سيد الشهداء عليه السلام فقط در حادثه كربلا تفسير و خلاصه نميشود
2سید الشهداء علیه السلام فقط در حادثه کربلا تفسیر و خلاصه نمیشود
سید الشهداء فقط در حادثه کربلا تعریف و تفسیر نمیشود. حادثه کربلا یکی از هزاران هزار جلوه و ظهور اوست. مسأله کربلا با آن وسعت و عظمت و مراتبی که دارد (که حتّی در تصوّر و تخیل کسی نمیگنجد) باز در مقایسه با منصب امامت و ولایت و شؤونات یک امام معصوم علیه السّلام یمی است از اقیانوس، و قطرهای است از بحار رحمت و فیضان امام علیه السّلام.
اگر سید الشهداء علیه السّلام دارای افکاری همچو افکار ما، و روشی همچو روش و ممشای ما میبود، در همان هنگام که در مکه معظّمه بسر میبرد و شنیده بود که یزید عدّهای را برای اغتیال و ترور او فرستاده است1، در مکه میماند و شهادت خود را با ریختن خون خود در حرم الهی و بیت اللَه الحرام رقم میزد تا بدینوسیله قباحت و وقاحت شخصیت یزید پلید را هرچه بهتر و بیشتر به همه عالم اعلان کند و بگوید: این سفّاک جنایت پیشه آنقدر وقیح و بیشرم است که حاضر است حتّی به قیمت هتک حرم امن الهی و مهبط وحی، خون فرزند رسول خدا را بریزد و از هیچ ستم و ظلمی إبا نداشته باشد.
ولی باید دانست که سید الشهداء قبل از هر چیز یک امام است؛ آنهم امام معصوم که: الَّذينَ أذهَبَ اللَه عَنهُم الرِّجْسَ أهلَ البيتِ و طَهَّرَهُم تَطهيرًا. و برای او احترام بیت اللَه الحرام و حفظ حرمت و حریم کعبه معظّمه و خانه خدا از این مقصد مهمتر و ارزشمندتر است. او در هر حادثه و پدیدهای اوّل خدا را میبیند و آخر نیز خدا را میبیند؛ بعکس ما که اوّل خود را میبینیم و شؤونات و شخصیت خود را، و بعد با یک رنگ و لعاب الهی میخواهیم فعل و عمل خود را به او مرتبط کنیم، و خدا را به عنوان سپر بلا برای پیشبرد مقاصد و اهداف خود بکار گیریم. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا!
و یا همچون حضرت مجتبی علیه السّلام که به برادرش سیدالشّهداء علیه السّلام وصیت فرمود: «راضی نیستم که قطره خونی در تشییع جنازه من ریخته شود». و اینست فرق بین امام علیه السّلام و غیر امام از سایر افراد.
و در اینجاست که دیگر حادثه کربلا صورت دیگری بخود میگیرد و از سایر حوادث مشابه ممتاز و جدا میگردد. حادثهای با ویژگیهای خاصّ خود که رهبری آنرا یک امام معصوم علیه السّلام بعهده گرفته است؛ امامی که با هر نفسش و با هر کلامش و با هر قدمش و با هر کردارش مظهر بروز و ظهور اسمی از اسماء کلیه الهیه است، و در هر جلوهاش جلوه ذات سرمدی نمودار است. و اوست که برای ابد باید اُسوه قرار گیرد، زیرا او خدای مجسّم و مجسّد است، و عبد باید از خدا اطاعت و انقیاد داشته باشد نه از کس دیگر. و از اینروست که حادثه عاشوراء اسوه و الگو است نه فقط در مورد جنگ و مبارزهاش، بلکه در هر دقیقهاش و هر لحظهاش، و در هر طور و جریانش.
