لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
1عنوان بصری: مجلس شصت و هشتم
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
2أعوذباللَه من الشیطان الرجیم
بسم اللَه الرحمن الرحیم
وصلّى اللَه على سیدنا و نبینا أبى القاسم محمّد
وعلى آله الطّیبین الطّاهرین و اللعنة على أعدائهم أجمعین
«قال امامنا الصادق علیهالسّلام: حقیقة العبودیةِ ان لَایرَى العَبدُ لِنفسِهِ فِیما خَوَّلَهُ اللَه مِلْکاً، لِانَّ العَبِید لَایکوُنُ لَهُم مِلک، یرَونَ المَالَ مَالَ اللَه، یضَعُونَهُ حَیثُ امَرَهُمُ اللَه بِهِ؛ وَلَایدَبِّرُ العَبدُ لِنَفسِهِ تَدبِیراً؛
بنده برای خود تدبیری نباید بیندیشد.»
در جلسات گذشته راجع به كیفیت ترتیب امور براساس مسلك شرع و مسلك عرفان حقیقی ـ كه همان شرع است و شرع همان عرفان است و این دو از هم جدا نشدنی و لاینفكّ هستند ـ مطالبی عرض شد: اشتغال و اموری كه انسان در این دنیا باید متكفّل آنها باشد به دو قسمت تقسیم میشود: قسمت كاری یا به عبارت دیگر نحوه ارتباطات انسان با افراد در خارج از منزل، و قسمت دیگر مرتبه مسائل شخصی؛ مسائلی كه در منزل یا آنچه كه در خارج از منزل و بیرون، به خود انسان به عنوان مسائل شخصی مربوط میشود.
راجع به مسائل خارجی، كیفیت اشتغال و كیفیت عمل عرض شد كه باید به نحوی باشد كه موجب گرفتگی ذهن و استیعاب همه امور انسان را نكند ـ البته راجع به این قضیه كمی صحبت شد ـ بیشتر در مسائل خارجی راجع به تعهّدات و مسائل مشروطه فیمابِین انسان و بین سایر افراد صحبت شد كه علیرغم آنچه كه مصطلح و معروف است كه شروط و تعهّداتی الزام آور است كه در ضمن عقدِ لازم باشد مانند: بیع و ازدواج. ولی بنابر مبنای دقیقتر و متقنتر و علیالخصوص مبنای عرفان فقهی یا فقه عرفانی، مسئله تعهّد والتزام صرفاً در مسائل و در ضمن شروط
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
3لازمه نمیگنجد. هر تعهّدی را كه شخصی به شخص دیگر داشته باشد و هر شرطی را كه شخصی با شخص دیگری قرار بدهد ولو آن تعهّد، تعهّد ابتدایی باشد، در ضمن عقد نباشد، در ضمن یك معاملهای نباشد: [بهطور مثال] امشب من منزل شما میآیم، فردا من برای شما این كار را انجام میدهم، این مسئله بر عهده من، انجام این امور بر عهده من، در تمام این موارد شرعاً واجب است كه انسان به تعهّد خود عمل كند. حالا اگر یك وقتی یك مانع شرعی پیش آمد آن مطلب دیگری است. ولی شروط ابتدایی یا غیرابتدایی هیچكدام، تفاوتی از نقطه نظر الزام و تعهّد شرعی ندارند.
بر این اساس یكی از مسائلی را كه به نظر دیدم نسبت به آن مسئله یكقدری صحبت كنم، تعهّدات الهی نسبت به مسائل حقوقی است. در جلسه قبل عرض شد امام مجتبی علیهالسّلام میفرمایند:
واعمَل لِدُنیاک کأَنَّک تَعِیشُ أَبَداً وَ اعمَل لآِخِرَتِک کأَنَّک تَمُوتُ غَدا؛1
برای دنیای خود آنچنان باش كه گویی همیشه میخواهی زندگی كنی. غم از دست دادن چیزی را كه به دنبالش هستی نداری. كسی كه میخواهد برای همیشه در دنیا زندگی كند دیگر غصّهای دارد امروز چیزی را از دست بدهد؟ میگوید امروز از دست دادم هفته دیگر بهدست میآورم. حالا تَعِیشُ أَبَدا را هم اصلًا نمیگوییم. فرض كنید كه میگوییم مانند عمر حضرت خضر علیهالسّلام. حضرت خضر علیهالسّلام از زمانی كه به دنیا آمدند تا الآن زنده هستند و تا زمان ظهور حضرت هم هستند و ظهور حضرت را هم درك میكنند. از میان پیامبران سه پیغمبر است كه اینها زنده هستند:
ـ حضرت خضر علیه السلام كه مسلّم است.
- بحار الانوار، ج ٤٤، ص ١٣٩.
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
4ـ حضرت الیاس علیهالسلام كه طبق بعضی از اخبار ایشان هم حیات دارند و زنده هستند.
ـ و سومی حضرت عیسی علیهالسلام ایشان هم حیات دارند، منتها نحوه حیات حضرت عیسی با حیات حضرت خضر و الیاس علیهم السلام متفاوت است. حضرت عیسی حیاتی مابین حیات مادی و حیات مثالی و ملكوتی دارند. ولی حضرت خضر و حضرت الیاس حیاتشان حیات ظاهری مانند ما كه چطور در همینجا روی كره زمین زندگی میكنیم آنها هم همینطور هستند. ولی تمام اینها در زمان ظهور حضرت بقیه اللَه ارواحنا فداه میآیند و با آن حضرت هستند و آن حضرت را كمك میكنند.
حالا فرض كنید یكی حیات و زندگانی حضرت خضر را دارد. بله! دوهزارسال زنده است، حالا نمیگوییم تعیش ابدا برای ابد هست. نه، یك كسی دوهزار سال میداند خدا به او امضا داده شما در این دنیا زندگی میكنید حالا این دیگر غصّهای دارد؟ امروز این معامله را ما انجام ندادیم، خب ندادیم یك ماه دیگر انجام میدهیم، سرجایش است. اینقدر زندگی میكنیم كه این خانه هم از بین برود، چه برسد به اینكه افرادی كه الآن صاحب این خانه هستند اینها یكی پس از دیگری بمیرند و عمرشان را به ورثه بدهند. ما هستیم سر جایمان، ما هستیم. دیگر انسان غصّهای ندارد، غمی ندارد. چیزی را از دست نمیدهد، خیالش نسبت به مسائل و منویاتش جمع است. هیچوقت مسئلهای را به دل راه نمیدهد، اندیشهای را در خاطر نمیگذارند، تشویشی را به دل راه نمیدهد كه الآن این مطلب انجام خواهد شد یا انجام نخواهد شد. حضرت میفرماید: نسبت به امور دنیا و تعلقّات دنیوی خودت اینچنین باش. این مسئله ما را به آن كلام امام صادق علیهالسّلام نزدیك میكند كه
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
5ان لایدَبّرُ العبدُ لنفسه تدبیراً
چه معنایی را میخواهد بدهد. بنده برای خود تدبیری نباید داشته باشد.
اما نسبت به امور آخرت، امور آخرت یعنی نسبت به تعهّدات شرعی، چه تعهّداتی كه با افراد داریم و یا تعهّداتی كه با خدا داریم، هر دوی اینها داخل در مسائل آخرت است. راجع به مسائل آخرت
کانّک تموت غدا
؛ همین فردا میخواهی بمیری. ببینید مسئله دارد چه اهمیتی پیدا میكند. تعهّدی كه نسبت به افراد داریم. ما نسبت به خودمان تمام تعهّدات را انجام میدهیم ولی نسبت به تعهّدات افراد انگارنهانگار هیچ چیزی وجود ندارد. نسبت به تعهّدات مالی اصلًا كأَنّ یك همچنین مسئلهای بین ما و بین افراد دیگر انجام نگرفته است. راجع به تعهّدات اخلاقی كاری كه باید برای شخص انجام بدهیم، مسئلهای را كه باید برای فردی در نظر بگیریم، شرطی كه انجام شده، مطلبی كه ردوبدل شده اصلًا در ذهن نمیآوریم و نسبت به او هیچگونه اقدامی نمیكنیم. درحالیكه امام مجتبی علیهالسّلام میفرمایند: باید نسبت به امور آخرتت شب را سر به مُتكا نگذاری و مسئله را به فردا بیندازی، شب را سر به مُتكا نگذاری و با این خیال ... اگر حتی نمیتوانی در آن موقع، باید در موقع خواب تشویش و اضطراب خواب را از تو برُباید.
