان است، ملائکه به این کار دارند و همین صورت مثالیه است که رفقا شنیدند یادر کتب خواندهاند که: بعضی از افراد که چشمشان باز شده افراد را به صورت حقیقی میبیینند، این دومیاست او اولی نیست، آن اولی که عبارت است از مثال است آن همین مطلب است به همین کیفیت است تفاوتی نمیکند و در آن قضیه صورت نیست، ولی در طی این مسئله و در پس این قضیه یک مطلب دیگری وجود دارد و آن عبارت است از همان کیفیت نورانی یا کیفیت ظلمانی که همراه با فاعل فعل و عامل عمل همراه با او وجود دارد. دیگر دوربین عکسبرداری آن را دیگر نمیتواند ضبط کند، هان دیگر این ضبط صوتها و اینها او را نمیتواند، ضبط صوت نمیتواند، آن یک چیز دیگر است آن یک مسئله دیگر است (آثار جمال تو در دیده هر مومن) وقتی که به مومن، انسان نگاه میکند به چشمش، در ماورای این چشم یک چیز دیگری مشاهده میکند، آن همان حقایق ایمانی است که آن حقایق ایمان از این نگاه چشم پیدا است. البتّه خوب باید فرد اهل باشد، باید فرد تا حدودی به مسائل وارد باشد، (آیات جلال تو در سینه هر کافر) انسان از صحبت افراد میفهمد این چقدر کدورت دارد، بعضی افراد وقتی به آدم سلام میکنند، آدم را زیرو رو میکند، یک سلام سلام که دیگر، سلام به آدم میکنند، بعضی از اوقات که مکه میرود و مشرّف میشود این بعضی از امام جماعتها هستند امام جماعتهای مسجد الحرام بعضیها خب بد نیستند یا مدینه مکه، مساجد سایر اینها میخوانند همچنین کدورتشان حالا یا دارند یا مثلا کم است فلان است، ولی بعضیها میخوانند آقا وقتی که شروع میکند به بسم اللَه زیرو رو میکند این آدم را، زیرو رو میکند این چیه؟! این چه خبر است؟! ادارد آیه قرآن میخواند بِسْمِ اللَه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (١) الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (٢)1 ولی هر آیهای که میخواند مثل یک پتکی که برسر آدم میکوبند، مثل یک پتک بر سر آدم میکوبند، این قدر اثر نفسانی ظلمانی دارد، اثر نفسانی ظلمانی دارد. ولی وقتی که انسان سخن اولیای خدا را که میشنود، کلام اولیای خدا را که میشنود، هر کلامیرا که میشنود، ندیده نوارش را دارد گوش میدهد، نوار این بزرگان اینهایی که به رحمت خدا رفتند، واقعاً عجیب است.
این که به رفقا توصیه میکنم همیشه دائما با صدای بزرگان مأنوس باشند و انیس باشند همراهشان صدای بزرگان را داشته باشند، هر روز ولو شده یک دقیقه، دو دقیقه پنج دقیقه که شده همان
صدا اثر میکند حالا کاری نداریم به این که چه میگوید آن چه میگویند یک مطلب دیگر است آن مطالبی که همراه با این صوت به انسان القاء میشود یک مطلب دیگر است و یک مسئله دیگر است، خود صدا خود صدا همین سلام علیکم و رحمه اللَه، همین السلام علیکم و رحمهاللَه، حال شما خوب است یک مطلب عادی، این صوت و صدایی که از این ولی الهی میآید و به گوش انسان میرسد همین صدای صحبت عادی هم اثر میگذارد، تأثیر دارد!