مبارزه سید الشهداء با یزید مقدّمه إحیاء سنن و بیان معارف است
سید الشهداء را باید در تمام لحظات حیات مشاهده نمود: در دوران طفولیت، در دوران جوانی و شباب، در دورانی که با برادر بزرگوارش حضرت امام حسن علیه السّلام در مدینه بسر میبردند، و در دورانی که تحت حکومت جائرانه معاویه روزگار میگذراندند، و پس از آن تا لحظه شهادت را تماماً و تماماً باید در یک رشته و یک نسق مورد تفسیر و مداقّه قرار داد.
و لذا میبینیم که از تمامی معصومین علیهم السّلام نسبت به واقعه عاشوراء سخن بمیان آمده است، و همه آنها به شیعیان در إحیاء این واقعه عظما و منحصر بفرد تاریخ توصیهها و تأکیدهای بلیغ فرمودهاند. با اینکه از صدر اسلام تا آن زمان و پس از آن وقایعی مشابه در جهاد با کفّار و مشرکین، و یا در معارضه و مقابله با حکام و خلفاء جور افراد بسیاری به فیض شهادت نائل آمدهاند، امّا آنچه را که درباره شخصیتهای این حادثه گفته شده است با آنان تفاوت چشمگیری داشته است.
- نفس المهموم، ص ١٦٣؛ مقتل الحسین علیه السّلام، مقرّم، ص ١٦٥
سيد الشهداء عليه السلام فقط در حادثه كربلا تفسير و خلاصه نميشود
3آنچه در این نهضت باید مورد توجّه قرار گیرد و بنظر میرسد هر دو دیدگاه نسبت به آن غفلت ورزیدهاند، جهتگیری و هدف این قیام و انقلاب است. در دیدگاه دوّم آنچه بیش از همه چیز در این نهضت شاخص و بارز است (بطوریکه سایر مسائل و مبانی فکری و اعتقادی را تحت الشّعاع قرار داده است) مبارزه با ظلم و ستم حکومت جائره بنیامیه و مخالفت با خلافت یزید است؛ و این مسأله به عنوان اصل و هدف در این قیام بچشم میخورد. امّا در دیدگاه حقّ و تفسیر صحیح از این نهضت، موضوع معارضه و مخالفت با خلافت جائرانه بنیامیه به عنوان مقدّمه و مَعبری برای وصول به قیام به شعائر دین و احیاء سنن و إعلاء رایت توحید و معرفت است.
پس غرض اصلی و مقصد امام علیه السّلام احیاء احکام و قوانین منسیه در سنّت جدّش و پدرش میباشد و بس، نه چیز دیگر! نه چون حکومتهای جائرانه و غاصبانه بظاهر اسلامی چون خلفاء ثلاثه و بنیامیه و بنیمروان و بنیعبّاس که هدف و مقصد أقصای آنان کشورگشائی و توسعه قلمرو حکومت و استیلاء بر مال و جان و ناموس رعایا و استلاب اموال و غنائم ملل میباشد.
در سایر حکومتهای اسلامی گرچه شعار، شعار توسعه و تبلیغ اسلام است، امّا آنچه در باطن و ضمیر سردمداران و زعمای آنان میگذرد همان چیزی است که گفته شد، و غیر از آن هدفی و مقصودی در سر ندارند و سودائی در ضمیر نمیپرورانند. و از اینجاست که ما میگوئیم: شیعه فقط باید به عاشوراء نظر بیندازد و عاشوراء را الگو برای تمام حرکات و سکنات و صلحها و ستیزها و تندرویها و کندرویها و اقدامات و احتیاطات خود قرار دهد. و آنان که با چشمان دوبین و أحول خود بین این دو امام (حضرت مجتبی و سید الشهداء علیهما السّلام) تفاوت میاندازند سخت در اشتباه و ضلالت افتادهاند و در حقّ این دو بزرگوار راه جفا و ستم پیمودهاند.