الآن قضیهای به ذهنم آمد گفتم خدمت رفقا عرض كنم تا اینكه نسبت به مسائل اخلاقی و ارتباطات، مطالب یك قدری بیشتر مورد توجه قرار بگیرد. یك شب در زمانهای سابق ـ من تقریباً سنّم حدود چهارده، پانزده سال بود ـ در مسجد قائم بعد از جلسه تفسیر مرحوم آقا ـ كه ظاهراً تفسیر راتبی داشتند ـ من كناری نشسته بودم با یكی از همین دوستان صحبت میكردم. دیدم یك قدری ناراحت است. گفتم: فلانی چرا گرفتهای؟ جواب ما را نمیدهی؟ گفت: والّا فردا اوّل وقت یك بدهی
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
6دارم و برای این مسئله و قضیه چیزی هم هنوز به دست نیامده است. گفتم: بدهیات چقدر است؟ آن زمان یادم است حدود سیصد و خردهای تومان ـ این قضیه مال سی سال پیش است ـ ما هم كه پول نداشتیم همینطوری فقط گوش دادیم. مرحوم آقا از من سؤال كردند كه با فلانی چه صحبتی میكردی؟ درحالیكه یك همچنین مسئلهای سابقه نداشت ما حرف میزدیم، اما نسبت به این خصوص قضیه ایشان فرمودند: با فلانی چه صحبتی میكردی؟ گفتیم: آقا ایشان یك همچنین حرفی زد، ما از او سؤال كردیم كه شما گرفتهای، ناراحتی، چه هستی؟ ایشان گفت: من یك همچنین مشكلی دارم فردا اینقدر بدهی دارم. ایشان گفتند: زود بیا، بیا منزل من زود این مبلغ را بدهم و برو تا ایشان نرفتهاند به ایشان بده.
من با مرحوم آقا آمدیم منزل ـ بین منزل و مسجد تقریباً حدود هفت دقیقه پیاده فاصله بود ـ ما زود مبلغ را از ایشان گرفتیم و آوردیم و به آن شخص بدهیم. آمدم مسجد دیدم ایشان رفته و نیست. من به یكی از دوستان كه در خیابان سعدی مغازهای داشت مراجعه كردم و گفتم آقا این مبلغ را شما بگیر و برو به فلانی بده. فردا ایشان این بدهی را دارد كه بپردازد. به ایشان دادم و به منزل آمدم. مرحوم آقا فرمودند: چكار كردی؟ گفتم كه رفتم مسجد دیدم نبود، به فلانی دادم گفتم كه این را به ایشان بده. گفتند: به او گفتی همین امشب بده به دست ایشان؟ گفتم: نه. گفتند: چرا نگفتی؟ چرا نگفتی تا اینكه این امشب سر را راحت به بالین بگذارد؟ التفات میكنید؟! چرا به او نگفتی كه امشب این را بپردازد و برود در منزل و سر راحت به بالین بگذارد، تا صبح در تشویش نباشد.
درحالتیكه مرحوم آقا تعهّدی كه نداشتند به كسی، بدهی به این شخص نداشتند، ولی این را برای كه میگویند؟ این را برای ما میگویند. این عمل را برای ما انجام میدهند. این مسئله را برای ما انجام میدهند. انسان نسبت به تعهّداتی كه دارد:
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
7اگر ما به یك شخصی میگوییم كه آقا در فلانجا میآییم باید در فلانجا حضور پیدا كنیم. مسئلهای برای ما پیدا میشود و مشكلی پیدا میشود باید به او اطلاع بدهیم تا اینكه او را در انتظار نگذاریم. به یك وسیله باید خبر بدهیم نه اینكه بگوییم كه آقا ما میآییم و بعد هم مسئله بهطوركلی از آن حیطه عمل خارج بشود و به دست فراموشی سپرده بشود. اگر میگوییم در فلان وقت به شما فلان مطلب را اطلاع میدهیم باید در فلان وقت مسئله را اطلاع داد. اگر قرار است در یك وقت به شخصی تلفن بزنید و مسئله را بگویید، نگویید حالا دو ـ سه ساعت دیگر مسئله انجام میشود. نه، آن شخص الآن در انتظار است و كارهایش را بر اساس قول شما تنظیم كرده و بعد طبعاً كار دیگر پیش میآید.
یك وقت عدهای از آقایان برای دیدن مرحوم آقا از یكی از شهرستانها به مشهد آمده بودند. من خدمت مرحوم آقا حضور داشتم شخصی آمد و گفت كه میخواهند این آقایان خدمت شما برسند و به دیدنتان بیایند. مرحوم آقا به ایشان گفتند: كه در فلان ساعت من منزل هستم. بعد من دیدم ایشان رفتند لباسشان را پوشیدند عمامه سر گذاشتند و در همان اتاق و مكانی كه قرار بود آقایان بیایند در همانجا نشستند و به انتظار اینكه اینها میآیند. نیم ساعت گذشت و نیامدند، سه ربع گذشت و نیامدند. یك ساعت تقریباً از قضیه گذشته بود. مرحوم آقا میخواستند حرم بروند، در این موقع آمدند و گفتند: من یك ساعت صبر كردم و اینها نیامدند و به حرم میروم. در منزل را باز كردند و آمدند بیرون. همینكه در وسط كوچه رسیدند آن عده از آقایان آمدند كه بعضی از آنها از شهرستان آمده بودند و در میان آنها پیرمرد، مسن و معمّر هم بودند و از وجوه بلاد بودند. مرحوم آقا فرمودند: یك ساعت تأخیر داشتید من به حرم میروم. اینها توقّع یك همچنین مسئلهای را نداشتند. حالا اینها خیال كردند آقا هم مثل اینها توی منزل بگیرند
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
8بنشینند و چپق چاق كند و قلیان بكشند، پایشان را بیندازند روی آن پایشان، حالا آقا آمد نیامد هر وقت یك دری زدند یك زنگی را زدند! آقا زندگی دارد، كار دارد، برنامه دارد. [آقا فرمودند] من حرم میروم. اینها خیلی متعجب شدند. بعد گفتند: بسیار خب، یك ربع میتوانم بمانم بفرمایید، برگشتند. دیدند خیلی احترام گذاشتند و الّا ما از آقا توقّع داشتیم بگذارند بروند دیگر. آمدند در آنجا و سر یك ربع برخاستند. گفتند كه حرم من دیر میشود و باید بروم. التفات میكنید؟ درحالیكه هیچ عذری هم برای آنها نبود چون اگر عذر داشتند میگفتند كه آقا فلان قضیه پیش آمد نتوانستیم بیاییم.
یك شب به یك بنده خدایی قول دادیم ـ این را برای تفنّن میگویم ـ بنده خدا مریض بود البته مریض نبود ولی نیمچه مریض بود! حالا یك زكامی گرفته بود، زكام كه مرض نیست، آقایان این مقدار را قبول دارند كه زكام مرض نیست! ما میخواستیم به اتفاق یك كسی برای دیدن ایشان برویم. وقتیكه میخواستم حركت كنم مرحوم آقا مرا صدا زدند و گفتند كه شما به فلانجا برو و این كار را انجام بده. من دیدم امر ایشان اهمّ از دیدن آن شخص است. به یك نفر اطلاع دادم گفتم به ایشان بگویید كه ممكن است ما دیر بیاییم. آن شخص نگفت. حالا مسئلهای نیست. حالا یكقدری هم دیرتر شد اشكالی ندارد، مهم نیست.
ما رفتیم آن كار را انجام دادیم و بیاییم تقریباً یك سه ربعی از وقت گذشته بود. وقتیكه رفتیم دیدیم آن شخص آمد دم در: سلامٌعلیكم. گفتیم سلام. گفت: آقا ما سه ربع معطّل شما شدیم و نیامدید. گفتیم: بله، حالا ما را راه میدهید یا برگردیم؟ گفت: نه حالا بفرمایید. گفتیم: بسیار خب. آمدیم نشستیم. یك حملهای كرد و حالا هر تكی یك پاتكی دارد! گفتم: اوّلًا جنابعالی از ما نپرسیدید كه برای چه نیامدید؟ بالاخره این را باید شما سؤال كنید. آیا تسامح بوده، تنبلی بوده،
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
9مسامحهای در كاربوده یا اینكه مسئلهای پیش آمده؟ پس یك، هیچ. این اولًا. ثانیاً ما به دنبال كاری رفته بودیم كه به نظر شما، انجام آن كار طبق معتقدات خودتان از آمدن و زیارت شما مهمتر بوده است و جهتش هم این است كه ما دستور و امر پدرمان را انجام دادیم و شما هم قبول دارید كه در جایی كه امر تعارض كند بین آمدن وانجام امور عادی و اطاعت از پدر مخصوصاً یك همچنین پدری، تقّدم با آن مسئله است این دو. ثالثاً شما چقدر میخواستید برای ما وقت بگذارید ما بیاییم در اینجا؟ مثلًا گفت: یك ساعت. گفتم: ما حالا یك ساعت نمیگوییم، میگوییم نیم ساعت، ما نیم ساعت میبایست در اینجا بمانیم دیگر، ـ نیم ساعت دیر شد، سه ربع، دیر نشده اشتباه كردم ـ ما نیم ساعت میخواستیم بمانیم، آن نیم ساعت را شما به پای آمدن ما حساب كن. یك شربت خوردیم خداحافظ شما، آمدیم بیرون. مگر شما نمیخواستید نیم ساعت ما را ببینید چه میخواستی بگویی؟ همینطور تماشا كنیم دیگر. حالا فرض كن ما نیم ساعت آمدیم، از خواب شما دیر نشده از كار شما نیفتاده! ما میرویم. گفت: نه نه نمیشود بروید. گفتم: نه دیگر ما نیم ساعت میخواستیم بمانیم حالا نیم ساعت را در اینجا ماندیم و میرویم. برای تفنّن خدمت رفقا عرض كردم.
