پدیدآورعلامه آیتاللَه سید محمدحسین حسینی طهرانی
مجموعهمباحث فقهی
تاریخ 1409/07/11
توضیحات
خطبۀ عقد. حکایت خواستگاری امیرالمؤمنین از حضرت زهرا علیهما السّلام و تاریخچۀ مهرالسّنّة. لزوم ترغیب مسلمانان به مهرالسّنّة (ت). ایجاد محبّت بین عروس و داماد بهواسطۀ مهرالسّنّة. بیان صیغۀ عقد ازدواج.
مجلس هفتم
ازدواج و مهریّه
خطبۀ عقد
بسم اللَه الرّحمٰن الرّحیم
افتتاحًا بذکره و اعتصامًا برحمته و الحمد لِلّه ربِّ العالمین، إقرارًا بربوبیّته و غایةً لدعوی أولیائه. قال عزّ مِن قائل: ﴿وَءَاخِرُ دَعۡوَىٰهُمۡ أَنِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾،1 أداءً لصِلَةِ سلامِه علیهم بقوله جلّ و عزّ: ﴿سَلَٰمٞ قَوۡلٗا مِّن رَّبّٖ رَّحِيمٖ﴾،2 حمدًا أزلیًّا أبدیًّا سرمدیًّا، لا منتهیٰ لأمده و لا غایةَ لمَدَدِهِ، بارئُ النّسمات، داحِی المدحوّات، خالقُ الأرضین و السّماواتِ، و الخالقُ مِن الماءِ بشرًا فجاعِلُه نسبًا و صهرًا، و الجاعلُ لنا من أنفسنا أزواجًا لنسکُنَ إلیها و جَعَلَ بیننا مودّةً و رحمةً. قال سبحانه و تعالیٰ شأنه: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ مِنَ ٱلۡمَآءِ بَشَرٗا فَجَعَلَهُۥ نَسَبٗا وَصِهۡرٗا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرٗا﴾،3 و قال: ﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا لِّتَسۡكُنُوٓاْ إِلَيۡهَا وَجَعَلَ بَيۡنَكُم مَّوَدَّةٗ وَرَحۡمَةً إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ﴾.4 و الصَّلاةُ و السّلام عَلیٰ خَیرِ مَن أُوتیَ جَوامِعَ الکَلِمِ و فَصلَ الخطاب، المُستَسِنِّ بِالسُّنَنِ الإلهیّة حفظًا لِنِظامِ العباد و لِفَوزهم فی المعاد، القائِلِ بِقولِهِ الحَقِّ و کَلامِهِ الصِّدقِ: «النِّکاحُ سُنَّتی؛ فَمَن رَغِبَ عن سُنَّتی فَلَیسَ مِنّی.»5 سَیِّدُنا الأعظَم و نَبیُّنا الأکرم، أشرَفُ السُّفَراء المُکَرَّمین و أفضَلُ الأنبیاء و المُرسَلین، الرَّسولُ النَّبیُّ المَکّیُّ المَدنیُّ الأبطَحیُّ التَّهامّیُّ القُرَشیُّ، صاحِبُ لِواءِ الحَمدِ و المَقامِ المَحمود، أبوالقاسِمُ محمّدٌ الحمَیدُ المَحمودُ؛ و عَلیٰ آلِهِ اُمناءِ المعبودِ، سیّما ابنِ عمِّهِ و أخِیهِ و صِهرِهِ و وَصیِّهِ و وَزِیرِه و خَلیفَتِهِ فی أُمَّتِهِ و وَلیِّ کُلِّ مؤمنٍ و مؤمِنَةٍ مِن بَعدِهِ، علیِّ بن أبیطالِبٍ أمیرِالمؤمنینَ و إمامِ الموحّدین و یَعسُوبِ المسلمینَ و سیّدِ الوصیّین و قائدِ الغُرِّ المُحَجّلین، و علَی الأحدَ عشرَ مِن وُلدِهِ، الأئمَّةِ الهُداةِ المَعصومین، لا سیّما بقیّةِ اللَه فی الأرضینَ، صاحبِ العصر و الزّمان، القائمِ بأمر اللَه، حُجّةِ بنَ الحسنِ العسکری عجّل اللَه تعالیٰ فرَجَهُ الشّریف و جَعلَنا مِن شیعته و مَوالیه و الذّابّینَ عنه.
