احاطه علّى و علمى امام مبین در هدایت انسان
1أعوذ باللَه من الشّيطان الرّجيم
بِسمِ اللَه الرَّحمَنِ الرَّحِيم
الحَمدُ لِلّه ربِّ العالَمينَ و الصّلاة و السّلامُ على أشرَف المُرسَلينَ
وخاتمِ النَّبيينَ أبىالقاسمِ محمَّدٍ و علَى آلِهِ الطَّيِّبين الطّاهرين
واللعنة علَى أعدائِهم أجمَعينَ
عدم تأثیر حضور و غیبت امام علیهالسّلام، در هدایت و دستگیری مردم
بحث پیرامون عنوان بصری بود كه خدمت امام صادق علیهالسّلام رسید و تقاضای دستور و موعظه كرد و حضرت دو نكته را به او متذكّر شدند؛ نكته اوّل: مربوط به جهت خارجی ایشان، و نكته دوّم: مربوط به جهت داخلی و قضیه شخصی آن حضرت بود.
و امّا نكته اول این بود كه: «إنِّی رجلٌ مَطلوبٌ؛ من در ارتباط با تو محدودیت دارم چراكه مرا زیر نظر دارند، و این مسأله ارتباط و مراوده مرا با تو محدود میكند.» صحبت به اینجا رسید كه: از نقطهنظر دستگیری و حركت انسان به سوی كمال، حضور و غیبت امام علیهالسّلام هیچ دخالتی ندارد، و همانطور كه حضرت با حضور و ظهور خود موجب رشد و تعالی و ترقّی افراد به سوی كمالات انسانیت و مقصد اعلی هستند، در مقام غیبت هم از جهت باطن مسأله از این قرار است و فرقی نمیكند.
احاطه علّى و علمى امام مبین در هدایت انسان
2و عرض شد: برای افرادی كه با امام زمان علیهالسّلام ارتباطی ندارند، بین زمان غیبت كه حضرت از دید ما پنهانند، و بین زمان حضور تفاوتی نیست.
فرض كنید كه: امام صادق علیهالسّلام در مدینه هستند، در این صورت تنها افرادی میتوانند با آن حضرت ارتباط داشته باشند كه در مدینه هستند، امّا كسانی كه در شهرهای دیگر هستند با حضرت ارتباطی ندارند؛ پس حضور و غیبت چه فرقی كرد؟!
اگر منظور فقط دیدن ظاهری است، تنها افراد یك بَلَد میتوانند از حضور ظاهری آن حضرت بهرهمند شوند؛ امّا افرادی كه در مكّه و یا خارج از عربستان هستند، و نیز افرادی كه در بلاد ایران و یا در ماوراءالنّهر بودند كه شاید حضرت را در طول عمرشان حتّی یكبار هم نمیدیدند، تكلیفشان چیست؟ آیا همه اینها راهشان به سوی خدا بسته است و فقط راه به سوی خدا منحصر به آن افرادی است كه در مدینه هستند؟!
هدایت و دستگیری امام ارتباطی قلبی و ملكوتی است كه زمان و مكان برنمیتابد
این سخن بسیار نسنجیدهای است؛ زیرا ارتباط انسان با پروردگار و امام علیهالسّلام، ارتباط مادّی نیست تا اینكه نیاز به حضور امام داشته باشد؛ بلكه ارتباط قلبی و ملكوتی است، و در عالم قلب و ملكوت بُعد زمانی و مكانی مطرح نیست. زمان و مكان دو پدیدهاز پدیدههای عالم طبع و مادّه است، و در حركت انسان به سوی كمال كه حركت در طول پدیدههای وجودی انسان است زمان و مكان دخالت ندارد.
آنچه بر سالك در حركت او به سوی خدا میگذرد، عبارت است از عبور از عوالم غیب، و عوالم غیب همان عبارة اخرای ملكوت شخص است، و در عالم ملكوت بُعد زمانی و مكانی اصلًامطرح نیست.
البتّه كیفیت اطّلاع امام علیهالسّلام، و نحوه دستگیری مقام ولایت از افراد و سایر مباحث آن را به جلسات بعد موكول نموده و در اینجا به نحو گذرا و اجمال مطرح میكنیم.
وجود امام، تفسیر «امام مبین» و «امام مبین» باطن و حقیقت «كتاب مبین» است
احاطه علّى و علمى امام مبین در هدایت انسان
3وجود مبارك امام علیهالسّلام «امام مبین» است: (وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ)1، و «امام مبین» باطن و حقیقت (كِتابٍ مُبِينٍ)2 است؛ پس مقصود از تعبیر به «كتاب مبین» امام علیهالسّلام و نفس معصوم است.
خداوند هر چیزی را در «امام مبین» إحصا و جمعآوری كرده است
معنای (وَ كُلَّ شَيْءٍ) عبارت است از: ماسویاللَه و هر چیزی كه بر او اطلاقِ «شَیء» میشود؛ یعنی هر چیزی كه بر او اطلاق «شیء» میشود، در «اماممبین» احصاء شده است. و «إحصاء» یعنی جمعآوری نمودن. بنابراین معنای آیه این میشود كه: خداوند متعال تمام اشیاء را در اماممبین جمعآوری كرده و در وجود او قرار داده است.
ما فقط یك بدنی از امام میبینیم كه در كنار ما نشسته است، امّا هیچ نمیدانیم این امامی كه از نقطهنظر ظاهر در مرأی و منظر ما است و با بدن مُلكی در كنار ما قرار دارد، حقیقتی در او نهفته است كه آن حقیقت، علّت ایجاد و دوام خلقت جمیع موجوداتی است كه بر آن اطلاق ماسویاللَه میشود.
تمامی موجودات به نحو علم حضوری در نفس امام وجود دارند
به عبارت دیگر تمام موجودات به نحو علم حضوری در نفس امام وجود دارند. یعنی همانطور كه انسان وجود و مَلَكات و غرائز خود را به نحو علم حضوری احساس میكند مثلًا نیازی نیست كسی به او بگوید كه: شما دارای فلان خصوصیات نفسانی هستید؛ زیرا میگوید: من خود بهتر میدانم كه این خصوصیات را دارم یا ندارم همینطور تمام ماسویاللَه به علم حضوری در نفس امام علیهالسّلام وجود دارند.