علیكلحال، رعایت تعهّدات و رعایت مسائل متعهّده فیمابین، شرعاً واجب است و افراد باید نسبت به این مسئله تعهّد داشته باشند. این قضیه باید در همه مسائل به نحو جدّی و بسیار مهم ادامه داشته باشد و همانطوری كه در جلسات گذشته عرض كردم انجام اینگونه امور و تعهّد نسبت به اینگونه مسائل، یك نوع چرخش و تغییر و تبدیل در نفس انسان به وجود میآورد كه آن تغییر و تبدیل برای ثبات انسان در مسیر بسیار اهمیت دارد. افرادی كه نسبت به مسائل مُتعهّده فیمابین چندان توجهی ندارند، نسبت به مسائل سلوكی هم حركتی ابدا نخواهند داشت.
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
10افرادی كه نسبت به شرایط فیمابین چندان التزامی را به خود نمیپذیرند نسبت به مسائل سلوكی هیچ نوع ترقّی برای آنها نخواهد بود.
مسئله دیگر نسبت به تعهّدات الهی است. انسان از نقطه نظر تكالیف شرعی نسبت به پروردگار تعهّداتی دارد. هر شخص یك تعهّدی دارد، هر فرد یك تعهّدی دارد. كاسب نسبت به تعهّدات الهی تعهّدی دارد، پزشك نسبت به تعهّدات یك تعهّد خاصّ به خود دارد، تاجر تعهّدات خاصّ به خودش را دارد كه البته این نوع تعهّدات مقداری بیان شده و مقداری بیان نشده. مقداری از این تعهّدات، تعهدّات شرعی و الزامی است. مقداری از این تعهدّات، تعهّدات اخلاقی است. یك طالب علوم دینی و یك عالم دین نسبت به تعهّدات الهی تعهّدات خاصّ به خودش را دارد و باید از عهده این تعهّدات بیرون بیاید. تمام افراد از نقطه نظر تعهّدات الهی، چه مادی و چه غیر مادی باید از عهده بر بیایند.
از جمله از تعهّداتی كه افراد و اشخاص نسبت به پروردگار دارند مسائل حقوقی آنهاست. راجع به این مسئله مناسب میبینم چند جملهای عرض كنم؛ چون احساس میكنم این مسئله آنطور كه بایدوشاید موقعیت خودش را در میان ما مسلمانان و پیروان مكتب اهل بیت باز نیافته. نسبت به مسائل حقوقی كه تقسیم میشود به مسائل الزامی مانند: خمس، زكات، كفارات، صدقات واجبه، انفاقهای واجب بهصورت نذر یا غیر نذر، تعهّدات الهی، اینها مسائلی است كه یك مسلمان باید نهایت دقت و اهتمام را به اداء این تعهّدات داشته باشد. كسی كه بر ذمّه او حقوق الهی تعلّق میگیرد شرعاً جایز نیست این حقوق را به تأخیر بیندازد و حرام است. تأخیر در پرداخت این حقوق موجب اثرات تكوینی در زندگی و ضیق نفس و كدورت و ضیق معیشت و مسائل تكوینی دیگر در نفوس و در عائله و خانواده و خلط شدن حلال و حرام خواهد شد.
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
11مردم خیال میكنند كه اگر یك حقّ شرعی بر اموال آنها تعلّق بگیرد این یك حقی است در خارج از محیط زندگی. زندگی را به هر نحوی اداره كنند با كمال آسایش و آرامش و رفاه، هر مسافرتی كه میخواهند بروند، به هر سفری كه میخواهند بروند، هر چیزی را كه میخواهند بخرند، هر نوع وسیلهای برای خود فراهم كنند، وسیله ایاب و ذهاب برای خود فراهم كنند، زندگی آنها به نحو مطلوبی باشد حالا در آینده یك مال باد آوردهای اگر آمد و دیگر همه چیز تأمین بود آنگاه بشود یا نشود این را انسان بپردازد! نخیر، مسئله اینطور نیست. كسی كه بر او حقوق الهی تعلق میگیرد باید در اداء آن حقوق حتی از نانی كه به منزل میآورد اهتمامش بیشتر باشد. حتی از آن وسایلی را كه به منزل میآورد اهتمام او باید بیشتر باشد. چرا؟ این حقوق چه زكات چه كفّارات، چه نذر و یا حقوق امام علیهالسّلام، اینها اموالی است كه مصارف خاصّ به خود را دارد و باید در آن مواردی كه مورد نظر مجتهد است خرج شود. دخل و تصرّف در آن مال بدون نظر مجتهد جامع الشرایط شرعاً حرام است.
دیده شده بعضیها میآیند میگویند كه آقا این اموال و حقوق است و ما میخواهیم در فلان مورد صرف بكنیم! شما بیخود میخواهید در فلان مورد صرف بشود! شما حقّ تصرّف ندارید! شما میتوانید از جیب مبارك خودتان آن مقداری كه مورد نظر است در فلان مورد صرف كنید كسی جلوی شما را هم نگرفته خیلی هم كار پسندیده و خوبی كردید. چرا در كار امام علیهالسّلام دخالت میكنید؟ چرا در اختیار او تضییق بوجود میآورید؟ او میخواهد این مال را به جوی بیندازد به شما چه مربوط است؟ او میخواهد این مال را به دریا بیندازد به شما چه ارتباطی دارد؟ او میخواهد در فلان مورد صرف كند، در فلان بیمارستان صرف كند. نخیر یك همچنین مسئلهای نیست.
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
12بعضیها آمده و سؤال میكردند: آقا در نزدیكی منزل ما حسینیهای میخواهد درست بشود و به ما میگویند كه برای این حسینیه مقداری كمك كنید آیا ما میتوانیم از این مال بپردازیم؟ بنده گفتم: نخیر، نمیتوانید بپردازید. گفتند: چه كار كنیم؟ گفتم: از جیب مبارك بپردازید. چه اشكالی دارد؟ روغن چراغ ریخته را نذر امامزاده میكنند! حالا كه این مال قرار است خارج بشود ما بیاییم این مال را صرف در حسینیه كنیم. ساختن حسینیه مستحب است پرداخت حقوق واجب است. میخواهی به امام حسین كمك كنی از جیب مبارك بده شما باید از امام حسین تشكر كنید كه توفیق داده به این نعمت و ثواب برسید نه اینكه امام حسین از شما تشكر كند نخیر، یك همچنین حرفهایی هم نیست.
یا میگویند آقا فلان قضیهای اتفاق افتاده اجازه میدهید ما بپردازیم؟ نخیر، اجازه نمیدهیم. دست من نیست اجازه بدهم یا ندهم. فلان شخص فلان كار را انجام داده ماشینش سرنگون شده، آیا بپردازیم؟ رفیقت است دلت برایش میسوزد از جیبت بده. چرا میخواهی از جیب ...؟ این مسائلی را كه عرض میكنم چون این مسائل به گوش شما نمیرسد من مجبورم بگویم و الّا گفتن این مسائل برای خود من هم مشكل است. درست شد؟ كسی كه مال امام علیهالسّلام یا زكات و یا سایر حقوق الهی بر ذمّه دارد نمیتواند برای مجتهد در مصرف و در موارد مصرف تكلیف تعیین كند. آقا این را در فلان مورد صرف كنید، آقا آن را در فلان مورد صرف كنید نخیر. حقّ ندارد.
یك قضیهای الآن به نظرم آمد كه در زمان گذشته بعضی از افراد و آقایان راجع به استفاده بعضی از مكانها برای بعضی از دروس اشكال میكردند كه ـ البته این قضیه مربوط به سابق است الآن دیگر كمتر این مطالب وجود دارد گرچه بی هیچی نیست ولیكن خیلی كم شده است ـ آقا این مدرسه از اموال امام علیهالسّلام ساخته شده
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
13باید مثلًا این نحوه از دروس در اینجا باشد و غیر از اینها مورد نظر نیست و افرادی كه میآیند و این اموال را برای صرف در مصارف امام علیهالسّلام میآورند اینها مایلند بر اینكه این اموال در اینگونه از علوم، در اینگونه از درسها، در اینگونه از مسائل و مطالب و مبانی و عقائد صرف شود نه غیر اینها. این قضیه را به مرحوم علّامه طباطبایی ـ رضوان اللَه علیه ـ گفته بودند و راجع به تدریس دروس فلسفه كه در زمان سابق یك نوع تحجّر و تنگ نگری در این مسئله وجود داشت اینگونه مطالب مطرح میشد. مرحوم علّامه طباطبایی در پاسخ فرمودند: آن كسانی كه این اموال را میآورند آیا آنها مجتهدند یا مقلِّدند؟ مجتهد كه نیستند چون خود مجتهد میتواند آن مال را در هر موردی كه صلاح میداند در همان مورد خرج كند. پس مقلِّد هستند وقتیكه مقلّد هستند آنها به چه دلیل یك همچنین اجازهای را به خود میدهند تا اینكه به مجتهد خود و مرجع خود تعیین تكلیف كنند و او را ملزم كنند برای اینكه در یك همچنین موردی استفاده شود این مسئله صحیح نیست.