این مال چیست؟! مال آن ملکوتی که پشت این قضیه است که به او مثال اعلی و حقیقت اعیان برزخیه، حقیقت اعیان برزخیه، نه اعیان خارجیه عالم کون و فساد و شهود، حقیقت اعیان برزخیه، آن حقیقتشان همان حقیقت ظلمانی و حقیقت روحانی است، ثواب آن است. وقتی که میآورند انسان را در پیشگاه حساب و کتاب، چرا این گناه را کردی؟! یعنی چرا این نیت را در این گناهت داشتی! نه این که چرا این عمل را انجام دادی؟
وقتی که شمر را لعنة اللَه علیه میآورند در روز قیامت، چرا سر فرزند رسول خدا را جدا کردی؟! از سر جدا شدن امام حسین علیهالسّلام سوال نمیکنند، از چرا سوال میکنند چرا این کاررا کردی؟! نه از این که این عمل انجام شد، این عمل چه شمر انجام میداد یا فرض کنید که گیوتین انجام میداد هر دو یکی بود، تفاوتی ندارد حالا اگر فرض کنید شمر این عمل را انجام نمیداد شاسی گیوتین را میزد انجام میداد، همان بود تفاوتی که ندارد، یا این که نه اصلًا به طور کلی این عمل فرض کنید که عملی بود که خودش اتّفاق میافتاد، خودش اتّفاق میافتاد خیلی از موارد میشود که فرض کنید که یک ضربهای به انسان میخورد، اصلًا ضربه مشخص نیست، نه زننده مشخص است، نه هدف، مشخص نیست ولی بالاخره عمل خارجی انجام میشود، آن شخص میمیرد حالا تفاوتی نمیکند وقتی که شما فرض کنید که چاقویی را به شکم خودتان بزنید، به هر نیتی بزنید این چاقو فرو میرود، در فرورفتن به نیت شما کار ندارد، آن به تیزی خود چاقو و به فشاری که داده میشود، آن صدمه خود را میرساند، در روز قیامت نمیآیند به شمر بگویند چرا سر فرزند رسول خدا را جدا کردی، جدا شد و او هم به مقاماتی رسید و خود امام حسین علیهالسّلام به مقام شفاعت کبری رسید، این یک مسئلهای است، چرا این کار را کردی؟! آیا این عملی را که انجام دادی برای خدا انجام دادی؟! اگر انجام داده باشی به تو ثواب هم میدهیم، نه تنها نمیگوییم که آمدی دیگر از امام حسین علیهالسّلام که بالاتر نداریم واقعاً واقعاً بینه و بین اللَه اگر یک شخصی واقعاً خیال کرده فرض کنیدکه سیدالشهّدا علیهالسّلام فرد مخالفی است و از آن دایره تسلیم خارج شده و برای خدا بینه و بین اللَه با این شرط با صفای دل، نه با کری و گنگی و جهالت و نفهمی، نه با صفای دلش و با نیت خالصش، با نیت خالص و با صفای دل، واقعاً سیدالشهّدا
علیهالسّلام را به جای یزید گذاشته و یزید را به جای سیدالشهّدا علیهالسّلام گذاشته و آمده این کار را را برای خدا انجام بدهد، اگر این کار را کرد خدا به او ثواب میدهد، ثواب مجاهد فی سبیل اللَه میدهد. اگر!!!