آیا ما در وجدان و ادراكِ غرائز و صفات و ملكات خود، كسی را از خود به
- سوره يس (٣٦) ذيل آيه ١٢. امام شناسى، ج ١٢، ص ٣٢٢:
« ما هر چيزى را در امام آشكارا به شمارش و حساب آورديم.» - سوره الأنعام (٦) ذيل آيه ٥٩.
- سوره يس (٣٦) ذيل آيه ١٢. امام شناسى، ج ١٢، ص ٣٢٢:
احاطه علّى و علمى امام مبین در هدایت انسان
4این ادراك نزدیكتر میبینیم؟! بدیهی است كه كسی از خود ما به ما نزدیكتر نیست.
اگر پزشكی ماهر و خبیر باشد فقط میتواند مطلع شود كه این درد مربوط به فلان عضو مریض است و میگوید: او آپاندیسیت گرفته و باید فوراًعمل شود و إلّا برایش خطری پیش میآید؛ یا متوجّه میشود كه: پریدگی رنگ مریض، ناشی از انسداد شریان قلبی است كه نمیگذارد خون و اكسیژن به ریه او برسد. امّا بیش از این چیزی ادراك نمیكند؛ آن درد و الَمی را كه فعلًا این مریض احساس میكند، پزشك احساس نمیكند، چراكه درد در بدن خود مریض است و در اختیار او نیست. بنابراین خود این مریض نسبت به این درد از همه افراد آگاهتر است. حال، امام علیهالسّلام نسبت به این بیمار از احساس دردش به او نزدیكتر است؛ و این است جایگاه امام علیهالسّلام.
یعنی همانطور كه من الآن این درد را در وجود خود احساس میكنم و هیچ كس در این ادراك از خود من به من نزدیكتر نیست و در این هیچ جای شك و شبههای نیست، امام علیهالسّلام با احاطه عِلّی و ولایی كه دارد از همین احساسِ درد به من نزدیكتر است.
برای توضیح مطلب، مثال و تشبیهی عرض میكنم تا كیفیت ارتباط بین ما و امام علیهالسّلام روشن شود. اگر شما بخواهید از مدركی عكسبرداری كنید، آن را به دستگاه میدهید و یك زیراكس از آن میگیرید، و برای اینكه این نسخه اصلی كثیف نشود و از بین نرود، اصل را محفوظ نگهمیدارید و از روی نسخه دوّم یك فتوكپی دیگر میگیرید. زیرا اگر از یك كتابِ اصل دائماً فتوكپی گرفته شود، از بین میرود؛ لذا از نسخه اصل فقط یك مرتبه عكس برمیدارند و آن را كنار میگذارند و دیگر با او كاری ندارند.
وجود امام علیه السّلام، نسخه اصلی پدیده عالم خلقت
در عالم تكوین نسخه اصلی پدیده عالم خلقت، وجود امام علیهالسّلام
احاطه علّى و علمى امام مبین در هدایت انسان
5است، و ما همه به منزله نسخه زیراكس هستیم. ما در ارتباط با خصوصیات و صفاتمان در حكم نسخه زیراكس و فتوكپی هستیم، و نسخه اصلی همان وجود امام علیهالسّلام است و آن نفس مبارك اوست كه احاطه عِلّی بر همه عالم وجود دارد؛ یعنی اوست كه علّت این نسخه زیراكس و فتوكپی است.
حال نسخه دوّم نیز نسخههای دیگری دارد. فرضاً انسان را برای عكسبرداری میبرند و از معده او عكس برمیدارند، این نسخه زیراكس بعد از زیراكس و فتوكپی بعد از فتوكپی است. البتّه این مربوط به بدن انسان است؛ اگر ما دستگاههایی داشته باشیم كه بتوانند از روح و صفات و ملكات ما هم عكس بردارند، تمام اینها فتوكپی از روی فتوكپی است.
و جالب اینكه: در اینجا باز خود فتوكپی و زیراكس هم اصلش وجود امام علیهالسّلام است و اینجا مسأله خیلی دقیق و باریك میشود و مقام هم بیش از این گنجایش ندارد، و خوب است ما هم إطاله كلام نكنیم.
در روایات «امام مبین» به نفوس معصومین تفسیر شده است
آری، این حقیقت، حقیقت امام است. و لذا در روایاتی كه در ذیل آیه: (وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ) وارد شده است، از (لَبِإِمامٍ مُبِينٍ) تعبیر به نفس معصومین علیهم السّلام شده است.1
احاطه علّی و علمی امام در كلام حضرت بقیةاللَه عجّل اللَه فرجه
روایتی از حضرت امام زمان علیهالسّلام داریم كه میفرمایند: غیبت من هیچ تأثیری در ارتباط بین من و شما و نیز ارتباط بین شما و خداوند ندارد؛ ما بنابر تقدیر و مشیت الهی است كه غائب شدهایم. حال این مشیت الهی بر چه اساسی است و چرا امام زمان باید غائب شود، خدا میداند و ما از آن اطّلاعی نداریم؛ گرچه مطالبی
- البرهان فى تفسير القرآن، ج ١، ص ٧٣٩، و ج ٢، ص ٤٢٥ و ٤٢٦، و ج ٣، ص ٢٧٤ الى ٢٧٧، و ج ٤، ص ٥٦٦ و ٥٦٨ إلى ٥٧٠؛ تأويل الآيات الظاهره، ص ٢٤٣ و ٢٤٤ و ٤٧٧ إلى ٤٨٠؛ تفسير الصافى، ج ٢، ص ٤٣١ و ٤٣٢، و ج ٤، ص ٢٤٦ و ٢٤٧؛ بحار الأنوار، ج ٣٥، ص ٤٢٧.