و بعد، براساس پیروی از کتاب الهی، قرآن کریم، و تبعیّت از سنّت سَنیّۀ پیامبر گرامی و مِنهاج ائمّۀ طاهرین صلوات اللَه و سلامه علیهم أجمعین، در اوقاتی خوش و أوانی مبارک، میلاد با سعادت حضرت صدّیقۀ کبریٰ فاطمۀ زهرا علیها و علیٰ أبیها و بَعلها و بَنیها آلافُ التَّحیَّةِ و الإکرام و الصَّلاةِ و السَّلامِ در سنۀ یک هزار و چهارصد و دهمین از هجرت پدر أمجدش، حضرت محمّد بن عبداللَه علیه و علیٰ آله صلواتُ اللَه المَلکِ العَلاّم به یثرب، به مبارکی و میمنت و حسن عاقبت و عافیت دارَین و زندگی توأم با کامرانی و کامروایی و بهجت و مَسرَّت و فراغ بال و سکینۀ خاطر و آرامش دل و تَمَتُّع از جمیع مواهب الهیّه، دنیویّه و اخرویّه، جسمیّه و روحیّه، ظاهریّه و باطنیّه، و استمداد از فیوضات ربّانیّه و نَفَحاتِ قُدسیّه و اولادِ صالحه و اخلاف شایسته و ارتقاء به أعلیٰ درجۀ از مقام انسانیّت و وصول به أقصیٰ درجۀ کمال و طیّ مدارج و معارج استعداد و فوز به أرقیٰ ذروۀ فعلیّت و عرفان و توحید حضرت حقّ متعال، در ضمن عنایات خاصّه و الطاف کاملۀ حضرت بقیة اللَه تعالیٰ أرواحُنا فِداه، عقد ازدواج و زنیّت همیشگی و پیوند دائمی واقع میگردد فی ما بین مُخدَّرۀ مُکرَّمۀ مُعَظَّمۀ، عَلیّۀ عالیّه، صبیّۀ مرضیّۀ جناب مستطاب صَدیقُنا المُکرَّم، سُلالَةُ العِزِّ و العُلیٰ، کانونُ الصِّدقِ و الدِّرایةِ و التُّقیٰ، دَوحَةُ النَّبالةِ و الشِّیَمِ المَرضیَّة، مَدارُ الشَّریعَة، عَلَمُ الإسلام و حُجّتُه، آیةُ اللَه المُعَظَّم الحاج ...، با شابّ ارجمَند، المُتَحلّی بِحِلیَةِ الشّباب، سیّدُ الفُضلاء العِظام، فَخرُ الطّائفَةِ الفِخام، الحاج ...، به صِداقِ معلوم و مَهر معیّن، یک جلد قرآن کریم و مهرالسّنّه که عبارت است از پانصد درهم شرعی، معادل با سیصد و پنجاه مثقال شرعی و معادل با دویست و شصت و دو و نیم مِثقال صیرفی از نُقرۀ مسکوک، مَهری که معادل با ثَمَن فروش زِرهِ مولانا امیرالمؤمنین علیه السّلام بود و رسول اکرم صلّی اللَه علیه و آله و سلّم بر آن، پیوند عقد ازدواج بَضعۀ خود، شفیعۀ روز جزاء، سیّدۀ نساء، فاطمۀ زهرا سلام اللَه علیها را استوار نمود6 و بر آن منهج راستین، مهریۀ بانوان اُمّت خود را سنّت فرمود.7
خداوند متعال عَظُمت آلائُه و عَلَت نَعمائُهُ، این عقد فرخندهفر را مبارک و این پیوند خجسته را میمون گرداند، و در ظِلّ عنایات خاصّه و توجّهات کامله و تامّۀ مقام ولایت مطلقه و کلّیّۀ الهیّه، توأم با خیر و عافیت و مزید رحمت و برکت قرار دهد، و با دعای خیر بزرگان و سرورانِ حاضران از دو طایفۀ محترم مقرون به سعادت فرماید، و با ائتلاف و استیناس بر پایۀ محبّت استوار کند، و این مِهرها و وِدادهای جزئیّه را به وُدّ و محبّت کلّیّۀ خود قرین فرماید.