بنابراین واجب است شرعاً به شخصی كه حقوق الهی تعلّق میگیرد همگام با معیشت خود و با استدامه زندگی خود نسبت به اداء این حقوق الهی نهایت جدّیت را داشته باشد و الّا هر روزی كه میگذرد مرتكب حرامی شده است و باید پاسخگو باشد. اگر میتواند قرض كند باید برود قرض كند و بیاید و حقوقش را بپردازد و كمكم بپردازد. چطور اگر شخصی مبتلا به یك ناراحتی بشود مبتلا به یك عملی بشود، مبتلا به یك صدمهای بشود، منزل [عیال] او خود او، اگر مریض بشود و مخارج او دو ـ سه میلیون برای بیمارستان و سایر مسائل طول بكشد و یا اینكه منزل او دچار صدمه بشود و برای اصلاح او فلان مبلغ را باید بگیرد، نمیرود قرض كند یا صبر میكند بمیرد؟! هان؟ میرود قرض میكند و آن مبلغ را میپردازد و كمكم آن مبلغ را به همان صاحبش ردّ میكند صبر نمیكند كه بمیرد. قلبی را كه
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
14میگویند اگر عمل نكنی از كار میایستد انسان صبر نمیكند یك مال باد آوردهای بیاید و بعد او را در اینگونه امور صرف كند. فوراً میرود قرض میكند. انسان نسبت به ادای حقوق شرعی باید اینگونه باشد. باید برود قرض كند بیاید بپردازد بعد كمكم در طول مدت به آن شخص طلبكار بدهی خودش را میپردازد.
چرا ما آن كار را میكنیم و این كار را نمیكنیم؟ چون بدن را بر دینمان ترجیح میدهیم، زندگی جسم را بر زندگی روح ترجیح میدهیم. نسبت به آخرت با نسبت به دنیا تفاوت میگذاریم. درست آنچه را كه اماممجتبی علیهالسّلام میفرمایند ما برای آخرت
کانّک تعیش ابدا
عمل میكنیم و برای دنیای خودمان، سلامتی خودمان، مسائلی را كه میگذرد در دور و بر خودمان
کانّک تموت غدا
مثل اینكه فردا داری میمیری عمل میكنیم و این خلاف است. هم خلاف شرع است و هم خلاف دستور سلوك. ولی امام علیهالسّلام این كار را نمیكند. پیروان او باید متوجه این نكته باشند كه نسبت به این قضیه اهتمام داشته باشند.
در زمان سابق میآمدند الآن هم هستند! آقایان ما نمیتوانیم خودمان را گول بزنیم. ما در اینجا نیامدیم تا اینكه با بیان بعضی از مطالب و عدم بیان بعضی از مطالب مجلس را بگذرانیم. ما در اینجا نیامدیم تا روی بعضی از مسائل را پرده بپوشانیم و پرده از روی بعضی از مطالب باز كنیم! مسئله باید آنچه را كه مورد نظر اولیاء دین و بزرگان دین هست و همانطوری كه به صراحت بیان شده و صحبت شده به همان كیفیت باید بیان شود.
هم راجع به امام صادق علیهالسّلام این مسئله هست و هم راجع به امام سجّاد علیهالسّلام. یكی از اصحاب امام سجّاد علیهالسّلام در مدینه خدمت حضرت میرسد و از همسایه او كه یكی از دوستان او بوده از عمّال آنها بوده میآید راجع به آن حضرت شكوه و گلایه میكند كه فلان شخص خیلی حالش بد است. خیلی
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
15اوضاعش بهم ریخته. اصلًا نمیداند چطور روز و شب را میگذراند. اصلًا حال و هوا ندارد. یأس بر او چیره شده، زندگی او دیگر مختل شده. حضرت میفرمایند: چطور؟ این شخص در اینگونه مسائل و اینها بود. كارهایی انجام داده، كسی كه عامل حكومت باشد خیلی وظیفه سنگینی دارد! آن هم حكومت بنیامیه كه اصل و اساسش بر فساد و غصب و ظلم و اجحاف بر مردم و بر ترجیح روابط بر ضوابط و غصب اموال مردم و گرفتن حقوق و از بین بردن تمام تعهّدات و ارزشها بر اساس تعلّقات و تخیلات مادّی و صِرف پیشبرد حكومت بخواهد انجام بشود. خیلی مشكل است. رفتن در یك همچنین حكومتی واویلاست! رفتن در یك همچنین حكومتی عواقب موبقه دارد. شما رفتی در حكومت بنیامیه، در حكومت معاویه، در حكومت یزید، در حكومت بنی مروان در آنجا داری خدمت میكنی خراج میگیری، مالیات میگیری این را به زندان میاندازی، آن را اعدام میكنی، آن را چه میكنی، آن را چه میكنی. هان؟! خیال كردی این دنیا یك روزی سر نمیآید؟! این دنیا تمام نمیشود؟ وجدان خودت را هم میتوانی سركوب كنی؟
به امام سجاد علیهالسّلام عرض میكند كه تمام زندگی او مختل شده و اصلًا دست از دنیا شسته و خود را جهنّمی میداند. در منزل نشسته، دیگر رحمت پروردگار را بر خود مسدود میبیند و قلب خود را مستعد برای رحمت نمیبیند. حضرت میفرمایند: نه، این راه دارد. امام علیهالسّلام طبیب است. امام علیهالسّلام طبیب است، پزشك است، دستور میدهد. دستور امام علیهالسّلام حیات بخش است، نجات میدهد، از جهل بیرون میآورد، از گرفتاریهای نفس بیرون میآورد، زنده میكند محیی است.
میفرمایید چكار كنم؟ چه میگویید چه میفرمایید؟ حضرت میفرمایند: برو به او بگو آن اموالی را كه از مردم گرفتهای تمام آنها را باید برگردانی، هرچه را كه
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
16گرفتهای باید برگردانی، و آنهایی را كه ممكن است به دست تو اعدام شده باشند دیه آنها را باید بپردازی اگر دیه را هم قبول نكردند دیهشان را بینداز در منزل و برو. تا اینكه رضایت همه افراد را جلب كنی. اگر این كار را كردی از این مسئولیت سنگین و از این وزر و وبالی كه كمر تو را شكسته است و راه رحمت الهی را بر تو بسته است از این نجات پیدا میكنی از این میآیی بیرون.
آن شخص آمد به رفیقش مژده داد كه رفتم در خدمت حضرت سجّاد علیهالسّلام و احوال تو را به حضرت عرض كردم حضرت اینطور دستور دادند ـ نظیر این قضیه برای امام صادق علیهالسّلام هم اتفاق افتاد با مختصر تفاوتی ـ شخص بالفور از جای خود برخاست. دستور امام است دیگر. او میداند دیگر تمام آنچه را كه قبلًا بوده تمام شد. یزید رفت، معاویه رفت، عبدالملك مروان رفت، مروان رفت، اینها همه رفتند. آن كسی كه باقی است امام سجّاد علیهالسّلام است كه باقی است. اگر آنها اصل بودند پس چرا دیگر ناراحتی؟ برو آن دنیا یقه آنها را بگیر. اگر آنها اصل بودند و آنها همه مسئله را داشتند چرا باید ناراحت باشی؟ پس معلوم است همه آنها حباب بود! همه آنها پُفهای روی آب بود، همه آنها زَبَد بود كفهای روی آب! دیدید در دریا موج میآید یك كفهایی، چند ثانیه صبر میكنید میبینید اثری از آن كفها نیست. چه شد؟ همه اینها حباب است. تو خود را به آن حبابها بسته بودی و به آن حبابها دل خوش كرده بودی الآن حباب نیست. برو حباب را بدست بیاور!