احاطه علّى و علمى امام مبین در هدایت انسان
6را در اینجا ذكر میكنند، ولی در حقیقت تقدیر و مشیت اوست. حضرت در ابتدا میفرماید:
نَحن و إن كنّا ثاوينَ بمكانِنا النّائى عن مساكنِ الظّالمين حَسَبَ الّذى أراناهُ اللَه تَعالى لنا منَ الصَّلاحِ و لِشيعتِنا المُؤمنينَ فى ذلك ما دامَت دَولةُ الدّنيا لِلفاسقينَ.1
«ما گرچه به وجود ظاهری و بدن عنصری خود از شما دور و غائب هستیم و از مساكن ظالمین دوری گزیدهایم، امّا این غیبت بر اساس مصلحت خدا برای ما و شیعیان ما است، و آن مصلحت الهی اقتضاء میكند كه: مادامی كه دولت دنیا در دست فاسقین و جهّال باشد، ما از مردم دور باشیم.»
ظهور امام زمان زمانی است كه مردم خلأ وجود حضرت را ادراك كنند
حال چه زمانی این مصلحت اقتضاء ظهور میكند، ما نمیدانیم و از وقت ظهور خبر نداریم؛ اجمالًا باید وقتی باشد كه عموم مردم ظهور حضرت را پذیرا باشند، و حقیقت خلأای را كه به واسطه عدم دسترسی با امام علیهالسّلام برای آنها پیدا شده است ادراك نمایند. و امّا نسبت به خواصّ، مطلب به نحو دیگری است و برای آنها دیگر ظهور و غیبتی وجود ندارد.
تقاضای دستوری از حضرت حدّاد برای ملاقات با امام زمان علیهالسّلام و پاسخ ایشان
در سفر دوّمی كه بعد از سفر حج در خدمت مرحوم والد رضوان اللَه علیه به عتبات مشرّف شده بودیم، من در آن موقع هفده ساله بودم. روزی از مرحوم آقای حدّاد رضوان اللَه علیه تقاضا كردیم كه یك برنامهای، كاری، ذكری، دستوری به ما بدهند كه حضرت امام زمان علیهالسّلام را ببینیم، و البتّه در این خواسته خود جدّی هم نبودم و گفتیم حالا اگر به ما دادند، فبها و اگر هم ندادند مشكلی پیش نمیآید. ایشان خنده خیلی ملیحی كرده و فرمودند:
اگر میخواهی ظاهر امام را ببینی و حتّی با آن حضرت صحبت كنی، بیا این دستور (چهل شب یا بیست شب این ذكر را بگو) ولی بدان كه دیدن
- الخرائج، ج ٢، ص ٩٠٢؛ بحار الأنوار، ج ٥٣، ص ١٧٤.
احاطه علّى و علمى امام مبین در هدایت انسان
7ظاهر هیچ دردی را دوا نمیكند؛ بلكه عمده مطلب این است كه باطنت به امام متّصل شود و این برای تو مهمّ است!
و من هم وقتی دیدم چنین شخص بزرگی به انسان میگوید كه: ظاهر امام را دیدن چندان مهمّ نیست، دیگر حوصلهای برای انجام دستور برایم باقی نماند و آن را رها كردم.
قرب ظاهری و ادراك حضور پیامبر ملاك و معیار نیست
آخر آن كسانی كه پیغمبر را میدیدند با اینكه آن حضرت از امام زمان بالاتر بود دیدن آنان چه نفعی برایشان داشت؟! كسانی كه در زمان پیغمبر میآمدند و آب وضوی آن حضرت را به سر و روی خود میپاشیدند،1 بعد از رحلت پیغمبر كجا رفتند؟! آیا همانها نبودند كه درب خانه دخترش را آتش زدند؟! آن افرادی كه وقتی پیغمبر از غزوه و یا مسافرتی به مدینه برمیگشت، فرسنگها بیرون میآمدند و از حضرت استقبال میكردند به كجا رفته بودند؟! كجا بودند در آنوقتی كه ریسمان به گردن أمیرالمؤمنین انداختند و او را با این نحو به مسجد كشاندند؟!2
بعد از پیامبر فقط سه نفر باقی ماندند
بنابراین، روشن است كه دیدن و مصاحبت داشتن با پیغمبر ملاك نیست، و تنها ملاك معرفت است، و باید دید چه كسی معرفت داشت؟ تنها سه نفر بودند: سلمان و ابوذر و مقداد.3 واگر حقیقت را از من بخواهید، از همه آنها فقط یك نفر مانده بود و او سلمان بود؛ البتّه آن دو نفر هم معرفت داشتند و ایستادند و پا برجا بودند ولی سلمان چیز دیگری بود.
امام زمان علیهالسّلام بر تمام وجود ما احاطه علمی دارند
بعد امام علیهالسّلام میفرمایند:
فإنّا نُحيطُ عِلمًا بِأنْبائِكم و لا يعزُبُ عنّا شَيءٌ مِن أخبارِكم.4
- صحيح بخارى، ج ٣، ص ٢٥٥؛ ج ٤، ص ٢٢٧.
- امام شناسى، ج ٢، ص ١٦٣.
- اسرار ملكوت، ج ١ ص ٢٢٢ به نقل از الإختصاص، ص ٦.
- الخرائج، ج ٢، ص ٩٠٢؛ بحار الأنوار، ج ٥٣، ص ١٧٤.
احاطه علّى و علمى امام مبین در هدایت انسان
8«ما احاطه علمی بر اعمال شما داریم، و شما هر عملی را بخواهید انجام دهید علمش در نزد ماست.»
یعنی نسخه اصلی همین سخنان من الآن در نفس امام علیهالسّلام است؛ در این صورت آیا اصلًا متصوّر است كه خطاب كنیم: ای بقیةاللَهو ای امام زمان، آیا تو بر احوال ما آگاهی و از ما چیزی میدانی و توسّل ما را میبینی؟!
آخر فرض این است كه: نسخه اصلی این سخنان الآن در آنجاست و هر مطلبی را كه من میگویم، معلول و وجود نازله آن نسخه اصلی است؛ در این صورت اینكه آیا امام اطّلاع دارد یا نه، معنا ندارد، زیرا علم امام، علم حصولی نیست.
علم حصولی یعنی اینكه انسان نسبت به مطلبی در تصوّرات و تصدیقاتش خالیالذّهن است، و باید شخصی آن را برای انسان بیان كند. علم حصولی یعنی اینكه انسان كتابی را باز كند و مطالعه نماید تا مطلبی را بفهمد.