اللَهمّ آلِف بَینَهما بِأَحسَنِ ائتِلافٍ، و آنِس بَینَهما بأفضلِ استیناس، و امْلَأ قُلوبَهُما مِن عِلمِکَ و یَقینِکَ و رَحمَتِکَ و فائضِ وُدِّکَ، و أیِّدهُما فی طَیِّ مَدارِجِ العِلمِ و الیَقینِ، و سَدِّدهما علیٰ صعود مَعارِجِ المَعرِفَة و الذروَةِ العُلیٰا مِنَ العِرفانِ و التَّسلیمِ و التَّفویضِ، و طَوِّل عُمرَهما وَ طیِّب نسلَهما، وَ ارزُقهُما أولادًا صالحین مِن عِبادِکَ المُخلَصینَ و أولیائِکَ المُقرَّبین، و صلَّی اللَه علیٰ محمّدٍ و آله أجمعینَ، یا أرحمَ الرّاحمینَ و رَبَّ العالمینَ.
حکایت خواستگاری امیرالمؤمنین از حضرت زهرا علیهما السّلام و تاریخچۀ مهرالسّنّة
این مَهر معادل با مَهرِ صدّیقۀ کبریٰ، فاطمۀ زهرا است که چون بزرگان قریش آن حضرت را خواستگاری میکردند و بعضی از آنها افراد مالداری بودند که صد شتر و دویست شتر مَهریه میکردند و حاضر بودند حضرت زهرا را با همین مهریهها بگیرند، لذا بعد از اینکه عُمَر آن حضرت را از رسول خدا خواستگاری کرد و پیغمبر رد کردند، و ابوبکر خواستگاری کرد و رد کردند، گفتند: «یا علی، حالا تو خواستگاری کن!» امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند: «آخر من که مالی ندارم، من که چیزی ندارم!» گفتند: «چه اشکال دارد؟ حالا خواستگاری کن!»
در آن وقتی که امیرالمؤمنین علیه السّلام خواستگاری کردند، سنّشان ظاهراً بیست و چهار سال بود و ظاهراً یک سال بعد از هجرت بود؛ چون هجرت رسول خدا به مدینه در وقتی بود که امیرالمؤمنین بیست و سه ساله بودند.
وقتی که حضرت خواستگاری کردند، پیغمبر پیش حضرت زهرا آمدند و سؤال کردند: «علی از تو خواستگاری کرده است! راضی هستی و امضاء میکنی؟» حضرت سکوت اختیار کردند و حضرت رسول با شعف و خرّمی برگشتند و فرمودند: «سُکوتُها رِضاها؛ سکوت مخدّرات در اینجا علامت رضای آنهاست!» طبعاً سکوتِ دختران و دوشیزگانِ در این مواقع در تحت حجاب و عفّت، علامت رضا و امضای آنهاست؛ و الاّ نه.