امّا شمر آیا همین بود یا نه خبث، سر تا پای وجودش را گرفته بود، فسق و کدورت و ظلمت و اینها تمام وجودش را، هزار دفعه برای او حرف زدند احتجاج کردند، امام حسین علیهالسّلام بقیه آن طرف، این طرف، همه احتجاج کردند، مطلب را تمام کردند. قضیه عاشورا این طور نبود که همین طوری جنگ شروع شود هر کدام از این اصحاب میرفتند برای چه، به چه دلیل، فلان مسخره بازی درمیآوردند، هل هله میکشیدند داد و بیداد در میآوردند به تیر میزدند، بزنید صدایش در نیاید بزن دارد لشگر را متوجّه میکند. توجّه میکنید!! زود صدایش را بخوابانید دارد لشگر را متوجّه میکند، یک خورده دیگر حرف بزند مردم یک چیزیشان میشود، زود صدایش را بخوابانید، صورت مسأله را پاک کنیم، صورت مسأله را زود پاک کنیم که به گوش کسی نرسد تا اینکه بتوانیم کار خود را انجام بدهیم، فوری شروع میکردند به سنگ انداختن، شخصی که صحبتی میکرد و میدید سنگ و احجار میآید و خلاصه جنگ و معرکه شروع میشد، واینها نمیگذاشتند که حرف به گوش مردم برسد مسخره میکردند هل هله میکردند، شادی میکردند و به این کیفیت بازی در میآوردند
لذا میآورند میگویند چرا به ناحق!! چرا وقتی که تو فهمیدی این مرد بر حق است، چرا فهمیدی وقتی که این مرد کارش درست است، کارش به حق است، پسر پیغمبر است، حالا به پسر پیغمبر بودن کاری نداریم، یک انسان است حالا فقط باید پسر پیغمبر باشد. بقیه مردم آدم نیستند، مگر سلمان پسر پیغمبر بود مگر حبیب بن مظاهر پسر پیغمبر بود، مگر مسلم بن اوثجه پسر پیغمبر بودند، اینها آدم نیستند. همین طوری خون بیگناه روی زمین، مثل مرغ ریخته شود. آقا پدر در میآورند! این حرفها نیست. چرا یک نفر که حرفش حق بود و منطقش حق بود آمدی و او را از نعمت حیات محروم کردی؟! به این بایدجواب بدهی، نه به سر بریدن، نه به جدا کردن، به او کاری ندارند، به آن عملی که دستگاه فیلمبرداری ضبط میکند خدا میگوید به او کاری نداریم، به چراییت این عمل ما کار داریم، که این عملی که انجام دادی برای خدا بود یا نه، این را جواب بده. اگر خدا به خود آن عمل کار داشته باشد دیگر به چرا کار ندارد، تا یک شخصی عملی انجام دهد بفرمایید جلو تمام شد، یا فرض کنید که شخصی نماز خوانده شد و برای ریا باشد خوب نماز خوانده است، خدا چه میخواهد آقا بفرما در بهشت، نه این خبرها نیست. پس خدا نه به نماز خواندن کار دارد، نه به این عمل قتل نفس محترم کار دارد، به هیچ چیز کار ندارد، به اینی که تو در هنگام عمل، چه نیتّی داشتی به این کار دارد، این میشود
ثواب، این میشود عقاب، این میشود عمل خیر، این میشود عمل شر، این میشود کار خلاف، چون بر اساس نیت خلاف بوده، میشد کار خلاف، کشتن پسر پیغمبر میشود خلاف، چرا؟ چون کشنده آن خلاف بوده است فاعلش این فاعل این عمل را خلاف انجام داده، فاعلش به ناحق انجام داده، پس عمل میشود خلاف، از آن طرف همین قتل در غیر از این موقع باشد، در عرصه دیگر باشد در جنگهایی که با پیغمبر، در خود زمان پیغمبر آقاجان در خود زمانش، شما خیال میکنید این افرادی که در زمان پیغمبر بودند، همه اینها به بهشت رفتند، این افرادی که در زمان فرض کنید که در جنگ با أمیرالمؤمنین علیهالسّلام بودند همه اینا که کشته شدند، نه این طور نیست هر کسی که در رکاب أمیرالمؤمنین علیهالسّلام در جنگ صفین کشته شده، باید ببینیم در هنگام کشته شدن چه نیتّی داشته، شاید نیتّش این بوده که أمیرالمؤمنین علیهالسّلام بر معاویه غلبه کنیم و حاکم کوفه شود، تمام شد دیگر تمام شد. اتفاقاً تیر از آن طرف میآید میخورد میاندازد و ما میگوییم از شهداء صفین، نه، از شهدای صفین نیست، ببینید چقدر قضیه عوض شد این دیگر از شهدای صفین نیست.