اینكه امام علیهالسّلام غائب از ماست و درعینحال خطاب به ما میگوید: ما احاطه علمی بر اعمالتان داریم: «و لا يَعزُبُ عَنّا شَىءٌ مِن أخبَارِكم؛ و هیچ خبر و حادثه و پدیدهای در شما نیست، الّا اینكه بر ما واضح است» مسلّماً علم حصولی نبوده، بلكهعلم حضوری است. چون در علم حصولی است كه انسان باید با شخصی یا مطلبی در ارتباط باشد؛ امّا این علم، علم حضوری است.
علم حضوری یعنی اینكه نفسالشّیء و نفسالحادثه و نفس آن پدیده در وجود شخص حضور عینی داشته باشد. و در اینجاست كه علم با عین خارجی و نیز معلوم با عین خارجی در نفس امام علیهالسّلام اتّحاد پیدا میكند.
ما نسبت به مراعات شما اهمال نداریم
سپس حضرت میفرماید: شما گمان نكنید كه ما شما را رها میكنیم:
إنَّا غَيرُ مُهمِلينَ لِمُراعاتِكم؛ ما نسبت به مراعات شما اهمال نداریم.
ولا ناسينَ لِذِكرِكم؛ و شما را فراموش نمیكنیم.
احاطه علّى و علمى امام مبین در هدایت انسان
9ولَولا ذَلِك لَنَزَلَ بِكُم اللَأواءُ و اصْطَلَمَكمُ الأعْداءُ.1
یعنی اگر این مراعات ما نسبت به شما نبود میدانید چه بر سرتان میآمد؟!
ما صبح از خواب برمیخیزیم و لباس میپوشیم و از خانه بیرون میرویم و از سركارمان برمیگردیم و به كار خود مشغولیم، ولی خبر نداریم كه امام علیهالسّلام در آن طرف دنیا نشسته است و نسبت به ما چه نقشی را ایفا میكند.
ما خیلی راحت و بیخیال مانند كودكی كه از خواب بلند میشود و به پدر میگوید: پدرجان آیا ما را به مسافرت نمیبری و او هم میگوید: میبرم، و این كودك فقط این را میبیند كه پدر او را سوار اتومبیل و یا هواپیما كرده و او را به مسافرت برده؛ امّا دیگر نمیداند كه این پدر چه عقبات و مسائلی را پشتسر گذاشته است. او شب و روز كار كرده، پول تهیه نموده، گذرنامه گرفته، همه جوانب را در نظر گرفته، تمامی مشكلات را برطرف كرده، ولی این كودك تنها این را میبیند كه: آقاجانش او را سوار وسیلهای كرده و به مسافرت برده و برگردانده است؛ درحالتیكه جان این شخص به لب رسیده است.
همینطور ما وقتی صبح از خواب بلند میشویم و به سر كار میرویم، آیا هیچ خبر داریم كه در طول راهی كه به دنبال كار میرویم چه جریاناتی اتّفاق میافتد؟ مسائلی كه از عالم بالا و پائین و در عالم قضا و قدر است چیست؟ و آن بلاهائی كه میخواهد به انسان بخورد، و آن جنودی كه میخواهند با انسان تماس بگیرند، و در راه او خلل و مانع ایجاد كنند كدام است؟
متلاشی شدن بدن افراد عادی در فرض ادراك سرّ ملكوت
اینكه چه كسی همه اینها را تنظیم و درست میكند و موانع را برطرف مینماید، ما از آن اطّلاع نداریم. همینقدر بگویم كه: اگر یك لحظه بدون اطّلاع و آمادگی نفسانی، سِرّ ملكوت برای كسی روشن شود اصلًا بدن او نمیتواند تحمّل
- الخرائج، ج ٢، ص ٩٠٢؛ بحار الأنوار، ج ٥٣، ص ١٧٤.
احاطه علّى و علمى امام مبین در هدایت انسان
10كند و از هم متلاشی میشود، و به طور كلی تمام نظام انسان مختل میشود. و آنها هستند كه به انسان كمكم سعه و قدرت میدهند تا اینكه یك چیزی به او نشان بدهند، و باز دوباره او را حركت میدهند و او را بالا و پائین میكنند و مطلبی دیگر به او نشان میدهند.
و باید دانست كه بیمئونه هم نشان نمیدهند، بلكه گوش انسان را میگیرند و قدری فشار میدهند و رها میكنند، و باز قدری محكمتر و سفتتر میگیرند و رها میكنند. خلاصه با انسان راه میآیند و گاهی یك شیرینی و آبنبات در دهان انسان میگذارند تا بتواند قدری حركت كند. بالأخره خودشان بهتر میدانند چه كنند و ما از آن اطّلاعی نداریم؛ ولی باید اجمالًا بدانیم كه بیحساب هم نیست. إنشاءاللَه بحث از این مطالب بماند برای بعد و الآن موجب ترس شما نشویم كه صلاح نیست؛ فعلًا خوب است كه از مطالب شیرین بیان كنیم، گرچه واقعاً همهاش خوب است.
عاشقم بر قهر و بر مهرش به جِدّ *** بوالعجب من عاشق این هر دو ضد1
آری، همهاش یكی است، چراكه مقصد یكی است؛ راه را چه تفاوت كه سهل باشد یا سخت، زیرا مقصد به یكجا منتهی میشود.
مضمون كلام امام مجتبی علیهالسّلام است كه میفرمایند: مؤمنین در دنیا نمیدانند كه خداوند در آخرت چه نعمتهائی را برای آنها مقدّر كرده است، امّا وقتی كه به عالم آخرت میروند میگویند: ای كاش خدا ما را در این دنیا بیشتر به مشكلات مبتلا میكرد.2 آری، ما الآن بیهوش و گیجیم، و از اینكه چه مسائل و جریاناتی پشتپرده وجود دارد، اطّلاع نداریم.
اگر عنایت امام زمان نباشد دشمنان ما را از پای درمیآورند
- مثنوى معنوى، دفتر اول.