آن كسی كه هست و میماند او امام سجّاد علیهالسّلام است او میماند. او امام صادق علیهالسّلام است كه میماند. اما حبابها یكی پس از دیگری میآیند و از بین میروند. آنكه باقی میماند امام زمان علیهالسّلام است كه همیشه باقی است. بقا او به بقاء اله است، بقاء امام زمان علیهالسّلام به بقاء خداست. من و شما همه
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
17میرویم. هم ما میمیریم هم شما میمیرید خاطر جمع، میخواهید امضا كنم همه ما میمیریم؟! نیاز به امضا ندارد روشن است دیگر. انشاءاللَه با سعادت و با ولایت امام زمان علیهالسّلام بمیریم ها. آن مهم است. با محبّت امام زمان علیهالسّلام انسان باید از این دنیا برود. آن وقت آن مردن مُردنی است كه دیگر گریه ندارد. مردنی است كه خنده دارد و خوشی دارد و كیف دارد و عیش دارد. به قول مرحوم آقا دهل دارد و با دهل و از این ... آن وقتیكه در بیمارستان بودند به ما فرمودند: وقتیكه ما میمیریم گریه نكنید، فلان نكنید چكار نكنید، این حرفها چیست؟ با دهل و بزن و بكوب ما را ببرید! بعد فرمودند كه فلانی ما خوشیم، ما خوشیم. شما نگاه كنید بینید كه ما چه وضعی داریم اگر دیدید كه ما ناراحت و غمناك هستیم شما هم بزنید ـ این را من دارم میگویم، این را من اضافه میكنم ـ اگر دیدید ما داریم با ناراحتی وگریه و ضجّه میرویم شما هم بزنید توی سرتان، اگر دیدید ما داریم با دهل و بزن و بكوب میرویم شما هم دیگر گریه نكنید. بله؟!
این مسئله خیلی مهم است ها! كه یك شخصی بیاید و حالش حال مستی و خوشی و عیش و روح و رضوان ـ همانطوری كه امیرالمؤمنین علیهالسّلام در اوصاف متقین میفرمایند آنطور باشد ـ یا اینكه یك كسی را میخواهند بِكِشند. مگر میآید آقا. طناب میآورند طناب را پاره میكند، زنجیر میآورند زنجیر را پاره میكند. زورش خیلی زیاد است. از ملائكه زورش بیشتر است. چرا؟ تعلّقاتش بیشتر است. هر تعلّقی كه دارد یك زنجیریست به این كلفتی. زنجیری كه با آن كشتی را میكشند چه زنجیر است؟ طناب كه نیست. ولی نمیتوانند او را بِكشند. اینجاست كه دیگر جناب عزرائیل میآید و چه بر سر او میآورد دیگر خدا میداند. میخواهد یكییكی این را از این تعلّقات بیرون بِكشد، در نمیآید. تعلّق به مال،
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
18تعلّق به ... نفس آمده سفت شده، نفس دیگر نمیتواند بگذرد، نفس آمده جمع كرده، نفس آمده تعلّق پیدا كرده دیگر نمیتواند از این مسائل بگذرد.
مرحوم آقا میفرمودند: میآمدند سراغ ما و میگفتند كه آقا این مقدار حقوق چقدر میشود؟ مثلًا این مقدار میشود. بعد شروع میكردند چانه زدن. آقا میشود این مقدار كم كنید؟ آقا میشود این مقدار ببخشید؟ ما پیش فلان آقا رفتیم ثلثش را به ما بخشید. ایشان میگفتند به من چه مربوط است او بخشید! برو پیش همان. آقا فلان آقا نصف مال را میبخشد. فلان آقا ثلث مال را میبخشد. فلان آقا چطور میكند. از این چیزها هستها. این مقدار را میبخشیم! این مقدار را حلال میكنیم! این مقدار را دست گردان میكنیم! نمیدانیم دست گردان از كی باب شده؟! این مقدار را فلان میكنیم! نخیر، مرحوم آقا میفرمودند: یكی از اینها آمده بود و به من این را گفت. من گفتم: آقای فلان من با شما همراهی میكنم در این دنیا و در آن دنیا تا دم در جهنّم، دم در جهنّم دیگر بنده عذرخواهی میكنم. جنابعالی باید تشریف ببرید. این را دیگر پزشك به من اجازه نداده كه بنده وارد جهنّم بشوم. جنابعالی مزاجتان مناسب هست آن دیگر در اختیار خود شماست. من تا دم در جهنّم با شما میآیم. فلان آقا كه فلان مال را بخشیده است شاید با شما هم تا جهنّم هم تشریف بیاورند! چه اشكالی دارد؟ یك كسی میخواهد جایش گرم باشد، نرم باشد، گرم باشد. ولی ما نه، ما آن دنیا نمیخواهیم جایمان گرم باشد البته آنطور. جای معتدل، هان! مسئله این است آقا!
نسبت به مسائل باید كمال اهتمام را داشت. كسانی كه میآیند و میخواهند آن حقوق را به نحوی بپردازند كه در دراز مدت باشد باید بدانند به آن مقداری كه این طول میكشد به همان مقدار مسائل بر این افزوده میشود. اینطور نیست. بعضیها خیال میكنند همینطور میآیند در یك مدت درازی این را بپردازند به همان
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
19مقداری كه چند سال پیش بوده، نخیر. به همان تورّمیكه بر مال تعلّق میگیرد، به همان تورّم باید بپردازند.
مگر ما در این دنیا این كار را نمیكنیم؟ مگر الآن این كار را نمیكنند؟ دیروز یكی از دوستان میگفت كه در یك قضیهای در یك امكنه، یك پولی را از یك شخصی میخواست حدود صدهزار تومان هم بود. این صدهزارتومان به یك مشكل میخورد و بعد از پانزده ـ بیست روز كه دوباره مطالبه میكند هشت هزار و خردهای هم برای آن صدهزارتومان اضافه میكنند میگویند پانزده روز دیر شده. درست شد؟ اینها این كار را میكنند. اما ما باید متوجه و مواظب باشیم كه مسئله خیلی از این حرفها مهمتر است. انسان باید نسبت به این مسائل نهایت دقت را داشته باشد كه خود را از گرو این مطالب بیرون بیاورد.
بنابراین، میتوان گفت اداء حقوق مانند اداء ضروریترین مسائل زندگی بر عهده انسان، واجب است؛ یعنی اگر كسی از نظر شرعی اداء حقّی به گردنش هست، از آن طرف میخواهد دختری را به ازدواج بدهد نمیتواند برای او جهیزیه بخرد، اول باید حقّ شرعی را بپردازد بعد برود جهیزیه بخرد. كسی كه حقّ شرعی بر ذمهاش است نمیتواند مسافرت برود، اول باید حقّ شرعی را بپردازد، مگر به آن مقداری كه مجتهد تشخیص بدهد كه میتواند مهلت محدود طبق شرایط او و شرایط زندگی برای او تعیین كند و از این مهلت تجاوز، حرام است. به این مقدار محدود فقط میتواند آن هم با اجازه مجتهد نه سر خود. و اگر این مسئله نخواهد ادا بشود عواقب موبقهای برای انسان بوجود میآورد.
الآن میخواستم یك مطلبی را از مرحوم آقا نقل كنم ولی بعد نقل میكنم. یكی از همین مسائل مسئله حج است. مسئله حج جزء حقوق الهی است. متأسفانه ما با این مسئله خیلی سُست برخورد میكنیم. آن مقدار كه در روایات نسبت به این مسئله
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
20تأكید شده است در كمتر مسئلهای این تأكیدات آمده است. ما در هیچ كجا (روایتی) نداریم كه اگر شخص این قضیه (حج) را ترك بكند بیایند به او بگویند در موقع احتضار تو بر دین پیغمبر از دنیا نرفتی، یا دین مسیحیت را قبول كن یا دین یهود را.1 این قدر این مسئله مهم است. برای كسی كه واجب است كه مكّه برود و استطاعت دارد یك روز نباید به تأخیر بیندازد. یكی از اشتباهاتی كه ما میكنیم این است كه الآن برای حج در شرایط فعلی ثبت نام میكنند و طبق آن ثبت نام، چند سال دیگر میبرند. اما برای كسی كه میتواند به مكّه برود ولو با صرف مبالغ بیشتر ولو صد میلیون بخواهد بپردازد، یك سال را نمیتواند به سال دیگر بیندازد همان سال باید مكّه برود. جلوی مستطیع را گرفتن و او را از رفتن به مكّه باز داشتن، شرعاً حرام است. باید مستطیع به مكّه برود به هر مقداری هم كه میخواهد خرج بكند باید مكّه برود. حجّ واجب را باید انجام بدهد. ما خیال میكنیم مسئله حج مانند مسئله زكات و اینها میماند، پول گیر آوردیم بپردازیم، گیر نیاوردیم نپردازیم.