ولی در قضیه عاشورا یک دفعه ما نداریم و نخواهیم داشت، واقعهای در عالم وجود مثل روز عاشورا که این قدر یک دست باشد نداریم! امام حسین علیهالسّلام در روز عاشورا آمد مطلب را گفت به حد اعلای خودش، اعلایی که مافوق آن وجود نداشت. حبیبش صد در صد، مسلم بن اوثجه صد در صد، حر بن یزید ریاحی صد در صد، همه اینها صد در صد بودند، همه خالص همه پاک! همین حربن یزید آمد توبه کرد، اگر خدا دوباره زندهاش میکرد، دوباره میآمد خودش را میکشت، بار سوم دوباره، زهیر بن قین چه گفت آن شبی که امام حسین علیهالسّلام در خیمه فرمود (فاتخذواه جملا فاتخذوه جملا) از این تاریکی شب استفاده کنید و حرکت کنید و بروید سراغ زن و بچّهتان ما که فردا کشته میشویم بروید زندگیتان را داشته باشید، هر که اهل دنیا است، بفرمایید ما چراغ را خاموش میکنیم که موقع رفتن از ما خجالت نکشید (ان هذا اللیل قد غشیکم فاتخذوه جملا) تا شب به صبح نشده بگذارید بروید زهیر چه گفت! هر کسی بلند شد حرفی زد، زهیر عرض کرد که یابن رسول اللَه ما یک عمری زندگی کردیم حالا باید سر بزنگاه و رسیدن به نتیجه و رسیدن به مقصود، شما با ما این طور صحبت میکنی من اگر جای زهیر بودم به امام حسین علیهالسّلام میگفتم که امام حسین علیهالسّلام خودت را جای ما بگذار چه میگویی؟! بیاییم قضاوت را به خود شما واگذار میکنیم، آدم یک عمری زندگی کند در این دنیا و همان سر بزنگاه، همان سر جایی که خلاصه میخواهند نصیب را بدهند، همان جا امام علیهالسّلام به انسان بگوید برو پی کارت، میشود همچنین چیزی! مگر امکان دارد که انسان آن وقتی که دیگر به گنج رسیده! کلنگ آخر را که زده، دیگر گنج پیدا شد، این همه زحمت کشیده این همه رفت
گشت فلان و به این گنج پیدا کنیم و چه کنیم و فلان حالا که به گنج رسیده یک دفعه راهش را بکشد و برگردد؟! این باید خیلی آدم احمقی باشد، خیلی باید فرد نادانی باشد که به این جا رسیده.
لذا اینها یک همچنین مسئلهای را ادراک کردند معرفت پیدا کردند مگر میتوانند دست بردارند لذا به امام حسین علیهالسّلام عرض میکند اگر هفتاد بار، مرا هفتاد بار یا صد بار مرا، یا هزار بار دارد ما را در نظرم نیست مرا بکشند، بسوزانند خاکسترم را به باد بدهند، دوباره زنده کنند، دوباره دست برنمیدارم، چرا؟ چون مطلب را وِجدان کردم مطلب را احساس کردم با تمام وجودم به این مسئله رسیدم، در همان قضیه افرادی هم بودند که به امام حسین علیهالسّلام گفتند ما با شما هستیم تا وقتی که احساس کنیم که شما غالبید، وقتی احساس کنیم که دیگر فایدهای ندارد آن موقع میرویم حضرت فرمودند: میل خودتان است میخواهید بروید لذا اینها اصلًا تا روز عاشورا هم حتی جنگیدند، حتی جنگیدند و رفتند و جنگ هم کردند! ولی به شهادت نرسیدند! وقتی دیدند که دیگر فایدهای ندارد آمدند پیش امام حسین علیهالسّلام الوعده وفا ما دیشب با هم قرار گذاشتیم، بیعت کردیم تا وقتی فایده داشته باشد الان فایده ندارد شما هم از حرفتان دست برنمیدارید حضرت فرمودن: نه ما حرفی که زدیم یکی است، دیشب و الان و سال گذشته ما یکی است تفاوتی نمیکند من که دیشب گفتم من کشته خواهم شد و شهید خواهم شد، شما برو او را خداحافظی کردند و رفتند!! طرف رفت.