- اين حديث شريف با قدرى اختلاف در عدة الدّاعى و نجاح السّاعى، ص ١٢٨، و بحارالأنوار، ج ٧٨، ص ١٩٣ به عنوان حديث جابر از پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم نقل شده است.
احاطه علّى و علمى امام مبین در هدایت انسان
11«و لَولا ذَلِك لَنَزَلَ بِكمُ اللَأْواء و اصْطَلَمَكمُ الأعداءُ؛ و اگر مراعات ما نبود اعداء و دشمنان، شما را لِه میكردند.»
ولایت یعنی احاطه علّی و واقعی بر همه مقدّرات و نفوس
آری، این مقام ولایت است؛ ولایت یعنی احاطه عِلّی و احاطه واقعی بر همه مقدّرات و بر همه نفوس، ولایت یعنی كیفیت تدبیر و نزول حقیقت توحید در عالم كثرت.
كیفیت نزول اسماء و صفات كلّیه الهیه در مجالی آفاق و انفس
وقتی حقیقتی از عالم توحید به عالم كثرت نزول میكند، در همه جا پخش میشود وانبساط پیدا میكند. مثلًا علم پروردگار كه در عالم كثرت نزول پیدا میكند، وقتی از عالم ذات پائین میآید و به جبرائیل و پیغمبران و نفوس مقرّب میرسد، در هر كدام به یك نحوه است، وقتی به سایر ملائكه و ارواح میرسد در هر یك از آنها متفاوت است، هنگامی كه به تمام افراد انسانها میرسد در هر كدام به یك شكل است، همینطور نسبت به حیوانات و جمادات و نباتات در هر كدام به یك نحوه است؛ درحالیكه علم تمامی اینها علم پروردگار است.1
یعنی همان علم است كه در حیوانات و وحوش ظهور میكند و آنها به دنبال تغذیه و معاش میروند، و همان علم است كه در زنبور عسل و پشه و سایر حشرات تجلّی میكند، و به طور كلّی همان علم در همه مظاهر خلقت از عالم بالا به پائین میآید و پخش و منتشر میشود.2
امام علیهالسّلام، مُجری علم پروردگار در مجالی و مظاهر كثرت
لذا میبینیم آنچه كه در زنبور عسل است مگس از آن اطّلاع ندارد، و آنچه كه در مگس است پشه از آن اطّلاع ندارد، و آن خصوصیاتی كه در شیر است پلنگ و فیل و غنم و گاو از آن اطّلاع ندارند، و هر یك از اینها علوم مختصّ به خود را دارند كه انسان از آن مطّلع نیست.
- رجوع شود به توحيد علمى و عينى، مكتوب سوّم مرحوم سيد، ص ٧٥.
- جهت اطّلاع بيشتر پيرامون ظهور حقيقت علم در موجودات رجوع شود به افق وحى، ص ١٤٤.
احاطه علّى و علمى امام مبین در هدایت انسان
12آن كسی كه در سیر نزولی، عهدهدار انتشار تمام این علوم از عالم وحدت و اسم علیم پروردگار در مظاهر كثرت است، امام علیهالسّلام است.
اختراع عبارت است از: نود و نه درصد الهام و یك درصد تلاش
ادیسون عبارت جالبی دارد كه البتّه او مطلب را به اندازه و مقدار خودش فهمیده است؛ ایشان میگوید:
اختراع عبارت است از: نود و نه درصد تلاش و كوشش و یك درصد الهام.1
و حالا ما گفتار او را عكس میكنیم و میگوئیم: «نود و نه درصد آن الهام و یك درصدش تلاش است.» زیرا بالأخره هر تلاشی نتیجه فكر است و فكر است كه تلاش میآورد؛ آن تلاش هم موجب فكری جدید میگردد و باز آن فكر باعث تلاشی تازه میشود تا اینكه به نتیجه برسد.
از اینشتین سؤال میكنند كه: این اكتشافات شما چگونه برای شما پیدا میشود؟ او میگوید:
اكتشاف چگونگی ندارد، این همان جرقههایی است كه به ذهن انسان میخورد.2
انسان در جای خود نشسته و یكمرتبه جرقّهای به قلب او میخورد؛ این جرقه و این فكر همان اسم «العلیم» پروردگار است كه در این مظهر تجلّی میكند.
حال آن كسی كه تمام عالم را اداره و تدبیر میكند و آن علم را به هر ظرفی به مقتضای ظرفیت خود افاضه میكند، امام علیهالسّلام است.
حكایت عالمی كه خود را از حضرت ابوالفضل علیهالسّلام اعلم میدانست
نقل میكنند كه: یكی از علماء كه ظاهراً در زمان میرزای قمّی بوده است، روزی در درس خود به شاگردانش گفته بود: «این مباحث و مطالبی را كه ما امروزه
- قابل ذكر است كه: اين عبارت، كلامى مشهور است كه برخى آن را به اينشتين و برخى به اديسون نسبت مىدهند. (محقّق)
- جهت اطّلاع بيشتر پيرامون اين مطلب رجوع شود به افق وحى، ص ٣١٨.
احاطه علّى و علمى امام مبین در هدایت انسان
13مطرح میكنیم، معلوم نیست كه حتّی حضرت ابوالفضل هم از این مسائل اطّلاعی داشته باشد!»
حال، من این توضیح را از قول او میگویم كه: بله، ما به امام احترام میگذاریم زیرا علم امام علیهالسّلام لدنّی است و با آن نمیتوان كاری كرد؛ امّا حضرت ابوالفضل علیهالسّلام گرچه برادر سیدالشّهداء علیهالسّلام و عبد صالح خدا و شهید كربلا است ولی این علوم ما به راحتی به دست نیامده است، بلكه این علوم با هزاران زحمت و تلاش و خوندل خوردن و مطالعه، برای انسان پیدا میشود.
در همان شب حضرت ابوالفضل را در خواب میبیند، و بعد حضرت یك مسأله اصولی مطرح میكنند و او با همان دو جمله اول از بحث فرو میماند و وقتی بیدار میشود استغفار میكند.
ما خیال میكنیم این علومی را كه به دست آوردهایم، به قول معروف از خانه خاله خود آوردیم؛ درحالیكه قبل از اینكه بخواهی این دستاوردها را برای كسی بیان كنی، نسخه اصلی آن در نزد امام است و از آنجا این مطالب را در مغز و قلب و سرّ تو انداختهاند. و در این صورت تو در كجای كار هستی؟!