یكی ازاشتباهات بسیار مهمّی كه الآن در مسئله فقهی میشود این است كه ما در مسئله استطاعت به مفهوم شرعی و به مصداق شرعی آن، آنطوری كه بایدوشاید نرسیدهایم.... وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ ... آلعمران، ٩٧ میدانید یعنی چه؟ تعهّدی است كه خداوند از مردم گرفته است بر هر كسی كه مستطیع بشود كه باید به مكّه برود. حالا ما مستطیع را چه معنا میكنیم؟ میگوییم اگر یك پولی بدست آوردی بادآورده، همه خرجهایت را كردی، زندگیت را به رفاه گذراندی، به هر مسائلی كه خواستی رسیدی، هر گردشی كه خواستی كردی، به آن
- من لايحضره الفقيه، ج ٤، ص ٣٥٢ الى ٣٧٥: يا عَلِىُّ! مَن سَوَّفَ الحَجَّ حَتَّى يمُوتَ، بَعَثَهُ اللهُ يومَ القِيمَةِ يهُودِيا أَو نَصرَانِيا.
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
21طرف دنیا رفتی، تمام مسائل را كه برایت فراهم كردی، جهازیه همه دخترها را هم گرفتی، پول برای ازدواج همه پسرها هم فراهم كردی، برای آنها هم وسائل گرفتی، اگر یك چیزی آن ته قضیه زیاد ماند، آن هم تا موقع اشهر حجّ، شهر شوال، یك دری به تخته نخورد و این پول هم صرف نشد آن موقع حج واجب میشود! آقا این اینطور نیست.
مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا در مسئله حج این است: كسی كه بتواند ولو اینكه قرض كند برود. كی گفته كه حتماً بایستی كه پول داشت؟ كسی كه میتواند قرض كند و بعد در طول سال قرض را كمكم بپردازد واجب است امسال مكّه برود. اینطور نیستش كه یك پولی كنار باشد. در روایات استطاعت به حصول زاد و راحله اطلاق شده، كسی كه توشهای داشته باشد برای رفتن و راحله و مركبی داشته باشد برای سوار شدن، این شخص مستطیع است. اما ما هیچ نداریم كه آن زاد و راحله فعلیه و بالفعل باشد. كسی كه میتواند تحصیل كند كسی كه پول دارد، كسی كه میتواند قرض كند و بعد در طول سال بپردازد ماهی پنجاه هزار تومان فرض كنید كه بپردازد. هستند خیلیها قرض میدهند. پول دارند نیاز ندارند، انسان قرض میكند از رفیقش قرض میكند. یا میتواند شرایط را به نحوی فراهم كند یك مقداری از آن اسراف، یك مقداری از آن زیاده رویها، یك مقداری از آن مسافرتها بزند و مكّه برود. زیارت امام رضا علیهالسّلام مستحب است اما اگر این زیارت موجب بشود كه انسان از مكّه بماند نباید برود، باید مكّه برود، مكّه واجب است. خود امام علیه السّلام میفرماید باید مكّه بروی.
حالا من آنچه را كه بعضی از بزرگان راجع به حجّ واجب فرمودهاند را به شما نمیگویم این مقدار را فعلًا بالاجمال میگویم كه مسئله حج آن قدر مهم است و آن قدر اهمیت دارد كه اگر من به شما میگفتم چقدر این مسئله حج مهم است اگر
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
22پیاده هم شده بود شما میرفتید. این اثر را دارد. آنوقت الآن ما در بعضی از موارد میشنویم فلان شخص، فلان آقا با فلان كذا مكّه نرفته؟ چرا نرفته؟ ایشان مستطیع نبودند. كی میگوید مستطیع نبودند؟ این حرفها چیست؟ مستطیع نبودند بروند! مستطیع بودند كه فلان كار را بكنند، مستطیع بودند فلان ساختمان را بسازند، مستطیع بود فلان ... بله؟ مستطیع نبودند؟ حرفها چیست؟ كسی این مطلب را ادا میكند كه به مفهوم شرع و به حاقّ دین پی نبرده و با آن حقائقی كه در بطن احكام شرعی و اوامر و نواهی الهی منطوی است دسترسی پیدا نكرده است و مسائل را صرفاً از دیدگاه ظاهر، آن هم ظاهری جامد و با نگرشی جمودانه با مطالب نگاه میكند آن وقت این نظر هم میدهد.
اما آن عارفی كه نسبت به حقائق باطنی و آن ارزشها و آن دُرّهای ثمینی كه در لابهلای احكام الهی برای تربیت نفوس خداوند قرار داده اطلاع پیدا كرده و با وجدان خود و با قلب و ضمیر خود با این حقائق و واقعیات اشراف پیدا كرده و حقیقت این مسائل را با جان خود لمس كرده، او میداند كه چه خسران و چه ضرری و چه زیانی متوجّه آن افرادی خواهد شد كه با نگرشی بسیط و اجمالی و جمودانه به این مطالب نگاه میكنند و مسائل را سرسری میگیرند! آن عارفی كه نسبت به حقائق باطنی اشراف و نسبت به احكام شرعی و ادلّه شرعی و مراجع و مستندات شرعی اشراف كامل داشته باشد، ذوجنبتین، جنبه باطن و جنبه ظاهر را با هم، او میتواند پرده از این راز بردارد، او میتواند این مطلب را بیان كند، او میتواند.
مسئله حج خیلی مسئله مهم است، چطور اینكه فرض كنید اگر برای انسان یك مسئلهای پیش بیاید ـ همانطوری كه در قضیه قبل عرض كردم ـ میتواند انجام بدهد. انسان میتواند قرض كند و بعد در طول مدّت بپردازد، اگر نمیتواند قرض
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
23كند یك مطلب دیگری است آن تكلیف دیگری است. اما اگر میتواند از بعضی از مسائل بزند از بعضی از زیاده رویها بزند، نسبت به بعضی از زندگی، حالا فرض بكنید كه در زندگی ماهی دویستهزارتومان، سیصدهزارتومان خرجش نباشد ماهی صدهزارتومان خرج كند دویستهزارتومان را برای حجّش بگذارد چه اشكال دارد؟ چرا؟ مگر حتماً انسان باید تمام سه وعده غذای او به یك نحو خاص باشد؟ كجا گفتند؟ كی گفته؟ اتفاقاً خیلی هم ضرر هم دارد. اگر ما نسبت به كیفیت غذا كه انشاءاللَه بعداً در فصول آینده و جلسات آینده صحبت میكنیم در آنجا خواهیم دید كه ما خیلی هم میتوانیم خود را به نحو دیگری در بیاوریم، ما میتوانیم خودمان را به كیفیت دیگری در بیاوریم.
امام حسن علیهالسّلام كه بیست و پنچ بار از مدینه به سفر مكّه رفتند و بعضی از این سفرها را یا اغلبش را ـ من شك دارم ـ با پای پیاده رفتند1 درحالتیكه شتران و مركبهای راهوار در جلوی آن حضرت حركت میكردند. امام حسن علیهالسّلام كه نیامد زندگیش را تأمین كند كامل و عیال و تمام و همهچیز مرتّب، آن وقت بگوید حالا برویم مكّه. نه، همان زندگی عادی كه بود موقع حجّ میشد بفرمایید برویم. همین كیفیت زندگی عادی همین هم در آنجا. نه اینطور نبوده. بزرگان كه به مكّه میرفتند كه اینطور نبوده. میرفتند حتماً فرض كنید كه در فلان هتل و فلان فندق اسكان داده بشوند؟ نه، سابق كه مكّه اینطور نبوده، مگر سابق مكّه چند
- وسائل الشيعة، کتاب الحجّ، أبواب وجوبه و شرائطه، ج ١١، ص ٧٨، باب ٣٢، حديث ٣؛ وَ بِإسنادِهِ عَن موسَى بنِ القاسِمِ، عَن ابنِ أبى عُمَيرَ، عَن حَمَّادٍ، عَنِ الحَلَبىِّ، قالَ: سَألتُ أبا عَبدالله (عليهالسّلام) عَن فَضلِ المَشىِ؟ فَقالَ: إنَّ الحَسَنَ بنَ عَلىٍّ قاسَمَ رَبَّهُ ثَلاثَ مَرّاتٍ حَتَّى نَعلًا وَ نَعلًا، وَ ثَوبًا وَ ثَوبًا، وَ دينارًا وَ دينارًا، وَ حَجَّ عِشرينَ حِجَّةً ماشيا عَلَى قَدَمَيه.
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
24تا اصلًا منزل داشته؟ همه در درون خیمهها بودند. چطور در عرفات و در منی الآن حجّاج در خیمهها هستند، تمام حجّاج در سنوات قبل یعنی در سنوات صدها سال پیش كه هنوز این نحوه كه فعلًا داریم ما مشاهده میكنیم این برجهای طویل و این كذا. این مسائل كه نبوده اینها كجا بودند؟ اینها خیمه داشتند زیر خیمه، بعد بلند میشدند میآمدند مسجد الحرام دوباره میرفتند زیر خیمه میخوابیدند. به این نحو بوده. یعنی همانطوری كه در عرفات و در منی الآن حجّاج هستند حتی نه به این مقدار، خیمههایی كه كولر دارد و با آب فضای آن محوطه را تبرید كنند و امثال ذلك، نخیر. یك خیمه و چندتا طناب هم به زمین وصل میكردند و فرض كنید كه سیدالشهداء علیهالسّلام زیر همین خیمه میگرفت میخوابید. امام صادق علیهالسّلام زیر همین خیمه میگرفت میخوابید. در مكّه همینطور بود. یك خیمه همین. بعد هم بلند میشدند، این محل اسكان آنها بود هتل اینها این بود، اتاق اینها این بود. بعد هم بلند میشدند میرفتند در مسجد الحرام زیارتشان را میكردند، طواف میكردند دوباره برمیگشتند توی همین هتلشان میخوابیدند! مسئله مكّه در سابق به این نحو بوده.