آیا این شخص میشد در روز عاشورا کشته بشود یا نه؟! بالاخره رفت جنگ کرد، جنگ هم که نان و حلوا نیست بالاخره تیر است و شمشیر است و این شخص را امام حسین علیهالسّلام در واقعه عاشورا زنده نگه میدارد شمشیر میخواهد بخورد ردش میکند. از آن طرف برود تیر میخواهد بیاید تیر میآمد همین که میخواهد برسد از این طرف میرفت این کارها را که میکند امام حسین علیهالسّلام چون حضرت با او بیعت کرده که تا این حد، چقدر آدم باید خاسر باشد، چقدر باید بیچاره باشد! خبر ندارد بنده خدا که داری الان شمشیر میزنی آنی که در خیمه است تو را نگه داشته، همان او نمیگذارد که تو به شهادت برسی، آن وقت بیعت میبندیم، نمیدانم پیمان میبندی چه کار میکنی این را از این طرف تیر را رد میکند که به او نرسد از آن طرف طفل شش ماهه را که روی دست میآید، او که از دور نشانه میگیرد برای آمدن حضرت میآورد، این تیر را مستقیم صاف به گلوی فرزندش میخورد هر دو را او انجام میدهد، هر دو را او انجام میدهد، آن طفل خودش خواست به شهادت برسد، خیال نکنید قضیه حضرت علی اصغر علیهالسّلام گتره بوده و طفل شش ماهه چیزی نمیفهمد، نه خیلی از ما بهتر میفهمید آن طفل شش ماهه از ما بهتر میفهمد، قضیه را، آن خودش خواست به مقام کمال برسد. آن خودش خواست یک ولی الهی و عارف باللَه فرزند امام حسین علیهالسّلام بشود.
حضرت علی اصغر علیهالسّلام الان بالاترین عارف الهی در روز قیامت است ما حالا میگوییم یک بچه شش ماهه فلان این حرفها نیست، حضرت علی اکبر علیهالسّلام بالاترین عارف، تمام عارفها باید همه سجده بکنند آن عتبه خانه او را و حریم او را و خاک آن عتبه را باید توتیای چشمشان بکنند.
بنده خودم شاهد بودم حالات اولیای خدا و عرفای الهی در این اعتاب مقدسه کردند که چه میکنند و چه میکنند اگر زیارت بود همانها بود که رفتند و زیارت کردند همانها بودند، شما خیال میکردید وقتی که آقای حدّاد اسم حضرت علی اصغر علیهالسّلام را میآوردند مثل ما و روضه خوانهای ما که همه تئاتر است! و چی شده و فلان وقتی اسم حضرت علی اصغر علیهالسّلام میآمد، چنان رنگ ایشان برافروخته میشد، چنان به هم میپیچید انگار در مقابل عظمت الهی این مرد سر تسلیم و سر سجده به روی خاک آورده، این به این کیفیت به این مسائل اینها نگاه میکردند، با این دیدگاه اینها نگاه میکردند، جسم کوچک است! ولی آیا روح هم کوچک است؟! نفسش هم کوچک است نفسش تمام ملک و ملکوت عالم را گرفته این علی اصغر علیهالسّلام تمام عالم وجود را نفسش گرفته، تصوّر ما این است که یک چیزی است به عنوان مسائل احساسی و عاطفی واینها گریه میکنیم و چه میکنیم و فلان میکنیم. لذا همین شخص میآید و در واقعه عاشورا قرار میگیرد و شهید نمیشود و بر میگردد و میرود و چند سالی زنده میماند.