داستان بسته شدن باب علم بر عالمی كه بر شهید ثانی جسارت نمود
شرحی كوتاه از حالات شهید اوّل و ثانی (ت)
نقل میكنند كه: یكی از علمای طهران كه منزلش در اطراف پاركشهر و بازار بود و در همان محدوده حوزه درسی داشت و در آنجا ظاهراً لمعه تدریس میكرد، روزی در بین درس اشكالی نسبت به مرحوم شهید (مرحوم شهید اوّل یا شهید ثانی1 پیدا میكند؛ این اشكال را مطرح میكند و بعد با لحنی تمسخرآمیز به
- شهيد اوّل و شهيد ثانى هر دو از بزرگان بودهاند، ولى چنانچه از حالات شهيد ثانى مشهود است در مسائل عرفانى از شهيد اوّل قوىتر بوده است.
آرى، هر دو از علماء اخيار و عُبّاد و صلحاء و اولياء و بزرگان بودهاند، و خلاصه هرچه راجع به اينها بگوئيم، كم گفتهايم. وقتى انسان لمعه را مطالعه مىكند، به وضوح نور خاصّى را در اين كتاب درمىيابد كه اين نور در ساير كتب فقهى كمتر پيدا مىشود. و اين نورانيت به خاطر نفس اين بزرگواران است، و إلّا اين استدلالها در كتب ديگر هم وجود دارد.
- شهيد اوّل و شهيد ثانى هر دو از بزرگان بودهاند، ولى چنانچه از حالات شهيد ثانى مشهود است در مسائل عرفانى از شهيد اوّل قوىتر بوده است.
احاطه علّى و علمى امام مبین در هدایت انسان
14شهید اعتراض میكند كه مثلًا: «خوب بود از اوّل بیشتر مطالعه میكردید و بعداً این كتاب را مینوشتید!» در این حال درویشی در كنار مجلس او نشسته و به حال خود مشغول بوده است.
وقتی درس تمام میشود و به منزل میرود و میخواهد برای تدریس فردا مطالعه كند، كتاب شرح لمعه را باز میكند و هرچه مطالعه میكند میبیند اصلًا چیزی نمیفهمد، و گوئی مثل بچه كلاس اوّل است كه اصلًا از مطالب علمی هیچ چیزی نمیفهمد؛ با خود میگوید: یعنی چه؟! آیا برای من اتّفاقی افتاده است؟!
این شخص در آن شب اصلًا نتوانست مطالعه كند؛ تا اینكه صبح شد و با خود گفت: حالا با همین كیفیت برای تدریس برویم و ببینیم بالأخره چه میشود. آمد و كتاب را باز كرد، دید هیچ نمیفهمد و از طرف دیگر هم آن درویش باز در مجلس نشسته است. در اینحال رو به شاگردان كرد و گفت: امروز تغیر حالی برایم پیدا شده، مزاجم خیلی اجازه نمیدهد و مقتضی تدریس نیست.
درس را تعطیل كرد و طلّاب هم از مجلس خارج شدند و رفتند، ولی خبر از حال این بیچاره نداشتند. بسیار متحیر از مسجد بیرون میآید و به طور كلّی از طهران كه در آن زمان شهری محدود بوده خارج میشود و در مزرعهای مینشیند.
در همین حال كه خیلی غمگین و ناراحت و سربهزیر نشسته بود و فكر میكرد كه این قضایا از چه قرار است، ناگهان میبیند همان درویش در مقابل او نشسته است و به او سلام میكند؛ او هم یك نگاهی به درویش كرد و با خود گفت: ای داد و بیداد! ما خیلی از این درویش خوشمان میآمد، كه حالا در بزنگاه به سراغ ما آمده است!
احاطه علّى و علمى امام مبین در هدایت انسان
15درویش از او پرسید: حالت چطور است و چرا امروز نتوانستی درس بدهی؟! بگو ببینم سوادت كجا رفته است؟! و او با خود میگفت عجب گرفتاری شدیم!
و بالأخره بین او و آن درویش گفتگوهای زیادی شد، تا اینكه درویش به او گفت: «جان من! اهانت به شخصی مثل شهید كار آسانی نیست و این علمی را كه خدا به تو داده است از بركت همین بزرگان است؛ آنوقت تو كتاب شهید را تدریس میكنی و بعد هم به او اهانت میكنی؟! برو از این عمل خود توبه كن، خدا علمت را به تو برمیگرداند.»
البتّه همین درویش علم او را گرفته بود، و بالأخره آن بنده خدا بعد از توبه احساس میكند كه دوباره علم او برگشت و دیگر مطلب را میفهمد.
حكایتی در بسته شدن باب علم بر انسان
نظیر این جریان به سر خود بنده آمده است. وقتی ما همان شرح لُمعه و كتب دیگر را تدریس میكردیم، روزی مطلبی در ذهن ما خطور كرد. از این قضیه گذشت تا اینكه در حین مطالعه همین كتب به عبارتی رسیدم و هرچه در این عبارت فكر كردم با اینكه لمعه را درس میدادم دیدم آن را نمیفهمم. آن عبارت، لفظ «لكنه» بود و ما این لفظ را اصلًا نمیفهمیدیم چیست؛ گاهی «لَكْنَه» و گاهی «لِكْنَه» میخواندیم، و به هر نحوی قرائت كردیم دیدیم معنا ندارد و بالأخره از مطالعه واماندیم و با ناراحتی خوابیدیم. من در آن موقع در مدرسه بودم، صبح كه از خواب برخاستم خیلی از خودم شرمنده بودم كه آخر من با این وضعیت و موقعیت چرا این مطلب را نمیفهمم؟ تا اینكه طلبهای در آنجا بود كه سُیوطی میخواند و رفقای طلبه میدانند كه چند سال بین سیوطی و لمعه فاصله است، به او گفتم: شما این عبارت را به چه نحو میخوانی؟ دیدم او عبارت را خیلی روان خواند تا به كلمه «لكنّه» رسید و آن را درست تلفّظ كرد. به او گفتم: كافی است و مسأله روشن شد.