حالا ما آمدهایم برای خودمان مكّه را جور دیگری فرض میكنیم. اوّلًا نسبت به حج آنطور كه بایدوشاید اهتمام نداریم و حج را فریضهای میدانیم مانند ... یعنی شرط استطاعت را نسبت به این قضیه حتی صحبت است كه اصلًا استطاعت شرط وجوب است یا شرط واجب؟ بعضیها استطاعت را اصلًا شرط واجب میدانند نه شرط وجوب. یعنی قضیه حج را مانند قضیه نماز نمیدانند كه تا قبل از اینكه زوال آفتاب بشود و خورشید وسط ظهر بیاید، نماز ظهر اصلًا واجب نیست. وقتیكه خورشید آمد و زوال محقّق شد آن موقع نماز واجب میشود. آن وقت طهارت میشود شرط واجب نه شرط وجوب، وضو میشود شرط واجب، یعنی الآن كه
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
25نماز واجب شد، برای نماز باید رفت تحصیل طهارت كرد، باید تحصیل وضو كرد. بعضی از افراد استطاعت را شرط واجب میدانستند اهل علم و دوستان میدانند كه اینقدر مسئله حج مهم است كانَّ وجوب حج بر ذمّه همه افراد مستقر است، افراد برای تحصیل این استطاعت باید اقدام كنند نه اینكه بگذارند استطاعت به منزل آنها وارد بشود، نه اینكه صبر كنند ببینند استطاعت میآید. نه، خود افراد باید به دنبال استطاعت بروند البته نه از هر راهی و به هر قسمی و به هر كیفی، نه، یك مقداری، كمكم انسان مال را كنار میگذارد یك اندوختهای كمكم تحصیل میكند.
باید مسئله حج در ذهن به عنوان یك اداء دِین جای بیفتد، استقرار پیدا بكند، آن وقت انسان بدنبال استطاعت حركت كند؛ یعنی به دنبال تحصیل، كمكم یك مقدار كنار بگذارد تا اینكه بتواند توفیق پیدا كند. این حج آن وقت حجی است كه انسان به دنبال حضرت ابراهیم علیهالسّلام حركت كرده. حضرت ابراهیم علیهالسّلام چطور میآمد حج انجام میداد؟ با هواپیمای دو طبقه صندلی كذا میرفت به حج؟! از فلسطین سیصد فرسخ سوار بر مركب میشد، حضرت ابراهیم علیهالسّلام از آنجا آمد به مكّه و خانه خدا را بنا نهاد، به این نحو بوده. افراد در زمانهای سابق وقتیكه حركت میكردند برای حج، گاهی از اوقات شش ماه در راه بودند. حالا ما اگر هواپیما نباشد كه آقا حج واجب نیست. با ماشین، مگر میشود آقا با ماشین رفت آقا خسته میشویم! سه روز، چهار روز، در راه مگر میشود رفت؟ لابد یك روز این هواپیما هم خسته كنند میشود پنج دقیقه و شش دقیقه بایستی كه [رفت!] این نمیشود، مسئله چیز دیگر است. نتیجهاش این است كه از این نعمت محروم میشویم و به این نعمت نمیرسیم و آن فعلیاتی كه خداوند مترتّب بر بروز استعدادهای ما كرده آن فعلیات برای ما پیدا نخواهد شد. آن حقائق برای ما متجلّی نخواهد شد. این دو مطلبی بود كه میخواستم خدمت رفقا تذكر بدهم.
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
26اما به دنبال اصل قضیه خیال میكنم دیگر مسئله یك مقداری زیاد و سنگین شد. یك حكایت از مرحوم آقا نقل كنم و انشاءاللَه تتمّه مطالب كه برگشتش به مطالب شخصی هست برای جلسه بعد.
تعهّد نسبت به مسائل، خصوصاً نسبت به مسائل مالی برای سالك یكی از محورهای اصلی حركت اوست. سالكی كه تعهّد نداشته باشد سالك نیست، هیچ سالك نیست و عدم تعهّد نسبت به این مسائل و كوتاهی نسبت به اینها كمكم موجب میشود كه انسان در خودش سنگینی را احساس كند. آن حالتی را كه سابق داشته آن حالت را دیگر ندارد. آقا نمیدانیم چرا مثل سابق ما حال نداریم؟ آقا نمیدانیم چرا كسل هستیم؟ آقا نمیدانیم چرا ما اینطوریم؟ آقا نمیدانیم چرا پیشرفت نداریم؟ آقا نمیدانیم چرا آنجور؟ چرا؟ بروید یك قدری فكر كنیم تا بدانیم. آقا نمیدانیم چرا نفس ما نسبت به مسائل ...؟ سابق یك گذشتهایی داشتیم الآن آنطور نیستیم. باید ببینیم كه علّتش كجاست؟ اگر قبلًا ما نسبت به بعضی از مسائل توجه نداشتیم الآن عدم توجه به آن مسائل بسیار سختتر و عواقب سلبی بیشتری را بوجود میآورد. الآن آمدیم و ما خود را در این راه میدانیم و درعینحال مخالفت میكنیم. سابق چیزی نمیدانستیم. سابق توجه نداشتیم و الآن با توجه، اثرات سلبی و اثرات منفی دارد. بعد كمكم كار به آنجایی میرسد كه دیگر بین خود و بین واقع پوششی را احساس میكنیم. خود را بسته میبینیم.
مرحوم آقا رضوان اللَه علیه ـ این قضیه را دو سه بار برای ما نقل كردند ـ میفرمودند: یكی از بستگان ما در ایران كه بود شاگرد بسیار زرنگی بود و وارد دانشگاه شد و رشتهاش پزشكی بود و بعد به جراحی رسید. پدرش خیلی فرد مرفّه و متمكّنی نبود، در همان زمانهای سابق یك دكّانی داشت در همین میدان اعدام طهران، دكّان بقّالی و برنج فروشی و قند و شكر و چایی همه جور چیزها، خود من
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
27با مرحوم پدرم در سنین طفولیت چهار ـ پنج سالم بود گاهگاهی مرحوم پدر ما كه میخواست صله رحمی كند و به این شخص كه از بستگان نزدیك ایشان بود سری بزند ما را هم با خودش میبرد. من چهار ـ پنج سالم بود و همان مرد هم با آن پیرمردی كه حتی خیلی برایش مشكل بود خیلی به ما محبّت میكرد. گاهی به ما نبات میداد گاهی از این آب نباتها میداد. شكر پنیر یادم است آن زمانها یك چیزهایی بود سفید و اینها به ما میداد. ما هم خیلی خوشمان میآمد هر دو سه هفتهای به پدر میگفتیم آقاجان نمیرویم دیدن بستگانتان؟ ایشان هم ما را برمیداشتند و میبردند و آنجا این هم خیلی محبّت میكرد. پیرمردی بود بسیار محترم، بسیار زاهد، عابد خیلی صحیح، صحیح العمل، بسیار صحیح العمل و بسیار صادق و محل اعتماد همه افراد. مرد عجیبی بود یعنی از نظر كار و اینها واقعاً آنطوری كه مبنای شرع بود و مبنای اسلام بود عمل میكرد.
ما دیگر یك همچنین مسائلی را مگر به خواب ببینیم كه به این نحو برگردد! البته زمان سابق خیلی از افراد اینطور بودندها الآن عوض شده! الآن دیگر برادر به برادر رحم نمیكند، پدر به پسر، پسر به پدر تا چه رسد به افراد دیگر، تمام مسائل دیگر مسائل مادی شده، همه نگرشها دیگر همه نگرشهای مادی شده و متأسفانه آن حقیقت دین كه میبایست همیشه محكم و باعث الفت و وحدت باشد آن دیگر بهطوركلی حالا اگر نگوییم بهطوركلی ولی دیگر متأسفانه زمینهای برای او كم باقی مانده.