در قضیه عاشورا تمام افراد یک دست بودند این جاست که امام علیهالسّلام میفرماید: و ای کاش ما میفهمیدیم که چه میفرماید (هنا مناخ رکاب و مصارع عَشاقٍ) در این جا جایگاه افتادن و به زمین افتادن مُناخ یعنی جایی که کسی به زمین میافتد چه از اسب میافتد یا این که به زمین ساقط میشود، جایگاه افتادن و درروی زمین قرار گرفتن بدنهای نفوسی که اینها واله و شیدای امامشان هستند، واله و شیدا یعنی به کسی میگویند که اصلًا مرتبه عشق رسیده، یعنی دیگر وجودی در خود نمیبیند که بخواهد برای آن وجود حسابی بخواهد باز بکند، اینها این طور بودند (لَم یسبِقِهُم سَابِقُ و لَایلَحَقُهُم لَاحَق) نه در قضیه بدر ما یک همچنین چیزی شنیدیم از پیغمبر که بدریون کسانی هستد که (لایسبِقِهم سابق و لایلحقهم) نه کسی تا به حال آمده مثل اینها و نه خواهد آمد نه در احد، نه در هیچ چیز، نه در خیبر، نه در خندق هیچ کدام ما ندیدیم در جنگهای أمیرالمؤمنین علیهالسّلام ما ندیدیم، که حضرت این طور بگویند در جنگ جمل، حضرت بگویند کسانی که در این جنگ جمل از ما کشته شدند کسانی هستد که لم یسبقهم سابق و لم یلحقهم لاحق ندیدیم در جنگ صفین ندیدیم در جنگ نهروان ندیدیم، هیچ اینها را ندیدیم فقط در قضیه عاشورا یک همچنین مطلبی آمده و این مال چیست؟! این مال آن مقدار کامل خلوصی است و مقدار کامل بروز و ظهور حقایق عبودیت و تسلیم است که در روز عاشورا
از اصحاب امام حسین علیهالسّلام ظهور پیدا کرده به واسطه نور ولایتی که به آنها میخورد! و الا اگر نمیخورد، نه این طور نمیشد. ولذا در جنگ صفین این طور نیست که همه آنها شهید باشند نه دلیلی ندارد جنگ صفین که بالاتر از جنگ زمان پیغمبر صلیاللَهعلیهوآله نیست، یک نفر رفت و از آن خر سفیدی که یکی سوارش بود و خوشش آمد و رفت جنگ بکند بزند، بکشد که خر را بردارد و اتفاقاً طرف زد این را انداخت و سقطش کرد و بعد گفتند که خدا رحمتش کند حضرت فرمودند که این شهید راه خر شد. این شهید چیز نبود این شهید، این رفت خر را بردارد، خر او را برداشت.
بهرام که گور میگرفتی همه عمر | *** | دیدی که چگونه گور بهرام گرفت |
درست این رفت به عشق خر، رفت این راه حالا در روز قیامت به جای بهشت خدا به او خر میدهد که آن جا سوار بشود، حالا نمیگوییم در جهنّم میبرد ولی بهشت هم خبری نیست، یک چیزی همین قدر دل خوش کنکی باشد با خر، آن جا یک خورده بگردد برای خودش، شد این بساطی است که در آن جا این برای افراد، ملائکه در آن جامیآیند شاقول میگذارند، میزان میگذارند وقتی ما این مطلب را درک کردیم و ان شاءاللَه خوب هم که درک کردیم میرسیم به این جا.
امام سجاد علیهالسّلام میفرماید: من وقتی که به گناهانم نگاه میکنم مرا وحشت میگیرد خوب منظور از امام سجاد علیهالسّلام از این کلام چیست؟ ما مگر نداریم خود امام سجاد علیهالسّلام هنگام تلبیه در موقع احرام رنگ آن حضرت نمیپرید و لرزه به بدن آن حضرت نمیافتاد، البتّه راجع به بعضی از ائمه دیگر هم داریم، راجع به امام حسن علیهالسّلام داریم، راجع به موسی بن جعفر علیهالسّلام داریم، راجع به اینها نقل شده به اصطلاح مگر امام سجاد علیهالسّلام که آن شخص سوال میکند یابن رسول اللَه چه شده قضیه، مسئله چیه؟! البتّه موقع تلبیه بعضی دیگر هم رنگشان میپرید، عرض کردم نمیدانم رفقا یادشان هست یا نه از آقایان و اینها چیه قضیه؟! مسئله چیه؟! حضرت میفرماید: خودم را در پیشگاه عز پروردگار و بهاء و عظمت پروردگار میبینیم و میخواهم بگویم لبیک، میترسم که از آن جا ندا بیاید تو که هستی و چه هستی که داری به طرف میآیی به سمت ما میآیی (لالبیک و لا سعدک لبیک) بر تو مباد ما تو را اجابت نمیکنیم و ما به تو
خوش آمد نمیگوییم برای این لبیک امام سجاد علیهالسّلام این چه حالیه که درک میکند!! این چه مسئلهای است که درک میکند! این چه قضیهای است! خب آن حالتی که برای انسان پیدا بشود حالت کیست؟ حالت فرد عاصی است دیگر شخص گناهکار و فرد عاصی یک همچنین حالتی دارد که خجالت میکشد از این که وارد منزل بشود، با صاحبخانه بخواهد روبرو بشود، این از این جا خجالت میکشد، امام سجاد علیهالسّلام مگر گناه کرده نعوذ باللَه، مگر امام سجاد علیهالسّلام شرب خمر کرده؟! مگر امام سجاد علیهالسام سرقت کرده بود؟!