جالب اینكه آن شخص معنای عبارت را نمیفهمید، امّا كلمه «لكنّه» را درست خواند. در آنجا گفتیم: خدایا هرچه بود بالأخره فهمیدیم.
امام علیه السّلام، دست مخفی پروردگار در عالم وجود
احاطه علّى و علمى امام مبین در هدایت انسان
16بنابراین علوم و مسائلی كه درباره تمام موجودات ظهور و بروز دارد، نظام و تدبیری دارد كه همه به دست امام علیهالسّلام صورت میگیرد.
آنچه تا به حال گفته شد در مورد علم الهی بود، حال اگر هر اسم و صفتی از اسماء و صفات پروردگار را در نظر بگیریم مسأله از همین قرار است.
من باب مثال قدرت و حیات و رزق، نیز اینگونه است. وقتی مثلًا ما لیوانی را بلند میكنیم، در وجود خود قدرت را احساس میكنیم و در این تردیدی هم نداریم؛ حال این قدرت از كجا آمده است؟ آیا جز این است كه یك دست مدیر و مدبّری هست كه آن قدرت را از پروردگار میگیرد و مقدارِ محدودی از آن را نه بیشتر و نه كمتر در من قرار میدهد؟ همان دست و یدِ مخفی است كه آن قدرت را از پروردگار میگیرد و در زید و عمرو و پشه و زنبورعسل و باروت و بمب هستهای و اتمی و نیروی محرّكه و فَلَك و اجرام سماوی و ملائكه مقرّب و بالأخره در همه ما سوی اللَه، در هر یك بر اساس ظرفیت خود و بدون یك ذرّه كم و زیاد قرار میدهد؛ آن دست مخفی پروردگار امام علیهالسّلام است.
چنانچه گذشت نسخه اصلی آنجاست و ما همه فتوكپی آن نسخه هستیم. البتّه باید گفت فتوكپی هم نیستیم؛ زیرا فتوكپی، خود وجود مستقلّی از آن وجود نسخه اصل است. وقتی دستگاه كاغذ را فتوكپی میكند و آن كاغذ از داخل دستگاه بیرون میآید، دو نسخه میشود: یكی نسخه اصلی و دوّمی فتوكپی؛ ولی ما حتّی مانند آن فتوكپی هم نیستیم، چراكه از خود وجودی مستقل نداریم. این مطلب باقی بماند تا إنشاءاللَه در وقت دیگری از آن بحث كنیم.
شرط سلوك خلوص و تسلیم است، نه حضور امام و ولی
بناءًعلیهذا در سیر و سلوك إلی اللَه حضور امام علیهالسّلام و همچنین حضور ولی و وصی، شرط نیست و ضرورتی ندارد؛ آنچه شرط است این است كه: انسان دل خود را برای خدا خالص كند و تسلیم رضای الهی باشد. فقط آنچه از ما میخواهند این است كه: قلب خود را خالص كرده به خدا عرض كنیم: خدایا! ما در راه تو حركت كردهایم و دیگر بقیهاش با توست و خودت میدانی.
احاطه علّى و علمى امام مبین در هدایت انسان
17ضرورت نداشتن حضور ولی و وصی بدین جهت است كه شاید حضور ولی و وصی برای انسان مناسب نباشد و ما از این مطلب اطّلاع نداریم. زیرا اگر مسائلی كه در اختیار ما نیست، دخالتی در رشد و كمال ما داشته باشد، نه تنها بر اساس عدالت نیست، بلكه این عین ظلم است؛ چراكه به طور كلّی آن امور در اختیار ما نمیباشد.
دست بزرگان طریق از ابتدا در دست ولی خدا نبوده است
و از طرف دیگر، مگر بزرگان دستشان از روز اوّل در دست ولی خدا بوده است؟ نه جانم! اینطور نبوده است؛ آنها پس از طی مراحلی با عنایت پروردگار به ولی دسترسی پیدا كردهاند. خداوند متعال برای هر كسی بر اساس مصلحتی كه برای او در نظر میگیرد، راه و روش مخصوصی قرار میدهد كه با دیگری تفاوت دارد.
بنابراین نكته بسیار مهم برای ما این است كه: به آنچه میدانیم، با نیت خالص عمل كنیم.
تقاضای دستور عدّهای از علماء نجف از مرحوم قاضی و پاسخ ایشان به آنها
روزی عدّهای از علماء نجف خدمت مرحوم قاضی رسیده و از ایشان دستورات سلوكی میخواستند. مرحوم قاضی در پاسخ آنها عبارت بسیار جالب و زیبائی دارند؛ ایشان به آنها فرمودند:
«آیا تا به حال شما به آنچه كه از شرع و عمل به تكالیف میدانید و برای شما روشن است، عمل كردهاید كه حالا به دنبال مجهولات میگردید؟!»
این عبارت، خیلی عبارت عجیبی است! به عنوان مثال آیا ما در اسلام صداقت داریم یا نداریم، و آیا انسان در زندگی خود باید صادق باشد یا نه؟ حال، آیا ما به همین قانون و حكم فطری عمل كرده و در زندگی خود هیچ دروغ نگفتهایم؟!
آیا در جائی كه عمل كردن به قانونی منافع ما را به خطر اندازد، به وظیفه خود عمل كردهایم؟!
احاطه علّى و علمى امام مبین در هدایت انسان
18آیا ما نسبت به اداء امانت و مردانگی و رادمردی پایبند، و از ایثار و انفاق بهرهمند بودهایم؟!
آیا تاكنون به آن تكالیفی كه از واجبات و مستحبّات و نماز شب و بیداری بینالطّلوعین برای ما هست عمل كردهایم كه اینك به دنبال مجهولات میگردیم؟! یا اینكه به یكصدم از آنها هم عمل نكردهایم؟!