در مورد إحیاء سنن میفرماید: إنّی لَم أخرُج أشِرًا و لا بَطِرًا و لا مُفسِدًا و لا ظالمًا
خود آن حضرت در وصیتش به محمّد بن حنفیه هنگام خروج از مدینه میفرماید:
إنّی لَمْ أخرُجْ أشِرًا و لا بَطِرًا و لا مُفسِدًا و لا ظالمًا، و إنّما خَرجْتُ لِطَلبِ الإصلاحِ فی اُمّةِ جَدّی مُحمّدٍ صلّی اللَه علیه و آله؛ اُریدُ أن آمُرَ بالمَعروفِ و أنهَی عَنِ المُنکر، و أسیرَ بسیرةِ جَدّی و سیرةِ أبی علی بنِ أبیطالبٍ علیه السّلام.1
«من خروج نکردم از برای تفریح و تفرّج، و نه از برای استکبار و بلندمنشی، و نه از برای فساد و خرابی، و نه از برای ظلم و ستم و بیدادگری! بلکه خروج من برای اصلاح امّت جدّم محمّد صلّی اللَه علیه و آله میباشد.
من میخواهم امر به معروف نمایم و نهی از منکر کنم و به سیره و سنّت جدّم، و آئین و روش پدرم علی بن أبیطالب علیه السّلام رفتار کنم.»
بدیهی است در یک چنین شرائطی هدف و غایت اقصای از خلقت و تربیت که وصول به معرفت حضرت حقّ و طلوع خورشید ولایت بر نفوس و قلوب بندگان است محقّق خواهد شد، و این همان چیزی است که سید الشهداء در حادثه عاشوراء به دنبال آن حرکت کرد؛ چنانچه خود حضرتش در این باره میفرماید:
در بیان معارف فرمود: أیها النّاسُ! إنّ اللَه ما خَلَقَ خَلْقَ اللَه إلاّ لِیعرِفوهُ
أیها النّاسُ! إنّ اللَه ما خَلَقَ خَلْقََ اللَه إلاّ لِیعرِفوهُ؛ فإذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ، و استَغْنوا بِعبادتِه عَن عبادةِ ما سِواهُ.
فقالَ رَجُلٌ: یابنَ رسولِ اللَه! ما معرِفةُ اللَه عَزّوجلَّ؟
فقالَ: معرفةُ أهلِ کلِّ زمانٍ، إمامَهُ الذّی یجِبُ علیهِم طاعَتُهُ.2
«ای مردم! بدرستیکه خداوند خلق خود را نیافریده است مگر از برای آنکه به او معرفت و شناسائی پیدا کنند. پس زمانیکه او را بشناسند در مقام بندگی و عبودیت او برمیآیند، و بواسطه عبادت و بندگی او از عبادت و بندگی غیر او از جمیع ماسوی مستغنی میگردند.
در اینحال مردی گفت: ای پسر رسول خدا! معرفت خداوند عزّوجلّ چیست؟
حضرت فرمود: معرفت و شناخت اهل هر زمان، امام خود را که واجب است از او اطاعت و
- لمعات الحسین، ص ١١
- همان مصدر
سيد الشهداء عليه السلام فقط در حادثه كربلا تفسير و خلاصه نميشود
4پیروی نمایند.»
و همین امتیاز و ویژگی است که موجب شده است شیعه مسأله عزاداری و اقامه مجالس ذکر أباعبداللَه علیه السّلام را برای همیشه بعنوان یک شعار حفظ نماید، و از طرف معصومین بر آن تأکید شده باشد.
گرچه اقامه مجالس ذکر اهل بیت علیهم السّلام (چه در موالیدشان و چه در شهادتشان) به عنوان یک سنّت و دستور در فرهنگ تشیع جای خود را دارد، امّا إقامه مجالس عزای سید و سالار شهداء حضرت أباعبداللَه علیه السّلام در این میان از ویژگی خاصّی برخوردار است، و همه معصومین علیهم السّلام بلا استثناء شیعیان را موظّف و مأمور به اقامه مجالس عزای آن حضرت نمودهاند.
به نقل از کتاب اربعین تالیف حضرت آیة اللَه حاج سید محمد محسن حسینی طهرانی