ایشان با این وضع و كیفیت كسب میكرد و این پسرش را كه در دانشگاه رفته بود به ادامه تحصیل كمك میكرد و تا اینكه كمكم این پزشك میشود و جراح میشود و در همان موقع جراحی عمومی و در همان موقع میگویند كه یك امور جالب و كارهای جالبی هم از خودش بروز و ظهور پیدا میكرد بهطوری كه تقریباً میشود
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
28گفت داشت معروف میشد، مشهور میشد از نظر كار و عمل و سایر مسائل تخصّصی خودش و فرد برجستهای مینمود نسبت به آیندهاش. تا اینكه این میرود در خارج و در امریكا و همینطور پدرش كمك میكند و به این كیفیتی كه عرض كردم با دكان محقّر و با آن وضعیت، پول در میآورد و خرج تحصیل او را در آنجا میكند تا یكی از بهترین و مجربترین پزشكان معروف آنجا میشود. ظاهراً در جراحی پلاستیك هم جزو نفر اوّل یا اشخاص نفر اول در آنجا شد. كمكم سرمایهای بدست میآورد اموال زیادی، میگویند كه خیلی دیگر اموال بدست آورده ـ الآن هم من دیگر اطلاعی ندارم كه آن شخص الآن حیات دارد، فوت كرده یا نه. ظاهراً در یك سفری كه در زمان شاه از امریكا آمده بود، مرحوم آقا را دیده بود و آن موقع ایشان در طهران بودند، هنوز مشهد مشرّف نشده بودند، بعد دوباره [به امریكا] برگشتند ـ در آنجا زن خارجی میگیرد و البته اواخر عمر دیگر خیلی پشیمان بوده و خیلی احساس ندامت میكرده و زندگی خودش را برای دوستان و برادرانش كه در اینجا هستند و هنوز در قید حیات هستند بر باد رفته نقل میكرده، اصلًا بهطوركلی زندگی خودش را بر باد رفته میدانسته و خیلی اظهار تأسف. اتفاقاً با مرحوم آقا هم خیلی رفیق بوده در همان زمانی كه ایشان در هنرستان میرفتند و دانشجو بودند خیلی با هم مأنوس بودند و خیلی با هم گرم و صمیمی بودند.
صحبت اینكه وقتیكه آن در آنجا به یك مال و منال و مسائلی میرسد دیگر طبعاً این پدرش نمیتوانسته كار كند و برای او مخارج بفرستد. دیگر زمینگیر شده بوده و آن هم دیگر نیاز نداشته و بهطوركلی قضیه به یك شكل دیگری درآمد. پدر او زمینگیر و مریض میشود و نیاز به مداوا پیدا میكند و از آن طرف هم یك همچنین مكنتی را نداشته كه این مخارجها را بپردازد. جالب اینكه برادر او یك نامهای برای او مینویسد و میگوید فلانی این پدر ما با یك همچنین وضعیتی تو را
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
29به اینجا رساند و به این كیفیت، الآن این نیاز دارد، زندگی او منزلی كه در آن دارد وضعیتش، تو میتوانی یك كمی، كمی كمی از بسیار كه اصلًا هیچ حساب نمیآید، این یك قرانی، یك تومانی كه فرض كنید كه در جیب ما است. به این مقدار هم اگر كمك كنی تو میتوانی در این مدت زندگی او را اصلاح كنی و مسائل او را اصلاح كنی.
میدانید در جواب ایشان چه فرمودند؟! فرمودند: شما خیال میكنید ما مجّانی این پولها را بدست میآوریم؟ التفات میكنید؟ یعنی چقدر باید انسان به آن نهایت دنائت و رذالت و پستی و بهیمیت برسد، فردی را كه پدر او بوده و با آن قسم از درآمد و از كسب او را به اینجا رسانده، تا توانسته الآن به یك همچنین موقعیت و شهرت جهانی تبدیل بشود اما ما میبینیم كه این مسئله توغّل و تعلّق و ارتباط با مادیات و عدم توجه به مبانی انسانی، عدم توجه، كمكم كمكم میآید اموال را روی هم جمع میكند، به هر مقدار كه اموال جمع شد تعلّق بدن نسبت به آنها بالا میرود.
توجه! این مسائلی را كه ائمه علیهم السّلام و بزرگان نقل میكنند اینها شوخی نیست ها! نفس یك همچنین خصوصیتی دارد. اینكه دائماً مرحوم آقا میفرمودند باید مراقبه مراقبه مراقبه یعنی این. نگذاری به اینجا برسد. نگذاریم این نفس به اینجا برسد. این نسبت به مسائل مادیاست. نسبت به مسائل دیگر، نسبت به ریاسات، نسبت به سایر تعلّقات. در همه جا نفس در هر مرتبهای كه بخواهد و برود و تعلّق پیدا بكند، كمكم، كمكم به یك جا میرسد كه دیگر نمیتواند كنده بشود. دیگر در آنجا كنده میشود، اینجا همان جاییست كه آن زنجیرهای كذایی هم او را نمیتواند ببرد. آنوقت اینجا جناب حضرت عزرائیل میآید و میخواهد ببیند چطوری میخواهد دیگر این را بكند؟! اینجاست كه فریاد به آسمان میرود.
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
30اینجا آنجایی است كه مرحوم آقا نسبت به تصدی افراد به بعضی از مناصب اینطور هشدار میدادند: قبل از اینكه انسان به یك منصبی برود، در تعلّق خودش نسبت به یك منصب حال و هوای دیگری دارد. ممكن است حتی اول به او پیشنهاد بكنند قبول نكند. نه آقا ما قابل نیستیم، ما اهل دنیا نیستیم، ما چه نیستیم، اینها مال ما نیست. این فلان میآورد و راست هم میگوید ها. راست میگوید دروغ نمیگوید. چون هنوز وارد این جرگه نشده، وارد این موقعیت نشده. ولی وقتیكه میرود، آن روز اول یك، یك میل، یك میل با روز قبل فرق كرد. روز دوم دو میل، روز سوم سه سانت. هی میرود بالا، هی تصاعدی این ضریب میرود بالا، روز چهارم یك متر، روز پنجم. یك شش ماه كه میگذرد از زمین تا ثریا میبینید با آنچه كه قبل بوده اختلاف دارد. اینجا دیگر نمیتواند بكَند. میگویند خب آقا بفرمایید دیگر مگر شما نمیگفتید ما قبول نمیكنیم؟ چی آقا بفرمایید؟ بیخود كه نمیشود بفرمایید. این چیچی بفرمایید؟ به همین راحتی بفرمایید، نمیشود. آقا شما خودت بودی آن روز اول، نوار را برایت میگذاریم آقا این نوار شما، این صحبت شما، مگر نگفتید ما قابل نیستیم خب الآن هم قابل نیستی دیگر. ا آقا این حرفها چیست؟ ما اینجا آمدیم آبرو بدست آوردیم فلان داریم چكار كردیم.
اینجاست كه مرحوم آقا میفرمایند: باید فردی متصدی شود كه متصل به امام زمان علیهالسّلام باشد برای این قضیه است، كه هر روز از آن ناحیه مدد بیاید، هر روز از آن ناحیه كمك بیاید، هر لحظه از آنها بر دل القا بشود و هر لحظه از جانب ولایت بیاید و نگذارد هی تعلّق. از همان، سر همان یك میل نگه میدارد. مالك اشتر از طرف كی مأمور شد به حكومت؟ از طرف مولی امیرالمؤمنین علیهالسّلام. آن كسی كه آن را مأمور میكند علاوه بر اینكه یك دستورالعمل كه دستور مالك اشتر هست و اینها را برایش میفرستد، علاوه بر او خودش هم هوا را دارد. تا یك خطوری ...
لزوم اهتمام و پایبندى نسبت به تعهدات و التزامات
31نیست متصل است، تا یك خطور خلافی میآید او میآید رد میكند. تا یك كاری میخواهد انجام بشود زمینه را درست میكند. اگر هم انجام بشود فوراً یك دستور میآید در آنجا خلاف كردی توبه كن برگرد. امیرالمؤمنین علیهالسّلام اینجوری بود.
در حكومت امام زمان علیهالسّلام اینجوری است. امام زمان علیهالسّلام كه حكومت پیدا میكند، خیال میكنید كه همینطوری است؟! تمام افرادی كه از ناحیه حضرت بر امكنه زمین حكومت میكنند از ناحیه باطن با آن حضرت مرتبط هستند تمام آنها. تمام آنها زیر نظر حضرت هستند، تازه غیر از آن مراقبهای كه خودشان میكنند، غیر از آن توجهای كه هر لحظه دارند. مسئله اینطوریست. اگر مراقبه نداشته باشیم خدای نكرده ممكن است به مرحله تثبیت در ... دیگر خداوند میفرماید: خَتَمَ اللَه عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ ... البقرة، ٧ خداوند بر قلبها و چشمها و گوشهای اینها ختم كرده، مهر كرده. مهر كرده و دیگر قابل باز شدن نیست. معاذ اللَه و أعاذنا اللَه من هذه الورطه از این وادی خداوند ما را همیشه حفظ كند. نگذارد كه ما به این مرتبه برسیم.
انشاءاللَه امیدواریم همیشه در زیر سایه مقام ولایت، امور ما مورد رضای آن حضرت قرار بگیرد.
اللَهم صل علی محمد و آل محمد