با توجّه به این مطالبی که عرض کردیم مشخص میشود که عمل ظاهری یعنی این شرب خمر، این قطعاً نبوده این نبوده، سرقت به عنوان رفتن و در منزل یکی و پول برداشتن یا از جیب کسی برداشتن نبوده، امام سجاد علیهالسّلام که از این کارها نکرده از این مسائل که امام انجام نداده ولی امام میفرماید: من گناه کردم (اذا رأیت مولای ذنوبی فزعت) وقتی که من نگاه به گناهانم میکنم وحشت مرا میگیرد.
پس بنابراین با توجّه به مطالبی که ذکر شد یک مسئله روشن شد و آن این که قطعاً امام سجاد علیهالسّلام نمیتواند به خدا بگوید که من این شرب خمر را کردم، همین برداشتن لیوان چون این دیگر خلاف است، یعنی امام نمیتواند بگوید که این عمل خارجی! از من سرزد عمل خارجی که فرض کنید که دوربین ضبط میکند، نمیشود این طور باشد، چون این عمل انجام نشده، میشود امام فرض کنید که منزل یک کسی که نرفته بگوید که من آقا دیروز آمدم منزل شما، میشود بگوید! نه نمیشود چون منزل رفتن بله میتواند بگوید که من دیروز قصد آمدن به منزل شما را داشتم مانعی پیش آمد انجام ندادم، ولی آمدن منزل یعنی این پاها را برداشتن و قدم اول و دوم و سوم بعد رسیدن به منزل، این عمل خارجی را امام حتی، اگر امام بگوید (اذا رأیت مولای ذنوبی) ولی این حرف را نمیتواند بزند که من نفس عمل خارجی را انجام دادم چرا؟ چون این دروغ است امام که دروغ نمیگوید، این حرف دروغ است، امام بگوید من قدم برداشتم آمدم منزل شما در حالی که نیامده، میتواند بگوید امام همچینن چیزی، نمیتواند بگوید، ولی امام در عین حال میگوید که من گناه کردم نگاه به گناهان خودم میکنم، نگاه به گناهانی که نکردم میکنم، خوب این که چیزی نیست، گناهانی که انجام نشده این دیگر فزع و جزع ندارد.