لذا قرار بر این شد که حضرت را برای امیرالمؤمنین علیه السّلام به نکاح در بیاورند و رسول خدا آمدند پیش امیرالمؤمنین و گفتند: «حالا یا علی چه داری؟» حضرت عرض کردند که: «زرهی دارم و شمشیری.» رسول خدا فرمود: «شمشیرت را برای خودت نگاه دار، چون در جنگ نیازمند به شمشیر هستی؛ ولی چون جوان دلاور و شجاعی هستی لذا نیازی به زره نداری، زره را بیاور و همان زره را مهریه قرار میدهیم.» زره را آوردند؛ رسول خدا زره را به سلمان دادند و سلمان هم آن زره را بُرد در بازار و به پانصد درهم فروخت و رسول خدا از آن پانصد درهم، وسائل عروسی و جهیزیّۀ حضرت زهرا را تهیّه کردند.1 این تاریخچۀ مَهریه و مهرالسّنّه است.
افرادی که میگویند: «آقا در آن زمان پانصد درهم، پول بوده است و الآن دیگر پول نیست و...» این حرفها همه یاوه است! در آن زمان پانصد درهم پول نبوده است. پانصد درهم پول یک زره بوده است، درحالیکه عرض شد بزرگان و أشراف قریش، مَهر دختران را صد شتر و دویست شتر قرار میدادند؛ صد شتر به اندازۀ دیۀ یک انسان کامل است که شاید اگر امروز بخواهند یک دیۀ کامل بدهند، به ده میلیون تومان میرسد. و این مسئله، سنّت شد؛ یعنی رسول خدا صلّی اللَه علیه و آله و سلّم این را برای بانوان امّت خود سنّت قرار دادند که هر کس میخواهد در تحت این سنّت باشد، مَهریه را بر این اساس قرار بدهد.2و3
لزوم ترغیب مسلمانان به مهرالسّنّة (ت)
بر پدرش تبریک میگوییم، و بر داماد و پدر داماد تبریک میگوییم که براساس این ممشا و مِنهاج حرکت میکنند، و در این زمانهای پُر فساد و پُر غوغا که فِتَن از هر جانبی میبارد، اینها مواظب هستند که خود را نبازند و به آب و علف دنیا و رنگ و بو و ریا گول نخورند و آن اصالت و شرافت خود را به این قیمتهای بَخس نفروشند، و حقّاً مانند گِداها یا مانند آن حیواناتی نباشند که در بازارِ حراج به چوب حراج میآورند؛ که من خودم در بعضی از این مجالس بله برون شرکت داشتهام و دیدهام که دختران را حراج میکنند و به دعوا و داد و بیداد میکشد و چه خبرها میشود!1 آیا واقعاً این شرافت انسان است یا متابعت از رسول خدا؟!
ایجاد محبّت بین عروس و داماد بهواسطۀ مهرالسّنّة
این بزرگترین قیمت انسان است. و اصل بنای ازدواج بر این مهرالسّنّه، روی وِداد و محبّت است و داماد و عروس از روز اوّل یکدیگر را بر این اساس دوست دارند؛ این یکی نمیگوید: «مِهر من فلان قدر است!» دیگری چنین و چنان، از تهدیدات زندگی و امثال اینها که در اینجا پیدا میشود نمیگوید، از دنیا فارغاند و هیچ مسئله و اشکالی هم برای آنها پیدا نمیشود. ما هم که در این مدّت ده، پانزده، بیست سالی که مهریّه را مهرالسّنّه قرار میدهیم، تمام این مَهرها با خوبی و خوشی و محبّت و صداقت و برکت بوده است؛ زیرا از خودمان که چیزی نداریم، ما میگوییم: به آنچه پیغمبر فرموده است عمل کنید؛ ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾2 یعنی چه؟ تأسّیِ به رسول اللَه یعنی چه؟ ﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ﴾3 یعنی چه؟
بسیار مفتخر و چشم روشن میباشیم که الحمدلله ـ ولو به نحو موجبۀ جزئیّه ـ در این زمان افرادی هستند که داعی داشته باشند بر اینکه سنّت خدا را پیاده کنند و بر آن منهاج حرکت کنند.