حكایت علمائی كه به اندازه قلیان كشیدن برای بیداری شب وقت نداشتند
مرحوم والد رضوان اللَه علیه و روحی فداه میفرمودند:
در نجف بین جمعی از علماء نشسته بودم، صحبت آنها این بود كه: این بیداری شب و بینالطّلوعین و نماز شب مربوط به آدمهای بیكار است. وظیفه ما (علما) این است كه در هنگام شب مطالعه كنیم؛ چراكه فردا باید با طلّاب بحث كنیم و با شاگردان مختلفی روبرو شویم. با این شاگردان و لزوم مطالعات سنگین و این همه اشتغالات، برای انسان مجالی نمیماند تا نماز شب بخواند.
این امور مربوط به افراد بیكاری است كه در زمان پیغمبر بودند و كاری نداشتند (نه اشتغال به روایات، و نه درس و بحث) و هر روز پیغمبر را میدیدند و به دنبال كارشان میرفتند، و لذا در اوّل شب میخوابیدند و به مستحبّات هم میرسیدند؛ امّا آن كسی كه میخواهد فردا تدریس كند و باید لااقلّ دو سه ساعت مطالعه كند و خود را برای پاسخ به سؤالات شاگردان آماده نماید، اصلًا نیازی به نماز شب خواندن ندارد.
یكی از آقایانی كه در آن مجلس بود و اهل ریاضات و بیداری شب هم بود، به آنها رو كرد و گفت:
«من یك سؤال از شما میكنم، و آن اینكه: أ تَشرَبونَ القِرشَة؟ آیا شما در خلال كارهایتان قلیان میكشید یا نه؟»
(در نجف قلیان كشیدن مرسوم بود و شاید هر قلیانی نیم ساعت یا بیشتر طول میكشید. میگفتند و میخندیدند، و در ضمن قلیان هم میكشیدند.)
آنها گفتند: بله!
او گفت: «آیا نماز شب خواندن آنقدر اهمّیت ندارد كه شما نیم ساعت
احاطه علّى و علمى امام مبین در هدایت انسان
19قلیان كشیدن خود را ترك كنید و به جای آن قبل از اذان برخیزید؟! یعنی واقعاً قلیان كشیدن از نماز شب برای شما مهمّتر است؟!»1
خدا نیاورد آن روزی را كه پرونده انسان را بیاورند و به او نشان بدهند؛ آنوقت است كه انسان میفهمد در هر چیزی لَنگ و در هر مطلبی وامانده است. اگر انسان به اصطلاح كلاه خود را قاضی كند و بخواهد به واقعیت برسد، خیلی از قضایا و قضاوتها و برداشتها و حكمهایی كه راجع به اشخاص میكند، به صورتی بسیار بسیار عجیب و دقیق تغییر مییابد.
شما ملاحظه میكنید كه فلان شخص نسبت به فرد غربیهای حكمی میدهد كه چنین و چنان است، درحالتیكه باید گفت آیا اگر برادرت بود باز هم آبروی او را میبردی و این حرف را درباره او میگفتی؟! پس چه چیزی باعث شد كه این حرف را نسبت به برادر ایمانی خود بزنی و آبرویش را ببری امّا نسبت به برادرت كه فرضاً اهل خلاف است و نه نمازی میخواند و نه خیلی از مسائل را رعایت میكند، سكوت كنی و فقط به جهت رحمیت ظاهری چیزی نگوئی؟!
در این صورت خداوند هم شاهد و عالم است كه صرفاً رابطه قوم و خویشی و منفعت مشترك داشتن و یا قضیهای كه ممكن است در بین شما باشد، مانع از این شد كه آبروی برادرت را ببری امّا آبروی فرد ظاهر الصّلاح و مؤمنی را كه حال خطائی هم كرده به راحتی بردی! بنابراین مسأله بسیار دقیق است و انسان باید خیلی رعایت كند.
باری، مرحوم قاضی به آنها میفرماید: آیا شما به آنچه كه میدانید عمل كردهاید كه حال به دنبال سیر و سلوك و مطالب مجهول و به اصطلاح قلمبهسلمبه آمدهاید؟!
- اين داستان را مرحوم علّامه در ولايت فقيه در حكومت اسلام، ج ٤، ص ٩٦ به نقل از مرحوم شيخ انصارى آوردهاند.
احاطه علّى و علمى امام مبین در هدایت انسان
20نه جان من! من به شما تضمین میدهم و روز قیامت جلوی مرا بگیرید، كه اگر به آنچه را كه تكتك ما از حقایق، ارزشها، واقعیتها، احكام، و هر آنچه كه در شرع اسلام بیان شده است، میدانیم و اطّلاع داریم واقعاً جدّی عمل كنیم و مطلب را شوخی نگیریم، قطعاً بدانید كه برای همه فتح باب خواهد شد و به مقصود خواهند رسید!
پاسخ جالب مرحوم شیخ انصاری به عدّهای از مقلّدین خویش
البتّه به آنچه كه میدانید عمل كنید، و امّا آنچه را كه نمیدانید حساب دیگری دارد. به قول مرحوم شیخ انصاری رضوان اللَه علیه در پاسخ عدّهای كه از شوشتر به خدمت ایشان در نجف رسیدند و درباره مسألهای سؤال كردند، به زبان شوشتری فرمودند: «نذونُم!» یعنی نمیدانم.1 آنها دوباره سؤال دیگری كردند و باز ایشان گفتند: «نذونُم!» حال آیا تعمّد داشتهاند یا نه، معلوم نیست. بار دیگر مسأله دیگری طرح كردند، باز گفتند: «نذونُم!»
یكی از آنها گفت: پس این عمامه را برای چه بر سر گذاشتهای؟
ایشان فرمود: «من این عمامه را به مقداری كه میدونم بر سر گذاشتم و اگر میخواستم به اندازه آنچه كه نمیدونُم عمامه بر سر بگذارم، عمامهام به فلك میرسید.»
البتّه باز هم به آنچه وعده داده بودیم، نرسیدیم و از این جهت عذر میخواهیم؛ إنشاءاللَه بقیه مطالب در جلسه آینده مطرح خواهد شد.
اللَهمَّ صلِّ عَلَی محمَّدٍ و آلِ محمَّد
- اينطور براى ما نقل شد، كه اين قضيه را مرحوم آقاى حاج شيخ محمّدجواد انصارى- رضوان الله عليه- براى دوستانشان نقل مىكردند.