پس باید گناهانی که انجام شده باشد، پس بنابراین قطعاً منظور از امام علیهالسّلام در این فقرات آن چه که موجب اشتباه بسیاری شده این جا است که قطعاً منظور امام علیهالسّلام در این فقرات و همین طور در فقراتی که بعد حضرت میفرماید (انَا الّذى عَلى سَیدِه اجتَرى انَا الَّذى عَصَیتُ جَبّارَ السَّماءِ انَا الَّذى اعطَیتُ عَلىُ مَعَاصِى الجَلیله الرّشا1 این گناهان و این ذنوبی را که امام علیهالسّلام بیان میکند، مقصود از امام نفس آن عمل خارجی که دستگاه دوربین آن را بر میدارد آن نیست، چون این خلاف است آن بیاید به خدا بگوید که این را انجام دادم، خدا میگوید که کی انجام دادی! یا این دوربین، یک دوربینی برای آدم بگذارند صبح تا شب آدم، ضبط بشود آدم از منزلش بیرون میآید تا بر میگردد ضبط بشود، دو ساعت ضبط بشود خوب در این مدت دو ساعت کارهایی که انسان میکند
ضبط میکند ملاقاتهایی که با افراد میکند ضبط میشود رفت و آمدها را ضبط میکند، در هیچ کدام دست در جیب، دراین برنامهای که این را باید نگاه میکند این فیلم را نگاه میکند در هیچ کدام رشوه دادن نیست، حضرت رفته صحبت کرده نمیدانم راجع به شخصی رفته با یکی حرف زده، قدم پیاده روی کرده، ولی در هیچ کدام اینها رشوه دادن نیست، که حضرت در جیبش دست بکند و بگوید برو آقا برای فلان کار حرام بیا این را بگیر و برو انجام بده، درست شد دوربین هم ضبط کرده دوربین هم همه اینها را آمده ضبط کرده، آیا امام علیهالسّلام میتواند بگوید امروز (علی المعاصی الجلیله) من رشوه دادم، نه ندادی خوب این دوربین ضبط کرده، خدا میگوید برای چه این حرف را میزنی، این فعل را انجام ندادی. پس بنابراین مقصود از این فقره در این جا عمل خارجی گناه نیست، آن عمل باطنی گناه است همان عملی است که به نفس برمیگردد و به نیت برمیگردد و نیت خلاف است که آن نیت خلاف همراه با انسان است، چه انسان اقدام بر عمل خارجی بکند، یا اقدام بر عمل خارجی نکند، آن نیت خلاف است که رشوه حساب میشود آن عمل خلاف است که گناه حساب میشود آن عمل خلاف است که تجری در مولا حساب میشود و اسم گناه روی او گذاشته میشود، نه اسم گناه روی این عمل خوب گفتیم عمل خارجی گناهی بر او مترتّب نیست. درست شد حالا صحبت را در این میکنیم ساعت هم شده یازده و نیم و حاجی آقا ول نمیکند وقتی میبیند این بندگان خدا که زن و بچّه دارند و همه منتظرند و خلاصه نشستند این هم گل کرده و این خلاصه از نطق نمیافتد، خدا من میترسم از این به بعد هم گناه شود تا حالا چون موجب دعای بقیه بشویم اینها خلاصه تا این جایش، دیگر نگذاریم رفقا که خلاصه این مقدار را چیز بشوند، انشاءاللَه علی کل حال دیگر انشاءاللَه هستیم و تا خدا چه تقدیر بکند.
پس تا اینجا مشخص شد که منظور از امام علیهالسّلام که میفرماید: من گناهکارم من عمل خلاف انجام دادهام مقصود از این کلام و مفهوم، آن عمل خارجی که ما اسم گناه را روی آن میگذاریم او نیست، عبارت است از همان کدورتهایی که به واسطه این اعمال خارجی در نفس پیدا میشود آنها گناه است، آنها ثواب است. نه آن عمل خارجی حالا صحبت در این است مگر امام نیت خلاف هم میکند بالاخره گناه نیت است! خیلی خب آن عمل را ول کردیم به آن نمیگویند مشکل این جا است که اشکال بدتر شد که این امنیت خلافی که اسمش را گناه گذاشتیم آیا مگر امام علیهالسّلام یک همچنین کاری انجام میدهد؟! بَه، دست شما درد نکند امام معصوم ما را این حاج آقای طهرانی حرف دیگر نداشت آمد گناهکار هم کرد، این مسئله، مسئله مشکل است! که انشاءاله طلب رفقا برای شب بعد حالا میترسم تا صبح هم بگوییم رفقا بگویند ادامه بده، انشاءاللَه خداوند توفیق بدهد و ما را نسبت به
این حقایق آشنا کند و آن چه را که بزرگان فرمودند که: سلوک عبارت است از حرکت در نفس، نه انجام اعمال ظاهری آنها را ما کاملًا ادراک کنیم.1