بیان صیغۀ عقد ازدواج
أعوذ باللَه من الشّیطان الرّجیم
بسم اللَه الرّحمٰن الرّحیم
وصلَّی اللَه علیٰ سیّدنا محمّدٍ و آله الطیّبین الطّاهرین
١. موکّل زن: به زنیّت دائمی و زوجیّت همیشگی دادم موکّل خود، مخدّرۀ مکرّمه، دوشیزه خانم ... صبیّۀ مرضیّۀ آقای ...، به جناب موکّل جنابعالی، آقای ... فرزند برومند آقای ...، به صداق معلوم و مهر معیّن: یک جلد کلاماللَه مجید که عین آن کارگذاری شده است و الباقی مهرالسّنّه که بعداً به مخدّرۀ موکّلۀ من کارسازی خواهد نمود.
موکّل مرد: قبول زنیّت دوشیزه ... نمودم برای موکّل خود، جناب آقای ... به مهر مذکور.
٢. موکّل زن: زن قرار دادم دوشیزه ... را برای آقای ... به این مهر.
موکّل مرد: قبول زنیّت دوشیزه ... نمودم برای آقای ... به این مهر.
٣. موکّل زن: ایجاد علقۀ زوجیّت نمودم فی ما بین مخدّرۀ مجلّله ... و آقای ... به این صداق.
موکّل مرد: قبول عُلقۀ زوجیّت نمودم برای موکّل خود آقای ... به این صداق.
بسم اللَه الرّحمٰن الرّحیم
٤. أنکحتُ موکّلَتی موکّلَکَ علی المهر.
قبِلتُ النّکاحَ لموکِّلی علی المهر.
٥. أنکحتُ موکِّلَک موکِّلَتی علی المهر.
قبِلتُ النّکاحَ لموکِّلی علی المهر.
٦. بإذن أبیها أنکحتُها إیّاه علی المهر.
قبِلت النّکاح له علی المهر.
٧. بإذن أبیها أنکحتُه إیّاها علی المهر.
قبِلت النّکاحَ له علی المهر.
٨. أنکحتُ المرأةَ المعلومةَ الحاضرة فی المجلس للرّجل المعلومِ الحاضر فی المجلس علی الصّداق المعلوم.
قبِلت النّکاحَ للرّجل المعلوم علی الصّداق المعلوم.
٩. زوّجتُ المرأةَ المعلومةَ للرّجل المعلومِ علی الصّداق المعلوم.
قبِلتُ التّزویج للرّجل المعلوم علی الصّداق المعلوم.
١٠. بإذن أبیها زوّجتُها إیّاه علی الصّداق المعلوم.
قبلتُ التّزویجَ له علی الصّداق المعلوم.
١١. بإذن أبیها زوّجتُه إیّاها علی الصّداق المعلوم.
قبِلتُ التّزویج له علی الصّداق المعلوم.
١٢. زوّجتُ موکِّلَتی ... موکِّلَکَ ... علی الصّداق المعلوم.
قبِلتُ التّزویج لموکّلی ... علی الصّداق المعلوم.
١٣. زوّجتُ موکّلَکَ ... موکّلَتی ... علی الصّداق.
قبلتُ التّزویج لموکّلی علی الصّداق.
١٤. أنکحتُها و زوّجتُها إیّاه علی الصّداق.
قبِلتُ النّکاحَ و التّزویجَ له علی الصّداق.
١٥. أنکحتُه و زوّجتُه إیّاها علی الصّداق.
قبلتُ النّکاحَ و التّزویجَ له علی الصّداق.
الصَّومُ لی و أنا أجزی بِه [عَلَیهِ]
یا فَتحُ! کَما لا یُوصَفُ الجَلیلُ جَلّ جَلالُه و لا یُوصَفُ الحُجَّةُ، فکَذلِکَ لا یُوصَفُ المُؤمِنُ المُسَلِّمُ